* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 13 تير 1389 | تعداد بازديد: 1746 | |
تهاجم عليه شيعه،هشدارها و راهكارها 3 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: تهاجم عليه شيعه، هشدارها و راهكارها 03 شبكه جهاني ولايت : 13 / 04 / 1389 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب آدرس منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي نقوي لطفاً مروري كوتاهي بر بحث بفرماييد. استاد حسيني قزويني ما در جلسات گذشته در رابطه با «تهاجم عليه شيعه؛ هشدارها و راهكارها» كه سيل هجمهها عليه شيعه بود را بررسي كرديم و برخورد أهل سنت معاصر را با وهابيت ارزيابي شد و همچنين برخورد حكومت عربستان صعودي با وهابيت تندرو و بعد از آن رسيديم به سخني از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه آينده جامعه اسلامي را كاملاً به نمايش گذاشتند و فرمودند: «بعد از من، امت من 73 فرقه خواهند شد و فقط يك فرقه أهل نجاتاند» و بعد مباحثي در رابطه با عدالت صحابه مطرح شد و حديث حوض را براي بينندگان عزيز مطرح كرديم. * * * * * * * آقاي نقوي با توجه به روايتي كه اشاره فرموديد: «تفترق أمتي علي ثلاث و سبعين فرق» كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ميفرمايند: «امت من، بعد از من به 73 فرقه تقسيم ميشوند»، نظر أهل سنت نسبت به فرقه ناجيه چيست؟ استاد حسيني قزويني من قبل از آنكه پاسخ جنابعالي را اشاره كنم، توجه بينندگان عزيز را به چند نكته اساسي جلب ميكنم. گرچه ما قبلاً اين نكات را عرض كرده بوديم. نكته اول: اهداف شبكه جهاني ولايت، معرفي فرهنگ أهل بيت (عليهم السلام) و معارف ائمه طاهرين (سلام الله عليهم أجمعين) و دفاع از حريم ولايت و پاسخگويي به شبهات در حوزه اسلام و تشيع ميباشد. نكته دوم: سياست شبكه جهاني ولايت، احترام به پيروان ديگر مذاهب اسلامي، به ويژه أهل سنت و همچنين أتباع أديان إلهي است و پرهيز از هرگونه إهانت و ناسزا به باورها و عقايد أهل سنت. همچنين راهاندازي گفتوگوي دوستانه و مناظرات علمي ميان دانشمندان اسلامي با گرايشهاي مختلف مذهبي. نكته سوم: بينندگان عزيز توجه داشته باشند كه روش وهابيت در سالهاي اخير، در راستاي شبههافكني عليه شيعه، اين است كتابهايي را به دروغ، به نام علماء شيعه تأليف ميكنند و در ميان مردم منتشر ميكنند تا اذهان جوانان شيعه را مشوش كنند كه بعضي از اين كتابها را ما در جلسات گذشته اشاره كرديم؛ مثل كتاب لله ثم للتاريخ يا أهل بيت از خود دفاع ميكنند كه به نام سيد حسين موسوي از علماء نجف نوشتهاند كه همچنين فردي وجود خارجي ندارد و يك موجود خيالي است. همچنين چند كتابي اخيراً به نام حضرت آيت ا... العظمي جعفر سبحاني و حضرت علامه عسگري (ره) نوشتهاند و منتشر كردهاند. حتي چندي قبل از افغانستان تماس گرفتند با خود من و گفتند كه كتابي به نام شما در بعضي از شهرهاي افغانستان منتشر كردهاند كه قزويني سني شده و عليه شيعه كتاب نوشته است. يكي از روشهاي نادرست وهابيت اين است كه در اين 2 ، 3 ماه اخير، افراد وهابي با ماهوارههاي شيعه و ماهوارههاي وهابي تماس تلفني ميگيرند و خودشان را شيعه معرفي ميكنند و شبهات وهابيت را مطرح ميكنند كه ما شيعه هستيم، ولي اين شبهه و اين شبهه و اين شبهه را داريم و يكي دو مورد هم در خود شبكه جهاني ولايت برخورد داشتيم. شايد همين عزيزاني كه تماس گرفتند، شيعه بودند، ولي چون در اين دامي كه وهابيت گستردهاند، گرفتار شده بودند و ما با اينها برخورد داشتيم. ما از همه بينندگان عزيز، بزرگواراني كه تماس ميگيرند، با هر گرايش مذهبي، چه سني، چه وهابي، چه مسيحي، ما اصلاً كاري به مذهب بينندگان عزيز نداريم، شما شبهه و سؤالتان را مطرح كنيد و لطفاً از معرفي مذهب خودتان خودداري كنيد؛ مذهب براي خودتان، آن گرايشهاي فكري كه داريد براي خودتان. سؤالاتتان را مطرح كنيد و ما با كمال احترام به همه بينندگان، چه شيعه، چه سني، چه وهابي، چه مسيحي، چه يهودي، حتي اگر يك كمونيست و بودائي هم تماس بگيرد، ما با تمام احترام با او برخورد ميكنيم. هرگونه اهانت به ديگر مذاهب اسلامي را گناه نابخشودني ميدانيم و اين را بارها و بارها ما اعلام كردهايم و بر روي اين هم تكيه داريم و جلسات بعد هم ما اين را تكرار خواهيم كرد نكته چهارم: بينندگان عزيزي كه تماس ميگيرند، بزرگواري كنند از به كار بردن جملات تند و خلاف اخلاق و الفاظ گزنده نسبت به أهل سنت، حتي نسبت به وهابيت، نسبت به بعضي از شخصيتهاي تندرو خودداري كنند. من از برادر بزرگوارم جناب آقاي نقوي هم تقاضا ميكنم اگر تماس گيرندگان، الفاظ تندي به هر مذهبي، حتي به وهابيت هم داشتند، بيدرنگ تلفن قطع بشود و ما به هيچوجهي اجازه نميدهيم اهانت به هيچ مذهبي، حتي به وهابيت و شخصيت تندروي وهابيت، از شبكه جهاني ولايت پخش بشود و فرضاً اگر به صورت ناخودآگاه يا اشتباهي هم مباحثي پيش ميآيد، ما پيشاپيش از عزيزان أهل سنت پوزش ميطلبيم. اين سياست ما هست و ما ادعاي عصمت هم نداريم و از خدا ميخواهيم به آبروي محمد و آل محمد (صلوات الله عليهم أجمعين) ما را در اين نيت صادقانهاي كه داريم ياري كند. اما در رابطه با سؤالي كه برادر بزرگوارم جناب آقاي نقوي مطرح كردند، ما در جلسات گذشته عرض كرديم كه نبي گرامي (صلي الله عليه و آله) در روايات متعدد، آينده جامعه اسلامي را براي مسلمانان ترسيم فرمود و بيان كرد: «بعد از من، امت من به 73 فرقه تقسيم خواهند شد : و تفترق أمتي علي ثلاث و سبعين فرقة» و عرض كرديم اين روايت از نظر سند، كاملاً صحيح است. سنن الترمذي، ج4، ص135، ح2778 ـ سلسلة الأحاديث الصحيحة للألباني، ج1، ص358، ح204 ـ سنن إبن ماجة، ج2، ص1321 و همچنين جناب ترمذي ميگويد: و تفترق أمتي علي ثلاث و سبعين ملة، كلهم في النار إلا ملة واحدة. امت من به 73 ملت متفرق خواهند شد و و تمامي آنها داخل آتش جهنم خواهند شد و فقط يك فرقه أهل نجات هستند. سنن الترمذي، ج4، ص135، ح2779 ـ مسند احمد، ج3، ص145 اينكه آيا أهل سنت خودشان را فرقه ناجيه ميدانند يا نه؟ أهل سنت، فرقههاي مختلفي هستند؛ آقايان حنفيها، مالكيها، شافعيها، حنبليها، آنهايي كه تابع اشاعره هستند، تابع معتزله هستند، ماتريدي هستند و امثال اينها. بنده در پاسخ به اين سؤال، چند نمونه عرض ميكنم تا بينندگان عزيز توجه كنند كه هر كدام از علماء أهل سنت، گرايش فكري و كلامي كه دارد، همان رشته و گرايش را أهل نجات و ديگر فِرَق و گرايشها را باطل معرفي ميكند. اولا: جناب آقاي عضد الدين إيجي (از استوانههاي كلامي أهل سنت و متوفاي 756 هجري) ميگويد فرقه ناجيهاي كه فرداي قيامت أهل نجاتاند و وارد بهشت ميشوند: هم الأشاعرة و السلف من المحدثين. أشاعره هستند. المواقف للإيجي، ج3، ص717، تحقيق: عبدالرحمن عميره، چاپ اول: سال 1417 قمري و 1997 ميلادي، انتشارات دار الجيل بيروت ثانيا: جناب سفاريني (از علماي بزرگ حنبلي و متوفاي 1188 هجري) ميگويد: أهل السنة و الجماعة ثلاث فرق: الأثرية و إمامهم أحمد بن حنبل و الأشعرية و إمامهم أبو الحسن الأشعري و الماتريدية و إمامهم أبو منصور الماتريدي. قال بعض العلماء: هم يعني الفرقة الناجية أهل الحديث؛ يعني الأثرية و الأشعرية و الماتريدية و عقب بما حاصلة: أن قول النبي صلي الله عليه و آله و سلم: «إلا فرقة واحدة» ينافي التعدد، فالفرقة الناجية هم الأثرية فقط أتباع أحمد بن حنبل، دون الأشعرية و الماتريدية أهل سنت 3 فرقه هستند: اهل حديث كه امامشان احمد بن حنبل است و أشاعره كه امامشان أبو الحسن أشعري است و ماتريديه كه امامشان أبو منصور ماتريدي است ... فرقه ناجيهاي كه فرداي قيامت وارد بهشت خواهند شد و أهل نجاتاند، فقط آنهايي هستند كه أهل أثر و اهل حديث و پيروان احمد بن حنبل هستند و أشاعره و ماتريديها جزء فرقه هالكه هستند و وارد آتش جهنم ميشود. لوامع الأنوار البهية في عقيدة الفرقة المرضية، ج1، ص73 و 76 آقاي ذهبي (از استوانههاي رجالي أهل سنت و متوفاي 748 هجري كه كتابهاي متعددي در حوزه رجال دارند) در كتاب سير أعلام النبلاء، جلد 17، صفحه 624 در رابطه با آقاي أبو حاتم احمد بن حسن ميگويد: الإمام المحدث الحافظ او جزء ائمه أهل سنت است و محدث است و حافظ بعد ايشان نقل ميكند از همين آقاي أبو حاتم: من لم يكن حنبليا، فليس بمسلم. هر كس حنبلي مذهب نباشد، اصلاً مسلمان نيست. سير أعلام النبلاء للذهبي، ج17، ص625 يعني أشاعره، معتزليها، ماتريديها، حنفيها، شافعيها و مالكيها را مسلمان نميداند. جالب اينكه آقاي ذهبي در مورد آقاي أبو حاتم ميگويد: و كان مقدم أهل السنة بالري. جزء پيشروان أهل سنت در شهر ري بود. تذكرة الحفاظ ذهبي، ج3، ص1186ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج17، ص625 و ج18، ص507 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج29، ص303 و ج33، ص58 يعني اين عالم سني كه از او به عنوان امام و پيشواي أهل سنت تعبير ميكنند، ميگويد: «هر كس حنبلي نباشد مسلمان نيست». در برابر اين، آقاي أبو بكر المقري، (از علماي بزرگ شافعي) ميگويد: «جميع حنبليها كافر هستند». شذرات الذهب، ج3، ص252 همچنين أبو القاسم البكري المغربي (أشعري مذهب) ميگويد: و ما كفر سليمان و لكن الشياطين كفروا، و الله ما كفر احمد و لكن أصحابه كفروا. سليمان كافر نشد، بلكه شياطين كافر شدند، احمد بن حنبل كافر نشد، ولي اصحابش كافر شدند. الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج10، ص124 ـ المنتظم لإبن جوزي، ج9، ص4 در كتاب مختصر طبقات الحنابله آقاي شطي در صفحه 70، از عبدالله انصاري هروي، ميگفت: كان يوصي الناس بأن يتحنبلوا، و يلعن الأشعري و الأشاعرة. مردم را وصيت ميكرد كه حنبلي مذهب شوند. و أبو الحسن اشعري و أشاعره را لعنت ميكرد. امثال اين قضايا در ميان آقايان أهل سنت هست. آقاي إبن كثير دمشقي در كتاب البداية و النهاية از آقاي محمد بن موسي بن عبدالله حنفي نقل ميكند: لو كانت لي الولاية، لأخذت من أصحاب الشافعي الجزية. و كان مبغضا لأصحاب مالك أيضا. اگر من قدرت داشتم و حكومت دست من بود، از تمام شافعيها جزيه ميگرفتم. همچنين مالكيها را هم دشمن ميدانست. البداية و النهاية لإبن كثير، ج12، ص216 يعني اينها را أهل كتاب ميدانم، نه مسلمان. أبو حامد محمد كوفي (از فقهاي شافعي) هم گفته است: لو كان لي أمر لوضعت علي الحنابلة الجزية اگر كار به دست من بيفتد، از حنبليها جزيه ميگيرم. العبر في خبر من غبر للذهبي، ج3، ص52 ـ شذرات الذهب، ج4، ص224 خلاصه سخن اينكه آقايان اشاعره ميگويند فرقه ناجيه ما هستيم؛ آقايان معتزلي ميگويند فرقه ناجيه ما هستيم؛ ماتريديه ميگويند فرقه ناجيه ما هستيم؛ حنبليها ميگويند فرقه ناجيه ما هستيم؛ شافعيها ميگويند فرقه ناجيه ما هستيم و ديگران همه باطلاند. به تعبير شاعر كه ميگويد: فكل يدعي وصلاً بليلي و ليلا لا تقر لهم بذاكا هر كسي ادعاي عشق و وصال به ليلي را دارد، حال آنكه ليلي هيچكدام را قبول ندارد. و به قول آن شاعر فارس زبان: دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند آسمان بار امانت نتوانست كشيد قرعه كار به نام من ديوانه زدند ... جنگ هفتاد و دو ملت را همه عذر بنه چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند * * * * * * * آقاي نقوي آيا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) شاخصههاي فرقه ناجيه و هالكه را بيان نمودهاند يا خير؟ استاد حسيني قزويني بله، در اين رابطه ما روايات متعددي داريم نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه ميگويد: «امت من به 7فرقه تقسيم ميشوند و يك فرقه ناجيه هستند»، نميشود ملاك و شاخصههاي فرقه ناجيه را بيان نكرده باشد. ما مفتخر هستيم كه شيعه امير المؤمنين (عليه السلام) هستيم. با تمام احترامي كه به ديگر مذاهب اسلامي داريم، بر اين باور هستيم كه فرقه ناجيه ما هستيم. رواياتي كه خود أهل سنت در كتابهاي خودشان آوردهاند، عقيده ما را تأييد ميكند. حديث اول: إبن عساكر نقل ميكند از جابر بن عبدالله انصاري كه ميگويد: ما نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بوديم كه علي وارد شد و پيامبر فرمود: قَدْ أَتَاكُمْ أَخِي، ثُم الْتَفَتَ إِلَي الْكَعْبَةِ فَضَرَبَهَا بِيَدِهِ، وَ الذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِن هَذَا وَ شِيعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ اين برادر من است كه وارد شد. پيامبر متوجه خانه خدا شد و دست خود را زد به او و آنگاه فرمود: قسم به خدايي كه جان من در دست اوست! اين علي و شيعيانش در روز قيامت أهل نجات هستند. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص371 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج2، ص468 ـ المناقب للخوارزمي، ص111، ح120 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص379 ـ فتح القدير للشوكاني، ج5، ص477 حديث دوم: آقاي سيوطي از إبن عباس نقل ميكند: لما نزلت: «الذين آمنوا و عملوا الصالحات أولئك هم خير البرية» وقتي اين آيه نازل شد: «آنهايي كه ايمان آوردند عمل صالح انجام دادهاند، اينها بهترين بشر هستند»، پيامبر به علي فرمود: تَأْتِي أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رَاضِينَ مَرْضِيينَ. يا علي! تو و شيعيانت روز قيامت خواهيد آمد كه هم خداوند از شما راضي است و هم شما از خداوند راضي هستيد. الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص379 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج2، ص468 ـ فتح القدير للشوكاني، ج5، ص477 ـ تفسير الآلوسي، ج30، ص207 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص346 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج2، ص357 ـ الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ص161، چاپ مصر، باب11 ـ تفسير الطبري، ج30، ص335 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص371 ـ المناقب للخوارزمي، ص111، ح120 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ص182 حديث سوم: آقاي طبراني از أبو سعيد خدري و او از ام سلمه ام المؤمنين نقل كرد: قال رسول الله (صلي الله عليه و سلم): يَا عَلِي أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ فِي الْجَنةِ. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به علي گفت: يا علي! تو و شيعيانت در بهشت هستيد. المعجم الأوسط للطبراني، ج6، ص354 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج12، ص284 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص332 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص173 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج1، ص223 حديث چهارم: آقاي احمد بن حنبل نقل ميكند از ابوذر كه درب كعبه را گرفته بود و ميگفت: أيها الناس! من عرفني، فأنا من عرفتم و من أنكرني فأنا أبوذر، سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول: مثل أهل بيتي مثل سفينة نوح، من ركبها نجي و من تخلف عنها غرق. اي مردم! هر كس مرا ميشناسد كه ميشناسد و هر كس مرا نميشناسد، بداند كه من ابوذر هستم و از پيامبر شنيدم كه فرمود: داستان أهل بيت من همانند داستان كشتي نوح است و هركس سوار كشتي نوح شد، نجات يافت و هر كس سوار نشد، هلاك شد فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل، ج2، ص785، نشر مؤسسة الرسالة البيروت، با تحقيق دكتر رفيع الله محمد عباس همچنين جناب حاكم نيشابوري اين حديث را نقل ميكند و ميگويد: هذا حديث صحيح علي شرط مسلم. اين روايت صحيح است و شرط صحيح مسلم را دارد. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج2، ص343 آقاي مناوي در كتاب فيض القدير شرح جامع الصغير، جلد 5، صفحه 660 ميگويد: و وجه تشبيههم بالسفينة أن من أحبهم و عظمهم شكرا لنعمة جدهم و أخذ بهدي علمائهم نجا من ظلمة المخالفات و من تخلف عن ذلك غرق في بحر كفر النعم و هلك في معادن الطغيان. علت اينكه نبي مكرم أهل بيت خودش را به كشتي نوح تشبيه كرده اين است: هر كس أهل بيت را دوست بدارد و اينها را بزرگ بشمارد و هدايت اينها را به كار بگيرد، اين از مخالفتها و گرفتاريها نجات پيدا ميكند و هر كس أهل بيت را دوست ندارد و هدايت آنها را به كار نگيرد و از رهنمود آنها استفاده نكند و سراغ ديگران برود، در درياي كفر و نعمتهاي إلهي غرق ميشود و در معدن طغيان و سركشي هم هلاك ميشود. جناب ملا علي قاري (از علماي بزرگ أهل سنت) ميگويد: من ألتزم محبتهم و متابعتهم نجا في الدارين و إلا في هلك فيهما. هر كس محبت أهل بيت را ملتزم باشد و از آنها تبعيت كند و دستور آنها را به كار بگيرد، در دنيا و آخرت نجات پيدا ميكند و گرنه در دنيا و آخرت هلاك ميشود. كتاب مرقاة المفاتيح، جلد 11، صفحه 327، انتشارات دار الكتب العلميه لبنان، بيروت ، سال چاپ: 1422 هجري و 2001 ميلادي، تحقيق: جمال ايقاني با توجه به اين رواياتي كه ما خوانديم و با توجه به سخنان نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه قرآن ميفرمايد: مَا آتَاكمُ الرسُولُ فَخُذُوهُ ما ميگوييم ما أهل نجات هستيم و دليل ما هم اين رواياتي است كه حتي در كتب برادران عزيز أهل سنت از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال: در مورد جابر بن حيان سؤال داشتم و جلسه قبل هم سؤال كردم و استاد به ما نيشخند زدند. جابر بن حيان بزرگترين شيميدان تاريخ اسلام است و جناب آقاي دكتر قزويني! اثبات، مدارك ميخواهد. حضرتعالي ثابت كنيد در خود در كدام تاريخ، اسمي از جابر بن حيان آمده است. اگر إبن خلّكان وفيات الأعيان، جلد 1، صفحه 327 از او نام برده، بايد مدارك دال بر وجود او را ارائه دهد و در رجال حضرت آيت ا... العظمي خوئي (ره) در بعضي كوفي، در بعضي ديگر صوفي، در بعضي ديگر خراساني از ايشان نام بردهاند. چطور اين شخصيت بزرگوار هنوز شناسايي نشده؟ بله، كتاب الذريعة مرحوم آقا بزرگ تهراني (ره) ، 55 كتاب با با عنوان كتاب شيمي كيميا شناسايي شده است و فقط يك كتاب به جابر بن حيان نسبت داده شده است. يك كتاب شيمي هم هست كه امام صادق (عليه السلام) معرفي شده است، با توجه به اينكه در خود همان كتاب تصريح كرده اين كتاب به جابر بن حيان نسبت داده شده است، نه اينكه حتماً براي ايشان است. جابر بن حيان در حال حاضر در محافل علمي ايران زير سؤال رفته است. آيا حضرتعالي مدارك قويتري دارد ارائه بفرماييد. جواب: برادر عزيزم! نستجير بالله كه من نيشخند زده باشم. شما هفته گذشته سؤالتان طوري بود كه گفتيد اين قضيه جابر بن حيان، خيالاتي و موهوم است. من اين فرمايش شما را كه گفتيد خيالاتي، گفتم مقداري دقت شود كه نگوييم موهوم است و سؤال كنيد تا جواب بشنويد. ما در اين زمينه در جلسه گذشته مفصل خدمت حضرتعالي جواب داديم، الآن من اينترنت جلويم هست، عزيزمان ميتوانند وارد سايت بشوند، سايت www.neelvafurat.com را مراجعه كنيد. آنجا يك كتاب از كتابهاي جابر بن حيان را آورده و حتي در نشر دار الكتب العلمية بيروت هم اين 30 رساله آقاي جابر بن حيان در شيمي و إكسير براي شما هيئت و فلسفه و منطقه چاپ شده، آقايان ميتوانند ببينند؛ البته به زبان عربي هست. از طريق اينترنت هم دانلود كنند و متنش را ببينند؛ آقاي احمد فريد المزيدي، تاريخ نشر آن هم 02/06/2006 است و 5 سال قبل اين كتاب چاپ شده. راحت ميتوانيد به اينها مراجعه كنيد تا اگر شبههاي برايتان هست، براي شما حل شود. اينكه جابر بن حيان بوده يا نبوده، مشكل ما اين نيست؛ مشكلات ديگري هم داريم و من تقاضا دارم اين سؤال را تكرار نكنند و خودشان بروند تحقيق و بررسي كنند. * * * * * * * سؤال: 1. طبق آيه مباهله در قرآن و حديث كساء، أهل بيت (عليهم السلام)، حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه (عليها السلام) و امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) هستند. چگونه ميشود طبق قرآن يا أحاديث نبوي، بقيه امامان را جزء أهل بيت (عليهم السلام) به حساب آورد؟ 2. تعريف ولايت فقيه چيست و آيا اعتقاد به آن بر هر مسلماني به خصوص شيعه واجب است؟. 3. راجع به فرقه ناجيه شما صحبت كرديد و به اصطلاح شيعههاي حضرت علي (عليه السلام) را تعريف نموديد. در بين خود اين شيعيان حضرت علي (عليه السلام) و 14 معصوم هم فرقههاي ديگري هستند؛ مثل احمديه، شيخيه، حجتيه و غيره. باز اين تعريف و مشخصات فرقه ناجيه 100٪ روشن نشده است. يعني اگر ما بخواهيم امروز بدانيم كه فرقه ناجيه كيست، ميتوانيم يك تعريف جامع و كاملي داشته باشيم؟ 4. قبل از حضرت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آيا لقب سيد وجود داشت و آيا اين لقب از طريق مادر هم قابل انتقال هست؟ جواب: ما روايات متعددي داريم كه در كتابهاي متعدد آقايان أهل سنت نقل شده است. مثلاً جناب خوارزمي در المناقب، صفحه 75، حديث 55 نقل ميكند از آقا نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمودند: من أحب أن يحيا حياتي و يموت ميتتي و يدخل الجنة التي وعدني ربي، فليتول علي بن أبي طالب و ذريته أئمة الهدي و مصابيح الدجي من بعده، فإنهم لن يخرجوكم من باب الهدي إلي باب الضلالة. هر كس ميخواهد حيات و مماتش، حيات ممات محمدي باشد و وارد بهشتي شود كه خدا وعده داده، ولايت علي و ذريه آن را بپذيرد، آنهايي كه ذريه علي هستند و امامان هدايت و چراغان در ظلمت هستند و شما را از هدايت به گمراهي هدايت نميكنند و شما را وارد بهشت ميكنند. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص128 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص240 ـ أهل البيت للتوفيق أبو علم ، ص429 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص611، ح32960 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج1، ص325 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج1، ص559 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج5، ص194 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص34 ـ الأمالي للشجري همچنين رواياتي كه در كتابهاي آقايان أهل سنت آوردهاند در رابطه با اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «خلفاء من 12 نفر هستند» نه بيشتر و نه كمتر در كتاب صحيح بخاري جلد 8، صفحه 127، حديث 7223 و صحيح مسلم، جلد 6، صفحه 3، حديث 4598 آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: يكون إثنا عشر أميراً. إن هذا الأمر لا ينقضي، حتي يمضي فيهم اثنا عشر خليفة. اين كاملاً واضح و روشن هست و هيچ شبههاي در اين نيست. شما ببينيد كتاب فتح الباري في شرح صحيح البخاري از إبن حجر عسقلاني و عمدة القاري آقاي عيني و إرشاد الساري آقاي قسطلاني اينها را نگاه بكنيد در شرح اين روايت چه گفتهاند؟ خود إبن حجر ميآيد ميشمارد: اول ابوبكر، دوم عمر، سوم عثمان، چهارم علي، پنجم امام حسن، ششم معاويه، بعد كه به يزيد ميرسد، ميگويد يزيد شارب الخمر كه قاتل امام حسين (عليه السلام) بود، نميتواند خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) باشد، ميآيد سمت بني العباس و بني اميه و قاطي ميكند و پايين و بالا ميكند و ميبيند 12 خليفه جور در نميآيد و ميگويد: ما نفهميديم منظور پيامبر چيست؟ يعني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ـ نستجير بالله ـ داشته همينطوري حرف ميزده! در ميان تمام فرق اسلامي، چه آقايان أهل سنت، چه حتي شيعهها كه اين عزيزمان گفتند كه فِرَق شيعه، دستههاي احمديه و شيخيه و حجتيه و اسماعيليه و زيديه دارند، هر كدام از اينها كه اين 12خليفه و 12 امام را قبول دارند، منطبق با سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند و اينها جزء فرقه ناجيه هستند و هر كس يكي از اينها را قبول نداشته باشد، يا بيش از اينها را قبول داشته باشد، جزء فرقه ناجيه نيستند. مثلاً آقايان فَتَحيها 13 امامي هستند؛ يعني 12 امام را قبول دارند و آقاي عبدالله أفتح، پسر آقا امام صادق (عليه السلام) را كه جزء ائمه (عليهم السلام) ميدانند و واقفيها 7 امامي هستند و ناووسيها 6 امامي هستند و ما اينها را فرقه ناجيه نميدانيم. واژه سيد، از زمان حضرت هاشم، جدّ والاي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به او داده شد. در قحطياي كه در مكه آمده بود و جناب هاشم اموال زيادي داشت، شتران زيادي داشت و هر روز شتري را ميكشت و به مردم إطعام ميكرد و مردم را از گرسنگي و مرگ نجات ميداد. لذا مردم لقب سيد را به جناب هاشم دادند و بعد از او اين لقب آمد و بعد هم به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و فرزندان ايشان رسيد و به آنها سيد ميگويند و الآن هم به اولاد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از حضرت زهرا (سلام الله عليها) سيد گفته ميشود. * * * * * * * سؤال: در شرايط فعلي جهان كه امت اسلامي خيلي به اتحاد احتياج دارد، فكر نميكنيد كه بهتر است به جاي اين اختلافات بين شيعه و سني، مقداري روي نكات اشتراكات انگشت بگذاريد؟ چون خداوند هم در قرآن ميفرمايد كه وقتي به أهل كتاب ميرسيد يا يهودي و مسيحي، برويد سراغ اشتراكات. ولي نميدانم چرا وقتي بحث شيعه و سني ميشود، ميروند سراغ اختلافات؟ فكر نميكنيد مقداري بهتر است به اشتراكات پرداخته شود؟ جواب: ما هم الآن هدفمان همين هست. ما الآن روايات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را داريم ميخوانيم و احاديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جزء مشتركات ماست؛ آيات قرآني را ميخوانيم كه جزء مشتركات ماست؛ حديث ثقلين را ميخوانيم كه جزء مشتركات ماست؛ حديث خلفائي إثني عشر را ميخوانيم كه جزء مشتركات ماست؛ حديث تفرقه امت به 73 فرقه را ميخوانيم كه جزء مشتركات ماست. اين يكي از بهترين راههايي است كه ما بدانيم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرموده:«امت من به 73 فرقه تقسيم ميشوند و يك فرقه أهل نجاتاند»، ما اين بحثها را مطرح ميكنيم و هم شيعه و هم سني، هم وهابي و هم إبازي هم حنفي، هم زيدي، هم مالكي، هم اسماعيلي، بياييم بررسي كنيم از قرآن و روايات كه شاخصههاي فرقه ناجيه چيست؟ همه مسلمانان در كنار آن سفره فرقه ناجيه بنشينيم و دست به دست هم دهيم. ما عقيدهمان بر اين هست كه مردم را در اين شبكه به أهل بيت (عليهم السلام) دعوت ميكنيم، به ثقلين، قرآن و سخنان ائمه (عليهم السلام) كه دو يادگار گرانبهاي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) هستند. به تعبير حضرت آيت الله العظمي بروجردي (قدس الله الزكيه) أهل بيت (عليهم السلام) و حديث ثقلين يكي از بهترين راههاي ايجاد وحدت ميان مسلمين و يك وجه اشتراك اساسي ميان تمام فرق اسلامي هست. بله، اگر كسي بيايد مثلاً در يك ماهوارهاي به بهانه دفاع از سني، به شيعه اهانت كند، يا به دفاع از شيعه، به سني اهانت كند، بله، ما اين را تفرقه ميدانيم. يا اگر بيايد مثلاً به بهانه تمسك به قرآن، شيعه را كافر بداند، يا با تمسك به فلان روايت، سني را كافر بداند، اينها همه عوامل إفتراق و تفرقه است و اينها اختلافانگيز هست. ما هرگونه مطالبي كه موجب اختلاف ميان امت اسلامي باشد، محكوم ميدانيم و خلاف قرآن، خلاف سنت و خلاف عدل و خلاف ضرورت اسلامي و شيعي ميدانيم و ما تلاشمان هم در اين هست كه هم خودمان را و هم آندسته از عزيزاني كه از ما حرف شنوي دارند را توصيه كنيم از هرگونه اهانت و ناسزا و هرچه كه عامل اختلاف است، اجتناب كنند. ما به هيچ كس اجازه نميدهيم به بهانه دفاع از شيعه، به سني توهين كنند، يا به بهانه دفاع از سني، بخواهند به شيعه توهين كنند. من از جناب نقوي هم درخواست كردم هر كدام از افراد خواستند اهانت و جسارت كنند، بلافاصله و بلا درنگ تلفن ايشان را قطع كنند. * * * * * * * سؤال: 1. آيا واقعاً دختر همان حضرت علي (كرم الله وجهه) واقعاً زن حضرت عمر شدند؟ 2. آقاي قزويني موقعي كه برنامه به پخش آزمايشي شروع به كار ميكرد، ميگفت يك عدهاي نميدانم حالا وحشت برداشته و نميدانم سايتها بر عليه ماست و اينها، اينكه بر عكس است شما پنج تا شش تا تلويزيون داريد حالا ما وهابيها به قول معروف وهابي كه يك تلويزيون بيشتر ندارند كه، شبكه نور 3. آقاي قزويني در شبكه ماهوارهاي سلام فرمودند كه يك كليپي از ايشان هم موجود است ببينم صحت دارد يا نه؟ قبلاً همه ميگفتند فوج فوج دارند شيعه ميشوند. ولي يك كليپي كه از ايشان موجود است، ميگويد ما 120 تا طلبه بوديم و 30 تا وهابي شدند. إنا لله و إنا إليه راجعون، حالا ببينيم اين صحت دارد يا نه؟ جواب: 1. در رابطه با اينكه آيا دختر علي (عليه السلام) أم كلثوم همسر خليفه دوم آقاي عمر بود يا نه؟ ما اين را مفصل در سايتمان [در قسمت مقالات] جواب داديم، چند جواب داديم: اولاً: بعضي از آقايان معتقد هستند كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دختري به نام أم كلثوم نداشته است. از علماي شيعه آقاي رضي الدين حلي (ره) در كتاب العدد القضيه، صفحه 242 و آيت الله العظمي مرعشي (ره) در شرح إحقاق الحق، جلد 30 و از علماي أهل سنت هم جناب صالحي شامي در كتاب سبل الهدي، جلد 11، صفحه 288 و در حاشية قليوبي علي شرح جلال الدين محلي علي منهاج الطالبين، جلد 3، صفحه 236 و جناب شيخ محمد خضري از علماي أهل سنت در كتاب نور اليقين، جلد 11، صفحه 111. همه اينها ميگويند حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دختري به نام أم كلثوم نداشته است و أم كلثوم لقب حضرت زينب (سلام الله عليها) بوده. ثانيا: بعضي از آقايان ميگويند أم كلثومي كه همسر آقاي عمر بن خطاب شد، دختر حضرت علي (عليه السلام) نبود و دختر ابوبكر و خواهر عايشه بود. بعد از آنكه ابوبكر از دنيا رفت، أسماء بنت عميس، همسر حضرت علي (عليه السلام) شد و اين أم كلثوم، دختر ابوبكر در خانه حضرت علي (عليه السلام) بزرگ شد. در حقيقت، دختر خوانده علي (عليه السلام) بود، نه دختر حضرت علي (عليه السلام). جناب آقاي نووي (از استوانههاي علمي أهل سنت و متوفاي 676 هجري) شارح صحيح مسلم ميگويد: و أم الكلثوم هذه تزوجها عمر بن خطاب اين ام كلثومي كه خواهر عايشه بود و دختر ابوبكر، از اسماء بنت عميس، به عقد عمر بن الخطاب درآمد تهذيب الأسماء و الغات، ج2، ص630 ، ح1224، نشر دار الفكر بيروت، چاپ اول، سال 1996 هجري. ثالثا: همچنين ما رواياتي داريم بر اينكه اگر اين ازدواج هم صورت گرفته باشد، چه دختر ابوبكر باشد و چه دختر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، به زور و تهديد عمر بن خطاب انجام شده است. مرحوم كليني (ره) در كتاب الكافي، جلد 5، صفحه 346، حديث 1 نقل ميكند: لما خطب إليه، قال له أمير المؤمنين: إنها صبية. قال: فلقي العباس فقال له: ما لي أبي بأس؟ قال: و ما ذاك؟ قال: خطبت إلي إبن أخيك فردني، أما و الله! لأعورن زمزم و لا أدع لكم مكرمة إلا هدمتها و لأقيمن عليه شاهدين بأنه سرق و لأقطعن يمينه. فأتاه العباس فأخبره و سأله أن يجعل الأمر إليه، فجعله إليه. زماني كه عمر بن الخطاب از ام كلثوم خواستگاري كرد، اميرالمؤمنين (عليه السلام) به او فرمود: ام كلثوم خردسال است. عمر با عباس ملاقات كرد و به او گفت: من چگونهام؟ آيا مشكلي دارم؟ عباس گفت: تو را چه شده است؟ عمر گفت: از برادر زادهات دخترش را خواستگاري كردم، دست رد بر سينهام زد. قسم به خدا! چشمه زمزم را پر خواهم كرد، هيچ كرامتي را براي شما نميگذارم؛ مگر اينكه آن را از بين ببرم، دو شاهد دروغين درست ميكنم كه علي سرقت كرده و دستش را قطع خواهم كرد. عباس به نزد اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمد و او را از ماجرا با خبر ساخت و از او درخواست كرد كه تصميم در اينباره را بر عهده او بگذارد، اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز مسأله ازدواج را به عهده عباس گذاشت. چون آقايان ميگويند اين ازدواج و خواستگاري در سال 18 هجري صورت گرفته و أم كلثوم در آن زمان حدود 8 يا 7 ساله و جناب عمر بن الخطاب 57 ساله بود. يعني ميان آقا داماد و عروس خانم 50 سال فاصله بود و أمير المؤمنين (عليه السلام) گفت دختر من هنوز كوچك است و وقت شوهر دادنش نيست. مرحوم سيد مرتضي (ره) (از علماي بزرگ شيعه، بلكه از استوانههاي علمي شيعه) در رسائل، جلد 3، صفحه 149 ميگويد: اين ازدواج با تهديد و توعد و منازعات و كلام طويل صورت گرفته است. مرحوم شيخ مفيد (رضوان الله تعالي عليه) در مصنفات، جلد 6، صفحه 62 ميگويد: بر فرض اين ازدواج صورت گرفته باشد و حضرت علي (عليه السلام) دخترش را به خليفه دوم داده است. آيا دختر دادن دليل بر شرافت است؟ دليل بر روابط حسنه هست؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم دو تا از دخترانش را داده بود به دو پسر أبو لهب؛ عتبه و عتيبه كه بعد از طلاق، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) أم كلثوم را داد به آقاي خليفه سوم عثمان بن عفان. همچنين در رابطه با حضرت لوط (عليه السلام)، صراحتاً به كفار ميگويد: يا قوم هؤلاء بناتي ام أظهر لكم اينها دختران من هستند و پاك هستند. رابعا: با توجه به اين قضايا، برادر عزيزم! اين به هيچ وجه، اگر فرضاً هم اين ازدواج صورت گرفته باشد، دليل بر حسنه بودن روابط نيست. در كتاب صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، حديث 4468، نظر أمير المؤمنين (عليه السلام) نسبت به خليفه اول و دوم كاملاً واضح و روشن است و خود خليفه دوم ميگويد: رأي شما (علي و عباس) نسبت به ابوبكر و من اين است: فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا 2. من عرض كردم در سايت متعلق به دانشگاه امير كبير كه تحقيق گستردهاي كردهاند، آمده است كه 300 ماهواره عليه شيعه كار ميكنند. شما فقط يك شبكهاي كه نام برديد او را نبينيد؛ ببينيد اين شبكههاي ماهواره كه الآن من معذورم از بردن نامشان، بعضي از اينها، هتاكي عليه شيعه، فحاشي، اهانت، جسارت، ببينيد به كجا رساندهاند؟ شما بياييد برنامههاي ما را ببينيد، برنامه آن آقا را هم ببينيد و بعد خودتان قضاوت كنيد كه قضيه چه هست؟ 3. شما مطلبي را نقل كردهايد كه من در شبكه ماهوارهاي سلام يا جاي ديگر گفتهام: «فوج فوج شيعه ميشوند و بعد 200 تا طلبه گفتهام كه اينها سني شدهاند»، برادر عزيزم اين را ما روي سايتمان و همچنين در سايت يوتوب مفصل جواب دادهايم. من در يك جلسهاي آن هم در استان خراسان نقل كردم از يكي از علماء به نام جناب آقاي ربّاني كه ايشان ميگفت: «ما با 200 نفر طلبه به مكه رفتيم و از اين 200 طلبه، چند نفر با ذهن آلوده به شبهات برگشتند» و من گفتم حرف ايشان نادرست است و اين عبادت ايشان كذب است و گفتهام وهابيت حرفي براي زدن ندارند و اصلاً سخني براي گفتن ندارند. من در همان سخنراني گفتم من در سال 83 رفتهام طائف و با مفتي اعظم عربستان صعودي جناب شيخ ديدار و گفتگو كردم و گفتگوي ما روي سايت هست و آنها حرف براي زدن. در ميان فرقهها، بيمنطقترين افراد، وهابي هستند. ولي در اين كليپي كه برادر عزيزمان گفتند، بله، اولِ حرف مرا بريدند، آخرِ حرف مرا بريدند وسط به اندازه تقريباً يك دقيقه از سخت من را برداشتهاند كليپ كردند. برادر عزيزم! شما تشريف ببريد در همان سايت سايت يوتوب، آنجا ما به اندازه 4 دقيقه حرفمان را گذاشتيم. اخيراً هم همين چند روز قبل بود كه يك نوار يا CD را در سايتها منتشر كردند كه چند عبارت از بنده آوردهاند و من در رابطه با بعضي از آقاياني كه به بهانه وحدت، مباحث شيعه را دارند حراج ميكنند، نسبت به اينها صحبت كردهام. اين آقايان آمدهاند اين تكهاي از عبارت من را به اندازه 20 ثانيه گزينش كردند و قبل و بعد حرف مرا بريدهاند كه بله، فلاني گفته أهل سنت چنين و چنان هستند. اين تقطيع سخنان، نشانه عجز وهابيت است. اگر راست ميگويند، خودCD را بگذارند و كل مطالب را روي سايتشان و يا حداقل 5 دقيقه صحبت مرا بگذارند. بعد شما بياييد قضاوت كنيد. * * * * * * * سؤال: 1. ما أهل تشيع، 12 امام داريم و بنا به فرمايش حضرت محمد (عليه السلام): «هر كس امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهليت رفته». امامان أهل تسنن را بيان كنيد تا أهل تسنن بدانند امامشان چه كساني هستند؟ 2. شجره و يا نسب معاويه را بيان كنيد. بعد از أميه، پدر أميه چه كسي بوده؟ جواب: 1. إن شاء ا... جواب شما در جلسه بعد به شرط حيات، مفصل خواهيم داد. 2. در رابطه با قضيه شجره معاويه، ما كاري نداريم با آقايان أهل سنت و وهابيت. ما آقايان را توصيه ميكنيم بروند كتاب ربيع الأبرار آقاي زمخشري (از علماي بزرگ أهل سنت) جلد 4، صفحه 275، باب 66، شماره 99، تحقيق عبد الأمير معنا، چاپ مؤسسه أعلمي بيروت را ببينند كه ايشان ميگويد: وقتي معاويه به دنيا آمد از هند، 4 نفر روي معاويه اختلاف داشتند؛ يكي ميگفت پسر من است، ديگري ميگفت پسر من است. مثلاً مسافر بن أبي عمر ميگفت اين بچه براي من است؛ عمارة بن وليد ميگفت براي من است؛ صباح مغني أسود ميگفت براي من است؛ ابوسفيان هم ميگفت براي من است. چون أبو سفيان جوان و خوش سيما بود: فدعته هند الي نفسها. آمدند با هم ساخت و پاخت كردند و هند گفت: معاويه، نه براي مسافر است، نه عمارة، نه صباح مغني أسود؛ بلكه براي أبو سفيان است. اين عبارتي است كه آقاي زمخشري در ربيع الأبرار گفته است؛ مال خوب يا بد، بيخ ريش صاحبش. در رابطه با خود معاويه هم شما ميتوانيد خطبه 17، 16 نهج البلاغه أمير المؤمنين (عليه السلام) را بخوانيد و نظر علي (عليه السلام) را نسبت به معاويه ببينيد. * * * * * * * سؤال: حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: «خلفاء من 12نفر هستند و همه از قريش هستند». برادران أهل سنت كه ميگويند ابوبكر و عمر و عثمان و علي و ميرسد به معاويه و يزيد و غيره، اينها همه ميگويند كه از قريش هستند. پس چرا حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) نگفتهاند كه امامان من از بني هاشم هستند؟ جواب: شما دست روي درد دل ما گذاشتيد. ما نميخواستيم اين مسئله مطرح شود. حالا كه مطرح كرديد، من چند جمله را خدمت شما عرض ميكنم. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه داشت ميگفت: «خلفائي اثني عشر : خلفاء من 12 نفر هستند»، سر و صداي مردم بلند شد و اين عبارت صحيح مسلم است كه جابر بن سمره ميگويد: فقال كلمة صمنيها الناس، فقلت لأبي: ما قال؟ قال: كلهم من قريش. پيامبر جملهاي گفت و مردم سر و صدا كردند و من نتوانستم بشنوم. از پدرم سؤال كردم: پيامبر چه گفت؟ گفت: همه اين خلفاء از قريش هستند. صحيح مسلم، ج6، ص4، ح4603 در روايت ديگر ميگويد: ثم لغط القوم و تكلموا، فلم أفهم قوله بعد كلهم، فقلت لأبي: يا أبتاه! ما بعد كلهم؟ قال: كلهم من قريش. به قدري مردم سر و صدا و داد و بيداد كردند كه نگذاشتند سخن پيامبر به گوش مردم برسد و من نفهميدم پيامبر چه گفت ... . مسند احمد، ج5، ص 99 باز هم احمد بن حنبل در مسند، جلد 5، صفحه 98 ميگويد: فجعل الناس يقومون و يقعدون مردم ميايستادند و مينشستند و نميگذاشتند سخن پيامبر به گوش مردم برسد. اينجا هم دارد «لغط القوم» كه مردم سر و صدا كردند و داد و بيداد كردند. در رابطه با حديث وصيت هم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «بياييد من وصيت كنم، چيزي بنويسم براي شما كه هميشه شما را از گمراهي نجات بدهد»، آنجا هم آمده است: «لغط القوم» و سر و صدا كردند و نگذاشتند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بنويسد. آقاي قندوزي حنفي در كتاب ينابيع المودة، جلد 3، صفحه 290، 2 روايت آورده و هر 2 هم صحيح است و ميگويد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: كلهم من بني هاشم اگر دنبال روايت بني هاشم هم ميگرديد، اين هم روايتش. * * * * * * * سؤال: 1. در رابطه با موضوع إرتداد، هر كس از دين خارج شود، بايد او را كشت يا اين شرايط خاصي دارد؟ 2. در رابطه با تعدد زوجات، آيا ازدواج مجدد براي آقايان هم شرايط خاصي دارد يا واقعاً هر موقع طرف خواست ميتواند زن بگيرد؟ 3. ديدگاه شيعه در رابطه با ترور كردن چيست؟ آيا من اجازه دارم كسي كه مخالف من هست را بكشمش؟ جواب: 1. إرتداد، يا فطري است يا ملي. اگر كسي قبلاً كافر بوده، آمده مسلمان شده و دوباره بخواهد از اسلام برگردد، مرتد ملي است و يكسري شرايطي دارد. اگر كسي از پدر و مادر مسلمان به دنيا آمده، از اسلام برود بيرون، مرتد فطري است. اين هم يك شريطي دارد كه در كتابهاي فقهي مطرح است و امروز خيلي زياد صلاح نيست به اين قضايا شاخ و برگ بدهيم. 2. قرآن در سوره نساء، آيه 4 ميفرمايد: وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي فَانْكحُوا مَا طَابَ لَكمْ مِنَ النسَاءِ مَثْنَي وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً يكي از شرايط تعدد زوجات اين است كه انسان عدالت داشته باشد. يعني بين چند تا زني كه ميگيرد، كاملاً عدالت را رعايت كند. اگر قرار است مثلاً پيش يك زني 24 بماند، مثلاً آن يكي 23 ساعت بماند، اين خلاف عدالت است؛ يا به بعضيها نفقه بيشتر بدهد، به بعضيها كمتر بدهد؛ اينها همه خلاف عدالت است. آنچه كه شرط است براي بحث تعدد زوجات، عبارت از اين است كه عدالت كاملاً ميان خانمها را رعايت كند و قرآن ميگويد: «اگر ترس اين را داريد نتوانيد عدالت كنيد يك زن بيشتر انتخاب نكنيد»؛ به قول معروف: «خدا يكي، زن هم يكي». البته بعضيها ميگويند: «خدا يكي، زن هم يكي يكي». داشتن همسران متعدد را قرآن جائز شمرده، ولي شرط اساسي، رعايت عدالت هست. شايد بعضيها باشند و بتوانند عدالت را رعايت كنند؛ اما كسي كه نميتواند يا ميترسد، قطعاً حق دست زدن به اين كار را ندارد. 3. اسلام به هيچوجه ترور را جايز نميداند. ائمه (عليه السلام) و فقهاي ما ترور را به هيچوجه جايز نميداند. بلكه شيعه در طول تاريخ، همواره قرباني ترور بوده است. * * * * * * * سؤال: آقاي قزويني فرمودند: «پيامبر فرموده كه آل بيت من 12 نفرند كه بايد خليفه باشند». أعوذ بالله! اينطور كه شما ميگوييد، خداوند پيامبر را فرستاده كه خاندان خود را بر مردم حكومت كنند و اسلام بر نسب است، نه بر سبب. در صورتيكه پيامبر خودش به امام حسين فرمود: «مردم در روز قيامت نيايند و سببهاي شما بيايند و نسب»؟ جواب: اگر بنا باشد كه ما بياييم فقط بر مبناي آنچه كه أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است، اين را قرار بدهيم اين شايد خلاف باشد. يكي از شبهات اساسي كه امروز وهابيها مطرح ميكنند، اين است: «امامت براي حضرت علي (عليه السلام) و خاندان حضرت علي (عليه السلام) است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، پسر عمويش را براي امامت انتخاب كرده، اين شبيه سلطنت است؛ اول پسر عموي من، بعد پسرش، پسرش، پسرش و ... . اين همين كاري است كه شاهان دارند انجام ميدهند». اولا: اين آقايان ظاهراً قرآن نخواندهاند و يا اصلاً به آيات قرآن توجه ندارند. در سوره بقره، آيه 124، وقتي حضرت ابراهيم (عليه السلام) به مقام امامت ميرسد، خدا ميفرمايد: إِني جَاعِلُك لِلناسِ إِمَاماً ما تو را براي مردم امام قرار داديم. حضرت ابراهيم (خليل الرحمان) ميفرمايد: وَ مِنْ ذُريتِي اين امامت به ذريه من هم ميرسد؟ يعني حضرت ابراهيم (عليه السلام) از خدايا ميخواهد اين امامت كه به او رسيده، ديگر در نسل او بماند؟ اين در حقيقت توهين به قرآن است؛ توهين به حضرت ابراهيم (خليل الرحمان) (عليه السلام) است. جالب اين است خداوند نفرمود: «من اين امامت را در ذريه تو قرار ميدهم يا قرار نميدهم»! بلكه يك قاعده كلي بيان كرد و فرمود: لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظالِمِينَ عهد و پيمان من به ظالمين نميرسد. نگفت: لاَ يَنَالُ إمامتي الظالِمِينَ قرآن فرمود: امامت عهد إلهي است؛ نه انتخاب مردم و امام را بايد خدا معين كند. همانگونهاي كه پيامبر را خدا معين كرده، اين «عَهْدِي»، يعني امامت، عهد الله است و بايد به يد الله باشد. جاعل امام، خدا است، نه مردم و لذا در آيه شريفه: يَا أَيهَا الرسُولُ بَلغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْك مِنْ رَبك كه درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) آمده، خداوند به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور ميدهد امامت حضرت علي (عليه السلام) را براي مردم بيان كند. خدا گفت: «يا ابراهيم! تو كه ميگويي امامت به ذريه من برسد! امامت عهد من است، هر كس أهليت داشته باشد به او ميرسد؛ هر كدام نااهل باشند، امامت را نميتوانند متصدي بشوند، افرادي كه ظالماند و ستمگر هستند، به امامت نميرسند». پس در اينجا خداوند امامت را در ذريه حضرت ابراهيم (عليه السلام)، نه در همه ذريه، آن ذريهاي كه شايستگي و أهليت دارند و تقوايشان در مرحلهاي است كه ميتوانند عهد إلهي را متصدي شوند و انجام بدهند، قرار ميدهد. اين در رابطه با آيه 124 سوره بقره. ثانيا: آنهايي كه ميگويند بحث امامت در ذريه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چنين و چنان است، اين آيه را هم توجه كنند. در آيه 54 سوره نساء، خداوند در رابطه با حضرت ابراهيم (عليه السلام) ميفرمايد: فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكتَابَ وَ الْحِكمَةَ وَ آتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً ما دودمان ابراهيم را، كتاب و حكمت و سلطنت بزرگ داديم. پس اين آقاياني كه ميگويند: «اگر بنا باشد امامت در أهل بيت پيامبر باشد، اين يك نوعي سلطنت و موروثي است»، اعتراض به قرآن هست. ثالثا: همچنين در سوره يوسف، آيه 6: وَ يُتِم نِعْمَتَهُ عَلَيْك وَ عَلَي آلِ يَعْقُوبَ خداوند نعمتش را بر تو (يوسف) و بر آل يعقوب تمام كرده است. در اينجا آل يعقوبي كه نعمت إلهي تمام شده، پس ـ نستجير بالله ـ خداوند آمده اين بحث نعمت را خانوادگي كرده است رابعا: در سوره مريم، آيه 7، حضرت ذكريا (عليه السلام) از خداوند ميخواهد: فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْك وَلِياً * يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَب رَضِياً خدايا به من فرزندي بده كه اين فرزند من، وارث من و آل يعقوب باشد. حضرت ذكريا (عليه السلام) ـ نستجير بالله ـ از خداوند ميخواهد كه اين قضيه، حالت سلطنتي و ارث و موروثي پيدا كند؟ خامسا: همچنين در سوره صافات، آيه 100، خداوند سلام ميفرستد بر آل ياسين كه در خود صحيح بخاري آمده كه مراد از آل ياسين، آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند. * * * * * * * سؤال: شنيديم كه اسلام را از مكه به سمت ايران آوردند. از طرف عمر يا ابوبكر بوده؟ آيا صحت دارد يا نه؟ جواب: برادر عزيزمان كه گفتهاند اسلام توسط عمر به ايران وارد شده، اگر من بخواهم وارد اين موضوع بشوم حداقل 1 ربع، 20 دقيقه وقت ميخواهد و الآن هم در ايران 20 دقيقه به 1 بعد از نيمه شب هست. اين را ما در سايتمان مفصل جواب داديم. اينكه اين قضيه آيا توسط عمر اسلام وارد شد يا نه؟ اصلاً خود ايرانيها از جناياتي كه سلطنت انجام داده بود، به ذلت آمده بودند. وقتي كه لشكر اسلام آمد، خود سربازان ايران و فرماندهان به استقبال آنها رفتند و با آغوش باز از اسلام استقبال كردند. اين مسائل خيلي واضح و روشن هست. عمده اين كه ايرانيها اسلام را پذيرفتند، اين بود كه ايرانيها كه آوازه اسلام، عدالت اسلام، برادري و برابري اسلام را شنيده بودند، لحظه شماري ميكردند كه روزي زمينه و بستري فراهم شود به دين اسلام مشرف بشوند. * * * * * * * سؤال: ما مسلمانهاي شيعه و مسلمانهاي سني، همهمان خودمان را مسلمان ميدانيم و همهمان هم يك خدا را ميشناسيم، يك پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را رهرو هستيم، حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) و بس. ولي متأسفانه چطور ميشود كه ما راهرو يك پيامبريم و همين پيامبرع قرآن را براي ما آورده و ما همهمان همان را داريم دنبال ميكنيم و با همان اصولهايي كه حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) به ما گفته، ما دين او را راهرو هستيم. چطور ميشود كه وقتي ايشان خودش جانشين خودش، مولا علي (عليه السلام) را قرار ميدهد و تنها دخترش كه خانم فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است، حضرت علي (عليه السلام) همسر ايشان است كه حضرت علي (عليه السلام) ميشود داماد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ضمناً پسر عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است، يعني ديگر چقدر بايد نشانههايي باشد براي قبول حضرت علي (عليه السلام) و احترام گذاشتن به ولايتش، به نامش، به كلامش، به خانواده و امتش؟ و چطور ميشود كه بعضي أهل سنت به خودشان اجازه ميدهند كه به حضرت علي (عليه السلام) بياحترامي كنند، قبولش نداشته باشند و خيلي اختلافهايي كه بين سني و شيعه است، سر همين مسئله است، چطور ميتوانند خودشان را مسلمان اعلام كنند يا قبول كنند و زير حرف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بزنند؟ يعني منظور از اين، اينجاست كه آن چيزي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گفته، اينها عكسش را عمل كنند. يعني حرف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را قبول نكنند به خاطر خواستههاي خودشان و مشكلهايي كه سران خودشان گفتند و يا هر چه. يا حتي اين سران خود سنيها چطور ميتوانند خوشان را مسلمان قبول كنند، ولي ضد صحبت حضرت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بروند؟ جواب: اين را هم إن شاء ا... به حول و قوه إلهي در جلسات آينده مفصل بحث خواهيم كرد. اما چند روايت را براي نمونه عرض ميكنم: روايت اول: آقاي حاكم نيشابوري نقل ميكند كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمودند: «يا علي! امت من، بعد از من، در حق تو بيوفايي و پيمانشكني ميكند»: إن مما عهد إلي النبي صلى الله عليه و آله أن الأمة ستغدر بي بعده. هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه. علي ميفرمايد: يكي از عهدهاي پيامبر به من اين بود: امت من، بعد از من، در حق تو بيوفايي و پيمان شكني ميكنند. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص140 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص244 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص137 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج11، ص216 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص447 ـ تذكرة الحفاظ للذهبي، ج3، ص995 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج6، ص216 ـ التاريخ الكبير للبخاري، ج2، ص174 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص297 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج1، ص371 روايت دوم: در روايت ديگر، أمير المؤمنين (عليه السلام) ميگويد: ما با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در يك باغي بوديم و قطرات اشك از چشمان مبارك پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جاري بود: قلت يا رسول الله! ما يبكي؟ ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ لَا يُبْدُونَهَا لَك إِلا مِنْ بَعْدٍ. گفتم: يا رسول الله! گريه ميكنيد؟ حضرت فرمود: علي جان! كينههايي در سينههاي بعضيها ميبينم كه اين كينهها بعد از من ظهور خواهد كرد. مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص118 ـ مسند أبو يعلي، ج1، ص427 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج11، ص61 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص176 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص322 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج7، ص173 ـ ميزان الاعتدال للذهبي، ج4، ص480 ـ المناقب للخوارزمي، ص65 روايت سوم: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) خطاب به مسلمانان فرمود: أن تؤمروا عليا و لا أراكم فاعلين تجدوه هاديا مهديا يأخذ بكم الطريق المستقيم. اگر علي را امير خودتان قرار دهيد، گرچه ميدانم اين كار را نميكنيد، همه شما را به هدايت ميرساند و راه راست را براي شما الزامي ميكند. مسند احمد، ج1، ص109 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج4، ص468 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص397 ـ مجمع الزوائد - الهيثمي - ج 5 ص 176 ـ كنز العمال - المتقي الهندي - ج 5 ص 799 ـ شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 ص 82 ـ تفسير الآلوسي - الآلوسي - ج 6 ص 170 ـ تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 ص 420 ـ أسد الغابة - ابن الأثير - ج 4 ص 31 ـ ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 3 ص 363 روايت چهارم: در كنز العمال متقي هندي آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: إن تستخلفوا عليا و ما اراكم فاعلين تجدوه هاديا مهديا يحملكم علي المحجة البيضاء. اگر علي را خليفه خودتان قرار بدهيد، گرچه ميدانم اين كار را نميكنيد، علي هم هدايتگر است و هم شما را هدايت ميكند و شما را وادار ميكند بر راه واضح و روشن. كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص630، ح33072 ـ حلية الأولياء لأبو نعيم الاصفهاني، ج1، ص64 ـ فرائد السمطين للجويني، ج1، ص266 روايت پنجم: و جالب اينكه آقاي حاكم نيشابوري به نقل از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميگويد: إن ويلتموها علياً فهادٍ مهتدٍ بغيركم علي صراط المستقيم. اگر علي را ولي امرتان قرار بدهيد، علي هدايت گر هست، همه شما را بر صراط مستقيم ميرساند. هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين. اين حديث صحيح هست و شرايط صحيح بخاري و صحيح مسلم را دارد. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص142 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص631 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص85 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيدمحمد حسيني قزويني | ||