* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 12 آذر 1388 | تعداد بازديد: 2052 | |
هفتمين همايش بين المللي غدير 04 ـ پرسش و پاسخ شب دوم | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: هفتمين همايش بين المللي غدير 04 ـ پرسش و پاسخ شب دوم مشهد مقدس ـ ايام غدير 1388 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * استاد حسيني قزويني امشب شب عيد غدير، شب مبارك و با صفا و شبي است كه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) در چنين شبي براي استمرار رسالت خويش علي بن أبي طالب (عليه السلام) را براي منصب ولايت و جانشيني و خلافت نصب كرد تا اينكه حضرت علي (عليه السلام) بتواند در غياب آن حضرت، سنگيني بار رسالت را به دوش بكشد و جامعه اسلامي را از هرگونه كجي و انحراف مصون كند. ولي با كمال تأسف، آنچه را كه نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) اراده كرده بود، به عللي انجام نشد. همانطور كه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمودند: إن وليتموا علياً و ما أراكم فاعلين تجدوه هاديا مهديا يهدي بكم السبيل المستقيم. اگر علي را خليفه خويش قرار دهيد، گرچه ميدانم نميكنيد، همه شما را به ساحل نجات و سرمنزل مراد خواهد رساند. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص109 ـ الإصابة لإبن حجر، ج4، ص468 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص82 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص170 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص420 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص31 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج3، ص363 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص397 ولي هر چه تقدير إلهي قلم خورد، ما راضي به آن هستيم و در انتظار روزي هستيم كه فرزند حضرت علي (عليه السلام)، حجة بن الحسن، قائم آل محمد (صلى الله عليه و آله) ظهور كند و آنچه را كه جدّ بزرگوارش، نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) اراده كرده بود و آنچه را كه پدر بزرگوارش حضرت علي (عليه السلام) ميخواست پياده كند، به اراده إلهي پياده خواهد كرد، و لو كره المشركون. * * * * * * * سوال مجري برنامه اگر شما صحيح بخاري را قبول نداريد، چرا بعضي از أحاديث آن را نقل ميكنيد و ساير أحاديثش را نقل نميكنيد؟ ما از كجا بفهميم كه بعضي از احاديث درست است و بعضي ديگر نادرست است؟ چرا آنچه را كه به نفع خودتان است، قبول و آنچه را كه به ضررتان است، قبول نميكنيد؟ استاد حسيني قزويني در رابطه با استدلال در برابر مخاطب يا خصم، قانون كلي است و در اسلام و در قوانين بين المللي به نام قاعده إلزام معروف است. اگر طرف مخاطب، در محكمه و دادگاه، دو سخن بگويد و يكي به نفع خودش و يكي هم به نفع مدعي. محكمه، آنچه را كه به نفع مدعي گفته شد، انتخاب ميكند و آنچه كه به ضرر مدعي گفته، رها ميكند. بر فرض، دو نفر به محكمه رفتهاند و شخصي ميگويد: اين آقا، هزار تومان به من بدهكار است و من هم 500 تومان به او بدهكار هستم. اين شخص، دو ادعا كرده است. يك ادعا كرده است كه طرف مقابل، هزار تومان به او بدهكار است. اين ادعا، بيّنه لازم دارد و تا وقتي بيّنه نباشد، قاضي حكم نميكند. ولي خودش گفت من 500 تومان به او بدهكار هستم و اعتراف كرده است. قاضي هم او را ملزم ميكند كه بايد 500 تومان به طرف مقابل بدهد. اين همان قاعده الزام است. هم علماي شيعه بر اين عقيدهاند و هم علماي اهل سنت. همانطوري كه علماي اهل سنت، چيزي را كه در کتابهاي ما به نفع خودشان باشد، انتخاب ميكنند، به رخ ما ميكشند، ما هم انكار نميكنيم و از باب قاعده إلزام، نميتوانيم آن را انكار كنيم و بايد براي آن جواب پيدا كنيم و آنچه كه در کتابهاي ما به ضرر آنهاست، به هيچجه آنها را انتخاب نميكنند و ما هم نميگوييم اين انتخاب شما گزينشي است. اين قانون عقلاء و بين المللي است. آقاي إبن حزم اندلسي ـ از بزرگان و استوانههاي علمي اهل سنت ـ ميگويد: لا معنى لإحتجاجنا عليهم برواياتنا، فهم لا يصدقونها و لا معنى لإحتجاجهم علينا برواياتهم، فنحن لا نصدقها و إنما يجب أن يحتج الخصوم بعضهم على بعض بما يصدقه الذي تقام عليه الحجة به. معنا ندارد در مناظره با شيعه، به كتابهاي خودمان كه آنها قبول ندارند، احتجاج و استناد كنيم و آنها هم در مناظره با ما اهل سنت، بر كتابهاي خودشانن كه ما قبول نداريم، احتجاج و استناد كنيم. هر يك از دو طرف، لازم است دليلي بياورند كه مورد قبول طرف ديگر باشد. الفصل في الأهواء و الملل و النحل، ج4، ص159 مثلا اگر يك سني از كتاب كافي، روايتي را انتخاب كند كه به ضرر ماست، ما ميپذيريم و خود را موظف به جواب ميدانيم. همانطوري كه ما هم اگر روايتي را از صحيح بخاري پيدا كرديم كه به نفع ماست، به آن احتجاج ميكنيم و معنايش اين نيست كه تمام روايات صحيح بخاري را قبول داريم. آن دسته از روايات را كه به نفع ما و به ضرر آنهاست، انتخاب و احتجاج ميكنيم. اين يك قاعده الزامي و عقلائي است. نمونهاي از روايات غير اخلاقي اهل سنت روايت اول: مثلا در صحيح بخاري آمده است: أتى النبي صلى الله عليه و سلم سباطة قوم فبال قائما. رسول الله (صلى الله عليه و سلم) در كوچه ايستاده بول ميكرد. صحيح بخاري، ج1، ص62 ما ميگوييم اين عمل پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله)، منافات با عصمت و اخلاق و آداب پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) دارد. چون پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) مفتخر است به: وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ (سوره قلم/آيه4) و تمام زيبائيهاي اخلاقي بشريت را دارد. انسانها، ايستاده بول كردن را از نقايص بشري و عيب ميدانند. من در كنار بيت الله الحرام با تعدادي از اساتيد و دانشجويان عربستان سعودي بحث ميكردم. به يكي از آنها گفتم: اگر كسي به شما بگويد: من ديدم پدر تو در فلان جا، ايستاده بول ميكرد، آيا خوشت ميآيد؟ گفت: نه. گفتم: چطور اين عمل را براي پدرت كه يك فرد عادي است، نميپسندي، ولي براي نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) پسنديدي؟ حرف ما اين است كه اين روايات، منافات با اخلاق بشري و آن زيبائيها و كرامات انساني دارد كه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) ميفرمايد: إنما بعثت لأتمم مكارم الأخلاق. السنن الكبرى للبيهقي، ج10، ص192 ـ التمهيد لإن عبد البر، ج16، ص254 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص40 اين روايات، نه تنها كمالي ندارد، بلكه اگر يك جوان مسيحي و يهودي و زرتشتي بخواند، پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) را به دور از آداب و رسوم اوليه بشر ميداند. روايت دوم: در صحيح بخاري آمده است: موسي آمد در كنار نهري تا غسل كند. لباسش را كنار نهر ميگذارد و غسل ميكند و بيرون ميآيد و ميبيند آن سنگ، لباسهايش را برداشته و فرار ميكند. موسي هم به صورت لخت و عريان به دنبال آن سنگ و ميگويد: ثوبي حجر، ثوبي حجر. اي سنگ! لباس مرا بده. تا اينكه به قوم بنيإسرائيل ميرسد و تمام آنها موسي را به صورت لخت مادرزاد ميبينند. بعد هم آن سنگ لباسهاي موسي را به او ميدهد. صحيح البخاري، ج4، ص129 ـ صحيح مسلم، ج1، ص183 اين قضيه با اوَّليات آداب بشري و با آنچه كه در قرآن در رابطه با حضرت موسي (عليه السلام) خوانديم، منافات دارد. روايت سوم: در صحيح بخاري آمده است: ملك الموت ميآيد تا موسي را قبض روح كند. موسي قبول نميكند و ملك الموت هم ميگويد من از طرف خداوند مأمورم. موسي هم آنچنان بر صورت ملك الموت ميزند كه چشم او را ناقص ميكند ... . صحيح البخاري، ج2، ص92 ـ صحيح مسلم، ج7، ص100 اين قضايا با عصمت أنبياء (عليهم السلام) منافات دارد. خداوند حضرت موسي (عليه السلام) را از مخلَصين قرار داده است. اگر ما انتقاد ميكنيم، از اين رواياتي كه در صحيح بخاري آمده و با آداب و رسوم بشري و اخلاق اوليه انساني منافات دارد، انتقاد ميكنيم. روايت چهارم: انس بن مالك ميگويد پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمود: من در يك شب با 11 نفر از زنانم همبستر ميشدم. ما سوال ميكنيم: اگر يك مولوي و ماموستا اينچنين چيزي را نقل كند، آيا او را به عنوان نقص او قبول نميكنيد و نميگوييد كه عقلش عيب دارد؟ مگر كسي قضاياي درون خانهاش را براي مردم بيان ميكند؟ اگر اين را پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) گفته باشد، براي ايشان نقص است. اگر زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) گفته باشند، براي آنها عيب است. اگر أنس بن مالك از لاي درب نگاه كرده و آمده گفته، براي او عيب است. ما ميگوييم اينطور مباحث اگر در صحيح بخاري آمده، با عصمت و قداست أنبياء (عليهم السلام) و اخلاق اوليه بشري منافات دارد. مشكل ما اين است كه اين آقايان ميگويند: هر روايتي كه در صحيح بخاري آمده، مانند وحي منزل است. شايد اينچنين رواياتي هم در کتابهاي ما باشد و نميگوييم نيست. بعضي از روايات، ضعيف و جعلي و دروغين در کتابهاي كافي و تهذيب الأحكام و الإستبصار و من لا يحضره الفقيه و وسائل الشيعه وجود دارد؛ ولي ما نميگوييم تمام روايات اينها از اول تا آخر، صحيح است و وحي منزل است و اگر كسي روايات كافي را انكار كند، زنديق و مرتد است. بلكه ميگوييم در كتاب كافي، هم روايات صحيح وجود دارد و هم روايات ضعيف. قواعد و ضوابط رجالي داريم و با آنها ميسنجيم و روايات صحيح را ميپذيريم و روايات ضعيف را كنار ميگذاريم. امام صادق (عليه السلام) فرمود: رواياتي كه از ما به شما ميرسد، اگر ديديد با قرآن مخالفت دارد، به ديوار بكوبيد. ما با روايات جعليمان اينگونه برخورد ميكنيم. مشكل اساسي كه در عزيزان اهل سنت است، اين است كه ميگويند: هر روايتي كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده باشد، ميپذيريم. در رابطه با ايستاده بول كردن پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله)، آقاي نووي ـ از علماي بزرگ اهل سنت و متوفاي 676 هجري ـ ميگويد: و صار هذا عادة لأهل هراة، يبولون قياما في كل سنة مرة إحياء لتلك السنة. مردم سن هرات، براي إحياء سنت رسول الله (صلى الله عليه و سلم)، سالي يكمرتبه ايستاده بول ميكنند. المجموع للنووي، ج2، ص84 ـ شرح سنن النسائي للسيوطي، ج1، ص20 اينها مصيبت و مشكل درست ميكند و باعث ميشود غير مسلمانان به اسلام اشكال كنند. ما اين انتظار را داريم كه اگر علماء و بزرگان اهل سنت، رواياتي را بر خلاف قرآن و سنت رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) و عقل سليم بشري، حتي در صحيحين ميبينند، جدا كنند و بگويند اينها گفتههاي پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) نيست و توسط بعضي از راويان ماجراجو و بعضي از يهودياني كه مأموريت داشتند مطالب دروغين را در ميان روايات اسلامي وارد كنند تا چهره اسلام، آن درخشندگي و نورانيت را نداشته باشد. مانند كعب الأحبارها و تميميها و مانند اينها كه چهرههاي كاملا شناخته شدهاي هستند كه روايات متعددي در صحاح سته عزيزان اهل سنت دارند. * * * * * * * سوال مجري برنامه اگر خليفه اول و خليفه دوم ظالم بودند، پس چرا حضرت علي (عليه السلام) نام فرزندان خود را ابوبکر و عمر ناميدند؟ استاد حسيني قزويني از اشكالاتي كه حتي در زمان ائمه (عليهم السلام) هم مطرح بوده است، اين مسئله بود كه چرا حضرت علي (عليه السلام) نام فرزندان خود را ابوبکر و عمر و عثمان ناميد؟ آيا اين، دليل بر روابط حسنه ميان امير المومنين (عليه السلام) و خلفاء نيست؟ جواب اول: اين اسامي در آن زمان رايج بوده است دهها و صدها نفر در ميان صحابه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) بودند که ابوبكر، عمر و عثمان نام داشتند. ابن حجر در الإصابة، جلد4، صفحه483، 21 نفر از صحابه را نام ميبرد كه به نام عمر بودند. شايد امير المومنين (عليه السلام) به خاطر علاقه خود به يكي از اين 21 صحابه، نام فرزند خود را عمر گذاشته است.از كجا ميگوييد كه به خاطر علاقهاش به عمر بن خطاب بوده است؟ همانطور كه امير المومنين (عليه السلام) در رابطه با عثمان فرمود: إنما سميته باسم أخي عثمان بن مظعون. به خاطر علاقهاي كه به برادرم عثمان بن مظعون داشتم، اسم پسرم را عثمان گذاشتم. مقاتل الطالبيين لأبو الفرج الأصفهانى، ص55 نام 26 نفر از صحابه، عثمان و تعدادي هم نامشان ابوبکر بود. اين اسامي، اسامي رايج در آن زمان بود و فقط اسم خليفه اول، ابوبکر و خليفه دوم، عمر و خليفه سوم، عثمان نبود. مثلا در زمان رژيم گذشته كه نام شاه، محمدرضا بود، اگر کسي نام فرزندش را محمدرضا ميگذاشت، ميگفتند ايشان شاهدوست است است و به خاطر علاقهاش به شاهنشاه نام پسرش را محمدرضا گذاشته است؟ يا به اين خاطر است كه نام رايج در آن عصر بود؟ جواب دوم: ابوبکر، كنيه است، نه اسم نام واقعي ابوبکر، فرزند امير المومنين (عليه السلام)، محمد اصغر بود و با برادر بزرگوارش سيد الشهداء در كربلاء به شهادت رسيد. معمولا كنيهها را بعد از بزرگ شدن يا صاحب فرزند شدن ميگذاشتند. مثلا به رسول اکرم (صلى الله عليه و آله)، بعد از آنكه با حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) ازدواج كرد و فرزندي به نام قاسم به دنيا آوردند، كنيه رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) را ابو القاسم ميگفتند. شايد محمد اصغر، نام پسرش را بكر گذاشته بود و به خاطر همين، كنيهاش را ابوبکر گذاشتند. معمولا كنيهها را ديگران روي فرد ميگذارند، نه پدر و مادر. بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج42، ص74 جواب سوم: غالب نامها توسط مادر انتخاب ميشود، نه پدرها. لذا آقا امير المؤمنين (ع) ميفرمايند: أنا الذي سمتني أمي حيدرة. مادرم مرا حيدر نام نهاده است. صحيح مسلم، ج5، ص195 امام حسين (عليه السلام) به حرّ بن يزيد رياحي در كربلاء ميفرمايد: حقا كه مادرت تو را حرّ ناميده و تو حرّي! غالباً اين اسامي توسط مادران انتخاب ميشود، نه از توسط پدران. جواب چهارم: خليفه دوم، نام فرزند حضرت علي (عليه السلام) را عمر گذاشت در کتابهاي اهل سنت آمده است كه در زمان خلافت خليفه دوم، خداوند، پسري به امير المومنين (عليه السلام) عطاء فرمود و خليفه دوم گفت: بگذار اسم اين بچه را من انتخاب كنم و اسم آن را عمر گذاشت. بلاذري ميگويد: و کان عمر بن الخطاب سمي عمر بن علي باسمه. عمر، نام پسر علي را عمر گذاشت. أنساب الأشراف بلاذري، ج2، ص413 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص134 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر، ج7، ص427 اين را هم بدانيد كه در دوران خلافت خليفه دوم، به خاطر اخلاق تندي كه خليفه دوم داشت، صحابه در فشار و عذاب بودند. فشارهايي كه توسط خود خليفه دوم بر صحابه آورد، صحابه به ستوه آمدند. در صحيح مسلم آمده است: أبي بن كعب به خليفه دوم ميگويد: يا ابن الخطاب! فلا تكونن عذابا على أصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله. اي پسر خطاب! براي اصحاب رسول الله (صلى الله عليه و آله)، مايه عذاب نباش. صحيح مسلم، ج6، ص180 وقتي خليفه اول، عمر را به عنوان خليفه انتخاب كرد، حضرت علي (عليه السلام) و طلحه و زبير و مهاجرين و انصار به ابوبکر اعتراض كردند: إنك إستخلفت علينا رجلا فظا غليظا! ماذا تقول لربك إذا لاقيته؟! كسي را بر ما خليفه ميكني كه داراي اخلاق تند و خشن است! جواب خدا را چه خواهي داد، وقتي او را ملاقات كني؟! تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص413 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص485 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج6، ص343 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص678 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج2، ص671 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص116 خود إبنتيميه حراني ميگويد: در روايت صحيح آمده است كه صحابه به خليفه اول اعتراض كردند كه جرا عمر را خليفه كرده است. وقتي با اين شرايط، عمر به حضرت علي (عليه السلام) ميگويد نام بچهات را من انتخاب كنم، حضرت علي (عليه السلام) چه بگويد؟ اگر بگويد نه؟ مفسده و اختلاف درست ميشود. امير المومنين (عليه السلام) هم مبنايش اين بود كه در آن دوره، هيچ اختلافي با هيئت حاكمه نداشته باشد. در صحيح بخاري و صحيح مسلم مطلبي را آوردهايد كه نشانگر رابطه نادرست امير المومنين (عليه السلام) با عمر بن خطاب است. اگر دنبال رابطه ميگرديد، اين رابطه است! در صحيح بخاري آمده است: فأرسل إلى أبي بكر أن إئتنا و لا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر. بعد از شهادت فاطمه، كسي را ميفرستد به دنبال ابوبکر كه به خانه ما بيا و كسي را با خود نياور، چون دوست ندارم عمر را ببينم. صحيح بخاري، ج5، ص83 ـ صحيح مسلم، ج5، ص154 امير المومنين (عليه السلام) به ابوبکر ميفرمايد: إنك إستبددت علينا. تو در حق ما اهل بيت استبداد كردي. صحيح بخاري، ج5، ص83 ـ صحيح مسلم، ج5، ص154 جواب پنجم: اسم يزيد در ميان اصحاب ائمه (عليهم السلام) در رابطه با اينكه يزيد، نام كثيف و رذل و نحسي است، شكي نيست و شيعه با شنيدن اسم يزيد، نهايت تنفر خود را اعلام ميكند. شايد در دنيا، اسم يزيد براي شيعه از اسم شيطان، هزاران بار بدتر و زشتتر باشد. در ميان اصحاب ائمه (عليهم السلام)، افرادي بودند كه نامشان يزيد بود. آيا اينها به يزيد بن معاويه علاقه داشتند؟ خير. در آن زمان، اين اسم، جزء اسامي رايج بود. مانند: يزيد بن حاتم از أصحاب السجاد (عليه السلام): يزيد الشعر، يزيد بن خليفة، يزيد بن خليل، يزيد بن عمر بن طلحة، يزيد بن فرقد و يزيد مولى الحكم از أصحاب امام صادق (عليه السلام)؛ همچنين يزيد بن عبد الملك، يزيد الصائغ و يزيد الكناسي از أصحاب امام باقر (عليه السلام). المعين على معجم رجال الحديث، 537 حتى در ميان أصحاب امام صادق (عليه السلام) صحابهاي با نام شمر بن يزيد است. المعين على معجم رجال الحديث، 224 در آن زمان، اين اسامي، قبحي نداشت و بر اثر گذر زمان، در ميان شيعه رواج پيدا كرد كه از اين اسامي تنفر پيدا كنند و براي فرزندان خود انتخاب نكنند. * * * * * * * سوال مجري برنامه نظر بعضي از علماء شيعه در مورد سهو النبي و تحريف قرآن چيست؟ استاد حسيني قزويني تمام علماء و فقهاء شيعه معتقدند كه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) معصوم از گناه و خطا و نسيان است. نظر علماء شيعه در با سهو خطاي پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) 1. مرحوم شيخ طوسي (ره) مرحوم شيخ طوسي (ره) در كتاب الإستبصار مينويسد: ممّا تمنع منه الاَدلة القاطعة في أنّه لا يجوز عليه السهو و الغلط. ادله قاطعي داريم كه بر رسول اکرم (صلى الله عليه و آله)، سهو و اشتباه جايز نيست. الإستبصار للطوسي، ج1، ص371 2. مرحوم شيخ حر عاملي (ره) صاحب وسائل (ره) در كتاب التنبيه بالمعلوم ميفرمايد: أمّا الشيعة فلم يرد منهم خلاف في عصمته صلى الله عليه و آله و سلم من السهو في الاَقوال. التنبيه بالمعلوم للشيخ الحرّ العاملي، ص111 در ميان فقهاء ما، فقط شيخ صدوق (ره) به خاطر برخي از رواياتي كه آمده، سهو النبي را فقط براي آموزش جايز ميدانند و تمام فقهاء ما، فرمايش شيخ صدوق (ره) را ردّ كردهاند. البته منظور شيخ صدوق (ره) از سهو النبي، آني نيست كه در ميان مردم مشهور است؛ بلكه منظور ايشان إسهاء النبي بوده است. إنما السهو من الشيطان: فراموشي از شيطان است. ولي إسهاء يعني خداوند، بنا بر مصالحي، مطلبي را از ذهن نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) برميدارد تا درسي براي مردم باشد. قسطلاني ـ از بزرگان اهل سنت ـ ميگويد: أنّه معصوم من الذنوب كبيرها و صغيرها و عمدها و سهوها و كذلك الأنبياء. المواهب اللدنية بالمنح المحمدية بشرح الزرقاني، ج7، ص327-328 غالب اهل سنت هم بر اين عقيده هستند كه در مسائل ابلاغ شريعت، سهو نميكرد، وگرنه اعتماد مردم به او سلب خواهد شد و غير شريعت به جاي شريعت خواهد نشست. اما در رابطه تحريف قرآن؛ اين مطلب، چيزي نيست كه بتوانيم در يك جلسه به تمام ابعاد آن بپردازيم. امروز وهابيت متأسفانه با اين مسئله، حربهاي عليه شيعه به راه انداختهاند و ميگويند: شيعيان قائل به تحريف قرآن هستند و قول به تحريف قرآن، كفر است و شيعيان هم كافر هستند و قتلش واجب است. آقاي بنباز و دكتر بن جبرين و شيخ صفر الحلاوي و ديگر مفتيان وهابيت، به خاطر تحريف قرآن، خون شيعه را هدر اعلام كردهاند. آقاي زرقاوي ـ رهبر تروريستهاي عراق ـ در آخرين سخنرانياش، چد ماه قبل از بهدرك واصل شدنش همين مطلب را اعلام كرد. عبد المالك ريگي در فاجعه تاسوكي كه 25 نفر از عزيزان را به خاك و خون كشيد، در سخنرانياش همين حرف را گفت. بحث تحريف قرآن، امروز به يك حربه و بهانهاي براي كشتن شيعه تبديل شده است. * * * * * * * اقوال علماء بزرگ شيعه در تحريف قرآن 1. شيخ صدوق (ره) شيخ صدوق (ره) ميفرمايد: إعتقادنا أن القرآن الذي أنزله الله تعالى على نبيه محمد صلى الله عليه و آله و سلم هو ما بين الدفتين و هو ما في أيدي الناس، ليس بأكثر من ذلك و مبلغ سوره عند الناس مائة و أربع عشرة سورة. قرآني كه خداوند به پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) نازل فرموده، عين همين قرآني است كه مردم الآن ميخوانند؛ نه يك كلمه كمتر و نه يك كلمه بيشتر. الإعتقادات في دين الإمامية للشيخ الصدوق، ص84 2. سيد مرتضي (ره) مرحوم سيد مرتضي (ره) ميفرمايد: إن القرآن كان علي عهد رسول الله مجموعا مؤلفا علي ما هو عليه الآن. قرآني كه زمان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) جمع شد، عين همين قرآني است كه الآن در دست مردم است. تفسير مجمع البيان للشيخ الطبرسي، ج1، ص43 3. علامه حلّي (ره) علامه حلي (ره) ميفرمايد: الحق أنّه لا تبديل و لا تأخير و لا تقديم فيه و أنّه لم يزد و لم ينقص و نعوذ باللّه من أمة تعتقد مثل ذلك، فإنّه يوجب التطرق إلى معجزة الرسول (صلى الله عليه و آله و سلم) المنقولة بالتواتر. أجوبة المسائل المهناوية، ص121، المسألة13 اگر كسي قائل به تحريف قرآن باشد، معجزه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) را انكار كرده و زير سؤال برده و اگر اين معجزه قابل تحريف باشد ديگر سنگي روي سنگ بند نميشود. 4. حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) حضرت آيه الله العظمي خوئي (ره) ميفرمايد: إن حديث تحريف القرآن، حديث خرافة و خيال، لا يقول به إلا من ضعف عقله. اگر كسي قائل به تحريف شده باشد، حرف خرافي و خيالي زده است و جز آدم كمعقل، هيچكس اين حرف را نميزند. البيان في تفسير القرآن للسيد الخوئي، ص259 5. امام خميني (ره) امام خميني (ره) ميفرمايد: فإن الواقف على عناية المسلمين على جمع الكتاب و حفظه و ضبطه قرائة و كتابة يقف علي بطلان تلك المزعمة و إنه لا ينبغي أن يركن إليه ذو مسكة. كسيكه تاريخ قرآن را مطالعه كرده باشد و كيفيت جمعآوري و ضبط و تأليف قرآن را ديده باشد، يقين پيدا ميكند كه تحريف قرآن جز خيالبافي، چيز ديگري نيست. انسانهايي كه عقل و شعور داشته باشند، به سخن قائلين به تحريف گوش نميدهند. تهذيب الأصول، تقرير بحث السيد الخميني للسبحاني، ج2، ص165 اين سخن بزرگان ما نسبت به تحريف قرآن است. روايات متعددي هم در اين زمينه ما داريم. مرحوم ميرزاي نوري (ره) در رابطه با تحريف قرآن كتاب فصل الخطاب را نوشت كه يكبار در عراق چاپ شد و دهها عالم و مرجع شيعه به آن جواب دادند و همانطور كه مرحوم شيخ آقا بزرگ تهراني (ره) ـ شاگرد ايشان ـ در الذريعة اشاره كرده، ايشان بعداً از نوشتن اين كتاب پشيمان شدند. الان هم همين كتاب فصل الخطاب را در عربستان سعودي به وفور چاپ ميكنند و به تمام دنيا ميفرستند كه بدانيد يكي از علماء شيعه، قائل به تحريف قرآن است. در سال 1384 در مكه با يكي از مفتيان كنار بيت الله الحرام بحث كردم و ايشان گفت: شما قائل به تحريف قرآن هستيد. گفتم: آيا تا به حال در دست يك شيعه ديدهايد قرآني باشد كه 115 سوره داشته باشد يا يك آيه يا يك كلمه از قرآن شما بيشتر يا كمتر داشته باشد؟ گفت: نه. گفتم: از بزرگان گذشته خود شنيدهايد كه ما در دست شيعيان، قرآني ديديم كه با قرآن عربستان سعودي فرق دارد؟ گفت: نه. گفتم: پس از كجا ميگوييد كه شما قائل به تحريف قرآن هستيد؟ گفت: يكي از علماء شما كتابي در اين رابطه نوشته است. گفتم: اگر يكي از علماء ما در اين رابطه كتاب نوشتهاند، دو نفر از علماء شما كتاب نوشتهاند: 1. كتاب المصاحف، نوشته آقاي ابوداود سجستاني از علماي قرن 4 كه ثابت كرده قرآن تحريف شده است. 2. كتاب الفرقان في إثبات تحريف القرآن، نوشته آقاي خطيب، فارغ التحصيل دانشگاه الأزهر مصر. آيا بايد ما هم بگوييم همه اهل سنت قائل به تحريف قرآن هستند. يك عالِمي نظري ميدهد و عالمان ديگر اين نظريه را ردّ و نقد ميكنند. ملاك براي شيعه، نظريه فقهاء و مراجع عظام تقليد در طول تاريخ است. اگر اينها جمع شدند و گفتند قرآن تحريف شده، ميپذيريم. حال آنكه عقيده فقهاء شيعه را بيان كرديم. * * * * * * * سوال مجري برنامه با توجه به اين آيه: وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى سوره نجم/آيه4ـ3 آيا تفسير قرآن و تمام گفتار و جملات پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) و نحوه خواندن نماز و بيان توضيحات قرآن و مشخص نمودن مصاديق آنها و كيفيت آنها از طرف خداوند به پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) وحي ميشد؟ استاد حسيني قزويني در رابطه با اينكه تمام سخنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) مطابق وحي است، ما هيچ شبههاي نيست. چون قرآن ميفرمايد: وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى سوره نجم/آيه4ـ3 يعني تمام سخنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله)، تابع وحي است. خود حضرت هم در قرآن هم ميفرمايد: إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ جز از وحي، چيز ديگري را تبعيت نميكنم. سوره أحقاف/آيه9 در اين زمينه، آقايان اهل سنت روايات زيادي را آوردهاند: احمد بن حنبل و حاكم نيشابوري از عبد الله بن عمرو عاص نقل ميكنند: من تمام گفتههاي رسول الله (صلى الله عليه و سلم) را مينوشتم. عدهاي از قريش مرا مذمت كردند و گفتند: رسول الله (صلى الله عليه و سلم) هم بشر است، چرا حرفهاي او را مينويسي؟ مدتي، سخنان رسول الله (صلى الله عليه و سلم) را ننوشتم تا اينكه خدمت حضرت رسيدم و عرض كردم: يا رسول الله! قريش ميگويند كه رسول الله (صلى الله عليه و سلم) هم مانند ديگر انسانها عصباني ميشود و به خشم ميآيد و سخن ميگويد، چرا تمام سخنان ايشان را يادداشت ميكني؟ رسول الله (صلى الله عليه و سلم) با اشاره به دو لب خود فرمود: و الذي نفسي بيده! ما يخرج مما بينهما إلا حق، فاكتب. قسم به خدايي كه جانم در دست اوست! از اين دو لب من جز حق بيرون نميآيد، هر چه ميگويم بنويس. مسند احمد بن حنبل، ج2، ص162و192 ـ المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص104 ابن حجر عسقلاني در ذيل حديث شريف قرطاس مينويسد: و وقوع ذلك من النبي صلى الله عليه و سلم مستحيل، لأنه معصوم في صحته و مرضه، لقوله تعالى: «و ما ينطق عن الهوى» و لقوله صلى الله عليه وسلم: «إني لا أقول في الغضب و الرضا إلا حقا». هذيان گفتن رسول الله (صلى الله عليه و سلم) از محالات است؛ زيرا رسول الله (صلى الله عليه و سلم) چه سالم باشد و چه بيمار، معصوم است. زيرا خداوند فرموده است: از روي هويٰ و هوس سخن نميگويد و خود حضرت هم فرمود: در حالات خشم يا رضا، جز حق، چيزي نميگويم. فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص101 ـ عمده القاري للعيني، ج18، ص62 همچنين احمد بن حنبل از ابو هريره نقل ميكند: بعضيها ميگويند كه رسول الله (صلى الله عليه و سلم) گاهي شوخي ميكنند، آيا شوخيها شما هم جزء سنت و أحاديث است يا نه؟ حضرت فرمود: إني لا أقول إلا حقاً به هنگام شوخي كردن هم جز حق از زبانم بيرون نميآيد. مسند احمد بن حنبل، ج2، ص340، المعجم الأوسط للطبراني، ج8، ص305 ـ السنن الكبري للنسائي، ج10، ص248 اينكه آيا سنت پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) هم طبق وحي بوده يا خير؟ اگر اين هم نبود، خود قرآن صراحت دارد: وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا سوره حشر/آيه7 طبق اين آيه، تمام دستورات ريز و درشت پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) لازم الإجراست. در آيه ديگر ميفرمايند: وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ ما قرآن را نازل كرديم تا براي مردم تبيين كني. سوره نحل/آيه44 مثلا خداوند در قرآن فقط دستور به خواندن نماز صبح داده است، ولي تعداد ركعات و كيفيت آن را بيان نكرده است و اين را سنت پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) معين كرده است. در مورد حج هم در كجاي قرآن آمده كه 7 بار بايد دور كعبه طواف و بين صفا و مروه رفت و آمد كنيم؟ اينها چيزهايي كه با سنت به ما رسيده است. ابن حجر از بيهقي با سند صحيح از حسان بن عطيه نقل ميكند: كان جبريل ينزل على النبي صلى الله عليه و سلم بالسنة كما ينزل عليه بالقرآن. همانطوري كه جبرئيل براي رسول الله (صلى الله عليه و سلم) قرآن را نازل ميكرد، سنت را هم براي حضرت ابلاغ ميكردند. فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج13، ص248 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص122 ـ سنن الدارمي، ج1، ص145 ـ تفسير الرازي، ج20، ص116 ـ تفسير الآلوسي، ج17، ص183 اوزاعي از فقهاي اهل سنت ميگويد: الكتاب أحوج إلي السنة من السنة إلي الكتاب. احتياج قرآن به سنت، بيشتر از احتياج سنت به قرآن است! جامع بيان العلم لإبن عبد البر، ج2، ص191 احمد بن حنبل ميگويد: إن السنة تفسر الكتاب و تبينه. اين سنت است كه قرآن را براي ما معنا و تفسير ميكند. تفسير قرطبي، ج1، ص39 ابو حنيفه ميگويد: لولا السنة ما فهم أحد منا القران. اگر سنت نبود، هيچكدام از ما قرآن را نميفهميديم. قواعد التحديث قاسمي، ص52 ايوب سختياني ـ از علماء بزرگ اهل سنت ـ ميگويد: إذا حدثت الرجل بالسنة فقال: دعنا من هذه و حدثنا من القرآن، فاعلم أنه ضال مضل. اگر براي فردي، حديث از سنت ميگفتي و به شما گفت: از قرآن بگو و سنت را كنار بگذار، بدان كه اين فرد گمراه و گمراه كننده است. الكفاية في علم الرواية للخطيب البغدادي، ص31 ابو قلابه مينويسد: اذا حدثت الرجل بالسنة فقال: دعنا من هذا و هات كتاب الله، فاعلم أنه ضال. اگر از سنت براي كسي سخن گفتي و گفت: سنت را كنار بگذار و از قرآن بگو، بدان كه آن فرد گمراه است. الطبقات الكبرى لإبن سعد، ج7، ص184 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج7، ص298 بنابراين، نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) چيزي جز حق بيان نميكند و تمام سنت پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) تابع وحي و نزول جبرئيل است و اگر سنت نباشد، قرآن قابل فهم نيست و اگر كسي بگويد من سنت را قبول ندارم و قرآن را قبول داريم، بدانيم كه آن فرد گمراه است. * * * * * * * سوال مجري برنامه در خصوص روايت أنا مدينة العلم، اگر شهري سقف و ديوار نداشته باشد، چه نيازي به درب دارد؟ پس وجود سقف و ديوار براي شهر ضروري است! بنابراين، حديثي كه اهل سنت نقل ميكنند كه سقف آن ابوبكر است و عمر ديوار آن است، بايد صحيح باشد. استاد حسيني قزويني پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) ميفرمايد: أنا مدينة العلم و علي بابها. اما آقايان اهل سنت گفتهاند كه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرموده است: أنا مدينة العلم و علي بابها و أبو بكر أساسها و عمر حيطانها و عثمان سقفها و معاويه حلقتها. ما از اين عزيزمان سؤال ميكنيم كه كدام شهر را شما ميشناسيد كه سقف داشته باشد؟ از عزيزان خواهش ميكنم كه در سؤالاتشان دقت كنند و به روايات پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) خوب نگاه كنند. قبلا گفتيم كه براي جلوگيري از حمله به شهر از طرف مهاجمين و سارقين، اطراف شهر را ديوار ميكشيدند و ساختمانها را به هم ميچسباندند و براي آن درهاي ورودي قرار ميدادند. نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) هم ميخواهد علم خويش را به به شهر تشبيه كند و ميگويد بايد از طريق درب آن كه حضرت علي (عليه السلام) باشد، وارد آن شهر شد. اگر اين آقايان اعتراض دارند، بايد به پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) اعتراض كنند. علاوه بر اين خود علماي اهل سنت هم اين حديث را كه ميگويد: أبو بکر أساسها و عمر حيطانا و عثمان سقفها و معاويه حلقتها. قبول ندارند و آن را ضعيف و جعلي ميدانند. در زمان دودمان بنيأميه، با پولهاي سلاطين أموي، اين احاديث ساخته شد و كسي از علماي اهل سنت اين روايات را صحيح ندانسته است. * * * * * * * استاد حسيني قزويني به نظر شما بهترين راه رسيدن به حقانيت دين إلهي كدام است؟ سوال مجري برنامه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) در اين باره پيشگوئي كرده و ميفرمايند: بعد از من، امتم به 73 فرقه تقسيم خواهند شد و تمام اين فرقهها اهل آتشاند، جز يك فرقه. الان ادعاي تمام مذاهب أعم از شيعه و سني و شافعي، مالكي، حنبلي، حنفي، وهابي، معتزله و أشاعره اين است كه فرقه ناجيه هستند! ما چه كنيم؟ حتي من از شيعيان ميپرسم از كجا ميدانيد مذهب شيعه حق است؟ قرآن صراحت دارد: فَبَشِّرْ عِبَادِ* الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللهُ وَ أُولَئِكَ هُمْ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ. اي پيامبر! به بندگانم كه اقوال مختلف را ميشنوند و بهترين آنها را انتخاب ميكنند، بشارت بده كه خداوند آنها را هدايت كرده و آنها اولو الالباب هستند. سوره زمر/آيه18 بنابراين بهترين راه براي گزينش مذهب حق، تحقيق و بررسي است و اينكه ما از پدر و مادر شيعه يا سني به دنيا آمدهايم و بايد شيعه يا سني باشيم، منطقي است كه قرآن آن را نميپذيرد. در قرآن آمده است: إِنَّا وَجَدْنَا آَبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آَثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ سوره زخرف/آيه23 وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آَبَاءَنَا أَوَ لَوْ كَانَ آَبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَ لَا يَهْتَدُونَ سوره بقره/آيه170 نظر علماء اهل سنت در رابطه با تقليد روايات متعددي از نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) نقل ميكنند كه نبايد مقلد گذشتگان و پدران و نياكانمان باشيم. پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) ميفرمايند: اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ سوره توبه/آيه31 يعني اگر كسي به تقليد از آباء و اجدادش مسألهاي را انتخاب كند، فرقي با يهود ندارد. جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج2، ص109 عبيد الله معتز نيشابوري ميگويد: لا فرق بين بهيمة تقاد و إنسان يقلد. حيواني كه به گردنش افسار زدهاند با كسي انساني كه بدون تحقيق تقليد ميكند، فرقي ندارند. أضواء البيان للشنقيطي، ج7، ص312 ـ شيخ المضيرة أبو هريرة لمحمود أبو رية، ص25 از أبو حنيفه سؤال كردند: يا أبا حنيفة! هذا الذي تفتي و الذي وضعت في كتبك، هو الحق الذي لا شك فيه؟ فقال: والله! ما أدري، لعله الباطل الذي لا شك فيه. آيا شما به اين فتواهايتان يقين داريد؟ گفت: نه، يقين ندارم، شايد فتواهاي من باطل بدون شك باشد. تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج13، ص402 از أبو حنيفه نقل ميكنند: ويحك يا يعقوب! لا تكتب كل ما تسمعه مني، فإني قد أرى الرأي اليوم فأتركه غدا و أرى الرأي غدا و أتركه بعد غد. شاگردان ابوحنيفه هر چه از او ميشنيدند مينوشتند، ابوحنيفه به يكي از آنها گفت: تمام حرفهاي مرا ننويسيد. من امروز نظري را ميدهم و فردا از آن نظر برميگردم. تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج13، ص402 مالك بن انس ميگويد: إنما أنا بشر أخطئ و أصيب، فانظروا في رأي فكلما وافق الكتاب و السنة، فخذوا به و كلما لم يوافق الكتاب و السنة، فاتركوه. من انسان هستم و گاهي خطا ميكنم و گاهي هم حرف درست ميزنم. اگر نظر من مطابق با كتاب و سنت بود، بپذيريد و اگر مخالف بود، به دور بيندازيد. الجامع، ج2، ص32 شافعي ميگويد: لا يقلد أحد دون رسول الله. غير از پيامبر رسول الله (صلى الله عليه و سلم)، هيچكس قابل تقليد نيست. الرد على من أخلد إلى الأرض للسيوطي، ص138 شافعي ميگويد: لا تقلدني يا أبا إبراهيم في كل ما أقول و أنظر لنفسك، فإنه دين. احمد بن حنبل ميگويد: لا تقلدني و لا تقلد مالكا و لا الثوري و لا الأوزاعي و خذ من حيث أخذوا. نه از من تقليد كنيد و نه از مالك و ثوري و اوزاعي و ... . مجموع فتاواي لإبن تيمية، ج20، ص211، إعلام الموقعين، ج2، ص201 ـ أضواء البيان للشنقيطي، ج7، ص347 ابن حزم ميگويد: فهذا مالك ينهى عن تقليده و كذلك أبو حنيفة و كذلك الشافعي. اين مالك است كه از تقليد خودش نهي ميكند و همچنين است ابوحنيفه و شافعي ... . الاحكام لإبن حزم، ج6، ص860 اين، سيره بزرگان اهل سنت است. اما شيعيان هر گونه تقليد در اصول را باطل ميدانند. يعني در اصول اعتقادات، كسي حق ندارد از فقيه يا مرجعْ تقليد بكند. در تمام اصول دين، واجب است هر كس خودش تحقيق كند و نتيجه تحقيقش را عقيده خود قرار دهد. اما در رابطه با فروع دين، مانند شك در نماز يا مسائل روزه و خمس و ... بايد از يك مجتهد جامع الشرايط تقليد كند. بنا بر روايت امام صادق (عليه السلام)، امام عسكري (عليه السلام) و امام زمان (عليه السلام) فرمودهاند: فأما من كان من الفقهاء: صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا على هواه، مطيعا لأمر مولاه، فللعوام أن يقلدوه. وسائل الشيعة للعاملي، ج27، ص131 يعني در زمان غيبت، از فقهايي كه داراي شرايط ويژهاي هستند، تقليد كنيد. امام صادق (عليه السلام) نميفرمايد كه شيعيان بايد هزار سال بعد هم از ما تقليد بكنند. همانطور كه عزيزان اهل سنت ميگويند: حنفيها: ما مقلد ابوحنيفه هستيم. مالكيها: ما مقلد مالك هستيم. شافعيها: ما مقلد شافعي هستيم. حنبليها: ما تابع احمد بن حنبل هستيم. ابوحنيفه در سال 150 هجري از دنيا رفته است. مالك در سال 179 هجري از دنيا رفته است. شافعي در سال 204 هجري از دنيا رفته است. احمد بن حنبل در سال 241 هجري از دنيا رفته است. خود علماء چهارگاته مذاهب اهل سنت هم از تقليد، نهي كردهاند. اگر بنا است كه تقليد صورت بگيرد، بايد از مجتهد حيّ و زنده تقليد شود. چون در هر زمان، مسائل مستحدثهاي براي مسلمانان پيش ميآيد و شخصي كه مرده است، نميتواند فتوا صادر كند. مثلا: شما ميخواهيد سوار هواپيما شويد. نماز صبح خود را خواندهايد و بعد از آن، به فرانسه يا آلمان ميرسيد. حدود نيمساعت بعد از رسيدن، طلوع فجر به أفق آنجا ميشود. آيا دوباره بايد نماز صبح را بخوانيد؟ و مثالهاي ديگر. اين فقهاء معاصر و زنده هستند كه ميتوانند جواب بدهند و از اطلاقات و عمومات استفاده ميكنند تا وظيفه مسلمانان را نسبت به مسائل مستحدثه روشن كنند. مثلا از امام خميني (ره) سوال كردهاند: كساني كه در قطب شمال زندگي ميكنند، 6 ماه از سال را در شب و 6 ماه را در روز سپري ميكنند. نماز خواندن آنها چگونه است؟ امام خميني (ره) جواب دادند: بر طبق أفق نزديكترين منطقه به قطب شمال كه شبانهروزش طبيعي است، نماز خوانده ميشود. لذا، شيعه، تقليد از مرده را باطل ميداند و اگر مرجعِ كسي است از دنيا برود، موظف است از يك مرجع تقليد زنده تقليد كند و اگر او اجازه داد به فتاواي مرجع قبلي عمل كند، ميتواند عمل كند، وگرنه نميتواند. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||