* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 27 تير 1389 | تعداد بازديد: 1879 | |
تهاجم عليه شيعه،هشدارها وراهكارها 5 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: تهاجم عليه شيعه، هشدارها و راهكارها 05 شبكه جهاني ولايت : 27 / 04 / 1389 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب آدرس منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي نقوي در خدمت جناب آقاي حيدري و دكتر حسيني قزويني از استوديوي قم ميباشيم. جناب آقاي حيدري بفرماييد برنامه را ميسپاريم به شما إن شاء ا... العزيز در خدمت شما هستيم. آقاي حيدري بنده هم خدمت شما جناب آقاي نقوي و همه بينندگان عزيز شبكه جهاني ولايت سلام عرض ميكنم. ممنونيم كه ارتباط را برقرار كرديد و توفيق داريم إن شاء ا... با برنامه ديگر از مجموعه برنامه تهاجم عليه شيعه هشدارها و راهكارها، در خدمت حضرت آيت الله دكتر حسيني قزويني باشيم كه خدمت ايشان سلام عرض ميكنم و ممنونم از ايشان كه فرصت خودشان را در اختيار اين برنامه قرار دادند. استاد حسيني قزويني خواهش ميكنم. بنده هم خدمت جناب آقاي نقوي و دستاندركاران شبكه جهاني ولايت و حضرتعالي و همه بينندگان سلام عرض ميكنم و موفقيت همگان را از خداوند متعال خواهانم. آقاي حيدري ابتداء كليپي كه در اين خصوص از يكي از شبكههاي وهابي پخش شده را در ابتدا ببينيم و بعد سؤالاتي كه در اين خصوص مطرح ميشود را در خدمت حضرتعالي باشيم. كارشناس شبكه وهابي حضرت علي بن مرتضي درباره أبو بكر صديق ميفرمايد، شرح نهج البلاغه از إبن أبي الحديد صفحه 252، جلد 16 ميفرمايد: «إني لأستحي من الله أن أرد شيئا منع منه أبو بكر و أمضاه عمر» مجري شبكه وهابي سبحان الله كارشناس شبكه وهابي ميفرمايد: «از خداوند شرم دارم»؛ سخن علي بن أبي طالب است؛ علي مرتضي ميفرمايد كه: «من از خداوند شرم دارد كه آن چيزي را كه أبو بكر منع كرد و عمر آن را بر آن راه يافت، يعني عمر به همان سيرت أبو بكر ادامه داد، آن را بازگردانم». اين دارد در مورد فدك حرف ميزند كه در باب زمان حضرت علي مرتضي آمدند با حضرت علي صحبت كردند و در باب زمان حكومت، خلافت ايشان درباره فدك، به خدا سوگند خورد و اين جمله را فرمود كه: «إني لأستحي من الله» من از خداوند شرم دارم كاري را كه أبو بكر نكرده و عمر نكرده من آن را انجام دهم. يا كاري را كه أبو بكر انجام داده و عمر انجام داده، من علي مرتضي بيايم برخلاف سيرت اين بزرگواران قدمي بردارم. مجري شبكه وهابي استاد اگر آدرس دقيق لطف بفرماييد، ممنون ميشوم. كارشناس شبكه وهابي آدرس را عرض ميكنم دوباره در شرح نهج البلاغه از إبن أبي الحديد معتزلي صفحه 252، جلد 16؛ و مطالب فراوان است اجازه بدهيد يك مطلب ديگر هم ميخواهم عرض بكنم همين مورد از شرح نهج البلاغه از إبن ميثم بحراني جلد 1، صفحه 31 و نيز شرح إبن أبي الحديد اين مطلب را هر دوي اين شروح نهج البلاغه نقل كردند. * * * * * * * آقاي حيدري جناب آقاي قزويني! اگر لطف بفرماييد در ابتدا نظرتان را در خصوص اين كليپ بفرماييد و بعد إن شاء ا... سؤالات بعدي را از خدمت شما جويا ميشويم. استاد حسيني قزويني همانطوري كه برادر بزرگوارمان جناب حيدري اشاره فرمودند، در اين چند ماه اخير يكي از شبكههاي وهابي كه هدفش إلقاء شبهه عليه فرهنگ شيعه و أهل بيت (عليهم السلام) است، هر از چند گاهي مطالبي را درست يا نادرست، به صورت تقطيع شده يا به صورت خلاف واقع پخش ميكند و موجب إلقاء شبهات در أذهان افراد ميشود. مخصوصاً همين كليپي كه پخش شد، عبارتي را كه از كتاب شرح نهج البلاغه إبن أبي الحديد معتزلي نقل كردند، خب اين مطلبي بوده كه ما در هفته گذشته كه جلسه داشتيم، بعضي از دوستان ما سؤال كردند و در برنامه زندهاي كه برادر بزرگوارمان حضرت آيت الله طبسي داشتند، اين سؤال آمد كه آيا آقا امير المؤمنين (عليه السلام) اينچنين فرموده: «من خجالت ميكشم از خدا، مطلبي را كه آقاي أبو بكر و عمر او را امضاء و تأييد كردهاند، ردّ كنم». يعني اين قضيه فدك و مسئله تصرف عدواني آن و شكايت پيدرپي صديقه طاهره (سلام الله عليها) و غضب و خشم آن بزرگوار نسبت به اين قضيه را آقا امير المؤمنين (عليه السلام) ناديده گرفتند؟ خب اين مطلب را كارشناسشان جناب آقاي حيدري از كتاب شرح نهج البلاغه إبن أبي الحديد جلد 16، صفحه 252 نقل كردند. * * * * * * * آقاي حيدري يكي از روشهايي كه معمولاً در شبهاتي كه از سوي آئين وهابيت و طرفدارانش طرح ميشود و از اين روش استفاده ميكنند، اين است كه احاديث و كلمات را تقطيع ميكنند. آيا در اين ادعايي كه اين كارشناس شبكه وهابي طرح كردند، باز هم از همين روش وهابيت استفاده شده است؟ يعني تقطيع كلمات و أحاديث بزرگان دين. استاد حسيني قزويني قبل از اينكه به سؤال شما جواب بدهم، نكتهاي را براي بينندگان عزيز و همه شبكهها، چه شبكههاي شيعي و چه شبكههاي سني يا وهابي عرض كنم: در إحتجاج در برابر مخالف، يك قواعدي هست كه اگر كسي آن قواعد را رعايت نكند، قطعاً روش استدلال و إحتجاجش نادرست است. اگر ما بخواهيم نسبت به آقايان أهل سنت يا وهابيها استدلال كنيم از كتابهاي خودمان، قطعاً آقايان أهل سنت ميگويند: «كتابهاي شما براي شما حجت است به چه درد ما ميخورد؟» و همچنين اگر ما در برابر آقايان قرار ميگيريم و آقايان أهل سنت يا وهابيها ميخواهند استدلال كنند عليه ما به كتابهاي خودشان، اين هم به درد ما نميخورد و كتابهاي خودشان براي خودشان ارزش دارد. از استوانههاي علمي أهل سنت آقاي إبن حزم آندلسي، تعبير زيبايي دارد و من دوست دارم اين تعبير إبن حزم را بينندگان عزيز داشته باشند و در تمام برنامههايي كه ما إن شاء ا... در اين شبكه توسط بنده يا ديگر كارشناسان تقديم خواهد شد، خودمان را ملتزم به اين قواعد مناظره و گفتگو خواهيم كرد. إبن حزم ميگويد: لا معني لإحتجاجنا عليهم برواياتنا، فهم لا يصدقونها. معني ندارد كه ما سنيها در برابر شيعه، به روايات خودمان استدلال كنيم. يعني به روايات صحيح بخاري، صحيح مسلم، مسند احمد يا كتابهاي ديگر، چون شيعه اين كتابها را قبول ندارد. و لا معني لإحتجاجهم علينا برواياتهم، فنحن لا نصدقها. و معني ندارد كه شيعيان هم در برابر ما، به روايات خودشان استدلال كنند. يعني اگر بخواهند شيعيان عليه أهل سنت استدلال كنند، بايد از كتابهاي خود أهل سنت استفاده كنند و أهل سنت اگر بخواهند عليه شيعيان احتجاج كنند، بايد از كتابهاي شيعيان استفاده كنند. احتجاج يعني إقامه حجت؛ اقامة الحجة عند الخصم، نه عند المدعي. در اينجا اين كارشناس شبكه ماهوارهاي وهابي ميآيد از عبارت إبن أبي الحديدي كه كاملاً سني است و سني و معتزلي بودنش محرز است، استدلال ميكند عليه شيعه و استدلال ميكند براي روابط حسنه ميان أمير المؤمنين (عليه السلام) و خلفاء و ناديده گرفتن كل آن مسائلي است كه در آن 25 سال و بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) انجام گرفت. البته ما إن شاء ا... در برنامههاي بعدي نسبت به اينكه إبن أبي الحديد شيعه است يا سني، صحبت خواهيم كرد. ولي اگر كسي همين كتاب ايشان را ببيند، در همان ابتداي كتاب ميآيد ميگويد: «الحمد الله الذي قدم المفضول علي الأفضل : خدا را سپاس ميگوييم بر اينكه مفضول كه فضيلت ندارد، بر كسي كه أفضل است و فضيلت دارد، مقدم كرد». خب اين از ديدگاه شيعه كاملاً مردود است. آقاي إبن أبي الحديد، امامت منصوص أمير المؤمنين (عليه السلام) را منكر است. ما شيعهاي نداريم در دنيا كه منكر منصوص الخلافة بودن امير المؤمنين (عليه السلام) باشد. آقايان ميتوانند شرح نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 59 را ببينند. در رابطه با حضرت أبو طالب (عليه السلام)، تمام شيعه معتقد به ايمان و اسلام او هستند، ولي إبن أبي الحديد با ترديد در اين قضيه وارد ميشود. نسبت به آباء و أجداد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه از ضروريات عقيده شيعه هست و ما معتقد هستيم آنها مسلمان و مؤمن بودند، ولي إبن أبي الحديد اين قضيه را انكار ميكند. اما سؤالي كه برادر بزرگوارمان جناب حيدري مطرح فرمودند كه روش وهابيت براي رسيدن به هدفهاي خودشان، تقطيع روايات است يا در اينجا هم روايت تقطيع شده؟ بله، در اينجا من با قاطعيت تمام عرض ميكنم عبارتي را كه اين كارشناس شبكه وهابي مطرح كردند، كاملاً تقطيع شده است. يعني إبن أبي الحديد مطالبي را در 3 ، 4 صفحه نقل ميكند و در پايان اين تعبير را مطرح ميكند و ميگويد: فلما وصل الأمر إلي علي بن أبي طالب عليه السلام كلم في ردّ فدك فقال: إني لأستحي من الله أن أرد شيئا منع منه أبو بكر و أمضاه عمر. خب اين عبارت آقاي إبن أبي الحديد، دنباله خطبه فدكيه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هست كه در آن خطبه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) ديگر چيزي را باقي نگذاشته است و در برابر عموم مهاجرين و انصار بيان كرده و من يكي، دو مورد از فرازهاي خطبه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را كه إبن أبي الحديد قبل از اين عبارت نقل كرده، براي بينندگان عزيز ميخوانم تا قضاوت كنند اين حضرات وهابيها چطور از اين حربه تقطيع استفاده ميكنند. اين عبارت إبن أبي الحديد است و ميگويد: إذا أختار الله لنبيه دار أنبيائه ظهرت حسيكة النفاق و شمل جلباب الدين و نطق كاظم الغاوين و نبغ خامل الآفكين و هدر فنيق المبطلين فخطر في عرصاتكم و أطلع الشيطان رأسه صارخا بكم، فدعاكم فألفاكم لدعوته مستجيبين و لقربه متلاحظين، ثم استنهضكم فوجدكم خفافا و أحمشكم، فألفاكم غضابا، فوسمتم غير إبلكم و وردتم غير شربكم، هذا و العهد قريب و الكلم رحيب و الجرح لما يندمل. اين خطبه فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است؛ در همين صفحهاي كه اين عبارت را آقاي حيدري نقل كرده. حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرمودند: در ميان صحابه و مهاجرين و انصار، وقتي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به ملكوت أعلي پيوست، آثار نفاق ظاهر شد و لباس دين به رنگ ديگري در آمد؛ و گمراهانِ ساكت كه تا به حال بيتفاوت بودند، يكباره به سخن درآمدند؛ گمنامان و فرومايگان دروغگو به صحنه آمدند؛ شيطان از لانهاش بيرون درآمد از مخفيگاهش بيرون درآمد و شما مهاجرين و انصار را صدا كرد؛ شيطان از شما خواست عليه حق و براي برافراشتن باطل قيام كنيد؛ همه شما را آدم سبك يافت كه براي باطل قيام كرديد؛ ... بعد از پيامبر حقوق ما را ناديده گرفتيد؛ هنوز عهد و پيماني كه شما صحابه با پيامبر بستيد بر اينكه به أهل بيت او احترام كنيد؛ عهد و پيماني كه در غدير بستيد و به علي تبريك گفتيد، هنوز اين عهد شما با پيامبر خيلي فاصله ندارد؛ جراحتي كه در اثر رحلت پيامبر بر ما وارده شده، هنوز كاملاً تازه است و هنوز التيام نبخشيده؛ هنوز پيامبر دفن نشده بود كه شما رفتيد در سقيفه و دنبال تعيين خليفه بوديد. بعد جالب اين است و بينندگان عزيز توجه كنند اين عبارت آقاي إبن أبي الحديد است، قبل از اين تعبيري كه آقاي حيدري نقل كرده و نقل ميكند و ميگويد: إنما زعمتم ذلك خوف الفتنة، «ألا في الفتنة سقطوا و إن جهنم لمحيطة بالكافرين» فهيهات! آقايان مهاجرين و انصار! شما خيال كردهايد اگر در سقيفه جمع نشويد و آنجا خليفه معين نكنيد، در فتنه واقع ميشويد؛ فتنه شما را فرا ميگيرد؛ آنهايي كه رفتند در سقيفه براي تراشيدن خلافت و خليفه به حق پيامبر را كنار زدند، در فتنه واقعي قرار گرفتند؛ آتش جهنم بر كافرين احاطه دارد. اين سخن صديقه طاهره (سلام الله عليها) در رابطه با قضيه سقيفه و قضيه فدك است كه قضيه خيلي طولاني است. جمله پاياني سخن صديقه طاهره (سلام الله عليها) اين است كه ميفرمايد: و نحن نصبر منكم علي مثل حز المدي و أنتم الآن تزعمون أن لا أرث لنا، «أفحكم الجاهلية يبغون و من أحسن من الله حكما لقوم يوقنون» يا بن أبي قحافة! أترث أباك و لا أرث أبي؟ لقد جئت شيئا فريا! فدونكها مخطومة مرحولة تلقاك يوم حشرك، فنعم الحكم الله و الزعيم محمد و الموعد القيامة و عند الساعة يخسر المبطلون ما أهل بيت در برابر ظلمي كه در حق ما كرديد، همانند كارد و سرنيزه در بدن فرو رفته باشد، صبر ميكنيم؛ تصور ميكنيد كه من إرثي از پدرم نميبرم؛ فدكي كه ارث من بود، تصرف كرديد؛ آيا شما حكم جاهليت را دنبال ميكنيد؟ چون در زمان جاهليت، در ميان عرب اينطوري بود كه دختران از پدران إرث نميبردند. آقاي أبو بكر! بگير اين فدك را كه ارزاني تو باشد؛ در حاليكه افسار آن به دست توست و جهاز آن آماده است؛ تا روزي كه در فرداي قيامت همديگر را ملاقات ميكنيم؛ آن روز داوري بر عهده خداوند است و رهبري قيامت و آن محكمه بر عهده پيامبر است؛ ديدار و وعدگاه ما به قيامت؛ هنگام قيامت، باطل رفتگان زيانكار خواهند بود. اين خلاصهاي از سخنان إبن أبي الحديد است؛ قبل از اين عبارتي كه اين كارشناس اين شبكه وهابي مطرح كردند. * * * * * * * آقاي حيدري اگر صلاح ميدانيد در خصوص اينكه اساساً فدك ملك حضرت زهرا (سلام الله عليها) بوده يا خير، توضيحي بفرماييد. استاد حسيني قزويني بله، البته خود همين كارشناس اين شبكه هم تأكيد داشتند كه اين قضيه مربوط به فدك است و آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) ميگويد: «فدكي را كه أبو بكر او را تصرف كرد و عمر او را تصرف كرد من نظر خليفه اول و دوم را ردّ نميكنم». در اينجا من ناگزير هستم خيلي خلاصه و فشرده در رابطه با فدك چند نكتهاي را خدمت بينندگان عزيز عرض كنم. إن شاء ا... ما وعده ميدهيم براي بينندگان گرامي، در رابطه با فدك، 5 ، 6جلسه مفصل صحبت كنيم. نكته اول: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فدك را به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بخشيد ولي آنچه كه مطرح است اين هست كه در زمان حيات نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بعد از نزول آيه شريفه «و آت ذا القربي حقه»، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فدك را به فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بخشيدند. آقاي إبن كثير دمشقي سلفي اين عبارت را در تفسيرش، جلد 3، صفحه 39 در ذيل اين آيه شريفه آوردهاند و بزرگان أهل سنت شايد در بيش از 50 مصدر آوردهاند كه «نبي گرامي (صلي الله عليه و آله) فدك را در زمان حيات خودشان به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بخشيدند». بعد از آنكه توسط خليفه اول فدك مصادره شد، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) آمد ادعا كرد: «اين فدك، ملك شخصي من است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به من بخشيده است». خليفه اول گفت: «شاهدي هم داريد يا نه؟» خيلي عجيب است! از صديقه طاهره (سلام الله عليها) كه آيه تطهير بر طهارتش شهادت داده، سوره انسان درباره او آمده، در آيه مباهله براي اثبات نبوت نبي گرامي (صلي الله عليه و آله) رفته، آقاي أبو بكر شاهد ميخواهد!!! خب حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) رفت أم أيمن و رباح غلام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را براي شهادت آورد. فتوح البلدان للبلاذري، ج1، ص35، ش114 و همچنين آقا امير المؤمنين (عليه السلام) آمد شهادت داد كه اين ملك حضرت زهرا (سلام الله عليها) است. تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج1، ص199 ـ السيره الحلبية، ج3، ص488 ـ المواقف للإيجي، ج3، ص609 بعد از اين شهادتها و غيره، أبو بكر نامهاي نوشت بر اينكه فدك ملك فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است. نكته دوم: حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فدك را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) إرث برد اجازه بدهيد در اينجا من رشته سخن را بدهم به يكي از نويسندگان بنام أهل سنت، جناب حلبي، در يكي از معتبرترين كتاب أهل سنت به نام السيرة الحلبية، جلد 3، صفحه 488 كه ايشان نقل ميكند از سبط إبن جوزي و ميگويد: أنه رضي الله تعالي عنه كتب لها بفدك و دخل عليه عمر رضي الله تعالي عنه، فقال: ما هذا؟ فقال: كتاب كتبته فاطمة بميراثها من أبيها، فقال: مماذا تنفق علي المسلمين و قد حاربتك العرب كما تري؟ ثم أخذ عمر الكتاب فشقه. وقتي أبو بكر نامه نوشت كه فدك ملك فاطمه است، عمر وارد شد و از أبو بكر سؤال كرد: اين چه نامهاي است كه نوشتي؟ أبو بكر گفت: نامهاي نوشتم كه اين فدك، ملك فاطمه است. عمر گفت: اگر فدك را بدهي، با كدام بودجه ميخواهي حكومت را اداره كني، با اين شورشي كه در ميان جامعه اسلام ايجاد شده؟ سپس عمر اين نامه را از دست فاطمه گرفت و پاره پاره كرد. بعد از آن كه حضرت زهرا (سلام الله عليها) ادعا كرد، ملك من است، شاهد هم آورد، به جايي نرسيد. فاطمه زهرا (سلام الله عليها) گفت: «باشد، ملك من نيست؛ آيا ملك پدرم بوده يا نه؟ گفتند: بله. گفت: اگر ملك پدرم بوده، تنها وارث پدرم من هستم، به عنوان إرث بايد به من برسد». در صحيح بخاري از عايشه نقل ميكند: إن فاطمة عليها السلام بنت النبي صلي الله عليه و سلم أرسلت إلي أبي بكر تسأله ميراثها من رسول الله صلي الله عليه و سلم فاطمه عليها السلام، دختر نبي صلي الله عليه و سلم كسي را فرستاد نزد أبو بكر و گفت: اين فدك ملك من و إرث من از پدرم هست، آن را به من برگردان. صحيح البخاري، ج5، ص82 پس نكته اول اين شد كه آقا نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) فدك را به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بخشيده بود و ملك حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به عنوان مالك فدك مدعي شد و شاهد هم اقامه كرد؛ ولي به جايي نرسيد. مرتبه دوم به عنوان إرث از أبو بكر مطالبه كرد و أبو بكر هم ممانعت كرد و اين حديث «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرثُ» را گفت. إن شاء ا... به اين حديث هم خواهيم رسيد كه اين روايت كاملاً خلاف قرآن و سنت و سيره 124 هزار پيامبر است و جالب اين است كه اين آقاي كارشناس شبكه وهابي، تعبيرش اين است كه حضرت علي ميگويد: «چون أبو بكر و عمر فدك را برنگرداندند، من هم دوست ندارم كاري را كه أبو بكر و عمر انجام ندادهاند، انجام بدهم و من هم فدك را برنميگردانم». ما از اين آقايان سؤال ميكنيم: در كتاب صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 44، حديث 3094 آمده است: عباس عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به همراه علي (عليه السلام) آمدند نزد عمر إبن خطاب و بحث و اختلاف پيش ميآيد و عمر ميگويد: جئتني يا عباس تسألني نصيبك من إبن أخيك و جاءني هذا يريد عليا يريد نصيب إمرأته من أبيها، فقلت لكما: أن رسول الله صلي الله عليه و سلم قال: «لا نورث، ما تركنا صدقة»، فلما بدا لي أن أدفعه إليكما، و بما عمل فيها أبو بكر و بما عملت فيها منذ وليتها فقلتما ادفعها الينا فبذلك دفعتها إليكما فأنشدكم بالله هل دفعتها إليهما بذلك قال الرهط نعم ثم اقبل علي علي وعباس فقال انشد كما بالله هل دفعتها إليكما بذلك قالا نعم قال فتلتمسان مني قضاء غير ذلك فوالله الذي باذنه تقوم السماء والأرض لا اقضي فيها قضاء غير ذلك فان عجرتما عنها فادفعاها إلي فاني أكفيكماها شما (علي و عباس) آمده بوديد نزد من و إرث پيامبر را مطالبه ميكرديد و من گفتم كه پيامبر فرموده: «ما چيزي را به إرث نميگذاريم و اموال ما صدقه و متعلق به عموم مردم هست»؛ ولذا از پرداختن إرث پيامبر به شما جلوگيري كردم. براي من بداء حاصل شد و تصميم گرفتم إرث پيامبر را به شما برگردانم. خب ما در اينجا سؤال ميكنيم: اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «نَحْنُ مَعَاشِرُ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُورِثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ»، چرا جناب خليفه ميگويد: «تصميم گرفتم إرث پيامبر را به شما برگردانم»؟ بعد ميگويد: إن شئتما دفعتها إليكما علي أن عليكما عهد الله و ميثاقه لتعملان فيها بما عمل فيها رسول الله صلي الله عليه و سلم. من تصميم گرفتم برگردانم و شما با همان روشي كه پيامبر نسبت به اموالشان تصرف ميكردند و بذل و بخشش ميكردند، عمل كنيد. خب در اينجا جناب خليفه صراحتا ميگويد: «تصميم گرفتم إرث پيامبر (فدك) را به شما برگردانم» و طبق اين روايتع فدك برگشت به دودمان أمير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت صديقه (سلام الله عليها). * * * * * * * آقاي حيدري اين سؤال مطرح ميشود كه اين سخني كه از حضرت علي (عليه السلام) نقل شده: «إني لأستحي أن أرد شيئا منع منه أبو بكر»، با سيره و روش امير مؤمنان علي (عليه السلام) همخواني دارد يا خير؟ استاد حسيني قزويني سؤال زيبايي است و شايد در نظر خيلي از بينندگان هم اين باشد؛ حتي بعضيها سؤالاتي كه طرح ميكردند، ميگفتند آنچه كه ما شنيدهايم از سيره أمير المؤمنين (عليه السلام)، اين بود كه سيره و روش أبو بكر و عمر را قبول نداشتند؛ ولي كارشناس اين شبكه وهابي، روايتي را نقل كرد كه علي (عليه السلام) فرمودند: «من حياء ميكنم چيزي (فدك) را كه أبو بكر آن را منع كرده و عمر إمضاء كرده، برگردانم». نكته اول: شما ببينيد آقا امير المؤمنين (عليه السلام) بعد از رفتن آقاي عمر در قضيه شوراي 6 نفره، عبدالرحمن بن عوف ميآيد پيشنهاد ميكند به حضرت علي (عليه السلام)، ميگويد: «علي! ما حاضريم با تو بيعت بكنيم و با عثمان بيعت نكنيم؛ ولي به شرط اينكه به كتاب خدا و سنت پيامبر و سيره أبو بكر و عمر عمل كني». ولي أمير المؤمنين (عليه السلام) قبول نكرد و فرمود: «من به كتاب خدا و سنت پيامبر به اندازهاي كه توان دارم عمل ميكنم». مسند احمد، ج1، ص75 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج13، ص170 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص165 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص32 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص304 و جالبتر اينكه وقتي به آقاي عبدالرحمن بن عوف ميگويند: كيف بايعتم عثمان و تركتم عليا رضي الله عنه؟ قال: ما ذنبي؟ قد بدأت بعلي فقلت: أبايعك علي كتاب الله و سنة رسوله و سيرة أبي بكر و عمر رضي الله عنهما، قال: فقال: فيما استطعت، قال: ثم عرضتها علي عثمان رضي الله عنه، فقبلها. چگونه شما با عثمان بيعت كرديد و علي را رها كرديد؟ ميگويد: گناه من چيست؟ ابتداء به علي گفتم به كتاب خدا و سنت پيامبر و سيره شيخين عمل كند؛ ولي زير بار نفرفت و عثمان زير بار رفت و ما با توجه به اين شرط با عثمان بيعت كرديم. و همچنين در رابطه با قضيه خوارج، يكي از خوارج به عنوان ربيعة بن أبي شداد خثعمي ميآيد نزد حضرت علي (عليه السلام) و ميگويد: «من حاضرم با تو بيعت كنم و با تو باشم و از مسير خوارجي برگردم، به شرط آنكه بر سنت أبو بكر و عمر شما عمل كني» . حضرت علي (عليه السلام) فرمود: ويلك! لو أن أبا بكر و عمر عملا بغير كتاب الله و سنة رسول الله صلي الله عليه و سلم، لم يكونا علي شيئ من الحق. واي بر تو! اگر أبو بكر و عمر برخلاف كتاب خدا و سنت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) عمل كرده باشند، عمل و روش آنها كاملاً باطل است. تاريخ الطبري، ج4، ص56 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج3، ص337 يعني من بيايم عمل باطل آنها را صحه بگذارم؟! خب ببينيد اين عبارت را كليني (ره) در كافي نقل نميكند؛ مجلسي (ره) در بحار الأنوار نقل نميكند؛ آقاي طبري، از استوانههاي علمي أهل سنت نقل ميكند و به قول خود آقاي إبن تيميه (امام حضرات وهابيين): «طبري، بهترين مورخ هست و در كتاب تاريخش، احاديث موضوعه نقل نكرده است». پس اين عبارتي كه از أمير المؤمنين (عليه السلام) نقل شده در شرح نهج البلاغة إبن أبي الحديد المعتزلي، با سيره ايشان كاملاً منافات دارد. نكته دوم: آقاي إبن قتيبه دينوري در كتاب الإمامة و السياسة (كه انتساب اين كتاب به ايشان قطعي است) جلد 1، صفحه 18، تحقيق زيني آورده است كه أمير المؤمنين (عليه السلام) خطاب به أبو بكر و عمر ميگويد: «و تأخذونه منا أهل البيت غصبا : شما اين خلافت را از ما اهل بيت غصب كرديد». اين چيزي نيست كه ما بخواهيم مخفي كنيم يا اگر شيعه معتقد به غصب خلافت است، چيزي نيست كه شيعه آن را نقل كرده باشد. همين آقاي إبن أبي الحديد معتزلي كه اين كارشناس از او مطلب نقل ميكند، در شرح نهج البلاغه، جلد 4، صفحه 104 از قول امير المؤمنين (عليه السلام) نقل ميكند كه فرمود: و غصبوني حقي و أجمعوا علي منازعتي أمرا كنت أولي به. بعد از پيامبر، حق مرا غصب كردند و با من در أمري كه از همه بر آن أولي بودم، منازعه كردند و حق مرا گرفتند و مرا خانهنشين كردند. * * * * * * * آقاي حيدري با توجه به مطالبي كه فرموديد، آيا اين عبارت كه از علي (عليه السلام) نقل شده، با مطالب قطعي كه خود أهل سنت در كتابهايشان آوردهاند، منافات دارد يا خير؟ استاد حسيني قزويني ما سراغ كتابهاي دست دوم و سوم أهل سنت نميرويم و از كتاب كافي و تهذيب الأحكام و وسائل الشيعة و بحار الأنوار هم نقل نميكنيم؛ از كتاب صحيح مسلم (كه در نزد برادران أهل سنت، صحيحترين كتاب بعد از قرآن است) نقل ميكنيم، در جلد 5، صفحه 152، حديث 4468، كتاب الجهاد، باب 15، باب حكم الفئ در رابطه با همين قضيه فدك آمده است: وقتي كه علي و عباس ميآيند نزد خليفه دوم و ميخواهند در رابطه با ماترك پيامبر بحث بكنند، خليفه دوم خطاب ميكند به علي و عباس و ميگويد: فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم، ... فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا، والله يعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق. بعد از آنكه پيامبر از دنيا رفت، أبو بكر گفت من جانشين پيامبر هستم و شما دو نفر (علي و عباس) نظرتان در مورد أبو بكر اين بود كه او دروغگو، گنهكار، حيلهگر و خائن است. عمر ميگويد: نظر شما درست نيست، او آدم خوب و راستگويي بود. ثم توفي أبو بكر و أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا. وقتي أبو بكر از دنيا رفت، من گفتم: جانشين پيامبر و جانشين أبو بكر من هستم و نظر شما دو نفر در مورد من هم اين بود كه من دروغگو، گنهكار، حيلهگر و خائن هستم. خب ببينيد درباره فدك، نظر حضرت علي (عليه السلام) نسبت به اين قضيه كاملاً واضح و روشن است؛ در روز روشن، براي وجود خورشيد، احتياج به دليل نيست. اينكه ببينيم آيا آن تاريكيها و ظلمتي كه ايشان نور تلقي ميكند، آيا راست و درست است و حقيقت دارد؟ يا اينكه در صحيح مسلم و در صحيح بخاري آمده؟ و ... . جالب اين است كه ايشان ميآيد نسبت به شيعه و مخالفين، همان اشعاري را كه مولانا درباره كفار آورده، همان تعابير را ميآورد و خودشان را هم و آفتاب و ماه و نور آفتاب تلقي ميكند و صداي شيعه را تشبيه ميكند به صداي عوعوي سگ؛ مه فشاند نور و سگ عوعو كند. اين را بينندگان عزيز خيلي راحت ميتوانند قضاوت كنند كه اين آقايان منطقشان چيست؟ و روش استدلالشان هم چگونه است؟ ولي در اينجا خيلي واضح و روشن است. در پاسخ سؤالي كه برادر بزرگوارمان جناب حيدري كه داشتند كه أمير المؤمنين (عليه السلام) نظرشان نسبت به أبو بكر و عمر چه هست؟ در خود صحيح بخاري جلد 5، صفحه 82، حديث 4241 أمير المؤمنين (عليه السلام) خطاب به أبو بكر ميگويد: و لكنك إستبددت علينا بالأمر. تو در رابطه با امر خلافت، در حق ما استبداد كردي. اين را آقايان أهل سنت ميخواهند چه كار كنند؟ يا در صحيح بخاري، جلد 5، صفحه 82، حديث 4240 آمده است: فأرسل إلي أبي بكر أن إئتنا و لا يأتنا أحد معك، كراهية لمحضر عمر. علي بعد از شهادت فاطمه، كسي را فرستاد به دنبال أبو بكر تا بگويد: بيا در خانه با هم صحبت كنيم، ولي كسي را با خودت نياور. چون علي دوست نداشت با عمر همسخن و همجلسه بشود. اين ديگر چيزي نيست كه ما بخواهيم خودمان درآورده باشيم يا از كتابهاي شيعه نقل كنيم. اينها كاملاً واضح و روشن هست. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال: از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وارد شده: «من فسر القرآن برأيه، فليتبوء مقعده من النار : هر كه قرآن را به رأي خود تفسير كند، جاي خود را در آتش درست كرده است». حال ميبينيم كه مفسرين أهل عامه، طبق نظر خود قرآن را تفسير كردهاند. مثلاً زمخشري از راه بلاغت و فصاحت تفسير كرده، يا أبي حيان از راه إعراب، إبن عربي عبد الرزاق از راه عرفان و فقيه از راه فقه و ... . آيا اينها طبق اين حديث، جايشان در دوزخ است يا نه؟ چون به رأي خود تفسير كردهاند. جواب: اين روايت عموميت دارد؛ شيعه باشد، سني باشد، وهابي باشد، خوارج باشد. هر كسي بخواهد قرآن را به رأي خودش تفسير كند، طبق فرمايش نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) جايگاه او در آتش جهنم است و هيچ شبههاي ندارد و در اينجا زن و مرد، كوچك و بزرگ، خليفه و شهروند در برابر قانون اسلام تسليم و يكسان هستند. * * * * * * * سؤال: قال رسول الله (صلي الله عليه و سلم): «كل بدعة ضلالة و كل ضلالة اهلها في النار». برادران مسلمان عزيز! آقاي نقوي! حضرت آيت الله! ما در تاريخ گذشته، 1400 سال نبوديم. تاريخ، خيلي دست خورده و كم و زياد شده و خودتان هم بهتر ميدانيد. اما الآن چيزهايي را كه با چشم ميبينيم، خلاف فرمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم ) است. مثلاً ما شيعهها مذهبمان را عوضي انجام ميدهيم؛ مثلاً امامزادههايي درست كردهايم و عبادتشان ميكنيم. ما خودمان در شهرمان در آبادان يك آقايي سبزي فروش بود، حاجي آقا خدا شاهد است بعد از وفاتش امامزاده شد و الآن بارگاهش از امام رضا بزرگتر است. جواب: اينكه برادرمان و حديث «كل بدعة الضلالة» را مطرح كرد، همانطور كه جناب آقاي نقوي هم اشاره كردند، اين روش جديدي است و آقايان وهابيها ميآيند در شبكهها و خودشان را شيعه معرفي ميكنند و بعد حرف وهابيها را ميزنند به عنوان اينكه ما شيعه هستيم. اينهمه عزيزان كه ميآيند سؤال ميكنند، از مذهبشان حرفي نميزنند. تمام كساني كه در اين شبكه سؤال مطرح ميكنند، براي ما محترم هستند؛ چه شيعه باشد و چه سني. اين آقاياني كه ميگويند ما شيعه هستيم، همين عبارت نشانگر اين است كه اين آقايان شيعه نيستند و عزيزان محبت كنند از مذهبشان حرف نزنند؛ نگويند سني هستند يا نه شيعه. هر كس لبش را باز ميكند براي سخن گفتن، همه ميفهمند كه ايشان سني است يا شيعه يا وهابي. ما براي همهشان احترام ميگذاريم و سؤالاتشان را پاسخ ميدهيم. برادر عزيزم! شما كه ميفرماييد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «كل بدعة ضلالة و كل ضلالة في النار»، بله، ما هم قبول داريم. اينكه ميگوييد در فلانجا امامزادهاي هست و چنين و چنان است، اولاً اين تعبير شما نادرست و غير مؤدبانه است كه ميگوييد سبزيفروش بود و غيره. بر فرض يك آدم صالحي بود، افراد صالح در ديدگاه شيعه و سني داراي ارزش و مقام هستند و براي او حرم و بارگاه درست ميكنند. مثلا در رابطه با أبو أيوب أنصاري كه در تركيه است و من خودم هم به آنجا رفتهام، زيارتگاهي دارد كه مفصلتر از حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) در قم است. اينهمه آقايان أهل سنت ميآيند آنجا و زيارت ميكنند و ميروند. همچنين خود محمد بن ادريس شافعي در مصر حرم و بارگاه و تشكيلاتي دارد. خود أبو حنيفه در بغداد تشكيلاتي دارد. حتي براي أبو هريره در مصر بارگاهي درست كردند. آيا اينها را هم شما ميفرماييد بدعت است؟ يا نه، فقط نسبت به شيعه اينچنين سخن ميفرماييد؟ اگر شما دنبال اين مطالب هستي، كتاب صحيح بخاري، جلد 2، صفحه 252، كتاب التراويح و كتاب صحيح مسلم، جلد 1، صفحه 383 مطالعه كن. در رابطه با نماز تروايح كه شما در ماه رمضان هر شب ميخوانيد، صراحت دارد كه جناب خليفه، مردم را وادار كرد بيايند پشت سر أبيّ بن كعب نماز تراويح را به جماعت بخوانند: «قال عمر: نعم البدعة هذه : عمر گفت: اينكه مردم را جمع كردم نماز تروايح را به جماعت بخوانند، يكي از بهترين بدعتهاست». شما مقداري فكر و ذهنتان را به كار بياندازيد و ببينيد چه پاسخي داريد؟ بعد إن شاء ا... شيعهها هم نسبت به بعضي از قضايا به شما جواب خواهند داد. * * * * * * * سؤال: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در مورد فدك، طبق آيه اول سوره انفال صحيح فرموده است. فدك چون انفال محسوب ميشود، انفال از آنِ خدا و رسول خداست؛ يعني سرمايه ملي محسوب ميشود و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه رحلت ميكند، طبعاً فدك جزء اموال ملي و انفال محسوب ميشد. چون حضرت فاطمه اگر ادعاي مالكيت كرده، به خاطر اين بوده كه خلفاء به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و آئين خدا عمل نكردند، طبعاً حق داشتند ادعاي مالكيت خودشان را پافشاري كنند. علي (عليه السلام) اگر فدك را برنگرداند، چون خودشان روي كار آمده بودند و مملكت اسلامي شده بود تقريباً، فدك، انفال محسوب ميشد و به اين خاطر بود كه فدك را برنگرداند. جواب: اينكه گفتند قضيه فدك مربوط به عموم مسلمين بوده، ارتباطي به حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) نداشته است. ظاهراً اين برادر عزيزمان از ضوابط و احكام اسلامي آگاهي آنچناني ايشان ندارند. قانون اسلام اين هست كه اگر يك ملكي را كه در اختيار مسلمانان قرار ميگيرد، با جنگ به تصرف در بيايد، جزء غنائم جنگي است و متعلق به عموم مسلمانهاست و اگر با صلح و بدون جنگ در اختيار مسلمانان قرار بگيرد، متعلق به نبي اكرم (صلي الله عليه و آله) است. در رابطه با فدك، يك قريهاي از قبيله بنينظير بود كه بدون اينكه جنگي صورت بگيرد، به صورت مصالحه در اختيار نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) قرار گرفت و آنچه را كه با صلح در اختيار نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) قرار بگيرد، ملك طِلْق نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) است. اين مسئله كاملاً اتفاقي است و آيه اول سوره أنفال در اين زمينه صراحت دارد: يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ و فقهاي شيعه و سني در اين زمينه اختلافي ندارند و بزرگان أهل سنت اتفاق نظر دارند بر اينكه در ذيل آيه شريفه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقهُ»، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اين فدك را كه ملك شخصي خودشان بوده و با صلح از قبيله بنينظير به ملكيت او درآمده بود، در اختيار فاطمه زهرا (سلام الله عليها) قرار دادند. معجم البلدان للحموي، ج4، ص271 ـ مراصد الاطلاع للبغدادي، ج3، ص1020 ـ تفسير إبن كثير، ج3، ص39 إن شاء ا... در فرصتي مناسب، درباره فدك چندين جلسه به صورت مفصل بحث خواهيم كرد. * * * * * * * سؤال: حاج آقاي قزويني چند تا آدرس خواسته بودند از اسم آن مساجد كه تخريب شده بودند: 1. مسجد شيخ فيض در سال 71، كوچه جواد خامنهاي. 2. زمين محمد رسول الله در 17 شهريور 3. مسجد بجنورد در خراسان شمالي و تقريباً يك يك چند تا مسجد ديگر هم نوشتند. جواب: اين برادر عزيزمان كه مطرح كردند كه چند تا مسجد از أهل سنت را ويران كردند، ايشان 2 تا مسجد بيشتر نتوانست و مسجد فيض هم كه تبديل به فضاي سبز شده و عموم مردم از فضاي سبز آنجا استفاده ميكنند. ما نميخواهيم بگوييم آنجا در مسجد فيض چه ميشد و چه ميگذشت و وارد بحث سياسي نخواهيم شد. اگر 2 تا مسجد از أهل سنت خراب شده، از آقايان شيعهها هم صدها مسجد به طرحهاي خيابان افتاده يا اينكه در آنها اختلاف بوده يا در زمين نادرست ايجاد شده و خراب كردهاند. هيچ فرقي نميكند مسجد شيعه يا سني باشد، وقتي حكومت تشخيص ميدهد اينجا نبايد مسجد باشد، اين مسجد بايد خراب بشود و ميآيند خراب ميكنند و اين اختصاصي به ايران هم ندارد و در هر حكومتي اينچنين قضايايي هست. در خود عربستان سعودي در منطقه أحصاء و قطيف كه حدود 65٪ شيعه هستند، آيا اجازه ميدهند شيعهها در مساجد فعاليت كنند؟ همانطوري كه أهل سنت عزيز در ايران در مساجد فعاليت دارند. يكي دو هفته قبل بود كه در خبرها آمد شيعيان منطقه قطيف، در منازل بعضي از شيعيان نماز جماعت ميخواندند و امام جماعت را دستگير كردند و زندان انداختند و هنوز هم زندان هستند و از ورود شيعيان به آن منزل به طور كلي جلوگيري كردند. حتي براي حضور شيعه براي نماز جماعت در منازلشان هم حساسيت به خرج ميدهند. * * * * * * * سؤال: در روايات اسلامي ميخوانيم كه اگر حكومت اسلامي از شخصي يا اشخاصي مطالبه زكات كنند و در برابر حكومت ايستادگي كنند، ميگوييم سر باز زدن، مرتدّ محسوب ميشود؛ در صورتيكه اندرز و موعظه سود ندارد. بعد اينجا يك اشارهاي هست كه اصحاب ردّه، همان گروهي كه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از پرداخت زكات سر باز زدند، خليفه وقت به مبارزه با آنها برخاست و حتي حضرت علي (عليه السلام) اين مبارزه را امضاء كرد و شخصاً يكي از پرچمداران ميدان جنگ بود و در تواريخ اسلام مشهور است. ميخواستم آقاي قزويني توضيح بدهند كه كدام خليفه بوده و اين جريان چگونه بوده است؟ جواب: در رابطه با قضيه إرتداد اصحاب ردّه، اين را ما قبلاً در يكي از شبكهها مفصل صحبت كرديم و روي سايتمان هم هست. به كساني كه زكات به جناب خليفه اول نميدادند، إتهام إرتداد زدند و واقعاً مرتد نبودند. بلكه اينها أهل نماز بودند، أهل عبادت بودند، معتقد به نبوت و رسالت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند. در صحيح بخاري از قول خود خليفه اول ميخوانيد كه ايشان ميگويد: و الله! لأقاتلن من فرق بين الصلاة و الزكاة... والله! لو منعوني عناقا كانوا يؤدونها إلي رسول الله صلي الله عليه وسلم لقاتلتهم. قسم به خدا! هر كس بين نماز و زكات فرق بگذارد من آنها را خواهم كشت. اگر يك تكهاي از زكاتي كه به رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ميدادند به من ندهند، من همه را ميكشم. صحيح البخاري، ج2، ص110 و ج8، ص50 ـ صحيح مسلم، ج1، ص38 اين نشان ميدهد كه اين آقايان نماز ميخواندند، ولي زكات نميدادند. معلوم است كه اينها معتقد به رسالت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند و زكات هم به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميدادند و هيچ شك و شبههاي در اين نيست و مرتدّ نبودند. بله، يكدسته از طرفداران مسيلمه كذاب و امثال اينها كه اصلاً اينها مسلمان نبودند و از اول مشرك و كافر بودند، در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با حضرت جنگيدند و به خاطر ترس، به ظاهر مسلمان شدند و بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به همان كفر اوليه خودشان برگشتند. * * * * * * * سؤال: 1. وقتي فاطمه زهرا (سلام الله عليها) دختر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه در شأنش سوره و آيه نازل ميشود، أبو بكر ايشان را صديقه نميداند، اين صديق بودن خود أبو بكر از كجا نشأت گرفته كه به او صديق ميگويند؟ 2. درباره توسل و تبرك به قبور يك توضيحاتي بفرماييد. جواب: 1. اينكه سؤال كردند آيا كسي كه حضرت زهرا (سلام الله عليها) را اينچنين مورد هجوم قرار داد و در حق او ظلم و جفا كرد، صديق است، ولي فاطمه زهرا (سلام الله عليها) صديق نيست؟ و اينكه كلمه صديق از كجا آمده؟ آقاي إبن جوزي نقل ميكند از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه ميگويد: «من رفته بودم به معراج و در آنجا ديدم در كنار عرش إلهي، با نور روشن و سبز نوشته شده است: لا إله إلا الله، محمد رسول الله، أبو بكر الصديق، عمر الفاروق : جز خدا، خدايي نيست؛ محمد پيامبر خداست، أبو بكر صديق است، عمر فاروق است». آقاي إبن جوزي بعد از نقل اين روايت ميگويد: «هذا حديث لا يصح : اين حديث صحيح نيست» و جاعل و سازنده اين حديث، عمر بن اسماعيل است كه يحيي بن نعيم درباره او گفته: «كذاب دجال سوء خبيث : ايشان كذاب و دجال و پست فطرت است». الموضوعات لإبن جوزي، ج1، ص327 و 326 همين روايت را جناب آقاي هيثمي در مجمع الزوائد، جلد 9، صفحه 58 ميآورد و ميگويد: «روايت ضعيف است». متقي هندي در كنز العمال، جلد 13، صفحه 236 ميآورد و ميگويد: «در سند اين روايت، محمد بن عامر كذاب وجود دارد». ذهبي هم در ميزان الإعتدال، جلد 1، صفحه 540 به اين روايت ميرسد و ميگويد: «هذا باطل : اين روايت باطل است و صحيح نيست». 2. عزيزمان گفتند كه در رابطه با تبرك و توسل، ما در جلسات قبل هم اشاره داشتيم و إن شاء ا... 10 ، 12 جلسه در رابطه با بحث توسل در آينده بحث خواهيم كرد. ولي بهترين دليل از قرآن براي توسل، آيه 97 سوره يوسف است كه برادران يوسف (عليه السلام) به پدرشان ميگويند: «قَالُواْ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا : اي پدر ما! براي ما طلب مغفرت كن». اگر واقعاً توسل به غير خداوند شرك باشد، برادران يوسف (عليه السلام) عمل شرك انجام دادند و حضرت يعقوب (عليه السلام) هم جلوگيري نكرد و بلكه گفت: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ : براي شما طلب مغفرت ميكنم». اگر توجه به غير خدا شرك باشد، فرقي نميكند آن طرف زنده باشد يا از دنيا رفته باشد. متوسل شدن به غير خدا طبق اين آيه قرآني اشكالي ندارد. همچنين در آيه 64 سوره نساء: وَ لَوْ أَنهُمْ إِذ ظلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرسُولُ لَوَجَدُواْ اللهَ تَوابًا رحِيمًا قرآن صراحت دارد و از مسلمانان درخواست ميكند خدمت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بروند و از ايشان بخواهند براي آنها طلب مغفرت كند و تمام بزرگان أهل سنت هم نوشتهاند اين آيه، هم شامل زمان حيات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و هم شامل بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله). اگر كتابهاي معتبر فقهي أهل سنت را نگاه كنيد، همه فقهاءشان در زيارتنامه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اين آيه را آوردند. ميتوانيد از كتابهاي فقهي حنبلي كتاب المغني آقاي إبن قدامة را ببينيد؛ در حنفيها المبسوط سرخسي؛ در شافعيها المجموع نووي؛ در مالكيها المدونة الكبري مالك بن أنس و همه اتفاق نظر دارند كه اين آيه در زيارت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) خوانده ميشود. در رابطه با تبرك هم در آيه 93 سوره يوسف، حضرت يوسف (عليه السلام) به برادرانش دستور ميدهد: «اين پيراهن مرا ببريد و بر صورت پدرم بكشيد، تا بينايياش را باز يابد». اذْهَبُواْ بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَي وَجْهِ أبي يَأْتِ بَصِيرًا وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ اين پيراهن را ببريد به صورت پدرم بكشيد تا نابينايي پدرم از بين برود و بينا بشود و نزد من بيايد. چطور ميشود در اينجا پيراهن حضرت يوسف (عليه السلام) عامل شفاي يك نابينايي كه پيامبر هم بود ميشود؟ * * * * * * * سؤال: آيا بعد از آخرين پيامبر، نبايد يك معجزهاي مثلاً مثل كتاب باشد و تمامي اعصار بعد از پيامبر را پوشش بدهد و تمام دستوراتش را بتواند به انسان بدهد؟ خب اين كتاب را پروردگار گذاشته است. نبايد كساني باشند كه از اين كتابي كه دخل و تصرفي در آن كتاب نميتواند انجام بشود و معجزه است، انسانهاي كاملي باشند كه از معجزه حفظ صيانت كنند؟ كتاب انجيل دچار تحريف شد. به خاطر اينكه انسانهاي ناقصي كتاب انجيل را نتوانستند حفظ صيانت كنند. ولي بايد بعد از آخرين پيامبر، كتابي باشد تا معجزه باشد و انسانهاي 100٪ كامل در نهايت كمال داشته باشند كه بتوانند از آن كتاب 100٪ كامل حمايت و حفظ صيانت بكنند. بايد يك انسان 100٪ كامل باشد تا هم بتواند كتاب 100٪ كامل را حفظ صيانت بكند، هم بتواند كتاب 100٪ كامل را اجراء بكند. اين يك امر عقلي است، اصلاً كاري به نقل و روايت كاري ندارم؛ عقل، ولايت را تأييد ميكند. نبياي كه ولي نباشد، نبي نيست. جواب: قرآن با صراحت ميفرمايد: «النبي أولي بالمؤمنين من أنفسهم : ولايت پيامبر بر مؤمنين، از ولايت مؤمنين بر خودشان بيشتر است» و ما معتقد هستيم كه امامت و ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) همان استمرار رسالت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) است. * * * * * * * سؤال: امام رضا (عليه السلام) دليلي كه خلافت را نپذيرفتند، ميشود با قضيه امام علي (عليه السلام) مقايسه كرد يا نه؟ جواب: در رابطه با آقا امام رضا (عليه السلام) هم إن شاء ا... ما اين را در يك جلسهاي مفصل عرض خواهيم كرد علت اينكه حضرت رضا (عليه السلام) ولايتعهدي را پذيرفتند چه بود؟ حضرت مجبور بودند و مضافا كه يك سنگري شد براي نشر أهل بيت (عليهم السلام) و خواستند با اين كارشان آن لباس قداست دروغيني كه مأمون به نام اسلام بر تن كرده بود، آن را از تن مأمون بيرون كند و ايشان را مفتضح و رسوا كنند. * * * * * * * سؤال: 1. در شبكه خودتان ديدم كه به صورت زيرنويس نوشته شده بود: «روستائيها به خاطر جهلشان به جهنم ميروند». جواب: آقاي تقوي: ما در شبكه خودمان اصلا زير نويس نداريم. شايد با شبكه ديگري اشتباه گرفتهايد. استاد حسيني قزويني: اين تعبير از آقا امام حسين (عليه السلام) است در رابطه با اينكه افرادي كه مثلاً در روستاها زندگي ميكنند، اگر مثلاً درس نخوانند و خودشان به جايي را نرسانند، جهلشان به هيچوجه صلاح و درست نيست و اين تعبير را دارد: «عالماني كه نتوانند به علمشان عمل كنند و روستائيان جاهل به جهنم ميروند». يعني اگر افرادي كه خارج از شهر هستند، دنبال علم و تحصيلات علمي نروند، همين جهلشان چه بسا در قيامت مشكلاتساز باشد و همچنين عالماني كه خودشان علم دارند و ظلم ميكنند، همين هم در روز قيامت برايشان مشكل درست ميكند. * * * * * * * سؤال: 1. در مستدرك حاكم نيشابوري، جلد 3، صفحه 59 نوشته: «داوود ميگويد: از شعبي شنيدم: به خدا قسم! رسول خدا و أبو بكر با هم كشته شدند و عمر و عثمان و علي بن أبي طالب با شمشير». همچنين در السيرة النبوية إبن كثير، جلد 4، صفحه 449 الي 450 آمده از عبدالله بن مسعود روايت كرده و ميگويد: «اگر 9 بار قسم بخوري كه رسول خدا كشته شده است، برايم محبوبتر است از اينكه قسم بخوري به اينكه او كشته نشده». اين را در روايت خيلي بزرگ باز هم در تهذيب الأحكام از شيخ طوسي (ره)، جلد 6، صفحه 2 هم آمده: «رسول خدا (صلي الله عليه و آله) با مرگ معمولي از دنيا نرفته و شهيد و كشته شدند». اگر اين درست باشد، خواهش ميكنم از حاج آقا قزويني يا در اين برنامه يا برنامهاي بگذارند مفصل درباره اين صحبت بشود كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كشته شده و كساني كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را به شهادت رساندند، به چه دليلي بود؟ و در كتابهاي تاريخي چطور ميشود ثابت كرد كه آنها چه كساني هستند كه قصد جان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را كردند و ايشان را به شهادت رساندند؟ 2. همچنين درباره آن 4 نفر و يا 8 نفري كه ميخواستند رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را از بالاي كوه يا از آن گردنه پرت بكنند و ايشان را به شهادت برسانند، آيا همان نفرات بودند كه ايشان را به شهادت رساندند يا كسان ديگري بودند؟ جواب: 1. در رابطه با شهادت آقا نبي گرامي (صلي الله عليه و آله) ما در سايتمان در همين 2 ، 3 ماه قبل يك مقاله مفصلي نوشتيم تحت عنوان «آيا پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) مسموم از دنيا رفت؟». در آنجا أدله زيادي از كتب معتبر شيعه و أهل سنت نقل كرديم بر اينكه آقا رسول گرامي (صلي الله عليه و آله) مسموم و شهيد از دنيا رفتند. اينكه اين قضيه چه بوده يا چه نبوده؟ آيا مربوط به مسموم شدن توسط يهود بوده يا توسط بعضي از افراد ديگر، مطلبي است كه احتياج به يك بررسي بيشتري دارد. 2. در رابطه با آن افرادي كه تصميم گرفتند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ترور كنند و از بالاي بلندي بياندازند، آقايان ميتوانند به كتاب المحلي إبن حزم آندلسي، جلد 11، صفحه 224، كتاب الحدود باب حد المرتد مراجعه كنند كه آقاي إبن حزم اندولسي اسامي تعدادي از افرادي كه تصميم داشتند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ترور كنند و از بالاي بلندي بياندازند را آورده است. اينكه روايت صحيح است يا صحيح نه؟ آن را ما به هيچوجهي كاري نداريم. ولي ناقل از فقهاي بزرگ أهل سنت هست. * * * * * * * سؤال: [ملازاده] 1. با سلام، بر شما من ملازاده هستم. عرض به خدمت شما خطبه فدكيه آقاي دكتر قزويني گفتند، اين خطبه سندش درست نيست. به دليل اينكه اگر اين خطبه درست باشد، آن قضيه ريسمان انداختن به گردن و به زور بيعت گرفتن و دست شكستن نميتواند درست باشد. اين خطبه دليل بر اين است كه آزادي بوده كه اين خطبه را خوانده است، وإلا 2 تا چيز متناقض كه قابل جمع نيست. 2. اينكه آقاي قزويني فرمودند: «روش وهابيت تقطيع از روايتهاست». عموما وقتي انسان روايتي را نقل ميكند، آن قسمتي را نقل ميكند كه شاهد موضوع است؛ هم شيعه و هم سني. وليكن انسان مخالف كه نميتواند همه موضوعش را به آن روايت يا خطبه اختصاص بدهد؛ اين يك چيز طبيعي است. 3. آقاي قزويني استشهاد ميكنند به «نعمة البدعة» راجع به نماز تراويح كه نماز تراويح را بدعت ميدانند. بدعت عموماً چيزي است كه با قواعد شرع مخالف باشد، نه موافق. وقتي كه خود پيامبر خدا نماز تراويح خوانده و مردم خواندند و با اصول اسلام موافق است و فقط در جماعت و يكجا كردن، اينكه نميشود بدعت شرعي. لذا «نعمة البدعة» به خاطر لغوي بودنش است، نه به خاطر اينكه خلاف قواعد شرع است. اما آنچه كه خلاف قواعد شرع است، به نظر ما آن است كه برادران شيعه إستحداث كردند از زنجيرزني و نوحهخواني و اين چيزهايي كه ما با آنها اختلاف داريم. 4. ايشان فرمودند به نقل از شيخ الإسلام إبن تيميه كه: «طبري در كتاب خودش حديث موضوع نقل نكرده است». با وجودي كه خود امام طبري ميگويد من اين كتاب را قبول ندارم. من هر چه شنيدم، نقل كردم و برعهده خوانندگان است و لذا چنين سخني نميتواند از إبن تيميه باشد. لذا من خواهش ميكنم از آقاي قزويني وقتي كه مطالب را از أهل سنت نقل ميكنند، دقيق نقل بكنند؛ يعني استشهادها، برداشتها و فهمهاي خودشان به أهل سنت نسبت ندهند. إبن تيميه محال است چنين حرفي را به اين شكلي كه ايشان نقل كردند، بگويد. 5. راجع به كتاب الامامة و السياسة كه ايشان ميگويند متفقٌ عليه است، اين حرف درست نيست و بسياري از أهل سنت، الامامة و السياسة را از إبن قتيبه اصلاً نميدانند؛ بلكه ميگويند شيعيان اين كتاب را نوشتند و به إبن قتيبه چسباندند. به دليل اينكه سخنان ديگر إبن قتيبه در كتابهاي ديگرش متفاوت با اين حرفهايي است كه در اينجاست. جواب: اينكه جناب آقاي ملازاده سؤالاتي را طرح كردند، ايشان در شبكه خودشان كه چقدر نسبت به ائمه (عليهم السلام)، مخصوصاً به ساحت مقدس آقا ولي عصر (ارواحنا فداء) كه عقيده مسلّم و قطعي ميليونها شيعه در جهان است، هر روز اهانت و جسارت ميكند؛ از كوزه همان برون تراود كه در اوست. ما بنا نداريم ايشان روي خط بيايند، به هيچ وجه. از جناب آقاي نقوي هم تقاضا دارم تماس ايشان را حتي اگر مؤدب هم باشد، قطع كنند. بينندگان عزيز ما تحمل شنيدن صداي ايشان را ندارند. همانطور كه بعد از ايشان هم تعدادي از افراد آمدند و اعتراض كردند. اما جواب سؤالات ايشان؛ 1. در مورد خطبه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) كه گفتند سندش صحيح نيست، ما حدود 8 يا 9 سند داريم كه تمام اين سندها صحيح هستند. إن شاء ا... اگر بنا شد درباره خطبه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) صحبت بكنيم، مفصل در اين زمينه اسناد را ارائه خواهيم داد. بينندگان عزيز هم ميتوانند مراجعه كنند به كتاب ظلامات فاطمة (سلام الله عليها) كه يكي از دوستان و محققين مؤسسه ما به نام دكتر دوخي نوشته است و ايشان اسناد متعددي آورده و بنده خودم هم كم و بيش نظارت بر اين كتاب داشتهام و سند خطبه فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را از كتب رجالي أهل سنت اثبات كردند 2. اما در رابطه با تقطيع روايت توسط وهابيها كه ايشان گفتند؛ عزيز من! اين را شما شنيدهايد كه انسان آنچه را كه به نفع خودش هست، استدلال ميكند و آنچه به ضرر خودش هست، استدلال نميكند. اين در جايي است كه 2 روايت مستقل باشد، نه در يك روايت. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) روايتي را مطرح ميكند و صدر روايت با ذيل روايت با هم پيوستگي دارد و نميشود صدر روايت را انسان استناد كند و ذيل روايت را رها كند و يا ذيل روايت را استناد كند و صدر را رها كند. مگر اينكه ذيل و صدر روايت، دو تا موضوع مستقلي باشد و اين مسئلهاي است اتفاقي ميان تمام شيعه و سني. علماء بزرگ أهل سنت، بدعت بودن نماز تراويح را تأييد ميكنند 3. اينكه ايشان در رابطه با بدعت عمر گفت: «اين بدعت لغوي است»؛ شما ببينيد جناب آقاي عيني (از استوانههاي علمي أهل سنت) ميگويد: و إنما دعاها بدعة، لأن رسول الله صلي الله عليه و سلم لم يسنها لهم و لا كانت في زمن أبي بكر رضي الله تعالي عنه. علت اينكه جناب عمر اين را بدعت گفت اين است كه جناب پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نماز تراويح را پيامبر سنت قرار نداد و در زمان أبو بكر هم نماز تراويح نبود. عمدة القاري للعيني، ج11، ص126 آقاي قسطلاني (از شارحين صحيح بخاري) ميگويد: سماها عمر بدعة، لأن رسول الله لم يسنها لهم و لا كانت في زمن الصديق. عمر، نماز تراويح را بدعت ناميد؛ زيرا رسول الله آن را نخواند و سنت قرار نداد و در زمان أبو بكر هم همچنين نمازي نبود. إرشاد الساري شرح صحيح البخاري للقسطلاني، ج4، ص657 إبن قدامه مقدسي كه از علماي بزرگ حنبلي است و وهابيها كاملاً ايشان را قبول دارند، در كتاب المغني، جلد 1، صفحه 798 ميگويد: و نسبت التراويح إلي عمر بن الخطاب رضي الله عنه، لأنه جمع الناس علي أبي ابن كعب، فكان يصليها بهم. نماز تراويح به عمر بن خطاب نسبت داده شده است؛ زيرا او بود كه مردم را وادار كرد بر خواندن نماز تراويح به جماعت به امامت أبي بن كعب. جالب اينكه آقاي آقاي عيني ميگويد: أن عمر رضي الله تعالى عنه كان لا يواظب الصلاة معهم و كأنه يرى أن الصلاة في بيته أفضل. عمر به همراه مردم نماز تراويج را به جماعت نميخواند و معتقد بود در منزل خواندن أفضل است. عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج11، ص126 جالب اين است كه عبد الله بن عمر، آقازاده خليفه: «كان لا يقوم خلف الإمام في رمضان : پشت سر هيچ كس نماز تراويح نميخواند». المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج4، ص264 من از عزيزان أهل سنت عذر ميخواهم، من مجبورم اين روايت را بخوانم: سأل رجل إبن عمر: أقوم خلف الإمام في شهر رمضان؟ فقال: تنصت كأنك حمار! مردي آمد از عبد الله بن عمر سؤال كرد: آيا من پشت سر امام جماعت نماز تروايح بخوانم؟ گفت: ميخواهي نماز تروايح بخواني و مثل يك الاغ ساكت بايستي؟ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج2، ص288 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج4، ص264 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج2، ص494 يعني ميخواهي پشت سر امام جماعت نماز تراويح بخواني و ساكت باشي و حمد و سوره نخواني؟! خب اينها كاملاً مشخص و روشن و واضح است. حتي خيلي از بزرگان أهل سنت گفتند: «اينكه آمدند بدعت را به بدعت حسنه و سيئه تقسيم كردند، مسخره است و بازي كردن با مقدسات هست». 4. اما اينكه ايشان در رابطه با قضيه آقاي طبري كه ايشان گفتند آدم مورد اعتمادي نيست و آقاي إبن تيميه چنين چيزي نگفته؛ براداران أهل سنت و شيعيان هم دقت كنند، آقاي إبن خلكان (از استوانههاي علمي أهل سنت) وقتي به آقاي طبري ميرسد، ميگويد: كان إماما في فنون كثيرة منها التفسير و الحديث و الفقه و التاريخ ... و تاريخه أصح التواريخ و أثبتها. امام و پيشواي أهل سنت در فنون مختلف است؛ از جمله در علم تفسير و حديث و فقه و تاريخ و ... تاريخ طبري از صحيحترين تاريخها و متقنترين تاريخهاست. وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان لإبن خلكان، ج4، ص191 آقاي ذهبي ميگويد: كان ثقة، صادقا، حافظا، رأسا في التفسير، إماما في الفقه و الإجماع و الإختلاف، علامة في التاريخ ... . مورد وثوق، راستگو و حافظ بود و از كساني بود كه در علم تفسير بنيانگزار بود و در فقه و إجكاع و اختلاف، پيشوا بود و در تاريخ علامه بود ... . سير أعلام النبلاء للذهبي، ج14، ص270 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج2، ص161 آقاي إبن تيميه، آقاي طبري و كتاب تفسيرش را تعريف و تمجيد ميكند آقاي ملازاده در رابطه با سخن آقاي إبن تيميه درباره آقاي طبري، مراجعه بفرماييد به كتاب منهاج السنه (به قول آقاي سقّاف: منهاج البدعة)، جلد 2، صفحه 127 ميگويد: و محمد بن جرير طبري و محمد بن نصر المروزي و غير هؤلاء إلي إجتهادهم و إعتبارهم، مثل أن يعلموا سنة النبي صلي الله عليه و سلم الثابتة عنه و يجتهدوا ... فإن الواحد من هؤلاء أعلم بدين الله و رسوله من العسكريين ... اينها آگاه به دين خدا و رسول بودند. اينها از امام عسكري و امام هادي از نظر آگاهي به دين خدا و رسول خدا بالاتر بودند. همچنين إبن تيميه در منهاج السنة، جلد 7، صفحه 13 رد رابطه با تفسير طبري صراحت دارد و ميگويد: أهل العلم الكبار، أهل التفسير، مثل: الطبري ... أمثالهم لم يذكروا الموضوعات. در مفسيريني مانند طبري و .... ، روايت دروغ و جعلي نقل نميكنند. همچنين در منهاج السنة، جلد 7، صفحه 178 ايشان از تفسير إبن جرير طبري و إبن أبي حاتم ميگويد: الذين لهم في الإسلام لسان صدق و تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير اينها جزء اكابري هستند كه در اسلام، زبان گويايي داشتند و تفاسيرشان از تفاسير قابل اعتماد است. كتاب الإمامة و السياسة، متعلق به آقاي إبن قتيبه دينوري است 5. در رابطه با كتاب آقاي إبن قنيبه دينوري كه شما ميفرماييد اين كتاب الإمامة و السياسة را شيعهها ساختند؛ ظاهراً جنابعالي يا ضعف علمي داريد و يا خودتان را به تجاهل ميزنيد. آقاي إبن عربي مالكي ناصبي (متوفاي 543 هجري) در كتاب العواصم من القواصم، صفحه 248 از اين كتاب نقل ميكند و ميگويد اين كتاب براي إبن قتيبه است. آقاي يوسف بن محمد آندلسي مالكي (متوفاي 604 هجري) در كتاب الألف و الباء في المحاضرات، صفحه 478 از اين كتاب نقل ميكند. آقاي تقي الدين فارسي، (متوفاي 832 هجري) در عقد الثمين في تاريخ البلد الامين، جلد 6، صفحه 72 از اين كتاب نقل ميكند. آقاي عمر بن فهد مكي (متوفاي 885 هجري) در كتاب إتحاف الوري بأخبار أم القري، در حوادث نود و سه از اين كتاب نقل ميكند. إبن حجر هيثمي مكي (متوفاي 974 هجري) در كتاب تطهير الجنان، صفحه 72 از اين كتاب نقل ميكند. إبن خلدون در تاريخش، جلد 2، صفحه 166 ميگويد اين كتاب براي آقاي إبن قتيبه است. آقاي سعيد مجلي در كتاب دائرة المعارف قرن بيستم ميگويد اين كتاب براي آقاي إبن قتيبه است. عمر رضا كحاله در معجم المؤلفين ميگويد اين كتاب براي آقاي إبن قتيبه است. آقاي الياس سركيس در كتاب معجم المطبوعات العربية ميگويد اين كتاب براي آقاي إبن قتيبه است. آقاي جرجي زيدان در كتاب تاريخ آداب اللغة العربية ميگويد اين كتاب براي آقاي إبن قتيبه است. در كتابخانههاي پاريس هم نسخه خطي اين كتاب موجود است. من نميدانم با توجه به اين، باز هم جا دارد بگوييم الإمامة و السياسة براي إبن قتيبه نيست؟ و بگوييم اين كتاب را شيعهها ساختند؟ بله، خيلي از مسائل هست كه آقايان وقتي ميآيند ميبينند مطالب حقي در آنجا گفته شده، ميبينند هيچ راهي ندارند جز اينكه بگويند شيعه ساخته است. حتي اخيراً ديدم يكي از اين علماء گفته در كتاب صحيح بخاري كه حديث حوض آمده و در آنجا گفته «أكثر صحابه أهل جهنم هستند»، اينها را هم شيعهها در صحيح بخاري و صحيح مسلم وارد كردند. * * * * * * * سؤال: سؤالي داشتم آن هم در رابطه با ديدگاه اسلام نسبت به حجاب كه آيا دين اسلام به حجاب اجباري معتقد است؟ يا ميگويد نه، هر كه دوست دارد سرش كند، هر كس هم دوست ندارد، سرش نكند. وقتي آيه حجاب نازل شد، پيامبر چگونه رفتار كرد؟ يعني گشت ارشاد راه انداخت، يا نه، برخوردي نكرد در برابر كساني كه نميخواستند داشته باشند؟ جواب: اينكه سؤال كردند كه روش پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در مورد حجاب چگونه بود؟ آيا حجاب اجباري بود يا نبود؟ قطعاً عزيز من در يك جامعهاي كه بيحجابي به صورت يك امر نادرست و ناهنجار باشد، حكومتها ناگزير هستند جلوي ناهنجاريها و مسائلي كه مربوط به فحشاء و فساد است و موجب ميشود جوانان منحرف بشوند را بگيرند. اين مسائل مربوط به مسائل حكومتي است و سياسي است و ما گفتيم اين شبكه جهاني ولايت در مسائل سياسي به هيچ وجهي تصميم بر دخالت ندارد. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيدمحمد حسيني قزويني | ||