* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 08 اسفند 1389 | تعداد بازديد: 2541 | |
وحدت اسلامي 01 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: وحدت اسلامي 01 شبكه جهاني ولايت : 08 / 12 / 1389 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني بحث جلسه قبل ما در رابطه با وحدت اسلامي بود و شما فرموديد كه نظر ما بر اين است كه همه در صف واحدي باشند، نه حزب واحد و نميگوييم كه شيعه دست از شيعهگري بردارد و سني هم دست از سنيگري. ولي با هم در مقابل يك دشمن واحد، صف واحد تشكيل بدهند و بحثهاي علمي خودشان را هم داشته باشند. بحث چگونگي و سيره برخورد ائمه (عليهم السلام) نسبت به مخالفين را هم بيان فرموديد و فرموديد كه چگونگي برخورد با مخالفين را هم به شيعيان توصيه ميفرمودند. در ادامه مباحث جلسه قبل، سؤالاتي را از شما ميپرسيم: آيا در كتب أهل سنت آمده است كه شرط دخول به بهشت، ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) است يا خير؟ استاد حسيني قزويني همانطور كه حضرتعالي هم اشاره فرموديد، در جلسه گذشته بحث وحدت أمت اسلامي از ديدگاه قرآن و برخي از روايات اشاره شد؛ گرچه خيلي وافي نبود، ولي به اختصار توضيح داديم. در بعضي از ماهوارهها، بعضي از دوستان جاهل مطالبي را مطرح ميكنند: ما الآن وحدت نداريم، پس چرا بايد به أهل سنت و مقدسات أهل سنت احترام بگذاريم؟ ما بايد علناً كفر شيخين و عثمان را ثابت كنيم. اين خلاف نظر ائمه (عليهم السلام) و مراجع عظام تقليد است و هيچ مرجعي از مراجع عظام تقليد ما همچنين فتوايي را نداده است؛ بلكه قاطبه مراجع عظام تقليد، فتوا بر حرمت همچنين مسائلي دادهاند. حتي حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني كه هر سال روحانيوني را به مناطق أهل سنت براي تبليغ ميفرستند، ميفرمايند: «شما در مورد خلفاء ثلاثه و عايشه، حق صحبت كردن نداريد». اين بزرگواران ما به اين شكل هستند و بنده هم وقتي خدمت اين بزرگواران ميرسم، هميشه به بنده توصيه ميكنند: در برنامههاي خود تلاش كنيد خيلي مؤدبانه و محترمانه سخن بگوييد. ولي حرف خود را بزنيد و دفاع از أمير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و مظلوميت أهل بيت (عليهم السلام) داشته باشيد و خط قرمزي در اين زمينه نداريم. چون وقتي فرعوني كه براي اولينبار و آخرينبار گفته است: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي من پروردگار بزرگ شما هستم. سوره نازعات / آيه 24 قرآن توصيه ميكند به حضرت موسي (عليه السلام) و حضرت هارون (عليه السلام): فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي به نرمي با او سخن بگوئيد، شايد متذكر شود يا (از خدا) بترسد. سوره طه / آيه 44 اينطور نميشود كه من به طرف مقابل فحش بدهم و اهانت كنم و مقدساتش را زير پا بگذارم و انتظار داشته باشم كه از من حرفشنوي داشته باشد. آنها ميگفتند: ما وحدتي در ميان أمت اسلامي نداريم؛ دنبال چه وحدتي باشيم؟ ظاهراً اين آقايان مقداري مطالب را وارونه ميخوانند و خيلي زياد وارد قضايا نيستند و خودشان را به تجاهل ميزنند. الحمدلله در كشور ايران و كشورهاي اسلامي، شيعه و سني، در زير آسمان كبود، با سلم و مسالمت زندگي ميكنند. چه بسا در بخشهاي مختلف ايران و كشورهاي ديگر، سني از شيعه زن گرفته و شيعه هم از سني زن گرفته و الحمدلله هيچ درگيري ميان شيعه و سني نداريم. مضافاً كه اين آقايان يا چشمشان نميبيند يا نابينا هستند و نميبينند كه در ايام عزاداري امام حسين (عليه السلام)، اينهمه أهل سنت در مجالس عزاداري شركت ميكنند. در همين امسال، روز عاشوراء، نخست وزير تركيه در يك جمعيت 2 ميليون نفري عزاداران امام حسين (عليه السلام) شركت كرد و تجليل عجيبي از امام حسين (عليه السلام) كرد و حديث هم خواند. ما دنبال اين نيستيم كه به خاطر وحدت بياييم سنيها را شيعه كنيم يا شيعهها را سني كنيم. همانطور كه عرض كرديم، مراد از وحدت اين است كه به تعبير شهيد مطهري (ره): «احساسات و عواطف يكديگر را جريجهدار نكنيم». سني در عقيده خودش و شيعه هم در عقيده خودش باشد و درب بحثهاي علمي بايد گشوده باشد و بحثها و گفتوگوهاي علمي و كرسيهاي آزادانديشي بايد باشند؛ ولي مؤدبانه و محترمانه باشد و بايد نسبت به همديگر احترام گذاشته شود. نه شيعه مقدسات أهل سنت را إستهزاء كند و نه أهل سنت مقدسات شيعه را إستهزاء كند. ما با وهابيت مشكل داريم. شايد كسي به اندازه بنده با اين وهابيت سر و كله نزده است و انس نداشته است و هر هفته از عربستان سعودي و دانشگاه أم القري و دانشگاه رياض با ما تماس تلفني دارند و سؤال دارند و ما با آنها بحث داريم. در ميان وهابيت هم شايد تندروهاي اينها كمتر از 10٪ باشد و 90٪ وهابيت با اينكه عقيده وهابي دارند، به خودشان اجازه اهانت و جسارت به شيعه را نميدهند و شيعه را تكفير نميكنند و به شيعه احترام ميگذارند. ما نميتوانيم همه وهابيت را به يك شكل حساب كنيم. وهابيهايي كه واقعاً تندرو هستند و أمثال عبد الرحمن دمشقيه و عثمان الخميس و شيخ عدنان عرعور را جلو انداختهاند، حسابشان از حساب اسلام و مسلمانان جداست و ما در اسلام اينها شك داريم، نه در وهابي بودن اينها. الحمدلله الآن در كشورهاي اسلامي، به جز در موارد متعددي كه وهابيها آنجا را نا امن كردهاند، مشكلي نداريم. اين آقايان مثل اينكه توجه ندارند يا حقايق را نميبينند يا فقط جلوي پاي خودشان را ميبينند يا شايد هم قصد ديگري دارند و ميخواهند آب را گلآلود كنند تا دشمنان اسلام بيايند از اين وسط ماهي بگيرند. در رابطه با سؤالي شما كه فرموديد: آيا در كتب أهل سنت روايتي داريم كه شرط دخول به بهشت، ولايت علي بن أبي طالب (عليه السلام) باشد؟ روايت اول: من در بحثي كه در شبكه المستقلة داشتم هم اين را گفتم و حتي خود شيخ عدنان عرعور كه ديوانه زنجيري وهابيهاست، در اين جلسه بود و جوابي هم نداشت بگويد. جناب خوارزمي كه از علماء بزرگ أهل سنت است و بزرگان أهل سنت بر وثاقت و اعتبارش صحه گذاشتهاند، روايتي را نقل ميكند از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمودند: يا علي! لو أن عبدا عبد الله عز وجل مثل ما قام نوح في قومه و كان له مثل أحد ذهبا فأنفقه في سبيل الله و مد في عمره حتي حج ألف عام علي قدميه، ثم قتل بين الصفا و المروة مظلوما، ثم لم يوالك يا علي، لم يشم رائحة الجنة و لم يدخلها. يا علي! اگر بندهاي عبادت كند خداي عزوجل را به اندازه عمر نوح و به اندازه كوه أحد طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق كند و به قدري عمرش طولاني شود كه هزار بار پياده به مكه رود و عمل حج انجام دهد، بعد هم در بين صفا و مروه در راه خدا مظلومانه شهيد شود، ولي ولايت تو را نداشته باشد يا علي، بوي بهشت به مشامش نخواهد رسيد و وارد بهشت هم نخواهد شد. المناقب للموفق الخوارزمي، ص 68 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 2، ص 293 كسي هم در ردّ اين روايت چيزي نگفته است. مگر بعضي از افراد مغرض كه وقتي اينطور روايات به مذاقشان خوش نميآيد، مانند ذهبي ميگويند: القلب يشهد أنه كاذب. روايت دوم: روايت ديگري هم آقاي إبن عساكر در تاريخ مدينة دمشق، جلد 41، صفحه 335 نقل ميكند كه مشابه همين روايت قبلي است كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: و لو أن عبدا عبد الله عز وجل بين الصفا و المروة ألف عام، ثم ألف عام، ثم ألف عام و لم يدرك محبتنا، لأكبه الله علي منخريه في النار. اگر بندهاي خدا را 3 هزار سال در ميان صفا و مروه عبادت كند، ولي محبت ما أهل بيت را در دلش نداشته باشد، خداوند او را با سرش وارد آتش جهنم ميكند. شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 2، ص 203 روايت سوم: در روايت ديگري كه در فرائد السمطين جويني ـ كه استاد ذهبي است و ذهبي درباره او ميگويد «الإمام الأوحد» ـ آمده، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: اذا جمع الأولين و الآخرين يوم القيامة و نصب الصراط علي جسر جهنم، لم يجز عليه إلا من معه جواز فيه ولاية علي بن أبي طالب و ذلك قوله تعالي: «وقفوهم إنهم مسؤولون» يعني عن ولاية علي بن أبي طالب. وقتي در روز قيامت، اولين و آخرين انسان در آنجا جمع ميشوند و پل صراط بر روي دوزخ نصب ميگردد، كسي از آن عبور نميكند مگر اينكه نامه ولايت علي إبن أبي طالب را داشته باشد ... . فرائد السمطين للجويني، ج 1، ص 289 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 1، ص 338 ـ الرياض النضرة، ج 3، ص 116 روايت چهارم: روايت ديگري كه در اين مورد هست، اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: ألزموا مودتنا أهل البيت، فإنه من لقي الله عز وجل و هو يودنا دخل الجنة بشفاعتنا و الذي نفسي بيده! لا ينفع عبدا عمله إلا بمعرفة حقنا. مودت ما أهل بيت را شعار خودتان قرار دهيد. هر كس خدا را ملاقات كند و مودت ما أهل بيت در دلش باشد، با شفاعت ما وارد بهشت ميشود. قسم به خدايي كه جان من در دست اوست! بدون معرفت حق ما أهل بيت، عملي از أحدي مقبول نيست. المعجم الأوسط للطبراني، ج 2، ص 360 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 172 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 2، ص 272 ـ إحياء الميت سيوطي شافعي به نقل از الإتحاف بحب الأشراف، ص 111 ـ الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ص 138 * * * * * * * آقاي محسني آيا روايتي از ائمه اطهار (عليهم السلام) نسبت به دخول أهل سنت به بهشت وجود دارد؟ استاد حسيني قزويني ما عرض كرديم كه روايات متعددي در منابع شيعه و أهل سنت هست كه شرط ورود به بهشت، ولايت علي بن أبي طالب (عليه السلام) و اولاد او است. ولي آنچه كه مطرح است و خود حضرت آيت الله العظمي خويي (ره) ـ كه همه ما با سلائق مختلفي كه در حوزه هست، قبولش داريم ـ در كتاب الطهارة، جلد 2، صفحه 83 در رابطه با انكار امامت و ولايت ائمه (عليهم السلام) ميفرمايد: اين انكار در صورتي موجب كفر و محروميت از بهشت ميشود كه موجب تكذيب نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) باشد. ايشان ميفرمايد: أن انكار الضروري إنما يستتبع الكفر و النجاسة فيما إذا كان مستلزما لتكذيب النبي ـ ص ـ كما إذا كان عالما بأن ما ينكره مما ثبت من الدين بالضرورة و هذا لم يتحقق في حق أهل الخلاف لعدم ثبوت الخلافة عندهم بالضرورة لأهل البيت ـ ع ـ نعم الولاية ـ بمعني الخلافة ـ من ضروريات المذهب، لا من ضروريات الدين. اينكه امامت و ولايت ائمه (عليهم السلام) از ضروريات دين است و انكارش موجب تكذيب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميشود، در نزد آقايان أهل سنت ثابت نشده است. چون براي اينها ثابت نشده است كه خلافت ائمه (عليهم السلام) از ضروريات ديني است تا اينكه انكارش موجب تكذيب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شود. ولايت به معناي خلافت، از ضروريات مذهب است، نه از ضروريات دين. بعد ايشان در همان جلد 2، صفحه 83 ميفرمايد: و أما الولاية بمعني الخلافة فهي ليست بضرورية بوجه و إنما هي مسألة نظرية و قد فسروها بمعني الحب و الولاء و لو تقليدا لآبائهم و علمائهم و انكارهم للولاية بمعني الخلافة مستند إلي الشبهة. از يك نظر، ولايت به معناي خلافت، جزء ضروري دين نيست و اين يك مسئله نظري است و آنها ولايت را به محبت و دوستي معنا كردهاند با تقليد از آباء و علماءشان. انكار ولايت به معني خلافت، مستند به يك شبههاي است كه آقايان أهل سنت دارند. اين بحث را حضرت آيت الله العظمي خويي (ره) ميفرمايد. البته من هم يك تذكري بدهم كه اگر براي يك برادر سني ثابت شود كه امامت و خلافت و ولايت حضرت علي (عليه السلام) از أدله قطعيهاي از كتاب و سنت است، با اينهمه كثرت ماهوارهها و سايتهاي مختلف و جزوات و كتابها، تكذيب اين قضيه، تكذيب نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) است. همانگونهاي كه اگر يك شيعه، انكار كند امامت يكي از ائمه (عليهم السلام) را كه در حقيقت انكار كرده يك ضرورتي از ضروريات دين را و موجب تكذيب نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميشود، اگر براي يك عالم يا عوام سني هم ثابت شود از كتاب و سنت كه امامت أمير المؤمنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) حق است و جزء «ما جاء به النبي (صلي الله عليه و سلم)» است، فرمايش حضرت آيت الله العظمي خويي (ره) در اينجا صدق نميكند و اين شامل جاهل قاصر است. روايت اول: اين مسئله در روايات هم آمده است. در كتاب الغيبة شيخ طوسي (ره) كه از كتابهاي معتبر شيعه است، در صفحه 246 از أبي نعيم از محمد بن احمد انصاري نقل ميكند: دستهاي از مفوضه و مقصره نزد امام عسكري (عليه السلام) آمدند. راوي ميگويد: فقلت في نفسي: أسأله لا يدخل الجنة إلا من عرف معرفتي و قال بمقالتي. با خودم گفتم: از حضرت سؤال كنم كه هر كس مانند ما شيعه نيست و معتقد به امامت ائمه (عليهم السلام) نيست، وارد بهشت نميشوند. فقال: جئت إلي ولي الله و حجته و بابه تسأله هل يدخل الجنة إلا من عرف معرفتك و قال بمقالتك؟ فقلت: أي والله. امام فرمود: آيا نزد ولي خدا و حجت خدا آمدهاي تا سؤال كني كه آيا كسي كه مانند تو معرفت ندارد و مانند تو سخن نميگويد و عقيده ندارد، وارد بهشت نميشود؟ گفتم: بله به خدا. قال: إذن والله يقل داخلها و الله! إنه ليدخلها قوم يقال لهم الحقية، قلت: يا سيدي و من هم؟ قال: قوم من حبهم لعلي يحلفون بحقه و لا يدرون ما حقه و فضله. حضرت فرمود: اگر اينگونه باشد، آنهايي كه وارد بهشت ميشوند، خيلي كم هستند! به خدا قسم! دستهاي از افراد كه به آنها حقيه ميگويند، داخل بهشت ميشوند. گفتم: اي آقاي من! آنها چه كسي هستند؟ فرمود: دستهاي هستند كه به علي محبت دارند و به حق علي قسم ميخورند و در حقيقت فضل و حق و معرفت علي را خوب نميشناسند. دلائل الامامة لمحمد بن جرير الطبري الشيعي، ص 505 ـ مستدرك الوسائل للميرزا النوري، ج 3، ص 243 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 25، ص 336 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج 16، ص 691 يعني ولايت و امامت حضرت علي (عليه السلام) در حق اينها ثابت نشده است و علم ندارند كه فضيلت حضرت علي (عليه السلام) چيست و علي بن أبي طالب (عليه السلام) امام بر حق است. روايت دوم: در روايت ديگري، حفص بن بختري نقل ميكند از امام صادق (عليه السلام) كه ميفرمايد: إن الرجل ليحبكم و ما يعرف ما أنتم عليه، فيدخله الله الجنة بحبكم و إن الرجل ليبغضكم و ما يعرف ما أنتم عليه، فيدخله الله ببغضكم النار. بعضي از أهل سنت شما شيعيان را دوست دارند و به شما علاقه دارند، ولي نميدانند عقيده شما چيست و معرفت به عقيده شما ندارند و خداوند هم آنها را به خاطر محبتي كه به شما دارند، وارد بهشت ميكند. بعضي از أهل سنت هستند كه شما شيعيان را دشمن ميدارند و معرفت به عقيده شما ندارند و خداوند هم آنها را به خاطر دشمني با شما، وارد جهنم ميكند. الكافي للشيخ الكليني، ج 2، ص 126 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 16، ص 176 ـ فضائل الشيعة للشيخ الصدوق، ص 38 ـ معاني الأخبار للشيخ الصدوق، ص 392 اين روايت هم از نظر سندي، 100٪ صحيح است. امام صادق (عليه السلام) در اينجا ميفرمايد يك دسته به خاطر محبت به شيعه وارد بهشت ميشوند و يك دسته هم به خاطر بغض به شيعه وارد جهنم ميشوند. نه آنهايي كه شيعه را دوست ميدارند، معرفت به عقايد شيعه دارند و نه آنهايي كه با شيعه دشمني دارند، معرفت به عقايد شيعه دارند. روايت سوم: در تفسير العياشي، جلد 1، صفحه 268 روايتي آمده كه در ذيل آيه مستضعفين كه ميفرمايد: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا سوره نساء / آيه 98 امام صادق (عليه السلام) در رابطه با مستضعفين ميفرمايد: لا يستطيعون سبيل أهل الحق فيدخلون فيه و لا يستطيعون حيلة أهل النصب فينصبون، قال: هؤلاء يدخلون الجنة بأعمال حسنة و باجتناب المحارم التي نهي الله عنها و لا ينالون منازل الأبرار. اينها توانايي ندارند و زمينهاي برايشان فراهم نيست تا أهل حق و أهل بيت (عليهم السلام) را بشناسند تا وارد گروه آنها شوند و توانايي اين را ندارند كه جزء دشمنان و نواصب أهل بيت (عليهم السلام) باشند تا دشمني كنند. اين گروه با انجام اعمال نيك و پرهيز از گناهان كه خداوند از آنها نهي كرده است، وارد بهشت ميشوند، ولي به مقام ابرار نميرسند. البته شرط اسلامش موجود است و: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ سوره آل عمران / آيه 19 و بحث ما در رابطه با مسائلي است كه در جامعه اسلامي و ميان شيعه و سني است. روايت چهارم: مرحوم قمي (ره) در تفسيرش ـ كه مرحوم حضرت آيت الله العظمي خويي (ره) ميفرمايد: «تمام روايات تفسير قمي صحيح است و راويانش ثقه هستند» ـ صراحت دارد كه ضريس كناسي از امام باقر (عليه السلام) نقل ميكند و ميگويد: قلت له: جعلت فداك! ما حال الموحدين المقرين بنبوة محمد صلي الله عليه و آله من المسلمين المذنبين الذين يموتون و ليس لهم إمام و لا يعرفون ولايتكم؟ فقال: أما هؤلاء فإنهم في حفرهم لا يخرجون منها، فمن كان له عمل صالح و لم يظهر منه عداوة، فإنه يخد له خدا إلي الحنة التي خلقها الله بالمغرب، فيدخل عليه الروح في حفرته إلي يوم القيامة، حتي يلقي الله فيحاسبه بحسناته و سيئاته، فأما إلي الجنة و أما إلي النار، فهؤلاء الموقوفون لأمر الله، قال: و كذلك نفعل بالمستضعفين و البله و الأطفال و أولاد المسلمين الذين لم يبلغوا الحلم و أما النصاب من أهل القبلة فإنهم يخد لهم خدا إلي النار التي خلقها الله في المشرق، فيدخل عليهم اللهب و الشرر و الدخان و فورة الحميم إلي يوم القيامة، ثم بعد ذلك مصيرهم إلي الجحيم ... . به حضرت گفتم: فدايت شوم! آندسته از موحدين و مسلماناني كه اقرار به نبوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كردهاند و گنهكار هستند و امامي ندارند و معتقد به امامت شما نيستند و ولايت شما را نميشناسند، وقتي ميميرند، حالشان چگونه است؟ حضرت فرمود: كساني كه مسلمان هستند، ولي امام ندارند و ولايت ما را نميشناسند، در قبرشان هستند و از آن خارج نميشوند (و نه به وادي السلام ميبرند و نه به برهوت). اگر عمل صالحي داشته باشند و عداوت ما أهل بيت (عليهم السلام) را نداشته باشند، خداوند راه باريكهاي براي آنها به طرف بهشت باز ميكند تا اينكه قيامت شود و با حساب آنها رسيدگي شود كه بهشتي هستند يا جهنمي. أمر اينها به دست خداوند است كه اگر كرم إلهي شامل حالشان شود، وارد بهشت ميشوند و در غير اينصورت، وارد آتش جهنم ميشوند. با مستضعفين ـ كه حجت برايشان تمام نشده است ـ هم اينچنين برخورد ميشود. اما كساني كه نسبت به ائمه (عليهم السلام) ناصبي هستند و با آنها دشمني ميكنند، خداوند راه باريكهاي براي آنها به طرف جهنم باز ميكند و در برزخ عذاب ميبينند و در قيامت هم وارد آتش جنهم ميشوند. تفسير القمي لعلي بن إبراهيم القمي، ج 2، ص 260 ـ الكافي للشيخ الكليني، ج 3، ص 247 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 6، ص 286 آقاي محسني برخورد عملي ائمه أطهار (عليهم السلام) با افراد پست و نا آگاه و بيادب و مغرض كه گاهي ميآمدند و ائمه (عليهم السلام) را اذيت و اهانت و جسارت ميكردند، چگونه بود؟ استاد حسيني قزويني برخورد ائمه (عليهم السلام) با افرادي كه فريبخورده بودند و تبليغات سوء بني أميه يا بني عباس در آنها أثر گذاشته بود، برخوردي حليمانه و مؤدبانه بود تا آنها را جذب كنند. روايت اول: نمونه بارز آن امام حسن (عليه السلام) است كه مرحوم قاضي نور الله شوشتري (ره) در إحقاق الحق و حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي (ره) در شرح إحقاق الحق، جلد 33، صفحه 560 مفصل آوردهاند: كان الحسن بن علي جالسا عند باب داره في الكوفة، إذ جاء أعرابي فسبه و سب أباه و أمه، فنهض الحسن بن علي قائلا: أيها الأعرابي! أجوعان أنت حتي أطعمك؟ أم ظمآن حتي أرويك؟ أم ماذا بك؟ فلم يلتفت الأعرابي إليه، بل إستمر في سبابه، فأمر الحسن عبده أن يأتي بكيس من الفضة، ثم أعطاه للرجل قائلا: عفوا أيها الأعرابي! فليس لدي غيره و لو كان لدي المزيد لأعطينك و عندما سمع الأعرابي منه هذا القول صاح: أشهد أنك إبن بنت النبي صلي الله عليه و سلم، فقد جئتك أختبر حلمك. ثم قال: هكذا يكون أولياء الله الحقيقيون، الذين لا يهمهم أمدحهم الناس أم لاموهم و الذين يسمعون اللوم هادئين فيستوي عندهم مدح الخلق لهم أو قدحهم فيهم. امام حسن (عليه السلام) جلوي درب منزلش در كوفه نشسته بودند كه يك مرد عرب آمد و به آن حضرت و پدر و مادرش ناسزا گفت. امام حسن (عليه السلام) بلند شد و فرمود: اي مرد عرب! اگر گرسنه هستي، طعامت دهم و اگر تشنه هستي، آبت دهم؟ تو را چه است؟ آن مرد عرب به سخنان امام حسن (عليه السلام) توجهي نكرد و به ناسزا گفتنش ادامه داد. امام حسن (عليه السلام) به يكي از غلامانش دستور داد تا كيسهاي از نقره در اختيار آن مرد عرب قرار بدهد و سپس فرمود: اي مرد عرب! مرا ببخش كه بيش از اين ندارم و اگر بيشتر داشتم، به تو ميدادم. وقتي آن مرد عرب بعد از آن ناسزا گفتنها، اين تعابير را از امام حسن (عليه السلام) شنيد، گفت: شهادت ميدهم كه تو فرزند دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستي. آمده بودم تا حلم و صبر تو را امتحان كنم. أولياء حقيقي خداوند اينچنين هستند و مدح و ذم مردم از آنها اهميتي برايشان ندارد ... . روايت دوم: در روايتي ديگر نسبت به امام باقر (عليه السلام) آمده است كه يك مرد عرب نزد آن حضرت آمد و گفت: در روي كره زمين، بغض و كينه كسي به اندازه تو در دلم نيست و من بيش از تو، كسي را دشمن نميدارم و عقيدهام اين است كه اطاعت از خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در دشمني با توست. امام باقر (عليه السلام) با او به نرمي سخن گفت و به او محبت كرد و آن مرد هم رفت. بعد از مدتي خبر آوردند كه آن كسي كه به تو جسارت كرد، مريض شده است. امام باقر (عليه السلام) به عيادت آن مرد رفت. اين برخورد امام باقر (عليه السلام) باعث شد آن فرد از آن حالت مريضي كه داشت، بهبود يافت و وقتي ديد امام باقر (عليه السلام) بالاي سرش است، گفت: أشهد أنك حجة الله علي خلقه. شهادت ميدهم كه تو حجت خداوند بر بندگانش هستي. الأمالي للشيخ الطوسي، ص 410 ببينيد! امام صادق (عليه السلام) سخنان آن مرد را تحمل كرد و حلم و بردباري به خرج داد و وقتي آن مرد مريض شد، به عيادتش آمد و باعث شد آن مرد به حق گرويده شود و ديگر افرادي كه اين برخورد حليمانه و پيامبرگونه را از امام باقر (عليه السلام) ديدند، آنها هم به مذهب أهل بيت (عليهم السلام) كشيده شدند. البته داستان خيلي مفصل بود و من به صورت خلاصه گفتم. * * * * * * * آقاي محسني برخورد ائمه (عليهم السلام) با منافقين و سران فتنه چگونه بود؟ استاد حسيني قزويني قبلاً بحثي در شبكه يك صدا و سيما در برنامه اين شبها داشتم و آن عزيز هم سؤال كرد و گفتم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نسبت به سران فتنه مانند أبو جهل و أبو سفيان و أبو لهب، نرمش ندارد: تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ سوره مسد / آيه 1 فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ سوره توبه / آيه 12 ولي با فريب خوردگاني مانند آن جواني كه هر روز زير پاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) خار يا سنگريزه ميانداخت تا آن حضرت اذيت شود، به نرمي برخورد ميكند و وقتي مريض ميشود، به عيادتش ميرود؛ ائمه (عليهم السلام) هم اينچنين بودند. أمير المؤمنين (عليه السلام) با آن همه لطافت و صفايي كه دارد، وقتي به افراد فتنهجو ميرسد، به كساني مانند أشعث بن قيس كه در جامعه اسلامي فتنه و شورش به پا ميكنند و پيكره أمت اسلامي را از هم جدا ميكنند، به تندي برخورد ميكند. روايت اول: در خطبه 19 نهج البلاغه آمده است كه وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) در حال صحبت كردن است، أشعث بن قيس بلند ميشود و ميگويد: يا أمير المؤمنين! هذه عليك لا لك. اي أمير المؤمنين! اين حرفهايي كه زدي، به ضرر توست، نه به نفع تو. يعني ميخواهد در جامعه إلقاء شبهه كند و جامعه را به هم بريزد و ايجاد اختلاف كند. حضرت فرمود: ما يدريك ما علي مما لي عليك لعنة الله و لعنة اللاعنين! حائك إبن حائك! منافق بن كافر! والله! لقد أسرك الكفر مرة و الإسلام أخري. تو چه ميداني و از كجا ميفهمي كه چه چيزي به سود يا زيان من است؟! لعنت خدا و لعنت تمام لعنت كنندگان بر تو باد اي متكبّر متكبّرزاده و منافق پسر كافر! سوگند به خدا! تو يكبار در زمان كفر و بار ديگر در حكومت اسلام اسير شدي. اين برخورد أمير المؤمنين (عليه السلام) است با كساني كه ميخواهند فتنه كنند. آن مرد ميخواهد در ميان أمت اسلامي و يارانش فتنه كند و أمير المؤمنين (عليه السلام) هم در اينجا برخورد نرم ندارد و به او پول و غذا نميدهد، بلكه فتنه را در نطفه خفه ميكند. روايت دوم: آقاي إبن أبي الحديد معتزلي نقل ميكند كه امام حسن (عليه السلام) در مسجد نشسته است و معاويه بالاي منبر ميرود و شروع ميكند به ناسزا گفتن به أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام). امام حسن (عليه السلام) هم ميبيند كه سكوت در آنجا جايز نيست و برميخيزد و ميفرمايد: أيها الذاكر عليا! أنا الحسن و أبي علي و أنت معاوية و أبوك صخر و أمي فاطمة و أمك هند و جدي رسول الله و جدك عتبة بن ربيعة و جدتي خديجة و جدتك قتيلة. فلعن الله أخملنا ذكرا و ألأمنا حسبا و شرنا قديما و حديثا و أقدمنا كفرا و نفاقا. اي كسي كه به علي ناسزا گفتي! من حسن هستم و پدرم علي است و تو معاويه هستي و پدرت صخر (بتپرست) است و مادر من فاطمه (دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)) است و مادر تو هند (جگرخوار) است و جد من رسول الله است و جد تو عتبة بن ربيعة (از سران مشركان و بتپرستان) است و جده من خديجه است و جده تو قتيله است. خداوند هر كدام از ما را كه فرومايهتر و گمنامتر است و در گذشته و حال شرورتر و از لحاظ كفر و نفاق ريشهدارتر است لعنت فرمايد. فقال طوائف من أهل المسجد: آمين. گروههايي از مردمي كه در مسجد بودند آمين گفتند. قال الفضل: قال يحيي بن معين: و أنا أقول: آمين. فضل ميگويد: يحيي بن معين ميگفت: من هم آمين ميگويم. قال أبو الفرج: قال أبو عبيد: قال الفضل: و أنا أقول آمين و يقول علي بن الحسين الأصفهاني: آمين. أبو الفرج اصفهاني ميگويد: أبو عبيد گفت: فضل هم افزود كه من هم آمين ميگويم و علي بن حسين اصفهاني هم آمين ميگويد. قلت: و يقول عبد الحميد بن أبي الحديد مصنف هذا الكتاب: آمين. من هم ميگويم: عبد الحميد بن ابي الحديد كه مصنف اين كتاب است هم آمين ميگويد. شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 16، ص 47 ـ مقاتل الطالبيين لأبو الفرج الأصفهاني، ص 46 ـ الإرشاد للشيخ المفيد، ج 2، ص 15 ـ مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج 3، ص 198 مرحوم سيد محسن امين (ره) هم اين روايت را نقل ميكند و ميگويد من هم ميگويم آمين. أعيان الشيعة للسيد محسن الأمين، ج 1، ص 570 ما هم كه امشب اين برنامه را إجراء ميكنيم، آمين ميگوييم و بينندگان عزيزي كه اين برنامه را ميبينند يا تكرار برنامه را ميبينند، همه آمين بگويند. چون دعا كننده و نفرين كننده، امام حسن (عليه السلام) فرزند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است. برخورد ائمه (عليهم السلام) با سران فتنه به اين شكل بود و ملاحظهاي نداشتند. همين امام حسن (عليه السلام) كه به آن مرد شامي عطوفت و نرمي نشان ميدهد به دليل اينكه آن مرد فريب خورده است و تحت تأثير تبليغات سوء بني أميه قرار گرفته است، همين امام حسن (عليه السلام) هم وقتي به معاويه ميرسد، با او برخورد تندي ميكند؛ معاويهاي كه در بالاي منبر فتنه ميكند و علي بن أبي طالب (عليه السلام) را كه اولين كسي است كه اسلام آورد و به تعبير عمر بن خطاب: لو لا سيف علي لما قام عمود الإسلام. اگر شمشير علي نبود، پرچم اسلام برافراشته نميشد. شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 12، ص 82 شروع ميكند به او اينچنين جسارت كردن. لذا امام حسن (عليه السلام) سكوت را روا نميدارد و بلند ميشود و در برابرش ميايستد و حسب و نسب خودش را با حسب و نسب معاويه مقايسه كند و ميفرمايد: خداوند هر كدام از ما را كه فرومايهتر و گمنامتر است و در گذشته و حال شرورتر و از لحاظ كفر و نفاق ريشهدارتر است لعنت فرمايد. * * * * * * * آقاي محسني بهترين روش براي نشر فرهنگ ولايت چه روشي است؟ به عبارتي بهتر، خوشترين تعامل علمي كه بخواهيم با أهل سنت داشته باشيم، چگونه بايد باشد؟ استاد حسيني قزويني اين بحث طولاني است و مقداري را توضيح ميدهيم و اگر توفيق داشتيم، اين بحث را امشب تمام ميكنيم و اگر نشد، در جلسه بعد ادامه ميدهيم. به نظر من، يكي از بحثهاي اساسي و زيباي ما همين بحث است. لذا از بينندگان عزيز تقاضا ميكنم اين بحث را پيگيري كنند. با توجه به تجربهاي كه بنده در اين 30 سال داشتم در رابطه با برخورد با علماء أهل سنت و وهابيت، محصول اين سالها را اين ميدانم كه اگر كسي بخواهد فرهنگ ولايت را منتشر كند، همانطور كه امام رضا (عليه السلام) فرمود: فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا. اگر مردم زيباييهاي كلام ما را بدانند، قطعاً از ما تبعيت ميكنند. عيون أخبار الرضا (ع) للشيخ الصدوق، ج 2، ص 275 ـ معاني الأخبار للشيخ الصدوق، ص 180 ما بايد با روشهاي خيلي زيبا و مدرن و امروزي و جامعهپسند و جوانپسند، اين مطالب را مطرح كنيم؛ به طوري كه طرف مقابل جذب معارف أهل بيت (عليهم السلام) و ولايت ائمه (عليهم السلام) شود، نه اينكه بخواهيم او را به زور وادار به شيعه شدن كنيم. يكي از معاني اين آيه: لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ سوره بقره / آيه 256 اين است كه دين به زور در عقل و قلب كسي قرار نميگيرد. بايد عقل و منطق در كنار دين باشد تا قلب و عقل آن را بپذيرد. اگر شما به زور به يك فردي بگوييد كه فلاني را دوست داشته باش، نميشود و امكانپذير نيست. هر چه مطالب ما مؤدبانهتر و مستدلتر و زيباتر باشد و ظرافت داشته باشد، تأثيرگذارياش خيلي بيشتر است. ما بايد اين مطالب أهل بيت (عليهم السلام) را ـ عذر ميخواهم در استفاده از اين تعبير ـ مانند عروسي كه با هزاران روش مدرن، او را آرايش ميدهند و زيبا ميكنند تا دل داماد را ببرد، به اين شكل دربياوريم و زيبا كنيم و در اختيار جوانان شيعه و سني و وهابي و مسيحي و يهودي و بودايي و هندويي قرار بدهيم تا آنها هم بياختيار اين معارف را بپذيرند. من با توجه به تجربهاي كه در اين زمينه دارم، مخصوصاً به طلاب و اساتيدي كه در داخل يا خارج از كشور در اين زمينه فعاليت ميكنند و در دانشگاهها و حوزههاي علميه و جامعه با أهل سنت تعامل دارند، اين توصيه را دارم كه در همان روز اول، بحث غدير را مطرح نكنند. چون در اين صورت، اولين سؤالي كه در ذهن اين مخاطب ميآيد اين است كه اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) حديث غدير را در روز غدير مطرح كرده بود، صحابهاي كه اين مطلب را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شنيده بودند، پس چرا به آن عمل نكردند؟ آن شخص براي صحابه آن جايگاهي را معتقد است كه ما براي ائمه (عليهم السلام) معتقد هستيم. يك عمر است كه از اول كودكي به او گفتهاند كه صحابه عادل هستند و مقامشان فوق عصمت هستند. بارها گفتهايم اگر ما براي ائمه (عليهم السلام) قائل به عصمت هستيم و ميگوييم كه خداوند به آنها لطف كرده است و گناه نميكنند، آقايان أهل سنت ميگويند صحابه گناه ميكنند، ولي گناهشان ثواب هم دارد. وقتي خالد بن وليد ميآيد مالك بن نويره را ميكشد و با همسرش هم زنا ميكند، ميگويند: تأول و إجتهد، فله أجر واحد. اجتهاد كرد و نتيجه اجتهادش اين شد و يك پاداش هم دارد. يعني مقامشان در نزد أهل سنت، بالاتر از عصمت است. در جنگ جمل كه 30 هزار نفر كشته شدند، وقتي ميگوييم اين فتنه چه بود؟ ميگويند: اجتهاد كردند و خطا كردند. علي بن أبي طالب (عليه السلام) اجتهاد كرد و خطا نكرد و 2 ثواب ميبرد، ولي طلحه و زبير و ديگران اجتهاد كردند و خطا كردند و يك ثواب ميبرند. معاويهاي كه 110 هزار انسان را ميكشد، چرا؟ ميگويند اجتهاد كرده است. از آن طرف هم عبد الرحمن بن ملجم اجتهاد كرد و أمير المؤمنين (عليه السلام) را كشت و به قول إبن حزم آندلسي يك ثواب هم ميبرد. به قول إبن تيميه، يزيد اجتهاد كرد و آمد امام حسين (عليه السلام) را كشت و يك ثواب هم ميبرد. لذا در بحثهايي كه ارائه ميدهيم، نبايد طوري باشد كه در همان روز اول و جلسه اول، طرف مخاطب ما از ما فرار كند. من بهترين چيزي كه توصيه ميكنم اين است كه 3 مطلب را در جلسه اول براي مخاطبمان شرح بدهيم. اين يك مثلث مقدسي است: 1. حديث إفتراق أمت يامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: امت من به 73 فرقه تبديل ميشوند و 72 فرقه أهل آتش جهنم هستند و يك فرقه أهل بهشت است. 2. حديث «من مات بلا امام، مات ميتة جاهلية» يعني «هر كس بدون امام از دنيا برود، مرگش مرگ جاهلي است». كاري نداريم كه أمير المؤمنين (عليه السلام) امام است يا أبو بكر. اين حديث مخصوص زمان حضور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست و معنايش اين است: «من مات إلي قيام القيامة بلا امام، مات ميتة جاهلية». امروز اگر من از دنيا رفتم، امام من كيست؟ آيا صدام حسين است؟ آيا معمر قذافي است؟ آيا انور سادات است؟ آيا ملك عبد الله است؟ كيست؟ چالشي كه ما الآن با آقايان أهل سنت داريم، اين است كه نهضت بيداري و اسلامخواهي كه الآن در كشورهاي خاورميانه و عربي ايجاد شده است، با مباني أهل سنت نميسازد. لذا آقاي آل شيخ، مفتي اعظم عربستان سعودي رسماً فتوا داد: مردمي كه در مصر تظاهرات ميكنند، خلاف شرع ميكنند و حرام و بدعت است. از آن طرف هم آقاي دكتر قرضاوي، رئيس اتحاديه علماء اسلام فتوا داد: شركت در تظاهرات مصر واجب عيني است. حتي أخيراً فتوا داد: كشتن معمر قذافي واجب است و او مهدور الدم است. حتي در خود عربستان سعودي، جناب سلمان عوده كه از علماء بزرگ وهابي است يا آقاي عائذ قرني فتوا دادند بر مشروعيت تظاهرات كه مردم بيايند و حكومت را ساقط كنند. از آن طرف هم بعضي از مفتيان عربستان سعودي ميگويند: اين خلاف شرع است و اين آقايان امام هستند و اولوا الأمر هستند و نميشود در برابر اينها ايستاد. جالب اينجاست كه دانشگاه الأزهر در اين بين، تا زماني كه مبارك سقوط نكرده بود، ساكت بودند و حرفي نميزدند. البته گفتني است كه بعضي اشتباه ميكنند ميان شيخ و مفتي و رئيس دانشگاه الأزهر. شيخ دانشگاه الأزهر بالاترين مقام را دارد و بعد از او، رئيس دانشگاه الأزهر است و بعد از او هم مفتي اعظم است. متأسفانه در اين 30 ، 40 سال أخير، بعد از شيخ شلتوت، نصب شيخ دانشگاه الأزهر كه بالاترين مقام دانشگاه الأزهر است، توسط حاكم و رئيس جمهور انتخاب ميشود. اينها هم كه چون منصوب او بودند، نميتوانستند حرف بزنند. ولي همين كه آقاي مبارك فرار كرد، ايشان فتوا داد كه تظاهرات مشروع است و بايد چنين و چنان كرد. گرچه ما به همين اندازه هم خوشحال هستيم. نكته مثبتي كه جناب احمد طيب، شيخ دانشگاه الأزهر در اين قضايا داشتند، اين بود كه گفت: اولين كاري كه بايد بكنيم، اين است كه نصب شيخ توسط رئيس جمهور را برداريم و بايد شورايي و انتخاباتي باشد. همانطور كه در زمان شيخ شلتوت و قبل از او اينچنين بود. وقتي ما ميآييم اين روايت را مطرح ميكنيم: من مات بلا امام، مات ميتة جاهلية. من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهلية. وقتي طرف مقابل اين عبارت را از ما ميشنود و تكان ميخورد كه «اگر واقعاً اين روايت صحيح است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است، اگر من امروز از دنيا رفتم، امام من چه كسي است؟ آيا واقعاً با مرگ جاهلي از دنيا رفتهام؟». حدأقل اين است كه روحيه پژوهش و تحقيق در او زنده ميشود و دنبال تحقيق و بررسي ميرود كه امامش چه كسي است. 3. حديث ثقلين حديث ثقلين، خيلي نرم و لطيف است. حديث «خلفائي إثنا عشر» در ذيل حديث إفتراق أمت مطرح ميشود كه اين 72 فرقه كه أهل هلاكت هستند و يك فرقه أهل نجات هستند، حديث «خلفائي إثنا عشر» و حديث سفينه دليل بر اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرقه ناجيه را با عبارات مختلف معين كرده است. از جمله اينكه ما معتقديم شيعه فرقه ناجيه است، حديث «خلفائي إثنا عشر» و حديث سفينه و حديث «أهل بيتي أمان لأمتي» است. اگر ما اين 3 روايت را خوب در كنار هم قرار بدهيم و روي اين 3 محور خوب كار كنيم و خيلي محترمانه و مؤدبانه اين 3 روايت را آرايش بدهيم و لطيف و معطر كنيم، من شبههاي ندارم كه طرف مقابل ما نرم ميشود؛ مگر اينكه او معاند باشد و در أثر اين گناه، اين ظلمتها روي عقلش را آنچنان متراكم كرده باشد كه نگذارد اين حقايق به ذهن عقل و قلب و فكرش برسد. اين قضايا خيلي واضح و روشن است و ما براي معرفي فرهنگ أهل بيت (عليهم السلام)، احتياجي به فحش و ناسزا نداريم. اگر ما حق را براي مخاطبمان روشن كنيم، انتخاب با خودش است. حتي اگر ما جنبه اثباتي را خوب كار كنيم، مطلب تمام است. مثلاً ما در همين شب جمعه كه بحثمان تمام شد، يك آقايي از كردستان زنگ زد و تشكر كرد كه من با صحبتهاي شما روشن شدم و گفت: اگر قبلاً ميگفتم: أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمداً رسول الله، امشب ميگويم: و أشهد أن علياً ولي الله. ايشان ميگفت: «اگر اجازه بدهيد، من گاهي اوقات تماس بگيرم و صحبت كنم». گفتم: «اگر توهين نميكنيد و تند برخورد نميكنيد، بياييد مباحثتان را مطرح كنيد». چون اينهايي كه مستبصر ميشوند، مدتي احساس زيان و خسارت ميكنند و نسبت به أهل سنت و ديگران، مقداري تند برخورد ميكنند. ايشان ميگفت: «مدتي است به اين نتيجه رسيدهام كه بايد با مُهر نماز بخوانم و دست بسته نماز نخوانم. افرادي به من اتهام شيعه بودن را ميزنند». گفتم: «شيعه شدن كه عيب نيست». ببينيد! ما نه فحش ميدهيم و نه اهانت ميكنيم و نه توهين ميكنيم و نه كفرشان را ثابت ميكنيم، بلكه همان رواياتي كه در كتابهاي خود اين آقايان است را مطرح ميكنيم و اين آقا هم ميگويد: اگر قبلاً ميگفتم: أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمداً رسول الله، امشب ميگويم: و أشهد أن علياً ولي الله. اين چقدر ارزش دارد؟! چند وقت قبل هم يك خانمي از كردستان زنگ زده بود و طوري حرف زد كه من پشت تلفن اشكم جاري شد و وقتي ماجرا را براي حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي تعريف كردم، ايشان هم گفت من هم منقلب شدم. اين خانم ميگفت: با اين صحبتهايي كه شما داشتيد، شيعه شدم، ولي پدر و مادرم و خواهر و برادرم سني هستند و اگر نمازم را مانند شيعه بخوانم، قطعاً مشكلاتي براي درست ميشود و مجبورم مانند أهل سنت نمازم را بخوانم. ولي نگراني شديدي دارم و آن اين است كه اگر فردا حضرت مهدي (عليه السلام) ظهور كند، آيا مرا مؤاخذه و بازخواست نميكند؟ من ماندهام جواب حضرت مهد ي (عليه السلام) را چه بدهم؟ طوري پشت تلفن صحبت كرد كه اشكم جاري شد. حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي هم فرمودند كه از قول من اعلام كنيد: افرادي كه مذهب أهل بيت (عليهم السلام) را انتخاب ميكنند، در اينطور قضايا، حتماً نمازشان را مانند أهل سنت بخوانند و يقين داشته باشند كه خداوند قبول ميكند. بعد حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي فرمودند: اگر يكي از اينها مقبول حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) باشد، دنيا و آخرتتان آباد است. نرمش أثر خودش را دارد. قرآن در رابطه با صحبت كردن حضرت موسي و هارون (عليهما السلام) با فرعون ميفرمايد: فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي سوره طه / آيه 44 اين تذكر و ترس، با قول ليّن است. اگر من آمدم فحش دادم و اهانت كردم، او هم عكس العمل نشان ميدهد و ميگويد: «اگر اين آقايان منطق دارند، پس چرا فحش ميدهند؟ پس مشخص است كه اينها منطق و دليل ندارند». الحمدلله معارف أهل بيت (عليهم السلام) مملوّ از دليل است و مذهب أهل بيت (عليهم السلام) غني است. چند روز پيش هم حضرت آيت الله سيّدان اينجا بودند و فرمودند: بر اين عقيده هستم كه اگر كسي معارف أهل بيت (عليهم السلام) را بخواند و با هر كسي، با فيلسوفترين فيلسوفها، رياضيدانترين رياضيدانان، فيزيكدانترين فيزيكدانان، عارفترين عارفان و با هر استاد دانشگاهي در هر رشتهاي بخواهد بحث كند، مغلوبش ميكند. چون در سخنان أهل بيت (عليهم السلام)، به قدري زيباييها و ظرافتها خوابيده است كه فقط ما بايد دقت كنيم كه نحوه برخورد خودشان با مخالفين چگونه بوده است و چه روشهايي را در مناظرات به كار ميبردند. به نظر من روش مناظره ائمه (عليهم السلام) يكي از بحثهايي است كه ضرورت دارد در آينده روي آن بحث شود با عنوان آداب مناظره از ديدگاه أهل بيت (عليهم السلام). بايد ببينيم كه خود أمير المؤمنين (عليه السلام)، حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها)، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، امام باقر (عليه السلام)، امام صادق (عليه السلام) و امام عسكري (عليه السلام) در مناظراتشان با مخالفين، چه با أهل سنت و چه با مسيحيان و يهوديان و زرتشتيان، چه روشهايي را به كار ميبردند؟ اگر ما ميخواهيم موفق شويم، به جاي اينكه برويم در سايه فحش و اهانت و لعن و سبّ، معارف أهل بيت (عليهم السلام) را به خورد مردم بدهيم، بايد ببينيم كه ائمه (عليهم السلام) در طول اين 250 سال با انواع مخالفين چگونه برخورد ميكردند و گفتوگوي آنها چگونه بود؟ وقتي امام صادق (عليه السلام) بالاي منبر ميرفت، چگونه از جدش دفاع ميكرد؟ امام رضا (عليه السلام) كه فرصت طلايي داشت و بستري برايش فراهم شد كه حقايق را بيپرده بيان ميكرد، در مناظرات و گفتوگوها چه روشي را به كار ميبرد؟ ما بايد اين فنون و ادب مناظره را از ائمه (عليهم السلام) ياد بگيريم و در مباحثمان إعمال كنيم و به جوانان آموزش بدهيم كه اين روش و برخورد را داشته باشند. * * * * * * * آقاي محسني چون بحث حديث إفتراق أمت شد، بفرماييد كه نظر أهل سنت درباره اين حديث چيست؟ بحث سندي اين حديث را هم بفرماييد. استاد حسيني قزويني در رابطه با حديث إفتراق أمت، بحثهاي مختلفي است و إن شاء الله به حول و قوه إلهي در جلسه بعد مفصل توضيح خواهيم داد. در كتاب سنن الترمذي، جلد 4، صفحه 134، حديث شماره 2778 از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است: تفرقت اليهود علي إحدي و سبعين فرقة أو اثنتين و سبعين فرقة و النصاري مثل ذلك و تفترق أمتي علي ثلاث و سبعين فرقة. أمت يهود به 71 يا 72 فرقه منشعب ميشوند و أمت نصاري هم به همين شكل و أمت من هم به 73 فرقه منشعب ميشوند. خود آقاي ترمذي اين حديث را نقل ميكند و ميگويد حديثي حسن و صحيح است. سنن الترمذي، ج 4، ص 134 آقاي حاكم نيشابوري هم ميگويد روايت صحيح است. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 1، ص 6، ح 128 جناب هيثمي در مجمع الزوائد و منبع الفوائد، جلد 1، صفحه 179 ميگويد روايت صحيح است. جناب ألباني در كتابهاي متعددي كه دارد، از جمله در صحيح سنن إبن ماجه، جلد 2، صفحه 364، ذيل حديث 3236 ميگويد صحيح است. در بعضي از رواياتي كه در خود سنن الترمذي است، اين تعبير آمده است: و تفترق أمتي علي ثلاث و سبعين ملة، كلهم في النار إلا ملة واحدة. و أمت من هم به 73 فرقه منشعب ميشوند و همهشان در جهنم هستند، غير از يك فرقه. سنن الترمذي، ج 4، ص 135، ح 2779 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 1، ص 129 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 3، ص 145 ـ تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج 7، ص 332 ـ الجامع الصغير لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 444 ـ تفسير الميزان للسيد الطباطبائي، ج 3، ص 379 ـ تفسير القرطبي، ج 4، ص 159 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 62 ـ فتح القدير للشوكاني، ج 1، ص 371 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج 5، ص 137 ـ تفسير الرازي، ج 1، ص 4 ـ كتاب السنة لعمرو بن أبي عاصم، ص 7 يعني اكثريت أمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در آتش جهنم هستند و فقط يك أقليتي أهل نجات هستند. اين روايت از نظر سندي هيچ مشكلي ندارد. آن آقاياني كه ميگويند اين روايت سند ندارد و صحيح نيست، به نظر من يا خوب توجه ندارند، يا بررسي همهجانبه نداشتهاند. اما از نظر دلالت اين حديث، إن شاء الله در جلسه بعد خواهيم گفت كه خود آقايان أهل سنت در اين حديث ماندهاند. اشاعره ميگويند ما أهل نجات هستيم و معتزله و ديگر گروهها أهل آتش جهنم هستند. معتزله ميگويند ما أهل نجات هستيم و ديگر گروهها أهل آتش جهنم هستند. تابعين احمد بن حنبل ميگويند فقط تابعين احمد بن حنبل فرقه ناجيه هستند و بقيه فرقهها أهل آتش جهنم هستند. آقايان زيدي مذهبها ميگويند غير از زيديها، بقيه أهل آتش جهنم هستند. إن شاء الله اين مباحث را به حول و قوه إلهي در جلسه آينده بحث خواهيم كرد. همچنين اين بحث را كه شيعه ميگويد ما أهل نجات هستيم و ما فرقه ناجيه هستيم، بحث خواهيم كرد و أدله شيعه را از منابع أهل سنت بيان خواهيم كرد. مضافاً كه در خود رواياتي كه أهل سنت آوردهاند، نكات ظريفي هست و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است كه چه كساني أهل آتش جهنم هستند؛ مانند كساني كه أهل قياس هستند يا أهل جماعت هستند. اين تعابير در كتابهاي أهل سنت با سندهاي صحيح نقل شده است. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : 1. در مورد افتراق شيعه هم توضيح بفرماييد. 2. كشيدن تير از پاي أمير المؤمنين (عليه السلام) و إعطاء خاتم را چگونه ميشود با هم جمع كرد؟ 3. سندي كه ثابت كند خلفاء از جيش أسامه تخلف كردند را هم بيان بفرماييد. جواب 1 : 1. شيعه در زمان خود ائمه (عليهم السلام) چند فرقه شدند؛ كيسانيه و ناووسيه و واقفيه و غيره. ائمه (عليهم السلام) اينها را معرفي و مفتضح كردند و چهره اينها را براي مردم بازگو كردند. 2. قضيه تير كشيدن از پاي أمير المؤمنين (عليه السلام) سنديت ندارد و در قرن 7 يا 8 وارد كتابهاي شيعه شده است. 3. خود إبن حجر عسقلاني صراحت دارد بر اينكه أبو بكر و عمر و عثمان و كبار صحابه در جيش اسامه بودند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم فرمود: لعن الله من تخلف عن جيش أسامة. در كتاب الملل و النحل آقاي شهرستاني، جلد 1، صفحه 23 آمده است: جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه. آقاي إيجي هم در المواقف، جلد 3، صفحه 650 آورده است. اين موضوع را آقاي يزداني و ساير دوستان مفصل بحث كردهاند. إن شاء الله در آينده هم به صورت مفصل بحث خواهيم كرد. * * * * * * * سؤال 2 : 1. در جنگ ايران و اعراب، آيا از صحابه بزرگوار أمير المؤمنين (عليه السلام)، مانند سلمان فارسي شركت داشتند يا خير؟ اگر شركت داشتند، علتش چه بود؟ چون بعداً سلمان فارسي استاندار مدائن شد. 2. در مورد إبن حجر عسقلاني قبلاً فرموديد كه ايشان يكي از 4 استوانه بزرگ علمي أهل سنت هستند. آن 3 نفر ديگر را بفرماييد چه كساني هستند؟ جواب 2 : 1. خير، صحابهاي مانند سلمان فارسي به هيچوجه نبودند. حتي امام حسن (عليه السلام) هم كه ميگويند در جنگ ايران و عرب بوده، به هيچوجه نبوده است. بعضي از صحابه هم كه در خلافت عمر و عثمان منصبهايي داشتند، به خاطر مصالحي بوده يا تقيه ميكردند. همانطور كه خود مراجع عظام تقليد و امام راحل (ره) هم ميفرمايند كه بعضي از اينها از روي تقيه اين منصبها را قبول كردند. 2. آقاي إبن حجر عسقلاني و ذهبي و مزي و أبو جعفر نسفي عراقي؛ اين 4 نفر هستند كه أهل سنت، عمدتاً عيال اين 4 نفر هستند و استوانههاي اوليه أهل سنت هستند. * * * * * * * سؤال 3 : من به يك شبكهاي كمك مالي كردم، ولي متوجه شدم كه متأسفانه ايشان به كسي كه مايه وحدت اين كشور شيعي است و خار چشم دشمنان دنيا از شرق و غرب و وهابيت شده اهانت كرد و به يكي از ارگانهاي اين كشور هم توهين كرد. الآن هم پشيمان هستم كه به اين شبكه كمك كردهام. در اين مورد توضيح بفرماييد. جواب 3 : بنده هم اين برنامه را تماشا ميكردم. متأسفانه بعضي از آقايان فكر ميكنند كه با متوسل شدن به منطق فحش و ناسزا و اهانت، كارشان پيش ميرود. ميگويند: «اگر در رأس حكومت، معصوم (عليه السلام) نباشد، ظلم ميشود». ظاهراً اينها از تاريخ اسلام هم خبر ندارند. اگر ملاك اين است، ببينيد كه در زمان خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) چه ظلمهايي شد! مگر همين خالد نبود كه به دستور نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) براي عرضه كردن اسلام رفت و آنهمه جنايت و آدمكشي و قتل و قتال انجام داد و در زمان خود أمير المؤمنين (عليه السلام) هم كه 4 ، 5 سال در رأس حكومت بود، چه ظلمهايي توسط بعضي از افراد انجام شد! معصوم (عليه السلام) اگر در رأس حكومت است، فقط مسئول كار خويش است. أمير المؤمنين (عليه السلام) اينهمه افراد را نصب كرد و آنها خيانت كردند. حتي فرماندهان امام حسن (عليه السلام) به ايشان خيانت كردند. ظاهراً اينها تاريخ اسلام را نخواندهاند و از معارف اسلامي خبر ندارند. اين را دنيا بداند: فقط و فقط، تنها كسي كه در حكومت او از ظلم خبري نيست، آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) است. از حضرت آدم (عليه السلام) تا حضرت خاتم (صلي الله عليه و آله) و أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) كه خلافت داشتند، در زمان خلافتشان ظلم و جنايت ميشد. ولي اگر متوجه ميشدند، برخورد ميكردند. مثلاً معاويه كه ناشر ظلم و مؤيد ظلم بود، أمير المؤمنين (عليه السلام) با ظلم مبارزه ميكرد و اگر ظلمي را ميديد، با ظالم برخورد ميكرد. اينكه ميگويند حتماً بايد در رأس حكومت معصوم (عليه السلام) باشد، اين از چرندياتي است كه بعضي از افرادي كه به تعبير شيخ انصاري (ره): «روح اسلام را نفهميدهاند و بويي از اسلام نبردهاند، اين مباحث مطرح ميكنند». آنچه كه براي ما ملاك است، نظر مراجع عظام تقليد در زمان غيبت است. ائمه (عليهم السلام) اين مراجع بزرگوار را براي ما حجت قرار دادهاند و اعتراض به مرجعيت را اعتراض به امام (عليه السلام) و اعتراض به خدا اعلام كردهاند. الراد عليهم كالراد علينا و الراد علينا كالراد علي الله و هو علي حد الشرك بالله. هر كس در برابر مرجعيت بايستد و به آنها اهانت كند، به ما ائمه (عليهم السلام) اهانت كرده است و كسي كه به ما ائمه (عليهم السلام) اعتراض كند، به خداوند اعتراض كرده است و اين در حدّ شرك به خداوند است. اين نميشود كه اگر روزي يك مرجع تقليدي به نفع من نظر داد و به من اجازه داد در شبكهام از سهم وجوهات استفاده كنم، اين مرجع را مرجع عاليقدر جهان تشيع خطاب كنم و اگر هم آمد گفت به فلان شبكه كمك كردن خلاف شرع و حرام است، اين مرجع، مرجعنما و روحانينما بشود و او را ساده و ابله خطاب كنيم! واقعاً بعضيها تعابيري را نسبت به مراجع عظام تقليد به كار ميبرند كه من خجالت ميكشم به صراحت عرض كنم! با اينكه بعضي از آقايان مراجع عظام تقليد رسماً به بنده گفتهاند شما إستفتاء كنيد و ما هم نظر ميدهيم كه از وجوهات شرعيه ميتوانيد به شبكه جهاني ولايت كمك كنيد و هيچ اشكالي هم ندارد، ولي بنده تا به حال خودم را نتوانستهام قانع كنم. همين چند روز قبل هم خدمت حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي بودم، به ايشان گفتم: بعضيها از شما چنين نقل ميكنند. فرمود: بله، هر كس از من إستفتاء كرده، گفتهام از وجوهات شرعيه به شبكه جهاني ولايت كمك كردن از نظر ما اشكالي ندارد و كار درستي است. من هم گفتم: من اين را هم در شبكه جهاني ولايت اعلام نكردهام. مگر اينكه إستفتاء كنيم و شما هم آن را مُهر كنيد، آن برگه مُهر شده را جلوي دوربين قرار ميدهيم تا مردم ببينند كه فلان مرجع همچنين نظري داده است. خدمت يكي از مراجع بزرگوار كه آقايان هم برايش اهميت زيادي قائل هستند بوديم و به آقازادهشان گفت: كارهاي فلاني مورد تائيد من است. هر كس كه ميخواهد به ايشان كمك كند، تلفنش را بگيريد تا من شخصاً زنگ بزنم و بگويم به كارهاي فلاني كمك كردن لازم است و اگر لازم شد، يك سوم از سهم امام را به ايشان بدهيد. بنده هم گفتم كه همچنين جسارتي نميكنم و يك دعاي شما براي ما، ميلياردها تومان ميارزد و من به خودم چنين اجازهاي نميدهم كه بگويم فلان آقا و فلان آقا اجازه دادهاند و بعد هم آن آقايان با بيوت مراجع عظام تقليد تماس ميگيرند و آنها هم ميگويند ما همچنين اجازهاي نداديم؛ ما نميخواهيم وارد اين غوغا شويم. ما نه تنها اين شبكهها را رقيب خود نميدانيم، بلكه قسم به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)! اگر صد شبكه شيعي هم داشته باشيم، براي ما كم است. يعني الآن در برابر وهابيت، هر چه شبكههاي شيعي زيادتر باشد، بهتر است. ولي شبكهاي باشد كه: كونوا لنا زينا و لا تكونا علينا شينا. الأمالي للشيخ الصدوق، ص 484 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 12، ص 8 بايد موجب زينت أهل بيت (عليهم السلام) باشيم، نه اينكه مايه ننگ آنها باشيم. ملاك براي ما نظر آقايان مراجع عظام تقليد است. همين آقايي كه صحبت كرد، چندي قبل به من زنگ زد و گفت: «چرا شما در فلان شبكه صحبت نميكنيد». من هم گفتم: «اگر شما از يكي از آقايان مراجع عظام تقليد كاغذي بياوريد كه در آن نوشته باشد صحبت كردن در فلان شبكه اشكالي ندارد. من هم هر هفته، يك شب يا دو شب در آنجا برنامه زنده إجراء ميكنم». از اين چند نفري كه به عنوان مرجع مشهور هستند، مانند حضرت آيت الله العظمي سيستاني، حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني، حضرت آيت الله العظمي شبيري زنجاني، حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني و حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي، يك فتوايي بياوريد كه همكاري با فلان شبكه اشكالي ندارد. والله! تالله! من خالصانه ميآيم همكاري ميكنم. ولي ما با هر كدام از مراجع عظام تقليد كه صحبت كرديم، ما را نهي كردند. * * * * * * * سؤال 4 : 1. چند روز پيش به صورت اتفاقي شبكه نور را نگاه ميكردم و يك آقاي كارشناسي صحبت ميكرد كه خيلي هيجان زده بود. خطاب به أهل تشيع ميگفت: چرا شما به عايشه بياحترامي ميكنيد؟ عايشه را حضرت رسول (صلي الله عليه و سلم) خواستگاري كردهاند و كلام خواستگاري ايشان از طرف خدا بوده و حضرت رسول (صلي الله عليه و سلم) حرفي را بدون اذن خدا بر زبان نميآورند. اين آقا كه اينقدر ادعا ميكند رسول الله (صلي الله عليه و آله) بدون اذن خدا حرفي را بر زبانش جاري نميكند، چرا پس راجع به اين حديث قرطاس اين موضوع را قبول نميكنند و گفتند كه حضرت در بستر بيماري هستند؟ 2. يكي ديگر از چيزهايي كه ايشان به كنايه ميگفت، اين بود كه شما قبل از جلسه آنها از روي دلسوزي گفتيد: الآن عصر اينترنت است و بياييد تحقيق بكنيد و گمراه نشويد. و ايشان همين را به طعنه گرفته بود: مگر ميشود با اينترنت، آدم از دينش دست بكشد. آقاي محترم! من كه الآن صحبت ميكنم، نزديك به 30 نفر از أهل سنت حنفي، چند سال است كه نانخور و كارگر ما هستند. ما منتظريم كه شما به دعوت استاد حسيني قزويني لبيك بگوييد و بياييد بنشينيد صحبتهايتان را بكنيد. شايد شما كارشناس فهميدهاي بوديد و اينهمه سند داشتيد و ما به سمت شما آمديم. الآن اين كارگران ما كه أهل سنت هستند، باور كنيد از وقتي كه ما با اين شبكه آشنا شديم و اين شبكه را براي آنها پخش ميكنيم، همهشان خجالتزده هستند و ميگويند چرا بزرگان ما نميآيند بنشينند صحبت كنند؟ جواب 4 : 1. سؤال زيبايي است كه اين آقايان بايد جواب بدهند. در اين رابطه قبلاً هم گفتهايم كه عايشه قبلاً ازدواج كرده بود و شوهر داشت و با آمدن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، أبو بكر، طلاق عايشه را از شوهر قبلياش گرفت و با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ازدواج كرد. اينكه به إذن الله تبارك و تعالي بوده است يا نه، ما نميدانيم قضيهاش چيست؟ ما إن شاء الله اين سؤالاتي را كه به صورت كوتاه جواب ميدهيم، چون فرصت كم است، در جلسات آينده به صورت مفصل جواب خواهيم داد. 2. ما بارها گفتهايم با تكتك كارشناسان اين شبكه، گرچه در آن حدّ نيستند، ولي چون به عنوان كارشناس در اين شبكه مطرح هستند، آمادگي گفتوگو و مناظره را داريم و هيچ شرط و شروطي نداريم غير از اينكه بحث سياسي نكنند و اهانت هم نكنند. اگر اين دو شرط را زياد ميبينند، باز هم ما حاضريم بحث سياسي هم بكنند و اهانت هم بكنند، ولي بيايند. اگر هم هزار فحش به ما بدهند، يك فحش هم از ما نخواهند شنيد. ولي به ميدان بياييد و با همديگر بحث و صحبت كنيم تا بينندگان خودشان و بينندگان ما قضاوت و داوري كنند كه حق با كيست؟ ما معتقديم كه حق با حضرت علي (عليه السلام) است. * * * * * * * سؤال 5 : 1. أهل تشيع با اين ادعايي كه دارند و ميگويند ما از يك منبع و يك مرجع، دين و مذهبمان را گرفتهايم، چرا در مسائل فقهي و عقيدتي خود از مراجع متعددي تقليد ميكنند؟ درست است كه ما أهل سنت چهار مذهب هستيم، هر چهار مذهب ما و اساس مذهب ما برميگردد به قرآن و حديث و إجماع و قياس. كل مسائل ما هم برميگردد به قرآن و سنت. درست است كه ما در فضائل اختلافاتي با هم داريم، ولي در اصل و اساس دين هيچ اختلافي با هم نداريم. 2. در مورد حديثي كه شما توضيح داديد كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرمودهاند: أمت من 73 فرقه ميشوند و همه به جهنم ميروند، به جز يك فرقه. اين را از منابع أهل سنت نقل كرديد. لطف كنيد ادامه اين حديث را بخوانيد. 3. من اسم چند نفر از علماء تشيع را در برنامه قبل گرفتم و گفتم اين آقايان آمدهاند و تغيير كردند و سني شدهاند و شما آنها را ردّ كرديد؛ مانند آيت الله برقعي و استاد علي قلمداران. اينها منابع دارند و كتاب از اينها موجود است؛ مثل آقاي حجت الإسلام مرتضي رادمهر تهراني و آقاي عليرضا تهراني و استاد صادق كرمي استاد دانشگاه تهران و خيلي كسان ديگر. جواب 5 : 1. يك نفر از چند نفر تقليد نميكند. بعضيها نظر حضرت آيت الله العظمي سيستاني ميپسندند و از او تقليد ميكنند و بعضيها نظر حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني يا حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي يا حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني يا حضرت آيت الله العظمي شبيري زنجاني يا حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) يا حضرت آيت الله العظمي اراكي (ره) يا ديگر مراجع عظام تقليد را ميپسندند و از آنها تقليد ميكنند. در اول تمام رسالهها هم چگونگي راه تشخيص يك مرجع و راه تشخيص أعلميت مرجع بيان شده است. گروهي از شما أهل سنت هم از آقاي مالك تقليد ميكنيد و گروهي از آقاي أبو حنيفه و گروهي از آقاي احمد بن حنبل و گروهي هم از آقاي شافعي و اينها تقريباً 1350 سال قبل از دنيا رفتهاند. چرا شما از آنها تقليد ميكنيد؟ شما كه ميگوييد ما أهل سنت با هم هيچ اختلافي نداريم و همه قائل به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و قرآن هستيم. مگر آقايان مراجع عظام تقليد ما غير از كتاب و سنت عمل ميكنند؟ اينها هم به كتاب و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و قول ائمه (عليهم السلام) عمل ميكنند. در ميان خود آقايان أهل سنت ببينيد كه چه غوغايي است! آقاي أبو حاتم كه از او به «المحدث الإمام» تعبير ميكنند، ميگويد: من لم يكن حنبليا فليس بمسلم. هر كس حنبلي نباشد، مسلمان نيست. تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 3، ص 1187 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 29، ص 303 يعني شافعيها و حنفيها و مالكيها مسلمان نيستند. از آن طرف هم آقاي أبو بكر مقري ميگويد: تمام حنبليها كافر هستند. شذرات الذهب، ج 3، ص 252 آقاي أبو اسحاق شيرازي، امام شافعيها ميگويد: هر كس كه اشعري نيست، كافر است. يعني تمام معتزليها كافر هستند و أكثر أهل سنت ايران و حنفيها كه ماتريدي هستند، كافر هستند. شرح لمعه، ج 1، ص 111 آقاي عبد الله انصاري هم اشعريها را لعنت ميكند. مختصر طبقات الحنابلة للشطي، ص 7 از اينگونه قضايا بسيار در كتابهاي أهل سنت آمده است كه يك فرقه، فرقه ديگر را تكفير ميكرد و آن فرقه هم اين فرقه را تكفير ميكرد. آقاي محمد بن موسي حنفي ميگويد: لو كان لي أمر لاخذت الجزية من الشافعية. اگر من قدرت داشتم، از تمام شافعيها جزيه ميگرفتم. ميزان الإعتدال للذهبي، ج 4، ص 51 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 5، ص 402 يعني شافعيها را أهل كتاب ميدانم و مسلمان نميدانم و مانند يهود و نصاري هستند. از آن طرف هم آقاي بروي، فقيه شافعي ميگويد: لو كان لي أمر لوضعت علي الحنابلة الجزية. اگر براي من امكان داشت، از تمام حنبليها (به عنوان يهود و نصاري) جزيه ميگيرم. العبر في خبر من غبر للذهبي، ج 3، ص 52 ـ شذرات الذهب، ج 4، ص 224 اينها اختلافاتي است كه در كتابهاي أهل سنت به وفور آمده است. اين فرقه، آن فرقه را تكفير ميكند و آن فرقه هم اين فرقه را تكفير ميكند. آن وقت اين آقا ميفرمايد كه ما أهل سنت هيچ مشكلي نداريم و همديگر را قبول داريم و به كتاب و سنت و قياس عمل ميكنيم. اين قياس از كجا آمده است؟ آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است به قياس عمل كنيد؟ آيا صحابه به قياس عمل ميكردند؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: ستفترق أمتي علي بضع و سبعين فرقة، أعظمها فرقة يقيسون الأمور برأيهم، فيحرمون الحلال و يحللون الحرام. أمت من به هفتاد و اندي فرقه تبديل ميشوند و اكثريت اينها كه أهل هلاكت هستند، دستهاي هستند كه با رأي خودشان در أمورشان به قياس عمل ميكنند و بر اساس آن، حلال را حرام ميكنند و حرام را حلال ميكنند. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 547 و ج 4، ص 430 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 1، ص 179 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 18، ص 51 ـ جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج 2، ص 76 ـ الإحكام لإبن حزم، ج 8، ص 1068 ـ تاريخ البغداد للخطيب البغدادي، ج 13، ص 309 و 310 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 62، ص 151 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 94 آقاي حاكم نيشابوري اين حديث را ميآورد و ميگويد: هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين و لم يخرجاه. اين روايت بنابر شرايط صحيح بخاري و صحيح مسلم صحيح است، ولي آنها اين حديث را نياوردهاند. حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني در كتاب لمحات، صفحه 45 ميفرمايد: و لا يخفي أن معظم أهل السنة و الجماعة هم أهل الرأي و القياس. 2. بله، ادامه اين حديث را هم ميگوييم. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: ما أنا عليه اليوم و أصحابي. آنچه كه امروز، من و أصحابم بر آن عقيده هستيم، هر كس بر عقيده امروز من و أصحابم بماند، أهل نجات است. يعني هر كس بر آن عقيدهاي باشد كه من و صحابهام امروز بر آن عقيده هستيم، أهل نجات است و آن عقايدي كه فردا صحابه تغيير ميدهند، خير. اين اشارهاي است به حديث حوض كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: بعد از من، أصحاب من مرتد ميشوند. به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گفته شد: أنهم إرتدوا بعدك علي أدبارهم القهقري. صحابه تو بعد از تو مرتد شدند و به زمان جاهليت برگشتند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد كه دستهدسته اينها را به طرف آتش جهنم ميبرند و: فلا أراه يخلص منهم إلا مثل همل النعم. جز تعداد اندكي از اينها نجات پيدا نميكنند. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 7، ص 208، ح 6587، كتاب الرقاق، باب في الحوض 3. آقاي برقعي و قلمداران و طباطبائي در كجا گفتهاند كه ما سني شدهايم؟ بيننده (ادامه بحث): من يك دليل دارم: شما يكي از علماء أهل تشيع را پيدا كنيد كه بگويد حضرت أبو بكر صديق (رضي الله عنه). شما در كل برنامههايتان كه خيلي براي صحابه يا خلفاء راشدين احترام ميگذاريد، ميگوييد جناب أبو بكر، جناب عمر يا جناب عثمان. ولي اين آقا، حتي CDهاي صوتي اين آقا هست كه ميگويد أبو بكر صديق (رضي الله عنه). جواب: اينها در هيچيك از كتابهايشان به هيچوجه ننوشتهاند كه ما سني شدهايم؛ نه آقاي برقعي و نه آقاي قلمداران. حتي خود آقاي طباطبايي كه خلف صالح يا ناصالح اينهاست، من دستخط او را دارم كه رسماً نوشته است: «من نه شيعه هستم و نه سني؛ من مسلمانم»؛ حتي سني بودن را نفي كرده است. اگر بنا بر اين باشد، پس ما هم چون ميگوييم جناب أبو بكر و جناب عمر، دست از تشيع برداشتهايم. اين دليل نيست كه اگر كسي گفت أبو بكر صديق، سني باشد. مرحوم علامه اميني (ره) وقتي ميخواهد از مطاعن أبو بكر بحث كند، إبتداء آنچنان از او تجليل ميكند و ميگويد كه ما نميتوانيم حق او را ضايع كنيم و اول اسلام آورد و هجرت كرد و چنين و چنان كرد كه صحبتهايش به سخن علامه اميني (ره) نميخورد. بعد هم شروع ميكند به كارهاي نادرستي كه أبو بكر انجام داده را يكي پس از ديگري از منابع أهل سنت ميآورد. علامه عسكري (ره) هم هر كجا اسم أبو بكر را ميآورد، «رضي الله عنه» گفته است. پس چون او «رضي الله عنه» گفته است، سني شده است. ما در بعضي از كتابهايمان مانند قصة الحوار الهادي، گاهي حرف «ر» و «ز» قرار دادهايم؛ پس ما هم سني شدهايم. اينها ملاك نيست. بلكه براي اين است كه ما آن ادب خودمان را نسبت به مقدسات طرف مقابل اثبات كنيم. نه آقاي برقعي سني شده بود و نه آقاي قلمداران سني شده بود و نه ديگر آقاياني كه هر روز از آنها نام ميبريد، هيچ كدام از آنها حتي يك جمله هم نگفتهاند كه ما سني شدهايم. اينها انتقاد داشتهاند و حرفهايي ميزدند. آقاي برقعي حدود 35 كتاب نوشته در اثبات حقانيت شيعه و حدود 38 كتاب نوشته عليه شيعه. اينكه عليه شيعه كتاب نوشته، نگفته كه من سني شدهام. * * * * * * * سؤال 6 : 1. حديث استغفار أمير المؤمنين (عليه السلام) را من پرينت گرفتم و 7 صفحه بود. آيا بايد هر شب همه را بخوانيم؟ 2. در مورد حديث قرطاس هم از او سؤال كردم و گفت: اگر شخص رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ميخواست خلافت را مشخص كند، چرا حضرت عباس دوات نياورد؟ چرا أمير المؤمنين (عليه السلام) دوات و قلم نياورد كه بنويسد؟ اگر هم جزء رسالت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بود، چرا چيزي را كه خداوند حكم كرده بر رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، چرا او عمل نكرده است؟ اگر عمل نكرده، دين ناقص است و رسالت كامل نشده است. 3. در مورد توسل، آيا بزرگان أهل سنت مانند أبو حنيفه و إبن تيميه توسل كردهاند يا توسل را قبول دارند؟ جواب 6 : 1. بله، هر 7 صفحه را بايد بخوانيد. مجموعاً حدود 10 دقيقه طول ميكشد. 2. ما اينها را قبلاً جواب داديم. در صحيح بخاري آمده است: منهم من يقول قربوا يكتب لكم النبي صلي الله عليه و سلم كتابا لن تضلوا بعده و منهم من يقول ما قال عمر، فلما أكثروا اللغو و الإختلاف عند النبي صلي الله عليه و سلم. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 7، ص 9 و ج 8، ص 161 اينها اختلاف كردند و بعضي گفتند كه برويم كاغذ و قلم بياوريم و بعضيها همان حرف عمر را زدند و اختلاف افتاد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ديد كه اگر به اين شكل ادامه پيدا كند، درگيري و اختلافات بيشتر ميشود و زد و خورد پيش ميآيد و داد و بيداد به راه مياندازند، فرمود: قوموا عني و لا ينبغي عندي التنازع. بلند شويد از نزد من برويد و اختلاف و درگيري نزد من صحيح نيست. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 1، ص 37 پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اينها را از خانهاش بيرون كرد. قبلاً هم گفتم كه فلسفهاش اين بود كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چنين چيزي را بگويد و حجت را بر همه تمام كند. فردي كه ميگويد: «پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ـ نستجير بالله ـ هذيان ميگويد» و بر خلاف قرآن عمل ميكند كه قرآن ميفرمايد: وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي / إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي سوره نجم / آيه 4ـ3 اينچنين شخصي شايستگي براي منصب خلافت را ندارد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميخواهد آن افراد نا أهلي كه بعداً منصب خلافت را بگيرند و أهليت براي خلافت ندارند را معرفي كند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از اول هم ميدانست كه اينها همچنين مشكلي را ايجاد خواهند كرد. 3. إبن تيميه يك وهابي است و بنيانگزار تفكر وهابيت است. شما نبايد حرف إبن تيميه را ملاك قرار بدهيد. بايد ببينيد كه إبن حجر عسقلاني و ذهبي و إبن حبان درباره توسل چه ميگويند. آقاي إبن حبان در الثقات، جلد 8، صفحه 457 ميگويد: من وقتي در طوس بودم، هر وقتي برايم مشكلي پيش ميآمد، به حرم علي بن موسي الرضا ميرفتم و به او متوسل ميشدم و حاجت ميگرفتم. آقاي إبن خزيمه كه از علماء بزرگ أهل سنت و حنبلي مذهب است و در قرن 4 و 5 هجري بوده است، ميگويد: وقتي مشكلي برايم پيش ميآمد، در بغداد كنار قبر موسي بن جعفر ميرفتم و به او متوسل ميشدم و مشكلم حل ميشد. خود أبو حنيفه ميگويد: من در كنار قبر مالك ميرفتم و متوسل ميشدم و حاجت ميگرفتم. اين قضايايي است كه خود علماء أهل سنت بسيار داشتهاند. إن شاء الله وقتي بحث وهابيت را شروع كرديم، شايد حدود 7 ، 8 جلسه درباره توسل مفصل صحبت خواهيم كرد. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: سيد محمد حسيني -
تاريخ: 18 خرداد 90 - 16:05:06
اگر يک تفکر سالم در مورد تقريب در ايران و جهان وجود داشته باشد همين نظر آيت الله قزويني است نه تفکرات عبد الکريم؟؟؟؟ . |
2 |
نام و نام خانوادگي: امير قرباني کهريزسنگي -
تاريخ: 11 فروردين 92 - 04:19:11
به نام خدا سلام عليکم شما در يکي از ارجاعات خود آورده ايد:(( دلائل الامامة لممحمد بن جرير الطبري الشيعي)) آيا اين آقاي طبري همان نويسنده ي معروف کتب((جامع البيان في تفسير آي القرآن)) و ((تاريخ الرسل و الملوک)) است؟ اگر هست، بالأخره ايشان شيعه هستند يا از اهل تسنن؟ با تشکر {{البته پيش از اين چند سؤال خدمتتان فرستاده بودم که اميدوارم پاسخش را برايم بفرستيد.موفق و مؤيّد باشيد.}} جواب نظر: با سلام دوست گرامي محمد بن جرير طبري مؤلف كتاب دلائل الامامة غير از محمد بن جرير طبري نويسنده تاريخ و تفسير است؛ اولي شيعه و دومي سني است و اين تشابه اسمي موجب اشتباه شده است. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
3 |
نام و نام خانوادگي: عليرضا -
تاريخ: 24 دي 92 - 11:25:04
سلام استاد فرمودن: إن شاء الله وقتي بحث وهابيت را شروع كرديم، شايد حدود 7 ، 8 جلسه درباره توسل مفصل صحبت خواهيم كرد. مي خواستم بدانم ايا اين جلسات تا به امروز انجام شده است ايا در سايت موجود هست يا نه. مي خواستم تحقيق جامعه در اين باره بکنم لطفا تمام مقالات در مورد توسل را در اختيارم قرار دهيد. سپاس. جواب نظر: باسلام
دوست گرامي؛ در مورد توسل به مقالات و مطالب ذيل مراجعه نماييد:
«توسل»
و...
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1) |