* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 15 مهر 1389 | تعداد بازديد: 2372 | |
وهابيت و توحيد 04 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: وهابيت و توحيد 04 شبكه جهاني ولايت : 15 / 07 / 1389 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب آدرس منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني قبل از شروع بحث، صحبتي را با بينندگان عزيز داشته باشيد. استاد حسيني قزويني من قبل از شروع بحث، چند نكته را خدمت بينندگان عزيز و گرامي تقديم ميكنم و شايد فرصتي نباشد كه در لابهلاي عرائضمان به آنها بپردازيم؛ به ويژه كه برنامه امشب با تأخير شروع شد. ما بارها اعلام كردهايم كه شبكه جهاني ولايت، يك شبكه مستقل و غير دولتي است و با دو شاخصه، برنامههاي خودش را شروع كرده است: 1. عدم ورود به بحثهاي سياسي و جناحي 2. پرهيز از هرگونه اهانت و جسارت به أهل سنت و وهابيت، حتي به پيروان ديگر أديان الهي اينكه كه وارد چهارمين ماه ولادت اين شبكه جهاني هستيم، تلاش كرديم با تمام توان، اين شاخصه را حفظ كنيم و گفتيم كه درهاي شبكه جهاني ولايت به روي انديشمندان أهل سنت، حتي وهابيها، اگر اين 2 شاخصه را رعايت كنند، گشوده است و گفتيم كه اگر برادران دانشمند أهل سنت و علماء أهل سنت و وهابيت آماده باشند براي گفتوگوي دوستانه و مناظره علمي، ما با كمال ميل از آنها استقبال ميكنيم و مقدمات اين گفتوگوي دوستانه را فراهم ميكنيم. چون بر اين باور هستيم كه اين گفتوگوي دوستانه، خيلي از ابهامات را برطرف ميكند و بدبينيها را كنار ميزند و بستر خوبي براي أخوّت و دوستي و جدايي از تنشها را فراهم ميكند و بالاتر از همه، جوانان شيعه و سني و وهابي را از سردرگمي نجات ميدهد. از ميان اين آقايان، برادري از سرزمين وحي، جناب آقاي حيدري إعلان مناظره كردهاند و مطالبي در جلسات گذشته ردّ و بدل شد و من نميخواهم تكرار كنم و به گلايهها ادامه دهم. ما عرض كرديم كه اگر ايشان، زمينه رفتن ما را به مركز پخش شبكه ماهوارهاي نور فراهم كنند، ما بيصبرانه منتظر اين قضيه هستيم و يا اگر ايشان بتوانند به ايران تشريف بياورند، ما با كمال ميل از ايشان استقبال ميكنيم. راه سومي را هم پيشنهاد كرديم و گفتيم همانگونه كه اين عزيزمان با شبكه ماهوارهاي نور به صورت تلفني صحبت ميكنند، به همين شكل هم ميتوان در شبكه جهاني ولايت اين گفتوگو را پيگيري كرد و اگر اين 3 پيشنهاد ما مورد قبول اين عزيزمان نيست، پيشنهادهاي بعدي را ارائه بدهند تا نسبت به آن فكر شود. ولي اينكه هر روز ايشان بگويد: «ما تصور ميكرديم اين مناظره جدي جدي است، ولي شوخي است و اين آقايان حاضر نيستند و شعار ميدهند»، بينندگان عزيز قضاوت كنند كه چه كسي شعار ميدهد. ما در جلسه گذشته، كليپهايي از اين عزيزمان پخش كرديم و نقد علمي كرديم و ايشان گلايه كردند كه: «چرا شما تنها به مسافرت اين مناظره ميرويد و چرا عجله داريد و ما را هم با خودتان ببريد». ما چه كار كنيم؟ دست ما كوتاه و خرما بر نخيل. ايشان در عربستان سعودي و ما در ايران هستيم و تنها راه ارتباطي ما، تلفن است و گفتيم كه ايشان از طريق ايميل و پيامك، با ما تماس بگيرند و شماره خود را بگذارند و ما تماس بگيريم و يا با شمارههاي ما كه بر روي گيرندهها هست، تماس بگيرند و هماهنگي كنند و ما با كمال ميل، با توجه به قبول شرايطي كه عرض كرده بوديم و ايشان هم در روز عيد فطر بيانيه دادند، آماده هستيم. ايشان در اين يكي دو جلسه، باز هم گلايه كردند كه چرا بيانيه ما را در سايت حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) نگذاشتهاند. ما هم بايد بگوييم: «برادر عزيزم! شما كه بيانيهتان را براي ما ارسال نكرده بوديد كه اين انتظار را داريد!». ما هم كه به بعضي از سايتها مراجعه ميكنيم، مانند سايت حوزه علميه زاهدان، از بيانيه شما در آنجا هم خبري نديديم و اين بيانيه را از يكي از سايتهاي شيعي به نام شيعه نيوز گرفتيم و تلاش كرديم بدون هيچ كم و زيادي، منعكس كنيم و بعد از چند روز، بيانيه شما را در يكي از سايتهاي أهل سنت به نام سني نيوز ديديم و فتنه نيوز نام بهتري براي او است و جز فحاشي و اهانت و ناسزا گويي و استعمال كلمات وقيح نسبت به شيعه و مراجع شيعه و شخصيتهاي شيعه در اين سايت، چيزي ديگري نميبينيم. شما گفته بوديد كه: «من در بيانيه، مطالبي اساسي را آورده بودم كه اي كاش شما در سايت خودتان منعكس ميكرديد». من احساس كردم اين تعبيري كه شما در آن بيانيه داشتيد كه: «شيعه بر اين باور است كه هر روايتي كه مخالف قرآن باشد، فاقد ارزش روايي است». [قطع صدا] إن الحديث سيفشو عني، فما أتاكم عني يوافق القرآن، فهو عني و ما أتاكم عني يخالف القرآن، فليس عني. ... هر چه كه از ما به شما برسد، اگر موافق قرآن باشد، گفته ما است و اگر مخالف قرآن باشد، گفته ما نيست. كتاب الأم للإمام الشافعي، ج7، ص358 ـ معرفة السنن و الآثار للبيهقي، ج6، ص523 ـ أضواء علي السنة المحمدية لمحمود أبو رية، ص367 يا: ما يخالف القرآن، فاضربوه علي الجدار هر روايتي كه از ما رسيد، اگر مخالف قرآن بود، آن روايت را بر ديوار بكوبيد كه فاقد ارزش است. شما كه فرموديد ما هم بر اين قاعده هستيم و بر اين اصل، پايبند هستيم، ولي من گمان ميكنم اگر مقداري مراجعه كنيد به منابع روايي و رجالي شما، خلاف اين را ببينيد. شخصيتهاي برجسته شما مانند آقاي إبن عبد البرّ، وقتي اين روايت را ميآورد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: ما أتاكم عني فاعرضوه علي كتاب الله، فإن وافق كتاب الله، فأنا قلته و إن خالف كتاب الله، فلم أقل. جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج2، ص191 ـ أحكام القرآن للجصاص، ج1، ص629 ميگويد: و هذه الألفاظ لا تصح عنه صلي الله عليه و سلم عند أهل العلم بصحيح النقل من سقيمه و قد عارض هذا الحديث قوم من أهل العلم و قالوا نحن نعرض هذا الحديث علي كتاب الله قبل كل شيء و نعتمد علي ذلك قالوا، فلما عرضناه علي كتاب الله وجدناه مخالف لكتاب الله ... . كساني كه روايت صحيح را از روايت ناصحيح تشخيص ميدهند، عقيده دارند اين روايت از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نيست و ما اگر همين روايت را به قرآن عرضه كنيم، همين روايت، مخالف قرآن است. لذا ايشان با صراحت، اين روايت را رد ميكند. بزرگان شما بر اين باور هستند كه: «اگر روايتي از صحابه آمد و مخالف قرآن بود، اين روايت، قرآن را نسخ ميكند و اطلاقات قرآن را تقييد ميكند و عمومات قرآن را تخصيص ميزند». براي اين هم مصاديق زيادي آوردهاند و يكي از آنها، حديث مشهور جناب أبو بكر است كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل ميكند: نحن معاشر الأنبياء لا نورث، ما تركناه صدقة ما پيامبران از خودمان ارث نميگذاريم. با اينكه اين روايت، مخالف نصّ صريح قرآن است و مخالف تمام رواياتي است كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در رابطه با ارث خودشان و ارث أنبياء (عليهم السلام) آمده است و مخالف خطبه فدكيه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است. ولي اين آقايان ميگويند: «همين كافي است كه جناب أبو بكر، اين روايت را گفته باشد و ما با اين روايت، قرآن را تخصيص ميزنيم يا نسخ ميكنيم». پناه ميبريم به خداوند! اين برادرمان در شبكه ماهوارهاي نور، در هر جلسهاي كه ميآيند، مطلبي از شيعه نقل ميكنند و يك برچست منافق به شيعيان و علماء شيعه ميزنند. «نعم الحكم الله»، إن شاء ا... در روزي كه همگي در پيشگاه عدل إلهي حاضر خواهيم شد، در آنجا معلوم ميشود كه منافق كيست؟ ما هستيم، يا ديگران؟ اينكه ايشان واژه منافق را در هر جلسه، چندين بار استعمال ميكند و نثار شيعه ميكند، اميدواريم كه اين عزيزمان براي فرداي قيامتشان هم جوابي داشته باشند. * * * * * * * آقاي محسني با توجه به مطالبي كه شما در جلسات قبل مطرح كرديد و براي وهابيت گران آمد، اولين كاري كه اينها كردند، اين بود كه اين نوع توحيد را انكار كردند و گفتند كه تجسيم، در توحيد ما نيست و اين حرفهايي كه زده ميشود، خود شيعيان مانند هشام بن سالم كه از اصحاب امام صادق (عليه السلام) است بنيانگزار آنها بوده است. لطفا اين روايات تجسيم را كه بيان فرموديد، از جهت سندي براي ما بيان بفرماييد كه آيا صحيح يا خير؟ استاد حسيني قزويني بله، اين برادر بزرگوارمان هم در برنامه روز سه شنبه خود اشاره كردند كه «بنيانگزار تجسيم، بزرگ نظريهپرداز شيعه، هشام بن سالم است» و اينكه ايشان خودشان را تبرئه كردند كه قضيه «شاب أمرد»، ساخته پرداخته ما شيعيان است، نه عزيزم، ما پناه ميبريم به خداوند از اين نسبتها و خداوند مبرّا و منزه است از اينگونه تجسيم و إن شاء ا... روايات ائمه (عليهم السلام) را ميخوانيم كه با تمام قدرت، از قائلين به تجسيم، تبري جستهاند و خداوند را منزه است هرگونه تجسيم و لوازم تجسيم دانستهاند. ولي اين تعبيري است كه از إبن عباس در معتبرترين كتابهاي شما آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: رأيت ربي عز و جل شاب أمرد جعد قطط عليه حلية حمراء. من خداوند را ديدم در حاليكه نوجواني بود كه هنوز موي صورتش در نيامده و موهاي سرش فرفري بود و زيور آلات قرمز بر تن كرده بود. از خود آقاي احمد بن حنبل، رئيس حنابله (كه آقايان وهابيها خودشان را منتسب به ميدانند به احمد بن حنبل) نقل كردهاند كه وقتي به اين حديث ميرسد، با صراحت ميگويد: هذا حديث رواه كبّر عن الكبّر عن الصحابة عن النبي (صلي الله عليه و سلم)، فمن شك في ذلك أو في شئ منه، فهو جهمي لا تقبل شهادته و لا يسلم عليه و لا يعاد في مرضه. اين، روايتي است كه بزرگان ما از بزرگان ما از صحابه از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نقل كردهاند و اگر كسي در اين روايت شك و شبهه داشته باشد، بيدين است و شهادتش قبول نيست و نميتوان بر او سلام كرد و اگر بيمار شود، نبايد به عيادتش رفت. طبقات الحنابله، ج3، ص81، ح82، جاپ مكتبة العبيكان مكه مكرمه و چاپ جامعه أم القري ـ طبقات الحنابله، ج2، ص46، چاپ دار المعرفة بيروت، تحقيق محمد حامد الفقي ـ إبطال التأويلات لأبي يعلي، ج1، ص141 بحث، مقداري فراتر از تصحيح است! جالب اين است كه نقل ميكنند از إبن صدقه كه از حفاظ أهل سنت است، ميگويد: من لم يؤمن بحديث عكرمة فهو زنديق. هر كس به اين حديث رؤيت خداوند ايمان نياورد، زنديق و بيدين است. إبطال التأويلات لأبي يعلي، ج1، ص143، شماره 142 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج3، ص335، شماره 4776 اين، مباحثي است كه آقايان أهل سنت به آن اشاره كردهاند. آقاي ذهبي درباره إبن صدقه ميگويد: الإمام الحافظ المتقن الفقيه. امام و حافظ و قوي و فقيه است. سير أعلام النبلاء للذهبي، ج14، ص83 آقايان أهل سنت به هر كسي الإمام نميگويند؛ اين كلمه، معادل آيت ا... العظمي در اصطلاح شيعه است و به كسي ميگويند كه مراحل بالايي از علم و تقوا و إتقان و احترام را داشته باشد تا به او الإمام بگويند. آقاي دار قطني درباره او ميگويد: ثقة ثقة. تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج5، ص244، ح2710، چاپ دار الكتب العلمية بيروت راوي دوم، أبو زرعه است و از كبار ائمه أهل سنت است و ما در جلسه گذشته درباره او صحبت كرديم. من گمان نميكنم آقايان حنابله و وهابيت، بتوانند در حديث «شاب أمرد» ايراد متني يا سندي وارد بكنند. ما خوشحال ميشويم كه اينها بيايند خداي عز و جل را منزّه كنند از هرگونه تجسيم و عوارض جسمانيت. ما معتقديم و إن شاء ا... عقايد بسياري از علماء أهل سنت را ميخوانيم كه قول به تجسيم، كفر و زندقه است و إرتداد را به دنبال دارد و بر خلاف آيات صريح قرآن است: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ سوره شوري/آيه11 وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ سوره إخلاص/آيه4 ما دوست داريم كه اينها بيانيهاي بدهند كه ما خداوند را جسم نميدانيم و خدا را از هرگونه جسمانيت منزه ميدانيم و اين قول را ميدهيم كه اين بيانيه را به صورت مرتب، در شبكه جهاني ولايت پخش كنيم و در سايتمان بگذاريم و در جلسات تدريسمان در حوزه علميه و دانشگاه بگوييم وهابيهاي معاصر، معتقد به تجسيم خداوند نيستند و آقايان وهابيهاي گذشته، به صورت اشتباه، معتقد به تجسيم بودند، يا اينكه اشتباه از ما بوده است كه گفتيم آقايان وهابيها قائل به تجسيم خداوند هستند و تمام عبارتهاي إبن تيميه و ديگران را اشتباه تلقي ميكنيم. ما حاضريم چشم خودمان را تخطئه كنيم و فتاواي جديد حضرات را در رابطه با انكار تجسيم بيان كنيم. ما از خدايمان است و شايد يكي از بالاترين آرزوي يك شيعه اين باشد كه اين آقايان بيايند ذات أقدس ربوبي را كه منزّه است از هرگونه جسمانيت و عوارض جسماني و اين كفريات، منزّه كنند و اعلام برائت كنند. * * * * * * * آقاي محسني در اين روايات وهابيت كه در رابطه با تجسيم آمده است و قبلاً هم فرموده بوديد، بحث عرش خداوند است كه ميگويند: خداوند از هر طرف عرش، 4 انگشت بزرگتر از عرش است. لطفا در مورد سند و صحت اين روايت توضيحاتي را بفرماييد. استاد حسيني قزويني آقاي إبن تيميه و إبن قيّم جوزيه و آقاي أبو بكر بن عربي در كتاب العواصم من القواصم (كه هر فحشي را كه به نظرش آمده، نثار شيعه كرده است و اگر خداوند در قرآن، دستور أكيد داده بود كه شيعيان را سبّ كنيد، آقاي أبو بكر بن عربي، بيش از اين نميتوانست سبّ كند) در ذيل آيه شريفه: الرَّحْمَنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي سوره طه/آيه5 ميگويند: إنه جالس علي عرشه، متصل به و أنه أكبر بأربع أصابع، أذ لا يصح يكون أصغر منه، لأنه العظيم خداوند بر عرش خود نشسته و چسبيده به آن است و خداوند از هر طرف، 4 انگشت بزرگتر از عرش است؛ زيرا صحيح نيست كه خداوند، كوچكتر از عرش خود باشد و بايد عظمت خداوند ثابت شود. العواصم من القواصم، ص209 بايد گفت مرحبا به اين توحيد! هزار آفرين بر اين خداشناسي! يعني 4 انگشت بزرگتر نباشد، خداوند كوچك ميشود و توحيد خراب ميشود. آيا ـ نستجير بالله ـ وقتي خداوند سوار بر الاغ ميشود، از الاغ هم بزرگتر است؟ آيا وقتي سوار شتر ميشود براي رفتن به مراسم حج، از شتر هم بزرگتر است؟ اي كاش فلسفه اينكه چرا فقط 4 انگشت بزرگتر بوده و بيشتر نبوده را ميگفتند تا ما هم در اينجا عرض ميكرديم. اين آقايان نقل ميكنند: عن عمر رضي الله عنه: أن امرأة أتت النبي صلي الله عليه و سلم فقالت: أدع الله أن يدخلني الجنة، فعظم الرب تبارك و تعالي و قال: إن كرسيه وسع السماوات و الأرض و إن له أطيطا كأطيط الرحل الجديد، إذا ركب من ثقله. عمر بن خطاب نقل ميكند: زني آمد نزد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) گفت: دعا كن كه خداوند مرا وارد بهشت گرداند ... وقتي خداوند سوار بر عرش ميشود، عرش خداوند مانند يك شتر جوان و نوپايي است كه وقتي تازه ميخواهند بر آن سوار شوند، از سنگيني خداوند ناله ميكند. مجمع الزوائد للهيثمي، ج1، ص84 و ج10، ص159 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج10، ص373 ـ جامع البيان للطبري، ج3، ص16 ـ تفسير إبن كثير، ج1، ص317 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج1، ص328 ـ تفسير الآلوسي، ج3، ص10 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج8، ص51 آقاي هيثمي اين روايت را نقل ميكند و ميگويد: رواه البزار و رجاله رجال الصحيح. اين روايت را آقاي بزار در مسند خود نقل كرده و تمام راويان آن صحيح هستند. مجمع الزوائد للهيثمي، ج1، ص84 همچنين در جاي ديگري ميگويد: رواه أبو يعلي في الكبير و رجاله رجال الصحيح، غير عبد الله بن خليفة الهمذاني و هو ثقة. اين روايت را أبو يعلي در كبير خود نقل كرده و تمام راويان آن صحيح هستند؛ غير از عبد الله بن خليفه همداني است كه او هم ثقه است. مجمع الزوائد للهيثمي، ج10، ص159 پناه ميبريم به خداي عالم! ما بايد روزي هزاران مرتبه شكر كنيم كه خداوند، زندگي ما را از روز ازل با ولاي أهل بيت (عليهم السلام) پيوند زده است و توحيدمان را از خانه حضرت علي (عليه السلام) و فرزندان حضرت علي (عليه السلام) گرفتهايم؛ توحيدمان را از امام صادق (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) گرفتهايم و روايات ائمه (عليهم السلام) از اين خرافات و مزخرفات، كاملا مبرّا هستند. همچنين جناب آقاي إبن قيّم جوزيه در حاشيهاي كه بر سنن أبو داود نوشته، در جلد 13، صفحه 13، چاپ دوم دار الكتب العلمية بيروت ميگويد اين روايت صحيح است. آقاي إبن قيم جوزيه (شاگرد إبن تيميه و بزرگ نظريهپرداز وهابيت) در بدائع الفوائد، جلد 4، صفحه 39 ميگويد: إن الله يجلس علي العرش و يجلس بجنبه سيدنا محمد و هذا هو المقام المحمود. خداوند بر روي عرش مينشيند و در كنارش، پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مينشيند و اين همان مقام محمودي است كه خداوند در قرآن به آن وعده داده است. إن شاء ا... اگر فرصت شود، براي بينندگان عزيز عرض خواهم كرد كه درگيريها و كشت و كشتارهايي ميان طرفداران و مخالفان تجسيم در أهل سنت بوده است و إن شاء ا... خواهيم گفت كه منظور از «مقام محمود» در قرآن، شفاعت است يا اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به عرش ميرود و خداوند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را به منزله نخست وزير، كنار خود مينشاند. درگيريها و كشتارهايي كه به خاطر عقيده تجسيم ميان آقاي حنبليها و مالكيها و ميان حنبليها و شافعيها بوده است را إن شاء ا... به صورت مستند و مفصل بيان خواهم كرد. إن شاء ا... در مورد اينكه ما را مشرك مينامند و جديدا هم آقاي حيدري ما را منافق مينامد، صحبت خواهيم كرد كه نفاق يعني چه و منافقين چه كساني هستند و در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، چه كساني منافق بودند و بعد از تصدي خلافت، منافقين چه كارهايي را انجام دادند؟ اين بحثها، طلب اين برادر عزيزمان و إن شاء ا... به صورت مستند از صحاح أهل سنت براي ايشان و بينندگان عزيزمان عرض خواهيم كرد. * * * * * * * آقاي محسني اين فرهنگ تجسيم، از كجا وارد فرهنگ وهابيت شد؟ استاد حسيني قزويني من از بينندگان عزيز تقاضا دارم كه خوب دقت كنند و همچنين جوانان عزيز أهل سنت كه عزيزان ما هستند و فرزندان ما هستند و برادران و خواهران ما هستند، حتي جوانان وهابي خوب دقت كنند. عزيزان! والله! من شما را دوست دارم. وقتي به مكه يا مدينه ميروم، غالبا با اين جوانان يا دانشجويان دانشگاه أم القري يا مدينه منوره ارتباط دارم و حتي وقتي در ايران هستم، به صورت تلفني با اينها در تماس هستم و اينها را دوست دارم و اگر هم با اينها، گاهي تندي ميكنيم، به عنوان برادري كوچك، يا پدري با فرزندش است. من تقاضا دارم مقداري دقت كنيد. ملاك توحيد براي ما، در مرتبه اول، قرآن كريم و در مرتبه دوم، سنت صحيح از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و در مرتبه سوم، از چشمهسار زلال ائمه عصمت و طهارت (عليهم السلام) كه متصل به وحي است و برخاسته از علم نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و برگرفته از قرآن كريم است. من تقاضا دارم به اين بخش از عرائضم دقت ويژهاي داشته باشند عزيزان أهل سنت. جناب طبراني، روايتي را نقل ميكند از أبو سعيد خدري (كه چهره شناختهشدهاي براي همه أهل سنت است) و راوي ميگويد: فوجدناه مستلقيا رافعا رجله اليمني علي اليسري فسلمنا و جلسنا، فرفع قتادة بن النعمان يده إلي رجل أبي سعيد فقرصها قرصة شديدة، فقال أبو سعيد: سبحان الله! يا بن آدم! لقد أوجعني، فقال له: ذلك أردت، فقال: إن رسول الله صلي الله عليه و سلم قال: إن الله عز وجل لما قضي خلقه، استلقي، فوضع إحدي رجليه علي الأخري و قال: لا ينبغي لأحد من خلفي أن يفعل هذا، فقال أبو سعيد: لا جرم والله! لا أفعله أبدا. ما رفتيم خدمت أبو سعيد خدري و ديديم كه به پشت خوابيده است و پاي راستش را روي پاي چپ خود انداخته است. بر او سلام كرديم و قتادة آمد نيشگوني شديد از پاي أبو سعيد گرفت و أبو سعيد گفت: سبحان الله! اين پسر آدم! مرا به درد آوردي. قتاده گفت: من هم همين را ميخواستم. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: خداوند وقتي خلقت جهان را تمام كرد، به پشت خوابيد و يكي از پاهايش را روي پاي ديگرش انداخت و فرمود: سزاوار نيست براي هيچيك از بندگانم كه همچنين كاري را بكند. أبو سعيد گفت: به خدا قسم! من هم ديگر اين كار را نميكنم. المعجم الكبير للطبراني، ج19، ص13 بعد از اينكه اين روايت را آقاي أبو يعلي ميآورد، ميگويد: قال أبو محمد الخلال: هذا حديث إسناده كلهم ثقات و هم مع ثقتهم شرط الصحيحين. أبو محمد خلال ميگويد: اين روايتي است كه تمام راويانش ثقه هستند و تمام شرايط صحيح بخاري و صحيح مسلم در اين روايت هست. إبطال التأويلات لأبي يعلي، ج1، ص188 و 189 عزيزان بيننده، مخصوصا برادران عزيز و دانشجويان وهابي كه در سراسر دنيا برنامه ما را ميبينند، طرف سخنان من، اين عزيزان هستند و كاري با شيعيان و جوانان أهل سنت ندارم و ميخواهم چند لحظه اين عزيزان دقت كنند. شما اين روايتي را كه خواندم، داشته باشيد و بعد بياييد كتابهايي را كه از يهوديان در دست ماست، ببينيد. مثلا كتاب مقدس عهد قديم، در صفر تكوين، اصحاح دوم، صفحه 4 آمده است: وقتي خداوند ميگويد: فأكملت السماوات و الأرض و فرغ الله في اليوم السابع من عمله الذي عمل، فاستراح في اليوم السابع ... وقتي خداوند، خلقت آسمان و زمين را تكميل كرد و در روز هفتم، به استراحت پرداخت و ... سپس عباراتي را ميآورد شبيه همان عباراتي كه آقايان در حديث قبلي آوردند. در مورد آيه 38 سوره ق كه قرآن ميفرمايد: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ مَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوبٍ آقايان أهل سنت در ذيل اين آيه آوردهاند: نزلت في اليهود. اين آيه درباره يهوديان نازل شده است. چون يهوديان معتقد بودند كه خداوند، آسمان و زمين را در 7 روز آفريده است. ثم استراح يوم السبت و استلقي علي العرش. از يكشنبه شروع شد و در روز هفتم كه شنبه بود، تمام شد و خداوند به استراحت پرداخت و بر روي عرش، بر پشت خوابيد. تفسير الكشف و البيان للثعلبي، ج9، ص106 ـ تفسير معالم التنزيل للبغوي، ج4، ص226 ـ تفسير النسفي، ج4، ص174 ـ تفسير الرازي، ج28، ص184 ـ تفسير البيضاوي، ج5، ص232 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج8، ص128 ـ تفسير أبي السعود، ج8، ص134 ـ تفسير الآلوسي، ج26، ص192 در صحيح مسلم هم همين 7 روز آمده است. آقاي آلوسي كه مورد تائيد آقايان وهابيها است، ميگويد: و قد حكي عنهم أنهم زعموا أن ربهم أبيض الرأس و اللحية، قاعد على كرسي و أنه فرغ من خلق السموات و الأرض يوم الجمعة و استلقى على ظهره، واضعا إحدى رجليه على الأخرى و إحدى يديه على صدره للاستراحة ... . حكايت شده است از يهوديان كه آنها بر اين باورند كه موي سر و محاسن خداوندشان سفيد است و بر روي كرسي نشسته است و در روز جمعه، خلفت آسمان و زمين را تمام كرد و بر پشت خوابيد و يكي از پاهايش را روي پاي ديگرش گذاشت و يكي از دستانش را روي سينهاش گذاشت براي استراحت كردن ... . تفسير روح المعاني للآلوسي، ج6، ص180 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج3، ص533 اين قضايا در كتب يهوديان آمده است و در كتابهاي تفسيري أهل سنت، مانند آلوسي و نسفي و ديگران، اين قضايا را نقل كردهاند از يهود. چند جلسه قبل، جملهاي را از جناب شهرستاني، از علماء بزرگ أهل سنت و شافعي مذهب نقل كردم كه در كتاب الملل و النحل، جلد 1، صفحه 117 ميگويد: وضع كثير من اليهود الذين اعتنقوا الإسلام أحاديث متعددة في مسائل التجسيم و التشبيه و كلها مستمدة من التوراة. يهودياني كه آمدند خودشان را به مسلماني زدند و دم از اسلام زدند و به ظاهر، ادعاي مسلماني كردند و خواستند با ادعاي اسلام، به اسلام ضربه بزنند، آمدند احاديث متعددي در تجسيم خداوند و تشبيه خداوند به مخلوفات، جعل كردند و وارد فرهنگ أهل سنت كردند و تمام اين مطالب تجسيم و تشبيه، برگفته از تورات است. إن شاء ا... من سؤالي مطرح ميكنم و تا به حال، پاسخي براي اين سؤالم پيدا نكردم و طبق عبارتي كه أم المؤمنين عايشه دارد، جناب خليفه اول دستور داد احاديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را جمع كردند و حدود 500 حديث شد و همهاش را آتش زد و ذهبي هم در تذكرة الحفاظ، جلد 1، صفحه 5 نقل ميكند و همچنين خليفه دوم دستور داد كه كسي حق ندارد روايتي را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل كند و حتي أبو درداء و إبن مسعود و ديگران را زنداني كرد كه چرا از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل روايت ميكنيد، اين سؤال براي من مطرح است: در اين برهه از تاريخ كه نقل روايت، غدقن است و أبو هريره در صحيح بخاري و صحيح مسلم ميگويد: «اگر من در زمان عمر، نقل روايت ميكردم، با آن شلاقش بر سر من ميكوبيد و حلقوم مرا ميبريد»، ولي در همان بحبوحه، چه شد كه آقاي كعب الأحبار يهودي، در مسجد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، كرسي تدريس دارد و صحابهاي مانند إبن عباس و أبو هريره و ديگران، از او نقل حديث ميكنند و افتخار شاگردي او را دارند؟ اگر شرح حال كعب الأحبار را در كتاب تهذيب الكمال مزي ببينيد، ميبينيد كه وقتي شاگردان كعب الأحبار را بيان ميكند، چه تعدادي از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را نام ميبرد؟! با اينكه كعب الأحبار در سال 17 يا 18 هجري و در زمان خليفه دوم مسلمان شده است، چه شد كه صحابه ميآيند نزد كعب الأحبار و شاگردي او را ميپذيرند و از او نقل روايت ميكنند؟! اين مقداري براي من عجيب است. إن شاء ا... اگر عزيزان براي اين سؤال، جوابي داشتند، اعلام كنند يا توسط پيامك براي ما بفرستند تا ما آن را براي بينندگان عزيز شبكه جهاني ولايت قرائت كنيم. * * * * * * * آقاي محسني باز ميگرديم به بحث هشام بن سالم كه بحث تجسيم را به ايشان نسبت دادند. لطفا ايشان را براي ما معرفي كنيد و بفرماييد كه آيا نسبت دادن تجسيم به ايشان، صحيح يا خير؟ استاد حسيني قزويني هشام بن سالم و هشام بن حَكَم، 2 تن از شاگردان برجسته امام صادق (عليه السلام) بودند و در حوزه مناظره با أهل سنت و نواصب و ملحدين و منكرين خدا، يد طولائي داشتند و شايد در ميان 4 هزار شاگرد امام صادق (عليه السلام)، شايد بگوييم كه هشام بن حكم، در اوج قله گفتوگوي علمي و مناظره و قهرمان اين ميدان بود؛ و همچنين خود هشام بن سالم. اين 2 بزرگوار در مسائل كلامي، سرآمد عصر بودند و وقتي خود امام صادق (عليه السلام)، هشام را ميديد، خوشحال ميشد و اظهار مسرّت ميكرد و او را تشويق به مناظره ميكرد و دعايش را بدرقه راه آنها ميكرد. اما در رابطه با آنچه كه جناب آقاي حيدري گفتند كه هشام بن سالم، بنيانگزار تجسيم بود و هيچ مدركي هم ارائه نكرد و قول دادند مدرك بياورند و اگر مدركي نياورند، من مدركش را عرض ميكنم و ايشان مراجعه كنند به كتاب الكافي، جلد 1، صفحه 105 و بحار الأنوار، جلد 3، صفحه 288، اين روايتي را كه ايشان ميخواهد بياورد، آمده است و من كار ايشان را راحت ميكنم. در آنجا نقل ميكنند از محمد بن فرج و ميگويد: كتبت إلى أبي الحسن (عليه السلام) أسأله عما قال هشام بن الحكم في الجسم و هشام بن سالم في الصورة، فكتب: دع عنك حيرة الحيران و استعذ بالله من الشيطان، ليس القول ما قال الهشامان. به امام صادق (عليه السلام) نامهاي نوشتم و در مورد آنچه كه مشهور است از هشام بن حكم در جسمانيت خداوند و از هشام بن حكم در مورد صورت خداوند، سؤال كردم و حضرت براي من نوشت: آنچه را كه افراد حيرت زده ميگويند، رها كن و از شيطان به خداوند پناه ببر؛ اين سخناني كه از طرف هشام بن سالم و هشام بن حكم نقل كردهاند، صحيح نيست. الأمالي للشيخ الصدوق، ص351 ـ التوحيد للشيخ الصدوق، ص97 اين روايتي است كه نقل شده و سند روايت هم ضعيف است. چون در سند روايت آمده است: علي بن محمد رفعه، عن محمد بن الفرج الرخجي. اين روايت، مرفوعه است و ما روايت مرفوعه را مرسل ميدانيم. البته بر خلاف أهل سنت كه كلمه مرفوع را به روايت منسوب ميگويند. حديث مرفوع در اصطلاح شيعه، غير از حديث مرفوع در اصطلاح أهل سنت است. حتي براي بعضي از علماء شيعه هم گاهي اشتباه ميشود و احاديث مرفوع أهل سنت را مرسل و ضعيف ميدانند. كلمه رفعه در أهل سنت، يعني نسبه إلي رسول الله. كلمه مرفوع در اصطلاح شيعه، روايتي است كه يك راوي يا بيشتر، حذف شده باشد و اين روايت، از نظر سندي، كاملا ضعيف است. در اين روايت، مطالبي را افرادي نقل ميكنند. امام صادق (عليه السلام) چه بفرمايد؟ آيا بايد بفرمايد آنچه كه از اين 2 هشام نقل ميكنند، نادرست است؟ حضرت ميفرمايد: اين سخناني كه از طرف هشام بن سالم و هشام بن حكم نقل كردهاند، صحيح نيست. جالب اين است كه وقتي مرحوم علامه مجلسي (ره) در بحار الأنوار به اين روايت ميرسد، ميفرمايد: لا ريب في جلالة قدر الهشامين و براءتهما عن هذين القولين و قد بالغ السيد المرتضى قدس الله روحه في براءة ساحتهما عما نسب إليهما في كتاب الشافي، مستدلا عليها بدلائل شافية و لعل المخالفين نسبوا إليهما هذين القولين معاندة كما نسبوا المذاهب الشنيعة إلى زرارة و غيره من أكابر المحدثين ... . هيچ شكي در جايگاه و منزلت اين 2 هشام نيست و اين 2 بزرگوار، مبرّا هستند از اين مطالبي كه به آنها نسبت دادهاند. مرحوم سيد مرتضي (ره) هم در كتاب شافي آورده است: همانطور كه به زراره و ديگران بعضي از مطالب را نسبت دادهاند، به اين 2 هشام هم مطالبي را نسبت دادهاند و اينها كاملا نادرست است ... . مشخص است كه اين اشكالات از آن زمان هم بوده است و براي اينكه اين افراد را متهم كنند و حيثيتشان را زير سؤال ببرند، از اين برچسبها ميزدند. جواب ديگر اين است كه روايات خود آقاي هشام بن سالم را در دست داريم، چرا دورتر برويم و آن روايت ضعيف را نقل كنيم؟ در روايت صحيحي كه در كافي، جلد 1، صفحه 81 نقل شده است، در مناظرهاي كه ميان هشام و يكي از زنادقه بوده، هشام بن سالم صراحت دارد و ميفرمايد: أنه لا جسم و لا صورة و لا يحس و لا يجس و لا يدرك بالحواس الخمس، لا تدركه الأوهام و لا تنقصه الدهور و لا تغيره الأزمان. خداوند، نه جسم است و نه صورت است و نه حسّ ميشود و نه قابل درك با اين حواس پنجگانه است و ... . اين سخن كاملا صريح هشام بن سالم است در روايتي صحيح، ولي اين آقايان همانطور كه خودشان ميگويند: «مانند مگس، بر گرد چيزهاي نجس ميگردند» و افرادي مانند إبن تيميه و إبن قيّم جوزيه و دكتر قفاري كه نسبت تجسيم به هشام ميدهند، ظاهرا چشمشان اين روايات صحيح را نميبيند. مضافا كه هشام بن سالم در روايتي صحيح ميفرمايد: خدمت امام صادق (عليه السلام) رسيدم: فقال لي: أتنعت الله؟ فقلت: نعم، قال: هات، فقلت: هو السميع البصير، قال: هذه صفة يشترك فيها المخلوقون، قلت: فكيف تنعته؟ فقال: هو نور لا ظلمة فيه و حياة لا موت فيه و علم لا جهل فيه و حق لا باطل فيه. فخرجت من عنده و أنا أعلم الناس بالتوحيد. به من فرمود: آيا خدا را توصيف ميكني؟ گفتم: بله، فرمود: چگونه خدا را توصيف ميكني؟ گفت: او سميع و بصير است. فرمود: اين صفت، مشترك ميان مخلوقات هم هست. گفتم: پس چگونه خداوند را توصيف كنم؟ فرمود: «خداوند، نور مطلق است كه هيچ تاريكي در او تصور نميشود و حيات محض است و مرگ در او معنا ندارد و علم محض است كه هيچ جهلي در او راه ندارد و حق مطلق است و هيچ باطلي در او راه ندارد». در حالي از منزل حضرت خارج شدم كه من عالمترين افراد به توحيد بودم. التوحيد للشيخ الصدوق، ص146 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج4، ص70 با اين حال، آيا انصاف است كه بياييم به اين بزرگوار بگوييم كه تو قائل به تجسيم و جسمانيت خداوند هستي؟! رواياتي از هشام بن سالم و هشام بن حكم داريم كه ائمه (عليهم السلام) به آنها مدح و ثناء گفتهاند و از آنها تجليل كردهاند. مگر ميشود ـ نستجير بالله ـ يك صحابه قائل به تجسيم باشد، تجسيمي كه از ديدگاه امام صادق (عليه السلام)، كفر و إرتداد است، ولي امام صادق (عليه السلام) از آنها تجليل و تعريف كند. مضافا كه اينها، پرورشيافته مكتب امام صادق (عليه السلام) هستند و وقتي خدمت امام صادق (عليه السلام) ميرسند و سؤال ميكنند و جواب ميگيرند، حضرت هم مناظرات آنها را نقد ميكند. جالب اين است وقتي هشام، قضاياي مناظراتش را نقل كرد، آقا امام صادق (عليه السلام) از خوشحالي خنديد: فضحك أبو عبد الله عليه السلام و قال: يا هشام! من علّمك هذا؟ قلت: شئ أخذته منك و ألفته، فقال: هذا والله! مكتوب في صحف إبراهيم و موسى. و فرمود: اي هشام! اينها را از چه كسي ياد گرفتهاي؟ گفتم: من پرورش يافته و شاگرد خود شما هستم. الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص171 اميدواريم كه إن شاء ا... ما هم به مرحلهاي برسيم كه كار ما، لبخندي كوچك بر چهره نوراني حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) بنشاند. إن شاء ا... در جلسات بعدي، توحيد را از ديدگاه ائمه (عليهم السلام) و شاگردان ائمه (عليهم السلام)، مخصوصا هشام بن حكم و هشام بن سالم كه متهم اصلي دادگاه وهابيت هستند، بررسي ميكنيم؛ بدون اينكه اين بزرگواران حضور داشته باشند، وهابيها 700 ، 800 سال است اين 2 بزرگوار را محاكمه ميكنند و هم خودشان مدعي هستند و هم قاضي و هم مجري، در يك دادگاهي كه از متهم و مدعي عليه خبري نيست. إن شاء ا... ما بتوانيم در دفاع از اين بزرگواران، ران ملخي به پيشگاه سليمان عالم هستي، آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) و جدّ بزرگوارش امام صادق (عليه السلام) داشته باشيم. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال: 1. درباره تاريخ شيعه، يكي از شبكههاي ضد شيعه، يك آقايي را آورده بودند و صحبت كردند و بلافاصله، سراغ صفويه رفتند. نميدانم اينها معلومات خود را از كجا آوردند؟ آيا كتب اربعه شيعه را نخوانده بودند؟ آيا تاريخ تأليف اين كتب شيعه را نميدانستند؟ وقتي امام رضا (عليه السلام) به طوس رفتند، آيا شيعيان نبودند كه به استقبال ايشان رفتند؟ در اين مورد توضيح بفرماييد. 2. در يكي از شبكههاي ماهوارهاي شيعه، فيلمي به زبان عربي در رابطه با تاريخ حضرت علي (عليه السلام) پخش شد و اين فيلم، تاريخ زندگي حضرت علي (عليه السلام) را به صورت فيلم در آورده بودند كه خيلي فيلم جذابي بود. اگر ميشود، شبكه شما هم اين فيلم را تهيه كند و آن را پخش كند. 3. در يكي از شبكههاي ضد شيعي فارسي زبان، يكي از كارشناسانشان ميگفت: «شيعيان استناد ميكنند به آيه ولايت كه حضرت علي (عليه السلام) كه در موقع نماز، تير از پايش درميآوردند و حواسش نبود، چطور شما قبول ميكنيد كه حضرت علي (عليه السلام) صداي يك گدايي را بشنود و دستش را دراز كند؟» 4. در رابطه با سكوت حضرت علي (عليه السلام) هم ميگفت: «اگر حضرت علي (عليه السلام) سنبل و مجسمه عدالت بود، چطور شد كه سكوت كردند؟» در اين مورد هم توضيح بفرماييد. جواب: 1. إن شاء ا... در رابطه با تاريخ پيدايش شيعه، مفصل بحث خواهيم كرد و اينكه وهابيها ورد زبانشان شده است كه عبد الله بن سبأ، موسس مذهب شيعه بوده و امامت و وصايت را او آورده است، اينها چرندياتي است كه در دنياي علم و در ميزان علم و انديشه، هيچ ارزشي ندارد. ما در پاسخي كه به آقاي قِفاري دادهايم در اصول مذهب شيعه، كه 2 جلد آن چاپ شده است، در آنجا مفصل پنبهاش را زدهايم. حتي يكي از علماء ميفرمود: اگر قِفاري اين جواب محكم شما ببيند، از غصهاش سكته ميكند. اين كتاب را روي سايت گذاشتهايم و حدأقل اين برادر عزيزمان جناب آقاي حيدري بروند در آنجا ببينند كه در رابطه با عبد الله بن سبأ، به فضل إلهي، كاري كردهايم كه دوستان ميگويند كارستان. 2. إن شاء ا... 3. در رابطه با در آوردن تير از پاي أمير المؤمنين (عليه السلام) هم عرض كردم كه آنچه كه بنده گشتم با امكاناتي كه داشتم از اينترنت و كامپيوتر، هيچ سندي، حتي ضعيف هم براي اين قضيه پيدا نكردم كه بگويم در يك روايت مرسل يا مرفوع، همچنين قضيهاي آمده است. از قرن هفتم يا هشتم، در شعر بعضي از شعراء آمده است و بعضيها گفتهاند در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و در جنگ أحد بود كه تيري بر ران مبارك حضرت علي (عليه السلام) وارد شد و بعضي گفتهاند در جنگ صفين بوده و بعضي گفتهاند در جنگ جمل بوده و بعضي گفتهاند در جنگ با خوارج بوده است و اين آقاياني كه اين قضيه را بافتهاند، براي اين است كه آيه ولايت را زير سؤال ببرند. 4. در رابطه با سكوت أمير المؤمنين (عليه السلام) هم صحبت كردهايم و إن شاء ا... باز هم در اين زمينه و در رابطه با غدير هم صحبت خواهيم كرد و قطعاً دفاع از خود و ناموس و از كيان، منوط به داشتن نصرت و ياور است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) 13 سال در مكه بود، چرا در برابر آنهمه شكنجههايي كه بر سر صحابه آوردند، سكوت و صبر كردند؟ إبن حجر عسقلاني در الإصابة في تمييز الصحابة، جلد 8، صفحه 190 ميگويد: و كان رسول الله صلى الله عليه و سلم يمر بعمار و أمه و أبيه و هم يعذبون بالأبطح في رمضاء مكة، فيقول: صبرا يا آل ياسر! موعدكم الجنة. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از كنار عمار و پدرش ياسر و مادرش سميه ميگذشت، در حاليكه آنها را به بدترين وجه، در زير آفتاب سوزان بطحاء شكنجه ميكردند و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ميفرمود: اي خاندان ياسر! صبر پيشه كنيد كه جايگاه شما در بهشت است. أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج4، ص44 پس چرا پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در اينجا دفاع نكردند؟! گذشته از همه اينها، اين آقاياني كه اينهمه سنگ صحابه را به سينه ميزدند كه صحابه چنين و چناناند، در برابر شكنجهاي كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميدادند در آن 3 سالي كه در شعب أبي طالب بود، آن صحابه كجا رفتند و چرا از صحابه دفاع نكردند؟ جناب أبو بكر و عمر و عثمان كجا بودند؟ چرا از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفاع نكردند؟! در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 66، حديث 240 و صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 179 آمده است: ان النبي صلى الله عليه و سلم كان يصلى عند البيت و أبو جهل و أصحاب له جلوس، إذ قال بعضهم لبعض: أيكم يجئ بسلا جزور بنى فلان يضعه على ظهر محمد إذا سجد، فانبعث أشقى القوم، فجاء به، فنظر حتى إذا سجد النبي صلى الله عليه و سلم وضعه على ظهره بين كتفيه ... . پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) نماز ميخواند و قريش آمد دستور داد به يكي از اين كثيفها و آمد پشكل داخل شكمبه شتر را بر سر مقدس نبي مكرم (صلي الله عليه و سلم) ريختند، در حاليكه ايشان در سجده بودند. تا اينكه خبر دادند به فاطمه كه كودكي بيش نبود و آمد و اين كثافات را از بدن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) كنار زد ... . آنهمه صحابهاي كه آنجا بودند، چرا هيچكدام حرفي نزدند؟! ما از شما سؤال ميكنيم: شما كه ميگوييد جناب عمر، از مدافعين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود و جناب أبو بكر از مدافعين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود و چنين و چنان بودند و ميگوييد حضرت علي (عليه السلام) هم كوچك بود، اين آقاي أبو بكري كه بيش از 40 سال داشت و آقاي عمري كه اينهمه اقتدار داشت و خود عثمان، چرا اينها هيچكدامشان حاضر نشدند از خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) دفاع كنند؟! تا اينكه كار به جايي ميرسد كه يك دختر كوچكي به نام حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ميآيد و اين كثافات را از شانه پدر بزرگوارشان كنار ميزند. * * * * * * * سؤال: آقاي أبو هريره، چه مدتي با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) زندگي كردند كه اينهمه احاديث از او در كتابهاي أهل سنت است؟ جواب: آنچه كه آقايان أهل سنت آوردهاند و ذهبي در كتاب سير أعلام النبلاء، جلد 2، صفحه 589، اين است كه أبو هريره بعد از جنگ خيبر، در ماه صفر سال هفتم هجري مسلمان شد و ايشان بعد از فتح خيبر به مدينه آمد و چون نه خانهاي داشت و نه زندگي، در صُفِّه بود و منتقل شده به بحرين و مجموعا ميگويند يك سال و 9 ماه با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود. شيخ المضيرة أبو هريرة لمحمود أبو رية، ص71 در اين يك سال و 9 ماه، حدود 5800 و اندي از او روايت نقل كردهاند. أمير المؤمنين (عليه السلام) هم از اول كودكي با نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بود و حدود 580 روايت از او نقل كردهاند. طبق عبارتي كه آقاي إبن حجر العسقلاني در مقدمه فتح الباري في شرح صحيح البخاري آورده است، مجموعا از أمير المؤمنين (عليه السلام) 29 روايت در صحيح بخاري نقل شده و از آقاي أبو هريره 446 روايت. جالب اين است كه أبو ريه ميگويد: اگر بنا بود أمير المؤمنين (عليه السلام) كه از اول طفوليت با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بوده و در آخرين لحظه هم سر مبارك نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بر زانوي پاك حضرت علي (عليه السلام) بود و جان سپرد، هر روز يك روايت شنيده باشد، بايد از أمير المؤمنين (عليه السلام) 12 هزار روايت داشته باشيم. * * * * * * * سؤال: علاقي: مسائلي كه در رابطه با ألوهيت خداوند در منابع أهل سنت ذكر شده، مسائلي است كه بسيار واضح است و مسائلي كه در تجسيم استفاده ميشود، باطل است و أهل سنت آن را جز مسائل اباطيل ميدانند. نظريه أهل سنت درباره ألوهيت خداوند، اين است: و لله المثل الأعلي، ليس كمثله. در رابطه با اصحاب پيامبر خدا، نظريه أهل سنت اين است كه نظريه كاملا واقعگرايانه است و من به خاطر همين موضوع ميخواستم مطالبي را از سبل السلام في شرح بلوغ المرام خدمتتان عرض كنم. دوستان ما از أهل سنت بدانند كه متعصبانه نبايد به قضايا نگريسته شود. در رابطه با اصحاب پيامبر و حتي در مورد شخص رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، نگاه توحيدي ما اين است كه در مقابل هيچكس از انسانها و مخلوقات و از شخص رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، قضاوتي غلوّ آميز نخواهيم كرد. در مورد اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم نكاتي را خدمتتان عرض ميكنم: در صفحه 1193، سبل السلام في شرح بلوغ المرام، باب قتال أهل البغي، اين قضاوت أهل سنت است در مورد أهل بغي و ولي قبل از اينكه اين مطالب را بخوانم، ميگويم كه أهل بغي در نگاه أهل سنت، نگاهي واقعگرايانه است، همانطور كه قرآن تبيين كرده است و در اين كتاب ميفرمايد: و الحديث [تقتلوا عمار الفئة الباغية] دليل على أن الفئة الباغية معاوية و من في حزبه و الفئة المحقة علي رضي الله عنه و من في صحبته و قد نقل الاجماع من أهل السنة بهذا القول جماعة من أئمتهم كالعامري و غيره و أوضحناه في الروضة الندية. اين حديث [كه ميفرمايد: جماعتي باغي، عمار را خواهند كشت]، دليل بر اين است آن دسته باغي، معاويه و حزبش هستند و دسته حق، علي (رضي الله عنه) و همراهانش هستند و جماعتي از أهل سنت مانند عامري و ديگران، نقل إجماع از أهل سنت كردهاند در مورد اين سخن و ما اين را در كتاب الروضة الندية توضيح دادهايم. مسئله بغي در اسلام و قرآن، كاملا روشن شده و من ميگويم كه در اسلام، شمول داده ميشود به تمام كساني كه منتسب به أهل اسلام هستند؛ يعني أهل اسلام بر اساس اين آيه قرآن كه فرمود: فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ حجرات/آيه9 اين أهل بغي، تكمله آيه است كه ماقبلش هم اين را توضيح داده است كه ميفرمايد: وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ اين آيه قرآن كه مسئله بغي را مطرح ميفرمايد، ميفرمايد كه اگر دو دسته از مومنان، قتال كردند و يك دسته بر ديگري، بغي كرد، قرآن اين واقعيت را انكار نميكند كه أمت اسلام، احتمالا دچار خطا بشوند و به محض اينكه يكي از دو دسته، گرفتار خطا شد، به خاطر اين مسئله كه دچار خطا شد، سلب ايمان از آن شخص نميشود. مرز و حدودي كه در أهل سنت براي مسئله كفر معرفي شده است، كفر صريح است كه كسي انكار قرآن يا شريعت خدا را كرده باشد و يا مسئله نماز را به عنوان شرط اصلي پذيرش ايمان يا نفي ايمان قرار بدهد. در مسئله تحقيق دين، از أمت اسلام خواهش ميكنم تعصب را كنار بگذاريم و اينگونه كه قرآن، مسائل را مطرح كرده و توحيد را مطرح كرده، مثلا آياتي در قرآن داريم كه ميفرمايد: وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا سوره أعراف/آيه180 براي خدا، نامهايي است و به واسطه آن نامها، خدا را بخوانيد. مسئله فهم دين را در هر موضوعي، در قضيه توحيد، بررسي و تحليل تاريخ، فهم قرآن، فهم هر يك از بخشهاي دين و اقتصادي، قرآن و سنت پيامبر را ملاك بگيريم. جواب: ما هم بر اين عقيده هستيم أهل سنت، برئ از عقيده تجسيم هستند. أهل سنتي كه با قرآن و سنت صحيح نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) انس داشته باشند، قطعاً از عقيده تجسيم، برئ هستند. طرف صحبت ما هم أهل سنت نبودند، بلكه وهابيت بودند و اگر بعضي از أهل سنت هم چنين عقيده دارند، آنها هم طرق صحبت ما هستند. در مورد كتاب سبل السلام في شرح بلوغ المرام آقاي صنعاني، ما حرف زياد داريم نسبت به آقاي صنعاني و در حقيقت، اين كتاب، شرحي بر بلوغ المرام إبن حجر عسقلاني و مطالبي را در رابطه با أهل بغي و آيه شريفه 9 سوره حجرات نقل كردهاند: وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ اگر 2 طائفه از مؤمنين با هم جنگيدند، ميانشان صلح برقرار كنيد. اگر يكي از اينها بغي كردند و متجاوز شدند، با آنها بجنگيد. يعني اگر يك گروه بغي كردند، از ايمان خارج ميشوند. كسي كه از أمر خداوند خارج شده باشد، او را نميتوان مؤمن ناميد. مضافا كه در رابطه با أهل بغي كه اين عزيزمان روايتي را خواندند، در صحيح بخاري، جلد 3، صفحه 207 در رابطه با عمار آمده است: ويح عمار! تقتله الفئة الباغية! عمار يدعوهم إلي الله و يدعونه إلي النار. عمار را گروه ستمگر و باغي ميكشند. عمار آنها را به سوي خداوند دعوت ميكند و آنها عمار را به سوي جهنم دعوت ميكنند. جناب آقاي علاقي عزيز! اين روايت صحيح بخاري است. يعني أهل بغي، دعاة إلي النار، دعوت كننده به سوي جهنم هستند؛ مگر مؤمن دعوت كننده به آتش جهنم است؟! همين براي ما كافي است. شما در قرآن در رابطه با ائمهاي كه به جهنم دعوت ميكنند، تحقيق بفرماييد و ببينيد اينها چه كساني هستند: وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ سوره قصص/آيه41 اين خيلي واضح و روشن است. * * * * * * * سؤال: درباره توحيد مفضّل كه يكي از شاگردان امام صادق (عليه السلام) بودند، توضيح بفرماييد. جواب: در رابطه با بحث سندي، حرفي نميزنيم؛ چون من در آنجا مقداري حرف دارم. ولي آنچه كه مسلّم است، اين است كه متن روايت، خودش ميگويد كه من از معصوم (عليه السلام) صادر شدهام و مطالب، مطالب سنگين و وزيني است و اگر در گذر زمان، در استنساخها، جابهجايي صورت گرفته باشد، بحث ديگري است. مفضّل بن عمر، يكي از مفاخر شيعه است و البته در اينكه ثقه است و يا خير، حضرت آيت ا... العظمي خوئي (ره) اختلاف نظر دارند و بعضي جاها ميگويد ثقه است و بعضي جاها ميگويد ثقه نيست و اين بحث رجالي است و فعلا مجال آن نيست. جناب آقاي حيدري ميگويد: من به فلان مرجع گفتم كه چرا شما كتابهايتان را از روايات ضعيف، منقّح نميكنيد و كتابي بنويسيد كه صحيح باشد. أولاً: شما كه نوشتهايد، چه شد؟ صحيح بخاري نوشتهايد و صحيح مسلم نوشتهايد و اينهمه خرافات و اسرائيليات در آن هست. ثانياً: اگر اين حرف را يك جاهل بزند، يا يك آدم نادان و شترچران بيابانهاي رياض بزند، ما گلايه نميكنيم، شما كه مدعي هستيد كه روحاني و طلبه و كارشناس هستيد، بحث علم رجال، اجتهادي است و يك نفر از قرائن و شواهد استفاده ميكند و فلان راوي را توثيق ميكند. مثلا در مورد سهل بن زياد آدمي كه بيش از هزار روايت دارد، بعضي آقايان ميگويند ثقه است و بعضي آقايان ميگويند ضعيف است و بعضي به روايات او عمل ميكنند و بعضي عمل نميكنند. در أهل سنت هم شما يك راوي نداريد كه بعد از صحابه، اتفاق نظر داشته باشيد او ثقه است. إلي ما شاء الله راوي داريد كه مثلا احمد بن حنبل، كسي را ثقه ميداند و به روايات او عمل كرده و إبن قدامه مقدسي در المغني به روايات او عمل ميكند و سرخسي در المبسوط، به روايات او عمل نميكند و مالك در المدونة الكبري عمل ميكند. بحث رجالي، يك بحث اختلافي است و بحثي نيست كه ما بياييم يك قانوني بگذاريم كه هيچكس حق ندارد بگويد مثلا سهل بن زياد آدمي اينگونه است و احمد بن محمد بن خالد برقي اينگونه است. ما يكدسته راوي داريم كه حدود هزار و اندي هستند و خدا رحمت كند علامه تجليل تبريزي (ره) كتابي نوشتهاند به نام معجم الثقات كه تمام راويان ثقه را آورده است. ولي ما غير از آنها، راويان زيادي داريم كه اختلافي است و يك فقيهي ميگويد ثقه است و (ره) رواياتش عمل ميكند و يك فقيهي ميگويد ثقه نيست و به رواياتش عمل نميكند. اگر بنده مثلا ميخواهم كتاب كافي را بنويسم و روايات صحيحش را انتخاب كنم و آقاي سهل بن زياد كه حدود هزار روايت دارد را چه كنم؟ اگر بياورم، آن دسته از آقاياني كه ميگويند ضعيف است، اعتراض ميكنند كه چرا آوردهام؟ اگر نياورم، آن دسته از آقاياني كه ميگويند ثقه است، اعتراض ميكنند كه چرا نياوردهام؟ لذا عزيز من! شيعه، مانند أهل سنت، كتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم ندارد كه بگويد از اول تا آخرش، تمام رواياتش صحيح است و آن وقت گرفتار شود؛ همانطور كه شما در مورد صحيح بخاري و صحيح مسلم گرفتار شدهايد. ما قواعد و ضوابط رجالي داريم و صدها نفر از بزرگان ما، كتاب رجالي نوشتهاند و از مرحوم برقي (ره) (متوفاي 274 هجري) كه كتاب رجالي نوشته و مرحوم كَشّي (ره) كه معاصر كليني (ره) است، كتاب رجالي دارد و نجاشي (ره) (متوفاي 450 هجري) كتاب رجالي دارد و شيخ طوسي (ره) (متوفاي 460 هجري) كتاب رجالي دارد و مرحوم علامه حلي (ره) (متوفاي 726 هجري) كتاب رجالي دارد و كتابهاي قواعد رجالي داريم و هر فقيهي با توجه به قواعد رجالي، يك روايت را صحيح ميداند و عمل ميكند و يك روايت را صحيح نميداند و عمل نميكند و تمام بساط روايي و فقهي و اصولي و اعتقادي ما كه پاي روايت در آنجا است، پاي رجال هم سايهبهسايه آنجا رفته است. لذا ما معتقديم: «هر عالم شيعي بخواهد وارد روايات شود، بايد در مسائل رجالي، كاملا متخصص باشد». * * * * * * * سؤال: از شما ميخواهم كه برنامه لعن را براي شيعيان جا بياندازيد. من 32 سال دارم و تا وقتي كتاب شبهاي پيشاور را نخوانده بودم، هيچ روحاني روي منبر نگفته بود كه قضيه غصب فدك «إنما هو ثعالة شهيدة ذنبه» و تا به حال اين جمله را من نشنيده بودم و وقتي ديدم، گريهام گرفت.چرا ما نبايد اين خلفاء راشدين را لعن كنيم؟ جواب: برادر عزيزم! شما كه ميخواهيد بحث لعن را شروع كنيد، كجاي اسلام و دين شما ناقص است كه ميخواهيد تكميل كنيد؛ جز اينكه با اين كارتان، احساسات و عواطف يك ميليارد و اندي مسلمان را جريحهدار ميكنيد. ما بحث تبرّي را داريم و آن را بالاتر از تولّي ميدانيم. تبرّي و تولّي، أمري قلبي است و شما بعد از نمازتان دعا كنيد و بر هر كس كه ميخواهيد نفرين كنيد و در قنوتتان اين كارها را انجام دهيد؛ ولي اين مسائل را نميتوانيد در ملأ عام مطرح كنيد و اين صحيح نيست و ائمه (عليهم السلام) اينچنين نبودند و مراجع عظام تقليد و بزرگان ما اينچنين نبودند. اگر واقعا شما دنبال اينگونه مسائل هستيد، بعضي از شبكهها هستند كه دنبال اينطور افراد ميگردند و دنبال سوژه هستند تا بازارگرمي كنند. ولي در اينجا، ضمن احترام به همه بينندگان عزيز، تقاضا ميكنيم از مطالبي كه موجب ايجاد تفرقه ميشود و احساسات أهل سنت را جريحهدار ميكند، پرهيز كنند و بزرگواري كنند با اينجا تماس نگيرند و اگر تماس ميگيرند، سؤال كنند، نه اينكه خودشان حكم جاري كنند. ما بحث علمي را ادامه خواهيم داد و به حول و قوه إلهي، خود بنده يا شاگردانمان جناب آقاي أبو القاسمي يا جناب آقاي يزداني و ديگر دوستانمان، بحث لعن را در چندين جلسه مفصل بيان خواهيم كرد. در مورد تاريخ لعن، لعن در قرآن، لعن در سنت، لعن در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، لعن نسبت به صحابه، لعن نسبت به خود أبو بكر كه جلوي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به ايشان ناسزا گفتند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميخندد و رواياتي در اينباره هست و افرادي هم صحابه را ناسزا ميگفتند و صحابه هم به آنها ناسزا ميگفتند و حتي افرادي به خود أم المؤمنين عايشه ناسزا ميگفتند و اين در تاريخ آمده است، در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است. ما بحث علمي را انجام ميدهيم و هيچگونه قضاوت و داوري نخواهيم كرد. درباره بحث فدك، آن روايت مرسل است و اگر هم صحيح باشد، نقل كردن آن، احساسات ميليونها شيعه را جريحهدار ميكند و اصلا به صلاح شيعه هم نيست كه شما بياييد اينچنين مطالبي را مطرح كنيد. * * * * * * * سؤال: 1. در شبكههاي أهل سنت و آنهايي كه گرايش به وهابيت دارند، تبليغاتي وجود دارد كه ميگويند وهابيت اصلا وجود ندارد و منكر وهابيت ميشوند. در اين مورد توضيح بدهيد كه چرا اينها از ذكر نام وهابيت خودداري ميكنند؟ 2. نكات مشخصي از وهابيت را بيان كنيد تا ما أهل تشيع و برادران أهل سنت، بتوانيم توسط اين نكات مشخص، أهل سنت را از وهابيت تفكيك كنيم. زيرا وهابيت، زير لباس أهل سنت، بين خواهران و برادران أهل سنت و در همه جا نفوذ كردهاند. جواب: 1. خب اين مشخص است كه آنها منكر وهابيت هستند. چه بگويند؟ بگويند ما وهابي هستيم؟ اينها وقتي ديدند واژه وهابي، واژهاي تنفر آفرين شده است، ميگويند ما وهابي نيستيم و سلفي هستيم. 2. شاخصه وهابيت هم مشخص است كه اينها توسل را شرك ميدانند و منكر شفاعت هستند و زيارت قبور را باطل ميدانند و شيعيان را كافر ميدانند و عمده أهل سنتي را كه قائل به توسل هستند، باطل ميدانند و تبرّك به قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را باطل ميدانند؛ شاخصههاي اينها مشخص است. در همان ابتداء شبكهشان هم ميگفتند: «اگر كسي براي پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، جشن تولد بگيرد، بدعت است؛ اگر مراسم عزاداري بگيرد، بدعت است؛ اگر كسي براي بچهاش جشن تولد بگيرد و براي خودش، جشن ازدواج بگيرد، بدعت است». اينها همان خرافات و مطالب ضد وجدان و ضد طبيعت و ضد فطرت انسان است كه آقايان وهابيها به آن اعتقاد دارند. شاخصههاي وهابيت مشخص است و احتياجي به توضيح بيشتر ندارد. * * * * * * * سؤال: 1. برنامه زنده، هميشه يكسري معايبي داشته است و بعضيها ميآيند توهين ميكنند و فكر ميكنند كه شيعيان توهين ميكنند و احتمال دارد عدهاي از وهابيت، اجير شده باشند و با نام شيعه، به شبكههاي شيعه زنگ ميزنند و توهين ميكنند. اين آقايان وهابي يا سني، يك كتابچهاي كوچك كه حدود 25 صفحه است را مطالعه كنند كه اعترافات جاسوسي مستر همفر است و ايشان كمك خيلي بزرگي براي آقايان وهابيت انجام داده است. من متأسفم براي برادران أهل سنت كه خيلي ادعايشان ميشود و من كارشناسي از اين برنامهشان را ديدهام كه ايشان زماني تبليغ دين بهائيت ميكرد و الآن به عنوان كارشناس أهل سنت، از أهل سنت دفاع ميكند. پس آقايان أهل سنت عنايت بفرمايند كه اول شيعه را دشمن خودشان ندانند و دشمن واقعي را بشناسند و اگر شيعيان دشمن واقعي آنها بودند، نميگذاشتند أهل سنت در ميانشان زندگي كنند. 2. نظر أهل سنت درباره امام زمان (عليه السلام) چيست و نَسَب ايشان را چگونه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميرسانند؟ جواب: 1. ما نميگوييم نيست، چون از وهابيت بعيد نميدانيم. ولي بعضي از آقاياني كه به اينجا زنگ ميزنند، مشخص است كه آن شور و شوق شيعي را دارند و عشق به أهل بيت (عليهم السلام) را دارند و مظلوميت أهل بيت (عليهم السلام) براي شيعه، قابل تحمل نيست و ما هم كه ميگوييم، به خاطر مصالح اسلامي مطرح ميكنيم، نه اينكه بخواهيم مظلوميت أهل بيت (عليهم السلام) را زير پا بگذاريم. ما معتقديم كه اگر خداوند، صدها هزار سال به ما عمر بدهد و تمام عمرمان را براي مظلوميت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) گريه كنيم، باز هم معتقديم حق مطلب را أداء نكردهايم. اگر بخواهيم براي مظلوميت حضرت علي (عليه السلام) گريه كنيم، به تعبير علامه اميني (ره)، صاحب كتاب الغدير: «من از خدا ميخواهم كه خداوند به اندازه اول دنيا تا آخر دنيا به من عمر بدهد تا بروم و بنشينم براي مظلوميت حضرت علي (عليه السلام) گريه كنم». وقتي حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايد: فصبرت و في العين قذى و في الحلق شجا، أرى تراثي نهبا. صبر كرديم در حاليكه استخوان در گلو و خار در چشمم بود ... . نهج البلاغه، خطبه 3 حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ميفرمايد: صبّت علي مصائب لو أنها صبت علي الأيام صرن لياليا. به قدري مصيبت بر من وارد شده است كه اگر اين مصيبتها بر سر روز روشن ميآمد، به شب تار مبدّل ميشد. تفسير الآلوسي، ج19، ص149 ـ الشرح الكبير لإبن قدامه، ج2، ص430 ـ المعتبر للمحقق الحلي، ج1، ص345 ـ بيت الأحزان للشيخ عباس القمي، ص166 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج79، ص106 ما اين قضايا را كاملا لمس ميكنيم و اينها غير قابل انكار است. ولي ما اينها را به عنوان يك بحث علمي مطرح ميكنيم و اين مسائل بوده تا افرادي روشن بشوند. 2. درباره نظر أهل سنت نسبت به امام زمان (عليه السلام)، بايد بگويم كه اين بحث خيلي مفصلي است و من فقط به چند نكته اشاره ميكنم: برادر بزرگوارمان جناب آقاي فقيه ايماني كه از علماء بزرگ اصفهان هستند و من شخصاً به ايشان ارادت دارم، كتابي دارند به نام الإصالة المهدوية في الإسلام و در صفحه 81، نام 112 نفر از علماء أهل سنت را آورده كه معتقد به ولادت آقا امام زمان (عليه السلام) در سال 255 هجري هستند و معتقدند كه اين بزرگوار در قيد حيات است. يكي از دوستان خودمان هم جناب آقاي دكتر سامر عميدي كه فوق دكتراي خودشان را از دانشگاه بين المللي لندن گرفتهاند و بنده هم اين توفيق را داشتم كه در رساله دكتراي ايشان، استاد داور بودم، در كتاب دفاع عن الكافي، جلد 1، صفحه 565، نام 128 نفر از علماء أهل سنت را آورده كه معتقد به ولادت آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) هستند. همچنين شخصيتهايي مانند إبن أثير جزري (متوفاي 630 هجري)، در كتاب الكامل، جلد 7، صفحه 274 و آقاي إبن خلّكان، از استوانههاي علمي أهل سنت، وقتي به حضرت مهدي (عليه السلام) ميرسد، ميگويد: كانت ولادته يوم الجمعة منتصف شعبان سنة خمس و خمسين و مائتين. ولادت ايشان در روز جمعه، نيمه شعبان سال 255 هجري بود. وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان لإبن خلكان، ج4، ص176 همچنين آقاي ذهبي در تاريخ الإسلام، جلد 19، صفحه 113 و جناب آقاي إبن وردي در تاريخ بن الوردي، جلد 1، صفحه 319 و جناب آقاي أبو طولون در كتاب الائمة الإثنا عشر، صفحه 118 و آقاي إبن حجر هيثمي در كتاب الصواعق المحرقة، صفحه 124 و آقاي شبراوي شافعي در كتاب الإطحاف بحب الأشراف، صفحه 68 ولادت حضرت مهدي (عليه السلام) را ميآورند و آقاي زركلي، از علماء وهابي در كتاب الأعلام، جلد 6، صفحه 80 در مورد ولادت حضرت مهدي (عليه السلام) ميگويد: و مات أبوه و له من العمر خمس سنين. روزي كه پدرش از دنيا رفت، 5 ساله بود. و قيل في تاريخ مولده: ليلة نصف شعبان سنة 255 و في تاريخ غيبته: سنة 265 در تاريخ ولادتش هم گفته شده است كه در شب نيمه شعبان سال 255 هجري قمري و تاريخ غيبتش هم سال 265 هجري قمري بود. البته سال غيبت را اشتباه نوشته است و در سال 260 هجري بوده است. * * * * * * * سؤال: 1. من تماس گرفتم كه از برنامه خيلي عالي و وزينتان تشكر كنم و از اين همه ادب كه نشاندهنده كمال شيعه است و از دوستداران امام حسين (عليه السلام)، چيزي غير از اين، انتظار نيست. ما در خارج، با دوستان و برادران أهل سنت زندگي ميكنيم و با آنها كار ميكنيم و برايمان خيلي مهم است كه به آنها نشان بدهيم مكتب امام حسين (عليه السلام) و سينهزنان امام حسين (عليه السلام)، مرامشان ادب است و توهين نيست. ولي تفكر شيعه، تفكري است كه ما را تعليم داده است تا چيزي را بدون تحقيق، نپذيريم و به ما اجازه داده است صحبت كنيم و سؤال كنيم اين را به هيچ عنوان، توهين نميدانيم. بنده شبكههاي ديگر را ديدهام كه گفتند در نهج البلاغه، حضرت علي (عليه السلام) همچنين صحبتي را كرده است و بنده تا نرفتم و تحقيق نكردم و متوجه نشدم كه چرا بر فرض حضرت علي (عليه السلام) چنين سخني را گفته است، آرام ننشستم. پس اين مرام شيعه است. 2. من سؤالي را از برادران أهل سنت داشتم، ولي چون متأسفانه نميتوانم وارد شبكههايشان بشوم، سؤال را از شما ميپرسم: بعد از توهيني كه به خانم أم المؤمنين عايشه انجام شد و مسلّما مورد پسند هيچ شيعهاي، بيادبي نيست، برنامهاي درست شد به نام «مادرم! غم مخور». چرا اين برنامه كه براي دلجويي از أم المؤمنين عايشه بود، بعد از 1400 سال سكوت برگزار شد؟ زماني كه عايشه براي جنگ با حضرت علي (عليه السلام) تشريف آوردند، چه اضطرابي را تحمل كردند؟ چرا وقتي حضرت علي (عليه السلام) فهميد أم المؤمنين عايشه كه از نظر آقايان أهل سنت، آيه تطهير در مورد او نازل شده است، به جنگ آمد، چرا شمشير را بر زمين نگذاشت و چرا به ايشان اضطراب داد؟ چرا باعث شد أم المؤمنين عايشه رنج ببرد؟ شما تجسم كنيد فشاري را كه بر عايشه ميآمد و هر لحظه ميگفتند طلحه، صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شهيد شد و زبير شهيد شد. چرا هزار و چندين سال قبل، برنامهاي با عنوان «مادرم! غم مخور»، در مخالفت با حضرت علي (عليه السلام) انجام نشد؟ نگوييد كه ما خواستيم اختلافي در اسلام نيفتد؛ چون هر وقتي ما گفتيم حضرت علي (عليه السلام) به دلايلي سكوت كرد، شما گفتيد غيرت حضرت علي (عليه السلام) اجازه اين كار را نميدهد. در اين برنامهشان، دوستاني آمدند شعرخواني كردند و دوستاني گفتند كه ما خودمان را ميكشيم و فدا ميكنيم. چطور شد كه وقتي ما صحبتي ميكرديم و به سينه ميزديم، بدعت بود؟ پس اگر شما، مظلومي را در جايي ببينيد، برايش برنامه درست ميكنيد و اين ديگر بدعت نيست. پس اگر كسي شعرخواني كند و احساساتش را بگويد و گريه كند، پس گريه كردن براي امام حسين (عليه السلام) بدعت نيست و در اينجا خدا را شكر ميكنيم كه متوجه شديد براي دفاع از مظلوم، بايد گريه كرد و شعر گفت. اگر برادران أهل سنت به اين شبكه تشريف ميآورند، لطف كنند جواب بنده را بدهند.. جواب: 1. ما از حضرتعالي تشكر ميكنيم؛ ما كاري نكردهايم. اگر با ادبيات برخاسته از أهل بيت (عليهم السلام) برخورد ميكنيم، نشان دادهايم كه يك شاگرد مكتب أهل بيت (عليهم السلام) و سرباز آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) هستيم و باشد كه اين اعمال و كردار و ادب ما، مرضيّ آن عصاره وجود، آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) باشد. ما غير از اين را نميپسنديم و اگر غير از اين باشد، بايد گلايه كرد و تطابق ميان ما و أهل بيت (عليهم السلام) نيست. 2. اينكه چرا اين آقايان در اين 1400 سال قبل، برنامه «مادرم! غم مخور» را نداشتند، بايد بگويم كه برادر عزيزم! چرا شما دور رفتهايد؟ مگر چند سال است كه اين شعبان بيمخ اروپا، سلمان رشدي كتابي نوشت به نام الآيات الشيطانية؟ در اين كتاب كه ترجمهاش حدأقل روي 200 سايت آمده است، چقدر به عايشه توهين شده است؟ چقدر به حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) توهين شده است؟ چقدر به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) توهين شده است؟ اين آقايان كه به توهين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) حساسيت ندارند و توهين به خدا هم برايشان مهم نيست، ولي در همين كتاب آيات شيطاني، چقدر به عايشه توهين شده است؟ چرا در آنجا نيامدند برنامه «مادرم! غم مخور» را بگذارند و گريه كنند و ناله كنند و اشك بريزند و بر سر و صورت بزنند و اشعار بسرايند؟ چرا ما دور ميرويم؟ حدود 25 ، 26 سال از اين قضيه ميگذرد. اگر واقعا بحث دفاع از عايشه براي اين آقايان مطرح بود، بايد آن موقع هم دفاع ميكردند. اين آقايان دفاع از عايشه را وسيلهاي قرار دادهاند براي سركوب شيعه و براي زير سؤال بردن فرهنگ شيعه و زمينهسازي براي قتل شيعه و زمينهسازي براي انتحار در مساجد و حسينيههاي شيعه. ولي از آن طرف، بزرگان و مراجع عظام تقليد ما و شخصيتها و رهبران شيعه، آن آقاي ديوانهاي كه اين كار را كرد و بهانه به دست دشمن داد را محكوم كردند. حتي بعضي از مراجع عظام تقليد ما گفتند كه ايشان مزدور و جاهل و نادان و ديوانه است كه همچنين كاري را كرده است و هيچكدام از اينها را مطرح نكردند. من خودم لحظهبهلحظه برنامه اين آقايان را دنبال ميكردم، ولي اين آقايان چشمشان را به روي اين حقايق بستهاند و اينها فقط يك آدم ديوانه و مزدوري را كه در لندن است و مانند كسي است كه بنزين روي آتش ميريزد، ميخواهند بزرگ كنند. صدها عالم شيعه در عربستان سعودي، اين قضيه را محكوم كردند و در ايران محكوم كردند و مراجع عظام تقليد ما رسماً محكوم كردند و اين آقايان اينقدر شهامت نداشتند و اينقدر وجدان و انصاف نداشتند به اندازه دكتر قرضاوي كه به خاطر محكوميت اين قضيه، از علماء عربستان سعودي تشكر كرد و اي كاش! به اندازه يك هزارم وجدان آقاي دكتر احمد طيب، شيخ الأزهر داشتند كه رسماً تشكر كرد از مراجع شيعه كه آمدند اين قضيه پديده اهانت به زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را محكوم كردند. اي كاش! يك كلمه هم ميگفتند اين آقايي كه در لندن اينچنين جسارت كرده، ارتباطي به شيعه ندارد و مراجع شيعه از او تبرّي جستهاند و او را مزدور و ديوانه و وابسته دشمنان دانستهاند. اينها را بلد نيستند بگويند، ولي برنامه «مادرم! غم مخور» را گذاشتند كه شيعيان چنين هستند و شيعيان تقيه ميكنند و اينها تقيه نكردند. ما اين دوستان را نصيحت ميكنيم كه مقداري دست از اين شيطنت بردارند. گذشت آن زماني كه بخواهيد شيعه را در تنگنا قرار بدهيد. شما هر چقدر ميخواهيد، از شيعيان بكشيد؛ ولي بدانيد كه شيعيان در راه تشيع و ولايت علي بن أبي طالب (عليه السلام)، محكمتر و استوارتر خواهند بود. شيعه در طول تاريخ، با دادن خون و با دادن شهيد، زنده بوده و تا آمدن آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) هم شيعه به اين راه خودش ادامه خواهد داد و اين چرنديات شما هم هيچ تأثيري در روحيه شيعه نخواهد گذاشت. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيدمحمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: دوستار اهل بيت -
تاريخ: 11 اسفند 89 - 14:55:41
خيلي عالي پرمحتوا شيرين مغزدار ومتين زيركانه جالب وباذكاوت ودل نشين ودشمن شكن و........بود زحمت كشيده بوديد احسن برشما دوستاران اهل بيت .ومن الله التوفيق |