* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 11 آذر 1389 | تعداد بازديد: 2090 | |
پاسخ به شبهات غدير 03 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: پاسخ به شبهات غدير 03 شبكه جهاني ولايت : 11 / 09 / 1389 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب آدرس منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني از قضايايي كه عجيب است و در شبكههاي وهابيت و نفاق اتفاق ميافتد، اين است كه ميگويند حديث غدير كه در روز 18 ذي الحجه بيان شد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين سناريو را انجام داد، نه براي امامت بود، بلكه به خاطر شكوائيه سپاه يمن بود و آن اشكالاتي كه در يمن اتفاق افتاد و مردم از دست أمير المؤمنين (عليه السلام) ناراحت بودند و آمدند شكايت كردند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم ميخواست دل مردم را نسبت به حضرت علي (عليه السلام) صاف كند كه نسبت به حضرت علي (عليه السلام) ناراحت نباشيد. ميگويند اين حديث غدير فقط به خاطر قضيه سپاه يمن بود. از حضرتعالي درخواست ميكنم كه اين قضيه را براي ما و بينندگان عزيز روشن بكنيد. استاد حسيني قزويني اگر در گذشته، شبهات منافقين و آنهايي كه با أمير المؤمنين (عليه السلام) بناي ناسازگاري دارند، توسط يك جزوه يا كتاب مطرح ميشد، امروز اينترنت در تمام خانهها راه يافته و ماهواره داخل خانههاي مردم شده است و از طريق اين ابزار، اين شبهات ناجوانمردانه را نسبت به ساحت مقدس أمير المؤمنين (عليه السلام) پخش ميكنند. شبكه نور يا ظلمت يا نفاق، به دنبال پنهان كردن حقايقي درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) است و سرپوش گذاشتن روي فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) است و امامت أمير المؤمنين (عليه السلام) را با سخنان پوچ و واهي ميپوشانند. بنده خودم بحث زنده اين شبكه در شب چهارشنبه را ديدم و نميدانم آيا قحطي كارشناس است يا قحط الرجال است يا كارشناسان اين شبكه فرصت مطالعه ندارند يا سواد مطالعه ندارند؟! اين كارشناسان يكسري مطالب را از طريق پيوند زدن آسمان و ريسمان بيان ميكنند و من واقعاً تعجب كردم و جز آن جمله امام سجاد (عليه السلام) نميتواند گفت كه به يزيد گفت: الحمد لله الذي جعل اعداءنا من الحمقاء. ولي ما ميگوييم: الحمد لله الذي جعل اعداءنا من الجهلاء. اين كارشناس ميگفت: در بحث غدير، بحث امامت مطرح نيست و مرتبط است به قبل از غدير. حتي اين كارشناس نام راوي را نميدانست و ميگفت: «أبو بريده»؛ در حاليكه صحيحش بُريْده است. مقداري مطالعه كنيد تا آبرو و حيثيت يك شبكه را زير سؤال نبريد. شبكه ماهواره، منبر و مسجد نيست كه 20 نفر مخاطب داشته باشيد. ميگفت: أبو بريده آمد نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) شكايت كرد و سعد بن مالك آمد نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) شكايت كرد و اين قضيه باعث شد تا مردم احساس كنند علي بن أبي طالب آدم سختگيري است و نسبت به مردم اذيت و ظلم ميكند. از اين لاطائلات ميبافيد. اگر واقعاً اين مسئله مربوط به مردم يمن بود، بايد مردم يمن را در مكه جمع كند و بگويد حضرت علي (عليه السلام) آدم خوبي است و : من كنت مولاه فعلي مولاه. يا به مجرد اينكه اينها شكايت كردند، بايد بيايد اين قضايا را مطرح كند، نه اينكه بيايد در يك سرزميني ميان مكه و مدينه، 3 شبانه روز مردم را در آنجا نگه دارد و قضيه را براي مردم بيان كند! نميدانم اين برادران عزيز ما چرا اينگونه سخن ميگويند؟! نميدانم به چه تعبيري از اينها اسم ببرم؟! جز اينكه به تعبير حضرت آيت ا... العظمي سيستاني، به ايشان "برادر" بگوييم، چيز ديگري نداريم. گرچه اينها واقعاً با اين عداوتي كه با أمير المؤمنين (عليه السلام) دارند، انسان خجالت ميكشد به اينها "برادر" بگويد. اين آقا كه ميگويد «أبو بريده و سعد بن مالك آمدند از علي شكايت كردند»، چرا نميرود تاريخ را مطالعه كند؟ ميگويد كه «آقاي إبن كثير اينطور گفته است»! آقاي إبن كثير متوفاي 774 هجري است و غدير خم در سال 10 هجري اتفاق افتاده است و 764 سال فاصله دارد. آيا آقاي إبن كثير علم غيب ميدانست؟ شما كه ميگوييد علم غيب كفر است! آيا رَمْْلْ ميدانست و احضار أرواح داشته است و توانسته بود خودش را به غدير ببرد؟ آقاي إبن كثير بعد از 764 سال آمده است يك حرف غلط و نامربوطي زده است كه اين قضيه اينگونه بوده است كه: سپاه يمن از علي شكايت كرده بودند و انگيزه حديث غدير همين بود. شما كه ميگوييد: شبكه ما شبكهاي است كه هر روايتي را نقل نميكنيم و اگر روايتي را بياوريم، بررسي سندي ميكنيم و اگر روايتي صحيح نباشد، ارزش ندارد. شما كه اين قضيه را از إبن كثير نقل كردهايد، ايشان اين قضيه را از كجا آورده است؟ از كدام مغازهداري اين را تهيه كرده است كه بعد از 764 سال آمده است رمي به غيب كرده كه قضيه سپاه يمن اينگونه بوده است؟ ما بارها گفتهايم كه آقاي زيني دحلان، مفتي مكه مكرمه كه يك آدم محقق و توانمندي است، در كتاب السيرة النبوية، جلد 2، صفحه 371 ميگويد: قضيه سپاه يمن و شكايت بريده، مربوط به سال هشتم هجري بوده است. يعني آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين موضوع را نگه داشته و حرفي نزده و مردم هم از حضرت علي (عليه السلام) ناراحت شدند و از او كدورت داشتند، تا اينكه بعد از 2 سال آمده در غدير خم گفته است كه حضرت علي (عليه السلام) آدم خوبي است و در حق شما ظلم نكرده است؟! آيا اين معقول است؟ آقاي زيني دحلان ميگويد: و أما بعثه إلى هَمْدان فكان سنة ثمان بعد فتح مكة. ماجراي فرستاده شدن علي به هَمْدان، در سال هشتم هجري و بعد از فتح مكه بود. مضافاً كه اين شكايت بريده، براي مدينه است و ارتباطي به غدير ندارد. بريده آمده در مسجد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وارد شده و اين شكايت را مطرح كرده است و قضيه درگيري أمير المؤمنين (عليه السلام) با سپاه يمن را مطرح كرده است: فقدمت المدينة و دخلت المسجد و رسول الله صلى الله عليه و سلم في منزله و ناس من أصحابه على بابه. المعجم الأوسط للطبراني، ج 6، ص 162 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 128 شما اگر سواد نداريد يا فرصت مطالعه نداريد، من آدرس ميدهم و اينقدر انصاف و وجدان داشته باشيد كه اگر ما آدرس ميدهيم، برويد مطالعه كنيد. اينها كاملاً واضح و روشن است كه اين قضيه مربوط به مدينه و سال هشتم هجري است. اگر واقعاً اينطور است و دَم از دفاع از صحابه ميزنيد، اين عبارت «فتعاقد اربعة من الصحابة» را براي ما توضيح بدهيد كه 4 نفر از صحابه همپيمان شدند عليه أمير المؤمنين (عليه السلام). مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 4، ص 437 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 110 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 18، ص 128 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج 6، ص 162 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 7، ص 504 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 8، ص 199 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 11، ص 71 ـ الكامل لعبد الله بن عدي ، ج 2، ص 145 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 197 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 27 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج 7، ص 381 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 153 اينها همپيمان شدند تا نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بروند و از حضرت علي (عليه السلام) نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سعايت كنند تا: يسقطه من عين رسول الله (صلي الله عليه و سلم). علي را از چشم پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بياندازند. المعجم الأوسط للطبراني، ج 6، ص 162 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 128 شما به ما بگوييد اين عبارت «فتعاقد أربعة من الصحابة [أو أصحاب رسول الله]» يعني چه؟ اين را براي بينندگانتان معنا كنيد. اي كاش اسامي اين 4 نفر مشخص بود و تاريخ نام آنها را مشخص كرده بود تا مردمي كه بعد از 1400 سال به قضاوت نشستهاند، ببينند اينها چه كساني بودند؟ آيا همانهايي بودند كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، بساط سقيفه را به راه انداختند؟ آيا آنهايي بودند كه آقاي إبن حزم آندلسي در كتاب المحلي، جلد 11، صفحه 224، كتاب الحدود، باب حدّ المرتد نام آنها را آورده است؟ ميگويد تعدادي از صحابه تصميم گرفتند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ترور كنند، ولي خداوند توطئه آنها را نقش بر آب كرد. إبن حزم با نهايت تلاشي كرده است، ميگويد: وليد بن جميع آدم بدي است. بيش از 10 نفر از استوانههاي علمي أهل سنت ميگويند كه او ثقه است. وقتي من اين مسئله را در سال 1383 يا 1384 با جناب شيخ محمد بن جميل زينو از مفتيان مكه مكرمه و استاد دار الحديث بحث كردم، گفتم: اين عبارت چيست؟ در مورد اين صحابهاي كه نام برده است و تصميم گرفتند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ترور كنند، چه جوابي داريد؟ خيليها اين مسئله از ما سؤال ميكنند. گفت: من تا به حال اين را نديده بودم و مطالعه ميكنم و بعد جواب ميدهم. بعد هم چند سال پيش از دنيا رفت و جواب ما را نداد. همچنين با آقاي پروفسور غامدي مطرح كردم و جوابي كه ايشان به من داد، جز مطالب خرافي و توجيهات، چيز ديگري نداشت. گفتم اگر مشكل راوي اين حديث، وليد بن جميع است، او ثقه است و اگر مشكل ديگري دارد، جوابي به ما بدهيد. اين آقايان كه در ماهوارهها هستند، اينها را بيايند جواب بدهند كه اين صحابهاي كه اين همه سنگشان را به سينه ميزنيد، ميخواستند چه كنند؟! شما كه ميگوييد «آقاي أبو بريده آمد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شكايت كرد»، بدانيد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از دست او عصباني و غضبناك شد، به طوري كه: يعرف الغضب في وجهه. غضب و خشم از سيماي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) آشكار بود. به مردم بگوييد: إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآَخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا كساني كه خدا و پيامبرش را اذيت مىكنند، خداوند آنها را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور مىسازد و براى آنان عذاب خوار كنندهاى آماده كرده است. سوره أحزاب / آيه 57 شما اين را هم بگوييد. اين صحابهاي كه آمدند از حضرت علي (عليه السلام) نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شكايت كردند، باعث شدند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اذيت شود و غضبناك شود و فرمود: ما بال أقوام ينتقصون عليا؟ من ينتقص عليا فقد انتقصني و من فارق عليا فقد فارقني. كساني كه علي را تنقيص ميكنند، آنها را چه شده است؟ هر كسي از علي بدگويي كند، از من بدگويي كرده است ... . المعجم الأوسط للطبراني، ج 6، ص 162 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 128 آيا ادامه اين روايت را هم ملتزم ميشويد؟ بر فرض كه اين قضيه درست باشد و مسئله ولايت حضرت علي (عليه السلام) مربوط به شكوائيه مردم يمن بوده است، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در همانجا فرمود: إنه وليكم من بعدي. او ولي شما بعد از من است. المعجم الأوسط للطبراني، ج 6، ص 163 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 5، ص 350 جالبتر از اينها اينكه علي بن أبي طالب (عليه السلام) 3 مرتبه به يمن رفته است و در هر دفعه يكسري اتفاقات افتاده است. آسمان و ريسمان را به هم پيوند نزنيد. قضيه آقاي بريده براي سال هشتم هجري است و علي بن أبي طالب (عليه السلام) براي فتح مكه رفته است و بعد به عنوان قضاوت به يمن رفته است و در سال دهم هجري هم براي جمعآوري بيت المال به آنجا رفته بود. قضيه بريده براي سال هشتم هجري بود و قضيه استفاده صحابه از بيت المال براي سال دهم هجري است. در همين قضيهاي كه نزد رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) آمدند از أمير المؤمنين (عليه السلام) شكايت كردند و گفتند: أمير المؤمنين (عليه السلام) آمد لباسهاي ما را از تن خارج كرد و شتراني را كه بر آنها سوار شده بوديم، از ما گرفت. اين قضيه براي مكه است و ارتباطي به غدير ندارد. آقاي طبري در تاريخش، جلد 2، صفحه 402 و احمد بن حنبل در مسندش، جلد 3، صفحه 86 ميگويند: إشتكي الناس عليا، فقام رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فينا خطيبا يقول: ايها الناس! لا تشكوا عليا، فوالله! إنه لأخشن في ذات الله و في سبيل الله. مردم آمدند از علي شكايت كردند. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بلند شد و خطبه خواند و فرمود: شما حق شكايت از علي را نداريد. به خدا قسم! او در مسائل إلهي و مسائل شريعت، بيباك است و ملاحظه كسي را ندارد. ثم مضي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) علي حجه، فأرى الناس مناسكهم و أعلمهم سنن حجهم. سپس پيامبر (صلي الله عليه و سلم) راه افتاد براي انجام اعمال حج و مناسك حج را به مردم ياد داد و آداب حج را به مردم آموزش داد. السيرة النبوية لإبن هشام الحميري، ج 4، ص 1022 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 134 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 631 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج 5، ص 228 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج 4، ص 1857 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 129 ـ تفسير الآلوسي، ج 6، ص 194 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 35، ص 187 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 2، ص 301 اين آقا كه ميگويد: «سعد بن مالك جزء شاكيان بوده است»، من نميدانم چه تعبيري را به كار ببرم كه مناسب با ايشان باشد غير از اينكه بگويم آقاي كار نشناس به نام كارشناس! آقاي جاهل، ادعاي علم ميكند. من آدرس ميدهم و شما برو بخوان. در دلايل النبوة بيهقي، جلد 5، صفحه 398 قضيه سعد بن مالك را أبو سعيد خدري نقل ميكند و ميگويد: فلما قدمنا المدينة غدوت إلي رسول الله (صلي الله عليه و سلم). البداية و النهاية لإبن كثير، ج 5، ص 122 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج 4، ص 204 يعني شكايت سعد بن مالك هم براي مدينه است و ارتباطي به غدير و مكه ندارد. وقتي إبن كثير اين قضيه را نقل ميكند، ميگويد: و هذا إسناد جيد على شرط النسائي و لم يروه أحد من أصحاب الكتب الستة. اين روايت (كه سعد بن مالك آمد از علي شكايت كرد و مربوط به مدينه است) سند خوبي دارد. از افراد ديگري هم كه شكايت كردند، عمرو بن شاس است و ميگويد: وقتي من به مدينه رفتم، از علي شكايت كردم. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 122 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 129 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 3، ص 483 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 4، ص 533 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج 5، ص 121 اينها مشخص و واضح است. شما به جاي اينكه حرفهاي بياساس و بي پايه را بگوييد، بگوييد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بعد از آيه شريفه: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ سوره مائده / آيه 67 كه در روز 18 ذي الحجه نازل شد، در همانجا دست حضرت علي (عليه السلام) را گرفت و به عنوان ولي أمر مسلمين و خليفه و جانشين خودش معرفي كرد. تفسير إبن أبي حاتم، ج 4، ص 1172 ـ تفسير الثعلبي، ج 4، ص 92 تفسير آقاي إبن أبي حاتم هم از تفاسير مورد اعتماد شخص إبن تيميه است و آقايان أهل سنت هم نسبت به تفسير او نظر ويژهاي دارند. آقاي خطيب بغدادي هم در تاريخ بغداد، جلد 8، صفحه 289 اين روايت را ميآورد و ميگويد صحيح است و ميگويد بعد از آيه شريفه: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در حجة الوداع و در غدير خم، علي را به عنوان جانشين معرفي كرد. اينها را هم به مردم بگوييد. اگر انصاف و وجدان داريد و نام برنامهتان را حقيقتهاي پنهان تاريخ گذاشتهايد، بياييد اينها را نقل كنيد و جواب بدهيد. اگر اينقدر مردانگي داريد و سواد داريد، بياييد بيان كنيد. ما هر هفته آدرس اين روايات را ميدهيم و اگر پيدا نكرديد، ما حاضريم صفحات اين آدرسها را كپي بگيريم و براي شما بفرستيم. بر فرض قضيه شكوائيه جيش يمن باشد، اگر يك روايتي در يك موردي وارد بشود، مورد مخصِّص است يا خير؟ شما برويد كتابهاي اصول خود را ببينيد، كتاب اصول آقاي فخر رازي به نام المحصول را ببيند، اصول آقاي آمدي و شاشي را ببينيد كه موردْ مخصِّص هست يا مورد نميتواند مخصِّص باشد؟ اگر شما بگوييد موردْ مخصِّص ميتواند باشد، تمام آياتي كه شأن نزول دارد را حق نداريد به خارج از شأن نزول بكشانيد. در اين صورت شما در بنبستي قرار ميگيريد كه به هيچوجه راه گريز از آن بنبست را ندارد. بر فرض اين قضيه به خاطر همين بوده است، ما از شما سؤال داريم: همانطور كه اين آقايان ميگويند، علت اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در غدير خم فرمود: من كنت مولاه فعلي مولاه. شكايت سپاه يمن و مردم يمن از حضرت علي (عليه السلام) بود و از او ناراحت بودند. آيا نبايد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در خطبه غدير يك اشارهاي به آن كرده باشد و بگويد: اي مردم! همچنين شكايتي از حضرت علي (عليه السلام) شده است و : من كنت مولاه فعلي مولاه. آيا بيش از اين است؟ مانند روز روشن است. اگر واقعاً شكايت مردم يمن، موجب حديث غدير شده است، بايد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در خطبه غدير صراحتاً، اشارةً يا كنايةً در اين مورد گفته باشد. شما يك روايت ضعيف يا جعلي از انبار آقاي أبو هريره دربياوريد به ما نشان بدهيد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در غدير خم فرموده باشد: اي مردم! از حضرت علي (عليه السلام) شكايت شده است و به خاطر اين شكايت، من ميگويم: من كنت مولاه فعلي مولاه. مضافاً كه آقاي قاضي عبد الجبار معتزلي كه از شخصيتهاي برجسته أهل سنت است، ميگويد: بعضي آمدند گفتند قضيه غدير خم اين بود كه مردم يمن از علي شكايت كرده بودند يا قضيهاي بود كه زيد بن حارثه باعث آن شد. لأن كل ذلك لو صح و كان الخبر خارجا عليه، فلم يمنع من التعلق بظاهره و ما يقتضيه لفظه، فيجب أن يكون الكلام في ذلك دون بيان السبب الذي وجوده كعدمه في أن وجود الاستدلال بالخبر يتغير اين قضيه هر چه كه باشد (جيش يمن باشد يا قضيه زيد بن حارثه يا ...)، اگر حديث غدير صحيح باشد، ددلالت صريح دارد بر ولايت علي و انگيزههاي خارجي و عوامل بيروني استدلال روايت را زير سؤال نميبرد. المغني في الإمامة للقاضي عبد الجبار المعتزلي، ج 20، قسمت اول، ص 154 يعني بر فرض كه جيش يمن از حضرت علي (عليه السلام) شكايت كرده باشد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است: من كنت مولاه فعلي مولاه. و اين دلالت ميكند بر اينكه اين روايت، دليل بر ولايت و امامت حضرت علي (عليه السلام) است. * * * * * * * آقاي محسني أخيراً يكي از ائمه جمعه و جماعت أهل سنت به نام گرگيج، نسبت به شيعه هتاكي داشته است و گوي سبقت را از ديگران ربوده است. أخيراً بيان كرده است: هر كسي كه عيد غدير را تبريك بگويد، منافق است. ابتداء كليپ ايشان را پخش ميكنيم و سپس نظر شما را در اين مورد جويا ميشويم. پخش كليپي از مولوي گرگيج شما يقين بدانيد، به شما پاك ميگويم، همه صداي من را بشنويد، چه برادران شيعه و چه برادران سني، آن عالم سني كه بيايد در كنار برادران شيعه ما در عيد غدير بنشيند و تبريك بگويد، آن منافق است. (صداي تكبير شنوندگان) آنكه ميگويد عيد غدير را تبريك ميگويد، عيد ولايت را تبريك بگويد، اگر سني است، بايد دست از أبو بكر صديق و عمر فاروق و عثمان ذي النورين بكشد. (صداي تكبير شنوندگان) آنكه مصلحت انديش است و مذهب را فداي مصلحت ميكند، او مذهب ندارد، او دين ندارد. [پايان كليپ] آقاي محسني اين را هم توضيح بفرماييد كه ميگويند: آيه إكمال كه نازل شده است، براي روز عرفه است، نه براي روز غدير. استاد حسيني قزويني عزيزان بيننده اين كليپ را ديدند. من نميدانم چه تعبيري به كار ببرم؟! اگر اين عبارات براي يك شترچران يا يك گاوچران بود، ما گلايه نميكرديم. يك آقايي اين مطلب را ميگويدكه به عنوان امام جمعه آزاد شهر و مدير حوزه علميه فاروقيه گاليكش استان گلستان است. إذا كان الكلاب دليل قوم سيهديهم إلى جيف الكلاب اگر اين آقا رهبر يك جامعه باشد، واي به حال آن جامعه! اين آقا آمده و مانند بعضيها كه ميدانداري ميكنند و معركه ميگيرند، اينگونه صحبت ميكند. كار ايشان هيچگونه تناسبي با يك روحاني ندارد. اينهايي كه اينهمه دم از وحدت ميزنند كه ما با برادران شيعه كنار هم هستيم، چرا اينگونه صحبت ميكند؟ ايشان ميگويد: آن عالم سني كه بيايد در كنار برادران شيعه ما در عيد غدير بنشيند و تبريك بگويد، آن منافق است. بنابراين از ديدگاه اين آقا، اولين منافق، خليفه دوم است كه گفت: بخ بخ يابن أبي طالب! هنيئا لك! أصبحت مولاي و مولي كل مؤمن و مؤمنة. البداية و النهاية لإبن كثير، ج 7، ص 386 ـ المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص 212 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 1، ص 200 و 203 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 233 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 156 ـ تفسير الرازي، ج 12، ص 49 ـ ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج 2، ص 249 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 632 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 19، ص 328 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج 15، ص 410 ـ النهاية في غريب الحديث لإبن الأثير، ج 5، ص 228 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 7، ص 503 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 13، ص 134 ـ تفسير الثعلبي، ج 4، ص 92 آقاي خطيب بغدادي اين روايت را با سند صحيح نقل ميكند: بعد از اينكه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نسبت به علي فرمود: من كنت مولاه فعلي مولاه. فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لك يا بن أبي طالب! أصبحت مولاي و مولى كل مسلم. عمر بن خطاب گفت: اي پسر أبو طالب! به تو تبريك عرض ميكنم! ... . تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 8، ص 284 همچنين عبارتي ديگر را از خليفه دوم نقل كردهاند كه گفت: أصبحت اليوم ولي كل مؤمن. امروز ولي أمر تمام مؤمنين شدي. أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 28 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 220 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج 7، ص 386 جناب آقاي گرگيج! شما آدم باسوادي هستيد و مانند كار نشناسان بعضي از شبكهها نيستيد و ما شما را آدم فاضلي ميدانيم! به اين كتابهايي كه آدرس ميدهيم مراجعه كنيد تا ببيند قضيه چيست: مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 4، ص 281 ـ تفسير جامع البيان للطبري، ج 3، ص 428 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1099، ح 1855 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج 5، ص 229 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 20 ص 484 ـ تفسير فخر رازي، ج 12، ص 49 اولين كسي كه تبريك گفت، شخص عمر بن خطاب است و آقاي گرگيج توهين كرده است به عقائد يك ميليارد مسلمان روي زمين! من معتقدم كه بايد آقايان أهل سنت نسبت به ايشان اعلام جرم كنند كه واقعاً بدترين اهانت را به جناب خليفه دوم ميكند. اگر ما همچنين تعبيري را گفته بوديم، آسمان را بر سر ما ويران ميكردند كه چرا توهين كردهايد! آيه إكمال بزرگان أهل سنت نقل كردهاند از شخصيتهاي برجستهاي مانند أبو سعيد خدري و ديگران كه درباره شأن نزول آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» گفتهاند: أنها نزلت يوم غدير خم. اين آيه در روز غدير خم نازل شده است كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) علي را به عنوان خليفه و جانشين معين كرد. الإتقان في علوم القرآن للسيوطي، ج 1، ص 60 ـ اسباب النزول للواحدي النيشابوري، ص 135 ـ تذكرة الخواص للسبط إبن الجوزي، ص 30، چاپ حيدرية هند ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 1، ص 157 دهها عالم سني آوردهاند كه اين آيه در روز غدير خم نازل شده است. من از اين آقايان سؤال دارم: در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 16، حديث 45 نقل كردهاند از عمر بن خطاب: أن رجلا من اليهود قال له: يا أمير المؤمنين! آية في كتابكم تقرؤونها لو علينا معشر اليهود نزلت لاتخذنا ذلك اليوم عيدا. قال: أي آية؟ قال: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا». مردي يهودي نزد عمر بن خطاب آمد و گفت: آيهاي در كتاب شما هست كه اگر آن آيه بر ما يهوديان نازل ميشد، ما آن روز را عيد قرار ميداديم. عمر گفت: كدام آيه؟ گفت: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا». ببينيد! يعني معلوم است كه اين آقاي گرگيج از يهوديها هم يهوديتر برخورد ميكند. جالب اين است كه اين آقايان براي اينكه سرپوش بگذارند، گفتند: قال عمر: قد عرفنا ذلك اليوم و المكان الذي نزلت فيه على النبي صلى الله عليه و سلم و هو قائم بعرفة يوم جمعة. عمر گفت: ما اين روز و مكاني را كه اين آيه بر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نازل شد، ميشناسيم كه همان روز عرفهاي بود كه در روز جمعه قرار داشت. مگر در روز جمعه چه اتفاقي افتاد كه اين آيه نازل شد؟ چه حادثه مهمي بود كه اين آيه نازل شد؟ من خواهش ميكنم از بينندگان عزيز كه مقداري دقت كنند، چون ميخواهم آرام صحبت كنم و وارد مباحث رياضي شوم و از طريق مصادر أهل سنت بحث كنم تا ثابت كنم ايشان كه ميگويد آيه إكمال در روز عرفه و جمعه نازل شده است، دروغ است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه روزي از مدينه خارج شد؟ در صحيح بخاري، جلد 2، صفحه 146، حديث 1545 ميگويد: إنطلق النبي صلى الله عليه و سلم من المدينة ... و ذلك لخمس بقين من ذي القعدة، فقدم مكة لأربع ليال خلون من ذي الحجة. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) براي حجة الوداع از مدينه خارج شد ... و آن روز، روز 25 ذي القعده بود. البته در برخي از منابع آمده است كه روز 24 ذي القعده بوده است. آقاي ذهبي و إبن حجر و ديگران هم گفتهاند: و جزم إبن حزم بأن خروجه كان يوم الخميس. روز خروج پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، پنجشنبه بوده است. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 8، ص 80 ـ السيرة الحلبية، ج 3، ص 309 ـ عيون الأثر لإلن سيد الناس، ج 2، ص 341 پس روز 25 ذي القعده، پنجشنبه بوده است. ماه ذي القعده در آن سال هم ناقص بوده است و 29 روز. آقاي إبن كثير دمشقي در البداية و النهاية، جلد 5، صفحه 129 ميگويد: ماه ذي القعده در آن سال، 29 روز بوده است. من از اين آقايان سؤال ميكنم و اگر واقعاً مردانگي دارند، در شبكهشان به اين سؤال جواب بدهند: خروج پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از مدينه در روز پنجشنبه، 25 ذي القعده بوده است و ماه ذي القعده هم 29 روزه بوده است. پس روز سه شنبه، اول ذي الحجه ميشود. پس روز 9 ذي الحجه كه عرفه است، روز چهارشنبه ميشود. اين آقا كه ميگويد روز جمعه بود و روز عرفه! اگر هم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) روز 24 ذي القعده از مدينه خارج شده باشد، روز عرفه روز سه شنبه ميشود. آقاي عيني در عمدة القاري شرح صحيح البخاري، جلد 7، صفحه 124 قاطعانه ميگويد: كان خروجه من المدينة إلي مكه لأربع بقين من ذي القعدة. خروج پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از مدينه به مكه، روز 26 ذي القعده بوده است. اگر روز 26 خارج شده باشد، روز عرفه، سه شنبه ميشود. اين آقايان هر طوري حساب كنند، روز عرفه، در روز جمعه نيست. پس بينندگان عزيز دقت كنند: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در روز پنجشنبه 25 ذي القعده از مدينه به طرف حجة الوداع خارج شد و ذي القعده هم 29 روز بود. روز نهم ذي الحجه كه عرفه باشد، روز چهارشنبه ميشود. اگر ماه ذي القعده 30 روز هم باشد، باز هم روز عرفه، روز پنجشنبه ميشود. اگر روز 26 ذي القعده هم حركت كرده باشد، روز عرفه، روز سه شنبه ميشود. پس عرفه در روز جمعه نبوده است. ببينيد! آقايان مقداري دقت كنند. احساس كنند كه خداوند افرادي را مبعوث ميكند تا دست و پاي شما را بگيرند و در محكمه وجدانهاي بيدار بشر امروزي قرار بدهند. شما به ما جواب بدهيد. شما كه اين همه داد و بيداد ميكنيد و فرياد ميزنيد آيه إكمال در روز عرفه نازل شده و روز جمعه بوده است، اين را به ما جواب بدهيد. جالب اين است كه در خود صحيح بخاري، جلد 5، صفحه 186، حديث 4606 و صحيح مسلم، جلد 8، صفحه 238، حديث 7419 نقل ميكنند از آقاي سفيان و ميگويند: و أشك كان يوم الجمعة أم لا. من شك دارم كه آيا عرفه در روز جمعه بوده يا خير. يعني آش به قدري شور شده است كه صداي خود آشپز هم در آمده است! اين آقايان كه اين قضايا را نقل ميكنند و يك يهودي هم ميگويد: اگر همچنين آيهاي بر ما يهوديان نازل ميشد، ما آن روز را عيد قرار ميداديم. واقعاً جاي تأسف است كه يك آقايي بيايد به استناد يك روايتي، بگويد كه روز عرفه، روز جمعه بوده است. البته من عقيدهام بر اين است كه اين را هم به خود خليفه دوم دروغ بستهاند و اين روايات مربوط به دوران بني أميه است و آنها جعل كردهاند و براي اينكه اين روايت دروغين را در ميان مردم خوب جا بياندازند، آمدهاند از يك شخصيتي مانند عمر بن خطاب نقل كردهاند تا مردم شك نكنند. جالب اينكه اينها همه معجزه أهل بيت (عليهم السلام) است و خود صحيح بخاري و صحيح مسلم از سفيان كه از اركان فقهي أهل سنت است، نقل ميكنند: و أشك كان يوم الجمعة أم لا. من واقعاً تعجب ميكنم و تأسف ميخورم كه اين آقايان، نام خود را مولوي گذاشتهاند! واقعاً آن بدبخت و بيچارهاي كه پشت سر ايشان نماز ميخواند، فرداي قيامت چه دارند؟ گرچه اينها نقل ميكنند: صلوا خلف كل بر و فاجر. پشت سر هر فاسق و فاجري ميتواني نماز بخوانيد. سنن الدار قطني، ج 2، ص 44 واقعاً من تعجب ميكنم از ايشان كه اينگونه به خليفه دوم و هزاران أهل سنت توهين ميكند. حدأقل اگر به معناي مولا و دوستي بگيريد، 3 شبانه روز مردم به حضرت علي (عليه السلام) تبريك گفتند و جناب خليفه دوم هم تبريك گفت. بنابراين آيا تمام آن 124 هزار نفر منافق شدند؟! آنهايي كه در طول تاريخ تبريك گفتند، منافق شدند؟! * * * * * * * آقاي محسني در شبكه نور يا ظمت، در شب چهارشنبه مطلبي را از مولويشان بيان كردند و گفتند: امامت با خاتميت در تضاد است. پخش كليپي از شبكه نور كارشناس: «وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» و تمام شد. پس اگر ما قائل باشيم به امامت و امامت معصوم، يعني ختم نبوت را قبول نداشتيم، يعني بعد از پيامبر، پيامبر ديگري هست و اين مسئله منطقي هم نيست جناب آقاي هاشمي. در جلسات گذشته عرض كرديم كه اگر بنا باشد اين مسئله منطقي باشد، جانشيني براي پيامبران ميآمد، نه براي خاتم نبوت. پس قائل بودن به اصل امامت يعني تضاد مستقيم با ختم نبوت. شما چگونه ميتوانيد؟ گفتيم كه امام بايد 2 صفت داشته باشد: كتاب يا شارع باشد يا شارح. در اينجا امام چه كاره است؟ اگر شارع باشد، ختم نبوت چيست؟ اگر شارح باشد، عصمت كجاست؟ پس اين مسئله تضاد مستقيم دارد با ختم نبوت. لذا اگر بنا باشد كه امامت باشد، خداوند تعيين ميكند و خداوند تعيين نكرد و رسول الله (صلي الله عليه و سلم) تعيين نفرمود و حضرت علي هم خود را جانشين قرار داد به دليلهاي مختلف. در نهج البلاغه چقدر حضرت علي فرمودند كه خلافت براي من اهميتي ندارد و ارزشي ندارد و مانند آب دهان بز، بيارزشتر است براي من. تمام اين اقوال از حضرت علي دالّ بر چيست؟ اگر قرار بود كه حضرت علي منتصب و منتخب من عند الله باشد، چرا اينچنين بفرمايد؟ اينكه قابل انكار نيست. برادران نميتوانند انكار كنند. [پايان كليپ] آقاي محسني جناب استاد حسيني قزويني! شما در مورد اين توضيح بفرماييد تا من هم سؤالات را خدمت شما عرض كنم. استاد حسيني قزويني ما واقعاً بايد تأسف بخوريم! انسان نميداند كه آيا به حال اين آقايان گريه كند يا خنده كند؟! آيا قحط الرجال است كه افرادي را ميآورند در ميان اينهمه جمعيت؟ با اينكه اينها ميگويند برنامهمان جهاني است و حدأقل دهها هزار بيننده دارد! من نميدانم اينها سواد ندارند؟! من واقعاً در اين مسئله ماندهام. من اين را بارها عرض كردهام كه در ذيل آيه شريفه 30 سوره بقره كه ميفرمايد: وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً آقاي قرطبي كه از او تعبير ميكنيد به امام قرطبي و از استوانههاي علمي أهل سنت است و تفسير ايشان هم عصاره تفاسير 6 قرن اول اسلام است، وقتي به اين آيه ميرسد، ميگويد: هذه الآية أصل في نصب إمام و خليفة يسمع له و يطاع، لتجتمع به الكلمة و تنفذ به أحكام الخليفة و لا خلاف في وجوب ذلك بين الأمة و لا بين الأئمة. اين آيه اصل است براي نصب امامت و خليفه تا اينكه مردم از او حرف شنوي داشته باشند و اطاعت كنند. ... ، در وجوب نصب كتاب، اختلافي ميان أمت اسلامي و پيشوايان اسلامي نيست. تفسير القرطبي، ج 1، ص 264 پس معلوم ميشود كه اين آقا، نه جزء أمت اسلامي است و نه جزء پيشوايان اسلامي. اين خيلي واضح و روشن است. آيا اين آقايان و علماء گذشته نفهميدهاند كه آمدهاند بحث نصب امامت را از آيه استفاده كردهاند و خبر نداشتند كه امامت، تضاد با خاتميت دارد؟ تا اينكه يك آقايي بعد از 1400 سال به عنوان كارشناس يا كار نشناس بيايد و بگويد: پس قائل بودن به اصل امامت، يعني تضاد مستقيم با ختم نبوت. ما نميدانيم آيا اينها معناي خاتميت را فهميدهاند؟ آيا معناي كلمه تضاد را ميدانند چيست؟ آيا معناي امام را ميدانند چيست؟ مضافاً كه شما در مسند احمد آوردهايد: من مات بغير إمام مات ميتة جاهلية. و در كتابهاي ديگر هم آوردهايد: من مات و ليس له امام مات ميتة جاهلية. من مات و ليس عليه امام مات ميتة جاهلية. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 4، ص 96 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 5، ص 218 ـ كتاب السنة لعمرو بن أبي عاصم، ص 489 ـ مسند أبي يعلي، ج 13، ص 366 ـ صحيح إبن حبان، ج 10، ص 434 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 61 ـ علل الدارقطني، ج 7، ص 63 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 19، ص 388 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج 6، ص 70 ـ المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص 24 ـ مسند أبي داود الطيالسي، ص 259 ـ الإحسان بترتيب صحيح إبن حبان، ج 7، ص 49 ـ كنز العمال، ج 6، ص 65 شما به ما جواب بدهيد كه معنايش چيست؟ يعني هر كسي كه منكر خاتميت نباشد، به مرگ اسلامي از دنيا رفته است؟ حرفي بزنيد كه مرغهاي پخته و پرندگان آسمان به شما نخندند! اين حديث را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است. آيا ـ نستجير بالله ـ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) متوجه نشده است كه امامت با خاتميت در تضاد است، ولي اين آقا بعد از 1400 سال آمده و كشف جديدي فرموده است كه قائل به كتاب، منكر خاتميت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است؟! آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ـ نستجير بالله ـ متوجه نشده است كه هر كسي معتقد به امامت باشد، انكار خاتميت است و اعتقاد امامت با خاتميت تضاد دارد؟! من نميدانم، شايد به اين دليل باشد كه اين آقايان اينگونه سخن ميگويند: چون قافيه تنگ آيد شاعر به جفنگ آيد * * * * * * * آقاي محسني ارزش و جايگاه امامت نزد أهل سنت چگونه است؟ استاد حسيني قزويني سؤال زيبايي است. اين آقايي كه ميگويد: امامت با خاتميت در تضاد است. و خودش را دست پرورده وهابيت ميداند و خود آقاي هاشمي به من ميگفت كه فارغ التحصيل دانشگاه محمد بن سعود رياض هست، ما انتظار داريم كه اين آقايان حدأقل در دانشگاه محمد بن سعود رياض با مباني اعتقادي إبن تيميه هم تا حدودي آشنايي داشته باشند، ولي ميبينيم كه اطلاعات ما خيلي بيشتر از اينهاست. إبن تيميه در كتاب السياسة الشرعية في إصلاح الراعي و الرعية، صفحه 165 اين تعبير را دارد: يجب أن يعرف أن ولاية أمر الناس من أعظم واجبات الدين، بل لا قيام للدين إلا بها. ولايت أمر مردم، از بزرگترين واجبات ديني است. هيچ ديني بدون ولايت أمر امكانپذير نيست. آقاي ماوردي كه از استوانههاي علمي أهل سنت است، در كتاب ادب الدين و الدنيا، صفحه 111 اين تعبير را دارد: وجب إقامة إمام يكون سلطان الوقت و زعيم الأمة. واجب است كه امامي را نصب كنند تا سلطان وقت و زعيم امت باشد. اين علماء أهل سنت بحث امامت را جزء واجبات دين ميدانند، ولي اين آقا ميگويد: اعتقاد به امامت، با خاتميت در تضاد است. * * * * * * * آقاي محسني نظر أهل سنت نسبت به ضرورت وجود و نصب امام چيست؟ استاد حسيني قزويني در اينجا هم اگر اين آقايان وقت دارند و سواد دارند، بروند مطالعه كنند كتابهاي أهل سنت را يا خود آقاي هاشمي كه فارغ التحصيل دانشگاه محمد بن سعود است، خودش برود مطالعه كند و خودش مطرح كند. آقاي إبن حجر عسقلاني در فتح الباري في شرح صحيح البخاري، جلد 13، صفحه 178، نشر دار المعرفة بيروت ميگويد: أجمعوا علي أنه يجب نصب خليفة و على أن وجوبه بالشرع لا بالعقل. أمت اسلامي إجماع دارند كه نصب خليفه واجب است و وجوبش هم شرعي است، نه عقلي. آقاي عضد الدين إيجي هم ميگويد: نصب الإمام عندنا واجب علينا سمعا. در نزد ما أهل سنت، نصب امام واجب شرعي است. المواقف للإيجي، ج 3، ص 574، نشر دار الجيل بيروت ـ شرح المواقف للقاضى الجرجانى، ج 8، ص 345 باز هم آقاي إيجي ميگويد: تواتر إجماع المسلمين في الصدر الأول بعد وفاة النبي صلى الله عليه و سلم على إمتناع خلو الوقت عن إمام، ... و تركوا له أهم الأشياء و هو دفن رسول الله صلى الله عليه و سلم. تواتر است كه مسلمانان إجماع كردند بعد از وفات پيامبر (صلي الله عليه و سلم) كه در هيچ زماني نبايد جامعه از امام خالي باشد. ... حتي مهمترين مسئله كه دفن پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بود را رها كردند و به سقيفه رفتند تا امام معين كنند. المواقف للإيجي، ج 3، ص 575، نشر دار الجيل بيروت ـ شرح المواقف للقاضى الجرجانى، ج 8، ص 346 يعني آن صحابه هيچكدامشان نفهميدند كه قائل بودن به امامت، تضاد دارد با خاتميت! آقاي تفتازاني هم در شرح المقاصد في علم الكلام، جلد 5، صفحه 235، نشر دار العمارف النعمانية، چاپ 1401 هجري قمري ميگويد: نصب الإمام واجب على الخلق سمعا عندنا و عند عامة المعتزلة. به عقيده ما أهل سنت و عموم معتزله، نصب امام واجب شرعي است. آقاي إبن حزم آندلسي كه نزد آقايان أهل سنت اعتبار ويژهاي دارد، ميگويد: إن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) نصّ علي وجوب الإمامه و أنه لا يحل بقاء ليلة دون بيعة. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) نصّ صريح دارد بر وجوب امامت و هيچ مسلماني حق ندارد يك شب را بدون امام سپري كند. الفصل في الملل و الأهواء و النحل، ج 4، ص 84، چاپ مكتبة الخانجي قاهره اينها مشخص و واضح است بر اينكه اين نصب امامت، يك أمر ضروري و واجب است و هيچ راهي نيست جز اعتقاد به وجوب امامت و وجوب نصب امامت. ولي اين آقا افاضه فرموده است كه «هيچ پيامبري براي خودش جانشين نداشته است». مقداري برويد مطالعه كنيد. واقعاً: الحمد لله الذي جعل أعداءنا من الجهلاء! در كتاب تاريخ مدينة دمشق آقاي إبن عساكر، جلد 42، صفحه 392 با سند صحيح (كه ما هم در جواب آقاي دكتر قِفاري، جلد 1، صفحه 311 تكتك اين راويان را بررسي كردهايم) نقل ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: لكل نبي وصي و وارث و إن عليا وصيي و وارثي. براي هر پيامبري، وصي و وارثي است و علي هم وصي و وارث من است. الكامل لعبد الله بن عدي، ج 4، ص 14 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 85 ـ ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج 1، ص 235 آيا از اين بهتر و واضحتر؟! آقاي احمد بن حنبل در فضائل الصحابة، جلد 2، صفحه 615، حديث 1052 (در حديثي صحيح كه ما در جواب آقاي دكتر قِفاري، جلد 1، صفحه 299 تكتك راويان را بررسي سندي كردهايم) نقل ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بعد از اين حديث فرمود: فإن وصيي و وارثي علي بن أبي طالب. وصي و وارث من، علي بن أبي طالب است. شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 1، ص 99 همچنين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از أمير المؤمنين (عليه السلام) به عنوان خاتم الوصيين و پايان بخش أوصياء ياد كرده است و اين نشان ميدهد كه قبلاً هم پيامبران (عليهم السلام)، أوصيائي داشتهاند. حلية الأولياء لأبو نعيم الإصفهاني، ج 1، ص 63 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 386 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 85 ـ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول لمحمد بن طلحة الشافعي، ص 126 دهها روايت از اين روايات آمده است كه پيامبران (عليهم السلام) هم وصي داشتهاند و حضرت آدم (عليه السلام)، حضرت داود (عليه السلام)، حضرت سليمان (عليه السلام)، حضرت موسي (عليه السلام) و حضرت عيسي (عليه السلام) هم وصي داشتهاند. شما اگر كتاب إثبات الوصية آقاي مسعودي را بخوانيد، ميبينيد كه اسامي تكتك أوصياء پيامبران (عليهم السلام) را به صورت مسند آورده است و نام تكتك پيامبران (عليهم السلام) را با نام وصيشان ذكر ميكند. ولي اين آقا ميگويد: امام بايد 2 صفت داشته باشد: كتاب يا شارع باشد يا شارح. در اينجا امام چه كاره است؟ اگر شارع باشد، ختم نبوت چيست؟ اگر شارح باشد، عصمت كجاست؟ پس اين مسئله تضاد مستقيم دارد با ختم نبوت. فرض بفرماييد كه امام شارع باشد يا شارح، كجا خراب ميشود؟ اگر شارع است، به إذن الله تبارك و تعالي شارع شده است. آقاي عمر به چه مجوزي گفت: متعتان كانتا في زمن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و أنا أحرمهما و أعاقب عليهما. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 3، ص 325 ـ شرح معاني الآثار لأحمد بن محمد بن سلمة، ج 2، ص 146 ـ الاستذكار لإبن عبد البر، ج 5، ص 505 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 16، ص 520 ـ تفسير الرازي، ج 5، ص 167 ـ تفسير القرطبي، ج 2، ص 392 ـ علل الدار قطني، ج 2، ص 156 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 14، ص 202 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 64، ص 71 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 31، ص 214 ـ تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 1، ص 366 ـ وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان لإبن خلكان، ج 6، ص 150 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 15، ص 418 ـ أحكام القرآن للجصاص، ج 2، ص 191 آيا عمر شارع يا شارح بود؟ اگر شارع نبود، چرا ميگويد: «و أنا أحرمهما»؟ پس معلوم ميشود كه شارع بوده است. اگر هم امام شارح باشد، كجا خراب ميشود؟ قرآن به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ سوره نحل / آيه 44 و خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم به حضرت علي (عليه السلام) فرمود: أنت تبيّن لأمتي ما اختلفوا فيه بعدي. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 122 شرح سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه وظيفه امام است و مبيّن است، كجايش اشكال دارد؟ آيا شما خودتان شارح سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيستيد؟ آيا خلفاء راشدين كه اينهمه آنها را بالا بردهايد و أحاديث جعلي و دروغيني را در فضائل آنها درست كردهايد، مانند: عليكم بسنتي و سنة الخلفاء الراشدين بعدي. شارع هستند يا شارح؟ براي ما معين كنيد. اگر شارع بودند، به قول شما ختم نبوت زير سؤال ميرود و اگر شارح بودند، عصمتشان را از كجا آوردهاند؟ من نميدانم اصلاً شارح بودن چه ارتباطي به عصمت دارد؟: چون قافيه تنگ آيد شاعر به جفنگ آيد * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : من از مهاجرين افغاني هستم و از آقاي خدمتي در شبكه ظلمت پرسيدم كه شما هم به امام حسين (عليه السلام) و أمير المؤمنين (عليه السلام)، رضي الله عنه ميگوييد و هم به معاويه. اينها با هم جور در نميآيد. گفت: معاويه همچنين كاري نكرده است و فقط يك نافرماني كوچك كرده است و خلافت را به سلطنت تبديل كرد و كار آنچناني نكرد كه به او توهين بكنيم. جواب 1 : من فقط چند مورد را از كتابهاي معتبر نسبت به معاويه عرض ميكنم. إن شاء ا... اگر فرصتي بود، بايد 7 ، 8 جلسه معاويه را به آنگونهاي كه بوده و در كتب أهل سنت آمده، تاريخ معاويه را ورق بزنيم و اين حقايقي كه اين آقايان پنهان كردهاند و الآن هم در تاريخ پنهان ميكنند را بيان كنيم و دست اينها را رو كنيم. آقاي طبري در تاريخش، جلد 8، صفحه 185 و آقاي سبط إبن جوزي در تذكرة الخواص، صفحه 115 و در جمهرة الخطب، جلد 1، صفحه 428 نقل ميكنند: روزي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ديد كه أبو سفيان ميآيد و معاويه جلوي شترش را گرفته و يزيد، برادر معاويه (كه غير از آن پسر معاويه است) هم پشت شتر بود و فرمود: لعن الله القائد و الراكب و السائق. خداوند لعنت كند أبو سفيان را كه بالاي شتر نشسته است و معاويه را كه جلودار شتر است و يزيد را كه دنبال شتر ميآيد. آقاي بلاذري هم در أنساب الأشراف، جلد 5، صفحه 134، با تحقيق آقاي سهيل ذكار و دكتر رياض زركلي، چاپ 10 جلدي بيروت نقل ميكند كه روزي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: يطلع عليكم من هذا الفج رجل يموت علي غير ملتي، فطلع معاوية، فقال النبي (صلي الله عليه و سلم): هو هذا. از اين سمت مردي ميآيد كه بدون ايمان و بدون دين از دنيا ميرود. معاويه آمد و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: آن مردي كه ميگفتم، معاويه است. وقعة صفين لإبن مزاحم المنقري، ص 220 آقاي حافظ غماري در كتاب جونة العطار، جلد 2، صفحه 154 ميگويد: هذا صحيح علي شرط مسلم. روايت ديگري را آقاي بلاذري در أنساب الأشراف، جلد 5، صفحه 136 نقل ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: إذا رأيتم معاويه علي منبري فاقتلوه. وقتي معاويه را روي منبر من ديديد، او را بكشيد. حسن بصري هم ميگفت: فتركوا أمره، فلم يفلحوا و لم ينجحوا. مسلمانان دستور پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را عمل نكردند؛ نه رستگار ميشوند و نه نجات پيدا ميكنند. تاريخ طبري، ج 8، ص 186 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج 8، ص 141 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 3، ص 149 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 2، ص 146 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 59، ص 155 ـ ميزان الاعتدال للذهبي، ج 1، ص 571 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 5، ص 96 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 58 ـ اللئالي المصنوعة للسيوطي، ج 1، ص 424 و 425 ايشان ميگويد كه «معاويه هيچ كاري نكرده است». دوستداران حضرت علي (عليه السلام)! شيعه! سني! اين مطلب را شيخ طوسي (ره) و علامه مجلسي (ره) نقل نميكند، بلكه إبن كثير دمشقي سلفي نقل ميكند كه وقتي علي بن أبي طالب (عليه السلام) از دنيا رفت و شهيد شد، معاويه گفت: الحمد لله الذي أمات عليا. شكر خدايي را كه علي را كشت. البداية و النهاية لإبن كثير، ج 8، ص 331 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 29، ص 287 آيا ايشان هيچ كاري نكرده است؟! و دس معاوية السم للحسن بن علي. معاويه دسيسه كرد و حسن بن علي را مسموم كرد. الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 1، ص 141 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، جلد 4، صفحه 229 آيا مسموم كردن و شهيد كردن ذريه و فرزند و دلبند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كار كمي است؟! و لما بلغ معاويه موت الحسن خر ساجدا لله. وقتي خبر شهادت حسن بن علي به معاويه رسيد، افتاد و سجده كرد. عقد الفريد لإبن عبد البر، ج 2، ص 298 آيا كشتن بهترين صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، عمرو بن حمق خزاعي، حجر بن عدي، مالك اشتر و محمد بن أبو بكر كم چيزي است؟ تاريخ الطبري، ج 4، ص 72 و 187 ـ عيون الأخبار لإبن قتيبة الدينوري، ج 1، ص 201 معاويه، محمد بن أبو بكر، فرزند أبو بكر را كشت.آيا معاويه كاري نكرده است؟ در تاريخ الطبري، جلد 4، صفحه 79 آمده است: فغضب معاوية فقدمه فقتله، ثم ألقاه في جيفة حمار، ثم أحرقه بالنار. فلما بلغ ذلك عائشة جزعت عليه جزعا شديدا و قنتت عليه في دبر الصلاة تدعو على معاوية و عمرو. وقتي محمد بن أبو بكر را كشتند، او را در داخل پوست الاغ گذاشتند و آتش زدند. وقتي اين خبر به عايشه رسيد، جزع و ناله شديدي كرد و بعد از هر نمازش معاويه و عمرو بن عاص را لعنت و نفرين ميكرد. الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 3، ص 357 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج 7، ص 349 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 6، ص 88 آيا اينها كافي نيست؟! يا باز هم بگوييم؟! اگر از الآن شروع كنم تا 10 ساعت نسبت به ظلم و جناياتي كه معاويه انجام داده است بخواهم بگويم، باز هم وقت كم ميآيد. * * * * * * * سؤال 2 : 1. كتابهاي شبهاي پيشاور براي چند سال قبل است؟ 2. آيا كتابي جديدتر كه علماء ما كاملتر و گستردهتر بحث كرده باشند، وجود دارد؟ 3. بنده چند بار كه حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) مشرف شدم، از خطباي بليغ حرم شنيدم كه اسم يكي از مراجع را ميبردند و سخن ايشان را گفتند در رابطه با آيه إكمال كه ميفرمود: با توجه به اينكه با ولايت علي من راضي شدم كه اسلام دين شما باشد، پس آنهايي كه ادعا ميكنند ما مسلمانيم با نبوت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله)، در حقيقت اسلام واقعي را ندارند و حمل بر اسلام ميشوند. يعني اينها اسلام واقعي ندارند. جواب 2 : 2 و 1. آقاي سلطان الواعظين شيرازي (ره) زحمات زيادي براي كتاب شبهاي پيشاور كشيدند و معاصر علامه اميني (ره) بودند و در عصر خودمان بودند. ولي من به دوستان توصيه ميكنم كه كتاب المراجعات مرحوم شرف الدين (ره) را مطالعه كنند. چون هم جديدترين كتاب است و هم متقن است و هم خيلي مؤدبانه نوشته است. اين كتاب، در حقيقت يك گفتوگوي علمي است ميان 2 شخصيت شيعي و سني است؛ از طرف شيعه، علامه شرف الدين (ره) است كه از شخصيتهاي برجسته شيعه است و از طرف أهل سنت هم آقاي شيخ سليم البشري از شخصيتهاي برجسته دانشگاه الأزهر مصر است. اين كتاب خيلي خوب است و مطالعهاش را به همه جوانان توصيه ميكنيم. ترجمه فارسي اين كه به نام امامت و رهبري و همچنين حقجو و حقگو است. همچنين كتاب علامه عسكري (ره) به نام معالم المدرستين هم كتاب خوبي است. معمولاً براي آغاز كار، ما اين 2 كتاب را به دوستان معرفي ميكنيم. كتاب المراجعات خواندني نيست، بلكه بايد مباحثه كرد و مانند درس خارج بيان كرد و بيايد نُتبرداري و حفظ كرد. بنده كه الآن 27 سال است در اين ميدان هستم، قويتر و زيباتر از كتاب المراجعات نديدم. من كتاب شبهاي پيشاور را وقتي 14 ساله بودم خواندم. شايد 90٪ علماء أهل سنت و وهابي و دانشمندان كه شيعه شدند، به بركت كتاب المراجعات شيعه شدند. 3. خير، ما تمام أهل سنت را مسلمان و پاك ميدانيم و ذبيحه آنها را حلال ميدانيم. اما اينكه اسلام واقعي را ندارند، آن را خدا ميداند كه واقعاً چه كسي مسلمان است و چه كسي مؤمن است و خداوند روي قلبها را پوشانده است. مثلاً الآن شما نميتوانيد به بنده بگوييد كه مسلمان واقعي هستم يا نيستم. ما از نظر ظاهري، اين حكم را بر همه جاري ميكنيم: وَ لَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا و به كسى كه اظهار صلح و اسلام مىكند، نگوئيد مؤمن نيستى. سوره نساء / آيه 94 ما موظف هستيم به ظواهر عمل كنيم؛ چه در شيعه و چه در سني. به نظر من اين بحثها را طرح كردن، نه در منابر و نه در ماهوارهها، بنده خلاف شرع ميدانم كه بگوييم مسلمان واقعي كيست و مسلمان غير واقعي كيست و مؤمن كيست و شيعه واقعي و شيعه غير واقعي كيست؟ ما فعلاً هر كسي كه گوينده لا إله إلا الله و محمد رسول الله (صلي الله عليه و آله) باشد را مسلمان و پاك ميدانيم و ذبيجه او را پاك ميدانيم و پشت سرش نماز ميخوانيم. البته چون ما عدالت را شرط ميدانيم، پشت سر غير عادل نماز نميخوانيم. پشت سر أهل سنت نماز خواندن را به خاطر برخي معيارهايي كه ائمه (عليهم السلام) براي ما قرار دادهاند، نماز ميخوانيم و حتي مراجع عظام تقليد هم ميگويند اگر كسي پشت سر عالمي سني نماز بخواند، احتياجي به قضاء كردن آن نماز ندارند و آن نماز مجزي است و اسقاط تكليف ميكند. فرداي قيامت معلوم ميشود كه چه كسي مسلمان واقعي هست و چه كسي مسلمان واقعي نيست. خود آقايان أهل سنت هم در كتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم دارند و ما هم داريم كه چه بسا يك انساني يك عمر كار خوب و تقوايي ميكند، ولي در آخرين لحظات زندگياش ورق برميگردد و مرگش مرگ شيطاني ميشود و به مرگ أهل دوزخ ميميرد و در روايت هم داريم كه چه بسا يك انساني در طول عمرش، كار گناه و معصيت كرده و زندگياش زندگي شيطاني است، ولي در آخر عمرش خداوند توفيقش ميدهد و به مرگ بهشتي از دنيا ميرود. ما اين مسائل را نميدانيم و فقط خدا ميداند. بزرگان ما هم گفتهاند كه بايد يكي از مهمترين و بالاترين أدعيه ما اين باشد كه بگوييم: «خدايا! عاقبت ما را ختم به خير كن». در قضيه عاشوراء كه اينهمه افراد و بعضي از صحابه تا كربلاء با امام حسين (عليه السلام) آمدند، يعني تا درب بهشت با امام حسين (عليه السلام) آمدند، ولي توفيق نداشتند و در شب عاشوراء كه امام حسين (عليه السلام) بيعت را از يارانش برداشت، تعدادي از همانجا برگشتند. آيا آنها نمردند؟ مردند. آنهايي هم كه در ركاب امام حسين (عليه السلام) هم بودند، مردند و شهيد شدند. ولي 1400 سال است كه ما هر روز زيارت عاشوراء را ميخوانيم و ميگوييم: السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين. يعني آنهايي كه در ركاب امام حسين (عليه السلام) شهيد شدند: الذين بذلوا مهجهم دون الحسين (عليه السلام). ما بر آنها سلام ميدهيم و در رديف بزرگان دينيمان آوردهايم. ولي سايرن سعادت اين را نداشتند. از آن طرف هم حضرت آيت ا... حاج شيخ محمد شاه آبادي استاد و سرور ما كه حق بزرگي بر گردن بنده هم دارد، بارها در سر درس ميفرمودند: در روز عاشوراء، يك جواني از سپاه عمر بن سعد شمشيري در دست گرفته بود تا برود سر مطهر امام حسين (عليه السلام) را در گودي قتلگاه جدا كند. امام حسين (عليه السلام) يك نگاهي به او كرد و فرمود: أمثلك تقتل مثلي. آيا مانند تويي ميخواهد مرا بكشد؟ اين جواني كه تا درب جهنم آمد، برگشت با همان شمشيري كه آمده بود امام حسين (عليه السلام) را بكشد، با لشكر عمر بن سعد جنگيد و شهيد شد. اين را ميگويند مصداق واقعي عاقبت به خيري. لذا، برادر عزيزم! دنبال اين نباشيم كه بياييم ترازويي بگذاريم و بگوييم چه كسي ايمان و اسلام واقعي دارد يا اسلام و ايمان چه كسي سنگينتر و بالاتر است. * * * * * * * سؤال 3 : 1. آيا أهل سنت كتابهاي خودشان را قبول دارند يا قبول ندارند؟ 2. اين آقايان گرگيج كه گفته كسي نبايد براي عيد غدير تبريك بگويد، آيا اين حرفش تفرقه در ميان مسلمانان نمياندازد؟ اين مطلب را از كجا آورده است؟ آيا در روايتي خوانده است يا در كتابي خوانده است؟ جواب 3 : 1. هر كجا كه به ضررشان باشد، قبول ندارند. آقايان أهل سنت فقط صحيح بخاري و صحيح مسلم را كامل قبول دارند. البته أخيرا حدود 150 روايت از روايات صحيح بخاري و صحيح مسلم را گفتهاند كه اعتبار ندارد. 2. ايشان ميخواست اين سخنش را به تمام جهانيان برساند. ايشان اين مطلب را در مسجدي كه 100 نفر ، 200 نفر جمعيت دارد گفته است و ما در اينجا پخش كرديم و نزديك 40 ميليون نفر صداي ايشان را شنيد. ايشان بايد براي ما دعا كنند كه صدايشان را به تمام جهان رسانديم. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||