* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 14 بهمن 1389 | تعداد بازديد: 2480 | |
بررسي حديث ثقلين 02 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: بررسي حديث ثقلين 02 تاريخ: 14 / 11 / 1389 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني بحث ما در رابطه با حديث ثقلين بود. مقداري درباره مباحث جلسه قبل توضيح بفرماييد تا وارد مباحث جديد شويم. استاد حسيني قزويني در رابطه با «كتاب الله و سنتي»، مطالبي را عرض كرديم و اشاره كرديم كه اين روايت در هيچيك از صحاح سته نيست، بلكه در كتاب الموطأ مالك هست و آن هم كاملاً مقطوع است و سندي براي آن ذكر نشده است و در جاهاي ديگر هم كه ذكر شده است، سندش كاملاً ضعيف است. موضوع اين بود كه «كتاب الله و عترتي» يا «كتاب الله و سنتي»؟ در اينجا چند مورد بحث داشتيم كه در جلسه گذشته مطرح كرديم و گفتيم آقاي مالك اين روايت را به صورت مقطوع نقل كرده است: عن مالك أنه بلغه أن رسول الله صلي الله عليه و سلم قال: اين حديث به مالك رسيده است كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرمود: تركت فيكم أمرين لن تضلوا ما تمسكتم بهما: كتاب الله و سنة نبيه. كتاب الموطأ للإمام مالك، ج 2، ص 899 درباره اعتبار آقاي مالك هم گفتيم كه خود آقايان ميگويند كتاب الموطأ مالك مورد اعتماد نيست. تنوير الحوالك للسيوطي، ص 8 ـ جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج 2، ص 148 ـ أضواء البيان للشنقيطي، ج 7، ص 361 ـ أضواء علي السنة المحمدية لمحمود أبو رية، ص 299 موضوع ديگري كه گفتيم اين بود كه صحيح بخاري و صحيح مسلم و ساير صحاح سته اين حديث «كتاب الله و سنتي» را نقل نكردهاند. حتي خود احمد بن حنبل كه مقيد است روايات صحيح را بياورد، اين روايت را نياورده است. موضوع ديگر هم نظر علماء أهل سنت در ضعف اين حديث بود. آقاي حاكم نيشابوري وقتي حديث «كتاب الله و عترتي» را نقل ميكند، ميگويد: هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين. اين روايت شرايط صحيح بخاري و صحيح مسلم را دارد. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 109 و وقتي حديث «كتاب الله و سنتي» را نقل ميكند، ميگويد: و ذكر الإعتصام بالسنة في هذه الخطبة غريب. ذكر تمسك جستن به سنت در اين خطبه، غريب و ناآشناست. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 1، ص 93 همچنين از آقاي سقاف نقل كرديم كه ميگويد: و أما حديث «تركت فيكم ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي أبدا كتاب الله و سنتي» الذي يردده الناس فيما بينهم و يقوله الخطباء علي المنابر، فحديث موضوع مكذوب، وضعه الأمويون و أتباعهم ليصرفوا الناس عن هذا الحديث الصحيح في العترة، فانتبه لذلك جدا!! و قد ذكرت جميع طرقه و بينت ما في أسانيده من الكذابين و الوضاعين في آخر كتابي «صحيح صفة صلاة النبي صلي الله عليه و آله و سلم» ص 289. اين حديث «كتاب الله و سنتي» كه مردم بين خودشان ذكر ميكنند و خطيبان هم بر بالاي منابر اين حديث را ميگويند، حديثي جعلي و دروغين است و أمويون و پيروانشان آن را جعل كردهاند تا مردم را از حديث صحيح «كتاب الله و عترتي» منصرف كنند. پس جداً در اين مورد متوجه و آگاه باش! صحيح شرح العقيدة الطحاوية لحسن بن علي السقاف، ص178 بحث ديگري كه داشتيم، مخالفت خلفاء بود با حديث «كتاب الله و سنتي» و براي بينندگان عزيز نقل كرديم مخالفتهاي جناب أبو بكر را: 1. 500 روايت را در واپسين روزهاي خلافتش آتش زد: جمع أبي الحديث عن رسول الله صلي الله عليه و سلم و كانت خمسمائة حديث، فبات ليلته يتقلب كثيرا، قالت: فغمني فقلت: أتتقلب لشكوي أو لشئ بلغك؟ فلما أصبح قال: أي بنية! هلمي الأحاديث التي عندك، فجئته بها، فدعا بنار فحرقها. تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 1، ص 5 2. ممانعت از نقل روايات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله): إن الصديق جمع الناس بعد وفاة نبيهم، فقال: إنكم تحدثون عن رسول الله صلي الله عليه و سلم أحاديث تختلفون فيها و الناس بعدكم أشد اختلافا، فلا تحدثوا عن رسول الله شيئا، فمن سألكم فقولوا: بيننا و بينكم كتاب الله، فاستحلوا حلاله و حرموا حرامه. تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 1، ص 2 همچنين مخالفتهاي جناب عمر بن خطاب را نقل كرديم: 1. آتش زدن روايات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله): إن الأحاديث كثرت علي عهد عمر، فناشد الناس أن يأتوه بها، فلما أتوه بها، أمر بتحريقها. سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 5، ص 59 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 7، ص 220 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 5، ص 188 2. ممانعت از نقل روايات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله): إن عمر بن الخطاب أراد أن يكتب السنة ثم بدا له أن لا يكتبها، ثم كتب في الأمصار من كان عنده شيء فليمحه. تقييد العلم للخطيب بغدادي، ج 1، ص 53 ـ جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج 1، ص 65 ـ أضواء علي السنة المحمدية لمحمود أبو رية، ص 47 3. ممانعت از نوشتن وصيتنامه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله): إئتوني بكتاب أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده، قال عمر: إن النبي صلي الله عليه و سلم غلبه الوجع و عندنا كتاب الله حسبنا. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 1، ص 36 و ج 5، ص 137 و ج 7، ص 9 و ج 8، ص 161 ـ صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 5، ص 76 * * * * * * * آقاي محسني اگر آقايان ميگويند «كتاب الله و سنتي»، كتاب هم كه همان قرآن است، سنت چيست؟ سنت كه همان روايات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و اعمالي است كه آن حضرت انجام داده است و اينها هم كه روايات را آتش زدند و از نقل روايات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) منع كردند. آيا همين كار خلفاء موجب نشد كه سنت ضايع شود؟ استاد حسيني قزويني من از بينندگان عزيز تقاضا دارم به اين قسمت از عرائض ما دقت ويژهاي داشته باشند. ضايع شدن سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در مدتي كوتاه نكته اول: در صحيح بخاري روايتي نقل شده است از آقاي شهاب الدين زهري (متوفاي 124 هجري) كه ميگويد: دخلت علي أنس بن مالك بدمشق و هو يبكي، فقلت له: ما يبكيك؟ فقال: لا أعرف شيئا مما أدركت إلا هذه الصلاة و هذه الصلاة قد ضيعت. در دمشق بودم كه بر آقاي أنس بن مالك (غلام و صحابي پيامبر (صلي الله عليه و سلم)) وارد شدم و ديدم كه گريه ميكند. به او گفتم: چرا گريه ميكني؟ گفت: من آنچه را كه از سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) درك كردم، ميبينم كه غير از نماز چيزي نمانده است و همهاش ضايع و تحريف شد و فقط نماز مانده بود كه آن هم ضايع شد. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 1، ص 134 نكته دوم: أمير المؤمنين (عليه السلام) بعد از جنگ جمل در بصره نماز خواند. عمران بن حصين ميگويد: صلي مع علي رضي الله عنه بالبصرة ... ذكرنا هذا الرجل صلاة كنا نصليها مع رسول الله صلي الله عليه و سلم. با علي در بصره نماز خوانديم و نمازش يادآور نماز پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بود. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 1، ص 190 اين خيلي عجيب است! اين روايت در صحيح بخاري آمده است. جنگ جمل حدود 25 سال بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اتفاق افتاد. شما ببينيد كه در طول اين 25 چه كارها شده است و نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به قدري دستخوش تغيير شده و به قدري كم و زياد شده كه وقتي مردم ميبينند حضرت علي (عليه السلام) نماز ميخواند، ميگويند: «اين نماز، يادآور نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است». نكته سوم: آقاي إبن عبد البر در كتاب جامع بيان العلم و فضله، جلد 2، صفحه 200 نقل ميكند از آقاي حسن بصري ـ كه از فقهاء بنام عرفاء بلند آوازه أهل سنت است ـ و ميگويد: لو خرج عليكم اصحاب رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ما عرفوا منكم إلا قبلتكم. اگر اصحاب رسول الله (صلي الله عليه و سلم) زنده شوند و در ميان شما بيايند، جز قبله، هيچكدام از اعمالتان براي صحابه آشنا نيست. يعني تمام سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به هم ريخته است و آنچه را كه صحابه آشنا بودند با سنت رسول الله (صلي الله عليه و آله) و آثار اسلامي، فقط يك چيز مانده كه آن هم اين است كه هنگام نماز خواندن، رو به قبله ميايستيد! اين واقعاً إعلان خطر است كه برادران عزيز أهل سنت مقداري دقت كنند. اين روايات، رواياتي نيست كه در كتب شيعه باشد. اين روايات در معتبرترين كتابهاي عزيزان أهل سنت است. چه شده است كه صحابه با آنچه كه از سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در ميان آنها هست، آشنا نيستند؟! آنچه كه در صدر اول، سلف صالح (به قول شما) از سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) داشتند، با آنچه كه شما داريد، در طول اين 30 ، 40 سال، همهاش به هم ريخته است! چه شده است؟! آقايان أهل سنت كه ميگويند ما أهل سنت هستيم، اين حرف آقاي حسن بصري چيست؟ ميگويد «اگر صحابه بيايند، جز اينكه رو به قبله ميايستيد، هيچ نشانهاي از دوران گذشته در ميان شما نيست». * * * * * * * آقاي محسني وقتي خليفه اول و خليفه دوم أمر به حديثسوزي ميكنند و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را محو ميكنند تا زماني كه كتب صحيح بخاري و صحيح مسلم كه در عصر امام حسن عسكري (عليه السلام) نوشته شده است، حدود 250 سال فاصله است؛ البته كتاب الموطأ مالك زودتر نوشته شده است. از زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تا زماني كه أحاديث جمع آوري شد، خيلي فاصله افتاده است. جمع آوري أحاديث از چه زماني و توسط چه كساني شروع شد؟ استاد حسيني قزويني در اينكه چه كسي اولين نفري بود كه اقدام به جمع آوري سنت كرد، اختلاف است. ميگويند اولين كسي كه دستور جمع آوري سنت را داد، عمر بن عبد العزيز بود (متوفاي 98 يا 97 هجري) بود. ولي آنچه كه محرز است، دستورات ايشان عملي نشد و تا سال 130 و 140 هجري، سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در زاويه نسيان و فراموشي و غفلت قرار گرفت. جناب آقاي سيوطي در تدريب الراوي، جلد 1، صفحه 89 ميگويد: اول من جمع ذلك إبن جريج. اولين كسي كه أحاديث پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را جمع آوري كرد، إبن جريج (متوفاي 150 هجري) بود (در مكه). يعني 140 سال از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سپري شده است و تازه اين آقايان به فكر افتادهاند كه سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را جمع آوري كنند. آقاي إبن جريج قاضي القضات مكه بود و إبن اسحاق (متوفاي 151 هجري) صاحب سيرة و مالك بن أنس (متوفاي 179 هجري) در مدينه و حماد بن سلمه (متوفاي 167 هجري) در بصره و سفيان ثوري (متوفاي 161 هجري) در كوفه و آقاي أوزاعي (متوفاي 157 هجري) و هشيم (متوفاي 183 هجري) در واسد و معمر (متوفاي 153 هجري) در يمن و جرير بن عبد الحميد (متوفاي 188 هجري) در ري و عبد الله بن مبارك (متوفاي 181 هجري) در خراسان اقدام به جمع آوري أحاديث كردند. بينندگان عزيز خوب دقت كنند. عزيزان أهل سنت، طلاب، روشنفكران، علماء و فضلاء أهل سنت و وهابيت مقداري دقت كنند و يك سر سوزني فكر و ذهنشان را از قيد و بند تعصب رها كنند و ببينند كه 160 ، 170 سال بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه صحابه و تابعين از دنيا رفتهاند و بعضي از اتباع تابعين هم از دنيا رفتهاند و فقط صغار اتباع تابعين حضور دارند، چه شده است؟ وقتي خود شما يك مطلبي را نقل ميكنيد و بعد از 5 سال از خود شما سؤال ميكنند، ميگوييد كه يادم نيست. زيد بن أرقم وقتي حديث غدير را از او سؤال ميكنند، ميگويد: كبرت سني ... . پير شدهام و مطالب را فراموش كردهام. وقتي صحابهاي كه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند و حديث غدير را با آن عظمت و تشكيلات فراموش كردهاند، بعد از 140 ، 150 و 160 سال چه كساني سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را به ياد دارند؟! واقعاً مايه تأسف است! اين افتخار شيعه است كه وقتي حديثنگاري ممنوع و جرم نابخشودني بود و كساني كه مانند أبو هريره نقل حديث ميكردند، شلاق ميخوردند و أبو درداء و أمثال آنها به خاطر نقل حديث به زندان ميرفتند، أمير المؤمنين (عليه السلام) و يارانش و اصحاب امام حسن (عليه السلام)، امام حسين (عليه السلام)، امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) از هرگونه اقدام براي ثبت سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام) دريغ نكردند. مرحوم شيخ حر عاملي (ره) در وسائل الشيعة، جلد 20 چاپ سابق و جلد 30 چاپ آل البيت، الفائدة الرابعة ميگويد: آمارها نشان ميدهد كه أصحاب ائمه (عليهم السلام) از عصر أمير المؤمنين (عليه السلام) تا عصر امام عسكري (عليه السلام)، بيش از 6600 كتاب در سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام) نوشتهاند. اين مايه افتخار است كه 6600 كتاب در عصر ائمه (عليهم السلام) تدوين شده است و أصول أربعمائة كه مشهور است، همين است كه از اين 6600 كتاب، 400 كتاب به عنوان اصل و مادر و ريشه انتخاب شد و وقتي فقهاء و بزرگان ميخواستند فتوايي را صادر كنند يا حكمي را به دست بياورند، به اين أصول أربعمائة مراجعه ميكردند و حكم إلهي را به دست ميآوردند. مرحوم كليني (ره) (متوفاي 329 هجري) هم وقتي ديد مراجعه كردن به اين 400 كتاب براي همه ميسور نيست و مشقت دارد، آمد حدود بيش از 20 سال، شبانهروز تلاش كرد و اين أصول أربعمائة را مبوّب و تنظيم كرد و مباحث اعتقادي و اخلاقي و احكام و متفرقه را جدا كرد و به صورت كتاب كافي درآورد و 2 جلد اول اين كتاب را اختصاص داد به مسائل اعتقادي و اخلاقي و از جلد 3 تا 7 را به احكام از طهارت تا ديات اختصاص داد و جلد 8 را اختصاص داد به مباحث متفرقه. مجموع أحاديث كافي، 16199 روايت است. جالب اين است كه تمام روايات صحاح سته (صحيح بخاري، صحيح مسلم، مسند احمد، سنن أبو داود، سنن إبن ماجه، الموطأ مالك و سنن ترمذي) را آقاي إبن اثير جزري در كتاب جامع الأصول آورده و كمتر از 10 هزار روايت شده است. يعني فقط كتاب كافي شيعه، نزديك 2 برابر صحاح سته روايت دارد. آن وقت با اين وضع به ما ميگويند كه شما كتاب نداريد، روايت نداريد، رجال نداريد. بنيانگزار حديث و رجال و درايه و تاريخ و جغرافيا، شيعه بود. اگر به كتاب الشيعة و التأسيس يا و تأسيس العلوم الإسلامية مرحوم صدر (ره) مراجعه كنيد، ميبينيد كه تمام اينها را مستند كرده است كه بنيانگزار تمام علوم اسلامي، شيعه بوده است، نه ديگران. با اين همه توضيح، ميبينيم كه سنت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به اين شكل، دستخوش تغيير ميشود و نماز حضرت علي (عليه السلام)، يادآور نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميشود و آقاي حسن بصري ميگويد: اگر أصحاب رسول الله (صلي الله عليه و سلم) زنده شوند و در ميان شما بيايند، جز قبله، هيچكدام از اعمالتان براي صحابه آشنا نيست. ولي شيعه اين افتخارات را دارد. * * * * * * * آقاي محسني اين كاري را كه اين آقايان كردند و أحاديث را جمع آوري كردند، آيا با خلفاء مخالفت نكردند؟ استاد حسيني قزويني مشخص است كه عمل اينها مخالف سيره شيخين بوده است. اين سؤال را آنها بايد جواب بدهند نه ما. خليفه اول و خليفه دوم بودند كه أحاديث را از بين بردند. حتي خليفه دوم ميگويد: من كان عنده شيء فليمحه. تقييد العلم للخطيب بغدادي، ج 1، ص 53 ـ جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج 1، ص 65 ـ أضواء علي السنة المحمدية لمحمود أبو رية، ص 47 جالب اين است كه برخي توجيه ميكنند كه خلفاء ميگفتند: من ميترسم حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با قرآن مشتبه شود؛ لذا حديث نقل نكنيد. صحابهاي كه نميتواند تشخيص دهد اين آيه قرآن است يا حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، اين صحابه به درد نميخورد! اين فاجعه است! صحابهاي كه شما ميگوييد مرجعيت علمي و سياسي و ناقل سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند، اگر نتوانند ميان قرآني كه معجزه ماندگار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تشخيص بدهند، به درد نميخورند. قرآني كه ميفرمايد: وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَي عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ سوره بقره / آيه 23 و شبيه هيچ سخني نيست، چرا بايد با سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اشتباه شود؟! اگر يك فرد عادي هم آيه قرآن را بشنود و مقداري از الفباي عربي را بداند، ميتواند تشخيص دهد كه آيه قرآن است يا حديث. آن وقت توجيه ميكنند: من ميترسم حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با قرآن مشتبه شود؛ لذا حديث نقل نكنيد. همچنين ميگويد: أمنية كأمنية أهل الكتاب. اين فاجعهتر از همه چيز است. اگر واقعاً بنا باشد كه صحابه همان روش يهود و نصاري را در نقل سنت عمل كنند، اين صحابه به درد مرجعيت علمي نميخورند و اين در حقيقت بالاترين توهين و جسارت به صحابه است. اگر اين ملاك باشد، شما همه چيزتان را از دست ميدهيد. مضافاً كه اين كار مخالف سنت خلفاء است. يعني 140 سال گذشت و صحابه و تابعين از دنيا رفتند و ناقلين أحاديث زير خاك دفن شدند، ولي اين آقايان تازه ميخواهند درب نقل و ضبط و نوشتن أحاديث را باز كنند. هر كسي كه او را به خانهاش راه نميدادند، آمد روايت نقل كرد. * * * * * * * آقاي محسني اينكه 140 سال گذشت و اين فاصله زماني پيدا شد، آيا براي نقل حديث، باب دروغ باز نميشود؟ استاد حسيني قزويني اين مشخص و ثابت است. يكي از فاجعههايي كه دنياي أهل سنت گرفتار آن است، انتشار روايات دروغ به مرور زمان بوده است. مجموع أحاديث صحيح بخاري، بعد از حذف مكرراتش، 2761 روايت ميشود. جناب خطيب بغدادي ميگويد: أخرجت هذا الكتاب ـ يعني " الصحيح " ـ من زهاء ستمائة ألف حديث. روايات اين كتاب صحيح بخاري را از ميان 600 هزار روايت انتخاب كردهام. تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 2، ص 9 يعني ايشان 597239 حديث را به دليل دروغي و جعلي و ضعيف بودن دور انداخته است و 2761 روايت را گزينش كرده است. جناب مسلم، با اينكه بعد از آقاي بخاري آمده و تا حدودي جاده برايش هموار شده است، ميگويد: روايات كتاب صحيح مسلم را از ميان 300 هزار روايت انتخاب كردهام. المنتظم لإبن الجوزي، ج 12، ص 171 كتاب صحيح مسلم با حذف مكرراتش، حدود 4 هزار روايت دارد. آقاي مسلم، كتاب صحيح بخاري را داشته است و غالب رواياتي كه مسلم آورده، در صحيح بخاري هم آمده است. شايد بتوان ادعا كرد كه حدود 70٪ روايات صحيح مسلم با روايات صحيح بخاري يكنواخت است. فاجعه خيلي بالاتر از اين است. آقاي يحيي بن معين كه از استوانههاي رجالي و بنيانگزار علم رجال أهل سنت است، ميگويد: أي صاحب حديث لا يكتب عن كذاب ألف حديث؟! كدام محدث را ميشناسيد كه هزار روايت از كذاب نقل نكرده باشد؟! تاريخ البغداد للخطيب البغدادي، ج 1، ص 67 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 1، ص 124 اين چيست؟ قضيه چيست؟ آقاي شعبة بن حجاج كه از استوانههاي علمي آقايان أهل سنت است، ميگويد: ما أعلم أحدا فتش الحديث كتفتيشي، وقفت علي أن ثلاثة أرباعه كذب. من سراغ ندارم كه كسي مانند من در علوم حديث، كتابهاي روايي را تفتيش كرده باشد. من به اين نتيجه رسيدهام كه سه چهارم اين روايات دروغ است. سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 7، ص 226 يعني 75٪ اين روايات أهل سنت دروغ است. بايد گفت: إنا لله و إنا إليه راجعون. اگر بنا بر اين باشد كه 75٪ روايات دروغ باشد، ديگر چه چيزي ميماند؟! شما اگر تصور كنيد كه مثلاً در يك شهري، 100 مغازه قصابي وجود دارد و ميدانيد كه 75 مغازه گوشت ميته ميآورد، آيا جرأت ميكنيد كه از يك مغازه قصابي گوشت بخريد؟ هر كجا برويد، شبهه محصوره و غير قابل ترديد است. هر چه انسان به فنر بيشتر فشار بياورد، وقتي دستش را بردارد، اين فنر بيشتر ميپرد. وقتي 140 سال از نقل و ضبط حديث جلوگيري شود، وقتي يكدفعه بگويند كه برويد حديث نقل كنيد و بنويسيد، مشخص است كه هر كسي بلند ميشود و رواياتي نقل ميكند و أحاديثي را جعلي ميكند و نتيجهاش اين ميشود كه آقاي شعبه ميگويد: من سراغ ندارم كه كسي مانند من در علوم حديث، كتابهاي روايي را تفتيش كرده باشد. من به اين نتيجه رسيدهام كه سه چهارم اين روايات دروغ است. و آقاي يحيي بن معين ميگويد: كدام محدث را ميشناسيد كه هزار روايت از كذاب نقل نكرده باشد؟! آقاي بخاري ميگويد: من اين رواياتم را از ميان 600 هزار روايت انتخاب كردهام. و آقاي مسلم هم ميگويد: من از ميان 300 هزار روايت انتخاب كردهام. و آقاي احمد بن حنبل ميگويد: من اين كتابم را از ميان 750 هزار روايت گزينش كردهام. شما ببينيد كه در همين صحيح بخاري و صحيح مسلم چقدر روايات اسرائيليات وجود دارد. إن شاء الله اگر فرصت شد، در رابطه با صحيح بخاري بحث خواهيم كرد. با اين همه دقتي كه او داشته و نماز خوانده و استخاره كرده و با خدا مشورت كرده و به قول شير يا خط انداخته تا توانسته اين 2761 حديث را انتخاب كند، چقدر اسرائيليات وجود دارد و نسبت به أنبياء (عليهم السلام) چقدر جسارت كرده و نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) جسارت كرده و أمثال اينها زياد وجود دارد. روايت نقل كردهاند: 3 چيز است كه نماز را باطل ميكند: اگر الاغي از جلوي نمازگزار ردّ شد و اگر زنها از جلوي نمازگزار ردّ شد و ... . عايشه هم گلايه ميكند كه چرا ما زنان را با الاغها يكي كردهايد؟! اينها مسائلي است كه در خود صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است و اگر واقعاً ما اينها را امروز ارائه بدهيم، خود اسلام زير سؤال ميرود و مخدوش ميشود. * * * * * * * آقاي محسني با صرف نظر از عدم صحت حديث «كتاب الله و سنتي»، آيا اين حديث با حديث «كتاب الله و عترتي» تعارض دارند يا ندارند؟ استاد حسيني قزويني 1. عدم تعارض حديث ثقلين با سنت در كتب أهل سنت أولاً: آقاي إبن حجر هيمثي (متوفاي 974 هجري) در كتاب الصواعق المحرقة، جلد 2، صفحه 439، چاپ جديد ميگويد: و في رواية كتاب الله و سنتي و هي المراد من الأحاديث المقتصرة علي الكتاب لأن السنة مبنية له، فأغني ذكره عن ذكرها و الحاصل أن الحث وقع علي التمسك بالكتاب و بالسنة و بالعلماء بهما من أهل البيت و يستفاد من مجموع ذلك بقاء الأمور الثلاثة إلي قيام الساعة. ... اين روايت، مردم را تشويق كرده تا به كتاب و سنت و به عالمان اين دو از أهل بيت تمسك كنند و از مجموع «كتاب الله و عترتي» و «كتاب الله و سنتي» استفاده ميكنيم كه هم كتاب و هم سنت و هم أهل بيت، تا قيام قيامت روي كره زمين هستند. ثانياً: جالب اين است كه وقتي عمر مجروح شد و در بستر مرگ بود، آمدند گفتند كه چرا خليفه معين نميكني؟ شروع كرد به گفتن كه عبد الرحمن اين عيب را دارد و عثمان اين عيب را دارد و سعد بن أبي وقاص اين عيب را دارد و پسر من اين عيب را دارد و نوبت به حضرت علي (عليه السلام) رسيد و گفت: أن أحراهم إن وليها أن يحملهم علي كتاب الله و سنة نبيهم صاحبك يعني عليا. شايستهترين فردي كه ميتواند متولي خلافت بشود، علي است كه اگر خلافت را به دست بگيرد، مردم را به كتاب خدا و سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) وادار ميكند. تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج 3، ص 883 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 6 ص 328 ثالثاً: همچنين در مجمع الزوائد و منبع الفوائد هيثمي، جلد 7، صفحه 317 ميگويد: يخرج رجل من أمتي يعمل بسنتي ينزل الله عز وجل له القطر من السماء و ينبت الله له الأرض من بركتها. فردي از أهل بيت من قيام ميكند كه به سنت من عمل ميكند و خداوند به وجود او، از آسمان بركت نازل ميكند و از زمين بركت خارج ميكند. المعجم الأوسط للطبراني، ج 2، ص 15 ـ تاريخ إبن خلدون، ج 1، ص 317 پس خود حضرت مهدي (عليه السلام) هم عامل به سنت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) است. 2. عدم تعارض حديث ثقلين با سنت در كتب شيعه أولاً: يكي از شبهاتي كه معمولاً آقايان أهل سنت خيلي روي آن مانور ميدهند، اين بود كه من در مدينه منوره با تعدادي از دانشجويان دانشگاه مدينه در مسجد النبي بحث ميكردم و اينها تكيه كلامشان اين بود: شما روايت نداريد و روايات شما سند ندارد و روايات شما از امام باقر (عليه السلام) (متوفاي 116 هجري) و امام صادق (عليه السلام) (متوفاي 148 هجري) گرفتهايد و آنها با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فاصله دارند و تمام روايات شما مرسل است. من همانجا اين عبارت را گفتم: شما بياييد ببينيد كه وضع روايات شيعه چيست؟ آيا مانند شيعه روايت داريد؟ روايات ما سلسلة الذهبي هستند و تمام راويانش طلائي هستند و احمد بن حنبل ميگويد: اگر يكي از اين رواياتي كه ائمه (عليهم السلام) در سندش هستند بر ديوانه خوانده شود، آن ديوانه بهبود پيدا ميكند. وقتي بنده در يك جلسهاي ميگويم: اي مردم! هر روايتي كه امروز نقل ميكنم، از صحيح بخاري نقل ميكنم. اگر 50 روايت نقل كنم، وقتي در إبتداء گفتهام همهاش از صحيح بخاري است، از روايت اول تا پنجاهم را مشخص كردهام كه مصدرش چيست. اگر هم بگويم: در اين ماه رمضان، تمام رواياتم را از كافي نقل ميكنم. باز هم مشخص است كه مصدرش چيست. اگر يك آقايي فردايش به جلسه بيايد و بگويد: فلاني روايتي را در بالاي منبر خواند كه نفهميدم از كجا خواند؟ در حاليكه من در شب اول گفتهام: در اين ماه رمضان، تمام رواياتم را از كافي نقل ميكنم. ما روايات متعددي داريم و شايد حدود 41 يا 42 روايت از ائمه (عليهم السلام) را مرحوم حضرت آيت الله العظمي بروجردي (ره) در جامع أحاديث الشيعة آورده است كه امام صادق (عليه السلام) و امام باقر (عليه السلام) فرمودهاند: هر روايتي را كه ما نقل ميكنيم، از پدرمان نقل ميكنيم و او از پدرش و او از علي و او هم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل ميكند. ثانياً: مرحوم كليني (ره) از هشام بن سالم و حماد بن عثمان كه هر دو از أصحاب إجماع هستند، نقل ميكند كه ميگويند: سمعنا أبا عبد الله (ع) يقول: حديثي حديث أبي و حديث أبي حديث جدي و حديث جدي حديث الحسين و حديث الحسين حديث الحسن و حديث الحسن حديث أمير المؤمنين (عليه السلام) و حديث أمير المؤمنين حديث رسول الله (صلي الله عليه و آله) و حديث رسول الله قول الله عز وجل. شنيديم كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: تمام رواياتي كه من براي شما نقل ميكنم، از پدرم امام باقر (عليه السلام) است و حديث پدرم از حديث جدم امام سجاد (عليه السلام) است و حديث جدم از حديث امام حسين (عليه السلام) است و حديث او از حديث امام حسن (عليه السلام) است و حديث او از أمير المؤمنين (عليه السلام) است و حديث او از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و حديث او هم سخن خداوند است. جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج 1، ص 127 ـ الكافي للشيخ الكليني، ج 1، ص 53 سند هم كاملاً صحيح است و هر كس بگويد روايت ضعيف است، ما با دليل ثابت ميكنيم كه تمام راويان اين سند و حديث از ديدگاه شيعه كاملاً صحيح هستند. ثالثاً: همچنين در كافي، جلد 1، صفحه 58 از قتيبه نقل ميكند و ميگويد: سأل رجل أبا عبد الله عليه السلام عن مسألة فأجابه فيها، فقال الرجل: أرأيت إن كان كذا و كذا ما يكون القول فيها؟ فقال له: مه! ما أجبتك فيه من شئ فهو عن رسول الله صلى الله عليه و آله، لسنا من أن رأيت في شئ. مردي از امام صادق (عليه السلام) سؤالي كرد و حضرت هم جواب داد. آن مرد گفت: اگر اينطوري باشد، سخن شما درست نيست. حضرت فرمود: ساكت باش! هر روايتي كه ما براي شما نقل ميكنيم، از رسول الله (صلي الله عليه و آله) است و ما آنطور كه تو تصور ميكني نيستيم (كه با قياس و استحسان بخواهيم روايتي را نقل كنيم و مطلبي را بگوييم). رابعاً: همچنين در روايت ديگري، فضيل بن يسار كه از أصحاب جليل القدر امام باقر (عليه السلام) است و از أصحاب إجماع، از امام باقر (عليه السلام) نقل ميكند كه فرمود: إنا علي بينة من ربنا بينها لنبيه، فبينها نبيه لنا، فلولا ذلك كنا كهؤلاء الناس. ما هر روايتي را كه براي شما نقل ميكنيم، يك بينه و دليلي داريم كه خداوند آن بينه و دليل را براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بيان كرده است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم آن را براي ما بيان كرده است. اگر اينطور نبود، ما هم مانند ديگران بوديم. بصائر الدرجات لمحمد بن الحسن الصفار، ص 321 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج 1، ص 129 اين روايت هم از نظر سندي كاملاً صحيح است و مشكلي ندارد. پس ثبت ولاية علي بن أبي طالب (عليه السلام) بر اينكه: 1. «كتاب الله و سنتي» منافاتي با «كتاب الله و عترتي» ندارد. چون عترت، جز سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چيز ديگري ندارد و هر چه دارند از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دارند. 2. ثابت شد تمام رواياتي كه ائمه (عليهم السلام) دارند، علومشان برگرفته از علوم نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) است و علوم نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) برگرفته از سرچشمه وحي است. لذا سند تمام روايات ائمه (عليهم السلام) به أمير المؤمنين (عليه السلام) برميگردد و ايشان هم از رسول الله (صلي الله عليه و آله) و ايشان هم از خداوند نقل ميكند. آقاي ذهبي و مزي و ديگران كه مطالبي را در مورد امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) ميگويند، اينها را نشاختهاند. اگر مثلاً ما از امام عسگري (عليه السلام) روايتي را نقل ميكنيم، با اينكه ايشان متوفاي 260 هجري هست و با زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) 250 سال فاصله دارد، امام عسگري (عليه السلام) هر چه نقل ميكند از پدر بزرگوارش است و پدرش هم از پدرش تا اينكه سندش به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميرسد. عرض كردم كه 41 يا 42 روايت به اين مضمون را مرحوم حضرت آيت الله العظمي بروجردي (ره) در جامع أحاديث الشيعة، مرحوم شيخ حر عاملي (ره) در وسائل الشيعة، مرحوم نوري (ره) در مستدرك الوسائل، مرحوم كليني (ره) در كافي و مرحوم صفار در بصائر الدرجات و ديگر كتابها نقل كردهاند. لذا ما از اينجا به تمامي عزيزان شيعه إبلاغ ميكنيم كه اگر همچنين شبههاي را براي شما آوردند، صراحتاً بگوييد كه تمام روايات ائمه (عليهم السلام)، سلسله سندش مشخص و روشن است و به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) برميگردد. خامساً: اگر مثلاً در بعضي از روايات آمده است كه امام صادق (عليه السلام) مطلبي از زُهري نقل ميكند، به اين دليل است كه سخن آنها در نزد علماء أهل سنت از سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بالاتر است؛ همانطور كه وهابيت ارزش سخن إبن تيميه را بيشتر از سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميدانند. حتي در يكي از سايتهاي اينترنتي آمده بود: إبن تيميه گفته است توسل شرك است. اگر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم زنده شود و بگويد توسل جايز است، ما از او نميپذيريم. ما هم گاهي براي اينكه طرف مقابل را ملزم كنيم، از باب قاعده إلزام استفاده ميكنيم كه مثلاً إبن تيميه اينطوري گفته است. حال آنكه سخنان إبن تيميه براي شيعه فاقد ارزش است. گاهي هم مثلاً از محمد بن عبد الوهاب يا أبو حنيفه نقل ميكنيم، با اينكه همه ميدانند گفتار اين آقايان براي ما حجت نيست، ولي از باب قاعده إلزام «ألزموهم بما يلزمون به أنفسهم» است كه ما در بحثها و مناظراتمان از علماء أهل سنت نقل ميكنيم. لذا اگر ائمه (عليهم السلام) هم گاهي از بعضي از صحابه يا بزرگان أهل سنت مطلبي را نقل ميكنند، از باب قاعده إلزام است. چون طرف مقابل جز براي سخن أنس بن مالك و زهري و شَعبي، براي سخن ديگران ارزشي قائل نيست. لذا براي اينكه او را متقاعد كند، ميگويد كه شعبي و أنس و زهري و إبن جريج هم همين مطلب را گفتهاند. * * * * * * * آقاي محسني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فقط درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: أنا مدينة العلم و علي بابها. درباره اين حديث توضيح بفرماييد. آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كس ديگري را نداشت كه علومش را به او بگويد؟ يا كس ديگري نبود كه اين علوم را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دريافت كند؟ استاد حسيني قزويني اين حديث را معمولاً در سايتها و ماهوارههاي وهابيها نقل ميكنند و ميگويند: سند ندارد و درست نيست. حتي روزي در اين شبكه نور ديدم كه ميگويند: اين روايت سند ندارد و ضعيف است و جعلي. مگر فقط پيامبر (صلي الله عليه و سلم) يك نفر را تربيت كرده است؟ اگر يك نفر بخواهد مصدر علم باشد، نميشود. نميتوان علي را تكثير كرد و به تمام دنيا فرستاد. نكته اول: در جواب اينها بايد بگوييم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در زمان خودش چگونه بود؟ مردم فقط يك پيامبر داشتند و در اين 23 سال نبوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، از يك نفر مباحث و احكام را ياد ميگرفتند. آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را تكثير ميكردند به شهرها و محلات؟ همانطور كه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يك نفر حجت بود، بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم أمير المؤمنين (عليه السلام) تنها حجت است و سخنش فصل الخطاب و آخرين سخن است. نكته دوم: حديث به اين شكل است: أنا مدينة العلم و علي بابها، فمن أراد العلم فليأتها من بابها. من شهر علم هستم و علي هم درب آن است. هر كس ميخواهد علم مرا ياد بگيرد، بايد از درب وارد شود. المعجم الكبير للطبراني، ج 11، ص 55 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج 4، ص 22 ـ الجامع الصغير لجلال الدين السيوطي، ج 1، ص 415 ـ الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1102 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 1، ص 104 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 114 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 1، ص 189 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 5، ص 110 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 378 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 18، ص 77 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج 7، ص 395 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 374 آقاي عثمان الخميس ميگويد: معمولاً درباره علم ميگويند درياي علم. از هر طرف ميتوان وارد دريا شد، ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميخواهد بگويد: «من شهر علم هستم و علي هم درب آن است». در زمانهاي قبل، تمام شهرها ديوار و حصار داشتند و مردم تنها از يك جا وارد ميشدند. لذا نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بهتر از شماي عثمان الخميس ميداند كه چه بگويد. هر كس بخواهد از غير درب علم و از غير از آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) وارد علم شود، اشتباه ميكند. نكته سوم: آقاي إبن حجر عسقلاني در كتاب لسان الميزان عبارت زيبايي دارد و ميگويد: و هذا الحديث له طرق كثيرة في مستدرك الحاكم، أقل أحوالها أن يكون للحديث اصل، فلا ينبغي أن يطلق عليه بالوضع. اين حديث طرق زيادي دارد در مستدرك حاكم نيشابوري و قدر متيقن اين است كه اين حديث ريشه و اصل دارد و جعلي نيست و سزاوار نيست كه گفته شود اين روايت جعلي است. لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 122 آقاي حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين، جلد 3، صفحه 127 تعبير خيلي زيبايي دارد و ميگويد: و لهذا الحديث شاهد من حديث سفيان الثوري بإسناد صحيح. سفيان ثوري هم اين روايت را با سند صحيح نقل كرده است. آقاي متقي هندي هم در كنز العمال، جلد 13، صفحه 149 صراحتاً ميگويد اين روايت صحيح است. نكته چهارم: آقايان أهل سنت از آقاي إبن عباس، حبر الأمة و مفسر بزرگ اسلامي نقل كردهاند: لقد أعطي علي تسعة أعشار العلم و أيم الله! لقد شاركهم في العشر العاشر. 90٪ علوم به علي اختصاص داده شده است و به خدا قسم! در آن 10٪ باقيمانده هم با مردم شريك است. أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 22 ـ الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1104 آقاي إبن عباس نقل ميكند: إذا ثبت لنا الشئ عن علي، لم نعدل عنه إلى غيره. اگر يك مطلبي از علي براي ما ثابت شود، ديگر حرف هيچ كسي را نميپذيريم. أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 23 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 407 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 4، ص 467 ـ الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1104 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 20، ص 486 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 297 ـ جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج 2، ص 58 ـ تهذيب الأسماء و اللغات للنووي، ج 1، ص 344 باز هم از إبن عباس نقل ميكنند و ميگويند: ما علمي و علم أصحاب محمد صلى الله عليه و سلم في علم علي رضي الله عنه إلا كقطرة في سبعة أبحر. علم من و تمام أصحاب محمد (صلي الله عليه و سلم) نسبت به علم علي (رضي الله عنه)، همانند قطرهاي است در برابر هفت دريا. ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج 1، ص 215 ـ حلية الأولياء لأبو نعيم الإصفهاني، ج 1، ص 65 يعني علم حضرت علي (عليه السلام) به اندازه هفت درياست و علم من و ديگر صحابه به اندازه يك قطره است! آقاي إبن عبد البر نقل ميكند كه وقتي از عايشه مسئلهاي را سؤال ميكنند، ميگويد: علي أعلم الناس بالسنة. علي آگاهترين مردم به سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است. الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1104 ـ التاريخ الكبير للبخاري، ج 2، ص 255 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 408 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 91 ـ ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج 2، ص 171 ـ تفسير الثعالبي، ج 1، ص 52 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج 21، ص 179 ـ تاريخ الخلفاء للسيوطي، ص 115 سعيد بن مسيب كه از فقهاء بنام أهل سنت است، ميگويد: لم يكن أحد من الصحابة يقول: «سلوني» إلا علي. هيچكدام از صحابه نتوانست بگويد: «هر چه ميخواهيد از من بپرسيد»، مگر علي. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 30، ص 75 و ج 42، ص 399 ـ الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1103 ـ جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج 1، ص 114 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 22 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 638 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 6، ص 227 ـ تاريخ إبن معين، ج 1، ص 106 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص 87 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 13، ص 106 ـ ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج 1، ص 224 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 13، ص 130 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج 21، ص 179 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 91 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 2، ص 352 و 466 ـ فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل، ج 2، ص 642 ـ تهذيب الأسماء و الغات للنووي، ج 1، ص 317 * * * * * * * آقاي محسني آيا اين حديث ملحقاتي هم در كتب أهل سنت دارد كه مثلاً يك نفر هم ديوار اين شهر علم است و يك نفر هم سقف اين شهر علم است؟ استاد حسيني قزويني إن شاء الله اين مطلب را بعدها بيان خواهيم كرد كه نقل كردهاند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: أنا مدينة العلم و أبو بكر أساسها و عمر حيطانها و عثمان سقفها و علي بابها. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 9، ص 20 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 423 برخي هم نقل كردهاند: و معاوية حلقتها. فتح الملك العلى لأحمد بن الصديق المغربي، ص 156 اگر بنا باشد چيزي را هم به يزيد نسبت بدهند، بايد بگويند توالت اين شهر علم هم يزيد است. غالب بزرگان أهل سنت هم ميگويند اين روايت جعلي است. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : چون شما در علم رجال تخصص داريد، چند كتاب در علوم حديث و رجال شيعه و أهل سنت معرفي بفرماييد. جواب 1 : اگر شما به سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ـ www.valiasr-aj.com مراجعه كنيد، كتابي هست كه تأليف خود بنده است و كتاب درسي حوزه علميه است و در بعضي از حوزههاي علميه هم تدريس ميشود به نام المدخل إلي علم الرجال و الدراية. اين كتاب تقريباً شبيه كتاب مبادئ العربية است؛ يعني سؤال طرح شده و بعد جواب داده شده است و داراي 3 بخش 18 جلسهاي ميباشد و تقريباً براي 3 ترم دانشگاهي است. من اين كتاب را هم در دانشگاه تدريس كردهام و هم در مراكز تخصصي در مقطع كارشناسي و دكترا و هم اينكه كتاب درسي حوزه علميه است. من در اين كتاب تمام تقسيمبنديهاي حديث را كه از كجا شروع شده و اينكه به چه نحوي است را توضيح دادهام. مخصوصاً اگر شما به مقدمه اين كتاب مراجعه بفرماييد، قسمتي هست به نام إهتمام الائمة بالدراية. ما چند علم داريم؛ يك علم رجال داريم و يك علم دراية داريم و يك علم تراجم داريم و يك علم نسبت به كتبها داريم به نام فهرست. علم رجال به آن علمي ميگويند كه درباره راوياني كه در سند روايات قرار ميگيرد بحث ميكند. علم فهرست به آن علمي ميگويند كه درباره راوياني بحث ميكند كه داراي تأليف هستند. علم تراجم به آن علمي ميگويند كه درباره راواني بحث ميكند كه داراي شخصيتهاي اجتماعي بودند. علم دراية هم محصول علم رجال و تراجم و فهرست را بررسي ميكند و اگر بررسي كرديد كه تمام راويان يك سند ثقه بودند، علم درايه ميگويد اين روايت صحيح است و اگر هم يكي از راويانش ثقه نيست و ممدوح است كه پايينتر از وثاقت است، علم درايه ميگويد اين روايت حسن است و اگر يكي از راويان اين روايت ذكر نشده است، علم درايه ميگويد كه اين روايت مرسل است و اگر يكي از راويانش ضعيف باشد، علم درايه ميگويد اين روايت غير معتبر است. در شيعه كتابهاي زيادي نوشته شده است و ما يك اصول چهارگانه رجال داريم كه از مرحوم كَشّي (ره) است و مرحوم كشي (ره) معاصر مرحوم كليني (ره) بوده است و يك رجال هم داريم كه براي مرحوم نجاشي (ره) (متوفاي 450 هجري) است و يك رجال داريم به كه براي شيخ طوسي (ره) (متوفاي 460 هجري) است و يك فهرست هم داريم كه باز هم از شيخ طوسي (ره) است. از اين چهار كتاب رجالي تعبير ميكنند به رجال اربعة اوليه. رجال ثانويه هم داريم مانند معالم العلماء إبن شهر آشوب (ره) و فهرست مرحوم منتجب الدين (ره) و رجال علامه حلي (ره) و رجال إبن داود كه از اينها تعبير ميكنند به اصول رجاليه ثانويه. بعد هم نوبت ميرسد به جوامع رجالي مانند مجمع الرجال مرحوم قهبائي (ره) و تنقيح المقال مرحوم مامقاني (ره) و قاموس الرجال مرحوم تستري (ره) كه بهترين جوامع رجالي شيعه، كتاب معجم رجال الحديث مرحوم حضرت آيت الله العظمي خويي (ره) در 24 جلد است و أهل سنت همچنين كتابي را در خواب نميبينند و در طول اين 15 قرن هم نتوانستهاند مانند اين كتاب را بنويسند. در اين كتاب، براي هر راوي، مشايخ آن راوي و شاگردان آن راوي و طبقه آن راوي و اختلافات كتب و نسخ و تمام مباحث مربوط به يك راوي را آورده است. در اين كتاب، حدود 13 هزار راوي ذكر شده است. در اين زمينه هم 2 نرم افزار وجود دارد؛ يك نرم افزار به نام الدراية و يك نرم افزار به نام كشف الرجال كه خودمان توليد كردهايم و حدود 70 دوره كتاب رجال شيعه و سني را در اين نرم افزار آوردهايم و نرم افزار نمونه كشوري در يكي از نمايشگاهها شد. أهل سنت هم كتاب رجالي زيادي دارند. ولي مشهورترين و مفصلترين كتاب رجالي اينها، كتاب تهذيب الكمال في أسماء الرجال آقاي مزي در 35 جلد است و كتاب سير أعلام النبلاء آقاي ذهبي در 25 جلد است. البته آقاي ذهبي كتابي هم دارد به نام تاريخ الإسلام كه 52 جلد است و عمدتاً مباحث رجالي را ذكر كرده است و حدود 40 هزار راوي را ذكر كرده است؛ البته منظور اين است كه مباحث راوي و تراجم و شخصيتها را از زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تا قرن 8 هجري بحث كرده است. * * * * * * * سؤال 2 : شما در صحبتهاي قبلي به يكي از مناظرات امام رضا (عليه السلام) اشاره كرديد كه آيه 130 سوره صافات بود: سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ و خيلي به دل من نشست. در رسم الخط قرآني نوشته شده است: «إِلْ يَاسِينَ»، نه «آل ياسين». اين را چطور ميتوان توجيه كرد؟ جواب 2 : امام رضا (عليه السلام) در يكي از مناظراتش، به آيه شريفه: سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ استناد كردند و فرمودند اين آيه دليل بر أفضليت ائمه (عليهم السلام) و همسطح بودن با پيامبران (عليهم السلام) است و فرمودند كه خداوند در سوره صافات ميفرمايد: سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ سوره صافات / آيه 79 سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ سوره صافات / آيه 109 سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَ هَارُونَ سوره صافات / آيه 120 و فرمودند كه خداوند بر حضرت نوح و ابراهيم و موسي و عيسي (عليهم السلام) سلام فرستاده است، ولي در هيچ آيهاي بر خاندان و آل آنها سلام نفرستاده است، ولي نسبت آل محمد (عليهم السلام) ميفرمايد: سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 214 جالب اين است كه در كتب أهل سنت، در صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 138 صراحتاً آمده است كه إبن عباس ميگويد: و آل ياسين و آل محمد صلى الله عليه و سلم. اما اينكه در قرآنها به شكل «إِلْ يَاسِينَ» آمده است، خيلي از بزرگان أهل سنت هم «آل ياسين» خواندهاند. در تفسير جامع البيان طبري كه معتبرترين تفسير أهل سنت است، در جلد 3، صفحه 317 و در الدر المنثور سيوطي، جلد 2، صفحه 17 اين تعبير را دارند: و آل ياسين و آل محمد. در تفسير البحر المحيط آقاي أبي حيان الأندلسي، جلد 7، صفحه 358 ميگويد: ياسين هو إسم محمد صلى الله عليه و سلم. در جامع البيان طبري هم آمده است: سلام على آل ياسين بقطع آل من ياسين. جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج 23، ص 115 آقاي شوكاني در فتح القدير، جلد 4، صفحه 409 و امام قرطبي در تفسيرش الجامع لاحكام القرآن، جلد 15، صفحه 118 صراحت دارد: قرأ نافع و إبن عامر و الأعرج و شيبة على آل ياسين، بإضافة آل بمعنى آل ياسين. همه اينها «آل ياسين» خواندهاند، نه «إِلْ يَاسِينَ». آقاي إبن أبي حاتم در تفسيرش كه به تعبير خود إبن تيميه، كتاب تفسيرش از معتبرترين كتابهاي تفسيري است، در جلد 10، صفحه 318، حديث 18026 از حسن بصري نقل ميكند و ميگويد: مراد از «إِلْ يَاسِينَ»، «آل ياسين» است. از إبن عباس هم نقل ميكند و ميگويد: نحن آل محمد آل ياسين. تفسير إبن أبي حاتم الرازي، ج 10، ص 3225، ح 18254 لذا برخي «إِلْ يَاسِينَ» خواندهاند و برخي هم «آل ياسين» خواندهاند. * * * * * * * سؤال 3 : كلمه درود از كجا آمده است؟ آيا ميتوانيم اين كلمه را استفاده كنيم يا نه؟ جواب 3 : اين كلمه ترجمه فارسي صلوات است. اگر بخواهيم كلمه صلوات را ترجمه كنيم، همان درود ميشود. * * * * * * * سؤال 4 : درباره استفاده از مُهر در نماز توضيح بفرماييد. جواب 4 : نكته اول: خود پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بر زمين سجده ميكرد حديث اول: در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 86 و 113 اين تعبير را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل ميكند: و جعلت لي الأرض مسجدا و طهورا. خداوند زمين را براي من سجدهگاه و پاككننده قرار داده است. از آقايان أهل سنت سؤال ميكنيم: آيا هنگام تيمم كردن، روي فرش تيمم ميكنيد يا روي خاك؟ قطعاً همه اتفاق نظر دارند كه روي خاك تيمم ميكنند. پس اگر بنا باشد كه بتوانيم روي خاك تيمم كنيم، بايد روي خاك هم سجده كنيم. حديث دوم: آقاي حاكم نيشابوري ميگويد: إن النبي (صلي الله عليه و سلم) سجد علي الحجر. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بر روي سنگ سجده ميكرد. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 1، ص 473 ـ سنن الدارقطني، ج 2، ص 254 حديث سوم: همچنين أبو سعيد خدري در صحيح مسلم، جلد 2، صفحه 62 نقل ميكند: فرأيته يصلي علي حصير يسجد عليه. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را ديدم كه بر روي حصير نماز ميخواند و بر آن سجده ميكرد. حديث چهارم: در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 101 و در صحيح مسلم، جلد 2، صفحه 128 از عايشه از ميمونه نقل ميكنند: كان النبي (صلي الله عليه و سلم) يصلي علي الخمرة. إبن حجر عسقلاني در فتح الباري في شرح صحيح البخاري، جلد 1، صفحه 111 درباره الخمرة ميگويد: بالضم، حصير صغير مضفور بقدر الوجه و الكفين. يعني همان سجاده كوچك يا جانماز كوچك است كه ما بر آن نماز ميخوانيم و به اندازهاي است كه كف دست و صورت در آن جا بگيرد. نكته دوم: تعدادي از صحابه بر زمين سجده ميكردند حديث اول: بعضي از صحابه مانند صهيب، وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) او را ميبيند كه بر خاك سجده نميكند، ميفرمايد: ترب وجهك يا صهيب. صورتت را بر روي خاك بگذار اي صهيب. المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 1، ص 392، ح 1528 حديث دوم: حاكم نيشابوري از أم المؤمنين أم سلمه نقل ميكند و ميگويد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به يكي از غلامان كه رباح نام داشت، فرمود: ترب وجهك يا رباح. صورتت را بر روي خاك بگذار اي رباح. هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 1، ص 271 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 6، ص 323 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج 2، ص 252 ـ مسند أبي يعلى، ج 12، ص 385 ـ صحيح إبن حبان، ج 5، ص 241 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 23، ص 324 ـ الإستذكار لإبن عبد البر، ج 2، ص 287 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 40، ص 134 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 2، ص 161 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 376 حديث سوم: يكي از صحابه كه گوشه عمامهاش را پهن ميكرد و بر روي آن سجده ميكرد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به او فرمود: إرفع عمامتك و أومأ إلي جبهته. عمامهات را كنار بگذار و پيشانيات را بر خاك بگذار. السنن الكبرى للبيهقي، ج 2، ص 105 حديث چهارم: حتي درباره خود عبد الله بن عمر ميگويند: إذا سجد و عليه العمامة يرفعها حتى يضع جبهته بالأرض. وقتي سجده ميكرد، عمامهاش را كنار ميزد تا پيشانياش بر روي خاك قرار بگيرد. السنن الكبرى للبيهقي، ج 2، ص 105 حديث پنجم: جالب اين است كه آقاي إبن أبي شيبة كه استاد بخاري است، در كتاب المصنف، جلد 1، صفحه 308، باب 52، حديث 2 نقل ميكند از رزين مولي آل عباس كه ميگويد: أرسل إلي علي بن عبد الله بن عباس أن أرسل إلي بلوح من المروة أسجد عليه. نوه إبن عباس به من نامه نوشت از مدينه كه از كوه مروه يك سنگي براي من بفرست تا هنگام نماز خواندن بر روي آن سجده كنم. پس ديگر جايي براي اين باقي نميماند كه أهل سنت بگويند شيعيان بر مُهر سجده ميكنند و بتپرستي ميكنند. حديث ششم: آقاي إبن سعد (متوفاي 230 هجري) در الطبقات الكبري، جلد 6، صفحه 79 از مسروق كه از تابعين و مورد تائيد آقايان أهل سنت است نقل ميكند و ميگويد: كان مسروق إذا خرج يخرج بلبنة يسجد عليها في السفينة. وقتي مسروق از شهر خارج ميشد، چيزي شبيه مهر به شكل آجر يا خشت درست ميكرد تا وقتي وارد كشتي ميشد، بر آن سجده كند. اگر قرار باشد كه سجده كردن بر مهر، بتپرستي باشد، آيا شما حاضريد بگوييد كه اين آقايان بتپرست بودند؟ * * * * * * * سؤال 5 : 1. خواجه ربيع و خواجه مراد كه در مشهد زيارتگاه دارند، چه كساني هستند؟ آيا صحابه امام رضا (عليه السلام) بودند؟ 2. از ديد وهابيت، مگر زنان چه نوع موجوداتي هستند كه در كتابهايشان درباره آنها نظرات منفي دارند؟ 3. در كتاب ديوان شعر شاه نعمت الله ولي خيلي پيشگوييها شده است و برخي از آنها به حقيقت رسيده است؛ مانند آمدن حضرت امام (ره). آيا ايشان مسلمان بوده است؟ جواب 5 : 1. داستانش خيلي مفصل است. خواجه مراد مجهول است و خواجه ربيع هم از أصحاب أمير المؤمنين (عليه السلام) بود و مقداري برايش سنگين بود كه در جنگها شركت كند و از أمير المؤمنين (عليه السلام) خواست كه او را به جاي ديگري بفرستند. أمير المؤمنين (عليه السلام) هم مدتي به قزوين فرستاد و از آنجا هم به طوس رفتند و كارش عبادت كردن بود. عملكرد ايشان هم به هيچوجه مورد تائيد شيعه نيست. مرحوم علامه مامقاني (ره) در كتاب تنقيح المقال مفصل درباره خواجه ربيع صحبت كرده است. 2. اين را بايد از خود وهابيت پرسيد كه چرا براي زنان ارزشي قائل نيستند. در اين دنيايي كه عصر ارتباطات و آزادي است، تنها كشوري كه زن حق شركت در انتخابات را ندارد و حق رانندگي ندارد، عربستان سعودي است. حتي فتوا دادهاند كه زن حق رفتن به مغازه را ندارد و حق استخدام در ادارات را ندارد. حتي جديداً فتوا دادهاند كه زنان حق خريدن خيار را ندارند. در عربستان سعودي، زنان را به عنوان يك كالا نگاه ميكنند، نه به عنوان يك انسان. با اينكه چندين بار تظاهرات كردند، ولي به هيچوجه دولت عربستان سعودي حاضر نشد براي زنان، آن ارزش انساني را قائل شود. 3. معمولاً افرادي كه رياضت ميكشند و روحشان را تصفيه ميكنند، بعد از آن، پردههاي حجاب از جلوي چشمشان كنار ميرود. حتي يك مرتاض هندي كه رياضت ميكشد، گذشته و آينده را ميبيند؛ اينها تعجب ندارد. حتي خود إبن قيم جوزيه كه شاگرد إبن تيميه است، ميگويد: إبن تيميه خيلي از مسائل را نسبت به من پيشگويي كرده بود كه همه آنها را ديدم. هر كسي كه يك مقداري جسمش را تضعيف بكند و روح را تقويت بكند، از خاصيت روح اين است كه وقتي مقداري تجرّد پيدا كرد، پردههاي حجاب از جلوي چشمش كنار ميرود و گذشته و آينده را ميبيند. ولي اينطور نيست كه تمام پيشگوييهايشان دقيق باشد. مطالبي را ميبينند و چه بسا در خيلي از قضايا بداء حاصل ميشود. آقاي شاه نعمت الله ولي هم از سر سلسلههاي صوفيه در ايران است و خالي از اين قضايا نبود. * * * * * * * سؤال 6 : حديث: أنا مدينة العلم و علي بابها. از نظر أهل سنت صحيح نيست. به همان اندازه كه شما به اين حديث استدلال ميكنيد، به همين اندازه هم أهل سنت عليه اين حديث استدلال دارند. اين جنگ و جدلهاي شيعه و سني ديگر چه معنايي براي ما دارد؟ اين حديث افتراق امت به 73 فرقه را هم بنده قبول ندارم و ضعيف است. خداوند ميفرمايد: قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِيلًا سوره إسراء / آيه 84 خداوند ميداند كه أهدي سبيل كيست؟ ما ميتوانيم بگوييم اين راه درستي است، ولي اينكه آيا من راه درست را رفتهام يا نرفتهام، ما در روز 17 مرتبه از خدا ميخواهيم: اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ سوره فاتحه / آيه 6 خدا ميداند كه يهوديت و مسيحيت هم ممكن است راه درستي رفته باشند. جواب 6 : ما اين را مفصل آوردهايم. آقاي إبن حجر عسقلاني كه از استوانههاي رجالي أهل سنت است و كسي است كه سخنش فصل الخطاب است، ميگويد: و هذا الحديث له طرق كثيرة في مستدرك الحاكم، أقل أحوالها أن يكون للحديث اصل، فلا ينبغي أن يطلق عليه بالوضع. اين حديث طرق زيادي دارد در مستدرك حاكم نيشابوري و قدر متيقن اين است كه اين حديث ريشه و اصل دارد و جعلي نيست و سزاوار نيست كه گفته شود اين روايت جعلي است. لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 122 هزار سخن از ساير علماء أهل سنت در كنار إبن حجر عسقلاني هيچ ارزشي ندارد. إبن حجر عسقلاني كه تمام تلاشش در درو كردن روايات است، اينگونه ميگويد. سؤال (ادامه بحث): إبن جوزي هم دست كمي از إبن حجر عسقلاني ندارد. جواب: إبن جوزي در رابطه با حديث ثقلين كه در صحيح مسلم آمده ميگويد جعلي است! تمام علماء أهل سنت عليه او شوريدهاند. اين چه چرندياتي است كه ميبافد؟! حديث ثقلين كه پسر إبن جوزي ميگويد: من تعجب ميكنم از جدم كه چرا اين حديث را كه در صحيح مسلم آمده، جعلي ميداند. حاكم نيشابوري هم ميگويد: و لهذا الحديث شاهد من حديث سفيان الثوري بإسناد صحيح. سفيان ثوري هم اين روايت را با سند صحيح نقل كرده است. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 127 سؤال (ادامه بحث): آقاي حاكم نيشابوري متساهل است. جواب: حضرتعالي اين حديث: تفترق أمتي على ثلاث و سبعين فرقة. را ميگوييد جعلي است. سؤال (ادامه بحث): بنده خودم تمام طرق اين حديث را بررسي كردم. جواب: آقاي الباني كه امروز بخاري دوران است و سخنش براي وهابيها فصل الخطاب است، در چند جا در صحيح سنن ترمذي ميگويد اين روايت صحيح است. سؤال (ادامه بحث): من هم حديثشناس دوران هستم. جواب: خود آقاي ترمذي اين حديث را نقل ميكند و ميگويد حديثي حسن و صحيح است. سنن الترمذي، ج 4، ص 134 ألباني در صحيح سنن إبن ماجه، جلد 2، صفحه 364 ميگويد صحيح است و در صحيح سنن أبي داود، جلد 3، صفحه 866 ميگويد صحيح است و در پاورقي جامع الصغير سيوطي ميگويد صحيح است و در كتاب صحيح جامع الصغير، جلد 1، صفحه 245 ميگويد صحيح است و در كتاب سلسلة الأحاديث الصحيحة، جلد 1، صفحه 358 ميگويد صحيح است و إبن حبان در صحيحش، جلد 15، صفحه 125 نقل ميكند و حاكم نيشابوري ميگويد: هذا حديث كثر في الأصول. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 1، ص 6 آقاي هيثمي در مجمع الزوائد و منبع الفوائد، جلد 1، صفحه 179 ميگويد صحيح است. اينطور نيست كه بياييد هر روايتي را كه مورد تائيدتان نيست، بگوييد صحيح نيست. اگر اينطور است، شخص آقاي بخاري را جزء مدّلسين آوردهاند و ميگويند: آقاي محمد بن اسماعيل بخاري جزء مدلسين است. شعبي و ديگران آوردهاند: التدليس أخ الكذب. الكفاية في علم الرواية للخطيب البغدادي، ص 393 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 67 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 32، ص 153 و: لأن أزني أحب إلي أن أدلس. تدليس برادر دروغ است و اگر من زنا كنم، براي بهتر است كه تدليس كنم. التمهيد لإبن عبد البر، ج 1، ص 15 ـ الكفاية في علم الرواية للخطيب البغدادي، ص 393 ـ أضواء على السنة المحمدية لمحمود أبو رية، ص 202 ـ الفصول في الأصول للجصاص، ج 3، ص 189 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 1، ص 33 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 7، ص 210 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 9، ص 418 اگر ملاك اين است، تمام صحيح بخاري شما زير سؤال ميرود! همان صحيح بخاري كه شما ميگوييد أصح الكتاب بعد القرآن است. * * * * * * * سؤال 7 : 1. تعدادي از آياتي كه در قرآن به وجود نازنين امام زمان (عليه السلام) اشاره دارد را بيان بفرماييد. 2. اينكه ميگويند مخارج سفر و تحقيق علامه اميني (ره) را يكي از تجار ترك زبان تأمين كرده است، درست است يا خير؟ جواب 7 : 1. در نرم افزار شميم نرگس كه توليدي مؤسسه خودمان است، حدود 250 آيه آوردهايم از كتب شيعه و سني كه به حضرت مهدي (أرواحنا فداه) تفسير يا تأويل شده است. يكي از شاخصترين آيات هم آيه 33 سوره توبه است كه ميفرمايد: هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ جناب امام قرطبي كه از استوانههاي علمي أهل سنت است، از سدّي كه از مفسران بنام أهل سنت است نقل ميكند و ميگويد: ذاك عند خروج المهدي، لا يبقى أحد إلا دخل في الاسلام. اينكه دين اسلام بر تمام اديان غالب ميشود، هنگام ظهور مهدي است. أحدي در كره زمين نميماند، مگر اينكه وارد اسلام ميشود تفسير القرطبي، ج 8، ص 121 ـ تفسير الرازي، ج 16، ص 40 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج 5، ص 34 ـ زاد المسير لإبن الجوزي، ج 3، ص 290 ـ تفسير الثعلبي، ج 5، ص 35 ـ تفسير مجمع البيان للشيخ الطبرسي، ج 5، ص 45 2. ما اين را نميدانيم. مرحوم آقاي اردوبادي (ره) كه از دوستان ايشان و أهل تبريز بودند و غالبا همدم ايشان بودند و حتي در تعريب الغدير هم بودند، ولي اينكه از تجّار كساني بودند كه هزينههاي ايشان را ميدادند، من همچنين چيزي نشنيدم. ايشان كه در نجف بودند، براي چاپ الغدير، با مشكلات عديدهاي مواجه بودند و به بيوت مراجع عظام تقليد و ديگران مراجعه ميكردند و با سختي توانستند اين كتاب را چاپ كنند. * * * * * * * سؤال 8 : 1. آيا اينكه ميگويند امام زمان (عليه السلام) در مثلث برمودا زندگي ميكند، حقيقت دارد؟ 2. جناب محمد حنفيه آيا در زمان قيام مختار در قيد حيات بودند؟ جواب 8 : 1. خير، حقيقت ندارد. چون رواياتي كه نقل شده، ضعيف است و تطبيق كردن آن روايات جزيره خضراء به مثلث برمودا صحيح نيست. گرچه خود حديث جزيره خضراء هم سند ندارد. 2. بله، آقاي مختار هم از ايشان اجازه گرفتند و ايشان مؤيد مختار بود و مردم را تشويق كرد كه با مختار همكاري كنند. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: علي زاد -
تاريخ: 18 خرداد 90 - 16:45:03
با سلام اساتيد گرانقدر خدايي همين امروز صبح داشتم مطالب اين قسمت رو مي خوندم شانسي بود با يكي از دوستان اهل سنت بحث كرديم راجع به همين حديث ثقلين و مهر گذاشتن در نماز كه مطالب شما كاملا" مفيد واقع شد. به صورتي كه اصلا" ايشان اعتقاد بر اين داشتند كه شيعه به سنت عمل نمي كند ولي با آوردن احاديث ذكر شده در اين سايت ايشان دست از لجاجت برداشتند. اجركم عند الله |