* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 02 آبان 1389 | تعداد بازديد: 2265 | |
وهابيت و توحيد 06 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: وهابيت و توحيد 06 شبكه جهاني ولايت : 02 / 08 / 1389 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب آدرس منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني بحث ما پيرامون توحيد وهابيت بود و بحث ما در جلسه قبل ناقص ماند. من ادامه بحث جلسه گذشته را مطرح ميكنم و پيرامون آن حديثي كه در بحث تجسيم، وهابيت ـ نستجير بالله ـ ميگويند: «خداوند بالاي عرش است»، مطالبي ماند. لطفا تكمله آن مباحث را توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني همانطوري كه حضرتعالي اشاره فرموديد، بحث ما در رابطه با توحيد وهابيت و عقيده به تجسيم است كه از طريق حنابله، به ويژه توسط بزرگنظريهپرداز وهابيت، إبن تيميه مطرح شده است. قبلاً اشاره كرديم كه إبن تيميه در كتاب التأسيس في ردّ اساس التقديس كه نقدي بر كتاب فخر رازي است، در جلد 1، صفحه 101 صراحتا اعلام ميكند: ليس في كتاب الله و لا سنة رسوله و لا قول أحد من سلف الأمة و ائمتها أنه ليس بجسم و أن صفاته ليست أجساما و أعراضا ... . نه در كتاب خدا و نه در سنت پيامبر و نه در سخن صحابه و بزرگان نيامده است كه خداوند، جسم نيست. خيلي عجيب است و واقعا ادعايي شاخدار است! همچنين در كتاب مجموع فتاواي إبن تيميه كه اخيرا در عربستان سعودي چاپ شده، در جلد 5، صفحه 61 مفصل صحبت ميكند كه: إن الله عز و جل سميع بصير ... يتكلم و يرضي و يغضب و يسخط و يعجب و يضحك و ينزل كل ليلة إلي سماء الدنيا كيف شاء ... فيقول: هل من داع فاستجيب له؟ هل من مستغفر فاغفر له؟ حتي يطلع الفجر ... خداوند، ميشنود و ميبينيد و صحبت ميكند و راضي ميشود و مسخره ميكند و تعجب ميكند و ميخندد و هر روز از عرش به آسمان دنيا ميآيد ... و ميگويد: آيا دعا كنندهاي هست تا دعايش را به اجابت برسانم؟ آيا استغفار كنندهاي هست تا گناهش را ببخشم؟ تا اينكه فجر طلوع ميكند و خداوند به آسمان برميگردد ... در زمانيكه عقيده بطلميوسي در علم هيئت و نجوم و فلكيات حكومت ميكرد و معتقد بودند كه آسمانها به صورت پوسته پياز است و بر روي هم انباشته شده و كره زمين ثابت است و خورشيد ميچرخد، شايد اين حرفها خريدار داشت. ولي با به هم ريختن عقيده بطلميوسي و اثبات حركت كره زمين، در هر لحظه از شبانهروز، يك نقطه از نقاط كره زمين، طلوع فجر است. الآن مثلا در اينجا طلوع فجر است و لحظاتي ديگر در شهري ديگر و اين طلوع فجر، به هيچوجه از كره زمين، منفك نميشود. به قول يكي از علماء أهل سنت: اگر بنا باشد كه خداوند يكبار از عرش به كره زمين بيايد، زنداني ميشود و ديگر نميتواند به آسمان برگردد. إبن بطوطه در كتاب رحلة، صفحه 113 ميگويد: من خودم در مسجد دمشق شاهد بودم كه إبن تيميه در بالاي منبر در رابطه با تجسيم سخن گفت و گفت: خداوند از آسمان به زمين ميآيد. سپس از پلههاي منبر پايبن آمد و گفت: همينطور كه من از اين پلهها پايين ميآيم، خداوند هم از آسمان به زمين ميآيد. خيليها به او اعتراض كردند و او را بردند به محكمه و ... . علماء برجسته أهل سنت، منكر تجسيم خداوند سؤال آخر جلسه قبل اين بود كه آيا علماء و استوانههاي علمي أهل سنت با اين عقيده تجسيم موافق هستند يا خير؟ 1. إبن حجر عسقلاني عرض كرديم كه يكي از استوانههاي علمي أهل سنت، إبن حجر عسقلاني (متوفاي 852 هجري) است و يكي از شارحين توانمند صحيح بخاري است و در كتاب فتح الباري في شرح صحيح البخاري وقتي اين روايت را از صحيح بخاري ميآورد: ينزل ربنا تبارك و تعالي كل ليلة إلي سماء الدنيا حين يبقي ثلث الليل الآخر يقول: من يدعوني فأستجيب له؟ من يسألني فأعطيه؟ من يستغفرني فأغفر له؟ صحيح بخاري، ج2، ص47 ميگويد: استدل به من أثبت الجهة و قال هي جهة العلو و أنكر ذلك الجمهور، لأن القول بذلك يفضي إلي التحيز تعالي الله عن ذلك. بعضيها آمدهاند با استدلال به اين روايت، براي خداوند، جهت و علوّ درست كردهاند، جمهور أهل سنت، منكر اين هستند؛ زيرا كسي كه قائل به جهت و علوّ شد، يعني خداوند داراي جسم است و در جايي قرار گرفته است و نياز به مكان و حركت دارد، ولي خداوند منزه از اينها است. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج3، ص25 2. بدر الدين عيني همچنين علامه بدر الدين عيني، در كتاب عمدة القاري شرح صحيح البخاري، جلد 7، صفحه 199 ميگويد: احتج به قوم علي إثبات الجهة لله تعالي و قالوا: هي جهة العلو ... و أنكر ذلك جمهور العلماء لأن القول بالجهة يؤدي إلي تحيز و إحاطة و قد تعالي الله عن ذلك. عموم علماء أهل سنت، منكر تجسيم هستند كه خداوند در عرش نشسته است و ... ؛ زيرا اگر بگوييم كه خداوند، داراي جهت است و ميرود و ميآيد، احتياج به يك مكان دارد كه بر خداوند احاطه داشته باشد و خداوند هم منزّه از اين است. 3. قرطبي علامه قرطبي كه از ائمه تفسير أهل سنت است، در تفسير القرطبي، جلد 18، صفحه 216 صراحت دارد: اين مباحثي كه اين آقايان مطرح ميكنند، خلاف قرآن و گفتار خداوند است. و: و إنما ترفع الأيدي بالدعاء إلي السماء لان السماء مهبط الوحي و منزل القطر و محل القدس و معدن المطهرين من الملائكة و إليها ترفع أعمال العباد. اگر ما دستهايمان را به هنگام دعا، به طرف بالا ميگيريم، براي اين است كه آسمان، قبله دعا و مهبط وحي و نازل كننده قطرات باران و رحمت إلهي و محل قدس و معدن مطهرين از ملائكه است و اعمال بندگان به سمت آسمان، بالا ميرود. 4. أبو حامد غزالي آقاي أبو حامد غزالي كه از علماء بزرگ أهل سنت است و جايگاه ويژهاي دارد، در كتاب الإقتصاد في الإعتقاد، صفحه 71 ميگويد: أن صانع العالم ليس بجوهر متحيز، لو كان متحيزا لا يخلو عن الحركة في حيزه أو السكون. خداوند و آفريننده هستي، جوهر و داراي جسم نيست كه بتواند جايي را إشغال كند و اگر اينگونه باشد، بايد در جايش حركت كند و بايستد. و اين نشانگر حادث بودن خداوند است و ـ نستجير بالله ـ حادث بودن خداوند، تمام بساط توحيد را بر هم ميزند. چون اگر خداوند حادث باشد، بايد خداي ديگري باشد تا او را بيافريند. 5. سعد الدين تفتازاني جناب سعد الدين تفتازاني كه از استوانههاي كلامي أهل سنت است، در شرح مقاصد، جلد 4، صفحه 43 ميگويد: ليس بجسم و لا جوهر و لا عرض و لا مكان و لا جهة. خدايي كه قرآن به ما معرفي كرده است، نه جسم است و نه جوهر است و نه عرض است و نه مكان دارد و نه در جهتي است. 6. شهاب الدين كلابي آقاي شهاب الدين كلابي كه از استوانههاي علمي شافعيهاست، وقتي به اين قضيه ميرسد، تعبير خيلي تندي عليه وهابيت و حشويه دارد و ميگويد: مذهب الحشوية في إثبات الجهة مذهب واه ساقط يظهر فساده من مجرد تصوره، حتي قالت الأئمة لو لا إغترار العامة بهم لما صرف إليهم عنان الفكر و لا خط القلم في الرد عليهم ... ، لسحت يأكله أو حطام يأخذه أو هوي يجمع عليه الطغام الجهلة و الرعاع السفلة ... . اين عقيده حشويه كه معتقدند خداوند در جهتي است، مذهبي نهايت ضعيف و بيارزش است و به مجرد تصور اين نوع توحيد، فساد اين نوع عقيده روشن ميشود. چون آن خدايي كه از آسمان به زمين ميآيد و سوار الاغ ميشود و ريش ندارد و مو فرفري است و غيره، خداي آفريننده نيست. اين عقيدهاي كه اينها در ميان مردم منتشر كردهاند، كارهاي زشتي است كه نميشود بر زبان جاري كرد و آتشپارههايي است كه درست كردهاند و به خورد مردم دادهاند و اگر احساس ميكرديم مردم فريب اينها را نميخورند، به بدعت و ضلالت اينها نميپرداختيم. طبقات الشافعية للسبكي، ج9، ص36 كلمه «سحت»، «يعني كل حرام قبيح الذكر». آقاي سبكي بعد از نقل اين قضايا، در طبقات الشافعية، جلد 9، صفحه 71 ميگويد: اين گفتاري كه امروز درباره جسمانيت خداوند است: مأخوذة من تلامذة اليهود و المشركين و ضلال الصابئين. برگرفته از شاگردان يهود و مشركين و از گمراهان فرقه صابئين است. بعد ميگويد: و حكي عن عبد القادر الجيلي أنه قال: الله بجهة العلو مستو علي عرشه، فليت شعري لم احتج بكلامه و ترك مثل جعفر الصادق والشبلي والجنيد وذي النون المصري و جعفر بن أبي نصير و أضرابهم رضي الله عنهم. از عبد القادر جيلاني نقل شده است: اينكه در قرآن آمده خداوند بر روي عرش است، نشانگر قدرت و إحاطه خداوند است بر تمام هستي. چرا اين آقايان به كلام او احتجاج كردهاند و سخن جعفر صادق و شبلي و جنيد و ذو النون مصري و جعفر بن أبي نصير و أمثال اينها را كنار گذاشتهاند كه سخنشان با قرآن و سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مطابقت دارد. طبقات الشافعية للسبكي، ج9، ص78 * * * * * * * آقاي محسني وقتي اينها اينگونه قائل به تجسيم هستند و ميگويند خداوند از بالا به پايين ميآيد و يك مبدأ و مقصد براي او مشخص ميكنند و جا و مكان دارد و غيره، از نظر فيزيكي، وقتي كسي در جايي باشد، ديگر نميتواند در جايي ديگر باشد. اين را چگونه ميتواند از ديدگاه قرآن مطرح كرد؟ استاد حسيني قزويني در جلسات قبل اشاره كردهام كه از هيئت عالي إفتاء عربستان سعودي (كه بزرگترين مصدر نقل فتاواي وهابيت در كره زمين است و در رأسش مفتي اعظم عربستان سعودي است و يك قائم مقام دارد و چند نفر از مفتيان سرشناس عربستان سعودي هم هستند) سؤال كردهاند: اگر كسي معتقد باشد خداوند در همه جا هست، چه حكمي دارد؟ اگر بگوييم كه إبن تيميه براي 700 سال قبل است و محمد بن عبد الوهاب براي 200 سال قبل است، هيئت عالي إفتاء عربستان سعودي براي امروز است. اينها رسماً فتوا دادند: من اعتقد أن الله في كل مكان، فهو من الحلولية ... اگر كسي معتقد باشد كه خداوند در همهجا هست، او معتقد است كه خداوند در داخل اجسام، حلول كرده است. بايد با آيات و روايات، با او محاجّه كرد و او را قانع كرد. اگر قانع نشد و دست از اين عقيدهاش بر نداشت: فهو كافر مرتد عن الإسلام. او كافر و مرتد از اسلام است. فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء، ج3، ص16 اين كتاب در غالب سايتهاي اينترنتي وجود دارد. آياتي از قرآن كه مخالف جسمانيت و جهت و مكان داشتن خداوند است آياتي كه ما در قرآن داريم، بر خلاف اين نظر آقايان است. 1. آيه 11 سوره شوري: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ كسي كه ميگويد خداوند در عرش نشسته و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم در كنارش است و به زمين ميآيد و غيره، در حقيقت براي خداوند، يك مثْل و شئ تصور كردهاند كه قابل حركت است و ريش ندارد و مويش فرفري است. در اين شكي نيست كه اينها خالق را با مخلوق، اشتباه گرفتهاند. 2. آيه 115 سوره بقره: وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ شرق و غرب هستي، براي خداوند است و هر كجا رو كنيد، آنجا وجه خداوند است. من نميدانم آقايان وهابيت اين را ميخواهند چه كنند؟ بر فرض، ما كه در اينجا هستيم و بعضي در آمريكا و كانادا و استراليا و چين يا در كره ماه و كرات ديگر هستند، مگر خداوند چند وجه دارد؟ ـ نستجير بالله ـ بايد براي خداوند به تعداد خلائق، قائل به وجه باشيم. آقاي فخر رازي كه از استوانههاي علمي أهل سنت است، وقتي به اين آيه شريفه ميرسد، ميگويد: الآية من أقوي الدلائل علي نفي التجسيم و إثبات التنزيه. اين آيه، قويترين دليل است بر بطلان تجسيم و اثبات منزه بودن خداوند از جسمانيت. تفسير الرازي، ج4، ص23 همچنين در مورد اين آيه ميگويد: لا يوجد جهة محددة تختص بالباري عز و جل، بل أينما يتوجه الإنسان فهو متوجه لوجه الله عز و جل انسان به هر كجا رو ميكند، وجه الله را ميبيند. تفسير الرازي، ج4، ص23 به قول آن شاعر كه ميگويد: مردان خدا پرده پندار دريدند يعني همه جا غير خدا هيچ نديدند همچنين بابا طاهر عريان ميگويد: به دريا بنگرم، دريا تو بينم به صحرا بنگرم، صحرا تو بينم به هرجا بنگرم كوه و در و دشت نشان از صنع زيباي تو بينم 3. آيه 3 سوره أنعام: وَ هُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ و او همان خدايي است كه در آسمانها و زمين است اين آقايان كه ميگويند خداوند در آسمان است و در زمين نيست، در مورد اين آيه چه ميگويند؟ اين آيه ميفرمايد همان كه در آسمانها خدا است، در زمين هم خدا است. در شرق و غرب عالم، همان خدا است. خداوند داراي جسم نيست و هرگونه جسمانيت و عوارض جسم را كه بخواهيم براي خداوند قائل شويم، آن خدا، خدايي كه قرآن توصيف شده نيست و ساخته و پرداخته ذهن آقاي إبن تيميه و امثال اين آقايان است. 4. آيه 4 سوره حديد: هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ اوست خدايي كه آسمانها و زمين را در 6 روز خلق كرد ... و هر كجا كه باشيد، او با شماست ... اين آيه، عقيده وهابيت را از بيخ و بن ميزند. من از بينندگان عزيز تقاضا دارم به اين آيه دقت كنند. هيئت عالي إفتاء عربستان سعودي (كه امروز بالاترين مرجع و مركز علمي وهابيها است و از سراسر دنيا، هر وهابي كه ميخواهد مطلبي را سؤال كند و حكم شرعي را در حوزه اعتقادات و احكام جويا شود، از مركز سؤال ميكنند،) كه به صراحت اعلام ميكند: من اعتقد أن الله في كل مكان، فهو من الحلولية ... فهو كافر مرتد عن الإسلام. اگر كسي معتقد باشد كه خداوند در همهجا هست، او معتقد است كه خداوند در داخل اجسام، حلول كرده است ... و اگر از اين عقيده برنگردد، كافر و مرتد از اسلام است. فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء، ج3، ص16 با اين آيه ميخواهند چه كنند؟ وقتي خود خداوند ميفرمايد: «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ»، چرا شما ميگوييد: «اگر كسي معتقد باشد كه خداوند در همهجا هست، كافر و مرتد است»؟ روزي در يكي از مجلات خواندم كه چند نفر در شب 21 و 23 قدر، در مسجد دعا ميكردند. يك نفر ديد كه كسي ميگويد: «خدايا! 10 هزار تومان قرض دارم. تو را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) قسم! به ملائكه قسم! اين قرض ما را بده». اين بنده خدا هم كه حاجت بزرگتري داشت، 10 هزار تومان از جيبش درآورد و به او داد و گفت: «سر خدا را شلوغ نكن و اين 10 هزار تومان را بگير و برو و بگذار من مشكلم را به خدا بگويم». 5. آيه 16 سوره ق : وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ من از رگ گردن، به بشر نزديكتر هستم. خداوند خودش صراحت دارد. يعني خداوند اينقدر به ما نزديك است. البته اين نزديكي، نزديك جسماني نيست. خود امام قرطبي در تفسير القرطبي، جلد 17، صفحه 9 وقتي به اين آيه ميرسد، نقل ميكند: و هذا تمثيل للقرب، أي نحن أقرب إليه من حبل وريده الذي هو منه و ليس علي وجه قرب المسافة. اين آيه، مثالي براي نزديكي خداوند به بشر است. يعني همانطور كه نزديكترين چيز براي بشر، رگ گردن اوست، خداوند از آن هم به بشر نزديكتر است و اين نزديكي، نزديكي مسافتي نيست. يعني همانطور كه رگ گردن تو، رشته حياتي توست، تمام رشته حياتي انسان هم به خدا بستگي دارد و تمام آنچه كه از خواطر و ذهن و قلب انسان ميگذرد، خداوند به همه چيز آگاه است. * * * * * * * آقاي محسني ما توحيد وهابيت را از زبان مبارك شما شنيديم. نظر أهل بيت (عليهم السلام) نسبت به جسمانيت خداوند چيست؟ در اين مورد توضيح بفرماييد تا بينندگان هم بدانند. استاد حسيني قزويني اگر بخواهيم راجع به نظر أهل بيت (عليهم السلام) در مورد جسمانيت خداوند بحث كنيم، خيلي مفصل است و اگر بخواهيم رواياتي را كه از أمير المؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه است و رواياتي را كه از امام رضا (عليه السلام) در عيون اخبار الرضا و همچنين از امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) در كتاب توحيد كافي است، توضيح بدهيم، 30 ، 40 جلسه يا 2 ترم 2 واحدي طول ميكشد طول ميكشد تا بتوانيم نظر أهل بيت (عليهم السلام) را در رابطه با توحيد و تنزيه خداوند از جسمانيت بيان كنيم. من فقط چند نمونه از روايات ائمه (عليهم السلام) عرض ميكنم و از خواهران و برادران عزيز بيننده شيعه و سني سراسر دنيا تقاضا دارم دقت كنند. ما سخنان وهابيت را خوانديم و سخنان علماء أهل سنت را هم ديديم. حالا هم سخن ائمه (عليهم السلام) را بشنويد و مقايسه كنيد با قرآن و عرضه كنيد بر قرآن و ببينيد آيا آنچه كه مطابق با قرآن است، نظر أهل بيت (عليهم السلام) است، يا نظر آقاي إبن تيميه؟ نظر أهل بيت (عليهم السلام) درباره جسمانيت خداوند 1. امام صادق (عليه السلام) در كافي، جلد 1، صفحه 104 از حمزة بن محمد آمده است: كتبت إلي أبي الحسن عليه السلام، أسئله عن الجسم و الصورة، فكتب: سبحان من ليس كمثله شئ، لا جسم و لا صورة. به امام كاظم (عليه السلام) نامه نوشتم و درباره جسم و صورت خداوند سؤال كردم و حضرت پاسخ داد: منزّه است خدايي كه مثل و مانند ندارد و جسم و صورت هم ندارد. 2. امام هادي (عليه السلام) آقاي صقر بن دُلَف ميگويد: در رابطه با مباحثي كه از هشام بن حكم مشهور بود، از امام هادي (عليه السلام) سؤال كردم و حضرت جواب داد: ليس منا من زعم أن الله جسم و نحن منه براء في الدنيا و الآخرة. يا بن دلف! إن الجسم محدث و الله محدثه و مجسمه. كسي كه معتقد باشد خداوند جسم است، از ما نيست و ما از اينچنين شخصي برائت ميجوييم در دنيا و آخرت. اين إبن دلف! جسم، چيزي حادث است و سابقه عدميت دارد و خداوند است كه جسم را ايجاد ميكند و به آن جسمانيت داده است. الأمالي للشيخ الصدوق، ص351 ـ التوحيد للشيخ الصدوق، ص104 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج3، ص291 3. امام باقر (عليه السلام) عبارت امام باقر (عليه السلام) خيلي زيبا است و من از بينندگان تقاضا دارم اگر امشب، از اين عرائض ما، چيزي در ذهنشان نماند، مگر اين روايت، بدانند كه توحيد أهل بيت (عليهم السلام) چيست! توحيد عِدْل قرآن و توحيد ناب اين است. امام باقر (عليه السلام) ميفرمايد: كلما ميزتموه بأوهامكم في أدق معانيه، مخلوق مصنوع مثلكم، مردود إليكم. هر آنچه كه در مورد خداوند در ذهنتان تصور كنيد، با دقيقترين معاني، آفريده و ساخته ذهن شماست و مانند شماست و به خود شما برميگردد. يعني اينكه اگر در مورد خداوند تصور كنيد دست دارد و چشم دارد و گوش دارد، حتي اگر بگوييد اينها را دارد، ولي نه مثل دست و چشم و گوش ديگران، همهاش باطل است و ساخته و پرداخته ذهن شماست و خداوند فراتر از تصورات ذهني شماست. سپس امام باقر (عليه السلام) يك مثال ميزند: و لعل النمل الصغار تتوهم أن لله تعالي زبانيتين فان ذلك كمالها و يتوهم أن عدمها نقصان لمن لا يتصف بهما. مورچههاي كوچك تصور ميكنند كه خداوند ـ نستجير بالله ـ 2 شاخ دارد، زيرا بالاترين كمالي كه براي مورچه است، داشتن 2 شاخ است و تصور ميكنند كسي كه اين دو شاخ را نداشته باشد، ناقص است. يعني هر مورچهاي كه 2 شاخ داشته باشد، از ديدگاه خود مورچهها، گويا كاملترين و با قدرتترين و با فضيلتترين مورچه است. و هذا حال العقلاء فيما يصفون الله تعالي به. عقلاء عالم هم كه ميخواهند با عقلشان، خداوند را توصيف كنند، اينگونه توصيف ميكنند. بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج66، ص293 مرحومه مجتهده بانو أمين اصفهاني كه از زنان مجتهدهاي بود كه چند سال قبل به رحمت ايزدي پيوست و آثار زيادي دارد، در تفسير سوره حمد و نماز، نكتهاي زيبا دارد و در ذهنم هست كه از سال 1351 يا 1352 تا الآن، هر وقت نماز ميخوانم، اين عبارت ايشان در ذهنم ميآيد. ايشان ميگويد: وقتي تسبيحات اربعه ميگوييم: «سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أكبر»، يعني «خداوند منزه است از هر عيبي كه ما تصور ميكنيم و خداوند تمام كمالاتي را كه تصور بشود داراست و آن خدايي كه از هر عيبي منزه است و تمام كمالات را دارد، فقط منحصر به ذات أقدس ربوبي است و خداوند بالاتر و فراتر از تصوراتي است كه درباره او گفته شده است» نكتهاي ديگري از سوره حمد كه از بعضي از اساتيدمان فراگرفتهايم، مخصوصا حضرت آيت ا... خزعلي، اين است كه معمولا در تفسير اين آيه: إهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ / صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ آمده است كه: خدايا! ما را به راه مستقيم هدايت كن، آن راهي را كه بر اولياء خود نعمت دادهاي و آنها را گرامي داشتهاي. خدايا! مرا به راه آنهايي كه بر آنها غضب كردي و گمراه شدند، هدايت نكن. حال آنكه اگر اينگونه باشد، حرف راء در كلمه غير را بايد با فتحه بگوييم: غَيْرَ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ در حقيقت، «غَيْرَ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ»، عطف بر «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» است؛ يعني: خدايا! آنها را كه نعمت هدايت بر آنها دادي، مانند محمد و آل محمد، يك لحظه هم خلاف نظر تو را نرفتند تا گرفتار غضب تو بشوند و هميشه از دست آنها گرفتهاي و در راه هدايت، سرگردان نشدند. علامه طباطبائي (ره)، اشاره ريز و كوچكي به اين موضوع دارد. خلاصه اين شد كه از امام باقر (عليه السلام) نقل كرديم آنچه را كه از كمالات و تنزيهات، در مورد خداوند تصور كنيم، برداشت خودمان است. يعني آنچه را كه ذهن ما كمال ميداند، ما آن را براي خداوند ميآوريم و تصور و توصيف ميكنيم. ذهن ما نميتواند آن كمال مطلق را درك كنيم و كمال مطلق را فقط خود مطلق ميتواند درك كند. امام سجاد (عليه السلام) هم در مناجات ذاكرين ميفرمايد: إلهي لو لا الواجب من قبول أمرك، لنزهتك من ذكري إياك علي أن ذكري لك بقدري لا بقدرك. اگر نبود كه تو به من دستور دادهاي تا تو را تسبيح بگويم، تو را منزه از تسبيح و ذكر خودم ميدانستم؛ چون تسبيح و ذكري كه ميگويم، به اندازه خودم است، نه لايق و در شأن تو. أنت كما سبحت لنفسك. تو همانگونهاي هستي كه بر خودت تسبيح گفتي. * * * * * * * آقاي محسني از نظر أهل سنت، حكم كساني كه قائل به جسمانيت خداوند هستند، چيست؟ آيا آنها مسلمان ميدانند يا كافر؟ استاد حسيني قزويني در اين رابطه، اگر به كتابهاي كلامي و تفسيري مراجعه كنيد، ميبينيد كه بزرگان و استوانههاي علمي أهل سنت وقتي به اين گروه ميرسند، تعبير خيلي تندي دارند. 1. امام قرطبي امام قرطبي (متوفاي 671 هجري) كه از استوانههاي علمي و تفسيري أهل سنت است، در تفسير القرطبي، جلد 4، صفحه 14 به صراحت ميگويد: و الصحيح القول بتكفيرهم، إذ لا فرق بينهم و بين عباد الأصنام و الصور و يستتابون فإن تابوا و إلا قتلوا كما يفعل بمن ارتد. صحيح اين است: كساني كه قائل به جسمانيت خدا هستند، كافر هستند؛ زيرا هيچ فرقي بين مجسِّمه و بتپرستان و صورتپرستان نيست. بايد توبه داده شوند و اگر توبه كردند كه هيچ، و اگر توبه نكردند، بايد كشته شوند؛ همانطور كه مرتد را بايد كشت. اين آقاياني كه ميگويند رفتن به حرم ائمه (عليهم السلام)، مانند رفتن به بتكده است، بايد جواب بدهند. 2. علامه نووي آقاي نووي (متوفاي 676 هجري) از استوانههاي علمي أهل سنت، وقتي به مجسِّمه ميرسد، ميگويد: فممن يكفر من يجسِّم تجسيما صريحا. كساني را كه قائل به جسمانيت خداوند هستند، بايد تكفير كرد. المجموع للنووي، ج4، ص253 3. عبد القاهر بغدادي آقاي عبد القاهر بغدادي (متوفاي 429 هجري) از متكلمين بنام أهل سنت، در مورد كساني كه قائل به جسمانيت خداوند هستند، ميگويد: فتكفيرهم واجب، لقولهم: بأن الله تعالي له حد و نهاية من جهة السفل. تكفير آنها واجب است؛ زيرا آنها قائل هستند كه خداوند، حدّ و نهايتي دارد از جهت پايين. اصول الدين لعبد القاهر البغدادي، ص337 ـ التنديد بمن عدد التوحيد لحسن بن علي السقاف، ص52 براي زير خدا و سمت چپ و راست خدا كه 4 انگشت بزرگتر از عرش است، نهايت قائل هستند، ولي براي بالاي خدا، نهايتي قائل نيستند كه تا كجا هست. واقعا انسان از گفتن اينها خجالت ميكشد. خدا ميداند بعضي وقتها كه اين تعابير را بر زبان ميآوريم، اگر مجبور نبوديم اين مطالب را بگوييم و افشاءگري بكنيم و در اختيار عموم قرار بدهيم، اصلا نقل اين مطالب را نادرست و جسارت به ساحت مقدس ربوبي ميدانيم. و أجمعوا علي أنه لا يحويه مكان و لا يجري عليه زمان، علي خلاف قول من زعم من الهشامية و الكرامية أنه مماس لعرشه و قد قال أمير المؤمنين علي رضي الله عنه: «إن الله تعالي خلق العرش إظهارا لقدرته، لا مكانا لذاته». علماء أهل سنت إجماع دارند كه خداوند در مكاني قرار نگرفته است و زمان بر او جاري نميشود ... أمير المؤمنين (رضي الله عنه) ميفرمايد: «خداوند، عرش را آفريده تا قدرتنمايي كند، نه ايكه براي خودش جايي درست كند». الفَرْق بين الفِرَق، ص41 ـ صحيح شرح العقيدة الطحاوية لحسن بن علي السقاف، ص191 4. إبن نُجِيْم مصري آقاي إبن نجيم مصري (متوفاي 970 هجري و معاصر با شهيد ثاني (ره) و مقدس اردبيلي (ره)) از فقهاء بنام شافعي مصري ميگويد: و المشبه إن قال: إن لله يدا أو رجلا كما للعباد، فهو كافر و إن قال: إنه جسم لا كالأجسام، فهو مبتدع. آنهايي كه مشبهه هستند و ميگويند: «خداوند، دست و پا دارد مانند انسان»، كافر هستند و اگر بگويند: «خداوند، جسم است، ولي نه مانند ساير أجسام»، بدعتگزار است. البحر الرائق لإبن نجيم المصري، ج1، ص611 5. أبو حامد غزالي جناب أبو حامد غزالي كه يك چهره شناخته شده براي همه أهل سنت است، ميگويد: فإن خطر بباله أن الله جسم مركب من أعضاء، فهو عابد صنم. فإن كل جسم مخلوق و عبادة المخلوق كفر و عبادة الصنم كانت كفرا. هر بندهاي كه به ذهنش خطور كند كه خداوند، جسمي مركب از چند جزء [مانند دست و پا و چشم و گوش] است، او بتپرست است؛ زيرا هر جسمي، مخلوق است و پرستيدن مخلوق و بت، كفر است. آقايان وهابيها بشنوند و تحويل بگيرند. ايشان در ادامه ميگويد: فمن عبد جسما، فهو كافر بإجماع الأئمة، السلف منهم و الخلف. هر كسي كه جسمي را بپرستد، به إجماع علماء متقدم و متأخر، كافر است. الجمام العوام عن علم الكلام، ص209 * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال: 1. در مورد تعريفهايي كه در بعضي از كتابها از آقاي حسن بصري ميشود كه چه مقامي داشته و چگونه بوده است، توضيح بفرماييد. در تذكرة الأولياء عطار آمده است: «هنگامي كه أمير المؤمنين (عليه السلام) به كوفه آمدند، منبر همه را شكستند، به غير از حسن بصري». ولي من در كتابي ديگر خواندم كه أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمودند: «هر قومي، يك سامري دارد و حسن بصري، سامري مسلمانان است». 2. قضيه مرقّع پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه وصيت كردند بعد از ايشان، به دست اويس قرني برسد و قضيه شفاعت امت به وسيله اين 2 آيه اويس قرني را توضيح بفرماييد. جواب: 1. ما حسن بصري را ثقه نميدانيم و به رواياتش عمل نميكنيم و اين مطالبي كه از ايشان گفته شده، مورد تائيد فقهاء ما نيست. در سند روايت هم اگر حسن بصري باشد، ما آن روايت را ضعيف ميدانيم. 2. آنچه كه در تواريخ ثابت شده است، حتي يكي از بزگواران از علماء گلپايگان، كتابي مفصل در رابطه با أويس قرن نوشته است؛ أويس قرن به خاطر عشق و علاقهاي كه به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) داشت، از مادرشان اجازه گرفتند و از يمن به مدينه آمدند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را نديدند، ولي چون مادرش اجازه نداده بود بيش از يك روز در مدينه بماند، بدون آنكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ببيند، برگشت و وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه ظاهرا در سفر بود، برگشت و فرمود: «أشم رائحة الجنة» و فرمود: «از قول من به اويس بشارت بدهيد». وقتي اويس اين را شنيد، با آب و تاب عزم سفر كرد تا خدمت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) برسد، ولي وقتي به مدينه رسيد كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته بودند. اويس قرني از صحابه جليل القدر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و در ركاب أمير المؤمنين (عليه السلام) به شهادت رسيدند. * * * * * * * سؤال: پنجشنبه شب، ساعت 11:30 كه برنامه شما تمام شد، شبكه ماهوارهاي نور در زير نويس خودشان نوشته بودند كه آقاي علي از لندن: «در سايت آقاي سيستاني نوشته بود كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به حضرت علي (عليه السلام) ميگويد: شما ميتواني بعد از مرگ من، هر زني را كه خواستي، طلاق بدهي. حضرت علي (عليه السلام) هم بعد از شهادت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، عايشه را طلاق ميدهند و ميگويند جزء أهل بيت (عليهم السلام) نيست». شبكه ماهوارهاي نور هم در جواب اين موضوع، هزار چيز نوشته بود و به صورت غير مستقيم، به آقاي سيستاني توهين كرده بودند. آيا همچنين موردي در سايت آقاي سيستاني هست؟ جواب: در روايات داريم كه «تمام اختيارات نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به أمير المؤمنين (عليه السلام) واگذار شده است» و در روايات داريم و ما معتقديم كه: «حتي أمير المؤمنين (عليه السلام)، اختيار طلاق زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را داشت»؛ هر كسي ميخواهد قبول بكند يا قبول نكند. ولي أمير المؤمنين (عليه السلام) در اين زمينه، اقدامي نكردند. در بعضي از منابع هم آمده كه بعد از جنگ جمل كه إن شاء ا... پرونده آن را هم باز خواهيم كرد، أمير المؤمنين (عليه السلام) به عايشه فرمودند: «سريعا بساطتان را جمع كنيد و به مدينه برويد»؛ ولي عايشه قبول نكرد. أمير المؤمنين (عليه السلام)، إبن عباس را فرستاد و إبن عباس هم به عايشه گفت: «حضرت علي (عليه السلام) ميگويد: سريعا از اينجا برو كه اين فتنهگران و آشوبگران، اطراف تو جمع ميشوند و دوباره فتنه جديدي را به پا ميكنند». باز هم عايشه زير بار نرفت. راوي ميگويد: «من نشسته بود كه ديدم امام حسن (عليه السلام) وارد شدند و عايشه هم در اين هنگام، موهاي خود را ميبافت؛ بخشي از موهاي خود را بافته بود و بخشي را هنوز نبافته بود. آمد امام حسن (عليه السلام) زير گوش عايشه مطلبي را فرمود و عايشه خيلي تكان خورد و موهايش را رها كرد و وسائلش را جمع كرد تا به طرف مدينه حركت كند. اين قضيه گذشت و من از امام حسن (عليه السلام) سؤال كردم: چه شد كه أمير المؤمنين (عليه السلام) گفت و أم المؤمنين عايشه توجه نكرد و إبن عباس گفت و او توجه نكرد، ولي شما چه گفتي كه ايشان قبول كرد؟ امام حسن (عليه السلام) فرمود: من به او گفتم: پدرم حضرت علي (عليه السلام) فرمود: آيا به ياد داري كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: طلاق تو را به دست من گذاشت؟ اگر حركت نكني و فتنه ديگري درست بشود، من رسما طلاق تو را خواهم داد و از أم المؤمنين بودن ساقط خواهي شد و آن جايگاهي را كه داري، از دست خواهي داد. عايشه هم گفت: بله، يادم هست». لذا سريعا عايشه به مدينه آمد و قضاياي مفصلي دارد و به حضرت علي (عليه السلام) پيام فرستاد كه به او بگوييد: «من انتظار نداشتم حضرت علي (عليه السلام)، همسر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را با مردان أجنبي به مدينه بفرستد». بعد اينها صورت خود را باز كردند و عايشه ديد اين 40 نفري كه أمير المؤمنين (عليه السلام) آنها را مامور همراهي عايشه تا مدينه كرده است، همهشان زن هستند و لباس مردانه پوشيدهاند. همچنين تعابيري در بعضي از كتب هست و اينكه صحت و سقم آن چگونه است، بنده مطلبي نميگويم. ولي خواستم بگويم كه ما همچنين مطلبي را در كتابها داريم. اين را آقايان وهابيها بدانند: «هر روايتي كه در كتابهاي شيعه ميآيد، به اين معنا نيست كه شيعه، مضمون آن روايت را 100٪ قبول دارد. كتب اربعه ما، هم روايات صحيح دارد و هستند روايات ضعيف. ما روايات صحيح آنها را قبول ميكنيم و طبق آنها، فتوا صادر ميكنيم و حكم ميدهيم و طبق آنها، عقيده خودمان را درست ميكنيم و اصلاح ميكنيم و روايات ضعيف را هم كنار ميگذاريم». * * * * * * * سؤال: 1. در كتاب سليم بن قيس هلالي خواندم كه روزي أم المؤمنين عايشه به همراه أم المؤمنين حفصه، نزد عثمان ميآيند و ادعاي ارث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميكنند و گويا حضرت علي (عليه السلام) هم در آنجا تشريف داشتند. عثمان نگاهي به أم المؤمنين عايشه ميكنند و ميگويند: «مگر تو نبودي كه به همراه مردي كه خودش را نجس ميكرد، نزد پدرتان آمديد و شهادت داديد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: «ما ارث نميگذاريم»؟ بلند شو برو». هم عايشه را و هم حفصه را از خودشان راندند و بيرون كردند. سؤال من اين است كه اينهايي كه اينقدر احساس غيرت ميكنند نسبت به أم المؤمنين، چرا يقه عثمان را نميگيريد كه چرا اين كار را با عايشه كرد؟ آيا در كتابهاي خودشان هم اين مطلب آمده است؟ 2. استاد حسيني قزويني ميگويند: «چرا شما ميگوييد شبكههاي عمري و وهابي؟». استاد حسيني قزويني! اگر شما شبكههاي وصال و صفا را ببينيد، هيچوقت شيعه نميگويند و هميشه زيرنويس ميكنند «رافضي و مجوسي» و مخصوصا ميگويند مجوسي كه در بين عوام الناس خودشان، آتشپرست تداعي بشود. چه اشكالي دارد كه ما هم بگوييم «شبكههاي عمري و قُنفُزي»؟ تا بين عوام الناس ما هم اينگونه تداعي شود؟ جواب: 1. در اين رابطه، در صحيح بخاري آمده است: عن عروة عن عائشة رضي الله عنها: أن أزواج النبي صلى الله عليه و سلم حين توفي رسول الله صلى الله عليه و سلم أردن أن يبعثن عثمان إلى أبي بكر يسألنه ميراثهن، فقالت عائشة: أ ليس قال رسول الله صلى الله عليه و سلم لا نورث، ما تركنا صدقة؟ عروة بن زبير از عايشه نقل ميكند: وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، همسران پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نزد عثمان رفتند تا او را نزد أبو بكر بفرستند تا ارثشان از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را طلب كنند. عايشه به آنها گفت: آيا نشنيدهايد كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرموده است: ما إرث نميگذاريم و هر چه از ما ميماند، صدقه است؟ صحيح بخاري، ج8، ص5 ولي ما سؤال داريم: سؤال اول: وقتي اين عزيزان ميگويند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: نحن معاشر الأنبياء لا نورث، ما تركنا صدقة آيا از اين 124هزار پيامبر، در يك روايت ضعيفي آمده است كه اين أنبياء (عليهم السلام) ارث نميگذاشتند؟ اگر واقعا اين حديث صحيح است، بايد از يكي از پيامبران (عليهم السلام) از قول نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) يا از قول صحابه يا در كتابهاي گذشتگان، جامعه، مطلبي را شنيده باشند! سؤال دوم: آيا اين خانههايي كه زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در آن بودند، ملك پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود يا ملك زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود؟ اگر شما ميگوييد اينها ملك زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آنها را بخشيده بود، ما از شما دليل ميخواهيم و يك روايت ضعيف به ما نشان بدهيد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه مثلا خانه عايشه را به او بخشيده است، يا خانه حفصه و أم حبيبه و أم سلمه را به خودشان بخشيده است. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نبخشيده است و آنها آن خانه را مالك شدهاند، آيا اين ارث نيست؟ چطور ميشود كه زن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ارث ببرد، ولي دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ارث نبرد؟! 2. برادر عزيزم! اگر شما به تازهگي شبكههاي وصال و صفا را ديده باشيد، بنده از همان هفته اول كه اين ماهوارهها روي آنتن رفتند، اينها را ميديدم و الآن شايد صدها فيلم هم از اينها ضبط كردهام از اهانتها و جسارتها به ائمه (عليهم السلام) و مراجع عظام تقليد. در اين ماه رمضان هم مخصوصا 8 ، 9 شبكه را كه عليه شيعيان واقعا فحاشي ميكردند، من مرتب ميديدم. ولي ما مدعي هستيم كه پرورشيافته أهل بيت (عليهم السلام) هستيم. أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: و لا تتكلموا بالفحش،فإنه لا يليق بنا و لا بشيتعتنا. سخن فحش از زبان شما خارج نشود، چون زيبنده ما است و نه زيبنده شيعيان ما. دعائم الإسلام للقاضي النعمان المغربي، ج2، ص352 ـ مستدرك الوسائل للميرزا النوري، ج12، ص82 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج13، ص432 أمير المؤمنين (عليه السلام) نسبت به كساني كه به معاويه فحش ميدادند، ميفرمايد: إني أكره لكم أن تكونوا سبابين و لكنكم لو وصفتم أعمالهم و ذكرتم حالهم كان أصوب في القول و أبلغ في العذر و قلتم مكان سبكم إياهم. من دوست ندارم كه شما شيعيان جزء سبّ كنندگان باشيد. به جاي اين كار، إفشاءگري كنيد و اعمال و كردار نادرست معاويه را براي مردم بازگو كنيد. نهج البلاغه، خطبه 206 برادر من! اگر آنها فحش دادند و ما هم فحش بدهيم، پس فرق ميان ما و آنها چيست؟ پس اين آيه شريفه را كه ميفرمايد: وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا سوره فرقان/آيه63 آنها عمل نميكنند و اگر ما هم عمل نكنيم، فرداي قيامت، آيا همين آيه از ما شكايت و گلايه نميكند؟ لذا اين تعابيري را كه بعضيها ميگويند «بكري و عمري»، خلاف قرآن است: وَ لَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ سوره حجرات/آيه11 خود قرآن نهي كرده است از اين كارها. اگر هدفما اين است كه عقده دلمان را خالي كنيم و عقدهگشايي كنيم، هيچ حرفي نيست؛ اين آقايان بيايند در ماهوارهها و به قدري فحش بدهند تا مانند شبكه فدك شوند كه شبكه فحش و برائت است و اينقدر فحش بدهند تا خسته شوند. آيا با اين فحش دادن، جايي را فتح ميكنند و مشكلي را حلّ ميكنند و آيا فردي از أهل سنت را با أهل بيت (عليهم السلام) آشتي ميدهند يا كسي از أهل سنت با ولايت أهل بيت (عليهم السلام) آشنا ميشود با اين كار؟ يا نه، با اين كار، بعض و عداوت ميان شيعه و سني بيشتر ميشود؟ دشمنان ما هم همين را ميخواهند كه من به جان سني بيفتم و سني هم به جان من بيفتند و يك شخصي در فلان شبكه به أهل سنت فحش بدهد و امثال ملازادهها و افرادي كه الفباي اسلام را نفهميدهاند بيايند به شيعه فحش بدهند و اختلاف ايجاد كنند و يكي از اين طرفداري كند و يك از آن. و إلا، والله! بالله! تالله! نه ما مخالف برائت هستيم و نه مدافع خلفاء راشدين و أبو بكر و عمر و عايشه هستيم. وظيفه ما، دفاع از أهل بيت (عليهم السلام) است و با هيچ شبكههاي هم عداوت و پدر كُشتگي نداريم. هفته گذشته، تعداد زيادي پيامك آمده بود كه مثلا چرا نسبت به فلان شبكه، بد ميگوييد؟ گفتم: والله! اينطوري نيست؛ نه با شبكه ماهوارهاي سلام و نه با شبكه أهل البيت و نه با شبكه ثامن و نه با شبكه امام حسين (عليه السلام) مشكل نداريم. والله! تالله! قسم به تمام مقدسات! اين شبكههاي شيعي، هر چه بيشتر رونق پيدا كنند، بنده خوشحال ميشوم. زماني بود كه ما تك و تنها در اين ميدان بوديم و كسي نبود. حالا هم آقاي هدايتي و دوستانشان، شبكه ماهوارهاي سلام را 4 سال در اختيار ما قرار دادند و ما در آنجا، يكّهتاز ميدان بوديم و مباحث وهابيت را به آنگونهاي كه احساس ميكرديم زيبنده بود، مطرح كرديم و اثرات زيادي داشت و ما يك مناظرهاي با خود ملازاده داشتيم و آقايان گفتند كه در همان شب، 200 نفر از جوانان وهابي در آمريكا شيعه شده بودند. من نميخواهم آمار بدهم، چون مثنوي هفتاد من كاغذ ميشود. مسئولين شبكه ماهوارهاي سلام در آن زماني خدمت كردند كه صدايي از شيعه برنميخواست. ما ارتباطمان را با آنها قطع كرديم و اين يك اختلاف ميان 2 برادر و ميان أهل يك خانواده بود. ما تقاضايي كه از آن آقايان داشتيم، همان تقاضايي است كه الآن از همه شبكههاي شيعي داريم و به عنوان دستبوس و خادم آقايان، اين است كه أولاً به هيچوجه وارد مسائل سياسي نشويم و شبكههاي سياسي، خيلي زياد است. چون اگر وارد سياست شديم و از حكومتي طرفداري كرديم، ميگويند جيرهخوار آن حكومت است و اگر نسبت به آن حكومت بدگويي كرديم، ميگويند ايشان معاند و مخالف است. ثانياً خواهش ميكنيم نسبت به أهل سنت، هر آنچه كه در تاريخ و كتابها آمده و مرحوم علامه اميني (ره) و مرحوم سلطان الواعظين شيرازي (ره) و مرحوم سيد محسن امين (ره) و علامه شرف الدين (ره) در كتب خود آوردهاند را براي مردم بگويند؛ ولي با اهانت گفته نشود و هدف اصلي ما اين است. من به آقاي اللهياري هم زنگ زدم و گفتم من دست شما را ميبوسم، ولي اين 2 مطلب را رعايت كنيد. ايشان هم چند روز اينها را رعايت كرد، ولي دوباره افرادي زنگ زدند و تحريك كردند و باز هم ايشان شروع كردند به ادامه روال قبلي. البته گفتني است كه در هفته گذشته، حدود 10 شبكه از شبكههاي وهابي بسته شود؛ از جمله شبكه وصال و صفا را بستند به خاطر اعتراضاتي كه شيعيان كردند و اهانتهايي كه آنها به شيعه كرده بودند. من به همه دوستان شيعه اعلام ميكنم، شبكه ماهوارهاي سلام و شبكه أهل البيت و شبكه ثامن و شبكه امام حسين (عليه السلام) و ديگر شبكهها مانند الأنوار و الكوثر، اينها توطئه است و مقدمه است و چند شبكه وهابي را بستند تا بگويند چون اينها به شيعيان اهانت ميكردند، ما آنها را بستيم، حالا نوبت بستن شبكههاي شماست. كاري نكنيم فردا روزي درب اين شبكهها به روي مردم بسته شود. * * * * * * * سؤال: اين وهابيها و سنيها معتقدند كه «خداوند پايش را به درون جهنم ميگذارد»، آيا خداوند بعد از آن، پايش را پانسمان هم ميكند؟ جواب: در كتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است: عن أنس رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه و سلم قال: يلقى في النار و تقول هل من مزيد؟ حتى يضع قدمه؛ فتقول: قط قط. أنس از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نقل ميكند: در قيامت، افرادي را وارد آتش جهنم ميكنند و جهنم ميگويد: من هنوز سير نشدهام، آيا باز هم افرادي هستند درون آتش من بريزي؟ خداوند هم ـ نستجير بالله ـ پاي خودش را داخل جهنم ميگذارد و جهنم ميگويد: بس است، بس است. صحيح بخاري، ج6، ص47 ـ صحيح مسلم، ج8، ص151 اين بالاترين اهانت به خداوند است. حالا به قول اين بيننده عزيز، اينكه پانسمان شده است يا خير؟ ما نميدانيم. مضافا كه در اين روايت نيامده است كه آيا خداوند بعداً پايش را برميدارد يا خير؟ * * * * * * * سؤال: در شبكهاي كه آقاي هاشمي در آنجا هست، در يكي از بحثهايش در حديثي گفت: «در زمان غدير، وقتي حضرت علي (عليه السلام) به يمن رفته بود، اصحاب برگشتند از حضرت علي (عليه السلام) نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شكايت كردند و حضرت هم فرمود: من از علي هستم و علي هم از من است. خدايا! دوستدار علي را دوست بدار و دشمن علي را دشمن بدار» و همچنين به حديث موثق «أنا مدينة العلم و علي بابها» آقاي هاشمي خودش اقرار كرد. با توجه به اين، برميگردد ميگويد معاويه رضي الله عنه. سؤال من اين است كه دلايل اين كار اينها چيست و آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از معاويه طرفداري كرده يا او را تشويق كرده كه از معاويه طرفداري ميكند؟ در مورد اين حديث «الحسن و الحسين سيدا شباب أهل الجنة» اقرار ميكرد و سپس ميگفت: «اين احاديث را بعداً وارد كردند». اينها به چه دلايلي ميگويند معاويه رضي الله عنه؟ جُرم خروج يك نفر بر أمير المؤمنين (عليه السلام) چيست؟ جواب: إن شاء ا... در اين رابطه، در ايام غدير مفصل بحث خواهيم كرد. در رابطه با اينكه چرا اينها از معاويه تجليل ميكنند؟ مشخص است كه بايد اينها از معاويه تجليل كنند. معاويه، خال المؤمنين و دائي مؤمنين است، ولي محمد بن أبو بكر، با اينكه برادر عايشه است، خال المومنين و دائي مؤمنين نيست؛ چون او دشمني با حضرت علي (عليه السلام) نداشت و با حضرت علي (عليه السلام) جنگ نكرد و سبّ و ناسزاي حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان سنت، رايج نكرد و در ركاب حضرت علي (عليه السلام) بود و توسط معاويه هم با فجيعترين وضع به شهادت رسيد. أمير المؤمنين (عليه السلام) هم صراحتا در نامه 16 نهج البلاغه قسم ياد ميكند و ميفرمايد: فوالذي فلق الحبة و برأ النسمة! ما أسلموا و لكن استسلموا و أسروا الكفر، فلما وجدوا أعوانا عليه أظهروه. قسم به كسي كه دانه را شكافت و بشر را آفريد! معاويه و دار و دستهاش كه در فتح مكه مسلمان شدند، مسلمان نشدند و تظاهر به اسلام كردند و كفر ظاهري خودشان را مخفي كردند و امروز كه در جنگ صفين، اعواني براي كفرشان يافتهاند، كفرشان را اظهار كردهاند. اين سخن أمير المؤمنين (عليه السلام) درباره معاويه است و از اين بهتر نميشود. ولي اين آقايان در دفاع از معاويه، كتابها مينويسند و إن شاء ا... حسابشان با كرام الكاتبين است. * * * * * * * سؤال: 1. نرم افزاري كه شما همه منابع را به آن استناد ميكنيد، چيست؟ ميخواهيم اين نرم افزار را كه يا در بازار تهران يا در بازار قم است، تهيه كنيم و تحقيق و بررسي كنيم. 2. دمكراسي را با تعريف فعلي، آيا ميتوانيم مصداقش را صدر اسلام پيدا كنيم؟ منظورم اين است كه آيا مقبوليت مطرح بوده يا مشروعيت؟ نظر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه بوده است؟ 3. يكي از علماء شيعه كه شايد علامه بحر العلوم باشد، در بحرين، دروس أهل سنت را تدريس ميكردند. در اين مورد توضيح بفرماييد. 4. مناظره حُسْنيه آيا معتبر است يا نه؟ اين را در يكي از كتابها خواندم. 5. علائم ظهور حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) را كه از كلام أمير المؤمنين (عليه السلام) در بعضي از شبكهها ميگويند، معتبر است يا خير؟ جواب: 1. بنده از 3 نرم افزار استفاده ميكنم: نرم افزار مكتبة أهل بيت (عليه السلام) كه حدود 5 هزار جلد كتاب از شيعه و سني در حوزههاي مختلف فقه و اصول و تاريخ و رجال و درايه دارد و بهترين و پرسرعتترين نرم افزاري است كه تا كنون آمده است. اين نرم افزار را دفتر حضرت آيت ا... العظمي گلپايگاني (ره) و دفتر حضرت آيت ا... العظمي سيستاني تهيه كردهاند. در ميان نرم افزارهاي أهل سنت هم از نرم افزار الجامع الكبير و مكتبة الشاملة استفاده ميكنم. اگر كسي نرم افزار مكتبة أهل بيت (عليه السلام) را داشته باشد، به نظر من كفايت ميكند. 2. إن شاء ا... بعد از تمام شدن مباحث توحيد وهابيت، بعد از شهادت يا رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، از خود سقيفه آغاز ميكنيم كه چقدر در سقيفه، دمكراسي حاكم بوده است؟ يا اينكه حباب بن منذر را ميزنند و دهانش را خورد ميكنند و خليفه دوم ميگويد: «اقتلوه، فإنه منافق : سعد بن عباده را بكشيد، او منافق است» و او هم تا آخر عمرش با آنها بيعت نميكند، آيا اين از مظاهر دمكراسي بوده يا خير؟ يا اينكه جناب عمر ميگويد: «فلما رأيت أسلم، فأيقنت بالنصر: وقتي قبيله أسلم را ديدم كه چماق به دست آمدهاند و به زور براي أبو بكر بيعت ميگيرند، يقين به پيروزي كردم»، آيا دمكراسي است يا خير؟ إن شاء ا... اينها را از منابع معتبر أهل سنت، مفصل بحث خواهيم كرد. 3. غالب فقهاء ما اينطور بودند و هم مرحوم بحر العلوم (ره) طبق فقه أهل سنت تدريس ميكردند و هم مرحوم علامه حلي (ره) و هم شيخ طوسي (ره) كه 5 كرسي تدريس داشته و فقه شيعه و فقه شافعي و مالكي و حنفي و حنبلي را در بغداد تدريس ميكرد و وقتي به نجف برگشتند، فقط فقه شيعه را تدريس ميكرد. 4. إن شاء ا... در اين هم صحبت خواهيم كرد و كاري به اين نداريم كه سندش صحيح است يا صحيح نيست. ولي مطالبي كه در آنجا آمده، دوستان ببينند كه در كتابهاي معتبر هم آمده است يا نيامده است؟ «أنظروا إلي ما قال و لا تنظروا إلي من قال». 5. بنده علم غيب ندارم كه بگويم كدام روايات از علائم ظهور بوده تا عرض كنم كه معتبر است يا نه. اگر شما اين روايات را براي ما ايميل بفرماييد، بنده بلا فاصله، به سندش مراجعه ميكنم و نتيجه را اعلام ميكنم. ولي در رابطه با علائم ظهور و غيره، روايات ضعيف زياد داريم. نميگوييم كتاب روايات صحيح نداريم، روايات صحيح داريم، ولي در لابهلاي روايات صحيح، بعضيها مطالبي را نقل كردهاند كه يا سندش را ذكر نكردهاند و يا اگر سند هم داشته، مرسل و مرفوع و مقطوع و موقوف بوده و با اينها نمي توان مسئله اعتقادي را اثبات كرد. * * * * * * * سؤال: 1. با توجه به اينكه هر كدام از ما، خانواده داريم، اگر بخواهيم معلمي را اختيار كنيم براي بچهمان، با توجه به دانشي كه يك معلم دارد، چند مطلب برايمان خيلي مهم است. يكي اينكه نيت اي معلم از اينكه ميآيد و به بچه ما درس ميدهد چيست؟ ديگر اينكه آيا با تمام علمي كه دارد، آيا معلمي كه پرخاشگر و تندخو باشد را براي بچهمان انتخاب ميكنيم؟ به هيچ عنوان. شبكههاي تلويزيوني، معلمان ما هستند. ما اين شبكهها را انتخاب كردهايم و درب خانهمان را باز كردهايم به روي معلمان. ما بعد از اتمام اين برنامهها، ميخواهيم علممان اضافه شود، نه اينكه در بحث و مناظره ياد بگيريم براي سركوب ديگري، از هر الفاظ و القابي استفاده كنيم؛ حتي اگر حق با ماست. من اين مطلب را براي برادران شيعهاي كه شبكه دارند عرض كردم. قصد ما از ديدن اين شبكهها، فقط يادگيري علوم مذهبي و تاريخي اسلام است تا به علممان اضافه شود. 2. چرا بعضي از شبكهها، به جاي اينكه اين برنامهها را پخش كنند، شبكه ماهوارهاي نور، با توجه به اينكه تاريخ را خيلي پيش پا افتاده تفسير ميكنند و مثلا كارشناسشان ميگويد: «در صحيح بخاري آمده است كه خانم حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) با أبو بكر صحبت نكرد تا زماني كه ايشان فوت فرمودند و ايشان در رابطه با مسئله فدك با أبو بكر صحبت نكرد». چرا فكر ميكنند كه ما آدمهايي هستيم كه شعور نداريم. در آخر برنامه هم عكس چند نفر را ميگذارند كه اينها شهيد شدهاند. اگر نيت اينها از پخش اينگونه برنامهها، سياسي است، اعلام كنند. اين خيلي زننده و كثيف است كه يك شبكهاي با استفاده از اسم دين، بيايد و اينگونه رفتار بكند. مانند اين است كه من معلمي را وارد خانهام بكنم و بعد ببنيم بچهام با من اختلاف دارد و من متوجه نباشم. جواب: 1. اين شبكهها، امروز، همان نقش پيامبران (عليهم السلام) و ائمه (عليهم السلام) را بازي ميكنند و اگر انحرافي در اينها صورت بگيرد، انحراف خطرناكي است و مانند معلم و استاد ميمانند و كوچكترين اهانت و تندي و خشونت، در روحيه خانوادهها تأثير ميگذارد؛ ما اين را قبول داريم. ولي ما هر چه ميگوييم، اينها حمل ميكنند بر اينكه اينها رقيب هستند و حسادت دارند و غيره. إن شاء ا... فرداي قيامت مشخص ميشود كه چيست؟ 2. در رابطه با قضيه فدك، در صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 42 آمده است: إن فاطمة عليها السلام إبنة رسول الله صلى الله عليه و سلم سألت أبا بكر الصديق بعد وفاة رسول الله صلى الله عليه و سلم أن يقسم لها ميراثها ما ترك رسول الله صلى الله عليه و سلم مما أفاء الله عليه، فقال لها أبو بكر: إن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: «لا نورث ما تركنا صدقة»، فغضبت فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و سلم، فهجرت أبا بكر، فلم تزل مهاجرته، حتى توفيت و عاشت بعد رسول الله صلى الله عليه و سلم ستة أشهر. حضرت فاطمه وقتي در رابطه با ارثشان با أبو بكر بحث كردند، أبو بكر گفت: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرموده است: «ما ارث باقي نميگذاريم ... ». حضرت فاطمه غضبناك شد از برخورد أبو بكر و حضرت فاطمه از أبو بكر قهر كرد و اين قهر كردن تا آخرين لحظات حضرت فاطمه بود. تا اينكه حضرت فاطمه از دنيا رفت در حاليكه از دست غضبناك بود و با أبو بكر قهر بود و با او حرف نزد. حضرت فاطمه، فقط تا 6 ماه بعد از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) زنده بود. خود آقاي بخاري هم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل ميكند: فاطمة بضعة منى، فمن أغضبها أغضبني. فاطمه، پاره تن من است و هر كس او را به غضب آورد، مرا به غضب آورده است. صحيح بخاري، ج4، ص219 گفتار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مطلق بوده و نگفته است كه در مورد ارث باشد يا غيره باشد. * * * * * * * سؤال: 1. من سؤالي از أهل سنت پرسيدم كه جواب آن را نميدانند. پدر عمر كيست؟ 2. در كتابهاي خودشان نوشته شده است كه آيا عمر ناراحتي أبنهاي داشته است؟ [قطع صدا توسط مجري برنامه] جواب: مباحثي را كه به هيچوجه به صلاح ما و شيعيان نيست، مطرح كردن آنها جايز نيست. مباحثي توسط بعضي از افراد جاهل و نادان و بعضي از مداحاني كه ميخواهند معركه بگيرند، بحث أبنهاي بودن را مطرح ميكنند. اينها نه سند دارد و نه مدرك و مطرح كردن اينها، دون شأن شيعه است. أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: «مطرح كردن اينها، نوعي فحش است و فحش، زيبنده ما و شيعيان ما نيست». * * * * * * * سؤال: در كتابهاي أهل سنت، آيا درباره حمله به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) اشارهاي شده است؟ جواب: اين را مفصلاً در مناظرهاي كه در شبكه ماهوارهاي المستقلة داشتم و در مناظرهاي كه با جناب مولوي مراد زهي داشتم، آوردم. خود ذهبي كه از استوانههاي علمي و از شخصيتهاي برجسته أهل سنت است، در كتاب تاريخ الإسلام كه از كتابهاي معتبر أهل سنت است، از قول خليفه اول نقل ميكند: من از 3 چيز پشيمان هستم و اي كاش آنها را انجام نميدادم. يكي از آنها اين است: فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمه و أن أغلق علي الحرب. اي كاش! من به زور، دستور حمله به خانه فاطمه را نميدادم، اگر چه خانه او به عنوان سنگر جنگي عليه من بود. تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص117 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص619 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج1، ص62 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص203 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج2، ص46 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص420 آقاي ضياء الدين مقدسي ميگويد اين روايت صحيح است. آقاي إبن أبي شيبه (استاد بخاري) در كتاب المصنف، جلد 8، صفحه 572 به نقل از خليفه دوم ميگويد: و أيم الله! ... إن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت. قسم به خداوند! كساني كه در خانه هستند، بايد بيايند بيعت كنند، وگرنه دستور ميدهم خانه را با ساكنانش به آتش بكشند. أنساب الأشراف للبلاذري، ج1، ص586 در تاريخ طبري آمده است: والله! لأحرقن عليكم. به خدا قسم! خانه را به آتش ميكشم. تاريخ طبري، ج2، ص443 من از آقايان أهل سنت سؤال ميكنم: اگر در زمان أمير المؤمنين (عليه السلام) كه عايشه در برابر حضرت علي (عليه السلام) ايستاد و قيام كرد، با اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اخطار داده بود كه يكي از زنان من در برابر حضرت علي (عليه السلام) ميايستد «و هي ظالمة» و حتي به عايشه فرمود: «و أنت تقاتلي علي بن أبي طالب (عليه السلام)» و در منابع معتبر أهل سنت آمده، اگر حضرت علي (عليه السلام) دستور ميداد به خانه عايشه حمله ميكردند و به عايشه ميفرمود: «اگر بخواهي از خانه خارج شوي و بيايي جنگ جمل را به راه بياندازي و 30 هزار انسان را به كشتن بدهي، خانهات را به آتش ميكشيم» و تهديدي توسط حضرت علي (عليه السلام) عليه عايشه انجام ميشد، اين آقايان عليه أمير المؤمنين (عليه السلام) چه معركههايي به پا ميكردند؟! آقاي امام جويني (استاد ذهبي) از علماء أهل سنت، در رابطه با شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و شكستن پهلوي حضرت و شهادت حضرت محسن (عليه السلام) در كتاب فرائد السمطين، جلد 2، صفحه 34 مفصل اشاره كرده است. * * * * * * * سؤال: فرزندم دوستاني از أهل سنت دارد كه با نقاشي و تجسيم، مخالف هستند و اعتقاد هم دارند. چطور در كتابهايشان اين مطالب را آوردهاند؟ جواب: من هر چه گفتم، از كتابهاي خود اين آقايان گفتهام و مدرك هم دادم با ذكر جلد و صفحه و در بعضي از موارد هم سال چاپ را هم اشاره كردم. إن شاء ا... در جلسات بعدي با استفاده از نرم افزار، بعضي از مطالب را عرض ميكنم. * * * * * * * سؤال: علاقي: در رابطه با مسائلي كه چند روز پيش اتفاق افتاد، ميخواهم هم عذرخواهي كنم و هم مطالبي را عرض كنم. مطلع هستند برادراني كه مباحثات يا مناظرات و محصولات فرهنگي شبكه جهاني ولايت را نگاه ميكنند، چند روز پيش مسائلي اتفاق افتاد و بنده ناراحت شدم و اين ناراحتي را ميخواهم توضيح بدهم. البته پيشاپيش خدمت برادران مسلمان و هموطن و أهل تشيع، نهايت عذرخواهي را داشته باشم كه نبايد بنده، تحمل و صبر خودم را از دست ميدادم. البته اين ناراحتي بنده، توجيهات لازم را دارد كه خدمتتان عرض ميكنم. برادري كه زنگ زده بود و من اسمش را يادم نيست، مادران مؤمنان را با لفظ موهن ياد كرد. اين علت اصلي ناراحتي بنده شد و بنده را به دو روئي و نفاق متهم كرد و اين برادر بايد در قيامت و در پيشگاه خداي تبارك و تعالي، در رابطه با اين دو موضوع، جوابگو باشد. برادر محترم مجري هم كه در مناظره حضور داشتند، بايد بلافاصله بعد از توهين، ارتباط اين شخص را قطع ميكرد. تفاوت اصلي و ماهوي اين شبكه با شبكههايي كه موهن هستند و ادبيات ركيك را استفاده ميكنند در صحبتهايشان، اين است كه شبكه جهاني ولايت از ادبيات موهن استفاده نميكند. بنده به دليل اينكه صبر خود را از دست دادم، خدمت برادران شيعه و شخص جناب آقاي دكتر قزويني و جنابعالي برادر مجري محترم و تمامي أمت اسلامي، خصوصا برادران شيعه، عذرخواهي ميكنم و إن شاء ا... مرا ببخشند. در رابطه با مسائلي كه آقاي دكتر قزويني فرمودند در رابطه با تاريخ اسلام و حديث قرطاس و اين مسائل، من چنين تصور ميكنم كه أهل سنت توجيهات لازم و كامل را دارند. ولي من هميشه عرض ميكنم كه اين مسائل به صورت يكطرفه، هيچگاه قابل حلّ نيست و اگر به صورت ميزگرد و مناظره زنده باشد، قطعاً امكان دارد مشكل حل شود. جواب: اين عبارتي كه ايشان ميگويند موهن بود، خير، عبارت موهني نبود و خود مجري هم جناب آقاي نقوي هم كه بودند، بعداً من به ايشان گفتم كه بايد تلفن او را قطع ميكرديد، ولو اينكه ايهامي نسبت به أهل سنت و مقدسات أهل سنت باشد، ما نميگذاريم پخش شود. ايشان گفت: اين تعبيري را كه ايشان به كار برد، ما در اصطلاح پاكستان، به زني ميگوييم كه نازا باشد و بچهزا نباشد و من احساس نكردم كه اين توهين است و اگر قطع نكردم، به اين دليل بود. من همين ديشب هم تا آخرين لحظه برنامه آقاي نقوي را ديدم و يكي دو مورد بود كه به نظر من، ايشان بايد قطع ميكردند. من به ايشان گفتم كه اگر مشابه اين موارد پيش ميآيد، قطع كنند؛ حتي اگر اهانت نباشد و بوي اهانت بيايد. ما با كارشناسانمان صحبت كردهايم تا با ادبياتي كه خودمان در اين مدت 25 سالي كه در رسانهها بوديم، صحبت كنند. كارشناسان ما معصوم نيستند و بنده خودم هم ادعاي عصمت ندارم. چه بسا بنده خودم هم اشتباها مطلبي را بدون توجه بيان كنم؛ ولي اين را هم گفتهايم كه ما هرگونه اهانت به أهل سنت و مقدسات أهل سنت را خط قرمز، خلاف شرع، «ذنب لا يغفر» و خيانت به شيعه ميدانيم. وقتي يك جوان شيعي از من عالِم شيعي ميشنود كه من فحش ميدهم و اهانت ميكنم، به طور كلي از تشيع زده ميشود و به خودي خود فكر ميكند كه اگر شيعه، دليلي براي گفتن دارد، چرا فلان عالم شيعه فحش ميدهد و اهانت ميكند. يعني اين كار، ضربهاش براي ما، بيش از ضربه به أهل سنت است؛ ولي بعضي از دوستان توجهي به اين موضوع ندارند. از همه بينندگان عزيز، ملتمسانه تقاضا ميكنم و عاجزانه خواهش ميكنم وقتي با اين شبكه تماس ميگيريد، با ادبياتي صحبت كنيد كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: كونوا لنا زينا. زينت ما و مايه افتخار ما باشيد. وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج12، ص8 وقتي در رابطه با أهل سنت حرف ميزنيد و أهل سنت حرف شما را ميشنوند، بر من امام صادق (عليه السلام) دعا كنند و بگويند: رحم الله جعفر، أدب أصحابه، فأحسن تأديبهم. خداوند، جعفر را رحمت كند كه اصحابش را ادب كرده و زيبا هم تأديب كرده است. وقتي شما در برخورد ميكنيد و أهل سنت هم برخورد زشت شما را ميبينند، ميگويد: اينها تربيت شده امام صادق (عليه السلام) هستند و چقدر بد تربيت شدهاند. لذا، برادران عزيز! اگر آن ادبيات ويژه أهل بيت (عليهم السلام) را به كار نبريم، چه بسا فردا امام صادق (عليه السلام) گلايه ميكنند. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيدمحمد حسيني قزويني | ||