* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 19 آذر 1388 تعداد بازديد: 3143 
همايش ختم صحيح بخاري در زاهدان 04 ـ غصب فدك
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: همايش ختم صحيح بخاري در زاهدان 04 _ غصب فدك

پاسخ به شبهات ـ فيضيه : 19 ـ 09 ـ 1388

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

استاد حسيني قزويني

يكي از شبهاتي كه از ديرباز مطرح بوده و امروز هم هم‌چنان در رسانه‌ها و سايت‌ها و ماهواره‌هاي وهابيت مطرح مي‌كنند و در همايش ختم صحيح بخاري در زاهدان در اول مرداد 1388 هم مطرح كردند، قضيه غصب فدك است.

در اين چند سالي كه در مدرسه فيضيه بحث داشتيم، تاكنون در رابطه با فدك صحبت نكرده‌ايم و خود من هم منتظر فرصتي بودم تا در رابطه با موضوع فدك صحبت شود. به نظر من، اين موضوع از شبهاتي است كه بايد جواب بدهيم و جواب آماده‌اي داشته باشيم. گرچه نمي‌توان پاسخ شبهات فدك را در يك جلسه مطرح كرد، ولي به صورت مختصر جواب مي‌دهيم.

در همايش ختم صحيح بخاري امسال، آقاي گرگيج ـ امام جمعه آزادشهر و رئيس حوزه علميه گاليكش مازندران ـ گفت:

دومين چيزي كه ما را از شيعه جدا مي‌كند و مايه اختلاف ما با شيعه است، قضيه غصب فدك است. مسئله غصب فدك از فاطمه زهراء، مسئله‌اي است كه شيعه و سني را از هم جدا مي‌كند.

من اخيرا به بيت الله الحرام رفته بودم و در فرودگاه، كتاب‌هاي اطلس ابوبكر صديق، عمر فاروق، عثمان ذو النورين و علي بن أبي طالب را ديدم. اطلس علي بن أبي طالب را خريدم و مطالعه كردم و در زندگينامه حضرت علي وقتي قسمت فدك را نگاه كردم، ديدم چند تا نخل سرشكسته است كه آنجا فدك است. براي چند تا نخل سر شكسته، امروز امت بايد سر يكديگر را بشكنند؟

دکتر شريعتي مي‌گويد:

مسأله فدک يک توطئه صهيونيستي است. صهيونيست‌ها هم مي‌گويند: از نيل تا فرات هم مال ما است.

اما سيد محمد باقر صدر در كتاب فدكش همان نقشه را براي فدك ارايه مي‌دهد.

حالا من بالفرض مي‌گويم اينها فدك را غصب كردند، خب، مگر در زمان عمر، فدك به حضرت علي و عباس واگذار نشد؟ در صحيح بخاري نيست؟ هست. دوباره اختلاف كردند و فدك از آنها گرفته شد. اگر آن سه غصب كردند، چرا حضرت علي در زمان خودش فدك را به آل فاطمه برنگردانيد؟

به اين شبهات توجه كنيد. اينها بالاترين مقام علمي وهابيت و اهل سنت هستند كه وقتي مي‌خواهند شبهه فدك را مطرح كنند، ببينيد كجا را هدف قرار مي‌دهند؟! وقتي يك امام جمعه و پيرمرد 70 ساله و رئيس حوزه علميه حرف مي‌زند، آيا مدركي دارد، يا همين‌طوري حرف مي‌زند؟! اگر يك چوپان بيابان‌گرد سيستان و بلوچستان يا شاگرد عطاري يا كارگر ساده اين حرف را بزند، او را سرزنش نمي‌كنيم. ولي وقتي يك عالم طراز اول سني اين‌چنين حرفي را بزند، چه بگوييم؟ اينها صحيح بخاري را درست نمي‌خوانند، ولي مي‌آيند براي صحيح بخاري، مراسم ختم مي‌گيرند. مي‌گويد:

در زمان عمر، فدك را به حضرت علي برگرداندند و دوباره اختلاف كردند و از آنها گرفته شد.

در كجاي صحيح بخاري آمده است كه فدك را برگرداندند؟! تو كه اينقدر سواد نداري ميان قضيه فدك كه مربوط به خيبر است و زمين‌هاي مربوط به قبيله بني‌نضير فرق بگذاري، به تو چه بگوييم؟ دل‌مان به حال شما نمي‌سوزد. دل‌مان به حال آن طلبه‌هايي مي‌سوزد كه شما تربيت مي‌كنيد. در همان‌جا كه آمده است عمر به حضرت علي (عليه السلام) و عباس برگرداند، آمده است كه بعد از حضرت علي (عليه السلام)، در دست امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) بود و بعد از او هم دست حسن مثني بود و ... . متأسفانه كساني كه در آنجا نشسته بودند، يك نفر سوال نكرد كه آيا حضرت علي (عليه السلام) و عباس اختلاف كردند و فدك از آنها گرفته شد؟ اين از جهل و بي‌سوادي آقايان است. عمر أراضي بني نضير را ـ نه فدك را ـ به اينها برمي‌گرداند. در صحيح بخاري آمده است:

فكانت هذه الصدقة بيد على منعها على عباسا، فغلبه عليها، ثم كان بيد حسن بن علي، ثم بيد حسين بن علي، ثم بيد علي بن حسين و حسن بن حسن كلاهما كانا يتداولانها، ثم بيد زيد ابن حسن.

علي و عباس به اختلاف افتادند و حضرت علي (عليه السلام) هم عباس را مغلوب كرد و خودش اراضي بني نضير را تصاحب كرد. بعد از علي هم دست حسن و حسين و بعد دست حسن مثني و بعد هم دست زيد بود.

صحيح بخاري، ج5، ص25

إن شاء ا... اين بحث‌هاي ما به دست او برسد تا جوابي براي ما بفرستند و ما هم در جلسات بعدي براي شما بخوانيم.

آقاي گرگيج در ادامه مي‌گويد:

اگر آن سه غصب كردند، چرا حضرت علي در زمان خودش فدك را به آل فاطمه برنگردانيد؟

من براي اين هم جواب مفصل داريم كه چرا حضرت علي (عليه السلام) در زمان خودش، فدك را برنگردانيد.

جواب خيلي ساده‌اش اين است:

در نامه حضرت علي (عليه السلام) به عثمان بن حنيف در نهج البلاغه آمده است:

بلى كانت في أيدينا فدك من كل ما أظلته السماء، فشحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين و نعم الحكم الله.

فدك در زير آسمان كبود در دست ما بود. عده‌اي حسادت كردند و از ما گرفتند و عده‌اي هم سخاوتمندانه از كنارش گذشتند و دفاع نكردند. خدا خوب داوري است!

نهج البلاغه، نامه 45 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج16، ص208

از آقا امام صادق (عليه السلام) سوال كردند:

لِمَ لمْ يأخذ أمير المؤمنين (عليه السلام) فدك لما ولى الناس و لأي علة تركها؟ فقال: لأن الظالم و المظلوم كانا قدما على الله عز وجل و أثاب الله المظلوم و عاقب الظالم. فكره أن يسترجع شيئا قد عاقب الله عليه غاصبه و أثاب عليه المغصوب.

چرا حضرت علي (عليه السلام) فدك را در زمان خويش برنگرداند؟ حضرت فرمود: ظالم و مظلوم، غاصب  مغصوب، هر دو پيش خدا رفته‌اند و به حساب‌شان هم رسيدگي شده است و ظالم به كيفرش رسيده و مظلوم هم به حقش رسيده است. حضرت علي (عليه السلام) براي چه باز هم آن پرونده را مجددا بررسي كند؟

علل الشرائع للشيخ الصدوق، ج1، ص154 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج29، ص395 ـ الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف للسيد ابن طاووس، ص251

امير المومنين (عليه السلام) در كتاب كافي مي‌گويد:

خلفاء و حكّام قبل از من، اعمالي را انجام دادند كه مخالف رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) بود و عمدا هم مخالفت مي‌كردند و عهد رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) را نقض مي‌كردند و سنت رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) را تغيير مي‌دادند. اگر من مردم را وادار مي‌كردم بر ترك اين سنت‌هاي نادرست دوران خلفاء و رهنمون مي‌كردم به آنچه كه در عهد رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) بود، ياران من از كنارم متفرق مي‌شدند و تنها من مي‌ماندم و قليلي از يارانم كه برتري مرا و وجوب امامت مرا به وسيله كتاب خدا و سنت رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) مي‌شناختند ... .

الكافي للشيخ الكليني، ج8، ص59  ـ وسائل الشيعة للحر العاملي، ج8، ص46 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج34، ص168 و ج93، ص203 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج8، ص559 ـ تفسير نور الثقلين للشيخ الحويزي، ج2، ص156 ـ كتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر الأنصاري، ص263 ـ الإحتجاج للشيخ الطبرسي، ج1، ص392

در اين جلسات، تلاش‌مان بر اين است كه روش پاسخگويي به شبهات را خدمت عزيزان عرض كنيم و در كنارش هم به شبهه جواب بدهيم. اگر بخواهيم در رابطه با فدك جواب بدهيم، بايد چند نكته را بررسي كنيم:

اولا:

آيا فدك كه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بخشيد، براي بيت المال بود يا ملك شخصي پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) بود؟

اگر براي بيت المال بود و بخشيد، خليفه بعد از پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) هم صلاح مي‌بيند آن را برگرداند و به ديگري ببخشد. اگر ملك شخصي بود، يا هبه كرده است و يا إرث باقي گذاشته است.

ثانيا:

آيا بخشيدن پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) قطعي است؟

ثالثا:

آيا فدك را از پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) غصب كردند يا نه؟

رابعا:

آيا حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) براي گرفتن فدك، مطالبه‌اي داشت و براي اين ادعا، شاهداني نزد ابوبکر و عمر آورد؟

خامسا:

حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فدك را به عنوان ملك ادعا كرده است يا به عنوان إرث؟

 

بررسي اين پنج نكته

اولا: فدك، ملك شخصي پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) بود، نه متعلق به بيت المال

اگر شما کتاب‌هاي فقهي و تاريخي و تفسيري را نگاه كنيد، مي‌بينيد كه همه اينها صراحت دارند:

فكانت خيبر فيئا للمسلمين و كانت فدك خالصة لرسول الله، لأنهم لم يجلبوا عليها بخيل و لا ركاب.

أراضي خيبر براي مسلمانان بود كه با لشكركشي به دست آوردند و فدك براي رسول الله بود كه طبق مصالحه ميان يهوديان خيبر و رسول الله به رسول الله منتقل شد؛ زيرا مسلمانان براي به دست آوردن فدك، هيچ لشكركشي انجام ندادند.

تفسير الثعلبي، ج9، ص52 ـ تفسير البغوي، ج4، ص197 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص303 ـ التنبيه و الإشراف للمسعودي، ص224 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص221 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج2، ص422 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج1، ص325 ـ السيرة النبوية لإبن هشام الحميري، ج3، ص800

 

ثانيا: پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فدك را به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بخشيد

اهل سنت و شيعه معتقدند اگر كسي به رَحِم خود چيزي را بذل كند، عقدِ لازم است و ديگر نمي‌تواند پس بگيرد. ولي در بذل به سايرين، اگر باذل بخواهد پس بگيرد، مي‌تواند؛ چون عقد لازم نيست.

سيوطي مي‌گويد:

و أخرج البزار و أبو يعلى و إبن أبي حاتم و إبن مردويه عن أبي سعيد الخدري رضي الله عنه قال: لما نزلت هذه الآية: «وَ آَتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ (سوره اسراء/آيه26)»، دعا رسول الله صلى الله عليه و سلم فاطمة فأعطاها فدك.

وقتي اين آيه نازل شد، رسول الله (صلى الله عليه و سلم) فاطمه را خواند و فدك را به او بخشيد.

الدر المنثور للسيوطي، ج4، ص177 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص443 ـ فتح القدير للشوكاني، ج3، ص224 ـ مسند أبي يعلى، ج2، ص334

 

ثالثا: فدك را غصب كردند

امير المومنين (عليه السلام) در نهج البلاغه مي‌فرمايد:

بلى كانت في أيدينا فدك من كل ما أظلته السماء، فشحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين و نعم الحكم الله.

فقط فدك در زير آسمان كبود در دست ما بود. عده‌اي حسادت كردند و از ما گرفتند و عده‌اي هم سخاوتمندانه از كنارش گذشتند تا از دست ما خارج شود و دفاع نكردند. خدا خوب داوري است!

نهج البلاغه، نامه 45 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج16، ص208

آقاي ابن شُبِّه مي‌گويد:

إن أبا بكر رضي الله عنه إنتزع من فاطمة رضي الله عنها فدك.

ابوبکر فدك را به زور از فاطمه گرفت.

تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج1، ص199 ـ السقيفة و فدك للجوهري، ص110 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج16، ص219

آقاي إبن حجر هيثمي مي‌گويد:

إنّ أبا بكر إنتزع من فاطمة فدكاً.

الصواعق المحرقة، ص31

 

رابعا: حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فدك را مطالبه كرد

آقاي بلاذرى مى‌نويسد:

 أن فاطمة رضي الله عنها قالت لأبي بكر الصديق رضي الله عنه: إعطني فدك، فقد جعلها رسول الله صلى الله عليه و سلم لي. فسألها البينة، فجاءت بأم أيمن و رباح مولى النبي صلى الله عليه و سلم، فشهدا لها بذلك، فقال: إن هذا الأمر لا تجوز فيه إلا شهادة رجل و امرأتين.

فاطمه به ابوبکر فرمود: فدك را به من برگردان. رسول الله (صلى الله عليه و سلم) آن را به من بخشيده است. ابوبکر از فاطمه شاهد خواست. فاطمه، أم أيمن و رباح، كنيز و غلام رسول الله (صلى الله عليه و سلم) را آورد و به اين‌كه فدك، ملك شخصي فاطمه است و رسول الله (صلى الله عليه و سلم) به او بخشيده است، شهادت دادند. ابوبکر گفت: براي شهادت دادن، يك مرد و دو زن نياز است.

فتوح البلدان للبلاذري، ج1، ص35 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص444 ـ المواقف للإيجي، ج3، ص608 ـ السيرة الحلبية، ج3، ص487 ـ شرح المواقف للقاضى الجرجانى، ج8، ص356 ـ المبسوط للسرخسي، ج12، ص29

وقتي من اين روايت را مي‌خوانم، جگرم كباب مي‌شود! گاهي وقت‌ها توان حرف‌زدن از من گرفته مي‌شود! حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) كه به نص خود صحيح بخاري و صحيح مسلم، آيه تطهير در شأن او آمده است و خداوند شهادت به عصمت او داده است، آيا بايد از او شاهد خواست؟! نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) در آيه مباهله، براي اثبات نبوت خويش، از ميان زنان، فقط حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را برد و يك سوره مستقل به نام كوثر در شأن حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) آمده است، آيا بايد از او شاهد خواست؟!

 

نمونه‌هايي از قبول ادعاي مسلمان بدون شاهد

اولا: قبول ادعاي جابر توسط ابوبکر، بدون درخواست شاهد

در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است:

عن جابر بن عبد الله رضي الله عنهم قال: قال النبي صلى الله عليه و سلم: لو قد جاء مال البحرين، قد أعطيتك هكذا و هكذا، فلم يجئ مال البحرين، حتى قبض النبي صلى الله عليه و سلم. فلما جاء مال البحرين أمر أبو بكر فنادى من كان له عند النبي صلى الله عليه و سلم عدة أو دين، فليأتنا فأتيته، فقلت: أن النبي صلى الله عليه و سلم قال لي: كذا و كذا فحثا لي حثية، فعددتها فإذا هي خمسمائة و قال: خذ مثليها.

جابر بن عبد الله انصاري، وقتي رسول الله (صلى الله عليه و سلم) از دنيا مي‌رود، مسلمانان، بحرين را تصرف مي‌كنند و غنائم جنگي زيادي مي‌آورند. جابر نزد ابوبکر مي‌آيد و مي‌گويد: رسول الله (صلى الله عليه و سلم) به من گفته بود: اگر بحرين را فتح كنيم، از غنام بحرين، فلان مبلغ را به تو هديه خواهم داد. ابوبکر بدون معطلي و بدون درخواست شاهد و بيّنه، يك مشت بزرگ از طلا و نقره در دامن جابر ريخت. جابر مي‌گويد: آنها را شمردم و 500 درهم شد و به من گفت: 2 برابر آن را هم خودت بردار.

صحيح بخاري، ج3، ص58 ـ صحيح مسلم، ج7، ص75 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج4، ص27

اين، دل آدم را مي‌سوزاند و مغز آدم را كباب مي‌كند! جابر ادعايي مي‌كند و ابوبکر هم بدون بينه، حرف او را قبول مي‌كند. آنچه كه بدتر از اين، آدم را مي‌سوزاند، اين است كه ابن حجر عسقلاني در شرح اين روايت مي‌گويد:

و فيه قبول خبر الواحد العدل من الصحابة و لو جر ذلك نفعا لنفسه، لأن أبا بكر لم يلتمس من جابر شاهدا على صحة دعواه.

اين كار ابوبکر، دليل بر اين است كه خبر واحد از صحابه، قابل قبول است، حتي اگر شهادت صحابه به نفع خودشان باشد. زيرا ابوبکر براي صحت ادعاي جابر، از او شاهد نخواست.

فتح الباري شرح صحيح بخاري لإبن حجر العسقلاني، ج4، ص388

آقاي عيني ـ شارح صحيح بخاري ـ مي‌گويد:

قلت: إنما لم يلتمس شاهدا منه، لأنه عدل بالكتاب و السنة. أما الكتاب فقوله تعالى: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ (سوره آل عمران/آيه110)»، «وَ كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا (سور بقره/آيه143)». فمثل جابر إن لم يكن من خير أمة، فمن يكون. و أما السنة: فقوله صلى الله عليه و سلم: «من كذب علي متعمدا . . » الحديث و لا يظن ذلك لمسلم، فضلا عن صحابي.

ابوبکر از او درخواست شاهد نكرد، زيرا جابر به دليل شهادت قرآن و سنت، عادل است. شهادت قرآن بر عدالت جابر: «آيه اول ... و آيه دوم ... ». پس اگر مانند جابر، بهترين امت نباشد، چه كسي بهترين امت است؟! شهادت سنت بر عدالت جابر: رسول الله (صلى الله عليه و سلم) فرمود: «... » ما انتظار نداريم يك مسلمان دروغ بگويد، چه رسد به يك صحابه مانند جابر.

عمدة القاري للعيني، ج12، ص121

ما هم مي‌گوييم آيا جابر كه به دليل اين آيات قرآن و سنت، بهترين أمت است و عادل، چرا حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بهترين أمت نيست و ابوبکر بايد از او شاهد بخواهد؟! درباره او سوره كوثر سوره انسان و آيه تطهير و مباهله آمده است! به خدا! اين كار اينها آدم را آتش مي‌زند كه مسائل را گزينشي عمل مي‌كنند! آيا حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) صحابه نبود؟! آيا دختر پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) نبود؟! آيا مسلمان نبود؟!

 

ثانيا: قبول شهادت عبد الله بن عمر در رؤيت هلال رمضان

عن بن عمر قال: تراءى الناس الهلال، فرأيته، فأخبرت رسول الله صلى الله عليه و سلم فصام و أمر الناس بصيامه.

مردم به دنبال رؤيت هلال ماه بودند و فقط من هلال ماه را ديدم. رسول الله (صلى الله عليه و سلم) را با خبر كردم و به مردم دستور داد كه روزه بگيرند.

صحيح إبن حبان، ج8، ص231

آيا حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به اندازه عبد الله بن عمر نبود؟

 

ثالثا: رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) ادعاي يك مرد را با قسم و يك شاهد قبول كرد

عن إبن عباس ان رسول الله صلى الله عليه و سلم قضى بيمين و شاهد.

صحيح مسلم، ج5، ص128 ـ سنن أبي داود، ج2، ص167 ـ مسند احمد بن حنبل، ج1، ص323 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج10، ص172 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص5 ـ تفسير القرطبي، ج15، ص191 ـ مسند أبي يعلى، ج4، ص391

 

رابعا: جواز شهادت يك مرد، فقط در أموال مورد قبول است

و قد قال مالك: لا تجوز شهادة الرجل الواحد مع يمين الطالب إلا في الأموال.

المدونة الكبرى للإمام مالك، ج6، ص417

پس چرا ابوبکر شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را قبول نكرد؟!

قالت فاطمة لأبي بكر: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم جعل لي فدك، فأعطني إياه و شهد لها علي بن أبي طالب، فسألها شاهدا آخر، فشهدت لها أم أيمن، فقال: قد علمت يا بنت رسول الله أنه لا تجوز إلا شهادة رجلين أو رجل و إمرأتين، فانصرفت.

فاطمه، علي بن أبي طالب و أم أيمن را براي شهادت دادن آورد و ابوبکر به فاطمه گفت: اي دختر رسول الله! مي‌داني كه به شهادت دادن دو مرد يا يك مرد و دو زن نياز است. فاطمه هم برگشت.

فتوح البلدان للبلاذري، ج1، ص35 ـ معجم البلدان للحموي، ج4، ص239 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص444

رباح ـ غلام پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) ـ و امير المومنين (عليه السلام) هم شهادت دادند. پس چرا ابوبکر شهادت دو مرد را قبول نكرد؟!

پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمود:

علي مع القران و القرآن مع علي، لن يتفرقا حتى يردا على الحوض.

هذا حديث صحيح الإسناد.

المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص124

چرا شهادت حضرت علي (عليه السلام) قبول نيست، ولي شهادت جابر و عبد الله بن عمر مورد قبول است؟!

پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمود:

علي مع الحق و الحق مع علي.

مجمع الزوائد للهيثمي، ج7، ص235 ـ مسند أبي يعلى، ج2، ص318 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج14، ص322 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص449 ـ مناقب علي بن أبي طالب (ع) لإبن مردويه الأصفهاني، ص113 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص621 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص216

آيا شهادت حضرت علي (عليه السلام) كمتر از شهادت ديگران است؟

 

خامسا: حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فدك را به عنوان إرث، مطالبه كرد

وقتي چندين نفر آمدند شهادت دادند و ابوبكر قبول نكرد، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ديد كه اگر نفرات ديگري هم بيايند شهادت بدهند، ابوبكر، بنا ندارد فدك را برگرداند، لذا فرمود:

مگر شما نمي‌گوييد كه فدك، ملك پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) است؟ من هم وارث پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) هستم و بايد آن را به من بدهيد.

در اينجا هم نيازي به شاهد نبود كه ابوبكر بگويد براي اثبات اين‌كه ورثه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) هستي، بايد شاهد بياوري. در صحيح بخاري آمده است:

عن عائشة رضي الله عنها أن فاطمة عليها السلام أرسلت إلى أبي بكر تسأله ميراثها من النبي صلى الله عليه و سلم فيما أفاء الله على رسوله صلى الله عليه و سلم تطلب صدقة النبي صلى الله عليه و سلم التي بالمدينة و فدك و ما بقي من خمس خيبر.

از عايشه نقل شده است: فاطمه تمام آنچه را كه ملك رسول اللّه (صلَّى الله عليه و سلَّم) بود از فدك و خمس خيبر، به عنوان ميراث از ابوبكر طلب كرد.

صحيح بخاري، ج4، ص210

 

مناظره حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) با ابوبكر

حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فدك را به عنوان ملك شخصي‌اش مطالبه كرد و شاهد آورد و ابوبكر قبول نكرد. به عنوان إرث پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) از ابوبكر طلب كرد، ابوبكر قبول نكرد. خود حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) براي مناظره نزد ابوبكر مي‌آيد.

الف: تمسك به قرآن

أن فاطمة أتت أبا بكر، فقالت: قد علمت الذي خلفنا عنه من الصدقات أهل البيت. ثم قرأت عليه «وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ (سوره أنفال/آيه41)» إلى آخر الآية.

فاطمه نزد ابوبكر آمد و گفت: تو مي‌داني كه ما وارث رسول اللّه (صلَّى الله عليه و سلَّم) هستيم و طبق اين آيه خمس، آنچه كه از خمس خيبر و فدك و ... هست، ملك رسول اللّه (صلَّى الله عليه و سلَّم) است و بايد آنها را به ما بدهي.

تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص24 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج1، ص209

جاءت فاطمة إلى أبي بكر تطلب ميراثها و جاء العباس بن عبد المطلب يطلب ميراثه و جاء معهما علي، فقال أبو بكر: قال رسول الله: لا نورث، ما تركنا صدقة و ما كان النبي يعول فعلي، فقال علي: «وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ (سوره نمل/آيه16)» و قال زكريا: «يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آَلِ يَعْقُوبَ (سوره مريم/آيه6)». قال أبو بكر: هو هكذا و أنت و الله تعلم مثلنا أعلم، فقال علي: هذا كتاب الله ينطق! فسكتوا و انصرفوا.

فاطمه نزد ابوبكر آمد و إرث خود از رسول الله (صلى الله عليه و سلم) را از او مطالبه كرد. ابوبكر گفت: رسول الله گفته است: «ما إرث باقي نمي‌گذاريم و هر چه از ما بماند، صدقه است». علي فرمود: در قرآن آمده است: «حضرت داود از حضرت سليمان إرث برد» و حضرت زكريا به خداوند فرمود: «فرزندي به من بده تا از من و از آل يعقوب إرث ببرد». ابوبكر گفت: تو راست مي‌گويي. تو بهتر از ما مي‌داني و أعلم هستي. علي فرمود: اين منطق كتاب خداوند است كه مي‌گويد أنبياء إرث مي‌گذارند. علي و فاطمه و عباس هم ساكت شدند و رفتند.

الطبقات الكبرى لمحمد بن سعد، ج2، ص315

علي بن أبي طالب (عليه السلام) اين دو آيه را خواند، ولي ابوبكر قبول نكرد. يعني اگر قرآن هم بگويد، ما فدك را به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) نمي‌دهيم.

اين‌كه ابوبكر مي‌گويد: رسول اللّه (صلَّى الله عليه و سلَّم) فرموده است: ما إرث باقي نمي‌گذاريم. منظورش كدام نبي است؟ از حضرت آدم (عليه السلام) تا نبي مکرم (صلي الله عليه و آله) بايد يك عبارتي نقل مي‌شد از ساير أنبياء (عليهم السلام) كه ما إرث نمي‌گذاريم. خود قرآن هم صراحت دارد كه أنبياء (عليهم السلام) از خودشان إرث باقي گذاشته‌اند. اهل سنت توجيه مي‌كنند كه منظور از إرث در اين آيات، نبوت است كه به فرزندان أنبياء (عليهم السلام) مي‌رسد! مگر نبوت إرثي است. به كدام‌يك از أنبياء (عليهم السلام)، نبوت، إرث رسيده است؟ وقتي حضرت ابراهيم (عليه السلام) به بالاترين مرتبه نبوت يعني امامت مي‌رسد:

وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي‌فرمايد: آيا فرزندان من هم بهره‌اي از نبوت دارند؟ خداوند مي‌فرمايد: عهد ما به ظالمين نمي‌رسد.

سوره بقره/آيه124

هر كسي نمي‌تواند به نبوت برسد و بايد شايستگي نبوت را داشته باشد تا خداوند او را انتخاب كند. ما چندين آيه داريم كه نبوت، انتخابي است، نه إرثي:

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آَدَمَ وَ نُوحًا وَ آَلَ إِبْرَاهِيمَ وَ آَلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ

سوره آل عمران/آيه33

قَالَ يَا مُوسَى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالَاتِي وَ بِكَلَامِي فَخُذْ مَا آَتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ

سوره أعراف/آيه144

معلوم مي‌شود كه نبوت إرثي نيست.

 

ب: اعتراف گرفتن از ابوبكر

احمد بن حنبل نقل مي‌كند:

لما قبض رسول الله صلى الله عليه و سلم، أرسلت فاطمة إلى أبي بكر: أنت ورثت رسول الله صلى الله عليه و سلم أم أهله؟ قال: فقال: لا، بل أهله ... .

وقتي رسول الله (صلى الله عليه و سلم) از دنيا رفت، فاطمه به ابوبکر فرمود: آيا تو وارث رسول الله (صلى الله عليه و سلم) هستي يا فرزندان رسول الله (صلى الله عليه و سلم)؟ ابوبکر گفت: نه، فرزندانش وارثش هستند.

مسند احمد بن حنبل، ج1، ص4 ـ  تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص23 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص310 ـ عمدة القاري للعيني، ج15، ص20 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج6، ص303 ـ فتح الباري شرح صحيح بخاري لإبن حجر العسقلاني، ج6، ص139 ـ مسند أبي يعلى، ج1، ص40 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج16، ص219 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج1، ص198 ـ السقيفة و فدك للجوهري، ص109 ـ التمهيد لإبن عبد البر، ج8، ص167 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص605 ـ السيرة النبوية لإابن كثير، ج4، ص574 ـ إرواء الغليل للألباني، ج5، ص76 ـ الأحاديث المختارة للمقدسي، ج1، ص129

 

ج: آيا دختر تو إرث مي‌برد، ولي من از پدرم إرث نمي‌برم

طبرانى نقل مي‌كند:

عن عايشه، قالت: كلمت فاطمة أبا بكر في ميراثها من رسول الله صلى الله عليه و سلم فقالت: أترثك ابنتك و لا إرث أبي؟!

عايشه نقل مي‌كند: فاطمه با ابوبکر در مورد إرث بردن از رسول الله (صلى الله عليه و سلم) صحبت كرد و فرمود: آيا دختر تو از تو إرث مي‌برد و من از پدرم إرث نمي‌برم؟!

المعجم الأوسط للطبراني، ج4، ص104 ـ مسند احمد بن حنبل، ج1، ص10 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص309 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج4، ص573

 

د: چرا تو به جاي ما، از رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) إرث مي‌بري؟!

طبرانى نقل مي‌كند:

عن أم هانئ: أن فاطمة قالت لأبي بكر: من يرثك إذا مت؟ قال: ولدي و أهلي! قالت: فما لك ورثت النبي دوننا؟

أم هاني مي‌گويد: فاطمه به ابوبکر فرمود: وقتي تو بميري، چه كسي از تو إرث مي‌برد؟ ابوبکر گفت: فرزندانم و خانواده‌ام. فاطمه فرمود: پس چرا تو از رسول الله (صلى الله عليه و سلم) إرث مي‌بري، ولي من إرث نمي‌برم؟!

الطبقات الكبرى لمحمد بن سعد، ج2، ص314 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج16، ص218 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج1، ص198 ـ التمهيد لإبن عبد البر، ج8، ص168 ـ معجم البلدان للحموي، ج4، ص239 ـ فتوح البلدان للبلاذري، ج1، ص36 ـ شرح مشكل الآثار للطحاوي، ج3، ص308

 

هـ : تعجب از تباني ابوبكر و عمر

آقاي طبري نقل مي‌كند:

فانصرفت إلى عمر فذكرت له كما ذكرت لأبي بكر، فقال لها مثل الذي راجعها به أبو بكر، فعجبت و ظنت أنهما قد تذاكرا ذلك و اجتمعا عليه.

وقتي فاطمه از ابوبکر نااميد شد، سراغ عمر رفت و آنچه را كه به ابوبکر گفته بود، به عمر نيز گفت. عمر نيز همان چيزي را كه ابوبکر به فاطمه گفته بود، به فاطمه گفت. فاطمه هم تعجب كرد كه اين دو قبلا با هم تباني كرده‌اند.

تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص24 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج1، ص210

يعني منطق عمر، همان منطق ابوبکر بود و فدك را نه إرث حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مي‌دانست و نه ملك ايشان.

 

عمر، سند فدك را پاره كرد

آقاي حلبي مي‌گويد:

و فى كلام سبط إبن الجوزي رحمه الله أنه (ابابکر) رضي الله تعالى عنه كتب لها بفدك و دخل عليه عمر رضى الله تعالى عنه فقال: ما هذا؟ فقال: كتاب كتبته فاطمه بميراثها من أبيها، فقال: مماذا تنفق على المسلمين و قد حاربتك العرب كما ترى، ثم أخذ عمر الكتاب فشقه.

بعد از اين‌كه فاطمه اين‌همه نزد ابوبکر رفت و استدلال كرد، ابوبکر كاغذي برداشت و نوشت بر اين‌كه فدك، ملك فاطمه است كه از پدرش إرث برده است. عمر از راه رسيد و گفت: اين چيست؟ ابوبکر جريان را توضيح داد. عمر گفت: اگر فدك را به فاطمه برگرداني، هزينه حكومت و جنگ‌ها و رزمندگان را از كجا مي‌آوري؟ عمر آن سند فدك را گرفت و پاره پاره كرد.

السيرة الحلبية، ج3، ص488

پس اين آقايان كه مدعي هستند:

فدك غصب نشده است و اين داستان را شيعيان درست كرده‌اند و دروغ مي‌گويند.

 اين‌همه مصادر از منابع معتبر اهل سنت وجود دارد كه فدك براي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است. در اين مورد چه مي‌گويند؟! آيا باز هم مي‌‌گويند شيعيان داستان‌سرائي كرده‌اند؟!

 

غضبناك شدن حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از ابوبکر

به خاطر همين ماجراها، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از ابوبکر غضبناك شد. در صحيح بخاري آمده است

أن عائشة أم المؤمنين رضي الله عنها أخبرته: إن فاطمة عليها السلام إبنة رسول الله صلى الله عليه و سلم سألت أبا بكر الصديق بعد وفاة رسول الله صلى الله عليه و سلم أن يقسم لها ميراثها ما ترك رسول الله صلى الله عليه و سلم مما أفاء الله عليه، فقال لها أبو بكر: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: لا نورث، ما تركنا صدقة، فغضبت فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و سلم، فهجرت أبا بكر، فلم تزل مهاجرته حتى توفيت و عاشت بعد رسول الله صلى الله عليه و سلم ستة أشهر.

عايشه نقل مي‌كند: فاطمه عليها السلام، دختر رسول الله (صلى الله عليه و سلم) إرث پدري‌اش را از ابوبکر طلب كرد. ابوبکر به او گفت: رسول الله (صلى الله عليه و سلم) گفته است: ما إرث باقي نمي‌گذاريم و هر چه كه از ما بماند، صدقه است. فاطمه از ابوبکر غضبناك شد و اين غضب او از ابوبکر تا پايان عمرش باقي بود.

صحيح بخاري، ج4، ص42

رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) هم فرموده است:

فاطمة بضعة منى، فمن أغضبها أغضبني.

فاطمه پارهٔ تن من است، كسي كه او را غضبناك كند، مرا غضبناك كرده است.

صحيح بخاري، ج4، ص210 ـ صحيح مسلم، ج7، ص141

قرآن هم مي‌فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآَخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا

(سوره أحزاب/آيه57)

 

حضرت علي (عليه السلام) ابوبكر را درغگو و گنه‌كار و حيله‌گر و خائن مي‌داند

در صحيح مسلم از قول عمر آمده است:

فلما توفى رسول الله صلى الله عليه و سلم قال أبو بكر: أنا ولى رسول الله صلى الله عليه و سلم، فجئتما تطلب ميراثك من إبن أخيك و يطلب هذا ميراث إمرأته من أبيها، فقال أبو بكر: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ما نورث، ما تركنا صدقة، فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ... .

وقتي رسول الله (صلى الله عليه و سلم) از دنيا رفت، شما دو نفر ـ علي و عباس ـ آمديد إرث فاطمه از رسول الله (صلى الله عليه و سلم) را از ابوبکر مطالبه كرديد. ابوبکر گفت: رسول الله (صلى الله عليه و سلم) گفت: ما إرثي باقي نمي‌گذاريم و اموال ما بعد از ما صدقه است. شما دو نفر هم اين نظر را در مورد ابوبکر داشتيد كه ابوبکر ـ به خاطر اين كارهايش و دروغش ـ : دروغگو و گنه‌كار و حيله‌گر و خائن است ... .

صحيح مسلم، ج5، ص153، كتاب الجهاد و السير، باب حكم الفيء

 

برگرداندن فدك به حضرت علي (عليه السلام) و عباس

آقاي مولوي گرگيج مي‌گويد:

حالا من بالفرض مي‌گويم اينها فدك را غصب كردند، خب، مگر در زمان عمر، فدك به حضرت علي و عباس واگذار نشد؟ در صحيح بخاري نيست؟ هست. دوباره اختلاف كردند و فدك از آنها گرفته شد.

­

اولا: اين قضيه مربوط به صدقات پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) از أموال بني نضير بوده است

اين روايت، ارتباطي به فدك ندارد و مربوط به اموال قبليه بني‌نضير بود. در خود صحيح بخاري آمده است:

قال عباس: يا أمير المؤمنين! إقض بيني و بين هذا و هما يختصمان في الذي أفاء الله على رسوله صلى الله عليه و سلم من مال بنى النضير.

صحيح بخاري، ج5، ص23

آقاي مولوي گرگيج، اموال بني‌نضير را با قضيه خيبر اشتباه گرفته است و اين دو، دو قضيه جداگانه‌اي هستند.

 

ثانيا: اين أراضي در اختيار فرزندان امير المومنين (عليه السلام) بوده است

در صحيح بخاري از قول عايشه آمده است:

فكانت هذه الصدقة بيد على، منعها على عباسا، فغلبه عليها، ثم كان بيد حسن بن علي، ثم بيد حسين بن علي، ثم بيد علي بن حسين، ثم ... .

اين صدقه در دست علي بود و عباس را از آن منع كرد و خودش تصرف كرد. سپس در دست حسن و حسين و سپس هم در دست علي بن حسين بود و ... .

صحيح بخاري، ج5، ص25

حالا شما قضاوت كنيد كه اين آقا مي‌گويد حضرت علي (عليه السلام) و عباس اختلاف كردند و عمر از دست اينها گرفت، ولي بخاري مي‌گويد بعد از حضرت علي (عليه السلام)، در دست امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و امام سجاد (عليه السلام) بود.

در همين همايش، همين آقاي مولوي گرگيج مي‌گويد:

مولوي عبد الرحمان سربازي ـ امام جمعه چاه بهار ـ حرف خوبي زده است: برويد کتاب‌ها را بخوانيد. چون شيعيان کتاب‌هاي خودشان و ما را نخوانده‌اند، به ما إفتراء مي‌زنند.

به جاي اين‌كه براي صحيح بخاري، ختم بگيرد، يك دوره از اول تا آخر مطالعه كنيد و ببينيد در اين كتاب، چه آمده است؟

 

ثالثا: عثمان، فدك را به تمليك مروان درآورد

کتاب‌هاي معتبر شما آورده‌اند كه فدك در زمان ابوبکر، در تصرف ابوبکر بود، در زمان عمر، در تصرف عمر بود، در زمان عثمان، در تصرف عثمان بود و عثمان هم تمام فدك را به مروان هبه كرد و بخشيد. يعني شايستگي مروان از حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بالاتر است!

آقاي ابن عبد ربّه مي‌گويد:

و مما نَقم الناسُ على عثمان أنه ... و أقطع فدك مروان و هي صدقة لرسول الله صلى الله عليه و سلم.

از عواملي كه باعث شد مردم عليه عثمان شوريدند ... و اين‌كه عثمان فدك را به داماد خود مروان بخشيد.

العقد الفريد، ج4، ص283 ـ تاريخ أبي الفداء، ج11، ص232، في ذكر حوادث سنة34

أبو داود و بيهقي از عمر بن عبد العزيز نقل مي‌كنند:

و روى أبو داود و البيهقي عن عمر بن عبد العزيز أنه قال في ذكره شأن فدك: فلما ولي عمر (رض) عمل فيه بمثل ما عملا حتى مضى لسبيله ثم أقطعها - عثمان - مروان ... .

سنن أبي داود، ج2، ص24 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج6، ص301 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج45، ص179 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج21، ص443

إبن حجر عسقلاني هم مي‌گويد:

قال إبن حجر: و إن فاطمة سألته أن يجعلها لها، فأبى و كانت كذلك في حياة النبي صلى الله عليه و سلم و أبي بكر و عمر، ثم أقطعها مروان يعني في أيام عثمان.

فتح الباري شرح صحيح بخاري لإبن حجر العسقلاني، ج6، ص141 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج5، ص128 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج5، ص63 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج7، ص196

 

چرا حضرت علي (عليه السلام) فدك را در زمان خويش پس نگرفت؟

اين‌كه آقاي مولوي گرگيج مي‌گويد:

اگر آن سه غصب كردند، چرا حضرت علي در زمان خودش فدك را به آل فاطمه برنگردانيد؟

در منابع شيعه آمده است كه امير المومنين (عليه السلام) فرمود:

نعم الحكم الله.

نهج البلاغه، نامه45

يعني قضيه فدك را به خليفه اول واگذار كرديم و خودمان پيگيري نمي‌كنيم.

در روايتي صحيح در كتاب كافي آمده است كه امير المومنين (عليه السلام) مي‌فرمايد:

قد عملت الولاة قبلي أعمالا خالفوا فيها رسول الله (صلى الله عليه و آله) متعمدين لخلافه، ناقضين لعهده، مغيرين لسنته و لو حملت الناس على تركها و حولتها إلى مواضعها و إلى ما كانت في عهد رسول الله (صلى الله عليه و آله) لتفرق عني جندي حتى أبقى وحدي أو قليل من شيعتي الذين عرفوا فضلي و فرض إمامتي من كتاب الله عز وجل و سنة رسول الله (صلى الله عليه و آله)، أرأيتم لو أمرت بمقام إبراهيم (عليه السلام) فرددته إلى الموضع الذي وضعه فيه رسول الله (صلى الله عليه و آله) و رددت فدك إلى ورثة فاطمة (عليها السلام).

خلفاء و حكّام قبل از من، اعمالي را انجام دادند كه مخالف رسول الله (صلى الله عليه و آله) بود و عمدا هم مخالفت مي‌كردند و عهد رسول الله (صلى الله عليه و آله) را نقض مي‌كردند و سنت رسول الله (صلى الله عليه و آله) را تغيير مي‌دادند. اگر من مردم را وادار مي‌كردم بر ترك اين سنت‌هاي نادرست دوران خلفاء و رهنمون مي‌كردم به آنچه كه در عهد رسول الله (صلى الله عليه و آله) بود، ياران من از كنارم متفرق مي‌شدند و تنها من مي‌ماندم و قليلي از يارانم كه برتري مرا و وجوب امامت مرا به وسيله كتاب خدا و سنت رسول الله (صلى الله عليه و آله) مي‌شناختند ... .

الكافي للشيخ الكليني، ج8، ص59  ـ وسائل الشيعة للحر العاملي، ج8، ص46 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج34، ص168 و ج93، ص203 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج8، ص559 ـ تفسير نور الثقلين للشيخ الحويزي، ج2، ص156 ـ كتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر الأنصاري، ص263 ـ الإحتجاج للشيخ الطبرسي، ج1، ص392

 

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

 

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



دکتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  رستمي     -   تاريخ:  24 دي 88 - 00:00:00
باتشکر ازمدارک بي خدشه شما اگر برادران اهل سنت بگويند. مابعضي ازمدارک خود راضعيف ميدانيم چه بايدکرد.
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
آيا مي‌توانند ادعا كنند صحيح بخاري و مسلم نيز ضعيف است ؟!
البته با عقب نشيني قدم به قدم ، مجبور به گفتن اين نكته نيز شده‌اند ، اما اين نكته در واقع منكر شدن اصل عقيده اهل سنت است ! يعني اعتقاد و مذهب اهل سنت در 14 قرن گذشته اشتباه بوده است !
همچنين بسياري از مطالب سايت ، با بررسي و اثبات صحت سند ، مقل شده است .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
2   نام و نام خانوادگي:  عباس     -   تاريخ:  15 مهر 89 - 14:47:21
سلام وبا تشکر
ميخواستم بدانم براي حمايت مالي از سايت چککار کنيم آيا شمار ه حساب داريد؟به هر حال با گسترش سايت ميشه افراد زيادي با زبان هاي مختلف بهرمندشوند.




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما