* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 09 آبان 1389 | تعداد بازديد: 2780 | |
وهابيت و توحيد 08 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: وهابيت و توحيد 08 شبكه جهاني ولايت : 09 / 08 / 1389 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب آدرس منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني در جلسه گذشته، مباحث توحيد و اقسام توحيد را از شما سؤال كرديم و توحيد عملي و توحيد نظري را توضيح داديد. بحثي را كه امروز ميخواهيم در اينجا مطرح كنيم و براي بينندگان هم سؤال هست، يكي از اقسام توحيد است و آن، توحيد در تشريع و قانونگزاري است. آيا در شريعت، قانون را وضع كردن، مختص خداوند است، يا بشر هم ميتواند آن را وضع بكند؟ استاد حسيني قزويني همانطوري كه حضرتعالي اشاره فرموديد، اگر بنا شد كه ما موحّد باشيم، بايد در تمام حوزهها موحّد باشيم؛ هم در مسائل توحيد ذات و هم در توحيد صفات و افعال و آنچنان باشيم كه همهچيز و همهجا را از خداوند ببينيم و جز خداوند، چيزي را نبينيم. همانطوري كه عرض كرديم: مردان خدا، پرده پندار دريدند يعني همهجا غير خدا هيچ نديدند جهان، هر چه كه هست، ظلُّ الله است: أَلَمْ تَرَ إِلَي رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ سوره فرقان/آيه45 لذا، اگر اينگونه شد، ما در تمام حوزهها، همهجا بايد با چشم توحيدي و خدابيني نگاه كنيم و از جمله آنها، مسئله توحيد در تشريع و قانونگزاري است. نكته اول: در جلسه گذشته هم اشاره كرديم كه بشر، به صورت اجتماعي آفريده شده است و فطرتاً نميتواند تنهايي زندگي كند و براي رفع نيازهاي خود، ناگزير است تا افراد جامعه، دست به دست هم بدهند و هر بخشي از جامعه، قسمتي از مسئوليتهاي جامعه را بر عهده بگيرد. در زندگي اجتماعي، قطعاً تضادّ و تزاحم قدرت وجود دارد و هر كسي با توجه به حبّ الذات كه دارد، ميخواهد منافع را به طرف خودش بكشد و چه بسا بعضي از صاحبان قدرت هم بخواهند حقوق ديگران را پايمال كنند تا خودشان به آن مقاصد و منافعشان برسند. لذا ناگزير است در زندگي اجتماعي، قانوني باشد تا براي همه، براي شاه و گدا، ارباب و رعيت، مالك و مملوك، رهبر و شهروند، إلزامآور باشد. اين قانون، باعث ميشود تا جامعه، به صورت خيلي زيبا و صحيح، مسير خودش را طيّ كند. نكته دوم: خداوند، بشر را آفريده تا به كمالات لايق و شايستهاش برسد و در آن حديث شريف آمده است: كنت كنزا مخفيا، فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لكي أعرف. بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج84، ص199 يا اينكه در قرآن آمده است: يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ سوره إنشقاق/آيه6 بشر در حال حركت به سوي كمالات و به سوي پروردگار است و اگر اين مسير كمالات را خوب طي كند، به كمالات زيبندهاش خواهد رسيد. اگر ميبينيم كه بشر امروز، گرفتار مسائل ماديات و مقام و جاه و امثال اين است، در حقيقيت، يك انحرافي در فكر و زندگي بشر ايجاد شده است. وگرنه: رسد آدمي به جايي، كه به جز خدا نبيند بنگر كه تا چه حدّ است مقام آدميت يا: بار ديگر از مَلَك پرّان شوم آنچه در وهم تو نايد، آن شوم لذا، اين رسيدن به اين كمالات، احتياج به يك سري مقررات و قوانين دارد. اگر بخواهيم وارد بحث قانونگزاري شويم، سخن خيلي زياد است و إن شاء ا... به بحث نبوت كه رسيديم، در آنجا، علت و انگيزه نياز بشر به أنبياء (عليهم السلام) را مفصل اشاره خواهيم كرد كه تنها كسي كه ميتواند قانوني وضع كند و بشر را به خير و شر و زيان و ضررش رهنمون كند، آفريننده بشر است، نه غير از او. سازنده هر چيزي، بهتر از ديگران، نسبت به شاخصههاي آن مصنوع خودش آگاهي دارد. خالق بشر، خداوند است و خودش ميداند كه نفع و ضرر و خير و شر انسان چيست. در آيه 40 سوره يوسف، قرآن با صراحت ميفرمايد: مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَ آَبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ حاكميت، فقط از آن خداست. البته در اين آيه، كلمه «الْحُكْمُ» به معناي قانونگزاري است و به معناي حكومت نيست. به دليل اينكه بعد از «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ» بلافاصله ميفرمايد: «أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ». يعني تشريع و تقنين و حرام بودن و حلال بودن و واجب بودن و مستحب بودن و مباح بودن و مكروه بودن، از طرف خداوند است و تعيين و تقنين حلال و حرام و واجب، همهاش به دست خداوند است و با توجه به اين قوانيني كه خداوند فرموده است، انسان، با عمل به قوانين إلهي و عمل به واجبات و اجتناب از محرّمات و عمل به مستحبات و دور بودن از مكروهات، باعث ميشود به طرف آن مسير و كمالاتي كه خداوند برايش معين كرده، برسد. لذا، خداوند در آيه 50 سوره مائده ميفرمايد: أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ آيا دنبال پيروي از حكم جاهليت هستيد؟ در اين آيه، خداوند، تشريع و تقنين را 2 قسم ميكند؛ تشريع إلهي و تشريع جاهلي؛ تشريع خدايي و تشريع دوران جاهليت. آنچه را كه از ناحيه خداوند، توسط أنبياء (عليهم السلام) به ما ميرسد، تشريع إلهي است و آنچه كه از غير اينها به ما ميرسد، ولو اينكه از ناحيه بشري باشد كه از ناحيه فكر و استعداد و عقل و دانش، در بالاترين درجه است، تشريع جاهلي است. لذا در سوره مائده، آيات 44 و 45 و 47، خداوند، اين مطلب را خيلي زيبا ترسيم كرده است و مسئله را به صورت كاملا شُسته و رُفته، در اختيار بشر قرار داده است وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ هر كس طبق قوانين إلهي، حكم نكند، كافر است و فاسق است و ظالم است. در اين 3 آيه شريفه، بحثي را كه خداوند مطرح ميكند، بحث مُسنِّن و مُشرِّع نيست، بحث اجراي حكم است. مشخص است كه إجراء حكم نادرست و جاهلي، لازمهاش اين است كه مقنن بايد كسي باشد كه خالق عالم هستي و آفريننده بشر باشد. خداوند در اين 3 آيه، إجراء احكام غير إلهي و احكامي كه از ناحيه افرادي غير از أنبياء (عليهم السلام) باشد را كفر و فسق و ظلم قلمداد كرده است. بينندگان عزيز در اينجا دقت كنند كه آنچه را كه خداوند، معين نكرد و آنچه را كه از ناحيه أنبياء (عليهم السلام) به ما نرسيد و افرادي با هر پست و مقامي، ولو اينكه صحابه باشند يا ائمه (عليهم السلام)، هر چه ميگويند، اگر از ناحيه خداوند يا أنبياء (عليهم السلام) نباشد، حكمشان، حكم جاهلي است. امام صادق (عليه السلام) در بيش از 40 روايت ميفرمايد: آنچه را كه من از احكام إلهي بيان ميكنم، از پدرم شنيدهام و پدرم از پدرش و او از جدش و او از امام حسين (عليه السلام) و او از حضرت علي (عليه السلام) و او از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و او از خداوند شنيده است. يعني احكامي را كه ائمه (عليهم السلام) و أهل بيت (عليهم السلام) كه عِدْل قرآن هستند، بيان كردهاند، تمامشان، سلسله ذهبيه و طلائيه دارند. اگر اصحاب يا ائمه اربعه يا ديگران، مطالبي را مطرح كنند، اگر اين مطالب، با سند صحيح، به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) برگردد، تشريع إلهي ميشود و اگر اينگونه نشود و مثلا بگويند كه «فلان چيز در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) حلال بوده و من ميخواهم حرام كنم و فلان چيز حرام بوده و من ميخواهم حلال كنم»، اين تشريع جاهلي است. همانطور كه عزيزان أهل سنت نقل ميكنند از خليفه دوم كه گفت: متعتان محللتان في زمن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و أنا أحرمهما و أعاقب عليهما. اين كاملا واضح و روشن است. همچنين در رابطه با قضيه تراويح، خليفه دوم ميگويد كه نماز تراويح در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نبود و مردم نماز نافله ماه رمضان را به جماعت نميخواندند. ولي خليفه دوم تشخيص ميدهد، حالا هم ميگويند اجتهاد كرده و ميگويد: نعم البدعة هذه. اين بدعت خوبي است. لذا، وقتي توحيد در تشريع را مطرح ميكنيم، بايد تمام اين ظرافتكاريها مشخص شود و تمام اين دقائق و ظرائف، تشخيص داده شود و هر فردي از افراد بشر، اگر حكمي از احكام إلهي را بيان ميكنند و قانوني را براي مردم تصويب و تبيين يا نقل ميكنند، اگر اينها به مصدر تشريع، يعني نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) برسد، اين تشريع، تشريع صحيحي است و توحيد در قانونگزاري و توحيد در تشريع است و اگر به اينجا نرسيد، حكم جاهلي است: أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ * * * * * * * آقاي محسني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، علاوه بر اينكه از طرف خداوند، تشريع ميكردند، خداوند، تشريع و قانونگزاري را به ايشان واگذار كرده بود. در اين مورد توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني أولاً: إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ سوره يوسف/آيه40 يعني حاكميت و تقنين و تشريع، أولاً و بالذات، مخصوص خداوند است. خداوند ميتواند هم در تكوينيات و هم در تشريعيات، بخشي را تفويض بكند و وكالت بدهد. همانطور كه در بحث تكوين، ميراندن خلائق به دست خداوند است و قرآن صراحت دارد: اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا سوره زمر/آيه42 اين خداوند است كه ميراندن خلائق به دست اوست. ولي از طرف ديگر ميفرمايد: قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ سوره سجده/آيه11 ملائكهاي كه مأمور شدهاند، مأمور قبض روح هستند. در تشريع هم اينچنين است كه أولاً و بالذات، مخصوص خداوند است. ولي گاهي خداوند، اختياراتي را كه معين كرده است، به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) تفويض ميكند. در روايتي صحيح، امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: إن الله عز و جل أدب نبيه، فأحسن أدبه، فلما أكمل له الأدب قال: «إنك لعلي خلق عظيم»، ثم فوض إليه أمر الدين و الأمة، ليسوس عباده. خداوند، پيامبرش را به آنگونهاي كه ميخواست، تربيت كرد و بعد از اينكه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، داراي كمالات شد، خداوند، أمر دين (تشريع و تقنين) را به ايشان او واگذار كرد. الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص266 همچنين امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: آنچه كه به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) تفويض شده بود، به أمير المؤمنين (عليه السلام) و ما هم تفويض شده است. لذا ما معتقديم ائمه (عليهم السلام)، هم ولايت در تكويني دارند به إذن الله تبارك و تعالي و هم ولايت در تشريع به إذن الله تبارك و تعالي و ولايتشان برميگردد به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) هم از خداوند دريافت كرده است. مانند قضيه خمس كه امام جواد (عليه السلام) در سالي فرمود: «من فقط امسال، در ؟؟؟، خمس را واجب ميكنم» و فقهاء ما هم اين مسئله را، دليل بر ولايت تشريعي ميدانند. ولي ولايت تشريعي اين نيست كه ـ نستجير بالله ـ بگوييم مثلا دين نافص است يا خاتميت زير سؤال ميرود؛ خير. اين در حقيقت، تبيين است: وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ سوره نحل/آيه44 پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در زمان حياتش مبيّن كتاب بود و بعد از ايشان هم أمير المؤمنين (عليه السلام) و بعد از أمير المؤمنين (عليه السلام) هم ائمه (عليهم السلام) مبيّن هستند و در مسائل مستحدثه و اتفاقاتي كه ميافتاد، از علومي كه از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به اينها رسيده بود، مطالبي را براي مردم مطرح ميكردند. * * * * * * * آقاي محسني در اقسام توحيد، توحيد در حاكميّت يعني چه؟ استاد حسيني قزويني در مورد توحيد در حاكميّت، همانطور كه در بحث قبلي عرض كرديم در توحيد در تشريع و تقنين، هر جامعهاي نياز دارد براي رفع نيازها، قوانيني داشته باشد و براي رسيدن به كمالات، يكسري مقررات را عمل كنند. اين مقررات بايد از ناحيه خداوند باشد و بس. اين جامعه، به خودي خود اداره نميشود و نياز به حاكم و مدير و بر فرض، نياز به شاه و وزير و نخست وزير و هيئت دولت و رئيس جمهور و غيره دارد تا بتوانند اين جامعه را به تناسب تكامل فرهنگي و تمدن آن جامعه، هدايت كنند. حتي وقتي در زندگيهاي ما قبل تاريخ مرور ميكنيم، ميبينيم كه در يك جامعه 50 يا 60 نفره، يك نفر را به عنوان رئيس و حاكم معين ميكنند تا سخن او، فصل الخطاب باشد و در موارد اختلاف و نزاع، يك مرجعي داشته باشند. لذا در بحث حاكميّت در جامعه، يك حاكم و رئيس نياز است تا بتواند تصرفاتي را در جامعه انجام دهد و أمر و نهي بكند و چه بسا در بعضي از موارد، در اموال و نفوس مردم تصرف بكند. مثلا فردي كه آمده و ميخواهد جامعه را به فساد بكشد، در اينجا حاكم بايد اين اختيار را داشته باشد تا مثلا دستور نابودي اين فرد را بدهد. مانند انگشتي كه آلوده به بعضي از بيماريها و ميكروبهاست و و وقتي طبيب تشخيص ميدهد اگر اين انگشت، قطع نشود، به ساير انگشتان و بدن سرايت ميكند و تمام بدن هم مبتلا ميشود. لذا، هر حاكمي بخواهد خوب حكومت بكند، بايد تصرفاتي در نفوس و اموال مردم داشته باشد. چه بسا هم در بعضي از موارد، تصرف در عِرض ميتواند داشته باشد. مثلا وقتي يك ازدواج نادرستي صورت گرفته است و اين ازدواج، باعث مفسده ميشود، حاكم ميتواند در اينجا تصرف كند و اين ازدواج را بر هم بزند. تصرفات، أولاً و بالذات، بر عهده خداوند است و تنها كسي كه ميتواند در اموال و نفوس و عِرض مردم تصرف كند، خداوند است: إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ سوره يوسف/آيه40 إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ سوره انعام/آيه57 أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ سوره انعام/آيه62 أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لَا نَصِيرٍ سوره بقره/آيه107 ولايت، از آن خداوند است؛ چون او مالك زمين و آسمان است. لذا، أولاً و بالذات، حق حاكميت، براي خداوند است و هيچ شك و شبههاي نيست. از طرفي هم خداوند نميخواهد ـ نستجير بالله ـ سوار بر الاغ شود و تختي را از عرش به زمين بياورد و بدون ريش، به عنوان رئيس جمهور و خليفه و شاه بخواهد حاكميت كند. خداوند: أبي الله أن يجري الأمور إلا بأسبابها. همانطور كه خداوند، شخصا ميراندن را متكفل نميشود و ملائكهاي را موكل ميكند: قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ سوره سجده/آيه11 در اينجا هم كه خداوند، حاكميت بر نفوس و اموال و عِرض را بر عهده دارد، ميآيد يكسري از افراد را براي حكومت و ولايت بر مردم انتخاب ميكند. مثلا در آيه 26 سوره ص ميفرمايد: يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَي اي داوود! اين حاكميت و ولايتي كه از آن من است، تو را به عنوان خليفه و جانشين در زمين قرار ميدهم و در ميان مردم، حكم به حق بكن و از هواي نفس تبيعت نكن. در آيه 26 سوره آل عمران ميفرمايد: قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ لذا، يكي از موارد و مصاديق توحيد، توحيد در حاكميّت و ولايت است و كه ما اگر ميگوييم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) واجب الإطاعة است و حق ولايت و حق حاكميّت دارد و اين حق حاكميّت و ولايت را براي أمير المؤمنين (عليه السلام) معين كرد و قبل از خطبه غدير فرمود: ألست أولي بكم من أنفسكم. همان آيه قرآن است كه ميفرمايد: النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ سوره أحزاب/آيه6 ولي اين «أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» به إذن الله تبارك و تعالي است؛ نه از ناحيه خودش. اگر كسي معتقد باشد كه ـ نستجير بالله ـ نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به صورت استقلالي، ولايت تامّه بر عِرض و مال و جان مردم دارد، كفر است. خداوند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را به عنوان جانشين خود انتخاب كرده است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم در روز غدير، اين ولايت را براي أمير المؤمنين (عليه السلام) معين كرد. لذا، ولايت ائمه (عليهم السلام) و ولايت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، برگرفته از ولايت الله و حاكميّت خداوند است. * * * * * * * آقاي محسني اگر اينگونه باشد، هر كس كه از طرف خداوند، حاكميّت داشته باشد، همان در مسير خداوند قرار گرفتن ميشود و حكومت عدل ميشود و هر كس در اين مسير نباشد، حكومت جور ميشود. خداوند در قرآن، حكومت نمرود را هم به خودش نسبت داد: أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آَتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ سوره بقره/آيه258 شما اين را چگونه جواب ميدهيد؟ استاد حسيني قزويني نكته خوبي را فرموديد. اتفاقاً من در يكي از شبكههاي ماهواره (شبكه صفا) ديدم كه يكي از وهابيها، روي اين نكته خيلي مانور ميداد و متأسفانه يكي از شيعيان يمن هم در آنجا شركت كرده بود و نتوانست به اين شبهه جواب بدهد. در رابطه با آيه 258 سوره بقره كه ميفرمايد: أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آَتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ آيا نميبيني كسي كه با حضرت ابراهيم (عليه السلام) محاجّه ميكند، خداوند به او ملك و سلطنت داده است؟ اين برادر شيعي كه از يمن بود، گرچه ما او را به عنوان شيعي إمامي قبول نداريم، گفت: «ضمير «آَتَاهُ» به حضرت ابراهيم (عليه السلام) برميگردد». البته بعضي از بزرگان هم مانند مرحوم سيد رضي (ره)، يكي از احتمالات را از بعضيها نقل كرده است كه «آَتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ»، يعني «آَتَاهُ اللَّهُ النبوة». همچنين بعضيها گفتهاند: «نمرود داشت به رسول خدا حضرت ابراهيم (عليه السلام) ميكشيد كه شما كه اين همه ميگوييد همه چيز به دست خداوند است، همان خداوند شما، اين ملك را هم به من داده است». ولي اگر ما به تفاسير نگاه كنيم، مخصوصا تفسير الميزان علامه طباطبايي (ره) كه به حق، اين تفسير، سرآمد تفاسير چند دهه أخير است و حتي علماء بزرگ أهل سنت در دانشگاه الأزهر، با استقبال بينظيري از تفسير الميزان مواجه شدند، ايشان وقتي به اين آيه ميرسد، تعبير زيبايي دارد. من از بينندگان عزيز تقاضا دارم كه دقت كنند. ما بايد چشم توحيديمان را باز كنيم و همه چيز را از آنِ خداوند بدانيم، طوري نشود كه از كانال ديگر هم، همه چيز را به خداوند نسبت بدهيم و گرفتار جبر شويم، يا خداوند را در گوشهاي قرار بدهيم و قائل به تفويض شويم؛ چون نتيجه اين دو راه [جبر و تفويض] به هلاكت رسيدن است. لذا امام صادق (عليه السلام) فرمود: لا جبر و لا تفويض، بل أمر بين الأمرين. الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص160 ـ الاحتجاج للشيخ الطبرسي، ج2، ص198 ـ التوحيد للشيخ الصدوق، ص206 مرحوم علامه طباطبائي (ره) ميفرمايد: و أما نسبة ملكه إلي إيتاء الله تعالي فقد مر في المباحث السابقة: إانه لا محذور فيه، فإن الملك و هو نوع سلطنة منبسطة علي الأمة كسائر أنواع السلطنة و القدرة، نعمة من الله و فضل يؤتيه من يشاء. تفسير الميزان للسيد الطباطبائي، ج2، ص352 ما هر چه داريم، از خدا داريم: أللهم ما بنا من نعمة فمنك. و هر حركتي را كه انجام ميدهيم، به حول و قوه إلهي انجام ميدهيم. لذا در قرآن آمده است كه وقتي خداوند اين نعمتها را در اختيار انسان قرار داده است و انسانها از اين نعمتها، حُسن استفاده را ميكنند، خداوند از اينها تعريف و تمجيد ميكند: وَ ابْتَغِ فِيمَا آَتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآَخِرَةَ سوره قصص/آيه77 يا: الدنيا مزرعة الآخرة. يا: الدنيا دار ممرّ و الأخرة دار مقرّ، خذوا من ممرّكم لمقرّكم. الأمالي للشيخ الصدوق، ص289 تمام آنچه كه دست ماست، همهاش از خداوند است. اگر ما اين نعمتهاي إلهي را در مسيري كه خداوند معين كرده، انجام داديم و استفاده كرديم، اين زندگي، زندگي توحيدي و إلهي ميشود؛ چون اين نعمتهايي را كه خداوند به ما داده، به آنگونهاي كه خداوند أمر كرده و رضايت دارد، استفاده كرديم. اگر از اين نعمتهايي كه خداوند به ما داده، برخلاف دستورات و رضايت إلهي عمل كرديم، از مصاديق آيه 28 و 29 سوره ابراهيم ميشود: أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْرًا وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ / جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَارُ علامه طباطبايي (ره) خيلي زيبا تعبير كرده است. ما هر چه داريم از خداوند است. آن سلطنتي كه خداوند به حضرت سليمان (عليه السلام) داده است، نعمت إلهي است و آن سلطنتي هم كه نمرود و فرعون و امثال اينها دارند، براي خداوند است. فرق بين توحيد حضرت سليمان (عليه السلام) و كفر نمرودي و قاروني، اين است كه حضرت سليمان (عليه السلام) ميفرمايد: هذا من فضل ربي و ايشان ميگويد: قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِنْدِي سوره قصص/آيه78 لذا، وقتي خداوند ميفرمايد: أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آَتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ سوره بقره/آيه258 به خاطر اين است كه اين ملك هم مانند ساير نعمتهايي است كه خداوند داده است. همه چيز را خداوند داده است و اين يك نوع سلطنتي است كه خداوند به بندگانش داده است. مثلا سلطنت بر اطفال را خداوند به پدر و مادر داده است و سلطنت مردان بر همسرانشان، «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ - سوره نساء/آيه34»، از نعمتهايي است كه خداوند به بشر داده است. اينكه خداوند، اين نعمتها را به بشر ميدهد، گاهي همراه با إذن است، مانند حضرت داوود (عليه السلام) و حضرت سليمان (عليه السلام) يا ديگر أولياء إلهي كه از اين نعمت و سلطنت إلهي، به إذن الله تبارك و تعالي و به تشريع و رضايت از طرف خداوند، بر آن روشي به كار ميگيرند كه أوامر إلهي است و با اين كار، هم دنيا را دارند و هم آخرت را. ولي بعضيها، نعمت خداوند را به كفر تبديل ميكنند. حتي خداوند در سوره يونس، آيه 88 ميفرمايد: وَ قَالَ مُوسَي رَبَّنَا إِنَّكَ آَتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوَالًا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا حضرت موسي (عليه السلام) به خداوند ميفرمايد: آنچه را كه فرعون دارد، تو به او دادهاي. يعني اگر بنا باشد كه معتقد باشيم ـ نستجير بالله ـ فرعون، اين نعمتها و سلطنت و حكومت را از كانال غير خداوند آورده است، كفر و شرك است. يعني ـ نستجير بالله ـ معتقديم كه در اين جهان هستي، غير از نعمتهاي إلهي، نعمتهاي ديگري هم هست كه فرعون از آنجا آورده است. نكته اخلاقي بعضي از دوستان از خارج از كشور با ما تماس ميگيرند و إصرار دارند كه ما در اول برنامه، يك روايت اخلاقي بگوييم تا آنها استفاده كنند. ما هم گفتيم كه حوزه بحث ما، مباحث اختلافي و شبهات است. ولي من در لابهلاي مباحث، اگر مطلبي به يادم بيايد، عرض ميكنم. شخصي خدمت امام صادق (عليه السلام) ميرسد و ميگويد: يا بن رسول الله! من از خداوند، خانه خواستم و به من داد، زن و بچه خواستم و به من داد و مركب خواستم، به من داد، هر چه خواستم، به من داده است. ميترسم اين نعمتهايي كه خداوند در اختيار من قرار داده است، تدريج باشد. همانطور كه در قرآن آمده است: وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ سوره أعراف/آيه182 يعني خداوند به بعضي از كساني كه دوستشان ندارد، نعمتهاي زيادي ميدهد و آنها مغرور ميشوند و همين نعمتها، باعث گمراهيشان ميشود و سپس: أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ سوره انعام/آيه44 به صورت ناگهاني، عذاب ما، آنها را فراميگيرد. حضرت فرمود: آيا اين نعمتهايي را كه خداوند به توحيد داده، شكر آنها را هم به جا آوردهاي؟ اگر به دنبال هر نعمتي، شكر به جا آوردي، بدان كه اين نعمت، استدراج نيست و لطف است و اگر بعد از نعمت، خداوند، توفيق شكر را از توحيد گرفت، بدان كه اين استدراج است و مقدمه بلا و گرفتاري تو است. لذا خيلي عجيب است كه وقتي شيطان از درگاه خداوند نا اميد ميشود و قسم ميخورد كه بندگان را گمراه كند: قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ / ثُمَّ لَآَتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمَانِهِمْ وَ عَنْ شَمَائِلِهِمْ وَ لَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ سوره أعراف/آيه17 و تو اينها را شاكر نعمتها نخواهي يافت. يعني شيطان تمام تلاشش را ميكند تا بندگان خداوند، شاكر نعمتهاي خداوند نباشند. رمز اين هم در اين است كه وقتي يك نعمتي را خداوند به ما ميدهد، از سلامتي و بينايي و حركت و خانه و زندگي، اگر اينها را از خداوند ندانيم و فقط از تلاش خودمان بدانيم، اين اولين پايه و خشت شرك به خداوند است. خداوند در آيه 106 سوره يوسف هم ميفرمايد: وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ اكثر كساني كه دَم از ايمان ميزنند، نا شكر هستند و مشرك هستند. اين شرك، شرك در توحيد و شرك در ذات حق نيست. يعني مؤمنين، اين نعمتها را از آنِ خودشان ميدانند. يكي از الطاف خداوند به بندگانش اين است كه بندهاي را كه دوست دارد، اگر از مسير صراط مستقيم منحرف شد و گناه و معصيت كرد، خداوند او را گرفتار ميكند به مصيبت و بلا. به دنبال اين بلاها، خداوند يك تنبّه به او ميدهد و آن شخص با خودش فكر ميكند كه چه گناهي كرده بود كه اين مشكل برايش پيش آمد و مثلا دستش را بريد يا سر درد گرفت يا فرزندش مريض شد: وَ مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ هر آنچه كه بر سر شما ميرسد، به خاطر گناهاني است كه از شما سر ميزند. سوره شوري/آيه30 حتي در روايات داريم كه آن سر دردي كه به وجود ميآيد يا پايي كه به سنگي گير ميكند و ساير ناراحتيهايي كه پيش ميآيد، به خاطر گناهي است از ما سر ميزند و خداوند ميخواهد با اين گرفتاري و ناراحتي، ما را از گناه، پاك كند. فرق بين مؤمني كه خداوند او را دوست دارد، با كسي كه خداوند او را دوست ندارد، اين است كه كسي را كه خداوند او را دوست دارد، بعد از هر گرفتاري، به او تنبّه و بيدارباش ميدهد و با خودش فكر ميكند كه چه گناه و معصيتي كرده است كه اين گرفتاري برايش پيش آمده و فوراً استغفار ميكند. ولي بندهاي را كه خداوند دوست ندارد، وقتي به او مصيبت و گرفتاري ميدهد، او توجهي ندارد و تنبّه پيدا نميكند و اين نشانگر اين است كه خداوند از او راضي نيست و محبوب خداوند نيست. اگر براي ما مشكلي پيش آمد، بايد اعمالمان را بررسي كنيم كه چه گناهاني را انجام دادهايم كه اين مشكلات براي ما پيش آمده و از آنها استغفار كنيم. أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: طوبي لعبد كسب عند كل سيئة أستغفر. خوشا به حال بندهاي كه در كنار هر گناهي، يك استغفار هم ميكند. امام رضا (عليه السلام) فرمود: تعطروا بالإستغفار لا تفضحنكم روايح الذنوب. خودتان را با إستغفار، معطر كنيد تا بوي گنديده گناهانتان، شما را رسوا نكند. وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج16، ص 70 ـ الأمالي للشيخ الطوسي، ص372 * * * * * * * آقاي محسني اينكه هر كسي را كه خداوند او را دوست داشته باشد، او را به مصيبتي گرفتار ميكند، آيا براي أولياء خدا هم اينگونه است يا آنها ترفيع درجه ميشوند؟ استاد حسيني قزويني از امام (عليه السلام) سؤال ميكنند كه اين مصيبتها چيست؟ حضرت ميفرمايد: بلاها براي مؤمن، كفاره است و براي أولياء خدا، ترفيع درجه است و براي بندگان خاص خدا، رفتن به سوي كمالات است. لذا حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) وقتي وارد مجلس يزيد شد و يزيد اين آيه را خواند: وَ مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ هر مصيبتي كه به شما رسيده، به سبب كارهاي خودتان است. سوره شوري/آيه30 حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) فرمود: اين آيه براي ما نيست، بلكه اين آيه براي ماست: مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا هيچ مصيبتي در زمين و در جانهاي شما نيست، مگر آنكه پيش از خلق بشر، آن را نوشته بوديم. سوره حديد/آيه22 لذا در روايت آمده است كه وقتي أم سلمه، امام حسين (عليه السلام) را كه كودك بود، نزد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آورد، امام حسين (عليه السلام) دفع ادرار كرد و لباس نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آلوده شد أم سلمه سريعاً آمد امام حسين (عليه السلام) را از پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) گرفت و امام حسين (عليه السلام) شروع كرد به گريه كردن. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) از اين كار أم سلمه كه امام حسين (عليه السلام) را به گريه انداخت، ناراحت و متأثر شد و گريه كرد. أم سلمه هم ناراحت شد و به حضرت گفت: «من اين كار را به خاطر شما كردم». پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: اين فرزندم، اينچنين سرنوشتي دارد كه در يك روزي، در سرزميني به نام كربلاء، او را به صورت مظلومانه شهيد ميكنند و فرزندانش را اسير ميكنند. أم سلمه به پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) گفت: يا رسول الله! تو در نزد خداوند، آبروي زيادي دارد، از خداوند بخواه تا اين بلا را از امام حسين (عليه السلام) برطرف كند. پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: أم سلمه! خداوند براي فرزندم حسين، يك مقامي را در نظر گرفته است كه جز از اين راه، به آن مقام نميرسد. لذا، در روايات متعددي داريم كه چند ويژگي به امام حسين (عليه السلام) داده است كه حتي به پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) نداده است و يكي از اينها، شفاء قرار دادن در تربت امام حسين (عليه السلام) است؛ ولي خوردن تربت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) و حضرت علي (عليه السلام) حرام است. ويژگي ديگر، إجابت دعا در زير قبه امام حسين (عليه السلام) است. از امام صادق (عليه السلام) يا از امام هادي (عليه السلام) روايت شده است كه مريض شدند و مريضيشان طول كشيد و افرادي را به كربلاء فرستادند تا در زير قبه امام حسين (عليه السلام) دعا كنند. البته اينها به خاطر اين است كه مردم، جايگاه امام حسين (عليه السلام) را خوب درك كنند. يكي از مكانهايي كه دعا، قطعاً مستجاب است و هيچ شك و شبههاي در آن نيست، زير قبه امام حسين (عليه السلام) است. ولي اينكه زير قبه كجاست؟ مقداري مشكل است. يكي از أولياء خدا كه من كرامات زيادي از ايشان ديدهام، ميفرمود: قبه، آنجايي است كه وقتي وارد حرم امام حسين (عليه السلام) ميشوي و در بالاي سر قرار ميگيري، سينهات دقيقاً روبروي قبر آقا حبيب بن مظاهر باشد و دست راستت، وسط ضريح امام حسين (عليه السلام) باشد. اينجا را تحت قبه ميگويند. عزيزاني كه برنامه ما را ميبينند و توفيق زيارت حرم امام حسين (عليه السلام) را دارند، اولين دعايي كه ميكنند، فرج امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) باشد و ما را هم دعا كنند. * * * * * * * آقاي محسني در مورد توحيد در اطاعت توضيح بفرماييد كه آيا اين اطاعت، مختص به ذات حضرت حق است يا براي كساني ديگر هم ميتواند باشد؟ استاد حسيني قزويني آنچه كه ما از آيات قرآن استفاده ميكنيم، كاملا مشخص است كه اطاعت و تبعيت، اولا و بالذات، مختص ذات أقدس ربوبي است و تنها كسي كه در اين عالم، حق أمر و نهي دارد، خداوند است. قرآن ميفرمايد: اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ سوره أعراف/آيه3 هر آنچه را كه خداوند براي شما نازل كرده است، اطاعت كنيد و غير از او را اطاعت نكنيد. و: فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا تا آنجا كه ميتوانيد، تقوا داشته باشيد و از خداوند حرف شنوي داشته باشيد و او را اطاعت كنيد. سوره تغابن/آيه16 وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ سوره بينه/آيه5 در اين آيه، جمله «مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ»، يعني، «مُخْلِصِينَ طاعة له و لا يطيعون غيره» و شما فقط حق اطاعت از خداوند را داريد و حق پيروي و تبعيت و اطاعت از غير خدا را نداريد. پس شكي نيست كه أولاً و بالذات، تنها كسي كه فرمان او بايد بدون چون چرا اجراء شود، ذات أقدس ربوبي و فرامين اوست؛ مگر كساني را كه خداوند، اذن داده تا از آنها اطاعت كنيم. مثلا خداوند در رابطه با أنبياء (عليهم السلام) ميفرمايد: وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ هر پيامبري را كه فرستاديم، به إذن و اجازه خداوند، از آنها اطاعت كنيد. سوره نساء/آيه64 حتي پيامبران (عليهم السلام) كه اطاعتشان واجب است، به إذن خداوند است. اطاعت پيامبران (عليهم السلام)، به عنوان فرد مستقل نيست. واجب بودن اطاعت از پيامبران (عليهم السلام)، به إذن الله است. يعني هر كجا كه إذن خداوند نباشد، حق اطاعت و تبعيت نداريم. بعضي از عزيزان أهل سنت كه ميگويند فلان آقا گفته است: أطع الحاكم يا أطع الإمام، و لو كان عبدا حبشيا، إن ضربك فاصبر و إن امرك بأمر فاصبر و إن حرمك فاصبر و إن ظلمك فاصبر و إن امرك بأمر ينقص دينك، فقل سمع و طاعة، دمي دون ديني. از حاكم يا امام تبعيت كن، حتي اگر او بيگانه باشد. اگر تو را زد، صبر كن؛ اگر دستور داد، صبر كن؛ اگر تو را محروم كرد، صبر كن؛ اگر بر تو ظلم كرد، صبر كن؛ اگر دستور ضد ديني داد، بگو چشم و اطاعت كن، دين من، فداي جان من است. السنن الكبرى للبيهقي، ج8، ص159 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص778 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص177 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص737 اين، در حقيقت، خلاف قرآن و توحيد در اطاعت است. امام حسين (عليه السلام) در روز عاشوراء شعار ميدهد و ميفرمايد: من آمدهام براي إحياء دين جدم. اين يك حرف است و اين سخني كه از قول خليفه دوم نقل كردهاند، حرفي ديگر. البته ما معتقديم اينها همهاش ساخته و پرداخته ديگران است. كسي كه واقعاً قرآن را خوانده باشد، همچنين دستوري نميدهد. اگر ما اطاعت از ائمه (عليهم السلام) را واجب ميدانيم، طبق آيه شريفه 59 سوره نساء است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ آقاي فخر رازي در مورد «أُولِي الْأَمْرِ» ميگويد بايد معصوم باشد: و من أمر الله بطاعته على سبيل الجزم و القطع لا بد و أن يكون معصوما عن الخطأ، إذ لو لم يكن معصوما عن الخطأ كان بتقدير إقدامه على الخطأ يكون قد أمر الله بمتابعته. تفسير الرازي، ج10، ص144 چون اطاعت از أولي الأمر، بي چون و چرا است. فردي كه معصوم نيست و گناه و معصيت ميكند و به قول خليفه اول كه ميگويد: إن لي شيطانا يعتريني، فإذا غضبت فاجتنبوني. من يك شيطاني دارم كه مرا فريب ميدهد و گرفتار ميكند. المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج11، ص336 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص590 ـ تفسير النسفي، ج2، ص52 ـ الطبقات الكبرى لمحمد بن سعد، ج3، ص212 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص303 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص460 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص334 اين شخص نميتواند از مصاديق أولي الأمر باشد؛ چون أولي الأمر بايد كسي باشد كه تابع هوي و هوس و مسائل مادي و پيرو شيطان نباشد. نه تنها از اين آيه عصمت ائمه (عليهم السلام) را در گناه استفاده ميكنيم، بلكه عصمت ائمه (عليهم السلام) را خطا و لغزش و سهو و نسيان استفاده ميكنيم. يعني اگر يك أولي الأمر، فراموش كند و به جاي اينكه دستور بدهد يك فعلي را انجام بدهيم، دستور بدهد انجام ندهيم و مثلا يك عمل حرام را به صورت سهو و اشتباه، واجب كند، نميتواند امام و از مصاديق أولي الأمر باشد. آقاياني كه أمثال صدام و ملك فهد را از مصاديق أولي الأمر ميدانند، نميدانيم كه آيا براي فرداي قيامت هم جوابي براي خودشان فراهم كردهاند يا خير؟ در اين زمينه، سخن براي گفتن، خيلي زياد است و اگر بخواهيم وارد بحث توحيد در اطاعت شويم، بحث مفصلي ميشود. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال: در رابطه با اجتهاد از نظر أهل سنت توضيح بفرماييد كه آيا اين اجتهاد، در مورد حاكم ميباشد يا تمام صحابه؟ جواب: إن شاء ا... به حول و قوه إلهي، در مورد اجتهاد صحابه يا اجتهادي كه ائمه أربعه أهل سنت داشتند، در بحث فقه مقارن مطرح خواهد شد و به زودي در مورد آن بحث خواهيم كرد و إن شاء ا... در همين شبكه هم پخش خواهد شد. در آنجا مفصل بحث خواهيم كرد كه اجتهاد از ديدگاه أهل سنت، صحابه، تابعين چه بوده است و حتي ائمه أربعه (أبو حنيفه و مالك و احمد بن حنبل و شافعي) از تقليد از خودشان، نهي كردهاند. إن شاء ا... به حول و قوه إلهي بحث خواهيم كرد و بحث اجتهاد، چيزي نيست كه بخواهيم به اين سادگي از كنارش ردّ شويم. * * * * * * * سؤال: ديدگاه شيعه درباره عالم ذرّ چيست؟ جواب: خداوند در آيه 172 سوره أعراف ميفرمايد: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آَدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ مرحوم علامه طباطبايي (ره) در كتاب تفسير الميزان، نكات زيبايي دارد و من دوستان را توصيه به خواندن اين كتاب ميكنم. * * * * * * * سؤال: 1. وقتي خلافتي را كه حق حضرت علي (عليه السلام) بود، از ايشان گرفتند، چرا مقابله و مبارزه نكردند؟ امروز ميبينيم كه شالوده اسلام، كج نهاده شده است و يكسري مشكلاتي پيش آمده است. چرا أمير المؤمنين (عليه السلام) مقابله نكردند و با خلفاء ديگر، به أبو بكر و عمر و عثمان مشاوره ميداد؟ 2. آيا امامان معصوم ما، علم غيب داشتند؟ در قرآن آمده است كه علم غيب، فقط نزد خداوند است. علم غيب در چه رابطهاي است و چگونه به آنها رسيده است و حدودش چقدر است؟ جواب: 1. اين را مفصل بحث كردهايم. نكته اول: اين همكاري، به هيچوجه ثابت نيست؛ بلكه خلاف آن ثابت است. در صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، كتاب الجهاد، باب حكم الفئ، نظر أمير المؤمنين (عليه السلام) را صراحتاً از قول عمر آورده است: فلما توفى رسول الله صلى الله عليه و سلم، قال أبو بكر: أنا ولى رسول الله صلى الله عليه و سلم ... فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ... ثم توفى أبو بكر و أنا ولى رسول الله صلى الله عليه و سلم و ولى أبى بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ... . نظر حضرت علي (عليه السلام) و عباس در مورد أبو بكر و عمر اين بود كه آنها، دروغگو و گنهكار و حيلهگر و خائن بودند. اين نظر أمير المؤمنين (عليه السلام) در صحيح مسلم است و اگر هم دروغ است، مال خوب و بد، بيخ ريش صاحبش است؛ خودشان نقل كردهاند. نكته دوم: اگر هم مشورت داده، مشورت، وظيفه شرعي هر مسلمان است. اگر يك يهودي هم بيايد از ما مشورت بخواهد كه مثلا فلان جوان آمده به خواستگاري دختر من، اگر شما او را بشناسيد در مشورت، خيانت كنيد، نزد خداوند مسئول هستيد. نكته سوم: وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) ميآمد و در بعضي از موارد با آنها همكاري ميكرد، چون امام معصوم بوده، وظيفهاش بود و آنجايي كه احساس ميكند مسلمانان و اسلام در خطر است، به عنوان امام منصوب از طرف خدا، وظيفهاش است كه اينها را انجام بدهد. 2. اين را ما بارها جواب دادهايم: نكته اول: درست است كه در آيه 59 سوره أنعام آمده است: وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ يا در آيه 188 سوره أعراف ميفرمايد: وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: اگر من علم غيب ميدانستم، تمام كارهاي خير را به سمت خودم جلب ميكردم. نكته دوم: علم غيب 2 نوع است؛ علم غيب ذاتي و استقلالي براي خداوند است، ولي علم غيب تعليمي و تعلّمي را هم خداوند إذن داده است. خداوند در آيه 26 و 27 سوره جنّ ميفرمايد: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا / إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ خداوند، كسي را از علم غيبش آگاه نميكند، مگر اينكه از كسي از رسولانش راضي باشد. همانند پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله). خود أمير المؤمنين (عليه السلام) وقتي درباره آينده بصره صحبت ميكرد، يكي از افراد گفت: «آيا اين از علم غيب است؟». أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: نه، علم غيب نيست، بلكه «تعلم من ذي علم : از يك صاحب علم آموزش ديدهام. يعني از پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) آموزش ديده است و او هم از ذات أقدس ربوبي فرا گرفته است. نكته سوم: كساني كه ميگويند ما شيعيان معتقديم ائمه (عليهم السلام) علم غيب ميدانند، خود إبن تيمية صراحت دارد: نه تنها أبو بكر و عمر و عثمان علم غيب ميدانند، بلكه: و في أتباع أبي بكر و عمر و عثمان من يخبر بأضعاف ذلك. چندين برابر آنچه كه علي از غيب خبر داده، تابعين أبو بكر و عمر و عثمان از غيب خبر دادهاند. منهاج السنة لإبن تيمية، ج8، ص135 * * * * * * * سؤال: ميگويند كه فرضاً اگر از امام معصوم، چيزي را طلب كنيد يا طلب شفاعت كنيد، شرك حساب ميشود و فقط بايد از خداوند طلب كرد. آيا اين منافاتي دارد؟ جواب: نكته اول: خود قرآن ميفرمايد: مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ سوره بقره/آيه255 شفاعت اوليه، براي خداوند است و شافع واقعي، خداوند است. كسي را كه خداوند به او إذن داده از او شفاعت بگيريم، مانند حاكميّت و تقليد و اطاعت، ميتوان از او شفاعت خواست. همه چيز، أولاً و بالذات، دستورات خداوند بايد إجراء شود و اطاعت از أمر او لازم است و تمام كارها بايد براي او باشد. مگر اينكه در جايي، خداوند إذن بدهد تا ما از پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) يا امام (عليه السلام) اطاعت كنيم. خداوند از طرفي، شفاعت را از آنِ خود ميداند و از طرفي هم ميفرمايد: مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ سوره بقره/آيه255 كساني كه از طرف خداوند، مأذون هستند، ميتوانند شفاعت بكنند. نكته دوم: محمد بن عبد الوهاب ميگويد: خداوند به أنبياء اجازه داده است تا شفاعت كنند، ولي ما را نهي كرده از اينكه از آنها طلب شفاعت بكنيم. معني اين كلام اين است كه كسي شما را براي مهماني، به خانهاش دعوت كند و تمام غذاها را در سفره گذاشته است و ميگويد كسي حق غذا خوردن ندارد. البته إن شاء ا... در آينده در مورد شفاعت، به صورت مفصل بحث خواهيم كرد. * * * * * * * سؤال: چند مورد از شبكه نور براي من شبهه شده است و ميخواستم آنها را بپرسم: 1. اگر فدك را در دوره حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) غصب كردند، چرا وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) به خلافت رسيدند، آن را پس نگرفتند؟ 2. در مورد غضب حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هم گفتند كه اين براي زماني است است كه حضرت علي (عليه السلام) به خواستگاري دختر أبو جهل رفته بود و پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) هم به اين خاطر فرمودند: «هر كس فاطمه را غضبناك كند، مرا غضبناك كرده است». 3. آيا حضرت ذو القرنين، همان كورش است؟ جواب: 1. اين را ما قبلاً عرض كردهايم كه در صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 44 و جلد 8، صفحه 4 و صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152 صراحت دارد كه در زمان عمر بن خطاب، تمام إرث و ميراث پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) را خليفه دوم به أمير المؤمنين (عليه السلام) و عباس برگرداند؛ آقايان اين را به ما بگويند. مضافاً كه أمير المؤمنين (عليه السلام) در نامهاي به محمد بن أبو بكر مينويسد: بلى كانت في أيدينا فدك من كل ما أظلته السماء، فشحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين و نعم الحكم الله و ما أصنع بفدك و غير فدك. در زير آسمان كبود، يك فدك در دست ما بود كه گروهي بر آن بخل ورزيدند و گروهي هم سخاوتمندانه از كنارش ردّ شدند و دفاع نكردند ... . نهج البلاغه، نامه 45 از امام صادق (عليه السلام) هم سؤال كردند كه چرا أمير المؤمنين (عليه السلام) فدك را برنگرداند؟ امام صادق (عليه السلام) فرمود: غاصب و مغصوب، نزد خداوند رفتهاند و خداوند هم حق را به حقدار داده و ظالم را به كيفرش رسانده است و حضرت علي (عليه السلام) نخواست چيزي را كه محكمهاش تمام شده، دوباره پروندهاش را باز كند. علل الشرائع للشيخ الصدوق، ج1، ص154 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج29، ص395 ـ الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف للسيد ابن طاووس، ص251 خود أمير المؤمنين (عليه السلام) در كتاب كافي ميفرمايد: اگر من بخواهم فدك را برگردانم و حجر اسماعيل را بر سر جايش برگردانم و ...، تمام آنهايي كه در اطراف من هستند، پراكنده ميشوند. چون مردم 25 سال به روش و سيره خلفاء عادت كردهاند و تصور ميكنند كه سنت، همان است. الكافي للشيخ الكليني، ج8، ص63 2. نكته اول: در كتاب المستدرك في الصحيحين حاكم نيشابوري، جلد 3، صفحه 154 با سند صحيح ميگويد: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم لفاطمة: إن الله يغضب لغضبك و يرضى لرضاك. هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه. پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به فاطمه فرمود: خداوند با غضب تو غضبناك ميشود و با رضايت تو راضي ميشود. در اين روايت، هيچ بحثي از خواستگاري دختر أبو جهل نيست. در صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 210، حديث 3714 به نقل از مِسْوَر آمده است: فاطمة بضعة منى، فمن أغضبها أغضبني فاطمه، پاره تن من است و هر كس او را غضبناك كند، مرا غضبناك كرده است. در اين روايت هم قضيه خواستگاري دختر أبو جهل نيامده است. در صحيح مسلم هم در جلد 7، صفحه 141، حديث 6202 آمده است: إنما فاطمة بضعة منى، يؤذيني ما آذاها. فاطمه، پاره تن من است و هر كس او را أذيت كند، مرا أذيت كرده است. در اين روايت هم قضيه خواستگاري دختر أبو جهل نيامده است. همچنين در صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 42، حديث 3093 آمده است: فغضبت فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و سلم، فهجرت أبا بكر، فلم تزل مهاجرته حتى توفيت. نكته دوم: كساني كه قضيه خواستگاري أمير المؤمنين (عليه السلام) از دختر أبو جهل را آوردهاند، مشخص است كه در زمان بني أميه ساخته شده است و تنها كسي كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم ناقل اين روايت است، مِسْوَر بن مَخْرَمة است و اين شخص در سال دوم هجري به دنيا آمده است. الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج6، ص94 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج10، ص137 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج58، ص 164 يعني در زمان رحلت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله)، 8 ساله بوده است. اينكه نقل ميكنند پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) به مسجد آمد و رفت بالاي منبر و خطبهاي خواند و گفت اگر أمير المؤمنين (عليه السلام) ميخواهد دختر أبو جهل را بگيرد، بايد دختر مرا طلاق بدهد. چطور شد از ميان آن هم صحابه، فقط يك بچه 2 ، 3 ساله شنيده است. نكته سوم: جالب اينكه آقاي أبو علم از دانشمندان مصري و فارغ التحصيل دانشگاه الأزهر در كتاب فاطمة الزهراء، صفحه 70 ميگويد: تمام آنهايي كه اين قضيه را نقل كردهاند، ميگويند اين قضيه خواستگاري، در سال دوم هجرت بوده است. يعني زماني كه هنوز مسور به دنيا نيامده بود يا در دامن مادرش، شير ميخورد. اين مشخص است كه دروغگو، كمحافظه است و اينها دروغي را ساختهاند كه متوجه اين مسائل نبودهاند. نكته چهارم: كساني كه ميگويند حضرت علي (عليه السلام) به خواستگاري دختر أبو جهل رفته است، نام دختر أبو جهل را جويريه ميدانند. اين دختر تا زمان رحلت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله)، مدينه را نديده بود. 3. در بعضي از روايات از معصومين (عليهم السلام) آمده است كه مراد از ذو القرنين، همان كورش است؛ در تفسير الميزان هم آمده است. * * * * * * * سؤال: در مورد امامت و جانشيني أمير المؤمنين (عليه السلام)، استاد حسيني قزويني مطالبي را از كتب معتبر أهل سنت ميفرمايند، ولي به بر فرض هيچكدام از اين احاديث در كتب آنها نيامده است، آيا اين برادران أهل سنت از خودشان سؤال نميكنند كه وقتي پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) در قيد حيات بودند، بعد از اينكه از دنيا رفت، ماجراي أمت چه ميشود و چه كسي جانشين پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) ميشود؟ بر فرض ـ نستجير بالله ـ اين موضوع به فكر پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) نرسيده است و خداوند هم همچنين چيزي را نفرمودند، ولي در جامعه امروز، اگر يك مديري بخواهد چند روز نباشد و به جايي برود، كساني كه زير دست او هستند، آيا از او سؤال نميكنند در اين چند روزي كه نيست، چه كسي كارهاي او را انجام بدهد؟ اين جزء بديهيات است و اگر تعصب را كنار بگذارند، خيلي واضح و روشن است. اگر اين سؤال را از خودشان بپرسند، خواه ناخواه به يك جوابي ميرسند. جواب: اين را بايد خود أهل سنت جواب بدهند. * * * * * * * سؤال: 1. در مورد آيه 125 سوره بقره كه خداوند ميفرمايد: وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْنًا وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعَاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ با توجه به اين آيه، چه بلايي بر سر خانه أم المؤمنين حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) و محل تولد پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) و محل قبر حضرت آمنه (سلام الله عليها) مادر گرامي پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) آمده است؟ 2. من قصد توهين به مسئولين شبكه نور را ندارم، ولي هر كاري كردم، نتوانستم با آن شبكه صحبت كنم؛ يعني نگذاشتند كه صحبت كنم. 3. اجتهاد از نظر شيعه، يعني توانايي و قدرت داشتن بر اينكه احكام شرعي را بتوانند از متن اوليه دين كه مطابقت با قرآن و سنت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) و به قول شيعه، سخن معصوم (عليه السلام) داشته باشد، استخراج كنند. سؤال من اين است كه آقاي عبد المالك مروان كه لقب شيخ الإسلام را به معلم خصوصياش شهاب زهري ميدهد و به قول بخاري، 1200 و اندي از او نقل روايت ميكنند و معلم خصوصي حجاج بن يوسف ثقفي بود، حجاج چه حقي داشت كه 120 هزار مسلمان را فقط به جرم اينكه محب حضرت علي (عليه السلام) بودند، بكشد؟ چرا آقاي عبد المالك بن مروان، خانه خدا را خراب كرد؟ آيا اينها اجتهاد است؟ از طرفي هم يك آقاي مسيحي آمد قرآن را آتش زد و اهانت كرد و رگ گردن اين آقايان بالا آمد، اين قرآن سوزي در عصر ما، حرام است، ولي آيا آقاي معاويه و عمرو بن عاص كه قرآن را بر نيزه كردند، آيا اجتهاد كردند؟ جواب: 1. در سال 1218 هجري كه وهابيت هجوم آوردند و مكه مكرمه را تصرف كردند، اولين كاري كه كردند، خانه أم المؤمنين حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) را كه مدتي محل وحي و نزول جبرئيل بود، ويران كردند و به توالت تبديل كردند. عزيزاني كه به مكه مكرمه مشرف ميشوند، وقتي از مسعي بيرون ميآيند، از باب السلام، روبرويشان حدود 200 ، 300 توالت وجود دارد كه خانه أم المؤمنين حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) بوده است. حتي من شبي در منزل يكي از شخصيتهاي برجسته مكه مكرمه بوديم به نام دكتر بن عبيد و از اساتيد برجسته دانشگاه أم القري هم آنجا بودند و از ايشان سؤال كردم كه ميگويند اينجا خانه أم المؤمنين حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) بوده است. گفت: بله، ما هم به اين نتيجه رسيدهايم و قطع داريم كه خانه حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) در همينجاست. اينها در خانه حضرت آمنه (سلام الله عليها) نفت ريختند و آتش زدند تا بدينوسيله، آن عداوت يا محبت خودشان را به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نشان بدهند. تمام اين قضايا را جناب آقاي زيني دحلان در كتاب فتنة الوهابية و الدرر السنية مفصل مطرح كرده است. 3 و 2. اين سؤالي است كه بايد أهل سنت به آن جواب بدهند و به ما هيچ ارتباطي ندارد. * * * * * * * سؤال: 1. كارشناس يكي از اين شبكههاي وهابي كه مانور زيادي ميدهد، ميگفت: «كساني كه ادعاي مناظره ميكنند، امامت را از قرآن براي ما ثابت كنند». 2. ما چقدر به ظهور امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و آخر الزمان نزديك شدهايم؟ جواب: 1. در رابطه با مناظره، ما بارها گفتهايم و باز هم ميگوييم و امروز هم تعدادي از دوستان تماس گرفتند و گفتند كه قضيه مناظره را دوباره مطرح و پيگيري كنيد و الآن هم رسماً اعلام ميكنيم كه شبكه جهاني ولايت به روي تمام انديشمندان أهل سنت و وهابيت باز است و براي مناظره و گفتوگوي دوستانه آماده است. اگر براي مناظره هم آماده نيستند، ما حاضريم به آنها وقت بدهيم تا 10 ، 15 ، 30 دقيقه صحبت بكنند، بدون اينكه مناظره باشد و مردم هم از سراسر دنيا، صداي اين عزيزان را بشنوند و ما هم در كنار اين، بحثهاي خودمان را ميكنيم تا مردم هم حرفهاي ما را بشنوند. آقاي عبد ا... حيدري هم كه براي مناظره اعلام آمادگي كرده است، ما چندين بار گفتهايم كه آماده هستيم. يا مقدمات آمدن شما را به ايران فراهم ميكنيم و هزينههايش را پرداخت ميكنيم و يا مقدمات آمدن ما به كشور امارات را فراهم كنيد و ما با هزينه خودمان به آنجا بياييم و با هم بحث و گفتوگو كنيم. راه سوم هم اين است كه همانطوري كه شما از مدينه به صورت تلفني با شبكه نور صحبت ميكنيد، با اين شبكه هم به صورت تلفني صحبت كنيد. اگر احساس ميكنيد كه بنده هم بايد به صورت تلفني باشم، بنده هم به صورت تلفني صحبت ميكنم و شخصي را هم براي مجري تعيين ميكنيم. ما آماده گفتوگوي دوستانه با اين برادرمان هستيم؛ ولي از ايشان هيچ خبري نشد. ما 3 راه پيشنهاد كرديم كه هر كدام را قبول دارند، ما در خدمتشان هستيم. اگر هم قبول نداريد، راههاي ديگري را مطرح كنيد تا اين گفتوگوي دوستانه صورت بگيرد. اينكه گفتهاند امامت را از قرآن ثابت كنيد، قبلا مفصل گفتهايم و إن شاء ا... در ايام غدير هم تمام بحث امامت را از قرآن و سنت و عقل بحث خواهيم كرد. 2. در اين مورد، خود ائمه (عليهم السلام) فرمودهاند: كذب الوقّاتون. هر كس براي فرج و ظهور، زمان معين كرده است، تكذيبش كنيد. الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص368 ـ كمال الدين و تمام النعمة للشيخ الصدوق، ص483 ـ كتاب الغيبة للنعماني، ص301 ما هم به هيچوجه زمان معين نميكنيم و اين كار، نادرست است و حتي امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) هم از زمان ظهورش اطلاعي ندارند و خودشان فرمودهاند: و أكثروا الدعاء بتعجيل الفرج، فإن ذلك فرجكم. براي فرج، زياد دعا كنيد ... . الإحتجاج للشيخ الطبرسي، ج2، ص284 ـ الغيبة للشيخ الطوسي، ص292 ولي ما با توجه به ظواهر و آنچه كه در روايات نسبت به علائم ظهور آمده است، احساس ميكنيم كه خيلي نمانده باشد. ولي، الأمر بيد الله تبارك و تعالي. * * * * * * * سؤال: 1. شما بارها فرمودهايد كه توهين به مقدسات أهل سنت جايز نيست. به صورت مختصر بفرماييد كه مقدسات أهل سنت چيست؟ مگر شيعه تا به حال مقدسات اينها توهين كرده است؟ ما اين توهين را نه از شما ديديم و نه از بقيه كانالها و شبكههاي موجود. اگر اين آقايان خودشان به مقدسات خودشان توهين ميكنند، تكليف چيست؟ اگر پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) براي اينها مقدس است، روايات زيادي نقل كردهاند كه پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) آمد به عنوان امام جماعت در مسجد حاضر شد و به يادش افتاد كه غسل جنابت نكرده است و برگشت غسل كرد و دوباره به مسجد آمد. آيا اين از عصمت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) به دور هست يا نيست؟ وقتي از عايشه نقل ميكنند كه گفت: «كان رسول الله يباشرني و أنا حائض»، آيا اين را خودشان عليه خودشان گفتهاند، يا ما ميگوييم؟ مگر أمير المؤمنين (عليه السلام) نفرمود: «إني أكره لكم أن تكونوا سبّابين»؟ پس اين ما نيستيم كه به مقدسات أهل سنت اهانت ميكنيم، بلكه خودشان به مقدسات خودشان اهانت ميكنند. 2. بعضي از حرفها شما، در شبكههاي مختلف منعكس ميشود. در هفته گذشته به من خيلي برخورد. شما در هفته گذشته در رابطه با تعطيلي شبكه وصال و غيره، مطلبي فرموديد كه نه تنها من آزرده شدم، بلكه ديگران هم آزرده شدند. شما گفتيد من دست فلاني را ميبوسم و من 4 سال در فلان شبكه بودم و اختلاف پيش آمد و خيليها اين قضايا را نميدانستند و اسم چند كانال را برديد و گفتيد كه كاري نكنيم كه اين چند كانال درِ پيتي را هم تعطيل كنند. همانطور كه قرار شد ما در مقابل آنها مؤدب باشيم، در مورد خودمان هم اينگونه صحبت كردن، زيبنده نيست؛ آن هم شبكهاي مانند ولايت. جواب: 1. شايد مسئلهاي از ديدگاه أهل سنت مقدس باشد و از ديدگاه ما مقدس نباشد. همانطوري كه ما نسبت به ائمه (عليهم السلام) با ديد قداست نگاه ميكنيم، آنها هم به خلفاء و بعضي از زنان پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) و بعضي صحابه، با ديد قداست نگاه ميكنند. أمير المؤمنين (عليه السلام) با اينكه معاويه را مسلمان نميداند: فوالذي فلق الحبة و برأ النسمة! ما أسلموا و لكن استسلموا و أسروا الكفر، فلما وجدوا أعوانا عليه أظهروه. اينها مسلمان نشدند و كفر ظاهري را به كفر باطني مبدّل كردند ... نهج البلاغه، نامه 16 ولي نسبت به معاويه ميگويد: إني أكره لكم أن تكونوا سبّابين. نهج البلاغه، خطبه 206 بايد ببينيم وظيفه ما چيست؟ اينكه آنها اينگونه مطالب را در كتابهايشان آوردهاند، نقل كردن آنها اشكال دارد. نحوه بيان ما بايد متناسب با ادبيات أهل بيت (عليهم السلام) باشد. من گمان نميكنم كسي به اندازه بنده در اين بيست و چند سال، عليه وهابيت حرف زده باشد و تمام مطالبشان را آوردهام و بحث كردم و مناظره داشتهام، ولي يكبار هم توهين نكردهام و فحش ندادهام. ولي اگر روزي من آمدم اعلام كردم كه اينها در طويله وهابيها يونجه ميخورند، نبايد انتظار داشته باشم كه چند تا جوان وهابيت، حرف ما بپذيرد. ما با اين ادبيات مخالف با شئون أهل بيت (عليهم السلام) مخالف هستيم، نه تبيين حقائق. من گمان نميكنم كسي به اندازه ما، اينهمه مطالب از صحاح أهل سنت را مطرح كرده باشد. ولي ما آمدهايم به صورت خيلي محترمانه و مؤدبانه گفتهايم كه جناب أبو بكر اين مطلب را گفته است و آقاي عمر هم اين مطلب را گفته است و آقاي مسلم بن حجاج نيشابوري اين مطلب را گفته است. اگر من مطلبي را با فحش خواهر و مادر بيان كنم، كسي آن مطلب را از من نميپذيرد. أمير المؤمنين (عليه السلام) نسبت به خوارج ميفرمايد: هم إخواننا، بغوا علينا. اينها برادران ما هستند ... . وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج15، ص83 آن وقت وقتي با يك سني ميخواهيم معامله بكنيم، بگوييم أهل سنت ـ نستجير بالله ـ زنا زاده هستند و بغض أهل بيت (عليهم السلام) را در دل دارند و رفت و آمد با آنها حرام است و معامله با آنها حرام است؟ آيا اين روش ائمه (عليهم السلام) است؟ شعار ما اين است كه ائمه (عليهم السلام) در جامعهاي زندگي ميكردند كه آقايان أهل سنت و خوارج و نواصب هم در آن جامعه زندگي ميكردند. بايد ببينيم در اينچنين جامعهاي، آيا امام صادق (عليه السلام) بالاي منبر رفته و فحاشي و سبّ كرده است؟ روش ما بايد روش ائمه (عليهم السلام) باشد و جز اين، چيز ديگري نميخواهيم. در تبيين حقائق، كسي به اندازه ما، مطالبي از كتابهاي اينها نقل نكرده است. ولي خيلي محترمانه و مؤدبانه بحث كردهايم. من بارها هم گفتهام كه اگر كسي ثابت كند من يك كلمه به أهل سنت توهين كردهام، من حاضرم جايزه بدهم و در همينجا پوزش بخواهم. 2. شما بياييد شبكه ما را با چند شبكه وهابي مقايسه كنيد و ببينيد ما كجاي كار هستيم و آنها كجاي كار هستند. امكاناتي كه آنها دارند و كيفيتي كه آنها دارند، ما نداريم و نهايت چيزي كه ما توانستهايم به عنوان دكور داشته باشيم، كتابخانه شخصيمان را پشت سرمان قرار دادهايم و دوستانمان اينجا را آماده كردهاند براي برنامهها. ما با اين وضع داريم شبكهمان را اداره ميكنيم. در يكي ديگر از شبكهها هم آقايي آمده پاركينگ خانهاش را به شكل استوديو درآورده است و زحمت ميكشد و كاري انجام ميدهد. اين كارهايي كه ما انجام ميدهيم، در برابر شبكههاي وهابي كه با آن همه پولهاي گزافي كه عربستان سعودي و ديگران در اختيارشان قرار ميدهند، با اين برنامههاي ما اصلاً قابل مقايسه نيست. اگر ما ميگوييم چند كانال درِ پيتي، ـ نستجير بالله ـ قصد توهين به اين شبكه و شبكههاي ديگر نداريم. بلكه هدف ما اين است كه بگوييم كارهايي كه ما انجام ميدهيم، در مقايسه با ديگر شبكهها، خيلي خيلي ناچيز است. نه تنها شبكه ما، شما شبكه سلام را با 5 سال سابقه، كيفيتش را مقايسه كنيد با شبكه نور و ميبينيد كه تفاوت از زمين تا آسمان است. آنها امكانات، پول، مهندس و تكنسين دارند و همه برنامههايشان منظم است و با استانداردهاي بين المللي پخش ميكنند. ولي براي ما اينگونه نيست و به جز يكي دو شبكه كه امكاناتشان خوب است، مانند شبكه المعارف كه خود صدا و سيماي بحرين به آنها كمك كرده است، بقيه شبكهها كيفيتشان در حد شبكه محلي هم نيست، چه رسد به شبكه جهاني. ولي خداوند توفيق داده است تا با همين امكانات ناچيز، صداي أهل بيت (عليهم السلام) را به گوش جهانيان برسانيم و خدا را شاكر هستيم و ـ نستجير بالله ـ قصد جسارت به شبكه جهاني ولايت يا ديگر شبكهها را نداريم. بلكه ميگوييم با اين امكانات خيلي ناچيز، كاري نكنيم كه اين شبكههاي ما هم بسته شود. اين چندين شبكه را بستهاند و فردا روزي ما كاري نكنيم كه از ما يك نقطه ضعف ببينند و پخش شبكه ما را از ماهواره خودشان متوقف كنند. ما دفعه قبل از مسئولين شبكهها، مصرّانه خواهش كرديم كه مقداري تلاش كنيم روشهايمان معتدل باشد تا كاري نكنيم كه بخواهيم تأسف بخوريم. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||