* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 30 آبان 1389 | تعداد بازديد: 1733 | |
پاسخ به شبهات غدير 02 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: پاسخ به شبهات غدير 02 شبكه جهاني ولايت : 30 / 08 / 1389 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب آدرس منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني در جلسات قبل فرموديد كه حكومتها از نقل و بيان أحاديثي كه پيرامون أمير المؤمنين (عليه السلام) است، ممانعت ميكردند. سؤال اينجاست كه آيا اين سياست، در عملكرد علماء أهل سنت تأثيري گذاشته است؟ استاد حسيني قزويني همانطور كه حضرتعالي اشاره فرموديد، در 2 جلسه گذشته پيرامون بعضي از شبهات كه ناجوانمردانه توسط بعضي از كوتهفكران و عقبماندگان فكري نسبت به غدير داشتند، مطرح شد و حتي بعضيها به تبعيت از رهبرانشان همانند إبن تيميه و محمد بن عبد الوهاب، غدير را به عنوان سياهترين روز تاريخ اسلام خوانده بودند. ما وارد اين شبهات شديم و اينكه چرا أحاديث غدير، با اينكه بيش از يكصد صحابه آن را نقل كردهاند، مظلومترين حديث است. با توجه به اينكه بيش از يكصد هزار نفر در آن همايش بزرگ غدير حضور داشتند، فقط يك درصد آنها اين حديث را نقل كردهاند و انتظار بود كه خيلي بيش از اين باشد. در جلسه گذشته به اينجا رسيديم كه حكومتها وحشت داشتند از اينكه حديث غدير نقل و بيان شود. چون ذكر حديث غدير در مجامع علمي و عمومي، پايههاي حكومت حاكمان را متزلزل ميكرد و تثبيت ميكرد كه صاحب ولايت، أمير المؤمنين (عليه السلام) است. بعضيها هم به خاطر ترس از جان و مال و آبرويشان، تن به اين مسئله ميدادند. اينكه اين قضايا چقدر در ميان أهل سنت در نقل فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) تأثير داشت؟ من چند نمونه را براي بينندگان عزيز عرض ميكنم و تقاضا دارم كه با دقت بيشتري در اين زمينه عنايت داشته باشند. آقاي أوزاعي (متوفاي 157 هجري) و آقاي زهري (متوفاي 124 هجري) كه از شخصيتهاي برجسته أهل سنت هستند، آقاي إبن اثير در كتاب أسد الغابة في معرفة الصحابة كه از كتابهاي معتبر أهل سنت است و در شرح حال صحابه آمده است، در جلد 2، صفحه 20 روايتي را از اين 2 نفر در فضيلت أمير المؤمنين (عليه السلام) نقل ميكند و ميگويد: إن الأوزاعي لم يرو في الفضائل حديثا غير هذا و كذلك الزهري لم يرو فيها إلا حديثا واحدا، كانا يخافان بنى أمية. أوزاعي جز اين يك روايت، روايتي را در فضيلت علي نقل نكرده است و زهري هم يك روايت در فضيلت علي نقل نكرده است. اين 2 از بني أميه وحشت داشتند كه أحاديثي در فضيلت علي نقل كنند. آن آقاياني كه فدايي بني أميه هستند و اسم سران بني أميه را با عبارت حضرت و رضي الله عنه و أمثال اين ميگويند و از طرفي هم مدعي محبت أهل بيت (عليهم السلام) و أمير المؤمنين (عليه السلام) هستند، در مورد اين حديث چه جوابي دارند؟ جناب سعيد بن جبير (متوفاي 95 هجري) كه از شخصيتهاي برجسته اسلامي است، حاكم نيشابوري از مالك بن دينار نقل ميكند و ميگويد: سألت سعيد بن جبير فقلت: يا أبا عبد الله! من كان حامل راية رسول الله صلى الله عليه و آله؟ قال: فنظر إلي و قال: كأنك رخى البال، فغضبت و شكوته إلى إخوانه من القراء فقلت: ألا تعجبون من سعيد؟! إنى سألته من كان حامل راية رسول الله صلى الله عليه و آله فنظر إلي و قال: إنك لرخى البال، قالوا: إنك سألته و هو خائف من الحجاج و قد لاذ بالبيت، فسله الآن فسألته فقال: كان حاملها علي رضي الله عنه، هكذا سمعته من عبد الله بن عباس. هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه. از سعيد بن جبير سؤال كردم: پرچمدار رسول الله (صلي الله عليه و آله) چه كسي بود؟ به من نگاهي كرد و گفت: مثل اينكه تو آدم بيفكري هست. خيلي ناراحت و عصباني شدم و به برادران سعيد بن جبير شكايت كردم و گفتم: من از برادر شما درباره پرچمدار رسول الله (صلي الله عليه و آله) سؤال كردم و او ميگويد تو يك آدم بيفكري هستي! برادران سعيد بن جبير گفتند: تو از او سؤال كردي، ولي او از بني أميه و حجاج كه حاكم است ميترسد و خانهنشين شده است. الآن برو از او سؤال كن. من هم رفتم از او پرسيدم و گفت: پرچمدار رسول الله (صلي الله عليه و آله) علي بود و من از عبد الله بن عباس اينچنين شنيدم. حاكم نيشابوري ميگويد: اين روايت صحيح است و در صحيح بخاري و صحيح مسلم نيامده است. حاكم نيشابوري سپس ميگويد: و لهذا الحديث شاهد من حديث زنفل العرفي و فيه طول فلم أخرجه. اين روايت شواهد ديگري داد كه طولاني است و آن را نياوردم. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 137 اين نشان ميدهد افرادي همانند سعيد بن جبير، از ترس حكومت، خانهنشين شدهاند و حتي از بيان اينكه پرچمدار رسول اكرم (صلي الله عليه و آله)، حضرت علي (عليه السلام) است، وحشت دارد. حتي در بعضي از جاها ديدهام كه ميآيد از صحابه سؤال ميكند: آيا علي در جنگ بدر هم حضور داشت يا در خانه نشسته بود؟ ببينيد كه كار به كجا رسيده است؟ آقاي حسن بصري (متوفاي 110 هجري) جزء كساني بود كه در تقويت دولت بني أميه نقش بسزايي داشته است. در تهذيب الكمال في أسماء الرجال مزي آمده است كه فردي سؤال ميكند در رابطه با رواياتي كه حسن بصري نقل ميكند و ميگويد: سألت الحسن، قلت: يا أبا سعيد! إنك تقول: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم و إنك لم تدركه. قال: يا إبن أخي! لقد سألتني عن شئ ما سألني عنه أحد قبلك و لولا منزلتك مني ما أخبرتك، إني في زمان كما ترى ـ و كان في عمل الحجاج ـ كل شئ سمعتني أقول: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم، فهو عن علي بن أبي طالب، غير أني في زمان لا أستطيع أن أذكر عليا. از حسن بصري پرسيدم: اي أبا سعيد! تو ميگويي: «رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرمود»، در حاليكه او را درك نكردهاي؟ حسن بصري گفت: اي برادر زاده! از چيزي سؤال كردي كه تا به حال كسي قبل از تو از من سؤال نكرده بود و اگر از تو خاطر جمع نبودم، جوابت را نميدادم. من در زماني هستم كه ميبيني نميتوانم حق را بگويم. هر چيزي را كه از من شنيدي گفتم: «رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرمود»، آن سخن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) نيست و سخن علي بن أبي طالب است. ولي در زماني زندگي ميكنم كه توان و قدرت اين را ندارم كه نام علي را بر زبان بياورم. تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 6، ص 124 ـ تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج 4، ص 571 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 2، ص 289 در جلسه گذشته هم عرض كردم كه اگر كسي در دوران بني أميه، نام فرزندش را علي ميگذاشت، توسط بني أميه كشته ميشد. حتي در جاهايي آمده است كه حسن بصري در بعضي موارد ميگفت: قال أبو زينب. بعضي به او گفتند أبو زينب كيست؟ و جواب داد: حقن دمي من هولاء الجبابرة يعني بني الأمية. به خاطر حفظ جانم از دست اين جباران و ستمگران است. الحسن البصري لأبو الفرج إبن الجوزي، ص 7 جالب اين است كه مغيرة بن سعيد از صعصعة بن سوهان كه از اصحاب ويژه أمير المؤمنين (عليه السلام) است، سؤال ميكند: إياك أن يبلغني عنك أنك تعيب عثمان عند أحد من الناس و إياك أن يبلغني عنك أنك تظهر شيئا من فضل على علانية! فإنك لست بذاكر من فضل على شيئا أجهله، بل أنا أعلم بذلك و لكن هذا السلطان قد ظهر و قد أخذنا بإظهار عيبه للناس، فنحن ندع كثيرا مما أمرنا به و نذكر الشئ الذي لا نجد منه بدا ندفع به هؤلاء القوم عن أنفسنا تقية، فإن كنت ذاكرا فضله فاذكره بينك و بين أصحابك و فى منازلكم سرا و أما علانية في المسجد فإن هذا لا يحتمله الخليفة لنا و لا يعذرنا فيه. مبادا به گوش من برسد كه مطلبي در عيب عثمان گفته باشي و مبادا به گوش من برسد كه مطلبي در فضيلت علي گفته باشي! تو مطلبي از عيب عثمان و فضيلت علي نميگويي كه ما نشنيده باشيم و همه آنها را ميدانيم. ولي از ترس سلطان نميتوانيم بيان كنيم و خيلي از چيزهايي كه به ما دستور دادهاند بگوييم، از ترس حاكمان جور نميتوانيم بگوييم ... . اگر فضيلت علي را ميخواهي بگويي، بين خودت و يارانت و در داخل خانه و پشت درهاي بسته و به صورت مخفي باشد و اگر بخواهي اين مطالب را به صورت علني بگويي، خليفه و حاكم اجازه و فرصت اين را به ما نميدهد. تاريخ الطبري، ج 4، ص 144 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 3، ص 430 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 100 حتي بعضيها هم اگر در خواب ميديدند كه نام حضرت علي (عليه السلام) ذكر ميشود، وحشت ميكردند. ببينيد كه وحشت به كجا رسيده است كه ناقلين حديث و علماء در خواب هم وحشت داشتند كه نام حضرت علي (عليه السلام) و فضائل او را ذكر كنند. جناب خطيب بغدادي در تاريخ بغداد، جلد 13، صفحه 382 نقل ميكند از فتح بن شخرف: فحملتني عيني فنمت، فبينا أنا نائم إذا أنا بشخصين، فقلت للذي يقرب مني: من أنت يا هذا؟ فقال لي: من ولد آدم، قلت: كلنا من ولد آدم، قلت: فما الذي وراءك؟ قال لي: علي بن أبي طالب، قال: قلت له: أنت قريب منه و لا تسأله، قال: أخشى أن يقول الناس إني رافضي. خوابيدم و در خواب ديدم كه 2 نفر ميآيند و به كسي كه نزديكتر به من بود گفتم: تو چه كسي هستي؟ به من گفت: از فرزندان آدم هستم. گفتم: همه ما از فرزندان آدم هستيم. آن كسي كه پشت سر توست، كيست؟ گفت: علي بن أبي طالب است. به او گفتم: تو نزديك او هستي و از او سؤال نميكني؟ گفت: ميترسم اگر نزديك علي بشوم و از او سؤال كنم و مردم به من بگويند كه رافضي هستي. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 48، ص 233 يعني اينها در خواب هم از أمير المؤمنين (عليه السلام) و نزديك شدن به ايشان و سؤال از ايشان وحشت داشتند. ما اگر بخواهيم از اين مطالب نقل كنيم، مثنوي هفتاد من كاغذ ميشود. ولي غرض اينكه حكومتها، به ويژه حكومت نحس بني أميه، اين شجره ملعونه در قرآن كه در رأسش أبو سفيان و معاويه هستند، جنايتهايي در حق أمير المؤمنين (عليه السلام) كردند كه بايد انسان صدها جلسه در اين زمينه سخن بگويد تا حق مطلب را بتواند أداء كند و به مردم نشان بدهد كه اين قضايا چه بوده است. * * * * * * * آقاي محسني با اين توضيحاتي كه فرموديد، آيا محدثين و علماء أهل سنت هم واهمه و ترس داشتند از اينكه نقل كنند أحاديثي را كه پيرامون أمير المؤمنين (عليه السلام) بود، به خصوص حديث غدير؟ استاد حسيني قزويني در رابطه با غدير، ما موارد متعددي داريم و ميبينيم كه شخصيتهاي برجستهاي از صحابه، از نقل غدير و حديث غدير واهمه داشتند؛ با اينكه شاهد غدير بودند و در همايش بزرگ غدير حضور داشتند. روايت اول: آقاي احمد بن حنبل (متوفاي 241 هجري) رئيس جنابله در كتاب مسند خود كه از كتابهاي معتبر أهل سنت است و خودش هم ميگويد «اگر روايتي را در كتاب من نيافتيد، آن روايت معتبر نيست»، در جلد 4، صفحه 368 به صراحت نقل ميكند كه عطيه عوفي ميگويد: سألت زيد بن أرقم فقلت له: إن ختنا لي حدثني عنك بحديث في شأن على رضى الله تعالى عنه يوم غدير خم، فأنا أحب أن أسمعه منك فقال: إنكم معشر أهل العراق! فيكم ما فيكم، فقلت له: ليس عليك منى بأس، فقال: نعم، كنا بالجحفة فخرج رسول الله صلى الله عليه و سلم إلينا ظهرا و هو آخذ بعضد على رضى الله تعالى عنه، فقال: «يا أيها الناس! ألستم تعلمون أنى أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟» قالوا: بلى، قال: «فمن كنت مولاه فعلى مولاه». از زيد بن أرقم سؤال كردم و به او گفتم: دامادي داشتم كه حديثي از شما براي من نقل كرد كه در شأن علي (رضي الله عنه) بود در روز غدير خم. من دوست دارم آن را از تو بشنوم. زيد بن أرقم گفت: اي مردم عراق! بيمار هستيد و به دنبال درد سر درست كردن هستيد. به او گفتم: از من خاطر جمع باش كه جاسوس حكومتي نيستم و براي تو درد سر درست نميكنم. گفت: قبول، آن حديث را نقل ميكنم. ما در جحفه بوديم كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) آمد و دست علي (رضي الله عنه) را گرفت و فرمود: «اي مردم! آيا ميدانيد كه من به شما مؤمنين از خودتان أوليتر هستم؟». مردم گفتند: بله. حضرت فرمود: «پس هر كس كه من مولاي اويم، علي هم مولاي اوست». فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل، ج 2، ص 586 ميبينيد كه زيد بن أرقم، صحابه جليل القدر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه حديث غدير به صورت ناقص در صحيح مسلم از ايشان نقل شده است، ميترسد كه مبادا با نقل كردن حديث غدير، برايش دردسر درست شود. روايت دوم: آقاي عبد الله بن علاء ميگويد: من در شام بودم و ديدم جناب شهاب الدين زهري (متوفاي 124 هجري) مطلبي را گفت و در ذيلش به حديث غدير اشاره كرد و گفتم: لا تحدث بهذا بالشأم و أنت تسمع ملء أذنيك سب على، فقال: والله! إن عندي من فضائل على ما لو تحدثت بها لقتلت. در منطقه شامات سخن از علي و حديث غدير نكن و ميبيني كه سبّ و ناسزا گفتن به علي در فضاي شام طنينانداز است. سپس گفت: به خدا قسم! در رابطه با فضائل علي به قدري حديث دارم كه اگر من آنها را بگويم، قطعاً مرا ميكشند. أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 1، ص 308 روايت سوم: از آقاي سعيد بن مسيب (متوفاي 94 هجري) نقل شده است: قلت لسعد بن أبي وقاص: إني أريد أن أسألك عن شئ و إني أتقيك. قال: سل عما بدا لك فإنما أنا عمك. قال: قلت: مقام رسول الله (ص) فيكم يوم غدير خم. قال: نعم، قام فينا بالظهيرة، فأخذ بيد علي بن أبي طالب فقال: «من كنت مولاه فعلي مولاه، أللهم وال من والاه و عاد من عاداه». به سعد بن أبي وقاص گفتم: ميخواهم سؤالي را از تو بپرسم، ولي از تو ميترسم. گفت: هر چه را كه به ذهنت ميرسد، سؤال كن. من عمويت هستم و نگران نباش. گفتم: جايگاه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در ميان شما در روز غدير خم چگونه بود؟ گفت: بله، در روز غدير خم پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ايستاد و از دست علي بن أبي طالب گرفت و گفت: «هر كس كه من مولاي اويم، علي نيز مولاي اوست ... ». كفاية الطالب في مناقب علي بن أبي طالب للكنجي الشافعي، ص 62 روايت چهارم: درست است كه اينها از شخصيتهاي برجسته أهل سنت بودند، ولي آنچه كه براي من خيلي دردآور است، اين است كه آقاي أبو بكر خَلّال در كتاب السنة ـ كه ذهبي در مورد آقاي خَلّال ميگويد: الإمام العلامة الحافظ الفقيه. سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 14، ص 297 همچنين آقاي ذهبي در مورد او ميگويد: و من نظر في كتاب السنة لأبي بكر الخلّال رأي فيه علما غزيرا و نقلا كثيرا. هر كس به كتاب السنة أبو بكر خلّال نگاه كند، در آن علم گرانمايه و أحاديث زيادي خواهد ديد. سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 11، ص 291 ـ در جلد 2، صفحه 346، حديث 458 ميگويد كه زكريا بن يحيي نقل ميكند: فردي از احمد بن حنبل سؤال كرد در مورد سخن پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در غدير خم كه فرمود: قول النبي صلى الله عليه و سلم لعلي «من كنت مولاه فعلي مولاه» ما وجهه: قال: لا تكلم في هذا، دع الحديث كما جاء. معناي اين سخن پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در روز غدير چيست؟ گفت: در مورد حديث غدير اصلاً صحبت نكن. همانطور كه در جامعه مطرح است، تو هم به همانگونه با آن برخورد كن. ببينيد! احمد بن حنبل دستور ميدهد كه شما حق نداريد درباره حديث غدير و حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» حرف بزنيد. ما نميدانيم كه قضيه چيست؟ ولي به همين اندازه كه احمد بن حنبل، تربيع حضرت علي (عليه السلام) و خليفه چهارم بودنش را در جامعه ترويج ميدهد، از شاهكارهاي ايشان است. يعني تا زمان احمد بن حنبل، أمير المؤمنين (عليه السلام) را به عنوان خليفه چهارم هم در جامعه قبول نداشتند و تلاش احمد بن حنبل بود كه توانست در جامعه ثابت كه علي بن أبي طالب (عليه السلام) خليفه چهارم است. ولي با همه اينها، وقتي به حديث غدير ميرسد، ميگويد: «لا تكلم في هذا». واقعاً در اينجا بايد بگوييم كه بايد براي مظلوميت أمير المؤمنين (عليه السلام) گريه كرد؛ نه يك ساعت و 2 ساعت، بلكه به تعبير علامه اميني (ره) كه ميفرمود: اي كاش! خداوند از اول تا آخر دنيا به من عمر بدهد تا براي مظلوميت أمير المؤمنين (عليه السلام) گريه كنم. همانطور كه خود أمير المؤمنين (عليه السلام) هم فرمود: ما زلت مظلوما منذ ولدتني أمي. از روزي كه مادرم مرا به دنيا آورد، مظلوميت همواره قرين من بود. وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 12، ص 124 ـ علل الشرائع للشيخ الصدوق، ج 1، ص 45 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج 16، ص 96 همچنين به امام حسن (عليه السلام) ميفرمايد: ما زلت مظلوما منذ قبض جدك. از روزي كه جدت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفت، مظلوميت از من جدا نشده است. * * * * * * * آقاي محسني حاكمان بني أميه و أموي با ناقلين أحاديث فضيلت أمير المؤمنين (عليه السلام)، خصوصاً حديث غدير، چه برخوردي داشتند؟ استاد حسيني قزويني ما قبلاً هم در اين رابطه اشارهاي داشتيم و اگر بخواهيم وارد اين بحث شويم، بايد مفصل بحث كنيم كه در طول تاريخ، به ويژه در زمان بني أميه و بني عباس، نه با افراد عادي، بلكه با شخصيتهاي علمي أهل سنت كه ناقل فضائل حضرت علي (عليه السلام) بودند يا از نقل فضائل معاويه خودداري ميكردند، چه ميكردند؟ أولاً: آقاي نسائي (متوفاي 303 هجري) صاحب كتاب السنن است كه يكي از صحاح سته أهل سنت است و خود إبن كثير دمشقي سلفي درباره او ميگويد: الإمام في عصره. پيشواي أهل سنت در عصر خودش بود. البداية و النهاية لإبن كثير، ج 11، ص 140 تمام شخصيتهاي رجالي و تاريخي أهل سنت هم او را تائيد ميكنند و حتي آقاي إبن جوزي در كتاب المنتظم، جلد 6، صفحه 131 و ذهبي در سير أعلام النبلاء، جلد 14، صفحه 132 نقل ميكنند كه ايشان در شام، فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) را نقل ميكند و از او خواستند كه درباره فضائل معاويه هم صحبت كند و ايشان گفت: ألا يرضى رأسا برأس؟ فما زالوا يدفعون في خصيته حتى أخرج من المسجد، ثم حمل إلى مكة فتوفي بها. آيا نميخواهيد به همين اندازه كه خودش را در برابر علي قرار داده، إكتفاء كنيد؟ او را به طوري لگد زدند كه به خصيتينش خورد و او را از مسجد بيرون انداختند و در انتقال به مكه، در وسط راه از دنيا رفت. تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 2، ص 700 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 23، ص 109 ـ معجم البلدان للحموي، ج 5، ص 282 اين روش برخورد اينهاست با كساني كه فضائل حضرت علي (عليه السلام) را نقل ميكنند و از نقل فضائل معاويه خودداري ميكنند. ما نميدانيم كه معاويه چه دارد كه اينها براي او به دنبال فضيلت هستند؟! خود إبن تيميه صراحت دارد كه «يك روايت صحيح درباره معاويه وجود ندارد»، جز نفرين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمود: لا أشبع الله بطنه. خداوند شكمش را هرگز سير نكند. صحيح مسلم، ج 8، ص 27 ـ مسند أبي داود الطيالسي، ص 359 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1421 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 386 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 22، ص 344 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج 3، ص 239 ـ تاريخ الطبري، ج 8، ص 186 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج 6، ص 189 حتي خود بخاري هم وقتي ميخواهد فضائل صحابه را نقل كند، وقتي به معاويه ميرسد، مينويسد: «باب ذكر معاوية» و نمينويسد: «باب ذكر فضائل معاوية». صحيح البخاري، ج 4، ص 219 ثانياً: حجاج بن يوسف به عبد الرحمن بن أبي ليلي كه شخصيتي برجسته و قاضي عصر بني أميه است، دستور ميدهد كه بايد به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا بگويد. وقتي او خودداري ميكند، او را ميخواباند و تا جايي كه ميتواند، به او شلاق ميزند. سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 4، ص 267 ثالثاً: جناب إبن سقاء كه از او تعبير ميكنند: الحافظ الإمام. تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 3، ص 965 بالاي منبر رفت و حديث طير را مطرح كرد. حديث طير هم اين است كه براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، پرندهاي كباب شده آورده بودند و حضرت فرمود: خدايا! محبوبترين خلائقت را برسان تا با من همغذا و همسفره شود. در همين حين، علي بن أبي طالب آمد. وقتي آقاي إبن سقاء اين حديث طير را بالاي منبر گفت، مردم نتوانستند تحمل كنند: فوثبوا به و أقاموه و غسلوا موضعه. او را از منبر پايين كشيدند و جايي را كه او بر منبر نشسته بود، آب كشيدند. تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 3، ص 966 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 16، ص 352 يعني منبري كه فضيلت حضرت علي (عليه السلام) گفته شود، ـ نستجير بالله ـ نجس شده است! ببينيد! رابعاً: آقاي حاكم نيشابوري كه شخصيت برجسته أهل سنت است و صاحب كتاب المستدرك علي الصحيحين، در رابطه با او نقل شده است: كسروا منبره و منعوه من الخروج. منبر او را شكستند و او را در خانه زنداني كردند. راوي ميگويد: فقلت له: لو خرجت و أمليت في فضائل هذا الرجل حديثا، لاسترحت من المحنة، فقال: لا يجئ من قلبي، لا يجئ من قلبي. به حاكم نيشابوري گفتم: اگر بروي بيرون و از فضائل معاويه سخن بگويي، از اين شكنجه خلاص ميشوي. گفت: دلم نميآيد كه درباره او صحبت كنم. يعني نميتوانم به دروغ درباره معاويهاي كه اينهمه جنايت كرده است، حديث بگويم. سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 17، ص 175 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 28، ص 132 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج 3، ص 260 پس كاملاً مشخص و روشن و واضح است و نمونهها در اين زمينه زياد است كه در طول تاريخ به خاطر نقل رواياتي در فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) و أهل بيت (عليهم السلام) جناياتي را بر علماء بزرگ أهل سنت انجام دادند و اگر بخواهم همه آنها را نقل كنيم، شايد مثنوي هفتاد من كاغذ شود. * * * * * * * آقاي محسني به بينندگان عزيز قول داده بوديم كه بعضي از كليپهاي شبكه نور يا ظلمت را پخش كنيم. ما قصد داريم امشب 2 كليپ را پخش كنيم كه درباره آيه إكمال است. پخش كليپ اول شبكه نور كارشناس: اگر قرار باشد آيه اينچنين باشد: اليوم اكملت لكم دينكم بإمامة علي بن أبي طالب يا: بوصاية علي بن أبي طالب يا: بخليفة علي بن أبي طالب بعد رسول الله (صلي الله عليه و سلم) خيلي آيه واضح و روشني بود و از آيات محكمات بود و حضرت علي (عليه السلام) به طور قطعي جانشني رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بود. ولي همچنين چيزي نشده است جناب آقاي هاشمي. [پايان كليپ] آقاي محسني سؤال من اين است كه چرا اسم حضرت علي (عليه السلام) با صراحت در قرآن ذكر نشده است؟ استاد حسيني قزويني در اين رابطه بايد 2 نكته را براي بينندگان عزيز شرح بدهم: نكته اول: ميخواهم اشاره كنم به حديث قرطاس. گرچه اين شبها، شبهاي عيد شيعيان است و دهه ولايت نام گرفته است و من نميخواهم قلوب شيعيان را مكدّر كنم. ولي حديث قرطاس يك دردي است بر قلب هر مسلمان؛ به ويژه شيعيان. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه 23 سال زحمت كشيد و اين عرب را با آن زندگي غير متمدنش، به عنوان يك انسان متمدن قرار داد و آنهايي كه در برابر بت كُرنش و عبادت ميكردند، آنها را آورد در برابر خداوند عالم به عنوان عباد الله قرار داد، هنگامي كه آخرين لحظات زندگياش را سپري ميكند، ميفرمايد: قلم و كاغذي بياوريد تا وصيتي بنويسم تا هرگز گمراه نشويد. يعني وصيت من، معمولي و عادي نيست و اگر به مضمون وصيت من عمل شود، براي هميشه درب گمراهي به روي شما بسته ميشود و براي هميشه از هرگونه گمراهي بيمه هستيد؛ يعني يك بيمهنامه جاوداني و أبدي تا قيام قيامت. در صحيح بخاري هم آمده است كه إبن عباس گفت: يوم الخميس و ما يوم الخميس؟ ثم بكى حتى خضب دمعه الحصباء، فقال: إشتد برسول الله صلى الله عليه و سلم وجعه يوم الخميس، فقال: إئتوني بكتاب أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده ابدا، فتنازعوا و لا ينبغي عند نبي تنازع. فقالوا: هجر رسول الله صلى الله عليه و سلم. روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبهاي بود؟ سپس به قدري گريه كرد كه قطرات اشكش، سنگريزههاي روي زمين را تر كردند و گفت: در روز پنجشنبه بود كه مريضي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) شدت گرفت و فرمود: «قلم و كاغذي براي من بياوريد تا چيزي را براي شما بنوسم كه هرگز گمراه نشويد». ولي صحابه با يكديگر اختلاف كردند، در حالي كه نبايد نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) منازعه و اختلاف ميكردند. صحابه گفتند: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هذيان ميگويد. صحيح البخاري، ج 4، ص 31 و 65 و ج 5، ص 137 ـ صحيح مسلم، ج 5، ص 75 قرآن ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ سوره حجرات / آيه 2 ولي اين صحابه با هم نزاع كردند، در حالي كه كسي حق ندارد نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نزاع كند. خود بزرگان أهل سنت هم ميگويند كه منشأ اين قضايا، خليفه دوم بوده است، ولي براي حفظ شخصيت جناب خليفه دوم گفتند: قد غلبه الوجع. يعني بيماري به قدري بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) غلبه كرده است كه نميفهمد چه ميگويد. با اينكه قرآن ميفرمايد: وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى / إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى سوره نجم / آيات 4ـ3 خود إبن حجر عسقلاني در ذيل اين آيه ميگويد: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از روي هوي و هوس سخن نميگفت و هر چه ميگفت، حق بود؛ چه در صحت و چه در مرض و چه به صورت جدي و چه به صورت شوخي. اين صحابه: فذهبوا يردون عليه. سخن پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را ردّ ميكردند. صحيح البخاري، ج 5، ص 137، ح 4431 اين خيلي دردآور است! يعني در برابر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ايستاده بودند! فاختلفوا و كثر اللغط. قال: قوموا عنى و لا ينبغي عندي التنازع. اين صحابه با هم اختلاف كردند و داد و فرياد، تمام فضاي منزل را گرفت و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم فرمود: از منزل من خارج شويد و نزاع كردن در نزد من سزاوار نيست. صحيح البخاري، ج 1، ص 37 ببينيد! پيامبري كه مفتخر است به: وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ سوره قلم / آيه 4 چقدر برايش دردآور است كه به صحابه بفرمايد از خانه من بيرون برويد! بعد هم إبن عباس ميگويد: إن الرزيئة كل الرزيئة ما حال بين رسول الله صلى الله عليه و سلم و بين كتابه. مصيبت، تمام مصيبتها از آنجايي شروع شد كه نگذاشتند پيامبر (صلي الله عليه و سلم) آن وصيتنامهاش را بنويسد. صحيح البخاري، ج 1، ص 37 پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه چيزي را ميخواست در وصيتنامه بنويسد؟ سؤالي كه در اينجا مطرح است، اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه چيزي را ميخواست در اين وصيتنامه بنويسد؟ من در اينجا ميخواهم دست شما را به دست شارحين صحيح بخاري و صحيح مسلم بسپارم تا ببينيم اينها در اين مورد چه ميگويند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه چيزي را ميخواست بنويسد تا أمت اسلامي براي هميشه از گمراهي بيمه دائمي و أبدي شود؟ 1. نووي جناب نووي (متوفاي 676 هجري) شارح صحيح مسلم ميگويد: فقد إختلف العلماء في الكتاب الذي هم النبي (صلى الله عليه و سلم) به فقيل أراد أن ينص على الخلافة في إنسان معين لئلا يقع نزاع و فتن و قيل أراد كتابا يبين فيه مهمات الأحكام ملخصة ليرتفع النزاع فيها ويحصل الاتفاق على المنصوص عليه علماء اختلاف كردهاند كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) چه چيزي را ميخواست در آن وصيتنامه بنويسد. گفته شده است كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ميخواست خليفه بعد از خودش را با ذكر نام معين كند تا اينكه اختلاف و فتنه ايجاد نشود. شرح صحيح مسلم للنووي، ج 11، ص 90 2. إبن حجر عسقلاني آقاي إبن حجر عسقلاني (متوفاي 852 هجري) ميگويد: فقيل كان أراد أن يكتب كتابا ينص فيه على الاحكام ليرتفع الإختلاف و قيل بل أراد أن ينص على أسامي الخلفاء بعده حتى لا يقع بينهم الإختلاف، قاله سفيان بن عيينة. گفته شده است: ميخواست بنويسد احكامي را كه اختلافات را برطرف كند و گفته شده است: ميخواست اسامي خلفاء بعد از خودش را بنويسد تا در ميان أمت اسلامي اختلاف نيفتد. اين مطلب را سفيان بن عيينه (از شخصيتهاي برجسته فقهي أهل سنت) گفته است. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 186 3. علامه عيني همين مطلب را آقاي عيني در عمدة القاري شرح صحيح البخاري، جلد 2، صفحه 171 از سفيان بن عيينه نقل ميكند: و قال سفيان بن عيينة: أراد أن ينص على أسامي الخلفاء بعده حتى لا يقع منهم الاختلاف. 4. قسطلاني آقاي قسطلاني (متوفاي 923 هجري) در كتاب إرشاد الساري شرح صحيح البخاري، جلد 1، صفحه 207 ميگويد: أكتب لكم فيه النص علي الأئمه بعدي. ميخواهم وصيتنامهاي براي شما بنويسم تا در آنجا اسامي بعد از خودم را ذكر كنم. 5. احمد امين مصري آقاي احمد امين مصري (متوفاي 1373 هجري) از علماء أهل سنت معاصر و شخصيت پر آوازه أهل سنت در كتاب يوم الإسلام، صفحه 41 ميگويد: و قد أراد الرسول (صلي الله عليه و سلم) في مرضه الذي مات أن يعين من يلي الأمر من بعده. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در آن بيماري كه از دنيا رفت، ميخواست معين كند كه چه كسي ولايت و خلافت بعد از خودش را بر عهده دارد. ميبينيم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بعد از خودش ميخواست خلفاء بعد از خودش را تعيين كند. ولي مردم چه كار كردند؟: فقالوا: هجر رسول الله صلى الله عليه و سلم. صحابه گفتند: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هذيان ميگويد. صحيح البخاري، ج 4، ص 31 و 65 و ج 5، ص 137 ـ صحيح مسلم، ج 5، ص 75 اگر در اينجا آمده بود: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ بولاية علي بن أبي طالب. آيا اين آقايان نسبت هذيان به جبرئيل نميدادند؟! آيا نسبت اشتباه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نميدادند و در اينجا آيه غرانيق دومي درست نميكردند؟! آيا ـ نستجير بالله ـ كار به جسارت ذات اقدس ربوبي نميكشيد؟! وقتي اينها به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نسبت هذيان ميدهند: فقالوا: هجر رسول الله صلى الله عليه و سلم. با اينكه خداوند در قرآن ميفرمايد: وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى / إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى سوره نجم / آيات 4ـ3 پس نسبت به خداوند و جبرئيل چه ميكردند اگر ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) و خلفاء بعد از خودش در قرآن تصريح ميشد؟! اگر در قرآن هم اين مطالب ذكر ميشد، آيا همين آقايان ميگذاشتند كه قرآن مصون از تحريف بماند؟! قطعاً اينطوري نبود. اينهايي كه اينقدر در برابر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميايستند و به تعبير إبن عباس: إن الرزيئة كل الرزيئة ما حال بين رسول الله صلى الله عليه و سلم و بين كتابه. مصيبت، تمام مصيبتها از آنجايي شروع شد كه نگذاشتند پيامبر (صلي الله عليه و سلم) آن وصيتنامهاش را بنويسد. صحيح البخاري، ج 1، ص 37 اگر همچنين چيزي بود، آنها اجازه ميدادند؟! نكته دوم: مگر شما وقتي در رابطه با آيه غار ميگوييد كه مراد از اين آيه، أبو بكر است و كسي كه منكر همراهي أبو بكر با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) باشد، كافر است و در رابطه با آيه إفك ميگوييد كه مرادش عايشه است، از كجا اين مطالب را درآورديد؟! آيا اسمي از أبو بكر در آيه غار هست و اسمي از عايشه در آيه إفك آمده است؟ يا اينكه به كمك روايات اين استفاده را كردهايد؟ اگر اينگونه است، پس سنت، مبيّن قرآن است و: وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا سوره حشر / آيه 7 درباره آيه 67 سوره مائده كه ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ خود فخر رازي كه از علماء بزرگ أهل سنت است، در تفسيرش، جلد 12، صفحه 49 در ذيل همين آيه شريفه صراحت دارد: نزلت الآية في فضل علي بن أبي طالب عليه السلام و لما نزلت هذه الآية أخذ بيده و قال: « من كنت مولاه فعلي مولاه، أللهم وال من والاه و عاد من عاداه» فلقيه عمر رضي الله عنه فقال: هنيئا لك يا إبن طالب! أصبحت مولاي و مولى كل مؤمن و مؤمنة. آقاي سيوطي هم اين تعبير را دارد: و أخرج إبن أبي حاتم و إبن مردويه و إبن عساكر عن أبي سعيد الخدري قال: نزلت هذه الآية «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» على رسول الله صلى الله عليه و سلم يوم غدير خم في علي بن أبي طالب. الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 298 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 237 آيا از اين بهتر؟! بائك تجر و بائي لا تجر؟! جناب آقاي خدمتي! جناب آقاي هاشمي! جناب آقايان و ديگر كارشناسان! چطور ميشود كه شما در مورد أبو بكر و عايشه و ديگر فضائل صحابه ميآييد با آب و تاب و سر و صدا، آسمان و ريسمان را به هم ميپيونديد و به كمك چند روايت ميگوييد كه مراد از آيه غار أبو بكر است؟! ولي وقتي دهها روايت را خودتان نقل كردهايد كه آيه إكمال دين مربوط به علي بن أبي طالب (عليه السلام) است، از ما قبول نميكنيد؟! من در جلسات گذشته هم عرض كردم كه آقاي سيوطي و ديگران آوردهاند از عبد الله بن مسعود كه ميگويد: كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ "أن عليا مولى المؤمنين" وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ». ما در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) اين آيه را اينگونه ميخوانديم: ... . الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 298 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص 239 آيا شما اين كتابها را ديدهايد يا نديدهايد؟! اگر واقعاً ديدهايد و نقل نميكنيد، اين خيانت است و اگر نديدهايد، شمايي كه به عنوان يك كارشناس ميآييد در يك شبكه جهاني اينگونه مطرح ميكنيد، اين بدتر از خيانت است! إن كنت تدري فذاك مصيبة و إن كنت لا تدري فالمصيبة أعظم. بدبختي اين است اين آقايان اسم اين برنامهشان را گذاشتهاند «حقيقتهاي پنهان تاريخ»! اينها بايد اين اسم را براي اين برنامهشان ميگذاشتند: «پنهان كردن حقيقتهاي تاريخ» و اين خيلي مناسب با اين برنامهشان است. اين مطالبي را كه ما نقل كرديم، از كتابهاي خودتان است و حدأقل انصاف إقتضاء ميكند كه شما بگوييد بله، در كتابهاي ما اين مطالب آمده است و بياييد نقد علمي بكنيد. اگر واقعاً سرمايه و توان علمي داريد و در اين زمينه مشكلي نداريد، بياييد اينها را نقل كنيد و براي مردم نقد كنيد تا مردم از شما استفاده كنند. وقتي شما اينگونه ميگوييد و از ما و ديگران هم ميشنوند كه أمثال آقاي سيوطي در الدر المنثور، جلد 2، صفحه 298 و آقاي شوكاني در فتح القدير، جلد 2، صفحه 60 و آقاي رشيد رضا در تفسير المنار، جلد 6، صفحه 463 صراحت دارد و ميگويند: كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ "أن عليا مولى المؤمنين" وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ». آيا از اين بهتر و واضحتر؟! شما ميگوييد كه چرا نگفته است؟ خوب اين آقا ميگويد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گفته است. آقاي آلوسي وهابي هم در كتاب تفسير روح المعاني، جلد 6، صفحه 193 نقل ميكند كه عبد الله بن مسعود ميگويد: كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ "إن عليا ولى المؤمنين" وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ». ما در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) اين آيه را اينگونه ميخوانديم: ... . آيا از اين بهتر و واضحتر و صريحتر؟! البته بعضي از دوستان پيامك داده بودند كه آيا اين روايات، دليل بر تحريف قرآن نيست؟ اگر تحريف هم باشد، به ما ربطي ندارد، اين آقايان اينگونه نقل كردهاند؛ مال خوب يا بد، بيخ ريش صاحبش. ما هم از باب: وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ سوره نحل / آيه 125 و از باب قاعده إلزام اين مطالب را ميگوييم و اين آقايي كه ميگويد اگر اينطوري آمده بود، مسئله حلّ بود، ما هم از عبد الله بن مسعود آورديم كه اينطوري آمده است: كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ "إن عليا ولى المؤمنين" وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ». يا شما بياييد بگوييد كه عبد الله بن مسعود دروغ گفته است يا بياييد بگوييد كه مفسريني مانند سيوطي و آلوسي و شوكاني و رشيد رضا دروغ گفتهاند و اگر دروغ نيست و حقيقت دارد، اينطور در حق حضرت علي (عليه السلام) ظلم نكنيد! ديگر كافي است كه 14 قرن در حق حضرت علي (عليه السلام) ظلم كردهايد! ديگر بس است و به حول و قوه إلهي، ما ديگر اجازه نميدهيم اين حرفهاي بيپايه و اساستان را در ماهوارهها مطرح كنيد. امروز خداوند به بركت أهل بيت (عليهم السلام)، اين امكانات را به ما داده است و الحمد لله خدا را شاكر هستيم كه بتوانيم از اين آنتن ماهواره، صداي مظلوميت حضرت علي (عليه السلام) را به تمام دنيا برسانيم و دفاع از أمير المؤمنين (عليه السلام) را به گوش تكتك مسلمانان شيعه و سني و وهابي برسانيم و اينها بدانند كه در طول تاريخ، در حق حضرت علي (عليه السلام) چه شده است و امروز شما چه كار ميكنيد؟! أ من الإنصاف يابن الطلقاء؟! آيا اين انصاف است كه اينطوري برخورد ميكنيد؟! * * * * * * * آقاي محسني اجازه بدهيد يك كليپي ديگر خدمت شما پخش شود تا سؤالمان را مطرح كنيم. پخش كليپي از شبكه نور كارشناس: خطبه حجة الوداع طبق 3 تا اسمي كه براي آن گذاشتهاند، هيچ نشانهاي براي اينكه كسي بعد از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) جانشين شود، در آن نيست. اين يك مسئله ظاهر است و احتياجي به عناد هم ندارد و أظهر من الشمس است. يعني آن چيزي كه در آيات ميفرمايد، در آيه 3 سوره مائده «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»، يك پسوندي دارد و يك مقدماتي دارد. به مقدماتش برگرديد، از اول سوره مائده در رابطه با يك سري قراردادهايي صحبت ميكند، «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ». بعد هم ميفرمايد در رابطه با موضوع اينكه امروز شما به يك قدرتي رسيدهايد با اين جمع عظيم، اين كنگره جهاني براي اولين بار در زمان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) با اين تعداد عظيم تشكيل ميشد كه سابقه نداشت. پس امروز ديگر مشركين نااميد شدند از اينكه شما را برگردانند به دين خودشان يا شما را مرتدّ كنند يا از اينكه شما از دين برگرديد، «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ» و از اينكه شما از دين برگرديد و مرتدّ شويد، نااميد شدند. حالا فهميدند كه اسلام ديگر محكم جاي گرفته است و دارد جهاني ميشود. پس بنابراين حالا امروز اسلام تكميل شده و آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»، دنباله همين است «وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ». [پايان كليپ] آقاي محسني در اينجا چند سؤال بود و من بخشي از آن را از شما سؤال ميكنم: ايشان عقيدهشان بر اين است كه اين آيه «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ»، كفار كه از دين شما مأيوس شدند، به خاطر آن جمعيت و شوكتي و آن اجتماع بزرگ روز عرفه بوده است. در اين رابطه توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني در اين رابطه بايد براي بينندگان عزيز مقداري توضيح بدهم و إن شاء ا... در جلسات بعدي هم توضيحات مفصلي در رابطه با همين آيه شريفه و روايتي كه از خليفه دوم آوردند كه آيه إكمال مربوط به روز عرفه است خواهم گفت كه اينها از دروغهاي شاخدار تاريخ است و بايد افرادي كه با حقايق تاريخي بازي كردند، معرفي شوند. در ابتداء آيه 3 سوره مائده آمده است: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ مَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيواناتى كه به غير نام خدا ذبح شوند و حيوانات خفه شده و به زجر كشته شده و حيواناتي كه بر اثر پرت شدن از بلندى بميرند و حيواناتي كه به ضرب شاخ حيوان ديگرى مرده باشند و باقيمانده صيد حيوان درنده، مگر آنكه (به موقع بر آن حيوان برسيد و) آن را سر ببريد و حيواناتى كه روى بتها (يا در برابر آنها) ذبح شوند، (همگى) بر شما حرام است و (همچنين) قسمت كردن گوشت حيوان به وسيله چوبههاى تير مخصوص بختآزمايى، تمام اين اعمال فسق و گناه است. «امروز كافران از (زوال) آئين شما مايوس شدند، بنابراين از آنها نترسيد و از (مخالفت) من بترسيد». «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين (جاودان) شما پذيرفتم». اما آنها كه در حال گرسنگى دستشان به غذاى ديگرى نرسد و متمايل به گناه نباشند، (مانعى ندارد كه از گوشتهاى ممنوع بخورند) خداوند آمرزنده و مهربان است. خداوند در اينجا 4 نكته را مطرح كرده است: 1. الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ امروز كافران از (زوال) آئين شما مايوس شدند. 2. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ امروز دين شما را كامل كردم. 3. وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي و امروز نعمت خود را بر شما تكميل نمودم. 4. وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا و امروز اسلام را به عنوان آئين (جاودان) شما پذيرفتم. بايد ببينيم كه اين چه روزي است كه داراي اين 4 ويژگي است؟ آيا با توجه به اينكه اين آقايان، سياق آيات را ميگيرند، اگر بنا باشد سياق و سباق آيات را بگيريم، به اين معني ميشود: امروز كه گوشت مردار، خون، گوشت خوك، حيواناتى كه به غير نام خدا ذبح شوند، حيوانات خفه شده و به زجر كشته شده و غيره حرام شد، دين شما كامل شد. اگر ما اين را بگوييم، اهانت به دين است؛ قبلاً اين احكام نازل شده بود. اين آقايان ميگويند كه حجة الودع در روز عرفه بوده است و انبوهي از جمعيت آمدند و از شوكت مسلمانان، دين كامل شد. مگر در اينجا چه اتفاقي افتاد؟ بايد در روز عرفه يك اتفاق مهمي افتاده باشد كه با اين اتفاق مهم، دين كامل شود و كفار هم مأيوس شوند؟ اگر شوكت مسلمانان است، اينكه در مكه هم بود و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه از مدينه حركت كرد با بيش از صد هزار نفر، اين ْشوكت را همه ديدند. نماد واقعي اين شوكت، در مكه بود، نه در عرفه. ولي چطور شد كه در عرفه بايد اكمال دين معرفي شود، نه مكه؟ پس مشخص است كه قضيه شوكت و حشمت مسلمانان، در غير از اين هم بوده است. اين آقايان كه ميگويند كفار امروز مأيوس شدند، اي كاش معين ميكردند كه مراد از اين كافر چه كساني هستند؟ اينكه مشركين از دين شما مأيوس شدند، اگر مرادشان مشركين قريش است، اينها كه در روز فتح مكه نااميد شدند و بعد از فتح مكه، مشركين دست از همه چيز شستند. بينندگان عزيز دقت كنند ما ضمن احترام به اين عزيزان، ميخواهيم يك بحث علمي بكنيم. اگر مراد شما از اينكه «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ»، يعني كساني كه در مكه بودند و مشركين و كفار مكه، اينها كه در فتح مكه همهشان نااميد شدند و برگشتند و بعد از آن هم «وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا (نصر / 2)». و اگر مراد شما مشركين عرب است، وقتي كه در سال نهم هجري، سوره برائت نازل شد، در آن زمان مُهر نااميدي و يأس بر سينه و قلب مشركين عرب زده شد. يعني يأس كفار عرب مربوط به سال نهم هجري است، نه امروز كه سال دهم هجري است. و اگر مراد شما اين است كه تمام مشركين و كفار عالم از دين اسلام نااميد شدند، اين دروغ است. حال آنكه در همان زمان عرفه، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به مدينه ميآيد و يكي از بزرگترين دغدغههاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كفار روم است و دستور ميدهد تا جيش اسامه را مجهز كنند و بروند با كفار روم بجنگند و ميفرمايد: جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه. الملل و النحل للشهرستاني، ج 1، ص 23 و قضيه كفار ايران هم دغدغه بزرگي براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود. شما براي ما معين كنيد كه مراد از يأس، كدام يأس است و مراد از يأس مشركين و كفار، كدام مشركين و كفار است؟ هر كدام را كه بگوييد، ما يك سؤال طرح ميكنيم. شما براي توضيح اين مطلب ميتوانيد به تفسير گرانسنگ الميزان في تفسير القرآن، جلد 5، صفحه 168 مراجعه كنيد كه در اين زمينه، خيلي عالي قلمفرسايي كرده است. خداوند روح علامه طباطبائي را اگر شاد است، شادتر و مقامش را اگر عالي است، عاليتر بگرداند. پس اين آقاياني كه ميگويند در روز عرفه بوده است، به هيچوجه معنا ندارد. مضافاً كه اين آقايان ميگويند بعد از نزول اين آيه، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) 81 روز زنده بودند. پس اين آقايان اين سؤال را براي ما جواب بدهند: از روز عرفه تا 12 ربيع كه به قول اين آقايان، روز وفات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است، اگر توانستند اين را براي ما جواب بدهند، ما به آنها جايزه ميدهيم. إن شاء ا... ما مفصل بعداً بحث خواهيم كرد در اين مورد. ما اگر ميگوييم كه آيه إكمال مربوط به غدير خم است با معرفي أمير المؤمنين (عليه السلام) به عنوان خليفه و امام، به اين دليل است كه كفار به دنبال اين بودند كه با رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، بساط اسلام جمع ميشود و وضع جامعه عرب به دوران جاهليت برميگردد و همان آش و همان كاسه ميشود. ولي وقتي ديدند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در روز غدير خم، فردي را كه شايستهترين افراد و نمونهترين افراد در ميان مسلمانان است در علم و تقوا و عدالت را به عنوان خليفه بعد از خويش معين كرد كه استمرار رسالت است، ديگر نااميد شدند و آن آرزوهايي را كه براي بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) داشتند، تمام آن آرزوها را به گور بردند. در اين زمينه هم ميتوانيد به كتاب تفسير نمونه كه من معمولا عربي آن را مطالعه ميكنم، كتاب الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل، جلد 3، صفحه 594 مراجعه كنيد. مضافاً كه روايات متعددي داريم بر اينكه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» درباره غدير خم، بعد از نصب حضرت علي (عليه السلام) براي خلافت نازل شده است. تاريخ بغداد، ج 8، ص 289 آقاي سيوطي هم از قول آقاي إبن مردويه از أبو سعيد خدري نقل ميكند: أنها نزلت يوم غدير خم. اين آيه در روز غدير خم نازل شده است كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، علي را به عنوان خليفه و جانشين معين كرد. الإتقان في علوم القرآن للسيوطي، ج 1، ص 60 ـ أسباب النزول للواحدي النيشابوري، ص 135 ـ تذكرة الخواص للسبط إبن الجوزي، ص 30، چاپ حيدرية هند ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 1، ص 157 ـ تاريخ مدينة دمشق إبن عساكر، ترجمه أمير المؤمنين (عليه السلام)، ج 2، ص 75 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 259 ـ فرائد السمطين للجويني، ج 1، ص 72 ـ مقتل الحسين للخوارزمي، ج 1، ص 47 ـ مناقب خوارزمي حنفي، ص 80 و دهها مصادر ديگر كه نقل كردهاند آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» در روز 18 ذي الحجه و بعد از نصب أمير المؤمنين (عليه السلام) براي خلافت نازل شده است. اگر شما انصاف داريد، بياييد اينها را نقل كنيد و بگوييد در كتابهاي ما اين مطالب هم آمده است و جواب ما هم اين است؛ اگر واقعاً ميخواهيد حقيقتهاي پنهان تاريخ را مطرح كنيد. اگر هم ميخواهيد حقيقتهاي تاريخ را پنهان كنيد، واقعاً هم جز اين چيز ديگري نيست. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : اينها ميگويند اگر واقعاً غدير اتفاق افتاده است و حضرت علي (عليه السلام) پس از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) خلافت را به دست نگرفت، پس خلاف فرمان خداوند و رسولش عمل كرده است. در اين مورد توضيح بفرماييد. جواب 1 : پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه از خداوند بالاتر نيست. خداوند در هزاران آيه، واجبات و محرمات را دستور داده است و مسلمانان هم واجبات إلهي را ترك ميكنند و محرمات إلهي را مرتكب ميشوند. قضيه خلافت آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) بالاتر از حديث قرطاس نيست كه جلوي چشم خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «قلم و كاغذ بياوريد»، گفتند: «پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هذيان ميگويد». صحيح البخاريع ج 4، ص 31 حالا هم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بعد از رحلتش در ميان مردم نيست تا ناظر باشد. همچنين جلوي چشم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تخلفاتي را انجام ميدادند، از جمله اينكه وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه. خداوند لعنت كند كساني را كه از جيش اسامه تخلف كند. الملل و النحل للشهرستاني، ج 1، ص 23 برخي تخلف كردند. * * * * * * * سؤال 2 : آيا اين فرقههاي بهائيت و بابيت با فرقه وهابيت همريشه هستند يا جدا هستند؟ جواب 2 : در قرن 11 و 12 هجري، استعمار از اسلام سيلي خورده بود. به ويژه دولت بزرگ عثماني به دنبال اين بود كه جامعه اسلامي را فرقهفرقه كند. آنها آمدند در ايران، علي محمد باب را در فارس عَلَم كردند و ايشان هم فرقه بابيت و بهائيت را تأسيس كرد و آمدند در عراق هم بحث اخباريگري را مطرح كردند و در عربستان سعودي هم وهابيت را به رهبري محمد بن عبد الوهاب تأسيس كردند. اين فرقهها از يك آبشخور سرچشمه گرفته است و هدف از اين وهابيت و بابيت و بهائيت و اخباريگري اين بود كه جامعه اسلامي و جامعه شيعي را از بين ببرند. * * * * * * * سؤال 3 : شبكه ظلمت مطالبي را ميگويند كه ما مجبوريم زحمت جواب آن را بر گردن استاد حسيني قزويني بياندازيم: 1. يكي از سؤالاتي كه اين كارشناس و دانشمند اين شبكه مطرح ميكردند، اين بود اگر أمير المؤمنين (عليه السلام) جانشين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميشدند، چه اتفاقي ميافتاد كه آقايان شيعيان همچنين إصراري دارند؟ 2. اين كارشناس شبكه ظلمت گلايه داشتند كه تلويزيونهاي شيعي در شب شهادت امام باقر (عليه السلام) از أم فروه، همسر امام باقر (عليه السلام) كه نوه أبو بكر صديق است، چيزي نفرمودند؟ در اين مورد هم توضيح بفرماييد. جواب 3 : 1. خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جواب اينها را فرموده است و خود اين آقايان هم جواب اين را در كتابهاي خودشان نقل كردهاند. آقاي حاكم نيشابوري در روايتي صحيح كه ميگويد شرايط صحيح بخاري و صحيح مسلم را دارد، نقل ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: إن وليتموها عليا فهاد مهتد يقيمكم على صراط مستقيم. اگر علي را ولي أمر خود و جانشين من قرار بدهيد، او را هدايت شده و هدايت كننده خواهيد يافت كه تمام شما را به صراط مستقيم هدايت ميكند. هذا حديث صحيح على شرط الشيخين و لم يخرجاه. اين روايت بنابر شرايط صحيح بخاري و صحيح مسلم صحيح است، ولي آن دو نياوردهاند. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 142 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 1، ص 85 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 5، ص 313 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 4، ص 70 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ص 102 ـ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 109 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج 7، ص 397 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 4، ص 468 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 31 ـ تفسير الثعلبي، ج 5، ص 272 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 419 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي،ج 5، ص 176 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج 2، ص 341 ما هم هر روز در نماز ميگوييم: اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ سوره حمد / آيه 6 تنها كسي كه از ميان صحابه، بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين مسئوليت و رسالت را ميتواند انجام دهد و به دوش بگيرد كه مسلمانان را به صراط مستقيم بكشاند، علي بن أبي طالب (عليه السلام) است. 2. در هيچ كجا رسم نيست كه وقتي از شخصيتي سخن ميگويند، از پدر او، مادر او يا حدأقل از فرزندان او صحبت كنند. ولي اينكه همسرش چه كسي بود و چه كاره بود، رسم نيست مطرح كنند. بله، در شب شهادت امام صادق (عليه السلام) بايد از مادرش سخن گفته شود و در آن هيچ شكي نيست. اين آقايان كه از ما گلايه ميكنند، ما از اينها چند سؤال داريم: شما كه اينهمه از أبو بكر سخن ميگوييد و فضائلش را نقل ميكنيد، چرا از فرزندش محمد كه فدايي حضرت علي (عليه السلام) بود، سخن نميگوييد؟! وقتي از أبو بكر سخن ميگوييد، بايد از فرزندش محمد بن أبو بكر هم سخن بگوييد. شما كه اينهمه از عايشه صحبت ميكنيد و سر و صدا به راه مياندازيد، چرا يكدفعه هم از برادرش محمد بن أبو بكر نام نميبريد؟ به اين دليل كه برادرش مدافع أمير المؤمنين (عليه السلام) است. اين آقايان نسبت به قاتلين عثمان اينهمه سر و صدا به پا كردند كه كفار و ملعون هستند، چرا نميگويند كه يكي از قاتلين و زمينهسازان قتل عثمان، آقازاده خليفه اول، محمد بن أبو بكر بوده است؟ چرا وقتي از معاويه سخن ميگوييد، نميگوييد كه يكي از جنايات معاويه اين بود كه محمد بن أبو بكر را كه پسر خليفه اول بود و برادر أم المؤمنين عايشه، با فجيعترين وضع به شهادت رساند؟ قلب هر انساني، حتي كفار از شنيدن شهادت جانسور محمد بن أبو بكر به درد ميآيد و اشك خود أم المؤمنين عايشه هم در اين قضيه درآمد و معاويه را نفرين كرد. اي كاش وقتي از معاويه حرف ميزنيد، اين مطالب را هم بگوييد! و دهها سؤال ديگر. * * * * * * * سؤال 4 : اين شبكههاي وهابي با كمال پر روئي بيان ميكنند و ميگويند: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي معرفي أهل بيت (عليهم السلام) كه اينها را زير عباء برد و عايشه و حفصه را زير عباء نبرد، به اين دليل بود كه حضرت علي (عليه السلام) نامحرم بود به زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله). از يك طرف ميگويند عايشه أم المؤمنين است و مادر مؤمنين است و از يك طرف هم ميگويند كه حضرت علي (عليه السلام) به زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نامحرم بود؟ جواب 4 : سؤال خيلي زيبا و جديدي بود. إن شاء ا... اميدواريم اين آقايان بشنوند و به شما جواب بدهند. * * * * * * * سؤال 5 : 1. در برنامههاي شبكه نور شنيدهام كه در حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» كلمه مولا را به دوستدار و محب حضرت علي (عليه السلام) معني كردهاند. در اين مورد توضيح بفرماييد. 2. آقاي علي محمد باب كه بابيگري و بهائيت را به راه انداخت، با محمد بن عبد الوهاب كه وهابيت را به راه انداخت، حدود 2 قرن فاصله دارند. آيا فكر نميكنيد كه اينها به هم ربطي نداشته باشند؟ در اين مورد توضيح بفرماييد. 3. اينكه بعد از مراسم منا و عرفات، اين طواف نساء را كه اين آقايان أهل سنت انجام نميدهند، بر چه مبنايي است؟ جواب 5 : 1. من اين را قبلاً هم عرض كردهام. اين آقايان كه ميگويند «مولانا عبد الحميد»، «مولانا عبد العزيز» و «مولانا محمد عمر»، كلمه مولانا در اين عبارات به چه معناست؟ آيا به معناي اين است كه آقاي عبد الحميد دوست ماست يا به اين معني است كه رهبر ماست؟ آيا أمير المؤمنين (عليه السلام) به مقام مولانا نرسيده است؟ 2. إن شاء ا... بعد از ماه محرم يكي از دوستانمان در اين مورد يك نقد علمي از تاريخ شخيت و بابيت و بهائيت خواهند داشت. البته بنده حدود يكي دو ساعت در مسجد مقدس جمكران براي حدود 400 ، 500 نفر از اساتيد فرهيخته دانشگاه در مورد تاريخ شيخيه و بابيت و بهائيت صحبت كردم و اگر آن را هم ببينيد، من خلاصهاي از تاريخ اينها را در آنجا مطرح كردهام. 3. آقايان أهل سنت يك طواف زيارت يا طواف وداع دارند كه هيچ فرقي نميكند. اينكه بعضي ميگويند اينها طواف نساء انجام نميدهند و زنانشان حرام است و غيره، به نظر من حرف خيلي نادرستي است و صحيح نيست و به اين شكل هجمه كردن، به صلاح ما نيست؛ مخصوصاً در اين برهه كه دشمن به دنبال اين است كه ميان شيعه و سني اختلاف بياندازد. دشمنان اسلام نه دلشان به حال شيعه سوخته است و نه به حال سني و هيچ فرقي به حال آنها نميكند و آنها ميخواهند هيچ مسلماني در كره زمين نباشد. اگر قرآن را آتش ميزنند و كاريكاتور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ميكشند و مسخره و توهين ميكنند و دهها مسائل ديگر را انجام ميدهند، به اين دليل است كه اينها با اسلام دشمني دارند. * * * * * * * سؤال 6 : 1. در تاريخ الطبري آمده است: لقب فاروق را أهل كتاب به عمر دادند. و مشخصاً از يهود نام برده است، نه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله). در اين مورد توضيح بفرماييد. 2. أهل سنت، خصوصاً در شبكه ظلمت ميگويند كه عايشه مانع از جنگ أهل بيت (عليهم السلام) با حكّام أموي در بحث دفن مولا امام حسن (عليه السلام) شد و اگر عايشه نبود، تمام أهل بيت (عليهم السلام) از بين ميرفتند. در مورد واقعيت اين مطلب توضيح بفرماييد. جواب 6 : 1. اين مربوط به ما نيست. آقايان أهل سنت در كتابهاي خودشان اين مسئله را مطرح كردهاند: أن أهل الكتاب كانوا أول من قال لعمر الفاروق و كان المسلمون يأثرون ذلك من قولهم و لم يبلغنا أن رسول الله صلى الله عليه و سلم ذكر من ذلك شيئا. اولين كسي كه لقب فاروق را به عمر داد، أهل كتاب بود و مسلمانان هم از آنها تأثير گرفتند و چيزي به ما نرسيده است كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در اين مورد مطلبي گفته باشد. تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج 2، ص 662 ـ الطبقات الكبرى لمحمد بن سعد، ج 3، ص 270 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 44، ص 51 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 57 ـ تاريخ الطبري، ج 3، ص 267 ـ حياة الصحابة، ج 2، ص 22 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 3، ص 53 آقاي إبن كثير دمشقي هم ميگويد: الملقب بالفاروق قيل لقبه بذلك أهل الكتاب. البداية و النهاية لإبن كثير، ج 7، ص 150 اين آقايان بايد اين مسئله را جواب بدهند و ارتباطي هم به ما ندارد؛ مال خوب و بد، بيخ ريش صاحبش. من دوست داريم اين آقاياني كه ميگويند ما حقايقي از تاريخ پنهان را بيان ميكنيم، اينها را هم مطرح كنند و جواب بدهند و ما هم از اين كارشناسان اين آقايان ياد بگيريم تا وقتي در دانشگاه يا حوزه علميه از ما سؤال ميكنند، همان جواب را بدهيم. 2. خير، اينطوري هم نبود. آقاي ذهبي از استوانههاي علمي أهل سنت در سير أعلام النبلاء، جلد 3، صفحه 276 ميگويد: كسي كه مانع دفن حسن بن علي در خانه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) شد، عايشه بود و گفت: إنه لبيتي. اينجا خانه من است و من اجازه نميدهم فرزند پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در اين خانه دفن شود. الإستيعاب لإبن عبد البر، ج 1، ص 370 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 13، ص 293 عايشه نگذاشت اين كار انجام شود. البته مروان هم آتش بيار معركه شد و شمشيرها كشيده شد و آقا امام حسين (عليه السلام) هم فرمود: برادرم وصيت كرد كه به گمانم عايشه كه موافقت كرد من در خانه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) دفن شوم، در رو دربايستي قرار گرفته است و از من خجالت كشيد كه جواب ردّ بدهد. حسين جان! اگر اختلاف افتاد، مرا در بقيع دفن كن و نگذار خوني از بيني كسي ريخته شود. * * * * * * * سؤال 7 : وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا سوره آل عمران / آيه 103 و: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ سوره انعام / آيه 91 ما اگر پيرامون توحيد و لا إله إلا الله حرف بزنيم، همه مسائل و مشكلات أمت اسلام برطرف شده است. البته الآن چون بحث غدير و حج و اين مسائل است، سؤال من اين است كه شما ملاحظه ميفرماييد كه قرآن به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: وَ شَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ سوره آل عمران / آيه 159 كلمه أمر در اينجا آمده است و بعد هم به مؤمنين ميفرمايد: وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ سوره شورى / آيه 38 يعني أمر دنيايي و كار دنيايي و اجتماعيشان ميان خودشان انتخابات است و در نهايت ميفرمايد: أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ سوره نساء / آيه 59 باز هم كلمه أمر در اينجا تكرار شده است و مِنْكُمْ يعني از خودتان انتخاب كردهايد. اگر قرآن ميگويد كارهاي مردم، شورايي و انتخاباتي است، پس چرا ما بايد بگوييم كه خداوند كسي را تعيين كرده است و ولايت و امامت هست؟ در نهج البلاغه كه ما خودمان به آن اعتقاد داريم و سيد رضي (ره) تنظيم كردهاند، هيچ كلمه غدير نداريم كه در مقابل معاويه بگويد: اي معاويه! من از طرف خدا در روز غدير خم امام مسلمين شدم. در حالي كه ميگويد: من هم مانند بقيه، بيعت كردند با من و من هم خليفه و امام شدم و شما هم قبول كن و به طرف من بيا. اينطوري استدلال ميكنند. ما يك حج داريم كه زيارتگاه أمت اسلام است و قبلهگاه همه است براي اينكه توحيد، عملي شود. از كسي سؤال كردند كه «شما كه به خانه خدا رفتيد، چه خير؟ گفت: خدا را شكر كه ما رفتيم و قبر خدا را هم زيارت كرديم». يعني وقتي ما ميگوييم كربلاء و نجف و امام رضا (عليه السلام) و اينها، اينها همه قبله ميشود براي ما و تفرقه به وجود ميآيد و شرك ايجاد ميكند. من از حاج آقا ميخواهم براي أمت اسلام بگويد كه وقتي سوره نوح را ميخوانيم، 5 اسم در آنجا برده شده است: لَا تَذَرُنَّ آَلِهَتَكُمْ وَ لَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لَا سُوَاعًا وَ لَا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْرًا سوره نوح / آيه 23 آيا اينها أولياء نبودند؟ آيا اينها امامان قبلي مردم نبودند كه گنبد و بارگاه برايشان درست كرده بودند و آنها را ميپرستيدند؟ در زمان حضرت نوح (عليه السلام) چه شركي داشتند كه 950 سال براي مردم گفت و آخر هم اينها قبول نكردند؟ همين گنبد و بارگاه بود. توحيد از بين رفته بود. ما اگر اين مسائل را به مردم بگوييم، ميگويند اينها بت بودند. أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى / وَ مَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى سوره نجم / آيه 20 ـ 19 اينها آدم بودند، اينها أولياء بودند و خادم خانه خدا بودند كه مردم اينها را ميپرستيدند. حالا هم ما همين كارها را ميكنيم. اگر غدير درست است، چرا حضرت علي (عليه السلام) در نهج البلاغه يكبار هم استناد نكرده است به اين قضيه؟ جواب 7 : در نهج البلاغه سيد رضي (ره)، خطبههاي أمير المؤمنين (عليه السلام) كه جنبه بلاغت داشته است، آمده است. اگر شما دنبال اين مطلب هستيد كه أمير المؤمنين (عليه السلام) به غدير استدلال كرده باشد، شما به كتاب مسند احمد بن حنبل، جلد 1، صفحه 119 مراجعه كنيد كه أمير المؤمنين (عليه السلام) در رحبه، در حضور انبوهي از صحابه، صحابه را قسم ميدهد به خدا و ميفرمايد: أنشد الله! من سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم: «من كنت مولاه فعلى مولاه» لما قام فشهد. قال عبد الرحمن: فقام إثنا عشر بدريا كأني أنظر إلى أحدهم فقالوا: نشهد أنا سمعنا رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم: «ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم ... » فقلنا: بلى يا رسول الله! قال: «فمن كنت مولاه فعلى مولاه، أللهم وال من والاه و عاد من عاداه». شما را به خدا سوگند ميدهم! هر كس از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) شنيد كه در غدير خم فرمود: «هر كه من مولاي اويم، علي مولاي اوست»، بلند شود و شهادت دهد. تعدادي از مردم بلند ميشوند و شهادت ميدهند. در مسند احمد بن حنبل، جلد 4، صفحه 370 آمده است: فقام ناس كثير فشهدوا حين أخذ بيده فقال للناس: «أتعلمون أنى أولى بالمؤمنين من أنفسهم» قالوا: نعم يا رسول الله! قال: «من كنت مولاه فهذا مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه». جمعيت زيادي بلند شدند و شهادت دادند كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در غدير فرمود: « ... هر كه من مولاي اويم، علي مولاي اوست ... ». اگر به دنبال استدلال أمير المؤمنين (عليه السلام) به غدير ميگرديد، بفرماييد، اين هم استدلال أمير المؤمنين (عليه السلام). در منابع زير هم آمده است: مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 105 و 106 ـ مسند أبي يعلى، ج 1، ص 429 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 5، ص 175 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 14، ص 239 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 206 و 207 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 28 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج 7، ص 383 دهها روايت داريم با سندهاي صحيح كه أمير المؤمنين (عليه السلام) به حديث غدير استناد كرده است و مناشده كرده است. حتي در خلافت أمير المؤمنين (عليه السلام) هم مردم اختلاف داشتند و أمير المؤمنين (عليه السلام) به حديث غدير استدلال كرده است. نه يك روايت، نه دو روايت، بلكه دهها روايت ما داريم كه أمير المؤمنين (عليه السلام) به حديث غدير استدلال كرده است. إن شاء ا... اينها را در ايام غدير به اينها اشاره خواهيم كرد. [... قطعي صدا] در خطبه 88 نهج البلاغه آمده است: فيا عجبي! فما لي لا أعجب من خطأ هذه الفرق على إختلاف حججها في دينها، لا يقتصون أثر نبي، لا يقتدون بعمل وصي. در شگفتم! چرا در شگفت نباشم از خطاى گروههاى پراكنده با دلايل مختلف كه هر يك در مذهب خود دارند، نه گام بر جاى گام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مىنهند و نه از رفتار جانشين او (كه من باشم) پيروى مىكنند. در خطبه 6 هم ميفرمايد: فوالله! ما زلت مدفوعا عن حقي مستأثرا علي منذ قبض الله نبيه صلى الله عليه و سلم حتى يؤم الناس هذا. پس سوگند به خدا! من همواره از حق خويش محروم ماندم و از هنگام وفات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تا امروز حق مرا از من باز داشته و به ديگرى اختصاص دادند. شما يكهتازي ميكنيد و يكجانبه به ميدان ميرويد و يكجانبه به قاضي ميرويد و حرفهاي خرافي از ديگران ياد گرفتهايد و تصور ميكنيد كه علامه دهر شدهايد و ميگوييد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ». إن شاء ا... ما در رابطه با بحث شورا به حول و قوه إلهي بعد از ماه محرم و صفر، حدود 7 ، 8 جلسه بحث خواهيم كرد و حق مطلب را أداء خواهيم كرد. من تحدّي ميكنم و شايد دوستان همچنين مطالبي را تا به حال از شورا نشنيده باشند و من حدوداً بيش از 500 ساعت شخصاً روي اين قضيه كار كردهام و إن شاء ا... اين بحث شورا و نقش شورا در انتخاب را براي بينندگان عزيز، به ويژه عزيزان طلبه شيعه و سني و وهابي عرض خواهيم كرد. آن وقت است كه خواهند ديد مسئله شورا در قرآن و سنت و گذر تاريخ، چه سرنوشتها و چه مطالبي داشته است. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||