* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 08 مهر 1389 | تعداد بازديد: 2451 | |
وهابيت و توحيد 03 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: وهابيت و توحيد 03 شبكه جهاني ولايت : 08 / 07 / 1389 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب آدرس منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني در جلسه گذشته، مطالبي را پيرامون توحيد وهابيت فرموديد كه بعضي از بينندگان تماس گرفتند و آدرس منابع را خواستند. مثلا شما گفته بوديد كه خداي وهابيت، پير است يا جوان است؛ يا إبن تيميه ميگويد: «همانگونه كه من از منبر پايين ميآيم، خداوند هم از عرش پايين ميآيد»؛ يا اينكه ميگويند خداوند دست و پا و گوش دارد و غيره. استاد حسيني قزويني در رابطه با تجسيم، در جلسات گذشته، مطالبي را خدمت بينندگان عزيز عرض كرديم و هيچ مطلبي را بنده، بدون مدرك از منابع أهل سنت نگفتم. بنده نه تنها در رابطه با توحيد، بلكه در برنامههايي كه داشتيم، چه در شبكه جهاني ولايت يا در شبكههاي ديگر، ملتزم هستم در تدريس حوزه يا دانشگاه، سخني كه ميگويم، مدرك آن را از منابع أهل سنت با ذكر جلد و صفحه و شماره حديث تقديم كنم. خداوند اين توفيق را به بنده ناچيز كرم كرد و من زماني كه آمار گرفتم، حدود 14 هزار روايت را با جلد و صفحه، به ذهنم سپردم و حفظ كردم. من مقيد هستم كه وقتي روايتي را ميخواهم حفظ كنم، اول شماره جلد و صفحه آن را حفظ ميكنم، بعد متن حديث را. البته وقتي مسئله پيري ميرسد، من احساس ميكنم حافظهام بعضي وقتها با من شوخي ميكند. به قو شاعر: در جواني به خود همي گفتم شير اگر پير هم شود، شير است چون كه پيري رسيد، فهميدم پير اگر شير هم شود، پير است اين نكته را از يكي از اساتيدمان شنيده بودم. إن شاء ا... تا اندازهاي كه حافظهام ياري ميرساند، بتوانيم زندگيمان را با ولاي حضرت علي (عليه السلام)، با حرم حضرت علي (عليه السلام)، با گرد و غبار آن آستان مَلِك پاسبان أمير المؤمنين (عليه السلام) گره بزنيم. ذخيره و توشهاي باشد براي شب اول قبرمان و براي عالم برزخمان و هديهاي باشد براي أمير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) كه فرداي قيامت بتوانيم در ظرف بگذاريم و بگوييم: زهرا جان! علي جان! ما به پيروي از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمودند: أللهم انصر من نصره و اخذل من خذله، تلاشمان بر اين بود با اين بضاعت مزجاتمان، يك كمكي به ساحت مقدس آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) داشته باشيم. من بالاترين گمشدهاي كه در اين برنامهها دارم، كوچكترين لبخند و تبسمي است كه در سيماي آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) و يك گوشه چشم عنايتي و يك پلك تائيدي از آن نازنين وجودي كه عصاره عالم هستي است و بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبتت الأرض و السماء است. من بعضي از پيامكها را كه ميديدم، ديدم بعضي از دوستان نوشتهاند: «اين بحثهايي كه شما در توحيد وهابيت داشتهايد، علماء ما اينها را بيان نميكنند. حتي علماء سلفي هم اين مطالب را بيان نميكنند». خب، برادر عزيزم! خواهر گراميام! شما نبايد انتظار داشته باشيد اين مطالب را آنها براي شما مطرح كنند. مطرح شدن اين مطالب، آغاز خداحافظي ما از اينها است. تلاش ما بر اين است حقايقي را كه در اين 15 سال در بستر تاريخ، پرده بر رويش پوشاندند و از مردم مخفي كردند، ما پرده از اين تاريخ پنهان برداريم و اين حقايق را براي مردم مطرح كنيم با بيان خيلي شيوا و نرم و در بحث كاملا علمي و دوستانه و به دور از هرگونه اهانت، جسارت، تندي و الفاظ گزنده. البته اين را هم خدمت بينندگان عزيز كرده باشم كه وقتي ما ميگوييم «هرگونه اهانت به أهل سنت و مقدسات أهل سنت، گناه نابخشودني است و خط قرمز ما، اهانت به أهل سنت و مقدسات أهل سنت است»، شامل بحثهاي علمي نخواهد بود؛ شامل بيان كردن حقايق تاريخي، آن هم با ذكر جلد و صفحه و شماره حديث و بررسي حديث نخواهد بود. اگر بعضي بر اين تصور هستند كه اين حقايقي را كه مطرح ميكنيم، اهانت به أهل سنت است، اگر اين اين حقايق اهانت به أهل سنت باشد، اولين كسي كه دروازه اين اهانت را گشوده، علماء أهل سنت است؛ در كتابهايتان اينها را آوردهايد. من فراموش نميكنم در شبكه ماهوارهاي المستقلة كه متعلق به وهابيت است، در مناظرهاي كه داشتيم در رابطه با شهادت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها)، در آن 3 شب، روايات متعددي از منابع أهل سنت با بررسي رجال و سند آنها بيان كرديم و در شب سوم، جناب دكتر أبو شوارب، از اساتيد دانشگاه اسكندريه مصر، اين تعبير را داشتند: «فلاني در اين چند شب، خيلي مؤدبانه و مستند صحبت كردند و با توجه به تخصص در علم رجال و حضور ذهنشان، قابل تقدير هستند. ولي: قد جعل أبا بكر و عمر في قفس الإتهام : ايشان أبو بكر و عمر را در قفس إتهام قرار داد». من در آنجا عرض كردم: «اين مطالبي كه ما گفتيم، از كتابهاي شما و با سندهاي صحيح نقل كرديم. اين مشكل كتابهاي شما و علماء شماست. اين مشكل را شما برداريد حلّ كنيد يا اين كتابها را جمع كنيد و به دريا بريزيد يا اعلام كنيد اين كتابها و احاديث مورد تائيد ما نيست». اما در جواب سؤال برادر عزيزم آقاي محسني در رابطه با مدارك و منابع رواياتي كه گفتم، ما مطالبي را عرض كرديم كه وقتي ميآيند بيان ميكنند از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه ميفرمايد: رأيتي ربي عز و جل شاب أمرد جعد قطط عليه حلية حمراء. من خدا را به صورت نوجواني ديدم كه هنوز موي صورتش درنيامده و سرش پر مو و فرفري است و داراي زيور آلات است. اولين سؤالي كه مطرح ميشود اين است كه چطور ميشود پيامبري كه در قرآن از قول خداوند بيان ميكند: لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ هيچ چشمي خداوند را نميتواند ببيند. سوره انعام/آيه103 بعد خودش بگويد كه من خدا را ديدهام و موها و صورتش اينگونه بود و زيور داشت و سوار بر ألاغ و شتر ميشد و غيره! اين اولين سؤالي است كه يك جوان سني از ما ميپرسد. لذا شما ببينيد كتاب المعجم الأوسط طبراني را كه از كتابهاي معتبر أهل سنت است، در جلد 3، صفحه 335، حديث شماره 4767، چاپ دار الفكر عمان و دار الكتب العلمية بيروت، سال چاپ 1420 قمري و 1999 ميلادي. همچنين آقاي أبو يعلي كه از استوانههاي علمي آقايان وهابيهاست و حنبلي مذهب است و به وجود او افتخار ميكنند، نقل ميكند از إبن عباس: هل رأي محمد (صلي الله عليه و سلم) ربه؟ قال: نعم. قال: كيف رأي؟ قال: في صورة شاب دونه ستر من لؤلؤ كأن قدميه في خضرة. آيا پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خدا را ديد؟ گفت: بله. گفت: خدا چه شكلي بود؟ گفت: در صورت جواني ديدم كه موي صورتش در نيامده و گويا قدمهايش در فضاي سبز بوده است. در همانجا راوي ميگويد من از إبن عباس سؤال كردم: أ ليس هو من يقول: «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ»، قال: لا أم لك! ذاك نوره الذي هو نوره إذا تجلي بنوره لا يدركه شئ. آيا او نبود كه در قرآن ميگفت: «هيچ چشمي خداوند را نميتواند ببيند»؟ گفت: اي بي مادر! وقتي نور خدا تجلي كند و جهان را فرا بگيرد، نور خدا مانع از ديدن ميشود. ولي اگر نور خدا تجلي نكند، ميتوان خدا را ديد. إبطال التأويلات في أخبار الصفات لأبو يعلي، ج1، ص148، ح151 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 2، ص316 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج5، ص93 ـ تفسير الآلوسي، ج7، ص246 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج3، ص37 اينها بيشتر به افسانه شبيه است تا به حقايق. إن شاء ا... به بينندگان عزيز قول ميدهيم مقداري در رابطه با بحث تجسيم وارد شويم و اين روايات را به قرآن و تورات عرضه كنيم و قضاوت را به عهده بينندگان عزيز بگذاريم. جالب اين است كه همين آقاي أبو يعلي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل ميكند: دخلت علي ربي في جنة عدن ... في ثوبين أخضرين. وقتي به معراج رفتم، وارد بهشت شدم و خدمت خداوند رسيدم و ديدم خداوند به صورت جواني شاداب و دو نوع لباس سبز رنگ بر تن داشت. إبطال التأويلات في أخبار الصفات لأبو يعلي، ج2، ص473 وقتي انسان اين مطالب را نگاه ميكند، بدنش ميلرزد. آن وقت اين را آقايان توحيد ناميدهاند. آقاي طبراني بنا بر نقل آقاي سيوطي در اللئالي المصنوعة، جلد 1، صفحه 29 نقل ميكند: حديث قتادة عن عكرمة عن إبن عباس في الرؤية صحيح. حديثي كه قتادة از عكرمة و او از إبن عباس نقل ميكند، صحيح است. در سند روايت هم 2 نفر بيشتر نيست: 1. أبو بكر بن صدقه است كه ذهبي در مورد او ميگويد: الإمام الحافظ المتقن الفقيه. امام و حافظ و قوي و فقيه است. سير أعلام النبلاء للذهبي، ج14، ص83 دار قطني وقتي به أبو بكر بن صدقه ميرسد، ميگويد: ثقة ثقة. تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج5، ص244، ح2710، چاپ دار الكتب العلمية بيروت 2. أبو زرعه است كه از كبار ائمه أهل سنت است و جناب مسلم، نويسنده صحيح مسلم ميگويد: عرضت كتابي هذا علي أبي زرعة الرازي، فكل ما أشار أن له علة تركته و كل ما قال أنه صحيح و ليس له علة خرجته. من كه صحيح مسلم را مينوشتم، حديث به حديث، به آقاي أبو زرعه عرضه ميكردم و هر چه را كه ايشان تائيد ميكرد، من در صحيح مسلم ميآوردم و هر چه را كه ميگفت صحيح نيست، كنار ميگذاشتم. شرح مسلم للنووي، ج1، ص15 ـ مقدمة فتح الباري لإبن حجر، ص345 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج20، ص186 ـ تدريب الراوي للسيوطي، ج1، ص136 جالب اينكه آقاي أبو حاتِم ميگويد: اذا رأيت الرازي و غيره يبغض أبا زرعة فاعلم أنه مبتدع. اگر كسي أبو زرعه را دشمن داشته باشد، بدانيد كه او بدعتگزار است. تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج10، ص328 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج38، ص31 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص30 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج19، ص96 از آقاي احمد بن حنبل، كه آقايان وهابيها فعلاً به او تمسك جستهاند، نقل ميكنند: اگر كسي منكر رؤيت خدا و منكر تجسيم خدا باشد يا شك كند به روايت رؤيت، بدانيد كه: فهو جهمي و لا تقبل شهادته و لا تسلم عليه و لا يعاد في مرضه او جهمي است و شهادتش مورد قبول نيست و نبايد به او سلام كرد و نبايد به عيادتش رفت. طبقات الحنابلة، ج3، ص81 جهمي، يك فرقهاي است كه از ديدگاه آقايان وهابيها، جزء مرتدين هستند. آقاي إبن صدقه ميگويد: من لم يؤمن بحديث عكرمة فهو زنديق. كسي كه روايت عكرمه در رؤيت خدا را قبول نداشته باشد، زنديق و ملحد است. إبطال التأويلات في أخبار الصفات لأبو يعلي، ج1، ص143، ح142 برادر عزيزم! خواهر گراميام! اينها آمدهاند انكار روايت عكرمة را ملاك زنديق بودن قرار دادهاند! من دوست دارم آقايان أهل سنت بروند در كتابهاي رجالي، شرح حال عكرمة را ببينند و ببينند كه علماء أهل سنت، مانند إبن حجر العسقلاني در تهذيب التهذيب، جلد 7، صفحه 237 و آقاي ذهبي در سير أعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 23 ميگويند: عكرمة در دروغگويي، ضرب المثل بود. يعني اگر ميخواستند بگويند فلاني دروغگوست، ميگفتند فلاني مانند عكرمة دروغ ميگويد. آقاي عبد الله بن عمر است كه به نافع ميگويد: إتق الله ويحك! لا تكذب عليّ كما كذب عكرمة علي إبن عباس. از خدا بترس! به من دروغ نبند، همانند عكرمة كه بر إبن عباس دروغ ميبست. تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص237 ـ مقدمة فتح الباري لإبن حجر، ص425 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج1، ص8 ـ الإستذكار لإبن عبد البر، ج3، ص276 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج41، ص107 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج20، ص279 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج5، ص22 آقايان أهل سنت ميگويند: عكرمه از خوارج و نواصب است. مصعب الزبيري ميگويد: كان عكرمة يري رأي الخوارج و زعم أن مولاه كذالك عكرمه از خوارج بود و مولايش إبن عباس را هم جزء خوارج ميدانست. تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص237 ـ الطبقات الكبري لإبن سعد، ج5، ص293 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج41، ص85 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج20، ص278 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج5، ص22 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج3، ص96 ـ المعارف لإبن قتيبة، ص457 ـ المنتخب من ذيل المذيل للطبري، ص122 إن شاء ا... در جلسات بعدي، تلاش ميكنيم تجسيم وهابيت را از خود آقاي إبن تيميه شروع كنيم و در اين برنامه به نمايش بگذاريم و قضاوت را بر عهده بينندگان عزيز بگذاريم. آقاي شيخ محمد زاهد كوثري، كه از علماء بزرگ اسلام است و امام محمد أبو زهره درباره او ميگويد: امام من ائمة المسلمين. او يكي از پيشوايان بزرگ ما أهل سنت است. مقالات الكوثري، مقدمه ص13، چاپ المكتبة التوفيقية قاهره در كتاب مقالات الكوثري، صفحه 265 در رابطه با عثمان بن سعيد دارمي كه كتابي دارد و در آن تجسيم را تثبيت كرده است و رواياتي در رابطه با تجسيم دارد، ميگويد: فتبا لإبن تيميه و صاحبه إبن القيّم حيث كانا يوصيان بكتابه فأصبحا بذالك في صف المؤلف المجسم الفاقد للعقل. خاك بر سر إبن تيميه و إبن قيّم كه مردم را توصيه ميكردند به خواندن كتاب عثمان بن سعيد دارمي. اين دو در صف اين مؤلفي قرار گرفتهاند كه مجسّم است و بيعقل. لذا اگر بخواهيم در اين زمينه وارد بشويم، إن شاء ا... اقوال وهابيها و كساني كه ائمه وهابيها هستند از حنابله، در رابطه با تجسيم ميآوريم و بعد اقوال علماء أهل سنت كه آمدهاند به خاطر اين تجسيم، كفر اينها را ثابت كردهاند را ميآوريم و بعد ميرسيم به عرضه اين تجسيم به قرآن و أهل بيت (عليهم السلام) و تورات و انجيل و إن شاء ا... ثابت خواهيم كرد اين تجسيمي كه امروز وهابيت شعار آن را ميدهند و ما را كه مخالف آن هستيم، مشرك ميدانند، همهاش برگرفته از كتاب تورات توسط كعب الأحبارها و تميم داريها و امثال او است. * * * * * * * آقاي محسني در شبكه ماهوارهاي نور، مطلبي را از آقاي عبد الله حيدري بيان كردند و مطالبي گفته شد پيرامون زيارت جامعه كبيره و مناظره و ما مطالبي را خدمت شما عرض ميكنيم و شما هم در مورد آن توضيحاتي را بفرماييد. ايشان نسبت به زيارت جامعه كبيره كه از زيارات مهم ما هست و در اواخر امامت ما توسط امام هادي (عليه السلام) مطرح شده است و حاوي مطالب خيلي عميقي است از امام شناسي و ايشان آمده اشكال گرفته كه بعضي از فرازهاي اين زيارت، كاملا مخالف و تضاد با قرآن دارد؛ مثلا اين قسمت كه ميگويد: إياب الخلق إليكم و حسابهم عليكم. در اين مورد توضيحاتي را بفرماييد و بفرماييد كه آيا واقعا تضادي هست بين قرآن و اين زيارت؟ يا اين يك ادعايي است كه از طرف جناب آقاي حيدري مطرح ميشود؟ استاد حسيني قزويني من قبل از اينكه اين را جواب بدهم، ابتداء مطلبي را بگويم و سپس كليپ تصويري ايشان را پخش ميكنيم و به پاسخ به آن ميپردازيم. ما بارها اعلام كردهايم كه شبكه جهاني ولايت به روي تمام انديشمندان أهل سنت و وهابيت باز است و ما فقط 2 شرط بيشتر نگذاشتيم: 1- مباحث سياسي در اينجا مطرح نشود. 2- احترام به پيروان مذاهب اسلامي و أديان إلهي رعايت شود. در ميان اين آقايان، جناب آقاي حيدري از كارشناسان شبكه ماهوارهاي نور، اعلام كردهاند كه من آماده هستم. البته شرايطي گذاشتند كه در آخر بحث به آن ميپردازم. ما رسماً اعلام كرديم كه اگر ايشان ميتوانند تشريف بياورند ايران، اگر قبول بكنند، هزينه رفت و برگشت و اقامت ايشان را تقديم ميكنيم يا اگر قبول نميكنند اين هديه ما را، با هزينه خودشان بيايند. يا اينكه ايشان مقدمات رفتن ما به كشور امارات را فراهم كنند؛ چون اين شبكه در آنجا هست. يك شرطي كه بسياري از بينندگان عزيز گذاشتند و تماس گرفتند و پيامك دادند و ايميل زدند، اين بود كه اين مناظره از شبكه ماهوارهاي نور هم پخش شود. چون مطالب ايشان عمدتا در آن شبكه مطرح ميشود. ما هم قبول كرديم و ايشان هم قبول كرديم و من گمان ميكنم مسئولين شبكه ماهوارهاي نور اين شهامت را دارند و همكاري ميكنند كه اگر مناظرهاي صورت بگيرد، آنها هم پخش كنند. راه سوم اين است كه اگر ايشان نميتواند به ايران بيايد و مقدمات رفتن ما را به كشور امارات نميتوانند فراهم كنند، به وسيله تلفن، ما تصوير ايشان را در شبكه قرار ميدهيم و يك مجري هم ميگذاريم كه فقط وقت را تقسيم كند و به مجري هم به هيچوجه اجازه دخالت در مباحث را نميدهيم. قبلاً هم اينگونه بود كه در شبكه ماهوارهاي سلام، آقاي هدايتي به عنوان مجري برنامه بود و كوچكترين دخالتي نداشتند و عادلانه وقت را تقسيم كردند. البته در بحثي كه به جناب مولوي مرادزهي داشتيم، 10 دقيقه از وقت ما گرفتند و به ايشان دادند و ما هم گفتيم اشكالي ندارد، چون ايشان مهمان هستند. ايشان اعلام نكردند و ما هم تلفني از ايشان نداريم. ايشان با تلفن شبكه جهاني ولايت تماس بگيرند و اگر در دفتر نبودم، ايشان پيام بگذارند و من بعداً بلافاصله با ايشان تماس ميگيرم و مقدمات اين گفتوگوي دوستانه فراهم شود. هدف ما اين نيست كه در اين مناظره يا گفتوگوي علمي، چه كسي پيروز ميشود و چه كسي مغلوب ميشود؟ ما ميخواهيم يك بستري را فراهم كنيم و يك حقايقي از شيعه و سني يا وهابيت مطرح شود و جوانان ما و جوانان أهل سنت و وهابيت از سر در گمي خارج شوند. يك جواني پاي صحبت يك عالم شيعي مينشينيد و ميگويد حق با توست و ميرود پاي صحبت يك عالم سني مينشينيد و ميگويد حق با اوست و پاي صحبت يك عالم وهابي مينشينيد و ميگويد حق با اوست. ولي وقتي جلسه، رو در رو شد، چهره به چهره شد، مخاطب، خيلي راحت ميتواند قضاوت كند و تصميم بگيرد. ما چندين بار اين را گفتهايم و ايشان ميگويد جدي جدي نيست. خير، ما رسماً اعلام كردهايم و تلفن ما در صفحه، زيرنويس شده است و با ما تماس بگيرند يا شماره همراه يا شماره تلفن خود را توسط پيامك ما يا ايميل ما اعلام كنند تا ما با ايشان تماس بگيريم و مقدمات اين گفتوگوي دوستانه را فراهم كنيم و اميدواريم مقدمه و بستري باشد براي اتحاد نسبي يا واقعي بين شيعه و سني يا شيعه و وهابي يا حدأقل زدودن بعضي از بدبينيهاي شيعه نسبت به أهل سنت و بدبينيهاي أهل سنت نسبت به شيعه؛ ولي ما ديديم از ايشان هيچ خبري نشد و مناظره را به صورت غير زنده شروع ميكنيم: پخش كليپي از آقاي حيدري در شبكه ماهوارهاي نور ـ قسمت اول بازگشت مخلوق به سوي ماست ثم إن علينا حسابهم. حساب مخلوق بر ماست. يعني كسي كه از مخلوق، حساب ميگيرد، الله است. اما متأسفانه در دعاي جامعه كبيره، هميشه آقايان ميخوانند و بعضيها با افتخار ميگويند كه ما بزرگترين مشكلات خودمان را از اين طريق حلّ ميكنيم. ميخوانند: إياب الخلق إليكم. خطاب به ائمه ميگويند: بازگشت مخلوق، به سوي شماست. يعني عكس سوره غاشيه و عكس سوره بقره. و حسابهم عليكم. و حساب مخلوق، بر شماست. يعني ائمه از مخلوق، حساب ميگيرند. روز محشر كه مخلوق به پيشگاه خدا بروند، نعوذ بالله. پاسخ استاد حسيني قزويني به سخنان آقاي حيدري بينندگان عزيز ملاحظه كردند صحبتهاي ايشان را. بله، ما افتخار ميكنيم به زيارت جامعه كبيره. بنده كه الآن با شما بينندگان عزيز كه در سراسر اين كره خاكي هستيد، از آمريكا تا كانادا و افغانستان و پاكستان و شبه قاره هند، تصوير ما را ميبينيد و سخن ما را ميشنويد، از سنّ 14 ، 15 سالگي هر روز زيارت جامعه كبيره را خواندهام و بر خودم واجب كردهام. نه تنها خودم، بلكه زن و بچه و دوستان خود را هم توصيه ميكنم به خواندن زيارت جامعه كبيره و سندش از هر جهت صحيح است و محتواي زيارت جامعه كبيره هم يك محتواي قرآني و اسلامي است. إن شاء ا... اگر توفيق داشته باشيم، بحثي خواهيم گذاشت در شرح زيارت جامعه كبيره. يا بعضي از بزرگواران را كه در اين زمينه بحث داشتهاند، مانند حضرت آيت ا... ميلاني، اگر توانستيم نوارهاي ايشان را تهيه كنيم، براي شما در اين شبكه پخش خواهيم كرد. مشكل اين آقايان اين است كه اينها مقداري با مفاهيم قرآني، خوب آشنا نيستند و: يؤمن ببعض و يكفر ببعض ميكنند و ميگويند مثلا در آيه شريفه 25 و 26 سوره غاشيه، خداوند ميفرمايد: إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ / ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ و اگر كسي آمد گفت حساب مردم بر عهده غير خداست، مرتد و كافر و مشرك و منافق است. من از اين آقايان سؤال ميكنم كه نظرشان در مورد اين آيه چيست؟ آيه اول: خداوند در سوره زمر، آيه 42 ميفرمايد: اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا اين خداوند است كه انسانها را حين مردم، قبض روح ميكند. اگر روايتي داشتيم كه مثلا غير از خدا، يا يك ملكي يا پيامبري يا امامي قبض روح كند، آسمان را بر سر ما ويران ميكردند كه خداوند اينگونه ميگويد و شما طور ديگري ميگوييد. برادر عزيزم! اين يك قانون كلي است كه مؤثر مستقل و واقعي در جهان هستي، خداوند عالم است و حتي من كه نفس ميكشم، اگر معتقد باشم اين نفس كشيدن من بر عهده خودم است، شرك و كفر و إرتداد است؛ لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم. در اين شك و شبههاي نيست. ما در نماز ميگوييم: بحول الله و قوته أقوم و أقعد و أركع و أسجد. ولي خداوندي كه تمام عالم هستي در قبضه قدرست اوست، ـ نستجير بالله ـ خودش تك تك كارها را به شخصه انجام نميدهد و يكسري مأمورين و موكليني در جهان هستي دارد كه آنها كارها را انجام ميدهند و انجام دادن آنها، ـ نستجير بالله ـ موجب تعطيلي توحيد نخواهد بود. خداوند در اين آيه ميفرمايد: اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا و در آيه 11 سوره سجده هم ميفرمايد: قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ آن ملك الموتي كه از طرف خداوند، وكيل است، شما را قبض روح ميكند. قبض روح واقعي به دست خداوند است، ولي همين خدايي كه تمام جهان، تحت قدرت اوست، ميآيد وكالت و مأموريت ميدهد به ملك الموت كه اين قسمت قبض روح به عهده شماست و به إسرافيل وكالت ميدهد كه مثلا باد بر عهده شماست و به جبرائيل وكالت ميدهد كه وحي بر عهده شماست. اين به معناي اين نيست كه ـ نستجير بالله ـ اگر كسي آمد يك كاري از كارهايي كه مربوط به خداست را انجام داد، كفر باشد! آيه دوم: خداوند در سوره ذاريات، آيه 58 ميفرمايد: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ اين خداوند است كه روزي دهنده است. در آيه 5 سوره نساء ميفرمايد: وَ ارْزُقُوهُمْ فِيهَا به كساني تحت تكفل شما هستند، روزيشان را بدهيد. اگر كسي بگويد من رازق زن و بچهام هستم، اين شرك است؟ خير. آيه سوم: در آيه 64 سوره واقعه ميخوانيم: أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ اين زراعت را شما انجام ميدهيم يا ما [خدا] انجام ميدهيم در آيه 29 سوره فتح هم ميفرمايد: يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ و زراعت را بر عهده كشاورز ميگذارد. آيه چهارم: در آيه 81 سوره نساء ميفرمايد: وَ اللَّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ خداوند، پرونده شما را و كارهاي كه شما انجام ميدهيد را مينويسد. در آيه 80 سوره زخرف ميفرمايد: وَ رُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ ملائكه و مأمورين ما هستند كه اعمال بندگان را مينويسند. آيه پنجم: خداوند، ميراندن و زنده كردن را از آن خودش ميداند و در سوره جاثيه، آيه 26 ميفرمايد: قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ و در سوره آل عمران، آيه 49 ميفرمايد: وَ أُحْيِي الْمَوْتَي حضرت عيسي (عليه السلام) ميفرمايد: من مرده را زنده ميكنم. ولي يك چاشني در اينجا آمده است و ميفرمايد: بِإِذْنِ اللَّهِ يعني منِ عيسيٰ مردهها را زنده ميكنم، ولي من، مرده را زنده نميكنم، مگر به اذن خداوند است. آيه ششم: خداوند در سوره حجر، آيه 86 ميفرمايد: إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ پروردگار توست كه آفرينش به دست اوست. و در سوره يس، آيه 81 ميفرمايد: وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ از آن طرف هم حضرت عيسي (عليه السلام) در سوره آل عمران، آيه 49 ميفرمايد: أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا من از گِل، چيزي شبيه پرنده ميسازم و فوت ميكنم و تبديل به پرنده ميشود. ولي با اين پسوند است: بِإِذْنِ اللَّهِ مثال زياد است. اگر من بخواهم مثال بزنم، زمان زيادي ميخواهد. در موارد زيادي، خداوند، افعالي را به خودش نسبت ميدهد و در آيه ديگر، به يك ملك يا به يك پيامبر يا به يك ولي از أولياء خدا نسبت ميدهد. خب، چه اشكالي دارد اگر اين ضابطه قرآني دستمان باشد؟ بله، حساب به دست خداست، برگشت همه به سوي خداست و در آن هيچ شك و شبههاي نيست. ولي اگر خداي وهابيت را در نظر بگيريد كه دست و چشم و پا و غير از ريش و عورت، همه چيز دارد، بله، اگر همچنين خدايي را قائل باشيم، شايد فرداي قيامت هم بيايد و خودش مسئوليت حساب و كتاب را بر عهده بگيرد. حال آنكه ما اين خدا را، ساخته و پرداخته يهود ميدانيم. خداي ما اين است: وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ سوره إخلاص/آيه4 لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ سوره شوري/آيه11 لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ سوره انعام/آيه103 چه اشكالي دارد كه خداوند بفرمايد: إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ / ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ بازگشت مردم به سوي ماست و حساب آنها با ماست ولي از طرفي هم ائمه (عليهم السلام)، به إذن الله تبارك و تعالي، حساب مردم را بر عهده بگيرند و هيچ اشكالي ندارد. اگر ايشان رواياتي كه در اين زمينه داريم را ميديد، قطعا اينچنين سخن بيحساب نميگفت. روايت اول: مرحوم شيخ طوسي (ره) در أمالي، صفحه 406، حديث 911 از عبد الله بن سنان كه از اصحاب امام صادق (عليه السلام) است و ثقه، نقل ميكند كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: إذا كان يوم القيامة وكلنا الله بحساب شيعتنا فرداي قيامت، خداوند به ما وكالت و مأموريت ميدهد تا به حساب شيعيان برسيم. يعني مانند همان آيهاي است كه خوانديم: قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ سوره سجده/آيه11 ميفرمايد حساب، براي خداوند است، ولي ميفرمايد: وكلنا الله خداوند به ما واگذار ميكند اين مشخص است كه اين آقايان، از توحيد قرآني، مقداري فاصله گرفتهاند. روايت دوم: امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: فرداي قيامت، شيعيان ما عرضه ميدارند كه خدايا! ما از حساب و كتاب ميترسيم ... تا اينك فيقول الله تعالي: قد جعلت أمرهم إليكم. أمر اين شيعيان را به شما واگذار كرديم. بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج8، ص50 ـ تأويل الآيات لشرف الدين الحسيني، ج2، ص788 اگر ما چشم توحيديمان باز شود و در حركاتي كه در جهان هستي است، تقسيمبندي كنيم، اين حركات استقلالي و ذاتي، از آن خداست و هيچ حركتي در عالم، به صورت استقلالي، براي غير خدا نيست. هر كس معتقد باشد غير از خدا، در اين عالم، ولو به اندازه دست تكان دادن يا پلك به هم زدن، مستقل است، ما او را كافر و مشرك و مرتد ميدانيم و هيچ شكي نداريم. لا مؤثر في الوجود إلا الله ولي اگر كسي بگويد كه فلان امام يا فلان پيامبر يا فلان ولي خدا، به إذن الله تبارك و تعالي، فلان كار را كرده است، اين عين توحيد است: قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ وَ أُحْيِي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللَّهِ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ قرآن، بحث إحياء و إماته و خلقت را مثال زده است. آيا خلقت بالاتر است يا بحث حساب و كتاب؟ آيا بحث إحياء و إماته بالاتر است يا «إياب الخلق إليكم»؟ لذا، ما احساس ميكنيم اين عزيزان و بزرگواران كه ميگويند ما با قرآن، أنس داريم، ولي قرآن را گزينشي انتخاب ميكنند و شروع ميكنند به حمله كردن. پخش كليپي از آقاي حيدري در شبكه ماهوارهاي نور ـ قسمت دوم ميگويد: و فصل الخطاب عندكم امروز، فصل الخطاب در ادبيات فارسي و سياسي ما، معروف است و همهكس ميدانند. كلام فلاني را ميگويند فصل الخطاب است، يعني چي؟ يعني حرفش، حرف آخر است. آقايان ميخوانند: و فصل الخطاب عندكم يعني چي؟ اي امامان! حرف آخر، حرف شماست؛ نعوذ بالله، نعوذ بالله. به خدا آقاي هاشمي، دارد بدنم ميلرزد. ميترسم از اينكه خدا، عذاب نازل كند بر ما. به نام دين، به نام قرآن، به نام توحيد! ما داريم نماز هم ميخوانيم و خودمان را موّحد ميگوييم، خودمان را مسلمان ميگوييم. ميگوييم: و فصل الخطاب عندكم يعني نعوذ بالله همه چيز را كه از خدا گرفته بوديم در دنيا؛ شفا دادن و روزي دادن و بچه دادن و مشكل حلّ كردن و همه چيز را از خدا گرفته بوديم و داديم به فلان گنبد و فلان بارگاه و فلان ولي خدا و دوست خدا و باقي مانده بوده كه خداوند در روز قيامت، حدأقل خودش حساب و كتاب بكند. نعوذ بالله، نعوذ بالله، غاليان و دشمنان دين و منافقان، آمدند چيزهايي را ساختهاند به خورد من و بعضي بينندگان دادهاند كه ما امروز داريم ميگوييم خطاب بندگاني كه قرنها پيش از دنيا رفتهاند و خدا رحمتشان كند و بهترين أولياء و دوستان خدا بودند، داريم خطاب به آنها ميگوييم: و فصل الخطاب عندكم نه، شما نگران نباشيد. حرف آخر، حرف شماست. نعوذ بالله، پس خدا كجا رفت؟ خدا چه كاره است؟ خدا چه كار ميكند؟ پاسخ استاد حسيني قزويني به سخنان آقاي حيدري من نميدانم با اين صحبتي كه آقاي حيدري داشتند كه ميگويد: غاليان و دشمنان دين و منافقان، آمدند چيزهايي را ساختهاند به خورد من و بعضي بينندگان دادهاند ... و ميگوييم: و فصل الخطاب عندكم ... پس خدا كجا رفت؟ خدا چه كاره است؟ خدا چه كار ميكند؟ نميدانم به اين حرف ايشان بخنديم يا گريه كنيم؟! واقعا من نميدانم! من فقط چند آيه ميخوانم و قضاوت را به عهده خود آقاي حيدري ميگذارم؛ اگر منصف باشند. آيه اول: در سوره ص، از آيه 17 تا 20 آمده است: وَ اذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ / إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْرَاقِ / وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ / وَ شَدَدْنَا مُلْكَهُ وَ آَتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ اي پيامبر! بنده ما داود را ذكر كن ... / ما تمام كوهها را تسخير او كرديم و صبح و شب با او تسبيح ميگويند / تمام پرندگان هم با داود ذكر ميگويند / ملك او را قوي كرديم و به او حكمت و فصل الخطاب داديم ما از آقاي حيدري سؤال ميكنيم: آيا ـ نستجير بالله ـ خدا هم منافق بوده است؟ يك حرفي بزنيد كه فرداي قيامت، جواب داشته باشيد! يك سخني بگوييد كه اگر چند نفر سني به اين آيه برخورد كنند، جوابي داشته باشيد! خدا ميفرمايد ما به حضرت داود (عليه السلام) فصل الخطاب داديم. حدأقل شما اين كامپيوتري را كه داري جلوي خودت بگذار و كلمه فصل الخطاب را در قرآن جستجو كن. شما كه اينهمه در ماه رمضان، يك دوره قرآن را در نماز تراويحي كه بدعت است و خود آقاي عمر هم ميگويد: «هذه بدعة و نعم البدعة»، خوانديد، آيا اين آيه را نخوانديد؟ اگر واقعا بنا است كه كسي غير از خدا، فصل الخطاب داشته باشد و خدا هم ـ نستجير بالله ـ برود بيكار بنشيند، اين آيه قرآن را چه ميكنيد؟ اين چيزي نيست كه فلان روايت است و از صحيح بخاري و صحيح مسلم است. أخيرا بعضي وقتها كه من استدلال به صحيح بخاري ميكنم، وهابيها صراحتا ميگويند: «اين روايت را شما شيعيان وارد اين كتاب كردهايد و ما قبول نداريم». بحث فصل الخطاب را خداوند به حضرت داود (عليه السلام) داده است. مضافا كه اين برادرمان حدأقل ميرفت صحيح بخاري و صحيح مسلم را در ذيل اين آيه كه فصل الخطاب چيست را ميديد. جناب نووي، از استوانههاي علمي أهل سنت ميگويد: و قال المحققون: فصل الخطاب، الفصل بين الحق و الباطل. شرح مسلم للنووي، ج6، ص156 يعني ما كه به حضرت داود (عليه السلام)، فصل الخطاب داديم، اين قدرت را دارد تا بين حق و باطل، فاصله بگذارد. يعني ائمه (عليهم السلام) اين را هم ندارند؟ آقاي حيدري! اين را هم براي حضرت علي (عليه السلام) و فرزندان حضرت علي (عليه السلام) زياد ميبينيد كه اينها توانايي بين حق و باطل دارند و بين آنها تمييز بدهند؟ يعني در اين حدّ هم براي ائمه (عليهم السلام) زياد ميبينيد؟ اگر كسي همچنين چيزي گفت، ميگوييد او منافق است؟ پناه ميبريم به خداي عالم و بايد بگويم إنا لله و إنا إليه راجعون. جناب آقاي بهوتي از علماء بزرگ أهل سنت، در ذيل اين آيه ميگويد: مراد از فصل الخطابي كه خداوند حضرت داود داده است، يعني ايشان در خطبههايش، ميگفته است أما بعد. بعد ايشان ميگويد: و اختلف في اول من نطق بها، فقيل: داود عليه السلام و قيل: يعقوب عليه السلام و قيل: يعرب بن قحطان و قيل: كعب بن لؤي و قيل: قس بن ساعدة. در اولين كسي كه در خطبهاش اما بعد گفت، اختلاف شده است و گفته شده است اولين نفر، حضرت داود (عليه السلام) بود و گفته شده است حضرت يعقوب (عليه السلام) بوده است و گفته شده است يعرب بن قحطان يا كعب بن لؤي يا قس بن ساعدة يا ... . كشاف القناع للبهوتي، ج1، ص17 اين چيست؟ اين آقا ميگويد: «بدنم ميلرزد. ميترسم از اينكه خدا، عذاب نازل كند بر ما». آقاي حيدري! آيا عذابي بالاتر از اين كه يك مطلبي را كه قرآن گفته است و روايات متعددي داريم در معناي فصل الخطاب، شما بياييد بگوييد آنهايي كه ميگويند ائمه (عليهم السلام) فصل الخطاب دارند، منافق هستند؟ من گمان نميكنم عذابي بالاتر از اين باشد كه فكر انسان، اينقدر آلوده باشده و اينقدر افكار فاسدي داشته باشد. يك مطلب قرآني را بگويد كلمه مناقفين است. در كتاب فتح الباري في شرح صحيح البخاري آقاي إبن حجر عسقلاني آمده است: فصل الخطاب إصابة القضاء و فهمه. فصل الخطاب يعني خوب قضاوت كردن و فهميدن قضاوت. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج6، ص327 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج16، ص9 ـ التمهيد لإبن عبد البر، ج22، ص185 آيا اين را هم براي ائمه (عليهم السلام) زياد ميبينيد شما؟! بعد در ادامه از إبن جريج و مجاهد نقل ميكند و ميگويد: فصل الخطاب العدل في الحكم. فصل الخطاب يعني عادلانه حكم كردن در قضاوت. آيا اين را هم براي حضرت علي (عليه السلام) زياد ميبينيد؟! آيا حضرت علي (عليه السلام)، عدالت در قضاوت نداشت؟! به قول آقاي إبن تيميه «علي أقضي الناس» را باطل ميدانيد و ميگوييد حضرت علي (عليه السلام) قرآن را بلد نبوده است؟! اگر اينها را قبول نداريد، آقاي إبن كثير كه مورد تائيد شماست و مايه افتخار وهابيهاست، در تفسير خود در ذيل همين آيه، مفصل آورده است كه شريح قاضي و شعبي گفتهاند: «فصل الخطاب، شهود و ايمان است»، قتادة گفته است: «شاهدان علي المدعي است»، تا جايي كه همان تعبيري را كه آقاي عيني و إبن حجر دارد، ايشان ميآورد. تفسير إبن كثير، ج4، ص34 آقاي آلوسي كه از وهابيها شناسنامهدار و شاخدار است، در تفسير روح المعاني ميگويد: و فصل الخطاب فصل الخصام به تمييز الحق عن الباطل. فصل الخطاب يعني در مقام قضاوت كردن، اينقدر درك داشته باشد كه ميان حق و باطل، فرق بگذارد. تفسير روح المعاني للآلوسي، ج23، ص177 آيا اين هم براي حضرت علي (عليه السلام) زياد است؟! والله! انسان وقتي اين مطالب را ميبيند و نگاه ميكند، تأسف ميخورد! آن وقت ميگويد: «چرا فلاني گفته است: شبكه ما، سراب به مردم نشان ميدهد» يا ميگويد: «چرا مردم ميگويند اين شبكه، شبكه ظلمت است، اگر كسي اكابر هم خوانده باشد، ميبيند كه اينجا، نور نوشته است». بالاي مسجد ضرار هم نوشته بودند مسجد. عليٰ أيُّ حالٍ، بينندگان عزيز، حرفهاي اين حضرات را ببنيد و عرض ما را هم ببينند و خودشان قضاوت كنند؛ خود آقايان وهابيها قضاوت كنند؛ خود مدير آن شبكه قضاوت كند؛ خود همين برادرمان جناب آقاي شيخ عبد الله حيدري قضاوت كنند و واقعا روي اين حرفهايي كه ميزنند، مقداري فكر كنند و حساب كنند و بعد برنامهشان را روي آنتن بفرستند. حرف زدن در يك شبكه جهاني، مانند حرف زدن در يك مسجد و دخمه و بيابان و كلاس درس نيست. هزاران و ميليونها نفر اين حرف را ميشوند و اينها در تاريخ ميماند. اگر ما هم پرده از روي اين قضايا برنداريم و فساد اين سخنان را روشن نكنيم، خداوند ديگراني را موكّل ميكند تا بيايد اين مسائل را براي مردم بيان كند و حقيقت را روشن كند و ثابت كنند كه اين آقايان، همان ظلمت را به نام نور و بيتقوايي را به نام تقوا و ضد قرآني را به نام قرآن و ضد اسلامي را به نام اسلام به خورد مردم ميدهند و با كمال افتخار ميگويند: «اين نوري است كه در عالم ميدرخشد». شايد من من نميدانم؛ قضاوت را بر عهده بينندگان ميگذارم. پخش كليپي از آقاي حيدري در شبكه ماهوارهاي نور ـ قسمت سوم در جاي ديگري ميگويند درباره حضرت علي بن أبي طالب: قسيم الجنة و النار. نعوذ بالله، نعوذ بالله، ديگر اين را هم سپرديم به بندگان؟ براي فريب بينندگان، براي فريب يكسري مسلمانان ساده لوح تعبير ميكنند كه منظور اين است كه محبت علي، باعث تقسيم بهشت ميشود؛ نخير. روايت ساختهاند منافقان و دشمنان أهل بيت، دروغ ساختهاند به نام پيامبر و خانواده پيامبر. پاسخ استاد حسيني قزويني به سخنان آقاي حيدري در روايت داريم كه دشمنترين دشمن انسان، جهل اوست. جهالت و بيسوادي، مرضي است كه شايد بالاتر از آن، مرضي نباشد. اگر ايشان همين عبارت را در همان كامپيوترشان جستجو ميكردند، به گمانم در بيش از 50 مورد از اين عبارت در كتابهاي أهل سنت آمده است. جناب قاضي عياض كه از استوانههاي علمي أهل سنت است و شخصيت برجسته أهل سنت است، به عنوان يك أمر مسلّم، در كتاب الشفاء بتعريف حقوق المصطفي، جلد 1، صفحه 338 ميگويد: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) إخبار از آينده داده و خبر داده از سلطنت بني أميه و شهادت حضرت علي و خبر داده كه حضرت علي با يك ضربه شمشيري كه بر فرق مباركش خورده ميشود، محاسنش مملو از خون سرش ميشود: و أنه قسيم النار، يدخل اوليائه الجنة و أعدائه النار. و خبر داده است كه علي، تقسيم كننده آتش جهنم است و دشمنانش را وارد جهنم ميكند و دوستانش را وارد بهشت ميكند. اين چيزي نيست كه شيعه ساخته باشد. مگر اينكه آقاي حيدري بگويد آقاي قاضي عياض هم در زمره منافقين است. آقاي إبن أثير، كه از شخصيتهاي بلندآوازه أهل سنت است و كتاب النهاية في غريب الحديث و الأثر ايشان، از كتابهاي معتبر أهل سنت است و تمام علماء أهل سنت در فهم رواياتي كه پيچيدگي دارد، به اين كتاب مراجعه ميكنند، در اين كتاب، جلد 4، صفحه 61، در ماده قَسَمَ ميگويد: و في حديث علي: أنا قسيم النار و الجنة. پس بنابراين إبن أثير هم جزء منافقين است. آقاي جار الله زمخشري در كتاب الفائق في غريب الحديث، در جلد 3، صفحه 97 در ماده قََسَمَ ميگويد: و في حديث علي: أنا قسيم النار. پس آقاي زمخشري هم جزء منافقين شد. آقاي زبيدي در تاج العروس، جلد 17، صفحه 569 همين روايت را نقل ميكند. آقاي إبن منظور در لسان العرب، جلد 12، صفحه 479 همين روايت را نقل ميكند. بينندگان عزيز دقت كنند! واژهاي وارد لغت ميشود كه آن لغت، فرهنگ مردم شده باشد و تمام قنطرههاي رجالي را طي كرده باشد. يعني اگر روايتي يا مطلبي در فرهنگ عمومي مردم نباشد، لغتنويسان آن را نميآورند. اين حديث را آقاي إبن أثير در النهاية في غريب الحديث و الأثر و آقاي زمخشري در الفائق في غريب الحديث و آقاي زبيدي در تاج العروس و آقاي إبن منظور در لسان العرب كه كتاب لغت هستند، آوردهاند و همهشان منافق هستند. آقاي إبن حجر مكي، از علماء بزرگ مكه و شافعي مذهب در كتاب الصواعق المحرقة، جلد 2، صفحه 369، چاپ جديد 2 جلدي ميگويد: علي در شوراي 6 نفره آمده و آنها را قسم داد و گفت: شما را به خدا قسم ميدهم!: هل فيكم أحد قال له رسول الله: يا علي! أنت قسيم النار و الجنة يوم القيامة غيري. قالوا: إللهم لا. آيا كسي در ميان شما هست كه رسول الله به غير از من، به او گفته باشد: تو تقسيم كننده جهنم و بهشت هستي در روز قيامت؟ گفتند: قسم به خدا! نه. آقاي گنجي شافعي در كتاب كفاية الطالب از آقاي احمد بن حنبل، رئيس حنابله نقل ميكند و ميگويد از محمد بن منصور طوسي: خدمت احمد بن حنبل بوديم و سؤال كرديم: ما تقول في هذا الحديث الذي يروي أن عليا قال: أنا قسيم النار؟ فقال أحمد: و ما تنكرون من هذا الحديث؟! أليس روينا إن النبي صلي الله عليه و آله قال لعي: لا يحبك إلا مؤمن و لا يبغضك إلا منافق؟ قلنا: بلي. قال: فأين المؤمن؟ قلنا: في الجنة. قال: فأين المنافق؟ قلنا: في النار. قال: فعلي قسيم النار. نظر تو در مورد اين روايت كه علي ميگويد: من تقسيم كننده جهنم هستم، چيست؟ احمد گفت: شما چطور ميخواهيد اين روايت را انكار كنيد؟! مگر اين روايت نيست كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نقل ميكنيم كه به علي گفت: جز مؤمن، كسي تو را دوست نميدارد و جز منافق، كسي با تو دشمن نيست؟ گفتيم: بله. گفت: پس مؤمن كجاست؟ گفتيم: در بهشت. گفت: پس منافق كجاست؟ گفتيم: در جهنم. گفت: پس علي تقسيم كننده جنهم است. كفاية الطالب للكنجي شافعي، ص72 ـ طبقات الحنابلة لأبي يعلي، ج1، ص320، چاپ قاهره ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص298 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، 151 ـ حلية الإولياء لأبي نعيم إصفهاني، ج1، ص66 جالب است كه روايتي را از شيعه نقل كنم، همانند عبارت احمد بن حنبل. مفضل بن عمر، خدمت امام صادق (عليه السلام) ميرسد و عرضه ميدارد: لم صار أمير المؤمنين علي بن أبي طالب قسيم الجنة و النار؟ قال: لان حبه إيمان و بغضه كفر و إنما خلقت الجنة لأهل الايمان و خلقت النار لأهل الكفر، فهو عليه السلام قسيم الجنة و النار. چه شد كه أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، تقسيم كننده بهشت و جهنم شد؟ حضرت فرمود: زيرا حب علي، ايمان است و بغض علي، كفر است. خداوند، بهشت را براي أهل ايمان آفريده است و جهنم را براي أهل كفر آفريده است. پس علي هم به همين دليل، تقسيم كننده بهشت و جهنم است. علل الشرائع للشيخ الصدوق، ج1، ص162 ـ مختصر بصائر الدرجات للحسن بن سليمان الحلي، ص216 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج39، ص194 ـ تأويل الآيات لشرف الدين الحسيني، ج2، ص790 ولي آنچه كه مهم است در اينجا و من با كمال معذرت، با اجازه آقايان أهل سنت، ناگزيريم بعضا روي خط قرمزها برويم يا از دور يك نشانهاي بگيريم و گوشهاي از اين خط قرمز را نشان بدهيم: از اين آقايان وهابيها و جناب آقاي عبد الله حيدري و ديگر كارشناسان اين شبكه سؤال ميكنيم: آيا جرأت دارند درباره أبو بكر كه گفتهاند «قسيم الجنة و النار»، بگويند اين را هم منافقين ساختهاند؟؟ يا نه، اين روايت را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از جبرئيل و جبرئيل از ميكائيل و ميكائيل از اسرافيل و اسرافيل هم مستقيما از دو لب خداوند شنيده است؟ من چند روايت را در اينجا ميخوانم و قضاوت را به عهده بينندگان عزيز ميگذاريم: إبن عباس در روايتي نقل ميكند از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمود: وقتي قيامت ميشود، منادي از زير عرش ندا ميكند: هاتوا أصحاب محمد؟ فيؤتي بأبي بكر الصديق و بعمر بن الخطاب و بعثمان بن عفان و علي بن أبي طالب، فيقال لأبي بكر: قف علي باب الجنة فأدخل فيها من شئت برحمة الله و ادرأ من شئت بعلم الله عز وجل و يقال لعمر: قف علي الميزان فثقل من شئت برحمة الله و خفض من شئت بعلم الله ... . اصحاب محمد كجايند؟ سپس أبو بكر صديق و عمر بن خطاب و عثمان بن عفان و علي بن أبي طالب را ميآورند. سپس به أبو بكر گفته ميشود: برو جلوي درب بهشت بايست و هر كسي را كه ميخواهي، به رحمت خدا، وارد بهشت كن و هر كس را كه نميخواهي، به علم خدا، نگذار وارد بهشت شود. سپس به عمر گفته ميشود: برو جلوي پل صراط بايست و هر كس را كه خواستي، پروندهاش را سنگين كن تا به بهشت برود و هر كس را كه خواستي، از پروندهاش بردار تا سبك شود و وارد آتش جهنم شود ... . تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص156 و ج39، ص133 و ج44، ص191 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج1، ص40 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج1، ص71 در روايت ديگري آمده است: مفتاح الجنة و النار بيد أبي بكر. كليد بهشت و جهنم در دست أبو بكر است. در روايت ديگري آمده است: إذا كان يوم القيامة ينصب منبران، قال: فيجئ ملك من الملائكة، فيرتقي علي أحدهما، فيقول: معشر الخلائق! من كان لا يعرفني فليعرفني، فأنا رضوان خازن الجنة و هذه مفاتيحها، أمرني ربي أن أدفعها إلي محمد و أمرني محمد أن أدفعها إلي أبي بكر ليدخل الجنة محبيه و محبي عائشة بغير حساب، قال: ثم يجئ ملك آخر، فيرتقي علي المنبر الآخر، فيقول: معشر الخلائق! من كان لا يعرفني فليعرفني، فأنا مالك خازن جهنم و هذه مفاتيحها، أمرني ربي أن أدفعها إلي محمد و أمرني محمد أن أدفعها إلي أبي بكر ليدخل النار مبغضه و مبغض عائشة بغير حساب. فرداي قيامت، دو ملك از طرف خداوند ميآيند يك ميگويد من مالك جهنم هستم و ديگري ميگويد من خازن بهشت هستم. مالك بهشت ميگويد: خدا دستور داده است كليد بهشت را به پيامبر بدهم و پيامبر هم دستور داده است آن را به أبو بكر بدهم تا دوستدار خودش و دوستدار عايشه را بدون حساب، وارد بهشت كند. مالك جهنم ميگويد: خدا دستور داده است كليد جهنم را به پيامبر بدهم و پيامبر هم دستور داده است آن را به أبو بكر بدهم تا دشمن خودش و دشمن عايشه را بدون حساب، وارد جنهم كند تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص156 يعني اين آيه دو آيه قرآن كنار رفتند: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ / وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ سوره زلزال/آيه8 يعني، اينكه حساب و كتاب به دست خداوند است، كنار رفت. در اينجا ديگر جناب آقاي حيدري نميگويد خداوند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كجا رفتند. چون در اينجا أبو بكر است و ملك هم آمده و كليد بهشت و جهنم را به دست أبو بكر را داده و هر كسي را خواست وارد آنها ميكند و هر كسي را نخواست، وارد آنها نميكند. اگر ما ميگوييم: و حسابهم عليكم حساب و كتابي دارد و ما اين آيات را هم داريم: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ / وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ ولي آن روايت ميگويد: ليدخل الجنة محبيه و محبي عائشة بغير حساب. ليدخل النار مبغضه و مبغض عائشة بغير حساب. أبو بكر، هر كس را خواست، بدون صحيح حساب و كتاب وارد بهشت و جهنم ميكند. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال: اين آقايان به إبن تيميه، شيخ الإسلام ميگويند. از نظر أهل سنت بفرماييد كه اگر به كسي شيخ الإسلام بگويند، چه حكمي دارد؟ جواب: آقاي شوكاني، از علماء بزرگ أهل سنت نقل ميكند از آقاي محمد بن محمد بخاري حنفي (متوفاي 841 هجري) و ميگويد: من أطلق القول علي إبن تيمية أنه شيخ الإسلام فهو بهذا الإطلاق كافر. هر كس به إبن تيميه بگويد شيخ الإسلام، كافر است. البدر الطالع، ج2، ص260 * * * * * * * سؤال: در جلسه گذشته در مورد آيه 20 و 21 سوره نحل پرسيدم: وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَ هُمْ يُخْلَقُونَ / أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ وَ مَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ و حاج آقا گفتند كه در مورد بتهاست. سؤال من اين است كه آيا بت، ميميرد؟ مِنْ دُونِ اللَّهِ براي همهاش ميآيد، نه فقط براي بت. اگر اينطور باشد، مسيحيها كه مشرك نيستند. در آيه 188 سوره اعراف آمده است كه به خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميگويد: قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ مَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ بگو من مالك نفع و ضرر خويش نيستم، مگر آنچه كه خدا بخواهد و اگر علم غيب دست من بود، هر چه خير بود، براي خودم آماده ميكردم آيه 194 سوره اعراف هم ميگويد: إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ كساني كه غير از خدا را ميخوانند، بندگاني هستند مانند شما من نه شيعه هستم و نه سني و نه سلفي و نه وهابي؛ من فقط يك مسلمان هستم. چون خود قرآن گفته است مسلمان باش، من هم مسلمان هستم. جواب: إن شاء ا... قول ميدهيم در آينده در جلسهاي مفصل وارد اين بحث شويم. چون الآن بخواهم وارد شوم، وقت كم است. مثلا در مورد آيه 197 سوره اعراف كه ميفرمايد: وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ يا آيه 194 سوره اعراف: إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ و امثال اينها، ما گفتيم كه كلمه دُون، يعني بدل و جايگزين و به جاي خدا، آن را خواندن. خداوند در آيه 144 سوره نساء ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ دُون، يعني بدل و به جاي مؤمنين. يا در آيه 81 سوره اعراف آمده است: إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ قوم لوط، مردان را به جاي زنان انتخاب ميكردند. مضافا اينكه كلمه دَعَوَ، در همهجا به معناي عبادت نيست. حضرت نوح (عليه السلام) ميفرمايد: قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَ نَهَارًا سوره نوح/آيه5 آيا يعني: عبدت قومي ليلا و نهارا يا وقتي خداوند از قول رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ سوره آل عمران/آيه53 آيا ـ نستجير بالله ـ يعني: و الرسول يعبدكم في أخراكم همچنين در رابطه با صحابه، قرآن ميفرمايد: لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا سوره نور/آيه63 اينجا مشخص است كه يدعون، دعاي توأم با عبادت: فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آَلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ خداياني كه به جاي خداوند، آنها را ميخوانند، هيچ فايدهاي به حال اينها ندارد. سوره هود/آيه101 القرآن يفسر بعضه بعضاً شما كه نبايد يك آيه را بخوانيد و آيات ديگر را رها كنيد. در اين آيه كه ميفرمايد: وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آَلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ سوره يس/آيه74 دُونِ اللَّهِ را در اينجا معنا كرده است. در آيه ديگر ميفرمايد: وَجَدْتُهَا وَ قَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ سوره نمل/آيه24 دُونِ اللَّه، يعني سجده در برابر اينها. در آيه ديگر ميفرمايد: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي ما اينها را عبادت ميكنيم تا شفيع ما پيش خداوند باشند سوره زمر/آيه3 من از شما سؤال ميكنم كه اگر فردي بيايد و بگويد: يا رسول الله! إشفع لنا عند الله آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را عبادت ميكند؟ يا نه، همين آقا در نمازش ميگويد: و أشهد أن محمد عبده و رسوله و بعد از نماز هم ميگويد: يا وجيحا عند الله! إشفع لنا عند الله. اگر شما و وهابيها كه ما متوسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و امامان (عليه السلام) ميشويم و اين را نوعي بتپرستي ميدانيد، طبق آيه قرآن، فردا همين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و همين حضرت علي (عليه السلام) بايد وارد آتش جهنم بشوند. من قبلاً در اينجا خواندم و آقاي كاشاني گفت كه من تاكنون به اين آيه توجهي نداشتم و خيلي برايم عجيب بود. در سوره أنبياء، آيه 98 و 99 آمده است: إِنَّكُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ / لَوْ كَانَ هَؤُلَاءِ آَلِهَةً مَا وَرَدُوهَا وَ كُلٌّ فِيهَا خَالِدُونَ خداوند ميفرمايد: شما و آن بتهايي كه شما آنها را ميخوانيد و عبادت ميكنيد، همه وارد آتش جهنم ميشويد اگر واقعا توسل، نوعي شرك است و بتپرستي، اين آقايي كه ميگويد هر كس به زيارت امام رضا (عليه السلام) ميرود، به بتكده ميرود، آيا واقعا عقيدهاش اين است كه ـ نستجير بالله ـ فرداي قيامت، همين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) وارد آتش جهنم ميشوند؟ بايد مقداري دقت كنيم و حساب شده حرف بزنيم. * * * * * * * سؤال: حرفهايي كه آقاي قزويني گفتند، خيلي مختصر بود و اگر به خودشان كمي زحمت ميدادند و دنباله احاديث را ميگفتند، خيلي جالب ميشد. چون ما أهل سنت، يك علمي داريم كه متأسفانه برادران شيعه آن را ندارند و آن علم إسناد است. علمي كه در كتب حديثي أهل تشيع اگر بگردي، شايد يك سند صحيح و سالم نميبيني و همهاش يا منقطع است و يا موضوع يا طبق آن شروطي كه خودتان براي حديث ذكر ميكنيد، واجد شرايط آن شروط نيست. علم اسناد را آقاي قزويني شايد بهتر بدانند، داخل آن، عللي هست كه اگر هم در كتب أهل سنت ذكر شود، به خاطر آن علل، به آن احاديث، ضعيف ميگويند و يك نوعي از حديث است كه به آن ضعيف ميگويند كه شامل معضل و منقطع و موضوع و بقيه. يك نوعي حديث است كه به آن حسن ميگويند و نوعي ديگر است كه به آن صحيح ميگويند. آن احاديثي كه صحيح و حسن باشد در كتب أهل سنت، ميتوان به آن استناد كرد و باقي احاديثي كه در كتب أهل سنت پيدا ميشود، اگر ضعيف باشد، با يك شرايط خاصي قابل قبول است و اگر واجد آن شرايط نباشد، ما أهل سنت آن را قبول نداريم. اين احاديث «علي قسيم الجنة و النار»، حتي در كتب ما أهل سنت، علماء ما اين احاديث را از نظر سندي بررسي كردند و تكذيبشان كردند؛ حديث «أبو بكر قسيم الجنة و النار» هم همينطور. «قسيم الجنة و النار»، فقط خداست، نه بقيه. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) ميآيد شفاعت ميكند براي أهل بهشت و خداست كه بهشت و جهنم را تقسيم ميكند. قرار بود مناظرهاي ميان شما و آقاي حيدري باشد كه ظاهرا اين برنامه را پيش نبرديد و مجبور شديد يكسري كليپها را بگذاريد و اين براي شبكهاي كه ميخواهد خودش را به عنوان يك شبكه منصف و بيطرف معرفي كند، مناسب نيست. اگر ميتوانيد به صورت حضوري، در شبكه شما يا در شبكه نور، مناظرهاي باشد حضوري، بدون اينكه مشكلاتي باشد و شرايطي باشد كه قبل از مناظره آن را اعلام بكنيد. اينطور مناظره، نتيجه بهتري خواهد داد. شما عقيده خودتان را بيان كنيد و شبكه نور هم عقيده خودشان را بيان كنند تا مردم بيايند از نزديك و از زبان خود علماء هر دو فرقه، آنها را كامل بشناسند. بياييم بشناسيم قرآن، اين 6 هزار آيه است يا آن 17 هزار آيهاي كه در قرآن آمده است؟ بياييم بشناسيم كه الاغ ميتواند راوي حديث باشد يا آدم با يك شرايطي ميتواند باشد؟ بياييم ببينيم كه در كتب برادران شيعه، ائمه اطهار درباره صديق و أبو بكر چه ميگويند؟ امام محمد باقر درباره أبو بكر صديق ميگويد و امام صادق ميگويد: «ولدني أبو بكر مرتين». اين در كتب شيعه است. جواب: عزيز من! شما كتابهاي ما ديدهاي؟ كجا ديدهاي؟ تمام صحاح سته شما، طبق عبارتي كه آقاي إبن أثير جزري در جامع الأصول دارد، 9800 و اندي روايت دارد و فقط كتاب كافي ما، 16199 روايت دارد و 90٪ روايات كافي، مسند است. چرا شما ميگوييد كتابهاي شما سند ندارد؟ مقداري فكر كن و به كتابها مراجعه كن و كتابهاي رجالي را ببين. كتابهاي رجاليتان را از إبن أبي حاتم و رازي و ذهبي بياييد در يك كفه بگذاريد و ما هم معجم رجال مرحوم خوئي (ره) را در كفه ديگر بگذاريم، والله! كتاب مرحوم خوئي (ره)، هزار بار سنگينتر از كتابهاي رجالي شماست. من در پاسخي كه به پروفسور غامدي دادم در كتاب قصة الحوار الهادي، آمدم مقايسه كردم كتابهاي رجالي شيعه را با كتابهاي رجالي أهل سنت. به بنده اطلاع دادند كه اين بيننده، مجري يكي از شبكههاي وهابي است و اجازه نميدهد به شيعيان تا در آن شبكه صحبت كنند. شبكه وصال را ميبينيم كه شبانهروز فحش ميدهند؛ شبكه صفا، كارش فحش دادن است؛ شبكه المستقلة، كارش فحش دادن است؛ همين شبكه نور، سراپا اهانت و فحش است و چيز ديگري از اينها نديدهايم. در ماه رمضان، اين 14، 15 شبكه، كارشان فحاشي كردن است. در مورد حديث «قسيم النار و الجنة» بحث كرديم و ثابت كرديم و مضافا كه در رابطه با فضيلت أبو بكر، إبن حجر ميگويد: ما 3 روايت بيشتر نداريم و هر 3 ضعيف است، ولي «يؤيد بعضها بعضا» و مطلب تمام است. در رابطه با حديث «قسيم النار و الجنة»، حدأقل 50 روايت آورديم و اگر 3 روايت داشته باشيم طبق مباني رجالي شما «يؤيد بعضها بعضا» و مطلب تمام است. آقاي سيوطي در رابطه با أبو بكر، 6 روايت جمع كرده است و ميگويد تواتر است. نمونهاي از تحريفات و خرافات در كتابهاي أهل سنت در رابطه با قضيه الاغ كه ميگوييد بايد بررسي سندي كرد و رفتيد سراغ روايت اصول كافي، جلد 1، صفحه 237 را كه در مورد عفير، حمار رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) آمده و همينطور آقايان وهابيها، الآن چند سال است كه در بوغ و كرنا كردهاند عليه شيعه، آيا سند روايت را بررسي كردهايد؟ خود مرحوم علامه مجلسي (ره) در مرآة العقول، جلد 3، صفحه 48 صراحت دارد اين روايت ضعيف است و مرسل. مضافا كه اگر شما اين را به رخ ما ميكشيد، ما 10 روايت از كتابهاي شما ميآوريم كه در سندش، حمار قرار گرفته است و در رابطه با سخن گفتن الاغ با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) روايت داريد: 1. سخن گفتن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با حمار فكلم رسول الله (صلي الله عليه و سلم) الحمار، فكلمه الحمار، فقال له النبي (صلي الله عليه و سلم) ما اسمك؟ قال: يزيد بن شهاب، أخرج الله عز وجل من نسل جدي ستين حمارا، كلهم لم يركبهم إلا نبي، قد كنت أتوقعك أن تركبني، لم يبق من نسل جدي غيري و لا من الأنبياء غيرك، قد كنت قبلك لرجل يهودي و كنت أتعثر به عمدا و كان يجيع بطني و يضرب ظهري. قال: فقال له النبي (صلي الله عليه و سلم) فأنت يعفور، يا يعفور! قال: لبيك، قال: أتشتهي الإناث؟ قال: لا، ... . پيامبر (صلي الله عليه و سلم) با يك حمار سخن گفت و آن حمار نيز با پيامبر (صلي الله عليه و سلم) سخن گفت. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به آن حمار گفت: اسمت چيست؟ گفت: نام من يزيد بن شهاب است و خداوند از نسل جدّ من، 60 حمار را آفريده است كه فقط انبياء، سوار بر آنها شدهاند. قبل از تو، من براي يك مرد يهودي بودم و ... . پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: از اين به بعد، اسم تو يعفور است. اي يعفور! حمار گفت: بله، حضرت فرمود: آيا ميخواهي برايت زن بگيرم؟ حمار گفت: نه، ... . تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج4، ص232 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص166 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج7، ص226 برادر عزيزم! زدي ضربتي، ضربتي نوش كن! اين خرافهها چيست؟ عزيز من! كسي كه خانهاش از شيشه است، سنگ به خانه مردم نميزند: من كان بيته من الزجاج، لا يرمي الحجر. اجازه بدهيد ما بيش از اينها وارد خط قرمزهاي شما نشويم. 2. آتش زدن احاديث پيامبر (صلي الله عليه و سلم) توسط أبو بكر شما كه ميگوييد ما اينهمه سند داريد و اينهمه حديث داريد، اينها را از كجا آوردهايد؟ خود آقاي ذهبي در تذكرة الحفاظ، جلد 1، صفحه 5 و آقاي دكتر صبحي صالح در علوم الحديث، صفحه 30 ميگويند: بعد از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، از قول عايشه نقل كردهاند: قالت عائشة: جمع أبي الحديث عن رسول الله صلي الله عليه و سلم و كانت خمسمائة حديث ... فدعا بنار فحرقها. أبو بكر دستور داد تمام احاديث پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را جمع كردند و 500 روايت شد سپس دستور داد آنها را آوردم و آتشي خواست و تمام آن احاديث را آتش زد و از بين برد. اگر واقعا احاديث پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را آتش زد رفت، شما اين احاديث را از كجا آوردهايد؟ 3. آتش زدن احاديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) توسط عمر بن خطاب خود جناب عمر دستور داد احاديث جمع كردند: إن الأحاديث كثرت علي عهد عمر بن الخطاب، فأنشد الناس أن يأتوه بها، فلما أتوه بها، أمر بتحريقها. و نزد او آوردند و دستور داد تمام آنها را آتش زد. سير أعلام النبلاء للذهبي، ج5، ص59 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج7، ص220 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج5، ص188 ـ أضواء علي السنة المحمدية لمحمود أبو رية، ص47 برادر عزيزم! اينها چيست؟ مقداري جلوتر بيا! شما كه ميگوييد همه بحثهاي كتابهاي ما، حساب شده است و ما روايات ضعيف در كتابهايمان نداريم، ما روايات خرافي نداريم و خرافات فقط در كتابهاي شما شيعيان است، من فقط چند تا سؤال دارم: 4. تصميم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به خودكشي در صحيح بخاري، جلد 6، صفحه 2561 در برنامه الجامع الكبير، نقل ميكند: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) چندين بار تصميم گرفت خودكشي كند و بالاي كوه رفت و تضميم گرفت خودش را از بين ببرد. جبرئيل آمد و گفت: اي پيامبر! خودكشي نكن! پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم پشيمان شد. آيا اين است روايت صحيح؟! آيا اين است روايت مسند؟! 5. نزديكي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با 11 زن، در يك ساعت من عذر ميخواهم از همه مسلمانان، است انس بن مالك نقل ميكند: كان النبي (صلي الله عليه و سلم) يدور علي نسائه في الساعة الواحدة من الليل و النهار و هم إحدي عشر. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در يك ساعت، با 11 نفر از زنانش نزديكي و جماع ميكرد. صحيح بخاري، ج1، ص71، كتاب الغسل، باب إذا جامع ثم عاد ومن دار علي نسائه في غسل واحد آيا اين بود احترام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)؟ اگر اين را ما مطرح كنيم، چند نفر يهودي و أمثال سلمان رشديها، به ريش ما نميخندند؟! 6. برهنه شدن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 143 نقل ميكند از جابر كه: وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) براي ساخت كعبه، سنگ ميآورد، يكدفعه لباس و لُنْگش افتاد و لخت مادرزاد ديده شد و به ايشان اعتراض كردند كه خودش را بپوشاند. پيامبري كه قرآن معرفي ميكند: وَ إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ سوره قلم/آيه4 آيا اين است روايت صحيح شما؟! 7. ايستاده بول كرده پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در چند روايت در صحيح بخاري آمده است: كان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) يبول قائما. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ايستاده بول ميكرد. صحيح بخاري، ج1، ص62، كتاب الوضوء، باب البول قائما و قاعدا و ج3، ص106، كتاب المظالم، باب الوقوف و البول عند سباطة ـ صحيح مسلم، ج1، ص157، باب المسح علي الخفين آيا خجالت نكشيدند اينها را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بستند؟! آيا حياء نكردند؟ من در كنار بيت الله الحرام بودم و با چند نفر از دانشجويان گفتوگو داشتم و گفت: اگر كسي بگويد من پدر تو را ديدم كه در كنار خيابان، ايستاده بول ميكرد، شما چه ميكني؟ گفت: بر دهانش ميزنم. گفتم: تو كه نميتواني اين سخن را تحمل كني، به چه جرأتي آمدهايد اين نسبت را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميدهيد؟! آن هم در كتاب صحيح بخاري. من از مردم هرات عذرخواهي ميكنم، اين سخن آقاي نووي است، نه سخن من؛ كار به جايي رسيده كه آقاي نووي، از استوانههاي علمي أهل سنت ميگويد: و صار هذا عادة لأهل هراة يبولون قياماً في كل سنة مرة إحياء لتلك السنة. مردم هرات، هر سال، يكمرتبه ايستاده بول ميكنند براي إحياء آن سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم). المجموع للنووي، ج2، ص84، ـ شرح سنن النسائي للسيوطي، ج1، ص20 جالب اين است كه اين آقاياني كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نسبت ايستاده بول كردن را ميدهند، در رجالشان كه رجال خود را به رسول خدا ما ميكشند، آقاي عقيلي در رابطه با ترجمه سماك بن حرب ميگويد: ايشان را روزي ديدهاند كه ايستاده بول ميكرده است، پس ايشان راوي ضعيفي است و نقل روايت از او ممنوع است. ضعفاء العقيلي، ج2، ص179، دار الكتب العلمية بيروت،چاپ دوم، سال 1418 ـ الرفع و التكميل في الجرح و التعديل، ج1، ص81 عجب! اگر يك راوي كه يكدفعه ايستاده بول كرده است، ضعيف است و نقل روايت از او ممنوع است، ولي اينچنين نسبت دادن به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اشكال ندارد؟! جالب اين است كه آقاي نووي در شرح صحيح مسلم، جلد 3، صفحه 166 نقل ميكند: و كان ابراهيم بن سعد لا يجيز شهادة من بال قائما. ابراهيم بن سعد، گواهي و شهادت كسي را كه ايستاده بول ميكند، قابل قبول نميداند. يعني عادل نيست. عزيز من! مقداري دقت كنيد! يكي از اساتيد ميگفت: علت اينكه اين آقايان أهل سنت اين روايت را ساختهاند، اين است كه ديدند يكسري كارها از خلفاء سر زده است و نتوانستند خلفاء را به مقام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) برسانند، لذا مقام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را تنزّل دادند. اين را خود آقايان أهل سنت نقل ميكنند و به ما ربطي ندارد و آقاي مالك بن أنس در كتاب الموطأ، جلد 1، صفحه 65، حديث 112 نقل ميكند: رأيت عبد الله بن عمر يبول قائما. عبد الله بن عمر را ميديدم كه هميشه ايستاده بول ميكرد. المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج1، ص147 ـ شرح معاني الآثار لأحمد بن محمد بن سلمة، ج4، ص268 ـ الإستذكار لإبن عبد البر، ج1، ص358 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص41 در رابطه با خود عمر بن خطاب هم نقل ميكنند كه ايشان هم ايستاده بول ميكرد و وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ايشان را ديد، فرمود: لا تبل قائما. ايستاده بول نكن. سنن إبن ماجة، ج1، ص112 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص185 برادر عزيزم! نگذاريد ما به خط قرمز بياييم. به خطر قرمزها تجاوز نكنيد و احترام شيعه را حفظ كنيد تا ما هم احترام شما را حفظ كنيم. ولي اگر زدي ضربتي، ضربتي نوش كن. هدف ما، اهانت نيست. * * * * * * * سؤال: 40 سال است كه صداي ما پخش نشد و به زبان فارسي، كسي نشنيد. حالا چه خوب است كه شبكهاي بعد از سالها، شايد 500 سال، صداي ما به گوش مردم ميرسد؛ همان شبكه نور كه شما گفتيد شبكه ظلمت؛ با تمسخر و توهين. چه اشكالي دارد اگر اسم شبكه را درست بياوريد. الآن عصر ارتباطات است و مردم تشخيص ميدهند كه كدام، نور است و كدام، ظلمت است. بگذاريد يكبار هم شما شنونده خوبي باشيد؛ چه اشكالي دارد. 30 سال است كه ما شنيدهايم همهاش علي و فاطمه زهرا است و كلا مرتد شدند و در كتابهايتان هست. حالا من تعجم ميكنم كه 25 سال علي بن أبي طالب (رضي الله عنه) با خلفاء زندگي كرد و چيزي نگفت؛ به خاطر حفظ دين اسلام و وحدت. حالا ما چه اشكالي دارد كه مردم را بيشتر به وحدت تشويق كنيم. در كتابهاي شما كه زياد ديدهام و خرافات هم زياد دارد و در شبكههاي ديگر كه زنگ ميزنم، ميگويند كه بايد شب و روز بر لعنت كنيد بر خلفاء. چه دردي دوا ميكند اين لعنت؟ در آن دنيا كه از ما سؤال نميشود كه أبو بكر چه كار كرد و عمر چه كار كرد؟ آنها هر كاري كردند، به خودشان ربط دارد. شما اگر شبكههاي عربي را نگاه كنيد، هيچكدامشان دم از أبو بكر و عمر و عثمان نميزنند و من نميبينم و خودم هم 2 سال كه در حوزه علميه أهل سنت بودم، اصلا بحث اينها به وجود نميآمد و همهمان درس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ميخوانديم و به خلفاء كاري نداشتيم. يعني در حد 3 سطر، 4 سطر، يك صفحه و ديگر غلوّ نميكرديم و أهل سنت براي همه، يكسان قائل است؛ چه علي باشد و چه أبو بكر باشد و چه عثمان باشد. ما آنها را معصوم نميدانيم و ممكن از اشتباهي هم از آنها سر بزند. استاد حسيني قزويني: سؤال من اين است از شما:اگر بر فرض، جناب أبو بكر، جناب عمر بگويند فلان آقا خائن است، آيا شما أهل سنت حاضر هستيد به خلافت او تن بدهيد يا نه؟ جواب بيننده: براي ما خيلي مهم نيست. استاد حسيني قزويني: يعني خائن هم به عنوان خليفه باشد، اشكالي ندارد از طرف شما؟ جواب بيننده: چه عرض كنم! استاد حسيني قزويني: يعني اگر أبو بكر يا عمر بگويند آقاي زيد، خائن و دروغگو و حيلهگر است، آيا حاضر هستيد بگوييد اين خليفه و امام ماست يا نه؟ جواب بيننده: ما نميتوانيم صريحا بگوييم بله يا خير. استاد حسيني قزويني: يعني از نظر شما، اگر يك خليفه، خائن و رذل و دروغگو باشد، هيچ مسئلهاي نيست؟ اگر شما بگوييد قبول داريم، خلاف قرآن است. در قرآن درباره حضرت ابراهيم (عليه السلام) آمده است: وَ إِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ سوره بقره/آيه124 خداوند ميفرمايد: عهد من كه امامت است، به ظالم نميرسد. اگر بگوييد ما فرد خائن را به عنوان خليفه قبول داريم، اين خلاف قرآن است و اگر بگوييد ما قبول نداريم و اگر جناب عمر يا أبو بكر يا عثمان يا علي بگويد آقاي فلاني خائن است، ما شهادت او را به عنوان يك أمر مسلّم قبول ميكنيم، در صحيح مسلم كه از معتبرترين كتابهاي شماست، در جلد 5، صفحه 152، حديث 4468، كتاب الجهاد، باب حكم الفئ آمده است كه عمر از قول علي بن أبي طالب (عليه السلام) نقل ميكند و ميگويد: فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم . . . فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا . . . ثم توفي أبو بكر و أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا. نظر و رأي علي و عباس اين است كه أبو بكر و منِ عمر، گنهكار و دروغگو و حيلهگر و خائن هستيم. اگر واقعا شما ميفرماييد آنها هر چه كردند، به خودشان ربط دارد و ميگوييد: تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ لَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ سوره بقره/آيه134 آيا اين فقط براي جاهايي است كه مربوط به مطاعن است و روايتي در ذم خلفاء است؟ يا نه، در جاهايي هم هست كه در مدح خلفاء بود و در مذمت شيعه و أمير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود و آنجا هم اين آيه را ميگوييد؟ ما نبايد گزينشي عمل كنيم. اگر يك فرد سني روي خط بيايد، من شخصا، بيشتر خوشحال ميشوم. چون برادران شيعه، حرف ما را شنيدهاند و ما براي سؤالات آنها هم ارزش قائليم. ولي من دوست دارم عزيزان أهل سنت بيايند و مؤدب حرف بزنند. حتي اگر شيعيان تند صحبت كنند، مجري برنامه به او اعتراض ميكند. ما در اين شبكه كه وارد چهارمين ماه ميشويم، يك مورد هم اهانت به أهل سنت نداشتيم؛ اهانت به خلفاء نداشتيم؛ نگذاشتيم يك نفر به صورت تلفني، بحث تندي را مطرح كند. جواب بيننده: آيا اين حالت شما، تقيه نيست؟ استاد حسيني قزويني: اگر بناي تقيه باشد، اينهمه شبكهها كه ميآيند حرفهاي تند ميزنند، ما از چه ميترسيم، نيازي به تقيه نداريم. تقيه، يعني كسي كه ميترسد. ما از چه كسي ميخواهيم بترسيم؟ جواب بيننده: شايد به خاطر برخي مسائل. استاد حسيني قزويني: تقيه يعني ترسيدن. جواب بيننده: الآن شبكه نور كه فارسي است، ما ميتوانيم صحبت كنيم با شما. قبلاً نميتوانستيم صحبت كنيم. استاد حسيني قزويني: من نزديك به 25 سال است كه در شبكههاي ماهوارهاي و تلويزيوني حرف ميزنم. در اين 25 سال، به هيچوجه يك جمله توهين و ناسزا به خلفاء، كسي از من نشنيده است. اگر كسي شنيده باشد، من جايزه ميدهم و اگر ثابت كند، من رسماً پوزش ميطلبم. من در مكه كه بودم و با جناب پروفسور غامدي كه رفتيم به منزلشان و صحبتي داشتيم. ايشان همين حرف شما را زد و گفت: فلاني! شما كه اينطور به أهل سنت احترام به أهل سنت و خلفاء داري، از كجا معلوم كه تقيه نميكني؟ گفتم: جناب غامدي! با اين شاگردان شما و اين چند دانشجو، با هم به مسجد رفتيم، از اينها سؤال كن كه من نماز جماعت پشت سر امام جماعت خواندم يا نه؟ ايشان سؤال كرد و گفتند: بله. گفتم در مورد نماز تراويح سؤال كن و ايشان سؤال كرد و گفتند: نه، نخواند. گفتم: ما معتقديم نماز تراويح، بدعت است و حرام است خواندن نمار تراويح. همه آقايان در مسجد، مشغول نماز تراويح شدند و بنده هم رفتم گوشه مسجد و شروع كردم به قرآن خواندن. اگر من أهل تقيه بودم، حدأقل تراويح ميخواندم و من تراويحي را كه شما بر آن افتخار ميكنيد و خيلي با آب و تاب ميخوانيد، جلوي حدود 500 نفر از أهل سنت نخواندم. بحث تقيه نيست. الآن الحمد لله شيعه در سراسر جهان، سربلند است. جواب بيننده: كسي كه نماز از سر شب ميخواند، فكر نميكنم ريا باشد. من تعجم كه شما چرا تحت تأثير واقع نميشويد. استاد حسيني قزويني: من نگفتم ريا. جواب بيننده: بله، بله، آنكه مسئلهاش گذشت. استاد حسيني قزويني: خيلي ممنون و متشكريم از شما. جواب بيننده: خداحافظ * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيدمحمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: نوكر آل ياسين -
تاريخ: 27 آبان 89 - 20:46:01
با عرض سلام بسيار عالي است. خدا خير دنيا و آخرت به شما عطا کند. |
2 |
نام و نام خانوادگي: علي عسكري -
تاريخ: 16 آذر 89 - 16:13:12
عجيب است اين وهابيها با اين توحيدشان كه نه عقل ميپذيرد نه شرع شيعه را متهم ميكنند به كفر!!!!!!!!!!!!!!!! |