* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 22 شهريور 1389 | تعداد بازديد: 1720 | |
عصمت ائمه اطهار (عليهم السلام) 04 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: عصمت ائمه اطهار (عليهم السلام) 04 شبكه جهاني ولايت : 22 / 06 / 1389 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب آدرس منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي أعرابي از طرفي نميدانم به خاطر عيد سعيد فطر، خدمت امام زمان (عليه السلام) تبريك عرض كنم و از طرفي هم به خاطر دل داغدار حضرت نميتوانم تبريك بگويم و بايد تسليت عرض كنم. حتما عزيزان هم در جريان هستند كه امروز، اتفاقي افتاد كه دل همه مسلمانان، شيعيان و بالأخص دل طليعهدار مذهب شيعه حضرت صاحب الأمر (عليه السلام) را جريحهدار كرد. اين اتفاق در بعضي از كشورها، بالأخص در ايالات آمريكا رخ داد. موضوع بحث من قرآنسوزي است و از استاد حسيني قزويني درخواست ميكنم كه در همين شروع كلام، مطالبي را بفرمايند. قبل از برنامه هم علت پوشيدن عباي سياه توسط استاد حسيني قزويني را جويا شدم و ايشان اشاره به اين موضوع داشتند كه از باب عزا اين كار را كردهاند. استاد حسيني قزويني بنده هم ضمن تبريك عيد سعيد فطر خدمت آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء)، عصاره عالم هستي و آن نازنين وجودي كه «بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبتت الأرض و السماء» و عرض تسليت به خاطر اين عمل زشت، شنيع و وقيحي كه توسط برخي از تندروها و افراطيها در آمريكا اتفاق افتاد. با اينكه خود آن كشيش تندرو، ديوانه و وحشي (البته با عرض معذرت از وحشيها) آقاي جونز اعلام كرده بود از قرآنسوزي منصرف شده، ولي بستري را فراهم كرد كه امروز در بعضي از ايالات، قرآن، اين كلام آسماني و اين كتاب مقدس اسلامي به آتش كشيده شد. ما اين عمل را محكوم نموده و مسبّبان اين عمل را يك نوع ديوانگي و وحشيگري تلقي ميكنيم؛ البته اگر به ديوانگان و وحشيها جسارت نشود. چند نكته را خدمت بينندگان عزيز كه در سرتاسر جهان هستند و عرض ما را ميشنوند و اين برنامه را مشاهده ميكنند، بيان ميكنم. نكته اول: ما مسلمانان بايد مراقب باشيم. چون دست شياطين، از آستين بيرون آمده تا مقدمات و بستري را فراهم كنند تا مسلمانان را در سراسر جهان در تگنا قرار دهند و از فعاليت مسلمانان جلوگيري كنند. عزيزان دقت كنند كه با اين پديده، برخورد احساساتي نكنند. چه بسا چند نفر مسلمان شيعه و سني، به خاطر اين قضيه، مقدساتشان جريحهدار شود و به يك عمل تلافيجويانه دست بزنند كه قطعاً به صلاح جهان اسلام و مسلمين نيست. دشمنان ما همين را ميخواهند كه اين بستر فراهم شود و ما هم عكس العمل نشان دهيم و اين عكس العمل را وسيلهاي قرار بدهند تا ما را در سراسر جهان در تگنا قرار بدهند و مساجد مسلمانان را ببندند و تكايا و مجامع علمي ما را مسدود كنند. پس عزيزان دقت كنند كه با احساساتي برخورد كردن، بهانه به دست دشمنان ندهند. بلكه ما به عكس، اعلام ميكنيم كه مسيحيان تايع حضرت عيسي (عليه السلام)، در نزد ما محترم هستند و يهوديان تايع حضرت موسي (عليه السلام)، در نزد ما محترم هستند و انجيل، كتاب آسماني حضرت عيسي (عليه السلام)، در نزد ما گرامي است و آن را ميبوسيم و روي چشممان قرار ميدهيم و تورات حضرت موسي (عليه السلام)، در نزد ما احترام ويژهاي دارد و آن را ميبوسيم و روي چشممان قرار ميدهيم. گرچه آنها به مقدّسترين مقدّس ما جسارت ميكنند. بينندگان عزيز توجه كنند كه تا آنجا كه بنده اطلاع دارم، حتي در خود آمريكا، تمام كليساها و كشيشان و اسقفها، اين عمل را محكوم كردند و تعداد انگشتشماري افراطي و عُقدهاي هستند كه اين كار را انجام دادهاند و عمل يك عده افراطي را ما به حساب مسيحيت نميگذاريم. نكته دوم: اين نكته را براي بينندگان عزيز، به چگونه عزيزان أهل سنت، حتي جوانان و انديشمندان وهابي عرض ميكنم كه بايد بدانيم انگيزه اين عمل چه بوده است و چرا يكدفعه يك كشيش ديوانهاي تصميم ميگيرد قرآن را آتش بزند؟ ايشان در بيانيهاي كه به خاطر اين قضيه صادر كرده بود، چند نكته را در آن بيانيه اعلام كرده بود.
1ـ اين قرآنسوزي در حقيقت يك انتقامي است از قربانيان واقعه 11 سپتامبر 2001 ميلادي. 2ـ اين كار براي مقابله با دين اسلام است.
من تقاضا دارم كه بينندگان عزيز، به ويژه عزيزان أهل سنت، دقايقي را به دور از تعصب مذهبي به عرائض بنده توجه كنند. چرا قرآنسوزي؟ شايد اين آغاز راه باشد و به دنبال اين، سناريوها و طراحيهاي زيادي باشد و برنامههاي متعددي هم در پشت پردهها براي ما تدارك ديدهاند. يكي از انگيزههاي اينها اين است كه ميگويند اسلام، ساخته شيطان است. چرا ميآيد كتابي به اين نام مينويسد و شعار خود را براي سوزاندن قرآن اعلام ميكند يا سلمان رشدي مرتدّ ميآيد كتاب آيات شيطاني را مينويسد؟ برادران عزيز! سروران گرامي! جوانان عزيز أهل سنت! دانشمندان عزيز أهل سنت! ائمه جمعه و جماعات! اساتيد محترم دانشگاههاي أهل سنت كه عرائض بنده را ميشنويد! آيا احساس نميكنيد كه ما اين بستر را براي آنها فراهم كردهايم تا آنها به اين نتيجه برسند كه اسلام، ساخته و پرداخته شيطان است؟ آيا بعد از 15 قرن، هنوز به اين فكر نيفتادهايم كه احاديث جعلي و ساخته و پرداخته يهوديان و مسيحيان مانند كعب الأحبارها و تميم داريها كه در كتابهاي صحيح وارد كردهاند و ما امروز اين كتابها را مقدس ميشماريم و هرگونه تحقيق و پژوهش در اين كتابها را نوعي خلاف و بدعت ميدانيم؟ آيا وقت آن نرسيده است كه در اين كتابها تجديد نظر كنيم؟ آيا در همين كتاب صحيح بخاري، جلد 2، صفحه 32 ، كتاب سجود القرآن، باب سجود المسلمين مع المشركين، آيات شيطاني و حديث غرانيق مطرح نشده است؟ تا كِي ميخواهيم اين روايات جعلي و ساخته و پرداخته يكدسته از نفوذيهاي يهوديان و مسيحيان را تكرار كنيم؟ آيا همين آقاي طبري كه به تعبير إبن تيميه: «كتاب تفسير او از تفسيرهاي معتبر و خالي از موضوعات است»، قضيه آيات شيطاني را مطرح نميكند؟ تفسير الطبري، ج17، ص245 آقاي سيوطي در كتاب الدر المنثور، جلد 4، صفحه 366 با سند صحيح نقل ميكند در رابطه با «أفرأيتم اللات و العزي و منات الثالثة الأخري، تلك الغرانيق العلي» ميگويد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به همراه مشركين در برابر بتها سجده ميكنند و اين مايه خوشحالي مشركين ميشود. به طوريكه جبرئيل نازل ميشود و ميفرمايد: يا رسول الله! من اين آيه را براي تو نخوانده بوده و شيطان بر زبان تو جاري كرد. بعد از اين ماجرا هم اين آيه شريفه نازل ميشود: وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آَيَاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ سوره حج/آيه52 اين قضيه، قضيهاي نيست كه مرتبط با آيات إلهي و قرآن باشد. لذا از عزيزان تقاضا ميكنيم مقداري دقت كنيم كه اين آيات شيطاني در كتابهاي صحيح چكار ميكند؟ آيا وقت آن نرسيده است كه ما آنها را پاكسازي كنيم؟ اگر در كتابهاي شيعه هم باشد، ما موظف هستيم اينچنين روايات جعلي و ساخته و پرداخته را كه مغرضاني براي ضربه زدن به اسلام، مسلمان شده بودند، همانند تميم داري و كعب الأحبارها و بازرگانان حديث مانند أبو هريره، از كتابهايمان پاك كنيم. نكته سوم: چون ما بحث سياسي نداريم و شبكه ما هم سياسي نيست، روي قضيه پشت پرده اين ماجرا حرفي نداريم، ولي چه شد كه يكدفعه قضيه 11 سپتامبر به پاي مسلمانان نوشته شد؟ چه شد كه انگشت اتهام در همان لحظات اول، متوجه جهان اسلام شد و جنگ ميان صليب و اسلام مطرح شد؟ آيا نه اين است كه اين وهابيهايي كه امروز استخواني در گلوي مسلمانان و خاري در چشم مسلمانان شدهاند، اين بستر را فراهم كردند تا انگشت اتهام متوجه جهان اسلام شود؟ آيا اين ترورها و آدمكشيها و اين انفجارها و انتحارها و اين كارهاي ضد بشري و ضد انساني كه توسط يك عده وهابي افراطي انجام ميگيرد، آيا اين زمينه را فراهم نميكند كه اسلام در دنيا به عنوان يك دين خشن و ترور و آدمكش معرفي شود؟ چرا ما مسلمانان ساكت نشستهايم؟ چرا همه انديشمندان، در يك صف واحد، در برابر يكدسته وهابي تندرو نميايستيم و اينها را مفتضح نميكنيم؟ تا كِي بايد از إبن تيميه به عنوان شيخ الإسلام تعبير كنيم؟ به تعبير محمد بن محمد بخاري: هر كس به إبن تيميه شيخ الإسلام بگويد، كافر است. چون او شيخ اسلام نبوده است و به اسلام ضربه زده است. وقتي إبن تيميه حكم كفر تمام مسلمانان را صادر ميكند و حتي به بهانههاي مختلفي مانند بحث توسل به قبور أنبياء (عليهم السلام) ميگويد: من يأتي إلي قبر نبي او صالح و يسئلها حاجته، فهذا شرك صريح، يجب أن يستتاب صاحبه، فإن تاب و إلا قتل. هر كس به كنار قبر پيامبري يا صالحي برود و به او متوسل شود و حاجتي را از او بخواهد، اين كار شرك، صريح است و واجب است توبه داده شود و اگر توبه كرد كه هيچ و اگر توبه نكرد بايد كشته شود. زيارة القبور لإبن تيميه، ص156 آيا اين ترورها و اين آدمكشيها، برخاسته از اين تفكر ضد اسلامي و ضد قرآني نيست؟ محمد بن عبد الوهاب كه امروز به عنوان يك اصلاحگر مطرح است، آيا واقعاً اصلاحگر بود يا با تفكرات خودش، تكفير مسلمانان و دستور قتل مسلمانان شيعه و سني را صادر كرد؟ محمد بن عبد الوهاب در كتاب كشف الشبهات، صفحه 58، چاپ دار القلم بيروت صراحت دارد: و إن قصدهم الملائكة و الأنبياء و الأولياء يريدون شفاعتهم و التقرب إلي الله بذلك، هو الذي أحل دماءهم و أموالهم. اگر كسي متوسل به ملائكه و أولياء و أنبياء شود و از آنها درخواست شفاعت كن و به وسيله آنها به خداوند تقرب بجويد، خون و اموالش هدر است. آيا اينها زمينهساز نيست؟ آيا مسلمانان شيعه و سني، از صدر اسلام كه توسل به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميكردند و براي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بارگاه ساختند و همين گنبد سبز را بر بالاي قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بنا نهادند، اين نشان از إجماع و اتفاق مسلمانان ندارد؟ يكدسته افراد افراطي به بهانههاي واهي، خون مسلمانان و غير مسلمانان را مباح ميكنند. مفتي مكه مكرمه، جناب احمد زيني دحلان ميگويد: وقتي محمد بن عبد الوهاب در عربستان سعودي در منطقه نجد ظهور كرد، فتوا داد بر اينكه غير از وهابيها، تمام مسلمانان كافر هستند. اگر كسي ميخواست وارد آيين وهابيت بشود، بايد چند شهادت را بر زبان جاري ميكرد تا او را به عنوان يك مسلمانان قبول ميكردند. اول: شهادت بر وحدانيت خداوند و دوم: شهادت بر رسالت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله). اين مسلمانان هر چقدر ميگفتند كه ما نماز ميخوانيم و زكات ميدهيم و حج ميرويم، محمد بن عبد الوهاب به آنها ميگفت: شما نماز و حج را در حال شرك انجام ميداديد و امروز كه ميخواهيد وارد آيين وهابيت بشويد، تازه مسلمانان شدهايد. آيا با گفتن شهادتين، او را رها ميكردند؟ خير. بايد شهادت سوم را بر زبان جاري ميكرد. سوم: شهادت بر اينكه پدر و مادرم كه توفيق ورود به آيين وهابيت را نداشتند، به حال كفر از دنيا رفتهاند و نبايد براي آنها طلب مغفرت كنم. چهارم: شهادت بر اينكه تمام علماء اسلام كه قبل از ظهور وهابيت از دنيا رفتهاند، به حال كفر از دنيا رفتهاند و نبايد براي آنها آنها طلب مغفرت كنم. جالب اين است كه زيني دحلان، مفتي مكه مكرمه (متوفاي 1305 هجري) ميگويد: فإن شهدوا بذلك قبلوهم و إلا أمروا بقتلهم. اگر يك مسلمان اين 4 شهادت را بر زبان جاري ميكرد، او را به عنوان يك مسلم قبول ميكردند، وگرنه او را ميكشتند. الدرر السنية في الرد علي الوهابية لأحمد زيني دحلان، ص46 ـ الفجر الصادق لجميل صدقي الزهاوي، ص17 ـ كشف الارتياب في أتباع محمد بن عبد الوهاب للسيد محسن الأمين، ص135 به نقل از خلاصة الكلام زيني دحلان، ص229 من از همه عزيزان بيننده شيعه و سني و جوانان وهابي كه امروز بيداري خوبي در ميان آنها ايجاد شده است، تقاضا دارم كه ضمن محكوم كردن اين قرآنسوزي كه يك عمل شنيع، زشت، وقيح و ضد بشري است، از پاسخ دادن احساسي به اين ديوانگي پرهيز كنند. كشورهاي اسلامي، به ويژه كنفرانس اسلامي دقت كنند كه در اين زمينه، برخورد مناسب و قاطع داشته باشند و بهانه به دست دشمن براي سركوبي مسلمانان ندهند و اين عمل را محكوم كنند و فكري براي عدم تكرار اين قضايا در آينده بيانديشند. * * * * * * * آقاي أعرابي با صرفنظر از آيات و روايات صحيح در مورد عصمت ائمه (عليهم السلام)، آيا از نظر عقلي هم ميتوانيد عصمت ائمه (عليهم السلام) را اثبات كنيم يا خير؟ استاد حسيني قزويني سؤال خوبي است كه آيا ما با صرفنظر از آيات و روايات، عصمت امام (عليه السلام) را و عصمت كسي حجت و جانشين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است، استفاده كنيم يا خير؟ بنده عرض ميكنم بله. اگر مقداري اين پردههاي تعصب را كنار بزنيم و وابستگيمان را به بعضي از يافتههاي بافته سابقمان را پاره كنيم، چند نكتهاي را اشاره ميكنم تا بينندگان عزيز خوب توجه كنند كه آيا ميتوانيم با صرفنظر از آيات و روايات و با استفاده از عقل، عصمت ائمه (عليهم السلام) را اثبات كنيم يا خير؟ دلائل عقلي بر اثبات عصمت ائمه (عليهم السلام) دليل عقلي اول: اعتماد بينندگان عزيز! پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و چه امام (عليه السلام)، بيانگر شريعت هستند و اگر ما كسي را به امامت برميگزينيم و به امامت او معتقد ميشويم، امام يعني كسي كه ما ميخواهيم از او در گفتار، كردار، سنت و سيرت پيروي كنيم. اگر ما معتقد نباشيم كه اين امامْ معصوم است و بدانيم كه گاهي خطا و گناه ميكند و گاهي فراموشي بر او عارض ميشود، آيا با اين ديد كه امام (عليه السلام) داراي خطا و نسيان است، ميتوانيم به كلام او اعتماد كنيم يا خير؟ هر جملهاي كه از امام (عليه السلام) به ما برسد، آيا اين احتمال را ميدهيم كه شايد از روي خطا باشد؟ شايد از روي هوا و هوس و جلب منفعت باشد؟ شايد امام (عليه السلام) فراموش كرده و به جاي يك حكمي، حكم ديگري را بيان كرده است؟ اذا جاء الإحتمال، بطل الإستدلال. لذا ما معتقديم اگر امام (عليه السلام) بخواهد به عنوان امام و پيشواي ديني باشد و گفتار او بيانگر شريعت باشد، بدون اينكه براي او قائل به عصمت باشيم، نميتوانيم به او اعتماد داشته باشيم. دليل عقلي دوم: نقض غرض خداوند بشر را آفريد و هدف نهايي از خلفت بشر، رساندن بشر به كمالات لايق اوست و پيامبران (عليهم السلام) و ائمه (عليهم السلام) آمدند تا بشر را به آن كمالاتي كه لايقش است، هدايت كنند. اگر خود امام (عليه السلام) از آن مسير صراط مستقيم و كمال منحرف شود، با گناه، خطا، نسيان و لغزش، چگونه ميتواند ما را به كمال و صراط مستقيم برساند؟ لذا اگر امام (عليه السلام) معصوم نباشد، آن غرض إلهي از خلفت بشر و بعثت رسولان (عليهم السلام) و انتخاب ائمه (عليهم السلام)، حاصل نميشود. در حقيقت، بدون عصمت، جامعه ما به جاي اينكه با رهبري امام (عليه السلام) به كمالات برسد و وارد صراط مستقيم شود، چه بسا وارد راههاي انحرافي شود و اين خلاف آن غرضي است كه خداوند، أنبياء (عليهم السلام) و ائمه (عليهم السلام) را براي آن مبعوث و شريعت را براي ما تشريع كرده است. دليل عقلي سوم: مصالح و مفاسد احكام إلهي شيعه و سني، همه معتقديم كه هر حكمي از طرف خداوند برسد كه واجب يا مستحب باشد، مصلحتي پشت پرده وجود دارد، چه بدانيم و چه نداريم و هر حكم حرمت يا كراهتي از طرف خداوند برسد، مفسدهاي پشت پرده وجود دارد. يعني هر حكمي از احكام إلهي، تابع مصالح و مفاسد است و اين مصالح و مفاسد است كه ميتوانند ما را به كمالات برسانند. اگر امام (عليه السلام) بخواهد خلاف، گناه و خطا انجام دهد يا فراموش كند و به جاي يك حكم واجب، حكمي حرام را بيان كند يا به جاي يك حكم حرام، حكمي واجب را مطرح كند، در حقيقت جاي اين مصالح و مفاسد جابهجا شده است و حكمي كه قرار بود با مصلحتش ما را به كمالات برساند، با مفسدهاش ما را به انحراف ميرساند. لذا، اگر امام (عليه السلام) معصوم نباشد، آن مفاسد و مصالحي كه شارع مقدس براي ما تبيين كرده است را نميتواند به ما برساند. دليل عقلي سوم: مصالح و مفاسد احكام إلهي از أدلهاي كه حتي بعضي از بزرگواران أهل سنت درباره عصمت أنبياء (عليهم السلام) آوردهاند، آنها هم عمدتاً همين نظريه را دارند، مانند امام قرطبي در كتاب جامع الأحكام، جلد 1، صفحه 308 بيان ميكند. امام (عليه السلام)، أسوه براي مردم است و اگر كاري را كه به مردم ميگويد، خودش عمل نكند، ما از بينندگان عزيز سؤال ميكنيم كه آيا مردم ميتوانند به حرفهاي او اعتماد كنند؟ آيا اين، خلاف سخن خداوند در آيه 2 و 3 سوره صف نيست كه ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ / كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ اي كساني كه ايمان آوردهايد! چرا سخني ميگوييد كه خودتان به آن عمل نميكنيد / اين گناه بزرگي است در نزد خداوند كه چيزي را بگوييد كه خودتان به آن عمل نميكنيد. دليل عقلي چهارم: برهان بطلان تسلسل ما معتقد هستيم كه نصب امام (عليه السلام)، يك لطف إلهي است. قاعده لطف، همانگونه كه موجب بعثت أنبياء (عليهم السلام) هست، موجب تعيين ائمه (عليهم السلام) و أوصياء هم هست. علت نصب پيامبران (عليهم السلام)، خطاپذيري مردم است. پيامبر و امام (عليهم السلام) ميآيند تا خطاي مردم را اصلاح كنند. اگر خود امام (عليه السلام) دچار خطا شود، نياز دارد به يك فرد ديگري تا خطاي او را اصلاح كند و آن فرد هم اگر خطاناپذير باشد، پس معصوم است و ما او را به عنوان امام ميپذيريم و اگر خود او هم خطاپذير باشد، احتياج به يك اصلاحگري دارد كه تا خطاي او را اصلاح كند. به همين شكل اين تسلسل ميآيد و ادامه پيدا ميكند. بزرگان ما هم در فلسفه ثابت كردهاند كه تسلسلْ باطل است؛ همانگونه كه دور هم باطل است. با توجه به اين چند نكتهاي كه اشاره شد، عصمت امام (عليه السلام) بايد براي ما محرز باشد؛ عصمت از خطا، لغزش، فراموشي و نسيان و عصمت از هرگونه گناه. چون اگر او معصوم از اينها نباشد، اعتماد ما به او سلب ميشود و هدف نهايي خلقت بشر كه رسيدن به كمالات است، صورت نميگيرد و فلسفه تشريع شريعت كه تابع مصالح و مفاسد است، انجام نميگيرد. با اين مقدمه، عقل ما حكم ميكند كه امام (عليه السلام) بايد از هر جهت معصوم باشد. * * * * * * * آقاي أعرابي نظر علماء شيعه در مورد عصمت أهل بيت (عليهم السلام) و ائمه معصومين (عليهم السلام) چيست؟ استاد حسيني قزويني اين موضوع را وهابيت خيلي با آب و تاب مطرح ميكنند و تصور ميكنند كه مثلاً ما منكر عصمت ائمه (عليهم السلام) هستيم يا عقبنشيني ميكنيم. بله، در رابطه با تحريف قرآن، اين را ما إفتراء به شيعه ميدانيم و هيچ شيعهاي را پيدا نميكنيد كه قائل به تحريف قرآن باشد. اگر هم يكي دو نفر در اين 15 قرن، سخني گفته باشد يا ايهام داشته باشد، از آقايان أهل سنت هم چندين برابر هستند كه قائل به تحريف قرآن هستند و صحيح بخاري و صحيح مسلم مملوّ از احاديث تحريف قرآن است. در قضيه عصمت، ما معتقد به عصمت ائمه (عليهم السلام) هستيم و بزرگان ما از همان روز اول قائل به عصمت ائمه (عليهم السلام) بودند. بنيانگزار عصمت ائمه (عليهم السلام)، خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بود و خود قرآن، زيربناي فكري عصمت ائمه (عليهم السلام) را مطرح كرده است و همانطور كه اشاره كرديم، آيه تطهير و آيه أولي الأمر و حديث ثقلين و حديث علي مع الحق و ديگر احاديث، از زبان نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در همان روزهاي آغازين اسلام مطرح شده است. شيعه و بزرگان ما هم به تبع قرآن و سنت صحيح از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام)، معتقد به عصمت آنها بودند. نظر علماء شيعه در عصمت ائمه (عليهم السلام) 1. شيخ صدوق (ره) (متوفاي 381 هجري) مرحوم شيخ صدوق (ره) در كتاب الإعتقادات ميفرمايد: و إعتقادنا فيهم: أنهم أولوا الأمر الذين أمر الله تعالي بطاعتهم و ... و أنهم معصومون من الخطأ و الزلل و أنهم الذين أذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا. عقيده ما شيعيان درباره ائمه (عليهم السلام) اين است: آنها أولي الأمر هستند كه خداوند، همه مردم را أمر به اطاعت از آنها كرده است و آنها معصوم هستند از هر خطا و لغزش و آنها هستند كه خداوند هر گونه رجس و آلودگيهاي ظاهري و باطني را از آنها برداشته است. الإعتقادات في دين الإمامية للشيخ الصدوق، ص94 2. شيخ مفيد (ره) (متوفاي 413 هجري) شيخ مفيد (ره) هم ميفرمايد: و يجب علي كل مكلف أن يعرف إمام زمانه و يعتقد إمامته و فرض طاعته و أنه أفضل أهل عصره و سيد قومه و أنهم في العصمة و الكمال كالأنبياء عليهم السلام. بر هر مكلفي واجب است كه امام زمانش را بشناسد و معتقد به امامت و وجوب اطاعت از او باشد و امام برتر از مردم زمانش است و سرور قومش است و ائمه در عصمت و كمال، مانند أنبياء (عليهم السلام) هستند. المقنعة للشيخ المفيد، ص32 همچنين در جاي ديگر ميفرمايد: و اتفقت الإمامية علي أن امام الدين لا يكون إلا معصوماً. علماء شيعه اتفاق نظر دارند بر اينكه امام بايد معصوم باشد. أوائل المقالات للشيخ المفيد، ص39 3. سيد مرتضي (ره) (متوفاي 436 هجري) مرحوم سيد مرتضي (ره) در كتاب رسائل المرتضي ميفرمايد: أنا نعلم ضرورة أن كل عالم من علماء الإمامية يذهب إلي أن الإمام يجب أن يكون معصوما منصوصا عليه. رسائل المرتضي للشريف المرتضي، ج2، ص367 4. شيخ طوسي (ره) (متوفاي 460 هجري) مرحوم شيخ طوسي (ره) در كتاب الرسائل العشر، صفحه 98 ميفرمايد: الإمام عليه السلام معصوم ـ من أول عمره إلي آخره في أقواله و أفعاله و تروكه ـ عن السهو و النسيان، بدليل أنه لو فعل المعصية لسقط محله من القلوب و لو جاز عليه السهو و النسيان لارتفع الوثوق بإخباراته، فتبطل فائدة نصبه. هر يك از بزرگان ما كه درباره ائمه (عليهم السلام) سخن گفتهاند، شيعه، قديماً و حديثاً اتفاق نظر دارند بر عصمت امام (عليه السلام). از فقهاء و بزرگان شيعه، كسي را سراغ نداريم كه معتقد به عدم عصمت ائمه (عليهم السلام) باشند. گرچه بعضي از ورشكستگان سياسي پناهنده به دامن كفر يا افرادي كه سنيزده يا وهابيزده شدهاند، براي اينكه عُقده دلشان را خالي كنند و دل اربابانشان را به دست بياورند و آن أجيرخواريشان را ثابت كنند، در بعضي از ماهوارهها و راديوها ظاهر ميشوند و مطالب پرت و پلايي را ميگويند و اين مسائل، ارتباطي به شيعه ندارد. * * * * * * * آقاي أعرابي أمير المؤمنين (عليه السلام) در خطبه 216 كتاب شريف و مطهر نهج البلاغه فرموده است: فإني لست في نفسي بفوق أن أخطئ. خود را برتر از آنكه اشتباه كنم نميدانم. آيا اين لفظ أمير المؤمنين (عليه السلام) كه در اين خطبه به آن اشاره ميكنند، منافاتي با عصمت حضرات أهل بيت معصومين (عليهم السلام) و أمير المؤمنين (عليه السلام) ندارد؟ استاد حسيني قزويني نكته خوبي را فرموديد. اين نكته معمولاً از زبان بعضي از كارشناسان يا كار نشناسان بعضي از ماهواره جاري ميشود و حتي ميبينيم كه در بعضي از روزنامهها، توسط بعضي از جاهلين شيعه هم اين عبارت ميآيد كه أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: فإني لست في نفسي بفوق أن أخطئ. خود را برتر از آنكه اشتباه كنم نميدانم. وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: خود را برتر از آنكه اشتباه كنم نميدانم. آن شما چه ميگوييد؟ أولاً: بينندگان عزيز به اين خطبه دقت كنند. در اين خطبه، فرازهايي زيادي وجود دارد. من فقط فراز پاياني را كه مربوط به سؤال مجري برنامه و امروز هم به عنوان يك شبهه مطرح ميشود را عرض ميكنم و تقاضا دارم از بينندگان گرامي، به ويژه تحصيلكردگان كه با دقت بيشتري عرائض بنده را مورد توجه قرار بدهند. أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: فلا تكفوا عن مقالة بحق أو مشورة بعدل، فإني لست في نفسي بفوق أن أخطئ و لا آمن ذلك من فعلي إلا أن يكفي الله من نفسي ما هو أملك به مني. پس، از گفتن حق يا مشورت در عدالت خودداري نكنيد، زيرا خود را برتر از آنكه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نميدانم، مگر آنكه خداوندي كه مالكيتش از من بر نفس من بيشتر است، مرا حفظ فرمايد. أمير المؤمنين (عليه السلام) يك بستري را در جامعه فراهم ميكند براي آيندگان و برخورد ملت با پيشوايان و برخورد شهروندان با رؤسايشان. اين خطبه 216 را جناب عبده در نهج البلاغهاش، جلد 2، صفحه 201 آورده است. جالب اين است كه مرحوم كليني (ره) اين خطبه را در كتاب الكافي آورده است. ثانياً: اينكه بعضي از كارشناسان در بعضي از ماهوارهها ميگويند: «نهج البلاغه در نزد شيعه، مانند صحيح بخاري و صحيح مسلم است و شيعيان تمام كلمات آن را مانند قرآن تلقي ميكنند»، باطل است و هيچ عالم شيعي نگفته است كه تمام خطبههاي نهج البلاغه كه توسط مرحوم سيد رضي (ره) جمع شده است، مانند وحي مُنزل است. نهج البلاغه، خطبههاي أمير المؤمنين (عليه السلام) است كه توسط مرحوم سيد رضي (ره) جمعآوري شده است و مانند الكافي شيخ كليني (ره) و تهذيب الأحكام شيخ طوسي (ره) و من لا يحضره الفقيه و الإستبصار شيخ صدوق (ره) است. همانطور كه در كتاب الكافي روايات ضعيف وجود دارد، در نهج البلاغه هم اينچنين است. كتاب الكافي شايد از نظر إتقان، به مراتب از نهج البلاغه قويتر است و كسي نيامده است بگويد تمام روايات اين كتاب مانند صحيح بخاري و صحيح مسلم صحيح است، بلكه فقهاء ما، قديماً و حديثاً هر روايتي را در كتب اربعه ميديدند، به علم رجال عرضه ميكردند و هر روايتي كه رواتش با موازين رجالي مورد وثوق بود، به آن روايت به عنوان روايت معتبر عمل ميكردند و بر طبق آن هم فتوا ميدادند و اگر با معيارهاي رجالي تطبيق نميكرد، به آن روايت عمل نميكردند. الآن خيلي از بزرگان ما، مسانيد يا اسانيد نهج البلاغه را در 6 جلد و 4 جلد و 12 جلد نوشتهاند و تمام خطبههايي مرحوم سيد رضي (ره) جمع كرده و در نهج البلاغه وجود دارد را تحقيق كردهاند و در كتاب تاريخ الطبري و الكامل إبن اثير و أنساب الأشراف بلاذري و الكافي شيخ كليني (ره) و تهذيب الأحكام شيخ طوسي (ره) وجود دارند. يعني قبل از سيد رضي (ره)، اين روايات در كتابهاي شيعه و أهل سنت بوده است و مرحوم سيد رضي (ره) تمام اسانيد اين خطبهها را حذف كرده و فقط خود خطبه را نقل كرده است. تمام خطبه 216 نهج البلاغه هم در الكافي، جلد 8، صفحه 356، حديث 550 با سند آمده است. سند اين روايت هم اينگونه است: علي بن الحسن المؤدب عن أحمد بن محمد بن خالد و أحمد بن محمد عن علي بن الحسن التيمي جميعاً عن إسماعيل بن مهران قال: حدثني عبد الله بن الحارث عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام) پس سندش هم مشخص است. وقتي ما بخواهيم اين سند را بررسي كنيم، ميبينيم كه اين سند، كاملاً ضعيف است. علامه مجلسي (ره) كه در علم رجال، جزء استوانههاي شيعه است، در كتاب مرآة العقول، جلد 26، صفحه 517 وقتي به اين خطبه ميرسد، ميفرمايد: ضعيف. و عبد الله بن حارث و احمد بن محمد معطوف علي علي بن الحسن و هو العاصمي و التيمي هو إبن فضّال. مرحوم حضرت آيت ا... العظمي خويي (ره) از مراجع بنام و از شخصيتهاي برجسته شيعه در عصر حاضر بوده و كتاب معجم رجال الحديث، آبروي شيعه است و ما تحدّي ميكنيم كه أهل سنت يك كتاب رجالي همانند معجم رجال الحديث حضرت آيت ا... العظمي خويي (ره) ندارند. من در مناظرهاي كه با پروفسور غامدي داشتم، ايشان خيلي ميباليد به كتابهايشان و من گفتم: اين ويژگيهايي را كه كتاب معجم رجال الحديث حضرت آيت ا... العظمي خويي (ره) دارد، در كداميك از كتابهاي رجاليتان مانند كتابهاي رجالي آقاي ذهبي و إبن حجر و ديگران وجود دارد؟ الحق و الإنصاف من ميتوانم ادعا كنم كه با 20 سال تدريس علم رجال در حوزه علميه قم و در دانشگاهها، كتاب معجم رجال الحديث حضرت آيت ا... العظمي خويي (ره) از كتابهاي بينظير شيعه در طول اين 15 قرن است. ايشان در معجم رجال الحديث، جلد 12، صفحه 379 وقتي به علي بن حسن مؤدب ميرسد، ميفرمايد كه ايشان مجهول است. همچنين در جلد 11، صفحه 164 نسبت به عبد الله بن حارث هم حكم به مجهول بودنش ميكند. پس اين روايت و خطبه از نظر سندي، كاملاً مخدوش است. ثالثاً: با صرفنظر از ضعف روايت، دلالت روايت، بر خلاف آن است كه امروز وهابيت به آن استناد ميكنند. آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) در اين خطبه، عصمت خودشان را به بهترين وجه ترسيم كرده است. ايشان ميفرمايد: فإني لست في نفسي بفوق أن أخطئ و لا آمن ذلك من فعلي إلا أن يكفي الله من نفسي ما هو أملك به مني. من خود را برتر از آنكه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نميدانم، مگر آنكه خداوندي كه مالكيتش از من بر نفس من بيشتر است، مرا حفظ فرمايد. يعني مصون بودن من از خطا در گفتار و رفتارم، به خاطر عنايت خداوند است و سرمنشأ اين عصمت را لطف خداوند ميداند و اين كاملاً واضح و روشن است. أمير المؤمنين (عليه السلام) در اين خطبه، به يكي از زيباترين مظاهر توحيد افعالي اشاره ميكند. آقاياني كه ميآيند فقط صدر كلام أمير المؤمنين (عليه السلام) را أخذ ميكنند كه أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: فإني لست في نفسي بفوق أن أخطئ و لا آمن ذلك من فعلي. و ذيل كلام أمير المؤمنين (عليه السلام) را نميبينند كه ميفرمايد: إلا أن يكفي الله من نفسي ما هو أملك به مني. مانند اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ بگو من هم بشري مثل شما هستم. ولي در ادامه ميفرمايد: يُوحَي إِلَيَّ سوره كهف/سوره110 يعني با اينكه من بشر هستم، ولي با شما اين تفاوت را دارم كه به من وحي ميشود و به شما وحي نميشود. أمير المؤمنين (عليه السلام) هم كه ميفرمايد: فإني لست في نفسي بفوق أن أخطئ و لا آمن ذلك من فعلي. يعني من در نفس خودم، يك بشري خطاپذير هستم و فرق من با شما اين است كه خداوند مرا از خطا حفظ ميكند: إلا أن يكفي الله من نفسي ما هو أملك به مني. همچنين مانند آيه 11 سوره ابراهيم است كه ميفرمايد: قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ پيامبران ميگفتند كه ما هم بشري مثل شما هستيم. وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَي مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ولي خداوند بر هر كس از بندگانش بخواهد (و شايسته ببيند) نعمت ميبخشد (و مقام رسالت عطا ميكند). همچنين حضرت يوسف (عليه السلام) در آيه 53 سوره يوسف ميفرمايد: وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ من هرگز نفس خويش را تبرئه نميكنم و در امان نيستم و نفس (سركش)، بسيار به بديها و كارهاي زشت امر ميكند؛ مگر آنچه را كه پروردگارم رحم كند، پروردگارم غفور و رحيم است. مانند همان جمله أمير المؤمنين (عليه السلام). همانطور كه حضرت يوسف (عليه السلام) عصمت و عدم لغزش خودش را به عنايت و رحمت و لطف خداوند انتساب ميكند، أمير المؤمنين (عليه السلام) هم در اين خطبه، عصمت خودش را به عنايت و كفايت إلهي نسبت ميدهد. اين آقاياني كه جمله اول را ميگيرند و جمله دوم را رها ميكنند، مانند اين است كه بگويند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ اي كساني كه ايمان آوردهايد، نماز نخوانيد. و ادامه آيه را حذف ميكنند كه ميفرمايد: وَ أَنْتُمْ سُكَارَي در حاليكه مست هستيد. سوره نساء/آيه43 و مانند اين است كه بگويند: فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ واي بر نمازگزاران و ادامه آيه را كه حذف ميكنند كه ميفرمايد: الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ / الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ / وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ سوره ماعون/آيه7ـ4 لذا عبارت أمير المؤمنين (عليه السلام) كاملاً مانند همان عبارت حضرت يوسف (عليه السلام) است و مانند عبارتي است كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ». اگر صدر كلام أمير المؤمنين (عليه السلام) را بگيريم و ذيل كلام را برداريم، مانند آيات: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ» و «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» ميشود كه اولشان را بگيريم و آخرشان را رها كنيم. * * * * * * * آقاي أعرابي آيا شبيه اين سخن أمير المؤمنين (عليه السلام) را أهل سنت هم در مورد رسول الله (صلي الله عليه و سلم) عنوان كردهاند؟ استاد حسيني قزويني اين هم نكته زيبايي است. ما در اينجا يك جواب نقضي داريم. شبيه اين تعبير را، البته با عبارتهاي مختلف در صحيحترين كتابهاي أهل سنت از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است. روايت اول: أبو هريره از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل ميكند كه فرمود: ليس أحد ينجيه عمله، قالوا: و لا أنت يا رسول الله؟! قال: و لا أنا، إلا أن يتداركني [أو يتغمدني] الله منه برحمة. فرداي قيامت، عمل كسي او را نجات نميدهد. گفتند: آيا براي شما هم همينطوراست يا رسول الله؟ فرمود: من هم همينطور، مگر اينكه خداوند به رحمت خودش مرا درك ميكند. صحيح مسلم، ج8، ص140 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج2، ص235 ـ سنن الدارمي، ج2، ص305 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج3، ص18 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج10، ص356 ـ مسند أبي يعلي، ج11، ص474 ـ صحيح إبن حبان، ج2، ص60 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج3، ص5 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج53، ص340 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج10، ص324 يعني فرق من با شما اين است كه رحمت إلهي شامل حال من ميشود. در اين خطبه هم أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: من به خاطر بشر بودنم، قابل لغزش هستم، جز اينكه رحمت إلهي شامل حال من ميشود. روايت دوم: جناب هيثمي در مجمع الزوائد از شريك بن طارق نقل ميكند كه روزي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: ما منكم من أحد إلا له شيطان، قالوا: و لا أنت يا رسول الله؟ قال: و لا أنا، إلا أن الله أعانني عليه. هيچ كسي از شما نيست مگر اينكه شيطاني دارد. گفتند: آيا براي تو هم اينگونه است يا رسول الله؟ فرمود: من هم اينگونه است، مگر اينكه خداوند ياري ميكند مرا براي غلبه بر شيطانم. آقاي هيثمي در ادامه ميگويد: رواه الطبراني و البزار و رجال البزار رجال الصحيح. مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج8، ص225 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج7، ص309 ـ التاريخ الكبير للبخاري، ج4، ص239 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج1، ص257 ـ سنن الدارمي، ج2، ص320 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج2، ص398 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج1، ص72 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص17 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص305
شما هم شيطان داريد و من هم شيطان دارم و شيطاني كه سراغ شما ميآيد، سراغ من هم ميآيد. ولي فرق من با شما اين است كه من به قدري در زير سايه رحمت إلهي و عنايت إلهي هستم و عصمت إلهي شامل حال من شده است كه به هيچوجه فريب شيطان را نميخورم. حاكم نيشابوري هم ميگويد: ما من آدمي إلا له شيطان، فقلت: و إياك يا رسول الله؟ قال: و إياي، لكني أعانني الله عليه. هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين و لم يخرجاه. اين روايت صحيح است و شرايط صحيح بخاري و صحيح مسلم را دارد. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص229 روايت سوم: روايت جالب را عرض ميكنم كه همين امروز آن را اتفاقي پيدا كردم. در حديثي طولاني آمده است كه عايشه يك غيرت بيجايي انجام ميدهد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم اعتراض ميكند و حضرت ميفرمايد: اين شيطان تو است كه تو را منحرف كرد. عايشه گفت: يا رسول الله! أو معي شيطان؟ قال: نعم، قلت: و مع كل انسان؟ قال: نعم، قلت: و معك يا رسول الله؟ قال: نعم و لكن ربي أعانني عليه فأسلم. يا رسول الله! يا با من هم شيطاني هست؟ حضرت فرمود: بله. گفتم: آيا با هر انساني هم هست؟ فرمود: بله. گفتم: يا رسول الله! آيا با تو هم هست؟ فرمود: بله، ولي خداوند مرا ياري ميكند تا بر شيطانم مسلط شوم تا اينكه از گزند او سالم و در آمان بمانم. صحيح مسلم، ج8، ص139 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج6، ص115 البته آقايان أهل سنت در اين روايت، حرفهاي زيادي دارند و مطالب خيلي مفصلي مطرح ميكنند؛ ولي مانند همان تعبير أمير المؤمنين (عليه السلام) است كه ميفرمايد: من خود را برتر از آنكه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نميدانم، مگر آنكه خداوندي كه مالكيتش از من بر نفس من بيشتر است، مرا حفظ فرمايد. أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد «يكفي الله» و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد «الله أعانني». اين دو با هم چه فرقي ميكنند؟ لذا، همانطور كه حضرتعالي اشاره كرديد، شبيه اين تعبير را آقايان أهل سنت از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آوردهاند، با اينكه معتقد به عصمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند. * * * * * * * آقاي أعرابي آيا اين هشدار نيست به ديگران كه شيطان را جدي بگيريم؟ در اين زمينه هم مطالبي را بيان بفرماييد. استاد حسيني قزويني اين نكته ظريفي است و با توجه به شبهاتي كه آقايان داشتند، جوابهايي را داديم. اين نكته را كه أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد، هشداري است بر اينكه من كه مقام عصمت را دارم، من كه خليفه منصوص و منصوب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستم و در حق من آيه تطهير نازل شده و من جزء أولي الأمر هستم، ولي باز هم در معرض لغزش هستم، جز اينكه خداوند مرا دريابد. جايي كه عقاب پر بريزد از پشه لاغري چه خيزد؟ لذا، اين فرمايش نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، هشداري است براي ما و ديگران كه مواظب و مراقب شيطان باشيم: إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ سوره فاطر/آيه6 وَ لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ سوره بقره/آيه168 اين جمله را هم از بزرگان أهل سنت نسبت به همان حديث نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمود «معي شيطان و لكن ربي أعانني عليه»، علامه نووي، شارح صحيح مسلم ميگويد: و اعلم أن الأمة مجتمعة علي عصمة النبي صلي الله عليه و سلم من الشيطان في جسمه و خاطره و لسانه و في هذا الحديث إشارة إلي التحذير من فتنة القرين و وسوسته و إغوائه. مسلمانان بر اين نظر هستند كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) معصوم است از نفوذ شيطان در جسم و فكر و زبانش. اين حديث هشداري است كه بايد مراقب شيطان بود تا وسوسه و گمراه نكند. شرح مسلم للنووي، ج17، ص158 * * * * * * * آقاي أعرابي يكي از شبهاتي كه وهابيت مطرح ميكنند نسبت به عصمت حضرات ائمه معصومين (عليهم السلام) اين است كه أدعيهاي كه از لسان مبارك اين حضرات نقل شده است، مانند دعاي كميل و دعاي ندبه و ادعيهاي كه از امام سجاد (عليه السلام) نقل شده است، آنها خودشان را به خاطر گناهانشان، در نزد خداوند كوچك ميكنند و خودشان را پايين ميآورند. شبهه آنها اين است كه اگر اينها معصوم هستند، چرا اينقدر از گناهان به درگاه خداوند متعال پناه ميبرند؟ استاد حسيني قزويني نكته خوبي است و شايد يكي از اشكالاتي باشد كه در ذهن خيليها وجود داشته باشد. حتي مرحوم إربلي (ره) صاحب كتاب كشف الغمة ميگويد: مدتها اين شبهه مرا آزار ميداد و نزد سيد بن طاووس رفتم و جواب او مرا آرام نكرد و تا اينكه متوسل شدم و از اين شبهه بيرون آمدم. اين شبهه را عمدتاً آقايان وهابيها مطرح ميكنند يا أهل سنتي كه ميخواهند اشكالي بر عصمت ائمه (عليهم السلام) بگيرند، مطرح ميكنند. جواب اول: ما يك جواب نقضي به اين آقايان ميدهيم: روايت اول: آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در نزد شما معصوم است يا خير؟ خب قطعاً معصوم است. آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) أدعيهاي دارد يا ندارد؟ آيا استغار دارد يا ندارد؟ حتي در صحيح مسلم، جلد 8، صفحه 72 آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: إنه ليغان علي قلبي و إني لأستغفر الله في اليوم مائة مرة. قلب من را زنگار ميبندد و هر روز 100 مرتبه استغفار ميكنم تا اين زنگار قلبم برطرف شود. شما در اينجا چه ميگوييد؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: ليغان علي قلبي. يعني بر أثر گناه، قلب من سياه ميشود و زنگار ميگيرد و استغفار ميكنم و زنگار را كنار ميزنم. شما كه ميگوييد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) معصوم است؟ با اين روايت چه ميكنيد؟ روايت دوم: در صحيح مسلم، جلد 8، صفحه 73، كتاب الذكر و الدعاء و التوبة و الإستغفار آمده است كه عبد الله بن عمر نقل ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: يا أيها الناس توبوا إلي الله، فإني أتوب في اليوم إليه مائة مرة. اي مردم! به خدا استغفار كنيد. من هر روز 100 مرتبه استغفار ميكنم. اين كاملاً مشخص است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم اين تعابير را به كار برده است كه من هم گناه دارم و استغفار ميكنم. روايت سوم: در دعايي كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در صحيحترين كتابهاي خودشان نقل كردهاند هم از اين تعابير آمده است. در صحيح مسلم، جلد 2، صفحه 98، حديث 1240 آمده است كه أبو هريره نقل ميكند: كان رسول الله صلي الله عليه و سلم إذا كبر في الصلاة سكت هنية قبل أن يقرأ، فقلت: يا رسول الله! بأبي أنت و أمي! أرأيت سكوتك بين التكبير و القراءة، ما تقول؟ قال: أقول: أللهم باعد بيني و بين خطاياي كما باعدت بين المشرق و المغرب، آللهم نقني من خطاياي كما ينقي الثوب الأبيض من الدنس، أللهم اغسلني من خطاياي بالثلج و الماء و البرد. وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) تكبير ميگفت، لحظاتي را صبر ميكرد و بعد هم شروع ميكرد به نماز خواندن. از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) سؤال كردم: يا رسول الله! بين تكبير و نماز، مقداري سكوت كرديد. در آن زمان چه گفتيد؟ حضرت فرمود: خدايا! بين من و گناهانم فاصله بيانداز، همانطور كه بين مشرق و مغرب جدايي انداختي. خدايا! اين گناهان را از من پاك گردان، همانطور كه چرك را از لباس سفيد پاك ميكنند. خدايا! مرا از خطاهايم غسل بده با برف و آب سرد (تا اثرات آن گناهان از وجود من از بين برود). صحيح البخاري، ج1، ص181 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج2، ص231 شما برويد اين روايت را مطالعه كنيد؛ حدأقل به نگاه كردنش ميارزد. الآن هم كتاب صحيح مسلم را در تمام سايتهاي اينترنتي گذاشتهاند و يك كلمه را در سايت گوگل يا ياهو جستجو كنند، همه سايتها را جستجو ميكند. جواب دوم: ائمه (عليهم السلام) قصد تعليم داشتند و اين أدعيه را ميخواندند تا به ديگران، نحوه سخن گفتن با خدا را بياموزند. در دعاي أبو حمزه ثمالي، امام سجاد (عليه السلام) كيفيت سخن گفتن با خدا را به ما ياد ميدهد. مثلاً در اين دعا ميفرمايد: إلهي! لو قرنتني بالأصفاد و منعتني سيبك من بين الأشهاد و دللت علي فضايحي عيون العباد و أمرت بي إلي النار و حلت بيني و بين الأبرار، ما قطعت رجائي منك و ما صرفت تأميلي للعفو عنك و لا خرج حبك من قلبي. خدايا! اگر مرا به زنجيرها ببندي و ... و در ميان خلائق رسوا كني و به جهنم بياندازي و عذابم دهي و ... ، به هيچوجه اميدم از تو قطع نخواهد شد و ... . آقايان أهل سنت هم همين نظريه را دارند. آقاي آلوسي در تفسير روح المعاني، جلد 18، صفحه 147 ميگويد: وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) دعا ميكرد، قصد آموزش به مردم را داشت. و همان روايت عبد الله بن عمر را نقل ميكند: يا أيها الناس توبوا إلي الله، فإني أتوب في اليوم إليه مائة مرة. اي مردم! به خدا استغفار كنيد. من هر روز 100 مرتبه استغفار ميكنم. گرچه به نظر ما تمام أدعيه ائمه (عليهم السلام) اينگونه نبوده است و بعضي از أدعيهاي كه در نيمهشبها و در سجدهها ميخواندند، جنبه تعليمي نداشته است. آنچه كه بزرگان شيعه و سني گفتهاند، اين است است هر بشري براي رسيدن به كمالات، مراحلي را بايد طي كنند. گاهي يك فرد عادي كه آلوده است و گنهكار و معصيتكار است، اگر بخواهد توبه كند، به مرحله اطاعت ميرسد و كسي كه در مرحله اطاعت است، به مرحله بالاتري ميرسد. حتي براي أنبياء (عليهم السلام) هم مراحل بالاتري وجود دارد. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) با آن مقامش ميفرمايد: رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا خدايا! بر علم من بيفزا. سوره طه/آيه114 لذا خود طبري ميگويد: هر كسي، بين خودش و خدا، مراحلي از كمالات را دارد و از هر مرحلهاي كه ميخواهد به مرحله بعد برسد، احساس كوچكي ميكند و در اين مرحله استغفار ميكند به مرحله بعد ميرسد. لذا ايشان صراحتاً ميگويد: أنبياء (عليهم السلام) معصوم بودند و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) كه ميگويد: إني لأتوب إلي الله في اليوم و أستغفره سبعين مرة، إنما هو رجوعه من حالة إلي أرفع منها لتزيد علومه و اطلاعه علي أمر الله، فهو يتوب من المنزلة الأولي إلي الأخري.. اين استغفار پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، براي رسيدن از يك مرحلهاي به مرحله بالاتري است تا علم و آگاهياش بر أمر خداوند بيشتر شود و او توبه ميكند از مرحلهاي تا برسد به مرحله ديگر. المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز لإبن عطية الأندلسي، ج1، ص212 ـ بالجواهر الحسان في تفسير القرآن للثعالبي، ج1، ص317 آقاي إبن عطيه آندلسي از طبري نقل ميكند و من در كتاب تفسير و تاريخ ايشان اين مطلب را نديدم. همچنين عبارت ديگر «حسنات الأبرار سيئات المقربين» ميشود. وقتي أنبياء (عليهم السلام) و ائمه (عليهم السلام) يك لحظه از خداوند غافل ميشوند، استغفار ميكنند. ما روحانيون وقتي بالاي منبر هستيم و روايت ميخوانيم و به مردم توجه داريم، اين براي ما حسنه است، ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به آنجايي رسيده است كه حتي «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّي / فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي (سوره نجم/آيه9ـ8)» را هم طي كرده است و حتي جبرئيل امين هم توانايي رسيدن به آنجا را ندارد، همواره خود را در محضر حق ميبيند و وقتي يك لحظه از خدا غافل ميشود و به خلق خدا ميپردازد، از اين كار احساس گناه ميكند و از اينگونه مواردي كه لحظهاي از خدا غافل شده و آن ادب حضور و كمال حضور را رعايت نكرده است، استغفار ميكند. مثلاً بنده و جنابعالي وقتي دست بر سر فرزندمان ميكشيم و آنها را ميبوسيم، براي ما حسنه است، ولي براي امام (عليه السلام) كه مراحل بالايي را طي كرده است و قلبش هميشه با خداست، به همين اندازه كه قلبش متوجه فرزندش شده است، احساس ميكند كه به همين اندازه از خداوند غفلت كرده است و از همين غفلت، به درگاه استغفار ميكند. استغفار ائمه (عليهم السلام) براي اين است كه سايه گناه بر وجود مقدسشان نيفتد، نه اينكه سايه گناه بر وجودشان افتاده است و ميخواهند آن را بردارند. آيه تطهير تجلي ولايت براي علامه جوادي آملي، صفحه137 * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : چرا عده زيادي از أهل سنت، عصمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را با ذكر آيه «عَبَسَ وَ تَوَلَّي» زير سؤال ميبرند؟ آيا اين جزء عقائدشان است يا عدهاي كماطلاع كه فريب وهابيت را خوردهاند، اين سخنها را ميگويند؟ جواب 1 : در رابطه با اين آيه، در سال گذشته در يكي از شبكههاي ماهوارهاي به صورت مفصل صحبت كردهايم و روي سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) هم هست. در قرآن كريم در ابتداء سوره عبس آمده است: عَبَسَ وَ تَوَلَّي / أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَي مخاطب در اين آيه، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نيست. اگر مخاطب اين آيه، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) باشد، بايد اينگونه بگويد: عبست و توليت / أن جاءك الأعمي جناب علامه زركشي، از استوانههاي علمي أهل سنت در كتاب البرهان في علوم القرآن ميگويد: مراد از اين آيه، أمية بن خلف بود: و هو الذي تولّي دون النبي (صلي الله عليه و سلم). البرهان في علوم القرآن للزركشي، ج2، ص243 همچنين جناب قاضي عياض، از علماء بزرگ أهل سنت در كتاب الشفاء بتعريف حقوق المصطفي، جلد 2، صفحه 167 ميگويد: مراد از اين آيه، يك كافري بود كه در كنار نبي مكرم (صلي الله عليه و سلم) بود. پس اين قضيه منتفي است كه اين آيه در مورد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) باشد. * * * * * * * سؤال 2 : مولوي علاقي، از ائمه جمعه أهل سنت كردستان: در رابطه با مسئله عصمت، ميخواستم نكاتي را خدمت آقاي دكتر قزويني عرض كنم. آيه 67 سوره مائده ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ اين آيه 2 پيام دارد: 1. اشاره دارد به اينكه اي پيامبر، «بَلِّغْ». البته همانطور كه اين صيغه فعل أمر «بَلِّغْ» را من در تفسير نمونه تحقيق كردم، جناب آقاي مكارم شيرازي ميفرمايند كه فعل أمر «بَلِّغْ» نسبت به صيغههاي ديگر أمر، بسيار مؤكدتر است. اينگونه ميفرمايد آقاي مكارم شيرازي، ميفرمايد كه: اي پيامبر ما، ابلاغ چيزي را كه به سويت فرستاده شده از سوي پروردگارت. وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ و اگر تو اين كار را نكني، يعني ما انزل الله را ابلاغ نكني، اين تهديدي است ربّاني از طرف پروردگار عالميان. اگر تو اين كار را نكني، «فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ». يعني يك حكم را اگر ابلاغ نكني، تمامي رسالت را ابلاغ نكردهاي. در واقع، هستِ يك أمر إلهي از طرف رسول خدا، ـ نعوذ بالله ـ مساوي است با هستِ هست و نگفتن و ابلاغ نكردن تمامي شريعت. اين مسئله حديث قرطاس را يكي اشاره ميكند و ميتوانيم ارتباط بدهيم اين موضوع را با حديث قرطاس كه عمر بن خطاب بر اساس ظاهر حديث، مانع شده است در ابلاغ شريعت و پيامبر خدا عقبنشيني كردند. يعني بر اساس همين مسئله كه برادران ميگويند كه عمر بن خطاب مانع شد و پيامبر خدا در رابطه با اين قضيه سكوت كرده است. البته تفسير ما از اين قضيه، خلاف اين مسئله را اثبات ميكند. 2. در رابطه با مسئله عصمت، در تكلمه آيه ميفرمايد: وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ خداوند تو را معصوم ميكند از انسانها. در اين آيه، كاملاً مسئله عصمت را روشن ساخته است كه با ضمير مرد مذكر مخاطب آمده است و نفرموده است «يَعْصِمُكَما» و نفرموده است «يَعْصِمُكَم»؛ يعني با ضمير تثنيه و جمع نيامده است. بلكه فرموده است: وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ خداوند، تنها تو را معصوم ميكند از انسانها. با توجه به اين توضيح، مسئله كاملاً روشن ميشود و آن برداشتي كه أهل سنت در قضيه عصمت دارند، اثبات ميكند كه نگاه أهل سنت در رابطه با مسئله عصمت بر اساس اين آيه قرآن كاملاً واضح و روشن است. البته من در اينجا خدمت جنابعالي و تمامي أمت اسلام و تمامي كساني كه مسائل اعتقادي و فكري را تعقيب ميكنند، متواضعانه عرض ميكنم كه تمامي أمت اسلام، أعم از شيعه و سني، تمامي مطالبي را كه ميگويند بر اساس اجتهاد و فهمي است از قرآن و سنت. اين را محترمانه خدمت جنابعالي و تمام أمت اسلام عرض ميكنم. در مورد حديث قرطاس هم اگر آقاي دكتر قزويني اجازه بفرمايند در نوبتي ديگر، در فرصتي ديگر خدمتشان نكاتي را عرض كنم. جواب 2 : جناب آقاي علاقي از ائمه أهل سنت كردستان هستند و ما ايشان را دوست داريم و به ايشان علاقه داريم و حتي ايشان تصميم داشتند برنامه گفتوگوي دوستانه داشته باشيم، از ايشان درخواست كرديم كه عكسشان را براي ما ارسال كنند و اگر ايشان آمدند، ما حاضريم 20 دقيقه يا نيم ساعت اين شبكه را در اختيار اين عزيزمان قرار بدهيم تا عقائد أهل سنت را مطرح بكنند و بعد هم ما عرائض خودمان را تقديم ميكنيم و بهترين قضاوتكنندگان هم خود بينندگان عزيز هستند. ايشان كه واقعاً چند جلسه آمدند و خيلي مؤدبانه حرف زدند، از ايشان تشكر ميكنم و باز هم تكرار ميكنم كه دريچه شبكه جهاني ولايت به روي همه ائمه جمعه و جماعات أهل سنت و اساتيد حوزههاي علميه و اساتيد دانشگاههاي داخل و خارج كاملاً باز است و ما 2 شرط بيشتر نداريم: شرط اولمان اين است كه اين شبكه، شبكه مستقل و غير دولتي است و سياسي نيست و وارد بحث سياسي نميشود. شرط دوممان هم اين است كه مؤدبانه صحبت كنند و نسبت به عقائد شيعه، جسارت و اهانت نكنند. ما با اين 2 شرط، كاملاً در خدمت عزيزان هستيم. إن شاء ا... در يك جلسه ديگري در رابطه با حديث قرطاس، نظر شما يا ديگر علماء أهل سنت كردستان و ماموستاهاي عزيز را بشنويم؛ يعني مردم بشوند. ما هم عرائضي داريم، بينندگان عرائض ما را هم ميشنوند: فَبَشِّرْ عِبَادِ / الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ سوره زمر/آيه18ـ17 و بهترين را انتخاب ميكنند. * * * * * * * سؤال 3 : 1. آيا اشخاص عادي هم امكان دارد به درجه عصمت برسند يا خير؟ مانند حضرت أبو الفضل العباس (عليه السلام) و حضرت معصومه (سلام الله عليها). 2. عصمت در أنبياء (عليهم السلام) را تفسير ميكنند كه لازمه آوردن وحي، عصمت بوده است. ولي اين عصمت درباره أوصياء چه وجهي دارد؟ 3. بحث خلقت نوراني أهل بيت (عليهم السلام) را توضيح بفرماييد كه به چه كيفيت بود و آيا رابطهاي با عصمت دارد يا خير؟ 4. اگر صلاح ميدانيد اين را هم جواب بدهيد: اين علم وافر و نورانيتي را كه شما داريد، از كدام ذوات مقدس أهل بيت (عليهم السلام) دريافت نمودهايد و بيشتر به كداميك متوسل شدهايد؟ جواب 3 : 1. در متن زيارت عاشوراء كه از نظر سندي، 100٪ صحيح است و مانند حديث قدسي است و در سايتمان هم آوردهايم كه 3 ، 4 سند دارد و همهشان صحيح هستند و افرادي كه نسبت به سند اين روايت اشكال ميگيرند، يا علم رجال نخواندهاند و يا مقداري شيشه خرده دارند، در اين زيارت از خداوند ميخواهيم: و أسأله أن يبلغني المقام المحمود لكم عند الله. از خداوند ميخواهم كه مرا به آن مقام محمودي برساند كه شما نزد خداوند داشتيد. رسيدن به مقام عصمت، چيز سادهاي است. يعني هيچ گناهي نكند و فكر گناه هم نكند. حضرت آيت ا... العظمي سيد احمد خوانساري (ره) كه در مسجد فيضيه نماز ميخواندند و مشهور است كه خدمت حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) شرفياب شده بودند، از امام راحل (ره) سؤال كرده بودند درباره ايشان كه آيا ايشان عادل هستند و ميتوان پشت سر ايشان نماز خواند؟ امام (ره) ميفرمايد: شما از عصمت حضرت آيت ا... العظمي خوانساري (ره) از من سؤال كنيد، نه از عدالت ايشان. همچنين در رابطه با شيخ انصاري (ره) آمده است كه خودش ميفرمايد: من در عمرم، نه تنها گناه نكردم، بلكه فكر گناه هم نكردم. در رابطه با مرحوم مقدس اردبيلي (ره) هم آمده است كه ميفرمايد: من 40 سال عمل مباحي انجام ندادم. اينها چيز طبيعي است و افراد عادي هم ميتوانند اين كار را انجام دهند. اما در مورد حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) و آقا قمر بني هاشم (عليه السلام)، عقل ما به آنجا نميرسد و مقام آنها به قدري بالا است كه افكار أمثال ما و بالاتر از ما نيست به گَرد و سايه مقام آقا قمر بني هاشم (عليه السلام) نميرسد. مخصوصاً كه من هم نسبت به آقا قمر بني هاشم (عليه السلام) ارادت ويژهاي دارند و به كساني كه به كربلاء مشرف ميشوند، توصيه ميكنم كه ابتداء به حرم حضرت قمر بني هاشم (عليه السلام) بروند، سپس به زيارت امام حسين (عليه السلام) بروند. چون از ميان 72 تن جانبازي كه در ركاب امام حسين (عليه السلام) شهيد شدند، هيچكدامشان حرم و بارگاه ندارند. حتي حضرت علي اكبر (عليه السلام) كه در زيارت عاشوراء ميخوانيم «السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين»، منظورش حضرت علي اكبر (عليه السلام) است و در كنار خود امام حسين (عليه السلام) دفن شده است. از اين 72 تن، فقط يك نفر گنبد و بارگاه دارد كه به عنوان دفتر حرم حسيني است. آقا قمر بني هاشم (عليه السلام) رئيس دفتر امام حسين (عليه السلام) است و كسي كه ميخواهد نزد پادشاه يا سلطان يا عزيزي برود، از دفتر ردّ ميشود و ميرود. لذا ابتداء كه وارد كربلاء ميشويم، ابتداء گنبد حضرت أبو الفضل (عليه السلام) به چشم ميآيد و سپس گنبد آقا امام حسين (عليه السلام) را ميبينيم. مقام آقا قمر بني هاشم (عليه السلام) نزد خداوند، خيلي بالاست و آبروي زيادي دارد و توسل به آقا قمر بني هاشم (عليه السلام) هم قطعاً جواب ميدهد. بنده خودم در خيلي از مسائلي كه احساس ميكنم به بنبست رسيده است و احساس ميكنم هيچ راهي نيست، به آقا قمر بني هاشم (عليه السلام) متوسل ميشوم و سريعا مشكل را حلّ ميكند. مقام اينها بالاتر از اين است كه فكر و عقل ما به آن برسد. عقل سالم در بدن سالم ميخواهد كه بتواند نسبت به اين بزرگان فكر بكند. 2. ما امروز از نظر دليل عقلي، مفصلاً راجع به اين موضوع عرض كرديم كه اگر عصمتي در كار نباشد، سلب اعتماد ميشود. اينها بيانگر و حافظ شريعت هستند. كسي كه بيانگر و حافظ شريعت است، اگر معصوم نباشد و احتمال بدهيم خطا ميكند يا فراموشكار است يا گاهي گناه ميكند، با چه اعتمادي ميخواهيم به سخنان او گوش فرا بدهيم؟ 3. در رابطه با خلفت نوراني أهل بيت (عليهم السلام)، در كتب شيعه روايات زيادي آمده است. حتي در متن زيارت جامعه كبيره آمده است: خلقكم الله انوارا و جعلكم بعرشه محدقين ... اينكه در بعضي از شبكهها، بعضي از كارشناسان يا كار نشناسان اين قضايا را مسخره ميكنند، مراجعه كنند به كتابهاي خودشان. جناب إبن مغازلي، از علماء بزرگ أهل سنت در كتاب مناقب، صفحه 87 مفصلاً از سلمان فارسي نقل ميكند كه شنيدم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: كنت أنا و علي علي نورا بين يدي الله عزوجل يسبح الله ذلك النور و يقدسه من قبل أن يخلق الله آدم بأربعة عشر. من و علي، نوري در پيشگاه خداوند بزرگ بوديم و 14 هزار سال قبل از خلقت حضرت آدم، خداوند جليل را تسبيح و تقديس ميكرديم. فردوس الأخبار، ج2، ص35، ح2776 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص67 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج1، ص47 ـ المناقب للخوارزمي، ص145 ـ فرائد السمطين للحمويني، ص29، چاپ نجف و در ج1، ص41، چاپ بيروت بعد هم ميگويد: خداوند اين نور را در صلب حضرت آدم قرار داد تا اينكه اين نور در صلب عبد المطلب، 2 قمست شد: نور نبوت و نور خلافت؛ نور نبوت در صلب عبد الله قرار گرفت و نور خلافت هم در صلب ابوطالب قرار گرفت. پس بحث خلقت نوراني نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام)، همانگونه كه در كتب شيعه آمده، در كتب أهل سنت هم آمده است. وقتي فكر، مريض باشد و تفكرات مادي داشته باشد، همچنين مسائلي به ذهن آن فكر نميرسد. لذا امام رضا (عليه السلام) ميفرمايد: كجا رسد كه افراد عادي بخواهند به جايگاه امام فكر كنند؟ 4. ما علم لدنّي نداريم تا از ذوات مقدسه أهل بيت (عليهم السلام) بگيريم. من بنا ندارم اين را بگويم، ولي چون سؤال كرديد، ميگويم. عمدتاً توسلات بنده به بيبي دو عالم حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است. هر چه از موفقيات در زندگي دارم، از زير سايه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دارم. حتي در شب 23 ماه رمضان كه توفيق داشتم در مسجد مقدس جمكران بودم، از خداوند خواستم كه ما را در كنف حمايت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) قرار بدهد؛ البته اگر قبولمان ميكنند. اگر دعاي شب قدرمان بعد از فرج امام زمان (عليه السلام)، يك دعاي قبول شده داشته باشيم، از خدا و آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) خواستيم تا ما را در كنف حمايت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) قرار بدهد. توسل به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هم قطعاً جواب ميدهد. من اين را بارها در مشكلات خيلي سخت تجربه كردهام و مشكلاتم را با دعاي استغاثه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) كه در مفاتيح الجنان آمده است بعد از اعمال مسجد مقدس جمكران برطرف ميكردم. چون حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در نزد خداوند، خيلي آبرو دارد. من خودم هم در همين قضيه ماهواره و پاسخگويي به شبهات، بارها شده است كه به مشكلات برخورد كردهام و به همين دليل، به پشت بام ميرفتم و رو به قبرستان بقيع، 3 مرتبه به خداوند عرضه ميدارم: خدايا! به حق فاطمة الزهراء و فرج خوبي براي ما صورت ميگيرد. من اين را بارها تجربه كردهام. خلاصه اينكه دنيا و آخرت و دين و مقام، همهاش را ميتوان از درب خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) گرفت. حتي در روايات آمده است كه خود ائمه (عليهم السلام) هم به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) متوسل ميشدند. از خود امام زمان (عليه السلام) هم وارد شده است: و في إبنة رسول الله (صلي الله عليه و آله) لي أسوة حسنة. الگو و أسوه حسنه من، دختر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) است. الغيبة للشيخ الطوسي، ص286 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج53، ص180 ـ الأسرار الفاطمية للشيخ محمد فاضل المسعودي، ص99 ـ الاحتجاج للشيخ الطبرسي، ج2، ص279 * * * * * * * سؤال 4 : 1. شبهه ايجاد ميكنند كه چرا اسم فرزندان حضرت علي (عليه السلام)، أبو بكر و عمر بوده است. در اين مورد توضيح بفرماييد. 2. در جلسات گذشه در مورد زيارت جامعه كبيره مطالبي را فرموديد كه مثلاً براي 14 معصوم، 14 روز متوالي اين زيارت را بخوانيم. سؤال من اين است كه اگر مثلاً در يكي از روزها، در حرم امام رضا (عليه السلام) بوديم و آن روز نوبت يك امام ديگر بود تا زيارت جامعه كبيره را به نيت ايشان بخوانيم، نيت زيارت را چه كنيم؟ جواب 4 : 1. در رابطه با فرزندان أمير المؤمنين (عليه السلام) كه به نام أبو بكر و عمر بن خطاب و عثمان بود، بارها جواب دادهايم. خلاصه جواب اين است: جواب اول: در كتابهاي أهل سنت هم آمده است كه: كان عمر بن الخطاب سمي عمر بن علي بإسمه. أنساب الأشراف للبلاذري، ج2، ص413 و در تك جلدي ص192 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص134 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص427 در زمان خلافت عمر بن خطاب، فرزندي براي أمير المؤمنين (عليه السلام) به دنيا آمد و عمر بن خطاب هم گفت كه نام او را همنام من قرار بده. أمير المؤمنين (عليه السلام) هم بناي معارضه با اينها را نداشت. پس عمر بن علي را عمر بن خطاب نامگذاري كرد، نه أمير المؤمنين (عليه السلام). اينكه ميگويند عمر بن علي هم در كربلاء شهيد شد، از دروغهاي شاخدار بعضي از شبكههاي وهابي است. إبن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب، جلد 7، صفحه 427 صراحت دارد: عمر بن علي و مصعب بن زبير در ايام مختار شهيد شدند. در رابطه با أبو بكر بن علي هم بايد بگوييم كه أبو بكر، كنيه است و معمولا كنيه را مردم انتخاب ميكنند و اسم ايشان، آنچه كه مرحوم شيخ مفيد (ره) در الإرشاد، جلد 1، صفحه 354 آورده، محمد اصغر بوده است: و محمد الأصغر المكني أبا بكر. از علماء أهل سنت هم آقاي إبن صباغ مالكي در الفصول المهمة، جلد 1، صفحه 644 همين عبارت را دارد. در رابطه با عثمان هم خود أمير المؤمنين (عليه السلام) صراحت دارد: إنما سميته بإسم أخي عثمان بن مظعون. من اسم پسرم را عثمان گذاشتم، به خاطر علاقهاي كه به عثمان بن مظعون داشتم. جواب دوم: در آن زمان، نام أبو بكر و عمر و عثمان، منحصر به اين 3 نفر نبود. دهها نفر از صحابه، نامشان أبو بكر و عمر و عثمان بود. در يك مورد، أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: من اسم پسرم را عثمان گذاشتم، به خاطر علاقهاي كه به عثمان بن مظعون داشتم. شايد يكي از صحابه هم نامش أبو بكر بود و أمير المؤمنين (عليه السلام) هم به او علاقه داشت و نام فرزندش را به آن نام گذاشت. جواب سوم: اين اسامي، اسامي رسمي و رايج آن زمان بود. مثلاً اگر در زمان شاه، كسي نام فرزندش را محمدرضا ميگذاشت، آيا به او ميگفتند كه شاهدوست و شاهپرست است و به خاطر علاقهاش به شاه، اين اسم را روي فرزندش گذاشته است؟! خير، اينچنين نيست. در ميان اصحاب امام صادق (عليه السلام) و امام باقر (عليه السلام)، صحابهاي هست كه نامش شمر است و اين دليل بر اين نيست كه به شمر علاقه داشته است. جواب چهارم: يك سؤال از اين آقايان داريم: بر فرض كه أمير المؤمنين (عليه السلام) به خاطر حفظ وحدت و علاقه به آنها، نام فرزندانش را أبو بكر و عمر و عثمان گذاشت، شما به ما بگوييد كه چرا آقاي أبو بكر و عمر و عثمان، نام يكي از فرزندان يا نوههايشان را به نام حضرت علي (عليه السلام) يا امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) نگذاشتند؟ چه خوش بي مهرباني از دو سر بي كه يك سر مهرباني درد سر بي 2. در گذشته عرض كردم آنچه كه مرحوم حضرت آيت ا... العظمي نجفي مرعشي (ره) به بنده توصيه ميفرمودند، ميفرمودند ما هر روز خطاب به يكي از ائمه (عليهم السلام)، زيارت جامعه كبيره بخوانيم. خطاب به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) نميتوانيم زيارت جامعه كبيره بخوانيم و اين زيارت براي ائمه (عليهم السلام) است. يكروز خطاب به أمير المؤمنين (عليه السلام) و يك روز خطاب به امام حسن (عليه السلام) تا آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء). طرف خطاب ما أمير المؤمنين (عليه السلام) است، ولي وقتي «السلام عليكم» ميگوييم، يعني سلام بر شما ائمه (عليهم السلام). همچنين وقتي براي به امام رضا (عليه السلام) زيارت جامعه كبيره ميخوانيم، خطابمان امام رضا (عليه السلام) است، ولي ارادهمان همه ائمه (عليهم السلام) هستند. اين نحوه خطاب اين زيارت است. ثواب اين زيارت را ميتوانيد به هر كسي هديه كنيد؛ به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله)، به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، به حضرت قمر بني هاشم (عليه السلام)، به حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) يا به امواتتان. * * * * * * * سؤال 5 : در يك كتابي خواندم كه نوشته بود كلمه «إِلْ يَاسِينَ» كه در آيه 130 سوره صافات آمده است را بايد «آل ياسين» بخوانيم. در اين مورد هم توضيح بفرماييد. جواب 5 : اين بحث را قبلاً داشتهايم. در خود صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 138 از إبن عباس نقل ميكند: و آل عمران المؤمنون من آل إبراهيم و آل عمران و آل ياسين و آل محمد صلي الله عليه و سلم. در اينجا مراد، «آل ياسين» است. گرچه بعضي هم «إِلْ يَاسِينَ» خواندهاند. ولي بسياري از بزرگان أهل سنت معتقدند كه «إِلْ يَاسِينَ» اشتباه است و «آل ياسين» صحيح است. حتي بعضي از قراء هفتگانه هم همين قرائت را دارند. * * * * * * * سؤال 6 : چند شبهه در مورد آيه 33 سوره احزاب كه در مورد آيه تطهير است، مطرح شده و آقايان أهل سنت خيلي آن را مطرح ميكنند و آن هم در مورد كلمات آيه است؛ مانند «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا». 1. در مورد اينكه اين آيه فقط در مورد أهل بيت (عليهم السلام) و خاندان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و مشمول زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نميشود، آيه 73 سوره هود را مطرح ميكنند كه در آن آيه آمده است: رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ و منظور از أهل بيت، همسر حضرت ابراهيم (عليه السلام) و خود حضرت ابراهيم (عليه السلام) است و همين صيغه «كُمْ» در مورد همسر ايشان به كار برده شده است. همچنين ميگويند اگر قرار بر اين باشد كه اين صيغه در مورد مذكر باشد و همسران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نباشند، پس چرا حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) داخل اين آيه ميشود؟ 2. همين كلمه «لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ» در آيه 11 سوره انفال هم به اين شكل آمده است: «يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ». در مورد مؤمنيني است كه در جنگ بودهاند. ميگويند اگر قرار است اين كلمات، عصمت را برساند، پس عصمت تمام مؤمنين را هم ميرساند. 3. همچنين شبههاي هم در مورد كلمه «يُرِيدُ اللَّهُ» است كه در آيه 6 سوره مائده آمده است: «يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ». يعني من اراده ميكنم تا شما مطهر بشويد. ايشان ميگويد اگر قرار باشد كلمه «يُرِيدُ» را به عنوان اراده خدا بر پاكي أهل بيت (عليهم السلام) در نظر بگيريم، در اينجا هم خداوند اراده كرده است تمام مؤمنين را مطهرشان بكند. 4. زنده بودن أولياء را كه ما به آنها متوسل ميشويم، از آيات قرآن ثابت كنيد. يا اگر در حيات برزخي هستند، حيات برزخي چگونه است؟ چون ميگويند در حيات برزخي، غم و غصه وجود ندارد و در آيات قرآن هم آمده است: «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ (سوره يونس/آيه62)» ولي اگر قرار باشد أولياء از زندگي ما با خبر باشند، هميشه بايد از دست ما ناراحت باشند. در اين مورد هم توضيح بفرماييد. جواب 6 : اينها را در جلسات قبل، مفصل توضيح دادهايم؛ مخصوصا در رابطه با عصمت. 1. كلمه «أَهْلَ الْبَيْتِ» كه در آيه 33 سوره احزاب آمده است، ما گفتيم كه 72 روايت در منابع أهل سنت داريم كه مراد از «أَهْلَ الْبَيْتِ» در آيه تطهير، آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله)، أمير المؤمنين (عليه السلام)، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) هستند. ما به كمك رواياتي كه شأن نزول را معين كرده است، ميگوييم منظور از كلمه «أَهْلَ الْبَيْتِ» در اينجا، خمسه طيبه (سلام الله عليهم) هستند. 3 و 2. در آيه وضو نيامده است كه «إنما يريد الله ليطهركم»، بلكه ميفرمايد «يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ» و اراده تشريعي است و شامل همه مؤمنين ميشود. در آيه تطهير با كلمه «إِنَّمَا» آمده و بزرگان أهل سنت هم ميگويند كه اين كلمه براي حصر است، نه براي همه. 4. در مورد حيات برزخي، إن شاء ا... مفصلاً در نقد عقائد وهابيت در بحث توسل خدمت عزيزان عرض خواهيم كرد. در آيه 154 سوره بقره آمده است: وَ لَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَ لَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ و به كسي كه در راه خدا كشته شده، مرده مگوييد؛ بلكه آنها زنده هستند، ولي شما درك نميكنيد و نميفهميد. اين آقاياني كه اين مزخرفات را ميگويند، بر خلاف اين آيه سخن ميگويند و ميگويند: نحن أشعر و أعلم بأن هؤلاء الذين في البرزخ لا يطلعون علي ما في هذه الدنيا. اينها كاملاً اشتباه است و إن شاء ا... اين مسئله را خدمت بينندگان عزيز مفصلاً عرض خواهيم كرد. آنچه كه محرز است و روايات متعددي داريم، اين است كه أنبياء (عليهم السلام) زنده هستند و نميميرند و در قبرشان هستند و در خود صحيح بخاري و صحيح مسلم هم در رابطه با حضرت موسي (عليه السلام) آمده است كه زنده بود و در قبرش مشغول نماز بود و از اين آيه شريفه: وَ اسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا سوره زخرف/آيه45 كاملاً مشخص ميكند كه وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به معراج رفتند، أنبياء (عليهم السلام) در قيد حيات بودند. إن شاء ا... در آينده در اين رابطه به صورت مفصل صحبت خواهيم كرد. * * * * * * * سؤال 7 : در شبهاي ماه رمضان در شبكه المستقلة در مورد امامت ميگفتند كه امامت جزء اصول دين نيست و مطالبي را هم به صورت زيرنويس پخش ميكردند به اين مضمون كه علماء شيعه ميگويند: «كساني كه پيرو ائمه اطهار نباشند، براي هميشه در جهنم خواهند ماند». در اين مورد توضيح بفرماييد. جواب 7 : من خودم كه در شبكه المستقلة بحث داشتم، به ما گفتند: شما معتقديد كساني كه ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) را ندارند، وارد بهشت نميشوند. گفتم: اين موضوع در كتابهاي معتبر أهل سنت آمده است. جناب آقاي خوارزمي، از علماء بزرگ أهل سنت كه او به حافظ و امام تعبير ميكنند، در كتاب المناقب، صفحه 67 روايتي را از قول أمير المؤمنين (عليه السلام) نقل ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: يا علي! لو أن عبدا عبد الله عز وجل مثل ما قام نوح في قومه و كان له مثل أحد ذهبا فأنفقه في سبيل الله و مد في عمره حتي حج ألف عام علي قدميه، ثم قتل بين الصفا و المروة مظلوما، ثم لم يوالك يا علي، لم يشم رائحة الجنة و لم يدخلها. يا علي! اگر بندهاي عبادت كند خداي عز و جل را باندازه عمر نوح و براي او هموزن كوه أحد طلا باشد و در راه خدا انفاق كند و يكهزار سال پياده به مكه رود و عمل حج انجام دهد، بعد هم در بين صفا و مروه در راه خدا مظلومانه شهيد شود و تو را دوست نداشته باشد يا علي، بوي بهشت به مشامش نميرسد و وارد بهشت هم نخواهد شد. ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج2، ص293 ـ فردوس الاخبار للديلمي، ج3، ص419 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص555 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص73 اين روايت براي ما نيست، بلكه دهها روايت در كتب أهل سنت آمده است. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||