* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 26 دي 1389 | تعداد بازديد: 2979 | |
پاسخ به شبهات | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: پاسخ به شبهات شبكه جهاني ولايت : 26 / 10 / 1389 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب آدرس منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. پيامكهاي بينندگان سؤال پيامكي 1 : (سنّ عايشه) سنّ عايشه چقدر است؟ جواب 1 : قبل از پاسخ به پيامكهاي بينندگان عزيز، نكتهاي را خدمت بينندگان عرض ميكنم: خيلي از دوستان، به ويژه از خارج از كشور يا از آمريكا، پيامك دادهاند و يا تلفن زدهاند يا ايميل فرستادهاند كه فلاني، شما قبل از شروع برنامهتان، يك روايت اخلاقي هم براي ما بخوانيد. من هم گفتم الحمد لله دوستان ديگري هم هستند؛ ولي مصرّ بودند كه ميخواهيم از زبان شما بشنويم. روايت اخلاقي روايتي از امام صادق (عليه السلام) عرض ميكنم تا هديهاي باشد براي همه عزيزان بيننده. هشام بن سالم، از اصحاب امام صادق (عليه السلام) از آن حضرت نقل ميكند: ليس من عرق يضرب و لا نكبة و لا صداع و لا مرض إلا بذنب و ذلك قول الله عز وجل في كتابه: «وَ مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُو عَنْ كَثِير(شوري/30)». قال: ثم قال: و ما يعفو الله أكثر مما يؤاخذ به. هيچ رگي نزند و پايي به سنگ نخورد و درد سر و مرضي پيش نبايد، مگر به جهت گناهي كه انسان مرتكب شده است و همين است كه خداي عز و جل در كتابش فرمايد: «هر مصيبتي كه به شما برسد، براي كاريست كه به دست خود كردهايد و خدا از بسياري از گناهان هم گذشت ميكند». سپس حضرت فرمود: آنچه خدا از آن ميگذرد، بيشتر است از آنچه كه از آن مؤاخذه ميكند. الكافي للشيخ الكليني، ج2، ص269 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج15، ص299 اين روايت خيلي آموزنده است براي آن دسته از كساني كه از گرفتاري مينالند و از مشكلات ناراحت هستند. بعضي از آقايان ميگويند كه اين گرفتاريها و مشكلات از كجا آمده است؟ اين كاملاً مشخص و واضح است. خداوند، بندهاي را كه دوست داشته باشد و آن بنده گناه ميكند، او را گرفتارش ميكند. حتي وقتي پولش را ميشمارد و گاهي به جاي 100 هزار تومان، 99 هزار تومان ميشود و يك ناراحتي در دلش پيش ميآيد و دوباره ميشمارد و ميبيند درست است، ميگويند همان ناراحتي هم به خاطر گناهي است كه از او سر زده است. خداوند اين مؤمن را دوست دارد و ميخواهد با اين گرفتاريها او را پاك كند و پاكيزه به عالم برزخ منتقل كند. خداوند، آن بندهاي را كه دوست نداشته باشد، وقتي گناه ميكند، نعمت را بر او بيشتر و بيشتر ميكند، تا اينكه «أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً (سوره انعام/آيه44)» او را ناگهاني ميگيرد و فرداي قيامت با او كار دارد. دوستان بيننده! سروران عزيز! در روايتي از امام باقر (عليه السلام) آمده است كه ميفرمايد: إن العبد ليذنب الذنب فيزوي عنه الرزق. همانا بندهاي مرتكب گناه ميشود و روزي از او بركنار ميگردد. الكافي للشيخ الكليني، ج2، ص270 از طرفي هم آمده است كه اگر كسي توبه كند و استغفار كند، روزي زياد ميگردد و قرآن ميفرمايد: فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا / يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا طلب آمرزش كنيد از پروردگارتان كه آمرزنده گناهان ميباشد / از آسمان براي شما باران پي در پي ميفرستد. سوره نوح/آيه11ـ10 لذا، بهترين راه اين است كه انسان تلاش كند استغفار از زبانش قطع نشود؛ در حال بلند شدن، راه رفتن، برگشتن، اشتغال به كار. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: ليغان علي قلبي و إني لاستغفر الله في كل يوم سبعين مرة. من هر روز 70 مرتبه استغفار ميكنم، چون قلب انسان را زنگار ميگيرد. صحيح مسلم، ج8، ص72 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص511 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج4، ص211 ـ مستدرك الوسائل للميرزا النوري، ج5، ص320 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج15، ص497 لذا استغفار، يكي از عواملي است كه گناهان را از بين ميبرد: التائب من الذنب، كمن لا ذنب له. كسي كه از گناه توبه كند، مانند كسي است كه گناهي نكرده است. الكافي للشيخ الكليني، ج2، ص435 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج16، ص74 استغفار كردن هم يكي از عوامل زياد شدن روزي است. امام حسين (عليه السلام) نقل ميكند: خدمت پدرم بودم و يك شخص عرب آمد و عرض كرد: يا علي! من عيالوارم و زندگيام را نميتوانم بگردانم و حتي نان خوردن را هم نميتوانم براي خانوادهام فراهم كنم. حضرت فرمود: چرا استغفار نميكني؟ چون استغفار روزي را زياد ميكند. سپس حضرت همين آيه را ميخواند: فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا / يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا / وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا سوره نوح/آيات12ـ10 استغفار باعث ميشود كه روزيها پيدرپي ميآيند و اولاد و اموال را زياد ميكنند. آن مرد عرب عرض كرد: من استغفار ميكنم، ولي نتيجهاي نميبينم. حضرت فرمود: آنگونه كه من ميگويم استغفار كن: . . . اين را شبها قبل از خوابيدن بخوان و تلاش كن با حالت گريه بخواني و يا خود را به حالت گريه درآوري. امام حسين (عليه السلام) ميفرمايد: اين مرد عرب رفت و سال آينده خدمت پدرم أمير المؤمنين (عليه السلام) آمد و عرض كرد: يا علي! من به دستور شما عمل كردم و از آن روزي كه از خدمت شما رفتم، هر شب اين دعا را خواندم و خداوند به قدري به من اموال داده است كه جايي براي ثبت و ضبط آنها هم ندارم. إن شاء ا... در جلسه آينده اين دعا را مفصل ميخوانم. من به هر يك از دوستاني كه اين دعا را دادهام و خواندهاند، ديدهام كه يك فرج عجيبي در زندگيشان اتفاق افتاد. اين دعا در سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) : www.valiasr-aj.com و سايت شبكه جهاني ولايت : www.velayattv.com موجود ميباشد. اما در رابطه با سؤالي كه در اين پيامك آمده است، عزيزان توجه داشته باشند كه ما پيامكهاي زيادي داشتهايم و در اين 2 ، 3 روز، حدود هزار و اندي پيامك داشتهايم و بعضي از آنها اظهار لطف و تشكر بوده و بعضي هم پيشنهاد و انتقاد بوده است و ما از همه آنها تشكر ميكنيم. سنّ عايشه بنت أبو بكر در رابطه با اين سؤال، من نميتوانم كوتاه جواب بدهم. ما در سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مقالهاي در حدود 50 صفحه گذاشتهايم و آقايان أهل سنت هم مطالب زيادي در اين مورد دارند. آقاي ذهبي از استوانههاي علمي أهل سنت در سير أعلام النبلاء، جلد 2، صفحه 289 در رابطه با أسماء بنت أبو بكر، مادر عبد الله بن زبير ميگويد: كانت أسماء أكبر من عايشة بعشر. أسماء، 10 سال از عايشه بزرگتر بود. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج69، ص8 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج6، ص204 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج2، ص616 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص381 شايد در بيش از 50 مصدر آوردهاند: ولدت أسماء قبل هجرة رسول الله بسبع و عشرين سنة. أسماء دختر أبو بكر، 27 سال قبل از هجرت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به دنيا آمده بود. تهذيب الأسماء و اللغات للنووي، ج2، ص597 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص14 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج5، ص392 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج69، ص9 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج24، ص77 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج2، ص93 پس ما اين دو روايت را كنار يكديگر ميگذاريم كه أسماء بنت أبو بكر در زمان هجرت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، 27 ساله بود و 10 سال هم از عايشه بزرگتر بود. پس و نتيجه ميگيريم كه عايشه در زمان هجرت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، 17 ساله بوده است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم در سال دوم هجري با او ازدواج كرده بود؛ يعني در آن هنگام، دختري 19 ساله بوده است. براي توضيح اين مطلب، ميتوانيد به سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مراجعه كنيد. * * * * * * * سؤال پيامكي 2 : (توسل به غير خدا) لطفاً مفصل در مورد كمك خواستن از غير خدا و توسل جستن به ائمه (عليهم السلام) توضيح كامل بفرماييد. أهل سنت ما را مشرك ميدانند. جواب 2 : ايشان كه ميفرمايد مفصل در اين مورد توضيح بفرماييد، بنده اگر بخواهم مفصل بحث كنم، حدأقل به 10 جلسه 2 ساعته نياز داريم تا بتوانيم در رابطه با توسل بحث كنيم؛ درباره آيات توسل، درباره آياتي كه وهابيت به آن استناد ميكنند، درباره رواياتي كه در سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وجود دارد از توسل أنبياء (عليهم السلام) به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) يا توسل صحابه به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و همچنين دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به توسل به آن حضرت و درباره توسل صحابه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بعد از رحلت آن حضرت. ولي من به صورت مختصر در چند دقيقه توضيح ميدهم و از بينندگان عزيز تقاضا دارم كه به اين بحث امشب توجه بيشتري داشته باشند. چون بحثهايي را ميخواهم تقديم كنم كه شايد در جلسات گذاشته از اين بحثها نداشتهايم. در قرآن، آيه 97 سوره يوسف را بارها خواندهايم و بينندگان عزيز هم كاملاً آشنا هستند كه برادران حضرت يوسف (عليه السلام) خدمت پدرشان حضرت يعقوب (عليه السلام) ميآيند و ميگويند: يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ اي پدر ما! براي ما استغفار كن كه ما از خطاكارانيم. اگر واقعاً توسل به غير خدا شرك است، حضرت يعقوب (عليه السلام) بايد به فرزندانش ميفرمود كه چرا از من ميخواهيد؟ برويد از خداوند طلب استغفار كنيد. چون خداوند در قرآن ميفرمايد: فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي سوره بقره/آيه186 ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ سوره غافر/آيه60 تمام أنبياء (عليهم السلام) بر توحيد مبعوث شدهاند، ولي حضرت يعقوب (عليه السلام) ميفرمايد: قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ من برايتان طلب استغفار ميكنم. اين واضح و روشن است كه اگر توسل به غير خدا شرك باشد، خداوند كه اين را نقل ميكند، بايد نقد و ردّ بكند. ولي خداوند درباره سوره يوسف ميفرمايد: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآَنَ سوره يوسف/آيه3 البته وقتي در آيه 64 سوره نساء، خداوند نسبت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا و اگر آنان در آن هنگام كه بر خود ستم روا داشتند (و گناه كردند) نزد تو ميآمدند و از خدا طلب آمرزش ميكردند و پيامبر براي ايشان آمرزشخواهي ميكرد، به راستي درمييافتند كه خدا توبهپذير و مهربان است. اين هم خيلي واضح و روشن است و كوچكترين اشكالي در آن نيست. آقايان ميگويند هرگونه توسلي شرك است و وقتي اين آيات را ميخوانيم، ميگويند اينها مربوط به زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است. شما كه ميگوييد: «هرگونه توسل، شرك است و خواندن غير دعا شرك است»، پس زنده يا مرده بودن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه تفاوتي دارد؟ اگر بنا است كه توسل شرك باشد، چه در حال حيات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و چه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم بايد شرك باشد. ولي اين آقايان هرگونه توسل به غير خدا را مطلقاً شرك ميدانند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ديگران را واسطه قرار دادن، شرك ميدانند. وقتي آيات را ميخوانيم، ميگويند اين براي زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است. پس شما قبول ميكنيد كه در زمان زنده بودن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، توسل شرك نيست. بعد ميرسيم به اينكه اگر چيزي مشروع و محبوب خداوند بود، آيا بعد از رحلت أنبياء (عليهم السلام) تبديل به شرك ميشود؟ آيا رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، كار حسنه و عبادت را تبديل به شرك ميكند؟ مگر اين رحلت چه خاصيتي دارد كه اينچنين ميكند؟ در بحثي كه در سال 1283 يا 1384 با مفتي اعظم عربستان سعودي در طائف داشتم، همين را گفتم كه اگر واقعاً توسل در زمان حيات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) محبوب در نزد شارع مقدس است، چطور شد و چه عواملي دست به دست هم داد كه يك أمر مشروع و مرضي خداوند، تبديل شد به يك أمر شرك و كفر آميز؟ اينها ميگويند: وقتي پيامبران يا صالحين از دنيا ميروند، پروندهشان بسته ميشود و ارتباطي با اين دنيا ندارند؛ مات فات. حتي به تعبير إبن تيميه: اين عصاي من از پيامبري كه از دنيا رفته، ارزشش بالاتر است. چون من با اين عصا ميتوانم يك عقرب يا مار را بكشم، ولي [نستجير بالله] آن پيامبر همچنين خاصيتي هم ندارد. أولاً: قرآن، شهداء را زنده ميداند در قرآن، آياتي وجود دارد نسبت به كساني كه به دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به جنگ رفتهاند و شهيد شدهاند: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ مپنداريد آنانكه در راه خداوند كشته شدند، مردهاند، بلكه آنها زنده هستند و در نزد پروردگار خود روزي داده ميشوند. سوره آل عمران/آيه169 بعضي ميگويند كه در اين آيه آمده است: «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ». بايد به آنها بگوييم كه مگر ما نزد شيطان روزي ميخوريم؟ ما هم در نزد خدا هستيم و روزيِ خداوند را ميخوريم و خداوند، شاهد و ناظر هست و تمام جهان هستي، عين محضر خداوند است. اينگونه نيست كه بگوييم آنها «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» و ما هم ـ نستجير بالله ـ در نزد غير خداوند روزي ميخوريم. ثانياً: قرآن، اموات مؤمن و غير مؤمن را زنده ميداند در خود قرآن، افرادي كه از دنيا رفتهاند، چه مؤمن و چه غير مؤمن، حياتشان تثبيت شده است. در آيات 26 و 27 سوره يس، در رابطه با حبيب نجار كه به پيامبر عصر خود ايمان ميآورد و او را ميكشند، آمده است كه وقتي او را ميكشند: قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ / بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ (در همان دم) به او گفته شد: به بهشت درآي و او (كه داشت داخل بهشت ميشد) گفت: اي كاش! مردم من ميدانستند چه سعادتي نصيبم شده / ميدانستند چگونه پروردگارم مرا بيامرزيد و مرا از مكرمين قرار داد. اينكه به او گفته ميشود: «ادْخُلِ الْجَنَّةَ»، منظور كدام جنت است؟ اگر جنتي است كه بعد از قيامت است، ديگر معنا ندارد. پس نشان ميدهد همان جنت برزخي است كه در عالم برزخ است و از قبر به آنجا راه دارد. اما نسبت به زنده بودن فساق در عالم برزخ هم در آيه 45 سوره غافر ميفرمايد: وَ حَاقَ بِآَلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ / النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آَلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ و بدترين عذاب متوجه آل فرعون شد / آتشي كه هر صبح و شام، فرعونيان بر آن عرضه ميشوند تا زمانيكه قيامت بر پا شود و چون بر پا شد، گفته ميشود: اي آل فرعون! داخل شديدترين عذاب شويد. هر روز و شب، عذاب بر آل فرعون نازل ميشود. در قيامت و جهنم كه روز و شب وجود ندارد و در آنجا: إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ / وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ سوره تكوير/آيه3 ميباشد. پس اينكه شب و روز بر آنها عذاب نازل ميشود، براي عالم برزخ است. ثالثاً: إجماع علماء أهل سنت بر زنده بودن أنبياء (عليهم السلام) در قبورشان آقايان أهل سنت، غير از وهابيت، إجماع دارند كه أنبياء (عليهم السلام) در قبرشان زنده هستند و كاملاً ارتباط تنگاتنگ با اين عالم دارند. 1. سُبْكي جناب علامه سُبكي كه از استوانههاي علمي أهل سنت و از شخصيتهاي برجسته أهل سنت و معاصر إبن تيميه بود و چندين ردّيه بر إبن تيميه نوشته است، ميگويد: و قد أجمع أهل السنة علي إثبات الحياة في القبور، قال إمام الحرمين في (الشامل): إتفق سلف الأمة علي إثبات عذاب القبر و إحياء الموتي في قبورهم و ردّ الأرواح في أجسادهم. أهل سنت إجماع دارند بر اينكه مردگان در قبور، زنده هستند. امام الحرمين در كتاب شامل خود ميگويد: صحابه و تابعين و اتباع تابعين اتفاق نظر دارند بر اثبات عذاب قبر و زنده بودن مردگان در قبورشان و بازگشت ارواح مردگان به جسدشان در قبر. چطور از ديدگاه آقايان، اينها أهل سنت نيستند و أهل بدعت هستند؟! 2. أبو بكر بن عربي سپس ميگويد: و قال الفقيه أبو بكر بن العربي في (الأمد الأقصي في تفسير أسماء الله الحسني): إن إحياء المكلفين في القبر و سؤالهم جميعا، لا خلاف فيه بين أهل السنة. فقيه أبو بكر بن عربي در كتاب الأمد الأقصي في تفسير أسماء الله الحسني ميگويد: هيچ اختلافي در أهل سنت در زنده شدن تمام مكلفين در قبر و سؤال قبر از آنها نيست. شفاء السقام لتقي الدين السبكي، ص349 بعد هم ايشان از آقاي آمدي كه از استوانههاي كلامي أهل سنت است، همين را تعبير ميكند. 3. قرطبي سپس نقل ميكند از آقاي قرطبي و ميگويد: و قال القرطبي: إن الإيمان به مذهب أهل السنة. قرطبي ميگويد: ايمان به حيات مردگان در قبر، اعتقاد أهل سنت است. شفاء السقام لتقي الدين السبكي، ص350 4. شوكاني وقتي آقاي شوكاني نسبت به أنبياء (عليهم السلام) صحبت ميكند، ميگويد: إن الله عز وجل حرم علي الأرض أن تأكل أجساد الأنبياء. رواه الخمسة إلا الترمذي. خداوند بر زمين حرام كرده است كه اجساد پيامبران را بپوساند. اين روايت را غير از آقاي ترمذي، 5 كتاب از صحاح سته نقل كردهاند. نيل الأوطار للشوكاني، ج3، ص304 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج4، ص8 ـ سنن إبن ماجة، ج1، ص345 ـ سنن النسائي، ج3، ص92 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج3، ص249 ـ السنن الكبري للنسائي، ج1، ص519 ـ صحيح إبن خزيمة، ج3، ص118 ـ سنن أبي داود، ج1، ص236 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج1، ص217 ـ سنن الدارمي، ج1، ص369 همين تعبير را فقيه بنام أحناف كه مورد تائيد وهابيت هم هست، جناب إبن قدامه مقدسي در المغني، جلد 2، صفحه 208 مطرح ميكند. اين روايت را حاكم نيشابوري نقل ميكند و ميگويد: هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين و لم يخرجاه. اين حديث، شرايط صحيح بخاري و صحيح مسلم را دارد، ولي آنها اين حديث را نياوردهاند. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج4، ص560 5. مسلم در صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 102، كتاب الفضائل، باب من فضائل موسي (عليه السلام) آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: مررت علي موسي و هو يصلي في قبره. من از كنار قبر موسي عبور كردم، در حاليكه او در قبرش نماز ميخواند. اگر واقعاً زنده نبود، چطور نماز ميخواند؟! 6. هيثمي جناب هيثمي نقل ميكند از عبد الله بن مسعود كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: حياتي خير لكم، تحدثون و تحدث لكم و وفاتي خير لكم، تعرض علي أعمالكم، فما رأيت من خير حمدت الله عليه و ما رأيت من شر إستغفرت الله لكم. رواه البزار و رجاله رجال الصحيح. هم حيات من براي شما خوب است و هم وفات من و اعمال شما را بر من عرضه ميكنند و هر كار خوبي كه از شما ديدم، خدا را شكر ميكنم و هر كار بدي از شما ديدم، از خداوند براي شما طلب استغفار ميكنم. اين روايت را آقاي بزار در مسند خود نقل كرده است و تمام راويانش از روات صحيح هستند. مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج9، ص24 7. إبن حجر عسقلاني آقاي إبن حجر عسقلاني (متوفاي 852 هجري) كه از استوانههاي علمي أهل سنت است و يكي از 4 شخصيت برجسته أهل سنت است و أهل سنت هم عيال اين 4 نفر هستند، ميگويد: و قد جمع البيهقي كتابا لطيفا في حياة الأنبياء في قبورهم، أورد فيه حديث أنس: «الأنبياء أحياء في قبورهم يصلون». أخرجه من طريق يحيي بن أبي كثير و هو من رجال الصحيح عن المستلم بن سعيد و قد وثقه أحمد و إبن حبان عن الحجاج الأسود و هو إبن أبي زياد البصري و قد وثقه أحمد و إبن معين عن ثابت عنه و أخرجه أيضا أبو يعلي في مسنده من هذا الوجه ... . آقاي بيهقي يك كتاب زيبايي نوشته در مورد زنده بودن تمام پيامبران در قبورشان. روايتي از أنس نقل ميكند: «أنبياء در قبورشان نماز ميخوانند» ... . فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج6، ص352 بعد هم ميگويد كه اين روايت را چه كساني توثيق و تصحيح كردهاند و سپس ميگويد اين روايت از نظر سندي صحيح است. 8. قسطلاني آقاي علامه قسطلاني، شارح صحيح بخاري ميگويد: لا شك أن حياة الأنبياء (عليهم السلام) ثابتة معلومة مستمرة و نبينا أفضلهم، فإذا كان كذالك، فينبغي أن تكون حياتة أكمل من حياة سايرهم. اينكه أنبياء (عليهم السلام) بعد از مرگشان زنده هستند، شكي نيست كه ثابت و قطعي و هميشگي است و پيامبر ما أفضل از همه أنبياء است و اگر اينچنين باشد، پس سزاوار است كه زنده بودن ايشان در قبر، از همه أنبياء كاملتر باشد. المواهب اللدنية للقسطلاني، ج3، ص413 يعني اينگونه نيست كه چند سال زنده شوند، دوباره بميرند يا چند ساعت زنده شوند، دوباره بميرند. خير، حيات أنبياء (عليهم السلام) بعد از مرگشان، ثابت و قطعي و هميشگي است. 9. شوكاني آقاي شوكاني اين تعبير را دارد: و قد ذهب جماعة من المحققين إلي أن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حي بعد وفاته و أنه يسر بطاعات أمته و أن الأنبياء لا يبلون، مع أن مطلق الإدراك كالعلم و السماع ثابت لسائر الموتي. جماعتي از محققين أهل سنت معتقدند كه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از وفاتش زنده است و به عبادات امتش خوشحال ميشود و جسد پيامبران در قبر پوسيده نميشود. نيل الأوطار للشوكاني، ج3، ص305 ايشان در ادامه ميگويد: نه تنها بر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، بلكه ديگر مؤمنين هم در قبر زنده هستند. سپس رواياتي را نقل ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: ما من أحد يمر علي قبر أخيه المؤمن (و في رواية: بقبر الرجل) كان يعرفه في الدنيا، فيسلم عليه، إلا عرفه و ردّ عليه ... و إذا مر بقبر لا يعرفه، ردّ عليه السلام. اگر يك مؤمني از كنار قبر برادر مؤمنش بگذرد كه در دنيا او را ميشناخت و سلام بدهد، صاحب قبر هم جواب سلام او را ميدهد ... و اگر از كنار قبري گذشت كه او را نميشناسد و به او سلام كرد، جواب سلام او را ميدهد. يعني اين اختصاصي به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ندارد. سپس ميگويد: و قد ثبت في الحديث: أن الأنبياء أحياء في قبورهم. رواه المنذري و صححه البيهقي. در حديث ثابت شده است: تمام پيامبران در قبرشان زنده هستند. اين را آقاي منذري نقل كرده و بيهقي هم تصحيح كرده است. 10. سمهودي علامه سمهودي كه از استوانههاي علمي أهل سنت است، ميگويد: و لا شك في حياته (صلي الله عليه و سلم) بعد وفاته و كذا ساير الأنبياء (عليهم الصلاة و السلام) أحياء في قبورهم حياة أكمل من حياة الشهداء التي أخبر الله تعالي بها في كتابه العزيز و نبيا صلي الله عليه و سلم سيد الشهداء و أعمال الشهداء في ميزانه. هيچ شكي در اين نيست كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بعد از رحلتش زنده است و همچنين ساير أنبياء (عليهم الصلاة و السلام) هم در قبورشان زنده هستند، حياتي كه كاملتر از حيات شهداء است كه خداوند آن حيات را در كتابش خبر داده است و پيامبر ما هم سيد شهداء است و تمام اعمال شهداء در پرونده آن حضرت ثبت است. وفاء الوفاء للعلامة السمهودي، ج4، ص1349 همچنين آقاي سمهودي روايات متعددي را نقل ميكند و ميگويد: أما أدله حياة الأنبياء فمقتضاها حياة الأبدان كحياة الدنيا مع الإستغناء عن الغذا و مع قوة النفوذ في العالم و قد أوضحنا المسئلة في كتابنا المسمي بالوفاء بما يجب لحضرة المصطفي. أدلهاي كه دلالت بر زنده بودن أنبياء (عليهم السلام) دارد، مقتضايش اين است كه زندگي ابدان آنها مانند زندگي دنيايي است بدون نياز به غذاي دنيوي و تسلط و نفوذشان در عالم هستي از زمان حياتشان بالاتر است. ما در كتاب الوفاء بما يجب لحضرة المصطفي در اين موضوع توضيح دادهايم. بعد ايشان از أبو منصور بغدادي كه از متكلمين أهل سنت است، نقل ميكند: قال المتكلمون المحققون من اصحابنا: إن نبينا (صلي الله عليه و آله و سلم) حي بعد وفاته. متكلمان محقق از اصحاب ما گفتهاند: نبي ما (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از وفاتش زنده است. وفاء الوفاء للعلامة السمهودي، ج4، ص1349 پس اين آقاياني كه ميگويند اين آيات مربوط به حيات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و بعد از اينكه از دنيا رفت «مات فات»، سخنشان با اين آقاياني كه ادعاي إجماع كردهاند، منافات دارد. رابعاً: متوسل شدن عمر بن خطاب جالب اين است كه خود صحيح بخاري از خود أنس نقل ميكند: أن عمر بن الخطاب رضي الله عنه كان إذا قحطوا استسقي بالعباس بن عبد المطلب فقال: اللهم إنا كنا نتوسل إليك بنبينا صلي الله عليه و سلم فتسقينا و إنا نتوسل إليك بعم نبينا فاسقنا. وقتي قحطي آمد، عمر بن خطاب نزد عباس بن عبد المطلب رفت و گفت: خدايا! ما در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به ايشان متوسل ميشديم و باران را بر ما نازل ميكردي و الآن هم به عموي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) متوسل ميشويم، پس بر ما باران را نازل بفرما. صحيح البخاري، ج2، ص16 و ج4، ص209 يعني نه تنها به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، بلكه به عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم به خاطر قرابتش به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميتوان توسل جست. البته اينها ميگويند كه چرا به قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) متوسل نشدند؟ ما هم ميگوييم كه بحث نماز إستسقاء است و نميتوانستند بيايند به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه در قبرش است، إقتداء كنند. علامه علوي مالكي كه از علماء بزرگ مكه است، در كتاب مفاهيم يجب أن تصحح در اين مورد جواب زيبايي داده است. خامساً: متوسل شدن أبو بكر اگر بنا باشد حتي بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شرك باشد، اولين مشرك از ديدگاه اين آقايان، شخص خليفه اول است. در صحيح بخاري، جلد 2، صفحه 70 نقل شده است: وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، أبو بكر در منزلش در سُنح بود كه در بيرون مدينه قرار داشت. عمر بن خطاب بلند شد و گفت: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نمرده است و هر كس بگويد مرده است ... أبو بكر آمد و پارچهاي كه روي جنازه مطهر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كشيده بودند را كنار زد: فقبله، فقال: بأبي أنت و أمي! طبت حيا و ميتا، يا نبي الله! لا يجمع الله عليك موتتين، أما الموتة التي كتبت عليك فقدمتها. و ايشان را بوسيد و گفت: پدر و مادرم فداي تو باد! ... ! اي نبي خدا! خداوند براي تو دو مرگ را مقدر نكند. مرگ اول را كه مقدر كرده بود، مرگ دوم براي شما نباشد. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته است، اين كارها چيست؟ اينكه أبو بكر ميگويد: لا يجمع الله عليك موتتين. خداوند براي تو، دو مرگ را مقدر نكند. بعضيها مانند إبن حجر عسقلاني در اين مورد گفتهاند: و هذا أوضح الأجوبة و أسلمها. واضحترين جواب اين است كه أبو بكر با اين جملهاش اعتراض كرد بر حرف عمر بن خطاب كه گفته بود: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نمرده است و بعد از مرگش برميگردد و دست و پاي يكدسته از مردان را قطع ميكند. و أشار بذلك إلي الرد علي من زعم أنه سيحيا فيقطع أيدي رجال. أبو بكر با اين سخن خود اشاره كرد بر بطلان قول كسي كه گفت: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) زنده ميشود و دست مردان را قطع ميكند. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج3، ص91 البته خود صحيح بخاري هم اين قضيه عمر بن خطاب را نقل ميكند: فقام عمر يقول: و الله! ما مات رسول الله صلي الله عليه و سلم ... والله! ما كان يقع في نفسي إلا ذاك و ليبعثنه الله فليقطعن أيدي رجال و أرجلهم. عمر بن خطاب برخاست و گفت: به خدا قسم! پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نمرده است ... و خداوند پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را دوباره مبعوث ميكند و دست و پاي بعضي افراد را قطع ميكند. صحيح البخاري، ج4، ص194 البته أبو هريره هم تعبيري دارد كه سيوطي نقل كرده و ميگويد: لما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قام عمر بن الخطاب فقال: إن رجالا من المنافقين يزعمون أن رسول الله صلي الله عليه و سلم توفي و أن رسول الله صلي الله عليه و سلم ما مات. وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، عمر بن خطاب برخاست و گفت: تعدادي از منافقين تصور ميكنند كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مرده است، پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نميميرد. الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص81 ـ تفسير الثعلبي، ج3، ص178 ـ تفسير الآلوسي، ج4، ص74 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص442 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص323 ـ السيرة النبوية لإبن هشام الحميري، ج4، ص1070 ـ السيرة الحلبية، ج3، ص474 ـ تفسير أبي السعود، ج2، ص93 از جمله كساني كه ثابت كرد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مرده است، خود أبو بكر بود. آقايان أهل سنت چه جوابي دارند؟ عباس، عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم در همانجا گفت كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مرده است و إبن أم مكتوم كه حدود 12 مرتبه به جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز خوانده است و نائب و وكيل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود، در همانجا بود و گفت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مرده است. يعني از ديدگاه جناب عمر، تمام اينها منافق هستند. پس اگر بنا باشد توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شرك باشد، اولين كسي كه اين آقايان بايد شرك او را اثبات كنند، خليفه اول است كه به مجرد اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفت، آمد و به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) متوسل شد. آقاي زيني دحلان (متوفاي 1304 هجري) كه از شخصيتهاي برجسته أهل سنت است، در كتاب حاشيه سيره حلبيه، جلد 2، صفحه 391 ميگويد كه أبو بكر در آن لحظات آمد و صورت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را بوسيد و گفت: أذكرنا يا محمد عند ربك و لنكن علي بالك. يا محمد! ما را نزد پروردگارت ياد كن ... . توسل كردن كه شاخ و دم ندارد؛ اين هم نوعي توسل است. أمير المؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه، خطبه 235 ميفرمايد: بأبي أنت و أمي! أذكرنا عند ربك و اجعلنا من بالك. پدر و مادرم فداي تو باد! ما را نزد پروردگارت ياد كن ... . اين عين شفاعت است. مفتي مكه مكرمه، جناب زيني دحلان ميگويد: و من تتبع أذكار السلف و الخلف و أدعيتهم و أورادهم، وجد فيها شيا كثيرا في التوسل و لم ينكر عليهم أحد في ذلك حتي جاء هؤلاء المنكرون و لو تتبعنا ما وقع من أكابر الأمة في التوسل لامتلأت بذلك الصحف. اگر كسي كتابها و سيره سلف و خلف را ببيند، ميبينيد كه موارد زيادي درباره توسل آوردهاند ... اگر ما تمام توسلات بزرگان امت به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و صالحين را بخواهيم جمع كنيم، كتابهايي مملو خواهند شد. الدرر السنية في الرد علي الوهابية لأحمد زيني دحلان، ص29 جناب علامه سُبْكي (متوفاي 756 هجري) كه معاصر إبن تيميه است، ميگويد: إعلم: أنه يجوز و يحسن التوسل و الاستغاثة و التشفع بالنبي صلي الله عليه و آله و سلم إلي ربه سبحانه و تعالي و جواز ذلك و حسنه من الأمور المعلومة لكل ذي دين، المعروفة من فعل الأنبياء و المرسلين و سير السلف الصالحين و العلماء و العوام من المسلمين و لم ينكر أحد ذلك من أهل الأديان و لا سمع به في زمن من الأزمان، حتي جاء إبن تيمية، فتكلم في ذلك بكلام يلبس فيه علي الضعفاء الأغمار و ابتدع ما لم يسبق إليه في سائر الأعصار. يقين داشته باش كه توسل و استغاثه و طلب شفاعت از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به خداوند جايز و نيكوست و جواز و نيكو بودن اينها را هر آدم دينداري ميداند و اينها از سيره أنبياء و مرسلين و سيره سلف صالح و علماء و عوام مسلمانان بوده است و هيچ كسي از أديان مختلف، حسن و جواز توسل و استغاثه و طلب شفاعت را انكار نميكند و در هيچ زماني هم به گوش كسي نرسيده است كه اين كار درست نيست، تا اينكه إبن تيميه آمد و حرفهايي زد كه أمر را بر بعضي از افراد ضعيف العقل مشتبه كرد ... . شفاء السقام لتقي الدين السبكي، ص293 آقاي مناوي همين مطلب را در فيض القدير شرح الجامع الصغير، جلد 2، صفحه 170 نقل ميكند. سادساً: متوسل شدن علماء ساير مذاهب به ائمه (عليهم السلام) بينندگان عزيز توجه داشته باشند كه أمثال اين قضايا خيلي زياد است و من نمونههايي را بيان ميكنم تا بدانيد نه تنها ما متوسل به ائمه (عليهم السلام) يا أنبياء (عليهم السلام) ميشويم، بلكه ديگر مذاهب هم اينگونه بودهاند. 1. أبو علي خلال جناب خطيب بغدادي تاريخ بغداد، جلد 1، صفحه 133 از شيخ حنابله و اساتيد حنابله، آقاي حسن بن ابراهيم أبو علي الخلال كه شيخ حنابله در عصر خودش بود، نقل ميكند: ما همّني أمر فقصدت قبر موسي بن جعفر، فتوسلت به إلا سهل الله تعالي لي ما أحب. هيچ مشكلي براي من پيش نيامد، مگر اينكه به نزد قبر موسي بن جعفر رفتم و متوسل شدم و آنگونه كه دوست داشتم، خداوند آن مشكل را براي من حلّ كرد. چقدر زيبا! از ديدگاه اين آقايان هم ايشان شيخ حنابله و از شخصيتهاي برجسته حنابله بود و آقايان وهابيها هم خودشان را حنبلي ميدانند. 2. أبو بكر محمد بن مؤمل جناب أبو بكر محمد بن مؤمل نقل ميكند: خرجنا مع امام أهل الحديث أبي بكر بن خزيمة و عديله أبي علي الثقفي مع جماعة من مشائخنا و هم إذ ذاك متوافرون إلي زيارة قبر علي بن موسي الرضي بطوس، قال: فرأيت من تعظيمه يعني إبن خزيمة لتلك البقعة و تواضعه لها و تضرعه عندها ما تحيرنا. ما با إبن خزيمه كه امام أهل حديث و تعدادي از مشايخمان به قبر علي بن موسي الرضا در طوس ميرفتيم و ديدم كه إبن خزيمه آنقدر در برابر قبر آن حضرت تعظيم ميكند و آنچنان تواضع و تضرع ميكند كه ما متحير شديم. تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص339 3. إبن حبان آقاي إبن حبان هم ميگويد: و ما حلت بي شدة في وقت مقامي بطوس، فزرت قبر علي بن موسي الرضا (صلوات الله علي جده و عليه) و دعوت الله إزالتها عني إلا أستجيب لي و زالت عني تلك الشدة و هذا شئ جربته مرارا فوجدته كذلك، أماتنا الله علي محبة المصطفي و أهل بيته صلي الله عليه و سلم الله عليه و عليهم أجمعين. در زماني كه در طوس بودم، هر وقت براي من مشكلي پيش ميآمد، كنار قبر علي بن موسي الرضا ميرفتم و به ايشان متوسل ميشدم و دعا ميكردم و مشكلم حلّ ميشد و من اين را بارها تجربه كردهام و به همين شكل يافتم ... . الثقات لإبن حبان، ج8، ص457 بينندگان عزيز! برادران عزيز وهابي! جوانان وهابي! جوانان عزيز أهل سنت! كه فريب وهابيت را ميخوريد كه توسل و استغاثه شرك است، آيا با اين توضيحاتي كه ما داديم و اين حرفهايي كه ما گفتيم از منابع أهل سنت، باز هم ميگوييد توسل شرك است؟! من اين منابع و مدارك را از كتابهاي أهل سنت با ذكر جلد و صفحه عرض ميكنم و اگر يك مورد اشتباه ديديد، بنده حاضرم در همينجا و جلوي همه بينندگان، براي هر موردي كه بگوييد فلاني مطلبي را گفت و ما پيدا نكرديم، 100 هزار تومان جايزه ميدهم. اگر لازم هم باشد، كتابهاي را جلوي دوربين ميآورم و عين اين كتابها را نمايش ميدهم تا دنيا بداند كه بحث توسل و شفاعت و استغاثه، جزء إجماعيات أهل سنت است؛ غير از وهابيها. * * * * * * * سؤال پيامكي 3 : (نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)) أهل سنت ميگويند كه نمازهاي شما درست نيست. زيرا نمازهاي سنت را نميخوانيد و به همين دليل، ما را پيرو آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) نميدانند. آيا نماز سنت واجب است؟ جواب 3 : در اين رابطه هم يكي از بينندگان عزيز سؤال كردند و ما هم قول داديم تمام نمازهاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را، سنةً و سيرةً، مفصل بيان كنيم. ولي من توصيه ميكنم بينندگان عزيز را، حتي آقايان أهل سنت را كه كيفيت نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را از كتابهاي خودشان مطالعه كنند. خود آقاي إبن قدامه مقدسي كه از فقهاء بنام حنبليهاست و دهها فقيه ديگر از آقاي أبو حميد ساعدي از اصحاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل كردهاند كه در ميان 10 نفر از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود و گفت: فقال أبو حميد: أنا أعلمكم بصلاة رسول الله صلي الله عليه و سلم قالوا: فأعرض، قال: كان رسول الله صلي الله عليه و سلم إذا قام إلي الصلاة، يرفع يديه حتي يحاذي بهما منكبيه، ثم يكبر حتي يقر كل عظم في موضعه معتدلا، ثم يقرأ، ثم يكبر، فيرفع يديه حتي يحاذي بهما منكبيه، ثم يركع و يضع راحتيه علي ركبتيه، ثم يعتدل، فلا يصوب رأسه و لا يقنعه، ثم يرفع رأسه و يقول: سمع الله لمن حمده، ثم يرفع يديه حتي يحاذي منكبيه معتدلا، ثم يقول: الله أكبر، ثم يهوي إلي الأرض، فيجافي يديه عن جنبيه، ثم يرفع رأسه و يثني رجله اليسري، فيقعد عليها و يفتح أصابع رجليه إذا سجد و يسجد، ثم يقول: الله أكبر و يرفع و يثني رجله اليسري، فيقعد عليها حتي يرجع كل عظم إلي موضعه، ثم يصنع في الأخري مثل ذلك، ثم إذا قام من الركعة كبر، فرفع يديه حتي يحاذي بهما منكبيه كما كبر عند افتتاح الصلاة، ثم يفعل ذلك في بقية صلاته، حتي إذا كانت السجدة التي فيها التسليم أخر رجله اليسري و قعد متوركا علي شقة الأيسر. قالوا: صدقت هكذا كان يصلي صلي الله عليه و سلم. رواه مالك في الموطأ و أبو داود و الترمذي و قال: حديث حسن صحيح. و في لفظ رواه البخاري قال: فإذا ركع أمكن يديه من ركبتيه، ثم هصر ظهره، فإذا رفع رأسه استوي قائما حتي يعود كل فقار مكانه و إذا سجد سجد غير مفترش و لا قابضهما و استقبل بأطراف أصابع رجليه القبلة، فإذا جلس في الركعتين جلس علي اليسري و نصب الأخري، فإذا كانت السجدة التي فيها التسليم أخر رجله اليسري و جلس متوركا علي شقه الأيسر و قعد علي مقعدته. 10 نفر از صحابه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بودند و آقاي أبو حميد ساعدي ميگويد: من ميخواهم نماز پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را به شما آموزش بدهم. گفتند: نماز پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را به ما آموزش بده. گفت: وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به نماز ميايستاد، دستهايش را تا نزديكي گوش بلند ميكردند و سپس تكبير ميگفتند و ... . آن 10 نفر صحابه گفتند: راست گفتي، پيامبر (صلي الله عليه و سلم) اينگونه نماز ميخواند. مالك در موطأ و أبو داود و ترمذي هم اين حديث را نقل كرده است و ميگويد: حديث حسن و صحيح است. در صحيح بخاري هم اينگونه آمده است: ... .. المغني لعبد الله بن قدامه، ج1، ص502 ـ المحلي لإبن حزم، ج4، ص91 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج5، ص424 ـ سنن إبن ماجة، ج1، ص280 ـ سنن أبي داود، ج1، ص170 ـ سنن الترمذي، ج1، ص187 ـ سنن الدارمي، ج1، ص299 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج2، ص72 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج6، ص104 ـ تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج2، ص101 ـ صحيح إبن خزيمة، ج1، ص317 ـ صحيح إبن حبان، ج5، ص178 خيلي عجيب است! چه اتفاقاتي افتاده است در ميان مردم كه از نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بياطلاع هستند و آقاي أبو حميد ساعدي ميخواهد نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را به مردم آموزش بدهد؟! در اين نماز، تمام ريزهكاريهاي نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را بيان ميكند و نه دستبستن دارد و نه آمين گفتن دارد؛ حتي مستحبات نماز را هم بيان كرده است. ولي هيچكدام از مواردي كه اين آقايان به نماز اضافه كردهاند، در اين نمازي كه آقاي أبو حميد ساعدي در جمع 10 نفر از صحابه آموزش ميدهد، نيست. اگر واقعاً تكتّف (دست روي دست گذاشتن در نماز) جزء واجبات نماز بود، چرا آن را نياورد؟ اگر آمين گفتن جزء واجبات نماز است، چرا آقاي أبو حُميد ساعدي آن را نياورد؟ و دهها موارد ديگري كه اين آقايان اضافه كردهاند در يك عمل عبادي، ايشان نياورد. اين نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود و اين آقايان و فقهاء و بزرگان هم نقل كردهاند. * * * * * * * سؤال پيامكي 4 : (صلوات بر صحابه) در آخر دعاي گنج العرش، دعا بر حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و آل و اصحاب آمده است. آيا صلوات بر اصحاب اشكالي ندارد. جواب 4 : در مورد دعاي گنج العرش بايد بگويم كه سندي ندارد و اين مطالبي كه در آنجا آوردهاند، با عقل بشري سازگاري ندارد و با روايات معصومين (عليهم السلام) هم همخواني ندارد و از نظر سندي مخدوش است و اگر كسي بخواهد به قصد ورود بخواند، قطعاً اشكال دارد. حتي اگر به قصد رجاء هم بخواند، باز هم اشكال دارد؛ چون بعضي از تعابيري كه در آن آمده است با ديگر أدعيه معصومين (عليهم السلام) سازگاري ندارد. اما در رابطه با صلوات بر اصحاب، شكي نيست كه خود آقايان أهل سنت هم نحوه صلوات بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در كتابهايشان آوردهاند. در صحيح بخاري آمده است: حدثنا قيس بن حفص و موسي بن إسماعيل قالا: حدثنا عبد الواحد بن زياد حدثنا أبو فروة مسلم بن سالم الهمداني قال: حدثني عبد الله بن عيسي سمع عبد الرحمن بن أبي ليلي قال: لقيني كعب بن عجرة فقال: ألا أهدي لك هدية سمعتها من النبي صلي الله عليه و سلم؟ فقلت: بلي فأهدها لي، فقال: سألنا رسول الله صلي الله عليه و سلم فقلنا: يا رسول الله! كيف الصلاة عليكم أهل البيت؟ فإن الله قد علمنا كيف نسلم، قال: قولوا: «أللهم صلي علي محمد و علي آل محمد كما صليت علي إبراهيم و علي آل إبراهيم إنك حميد مجيد، أللهم بارك علي محمد و علي آل محمد كما باركت علي إبراهيم و آل إبراهيم إنك حميد مجيد». آيا نميخواهيد هديهاي را كه از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) شنيدهام، به تو هديه كنم؟ گفتم: بله، به من هديه بده آن را. گفت: از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) سؤال كرديم: صلوات فرستادن بر شما أهل بيت چگونه است؟ خداوند سلام بر شما را به ما ياد داده است. فرمود: بگوييد: «أللهم صلي علي محمد و علي آل محمد ... ». صحيح البخاري، ج4، ص119، كتاب أحاديث الأنبياء، باب دهم و ج7، ص156، كتاب الدعوات، باب الصلا، علي النبي ـ صحيح مسلم، ج2، ص16 در روايت ديگري از أبو سعيد خدري در ذيل اين آيه: إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيمًا سوره احزاب/آيه56 اين تعبير آمده است: يا رسول الله! هذا التسليم، فكيف نصلي عليك؟ قال: قولوا: أللهم صل علي محمد عبدك و رسولك كما صليت علي آل إبراهيم و بارك علي محمد و علي آل محمد كما باركت علي إبراهيم (علي آل إبراهيم) صحيح البخاري، ج6، ص27 روايت متعدد ديگري هم آورده است. ولي من در اينجا يك گلايه دارم. آقاي بخاري و مسلم در چندينجا، كيفيت صلوات بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را نقل كردهاند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم ميفرمايد: هر وقت ميخواهيد بر من صلوات بفرستيد، بگوييد: أللهم صلي علي محمد و علي آل محمد ... در همين روايت، آقاي بخاري ميگويد: رسول الله (صلي الله عليه و سلم). در همين روايتي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: «در صلوات بر من، آل مرا هم ذكر كنيد»، آقاي بخاري و مسلم آوردهاند: «صلي الله عليه و سلم»! من نميدانم اينها فرداي قيامت چه جوابي دارند؟ در متن روايت صلوات، نام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در چندينجا آوردهند، ولي بدون «و آله». با اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: لا تصلوا علي الصلاة البتراء. فقالوا: و ما الصلاة البتراء يا رسول الله؟ قال: تقولون: أللهم صل علي محمد و تسكتون، بل قولوا: أللهم صل علي محمد و علي آل محمد. صلوات دمبريده بر من نفرستيد. گفتند: يا رسول الله! صلوات دمبريده چيست؟ فرمود: اينكه بگوييد: «اللهم صل علي محمد» و ساكت بمانيد. بلكه بايد بگوييد: «أللهم صل علي محمد و علي آل محمد» الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ج2، ص430، چاپ مؤسسه الرسالة لبنان، سال 1417 هجري قمري و 1997 ميلادي ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج1، ص37 آقاي إبن عقيل شافعي در كتاب العتب الجميل، صفحه 6 ميگويد اين روايت صحيح است. افراد ديگري هم اين روايت را نقل كردهاند. جالب اين است كه امام شافعي، شعري را نقل ميكند و همه شافعيها اين شعر را حفظ هستند: يا أهل بيت رسول الله حبكم فرض من الله في القرآن أنزله كفاكم من عظيم القدر إنكم من لم يصل عليكم لا صلاة له اي أهل بيت رسول خدا! محبت شما واجب است و خدا هم در قرآن نازل كرده است. (اشاره به آيه مودت: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي (سوره شوري/آيه23)) همين اندازه براي منزلت و جايگاه شما كفايت ميكند كه هر كس بر شما درود نفرستد، نمازش باطل است. ديوان شافعي، صفحه 115، چاپ جديد ـ الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ج2، ص430، چاپ مؤسسه الرسالة لبنان، سال 1417 هجري قمري و 1997 ميلادي ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج11، ص11 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج3، ص103 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص224 البته خود آقايان علماء أهل سنت هم آوردهاند كه اگر كسي در نمازش، صلوات بر آل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نگويد، نمازش باطل است؛ حتي وهابيها هم به اين عقيده دارند. ولي وقتي عملا ميخواهند نام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را بياورند، بدون «و آله» ميآورند. البته تمام رواياتي كه از كيفيت صلوات نقل كردهاند، در يك روايت نيامده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده باشد بر اصحاب من صلوات بفرستيد و اين خلاف و نادرست است و چيزي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نفرموده باشد، بدعت ميشود. الانتصار للعاملي، ج5، ص414 * * * * * * * آقاي محسني بعضي وقتها كه ما به مكه و مدينه مشرف ميشديم، ميديديم كه نام رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) وقتي در خطبهها ميآمد، جمعيت حاضر، اعتنايي به درود فرستادن بر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) نداشتند. ولي وقتي به جوامع شيعي نگاه ميكنيم، ميبينيم كه وقتي نام رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) ميآيد، صلوات ميفرستند. استاد حسيني قزويني جالب اين است كه خودشان نقل كردهاند از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمود: من عمل عملا ليس عليه أمرنا، فهو ردّ. هر كسي كاري انجام دهد كه ما دستور نداده باشيم، مردود است. صحيح بخاري، ج3، ص24 ـ صحيح مسلم، ج5، ص132 همچنين روايتي را از عايشه نقل ميكنند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: من أحدث في أمرنا هذا ما ليس فيه، فهو ردّ. هر كسي چيزي را در دين اضافه كند كه ما آن را نگفتهايم و جزء دين نيست، مردود است. صحيح بخاري، ج3، ص167 ـ صحيح مسلم، ج5، ص132 اين آقايان اين كلمه «أصحابه» يا «صحبه» را كه در صلوات ميگويند، از كجا آوردهاند؟ آيا روايتي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اين زمينه دارند؟ يا نه، جناب أبو بكر و عمر و عثمان يا خود أمير المؤمنين (عليه السلام) وقتي خطبه ميخواندند، وقتي به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) درود ميفرستادند، «أصحابه» را هم اضافه ميكردند كه اين آقايان هم اضافه ميكنند؟ * * * * * * * سؤال پيامكي 5 : (ذو القرنين) مقداري در رابطه با ذو القرنين صحبت بفرماييد كه ايشان چه كسي است؟ جواب 5 : در رابطه با ذو القرنين اگر بخواهيم صحبت كنيم، حدأقل 2 يا 3 جلسه وقت نياز است و ميان شيعه و سني اختلاف است كه ايشان چه كسي است. بعضي ميگويند كه ذو القرنين مَلَكي از ملائكه بود كه خداوند او را بر زمين آورده بود تا كارهايي را انجام بدهد. الدر المنثور للسيوطي، ج4، ص241 ـ الإتقان للسيوطي، ج4، ص374 آقاي إبن جوزي حنبلي، صاحب كتاب المنتظم ميگويد: و اختلف العلماء في إسم ذي القرنين علي أربعة أقوال: علماء أهل سنت اختلاف دارند كه ذو القرنين كيست؟ 4 قول در اين مورد وجود دارد: أحدها عبد الله قاله علي رضي عنه و قال إبن عباس: اسمه عبد الله بن الضحاك و الثاني الإسكندر قاله وهب و قيل هو الإسكندر بن قيصر قاله أبو الحسين المنادي و كان قيصر هذا أول القياصرة و أقدمهم و إنما سمي بذي القرنين بعد ذلك طويل و الثالث عياش قاله محمد بن علي بن الحسين و الرابع الصعب بن جاثر بن القلمس ذكره أبو بكر بن أبي خيثمة. قول اول: نامش عبد الله بود و اين را علي (رضي الله عنه) روايت كرده است و إبن عباس ميگويد: نامش عبد الله بن ضحاك بود. قول دوم: او همان اسكندر است و اين قول وهب است و گفته شده است كه او اسكندر بن قيصر است و اين هم قول أبو الحسين منادي است و ... . قول سوم: نامش عياش بود و اين قول محمد بن علي بن حسين است. قول چهارم: نامش صعب بن جاثر بن قلمس بود و اين قول أبو بكر بن أبي خيثمه است. المنتظم لإبن الجوزي، ج1، ص286، چاپ دار صادر بيروت، چاپ اول، سال 1358 هجري قمري آقاي إبن طاهر مقدسي در كتاب البدء و التاريخ، جلد 3، صفحه 79 ميگويد: نام ذو القرنين، مرزبان بود. آقاي زمخشري ميگويد: نام ذو القرنين، اسكندر بود كه تمام دنيا را به ملك خود در آورد. دو نفر مؤمن كره زمين را تحت تسلط خودشان در آوردند و دو نفر كافر؛ از مؤمنين، ذو القرنين و حضرت سليمان بودند و از كافرين، نمرود و بخت النصر بودند. الكشاف عن حقائق التنزيل و عيون الأقاويل للزمخشري، ج2، ص293 مرحوم شيخ صدوق (ره) هم روايتي را در علل الشرايع از أمير المؤمنين (عليه السلام) ميآورد: لم يكن نبيا و لا ملكا و لم يكن قرناه من ذهب و لا فضة و لكنه كان عبدا أحب الله فأحبه الله و نصح لله فنصحه الله و إنما سمي ذا القرنين، لأنه دعا قومه إلي الله عز وجل، فضربوه علي قرنه، فغاب عنهم حينا، ثم عاد إليهم، فضرب علي قرنه الآخر و فيكم مثله. ذو القرنين، نه پيامبر بود و نه ملك بود ... و بندهاي صالح بود كه هم او خدا را دوست داشت و هم خدا او را دوست داشت. علل الشرائع للشيخ الصدوق، ج1، ص40 حضرت آيت ا... العظمي مكارم شيرازي در تفسير نمونه، چند نظريه ميآورد و يكي از آنها اين است: 1. بعضي معتقدند او كسي جز اسكندر مقدوني نيست. 2. جمعي از مورخين معتقدند ذو القرنين يكي از پادشاهان يمن بوده است. 3. ذو القرنين همان كورش كبير، پادشاه هخامنشي است. الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل حضرت آيت ا... العظمي مكارم شيرازي، ج9، ص362 ـ تفسير نمونه حضرت آيت ا... العظمي مكارم شيرازي، ج12، ص542 علامه طباطبايي (ره) هم همين نظريه سوم را قبول دارد. الميزان في تفسير القرآن للعلامه الطباطبايي، ج13، ص391 البته حضرت آيت ا... العظمي مكارم شيرازي و علامه طباطبايي (ره) از آقاي أبو الكلام آزاد، از محققان بنام هند نقل كردهاند و ايشان در اين زمينه، كتاب مفصلي نوشته است و اين دو بزرگوار به كتاب ايشان استناد كردهاند. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : 1. در مورد شخصيت أبو موسي أشعري توضيحاتي را بفرماييد. چون در جايي خواندهايم كه سردار لشكر اسلام بود و در جايي هم حديث از ايشان روايت شده است و در قضيه حضرت علي (عليه السلام) هم بوده است. ايشان چگونه شخصيتي بوده است؟ 2. اين كتابهايي كه از أهل سنت ميفرماييد، آيا به زبان فارسي هم هستند يا خير؟ جواب 1 : 1. شخصيت أبو موسي اشعري، مورد تائيد شيعه نيست. با اينكه در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) كارهاي خوبي انجام داده است، ولي اين كارها ملاك نيست و طلحه و زبير هم كارهاي خوب زيادي داشتند، ولي در برابر أمير المؤمنين (عليه السلام) ايستادند و موضع مخالف گرفتند. همچنين أبو موسي اشعري در جنگ جمل، موضع گرفت و مورد تائيد أمير المؤمنين (عليه السلام) نبود و حتي براي عزل او، مجبور شد إبن عباس را كه واسطه شد او را ابقاء كند، بفرستد و او را عزل كند و به جاي او، كسي ديگري را در كوفه نصب كردند و در همانجا هم عليه أمير المؤمنين (عليه السلام) سخنراني كردند. 2. خير، اكثر اين كتابها به زبان عربي است و 90٪ آنها ترجمه نشده است و من هر كتابي كه آدرس ميدهم، از برنامه نرم افزاري مكتبة أهل البيت است. حتي اگر در كتابخانهام هم كتابي باشد، از آن آدرس نميدهم و از اين نرم افزار آدرس ميدهم. اين نرم افزار در همهجا موجود است و حتي در شبكههاي وهابي هم از اين نرم افزار عليه شيعه استفاده ميكنند. اين نرم افزار براي دفتر حضرت آيت ا... العظمي گلپايگاني (ره) و حضرت آيت ا... العظمي سيستاني (مد ظله العالي) است و به نظر من، بهترين و سريعترين نرم افزار است و حدود 5 هزار جلد كتاب از شيعه و سني، در حوزههاي مختلف در اين نرم افزار وجود دارد. براي تهيه اين نرم افزار ميتوانيد با دفتر حضرت آيت ا... العظمي گلپايگاني (ره) تماس حاصل بفرماييد. * * * * * * * سؤال 2 : 1. آيا لقب سيد الشهداء بر 2 نفر خطاب ميشود؟ بر امام حسين (عليه السلام) يا حمزه، عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يا بر هر دوي آنها. 2. در مورد فضيلت مسجد الأقصي توضيح بفرماييد و آيا غير از پيامبران (عليهم السلام) و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، ائمه معصومين (عليهم السلام) هم به اين مسجد ميرفتند و آيا فضيلتي در اين مورد از ائمه (عليهم السلام) ذكر شده است؟ آيا مانند ساير مساجد بزرگ، مانند مسجد الحرام، مسجد النبي و مسجد كوفه اعمالي دارد و مورد تائيد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بوده است؟ جواب 2 : 1. سيد شهداء در أحد، حضرت حمزه است، ولي سيد جميع شهداء، آقا امام حسين (عليه السلام) است. شايد هم مراد از سيد الشهداء، سيد شهداء كربلاء باشد. ولي آنچه كه در ميان شعيه مرسوم است، لقب سيد الشهداء بر امام حسين (عليه السلام) اطلاق ميشود. 2. در مورد مسجد الأقصي، ميتوانيد به كتاب الأمالي شيخ طوسي (ره)، صفحه 369، حديث 788 مراجعه كنيد كه از أمير المؤمنين (عليه السلام) روايت كرده است: أربعة من قصور الجنة في الدنيا: المسجد الحرام و مسجد الرسول و مسجد بيت المقدس و مسجد الكوفة. 4 مكان است كه از قصرهاي بهشتي در دنيا هستند: مسجد الحرام و مسجد النبي و مسجد الأقصي و مسجد كوفه. همچنين در كتاب كافي، جلد 3، صفحه 491 آمده است: جاء رجل إلى أمير المؤمنين صلوات الله عليه و هو في مسجد الكوفة فقال: السلام عليك يا أمير المؤمنين و رحمة الله و بركاته فرد عليه، فقال: جعلت فداك إني أردت المسجد الأقصى، فأردت أن أسلم عليك و أودعك، فقال له: ... و صل في هذا المسجد، فإن الصلاة المكتوبة فيه حجة مبرورة و النافلة عمرة مبرورة و البركة فيه على إثني عشر ميلا، يمينه يمن و يساره مكر و في وسطه عين من دهن و عين من لبن و عين من ماء شراب للمؤمنين و عين من ماء طهر للمؤمنين منه سارت سفينة نوح و كان فيه نسر و يغوث و يعوق و صلى فيه سبعون نبيا و سبعون وصيا، أنا أحدهم و قال بيده في صدره: ما دعا فيه مكروب بمسألة في حاجة من الحوائج إلا أجابه الله و فرج عنه كربته. شخصى محضر أمير المؤمنين (صلوات الله عليه) رسيد در حالىكه آن حضرت در مسجد كوفه بودند و بر حضرتش سلام كرد و گفت: السّلام عليك يا امير المؤمنين و رحمة الله و بركاته. حضرت جواب سلامش را دادند. وى عرض كرد: فدايت شوم! عازم مسجد الأقصى بودم، گفتم ابتداء خدمت شما آمده و سلام عرض كرده و با شما وداع نمايم. حضرت فرمودند: ... در اين مسجد نماز بگذار، زيرا يك نماز واجب در اين مسجد خواندن، معادل با يك حجّ قبول شده است و يك نماز نافله گزاردن، معادل با يك عمره مقبول است. همچنين در روايتي ديگر، أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: صلاة في بيت المقدس تعدل ألف صلاة. يك ركعت نماز در مسجد الأقصي، معادل هزار ركعت نماز است. وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج5، ص289 از اينگونه مسائل زياد است و ميتوانيد كتاب إقبال الأعمال سيد بن طاووس را مطالعه كنيد كه در رابطه با اعمال مسجد الأقصي مطالب زيادي را آورده است. * * * * * * * سؤال 3 : اين حديث: ولاية علي بن أبي طالب حصني، فمن دخل حصني، أمن من عذابي. چند بار بايد بر مريض خوانده شود؟ ما چند شب، 40 مرتبه خوانديم. جواب 3 : 40 مرتبه است. ولي بايد به قدري خوانده شود كه نتيجه گرفته شود. ولي معمولا اگر يكبار با حضور قلب خوانده شود، كفايت ميكند: عن علي بن موسي الرضا عن موسي بن جعفر عن جعفر بن محمد عن محمد بن علي عن علي بن الحسين عن الحسين بن علي عن الحسن بن علي عن عن علي بن أبي طالب عليهم السلام عن النبي (صلي الله عليه و آله) عن جبرئيل عن ميكائيل عن إسرافيل عن اللوح عن القلم قال: يقول الله عز وجل: ولاية علي بن أبي طالب حصني، فمن دخل حصني، أمن من عذابي. عيون أخبار الرضا (ع) للشيخ الصدوق، ج1، ص146 ـ الأمالي للشيخ الصدوق، ص306 * * * * * * * سؤال 4 : من مطلبي را ميخواهم بگويم كه اميدوارم شما و بينندگان عزيز اين مطلب را به پاي ايراني بودن من نگذارند. اين مسئله، مسئله ايرانيان در قرآن است. من سالها تحقيق كردهام كه چرا خداوند، ايرانيان را براي شيعه بودن انتخاب كرده است؟ من دوست دارم تمام أهل سنت به اين آياتي كه ميخواتم، توجه كنند: 1. آيه 39 سوره توبه 2. آيه 54 سوره مائده 3. آيه 38 سوره محمد 4. آيه 89 سوره انعام در اين آيات گفته شده است كه قومي ديگر بايد وظائف اصلي اسلام را انجام بدهد و عرب، توانايي انجام آن را ندارد. در ذيل همه اين آيات آمده است كه منظور از قوم ديگر، قوم فارس است. شما دقت بكنيد به آيه 16 سوره فتح كه از جنگ ايرانيان با اعراب صحبت ميكند؛ حملهاي كه خليفه دوم به ايران كرد. أمير المؤمنين (عليه السلام) بر مبناي همين آيه، خطبه 146 نهج البلاغه را بيان فرمود و در مورد جنگ ايرانيان و اعراب، به خليفه دوم مشاوره ميدهد. اين آيه، دقيقاً طراحي جنگ ايرانيان و اعراب است و آن مكانيزم تشكيل مكتب شيعه در ايران است؛ اگر با دقت باز شود. إن شاء ا... من اين تحقيق خودم را خدمت شما ارسال ميكنم و دوست دارم كه دوستان ما در ذيل اين آيات كمي فكر كنند. تمام رواياتي كه شما ميگوييد، آنها بهتر از ما ميدانند، ولي نميخواهند قبول كنند. جواب 4 : من همين امروز كه داشتم پيامكها را كنترل ميكردم، چند مورد از زاهدان پيام فرستادند كه وقتي ما صحبتهاي شما را شنيديم، به تعدادي از دوستان أهل سنت گفتيم و در اين 3 ، 4 روز، 5 نفر از أهل سنت، شيعه شدند. اينطور نيست كه شما ميگوييد اينها قبول نميكنند. ما دنبال شيعه كردن أهل سنت نيستيم، هدف ما اتمام حجت است. حتي خود وهابيها هم اينطور هستند. كمتر هفتهاي است كه من با خيلي از شخصيتهاي عربستان سعودي و دانشگاههاي معتبر و حتي با فرزندان شخصيتهاي طراز اول عربستان سعودي كه شيعه شدهاند و الآن هم خدمت و تبليغ ميكنند، ارتباط نداشته باشم. بعضي از ائمه جمعه آنها كه شيعه شدهاند نيز با ما مرتبط هستند و هر وقت زنگ ميزنيم، سعي ميكنيم با شماره ايران با آنها تماس نگيريم و اين هم يك مشكلي است براي ما. من، هم موبايل عربستان سعودي را دارم و هم موبال آلمان و هلند را و معمولا با اين شمارهها يا از طريق آي پي با آنها تماس ميگيرم تا مشخص نشود از كجا زنگ ميزنيم و آنها التماس ميكنند كه اگر عربستان سعودي بفهمد، پوست سر ما را ميكَنند. ما زياد داريم از جوانان وهابي كه شيعه شدهاند و از من و جنابعالي هم خيلي تندتر هستند. حتي گاهي كه در جلسات خصوصي ما ميآيند، تعابير تندي را بيان ميكنند و هر چه ميگوييم اينها درست نيست و خلاف نظر ائمه (عليهم السلام) است، ميگويند شما نميدانيد كه اينها چه كلاهي بر سر ما گذاشتهاند. روزي من با يكي از اين شخصيتهاي بالايي كه از كشور الجزاير است و شيعه شده، خيلي مفصل بحث كردم و گفتم كه اين تنديها به صلاح نيست و اين تنديها، نه نظر أمير المؤمنين (عليه السلام) است و نه نظر امام صادق (عليه السلام) است. وقتي به امام صادق (عليه السلام) خبر ميدهند: إنا نرى في المسجد رجلا يعلن بسب أعدائكم و يسبهم فقال: يكي از شيعيان شما در مسجد به دشمنان شما فحش و ناسزا ميدهد و آنها را لعن ميكند. حضرت فرمود: ما له؟ لعنه الله! تعرض بنا. او را چه شده است؟ خدا او را لعنت كند! ما را در حق تعرض قرار داد. بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج71، ص217 ـ التفسير الصافي للفيض الكاشاني، ج2، ص147 يعني وقتي شما به آنها فحش ميدهيد، آنها هم به ائمه (عليهم السلام) فحش ميدهند. الآن اينگونه نيست و بايد اين 2 ، 3 دهه أخير را دهه گرايش وهابيت، أهل سنت و مسيحيان به طرف مذهب شيعه ناميد. دنيا به اين نتيجه رسيده است كه تنها مذهبي كه بتواند پاسخگوي نيازهاي فكري انسان معاصر باشد، فرهنگ أهل بيت (عليهم السلام) است. ما كوتاه آمدهايم و قصور داشتهايم و مقصر بودهايم و بايد اعتراف كنيم به تقصيرمان در معرفي فرهنگ أهل بيت (عليهم السلام). امام رضا (عليه السلام) ميفرمايد: فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا. اگر مردم زيباييهاي سخنان ما را بدانند، از ما تبعيت ميكنند. عيون أخبار الرضا (ع) للشيخ الصدوق، ج2، ص275 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج27، ص92 لازم نيست با توهين و فحش، مردم را به مذهب شيعه دعوت كنيم. اگر ما فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) و فضائل حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) و جايگاه آنان را در ميان أهل سنت و عدالت، شجاعت و عبادت حضرت علي (عليه السلام) را بيان كنيم، هر انسان خالي الذهن كه داراي فطرت پاكي است، بياختيار جذب شود. جرج جرداق مسيحي، آنچنان جذب أمير المؤمنين (عليه السلام) ميشود كه عباراتي در كتاب علي، صوت العدالة الإنسانية ميآورد كه از خواندن آن، از شدت شوق، قطرات اشك از چشمانم جاري ميشود. نه تنها جرج جرداق، افراد زيادي هستند كه نسبت به أهل بيت (عليهم السلام) و آقا امام صادق (عليه السلام) مطالبي دارند. اينگونه نيست كه همه را با يك چوب برانيم. قبول داريم كه يكسري از علماء هستند كه سني بودن يا وهابي بودن، شغلشان است و اگر از سني بودن يا وهابي بودن دست بردارند، شغل يا ميز يا مسند امامت جمعه و جماعت را از دست ميدهند و آنقدر مردانگي ندارند كه به خاطر خداوند، پا بر روي هوي و هوس خود بگذارند. از اينگونه علماء، قبلاً هم داشتهايم و الآن هم داريم و در آينده هم خواهيم داشت. إن شاء ا... نتيجه كارهايتان را براي ما ايميل كنيد تا ما هم از آن استفاده كنيم و إن شاء ا... اگر قابل استفاده براي بينندگان عزيز هم باشد، در اختيار عموم بينندگان قرار ميدهيم. * * * * * * * سؤال 5 : 1. به يكي از دوستان من، انگشتر و گردنبندي هديه دادهاند كه عكس ماه و ستاره بر روي آنها حكّ شده است. آيا اين علامت ماه و ستاره، فقط براي سنيها است؟ اين علامت از كجا آمده است؟ آيا ايشان به عنوان يك شيعه ميتواند از اين انگشتر يا گردنبند استفاده كند يا خير؟ 2. بنابر عقيده ما شيعيان، حضرت علي (عليه السلام) از تمامي أنبياء (عليهم السلام)، به جز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) أفضل هستند. ولي در كتاب شبهاي پيشاور، آقاي شيرازي در مناظرهاي كه داشتند، گفتهاند كه امامت از پيامبران اولوا العزم (عليهم السلام) پايينتر است و از ساير پيامبران (عليهم السلام) بالاتر است؛ البته اين برداشتي است كه من داشتهام. چون من كتاب انگليسياش را خواندهام. 3. أهل سنت، حديثي را از كتاب كافي ميآورند و ميگويند كه آقاي مجلسي (ره) يا شيخ صدوق (ره) هم تصحيح كردهاند آن را و اين است كه از امام صادق (عليه السلام) پرسيدهاند: آيا ائمه (عليهم السلام) بالاتر هستند يا پيامبران (عليهم السلام)؟ ايشان هم فرمودند: پيامبران (عليهم السلام). در اين مورد هم توضيح بفرماييد. جواب 5 : 1. اگر طلا باشد، حرام است. اگر علامت ستاره و غيره داشته باشد، اگر اينها هم حاكي از يك جرياني باشد، مانند صليب، جايز نيست. ولي اگر بر روي آن، آيات قرآن نوشته شده باشد يا أسماء إلهي روي انگشتر نوشته شده باشد، هيچ اشكالي ندارد. البته اين را هم خدمت دوستان عرض كنم كه اگر كسي شرف الشمس دارد، توجه داشته باشد كه اين، يكي از أدعيهاي است كه اسم أعظم إلهي در آن است و يك شكل ستاره دارد و درون آن چيزي را هم مينويسند و اين ستاره نيست، شبيه ستاره است. 3 ، 2. در اين مورد، خيلي سؤال شده است كه آيا ائمه (عليهم السلام) از أنبياء (عليهم السلام) أفضل هستند يا خير؟ إن شاء ا... در جلسهاي عرض خواهيم كرد. ولي طبق آيه مباهله و رواياتي كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است: علي از من است و من از علي هستم و ... . و نسبت به ائمه (عليهم السلام) و حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) هم فرمودهاند، عقيده شيعه اين است كه حضرت علي (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) هر چه دارند، از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دارند. حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايد: أنا عبد من عبيد محمد (صلي الله عليه و آله). من بندهاي از بندگان محمد (صلي الله عليه و آله) هستم. الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص90 ولي نسبت به ديگر أنبياء (عليهم السلام)، ما دليل قطعي از كتاب و سنت داريم كه ائمه (عليهم السلام) از تمام أنبياء (عليهم السلام)، حتي أنبياء أولوا الأمر (عليهم السلام) هم أفضل بودند؛ ما دليل داريم. به قول اين آقايان، اجتهاد ما اين است و فرضاً هم اگر اشتباه كرده باشيم، در اين اجتهادمان، خداوند يك ثواب هم به ما خواهد داد. * * * * * * * سؤال 6 : 1. ما شيعيان اعتقاد داريم كه أهل بيت (عليهم السلام)، حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و حسنين (عليهما السلام) هستند، به علاوه شخص پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله). سؤال اين است كه آيا همسران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم جزء أهل بيت (عليهم السلام) محسوب ميشوند يا خير؟ چون يك أمر بديهي است كه همسر انسان هم جزء خانه و أهل بيت او محسوب شود. 2. وقتي قرآن جمعآوري شد، آيا آيات منسوخه قرآن هم مندرج در قرآن است يا خير؟ نمونههايي را ذكر بفرماييد. 3. در مورد شخص منفوري مانند زياد بن ابيه، كمابيش شنيدهايم و خواندهايم. در زمان حكومت حضرت علي (عليه السلام)، اينگونه كه طبري آورده است، حضرت علي (عليه السلام) ايشان را در حكومت فارس مأمور كردهاند. استفاده از چنين شخص پليدي، قبل از آنكه ماجراي معاويه پيش بيايد، آيا اين مطلب صحت دارد؟ اگر صحت دارد، علت استفاده حضرت علي (عليه السلام) از ايشان در حكومت فارس چه بوده است؟ جواب 6 : 1. أولاً: يكدفعه ميگوييم كه زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، آيا از نظر أهل لغت و عرف، أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند يا خير؟ بله، زنان هر كسي، جز أهل اوست. در رابطه با حضرت موسي (عليه السلام) آمده است: قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آَنَسْتُ نَارًا سوره قصص/آيه29 در رابطه با حضرت ابراهيم (عليه السلام) هم همينگونه آمده است. ثانياً: ولي دعوا و اختلاف ما با أهل سنت اين نيست كه آيا زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم جز أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند يا خير؟ بحث ما بر اين است كه آيه تطهير كه ميفرمايد: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا سوره أحزاب/آيه33 و هر گونه رجس و پليدي را از أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) برداشته است، آيا اين آيه با اين شاخصهها، تحت عنوان أهل البيت، شامل زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم ميشود يا نميشود؟ ما به دنبال اين هستيم. بر فرض هم بگوييم كه در عرف اينگونه است كه همسر هر كسي، أهل بيت اوست. ما بر سر اين مسئله اختلاف نداريم. اختلاف ما اين است كه آيا اين آيه، شامل زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم هست يا خير؟ ثالثاً: آقاي آلوسي وهابي، از مفسران بنام أهل سنت ميگويد: أن النساء المطهرات غير داخلات في أهل البيت الذين هم أحد الثقلين. زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، داخل در أهل بيتي كه يكي از ثقلين است، نيستند. تفسير الآلوسي، ج22، ص16 جناب آقاي طحاوي، از فقهاء و متكلمين نامي أهل سنت، در مشكل الآثار، جلد 1، صفحه 230، حديث 782 اين تعبير را دارد: أن المراد بما فيها هم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و علي و فاطمة و الحسن و الحسين دون ما سواهم. مراد از آيه تطهير، رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و علي و فاطمه و حسن و حسين هستند و غير از اينها را شامل نميشود. در صفحه 231 هم صراحت دارد كه اين آيه، منحصراً مربوط به أهل بيت (عليهم السلام) است. همين مطلب را جناب قسطلاني در المواهب اللدنية، صفحه 529 آورده است. آقاي إبن حجر هيثمي در الصواعق المحرقة، صفحه 143 آورده است. آقاي ملا علي قاري در شرح كتاب فقه اكبر آقاي أبو حنيفه، صفحه 210 آورده است. جناب سمهودي در جواهر العقدين، صفحه 204، باب اول آورده است كه اين آيه تطهير، شامل زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست. رابعاً: بر فرض اينها هم نگفته باشند، خود زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم ادعا نكردهاند. شما يك روايت بياوريد كه مثلاً عايشه، ام سلمه، حفصه يا ام حبيبه در يك روايت ضعيفي گفته باشند كه ما هم مشمول آيه تطهير هستيم. دعواي ما بر سر آيه تطهير است. وگرنه دعواي بر اين نيست كه عرفاً يا لغةً چه ميگويند. دعواي ما در آنجا نيست و آنجا هم مشكلي را حلّ نميكند. اينها واضح و روشن است. خامساً: مضافاً كه خود آيه خيلي واضح و روشن است: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا سوره أحزاب/آيه33 يك بار كلمه بيت در قبل از اين آيه آمده است و يك بار هم در بعد از اين آيه آمده است و در هر دو هم كلمه بيوت آمده است: وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ سوره أحزاب/آيه33 وَ اذْكُرْنَ مَا يُتْلَي فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آَيَاتِ اللَّهِ سوره أحزاب/آيه34 پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم فقط يك زن نداشت؛ زنان متعددي داشت كه واژه بيوت آمده است. ولي در آيه تطهير، كلمه بيت آمده است: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا اين خيلي واضح و روشن است. سادساً: مضافاً لحني كه در رابطه با زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است، لحن توبيخي و تهديدي است: يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا سوره أحزاب/آيه28 وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآَخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا سوره أحزاب/آيه29 يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ سوره أحزاب/آيه30 يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا سوره أحزاب/آيه32 وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي سوره أحزاب/آيه33 تمام اينها، لحن تهديد و توبيخ است. ولي وقتي به آيه تطهير ميرسد، لحن تمجيدي و تكريمي دارد. 2. بله، آيات منسوخه، در قرآن وجود دارد. مثلاً در آيه 187 سوره بقره ميفرمايد: أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَي نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفَا عَنْكُمْ فَالْآَنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ وَ لَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آَيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ وقتي روزه ميگرفتند، به مجرد اينكه نماز ميخواندند، در حاليكه افطار نكرده بودند، كسي حق نداشت غذا بخورد و شبهاي ماه رمضان با همسرانشان نزديكي كنند. يكي ديگر از موارد منسوخه، حرمت همخوابگي با همسر بوده كه نسخ شده است. 3. در اين مورد هم بايد بگوييم كه اگر بنا بود أمير المؤمنين (عليه السلام) فقط از افراد مورد تائيد خودش استفاده كند، شايد به اندازه تعداد انگشتان دستش هم كسي نميماند. حتي نسبت به إبن عباس، پسر عموي خودش مشكلاتي داشت و نسبت به عثمان بن حنيف كه به بصره ميآيد و در يك مجلس مهماني شركت ميكند كه فقط ثروتمندان را دعوت كردهاند، ايشان را توبيخ ميكند: و ما ظننت أنك تجيب إلي طعام قوم عائلهم مجفو و غنيهم مدعو. فانظر إلي ما تقضمه من هذا المقضم، فما اشتبه عليك علمه فالفظه و ما أيقنت بطيب وجوهه فنل منه. گمان نميكردم مهمانيِ مردمي را بپذيري كه نيازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شدهاند. انديشه كن در كجايي و بر سر كدام سفره ميخوري؟ پس آن غذايي كه حلال و حرام بودنش را نميداني دور بيفكن و آنچه را به پاكيزگي و حلال بودنش يقين داري، مصرف كن. ألا و إن لكل مأموم إماما يقتدي به و يستضئ بنور علمه، ألا و إن إمامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه. ألا و إنكم لا تقدرون علي ذلك و لكن أعينوني بورع و اجتهاد و عقة و سداد. آگاه باش! هر پيروي را امامي است كه از او پيروي ميكند و از نور دانشش روشني ميگيرد، آگاه باش! (من) امام شما از دنياي خود به 2 جامه فرسوده و 2 قرص نان رضايت داده است، بدانيد كه شما توانايي چنين كاري را نداريد، امّا با پرهيزكاري و تلاش فراوان و پاكدامني و راستي، مرا ياري دهيد. نهج البلاغه، نامه45 أمير المؤمنين (عليه السلام) دل پرخوني داشت و مظلوميتش در يكجا يا چند جا نبود. حتي أمير المؤمنين (عليه السلام) در ميان ياران خودش در اوج مظلوميت بود. خدا ميداند كه مظلوميت أمير المؤمنين (عليه السلام)، همان است كه در زيارتنامه آمده است: السلام عليك يا ولي الله، أنت أول مظلوم و أول من غصب حقه. الكافي للشيخ الكليني، ج4، ص569 ـ من لا يحضره الفقيه للشيخ الصدوق، ج2، ص587 ـ تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج6، ص28 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج14، ص394 ـ كامل الزيارات لجعفر بن محمد بن قولويه، ص95 أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: و لقد أصبحت الأمم تخاف ظلم رعاتها و أصبحت أخاف ظلم رعيتي. و هر آينه، ملّتهاي جهان صبح ميكنند در حاليكه از ستم زمامدارانشان در ترس و وحشت هستند و من صبح ميكنم در حاليكه از ستمگري پيروان خود وحشت دارم. نهج البلاغه، خطبه 97 در جنگ خوارج، ياران حضرت علي (عليه السلام) شمشير بر روي ايشان ميكشند! با اين وضعيت، حضرت علي (عليه السلام) چه كار بايد بكند؟ تا جايي كه أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: لوددت أني لم أركم و لم أعرفكم، معرفة و الله جرت ندما و أعقبت سدما، قاتلكم الله! لقد ملأتم قلبي قيحا و شحنتم صدري غيظا و جرعتموني نغب التهمام أنفاسا و أفسدتم علي رأيي بالعصيان و الخذلان. چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نميديدم و هرگز نميشناختم، شناسايي شما، سوگند به خدا! كه جز پشيماني حاصلي نداشت و اندوهي غمبار سرانجام آن شد. خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پر خون و سينهام از خشم شما مالامال است، كاسههاي غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد و با نافرماني و ذلّتپذيري، رأي و تدبير مرا تباه كرديد. نهج البلاغه، خطبه 27 أللهم إني قد مللتهم و ملوني و سئمتهم و سئموني، فأبدلني بهم خيرا منهم و أبدلهم بي شرا مني. خدايا! من اين مردم را با پند و تذكّرهاي مداوم خسته كردم و آنها نيز مرا خسته نمودند، آنها از من به ستوه آمده و من از آنان به ستوه آمده و دلشكستهام. به جاي آنان، افرادي بهتر به من مرحمت فرما و به جاي من، بدتر از من بر آنها مسلّط كن. نهج البلاغه، خطبه 25 افرادي را أمير المؤمنين (عليه السلام) ميآورد كه ظاهر الصلاح هستند. إن شاء ا... اگر فرصت شد، مطالبي را راجع به أبو موسي أشعري بيان خواهم كرد. إبن عباس ميآيد براي أبو موسي أشعري واسطه ميشود كه آدم خوبي است و ميبينيم كه چه مصيبتهايي را أبو موسي أشعري بر سر أمير المؤمنين (عليه السلام) ميآورد و چه مصيبتها، مشكلات و توطئههايي را عليه أمير المؤمنين (عليه السلام) انجام ميدهد. أبو موسي أشعري كه مثلاً بهترين بوده است، اينگونه ميشود. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: محمود -
تاريخ: 31 فروردين 90 - 18:22:48
با سلام از استاد ارجمند جناب دکتر سيد محمد حسيني قزويني بسيار تشکر مي کنم. به اين منطق محکم شيعه و داشتن علمائي همچون دکتر قزويني افتخار مي کنم. از بيانات جنابعالي استفاده فراوان نمودم. از طرفي چون متأسفانه نمي رسم برنامه هاي جناب دکتر را به صورت زنده و مستقيم بگيرم ، مجبور ميشم که مطالب را در اينجا دنبال کنم. موفق و پيروز و سربلند باشيد. |
2 |
نام و نام خانوادگي: سيد حسين علوي -
تاريخ: 27 آبان 90 - 00:13:24
سلام عليكم امروز از شبكه تلويزيوني ولايت به فرمايشات استاد گرامي جناب آقاي حجت الاسلام قزويني گوش مي كردم. ايشان در پاسخ به شبهه يكي از اهل تسنن كه مطرح كردند كه آيا حضرت پيامبر در طول 23 سال تنها سه چهار نفر را تربيت كرده اند قوم نوح را مثال زدند كه پس از 950 سال تبليغ دين از جانب آن حضرت عده اي قليل ايمان آوردند. پرسش بنده اين است كه بر خلاف قوم نوح تعداد كثيري در زمان حيات حضرت پيامبر به رسالت ايشان ايمان آوردند و در اين راه چه سختيها و مرارتها كه متحمل نشدند. آيا قياس مذكور صحيح است؟ با تشكر از روشنگريهاي شما جواب نظر: با سلام دوست گرامي در آيه قرآن امده است «وما يومن اكثرهم بالله الا وهم مشركون» همچنين آمده است «قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا ولكن قولوا اسلمنا ولما يدخل الايمان في قلوبكم» آنچه در نزد خداوند مهم است ايمان است و نه اسلام ظاهري ؛و نتيجه عدم ايمان با عدم اسلام در آخرت يكي است . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
3 |
نام و نام خانوادگي: سيد محمد حسيني -
تاريخ: 28 آبان 90 - 15:12:15
جواب نظر جناب---------------------------------- سيد حسين علوي --------------------------------------- اين را بايد اهل سنت پاسخ بدهند كه صحيح بخاري در روايت 6587 ميگويد اكثر صحابه بعد از پيامبر (ص) مرتد ميشوند. يا علي |