* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 02 مهر 1387 | تعداد بازديد: 2033 | |
مصاحبه شبكه سلام با دكتر عصام العماد 02 ـ ويژگيهاي مذهب شيعه | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: مصاحبه شبكه سلام با دكتر عصام العماد 02 ـ ويژگيهاي مذهب شيعه 1387 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * مجري برنامه نمونههايي از سخنان كساني را كه غير شيعي بودند و به ويژگيها و آموزههاي اهل بيت (عليهم السلام) رسيدند، اشاره و اين ويژگيها را بيان كنيد. دكتر عصام العماد اهل سنت، بعد از تحولي كه در قرن معاصر ايجاد شده است، به اين مسائل پي بردند. در طول تاريخ، غير از شيعيان، امام حسين (عليه السلام) را به علت قيامش محكوم كردند. شيعيان از قيام امام حسين (عليه السلام) حمايت كردند. ولي متأسفانه اهل سنت در طول تاريخ، نقد شديد و انتقاداتي را عليه امام حسين (عليه السلام) گفتند. ابن عربي مالكي ـ مفتي اعظم اهل سنت در قرون اوليه و غير از ابن عربي معروف در فلسفه و عرفان ـ كتابي نوشته به نام العواصم من القواصم كه كاملا عليه امام حسين (عليه السلام) است و كوچكترين كلمهاي كه در حق امام حسين (عليه السلام) گفته، اين است كه او يك شخص احمق بوده است. ابنتيميه هم نسبت به امام حسين (عليه السلام) در كتاب منهاج السنة گفته است كه قيام امام حسين (عليه السلام)، به عنوان يك فتنه و اشتباه بزرگ و يك خيانت بزرگ در حق اسلام است. هميشه تأكيد ميكند كه اين قيام، غير عقلي و غير منطقي است. دليل اينها اين مسئله بود كه جامعه اسلامي، متشكل است از بزرگان اسلام و مدينه و چون ميدانستند كار امام حسين (عليه السلام) نادرست بود، چقدر به او تذكر دادند و چقدر به او التماس كردند كه در مدينه بمانيد. اينها ميگويند كه غرور و تكبر امام حسين (عليه السلام) باعث شد كه او حرف بزرگان را گوش نكرد. اين اعتقاد من بود در زماني كه وهابي بودم: اي كاش امام حسين (عليه السلام) به حرف بزرگان مانند عبد الله بن عمر گوش ميكرد. هيچكدام از بزرگان اسلام در مدينه با امام حسين (عليه السلام) حركت نكردند و همه، مخالف قيام امام حسين (عليه السلام) بودند تا اين كه او مجبور شد با چند تا بچه و كساني كه هيچ مقامي علمي و معنوي در مدينه نداشتند، حركت كند. در قرن بيستم، مخصوصا نيمه دوم قرن، يك تحولي در بينش انسان در اين زمان معاصر ايجاد شد. به علت وجود انقلاب رسانههاي و تبديل جهان به يك دهكده، يك تحولي در زمينه علم انسان و از بين بردن بيسوادي در سراسر جهان ايجاد شد. به تعبير بزرگان مفسّر قرآن، اين قرن، قرن قرآن است و چون اهل بيت (عليهم السلام)، همسو با قرآن هستند، پس قرن اهل بيت (عليهم السلام) خواهد شد. اگر بينش انسان در قرن معاصر نسبت به قرآن، صد برابر بالا رفته است، حتما بينش انسان نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) بالا خواهد رفت، مخصوصا ديدگاه غير شيعه. اولين تحولي كه ايجاد شد و يك انقلاب بزرگي در ميان جهان اهل سنت ايجاد شد، تحول در ديدگاه اينها نسبت به حضرت علي (عليه السلام) است و دومين تحول اينها، تحول در ديدگاه اينها نسبت به امام حسين (عليه السلام) است. يك نفر به نام خالد محمد خالد ـ كه تقريبا 20 سال پيش فوت كرده و كتابهايش در مورد خلفاء چهارگانه در عربستان سعودي تدريس ميشد ـ در آخر زندگي خود به عنوان بزرگترين مورخ و تاريخشناس در جهان عرب كه در سن 85 سالگي فوت كرده، آخرين كتابي كه نوشته، به نام أبناء الرسول في كربلاء است و به علت نوشتن اين كتاب، تدريس كتابهاي خالد محمد خالد را در عربستان سعودي ممنوع كردند، چون او در آخر زندگي خود گمراه شده است؛ در حالي كه شيعه نشده است. ايشان در اين كتاب به عنوان كسي كه نزديك به 65 سال در تاريخ كل جهان تحقيق كرده است و خودش در مقدمه گفته است همه تاريخ بشريت را خوانده است از مسيحيان و آمريكا و جهان و فرانسه و ايرانيها و تركها و عربها و همه جنگهايي كه در طول تاريخ اتفاق افتاده است را بررسي كرده است. خود وهابيت اعتقاد دارند كه بزرگترين مورخ در نزد وهابيت و اهل سنت، خالد محمد خالد است. ايشان در آخر زندگياش اين كتاب را نوشته است و گفت: من در ابتداي زندگيام، امام حسين (عليه السلام) را محكوم ميكردم و معتقد بودم غير ممكن است كه صدها نفر از بزرگان صحابه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) را محكوم كنيم و بگوييم كه امام حسين (عليه السلام) درست عمل كرده است. چون هيچكدام از اينها، همراه امام حسين (عليه السلام) نبودند، بلكه مخالف حركت امام حسين (عليه السلام) از مكه به كربلاء بودند. به علت اعتقادات من به صحابه و عدالت صحابه، نميشود يك شخص، درست باشد و صدها نفر از صحابه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) محكوم شوند. ولي بعد از تحقيق در تاريخ بشريت و مخصوصا در تاريخ اسلام و بعد از 1300 سال از قيام امام حسين (عليه السلام)، فهميدم كه عبد الله بن عمر و صدها نفر از صحابه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) اشتباه كردهاند و امام حسين (عليه السلام) درست گفته است. اگر اينها حرف امام حسين (عليه السلام) را فهميده بودند و با او حركت ميكردند و عليه يزيد قيام ميكردند، الان همه جهان در اوج صلاح ميبود. اشكال اساسي صحابه اين بود كه به امام حسين (عليه السلام) گفتند بگذار يزيد حكومت كند و بعد از او ميتواني اقدام كني. من بعد از اين كه تاريخ اسلام از يزيد تا زمان سادت انور ـ رئيس جمهور مصر ـ را خواندم، از ابوبكر و عمر تا سلطان عبد الحميد ـ آخرين خليفه سقيفه در سال 1924 ـ را بررسي كردم، ديدم كه حرف اينها درست نبوده است كه به امام حسين (عليه السلام) گفتند بگذار يزيد حكومت كند و بعدا از او ميتواني مملكت اسلام را درست كني. امام حسين (عليه السلام) صدها سال بعد را ميبيند، ولي اينها همان روزي را نگاه ميكنند كه يزيد به حكومت رسيد. امام حسين (عليه السلام) ميدانست كه سلسله يزيديان خواهد آمد و اسلام نابود خواهد شد. اي كاش اينها به حرف امام حسين (عليه السلام) گوش ميكردند. نه اين كه من شيعه هستم و اعتقاد به عصمت امام حسين (عليه السلام) دارم، ولي من اعتقاد دارم كه بعد از هزار سال، من امام حسين (عليه السلام) را فهميدم. اين حرف باعث شد كه بزرگان اهل سنت در سراسر جهان، فتوا به حرمت خواندن كتابهاي خالد محمد خالد بدهند. فتواي ابو حامد غزالي را در كتاب الصواعق المحرقة ابن حجر نقل ميكند: يحرم علي المسلم أن يذكر ما جري للحسين في كربلاء. حرام است كه يك مسلمان، ذكر كند شهادت و مظلوميت امام حسين (عليه السلام) را در ملأ عام. بلكه به فتاواي بزرگان اهل سنت در طول تاريخ، از گناهان بزرگ است. ولي الان دهها كتاب در مورد كربلاء توسط اهل سنت نوشته شده است، مانند كتاب عبد الرحمان شرقاوي، كتاب عباس محمود عقّاد مصري. الان شخصيتهاي وهابي كه عليه آل سعود قيام كردهاند، دليل اول اينها، قيام امام حسين (عليه السلام) است. از يكي از رهبران قيام وهابي سوال كردند: چرا جرأت كردي كه عليه آل سعود قيام كني؟ گفت: الگوي من امام حسين (عليه السلام) است. كم كم در سايتهاي وهابيت متعصب كه ميگفتند امير المؤمنين يزيد، الان كه من به سايتهاي اينها مراجعه ميكنم، نوشتهاند ملعون يزيد و ميگويند امام حسين (عليه السلام). يك تحول بزرگ در سراسر جهان ايجاد شده است. اين بينش كنوني در سراسر جهان، مانند بينش شيعيان در قرن اول اسلام است. امامان معصوم (عليهم السلام) به شيعيان، هرچند كه بيسواد باشند، ولي به علت بينشي كه دارند، خواص ميگويند و همين بينشي است كه اهل سنت بعد از سالها فهميدند. كار به اينجا رسيد كه جنگ بزرگي ميان شيخ الأزهر و عباس محمد عقّاد ـ متفكر بزرگ اهل سنت كه داراي 350 كتاب است ـ در مورد امام حسين (عليه السلام) شكل گرفت. شيخ الأزهر اصرار ميكند كه امام حسين (عليه السلام) احمق بود. او در قرن بيستم اينطور حرف ميزند. آقاي عباس محمود عقّاد هم ناراحت ميشود و كتابي مينويسد به نام أبو الشهداء و در آن ميگويد: آقاي شيخ الأزهر! من و شما نميتوانيم امام حسين (عليه السلام) را بفهميم. شما طاقت و قدرت فهم و درك امام حسين (عليه السلام) را نداري. من اعلام ميكنم كه صدها سال به امام حسين (عليه السلام) ظلم كرديد، ولي الان، زمان امام حسين (عليه السلام) است. الان مانند زمان سابق نيست كه كتابي عليه امام حسين (عليه السلام) نوشته شود يا اين كه امام حسين (عليه السلام) در مناطق سنينشين، حامي ندارد. الان يك نويسنده عليه امام حسين (عليه السلام) مقاله مينويسد و صد نويسنده از همين اهل سنت عليه او مقاله مينويسند. اينها الان به اين نتيجه رسيدهاند. وهابيت سعي ميكنند كه فرهنگ شيعهكشي گسترش پيدا كند. اينها ديدند كه زمان امام حسين (عليه السلام) است و مردم اين مسائل را فهميدهاند. اعتراف بزرگان اهل سنت به حقانيت امام حسين (عليه السلام) در مورد قيام امام حسين (عليه السلام)، يكي از مسائل مهم در زمان معاصر است. اينها اعتقاد به عصمت امام حسين (عليه السلام) ندارند و از راه مادّي به اين نتيجه رسيدهاند كه امام حسين (عليه السلام) مظلوم بود. بررسي تاريخ، يك گزارش ملموس و محسوس و مادّي است و معنوي نيست. الان كسي جرأت نميكند فتوا بدهد كه ذكر امام حسين (عليه السلام) حرام است. ولي ببينيد كه صد فتوا در قرون اوليه بر حرمت ذكر امام حسين (عليه السلام) است و كسي كه جرأت كند در ملأ عام بگويد كه امام حسين (عليه السلام) شهيد شده، محكوم به اعدام ميشود. يكي از علل اصرار اهل بيت (عليهم السلام) براي زنده كردن عاشوراء، اين است كه دهها فتوا در تحريم ذكر عاشوراء ديدند و در برابر اين سيل عظيم در حرمت ذكر امام حسين (عليه السلام)، ايستادند. * * * * * * * مجري برنامه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در احاديث متعددي كه مورد قبول فريقين است، از خاندان خودش به عنوان سفينه نوح نام بردهاند. در گروه ديگري از روايات، خاندان خودش را به عنوان يكي از دو ثقل معرفي كرده است كه بايد آن را تا آخر عمرش به عنوان دستاويز براي راه نجات استفاده كنند. بعد از آن، اين وسعت خاندان را كوچك كرده و اختصاص داده به 12 نفر از خاندانش. معرفي اين 12 نفر، از طرف عامه و خاصه، مهم است و تعيين مصداقش مهم است. اين 12 نفر در شيعه مشخص است. نويسندگان و عالمان اهل سنت كه در اين زمينه قلم زدهاند، در تعيين مصداق اين 12 نفر، با هم اتحاد ندارند. بحث ما راجع به وجود حضرت بقية الله الأعظم (عليه السلام) است و اين كه ديدگاه وهابيت نسبت به امام زمان (عليه السلام) چيست؟ دكتر عصام العماد يكي از مسائلي و ويژگيهاي مهم مذهب تشيع، همين مبحث مهدويت است. حديث امامان 12گانه در مهمترين منابع همه مسلمانان آمده است. هيچ مسلماني در سراسر جهان، حديث 12 امام را ردّ نكرده است. حتي متعصبترين شخصيتها در طول تاريخ اذعان كردهاند كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود بعد از من 12 امام خواهد بود. در طول تاريخ، شارحان، متفكران، متكلمان، مفسران و همه بزرگان اهل سنت، در اين حديث يك كلمه گفتهاند، ولي امام ابن حزم آندلسي يك كلماتي در شرح حديث 12 امام گفته است و امام فخر الدين رازي يك كلمه گفته است كه اطلاع نداشته است و در آن موقع، امكانات اطلاعرساني مانند اينترنت و تلفن نبود. واقعا هماهنگي نبود. چون اگر هماهنگي و ارتباط تلفني بود، ميتوانستند همه علماي اهل سنت و وهابيت را جمع كنند در يك كنفرانس و همه يك نظر بدهند. ولي خداوند خواسته است كه هر كس در منطقه خود، يك اظهار نظر بكند تا اين كه زماني خواهد آمد كه به وسيله اينترنت، همه اينها در يك جا جمع ميشوند. امام بخاري در سمرقند يك چيز گفته است، امام مسلم در نيشابور يك چيز گفته است، امام ابو داود در سجستان يك چيز گفته است، امام عبد الرزاق در صنعا يك چيزي گفته است، سيوطي در مصر و ... هم يك چيز گفتهاند. ولي الان اگر در كتابخانه الكترونيكي جستجو كنيد، ميبينيد كه صدها نظر خواهد آمد. يكي از علل گرايش به تشيع، همين مسئله بوده است. يكي بزرگان وهابيت گفته است: اي كاش ما ميدانستيم كه قرن بيستم، قرن تبليغ تشيع خواهد شد و قبل از اين كه كتابهاي ما به دست شيعيان بيفتد، ما يك هماهنگي ميكرديم تا بعدها عليه ما و به نفع مذهب شيعه و اهل بيت (عليهم السلام) تمام نشود. يكي از مسائلي كه مهم است و باعث هدايت هزاران وهابي در قرن بيستم است، حرف ابنتيميه در مورد حديث 12 امام است. ابنتيميه، متعصبترين شخص عليه حضرت علي (عليه السلام) است و كتابي نوشته عليه حضرت علي (عليه السلام) و اهل بيت (عليهم السلام) و كلمات ناروائي را در اين زمينه گفته است. يكي از علل گرايش خود بنده به مذهب تشيع، حرف ابنتيميه در مورد مسئله مهدويت و 12 امام است. با توجه به اين كه ابنتيميه در قرني زندگي ميكند كه شيعه، مظلومترين مذهب و در أقليت كامل و مطلق است كه نه دولت داشتند و نه مرجعيت كامل و هر روستايي، يك مرجعيت داشت و هماهنگي نداشتند و امكانات نداشتند و در تبعيد بودند و مغلوب بودند. ابن كثير در كتاب البداية و النهاية از ابنتيميه مطلبي را نقل ميكند و من بعد از خواندن اين مطلب، دو روز به دنبال آن بودم و يك تلنگر در من ايجاد شد تا اين كه به مهدويت امام مهدي (عليه السلام) بر اساس بينش و ويژگيهاي شيعه 12 امامي رسيدم. ابنتيميه بعد از بررسي حديث 12 امام گفت: اين حديث از مسلّمات و از ضروريات دين است و هيچ مسلماني در اين حديث شك نميكند. يهوديان و مسيحيان در زمان ما، وقتي وارد اسلام ميشوند، سني ميشوند. بعد از اين كه اينها بررسي ميكنند، ميبينيم كه 12 امامي ميشوند. من بررسي كردم كه چرا مسيحيان و يهوديان وقتي سني ميشوند، سني نميمانند؟ اينها را بررسي كردم و تورات و انجيل را خواندم و ديدم پيامبران پيشين، اشاراتي نسبت به 12 شخصيت بعد از احمد داشتهاند. يك مسيحي را ملاقات كردم و گفت: من بعد از اين كه به احمد ايمان آوردم، گفتم كه اين 12 نفر چه كساني هستند؟ بعدا ديدم كه احاديثي كه در كتب تورات و انجيل هست، در كتب اهل سنت هم هست. ديدم صفاتي كه در تورات و انجيل آمده، فقط منطبق بر امامان شيعه است. اين مسئله براي من جالب بود. چون شيعيان در اقليت بودند و بايد به حرف ابن كثير مطمئن شوم و به كتابخانه مسحيت رفتم و اين احاديث را از تورات و انجيل درآوردم و همان آدرسهايي كه ابنتيميه داده بود در مورد وجود 12 نفر بعد از احمد، كاملا درست بود. اتفاقا با يك يهودي برخورد كردم كه مسلمان شد و بعد هم شيعه شد. يعني حرف ابنتيميه درست شد و من خودم با اين يهودي ملاقات كردم و گفتم كه چه شد از يهوديت به وهابيت و از وهابيت به 12 امامي آمدي؟ همان حرفي را به من گفت كه ابنتيميه گفت كه صفات 12 نفري كه در تورات و انجيل آمده، فقط منطبق است بر صفات 12 امام شيعه. پس واقعا اين مسئله مهم است. درست است كه اين اهل سنت در زمان گذشته، اين 12 نفر را معرفي كردند كه عمر و ابوبكر و يزيد و ... هستند، ولي نميدانستند زماني خواهد آمد كه بينش انسان بالا خواهد آمد و تورات و انجيل و حديث 12 امام، فقط به دست ابنتيميه نيست، به دست همه است و كافي است كه داخل اينترنت بروند و به آنها دسترسي داشته باشند. نميدانند كه اگر زماني، انسانها به علت عدم داشتن بينش سياسي، حاضرند كلمه امير المؤمنين را به يزيد بگويند، ولي با بينش انسان قرن بيستم، هر انساني قبول نميكند كه يزيد و عبد الملك بن مروان و مأمون و أمين، امير المؤمنين باشند. ممكن است در زمان گذشته به ديگران بگويند كه ما امير المؤمنين هستيم و ديگران هم باور كنند، ولي سنيهاي زمان معاصر، تعجب ميكنند كه چرا بزرگان ما در زمانهاي سابق، به يزيد امير المؤمنين ميگفتند. الان مراجعه كنيد به همه ماهوارههاي سني و وهابي، كه تا قرن نوزدهم، به يزيد، امير المؤمنين ميگفتند، ولي در قرن بيستم، يزيد را ملعون ميگويند. حتي بعضي تا سن 25 سالگي، به يزيد، امير المؤمنين ميگفتند و در سن 30 سالگي، فهميدند كه او امير المؤمنين نبوده است و يك شخص ملعون و شرابخور و فاسد است. اينها توانستند 500، 600 سال معرفي كنند كه يزيد و معاويه و عمر و ابوبكر، يكي از 12 امام هستند؛ ولي بعد از اين كه بينش انسان بالا رفت، فهميدند كه اين يك بازي سياسي است و يك ملعبه و سوء استفاده است از دين براي حاكمان ظالم و مستبدان و طاغوتيان. تا اين كه زمان معاصر آمد و اهل سنت فهميدند كه اين 12 امام چه كساني هستند. * * * * * * * سوالات حاضرين در جلسه سوال: راجع به توحيد از ديدگاه وهابيت، مطالبي را فرموديد كه خداشناسي از ديدگاه وهابيت، بيشتر قبرشناسي است تا خداشناسي. اگر مقدور است، با مثال و نمونه، توضيح بيشتري در اين زمينه بفرمائيد. جواب: مشكل اساسي وهابيت، عدم شناخت مقام انسان است. مقام اهل بيت (عليهم السلام) را نفهميدند. واقعا اگر اينها صفاتي را كه خداوند به يك انسان عادي داده و مقام انسان را در قرآن و متون اسلامي و تعاليم رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفهميدند، هيچوقت نميگفتند كه توسل و استغاثه به يك انسان، مخالف توحيد خداست و منجر به شرك خواهد شد. مقام حضرت ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) را درك نكردند. نميدانند كه مقام و قدسيت مكه، به خاطر حضرت ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) است. اين مقام بزرگ يك انسان است. قرآن ميگويد: وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَ عَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ (سوره حج/آيه27) يعني براي حضرت ابراهيم (عليه السلام) به مكه ميروند. خيلي عجيب است كه وقتي ما وهابي بوديم، بعد از اين كه دور كعبه ميزديم، براي احترام حضرت ابراهيم (عليه السلام)، دو ركعت نزد قدمگاه حضرت ابراهيم (عليه السلام) نماز ميخوانيم. اينها فراموش كردند كه خود سعي در صفا و مروه، به علت قداست همسر حضرت ابراهيم (عليه السلام) و مادر حضرت اسماعيل (عليه السلام) بوده است. واقعا به حدّي در انسانشناسي و امامشناسي و رسولشناسي عاجر بودند و مقام انسان را تنزّل دادند كه ميگويند شما نبايد فقط براي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به مدينه برويد و اين شرك است و براي خود مدينه و مسجد رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) برويد. در حالي كه هيچ ارزش و قيمت و صفات و ويژگي براي مدينه، قبل از هجرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به مدينه نبوده است. مدينه، يك شهر عادي بود تا اين كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به اين شهر هجرت كرد. مانند مشهد كه قبل از هجرت امام رضا (عليه السلام)، مشهد نبود. اينها آن قدر مقام انسان را تنزّل دادند كه هيچ ارزشي را براي انسان قائل نبودند، خصوصا زماني كه انسان از اين دنيا به دنياي برزخي انتقال پيدا ميكند. عجيب است كه اينها در تناقض فرو رفتند. وقتي كه ما وهابي بوديم، اعتقاد داشتيم به حيات برزخي. وهابيها ميگويند كه مثل مادّيگري نيستند و نميگويند كه انسان بعد از مرگ، از حيات دنيوي نابود ميشود، ولي آمدند از حيات برزخي، يك تفسير مادّي ايجاد كردند. از يك جهت ميگويند كه زنده است، ولي هيچ علامت و ويژگيهاي زنده را ندارد. يكي از دوستانم به من گفت كه در برخي مناطق اسلامي، در قرن بيستم، مخصوصا بعد از هجوم فرهنگ غربي، خيلي از روشنفكران، وهابيزده شدهاند. من به ايشان گفتم به علت اين است شاخصه مهم قرن بيستم، گرايش به مادّيات است. چون هر دو بال قرن بيستم ـ تفكر ماركسيستي و ليبرالي ـ در مادّيگري با هم به توافق رسيدهاند؛ ولي يكي كمرنگ و ديگري پُررنگ است. به علت اين كه جنبههاي انسانشناسي وهابيت، خيلي گرايش به مادّيگري است. اينها واقعا غربزده شدهاند نه وهابيزده. يكي از دوستان من، كمونيست بود و بعد هم وهابي شد و بعد هم شيعه شد. از او علت را پرسيدم. گفت: من بعد از اين كه بررسي كردم در كمونيستي و اين كه به خدا اعتقاد نداشتم، ديدم نزديكترين آينه به كمونيست، وهابيت است. چون اينها معنويات و جنبههاي معنوي انسان را قبول ندارند؛ مانند زيارت و توسل و شفاعت و اينها مسائل غيبي است. وقتي من كمونيست بودم، خدا را قبول نداشتم، چه رسد توسل به مرده. ديدم خيلي تمايل به وهابيت دارم و خداي وهابيت، يك خداي مادّي است. ديدم نميتوانم مستقيم از كمونيست به 12 امامي بروم، چون معنويتاش پُررنگ است و بايد يك راه گذار داشته باشم از وهابيت به 12 امامي. واقعا هم اينطور است. مسئله موفقيت عربستان سعودي و وهابيت نيست؛ قرن معاصر، قرن ضد معنويت است. چون شخصي كه در يك شهر شيعهنشين يا سنينشين، وقتي نماز را ترك ميكند، ميگويد كه به توسل اعتقاد ندارم. استدلال وهابيت قوي نيست. وقتي معنويت انسان كم ميشود، هيچوقت اعتقاد به توسل پيدا نميكند. * * * * * * * سوال: در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، خيلي از نزديكان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، هم مرحوم شدهاند و هم به شهادت رسيدهاند؛ مانند حمزه و پدر و مادر خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم). آيا دستوري مبني بر ساخت گنبد و بارگاه براي اينها بوده است يا خير؟ ملاك ما شيعيان براي اهل بيت خودمان كه گنبد و بارگاه و زيارتگاه ميسازيم، چيست؟ جواب: اول به يك مسئله اشاره ميكنم. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در يك سرزميني زندگي ميكرد كه واقعا تمدن نبود و فقير بودند و حتي خانه هم نداشتند، چه رسد به اين كه براي مردگان، گنبد بسازند. براي زندگان، خانه نداشتند. اكثرا صحرانشين بودند و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور ميداد كه گنبد درست كنيد براي همزه! خود رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) خانه نداشت، مسجد نداشتند. مسجد را از نخلستانها درست ميكردند. امكاناتي نبود كه اين كارها را انجام بدهند. حتي برخي ميگويند كه مسجد، سقف نداشت و بعدا آمدند درست كردند. من مطمئنم اگر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در قرن بيستم و در يك شهر متمدن بود، شايد دستور ميداد كه 20 طبقه براي حمزه، گنبد درست كنند. اگر واقعا گنبد و ساختمان روي قبر، ممنوع بود، چرا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در منابع اهل سنت و غير اهل سنت، وصيت كرده كه مرا در حجره خودم دفن كنيد؟ خود حجره، گنبد است. صحابه هم نگفتند كه نبايد يك اتاق و گنبد براي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) بنا كنيد. گنبد ساختن، وابسته به قبر نيست. همه شيعيان و اهل سنت ميگويند كه مستحب است قبر نبايد بلند باشد. گنبد، چيزي فراتر از قبر است و نميگويند كه آجر روي قبر ميسازند، ميگويند كه دو سه متر فاصله از قبر دارد. وقتي وارد حرم امام رضا (عليه السلام) ميشويد، ميبينيد كه بين قبر و گنبد و ساختمان، فاصله است. در زمان وجود معصومين مانند حضرت علي (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و قبل از تولد 9 معصوم ديگر و در زمان وجود بزرگان صحابه مانند عبد الله بن عباس و عبد الله بن مسعود، وقتي آمدند مسجد رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) را گسترش دادند، كم كم اتاق رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در وسط مسجد شد و هميشه در طول سالهاي سال، نماز ميخواندند. هيچكس در زمان صحابه و تابعين نگفت كه اين شرك است و نبايد گنبد در وسط مسجد باشد. اولين كسي كه اين مسئله را مطرح كرد، ابنتيميه بود و بعد هم شيخ محمد بن عبد الوهاب. هيچ دليل و مدركي ندارند و مخصوص تفكرات خودشان است. سيره همه اديان آسماني را ببينيد كه در طول تاريخ، براي پيامبران پيشين، گنبد ساختهاند. بعد از اين كه يك پيامبر ميآيد، گنبد پيامبر قبلي را زيارت ميكند و هيچ اعتراض نكردند. اگر واقعا مسئله گنبدسازي بر روي قبرها، يك مسئله ضد توحيد بود و پيامبران هم به اين مسئله اشاره نكردند، اين يك خيانت بزرگ است. چرا در قرآن اين مسئله مطرح نشده است؟ چرا هيچ موقع به حضرت ابراهيم و اسماعيل و موسي و ايوب (عليهم السلام) دستور صادر نشده كه گنبدهاي بزرگ مصري كه بزرگترين گنبدهاي دنيا روي قبر فرعون است را تخريب كنيد؟ بلكه خداوند به حضرت موسي و هارون (عليهما السلام) گفت: اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ سوره طه/آيه43 نگفته است كه برويد گنبد و هرمهاي مصري را خراب كنيد. به سوي نمرود، ابوجهل و ابولهب برويد. وقتي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وارد مدينه شد، قبرستان بزرگي داشت، چرا دستور نداد كه خراب كنيد؟ چرا حضرت اسماعيل (عليه السلام) دستور نداد كه قبرستان مكه را خراب كنيد؟ اينها ميگويند كه صحابه و ياران رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) حجت هستند، چرا وقتي صحابه وارد سرزمين ايران شدند، با اين كه قبور بزرگان زردشتيان در سراسر ايران بود و هنوز هم تا امروز ماندهاند، دستور ندادند كه قبور آنها را تخريب كنيد؟ چرا در مراكش، يمن و سراسر جهان، مسلمانان اين كار را نكردند؟ اولين بار است كه در تاريخ يك گنبد توسط شيخ محمد بن عبد الوهاب تخريب شده است. او با قبور مشكل داشته است و دستور داد قبر زيد بن خطاب ـ برادر عمر بن خطاب ـ را تخريب كردند و بعد هم هر جا قبر ميبيند، دستور تخريب ميدهد. اين بدعت تخريب قبور، 200 سال است كه شروع شده است. در يمن، وهابيهاي عربستان سعودي در هفتهها و ماههاي گذشته، با هماهنگي يمن، از 250 امامزادهاي كه بود، با سلاحهاي كشتار جمعي 100 امامزاده را تخريب كردند. بعد هم در سايتها مينويسند كه الحمدلله بعد از هزار سال، اين گنبد را تخريب كرديم. توسط برخي از مسئولان بينالمللي ميراث فرهنگي، نامه نوشتند به عربستان سعودي كه اينها تخريب ميراث فرهنگي جهان است. چون اكثر ميراث فرهنگي و ساختمانسازي، در گنبدهاست و مهندسان ساختمان سازي اعتراض ميكنند و ميگويند حداقل شما بياييد قبر را برداريد، ولي ساختمان بايد بماند. اينها هم گفتند كه نبايد اثري از اين قبر بماند. حتي چند هفته پيش، در يمن با تانكها و هواپيما آمدند به يك قبرستان حمله كردند و يك امامزاده را محاصره كردند. واقعا خيلي عجيب است كه توحيد اسلام به اينجا رسيده است. يعني خداوند پيامبران را فرستاده تا گنبدها را تخريب كنند؟ ما در دبيرستان اين را ميخوانديم كه پيامبران فرستاده شدهاند تا اين كه گنبدها را تخريب كنند. اين علت بزرگ برانگيختن 124 هزار پيامبر است كه خداوند يك برنامه درست كرده كه يك گنبد در جهان نماند!!! * * * * * * * سوال: ديدگاه وهابيت نسبت به وجود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چيست؟ آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را قبول دارند؟ اگر قبول دارند، پس چرا كلمات و جملات و سفارشهاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) درباره امير المؤمنين (عليه السلام) را اجراء نميكنند؟ جواب: مشكل اساسي وهابيت و برخي مذاهب اهل سنت اين است كه از ابتداي وحي تا بستر مرگ، احاديث را از عايشه نقل كردند. ميان احاديث حضرت علي (عليه السلام) و احاديث عايشه نسبت به روز مبعث و همچنين احاديث حضرت علي (عليه السلام) و احاديث عايشه در مورد روز رحلت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) مقايسه كنيد. حضرت علي (عليه السلام) در مسئله پديده وحي، به يك روش در نهج البلاغه مطرح كردند كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در روزي كه جبرئيل آمد، كاملا به پيامبري خود اطمينان و يقين پيدا كرد، ولي عايشه در روايات خود نقل كرده كه يك مسيحي به نام نوفل، پيش پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) رفت و گفت كه تو پيامبر هستي و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم شك كرد كه من پيامبر هستم يا نيستم، تا اين كه به او اطمينان داده شد كه پيامبر است. به اتفاق اهل سنت، نزديكترين شخصيت به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) كه حتي در روز مبعث و نزول جبرئيل، در يك غار با هم بودند، حضرت علي (عليه السلام) است. عايشه در اين موقع، هنوز به دنيا نيامده بود، ولي همه خبرهاي وحي را داده است. متأسفانه چون دولت أموي، دشمن سرسخت حضرت علي (عليه السلام) بود، آمدند تعريفات و ويژگيهايي كه عايشه نسبت به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) گفته را رواج دادند و تعريفات و ويژگيهايي كه حضرت علي (عليه السلام) نسبت به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) ترسيم كرده را غدقن كردند. يكي از مشكلات بزرگ اهل سنت و وهابيت، اعتماد اينها در مورد شناسائي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) با احاديث عايشه و عدم اعتماد اينها به نهج البلاغه است. بارها من به اينها گفتهام كه پيامبرشناسي را از نزديكترين شخص به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) بياموزيد، مخصوصا در نهج البلاغه و ميبينيد كه پيامبرشناسي حضرت علي (عليه السلام)، 180 درجه مخالف پيامبرشناسي عايشه است. واقعا پيامبرشناسي حضرت علي (عليه السلام) باعث شد كه شيعيان، رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) را بشناسند و پيامبرشناسي عايشه موجب شده است كه وهابيت و اهل سنت، رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) را نشناختند. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» | ||