* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 29 مهر 1389 | تعداد بازديد: 2346 | |
وهابيت و توحيد 05 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: وهابيت و توحيد 05 شبكه جهاني ولايت : 29 / 07 / 1389 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب آدرس منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني يكي از مسائلي كه پيرامون تجسيم در عقائد وهابيت هست، اين است كه معتقدند: «خداوند، روي تختخوابي است كه 4 تن از ملائك ميآيند و خداوند را حمل ميكنند». آيا اين حديث واقعيت دارد در كتب أهل سنت يا از اعتقادات وهابيت است؟ استاد حسيني قزويني همانطور كه حضرتعالي اشاره فرموديد، در كتابهاي معتبري كه وهابيت و إبن تيميه، صراحت بر اعتبار آن كتاب دارند و روايات آن كتاب را معتبر ميدانند، كتاب توحيد إبن خزيمه است و ايشان در آنجا، روايتي را نقل ميكند كه عبد الله بن عمر، فردي را به سوي عبد الله بن عباس فرستاد و گفت: هل رأى محمد ربه؟ فأرسل إليه عبد الله بن عباس أن نعم، فردّ عليه عبد الله بن عمر رسوله أن كيف رآه؟ فأرسل انه رآه في روضة خضراء، دونه فراش من ذهب على كرسي من ذهب، يحمله أربعة من الملائكة، ملك في صورة رجل و ملك في صورة ثور و ملك في صورة نسر و ملك في صورة أسد. آيا پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، خدا را ديده است؟ عبد الله بن عباس ميگويد: بله. عبد الله بن عمر باز هم آن فرد را فرستاد و گفت: خدا را چگونه ديده است؟ عبد الله بن عباس گفت: خدا را در يك چمنزار سرسبز ديده است كه در زير خداوند، رختخوابي از طلا بود كه بر روي تختي از طلا بود و 4 نفر از ملائكه، او را حمل ميكنند و يك ملك به صورت مرد است و يك ملك به صورت گاو است و يك ملك به صورت كركس است و يك ملك هم به صورت شير است. توحيد لإبن خزيمة، ص198، چاپ دار الكتب العلمية بيروت، سال 1403 قمري ـ إبن أبي شيبة، استاد بخاري، در كتاب العرش، ص392 خيلي عجيب است كه اين مطالب خرافي و بياساس و ضد قرآني را نسبت ميدهند به يك شخصيت بزرگواري مانند إبن عباس كه ما ميدانيم ساحت اين بزرگوار، از اينگونه اعتقادات ضدّ قرآني، كاملاً منزّه است. واقعا انسان خجالت ميكشد اين مطالب را نقل كند. حتي بعضي وقتها كه انسان اين مطالب را ميخواند، از خداوند حجالت ميكشد و خواندن اين مطالب، شرمآور است تا اينكه بخواهد به عنوان يك عقيده درآيد. جالب اين است كه در اول اين كتاب آقاي إبن خزيمةاي كه از او تعبير ميكنند به «امام الائمة : پيشواي پيشوايان»، شرط كرده است: «من در اين كتاب، جز احاديث صحيح كه با سند ثقه به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) رسيده باشد، نياوردهام. يعني تمام روايات كتاب من، سنداً صحيح است و راويانش تا پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، ثقه هستند». توحيد لإبن خزيمة، ص5 خود إبن تيميه، تئورسين و بزرگنظريهپرداز وهابيت، وقتي يك روايتي را از همين كتاب توحيد إبن خزيمه ميآورد، اين تعبير را دارد: فقد رواه امام الائمة إبن خزيمة في كتاب التوحيد الذي اشترط فيه أنه لا يحتج فيه إلا بما نقله العدل عن العدل موصول إلي النبي (صلي الله عليه و سلم). اين روايت را پيشواي پيشوايان، اين خزيمه در كتاب توحيد نقل كرده است كه در اين كتاب شرط كرده از راويان عادل و آنها هم از راويان عادل نقل كردهاند تا اينكه برسد به پيامبر (صلي الله عليه و سلم). مجموع فتاواي إبن تيميه، ج3، ص193 اين آقايان وهابيها كه ما شيعيان را متهم به شرك ميكنند، درباره اين روايت چه ميگويند؟ اينها چه خرافات و مزخرفاتي است كه برگرفته از تورات و انجيل است و اينها را به عنوان يك عقيده مسلّم و خلاف اين را كفر ميدانند و اگر كسي هم همچنين اعتقاداتي نداشته باشد، او را كافر و زنديق ميدانند. من به دوستان توصيه ميكنم كه وقتي ميخواهند به وهابيها بحث كنند، نگذارند بحث توسل و شفاعت را پيش بكشند، بلكه وارد سرچشمه شوند و توحيد را بحث كنند و عقيده آنها را درباره خداوند جويا شوند. آنها كه ميگويند توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شرك است، شرك به كدام خدا؟ به خدايي كه ريش ندارد و موهاي سرش فرفري است؟ خدايي كه سوار الاغ ميشود؟ خدايي كه بر روي تخت طلايي است و بر روي دوش گاو و كركس و شير است؟ آيا دم از اين خدا ميزنيد؟ اين خدا، خداي قرآن نيست؛ اين خداي محمد (صلي الله عليه و آله) نيست؛ اين خداي اسلام نيست؛ حتي اين خداي حضرت موسي (عليه السلام) و حضرت عيسي (عليه السلام) نيست؛ اين خداي ساخته و پرداخته عدهاي مانند كعب الأحبارهاست كه به خورد مردم دادهاند. * * * * * * * آقاي محسني يكي از فروعاتي كه وهابيت در همين باب تجسيم دارند، اين است ميگويند: «خداوند، صورت انسان را شبيه صورت خودش آفريد». آيا اين هم صحت دارد؟ استاد حسيني قزويني در اين زمينه هم جالب است كه آقاي إبن قتيبه دينوري، از استوانههاي علمي أهل سنت، در كتاب تأويل مختلف الحديث، در صفحه 206، روايتي را نقل ميكند كه باز هم متأسفانه از إبن عباس است. خيلي عجيب است راوياني كه بخواهند مردم، دروغشان را قبول بكنند، آن روايت را به بزرگان نسبت ميدهند تا كسي نتواند به اينها حمله كند و انكار كند. در اين كتاب، إبن عباس ميگويد: أن موسى صلى الله تعالى عليه و سلم ضرب الحجر لبني إسرائيل، فتفجر و قال: إشربوا يا حمير! فأوحى الله تبارك و تعالى إليه: عمدت إلى خلق من خلقي، خلقتهم على صورتي، فشبهتهم بالحمير؟! فما برح حتى عوقب. وقتي بني اسرائيل تشنه بودند، حضرت موسي (صلي الله عليه و سلم) عصاي خودش را بر سنگ زد و چشمههايي از آن جوشيد و وقتي بني اسرائيل شروع كردند به نوشيدن آب، حضرت موسي (صلي الله عليه و سلم) فرمود: اي الاغها! بنوشيد. خداوند به آن حضرت وحي فرستاد و فرمود: من اينها را مانند صورت خودم آفريدم، آيا آنها را به الاغ تشبيه كردي؟! چندي نگذشت كه حضرت موسي (صلي الله عليه و سلم) به سزاي خود رسيد و خداوند او را به عذابي گرفتار كرد. ببينيد! اينها هيچ احترامي براي خدا و پيامبرانش باقي نگذاشتند! خيلي عجيب است و واقعا انسان نميداند چه بگويد؟ خدايا! واقعا استغفار ميكنيم! يا امام زمان! صداي ما را ميشنوي و ناظر و شاهد ما هستي و واقعا ما جز اينكه بخواهيم اينها را مطرح كنيم و مردم اينها را بشناسند، قصد ديگري نداريم و قصد جسارت به حضرت ربوبي يا به ساحت مقدس حضرت موسي (عليه السلام) كه از أنبياء مرسل و اولوا العزم است، نداريم.خداوند در قرآن از حضرت موسي (عليه السلام) به عنوان مخلَص ياد ميكند و اينها هم به اين شكل روايت نقل ميكنند. جالب اين است كه آقاي إبن قتيبه دينوري ميگويد: قال أبو محمد والذي عندي و الله تعالى أعلم أن الصورة ليست بأعجب من اليدين و الأصابع و العين و إنما وقع الألف لتلك لمجيئها في القرآن. مبادا وحشت كنيد كه خداوند صورت دارد؛ چون دست و انگشتان و چشم خداوند هم در قرآن آمده است و وحشت ندارد. ولي چون صورت در قرآن نيامده، نبايد تعجب كرد. اينها كه واقعا به اين شكل مباحث توحيدي را مطرح ميكنند و به خورد مردم ميدهند، من نميدانم فرداي قيامت هم پاسخي دارند يا ندارند؟ من خودم، الحق و الإنصاف، وقتي اين روايات را ميبينم، تعجب ميكنم و تأسف ميخورم به اين شخصيتهاي علمي و بزرگي مانند إبن قتيبه دينوري كه ميگويد: وقعت الوحشة من هذه لأنها لم تأت في القرآن و نحن نؤمن بالجميع. چون كلمه صورت در قرآن نيامده، به همين خاطر بعضيها وحشت دارند از قبولش؛ ولي ما به همهاش ايمان داريم. اينها توهين به أنبياء (عليهم السلام) و توهين به ذات أقدس ربوبي جلّت عظمته و عز جلاله است. آقاي أبو يعلي فرّاء هم در كتاب إبطال التأويلات، جلد 1، صفحه 97 همين روايت را ميآورد و همچنين آقاي إبن بناء حنبلي در كتاب المختار في أصول السنة، صفحه 145 اين روايت را ميآورد. يك سؤال ميماند و آن اين است: اگر ـ نستجير بالله ـ خداوند، صورت بشر را از روي صورت خودش كپي برداشته، اينها كه ميگويند در صورت خداوند، ريش نيست، پس چرا صورت بشر ريش دارد؟ مگر اينكه بگويند آن قسمت از صورت خداوند، ـ نستجير بالله ـ مانند زنان است و ريش ندارد. واقعا انسان بايد براي اين مسائل، استغفار كند. حتي براي نقل اين مطالب هم انسان خجالت ميكشد. اين آقايان هم اين مطالب را در كتابهاي خودشان با آب و تاب نقل ميكنند و ميگويند وحشت نكنيد كه اينها در قرآن نيست. صريح قرآن است كه ميفرمايد: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ سوره شورى/آيه11 وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ سوره إخلاص/آيه4 لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ سوره انعام/آيه103 * * * * * * * آقاي محسني آقايان وهابيت ميگويند: «خداوند بالاي عرش قرار گرفته است». در رابطه با اين حديث هم توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني من ملتزم هستم كه روايت را با نام كتاب و جلد و صفحه بگويم و بينندگاني هم از ما خواستهاند كه كتابهاي اينها را جلوي دوربين بياوريم؛ اين كار خيلي وقت ميبرد. ما هنوز بحث توحيد وهابيت را تموم نكردهايم و كتاب را نياوردهايم و چندين جلسه شده است؛ اگر بخواهيم كتابها را بياوريم، بيش از 50 جلسه ميشود. إن شاء ا... در مباحث حساس تلاش ميكنيم اين موارد را از طريق نرم افزار، در اختيار بينندگان عزيز قرار بدهيم تا ببينند اين مطالب در نرم افزارهاي شيعه و سني آمده است و نرم افزارها هم عمدتا در اختيار عموم قرار دارد، ولي شايد كتاب، در اختيار عموم نباشد. آقاي إبن خزيمه ميگويد: من لم يقر بأن الله تعالى على عرشه قد استوى فوق سبع سماواته، فهو كافر بربه، يستتاب، فإن تاب و إلا ضربت عنقه و ألقى على بعض المزابل، حيث لا يتأذى المسلمون و المعاهدون بنتن ريح جيفته و كان ماله فيئاً لا يرثه أحد من المسلمين، إذا المسلم لا يرث الكافر، كما قال صلى الله عليه و سلم. اگر كسي اقرار و اعتراف نكند كه خداوند بر بالاي عرش نشسته است، كافر است و بايد او را وادار به توبه كرد. اگر توبه كرد كه هيچ، و إلا بايد گردنش زده شود و جسدش هم نبايد دفن شود و بايد كنار آشغالها و مزبلهها بايد انداخته شود تا مسلمانان از بوي گنديده جسد او اذيت نشوند. اثبات الصفة العلو، ص138 جالب است كه آقاي إبن خزيمه، اين روايت را نقل ميكند و ميگويد: ذكره الحاكم بإسناد صحيح. اين روايت را آقاي حاكم نيشابوري با سند صحيح نقل كرده است. وقتي إبن تيميه اين روايت را مطرح ميكند و ميگويد: اين روايت را حاكم نيشابوري با سند صحيح نقل كرده است. مجموع فتاواي إبن تيميه، ج5، ص52 محمد بن ابراهيم قيسي نقل ميكند و ميگويد: قلت لأحمد بن حنبل: يحكى عن إبن المبارك أنه قيل له: كيف نعرف ربنا؟ قال: في السماء السابعة على عرشه. قال أحمد: هكذا هو عندنا. خدا را چگونه بشناسيم؟ گفت: خداوند در بالاي آسمان هفتم، روي عرش نشسته است. احمد گفت: ما هم همين عقيده را داريم. اثبات الصفة العلو، ص129 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج18، ص88 البته بعضي از حنابله ميگويند مقام علمي احمد بن حنبل خيلي منزّهتر از اين است كه همچنين خرافاتي را براي خداوند قائل شود. وقتي خود إبن تيميه به اين قضيه ميرسد، ميگويد: إن الله في السماء و هو علي العرش واحد، إذ السماء أنما يراد بها العلوّ، فالمعني أن الله في العلوّ لا في السفل. اين عقيده همه است كه خداوند بر بالاي آسمان و عرش قرار گرفته است و خداوند حتما بايد بالاتر از ما باشد، نه پايينتر از ما. مجموع فتاواي إبن تيميه، ج5، ص106 سپس ميگويد: كان العلو من الصفات المعلومة بالسمع مع العقل و الشرع عند الأئمة المثبتة. بالا بودن خداوند، از صفات معلوم است كه ما از روايات شنيدهايم و در نزد پيشواياني كه جسميت خدا را ثابت كردهاند، بالا بودن خداوند روشن و واضح است. مجموع فتاواي إبن تيميه، ج5، ص122 جالب اين است كه در همين كتاب مجموع فتاوي، جلد 5، صفحه 48 از احمد بن حنبل، مسئلهاي را در رابطه با «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» نقل ميكند و ميگويد: أبو حنيفه معتقد بود به تكفير: من أنكر أن يكون الله في السماء. كسي كه معتقد باشد خداوند در آسمان نيست، كافر است. حتي به أبو حنيفه هم دروغ بستهاند. من از آقايان احناف تقاضا ميكنم از نعمان بن ثابت، أبو حنيفه دفاع كنند. آقاي عبد الله بن محمد هروي كه به أبو اسماعيل انصاري معروف است، إبن تيميه درباره او ميگويد: «إمام في الحديث» و إبن جوزي ميگويد: «شديدا علي أهل البدع، قويا في نصرة السنة : ... در ياري كردن سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) قوي بود» و ذهبي درباره او ميگويد: «شيخ الأسلام الإمام القدوة الحافظ الكبير». سير أعلام النبلاء للذهبي، ج18، ص503 ـ ذيل طبقات الحنابلة، ج1، ص66 ايشان نقل ميكند كه آقاي أبو اسماعيل انصاري به أبو الحسن اشعري (امام أشاعره) لعنت ميكرد و ناسزا ميگفت. اينها آمدند در نزد وزير، أبو علي طوسي در بغداد و از او شكايت كردند و آقاي أبو اسماعيل انصاري هروي را آوردند: قال رجل من اصحاب الشافعي: لم تلعن أبا الحسن الأشعري؟ فقال: لا اعرف الأشعري و إنما ألعن من لم يعتقد أن الله في السماء. و يكي از أصحاب شافعي مذهب (كه غالباً اشعري مذهب هستند از نظر كلامي)، گفت: چرا أبو الحسن اشعري را لعنت ميكني؟ گفت: من اشعري نميشناسم، من لعن ميكنم هر كسي را كه معتقد نيستند خداوند در آسمان است ذيل طبقات الحنابلة، ج1، ص55 ـ تاريخ إبن خلدون، ج3، ص477 ـ تذكرة الحفاظ للذهبي، ج3، ص1187 وقتي ديدند اينگونه است، تعدادي از اشاعره، نزد سلطان رفتند براي شكايت و توطئه و گفتند: اين آقاي أبو اسماعيل انصاري هروي كه اشعري را فحش ميدهد و نسبت به شافعيها فحش ميدهد، بتپرست است. گفت: چگونه بتپرست است؟ گفت: او در زير سجادهاش يك بتي دارد كه وقتي نماز ميخواند، در قبله قرار ميدهد و ميگويد اين بت مانند صورت خداست. سلطان هم غلامي را با چند نفر فرستاد تا خانه أبو اسماعيل انصاري را تفتيش كنند. رفتند و ديدند يك بتي در زير سجاده او هست و آوردند نزد سلطان و ... سير أعلام النبلاء للذهبي، ج18، ص512 مجسّمه، كساني هستند كه قائل به جسمانيت خداوند هستند و تابع احمد بن حنبل، و خود وهابيها هم حنبلي مذهب هستند. آقاي أبو حاتم رازي (كه ذهبي درباره او ميگويد: «الإمام المحدث الحافظ الواعظ ... و كان شيخ أهل الري في زمانه») ميگويد: من لم يكن حنبليا فليس بمسلم. هر كس كه حنبلي نباشد، مسلمان نيست. تذكرة الحفاظ للذهبي، ج3، ص1186 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج33، ص58 دليلش هم اين است كه چون هر كس حنبلي نباشد، قائل به جسمانيت خداوند نيست و قائل نيست كه خداوند در بالاي عرش نشسته است و سوار الاغ ميشود و ريش ندارد و ماهواره فرفري است و جوان است. من يادم نميرود كه در شبكه ماهوارهاي المستقلة، يكي از دوستان اين را مطرح كرد كه اين روايت صحيح و مورد اعتماد نيست. حال آنكه ذهبي از او تعبير ميكند به «الإمام المحدث الحافظ الواعظ ... و كان شيخ أهل الري في زمانه». اين تعابير را بر هر كسي اطلاق نميكنند. برادران عزيز أهل سنت! برادران عزيز شافعيها! برادران عزيز مالكيها! برادران عزيز حنفيها! حواستان باشد كه اگر اين وهابيها با اين اعتقادشان بر جامعه مسلط شوند، تنها دشمن شيعه نيستند، بلكه دشمن تمام مسلمانان غير از خودشان هستند. همانطور كه در زمان محمد بن عبد الوهاب اين همه كشتار انجام دادند و در رياض و اطراف رياض و درعيه و نجد و طائف، جناياتي را انجام دادند. وقتي در سال 1216 اينها وارد طائف شدند، در آنجا، شيعهاي وجود نداشت و آقاي زيني دحلان ميگويد: در طائف، به زن و مرد و بزرگ و كوچك، رحم نكردند و همه را از دم شمشير گذراندند و فقط افراد زمينگير و معلول را كه نميتوانستند حركت بكنند و گوشه خانه نشسته بودند ماندند. جُرمشان اين بود كه وهابي نيستند و جرم ديگري نداشتند. كانوا يذبحون الطفل الرضيع علي صدر أمه. اطفال شيرخواره را جلوي چشم مادرشان سر ميبريدند. اين است وضع اين آقايان. اگر ما ميبينيم اينها در عراق و پاكستان و افغانستان و ايران با خيال راحت آدم ميكشند و مشخص است كه اينها براي غير خودشان، ارزش انساني قائل نيستند. مثل يهوديها كه در تلموت ميگويند: «خداوند، مسلمانان و مسيحيان را همانند حيوانات، براي يهود آفريده است و انسانهاي غير يهود، ارزش انساني ندارند». اينها هم همان عقيده يهود را دارند نسبت به مسلمانان. * * * * * * * آقاي محسني بعضي از أهل سنت ميگويند كه ما همچنين عقيدهاي نداريم كه شما ميفرماييد. ما ميخواهيم بدانيم كه نظر و برخورد اين دسته از آقايان كه قائل به تجسيم هستند، نسبت به ساير فرق اسلامي أهل سنت چيست؟ استاد حسيني قزويني در اين رابطه، سخن خيلي زياد است و اگر بخواهيم بيان كنيم، مثنوي 70 من كاغذ ميشود كه حضرات مجسّمه، به خاطر اينكه ديگران قائل به تجسيم نبودند، چه بلاهايي بر سر آنها آوردند و با أحناف و مالكيها و اشاعره چه كردند. من چند نمونه از معتبرترين كتب أهل سنت عرض ميكنم. آقاي إبن كثير دمشقي (متوفاي 774 هجري) در كتاب البداية و النهاية كه از كتابهاي معتبر أهل سنت است، در جلد 12، صفحه 83، در حوادث سال 447 هجري ميگويد: وقعت الفتنة بين الأشاعره و الحنابلة، فقوي جانب الحنابلة قوة عظيمة، بحيث إنه كان ليس لأحد من الأشاعرة أن يشهد الجمعة و لا الجماعات. در بغداد، به خاطر مسئله تجسيم، ميان اشاعره و حنابله اختلاف افتاد و حنبليها پيروز شدند و بعد از آن، اجازه ندادند يك نفر از اشاعره، وارد مساجد شوند و در نماز جمعه و جماعت شركت كنند. در كتاب ذيل طبقات الحنابلة، جلد 1، صفحه 38 نقل شده كه در رابطه با طاهر بن حسين كه از علماء بزرگ حنابله است، وقتي إبن رجب حنبلي به ايشان ميرسد، ميگويد: الفقيه الزاهد الورع ايشان از فقهاء و بزرگان حنابله و زاهد و با ورع است آقاي إبن عُقيل از فقهاء حنبلي، وقتي به ايشان ميرسد، ميگويد: كان حسن الفتوي، متوسطاً في المناظرة ... إماما في الإقراء، زاهدا شجاعا ... خوب فتوا ميداد و در مناظره، ميانهرو بود و در قرائت، امام و پيشوا بود و زاهد و شجاع بود ... تا جايي كه ميگويد: آقاي إبن زوزني از دنيا رفته بود و آقاي شافعيها براي تشييع جنازهاش آمدند و قبر را كندند و خواستند درون قبر بگذارند، آقاي طاهر بن حسين گفت خودم ميخواهم تلقين او را بگويم و ايشان حنبلي بوده و شافعي نبوده و شما حق دخالت نداري. آقايان ميدانيد كه يكي از مستحبات دفن، تلقين دادن است كه بايد بگويند: إسمع إفهم يا فلان بن فلان ... إذا أتاك الملكان المقربان رسولين من عند الله تبارك و تعالى و سئلاك عن ربك و عن نبيك و عن دينك و عن كتابك و عن قبلتك و عن ائمتك فلا تخف و لا تحزن و قل في جوابهما الله ربى و محمد صلى الله عليه و آله نبيى و الاسلام دينى و القرآن كتابى و الكعبة قبلتى و أمير المؤمنين على بن ابى طالب امامى و ... آقاي طاهر بن حسين بالاي قبر آمد و گفت: يا عبد الله و إبن أمتك! أذا نزل عليك ملكان فظان غليظان، فلا تجزع و لا ترع، فإذا سألاك، فقل: رضيت بالله ربا و بالاسلام دينا، لا أشعري و لا معتزلي، بل حنبلي سنّي. اگر دو ملك بد اخلاق و سختگير آمدند، مبادا جزع و فزع كني! وقتي از تو پرسيدند، بگو: خداوند، پروردگار من است و اسلام، دين من است و من نه اشعري هستم و نه معتزلي، بلكه حنبلي و سني هستم. ذيل طبقات الحنابلة، ج1، ص40 آيا اينها خواندن ندارند؟ اين بازخواني تاريخي كه اين آقايان در بعضي از شبكهها گذاشتهاند، آيا فقط بلد هستند كه بگويند: «أمير المؤمنين (عليه السلام) در وسط راه شهيد شد و آقاي عمر در محراب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)»؟ آيا فقط اين است بازخواني تاريخ؟! آيا اين است كه بيايند بگويند: «در جنگ جمل، نه حضرت علي (عليه السلام) راضي بود و نه عايشه و يك آقايي به نام عبد الله بن سبأ يهودي آمد صحابه را به جان هم انداخت». اينها ميآيند ـ نستجير بالله ـ صحابه را به قدري بيعرضه معرفي ميكنند كه صحابهاي مانند أمير المؤمنين (عليه السلام) و شخصيتهاي برجسته در ركاب أمير المؤمنين (عليه السلام)، مانند امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و عمار بن ياسر و در طرف ديگر، عايشه و طلحه و زبير، همهشان بازيچه دست يك نفر يهودي شدند! عجب، يك يهودي كه بتواند شخصيتها و صحابهاي با اين عظمت را به جان هم بياندازد و 30 هزار كشته بر جاي بگذارد، آن وقت اين صحابه به چه دردي ميخورند؟! آيا اين صحابه ارزش تجليل كردن را دارند؟! بازخواني تاريخ توسط اين آقايان اين است كه يك پردهاي روي تاريخ بگذارند و تحريف واقعي و حقيقتهاي تاريخ را انجام دهند. إن شاء ا... در آينده اگر فرصت شود، تكهها و كليپهايي از صحبتهاي اين آقايان را ميآوريم و با واقعيات تاريخي از كتابهاي خودشان تطبيق ميدهيم. وقتي اين آقايان و كارشناسانشان ميآيند و ساعتها بحث ميكنند، يك مدرك هم نميگويند و هوايي صحبت ميكنند كه تاريخ اينگونه بوده و حضرت علي (عليه السلام) اينطور گفته و عمر اينطور گفته و عايشه اينطور گفته و يك آدرس نميدهند. فقط بلد هستند چند تا خطبه از نهج البلاغه را حفظ كنند و بگويند: «أمير المؤمنين (عليه السلام) از خلفاء مدح كرده است و أمير المؤمنين (عليه السلام) در خطبه فلان ميگويد «لله بلاد فلان» و مراد از فلان، حضرت عمر است و حضرت علي (عليه السلام) از عمر تمجيد ميكند». بايد به اينها بگوييم كه أمير المؤمنين (عليه السلام) از چه كسي ميترسيد كه به جاي كلمه عمر، فلان گفته است؟! آقاي دكتر صبحي صالح، شارح نهج البلاغه، وقتي به اين خطبه ميرسد، ميگويد: علي بن أبي طالب (عليه السلام) در اين خطبه، بعضي از اصحاب خودش را مدح كرده است. خيليها ميگويند مراد أمير المؤمنين (عليه السلام)، مالك اشتر نخعي بود. اين آقايان هم چسبيدهاند به اين قضيه كه علي بن أبي طالب (عليه السلام)، از خلفاء تمجيد كرده است. ولي دهها خطبه ديگر را رها كردهاند كه أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: فإن هذا الدين قد كان أسيرا في أيدي الأشرار، يعمل فيه بالهوى و تطلب به الدنيا. نهج البلاغه، نامه 53 يا: كساني كه تابع خلفاء شدند: «علي سنة من آل فرعون» هستند. نهج البلاغه، خطبه 150 آيا اينها خواندن ندارند؟! أمير المؤمنين (عليه السلام) در دهها خطبه، براي اثبات حقانيت و امامت و مظلوميت و غصب خلافت خودش سخن گفته است. همه اينها را كنار گذاشتهاند و ميگويند: حضرت علي (عليه السلام) در نامه 6 كه نامهاي به معاويه نوشته، گفته است: إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان على ما بايعوهم عليه ... و إنما الشورى للمهاجرين و الأنصار، فإن اجتمعوا على رجل و سموه إماما كان ذلك لله رضى و يكسري مباحث را مطرح ميكنند كه وقتي انسان به حال اينها نگاه ميكند، نميداند گريه كند يا بخندد. ما هم كه هر چه إصرار كرديم بياييد براي مناظره نيامدند. ما 3 پيشنهاد داديم: 1. به ايران تشريف بياوريد و ما در خدمتتان باشيم. 2. ما را به امارات دعوت كنيد و باز هم ما در خدمت شما باشيم. 3. به صورت تلفني اين گفتوگو را انجام دهيم. اگر اين آقايان به صورت تلفني حاضر باشند، بنده هم حاضر هستم به صورت تلفني گفتوگو كنم و ما عكسمان را به شبكه جهاني ولايت در آمريكا ميدهيم و شما هم عكستان را به شبكه ماهوارهاي نور در امارات بدهيد و يك مجري بيطرف هم باشد و برنامه را اداره كند. ما افرادي مانند آقاي هاشمي در شبكه ماهوارهاي المستقلة را قبول نداريم؛ چون اينها مناظرات را با شيطنت اداره ميكنند. ما حاضريم با هر كدام از اين پيشنهادها كه ايشان موافقت كردند، بنشينيم و گفتوگو كنيم تا مردم ببينند قضيه چيست تا جوانان از سردرگمي خارج شوند و اين مباحثي كه در شبكههاي شيعي و وهابي مطرح ميشوند، مردم را دچار مشكل ميكند. اما وقتي به صورت چهره به چهره باشد، خيلي از قضايا رو ميشود. بعضا در پيامكها و ايميلها ميگويند كه ما نميدانيم چه كنيم؟ وقتي شبكههاي شيعي را نگاه ميكنيم، يكطور حرف ميزنند و وقتي شبكههاي أهل سنت را نگاه ميكنيم، آنها هم طوري ديگر حرف ميزنند و ما ماندهايم وسط كه حق با شماست يا حق با آنهاست؟ وقتي چهره به چهره و رو در رو باشد، خيلي از قضايا حل ميشود. ولي اين آقايان نيامدند و ظاهرا جا زدهاند و هيچ خبري از اينها نشد. ما گفتيم كه به ما پيام بدهند و يا تماس بگيرند يا ايميل يا پيامك بدهند براي ما يا شماره خود را به ما بدهند و ما با ايشان تماس بگيريم و براي مناظره يا گفتوگوي دوستانه هماهنگي كنيم؛ ولي اين كار را نكردند. اگر حاضر به گفتوگو هم نيستند، ما حاضر هستيم كه شما به شبكه جهاني ولايت زنگ بزنيد و ما برنامه را نيم ساعت در اختيار شما قرار بدهيم و نيم ساعت هم ما حرف شما را نقد ميكنيم. آيا از اين بهتر؟ در ادامه بحثي كه در اختلافات ميان أهل سنت بود، إبن اثير در الكامل في التاريخ، جلد 8، صفحه 213، حوادث سال 317 نقل ميكند: و فيها وقعت فتنة عظيمة ببغداد بين أصحاب أبي بكر المروزي الحنبلي و بين غيرهم من العامة و دخل كثير من الجند فيها و سبب ذلك أن أصحاب المروزي قالوا في تفسير قوله تعالى «عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا»: «هو أن الله سبحانه يقعد النبي صلى الله عليه و سلم معه على العرش» و قالت الطائفة الأخرى: «إنما هو الشفاعة» فوقعت الفتنة و اقتتلوا فقتل بينهم قتلى كثيرة. در بغداد، ميان حنبليها و ديگر فرق اسلامي اختلاف بزرگي افتاد و علتش هم اين بود كه آقاي أبو بكر مروزي حنبلي در رابطه با مراد از آيه «عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا» گفت: «خداوند بر بالاي عرش مينشيند و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را هم در كنار خود مينشاند» و گروه ديگر گفتند: «منظور از آن، شفاعت است». به همين دليل، فتنه بزرگي در بغداد اتفاق افتاد و كشتار زيادي ميان آنها رخ داد. در اصفهان كه در زمان سابق، سني بودند، بدترين سنيها در اصفهان بودند و نقل ميكنند كه يكي از بزرگان أهل سنت مانند نسائي كه كتابي درباره فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) نوشته بود، گفت: «من ميخواهم اين كتاب را در شهري كه بيشترين دشمنان علي را دارد، رواياتش را بخوانم». به او، شهر اصفهان را معرفي كردند و اين كتاب را براي مردم خواند. اصفهانيها كه الآن هم در تشيع، يك سر و گردن از ديگر شهرها و كشورها بالاتر هستند، آقاي إبن اثير نقل ميكند در حوادث سال 716 هجري و ميگويد: ميان شافعيها و حنبليها، اختلاف و كشتار زيادي صورت گرفت: و احرقت المساكن و الأسواق في اصفهان خانهها و بازارها را آتش زدند، به خاطر اينكه خداوند جسم است و در بالاي آسمانهاست و عدهاي ديگر ميگفتند خداوند جسم نيست. در بغداد و دمشق هم مانند همين اتفاقات افتاده است. طبقات الشافعية للسبكي، ج3، ص109 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج14، ص76 ـ مرآة الجنان لليافعي، ج3، ص343 * * * * * * * آقاي محسني نظر علماء بزرگ أهل سنت درباره تجسيم چيست؟ استاد حسيني قزويني سؤال خوبي است. بينندگان عزيز دقت كنند كه اگر ما اين بحث را مطرح ميكنيم، هدفمان كوباندن أهل سنت يا اهانت به أهل سنت نيست. بزرگان أهل سنت در اين زمينه، سخنان رفيعي دارند. مثلا خود آقاي أبو الحسن اشعري، يك شخصيت برجسته اسلامي است و وقتي به آيه «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» ميرسد، ميگويد: منزها عن المماسة و الاستقرار و التمكن و الحلول و الانتقال، لا يحمله العرش بل العرش و حملته محمولون بلطف قدرته و مقهورون في قبضته و هو فوق العرش و فوق كل شئ إلى تخوم الثرى، فوقية لا تزيده قربا إلى العرش و السماء، بل هو رفيع الدرجات عن العرش كما أنه رفيع الدرجات عن الثرى و هو مع ذلك قريب من كل موجود و هو أقرب إلى العبد من حبل الوريد و هو على كل شئ شهيد. خداوند، منزّه است از هرگونه إستواء و استقرار و تمكن و حلول و انتقال، و عرش، خداوند را حمل نميكند، بلكه عرش و حاملين عرش، به قدرت خداوند جابهجا ميشوند و تمام عرشيان، مقهور قدرت خداوند هستند. خداوند فراتر از عرش است و فراتر از هر چيزي است، ... با اينكه خداوند داراي مقام و جايگاه رفيعي است، از هر موجودي به خودش نزديكتر است و از رگ گردن، به بندگانش نزديكتر است و بر هر چيزي شاهد است. دفع شبه التشبيه بأكف التنزيه لأبو الفرج عبد الرحمن بن الجوزي الحنبلي، ص19 به نقل از الإبانة آقاي أشعري ما به اين توحيد ميباليم! اين همان توحيد قرآني است. اين همان توحيدي است كه آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه دارد و امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) در توحيد شيخ صدوق (ره) دارند. توحيد اينچنيني، توحيدي است كه با قرآن و اسلام و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و سنت أهل بيت (عليهم السلام)، كاملا همخواني دارد. من توصيه ميكنم كتاب الإبانة آقاي أشعري را بخوانند؛ مخصوصا عزيزان أهل سنت. اين كتاب، خانه و دودمان مجسِّمه را ويران كرده است. ما نميخواهيم بگوييم همه مطالب اين كتاب درست است؛ هر كسي از غير أهل بيت (عليهم السلام) گرفته باشد، مقداري مشكلات دارد. ولي آن تجسيمي كه امروز وهابيت و حنابله گرفتار آن هستند، در اين كتاب نيست. آقاي إبن حجر عسقلاني يكي از شخصيتهاي برجسته است و همه فِرَق أهل سنت او را قبول دارند؛ مگر اينكه آقايان وهابيت بگويند ما او را قبول نداريم. در يكي از اين سايتها هم در مناظره، يك نفر از آقاي إبن حجر عسقلاني مطلبي آورد و اين وهابي گفت: إن إبن حجر ليس بسني، ليس من أهل السنة و الجماعة إبن حجر، از أهل سنت و جماعت نيست. يعني هر كس طبق ميل آقايان وهابيها حرف بزند، او از أهل سنت و جماعت است و در غير اين صورت، از أهل سنت و جماعت نيست. وقتي إبن حجر عسقلاني به اين حديث صحيح بخاري ميرسد: ينزل ربنا تبارك و تعالى كل ليلة إلى سماء الدنيا حين يبقى ثلث الليل الآخر يقول: من يدعوني فأستجيب له؟ من يسألني فأعطيه؟ من يستغفرني فأغفر له؟ صحيح بخاري، ج2، ص47 ميگويد: استدل به من أثبت الجهة و قال هي جهة العلو و أنكر ذلك الجمهور، لأن القول بذلك يفضى إلى التحيز تعالى الله عن ذلك. بعضيها آمدهاند با استدلال به اين روايت، براي خداوند، جهت و علوّ درست كردهاند، جمهور أهل سنت، منكر اين هستند؛ زيرا كسي كه قائل به جهت و علوّ شد، يعني خداوند داراي جسم است و در جايي قرار گرفته است و نياز به مكان و حركت دارد، ولي خداوند منزه از اينها است. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج3، ص25 عزيزان أهل سنت اين را دقت كنند كه آقاي إبن حجر عسقلاني ميگويد اينكه خداوند در بالاي عرش مينشيند و راه ميرود و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را در كنارش مينشاند و فوق عرش است و از آسمان حركت ميكند و به زمين ميآيد و سوار الاغ و شتر ميشود، جمهور أهل سنت منكر اين هستند. آقاي فخر رازي در كتاب اساس التقديس، بيخ و بن تجسيم را زده است و آبرو حيثيتي براي مجسّمه نگذاشته است. با آيات قرآن و روايات، ثابت كرده است كه خداوند، منزّه از جسم است. آقاي فخر رازي، هم فيلسوف بود و هم متكلم و هم مفسر و از هر جهت، جانانه كار كرده است. آقاي إبن تيميه كتابي دارد به نام بيان تلبيس الجهمية كه در ردّ اين كتاب آقاي فخر رازي نوشته است. من خيلي دوست دارم آقايان أهل سنت، اين 2 كتاب را كنار هم بگذارند، اساس التقديس آقاي فخري رازي و كتاب بيان تلبيس الجهمية آقاي إبن تيميه و ببينيد كداميك با قرآن و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و عقل همخواني دارد و كداميك از اينها با تئوري يهوديها همخواني دارد. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال: 1. ميگويند كه هر 4 ائمه أهل سنت، ايراني هستند و شاگرد امام صادق (عليه السلام). در اين مورد توضيح بفرماييد. 2. در شبكه ظلمت نوشتهاند: «فرزند عبد الرحمان و محمد بن ؟؟؟ با هم ازدواج كردند و فرزند اينها، امام صادق (عليه السلام) شد». در اين مورد هم توضيح بفرماييد جواب: 1. ائمه أهل سنت مشخص است و حتي 90٪ علماء أهل سنت ايرانياند. أبو حنيفه، ايراني و فارس بود. در مورد محمد بن ادريس شافعي، بعضي ميگويند ايراني بود و بعضي ميگويند فلسطيني بود. مالك بن أنس و فخر رازي هم ايرانياند و محمد بن اسماعيل ايراني بود، چون در آن زمان، بخارا جزء ايران بود و مسلم هم از نيشابور بود و إبن ماجه از قزوين بود و نَسائي از خراسان، اطراف نيشايور بود. يعني عمده بزرگان أهل سنت، ايراني بودند. 2. اينكه ميگويند در روايتي ازقول امام صادق (عليه السلام) آمده است: «ولدني أبو بكر مرّتين»، اين از روايات ساختگي است و همچنين روايتي از امام صادق (عليه السلام) ثابت نيست و قبلاً هم گفتهايم. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: «حتي نسبت به اينكه من فرزند حضرت علي (عليه السلام) هستم، افتخار نميكنم؛ آنچه كه براي من افتخار است، ولايت حضرت علي (عليه السلام) است، نه ولادتم از حضرت علي (عليه السلام)». اين را قبلاً مفصلاً توضيح دادهايم و در سايت موجود است. * * * * * * * سؤال: 1. ما شيعيان نقاط كوري داريم كه أهل سنت روي آن دست گذاشتهاند و علماء ما آنها را مشخص نكردهاند. يكي از آنها، أم كلثوم، دختر حضرت علي (عليه السلام) است كه آيا ايشان همسر عمر شدند يا خير؟ اگر اين اتفاق افتاده، بعد از شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) انجام شده است. 2. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) 10 نفر را بشارت به بهشت داده است. اينها چه كساني بودند؟ چون پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عصمت داشتند و به دور از گناه و اشتباه بودند، آيا عمر و عثمان و أبو بكر جزء آنها بودند و بهشتي هستند؟ جواب: 1. در اين رابطه هم قبلاً توضيح دادهايم. أولاً: بعضي از بزرگان أهل سنت قائل هستند كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، دختري به نام أم كلثوم نداشته است. آقاي صالحي شامي، (متوفاي 942 هجري) در كتاب سبل الهدي و الرشاد، جلد 11، صفحه 288 ميگويد: حسن و حسين و زينب و محسن، فرزندان فاطمه بودند و غير از اينها، فرزند ديگري نداشت آقاي سيوطي در كتاب حاشيه قليوبي بر شرح جلال الدين، جلد 3، صفحه 236 نقل كرده است كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دختري به نام أم كلثوم نداشت. ثانياً: آقاي نووي، از استوانههاي علمي أهل سنت (متوفاي 676 هجري) و شارح صحيح مسلم، وقتي فرزندان أبو بكر و خواهران عايشه را مطرح ميكند، ميگويد: أسماء بنت أبو بكر و أم كلثوم بنت أبو بكر. و سپس ميگويد: أم كلثوم هذه تزوجها عمر بن خطاب. عمر بن خطاب با اين أم كلثوم كه خواهر عايشه بود، ازدواج كرد. تهذيب الأسماء و اللغات للنووي، ج2، ص630، ش1224 2. اين حديث عشره مبشره، از دروغهاي شاخدار است. چون نه خود شخص عمر بن خطاب همچنين ادعايي كرده و نه أبو بكر همچنين ادعايي كرده و نه ديگران. معنايش اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از ميان 120 هزار صحابه، فقط به 10 نفر بشارت بهشت داده است. با اينكه آقايان ميگويند: «تمام صحابه، وارد بهشت خواهند شد» و اگر كسي بگويد بالاي چشم صحابه، ابروست، به اعتقاد آنها، زنديق است و قتلش واجب. * * * * * * * سؤال: آيا صحت دارد كه عمر، خليفه أهل سنت، تا سنّ 40 سالگي مشروب ميخوردند؟ جواب: ما چيزي نميگوييم و دوست داريم كه عزيزان در اين زمينه، چيزي از ما سؤال نكنند؛ ما در اين قضايا، مقداري احتياط ميكنيم. ولي حالا كه ايشان مطرح كردند، بايد بگوييم كه به ما ربطي ندارد و مال خوب و بد، بيخ ريش صاحبش است و خود أهل سنت نسبت به جناب عمر نقل كردهاند كه شراب ميخورد. حتي در حال احتضار كه داشت جان ميداد، گفت: أسقوني نبيذا و كان من أحب الشراب إليه، ... فخرج النبيذ من جرحه مع صديد الدم. نبيذ براي من بياوريد. نبيذ، از محبوبترين شرابها در نزد عمر بود. وقتي آن را نوشيد، اين شراب، همراه با خون از زخمهايش خارج شد. الطبقات الكبرى لمحمد بن سعد، ج3، ص354 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج44، ص414 و 430 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج3، ص113 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص52 ـ المصنف لإبن أبي شيبة، ج5، ص488 و ج8، ص579 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج1، ص42 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج16، ص211 ـ إرواء الغليل لمحمد ناصر الألباني، ج6، ص73 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج6، ص154 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج3، ص911 ـ كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي، ج2، ص327 ـ تاريخ الطبري، ج3، ص265 ـ النهاية في غريب الحديث لإبن الأثير، ج2، ص495 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج11، ص358 ـ شرح معاني الآثار لأحمد بن محمد بن سلمة، ج4، ص218 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج4، ص76 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1154 * * * * * * * سؤال: 1. لطفا سنّ خلفاء راشدين را در هنگام مسلمان شدن بفرماييد. ميخواستم بدانم كه چند سال بتپرست بودند و چند سال بعد مسلمان شدند؟ 2. بدعت را معني كنيد و حكم و جزاي بدعتگزار چيست؟ چون شبكههاي عمر و وهابي ميگويند اجتهاد و إفتاء است. فرق اجتهاد و بدعت را بفرماييد. جواب: 1. آقاي إبن كثير دمشقي كه گفتارش براي أهل سنت، حجت است، در البداية و النهاية ميگويد: فيكون اسلامه قبل الهجرة بنحو من أربع سنين و ذلك بعد البعثة بنحو تسع سنين. اسلام آوردن عمر، 4 سال قبل از هجرت بود و 9 سال بعد از بعثت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بود. البداية و النهاية لإبن كثير، ج3، ص103 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج2، ص39 يعني 9 سال بعد از مسلماناني چون ابوذر و سلمان و حضرت علي (عليه السلام) و عمار و ياسر و بلال مسلمان شد. اين مطلب را اين آقايان ميگويند و به ما ربطي ندارد. اگر راست است يا دروغ، براي خودشان است. 2. معناي بدعت اين است: إخراج شئ من الدين بإسم الدين و إدخال شئ في الدين بإسم الدين. خارج كردين چيزي از دين به نام دين و وارد كردي چيزي به دين به نام دين. مانند نماز تراويح كه خود جناب عمر هم گفت: نعم البدعة هذه. صحيح بخاري، ج2، ص252 و دهها كارهايي كه اين حضرات، امروز انجام ميدهند. در رابطه با بدعت، خود قرآن، تكليف آن را مشخص كرده است. * * * * * * * سؤال: در اين ميزگردي كه در خصوص عايشه بود با عنوان «مادرم! غم مخور» در شبكه ظلمت و چند برنامه متوالي إجراء كردند و چند تن از اساتيد وهابي هم آمده بودند و جملاتي را گفتند كه مورد تائيد همه هم قرار گرفت كه يكي دو تن از اين آقايان گفتند: «چرا مراجع قم و نجف و آنهايي كه حكم مرگ سلمان رشدي را اعلام كردند، الآن در اهانت به أم المؤمنين عايشه سكوت ميكنند؟ اينها مذهبشان را از اين توهينها گرفتهاند و نميتوانند از عايشه دفاع بكنند و اگر از عايشه دفاع كنند، مذهب خودشان را زير سؤال بردهاند». در اين برنامه هم خيلي از آنها به گريه افتادند. در اين مورد صحبت كنيد. سؤال ما از خود أهل سنت اين است در كتاب صحيح مسلم و مسند احمد بن حنبل و المعجم الكبير طبراني، جملاتي آمده است كه مرداني خدمت عايشه ميآمدند و بعد محرم ميشدند و برميگشتند. همچنين بارها ذكر شده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به عايشه فرمود: «اگر از تو به من، گناهي سر زده، بگو تا من براي تو استغفار كنم. اي عايشه! اگر اين عمل زشت را انجام دهي ... ». اينها ميخواهند بگويند كه ما شيعيان به عايشه توهين كردهايم. ما ميخواهيم بگوييم كه ساحت مقدس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را از اين جسارات پاك ميدانيم. حتي عايشه را با تمام ايرادات وارده، پاكدامن ميدانيم و اين توهينهايي كه در كتب صحيح آنها آمده را ردّ ميكنيم و اين احاديث را جسارت و توهين به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميدانيم. ما اين را از أهل سنت سؤال ميكنيم كه آيا ما حق داريم كه در جسارت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گريه كنيم يا آنها؟ جواب: اينكه مراجع عظام تقليد هيچ سخني در اين مورد نگفتند، اين يك بهتان بزرگي است. وقتي خودم شبكه ماهوارهاي نور را ميديدم، يك جوان شيعه تماس گرفت، گفت: من خودم شبكه جهاني ولايت را ميديدم و فلاني اين قضيه را محكوم كرد و از يكي از مراجع عظام تقليد، حضرت آيت ا... العظمي مكارم شيرازي هم نقل كرد و ايشان هم محكوم كردند. آنها هم بلا فاصله تلفن ايشان را قطع كردند و من ضبط شده اين برنامه را دارم. همه بزرگان در اين زمينه سخن گفتهاند. عقيده شيعه نسبت به زوجات أنبياء (عليهم السلام) مشخص است؛ نه فقط زوجات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله). اين از ضروريات عقيده شيعيان است كه زنان پيامبران (عليهم السلام) از حضرت آدم (عليه السلام) تا پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله)، حتي حضرت نوح (عليه السلام) و حضرت لوط (عليه السلام)، از هرگونه فحشاء مبرّا هستند و هركس همچنين نسبتي را به عايشه يا غير عايشه بدهد، ما او را مزدور و عامل فتنه ميدانيم و او با اين كارش، خيانت ميكند و دستهايي در پشت پرده است و شايد هم خود وهابيت ايشان تحريك كرده باشند تا بتوانند به اين وسيله به شيعيان حمله كنند. * * * * * * * سؤال: خداوند لعنت كند سلمان رشدي را كه كار ايشان به هيچوجه قابل توجيه نيست. ولي عمده مطالب كتاب آيات شيطاني سلمان رشدي، همان مطالب كتاب منهاج السنة إبن تيمية و صحاح سته أهل سنت است. به نظر بنده، سلمان رشدي در مقابل إبن تيميه، مظلوم واقع شده است. با وجود اينكه عزيزان أهل سنت مانند شيعيان معتقدند كه سلمان رشدي، واجب القتل و مهدور الدم است، هنوز إبن تيميه را شيخ الإسلام ميدانند. جواب: البته ما بارها گفتهايم كه جناب شوكاني، از علماء بزرگ أهل سنت نقل ميكند از محمد بن محمد بخاري (متوفاي 841 هجري) و ميگويد: إن من أطلق القول علي إبن تيمية أنه شيخ الإسلام، و هو بهذا الإطلاق كافر. هر كس به إبن تيميه، شيخ الإسلام بگويد، كافر است. البدر الطالع للشوكاني، ج2، ص360 * * * * * * * سؤال: كلمه أم المؤمنين، بار خنثي دارد از نظر من. يعني اشاره دارد كه همسران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، مادران مؤمنين هستند و اشاره ندارد كه خود اين مادران، آيا مسلمان هستند يا مرتد ميشوند يا عاقبت به خير ميشوند؟ اينهايي كه ميگويند: «چرا حكم إرتداد و قتل كساني كه به عايشه توهين كردند را إمضاء نكردند؟»، أبو حنيفه در اواخر كتاب فقه الأكبر ميگويد: «اگر كسي 2 شيخين، أبو بكر و عمر را بكشد يا 2 داماد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را بكشد، به اتفاق مسلمانان، اينها مسلمان هستند و از دين اسلام خارج نميشوند». اگر كسي در زمان خود أبو بكر به أبو بكر توهين ميكرد، هيچوقت أبو بكر دستور قتل ايشان را صادر نميكردند. چون فقط كسي كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) توهين كند، واجب القتل است، نه به ديگران. حتي اگر كساني به أم المؤمنين عايشه تهمت زنا زدند، هيچوقت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور قتل آنها را نداد و فقط بر آنها حدّ جاري كرد، آن هم در صورتي كه اثبات شود. جواب: اينگونه فكر كردن، خلاف قرآن است. اين را قرآن، فضيلتي براي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و زوجات نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آورده است. البته اين آقايان، سوراخ دعا را گم كردهاند. أم المؤمنين بودن، فقط يك پيام دارد و آن هم اين است كه ازدواج با آنها حرام است و جايز نيست و غير از اين، چيز ديگري ندارد؛ مانند خواهر زن كه نميتوان ازدواج كرد، ولي محرم هم نيست. تعدادي از زناني كه در اين شبكه ميآمدند و ميگفتند: «مادرم مادرم»، اين خودش خلاف شرع است. روايات متعدد داريم از خود عايشه كه افراد متعددي به ايشان گفتند «مادر» و عايشه گفت: «من مادر شما نيستم و من مادر مردان شما هستم». يعني ازدواج مردان شما با من حرام است و ارتباطي به شما زنان ندارد؛ أم المؤمنين ميگويند، نه أم المؤمنات. يك زن نميتواند حتي به حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) بگويد «مادر». البته اين خودش يك شرف بالايي دارد كه خداوند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را به عنوان تكريم و تشريف، همسرانش را أم المؤمنين ناميده است. * * * * * * * سؤال: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) چند دختر داشت؟ آيا همان زينب و رقيه و أم كلثوم و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هستند؟ جواب: من عقيدهام اين است كه هر 4 دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، از حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) هستند. ولي بعضي از آقايان مانند علامه سيد جعفر مرتضي (ره) و ديگر بزرگان شيعه، معتقدند كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، تنها دختر حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) است و ديگري، خواهرزاده حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) بود و در خانه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بزرگ شده و دخترخوانده پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود. * * * * * * * سؤال: معناي «عند ربهم» كه در قرآن آمده است چيست؟ وقتي ميگوييم شهداء زنده هستند و نزد پروردگار هستند، نزد پروردگار كجاست؟ آيا چيزي كه وهابيت ميگويند صحت دارد يا آنچه كه ما ميگوييم؟ جواب: من بارها گفتهام كه اگر شهداء، «عند ربهم» هستند، مگر ما «عند الشيطان» هستيم؟ در خود قرآن، در آيه 76 سوره بقره كه در رابطه با يهود است كه ميآمدند بعضي از مباحث را نقل ميكردند و مسلمانان و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، حرف آنها را بر ضررشان استفاده ميكرد: وَ إِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ شما بعضي حرفها را ميگوييد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم حرفهاي شما را در نزد خداوند احتجاج ميكند. اينها كاملا واضح و روشن است. * * * * * * * سؤال: آيا استاد حسيني قزويني كتابي هم چاپ كردهاند يا خير؟ جواب: بنده توفيق داشتهام كه تا الآن، 40 جلد كتاب نوشتهام و عمدتا هم به زبان عربي است و فقط 2 كتاب به زبان فارسي تأليف كردهام؛ در حريم طوس و وهابيت از منظر عقل و شرع. غالب كتابهاي من عربي است و جديدترين كتابي كه چاپ شد، كتاب موسوعه امام رضا (عليه السلام) بود كه در 8 جلد در هفته گذشته در مشهد رونمايي شد. * * * * * * * سؤال: 1. ما شيعيان اعتقاد داريم كه حضرت علي (عليه السلام) در خانه خدا به دنيا آمده است. آيا اين در كتابهاي أهل سنت هم نوشته شده است؟ چون أهل سنت ميگويند: «مگر ميشود حضرت علي (عليه السلام) با اين فضائل كه خيبر را فتح كرده است و در جاي حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) خوابيده است، در بتخانه به دنيا آمده باشد؟». 2. مگر ميشود ما شيعيان از عايشه دفاع كنيم كه در جنگ جمل، 30 هزار نفر از مسلمانان را به كشتن داد؟ چرا أهل سنت به او ميگويند أم المؤمنين؟ جواب: 1. آقاي حاكم نيشابوري كه از استوانههاي علمي أهل سنت است، در المستدرك علي الصحيحين، جلد 3، صفحه 483 در ترجمه حكيم بن حزام ميگويد: فقد تواترت الاخبار أن فاطمة بنت أسد ولدت أمير المؤمنين علي بن أبي طالب كرم الله وجهه في جوف الكعبة. روايات متواتر وجود دارد كه فاطمة بنت أسد، أمير المؤمنين علي بن أبي طالب كرم الله وجهه را در درون كعبه به دنيا آورده است. حالا اگر جناب عمر يا أبو بكر يا عثمان، مثلا در 200 متري كعبه به دنيا ميآمد، آقايان آنجا را طلا ميكردند و سر و صدا ميكردند و جشن ميگرفتند و هزاران مسائل ديگر. ولي أمير المؤمنين (عليه السلام) مظلوم بود و خودش هم فرمود: ما زلت مظلوما منذ ولدتني أمي. از روزي كه مادرم مرا به دنيا آورد، مظلوميت همواره قرين من بوده است. وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج12، ص124 ـ الإعتقادات في دين الإمامية للشيخ الصدوق، ص 105 ـ علل الشرائع للشيخ الصدوق، ج1، ص45 ـ الأمالي للشيخ الطوسي، ص35 2. بحث دفاع از عايشه نيست. يك آقاي ديوانهاي در لندن، نسبت فحشاء به زن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) داده است و ما از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفاع ميكنيم و از ناموس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه نسبت فحشاء دادهاند. ما به هيچوجه كارهايي را كه عايشه انجام داده و در برابر حضرت علي (عليه السلام) قيام كرده و اينهمه جمعيت را به كشتن داده و بر خلاف آيه قرآن عمل كرده است كه ميفرمايد: وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ سوره أحزاب/آيه33 و از خانه خارج شده است. ما به هيچوجه در اين مسائل، از او دفاع نميكنيم و اينها را حق مسلّم خودمان و غاصب حقوق أهل بيت (عليهم السلام) ميدانيم و هيچ شك و شبههاي در آن نيست. ولي تكفير نميكنيم و فحش و ناسزا نميدهيم و مباحث علمي را از كتابهاي خودشان مطرح ميكنيم. در رابطه با عايشه، إن شاء ا... بعدها بحث خواهيم كرد و ما حدود 15 سؤال در مورد او داريم. اينكه آقاي عبد الله حيدري در آن شبكه جولان ميدهد كه بحث مناظره را از طرف ما، به شوخي گرفته است. بينندگان عزيز بيش از 10 هزار پيامك فرستادهاند كه در رابطه با عايشه، چندين جلسه بحث بگذاريم و صحبت كنيم. ولي من 2 ، 3 مرتبه استخاره كردم و بد آمد. چون الآن جوّ، كاملا ملتهب باشد و آماده بحث در زمينه عايشه نباشد. ديشب هم برادرمان جناب آقاي يزداني، تكّههايي در اين زمينه مطرح كردند و مقداري براي بعضيها ناگوار آمد. حتي آقاي علاقي جسارت وقيحي به شبكه جهاني ولايت كرد و كه واقعا به طور كلي از چشم من افتاد من براي ايشان، ديگر هيچ ارزشي قائل نيستم و ديگر اجازه نميدهيم صدايشان از شبكه جهاني ولايت پخش شود. ما اينهمه برايشان عزت و احترام قائليم و ايشان هم عبارت وقيحي نسبت به شبكه جهاني ولايت به كار ميبرد. خلاصه اينكه من سؤالاتي را مستند نسبت به عايشه مطرح ميكنم و جناب آقاي حيدري هم اميدواريم مستند جواب بدهند. * * * * * * * سؤال: 1. اين آقاي عبد الله حيدري كه به شبكه ظلمت ميآيد، به ما شيعيان خيلي اهانت ميكند. من از شما تقاضا دارم كه كليپهاي ايشان را بيشتر نمايش بدهند تا ماهيتاش بيشتر روشن شود. ايشان از بندرعباس فرار كرده رفته و در مكه و مدينه به او كرسي دادهاند. 2. چون ايام ذي حجه و عيد الله غدير نزديك است، جريان سقيفه را خوب تحليل كنيد. جواب: 1. تصميم ما بر اين است كه إن شاء ا... به حول و قوه إلهي در بعضي از جلسات، كليپهايي پخش و نقد شود. فعلا به دليل پيش آمدن قضيه عايشه، جوّ خراب شده است. تا جايي كه من ميدانم، آقاي حيدري هم أهل مشهد هستند، نه بندر عباس. 2. إن شاء ا... در رابطه با سقيفه هم چندين جلسه خواهيم داشت و اتفاقاتي را كه بعد از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) رخ داد را يكي پس از ديگري به حول و قوه إلهي بحث خواهيم كرد. * * * * * * * سؤال: شما نبايد بگذاريد كه برخي به نام شيعه تلفن كنند و به أهل سنت توهين كنند و لفظ بكري و عمري را تكرار كنند. جواب: احساسات أهل سنت را جريحهدار كردن، به نفع شيعه نيست. اينها تصور ميكنند با شعارهاي بكري و عمري گفتن، فتح الفتوح كردهاند و قلب حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را خوشحال كردهاند. خير، دشمنان به دنبال همين قضايا هستند و سرمايهگذاري ميكنند. در آن شبكه، به أهل سنت كه هيچ، به خود بنده هم جسارتهاي خيلي وقيحي ميكند. اينها با اين كارشان، ماهيت خود را نشان ميدهند. إن شاء ا... اگر روزي بنا شد إفشاءگري بشود و حرفها گفته شود، من خيلي حرفها براي گفتن دارم. ولي بنا به دلايلي، فعلا مهر سكوت بر لب گذاشتهايم. ما معتقديم كه اينطور اهانتها و فحاشيها، خطرش به مراتب بيشتر از شبكههاي وهابي است. چون دشمن ميخواهد شيعه و سني را به جان هم بياندازد و شيعه، سني را بكشد و سني هم شيعه را بكشد و هر دو از بين بروند. بر فرض اگر روزي هم دشمن پشت سر ما باشد و بگويد شما أهل سنت را نابود كنيد، اگر أهل سنت نابود شوند، تازه نوبت ما ميشود. اگر وهابي را تحريك ميكند كه شيعه را بكشد، اگر بر فرض، شيعه از بين رفت، تازه نوبت خود وهابيت ميشود. دشمنان، از اسلام و قرآن ميترسند و قرآن را آتش ميزنند و كاريكاتورهاي وقيح براي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميكشند؛ بحث آنها، شيعه سني نيست. شايد بعضي از آقايان، اجتهادشان به اين رسيده است كه اينگونه رفتار بكنند. * * * * * * * سؤال: در شبكه ظلمت، اين دكتر گمراه بيسواد، دكتر كلهر درباره توسل گرد و خاك ميكند و ميگويد: «همانطوري كه مشركين مكه، بتها را واسطه قرار داده بودند، مشرك بودند. شيعيان هم چون يا علي ميگويند، مشرك هستند» جواب: اين آقا، نه عقل دارد و نه شعور دارد و نه سواد دارد. قرآن ميفرمايد كه آن مشركين ميگفتند: مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى ما بتها را ميپرستيم تا اينها شفيع ما باشند. سوره زمر/آيه3 هيچ آدم احمقي و بيشعوري نديده است كه يك شيعه، حضرت علي (عليه السلام) را بپرستد و او را واسطه قرار دهد اي حضرت أبو الفضل (عليه السلام) را بپرستد و به او متوسل شود. يكي از جملاتي كه شيعيان در زيارتنامه حضرت أبو الفضل (عليه السلام) ميخوانند، اين است: السلام عليك أيها العبد الصالح، المطيع لله و لرسوله. در زيارتنامه أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) ميخوانند: أشهد أنك ... و عبدت الله مخلصا حتى أتاك اليقين. و در زيارتنامه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميخوانند: أشهد أن محمدا عبده و رسوله ... و عبدت الله حتى اتاك اليقين ... يا وجيها عند الله! إشفع لنا عند الله. به نظر من، اين حرف اينها، جز حماقت، چيز ديگري نيست. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيدمحمد حسيني قزويني | ||