* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 04 تير 1385 | تعداد بازديد: 3172 | |
عصر ظهور وهابيت | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: عصر ظهور وهابيت پاسخ به شبهات: 04/ 04 / 1385 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * استاد حسيني قزويني نکته قابل توجه در عصر ظهور وهابيت عصر ظهور بنيانگذار مباني فکري و اعتقادي وهابيت، ابنتيميه حراني، متوفاي 728 هجري است. زماني افکار خود را طرح کرد که جامعه اسلامي بيش از هر زماني نياز به وحدت در برابر حمله صليب از غرب و به خاک و خون کشيدن مسلمانان توسط مسيحيت با آن جنگ 200 ساله و حمله مغول از شرق و پايان دادن به حکومت عباسي براي هميشه و اتحاد اين دشمن شرقي و غربي براي نابودي اسلام. تا جايي که تصميم ميگيرند مکه مکرمه و کعبه را از بين ببرند و به بتخانه تبديل کنند که خداوند بين نيّات شوم آنان و اعمالشان فاصله ميشود. بعد از طرح مسائل اختلاف انگيز توسط ابنتيميه، علماي اسلام ـ از تمام مذاهب ـ قيام کردند و بر ضد او اطلاعيه دادند و قضات چهار مذهب، فتوا بر فسق و تضليل و حکم به حبس او دادند به طوري که در سال 728 هجري در زندان از دنيا رفت. عده زيادي از بزرگان اهل سنت مانند ذهبي و سُبْکي و ابن حجر عسقلاني و ابن حجر مکي، نسبت به تضليل و گمراهي ابنتيميه سخن گفته و نامه رسمي نوشتند که در آثار اسلامي هنوز هست و در کنار اينها هم افرادي از ابنتيميه مدح و ثناء کردند و از نظر قواعد رجالي اهل سنت و مباني جرح و تعديل آنها، اين است که اگر افرادي از يک فردي مذمت و افراد ديگري مدح کردند، اگر مذمت، مبتني بر تبيين و تفسير علل ذم باشد، مقدم بر هر نوعي مدح و ثناء است. لذا گفتار مانند ذهبي ـ از شخصيتهاي برجسته و بلند آوازه اهل سنت ـ و ابن حجر عسقلاني و ابن حجر مکي ـ از ديگر استوانههاي علمي اهل سنت ـ که مذمتشان مبتني بر تبيين و تفسير است، مقدم بر هر نوع مدح و ثناء و توثيق است. اين قيام روحانيت بر ضد ابنتيميه باعث شد که افکار او تا چند قرن به فراموشي سپرده شود به طوري که در قرن 9 و 10 و 11 و اوائل قرن 12، در هيچ جايي سخنان ابنتيميه مورد بحث و بررسي قرار نميگرفت. تا اين که قرن 12 فرا رسيد و اين افکار توسط محمد بن عبد الوهاب ـ که در سال 1115 هجري به دنيا آمد و در سال 1206 از دنيا رفت ـ دوباره مطرح شد. ولي به دو دليل، افکار محمد بن عبد الوهاب رشد کرد و استمرار يافت و هنوز هم به عنوان يک فکر زنده در بعضي از جوامع اسلامي مطرح است: دليل اول افکار ابنتيميه در منطقه شامات که يک منطقه علمي بود و دانشمندان متعددي در صحنه حضور داشتند و قيام آنها مانع رشد و گسترش افکار ابنتيميه شد، ولي افکار محمد بن عبد الوهاب در منطقه نجد در بخش شمالي مکه مکرمه در يک منطقه خالي از تمدن و فرهنگ و به دور از علماء برجسته و شاخص مطرح شد و عمدتا در ميان عوام و دور افتادگان از تمدن طرح شد و مقاوم علمي در برابر نداشت، گسترش يافت. دليل دوم محمد بن عبد الوهاب افکار خود را با تکيه بر زور شمشير و سر نيره حاکمان وقت گسترش داد. اتحادي که ميان محمد بن عبد الوهاب و حاکمان منطقه ايجاد شد، باعث شد که هم از نظر فرهنگي و هم از نظر تکيه بر قدرت نظامي و فشار و حکومت، با ترفندهايي ويژهاي که به کار بستند، اين افکار در منطقه نجد و بعد در مکه و بعد در مدينه گسترش يافت. ولي تا کنون ـ با اين که حدود 4 قرن از طرح اين افکار ميگذرد ـ در غير از عربستان سعودي، هيچ کشور و قوم و ملتي اين افکار را به رسميت نشناخته است. گرچه اينها فعاليت گستردهاي در سراسر کشورهاي اسلامي دارند. اگر شما تاريخ رابطة العالم الإسلامية را ـ که بزرگ مرکز نشر فرهنگ وهابيت است ـ ملاحظه کنيد، در کمتر کشور و شهر بزرگي است که اينها نمايندگي فعال نداشته باشند. نکتهاي که عزيزان بايد توجه کنند و در بحثها مورد عنايت ويژه قرار بدهند، اين است که اين افکار در چه ظرف زماني و در چه موقعيت تاريحي ايجاد شد؟ در همان اوائل قرن 12 هجري، کشورهاي اسلامي در تاب و تب حمله دشمنان ميسوختند و در مرحلهاي بود که مسلمانان، نياز مبرم و ضروري به وحدت در برابر حملات و تهاجم بيرحمانه دشمنان متعدد داشتند. مثلا ميبينيم که در همان زمان، انگليسيها بحش اعظمي از هند را به زور و تزوير از چنگ مسلمانان بيرون آوردند و شوکت امپراطوري مسلماني تيموري را خاتمه دادند و خواب تسخير کابل و سواحل خليج فارس را در سر ميپروراندند و حتي به سمت جنوب و غرب ايران تا حدودي پيشروي کردند و موفق نشدند. از طرفي هم فرانسويها به رهبري ناپلئون، مصر و سوريه و فلسطين را به قوه قهريه اشغال کرده بودند و به امپراطوري مسلمان عثماني، چنگ و دندان نشان ميدادند و در انديشه نفوذ بودند. روسهاي تزاري که مدعي جانشين سزارهاي مسيحي روم شرقي بودند، با حملات مکرر به ايران و دولت عثماني و بخشهاي ديگري از قفقاز، انديشه نفوذ را در سر ميپروراندند. حتي آمريکاييها هم چشم طمع به کشورهاي اسلامي شمال آفريقا دوخته و با گلوله باران کشورهاي ليبي و الجزاير، سعي در رخنه به کشورهاي اسلامي داشتند. همچنين قضيه جنگ اتريش با عثماني بر سر صربستان و همکاري ناوگان جنگي هلند با انگليسيها در محاصره نظامي پايتخت الجزاير، شعلههاي تهاجم بر ضد کشورهاي اسلامي را هر چه بيشتر پيش ميبرد. کشورهاي اسلامي در زمان طرح افکار فاسد آقاي محمد بن عبد الوهاب در چنين تب و تابي بودند. شايد بيش از زمان پيدايش افکار ابنتيميه، مسلمانان نياز به وحدت داشتند و نياز به يک نداي ملکوتي مصلحي را انتظار ميکشيدند که تمام کشورهاي اسلامي و تمام مسلمانان را در صف واحد و با بسيج تمام امکانات در برابر دشمنان مهاجم مقاوم کند. در اينچنين برههاي آقاي محمد بن عبد الوهاب در منطقه نجد، همان افکار فراموش شده و پوسيده آقاي ابنتيميه را مطرح کرد و با طرح جرم توسل به اولياء و أنبياء (عليهم السلام) به عنوان شرک و بتپرست و فتوا بر تکفير کساني که به ائمه (عليهم السلام) متوسل ميشوند و حتي فتوا داد کساني که به نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) و اولياء متوسل شوند، خونشان حلال و قتلشان جائز و اموالشان جزء غنائم جنگي است. در شرح حال آقاي محمد بن عبد الوهاب آوردهاند که از ابتداء، علاقه خاصي داشت به خواندن زندگينامه مدعيان دروغين نبوت، مانند مُسَيْلمه کذاب و ... . به طوري که ميگويند پدرش بارها به وي تذکر ميداد و او را گمراه ميدانست و مردم را از اطاعت او بر حذر ميکرد. اين قضيه در کشف الإرتياب، صفحه 7، از منابع اهل سنت نقل شده است. ايشان مسافرتهايي به بغداد و کردستان و همدان و اصفهان داشت. به طوري که در بصره، اين افکار فاسد را مطرح کرد. در تاريخ العربية السعودية، صفحه 88 مينويسد: فتجمع عليه أناس من رؤسائها و غيرهم فآذوه أشد الأذى و أخرجوه منها. رؤساي قوم در بصره با حمايت ديگران بر ضد آقاي محمد بن عبد الوهاب اجتماع کردند و او را به شدت مورد حمله و اذيت قرار دادند و او را از بصره بيرون انداختند. ايشان به زادگاه خودش برگشت در منطقه عُيَيْنه در شمال نجد. با توجه به وضع زندگي پدرش، از عيينه به حُرَيْمله ـ در نجد ـ مهاجرت کردند. با وجود پدر، ايشان جرأت بر نشر افکار باطل خودش پيدا نميکرد تا اين که در سال 1153 هجري که پدرش ـ بزرگترين مانع نشر اين افکار ـ از دنيا رفت و ايشان زمينه را مساعد ديد براي اظهار عقائد خود و در آنجا شروع به نشر افکار خودش کرد و مردم جمع شدند و تا نزديکي ريختن خون او، با وي به مقابله پرداختند. ايشان باز هم نتوانست حُرَيْمله مقاومت کند و از آنجا به عيينه آمد و فکر تازهاي در سر پروراند و ديد که اگر بخواهد افکار خود را مطرح کند، باز هم با مقاومت مردم مواجه خواهد شد و بايد تکيه کند بر يک قدرت قوي تا آن قدرت قوي بتواند قيام مردمي را سرکوب کند. لذا آمد با امير عيينه ـ عثمان بن معمر ـ پيمان بست و تحت حمايت بيدريغ او به نشر افکار خود پرداخت. اولين کاري که کرد، تمام زيارتگاههاي صحابه و اولياء خدا، حتي زيارتگاه برادر عمر بن خطاب ـ زيد بن خطاب ـ را که در اطراف عيينه بود و حدود 12 قرن، مورد احترام مسلمانان بود، ويران و با خاک يکسان کرد. اين قضيه، عکسالعمل خيلي شديدي ميان مسلمانان و علماء منطقه ايجاد کرد و اينها عليه امير عيينه که از او حمايت ميکرد، قيام کردند. امير عيينه ديد که نميتواند با اين بسيج عمومي مردم و علماء، کاري را پيش ببرد. حمايتش را از آقاي محمد بن عبد الوهاب برداشت و او مجبور شد از عيينه به دِرْعيه ـ زادگاه مسيلمه کذاب مدعي پيامبري ـ هجرت کند و با امير آنجا به نام محمد بن سعود - نياي خاندان سعودي ـ پيمان بست تا به همکاري همديگر به نشر اين افکار بپردازند. محمد بن سعود در ابتداء، زير بار حمايت بيدريغ از محمد بن عبد الوهاب نميرفت و گفت: من عمدتا حکومت خودم را در سايه وجوهي که از زکات از مردم ميگيرم، اداره ميکنم و ميترسم که تو به شوکت برسي و مردم را از پرداخت زکات منع کني. محمد بن عبد الوهاب به او قول گفت: اينچنين نيست، چون به فتواي من، اين مسلمانان که معتقد به قداست أنبياء (عليهم السلام) و اولياء هستند و متوسل به آنها ميشوند، مشرک هستند و خونشان حلال و اموالشان جزء غنائم جنگي است. اگر ما بتوانيم موفق شويم، اموال اينها به به عنوان غنائم جنگي ميگيريم و يک پنجم آنها از بابت خمس، براي من و چهار پنجم براي شما. وقتي محمد بن سعود اين قضيه را شنيد، خوشحال شد و با رضايت کامل، با محمد بن عبد الوهاب پيمان بست. اينها شروع کردند به ادامه حيات و گسترش اين فرهنگ و اعتقادات باطل. به طوري که محمد بن عبد الوهاب در کتاب کشف الشبهات ميگويد: و إن قصدهم الملائكة و الأنبياء و الأولياء يريدون شفاعتهم و التقرب إلى الله بذلك هو الذي أحل دماءهم و أموالهم. اگر مسلمانان، ملائکه و انبياء و اولياء را به خاطر شفاعت اينها نزد خداوند و به خاطر نزديکي به خداوند اينها را ميخوانند، همين کار آنها موجب ميشود که خون اينها حلال و امولشان مباح باشد. کشف الشبهات، ص58، چاپ بيروت، موسسه دار القلم و محمد بن عبد الوهاب رسما اعلام جهاد بر ضد اعراب و مسلمانان کرد. بحث بعدي ما، مباني فکري و کارنامه سياه عملي وهابيت با استناد به مباني و مصادر علمي اهل سنت است. اولين مسئلهاي که در افکار وهابيت به چشم ميخورد و تا آن زمان، اينچنين سابقه نداشت، اعتقاد به جسمانيت حق تعالي بود. به طوري که إبن بطوطه در سفرنامه خود مينويسد: من در مسجد جامع دمشق بودم و خودم ديدم ابنتيميه بر بالاي منبر، مردم را موعظه ميکند و در ضمن سخنان خود گفت: إن الله ينزل إلي السماء الدنيا کنزولي هذا و نزل درجة من درج المنبر، فعارضه فقيه مالكي يعرف بابن الزهراء و أنكر ما تكلم به ... . خداوند از عرش به آسمان دنيا فرود ميآيد، چنانچه که من از بالاي منبر پائين ميآيم و بعد هم يک پله از منبر پائين آمد. يکي از فقهاي مالکي مذهب به نام ابن الزهراء به او اعتراض کرد و اظهارات او را به ملک ناصر رساندند و او را زنداني کرد و در زندان از دنيا رفت. رحلة لإبن بطوطة، ص113 ابنتيميه در رسالهاي به نام عقيدة الحموية مينويسد: خداوند ـ نستجير بالله ـ ميخندند و روز قيامت بر بندگان خود تجلي ميکند و هر شب، هر طور که بخواهد به آسمان دنيا فرود ميآيد و ميگويد که آيا کسي هست که مرا بخواند و اجابتش کنم؟ آيا طالب مغفرتي هست که او را ببخشم. خداوند اين کار را تا طلوع فجر انجام ميدهد. بعد از نقل اين مطلب مينويسد: فمن انکر نزول او تأول فهو مبتدع ضال. کسي که منکر نزول خداوند از عرش به آسمان دنيا شود يا اين حديث را تأويل و توجيه کند، بدعتگذار و گمراه است. يعني هر گونه توجيه احاديثي که منافات صريح با آيات قرآن دارد که ميفرمايد: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ سوره شورى/آيه11 لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ سوره انعام/آيه103 و مضافا که جسمانيت خداوند از نظر عقلي، محال است. چون جسم، مُتَحَيِّز است و جسم متحيز، نياز به مکان دارد و خداوند غني از هر گونه مکان است و نياز حق به مکان، مسبوق به قدميت مکان است تا خداوند بر آن تکيه بزند و هزاران اشکالات ديگري که بزرگان علم کلام شيعه و اهل سنت به وي پرداختهاند و نقد و مناقشه کردهاند. طرح اينچنين مسائلي در عصر امروز ـ که عصر تشعشع طلائي علمي، عصر ارتباطات، عصري که بشر تلاش ميکند بالاترين قلههاي علمي را فتح کند، در عصري که بشر و تحصيلکردگان حاضر نيستند مطالب ضد عقل را ولو تحت عنوان مذهب بپذيرند، ـ مردم را به دين و مذهب بد بين و بيزار ميکند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بارها فرمودهاند: إني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتي، ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا. من، دو چيز گرانبهاء را نزد شما ميگذارم و ميروم: کتاب خدا و عترت من. اگر به اين دو تمسک کنيد، هرگز گمراه نميشويد. ابن حجر مکي ـ از علماء بزرگ مکه و مؤلف کتاب ضد شيعي الصواعق المحرقة ـ ميگويد: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حديث ثقلين را در منا فرموده، بعد از برگشتن از طائف فرموده، در غدير فرموده، در مدينه در اواخر عمرش در حاليکه مردم در حجرهاش موج ميزدند، فرموده است. در جاي ديگري بنده يافتم که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اواخر عمر به مسجد آمد و در جمع مردم، همين حديث ثقلين را مطرح کرد. ما کمتر حديثي را داريم که رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، اين همه روي آن تأکيد کرده باشد و کمتر حديثي است که حقانيت شيعه و اثبات مرجعيت علمي شيعه و امامت و خلافت شيعه را همانند حديث ثقلين تثبيت کرده باشد. لذا، در پاسخ به شبهات، دقت کنيد که شبهاتي که بعضي از علماء اهل سنت به حديث غدير کردهاند و بنده آمار دارم، حدود 5 برابر حديث غدير، بر حديث ثقلين شبهه وارد کردهاند و تمام اين شبهات، شبهات بياساس و بدون استناد به برهان و دليل و بر مبناي موهومات استوار است. وقتي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، تمسک به اهل بيت (عليهم السلام) را مانع ضلالت معرفي ميکند، مشخص است که دوري از اهل بيت (عليهم السلام)، انسان را در واديهاي خطرناک قرار ميدهد. جدايي از اهل بيت (عليهم السلام)، درهاي گمراهي را يکي پس از ديگري بر روي ما ميگشايد. وقتي کتب صحيحين حضرات اهل سنت ـ که به عنوان أصح الکتب بعد از کتاب الله الکريم معرفي ميشود و هر گونه خدشه و اعتراض به روايات صحيحين را معادل با زندقه معرفي ميکنند و اين کتاب، ـ خالي از معارف اهل بيت (عليهم السلام) است و به جاي استفاده از درياي علم اهل بيت (عليهم السلام) و باب شهر علم رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که فرمود: أنا مدينة العلم و علي بابها رفتند سراغ احاديث ابو هريره و ديگران، نتيجهاي جز اين نيست. در صحيح مسلم، جلد2، صفحه175 ميگويد: ينزل الله إلى السماء الدنيا كل ليلة حين يمضى ثلث الليل الأول، فيقول: أنا الملك، أنا الملك، من ذا الذي يدعوني فاستجيب له؟ من ذا الذي يسألني فاعطيه؟ من ذا الذي يستغفرني فاغفر له؟ فلا يزال كذلك حتى يضئ الفجر. خداوند در آخر هر شب به آسمان دنيا فرود ميآيد و ميگويد ... و تا نزديک فجر، اين کار را انجام ميدهد و بعد از طلوع فجر، خداوند به جايگاه خودش برميگردد. من نوار ويديوئي يکي از علماء بزرگ اهل سنت ـ که در همين اواخر مستبصر شده است ـ را مشاهده ميکردم و ميگفت: يکي از بزرگترين انگيزههاي من براي کشانده شدن به مذهب تشيع، اين روايت بود که ديدم در منابع معتبر اهل سنت آمده است. شايد اين روايت در زمانهاي سابق، ارزش داشت، ولي امروز با اثبات کروي بودن زمين و اين که هر لحظه از لحظات شبانهروز، در منطقهاي از کره زمين، طلوع فجر است و اگر بنا باشد که خداوند از عرش به زمين بيايد و اين ندا را تا طلوع فجر سر دهد، ديگر امکان برگشتن خداوند به جايگاه اولش نيست. چون هيچ نقطهاي از نقاط زمين نيست، مگر اين که يک لحظه طلوع فجر دارد. امروز، عقل بشر نميتواند اين را بپذيرد. امروز، جوان تحصيلکرده را نميتوانيم متقاعد کنيم که اين مسئله خلاف عقل و ضرورت را بپذيرد. ايشان ميگويد: همين باعث شد که من بحث و بررسي کردم و ديدم که خانه از پايبست ويران است. آقاي قرطبي در تفسير قرطبي، جلد4، صفحه39 و آقاي ابن حجر در فتح الباري، جلد13، ص390 در توجيه اين حديث، گرفتار سرگرداني و حيرت شدهاند. در صحيح بخاري، به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبتهايي ميدهد که والله! از نقل آنها شرم دارم. اگر کسي به پدر من همچنين نسبتهايي را بدهد، بر دهان او ميکوبم. تعبيرش اين است: رسول الله در وسط منطقه قوم ايستاد و ايستاده بول و ادرار کرد. صحيح بخاري، ج1، ص224 اين قضايا خيلي دردآور است. از عايشه نقل ميکنند: قدم زيد بن حارثة المدينة و رسول الله صلى الله عليه و سلم في بيتي فأتاه فقرع الباب فقام إليه رسول الله صلى الله عليه و سلم عريانا يجر ثوبه و الله ما رأيته عريانا قبله و لا بعده فاعتنقه و قبله. زيد بن حارثه درب منزل را زد و رسول الله در حالت عريان که لباسش کشيده ميشد، درب را باز کرد و با زيد بن حارثه معانقه کردند و همديگر را بوسيدند. سنن الترمذي، ج4، ص174 ـ تفسير القرطبي، ج15، ص361 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج19، ص360 دوستان! اگر کسي همچنين نسبتي را به پدر و برادر و خود شما بدهد، چه ميکنيد؟ پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که افتخار اين را دارد: وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ سوره قلم/آيه4 اشرف مخلوقات و اشرف أنبياء (عليهم السلام) است. اينها را ما چه کنيم؟ اينها همهاش، نتيجه دور افتادن از حريم اهل بيت (عليهم السلام) است. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: صادق -
تاريخ: 20 اسفند 87 - 00:00:00
خواهشمنديم اين سخنراني ها را به متن تبديل بفرماييد |
2 |
نام و نام خانوادگي: علي -
تاريخ: 14 اسفند 90 - 13:27:35
سلام. ابن تهميه ر چند مسئله گمراه بود؟ آنها را بنويسيد |