* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 25 مهر 1389 | تعداد بازديد: 2148 | |
ويژه برنامه دهه کرامت | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: ويژه برنامه دهه كرامت شبكه جهاني ولايت : 25 / 07 / 1389 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب آدرس منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني در زمان امام رضا (عليه السلام)، اتفاقات عجيبي افتاد كه با زمان قبل و بعد از ايشان، كاملا متفاوت است. در ايام وجود مبارك امام رضا (عليه السلام) اتفاقات عجيبي افتاده است، از جمله اينكه امام رضا (عليه السلام) به ولايتعهدي مأمون، خليفه وقت رسيدند. انگيزه مأمون از طرح ولايتعهدي امام رضا (عليه السلام) چه بوده است؟ استاد حسيني قزويني همانطوري كه گفتيد، شايد يكي از سؤالاتي كه در ذهن غالب شما بينندگان عزيز باشد، اين است كه چه شد آقا علي بن موسي الرضا (عليه السلام) كه امام به حق و حجت خداوند متعال است، حاضر شد ولايتعهدي را بپذيرد و چه اتفاقاتي افتاد و چه عواملي دست به دست هم داد و چه انگيزهاي باعث شد مأمون، غاصب حقوق أهل بيت (عليهم السلام)، ولايتعهدي را به امام رضا (عليه السلام) پيشنهاد كرد؟ در اينجا، چند مسئله مطرح است: نكته اول: مأمون در ميان خلفاء عباسي، از زيركي خاصي برخوردار بود و كياست ويژهاي داشت و در زمان او، با توجه به روي كار آمدن بني عباس با شعار يا لثارات الحسين و دفاع از أهل بيت (عليهم السلام)، عليه أهل بيت (عليهم السلام) هم قيام كردند. شهادت امام صادق (عليه السلام)، توسط بني عباس بود و زنداني كردن امام كاظم (عليه السلام)، حدود 7 سال، كمتر يا بيشتر، توسط بني عباس بود و اين باعث شد اذهان عمومي نسبت به حكومت بني عباس، بدبين شود. حتي بعضي احساس كردند در دوران بني عباس، فشار بر أهل بيت (عليهم السلام) و شيعه، بيش از دوران بني أميه بود. حتي يكي از شعراي وقت، اين تعبير را دارد و ميگويد: يا ليت جور بني مروان دام لنا و كان عدل بني العباس في الناري اي كاش جنايات بني أميه ادامه داشت و اين عدالت بني عباس نبود لذا به اين دلايل، وقتي مأمون ديد مشروعيت خلافت بني عباس متزلزل شده و اذهان عمومي و افكار جامعه نسبت به آنها متزلزل شده، هدف و انگيزه اولي كه مأمون از اين كار داشت، اين بود كه با آوردن امام رضا (عليه السلام) در درون خلافت و قبول ولايتعهدي، مشروعيت حكومت خود را با امضاء حضرت، براي مردم تثبيت كند كه اگر واقعا حكومت ما مشروع نيست، پس چرا امام رضا (عليه السلام) آمده ولايتعهدي ما را پذيرفته است. نكته دوم: قضيه ديگر هم اين است كه در زمان امام رضا (عليه السلام)، قيامها و انقلابها و كشتارهايي بوده است و اين قيامها، سراسر حكومت اسلامي آن روز را فراگرفته بود. آقاي محسني آيا اين دليل بر اين نيست كه تعداد محبين أهل بيت (عليهم السلام) زياد است و مأمون تصميم ميگيرد همچنين كاري را بكند؟ استاد حسيني قزويني قطعاً همينطور است. قضيه كربلا و قيام امام حسين (عليه السلام)، آنچنان در ميان جامعه پيچيده كه شيعه و سني و يهودي و مسيحي، همه متأثر هستند و آن عشق و محبت به أهل بيت (عليهم السلام)، در قلب همه ميجوشد. لذا مأمون تصميم ميگيرد كه اين شورشها را بخواباند يا آنها را وادار به سكوت بكند. رهبري اين شورشها را غالباً علوي ها بر عهده داشتند. وقتي امام رضا (عليه السلام) وارد حكومت عباسي ميشود، مأمون خواست به آنهايي كه شورش ميكردند، بگويد كه أهل بيت (عليهم السلام) بر سر كار آمدهاند و ديگر شورش نكنيد. نكته سوم شورشيان، تقريبا يكسري حركات اعتراضي داشتند نسبت به كشتارها و ستمگريهايي كه عمّال حكومت داشتند، به ويژه در ايران. ايران در آن زمان، ثقل حكومت اسلامي بود و از شورشهاي ايرانيان ميترسيدند و عواملي كه عمدتاً موجب سقوط بني أميه شد، سپاه ايران بود؛ أبو مسلم خراساني و ديگران. لذا مأمون ميخواست مأمون با آوردن امام رضا (عليه السلام) به داخل ايران، ايرانيان را نسبت به حكومت، خوشبين كند و از اين اعتراضاتي كه نسبت به حاكمان قبل بود كه كشتارها و شكنجهها ميكردند، بكاهد. نكته چهارم نكتهاي كه شايد عجيب و ظريف و جالب باشد، بودن امام رضا (عليه السلام) در مدينه منوره است.. مأمون به خوبي ميداند كه ائمه (عليهم السلام) علومشان به معدن وحي مرتبط است و اينها در نشر معارف اسلامي، اگر فرصتي پيدا كنند، مانند جد بزرگوارشان امام صادق (عليه السلام)، يك دانشگاه بزرگتر از دوران امام صادق (عليه السلام) در مدينه تشكيل ميدهد و هزاران شاگرد در اين مكتب و دانشگاه تربيت ميكند. لذا مأمون، امام رضا (عليه السلام) را به درون حكومت و داخل كاخ سلطنتي آورد تا آن تحرّك فرهنگي امام رضا (عليه السلام) محدود شود و ارتباط علمي و فرهنگي شيعيان و غير شيعيان با امام رضا (عليه السلام)، تحت كنترل و مراقبت خود مأمون باشد و رفت و آمدها و نشست و برخاستها با امام رضا (عليه السلام)، كاملا تحت كنترل خود مأمون باشد. نكته پنجم مأمون ميخواست با اين كارش، امام رضا (عليه السلام) به درون كاخ سلطنتي بياورد و در آنجا، مناظرات و گفتوگوهاي علمي داشته باشد و ديگران احساس كنند او طرفدار علم و قرآن و مذهب است تا بتواند آن آبروي از دست رفته توسط پدرش و ديگر خلفاء عباسي را برگرداند. شايد علل ديگري هم باشد، ولي با توجه به سؤالات بعدي و دريافت سؤالات بيشتر از بينندگان، به همين اندازه اكتفاء ميكنم. * * * * * * * آقاي محسني عكس العمل امام رضا (عليه السلام) نسبت به پيشنهاد ولايتعهدي چگونه بود؟ استاد حسيني قزويني اين را بينندگان عزيز خوب دقت كنند؛ مخصوصا كساني كه دنبال ايراد و اشكال هستند كه اگر امام رضا (عليه السلام)، به حق بود و امام منصوص و منصوب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود، چرا ولايتعهدي يك آدم ظالم را پذيرفت؟ وقتي مأمون ميآيد ولايتعهدي را به امام رضا (عليه السلام) پيشنهاد ميكند، در ابتداء ميگويد: «من تصميم گرفتم خلافت را به تو واگذار كنم». امام رضا (عليه السلام) در اينجا، يك جواب خيلي محكم و دندانشكني ميدهد، به طوريكه الآن در طول اين 1200 و اندي سال، اين سخن امام رضا (عليه السلام) در بستر و فضاي تاريخ ميدرخشد. امام رضا (عليه السلام) فرمود: مأمون! اگر اين خلافت براي توست و تو خليفه به حق هستي و خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستي و اين خلعت خلافت را خداوند بر تن تو كرده است، تو همچنين حقي نداري كه اين خلافت را به ديگران واگذار كني و اگر اين خلافت براي تو نيست و آن را غصب كردهاي، چطور آن را واگذار ميكني؟ چقدر زيباست! وقتي اين تعبير را امام رضا (عليه السلام) به مأمون فرمود، مأمون برآشفت و خيلي عصباني شد و شروع كرد به تندي كردن با امام رضا (عليه السلام) و گفت: به خدا قسم! بايد ولايتعهدي را بپذيري، وگرنه تو را مجبور ميكنم و اگر آنچه من ميخواهم، انجام دادي، در امان هستي، وگرنه گردنت را خواهم زد. بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج49، ص28 ببينيد! امام رضا (عليه السلام) در محصور قرار ميگيرد و مجبور ميشود تا آن را بپذيرد. همانطور كه جدّ بزرگورارش امام حسن (عليه السلام) و أمير المؤمنين (عليه السلام) و جد بزرگوارش پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در رابطه با حديبيه، مجبور ميشود مسئلهاي را قبول كند كه خلاف نظر خودش است. جالب اين است كه اين پذيرش توسط امام رضا (عليه السلام)، شبيه قضيهاي است كه أمير المؤمنين (عليه السلام) ميخواهد بعد از قتل عثمان، خلافت را بپذيرد. مردم إصرار ميكنند و أمير المؤمنين (عليه السلام) نميخواهد زير بار برود و ميگويد: دعوني و التمسوا غيري. مرا رها كنيد و دنبال كسي ديگر برويد. چون در طول اين 25 سال، تحولات زيادي انجام شده است و اگر أمير المؤمنين (عليه السلام) بيايد اين تحولات و تغييرات را إمضاء بكند، در حقيقت، يكسري سنتهاي نادرست و موارد خلاف سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را إمضاء كرده است. لذا أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد شما كه در اين 25 سال سراغ من نيامديد و خودتان رفتيد، برويد و دنبال من نياييد. لذا مردم إصرار ميكنند كه ما ميخواهيم بر اساس كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و سيره شيخين، خلافت را قبول كني. أمير المؤمنين (عليه السلام) هم ميفرمايد: «اگر سيره شيخين باطل بود، من آنها را انجام بدهم؟». تا اينكه أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: «اگر من خلافت را بپذيرمة به آنگونهاي كه خودم تشخيص بدهم، عمل ميكنم و نه كاري به شيخين داريم و نه به آراء شما». يعني من نظر خودم را در امور خلافت انجام ميدهم و نظر شما صحابه كه اينجا جمع شدهايد، به هيچوجه من به نظر شما در اين حكومت، ارزشي قائل نيستم. لذا ميبينيم كه وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) اين خلافت را پذيرفت، شورشها، يكي پس از ديگري شروع شد. در اينجا هم آقا علي بن موسي الرضا (عليه السلام)، اول نميپذيرد. بعد شروع ميكند به پذيرفتن اين قضايا و يكسري شرايطي را هم پيشنهاد ميكند و بعد از آن قضايا، اجباراً اين مسئله را ميپذيرد و با اين كار، پرده از روي گرگ درندهاي به نام مأمون كه لباس ميش پوشيده، برميدارد و براي مردم معرفي ميكند. * * * * * * * آقاي محسني وقتي مأمون، امام رضا (عليه السلام) را در اين تنگنا قرار ميدهد و ميخواهد مردم را مجبور به قبول ولايتعهدي بكند، بايد آن عمق حكومت را ديد كه چه شده است كه مأمون تحت فشار است و بايد امام رضا (عليه السلام) اين ولايتعهدي را قبول بكند تا بتواند از آن تنگنا و فشار خارج شود. سؤال ما اين است كه يك عهدنامهاي ميان امام رضا (عليه السلام) و مأمون ردّ و بدل و إمضاء شد. لطفا به مفادّ اين عهدنامه اشارهاي بفرماييد. استاد حسيني قزويني اگر بخواهيم مفاد اين عهدنامه را بيان كنيد، يكي دو جلسه طول ميكشد، لذا به بعضي از نكات حساس اشاره ميكنم: أولاً: امام رضا (عليه السلام) در اين عهدنامهاي كه مينويسد و تائيد و إمضاء ميكند، با واژه: الله يعلم خائنة الأعين و ما تخفي الصدور. خداوند از خيانت چشمها و نهاني دلها آگاه است آغاز ميكند و ميخواهد به اين وسيله اعلام كند: «آن مقاصد شومي را كه تو داري، خدا آگاه است». يعني امام رضا (عليه السلام) از همينجا، اولين تير را به هدف ميزند. يعني همه بدانند كه زير اين كاسه، نيمكاسهاي هست و پشت اين پرده، توطئههايي در كار است. ثانياً: حضرت در اين عهدنامه، مظالم گذشته به أهل بيت (عليهم السلام) و حقانيت آنان را كه به تاراج رفته، اشاره ميكند. ثالثاً: امام رضا (عليه السلام) ميفرمايد: خوفا على شتات الدين و اضطراب حبل المسلمين. امام رضا (عليه السلام) احساس ميكند كه اگر در اينجا، اين عهدنامه صورت بگيرد و حضرت وارد تشكيلات حكومتي بشود، اين كشتارهايي كه هست، برچيده ميشود. چون اينها تصميم گرفتهاند هزاران و ميليونها انسان را بكشند، ولي به حكومتشان ادامه بدهند. از طرفي هم اين شورشها، رهبري واحد ندارند و اگر رهبر و هدف و شعار واحدي داشتند، در فرصت كوتاهي، حكومت بني عباس را واژگون ميكردند. اين شورشها، توسط افراد مختلف و با نيّات مختلف، در گوشه و كنار حكومت اسلامي كه در آن زمان، يك سوم كره زمين در سيطره حكومت اسلامي بود، از اروپا و اسپانيا گرفته تا شبه قاره هند، انجام ميشد. پدر مأمون، هارون، روزي جلوي كاخ خود كه ابرها در حال غرّش بودند، با حالت مغرورانه گفت: «اي ابر! چرا غرّش ميكني؟ هر كجا كه بباري، فراتر از حكومت من نميتواني بباري». لذا حكومت اسلامي در آن زمان، محدوده بسيار وسيعي از كره زمين را فرا گرفته بود. با اين وضع، امام رضا (عليه السلام) وقتي ميبيند اين انقلابها و شورشها، رهبران متعدد و اهداف و نيّات مختلف دارد و جز كشته شدند مسلمانان، چيز ديگري ندارد، ميفرمايد: خوفا على شتات الدين و اضطراب حبل المسلمين. وقتي اينگونه ميشود، مردم هم در دينشان شبهه ميكنند كه اينهايي كه به نام دين و أهل بيت (عليهم السلام) و امام حسين (عليه السلام) و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، بر گرده مردم سوار شدند و آنها كه خود را خويشان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميدانستند و از قريش بودند و آمدند بر گرده مردم سوار شدند و كشتار انجام دادند، پس معلوم ميشود كه دين، بازيچه است. لذا امام رضا (عليه السلام) با اين كار، هم جلوي تشويش اذهان مردم را نسبت به دين ميگيرد و هم جلوي تفرقه و كشتار را ميگيرد. رابعاً: امام رضا (عليه السلام) ميفرمايد: من اين ولايتعهدي را ميپذيرم،: إن بقيت بعده. اگر بعد از مأمون زنده بودم. يعني در حقيقت ميخواهد بفرمايد: «اي مردم! من اين را پذيرفتم، ولي مرا نميگذارند تا بعد از مرگ مأمون زنده بمانم» و يك اشارهاي به شهادت خودش ميكند و در پايان ميفرمايد: «اگر بنا باشد كه ولايتعهدي را بپذيرم، عملكرد من بر اساس اطاعت از خدا و رسول خدا (صلي الله عليه و آله) است و خارج از آن، كاري را انجام نميدهم». يعني وقتي وارد حكومت شدم، كسي نيستم كه تحت تأثير مأمون قرار بگيرم و به من أمر و نهي بكند و كسي كه به من أمر و نهي ميكند، خداوند و رسولش هستند. اين چكيدهاي بود از عهدنامهاي كه ميان امام رضا (عليه السلام) و مأمون بود. امام رضا (عليه السلام) در اين عهدنامه ميفرمايد: من وارد عزل و نصبها نميشوم و در نمازهاي عمومي شركت نميكنم. اين مسائل هم در عهدنامه آمده است و من فقط خواستم نكات مهمي را براي اذهان عمومي و جوانان اشاره كرده باشم. * * * * * * * آقاي محسني شما در صحبتهاي خود فرموديد كه مأمون، براي اين ولايتعهدي امام رضا (عليه السلام)، يكسري اهداف داشت و يكي از آنها اين بود كه ميخواست يك جلوه علمي را هم نشان بدهد. وقتي امام رضا (عليه السلام) وارد ايران شدند، مأمون، يكسري برنامههاي فرهنگي را تدارك ديد و آن هم مناظراتي بود كه با أديان و مذاهب مختلف برگزار شد. هدف مأمون از اين كارها چه بود؟ استاد حسيني قزويني بينندگان عزيز خوب دقت كنند. بعضيها شايد تصور بكنند كه هدف مأمون از آوردن امام رضا (عليه السلام) و تشكيل كرسي گفتوگو و مناظره در درون حكومت، خدمت به علم بود. بايد بگوييم كه شايد مأمون ميخواست اين را به عوام مردم تلقين كند كه من طرفدار علم و مذهب و گفتوگوي علمي هستم، ولي آنچه كه محرز است و از لابهلاي مناظراتي كه انجام گرفته، ديده ميشود و ما هم در كتاب موسوعة الإمام الرضا (عليه السلام) آوردهايم، ظاهر قضيه و آنچه كه ما از اين مناظرات ميفهميم، اين است كه امام رضا (عليه السلام) را به آنجا ميآورد و ميخواهد با شخصيتهاي برجستهاي از أهل سنت، شخصيتهاي برجستهاي از مسيحيت و أهل كتاب، حتي برخي از ملحدين و زنادقه كه در جدل و مراء، استاد هستند را بياورد تا به امام رضا (عليه السلام) جسارت كنند و حضرت هم نتواند جواب بدهد و آن موقعيت علمي و وجهه مقدس امام رضا (عليه السلام) در نزد اذهان عمومي خدشهدار شود و باعث شود محبوبيت امام حضرت در ميان مردم، كاهش پيدا كند؛ هدف مأمون اين بود. ولي نتيجه چه شد؟ إن شاء ا... اگر فرصتي شود، در يكي از بحثهايمان، خود بنده يا يكي از دوستانمان از موسسه، بياييم اين مناظرات امام رضا (عليه السلام) را به نمايش بگذاريم و دنيا بداند و آقايان أهل سنت و وهابيت بدانند كه امام رضا (عليه السلام) كه اگر آمد از آن فرصت طلايي كوتاه استفاده كرد، چه كرد؟ وقتي اينها يهودي و مسيحي و مجوسي و صائبي ميآورند، امام رضا (عليه السلام) با تكتك اينها، با كتاب خودشان و با لغات خودشان مناظره ميكنند. خيلي عجيب است! جالب اين است كه وقتي حضرت ميآيد با كشيش مسيحي بحث ميكند، از خود انجيل بحث ميكند و آدرس دقيق بخش و صفحه را ميدهد و اقرار به صحت آن ميگيرد و وقتي با يهودي بحث ميكند، از خود تورات بحث ميكند و آدرس دقيق بخش و صفحه را ميدهد اعتراف ميگيرد و بعد از اعتراف گرفتن، آنها راه گريز ندارند. جالب اين است كه بعضي از استوانههاي علمي جامعه ماديگرا، مانند عمران صائبي كه يك وزنهاي بود در آن عصر و آوازهاش، سراسر حكومت اسلامي و غير اسلامي را گرفته بود، ايشان كه در فنّ خطابه، متبحر و متخصص بود، به هواي اينكه حضرت را مغلوب كند، با امام رضا (عليه السلام) در علم كلام بحث ميكند و در همان جلسه، به حقانيت اسلام اعتراف ميكند و در همان مجلس، به دست امام رضا (عليه السلام) اسلام ميآورد. اين قضيه در ميان مردم پيچيد و مأمون احساس كرد با اين كار خود، نه تنها محبوبيت امام رضا (عليه السلام) در ميان مردم كاسته نشد، بلكه محبوبيت آن حضرت، حتي در نزد مشركين و يهوديان و مسيحيان افزوده شد و باعث شد تعداد انبوهي از مسيحيان و يهوديان و صائبيها به طرف اسلام كشيده شوند و به دست امام رضا (عليه السلام) مسلمان شوند. لذا آن نيّت شوم و پليد و خبيث مأمون، مبني بر مسموم كردن امام رضا (عليه السلام) روشن ميشود و اين وضعيت براي مأمون، قابل تحمل نبود و تصميم بر حذف حضرت از جامعه ميگيرد و وقتي حضرت را حذف كرد، متوسل به تزوير و فريبكاري و تبرئه خويش شد و سينه چاك كرد و لباس سياه پوشيد و او را در كنار قبر پدرش دفن كرد و خواست با اين كارش، پوششي بر روي جناياتش بگذارد؛ ولي از آنجايي كه: «چراغي را كه ايزد برفروزد، هر آنكس پف كند، هم ريشش و هم ريشهاش بسوزد»، الآن سالانه، ميليون انسان مسلمان و شيعه و سني و مسيحي به زيارت قبر امام رضا (عليه السلام) ميآيند و در همانجا هم لعن نثار هارون ميكنند. يعني آنهايي كه متوجه ميشوند قبر هارون هم در آنجاست، از كنار قبر او با لعن و نفرين ردّ ميشوند و نسبت به امام رضا (عليه السلام) با تعظيم و توقير و احترام كامل برخورد ميكنند. * * * * * * * آقاي محسني اين مناظرات زياد است و طولاني. در بعضي از مناظرات كه نگاه ميكنيم، اشاره به أمر خلافت بعد از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) شده است و خواستند اثبات و طرفداري بكنند و امام رضا (عليه السلام) هم به آنها جوابهاي مستدلّ و قوي داده است. اشاراتي در اين مورد و درباره خلافت و عدم شايستگي خلفاء بعد از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) براي ما توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني من اين را بارها در صحبتهايم عرض كردهام فرصتي كه براي امام رضا (عليه السلام) فراهم شد، براي هيچيك از ائمه (عليهم السلام)، اين فرصت فراهم نبود. يعني بيايد در درون تشكيلات حكومتي كه طرفدار أهل سنت است و آزادي بيان ويژهاي به عنوان ولايتعهدي دارد و كسي نميتواند به او بگويد كه بالاي چشمت، ابروست، لذا در مناظراتش، نسبت به حقانيت أمير المؤمنين (عليه السلام) و اثبات عدم حقانيت خلافت خليفه اول و خليفه دوم، آقاي أبو بكر و عمر، با صراحت و بدون توهين و فحش و ناسزا، به صورت خيلي زيبا و عالي، بحث علمي و قرآن و عقلي ميكند و با دلايل، حق را با أمير المؤمنين (عليه السلام) ميداند و أبو بكر و عمر را باطل ميداند و اثبات ميكند كه آنها نميتوانستند خلافت را عهدهدار شوند. در ميان ائمه (عليهم السلام)، فقط امام رضا (عليه السلام) است كه با صراحت و آزادي بيان، اين مسائل را خيلي شفاف و روشن بيان ميكند. مثلا در يكي از اين جلسات، مأمون، يحيي بن ضحاك سمرقندي كه از شخصيتهاي برجسته و پرآوازه أهل سنت و يك عالم حكومتي هم هست را در برابر امام رضا (عليه السلام) قرار ميدهد و يك كرسي گفتوگوي علمي و مناظره درست ميكند. اين مناظره طولاني است و من مقداري از آن را عرض ميكنم: وقتي امام رضا (عليه السلام) در برابر يحيي بن ضحاك سمرقندي قرار ميگيرد، يكي از فنون مناظره اين است كه اگر طرف مقابل سؤال ميكند و شما جواب ميدهيد، طوري باشيد كه شما هم سؤال كنيد و او جواب بدهد. بينندگان عزيز و جوانان ما كه در بحث مناظره و گفتوگو ميروند، اين را به ياد داشته باشند كه اگر با يك عالم سني يا وهابي، مسيحي، يهودي و كمونيست بحث ميكنيد، اگر قرار باشد كه او سؤال كند و شما جواب بدهيد، نتيجهاي نخواهد داشت؛ چون او سؤالات زيادي دارد و اگر شما در سنگر دفاع قرار بگيريد، هيچ نتيجهاي نخواهد داشت. يكي از فنون مناظره كه خودمان هم به تجربه درك كردهايم و خودم هم در بحثهايم ملتزم به رعايت آن هستم، اين است كه اگر طرف مقابل، چند سؤال كرد، به او ميگويم كه حالا نوبت سؤال كردن من است؛ شما وقتي سؤال مرا جواب دادي، من هم سؤالات بعدي شما را جواب ميدهم. لذا امام رضا (عليه السلام) از اين فنّ و آداب مناظره استفاده ميكند و سؤالاتي را كه يحيي بن ضحاك مطرح ميكند، امام رضا (عليه السلام) بلا فاصله جواب ميدهد و سپس سؤال ميكند و ميفرمايد: يا يحيي! ما تقول في رجل إدعي الصدق لنفسه و كذب الصادقين؟ أيكون صادقا محقا في دينه أم كاذبا؟ فلم يحر جوابا ساعة، فقال المأمون: أجبه يا يحيى! فقال: قطعني يا أمير المؤمنين، فالتفت إلى الرضا (عليه السلام) فقال: ما هذه المسألة التي أقر يحيى بالإنقطاع فيها؟ فقال (عليه السلام): إن زعم يحيى أنه صدق الصادقين، فلا إمامة لمن شهد بالعجز على نفسه، فقال على منبر الرسول: «وليتكم و لست بخيركم» و الأمير خير من الرعية. اي يحيي! نظرت چيست در مورد فردي [أبو بكر] كه ادعاي راستگويي براي خودش ميكند و صادقين و راستگويان را تكذيب بكند؟ آيا تو او [أبو بكر] را صادق و مُحقّ در دين ميداني يا كاذب ميداني؟ مدتي گذشت و يحيي بن ضحاك، جوابي نداشت. مأمون گفت: اي يحيي! چرا جوابي نميدهي؟ يحيي گفت: امام رضا (عليه السلام) با اين سؤالش، تمام درها را به روي من بست و من جوابي ندارم. مأمون رو به امام رضا (عليه السلام) كرد و گفت: من متوجه سؤال شما نشدم، به يحيي چه گفتي كه در جوابش ماند؟ حضرت فرمود: اگر يحيي گمان ميكند كه تصديق ميكند انسانهاي صادق را، پس كسي [أبو بكر] كه شهادت عليه خودش داده و اعتراف كرده به عجر خودش، لايق امامت نيست. ايشان [أبو بكر] بر منبر پيامبر رفت و گفت: «من ولي شما هستم، ولي بهتر از شما نيستم»، در حاليكه امير و خليفه بايد بهتر از مردم باشد. يحيي بن ضحاك فهميد كه منظور امام رضا (عليه السلام) چيست؟ چون اگر در ميان رعيت، افراد خوبي باشند و افراد غير خوب بيايند و در مَسند أمر قرار بگيرند. چون كسي كه ميخواهد در مسند أمر قرار بگيرد، بايد در ميان مردم، از نظر علم، شجاعت، قدرت، سخاوت و عدالت و غيره، سرآمد جامعه باشد و اگر بنا باشد كه سرآمد جامعه نباشد، مردم نميتوانند از او حرفشنوي داشته باشند. خود أبو بكر، اعتراف به عجز و نقص ميكند. امام رضا (عليه السلام) در ادامه ميفرمايد: و إن زعم يحيى أنه صدق الصادقين، فلا إمامة لمن أقر على نفسه على منبر الرسول الله (صلى الله عليه و آله): «إن لي شيطانا يعتريني» و الامام لا يكون فيه شيطان. اگر يحيي گمان ميكند كه تصديق ميكند انسانهاي صادق را، پس كسي [أبو بكر] كه شهادت عليه خودش داده و اعتراف كرده بر بالاي منبر پيامبر و ميگويد: «من [أبو بكر] يك شيطاني دارم كه مرا وسوسه ميكند»، لايق امامت نيست؛ زيرا امام بايد معصوم باشد و شيطاني در وجود او نباشد. خود ايشان اعتراف ميكند كه شيطان، او را گمراه ميكند. قرآن ميفرمايد: أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى سوره يونس/آيه35 امام رضا (عليه السلام) در ادامه ميفرمايد: و إن زعم يحيى أنه صدق الصادقين، فلا إمامة لمن أقر عليه صاحبه، فقال: «كانت إمامة أبي بكر فلتة، وقى الله شرها، فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه». اگر يحيي گمان ميكند كه تصديق ميكند انسانهاي صادق را، پس كسي [أبو بكر] كه دوستش شهادت عليه او داده و اعتراف كرده و ميگويد: «امامت أبو بكر، كاري اتفاقي و سراسر شرّ و بدون مشورت و تدبير و خداوند ما را از شرّش حفظ كرد و اگر كسي خواست مانند او [أبو بكر] به خلافت برسد، او را بكشيد»، لايق امامت نيست. چطور شد كه خلافت آقاي أبو بكر، «وقى الله شرها» بود، ولي اگر كسي بخواهد مانند أبو بكر به خلافت برسد، مستحق قتل است؟ جالب اين است: فصاح المأمون عليهم، فتفرقوا. ثم إلتفت إلى بني هاشم، فقال لهم: ألم أقل لكم أن لا تفاتحوه و لا تجمعوا عليه؟ فإن هؤلاء علمهم من علم رسول الله (صلى الله عليه و آله). مأمون وقتي اينچنين استدلال محكم و قوي و مستند تاريخي امام رضا (عليه السلام) را ديد كه هيچ عالمي نميتواند اين قضايا را انكار كند، بر سر آنها فرياد برآورد و آنها هم متفرق شدند. سپس رو به بني هاشم و گفت: آيا به شما نگفته بودم كه به او نزديك نشويد و دور او جمع نشويد؟ علم اينها، برگرفته از علم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است. مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج3، ص430 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج10، ص348 ـ الإحتجاج للشيخ الطبرسي، ج2، ص234 البته اينطور مباحث را متأسفانه در منابع معتبر أهل سنت يا نياوردهاند و يا در گذر تاريخ، از بين رفته و حذف شده است. ولي سندهايي كه ما داريم، كاملا قوي و محكم و مستدل است. * * * * * * * آقاي محسني آيا مواردي را كه امام رضا (عليه السلام) در اين مناظره به آن استناد كرد، در كتب معتبر أهل سنت وجود دارد يا خير؟ استاد حسيني قزويني امام رضا (عليه السلام) بحثي را مطرح كردند و به 3 موضوع در رابطه با أبو بكر استناد كردند كه أبو بكر گفت: 1. وليتكم و لست بخيركم : من خليفه شما شدم، در حاليكه بهتر از شما نيستم 2. إن لي شيطانا يعتريني : من شيطاني دارم كه مرا وسوسه و گمراه ميكند و عمر هم در رابطه با أبو بكر گفت: 3. كانت إمامة أبي بكر فلتة، وقى الله شرها، فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه : امامت أبو بكر، اتفاقي و سراسر شرّ بود و خداوند ما را از شرّش حفظ كرد و هر كس بخواهد مانند أبو بكر به خلافت برسد، او را بكشيد موضوع اول نكته اولي كه امام رضا (عليه السلام) فرمود «وليتكم و لست بخيركم»، بايد بگوييم كه داستان مفصلي دارد و اولين خطبهاي كه أبو بكر بعد از تصدي خلافت، آن را بر بالاي منبر در مسجد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مطرح كرد، اين بود و آوردهاند: خطب أبو بكر فحمد الله فأثني عليه قال: أما بعد! فإني وليت أمركم و لست بخيركم. أبو بكر خطبه خواند و خدا را حمد و ثنا كرد و گفت: مرا ولي شما كردهاند و من بهترين شما نيستم. در روايت هم آمده است:: من تقدم علي قوم من المسلمين و هو يري أن فيهم من هو أفضل منه، فقدخان الله و رسوله و المسلمين. اگر كسي مَسند و منصبي را در جامعه اسلامي قبول كند و بداند كه كسي بهتر از او هم هست، به خداوند و رسولش و مسلمانان خيانت كرده است. تمهيد الأوائل و تلخيص الدلائل للباقلاني، ص474 و 486 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج53، ص256 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج6، ص76 و ج16، ص88 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج4، ص92 ـ سبل السلام للكحلاني، ج4، ص117 ـ نصب الراية للزيلعي، ج5، ص37 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج10، ص118 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص211 اين خطبه أبو بكر در كتب أهل سنت و با سندهاي معتبر آمده است. المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج11، ص336 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص636 ـ الطبقات الكبرى لمحمد بن سعد، ج3، ص182 ـ الثقات لإبن حبان، ج2، ص157 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص302 ـ تاريخ اليعقوبي لليعقوبي، ج2، ص127 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص450 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص332 ـ وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان لإبن خلكان، ج3، ص66 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص269 ـ السيرة النبوية لإبن هشام الحميري، ج4، ص1075 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج4، ص493 ـ السيرة الحلبية، ج3، ص483 ـ تخريج الأحاديث و الآثار للزيلعي، ج2، ص406 ـ تأويل مختلف الحديث لإبن قتيبة الدينوري، ص109 ـ الكشاف عن حقائق التنزيل و عيون الأقاويل للزمخشري، ج4، ص309 ـ تفسير الرازي، ج23، ص117 ـ تفسير القرطبي، ج3، ص262 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج6، ص387 اينكه أبو بكر گفت: «فإني وليت أمركم : مرا ولي شما كردهاند»، به اين دليل است كه خلافت أبو بكر توسط بيعت خليفه دوم و أبو عبيده جراح با او بود و نه اجماعي در كار بود و نه رضايتي از انصار و مهاجرين و ما اين را قبلاً بحث كردهايم و اينها، بحثهاي علمي است و جسارت و اهانت نيست. وقتي آقاي أبو بكر اين را بالاي منبر مطرح ميكند، امام رضا (عليه السلام) هم ميفرمايد: «چطور ممكن كسي چنين چيزي را مطرح كند و خودش بگويد من خليفه شما هستم؟». موضوع دوم موضوع دومي كه امام رضا (عليه السلام) فرمود، اين بود كه أبو بكر گفت: «إن لي شيطانا يعتريني : من شيطاني دارم كه مرا وسوسه و گمراه ميكند» و امام هم نبايد اسير شيطان باشد. خود جناب آقاي عبد الرزاق صنعاني (متوفاي 211 هجري و استاد آقاي بخاري) با سند صحيح نقل ميكند كه أبو بكر آمد بالاي منبر و در ميان مردم، خطبهاي خواند و گفت: و لوددت لو أن فيكم من يكفيني، فتظنون أني أعمل فيكم سنة رسول الله صلى الله عليه و سلم، إذا لا أقوم لها، إن رسول الله صلى الله عليه و سلم كان يعصم بالوحي و كان معه ملك و إن لي شيطانا يعتريني ... . من دوست داشتم كه در ميان شما كسي بود كه اين مسئوليت را ميپذيرفت و من از خلافت معاف ميشدم. آيا تصور ميكنيد من ميخواهم به سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) عمل كنم؟ من توانايي پياده كردن سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را ندارم؛ زيرا پيامبر (صلي الله عليه و سلم) توسط وحي، معصوم بوده و اشتباه و گناه نميكرد و با او، مَلَكي بوده كه او را محافظت ميكرد، ولي همراه من، شيطاني است كه متعرض من ميشود. لذا اگر ديديد من عصباني شدهام، از من دوري كنيد ... . المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج11، ص336 ـ تخريج الأحاديث و الآثار للزيلعي، ج1، ص482 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص590 ـ الطبقات الكبرى لمحمد بن سعد، ج3، ص212 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص303 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص460 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص334 ـ الإمامة و السياسة لإبن قتيبه دينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص22 جالب اين است كه آقاي إبن تيميه حراني، ليدر وهابيها، وقتي به اين روايت ميرسد، ميگويد: أن المأثور عنه قال: إن لي شيطانا يعتريني. آنچه كه از أبو بكر ثابت شده است، اين است كه گفت: من يك شيطاني دارم كه متعرض من ميشود. منهاج السنة لإبن تيمية، ج8، ص266 موضوع سوم موضوع سومي كه امام رضا (عليه السلام) مطرح كرد، اين بود كه رفيق أبو بكر گفت: «كانت إمامة أبي بكر فلتة، وقى الله شرها، فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه : امامت أبو بكر، اتفاقي و سراسر شرّ بود و خداوند ما را از شرّش حفظ كرد و هر كس بخواهد مانند أبو بكر به خلافت برسد، او را بكشيد» و اين روايت در صحيح بخاري، جلد 8، صفحه 26، حديث 6830، كتاب الحدود، باب رجم الحبلي آمده است: كانت بيعة أبي بكر فلتة و تمت إلا و أنها قد كانت كذلك و لكن الله وقى شرها ... . بيعت أبو بكر، اتفاقي و بدون مشورت و بدون حساب بود و تمام شد رفت و ... ولي خداوند ما را از شرش حفظ كرد ... . به قول يكي از علماء بزرگ سوريه، آقاي انطاكي (كه بعد از شيعه شدنش، مشكلات زيادي براي ايشان ايجاد كردند و وضع زندگياش به قدري ناميزان بود كه حضرت آيت ا... العظمي بروجردي (ره) براي ايشان شهريه مختصري قرار داده بودند): لا والله! ما وقى الله شرها، بل ما زال شررها يلتهب و ضررها مستمر إلى الأبد. نه تنها شرّ خلافت أبو بكر حفظ نشد، بلكه اين شرش تا ابد، دامنگير جامعه اسلامي است. لماذا اخترت مذهب أهل البيت للشيخ محمد مرعي الأنطاكي، ص414 چون اگر أمير المؤمنين (عليه السلام) خليفه منصوب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود، اينهمه اختلاف و مذاهب حنفي و مالكي و حنبلي و شافعي و زيدي و شيعي و وهابي نبود. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال: نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) از لفظ و عنوان «بضعة مني» در دو مورد استفاده كردند؛ يكي در مورد حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و يكي هم در مورد امام رضا (عليه السلام). لطفا در اين رابطه توضيحاتي را مطرح بفرماييد. جواب: بله، در صحيح بخاري آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: فاطمة بضعة منى فمن أغضبها أغضبني. صحيح بخاري، ج4، ص210 و 219 و ج6، ص158 نسبت به امام رضا (عليه السلام) هم فرمودند: سيدفن بضعة مني بأرض خراسان، لا يزورها مؤمن إلا أوجب الله عز وجل له الجنة و حرم جسده على النار. پارهاي از تن من در خراسان دفن ميشود و هر مومني كه او را زيارت كند، خداوند بهشت را بر او واجب ميگرداند و آتش جهنم را بر تن او حرام ميگرداند. عيون أخبار الرضا للشيخ الصدوق، ج1، ص286 ـ الأمالي للشيخ الصدوق، ص119 ـ من لا يحضره الفقيه للشيخ الصدوق، ج2، ص585 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج49، ص284 * * * * * * * سؤال: 1. اخيرا تلويزيونهاي وهابي شبههاي مطرح كردهاند در مورد اين آيه: يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ سوره أحزاب/آيه59 كه: « وَ بَنَاتِكَ 2 معنا دارد: يكي اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بيش از 2 دختر داشت و ديگري اينكه چون گفته است حجاب را رعايت كنند، اين مانع از عصمت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است». 2. همچنين گفتهاند: «حضرت علي (عليه السلام) در داخل كعبه به دنيا آمده است، در كعبه، بت بوده است و اين ضرري به شخصيت ايشان است». 3. در مورد آيه ولايت هم گفتهاند: «در كتابهاي أهل سنت آمده است كه اينكه اين آيه در مورد حضرت علي (عليه السلام) است، ساختگي است و شيعيان، كلمه «ساختگي بودن» را نميآورند». جواب: 1. در اينجا، بحث بر اين نيست كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دختري داشته است يا خير، بلكه بحث كلي است. يعني وقتي بحث حجاب ميشود، همه، حتي زنان و دختران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، چه دختري داشته باشد و يا نداشته باشد، و همچنين زنان مؤمنين واجب است كه حجاب داشته باشند. در اين آيه شريفه، نه اهانتي است و نه غيره. وقتي حكمي از طرف خداوند نيامده، چرا بايد عملي، خلاف باشد. وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، قبل از آنكه حكم بيايد به طرف مكه نماز بخوانيد، به طرف مسجد الأقصي و بيت المقدس نماز ميخواندند. وقتي حكم ميآيد، معنايش اين نيست كه پس دختران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بيحجاب بودند و خداوند در اين آيه، تذكر داده است؛ خير، يكي حكم شرعي است كه شما بعد از اين موظف هستيد اين كار را بكنيد. تا قبل از آمدن اين حكم، تكليفي در كار نبود تا بخواهيد بگوييد عصمت هست يا نيست. 2. ما اين را بارها جواب دادهايم و من نميدانم درباره اين شبكه، ما چه تعبيري را به كار ببريم و ما فقط همان تعبير آقا امام زين العابدين را عرض ميكنيم: الحمد الله الذي جعل أعداءنا من الحمقاء. خدا را شكر كه دشمنان ما را از احمقها قرار داد. اين شخصي كه ميگويد: «كعبهاي كه درونش 360 بت بود، ارزشي نداشت»، آقاي بزرگوار! آقاي محترم! آقاي كارشناس! آيا ميفهمي با اين سخن، به خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جسارت ميكني؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مادامي كه در مكه بود، رو به همين كعبه نماز ميخواند. پس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در مقابل خانهاي كه پر از بت بود، نماز ميخواند؟! وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به مدينه آمد، چند سال قبل از فتح مكه، خداوند ميفرمايد: وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ حَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ سوره بقره/آيه150 پس خداوند هم به تمام مسلمانان دستور داده روبهروي خانهاي كه پر از بت است، نماز بخوانند! من نميدانم اين آقايان، عقل و شعورشان را چه كار كردهاند؟ اگر نماز خواندن به طرف بيت الله الحرام، فضيلت است، ولادت هم در درون اين كعبه، فضيلت است. اگر فضيلت نيست، چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به طرف آن نماز ميخواند؟ چرا خداوند دستور ميدهد به طرف آن نماز بخوانيم؟ آيا خداوند نميداند در درون آن كعبه، پر از بت است؟! اين بتها را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در سال 8 هجري، در سال فتح مكه به أمير المؤمنين (عليه السلام) دستور داد تا كعبه را از آن بتها خالي كند. همان تعبير امام سجاد (عليه السلام) براي اينها كفايت ميكند: الحمد الله الذي جعل أعداءنا من الحمقاء. خدا را شكر كه دشمنان ما را از احمقها قرار داد. 3. آن شخصي كه ميگويد: «ذهبي در رابطه با آيه ولايت گفته است اين موضوع و جعلي است و فلاني [استاد حسيني قزويني] موضوعش را نميآورد»، ما اصلا در رابطه با آيه ولايت، از ذهبي حرفي را نقل نكردهايم. ما اين را از الدر المنثور سيوطي، جلد 2، صفحه 293 و تفسير القرطبي، جلد 6، صفحه 221 و أحكام القرآن جصاص، جلد 2، صفحه 577 و تفسير طبري، جلد 6، صفحه 389 نقل كرديم كه اينها، قضيه آيه ولايت و انگشتر دادن به سائل را نقل كردهاند. از طرفي هم بزرگان أهل سنت مانند تفتازاني و قاضي عضد الدين إيجي ميگويند: و أجمع ائمة التفسير علي أن هذه الآية نزلت في علي، حين أعطي خاتمه للسائل. المواقف للإيجي، ج3، ص601 و 614 بعضي از آقايان اين را در بعضي از شبكهها به عنوان مسئله قطعي نقل ميكنند. آقاي عضد الدين ايجي، 3 مطلب را از مرحوم خواجه نصير الدين طوسي (ره) نقل ميكند و 2 تا را جواب ميدهد و مطلب سوم را كه همين عبارت است كه گفتيم، نقل ميكند و جواب نميدهد. چون جواب نميدهد، ما اين را تلقّي به قبول ميكنيم. اگر آقاي عضد الدين إيجي و آقاي تفتازاني و ديگران، اين را قبول نداشتند، بايد جواب ميدادند. بالاتر از اينها، آقاي آلوسي كه از استوانههاي علمي وهابيهاست، در كتاب تفسير روح المعاني، جلد 6، صفحه 167 ميگويد: و غالب الأخباريين على أنها نزلت في علي كرم الله تعالى وجهه. غالب اخباريين و محدثين و بر اين عقيده هستند كه اين آيه در مورد علي (كرم الله تعالي وجهه) نازل شده است. * * * * * * * سؤال: 1. در بحث أمر الله و أمرهم، آيا خلفاء اين حق را داشتند كه در «وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» در أمر الله دخالت كنند و أمر خدا را أمر خودشان حساب كنند؟ 2. در مورد صلاح الدين ايوبي، برادران كرد ميگويند كه قهرمان است. ما خدمات ايشان را قبول داريم، ولي اين شيعهكشي و نسلكشي ايشان را در مصر توضيح بدهيد. 3. اگر در جنگ جمل، صحابه و عايشه پيروز ميشدند بر حضرت علي (عليه السلام)، با جنازه مطهر حضرت علي (عليه السلام) چه كار ميكردند؟ آيا همان سرنوشت محمد بن أبو بكر بود يا نه؟ جواب: 1. إن شاء ا... روزي پرونده شورا را باز خواهيم كرد و پنبهاش را خواهيم زد. در اين آيه، در مورد امور مردم، توصيه به شورا شده است، نه أمر الله كه همان خلافت باشد؛ چون قرآن ميفرمايد: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً سوره بقره/آيه30 إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا سوره بقره/آيه124 جعل امامت و خلافت، أمر الله است، نه أمر الناس. اگر مثلا ميخواهند شوراي شهر تشكيل بدهند و در امور شهري و اجتماعي تصميم بگيرند، ميتوانند مشورت بكنند. 2. در اينكه صلاح الدين ايوبي، نسلكشي كردند و هزاران شيعه را قتل عام كردند، بحثي است كه قابل فراموش نيست و اين يك لكّه ننگي است در تاريخ اسلام كه توسط ايشان صورت گرفته است. 3. قبر آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) تا زمان هارون مخفي بود. از امام صادق (عليه السلام) سؤال كردند: «چرا قبر أمير المؤمنين (عليه السلام) مخفي بود؟ فرمود: اگر دشمنان حضرت علي (عليه السلام) ميدانستند قبر ايشان كجاست، جنازهاش را از قبر خارج ميكردند و آتش ميزدند». حالا كه پيروز هم نشدند، باز هم ميخواستند اين كار را بكنند. * * * * * * * سؤال: 1. وقتي مأمون، امام رضا (عليه السلام) را ولايتعهد خود قرار داد، وظيفه امام رضا (عليه السلام) در زمان ولايتعهدي خود چه بود؟ 2. وقتي أبو بكر بر مسند خلافت نشست، اعتراف بر بيكفايتي خود كرد. آيا خليفه دوم و خليفه سوم هم مانند أبو بكر بر بيكفايتي خود اقرار كردند يا خير؟ جواب: 1. اگر شما كتاب موسوعه امام رضا (عليه السلام) را كه در 8 جلد نوشتهايم و روي سايتمان هم گذاشتهايم، نگاه كنيد، مشخص است كه امام رضا (عليه السلام) در مدت كوتاهي كه در مرو بودند، چه خدماتي را انجام دادند. همين مناظراتي كه ايشان در آنجا انجام دادند، بهترين خدمت به اسلام بود. 2. بله، مفصل هم دارد. در جاهاي مختلفي گفتهاند: «لولا علي، لهلك عمر» و «لولا علي، لهلك عثمان» * * * * * * * سؤال: سؤال من از برادران أهل سنت است: اينها كه اينهمه دم از اسلام و مسلماني ميزنند، مگر حضرت علي (عليه السلام) را جزء خلفاء راشدين، قبول ندارند، پس چطور وقتي نام حضرت علي (عليه السلام) ميآيد، ميگويند حضرت علي رضي الله عنه، اما وقتي به معاويه ميرسند، ميگويند حضرت معاويه رضي الله عنه. مگر پسر همين معاويه نبود كه امام حسين (عليه السلام) را در كربلا شهيد كرد. شما كه امام حسين (عليه السلام) را قبول داريد، پس چطور هم به معاويه ميگويند رضي الله عنه و هم به حضرت علي (عليه السلام)؟ جواب: ما هم حرفمان همين است. ما به احترام أهل سنت، به معاويه فحش نميدهيم. ولي قلب هر شيعهاي از معاويه و فرزندش يزيد چركين است. به خاطر اينكه در برابر أمير المؤمنين (عليه السلام) ايستاد و ناسزا گفتن به ايشان را رسم كرد. اين چيزي كه در كتاب صحيح مسلم با سند صحيح نقل شده است: أمر معاوية بن أبي سفيان سعدا، فقال: ما منعك أن تسب أبا التراب. صحيح مسلم، ج7، ص120 يعني به دستور معاويه، همه، حضرت علي (عليه السلام) را سبّ ميكردند و معاويه از اينكه سعد بن أبي وقاص، حضرت علي (عليه السلام) را سبّ نميكند، تعجب ميكند و علت را جويا ميشود. جناياتي كه معاويه در طول تاريخ كرده است، قابل فراموشي در تاريخ نيست. آقاي إبن جوزي، از علماء بزرگ أهل سنت، از حسن بصري نقل ميكند و ميگويد: چهار خصلت و ويژگي در معاويه بود كه اگر يكي از آنها در هر انساني باشد، وارد آتش جهنم ميشود: 1. خلافت را به زور شمشير گرفت. 2. فرزند شارب الخمر و ميمون بازي كه با خواهر و مادرش جنايت كرد را به عنوان خليفه قرار داد. 3. زياد بن ابيه را كه فرزند شخص ديگري بود، به عنوان برادر خودش خواند. 4. قتل حجر بن عدي و اصحابش فيا ويلاه له من حجر و أصحاب حجر. تاريخ الطبري، ج4، ص208 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج3، ص487 ـ تاريخ أبو الفداء، ج1، ص186 ـ المحاضرات للراغب الإصفهاني، ج2، ص214 ـ النجوم الزاهرة، ج1، ص141 جالب اين است كه در تاريخ طبري، جلد 8، صفحه 185 نقل شده: رأى النبي (صلي الله عليه و سلم) أبا سفيان مقبلا على حمار و معاوية يقود به و يزيد إبنه يسوق به، قال: لعن الله القائد و الراكب و السائق. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) أبو سفيان را ديد كه سوار بر الاغي است و معاويه و برادرش يزيد بن أبو سفيان (غير از يزيد بن معاويه) هم آن الاغ را ميبرند و حضرت فرمود: لعنت خداوند بر كسي كه سوار بر الاغ است و بر كسي كه جلوي الاغ ميرود و بر كسي كه پشت سر الاغ ميآيد. تذكرة الخواص للسبط إبن الجوزي، ص115 ـ جمهرة الخطب، ج1، ص428 در كتاب أنساب الأشراف بلاذري، جلد 5، صفحه 134 نقل شده است: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نشسته بودند و فرمودند: الآن فردي از اين در ميآيد كه: يموت علي غير ملتي، فطلع معاويه، فقال النبي (صلي الله عليه و سلم): هو هذا. مرگش بر غير ملت من است و مسلمان نميميرد. پس معاويه وارد شد و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: آن مردي كه گفتم، همين معاويه است. تاريخ الطبري، ج8، ص186 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص261 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج15، ص176 جناب حافظ القماري، از علماء بزرگ أهل سنت اردن، ميگويد: هذا حديث صحيح علي شرط مسلم. اين حديث، صحيح بنا بر شرط صحيح مسلم. جونة العطار احمد بن صديق، ج2، ص154 * * * * * * * سؤال: با توجه به مطالبي كه اخيرا در شبكههاي مختلف، توسط وهابيت مطرح شده در مورد عايشه، در سايت موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) مطالبي را از عايشه ديدم به نقل از أهل سنت و اسناد أهل سنت و اگر ما اين احاديث را در كنار گفتههاي ياسر الحبيب ميگذاشتيم، ميبينيم كه اعتقاد أهل سنت، همان است كه ايشان بيان كرده است از زبان تشيع و اينها هياهو راه انداختهاند. استاد حسيني قزويني هم اين نوع ادبيات را محكوم ميكنند كه در شبكههاي مختلف، اينگونه صحبت ميكنند. آيا ايشان با اين نوع ادبيات مخالف هستند يا نقل كردن اينگونه مطالب از صحاح أهل سنت؟ جواب: ما كلاً نه پدر كِشتگي با هيچ شبكهداريم، چه شبكه شيعي و چه شبكه سني و وهابي، و نه پيوند أخوت با كسي بستهايم، و نه هدفمان اين است بياييم حمايت بيچون و چرا از خلفاء يا أهل سنت بكنيم. والله العلي الأعلي! هدف ما حمايت و تقويت نيست. ما ميگوييم كه ما شيعه، هم تولّي داريم و هم تبرّي. بنده، تولّي بدون تبرّي را قبول نداريم. به قول يكي از مراجع عظام تقليد، حضرت آيت ا... العظمي شبيري زنجاني: «بدون تبرّي، تولّي محقق نميشود». ما هم از كتب أهل سنت نقل ميكنيم و ميگوييم كه مثلا آقاي بخاري نسبت به جناب أبو بكر و جناب عمر اينگونه گفته است. اگر ما اينگونه بگوييم كه «بخاري در رابطه با عمر فلان فلان شده، اينگونه گفته است و در رابطه با أبو بكر فلان فلان شده، اينگونه گفته است» بهتر است يا اينكه بياييم مطالب را خيلي محترمانه و مؤدبانه بيان كنيم؟ يك پادشاهي در خواب ديد كه تمام دندانهايش افتاده است و رفتند معبّر آوردند و تعبير خواب را خواستند. گفت: قبل از تو، تمام برادران و خواهران و دختران تو ميميرند و تو تنها ميماني. به اين پادشاه هم برخورد و دستور داد گردنش را بزنيد و گردنش را زدند. گفت: برويد يك معبّر خوب پيدا كنيد و بياورد. رفتند يك معبّر ديگري آوردند و آمد خواب را اينگونه تعبير كرد: أعلي حضرت سلامت بادا! خداوند عمر شما را از تمام فاميلهايتان بيشتر خواهد كرد. پادشاه هم طلا و جواهراتي را به عنوان هديه داد. نحوه گفتن شرط است. وقتي ما ليوان را ميبينيم كه نصف آن آب است و نصف آن خالي است، يكي ميگويد نصفش خالي است و ديگري ميگويد نصفش آب دارد. بشين و بفرما و بتمرگ، هر سه به يك معناست. ائمه (عليهم السلام) به ما دستور دادهاند و قرآن ميفرمايد: وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ با روش نيكو مجادله كنيد. سوره نحل/آيه125 وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا با مردم، نيكو سخن بگوييد. سوره بقره/آيه83 ما ميگوييم اين ادبياتي كه بعضي از دوستان شيعه ما به كار ميبرند، نتيجهاش، جز شيعهكشي، چيز ديگري نيست. الآن در خود افغانستان، دوستاني كه چند روز قبل به منزل ما آمده بودند، ميگفتند: «آن شبكه، باعث شده كه در خود كابل، امام جمعه كابل، رسماً در خطبههايش، شيعه را لعن كرده و گفته اينها از يهوديان بدتر هستند و دليلش هم فلان شبكه و فلان آقاست» و ميگفتند: «الآن در آنجا، آتش اختلاف ميان شيعه و سني شعلهور ميشود». ما كه در اينجا نشستهايم و آن شخص هم در لندن و ديگري در آمريكا نشسته است، كاملا در حاشيه امن هستيم، ولي آن عزيزان شيعه ما كه در كردستان و سيستان و بلوچستان و افغانستان و پاكستان، با أهل سنت در يكجا زندگي ميكنند و در أقليت هستند، آيا براي آنها هم فكري كردهايم يا نه؟ ايشان كه در لندن، به مناسبت عايشه، جشن ميگيرد و فحاشي و اهانت ميكند، در بعد از ماه رمضان، حدود 19 شبكه وهابي، همزمان، دفاع از عايشه را شروع كردند و اهانت به شيعه و وقيحترين عبارات را نسبت به شيعه گفتند و فقط مانده بود كه مفتي اعظم عربستان سعودي، جناب آل شيخ اظهار نظر بكند كه ايشان هم در جلسهاي كه براي علماء وهابي بود، حرفهاي ياسر الحبيب را مطرح كرد و دهها فحش و ناسزا به شيعه نثار كرد و خلاصه حرفش اين بود كه گفت: «عدو شود سبب خير، اگر خدا خواهد». يعني خيلي از سنيها كه شيعه شده بودند، با سخن اين آقا، دوباره از تشيع به طرف أهل سنت برگشتند و فهميدند كه شيعه اينگونه است. بعضيها بودند كه در ذهنشان نسبت به شيعه، حُسن ظن داشتند و در آستانه ورود به مذهب شيعه بودند و سخنان اين آقا باعث شد به طرف شيعه نرفتند. ايشان يا راست ميگويد و يا دروغ ميگويد. اگر راست ميگويد، اين كار نادرست است و اگر دروغ هم ميگويد، دارد خط نشان ميدهد. چرا ما بايد همچنين كاري را انجام بدهيم. ما با ادبياتي كه اينها بهكار ميبرند، مخالف هستيم؛ وگرنه نقل حقايق تاريخ را خودم از أوجب واجبات ميدانم. اگر شما بحثهاي ما را ببينيد، ميبينيد كه كاملاً مؤدبانه بيان ميكنيم و در هر هفته، يك يا چند مسيحي يا وهابي يا سني، به قم ميآيند و به دست ما و يا به صورت تلفني به مذهب شيعه مشرف ميشوند. ما به آنها گفتهايم اگر اين كارهايتان را اصلاح كنيد، ما هم با شبكهتان همكاري ميكنيم و افتخار ميكنيم كه هر چقدر شبكههاي شيعه، بيشتر باشد، باعث رونق مذهب شيعه است. * * * * * * * سؤال: همانطور كه شما فرموديد، ما الآن با 2 جبهه طرف هستيم. عدهاي متأسفانه با اسم تشيع، با داشتن شبكه ماهوارهاي، شيعيان را به دشمني و كينهجويي سمت و سو ميدهند و جسارتشان به حدي است كه حتي علامه طباطبايي (ره) را زير سؤال ميبرند و عرفاء را صوفي مسلك و مشرك ميدانند و جديدا هم علامه مطهري (ره) را فردي سياسي ميدانند و كتب وي را بيفايده براي أمت اسلامي ميدانند. جبهه دوم هم همان وهابيت هستند كه دقيقا همان كفريات احمد كسروي را در شبكه خود ترويج ميكنند و خيلي به أهل بيت (عليهم السلام) جسارت ميكنند و جملاتي را نسبت به امام زمان (عليه السلام) ميگويند كه انسان از گفتن آنها شرم دارد. جواب: اين آقاياني كه امروز به عايشه و غيره فحش ميدهند، ما گفتهايم كه اينها مزدور هستند و حضرت آيت ا... العظمي مكارم شيرازي هم فرمودند كه اينها مزدور هستند. حتي ما بعيد نميدانيم كه خود وهابيها، اينها را با دستههاي مختلف، عَلَم و تحريك كرده باشند تا يكسري حرفهاي نامربوط بزنند و آن را بهانه قرار بدهند و به جان شيعه بيافتند؛ ما اين را بعيد نميدانيم. وقتي همين آقا يا آقاي مجتبي شيرازي، اينقدر بيدين و احمق هستند كه به يك شخصيتي مانند حضرت آيت ا... العظمي بهجت (ره) كه شيعه و سني و مسيحي و يهودي، همه او را قبول داشتند، جسارت ميكنند و او را زنديق و ملحد ميدانند، آن وقت شما انتظار داريد اين آقاي بيحيا، به عايشه شما احترام بگذارد؟! او به مراجع بزرگ ما، مانند حضرت آيت ا... العظمي بهجت (ره) اهانت ميكند كه همه او را قبول داشتند و داراي چشم برزخي بود و داراي مقامات عاليه بود و بنده خودم افتخار داشتم كه يك سال تمام، با ايشان درس خصوصي داشتم. إن شاء ا... اگر روزي فرصت شود، مواردي را كه از ايشان، با چشم خودم ديدم و مطالبي را از غيب گفت و ما و دوستانمان ديديم، بگويم، مثنوي هفتاد من كاغذ ميشود. به نظر من، حضرت آيت ا... العظمي بهجت (ره) تالي تلو معصوم است. حدأقل بنده در قم، نزديك 35 سال با ايشان مراوده و مرابطه داشتم و به نماز و جلسات ايشان ميرفتم. وقتي اين آقاي بيحيا و لا مذهب ميآيد جسارت ميكند، آيا انتظار داريد كه به همسر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و عايشه، فحاشي نكند؟! اينكه اين آقايان وهابيت، كفريات كسروي را ميگويند، اينها مطالبي را نقل ميكنند و جسارتها را مخصوصا نسبت به آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) در شبكهشان بيان ميكنند كه شايد يكي از عللي كه بعضي از شيعيان تحريك ميشوند نسبت به أهل سنت يا نسبت به مقدسات اينها، اين مطالب كفرياتي است كه اينها نسبت به ساحت مقدس حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) و به يك أمر اعتباري و قداست حدود 500 ميليون شيعه جسارت ميكنند. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيدمحمد حسيني قزويني | ||