* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 23 آبان 1389 | تعداد بازديد: 2011 | |
پاسخ به شبهات غدير 01 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: پاسخ به شبهات غدير 01 شبكه جهاني ولايت : 23 / 08 / 1389 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب آدرس منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني اگر بينندگان عزيز به ياد داشته باشند، برنامه ما در اين شبها، پيرامون واقعه مهم غدير است. در برنامه قبلي، مباحثي را پيرامون غدير از استاد حسيني قزويني سؤال كرديم. بحث به اينجا رسيد كه آيا شخصيتهاي برجسته أهل سنت نسبت به صحت حديث غدير اعتراف دارند يا خير؟ استاد حسيني قزويني در جلسه گذشته، برخي از شبهات ناجوانمردانهاي كه توسط بعضي از هتاكين مانند آقاي حيدري صورت گرفته بود و از غدير به عنوان سياهترين روز تاريخ اسلام تعبير كرده بودند، سخن گفتيم و علت اصلي ورود به اين بحث را هم گفتيم كه ميخواهيم زمينهسازي شود تا إن شاء ا... در ايام غدير بتوانيم يك برگ زريني از تاريخ غدير را از منابع أهل سنت و شيعه در اختيار بينندگان عزيز قرار بدهيم و برادران و خواهران عزيز أهل سنت و حتي جوانان وهابيت را هم به قضاوت فرا بخوانيم و اگر رهنمود يا انتقادي داشتند، با آغوش باز، آن انتقادات و پيشنهادها را پذيرا هستيم. آقاي عبد الله حيدري در مقالهاي تحت عنوان «غدير، سياهترين روز تاريخ اسلام»، مطالبي را مطرح ميكند و ميگويد: اينكه قضيه غدير را به عنوان عيد گرفتهاند و روز اكمال دين و اتمام نعمت، در حقيقت از دروغهاي تاريخ است. سبحانك و هذا بهتان عظيم. بعد هم ايشان با اين تعبير مقاله خودشان را ادامه ميدهند: خدايا! تو شاهد باش كه اين ادعاي دروغ و بيدليل را به نام تو و با إمضاء پيامبر تو جعل كردند و 14 قرن است كه يك گروه سودجو و مصلحتطلب، اين دروغ بزرگ را تكرار ميكنند و اينك ميليونها بنده غافل و بيخبر تو را نيز گمراه كردهاند. يعني در حقيقت ايشان جسارت ميكند به ميليونها مسلمان شيعه و سني كه فريب علماء شيعه را خوردهاند و از غدير به عنوان يك روز تاريخي و مبارك و عيد تعبير ميكنند! بعد ايشان ميگويد: از بس به اين دروغ، شاخ و برگ داده و آن را تكرار كردهاند، اين بندگان ساده و پاكدل و بيخبر تو نيز به خاطر نام تو و دين تو و محبت تو و پيامبر گرامي تو، به دام دروغهاي اين دروغتراشان افتادهاند. من در رابطه با مطالب ايشان چيزي نميگويم و قضاوت و داوري و پاسخ را بر عهده بينندگان عزيز و منصفين أهل سنت واگذار ميكنم و سؤالي را كه مطرح شد، پاسخ ميدهم. من نمونههايي از علماء أهل سنت كه اعتراف به صحت غدير كردهاند را عرض ميكنم و بعد بينندگان عزيز ببينند كه آيا قضيه غدير، دروغ شاخدار است يا اين آقا دروغ شاخدار و إفتراء شاخدار ميبافد؟ إن شاء ا... فرداي قيامت، اولين محكمهاي كه برپا ميشود، محكمه رسيدگي به أمير المؤمنين (عليه السلام) است و آن محكمه خيلي تماشايي است؛ اين موضوع در صحيح بخاري هم آمده است. إن شاء ا... اميدواريم أمثال آقاي حيدري به آنجا بيايند و پاسخ اين دروغها و إفترائات شاخدار خود را بدهند؛ البته از كوزه همان برون تراود كه در اوست. من تقاضا دارم از بينندگان عزيز تا بحث امشب ما را با توجه و دقت بيشتري پيگيري كنند. 1. ترمذي جناب ترمذي (متوفاي 279 هجري) از شخصيتهاي برجسته أهل سنت است كه صاحب سنن الترمذي از صحاح سته است. ايشان بعد از اينكه حديث غدير را مطرح ميكند، ميگويد: حديث حسن صحيح. اين حديث حسن و صحيح است. سنن الترمذي، ج 5، ص 297 2. طحاوي آقاي أبو جعفر طحاوي (متوفاي 279 هجري) كه از شخصيتهاي برجسته أهل سنت است و كتاب ايشان به عنوان كتاب درسي كلامي حوزههاي علميه أهل سنت است، در كتاب مشكل الآثار، جلد 2، صفحه 308 بعد از نقل حديث غدير ميگويد: فهذا الحديث صحيح الإسناد و لا طعن لأحد في رواته. اين روايت صحيح است و هيچگونه مذمتي نسبت به راويان آن وارد نشده است. 3. إبن عبد البر آقاي إبن عبد البر القرطبي (متوفاي 463 هجري) بعد از نقل أحاديث غدير ميگويد: هذه كلها آثار ثابتة. تمام اين رواياتي كه نقل كرديم، جزء آثار ثابت و قطعي هستند. الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1100 4. حاكم نيشابوري آقاي حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين، جلد 3، صفحه 109 اين روايت را ميآورد و شهادت ميدهد بر صحت روايت. 5. ذهبي آقاي ذهبي (متوفاي 748 هجري) در تلخيصش صراحت دارد اين روايت صحيح است. آقايان أهل سنت بر اين عقيده هستند كه اگر آقاي ذهبي و حاكم نيشابوري يك روايتي را صحيح دانستند، به منزله ورود آن روايت در صحيح بخاري و صحيح مسلم است. 6. إبن كثير دمشقي سلفي آقاي إبن كثير دمشقي سلفي (متوفاي 774 هجري) كه براي وهابيت جايگاه ويژهاي دارد، ميگويد: قال شيخنا أبو عبد الله الذهبي: وهذا حديث صحيح. استاد ما آقاي ذهبي ميگويد: حديث غدير حديثي صحيح است البداية و النهاية لإبن كثير، ج 5، ص 228 7. إبن حجر عسقلاني آقاي إبن حجر عسقلاني (متوفاي 852 هجري) كه از استوانههاي علمي و رجالي أهل سنت است، وقتي به اين روايت ميرسد، بعد از نقل روايت ميگويد: أما حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» فقد أخرجه الترمذي و النسائي و هو كثير الطرق جدا ... و كثير من أسانيدها صحاح و حسان. اين حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» را بزرگاني مانند ترمذي و نسائي با سندهاي متعدد نقل كردهاند و بسياري از سندهاي حديث غدير صحيح و حسن است. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 61 8. ملا علي غاري آقاي ملا علي قاري وقتي اين حديث را نقل ميكند، ميگويد: هذا حديث صحيح لا مرية فيه، فلا التفات لمن قدح في ثبوت هذا الحديث. اين حديث صحيح است و شبههاي در آن نيست و به كساني كه به اين حديث خدشه وارد ميكنند، نبايد توجه كرد و ارزشي قائل شد. المرقاة في شرح المشكاة، ج 5، ص 568 9. نور الدين هروي حنفي آقاي نور الدين هروي حنفي (متوفاي 1014 هجري) ميگويد: هذا حديث صحيح لا مرية فيه. 10. ضياء الدين مقبلي آقاي ضياء الدين مقبلي (متوفاي 1108 هجري) كه از فقهاء بنام أهل سنت است، بعد از اينكه حديث غدير را نقل ميكند، ميگويد: فإن لم يكن هذا معلوما فما في الدين معلوم؟ اگر بنا باشد حديث غدير حديثي قطعي و معلومي نباشد، پس در دين اسلام هيچ چيز معلوم و قطعي نخواهد بود. الأبحاث المسددة في الفنون المتعددة، ص 122 11. ميرزا محمد بدخشي آقاي ميرزا محمد بدخشي در صفحه 54 كتاب نزل الأبرار ميگويد: هذا حديث صحيح مشهور و لم يتكلم في صحته إلا متعصب جاحد لا اعتبار بقوله. حديث غدير حديثي صحيح و مشهور است و در صحت اين حديث، جز افراد متعصب و كساني كه يقينيات را انكار ميكنند و سخنشان اعتباري ندارد، كسي خدشه وارد نكرده است. 12. آلوسي آقاي آلوسي وهابي كه نسبت به شيعه هم هر چه از قلمش تراوش كرده است از فحاشي و جسارت كوتاهي نكرده، وقتي به حديث غدير ميرسد، ميگويد: نعم ثبت عندنا أنه صلي الله عليه و سلم قال في حق الأمير هناك (يعني غدير خم): من كنت مولاه فعلي مولاه. تفسير روح المعاني للآلوسي، ج 6، ص 61 اينها نمونههايي بود از شخصيتهاي برجسته أهل سنت كه اعتراف دارند بر اينكه حديث غدير صحيح است. اگر شما به سايت سني آنلاين، پايگاه رسمي حوزه علميه زاهدان مراجعه كنيد، ميبينيد كه نوشتهاند: معلوم نيست اين حديث، حديث صحيحي باشد و بعضي از بزرگان ما اين حديث را تضعيف كردهاند. در آخر هم ميگويد: إبن حجر گفته است كه بعضي از طُرُق حسان دارد. يعني اين نهايت جفا و ظلم در حق آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) است! همچنين در سايت فتنه نيوز به اين شكل آوردهاند كه «غدير به عنوان سياهترين روز تاريخ اسلام است». خود بينندگان عزيز با اين شخصيتهايي كه ما ذكر كرديم، قضاوت كنند. ما از شخصيتهاي معتبر و برجسته أهل سنت نقل كرديم و اگر اين شخصيتهاي أهل سنت را حذف كنيم، ديگر أهل سنت چيزي ندارند. اگر شما آقاي ذهبي و إبن حجر و إبن كثير را از أهل سنت برداريد، ديگر هيچ چيزي ندارد و مانند سقفي است كه بدون پايه فرو ميريزد. اين شخصيتهاي برجسته أهل سنت صراحت دارند كه اين حديث صحيح است و جز افراد متعصب و جاحد، كسي اين حديث را انكار نميكند. من معتقدم اين از بركات و معجزات أهل بيت (عليهم السلام) است. با اينهمه تلاشي كه در تاريخ براي نفي فضائل أهل بيت (عليهم السلام) و دور كردن جامعه از أهل بيت (عليهم السلام) و مذمتها و سبّها و ناسزاها و كشتارها نسبت به أهل بيت (عليهم السلام) صورت گرفته است، ولي با همه اينها، اين أحاديث توسط أهل سنت به ما رسيده است و واقعاً جز با معجزه، با هيچ چيز ديگري نميشود اينها را تفسير كرد. * * * * * * * آقاي محسني وارد بحث كمّيت و تواتر شويم. براي بينندگان ما بيان كنيد كه تواتر يعني چه؟ چون ممكن است بينندگاني باشند كه معناي تواتر را ندانند. آيا از جهت كمّيت، حديث غدير تواتر دارد؟ يعني آيا تعدادش خيلي زياد است و به حدّي رسيده است كه نميتوان در آن شك كرد؟ استاد حسيني قزويني در تقسيم بندي أحاديث، در شيعه، اولين كتابي كه مفصل نوشته شده، كتاب الدراية يا الرعاية في علم الدراية مرحوم شهيد ثاني (ره) است كه تقسيم بندي أحاديث را به صورت مفصل در آنجا ذكر كردهاند. بعد از او هم علماء زيادي در اين زمينه مطلب نوشتهاند. البته بنده هم كتابي نوشتهام به نام المدخل إلي علم الرجال و الدراية كه كتاب درسي حوزه علميه است. از علماء أهل سنت هم مانند خطيب بغدادي كتاب الكفاية را نوشته است. مفصلترين كتابي كه بنده ديدهام، كتاب سيوطي است به نام تدريب الراوي كه در 2 جلد است كه أخيراً هم با تحقيق چاپ شده است و روايات را به دستههاي مختلف تقسيم كرده است. آنچه كه من در ذهن دارم، حدود 70 تقسيم بندي در روايت وجود دارد؛ تقسيم روايت به صحيح، ضعيف، موثق و حسن يا تقسيم روايت به مسند، متصل، مرسل و منقطع يا تقسيم روايت به مضطرب و متقن. يك تقسيم بندي هم وجود دارد از نظر عدد و تعداد روايت. مثلاً ميگويند كه اين حديث، خبر واحد است؛ خبر واحد يعني: «در تمام طبقات ـ مثلاً از كليني (ره) تا معصوم (عليه السلام) و از بخاري تا نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ـ يك نفر بيشتر آن حديث را نقل نكرده باشد». بعد از خبر واحد، خبر عزيز است؛ خبر عزيز يعني: «در هر طبقه، 2 نفر بيشتر نقل نكرده باشند». بعد هم خبر مستفيض است؛ خبر مستفيض يعني: «روايتي كه در هر طبقه، بيش از 3 نفر نقل كرده باشند و به حدّ تواتر نرسيده باشد». در خبر واحد و عزيز، بررسي سندي ضروري است، ولي وقتي خبر مستفيض شد، نيازي به بررسي سندي نيست. روايات ضعيف اگر دست به دست هم بدهند و به استفاضه برسند، فقهاء ما و أهل سنت به مضمون روايت عمل ميكنند. مثلاً آقاي إبن حجر و ديگران ميگويند: «اگر در يك باب، روايات متعددي وجود داشت، يقوي بعضها بعضا؛ گرچه تك تك اين روايات ضعيف باشند». البته بينندگان عزيز دقت داشته باشند كه روايت ضعيف، غير از روايت دروغ و جعلي است. روايت ضعيف، مرسل است. در روايت ضيعف، مثلاً يكي از راويان حديث، مجهول است و ما نميدانيم كه اين راوي، ثقه است يا ضعيف و در كتابهاي رجالي هم نه درباره ضعف او مطلبي گفتهاند و نه درباره وثاقتش؛ شايد هم ثقه باشد و شايد ضعيف. اگر چند روايت به اين شكل، دست به دست هم بدهند، روايت استفاضه را تشكيل ميدهند و شيعه و سني و بزرگان به روايت مستفيض عمل ميكنند. ولي در روايت دروغ، اگر هزار روايت دروغ را در كنار هم بچينند، مانند هزار عدد صفر است كه مساوي با صفر است. پس روايت ضعيف با روايت جعلي و دروغ و ساختگي و موضوع تفاوت دارد. بعد هم خبر متواتر است؛ خبر متواتر يعني: «تعداد راويان در هر طبقه، به قدري زياد است كه انسان هيچ شك و شبههاي در صدور اين روايت ـ از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يا معصوم (عليه السلام) ـ پيدا نميكند». بعد هم خبر متواتر را تقسيم بندي ميكنند كه آيا تواتر لفظي است يا معنوي يا اجمالي كه جزء بحثهاي علم درايه است و دوستان ميتوانند اين كتاب المدخل إلي علم الرجال و الدراية بنده را در سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ـ www.valiasr-aj.com ملاحظه كنند. آقايان أهل سنت معتقدند كه اگر يك روايت متواتر شد، به مرحلهاي رسيده است كه شبههاي در صدور آن از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نميماند. در تواتر، مرسل بودن و مرفوع بودن و منقطع و مقطوع بودن نيست. يعني به قدري طرق زياد است كه هر انسان سالم الفكر و سالم الذهني يقين ميكند كه اين روايت از دو لبهاي معصوم (عليه السلام) صادر شده است. آقايان أهل سنت هم ميگويند: «اگر كسي روايت متواتر را انكار كند، مانند اين است كه آيه قرآن را انكار كرده است». يعني روايت متواتر، چون قطعي الصدور از معصوم (عليه السلام) است، مانند قرآن است كه قطعي الصدور است؛ يعني در قطعي الصدور بودن، همطراز آيات قرآن است. متواتر بودن حديث غدير اما در رابطه با حديث غدير، بسياري از بزرگان أهل سنت گفتهاند كه حديث غدير متواتر است. من چند نمونه از اين بزرگان را براي بينندگان عزيز عرض ميكنم. 1. أبو حامد غزالي آقاي أبو حامد غزالي (متوفاي 505 هجري) صاحب كتاب إحياء العلوم و از شخصيتهاي برجسته أهل سنت، كتابي دارد به نام سرّ العالمين كه البته بعضيها اين كتاب را انكار ميكنند كه براي ايشان باشد؛ چون بعضي از حقايق را در اين گفته است. آقاي اسماعيل پاشا بغدادي در كتاب إيضاح المكنون، جلد 2، صفحه 11 صراحت دارد كه اين كتاب براي غزالي است و آقاي إبن جوزي هم در تذكرة الخواص، صفحه 62 ميگويد اين كتاب براي آقاي غزالي است و آقاي ذهبي در كتاب ميزان الإعتدال، جلد 1، صفحه 500 و سير أعلام النبلاء، جلد 19، صفحه 328 و إبن حجر در كتاب لسان الميزان، جلد 2، صفحه 215 ميگويند كه اين كتاب براي آقاي غزالي است. آقاي أبو حامد غزالي در كتاب سرّ العالمين، صفحه 21، چاپ قديم صراحت دارد كه حديث غدير حديث متواتري است و ميگويد: و أجمع الجماهير علي متن الحديث من خطبته في يوم غدير خم باتفاق الجميع. 2. ذهبي آقاي ذهبي كه از استوانههاي أهل سنت است و سخنش براي أهل سنت مانند طلا است، بنا به نقل إبن كثير در البداية و النهاية، جلد 5، صفحه 233، حوادث سال 10 هجري ميگويد: قال شيخنا الحافظ أبو عبد الله الذهبي: ... الحديث متواتر أتيقن أن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) قاله. استاد ما ذهبي گفت: حديث غدير متواتر است و من يقين دارم كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) اين حديث را فرموده است. آيا از اين واضحتر؟ ولي اين آقايان در سايت سني آنلاين ميگويند: معلوم نيست اين حديث، حديث صحيحي باشد و بعضي از بزرگان ما اين حديث را تضعيف كردهاند. شما حرف اين آقايان را در كنار حرف آقاي ذهبي بگذاريد كه ميگويد: الحديث متواتر أتيقن أن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) قاله. حديث غدير متواتر است و من يقين دارم كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) اين حديث را فرموده است. البته من اين را گفتهام كه وقتي آدرسي از يك كتاب ميدهم، معمولاً از برنامه نرم افزاري مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) است كه توسط دفتر حضرت آيت ا... العظمي گلپايگاني (ره) و دفتر حضرت آيت ا... العظمي سيستاني نوشته شده است و واقعاً ما از بانيان اين نرم افزار تشكر ميكنيم. تا الآن هم آقايان أهل سنت، نرم افزاري به اين كيفيت و سرعت و با اين امكانات تهيه نكردهاند. الآن ما بيش از 40 نرم افزار از آقايان أهل سنت داريم و جديدترين و پرسرعتترينش نرم افزار الجامع الكبير است و قبل از آن هم مكتبة الشاملة است. ولي هيچكدامشان به سرعت و كيفيت نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) نميرسند. اين نرم افزار هم اكنون در سراسر دنيا وجود دارد و قابل استفاده است. اگر دوستاني خواستند اين نرم افزار را تهيه كنند، ميتوانند با ارسال يك پيامك به ما، آدرس دقيق مركز نشر اين نرم افزار را از ما دريافت كنند. 3. شمس الدين إبن جزري آقاي شمس الدين إبن جزري (متوفاي 833 هجري) در كتاب أسني المطالب، صفحه 48 ميگويد اين حديث متواتر است. 4. جلال الدين سيوطي بنابر آنچه كه آقاي مناوي در فيض القدير شرح الجامع الصغير، جلد 6، صفحه 218 از آقاي سيوطي نقل ميكند، ميگويد اين حديث متواتر است. من حدود 60 مورد از علماء بزرگ أهل سنت را پيدا كردهام كه يا به صحت حديث غدير يا به تواتر حديث غدير صراحت و إذعان دارند. ولي اين آقايان با اين وضع ميگويند كه «روز غدير، سياهترين روز تاريخ اسلام است» يا ميگويند «سندش ثابت نيست». به تعبير آقاي ضياء الدين مقبلي: فإن لم يكن هذا معلوما فما في الدين معلوم؟ اگر بنا باشد حديث غدير حديثي قطعي و معلومي نباشد، پس در دين اسلام، هيچ چيز معلوم و قطعي نخواهد بود. حتي راويان صحت قرآن از طريق صحابه، قطعاً كمتر از حديث غدير است. يعني اگر بخواهيم در حديث غدير، با اين كثرت طرق تشكيك كنند، اينها بايد در قرآن هم تشكيك كنند و بايد بگويند طُرُقي كه قرآن براي اينها از طريق صحابه ثابت شده است، چند نفر از صحابه آن را نقل كردهاند؟ ما چندين برابر آن را در رابطه با حديث غدير براي آنها ارائه ميكنيم. * * * * * * * آقاي محسني چرا بزرگان أهل سنت، آنگونه كه انتظار ميرفت، قضيه غدير را مطرح نكردهاند؟ استاد حسيني قزويني به تعبير يكي از بزرگان كه ميگفت: با اينكه در حديث غدير، بيش از 120 نفر از صحابه آن را نقل كردهاند و ما روايتي نداريم كه اين همه راوي آن را نقل كرده باشند، ولي با اين كثرت طرق، مظلومترين روايت است. چون در واقعه غدير، بنا به نقلي بيش از 120 هزار نفر حضور داشتند. يعني اگر 120 راوي اين روايت را نقل كرده باشند، از هر هزار نفر، يك نفر آن را نقل كرده است. ولي با توجه به اين، بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، به ويژه بعد از روي كار آمدن نماينده قريش و كسي كه كمر همت براي نابودي اسلام و از بين بردن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بسته بود، مانند معاويه، ببينيد كه با صاحب غدير و طرفداران غدير چه كردند؟! آقاي إبن أبي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه، جلد 11، صفحه 44 نقل ميكند و ميگويد: بني أميه، أهل بيت (عليهم السلام) و شيعيان أهل بيت (عليهم السلام) را به قدري تحت فشار قرار دادند كه: يخافون إظهار المحبة لهم أو الإنتساب إلي شيعتهم. از اينكه اظهار محبت كنند به أهل بيت، ميترسيدند و جرأت نميكردند كه بگويند شيعه أهل بيت هستند. فقتلهم تحت كل حجر و مدر و أخافهم و قطع الأيدي و الأرجل و سمل العيون و صلبهم علي جذوع النخل. در زير هر سنگ و كلوخي كه شيعيان را مييافتند، ميكشتند و ميترساندند و دست و پايشان را قطع ميكردند و با مسمار گداخته شده بر چشمانشان سرمه ميكشيدند و بر بالاي درختان خرما اعدام ميكردند. كار به جايي ميرسد كه اين جوّ خفقان ضد شيعي به درجهاي رسيد كه: حتي إن الرجل ليقال له زنديق أو كافر أحب إليه من أن يقال شيعة علي ... . حتي اگر به كسي زنديق يا كافر ميگفتند، بهتر از اين بود كه به او بگويند شيعه علي هستي. يعني كفار و زنادقه در جامعه، امنيت بيشتري داشتند نسبت به شيعيان! شما ببينيد كه اينها در طول تاريخ چه كارها كردهاند؟! اين آقاياني كه اسم برنامهشان را گذاشتهاند «حقيقتهاي پنهان تاريخ»، بيايند اينها را بررسي كنند و ببينند كه در گذشته، نسبت به أهل بيت (عليهم السلام) چه گذشته است و نسبت به شيعيان چه جناياتي كردهاند؟! الآن هم بعد از 1400 سال فقط چند ماهواره در اختيار شيعيان است؛ ماهوارههايي با امكانات خيلي كم و محدود. شبكه جهاني ولايت هم يك شبكه مستقل و شخصي است و هيچ امكاناتي، حتي يك برگ كاغذ از هيچ دولتي، حتي از دولت جمهوري اسلامي ايران دريافت نكرده است. نه تنها براي اين شبكه، بلكه براي مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) كه حدود 20 سال است اين مؤسسه را داريم و بيش از 40 كتاب چاپ كردهايم و غالب آنها هم كتابهاي برگزيده سال شدهاند، نه از دولت يك برگ كاغذ كمك گرفتهايم و نه از بيوت آقايان مراجع عظام تقليد. ما بنا نداريم در شبكه جهاني ولايت از امكانات دولتي يا بعضي از افرادي كه شايد فردا از ما مطالباتي داشته باشند، استفاده كنيم؛ حتي اگر مطالباتشان مشروع باشد. خلاصه اينكه چند شبكه شيعي باز شده است و با اين مسائل و مشكلات و امكاناتي كه ما داريم، سر و صداها بلند شده است و ميگويند كه شبكههاي شيعي مانند قارچ از زمين روئيدهاند. تعداد شبكههاي شيعي از تعداد انگشتان دست هم تجاوز نميكند، ولي شما الآن 300 شبكه داريد كه عليه شيعه كار ميكنند؛ واقعاً جنگ نابرابري است. امكاناتي كه شما داريد، يك صدم آن را شبكههاي شيعي ندارند. تمام شبكههاي شيعي هم مانند ما مشكلات و گرفتاري دارند و براي تأمين مخارجشان به سختي افتادهاند. شما ببينيد كه در طول تاريخ، عليه شيعه و أهل بيت (عليهم السلام) چه جوّي درست كردهاند؟! آن وقت ما بياييم بگوييم كه چرا حديث غدير به آنگونهاي كه انتظار ميرفت، مطرح نشده است؟! آقاي شَعبي، شيخ المحدثين عراق و از شخصيتهاي برجسته أهل سنت و از هواداران دودمان أموي كه از اركان تقويت آنها بود، ميگويد: ما لقينا من آل أبي طالب؟ إن أحببناهم قتلونا و إن أبغضناهم أدخلونا النار. ما نميدانيم نسبت به آل أبي طالب چه كنيم؟ اگر آنها را دوست داشته باشيم، ما را ميكشند و اگر آنها را دشمن بداريم، وارد آتش جهنم ميشويم. عيون الأخبار لإبن قتيبة الدينوري، ص 91 يعني دوستي با حضرت علي (عليه السلام) و آل علي (عليهم السلام)، گردن ما را در برابر شمشير دودمان بني أميه قرار ميدهد و بغض آنها، ما را وارد آتش جهنم ميكند. خود آقاي إبن حجر عسقلاني در شرح حال علي بن رباح در تهذيب التهذيب، جلد 7، صفحه 281 ميگويد: كان بنو أمية إذا سمعوا بمولود إسمه علي قتلوه. وقتي بني أميه ميشنيدند كه نام بچهاي علي است، او را ميكشتند. اين روايت در كتاب كافي و تهذيب الأحكام و بحار الأنوار نيست، در كتاب تهذيب التهذيب إبن حجر عسقلاني است. آقايان وهابيها و أمثال آقايان حيدريها به اين گوش بدهند و مقداري توجه كنند كه چه گذشته است بر شيعه؟! اينها را بيايند به عنوان تاريخ پنهان مطرح كنند. ببينيد كار به كجا رسيده است كه هر كس نامش علي باشد، كشته ميشود! آن وقت چطور انتظار داريد كه اين مباحث نقل شود؟! همين آقاي إبن حجر عسقلاني در كتاب رجالي خود به نام لسان الميزان، جلد 4، صفحه 210 در شرح حال علي بن جهم ميگويد: يلعن أباه لم سماه عليا. علي بن جهم پدرش را لعنت ميكرد كه چرا نامش را علي گذاشته است. ببينيد كه مظلوميت حضرت علي (عليه السلام) تا كجا رفته است؟! يعني چون نامش علي است، زندگياش دچار مشكل شده است! من ديشب هم عرض كردم كه بزرگان أهل سنت مفصل آوردهاند كه آقاي زمخشري ميگويد: كان في أيام بني أمية أكثر من سبعين ألف منبر يلعن عليها علي بن أبي طالب بما سنه لهم معاوية. در بيش از 70 هزار منبر در دوران بني أميه، علي را لعن ميكردند؛ به خاطر سنت وقيح و زشت و سيئهاي كه معاويه آن را بنيانگزاري كرد. برادران عزيز و سروران گرامي! خواهران عزيز! اين مسائل چيست؟ حضرت علي (عليه السلام) چه گناهي كرده است؟! به تعبير علامه اميني (ره): بر فرض حضرت علي (عليه السلام) خليفه چهارم نيست و داماد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست و اولين كسي كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اسلام آورد نيست و در هيچيك از جنگها هم شركت نكرده است، آيا يك مسلمان هست يا نه؟ آيا يك صحابه هست يا نه؟ در صحيح مسلم، جلد 1، صفحه 61 آمده است كه أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: و الذي فلق الحبة و برأ النسمة! إنه لعهد النبي الأمي صلي الله عليه و سلم إلي أن لا يحبني إلا مؤمن و لا يبغضني إلا منافق. قسم به كسي كه دانه را شكافت و بشر را آفريد! پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به من فرمود: جز مؤمن، كسي مرا دوست نميدارد و جز منافق، كسي با من دشمني نميكند. آيا اين سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هست يا نه؟! اينهايي كه بالاي منبر، حضرت علي (عليه السلام) را فحش ميدادند و لعن ميكردند، آيا حضرت علي (عليه السلام) را دوست ميداشتند؟! آنهايي كه لشكركشي كردند و در جنگ جمل و جنگ صفين و جنگ نهروان در برابر حضرت علي (عليه السلام) ايستادند، آيا به خاطر محبتشان به حضرت علي (عليه السلام) بود؟! به قول يكي از مراجع عظام تقليد، حضرت آيت ا... العظمي شبيري زنجاني كه بنده افتخار دارم 14 سال در درس خارج ايشان بودم، ميفرمود: آنهايي كه در جنگ جمل و جنگ صفين آمده بودند و با حضرت علي (عليه السلام) ميجنگيدند، آيا به حضرت علي (عليه السلام) علاقه و محبت داشتند و ميخواستند او را بكشند تا زودتر به بهشت برود؟! احمد بن حنبل در مسندش، جلد 2، صفحه 442 نقل ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نظر كرد به حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و فرمود: أنا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم. من ميجنگم با كسي كه با شما بجنگد و در صلح و دوستي هستم با كسي كه با شما صلح و دوستي كند. صحيح إبن حبان، ج 15، ص 434 سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 2، ص 122 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 7، ص 144 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 14، ص 157 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 3، ص 11 مقداري دقت كنيد! جنگ با حضرت علي (عليه السلام) به منزله جنگ با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است! پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: من سبّ عليا فقد سبّني. هر كس علي را فحش و ناسزا دهد، مرا فحش و ناسزا داده است. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 6، ص 323 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 130 ـ السنن الكبري للنسائي، ج 5، ص 133 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 14، ص 132 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 634 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج 7، ص 391 برادر عزيز! سرور گرامي! شما را به خدا! شما را به هر كسي كه ميپرستيد! شما را به هر مقدساتي كه به آن ايمان داريد! مقداري فكرتان را باز كنيد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با من و شما حرف ميزند. حاكم نيشابوري ميگويد: هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه. اين حديثي است كه سندش كاملاً صحيح است، ولي در صحيح بخاري و صحيح مسلم نيامده است. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 121 در روايتي ديگر، آقاي إبن كثير دمشقي سلفي نقل ميكند از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمود: من آذي عليا فقد آذاني. هر كس علي را اذيت كند، مرا اذيت كرده است. البداية و النهاية لإبن كثير، ج 7، ص 382 و 383 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 631 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 149 ـ مسند احمد الإمام احمد بن حنبل، ج 3، ص 483 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 122 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 129 ـ المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص 224 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 7، ص 502 ـ صحيح إبن حبان، ج 15، ص 365 ـ الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1101 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 2، ص 145 ـ التاريخ الكبير للبخاري، ج 6، ص 307 ـ الثقات لإبن حبان، ج 3، ص 272 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 202 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 114 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 4، ص 534 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ص 146 پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بايد به چه زباني بگويد؟! به چه بياني حقيقت را بگويد؟! آيا با توجه به اين أحاديث، جايي براي اجتهاد ميماند؟! ولي در صحيح مسلم آمده است: أمر معاوية بن أبي سفيان سعدا، فقال: ما منعك أن تسب أبا التراب؟ معاويه بن أبو سفيان، سعد بن أبي وقاص را أمر به سبّ و ناسزاي علي كرد و وقتي سعد بن أبي وقاص از اين كار خودداري كرد، معاويه به او گفت: تو را چه شده است كه أبو تراب را سبّ و ناسرا نميكني؟ صحيح مسلم، ج 7، ص 120، ح 6114 گويا سعد بن أبي وقاص يك واجبي از واجبات إلهي يا يك اصلي از اصول دين را ترك كرده است كه معاويه اينگونه با او رفتار ميكند! آقاي نووي هم توجيه ميكند و ميگويد: آقاي معاويه ميخواست سعد بن أبي وقاص را امتحان كند و ببيند كه آيا فحش ميدهد يا خير؟ كار به جايي رسيده است كه خود آقاي إبن تيميه صراحتاً ميگويد: أما حديث سعد لما أمره معاوية بالسب فأبا. منهاج السنة لإبن تيمية، ج 3، ص 15 و دهها عالم شيعي و شخصيتهاي برجسته أهل سنت، ناسزا گفتن خود معاويه را نقل كردهاند. از جمله آنها، خود إبن كثير دمشقي سلفي در البداية و النهاية، جلد 7، صفحه 376 ميگويد: معاويه مراسم حج را انجام داد و دست سعد بن أبي وقاص را گرفت و به منزل خود برد و شروع كرد به ناسزا گفتن و فحش دادن به علي. سعد عصباني شد و گفت: أجلستني علي سريرك ثم وقعت في علي تشتمه؟ آيا مرا آوردي در كنار تخت خود نشاندهاي و شروع كردهاي به علي ناسزا گفتن؟ امام سجاد (عليه السلام) روايتي دارد كه وقتي من اين روايت را ميخوانم، بعضي اوقات توان مطالعه را از دست ميدهم و از پشت كامپيوتر بلند ميشوم و ميآيم گوشهاي مينشينم و سير گريه ميكنم و سپس ميروم به كارم ادامه ميدهم. منهال ميگويد كه خدمت امام سجاد (عليه السلام) رسيدم و گفتم: كيف أصبحت؟ حال شما چطور است؟ امام سجاد (عليه السلام) فرمود: أصبحنا في قومنا بمنزلة بني إسرائيل في آل فرعون، إذ كانوا يذبحون أبناءهم و يستحيون نساءهم و أصبح شيخنا و سيدنا يتقرب إلي عدونا بشتمه أو سبه علي المنابر. ما أهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) همانند بني اسرائيل در آل فرعون زندگي ميكنيم. زيرا آنها جوانانشان را ميكشتند و زنانشان را زنده نگه ميداشتند و اسير ميكردند. ما در روز روشن ميبينيم كه مردم در بالاي منابر، آقا و سرور و سيد ما علي را ناسزا ميگويند و به حكومتها با سبّ به علي ناسزا ميگويند. الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 5، ص 219 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 41، ص 396 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 20، ص 399 ـ المنتخب من ذيل المذيل للطبري، ص 120 اين اوج مظلوميت أهل بيت (عليهم السلام) است! كار به جايي ميرسد كه آقاي إبن عقيل يمني در كتاب العتب الجميل، صفحه 74 ميگويد: وقتي عمر بن عبد العزيز دستور داد در خطبههاي نماز جمعه، سبّ علي را حذف كنند: إرتج المسجد بصياح من فيه بعمر بن عبد العزيز "تركت السنة، تركت السنة" تمام كساني كه در مسجد بودند، فرياد زدند و شعار دادند عليه عمر بن عبد العزيز كه "سنت را ترك كردي، سنت را ترك كردي". النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 116 يعني كار به جايي رسيده است كه ناسزا گفتن به حضرت علي (عليه السلام)، سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شده است! اين روايت را هم براي بينندگان عزيز بخوانم كه آقاي طبري و إبن اثير نقل ميكنند: فكان إذا قنت لعن عليا و إبن عباس و الأشتر و حسنا و حسينا. وقتي معاويه قنوت ميگرفت، علي و إبن عباس و مالك اشتر و حسن و حسين را لعن ميكرد. تاريخ الطبري، ج 4، ص 52، باب اجتماع الحكمين بدومة الجندل ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 3، ص 333، باب ذكر اجتماع الحكمين ـ تاريخ إبن خلدون، ج 2، ق 2، ص 178 ـ وقعة صفين لإبن مزاحم المنقري، ص 552 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 96 آيا با اين روايت، غيرت و وجدان وهابيها تكان ميخورد؟! آنهايي كه به معاويه، حضرت معاويه ميگويند، اين غيرتشان تكان ميخورد؟! آيا حضرت گفتن به همچنين فردي، فرداي قيامت جواب دارد؟! قيامت هيچ، به تعبير امام حسين (عليه السلام): إن لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد، فكونوا أحرارا في دنياكم هذه. اگر دين نداريد و از روز آخرت ترس نداريد، حدأقل در دنيايتان آزادمرد و آزادمنش باشيد. الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 4، ص 76 ـ كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي، ج 5، ص 117 اللهوف في قتلي الطفوف للسيد إبن طاووس، ص 71 كسي كه در قنوتش، حضرت علي (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را لعنت كند، آيا حضرت گفتن به او زيبنده است؟! فرداي قيامت جواب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را چه ميدهيد؟! جواب امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را چه ميدهيد؟! آن وقت جناب آقاي محسني عزيز ميگويد: چرا بزرگان أهل سنت، آنگونه كه انتظار ميرفت، قضيه غدير را مطرح نكردهاند؟ با اين جوّ، همين مقدار مطالبي كه به دست ما رسيده است، معجزه أهل بيت (عليهم السلام) است! جز اينكه بگوييم: يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ سوره صف / آيه 8 چيز ديگري نميتواند در اينجا توجيهگر باشد. * * * * * * * آقاي محسني تتمه بحث شما به اينجا رسيد كه بر فرض ميگوييم حضرت علي (عليه السلام) هيچ فضيلتي ندارد و خليفه چهارم هم نيست و در هيچيك از جنگها هم شركت نداشت، فقط ميگوييم كه ايشان يك صحابه بودند. أهل سنت نسبت به صحابه چگونه برخورد ميكنند و حكم ميدهند؟ استاد حسيني قزويني برادران عزيز دقت كنند! حتي از خود أهل سنت و جوانان و طلاب و دانشجويان تقاضا دارم كه دقت كنند. أولاً: آقاي ذهبي يك شخصيت مقبول در نزد همه أهل سنت است و كتابي دارد به نام الكبائر كه گناهان كبيره را در آنجا آورده است. در صفحه 233 اين كتاب، اين تعبير را دارد: فمن طعن فيهم أو سبهم فقد خرج من الدين و مرق من ملة المسلمين. كسي كه كوچكترين اهانتي به صحابه بكند يا آنها را سبّ كند، از دين خارج شده است و از ملت مسلمانان بيرون رفته است. يعني مرتدّ شده است. ثانياً: آقاي يحيي بن معين كه از استوانههاي رجالي أهل سنت است، ميگويد: كل من شتم عثمان أو طلحة أو أحدا من أصحاب رسول الله صلي الله عليه و سلم دجال لا يكتب عنه و عليه لعنة الله و الملائكة و الناس أجمعين. هر كسي كه عثمان يا طلحه يا يكي از صحابه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را فحش و ناسزا بدهد، دجال است و هيچ روايتي را نبايد از او نقل كرد و لعنت خدا و ملائكه و تمام مردم بر او باد. تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 447 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 4، ص 322 ـ تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج 10، ص 118 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 2، ص 86 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 7، ص 145 نام حضرت علي (عليه السلام) را نميآورد و فقط نام عثمان و طلحه را ميآورد. يعني از حريز بن عبد الله كه اينهمه از او روايت نقل كردهاند و به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا ميگفت و از عمر بن سعد كه ميگويند «ثقة ثقة» و قاتل امام حسين (عليه السلام) هم هست، ميتوان روايت نقل كرد و اينها إستثناء هستند. ثالثاً: آقاي سرخسي كه از فقهاء بنام احناف است، در كتاب اصول خود كه به اصول سرخسي مشهور است، در جلد 2، صفحه 134 صراحت دارد: و من طعن فيهم فهو ملحد، منابذ للإسلام، دواؤه السيف إن لم يتب. هر كسي كه نسبت به صحابه جسارت كند، ملحد و بيدين است و با اسلام ميجنگد و اگر توبه نكند، درمانش شمشير است. آيا حاضرند اين را درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) إجراء كنند؟! يا نه، در اينجا معاويه به خاطر فحشي كه داده است، ثوابي هم برده است؛ چون اجتهاد كرده است و خطا كرده است؟! رابعاً: آقاي فاريابي كه علماء بزرگ أهل سنت است، ميگويد: من شتم أبا بكر فهو كافر، لا أصلي عليه. قيل له: فكيف تصنع به و هو يقول لا إله إلا الله؟ قال: لا تمسوه بأيديكم، إرفعوه بالخشب حتي تواروه في حفرته. هر كسي كه به أبو بكر جسارت كند، كافر است و نماز بر جنازه او خوانده نميشود. به او گفته شد: اگر او به أبو بكر جسارت كرد و مرد، با او چه ميكنيد در حالي كه لا إله إلا الله ميگويد؟ گفت: به جنازهاش دست نزنيد و جنازهاش را با چوب حركت بدهيد تا به چالهاي بيفتد و سپس دفنش كنيد. المغني لعبد الله بن قدامه، ج 2، ص 419 ـ الشرح الكبير لعبد الرحمن بن قدامه، ج 2، ص 356 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 7، ص 253 ببينيد! اين چيست؟! اگر كسي به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا بگويد و جسارت بكند، حضرت ميشود، حضرت معاويه ميشود؛ اگر كسي با حضرت علي (عليه السلام) بجنگد، حضرت ميشود! به حريز بن عبدالله كه هر صبح و شب، 70 مرتبه حضرت علي (عليه السلام) را لعن ميكرد، ميگويند: «ثقة». عمر بن سعد كه قاتل صحابه و فرزند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) امام حسين (عليه السلام) است، «ثقة» است و ميشود از او روايت نقل كرد. ولي كسي كه به أبو بكر جسارت كند، كافر است و حتي بعد از كشتن هم نبايد به جنازهاش دست زد! * * * * * * * آقاي محسني در تاريخ ميبينيم كه با قاتلين خليفه سوم و خليفه چهارم، يعني عثمان و حضرت علي (عليه السلام)، برخورد دوگانهاي صورت گرفته است. در اين مورد هم توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني إن شاء ا... اميدواريم كه جلسه امشب ما قربة إلي الله، مرضيّ آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) باشد. بينندگان عزيز! اين هم يكي از عجائب دهر است! من تقاضا دارم اگر تا اينجا عرائض ما را گوش كرديد، اين قسمت را با عنايت بيشتري گوش كنيد و براي مظلوميت أمير المؤمنين (عليه السلام)، بيش از گذشته متأثر شويد. ديدگاه علماء أهل سنت نسبت به قاتلين عثمان أولاً: در رابطه با قاتلين عثمان، آقاي إبن حزم آندلسي ميگويد: فساق ملعونون محاربون سافكون دما حراما عمداً. كساني كه عثمان را كشتند، فاسق و ملعون و محارب هستند ... . الفصل، ج 4، ص 161 ثانياً: آقاي إبن تيميه ميگويد: قوم خوارج مفسدون في الأرض، لم يقتله إلا طائفة قليلة باغية ظالمة ... بل ظالمون باغون معتدون. تمام كساني كه در قتل عثمان شركت كردند، مفسد في الأرض هستند ... . منهاج السنة لإبن تيمية، ج 3، ص 189 ثالثاً: آقاي إبن كثير دمشقي سلفي در البداية و النهاية، جلد 7، صفحه 208 ميگويد: لا شك أنهم من جملة المفسدين في الأرض ... البغاة الخارجين علي الإمام ... الجهلة البغاة متعنتون خونة، ظلمة مفترون. ديدگاه علماء أهل سنت نسبت به قاتلين أمير المؤمنين (عليه السلام) آقاي إبن حزم آندلسي كه وقتي به قاتل عثمان ميرسد، ميگويد: فساق ملعونون محاربون سافكون دما حراما عمداً. الفصل، ج 4، ص 161 نسبت به قاتل علي بن أبي طالب (عليه السلام) ميگويد: أن عبد الرحمن ابن ملجم لم يقتل عليا رضي الله عنه إلا متأولا مجتهدا مقدرا أنه علي صواب. عبد الرحمن بن ملجم كه علي (رضي الله عنه) را كشت، مجتهد بود و در اجتهادش دچار خطا شد و تصور ميكرد كه كار درستي ميكند و به خاطر اجتهادش يك ثواب هم ميبرد. المحلي لإبن حزم، ج 10، ص 484 ببينيد! چه تفاوتي ميان قاتل عثمان و قاتل أمير المؤمنين (عليه السلام) قائل ميشوند! بعد هم ميآيد شعر آن آدم فاسق و فاسد، عمر إبن حطان كه بخاري هم از او روايت نقل ميكند را ميآورد: يا ضربة من تقي ما أراد بها إلا ليبلغ من ذي العرش رضوانا إني لأذكره حينا فاحسبه أوفي البرية عند الله ميزانا شمشيري از يك آدم پرهيزكار بر فرق علي آمد كه با اين كارش، به رضايت خداوندِ صاحبِ عرش رسيد. من هر وقت اين جوانمردي او را ياد ميكنم، ميزان عمل او از همه سنگينتر است نزد خداوند. الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1128 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 654 ـ تفسير السمعاني، ج 3، ص 384 ـ تفسير الآلوسي، ج 8، ص 168 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 43، ص 495 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 5، ص 232 البته در اينجا سخن زياد است، ولي يك نكتهاي را عرض كنم: عزيزان! سروران! همه گريند به مظلومي زهراء، اما اين علي بود كه مظلومتر از زهراء بود حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 6 ماه اين زجرها را كشيد. درست است كه فرمود: صبت علي مصائب لو أنها صبت علي الأيام صرن لياليا مصيبتهايي بر من وارد شد كه اگر بر روز روشن وارد ميشد، به شب ظلماني تبديل ميشد. بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 79، ص 106 ـ مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج 1، ص 208 ـ المعتبر المحقق الحلي، ج 1، ص 345 ـ تفسير الآلوسي، ج 19، ص 14 ولي أمير المؤمنين (عليه السلام) 25 سال با اين مصيبتها و زجرها و شكنجهها صبر كرد و به تعبير خودش: فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجا، أري تراثي نهبا. پس صبر كردم در حالي كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود و با ديدگان خود مينگريستم كه ميراث مرا به غارت ميبرند. نهج البلاغه، خطبه شقشقيه آري! همه گريند به مظلومي زهراء، اما اين علي بود كه مظلومتر از زهراء بود خداوند بيامرزد علامه اميني (ره) را كه در آخرين لحظاتي كه روي تخت بيمارستان بود، فرمود: از خداوند ميخواهم كه به اندازه اول تا آخر دنيا عمر بدهد و بنشينم فقط به خاطر مظلوميت أمير المؤمنين (عليه السلام) گريه كنم. در زيارتنامه أمير المؤمنين (عليه السلام) هم ميخوانيم: السلام عليك يا ولي الله! أنت أول مظلوم و أول من غصب حقه. كامل الزيارات لجعفر بن محمد بن قولويه، ص 95 ـ مصباح المتهجد للشيخ الطوسي، ص 745 ـ الكافي للشيخ الكليني، ج 4، ص 569 * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : من گفته بودم كه حضرت علي مقبوليت عامه نداشتند و قرار شد كه مداركم را ارائه بدهم. در اينجا چند حديث را ذكر ميكنم: يكي اينكه در همان، صفحه 451 و در بحار الأنوار، جلد 8، صفحه 51 آمده است: گروهي از انصار و مهاجرين به نزد حضرت علي آمدند و گفتند: «شما أمير المؤمنين هستيد و شايسته جانشيني رسول الله هستيد». وقتي حضرت علي به ايشان گفتند: «فردا با سرهاي تراشيده برگرديد»، جز 3 نفر، ديگران نيامدند. دومين حديث در خصال صدوق، صفحه 461، چاپ تهران آمده است: بعد از اينكه آن 12 نفر با حضرت أبو بكر احتجاج كردند، حضرت أبو بكر 3 روز در خانه ماند و گفت: اگر من مورد اعتماد شما نيستم، كسي ديگر را بگوييد. 3 روز در خانه ماند و هيچ كسي از مردم نيامدند كسي ديگر را انتخاب كنند. بعد از 3 روز، اشخاص اصحاب آمدند و ايشان را از خانه بيرون كشيدند و به تخت خلافت رساندند. اين مدارك من نشان ميدهد كه حضرت علي (عليه السلام) مقبوليت عام را نداشتند. شما چه ميفرماييد؟! جواب 1 : أولاً: اگر صحابه اينچنين كردند و قول دادند به أمير المؤمنين (عليه السلام) كه فردا براي احقاق حق شما ميآييم و به قولشان عمل نكردند، اين در حقيقت به ضرر شماست. پس صحابه پايبند به قول خودشان هم نبودند. ثانياً: آقاي زبير بن بكار (متوفاي 272 هجري) در كتاب الأخبار الموفقيات، صفحه 580 نقل ميكند: و كان عامة المهاجرين و جلّ الأنصار لا يشكون أن عليا هو صاحب الأمر بعد رسول الله (صلي الله عليه و سلم). عموم مهاجرين و تعداد زيادي از انصار شك نداشتند كه بعد از رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، علي صاحب الأمر و خليفه است. شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 6، ص 21 ثالثاً: يعقوبي در تاريخش، جلد 2، صفحه 124 ميگويد: و كان المهاجرون و الأنصار لا يشكون في علي. مهاجرين و انصار شك نداشتند كه بعد از رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، علي جانشين اوست و خليفه است و حق با اوست. تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 124 رابعاً: آقاي إبن أثير جزري در الكامل في التاريخ، جلد 2، صفحه 325 و آقاي طبري در تاريخش، جلد 2، صفحه 443 ميگويند: فقالت الأنصار أو بعض الأنصار: لا نبايع إلا عليا. تمام انصار يا بعضي از انصار گفتند: ما جز با علي، با هيچكس بيعت نميكنيم. اينها واضح و روشن است و در كتب أهل سنت آمده است و با سندهاي صحيح نقل شده است. خامساً: أمير المؤمنين (عليه السلام) را به زور و كشانكشان آوردند و خود أبو بكر به زور از ايشان بيعت گرفتند. خليفه دوم هم ميگويد: لما رأيت أسلم، فأيقنت بالنصر. وقتي قبيله اسلم را ديدم، يقين كردم كه پيروزي از آن ماست. تاريخ الطبري، ج 2، ص 459 اين خيلي واضح و روشن است. أمير المؤمنين (عليه السلام) هم صراحت دارد: فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجا، أري تراثي نهبا. پس صبر كردم در حالي كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود و با ديدگان خود مينگريستم كه ميراث مرا به غارت ميبرند. نهج البلاغه، خطبه شقشقيه أمير المؤمنين (عليه السلام) هم ديد كه اگر بنا باشد در برابر اينها بايستد و جنگ داخلي ميان مسلمانان ايجاد بشود، هم اسلام از بين ميرود و هم مسلمانان متلاشي ميشوند و دشمنان در كمين نشسته روم در غرب و ايران در شرق، به دنبال فرصتي بودند تا اسلام را نابود كنند. لذا أمير المؤمنين (عليه السلام) با آن درايتشان و با آن سكوت معنادار و توأم با فرياد و إعلان حقانيت خودش، دست به سلاح و جنگ داخلي نبردند. در صحيح مسلم كه از صحيحترين كتابهاي شما أهل سنت است، در جلد 5، صفحه 152 به صراحت نقل شده است كه خود عمر ميگويد: فلما توفى رسول الله صلى الله عليه و سلم قال أبو بكر أنا ولى رسول الله صلى الله عليه و سلم ... فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ... ثم توفى أبو بكر و أنا ولى رسول الله صلى الله عليه و سلم و ولى أبى بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ... . وقتي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، أبو بكر گفت: من جانشين رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هستم و نظر شما دو نفر (علي و عباس) در مورد او اين بود كه او: دروغگو و گنهكار و حيلهگر و خائن است و وقتي أبو بكر از دنيا رفت، من جانشين رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و أبو بكر شدم و نظر شما دو نفر در مورد من اين بود كه من: دروغگو و گنهكار و حيلهگر و خائن هستم. اين كاملاً واضح و روشن است هيچ شبههاي در آن نيست. در صحيح بخاري، جلد 5، صفحه 83 و صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 154 آمده است كه أمير المؤمنين (عليه السلام) به أبو بكر ميگويد: إستبددت علينا بالأمر. تو در حق ما استبداد كردي. مگر مهاجرين و انصار جزء مردم نبودند؟! آن روايتي كه شما خوانديد، جعلي و دروغ است. نميتوانيم هر روايتي كه در كتابهاي شيعه باشد، آن را صحيح بدانيم. علامه مجلسي (ره) هم آن را نقل ميكند و ردّ ميكند. إن شاء ا... وقتي بحث سقيفه را مطرح كرديم، عرض خواهيم كرد كه اينها در زمان خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، تمام مقدمات برنامه خلافت را فراهم كرده بودند. اگر واقعاً ميخواهيد بدانيد قضيه چيست، من يك آدرس ميدهم، برويد مطالعه كنيد: در كتاب المحلي إبن حزم آندلسي كه از علماء بزرگ أهل سنت است، جلد 11، صفحه 224، كتاب الحدود، باب حدّ المرتد مفصل آمده است و شما ميتوانيد به آنجا مراجعه كنيد. من در مكه مكرمه با جناب آقاي شيخ محمد جميل زينو كه از اساتيد برجسته مكه است، ديدار داشتم و اين روايت را مطرح كردم و با آقاي دكتر پروفسور غامدي هم مطرح كردم و در كتاب قصة الحوار الهادي با ترجمه فارسي گفتوگوي آرام هم آوردهام. * * * * * * * سؤال 2 : در شبكههاي أهل سنت، يك مارك ميچسبانند و ميگويند «تشيع صفوي». سابقه تاريخي تشيع در ايران را توضيح بفرماييد. آيا در زمان دولت صفويه، چيزي به تشيع اضافه شده است كه به ما ميگويند «تشيع صفوي»؟ من كتاب دكتر علي شريعتي در رابطه با «تشيع صفوي و علوي» را مطالعه كردم. نظر استاد حسيني قزويني در اين رابطه چيست؟ آيا كتابهايي كه دكتر علي شريعتي در رابطه با تسنن نوشتهاند، مورد تائيد هست يا خير؟ جواب 2 : بنده به هيچوجه كتابهاي آقاي دكتر علي شريعتي تائيد نميكنم و توصيه به مطالعه آنها هم نميكنم. هم مطالب خوب دارد و هم مطالب خلاف و كسي كه كاملاً مسلط به مباني عقيدتي شيعه نيست، نبايد اين كتابها را بخواند. مرحوم شهيد مطهري (ره) هم اين تعبير را دارد: آقاي دكتر علي شريعتي اسلام شناسي نكرده است، اسلام سرائي كرده است. چون ايشان متخصص نبود و يك فارغ التحصيل جامعه شناسي دانشگاه سوربن فرانسه بود و مطالبي را مطالعه ميكرد. البته ايشان در آن زمان خدماتي هم داشتند و خيلي از جوانان را از سقوط در دامن كمونيست نجات دادند و در جاي خودش قابل تقدير است. ولي ما كتابهاي ايشان را به عنوان كتابهاي اسلامي تلقي نميكنيم و مراجع عظام تقليد ما هم همين نظر را دارند و مرحوم شهيد مطهري (ره) هم كتاب مفصلي دارند به نام مطهري، إفشاءگر توطئهها كه به قلم آقاي أبو الحسن منذري نوشته شده است و دستخط شهيد مطهري (ره) را در رابطه با شريعتي و كتابهايش آورده است. اين كتاب را شما و دوستانتان بخوانيد. البته ما نسبت به ايشان، نفي صد درصد نميكنيم. ولي از آن طرف، حملهاي كه به روحانيت داشتند و جسارتي كه به مراجع عظام تقليد داشتند و توهينهايي كه به علامه مجلسي (ره) داشتند و غالب مراجع عظام تقليد ما هم از اين ناراحت و عصباني شدند و ايشان بعضي از مباحث اسلامي را وارونه نشان دادند. اين نظر من است نسبت به ايشان. * * * * * * * سؤال 3 : بعضي از آقايان روحاني در منابر ميگويند: در منطقه غدير، چهارراه وجود داشت و 120 هزار نفر جمع شدند. آيا اين 120هزار نفر واقعيت دارد؟ جواب 3 : آقاي سبط إبن الجوزي در تذكرة الخواص، صفحه 18 صراحت دارد كه تعداد شركت كنندگان در غدير، 120 هزار نفر بودند. * * * * * * * سؤال 4 : خداوند 124 هزار پيامبر (عليهم السلام) براي هدايت انسانها فرستاد و هيچكدامشان به انتخاب من و شما و يهوديها و صليبيها و بوديسمها و سنيها و شيعهها نبودند؛ همهشان را خداوند انتخاب كرده است. چطور شد كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) داستان سقيفه پيش آمد و آقاي عمر و دوستان خودش، براي خودشان برنامهاي چيدند و خليفهتراشي كردند و 1400 سال است كه ما را حيران كردهاند؟ ما بايد به چه كسي پناه بياوريم؟ چرا اين كار را كردند؟ اينها در حق ما جنايت كردند. جواب 4 : بعد از حضرت موسي (عليه السلام) چه اتفاقاتي افتاد؟ بعد از حضرت عيسي (عليه السلام) چه اتفاقاتي افتاد؟ بعد از حضرت نوح (عليه السلام) و حضرت ابراهيم (عليه السلام) چه اتفاقاتي افتاد؟ خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به امت خود فرمود: شما پا به پاي امتهاي گذشته خواهيد رفت. امت حضرت موسي (عليه السلام) پايشان را هنوز از رود نيل بيرون نگذاشته بودند كه به حضرت موسي (عليه السلام) گفتند: يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آَلِهَةٌ اي موسي! براي ما خدايي و بتي درست كن تا ما هم او را بپرستيم، همانطور كه براي فرعونيان خدا و بتي هست. سوره أعراف / آيه 138 اطرافيان حضرت عيسي (عليه السلام) هم به ايشان چه ظلمهايي كردند و اطرافيان حضرت موسي (عليه السلام) چه كارهايي كردند. تمام اين قضايا در گذشته بوده است و نسبت به أوصياء اينها هم هر مسائلي پيش آوردند، نسبت به وصي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) هم همين مسائل را پيش آوردند. * * * * * * * سؤال 5 : من در كتابهاي تاريخي خواندهام أكثر كساني كه أولاد پيامبران (عليهم السلام) را به شهادت ميرسانند يا سبّ اولاد پيامبران (عليهم السلام) را ميكنند، زنازاده هستند يا از نطفه حيض هستند. آيا اين مطالب در كتابهاي أهل سنت و شيعه آمده است؟ جواب 5 : اينكه دشمنان حضرت علي (عليه السلام) طيب ولادت ندارند يا از نسل پدر نيستند و زنازاده هستند، آيا در منابع أهل سنت آمده است يا خير؟ من فقط مطلب را نقل ميكنم و كاري با مسائل ديگر ندارم. آقاي زيد بن يثيع از خليفه اول أبو بكر نقل ميكند و ميگويد: رأيت رسول الله صلى الله عليه و سلم خيم خيمة و هو متكئ على قوس عربية و في الخيمة علي و فاطمة و الحسن و الحسين، فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: يا معشر المسلمين! أنا سلم لمن سالم أهل هذه الخيمة و حرب لمن حاربهم و ولي لمن والاهم و عدو لمن عاداهم، لا يحبهم إلا سعيد الجد، طيب المولد و لا يبغضهم إلا شقي الجد ردي الولادة، قال: فقال رجل لزيد: يا زيد! أنت سمعت أبا بكر يقول هذا؟ قال: إي و رب الكعبة! من پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را ديدم در كنار يك خيمه كه بر يك قوس عربي تكيه كرده بود و علي و فاطمه و حسن و حسين هم در خيمه بودند و حضرت فرمود: اي مسلمانان! من در صلح و دوستي هستم با كسي كه با أهل اين خيمه در صلح و دوستي باشد و در جنگم با كسي كه با آنها در جنگ باشد و دوست هستم با كسي كه با آنها دوست باشد و دشمن هستم با كسي كه با آنها دشمن باشد. ... ، جز افراد زنازاده و كساني كه جدشان شقي و ناپاك باشند، كسي با آنها دشمني ندارد. مردي به زيد بن يثيع گفت: آيا خودت اين مطلب را از أبو بكر شنيدي؟ گفت: بله، قسم به خداي كعبه! الرياض النضرة لمحب الدين الطبري، ج 2، ص 189 ـ فرائد السمطين للجويني، ج 2، ص 40 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 297 ـ جواهر المطالب للدمشقي الشافعي، ج 1، ص 174 * * * * * * * سؤال 6 : چند شب پيش در شبكه ظلمت، چنان وصف مولا علي (عليه السلام) را ميكردند كه فكر ميكرديم گويا اولين شيعه ايشان است؛ من باورم نميشد. اينها همهاش از رحمت شبكه شماست. خيلي جالب بود كه ايشان ميگفت: «اي پيرمرد 60 ساله، بگذار جوانت آزاد باشد و آزاد فكر كند». آن قدر از بلاغت امام علي (رضي الله عنه) و غيره گفت و گفت: «هيچكس در قياس با ايشان نيست». بعد هم صحيفه سجاديه را گفت و آقاي هاشمي گفت: «كلماتش شبيه قرآن است». مقداري با خودتان بنشينيد و فكر كنيد. يك مجسمه بودا را در افغانستان خراب ميكنند، آنهمه سر و صدا و بوغ و كرنا ميكنند. مساجدي كه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بوده و مساجد سبعه و خيلي از مساجد ديگر را در حال خراب كردن هستند. كجا صداي ما بلند شد؟ آيا نقدي بر اين سبّهايي كه بر پدران و اجداد ما ميگفتند، داشتيم؟ در سال 1374 جزء جماعت تبليغي در زاهدان بودم، تقريبا ظهر بود، با بچه 6 سالهاي در كنار خانه مولانا، در حوزه علميه آن عمل را انجام دادند. جواب 6 : بنده هم شبكه نور را مشاهده ميكردم. اينها بحث مكه را پيش كشيدند، ولي بحث پيام مكه مطرح نبود و بحث هجمه عليه شيعه مطرح بود. چندين بار گفتند: كساني كه به قبرستان بقيع ميروند، قبرستان بقيع بتكده است و اينها به جاي اينكه خدا را بپرستند، ميروند ائمه بقيع را ميپرستند و به اينها متوسل ميشوند و از اينها حاجت ميخواهند. اينها همه شرك است و مكه فقط براي اين است كه توحيد درست كنيم. عزيزان بيننده! بزرگواري كنند اين كتاب شفاء الأسقام و الأحزان مع ضميمة جديدة، تأليف حضرت مولانا محمد عمر سربازي را مشاهده كنند. آقاي مولا محمد عمر سربازي از علماء طراز اول أهل سنت زاهدان بودند و كلمه مولانا كه اينها به بزرگان خود ميگويند، به چه معنايي است؟ آيا به معناي دوست و رفيق است؟ يا به معناي رهبر است؟ در همين كتاب، آقاي مولا محمد عمر سربازي در صفحه 82 ميگويد: كتاب موطأ امام مالك را در دست خود بگيرد، إن شاء ا... فوري فرزندش به دنيا ميآيد. يعني كسي زنش ميخواهد بچه به دنيا بياورد و مشكلات زايمان دارد، اگر كتاب موطأ امام مالك را به دست خودش بگيرد، فوراً از درد زايمان نجات پيدا ميكند. ما از اين آقايان سؤال ميكنيم: آيا كتاب موطأ مالك اين أثر را دارد كه كساني كه گرفتار درد زايمان هستند، درد زايمانشان را آسان ميكند، ولي متوسل شدن به ائمه (عليهم السلام) و حرم أمير المؤمنين (عليه السلام) و ائمه بقيع (عليهم السلام) شرك است و حرم آنها بتكده است؟! وقتي ميگويند موطأ مالك اين خاصيت را دارد، آقايان شافعيها! آيا كتاب الأم امام شافعي هم همچنين خاصيتي دارد؟ آيا مسند احمد بن حنبل هم همچنين خاصيتي دارد؟ آقاي أبو حنيفه هم كتابي نداشته است، آيا كتاب شاگردش شيباني اين خاصيت را دارد؟ آيا چون آقاي امام مالك بر حق بود، موطأ او هم اين خاصيت را دارد؟ در اين صورت همه بايد بروند مالكي بشوند. آيا در اين صورت، اين توهين به حنفيها و حنبليها و شافعيها نيست. در صفحه 128 اين كتاب اين تعبير را دارد: كسي كه گرفتار كثرت احتلام است، در وقت خواب، با انگشت شهادت بر سينه خود بنويسد عمر، ديگر اين آقا در خواب محتلم نميشود. آيا نوشتن اين هم كفر است؟ آيا اين هم شرك است؟ آيا اين هم بت پرستي است؟ يا نه، اين بت پرستي نيست. ببينيد كه احترام أنبياء (عليهم السلام) را چگونه نگه ميدارند! در صفحه 85 ميگويد: اگر كسي بر ران راست بنويسد آدم و بر ران چپ بنويسد حوا، اصلاً محتلم نميشود. آيا اين جسارت به حضرت آدم و حوا (عليهما السلام) نيست؟ ايشان در صفحه 122 ميگويد: اگر كسي در مشكلاتي كه براي او پيش آمده، خدا را قسم بدهد به آقاي شيخ محمد صادق، هيچ مشكلي براي او پيش نخواهد آمد. اين مباحثي كه اين حضرات مطرح ميكنند، واقعاً آدم خجالت ميكشد اينها را مطرح كند! ايشان در صفحه 123 ميگويد: اگر كسي إسهال دارد، اين عبارت را بنويسد و از خودش آويزان كند: إلهي بحرمة حضرت شيخ محمد صادق أكابر أولياء، ولد حضرت شيخ احمد سرهندي مجدد ... (رضي الله عنه) از شر وبايي كه اسهال گرفته، نجات پيدا ميكند. من عذر ميخواهم، چون كار به اينجا رسيد، از بينندگان عزيز معذرت ميخواهم و از خواهران و مادران و دختراني كه اين برنامههاي ما را ميبينند، من عذرخواهي ميكنم. ميخواهم اين كتاب را نشان بدهم تا بگويم اين بزرگانشان و اين مولاناها چه مطالبي دارند. ايشان در صفحه 130 ميگويد: براي امراض آلت تناسلي، اين را نوشته و بر زير ناف مثانه ببندد: بسم الله الرحمن الرحيم يخرج منهم اللؤلؤ و المرجان، فبأي آلاء ربكما تكذبان اينكه اين آيه شريفه چه ارتباطي دارد به مرض آلت تناسلي، نميدانيم! همچنين در همين صفحه ميگويد: براي تمام امراض خُصيه، اين را نوشته و زير ناف ببندند: بسم الله الرحمن الرحيم هلأت برتف كم هلوا أو كم رحلوا و إنما الناس في حلّ و مرتحل و صلي الله علي عليه و علي آله و سلم. براي تمام امراض مقعد اين را نوشته، به كمر بندد: بسم الله الرحمن الرحيم اولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدي فما ربحت تجارتهم. اين چيزهايي كه ما خوانديم، از كتاب يكي از مولويها و مولاناهاي مشهور آقايان أهل سنت و حنفي مذهب است. اين آقاياني كه در اين شبكه هستند و آقاي عبد لله حيدري هم عمدتاً طرفدار ايشان هستند. اين نمونهاي از كار اين آقايان است. من از بينندگان عزيز عذر ميخواهم. ولي ما را مجبور ميكنند كه روي خط قرمزها برويم. اگر بنا باشد باز هم از اين جسارتها و وقاحتها و بيحياييها بكنند و به اين كارشان ادامه بدهند و حرم ائمه (عليهم السلام) را بتكده و بتخانه معرفي كنند، ما هم باز وارد اين خط قرمزها ميشويم. چرا نميگوييد كساني كه كنار قبر أبو بكر و عمر ميروند و به آنها متوسل ميشوند، آنجا را بتكده كردهاند؟ إن شاء ا... بيان خواهيم كرد كه تمام علماء أهل سنت، در آداب زيارت قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آوردهاند كه هر كسي به مكه ميرود، ابتداء كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بيايد و به او متوسل شود و آيه 64 سوره نساء را بخواند: يا رسول الله! إن الله قال في كتابه: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا». و سپس بگويد: اي پيامبر! من آمدهام و به تو متوسل ميشوم و از تو ميخواهم بين من و خدا شفاعت كني. آيا در اينجا هم جرأت داريد بگوييد كه قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بتكده است؟ آقاي إبن قدامه مقدسي كه اين مطلب را در كتاب المغني آورده و آقاي سرخسي كه در المبسوط آورده و آقاي نووي كه در المجموع آورده و آقاي شافعي كه در الأم آورده و آقاي مالك در المدونة الكبري آورده، يعني حرم و مسجد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را بتكده تصور كردهاند؟! البته همان آقا برگشت گفت: اكثر أهل سنت هم گرفتار اين بت پرستي و شرك هستند. معلوم ميشود كه طرف حساب اين آقايان، فقط ما شيعيان نيستيم، بلكه اكثريت أهل سنت را مشرك و كافر و بت پرست ميدانند. * * * * * * * سؤال 7 : عثمان با آن همه ظلم و استبدادي كه داشتند و مردم هم در شرايط خفقان به سر ميبردند، وقتي مردم هجوم آوردند و او را از بين بردند، چندين روز در وسط كوچه ماندند. جنازهاش را در كجا دفن كردند؟ جواب 7 : اين را خود آقايان أهل سنت آوردهاند. در تاريخ طبري، جلد 3، صفحه 438 مطرح ميكند: نبذ عثمان رضي الله عنه ثلاثة أيام لا يدفن. 3 شبانهروز جنازه عثمان را انداختند و دفن نكردند. ثم إن حكيم بن حزام القرشي ثم أحد بني أسد بن عبد العزى و جبير بن مطعم بن عدي بن نوفل بن عبد مناف كلما عليا في دفنه و طلبا إليه أن يأذن لأهله في ذلك ففعل و أذن لهم علي فلما سمع بذلك قعدوا له في الطريق بالحجارة و خرج به ناس يسير من أهله و هم يريدون به حائطا بالمدينة يقال له حش كوكب كانت اليهود تدفن فيه موتاهم، فلما خرج على الناس رجموا سريره و هموا بطرحه، فبلغ ذلك عليا فأرسل إليهم يعزم عليهم ليكفن عنه، ففعلوا فانطلق حتى دفن رضي الله عنه في حش كوكب، فلما ظهر معاوية بن أبي سفيان على الناس أمر بهدم ذلك الحائط، حتى أفضى به إلى البقيع، فأمر الناس أن يدفنوا موتاهم حول قبره، حتى اتصل ذلك بمقابر المسلمين. بعد هم حكيم بن حزام قرشي آمد و با تعدادي از بني أميه، جنازه عثمان را برداشتند و به طرف باغ حُش كوكب بردند كه يهوديان، اموات خود را در آنجا دفن ميكردند و اجازه ندادند عثمان در قبرستان مسلمانان دفن شود. حُش كوكب حدود 200 ، 300 متر با قبرستان بقيع فاصله داشت. وقتي معاويه بر سر كار آمد، فاصلهاي كه ميان بقيع و حُش كوكب بود را برداشت و اين دو قبرستان را با هم يكي كرد و به مردم دستور داد تا امواتشان را پيرامون قبر عثمان دفن كنند تا به قبرستان مسلمانان متصل شود. كساني كه به مدينه مشرف ميشوند، وقتي وارد بقيع ميشوند، ميبينند كه قبر زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، امام حسن (عليه السلام)، امام سجاد (عليه السلام)، امام باقر (عليه السلام)، امام صادق (عليه السلام)، عباس عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و إبن عباس و أم البنين در ورودي و إبتداء قبرستان بقيع است. ولي قبر عثمان حدود 500 ، 600 متر از ابتداء قبرستان بقيع فاصله دارد. * * * * * * * سؤال 8 : 1. در مورد اختلاف حضرت علي (عليه السلام) با وليد و يارانش در بازگشت از جنگ يمن كه از ديدگاه أهل سنت، علت صادر شدن حديث غدير ميباشد، توضيح بفرماييد. 2. با توجه به معاني مختلف كلمه مولا در حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه»، چرا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به صورت شفاف اين قضيه را عنوان نكرد؟ چون خداوند در قرآن آورده است كه من حافظ شما هستم و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) هم بايد انذار دهنده و مبشر است و نبايد سخن دو پهلو بگويد. جواب 8 : 1. در مورد اختلاف أمير المؤمنين (عليه السلام) با يمنيها، أهل سنت و وهابيت روي آن خيلي مانور ميدهند و خود آقاي عبد الله حيدري هم در مقاله «غدير، سياهترين روز تاريخ اسلام » خيلي مانور ميدهد كه اختلافي ميان حضرت علي (عليه السلام) و سپاه يمن بود و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم آمد ميان اينها صلح برقرار كرد و فرمود حضرت علي (عليه السلام) آدم خوبي است. افرادي مانند بريده شكايت كرده بودند. ظاهراً اين آقايان يا سواد ندارند و يا تاريخ را نخواندهاند. آقاي زيني دحلان، مفتي مكه مكرمه در السيرة النبوية، جلد 2، صفحه 371 ميگويد: رفتن علي به يمن كه براي فتح يمن بود و با خالد در آنجا روبهرو شد، در سال 8 هجري بود و ارتباطي با غدير نداشت. مضافاً كه وقتي بريده از يمن آمد و قاصد و پيامآور خالد بود و شكايت جمعيت را نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آورد، در مدينه بود. در المعجم الأوسط طبراني، جلد 6، صفحه 162 خود بريده ميگويد: وقتي من آمدم و شكايت مردم يمن را آوردم: دخلت المسجد و رسول الله (صلي الله عليه و سلم) في منزله و ناس من اصحابه علي بابه. وارد مسجد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) شدم و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم در حجرهاش بود و تعدادي از صحابه جلوي درب حجره آن حضرت بودند. اين قضايا كاملاً مشخص است و إن شاء ا... به حول و قوه إلهي اينها را بعداً مفصل مطرح خواهيم كرد. 2. اينكه چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كلمه مولا را گفته است؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با عبارتهاي مختلف بيان كرده است: من كنت مولاه فعلي مولاه. من كنت أنا نبيه فعلي اميره. من كنت وليه فعلي وليه. من كنت أولي به بنفسه فعلي اولي به بنفسه. إن شاء ا... ما تمام الفاظي را كه عذر و راه فرار را براي مردم ببندد، بيان خواهيم كرد. حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در واپسين روزهاي رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به مسجد آمد و فرمود: هل ترك أبي يوم غدير خم لأحد عذرا؟! آيا پدرم در روز غدير خم، براي كسي عذري باقي گذاشت؟! الخصال للشيخ الصدوق، ص 173 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: جواد -
تاريخ: 27 خرداد 90 - 01:21:52
باسلام وخسته نباشيد.ايشالااجرتون شفاعت فاطمه ي زهراباشه.ايت الله مكارم باهمكاري جمعي ازفضلاوذانشمندان كتابي تحت نام امامت وولايت درقران بااستفاده ازايات ورواياتي ازخود سني ها امامت مولاعلي رارااثبات ميكنن.خواهشمندم نظرتونودرمورداون كتاب بفرماييد.باتشكر نوكرمولاعليم به خدا |