* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 07 فروردين 1390 | تعداد بازديد: 2344 | |
پاسخ به شبهات غلوّ 02 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: پاسخ به شبهات غلوّ 02 شبكه جهاني ولايت : 07 / 01 / 1390 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني همانطور كه بينندگان عزيز ما درخواست داشتند تا كليپهايي را از شبكههاي أهل سنت و وهابيت پخش كنيم و آنها را نقد كنيم، امشب هم همين تصميم را داريم. اين كليپها را ميبينيم و به شبهات آنها پاسخ ميدهيم. پخش كليپ 01 حيرت آور اين است كه شما فقط همين دنيا نيست كه، من ميگويم اينها در حالت عادي نبودند اين حديثها را ساختند و يقين دارم در حالت عادي نبودند، تحت تأثير مواد مخدر بودند. در روز قيامت هم شما الله را هيچكاره كردهايد. يعني كمكم به اوج رسيديد. الله را برديد عقب و قيامت هم ميگوييد حساب مردم را، كتابهاي شما نوشته است، منكر نميتوانيد بشويد، در دعاهاي شما نوشته است، هر روز ميخوانيد. ميگوييد كه در روز قيامت هم حساب مردم را امامان ميرسند. يعني دنيا را كه داديد به امامان، آخرت را هم ول نكرديد، براي خدا نماند. ميگوييد كه حساب مردم را آنها ميرسند. به اين هم إكتفاء نكرديد، حساب يزيد را حسين مثلاً ميرسد، فكر كنيد جاي خدا نشسته است، استغفر الله. به اين هم إكتفاء نكرديد، گفتيد كه جهنم و بهشت را حضرت علي تقسيم ميكند. يك لقبي كه به حضرت علي داديد، همين است كه تقسيم كننده جهنم و بهشت است. مدعي شديد كه حضرت رسول فرموده است كه دروغي از اين بالاتر من نشنيدم. پس ديگر براي خدا چه ماند! شما به من بگوييد. [پايان كليپ] آقاي محسني اين كليپ را همه بينندگان عزيز ديدند و شنيدند كه چه نسبتهاي تندي را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دادند و فرمودند چه دروغي بالاتر از اين كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) همچنين حرفي درباره حضرت علي (عليه السلام) زده باشد در مورد «قسيم النار و الجنة»! اينها ميگويند شيعيان، بهشت و جهنم را به دست ائمه (عليهم السلام) دادهاند و پل صراط را به أمير المؤمنين (عليه السلام) دادهاند كه تقسيم كننده بهشت و جهنم است. درباره اين مطالب توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني اين آقا اين تعبير را دارد: دروغي از اين بالاتر من نشنيدم. اگر در اين زمينه شما جاهل هستيد و نميدانيد و سواد نداريد و مطالعه نميكنيد و از كتابهاي خودتان خبر نداريد، گناه شيعه چيست؟! شما تاوان جهل و ناداني و بيسوادي خودتان را از جيب شيعه ميپردازيد؟! «أمن الإنصاف يابن الطلقاء؟!». نكته اول: در اينكه أمير المؤمنين (عليه السلام) «قسيم النار و الجنة» است، هيچ شك و شبههاي نيست و در كتابهاي شما به صورت وفور نقل شده است. خود آقاي قاضي عياض به صراحت اين مباحث را مطرح كرده است و در كتاب الشفا بتعريف حقوق المصطفي، جلد 1، صفحه 338 از إخبار نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) از مغيّبات صحبت ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از مطالب غيبي خبر داده و چند مورد را ذكر ميكند: و أخبر بملك بني أمية و ولاية معاوية و وصاه و اتخاذ بني أمية مال الله دولا و خروج ولد العباس بالرايات السود و ملكهم أضعاف ما ملكوا و خروج المهدي و ما ينال أهل بيته و تقتيلهم و تشريدهم و قتل علي و أن أشقاها الذي يخضب هذه من هذه أي لحيته من رأسه و أنه قسيم النار، يدخل أولياؤه الجنة و أعداؤه النار. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از سلطنت بني أميه خبر داده ... و از اينكه أمير المؤمنين را شقيترين انسانها به قتل ميرساند خبر داده و همچنين خبر داده است كه أمير المؤمنين تقسيم كننده بهشت و جهنم است و دوستانش را وارد بهشت ميكند و دشمنانش را وارد آتش جهنم ميكند. نكته دوم: حتي اين قضيه «قسيم النار و الجنة» در كتاب لغت هم آمده است. من بارها گفتهام كه اگر مطلبي وارد فرهنگ مردم نشود، وارد كتابهاي لغت نميشود و وقتي مطلبي در كتابهاي لغت بيايد، يعني آن مطلب مشهور بوده و عموم مردم با آن أنس دارند. النهاية في غريب الحديث لإبن الأثير، ج 4، ص 61 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج 12، ص 479 ـ تاج العروس للزبيدي، ج 17، ص 569 ـ الفايق في غريب الحديث لجار الله الزمخشري، ج 3، ص 97 نكته سوم: آقاي إبن حجر مكي در كتاب الصواعق المحرقة، جلد 2، صفحه 369، چاپ جديد كه در ردّ شيعه نوشته است، ميگويد: علي در قضيه شوراي 6 نفره عمر بن خطاب، خطاب به آن 5 نفر، از جمله فضائلي كه در آنجا مطرح كرد و شايستگي خودش را براي تصدي خلافت و عدم شايستگي ديگران را مطرح كرد، اين بود كه فرمود: فأنشد كم بالله! هل فيكم أحد قال له رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) «أنت قسيم النار و الجنة» غيري؟ قالوا: أللهم لا. شما را به خدا قسم ميدهم! آيا در ميان شما، غير از من، كسي هست كه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) در مورد او گفته باشد: «تو تقسيم كننده بهشت و جهنم هستي»؟ گفتند: به خدا قسم! نه. سپس آقاي إبن حجر مكي ميگويد: اين همان عبارتي است كه از علي بن موسي الرضا هم وارد شده است كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به علي فرمود: يا علي! أنت قسيم الجنة و النار، فيوم القيامة تقول للنار: هذا لي و هذا لك. اي علي! تو تقسيم كننده بهشت و جهنم هستي. در روز قيامت هم به جهنم ميگويي: اين (شخص كه از دوستان من است) براي من است (و بايد به بهشت برود) و اين (شخص كه از دشمنان من است) براي تو است (و بايد به جهنم برود). نكته چهارم: جالب اينكه آقاي گنجي شافعي از علماء بزرگ أهل سنت به نقل از محمد بن منصور طوسي ميگويد: كنا عند أحمد بن حنبل، فقال له رجل: يا أبا عبد الله! ما تقول في هذا الحديث الذي يروي: أن عليا قال: «أنا قسيم النار»؟ فقال أحمد: و ما تنكرون من هذا الحديث؟ أليس روينا إن النبي صلي الله عليه و سلم قال لعي: «لا يحبك إلا مؤمن و لا يبغضك إلا منافق (صحيح مسلم، ج 1، ص 61)»؟ قلنا: بلي، قال: فأين المؤمن؟ قلنا: في الجنة، قال: فأين المنافق؟ قلنا: في النار، قال: فعلي قسيم النار. نزد احمد بن حنبل (متوفاي 241 هجري) بوديم و كسي آمد از او پرسيد: نظر شما نسبت به اين روايتي كه نقل ميكنند كه علي بن أبي طالب فرمود: «أنا قسيم النار» چيست؟ گفت: چرا اين حديث را انكار ميكنيد؟ آيا از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نقل نميكنيم كه به علي فرمود: «دوست نميدارد تو را مگر مؤمن و دشمن نميدارد تو را مگر منافق»؟ گفتيم: بله. گفت: پس جاي مؤمن كجاست؟ گفتيم: در بهشت. گفت: پس جاي منافق كجاست؟ گفتيم: در جهنم. گفت: پس علي تقسيم كننده بهشت و جهنم است. كفاية الطالب للكنجي الشافعي، ص 72 البته اين روايت «أنا قسيم النار» را افراد متعددي نيز نقل كردهاند: الطبقات الحنابلة لأبي يعلي الحنبلي، ج 1، ص 320، چاپ قاهره ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 298 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 13، ص 151 ـ المناقب للخوارزمي، ص 294 نكته پنجم: جداي از اين روايت، ما از جناب آقاي سجودي سؤال ميكنيم: آقاي خطيب بغدادي كه از استوانههاي علمي أهل سنت است، نقل ميكند از أنس بن مالك، خادم و صحابه رسول الله (صلي الله عليه و آله) كه ميگفت: شنيدم از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) كه فرمود: إن علي الصراط لعقبة لا يجوزها أحد إلا بجواز من علي بن أبي طالب. در پل صراط، عقبههايي هست كه كسي از آنها عبور نميكند، مگر كسي كه از علي بن أبي طالب مجوّز داشته باشد. تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 10، ص 355 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 44، ص 254 اگر آقاي سجودي اين روايات را نديده و سوادش را ندارد يا أهل مطالعه نيست، ما چه كنيم؟! إبن حجر مكي در الصواعق المحرقة، صفحه 195، چاپ مصر از أبو بكر خليفه اول نقل ميكند: سمعت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) قال: لا يجوز أحد الصراط إلا من كتب له علي الجواز. شنيدم از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) كه فرمود: كسي از صراط عبور نميكند، مگر اينكه علي براي او جواز عبور نوشته باشد. نكته ششم: جالب اين است كه در ذيل آيه شريفه: أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ سوره ق / آيه 24 در كتابهاي متعدد أهل سنت نقل كردهاند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: يقول الله تعالي يوم القيامة لي و لعلي بن أبي طالب: أدخلا الجنة من آحبكما و أدخلا النار من أبغضكما، فيجلس علي علي شفير جهنم فيقول لها: هذا لي و هذا لك و هو قوله: «أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ» خداوند خطاب ميكند به من و علي بن أبي طالب و ميگويد: هر كسي را كه شما دو نفر را دوست دارد به بهشت ببريد و هر كس شما را دشمن ميدارد، به جهنم ببريد. علي در كنار درب آتش جهنم مينشيند و ميگويد: اين (شخص كه از دوستان من است) براي من است (و بايد به بهشت برود) و اين (شخص كه از دشمنان من است) براي تو است (و بايد به جهنم برود). شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 2، ص 264 ـ جامع مسانيد أبي حنيفة للخوارزمي، ج 2، ص 284 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص 325 با توجه به اين روايات، اين آقايي كه ميگويد: دروغي از اين بالاتر من نشنيدم. براي اين روايات چه جوابي دارد؟ * * * * * * * آقاي محسني آيا مشابه اين أحاديث در مورد خلفاء آمده است؟ استاد حسيني قزويني روايت اول: من روايتي را ميخوانم و قضاوت را بر عهده بينندگان عزيز ميگذارم. آقاي إبن حبّان كه از استوانههاي علمي أهل سنت است، روايتي را با سند نقل ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: إذا كان يوم القيامة نادي مناد من تحت العرش ألا هاتوا أصحاب محمد، فيؤتي بأبي بكر الصديق و عمر بن الخطاب و عثمان بن عفان و علي بن أبي طالب، قال: فيقال لأبي بكر: قف علي باب الجنة، فأدخل من شئت برحمة الله و ادرأ من شئت بعلم الله و يقال لعمر: قف علي الميزان، فثقل من شئت برحمة الله و خفض من شئت بعلم الله و يعطي عثمان من الشجرة التي غرسها الله في الجنة و يقال له: ذد الناس عن الحوض ... . وقتي روز قيامت شد، منادي از زير عرش ندا ميكند: برويد أصحاب محمد را بياورد. أبو بكر صديق و عمر بن خطاب و عثمان بن عفان و علي بن أبي طالب آورده ميشوند. به أبو بكر گفته ميشود: بر درب بهشت بايست و هر كس را دوست داري وارد بهشت كن و هر كس را دوست نداري وارد آتش جهنم كن ... . كتاب المجروحين لإبن حبان، ج 1، ص 145 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 44، ص 191 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج 1، ص 40 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 71 ايشان كه ميگويد: كتابهاي شما نوشته است، منكر نميتوانيد بشويد. اين روايت هم در كتابهاي شما آمده است. اگر بنا باشد هر چيزي كه در كتابها نوشته شده باشد ملاك باشد، شما هم آمدهايد دروغي به اين بزرگي و حديثي جعلي را كه حتي خود إبن حبان هم ميگويد اين روايت جعلي است و هيچ اصلي ندارد، آوردهايد. إبن حبان از موقعيت علمي و عبادي بزرگان أهل سنت خبر دارد و ميداند قضيه چيست كه ميگويد اين روايت جعلي است. جناب آقاي سجودي! اين روايت هم در كتابهاي شما آمده است. روايت دوم: آقاي إبن عساكر روايتي را نقل ميكند در رابطه با شرح حال يكي از بزرگان أهل سنت به نام حبيب و ميگويد: جاء رجل إلي حبيب من أهل خراسان يريد مكة، فقال: يا شيخ! أشتر لي دارا و دفع إليه مالا و خرج إلي مكة، فأخذ حبيب المال فتصدق بها، فقدم عليه الرجل فقال: يا أبا عبد الله! إذهب بي إلي الدار التي إشتريتها فأرنيها، فقال له حبيب: إنك لا تراها اليوم و لكن إذا مت فستراها، فقال الخراساني: أكتب إلي عهدتها حتي أذهب بها معي إلي خراسان، فكتب له حبيب: «بسم الله الرحمن الرحيم، هذا ما اشتري حبيب من ربه قصرا في الجنة طوله كذا و كذا و ارتفاعه كذا و كذا في الجنة»، ثم ختم الكتاب و دفعه إليه ... . شخصي كه قصد سفر به مكه را داشت، نزد حبيب آمد و پولي را به او داد تا براي او خانهاي بخرد و سپس آن شخص به مكه رفت. حبيب هم آن پول را گرفت و صدقه داد. وقتي آن شخص از مكه برگشت، به حبيب گفت: آنه خانهاي را كه برايم خريدهاي نشانم بده. حبيب گفت: تو آن خانه را امروز نميبيني و وقتي از دنيا رفتي، آن را خواهي ديد (يعني با صدقه دادن، خانهاي در بهشت برايت خريدهام). آن شخص گفت: برايم سند بنويس تا با آن به شهرم برگردم. حبيب هم براي او سند نوشت: «بسم الله الرحمن الرحيم. اين قصري است در بهشت كه حبيب از خدايش خريده است به طول و ارتفاع چنين و چنان»، ... . تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 12، ص 53 و 54 ببينيد! اين آقايان خانههاي بهشتي را هم تقسيم كردهاند و بزرگانشان خانههاي بهشتي ميفروشند. آقاي سجودي! اينها هيچ اشكالي ندارد اگر كسي بيايد از خداوند بهشت را بخرد، همانند كاري كه آقايان مسيحيان ميكنند و ميگويند شما هر گناهي را بكن، وقتي نزد كشيش بروي، همه گناهانت را با پول ميخرند تا پروندهات پاك شوي. جالب اينكه يك نفر ديد در يكي از اين كشورهاي اروپايي، يك كشيش پول از مردم ميگيرد و قبالهاي از بهشت به مردم ميدهد. او هم نزد كشيش رفت و گفت: «من ميخواهم تمام جهنم را بخرم تا هر كسي را خواستم راه بدهم و هر كسي را نخواستم راه ندهم». پول كلاني به آن كشيش داد و آن كشيش هم يك قبالهاي نوشت و مُهر كليسا را بر آن زد و ششدانگ جهنم را به ايشان فروخت. او هم آمد در ميان مردم و گفت: «اي مردم! هر چقدر ميخواهيد گناه بكنيد. من تمام جهنم را خريدم و اين هم قبالهاي است كه از كشيش گرفتم. هيچ كس را به آنجا راه نميدهم». اين كشيش هم ديد كه كسي براي خريدن بهشت نميآيد و بازارش كساد شد. بعد هم فهميد كه آن شخص به ايشان كلك زده است و جهنم را خريده است و مردم خيالشان راحت شده است كه ديگر به جهنم نميروند. در آنجا جاي حبيب خالي بود تا برود تمام جهنم را بخرد تا فكر و خيال اين حضرات آسوده باشد. من كان بيته من الزجاج، فلا يرمي الناس بالحجارة. كسي كه خانهاش از شيشه است، به طرف مردم سنگ پرتاب نميكند. چون وقتي شما به طرف كسي سنگ پرتاب كنيد، او هم به طرف خانه شيشهاي شما سنگ پرتاب ميكند و خانه شما ويران ميشود. لطف كنيد در شبكهتان در رابطه با مباحث خودتان، تفسير أهل سنت و فقه أهل سنت براي مردم توضيح بدهيد. آنها واقعاً گرفتار هستند در كشورهاي مختلف؛ حتي در خود ايران و كشورهاي آسياي ميانه، مسائلشان را نميدانند و مسائل نماز و غسل را بيان كنيد يا بياييد فضائل خلفاء خود را بيان كنيد. ولي اينكه شما ميآييد پا در كفش شيعه ميگذاريد و متكبرانه به صندلي تكيه ميدهيد و چنين و چنان ميگوييد و عليه معتقدات شيعه حرف ميزنيد، اين را هم بدانيد كه خداوند افرادي را وادار ميكند تا شما را مفتضح كند. روايت سوم: من از عزيزان أهل سنت عذر ميخواهم، مخصوصاً از كساني كه به احمد بن حنبل ارادت دارند. ما مجبوريم بعضي از مسائل را مطرح كنيم. شما خودتان سنگي به دهان اين آقا بزنيد تا مقداري آرام بگيرد تا ما هم مجبور نشويم روي بعضي از خط قرمزها وارد شويم. وقتي اينها ميآيند خط قرمزهاي شيعه را اينچنين مورد هجمه قرار ميدهند، ديگر براي ما خط قرمزي در دفاع از أهل بيت (عليهم السلام) مفهوم ندارد. ولي ما نه فحش ميدهيم و نه اهانت و جسارت ميكنيم و با احترام تعبير ميكنيم و آنچه را كه در كتابهاي شما هست مطرح ميكنيم. مسائلي را مطرح ميكنيم كه علماء شما جرأت بيان آن را ندارند و اگر مطرح كنند، كسي سراغ آنها نميرود و اطرافشان خلوت ميشود. آقاي إبن جوزي كه از شخصيتهاي برجسته شماست، در كتاب مناقب احمد بن حنبل، صفحه 190ميگويد: يك نفر از درياي هند آمد به بغداد و خدمت جناب احمد بن حنبل آمد و يك پيام خيلي ويژهاي داشت براي ايشان. احمد بن حنبل گفت: پيامت چيست؟ گفت: ما در درياي هند بوديم و براي تجارت ميرفتيم و كشتي ما غرق شد و يكدفعه ديديم كه دو نفر سواره در وسط دريا به من گفتند: اگر ميخواهيد شما را نجات بدهيم، يك شرط دارد كه از طرف ما به احمد بن حنبل سلام برسانيد. گفتم: احمد بن حنبل كيست؟ گفتند: يكي از علماء و رهبران اسلامي در بغداد است. گفتم: شما چه كسي هستيد؟ گفتند: من حضرت الياس هستم و ايشان هم يكي از ملائكه مقرب خداوند است كه بر درياي هند موكل است. من هم قول دادم كه سلام آنها را به شما برسانم و ما را نجات دادند. الآن هم آمدهام سلام حضرت الياس و آن ملك را به شما برسانم. اينها هيچ اشكالي ندارد! روايت چهارم: جناب آقاي آقاي ماجيشون كه از علماء بزرگ أهل سنت است و از روات صحيح مسلم و سنن أبو داود و صحيح ترمذي و سنن إبن ماجه است و از نظر اعتبار و وثاقت، خيلي جايگاه بالايي دارد، آقاي إبن حجر عسقلاني و مزي و إبن خلّكان قضيهاي را از او نقل ميكنند و اين قضيه را به عنوان يك قضيه قطعي آوردهاند: پسر إبن ماجشون ميگويد: عرج بروح أبي الماجشون، فوضعناه علي سرير الغسل و قلنا للناس: نروح به. فدخل غاسل إليه يغسله فرأي عرقا يتحرك من أسفل قدمه فاقبل علينا، فقال: أري عرقا يتحرك و لا أري أن أعجل عليه. فاعتللنا علي الناس و قلنا: نغدوا لم يتهيأ أمرنا علي ما أردنا فأصبحنا و غدا عليه الغاسل و جاء الناس، فرأي العرق علي حاله، فاعتذرنا إلي الناس بالأمر الذي رأيناه، فمكث ثلاثا علي حاله، ثم إنه نشع بعد ذلك، فاستوي جالسا، فقال: ائتوني بسويق، فأتي به، فشربه، فقلنا له: خبرنا مما رأيت، قال: نعم، إنه عرج بروحي، فصعد بي الملك حتي أتي سماء الدنيا فاستفتح ففتح له، ثم هكذا في السماوات حتي انتهي إلي السماء السابعة، فقيل له: من معك؟ قال: الماجشون. فقيل له: لم يأن له بقي من عمره كذا و كذا سنة و كذا و كذا شهرا و كذا و كذا يوما و كذا و كذا ساعة، ثم هبط فرأيت النبي صلي الله عليه و سلم و رأيت أبا بكر عن يمينه و عمر عن يساره و رأيت عمر إبن عبد العزيز بين يديه، فقلت للذي معي: من هذا؟ قال: أو ما تعرفه؟ قلت: إني أحببت أن أستثبت. قال: هذا عمر بن عبد العزيز: قلت: إنه لقريب المقعد من رسول الله صلي الله عليه و سلم. قال: إنه عمل بالحق في زمن الجور و إنهما عملا بالحق في زمن الحق. پدرم ماجشون از دنيا رفته بود و ميخواستيم غسلش بدهيم كه ديديم رگهاي پايش حركت ميكند. غسل دادن را به تأخير انداختيم تا رگهايش درست شود. سه شبانهروز به همان شكل ماند و رگهاي پايش حركت ميكرد. بعد از سه روز به حالت عادي برگشت و پدرم بلند شد نشست و گفت: شربتي براي من بياوريد. شربتي آوردند و او خورد. به او گفتيم: از چيزهايي كه ديدي به ما خبر بده. گفت: مَلَكي آمد و مرا به آسمان هفتم بردند. وقتي به آسمان هفتم رسيديم، به آن مَلَك گفته شد: او چه كسي است كه با خود آوردهاي؟ گفت: آقاي ماجشون. به او گفته شد: هنوز از عمر او چند سال و چند ماه و چند روز و چند ساعت مانده است (يعني اشتباهاً قبض روح شده است) و ما را برگرداندند. هنگام برگشتن، نبي (صلي الله عليه و سلم) را ديدم كه أبو بكر در سمت راستش و عمر در سمت چپش و عمر بن عبد العزيز هم جلوي آن حضرت بود. به كسي كه با من بود گفتم: كسي كه جلوي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نشسته است، كيست؟ گفت: آيا او را نميشناسي؟ او عمر بن عبد العزيز است كه در دوران جور و ستم، به حق عمل كرده است و أبو بكر و عمر در دوران حق، به حق عمل كردند. تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 11، ص 341، شماره 650 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 32، ص 338، شماره 7090 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 7، ص 506 ـ وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان لإبن خلكان، ج 6، ص 376 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج 28، ص 67 جناب آقاي سجودي! زدي ضربتي، ضربتي نوش كن. جالب اين است كه آقاي إبن حجر عسقلاني وقتي شرح حال آقاي ماجشون را مينويسد، ميگويد: إنما سمي الماجشون لكونه كان يعلم الغناء و يتخذ القيان. آقاي ماجشون را ماجشون ناميدند به اين دليل كه غنا آموزش ميداد و سر و كارش با كنيزكان مغنّي و آوازهخوان بود. تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 11، ص 340، شماره 650 اينكه چه ارتباطي است ميان آموزش دهنده غنا و رفتن به آسمان هفتم، ما نميدانيم! جالب اينكه مرحوم علامه اميني (ره) اين قضيه را در كتاب الغدير نقل ميكند و ميگويد: ما كنت أحسب أن يوجد في الأمة الإسلامية من يتهم الملك الموكل بقبض الأرواح بالجهل بآونة الوفيات و قد وكل به من عند العزيز العليم فقال سبحانه: «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (سجده / 11)». من گمان نميكردم در أمت اسلامي كساني باشند كه ملك الموت را متهم كنند به اينكه جاهلانه و بدون دستور خداوند قبض روح ميكرد! با اينكه خود ملك الموت موكل قبض روح شده است و خداوند ميفرمايد: « بگو: فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده، جان شما را ميگيرد». الغدير للشيخ الأميني، ج 11، ص 135 بنده هم خدمت علامه اميني (ره) عرض ميكنم كه قضايا خيلي بالاتر از اين است و به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گفتهاند: إن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) يهجر. صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 5، ص 76 ـ صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 4، ص 31 شايد اينها بگويند: ـ نستجير بالله ـ خدا هم اشتباه كرده بود و هنوز هنگام وفات آقاي ماجشون نرسيده بوده است. چون در قرآن آمده است كه ملك الموت بدون دستور خداوند، كسي را قبض روح نميكند. پس او از خداوند دستور گرفته بود و خداوند هم ـ نستجير بالله ـ اشتباه كرده بود. جناب آقاي سجودي! اگر ملاك اين است كه در كتابهاي شما نوشتهاند، در كتابهاي معتبر شما با نظر قطعي و بدون اينكه اشكالتراشي بكنند، اين قضيه را نقل ميكنند. روايت پنجم: آقاي إبن جوزي در مناقب احمد بن حنبل، صفحه 606، باب 92 نقل ميكند: عن عبد الله بن أحمد يقول: رأيت أبي في المنام فقلت: ما فعل الله بك؟ قال: غفر لي. قلت: جاءك منكر و نكير؟ قال: نعم، قالا لي: من ربك؟ قلت: سبحان الله أما تستحيان مني؟ فقالا لي: يا أبا عبد الله! أعذرنا بهذا أمرنا. پسر آقاي احمد بن حنبل ميگويد: وقتي پدرم از دنيا رفت، او را در خواب ديدم و گفتم: بعد از مردن، خداوند با تو چه كرد؟ گفت: مرا بخشيد. گفتم: آيا نكير و منكر نيامدند؟ گفت: بله، آمدند و به من گفتند: خدايت كيست؟ گفتم: سبحان الله! آيا شما دو نفر از من خجالت نميكشيد و حيا نميكنيد (كه درباره خدا از من سؤال ميكنيد)؟ نكير و منكر به من گفتند: از تو عذرخواهي ميكنيم، خداوند به ما دستور داده بود كه از تو سؤال كنيم. يعني در حقيقت به خداوند اعتراض ميكند! جناب آقاي سجودي! كساني كه اين روايات را ساختهاند، چه خورده بودند؟ آيا مواد مخدر مصرف كرده بودند؟ آيا نبيذ خورده بودند و جاي جناب خليفه دوم خالي بود كه بيايد شلاق بزند؟ يا نه، از همان شرابي كه جناب معاويه، امام شما ميخورد، خورده بودند و اين روايات را ساختند؟ روايت ششم: جناب شعراني در كتاب الميزان، جلد 1، صفحه 46 ميگويد: لما مات شيخنا شيخ الاسلام الشيخ ناصر الدين اللقاني رآه بعض الصالحين في المنام، فقال له: ما فعل الله بك؟ فقال: لما أجلسني الملكان في القبر ليسألاني، أتاهم الإمام مالك فقال: مثل هذا يحتاج إلي سؤال في إيمانه بالله و رسوله؟ تنحيا عنه! فتنحيا عني. وقتي شيخ الإسلام ناصر الدين لقاني از دنيا رفت، بعضي از صالحين او را در خواب ديدند و به او گفتند: خدا با تو چه كرد؟ كتاب: وقتي نكير و منكر آمدند و مرا نشاندند تا سؤال قبر كنند؟ امام مالك آمد و گفت: آيا از اينچنين شخصي درباره ايمان به خدا و رسولش سؤال ميكنيد؟ از او دور شويد! آن دو هم از من دور شدند. اين هم در كتابهاي شما نوشته شده است و نميتوانيد آن را انكار كنيد. اگر قرار است هر چه در كتابها نوشته شده باشد، ملاك قضاوت باشد، اينها هم در كتابهاي شما نوشته شده است. اميدواريم آقاي سجودي شهامت داشته باشد و نسبت به اين رواياتي كه ذكر كرديم، جواب بدهند. البته از اين روايات زياد داريم و اگر بخواهيم اين لاطائلات را از كتابهاي معتبرشان بخوانيم، مثنوي هفتاد من كاغذ ميشود؛ قضايايي كه بهشت را ميفروشند و هر روز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در خواب ميبينند و خدا را در خواب ميبينند. شايد نزديك به 40 مورد يادداشت كردهام كه علماء أهل سنت ميگويند: «ما هر شب خدا را در خواب ميبينيم و خدا به ما آموزش ميدهد و استاد ما خداست و خدا به ما گفته است كه چرا فلان مذهب را انتخاب كردهايد، فلان مذهب را انتخاب كنيد و ... ». اين آقايان تا اين اندازه جلو رفتهاند كه خدا را ـ نستجير بالله ـ در خواب ميبينند! * * * * * * * آقاي محسني كليپ دوم را پخش ميكنيم تا نسبت به شبهات و پاسخ به آنها بحث كنيم. پخش كليپ 02 حالا ميرسيم به بيت القصير به قول عربها، يعني آن جايي كه منظور من است از تمام اين صحبتهايي كه من در اين چندين جلسه با شما داشتهام، حرفم همين بود: شما با اين غلوّي كه در حق امامان ميكنيد، اين منافات است با لا إله إلا الله. شما با الله، إله قرار دادهايد. ميگوييد لا إله إلا الله، ولكن إله است. ما ميگوييم خدايي نيست، إلهي نيست، مگر الله جل جلاله. اما شما إلٰهاني درست كردهايد كنار الله. بلكه اگر نگويم مساوي با الله، بلكه اگر نگويم بالاتر از الله، چون كه قيامت را هم به دست اينها دادهايد، الله را نشاندهايد، معذرت ميخواهم، يهوديان هم اين عقيده را دارند، الله را بيكاره كردهايد. لا إله إلا الله در اينجا ديگر فايدهاي ندارد. بايد متوجه باشيد خطر خيلي بزرگ است. اين عقيده خيلي خطرناك است. شما متوجه نيستيد. كمكم شما را كشيدند بردند. من رويم با عوام نيست، با علماء است؛ شما هم يك روزي خواهيد مرد، از اين تخت غرور بياييد پايين، از خدا بترسيد، عمر، دارد روزانه خورده ميشود. همراه الله، إله را قرار دادهايد. مگر إله كيست؟ خب سنگ و بت كه إله نيست. همانها همين قدرت ماوراء طبيعي و عجيب را براي بتها قائل بودند كه إله شدند. والله اگر ما انصاف بدهيم بتپرستان اينقدر غلوّ نميكردند كه ما و شما ميكنيم. ما يعني منظورم ما وقتي كه از شما بوديم. با اين عقيده، اميد بهشت داشتن، خواب است و خيال است و جنون است و محال. باور نكنيد با اين عقيده، انسان بتواند به بهشت برود؛ توبه كنيد. [پايان كليپ] آقاي محسني اقوال بزرگان أهل سنت نسبت به غلوّ چيست؟ استاد حسيني قزويني نكته اول: ايشان كه صحبت ميكرد: شما هم يك روزي خواهيد مرد، از اين تخت غرور بياييد پايين. من واقعاً به ياد آن آيه 127 سوره أعراف افتادم كه فرعون و همراهانش ميگفتند حضرت موسي (عليه السلام) آمده است تا در زمين فساد كند و خدايان شما را كنار بزند. وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسي وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ اشراف قوم فرعون به او گفتند: آيا موسي و قومش را رها ميكني كه در زمين فساد كنند و تو و خدايانت را رها سازند. آيا حضرت موسي (عليه السلام) مفسد في الأرض شده است و با خدا مبارزه ميكند. كدام خدا؟ خدايي كه فرعون است و ميگويد: فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي سوره نازعات / آيه 24 حالا هم اين آقايان ما را به كدام الله معرفي ميكنند؟ خدايي كه غير از ريش و عورت، همهچيز دارد؟ خدايي كه سوار بر الاغ ميشود؟ خدايي كه سوار شتر ميشود و براي مراسم حج ميآيد؟ خدايي كه پايش را در آتش جهنم ميگذارد؟ خدايي كه روي عرش مينشيند و 4 انگشت از هر طرف بزرگتر است؟ كدام الله را ميخوانيد؟ لا إله إلا الله يعني به ظاهر لا إله ميگوييد، ولي إلا الله شما همان بت است، بلكه بدتر از بت است. آقايان بتپرستان براي بتها ارزش قائل بودند و اينطور نبود كه بگويند بتهاي ما وارد آتش جهنم ميشود. حتي خود بتپرستان نميگويند كه بت ما رنگ آتش جهنم را ميبيند، ولي شما به صراحت ميگوييد كه خداي ما پايش را داخل آتش جهنم ميگذارد! ما نميدانيم بايد با اين قضايا چه كرد؟ نكته دوم: آقايان مراجعه كنند به كتابهاي همين حضرات وهابيها و بنيانگزاران وهابيت و تئورسينهاي وهابيت مانند إبن تيميه حرّاني (متوفاي 728 هجري) كه كتابي دارد به نام منهاج السنة ـ كه خود آقايان أهل سنتي كه منصف هستند، به اين كتاب ميگويند منهاج البدعة ـ و در جلد 1، صفحه 474 اين تعبير را دارد: الرافضة غلوا في الرسل، بل في الأئمة، حتى إتخذوهم أربابا دون الله و تركوا عبادة الله وحده لا شريك له، ... يعطلون المساجد ... و يعظمون المشاهد ... . رافضه نسبت به پيامبران و ائمهشان غلوّ كردند و آنها را به عنوان خدا گرفتند و عبادت خداوندي كه شريكي ندارد را ترك كردند و مساجد را تعطيل كردند و به مشاهد ائمهشان ميروند. آقاياني كه اين حرفها را ميشنوند، قضاوت كنند كه آيا مساجد شيعه به هنگام نماز مملوّ از جمعيت است، يا حرم ائمه (عليهم السلام)؟ البته حرمين شريفين را إستثناء كنيد. در كشورهاي اسلامي ببينيد كه در اوقات نماز، چه جاهايي مملوّ از جمعيت است؟ آيا مساجد وهابيها يا مساجد شيعيان؟ همچنين در منهاج السنة، جلد 6، صفحه 187 ميگويد: من إدعي الإلهي في علي و هولاء شر من اليهود. شيعيان در مورد علي ـ نستجير بالله ـ ادعاي الوهيت ميكنند و اينها از يهود بدتر هستند. آقاي دهلوي در كتاب تحفة الإثنا عشرية، صفحه 323 و 748 كه فحشنامهاي عليه شيعه است، ميگويد: من غلوّهم إن الله تعالي أخذ الميثاق من الملائكة و الأنبياء علي ولاية الأئمة و طاعتهم ... ، و هذا كفر و زندقة و مخالف للقرآن. از غلوّ شيعيان اين است كه ميگويند خداوند از ملائكه و پيامبران عهد گرفته بر ولايت ائمه و اطاعت از آنها، ... اين كفر و الحاد و مخالف قرآن است. نكته سوم: آقاي محمد بن عبد الوهاب هم همين تعبير را در مجموع مؤلفاتش، جلد 6، صفحه 67 آورده است و نسبت به كساني كه غلوّ ميكنند، ميگويد: هذا كفر، يستتاب، فإن تاب و إلا قتل. اين كفر است و شيعياني كه همچنين عقيدهاي دارند، بايد توبه داده شوند و اگر توبه نكردند، بايد كشته شوند. نكته چهارم: يكي از بزرگان وهابي به نام محمد بن عبد الرحمن عُريفي، امام جماعت مسجدي در رياض در تاريخ 16 / 01 / 1431 هجري، مطابق 02 / 01 / 2010 ميلادي و 21 / 10 / 1388 شمسي، در خطبههاي نماز جمعه گفت: إن مذهب التشيع اساسه المجوسية و أنهم من أهل البدع الذين يرفع بعضهم الأئمة من أهل البيت إلي مراتب النبوة بل الإلهية. اساس مذهب شيعه، مجوسي است و آنها أهل بدعت هستند و ائمه أهل بيت را تا مرتبه نبوت بالا بردهاند، بلكه تا مرتبه الوهيت بالا بردهاند. خلاصه اينكه: هر دَم از اين باغ، بري ميرسد تازهتر از تازهتري ميرسد ما اين شبهه را در همان زمان در مدرسه فيضيه قم پاسخ دادهايم. در طول اين 700 ، 800 سال، بنيانگزار اين اتهام غلوّ، إبن تيميه بوده است و بعد از او هم اين آقايان اين حرفهاي بيپايه و بياساس را هر روز در صحبتهاي خود تكرار ميكنند و اين آقاي كارشناس حرف جديدي را نياورده است. بلكه مقداري عبارتهايش نارساتر است و مسلط به كلام نيست و آنطور كه نقل ميكند، مشخص است كه تسلط زيادي بر اعصابش ندارد. * * * * * * * آقاي محسني نظر بزرگان و علماء شيعه در مورد غلوّ چيست؟ استاد حسيني قزويني معناي غلوّ 1. طريحي مرحوم طريحي (ره) در مجمع البحرين ميگويد: الغلوّ الإطراد. غلوّ به معني زيادهروي است. و الغلاة هم الذين يغالون في علي و يجعلونه ربا. غُلات كساني هستند كه درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) غلوّ ميكنند و او را به مرتبه ربوبيت ميرسانند. مجمع البحرين للشيخ الطريحي، ج 3، ص 328 2. شيخ مفيد (ره) مرحوم شيخ مفيد (ره) هم ميفرمايد: الغلو في اللغة هو التجاوز عن الحد و الخروج عن القصد. غلوّ در لغت به معناي تجاوز كردن از حدّ معين و خروج از هدف نهايي است. تصحيح اعتقادات الإمامية للشيخ المفيد، ص 131 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 25، ص 344 بعد هم اين آيه را ذكر ميكند: يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآَمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَا تَقُولُوا ثَلَاثَةٌ انْتَهُوا خَيْرًا لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ اى اهل كتاب! در دين خود غلو (و زيادهروى) نكنيد و درباره خدا غير از حق نگوئيد. مسيح عيسى بن مريم فقط فرستاده خدا و كلمه (و مخلوق) او است، كه او را به مريم القاء نمود و روحى (شايسته) از طرف او بود، بنابراين ايمان به خدا و پيامبران او بياوريد و نگوئيد (خداوند) سهگانه (أب و إبن و روح القدس) است، (از اين سخن) خوددارى كنيد كه به سود شما نيست، خدا تنها معبود يگانه است، او منزه است كه فرزندى داشته باشد. سوره نساء / آيه 171 3. علامه مجلسي (ره) علامه مجلسي (ره) بهتر از همه وارد شده است و در بحار الأنوار، جلد 25، صفحه 261 يك بابي را اختصاص داده است به نام «نفى الغلو النبي و الأئمة صلوات الله عليه و عليهم و بيان معاني». نظر بزرگان در مورد غُلات 1. شيخ صدوق (ره) مرحوم شيخ صدوق (ره) (متوفاي 381 هجري) كه به دعاي آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) به دنيا آمده است، ميفرمايد: إعتقادنا في الغلاة و المفوضة أنهم كفار بالله تعالى و أنهم أشر من اليهود و النصارى و المجوس و القدرية و الحرورية و من جميع أهل البدع و الأهواء المضلة. اعتقاد ما شيعيان در مورد غُلات و مفوضه اين است كه آنها كافر به خداوند هستند و آنها بدتر از يهود و نصاري و مجوس و قدريه و خوارج هستند و از تمام فرقههاي بدعتگزار و گمراه كننده بدتر هستند. الاعتقادات في دين الإمامية للشيخ الصدوق، ص 97 2. شيخ مفيد (ره) مرحوم شيخ مفيد (ره) (متوفاي 413 هجري) كه استاد سيد مرتضي (ره) است، وقتي به غُلات ميرسد، ميفرمايد: و الغلاة من المتظاهرين بالإسلام هم الذين نسبوا أمير المؤمنين و الأئمة من ذريته (عليهم السلام) إلى الألوهية و النبوة و وصفوهم من الفضل في الدين و الدنيا إلى ما تجاوزوا فيه الحد و خرجوا عن القصد و هم ضلال كفار حكم فيهم أمير المؤمنين (عليه السلام) بالقتل و التحريق بالنار و قضت الأئمة (عليهم السلام) عليهم بالإكفار و الخروج عن الاسلام. غُلات كساني هستند كه تظاهر به اسلام دارند و به أمير المؤمنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) نسبت الوهيت و نبوت ميدهند ... و آنها گمراه و كافر هستند و أمير المؤمنين (عليه السلام) حكم به قتل و آتش زدن آنها داده است و ائمه (عليهم السلام) هم حكم به كافر بودن آنها و خروج از اسلام دادهاند. تصحيح اعتقادات الإمامية للشيخ المفيد، ص 131 3. شيخ طوسي (ره) شيخ طوسي (ره) در الأمالي، صفحه 650 آورده است و روايتي را از امام صادق (عليه السلام) نقل ميكند كه ميفرمايد: احذروا على شبابكم الغلاة لا يفسدونهم، فإن الغلاة شر خلق الله، يصغرون عظمة الله و يدعون الربوبية لعباد الله و الله إن الغلاة شر من اليهود و النصارى و المجوس و است لذين أشركوا. جوانانتان را از غُلات برحذر كنيد تا منحرف نشوند. زيرا غُلات بدترين خلق خدا هستند و عظمت خدا را پايين آوردهاند و براي بندگان خدا ادعاي ربوبيت ميكنند و به خدا قسم! غُلات بدتر از يهود و نصاري و مجوس و مشركين هستند. * * * * * * * آقاي محسني نظر ائمه (عليهم السلام) در مورد غُلات چيست؟ استاد حسيني قزويني من در يك جمله بگويم كه ائمه (عليهم السلام) دل پرخوني از غُلات و مفوضه و مقصره داشتند. غُلات كساني بودند كه در حق ائمه (عليهم السلام) افراط و زيادهروي ميكردند و مفوضه كساني بودند كه خدا را به حاشيه رانده بودند و مقصره هم كساني بودند كه ائمه (عليهم السلام) را در حدّ يك عالم و مجتهد پايين آورده بودند و امروز هم بعضي از اين روشنفكران و ورشكستگان سياسي مانند كديور، اين حرفها را نشخوار ميكنند. إن شاء الله اگر فرصت شد، به حساب اينها هم خواهيم رسيد و به نظر ما، شر اينها بدتر از وهابيت است. براي ما فرقي نميكند، هر كس از اين مسير أهل بيت (عليهم السلام) جدا شود، حتي اگر پدرمان هم باشد، در برابرش ميايستيم و تعارف نداريم و با كسي عقد أخوت نبستهايم و با كسي هم پدركشتگي نداريم. حريم ولايت براي ما مهم است و تشخيصمان براي ما محترم است و مدعي هم نيستيم كه معصوم هستيم. ولي اگر خداي ناكرده طبق تشخيصمان عمل نكنيم، يقين داريم كه سيلي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را خواهيم خورد. چون ائمه (عليهم السلام) مسائل را به قدري براي ما روشن و واضح كردهاند كه جاي شك و ترديد نيست. من چند روايت از معتبرترين كتب روائي شيعه عرض ميكنم: نظر ائمه (عليهم السلام) درباره غلات 1. امام صادق (عليه السلام) امام صادق (عليه السلام) به اسماعيل بن عبد العزيز كه از أصحاب او هست، ميفرمايد: يا إسماعيل بن عبد العزيز! لا ترفعوا البناء فوق طاقته، فينهدم، إجعلونا عبيدا مخلوقين و قولوا فينا ما شئتم فلن تبلغوا. اي إسماعيل بن عبد العزيز! خانه را نبايد زياد بلند كنى كه خراب مىشود، ما را آفريده و مخلوق خدا بدانيد، آنگاه هر چه مايليد در وصف ما بگوئيد؛ يقيناً نميتوانيد آن مقام و موقعيتى را كه ما داريم توصيف كنيد. بصائر الدرجات لمحمد بن الحسن الصفار، ص 261 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 25، ص 279 ـ الثاقب في المناقب لإبن حمزة الطوسي، ص 402 ـ الخرائج و الجرائح لقطب الدين الراوندي، ج 2، ص 735 يعني خط قرمز را رعايت كند و ما را خدا و پيامبر ندانيد، سپس هر چقدر درباره فضائل ما ميخواهيد بگوييد. مرحوم صفار (ره) دو طريق براي اين روايت آورده است و يكي از آنها كاملاً صحيح و معتبر است. 2. أمير المؤمنين (عليه السلام) مرحوم شيخ صدوق (ره) در كتاب الخصال، در حديث اربعمائة ـ كه حضرت آيت الله العظمي شبيري زنجاني بارها ميفرمود اين حديث كاملاً صحيح و معتبر است ـ به نقل از أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: إياكم و الغلو فينا، قولوا إنا عبيد مربوبون و قولوا في فضلنا ما شئتم. مبادا درباره ما غلو كنيد! بگوييد ما بندگانى هستيم كه تربيت شده خدا هستيم و سپس در فضيلت ما هر چه ميخواهيد بگوييد. الخصال للشيخ الصدوق، ص 614 3. امام صادق (عليه السلام) امام صادق (عليه السلام) فرمود: إنا والله! عباد مخلوقون، لي رب أعبده، إن لم أعبده عذبني بالنار ... إجعلونا عبيدا مربوبين و قولوا فينا ما شئتم إلا النبوة. به خدا سوگند! ما بندگاني هستيم كه آفريده خدا هستيم. من خدايي دارم كه عبادتش ميكنم و اگر او را عبادت نكنم، مرا به آتش جهنم عذاب ميكند. ما را بندگان تربيت شده خدا بدانيد و سپس در فضيلت ما غير از نبوت، هر چه ميخواهيد بگوييد. إثباة الهداة، ج 7، ص 477 ـ الخرائج و الجرائح لقطب الدين الراوندي، ج 2، ص 735 ـ مستدرك سفينة البحار للشيخ علي النمازي الشاهرودي، ج 7، ص 53 در روايات متعددي ميبينيم كه ائمه (عليهم السلام) كاملاً در اين زمينه اصرار داشتند كه ما را بنده خدا و آفريده خدا بدانيد و بعد در فضيلت ما، غير از نبوت، هر چه ميخواهيد بگوييد. 4. امام رضا (عليه السلام) در رجال مرحوم كشي (ره) در شرح حال يونس بن ظبيان، نقل شده است: كنت في بعض الليالي و أنا في الطواف فإذا نداء من فوق رأسي: يا يونس «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي»، فرفعت رأسي فإذا فغضب أبو الحسن (ع) غضبا لم يملك نفسه، ثم قال للرجل: أخرج عني! لعنك الله! و لعن من حدثك و لعن يونس بن ظبيان ألف لعنة يتبعها ألف لعنة، كل لعنة منها تبلغك قعر جهنم. فردي خدمت امام رضا (عليه السلام) آمد و گفت: در ايام حج بودم كه ديدم كه يك منادي از بالا صدا ميزند: «اي يونس! من خدا هستم ... » ... امام رضا (عليه السلام) عصباني شد و فرمود: از نزد من برو! خدوند تو را لعنت كند و هر كسي كه تو را همچنين حديثي گفته است و هزار لعنت خدا بر يونس بن ظبيان و از هر لعنت هم هزار لعنت منشعب شود ... . فقام الرجل من عنده فما بلغ الباب إلا عشر خطا حتى صرع مغشيا عليه و قد قاء رجيعه و حمل ميتا، فقال أبو الحسن (ع) أتاه ملك بيده عمود، فضرب على هامته ضربة قلب فيها مثانته حتى قاء رجيعه و عجل الله بروحه إلى الهاوية و ألحقه بصاحبه الذي حدثه بيونس بن ظبيان ... . آن مرد بلند شد از محضر امام رضا (عليه السلام) خارج شد و ديديم كه چند قدم رفت و بر زمين افتاد و مرد. امام رضا (عليه السلام) فرمود: يك مَلَكي از ملائكه با گرز بر سر او زد و او را هلاك كرد و او در كنار يونس بن ظبيان در آتش جهنم قرين هم هستند. لذا ائمه (عليهم السلام) نسبت به غُلات و كساني كه در حقشان غلوّ ميكردند، برخورد خيلي تندي داشتند و دلي پرخوني هم از اينها داشتند. * * * * * * * آقاي محسني احكام غُلات كه توسط فقهاء شيعه بيان شده است را توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني نكته ظريفي است و من دوست دارم عزيزاني كه برنامههاي ما را دنبال ميكنند يا بعضي از اساتيد بزرگوار كه اين برنامهها را پياده ميكنند يا تدريس ميكنند يا بعضي از كارشناسان، اين بخش را خوب دقت كنند. فقهاء ما در كتابهاي فقهي احكام غُلات را بيان كردهاند. احكام غُلات در كتابهاي فقهي 1. شيخ مفيد (ره): مثلاً اينها را به عنوان گمراه و ضال و مضل معرفي كردهاند. مسائل السروية للشيخ المفيد، ص 37 2. محقق حلي (ره) فخارجون عن الإسلام و إن انتحلوه. غُلات از اسلام خارج هستند؛ گرچه دَم از اسلام ميزنند: المعتبر في شرح المختصر للمحقق الحلي، ج 1، ص 98 غُلات نجس هستند. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام للمحقق الحلي، ج 1، ص 12 3. علامه حلي (ره) أنهم خارجون عن الاسلام. منتهى المطلب (ط.ق) للعلامة الحلي، ج 1، ص 26 اگر يك نفر از غُلات، يك حيواني را ذبح كند، آن حيوان نجس است و نميتوان از گوشت آن خورد. قواعد الأحكام للعلامة الحلي، ج 3، ص 318 اگر غُلات از يك ليوان يا ظرفي آب بخورند، آن ظرف نجس ميشود. منتهى المطلب (ط.ق) للعلامة الحلي، ج 1، ص 25 4. فخر المحققين (ره) غُلات نجس هستند. إيضاح الفوائد في شرح إشكالات القواعد للفخر المحققين، ج 1، ص 26 اگر يك نفر از غُلات، يك حيواني را ذبح كند، آن حيوان نجس است و نميتوان از گوشت آن خورد. إيضاح الفوائد في شرح إشكالات القواعد للفخر المحققين، ج 4، ص 127 5. شهيد اول (ره) غُلات خارج از دين اسلام هستند. الدروس الشرعية في فقه الإمامية للشهيد الأول، ج 2، ص 272 اگر يكي از غُلات از دنيا برود، كسي حق ندارد آنها را غسل بدهد و در قبرستان مسلمانان دفن كند. البيان (ط.ق) للشهيد الأول، ص 24 6. شهيد ثاني (ره) و أما الغلاة فخارجون من الاسلام. روض الجنان في شرح إرشاد الأذهان للشهيد الثاني، ص 157 اگر غُلات از يك ليوان يا ظرفي آب بخورند، آن ظرف نجس ميشود. روض الجنان في شرح إرشاد الأذهان للشهيد الثاني، ص 157 7. فاضل هندي (ره) و يخرج بالاسلام الفِرَق المحكوم بكفرها من الغلاة و ... . كشف اللثام للفاضل الهندي، ج 2، ص 19 با غُلات نميتوان ازدواج كرد و نبايد به مردان آنها زن داد و نبايد با زنان آنها ازدواج كرد. كشف اللثام للفاضل الهندي، ج 2، ص 19 8. محقق بحراني غُلات جزء كفار هستند. الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة للبحراني، ج 5، ص 176 9. سيد علي طباطبائي (ره) غُلات جزء كفار هستند. رياض المسائل للسيد علي الطباطبائي، ج 9، ص 321 10. شيخ محمد حسن نجفي (ره) لا كلام في نجاستهم و كفرهم، كما في جامع المقاصد و عن الدلائل، بل عن الأخير و الروض الإجماع عليه. هيچ شكي نيست كه غُلات، هم نجس هستند و هم كافر و در اين مسئله إجماع وجود دارد. جواهر الكلام في شرح شرائع الاسلام للشيخ محمد حسن النجفي، ج 6، ص 51 اگر كسي جزء غُلات شود، از پدر و مادرش و برادرش و ... ارث نميبرد. يعني غُلات حق ارث بردن از مسلمانان را ندارد: أما الغلاة ... فلا يرثون المسلمين. جواهر الكلام في شرح شرائع الاسلام للشيخ محمد حسن النجفي، ج 39، ص 32 11. سيد يزدي (ره) لا إشكال في نجاسة الغلاة. العروة الوثقى للسيد اليزدي، ج 1، ص 145 12. محقق نراقي (ره) اگر يكي از غُلات از دنيا برود، كسي حق ندارد آنها را غسل بدهد و در قبرستان مسلمانان دفن كند. مستند الشيعة في أحكام الشريعة للمحقق النراقي، ج 6، ص 270 من گمان ميكنم: «در خانه كس است، يك حرف بس است». اينهمه مطالبي كه ما از بزرگان و فقهاء گفتيم، به صورت مستند گفتيم. اين نظر فقهاء ما است كه ذبيحه اينها را نجس ميدانند و ازدواج با اينها را حرام ميدانند و غسل دادن اينها را باطل ميدانند و سؤر اينها را نجس ميدانند. اين برخورد شيعه است نسبت به غُلات؛ آن وقت اين آقا به شيعه تهمت غلوّ نسبت به ائمه (عليهم السلام) ميزند و حرفهاي چرند و بيحساب و كتاب ميزند. شما اول برويد خداي خود را درست كنيد و از اين بتپرستي بيرون بياييد و از آن خدايي كه سوار بر الاغ ميشود و پايش در جهنم است بيرون بياييد، بعد بياييد براي شيعه تعيين تكليف بكنيد. * * * * * * * آقاي محسني با اينكه خود اين آقايان أهل سنت و وهابيت، رفتار و كردار شيعيان را ميبينند، چرا نسبت غلوّ به شيعه ميدهند؟ استاد حسيني قزويني نكته اول: من بارها گفتهام كه اينها نسبت به مقام أمير المؤمنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) جاهل هستند و در كتابهاي خودشان هم در اين زمينه مطالبي آمده است. اينها اگر به آنچه كه در كتابهاي خود آمده دقت كنند، مسئله برايشان حل ميشود. اين مطالب در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مطرح بوده و حتي بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، كساني كه با أبو بكر بيعت نكردند، اين روايات را ميدانستند. اينها نبايد بگويند كه همچنين أحاديثي در مورد أبو بكر عمر و عثمان هم هست. ما در اين زمينه گفتهايم كه اگر اين أحاديثي كه در زمان بني أميه در فضائل أبو بكر و عمر جعل شده، اگر در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم بوده، خود اينها بايد در سقيفه مطرح ميكردند. آقاي إبن نفتويه از بزرگان أهل سنت ميگويد: غالب رواياتي كه در فضائل خلفاء جعل شده، در زمان بني أميه بوده است. چون اگر اين رواياتي كه اين آقايان در فضيلت أبو بكر و عمر آوردهاند، اگر يكي از اينها صادر شده بود، در سقيفه بايد مطرح ميكردند و ديگر اختلاف و درگيري نبود. اينهايي كه با بعضي از مسلمانان جنگ داشتند به عنوان جنگ با مرتدّين و أهل ردّه، اگر يكي از اين روايات را نقل ميكردند، مسئله تمام بود. حال آنكه نه در جنگ با أصحاب ردّه و نه در سقيفه از اين روايات استفاده نكردهاند. ولي بحثهاي أمير المؤمنين (عليه السلام) فراتر از اين قضايا است و همه ـ شيعه و سني ـ اين قضايا را نقل كردهاند. نكته دوم: آقاي طبراني روايتي را نقل ميكند كه غالب بزرگان أهل سنت هم اين روايت را آوردهاند. اگر همين يك روايت را آقايان أهل سنت خوب دقت كنند، ميبينند كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) درباره حضرت علي (عليه السلام) چه فضيلتي را ميفرمايد! طبراني با سند خودش نقل ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: و الذي نفسي بيده! لولا أن يقول فيك طوائف من أمتي ما قالت النصارى في عيسى بن مريم، لقلت فيك اليوم مقالاً لا تمر بأحد من المسلمين إلا أخذ التراب من أثر قدميك يطلبون به البركة. قسم به كسي كه جان من به دست اوست! اگر بيم اين را نداشتم كه گروهى از امت من، در حق تو غلوّ كنند و همان سخنى را بگويند كه نصاري در حق عيسى بن مريم گفتهاند، امروز سخني را در فضيلت تو ميگفتم كه از كنار هيچيك از مسلمانان عبور نمىكردى، مگر اينكه خاك زير قدمهاي تو را به عنوان تبرك برميداشتند. المعجم الكبير للطبراني، ج 1، ص 320 ـ علل الحديث إبن أبي حاتم، ص 313 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 131 ـ المناقب إبن المغازلي، ص 157 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 311 ـ ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج 1، ص 393 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 18، ص 282 ببينيد چقدر تعبير زيبايي است! نكته سوم: يعني مشخص است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين رواياتي كه در فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) آمده را بيان كرده و به تعبير احمد بن حنبل: ما جاء لأحد من أصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله من الفضائل ما جاء لعلي بن أبي طالب (رضي الله عنه). [ما لأحد من الصحابة من الفضائل بالأسانيد الصحاح مثل ما لعلي] اينهمه فضائلي كه با سندهاي صحيح در حق علي بن أبي طالب (رضي الله عنه) آمده، در حق هيچيك از صحابه نيامده است. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 107 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 4، ص 464 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 638 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 298 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 2، ص 473 ـ ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج 1، ص 363 ـ فتح الملك العلى لأحمد بن الصديق المغربي، ص 20 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج 2، ص 271 ـ خصائص الوحي المبين للحافظ إبن البطريق، ص 31 ـ تفسير الثعلبي، ج 4، ص 81 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 1، ص 26 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 418 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 11 ـ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (ع) لمحمد بن طلحة الشافعي، ص 172 و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) خيلي از فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) را بيان نكرده است. نكته چهارم: كتاب مناقب احمد بن حنبل كه براي آقاي إبن جوزي است و كتاب معتبري است نزد آقايان حنبليها و وهابيها، از عبد الله بن احمد بن حنبل نقل ميكند: حدث أبى بحديث سفينة، فقلت: يا أبة! ما تقول في التفضيل؟ قال: في الخلافة أبو بكر و عمر و عثمان، فقلت: فعلي؟! قال: يا بنى! علي من أهل بيت، لا يقاس بهم أحد. من در رابطه با حديث سفينه ـ كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: مثل أهل بيتي كمثل سفينة نوح، من ركبها نجي و من تخلف عنها هلك. داستان أهل بيت من مانند داستان كشتي نوح است و هر كس سوار آن شود، نجات پيدا ميكند و هر كس سوار نشود، هلاك ميشود. ـ از پدرم سؤال كردم كه با توجه به اين حديث، كداميك از صحابه أفضل از ديگران هستند؟ پدرم گفت: كسي كه در خلافت فضيلت بالاتري دارد، أبو بكر است و بعد عمر و بعد هم عثمان. گفتم: پس علي چه شد؟ گفت: يا فرزندم! علي از صحابه نيست، از أهل بيت است و أهل بيت هم با هيچ أحدي قابل مقايسه نيستند. مناقب احمد بن حنبل لإبن الجوزي، ص 163 اين روايت به عنوان سند قطعي در اين كتاب آمده است. نكته پنجم: آقاي إبن حجر عسقلاني كه جزء 4 شخصيت برتر أهل سنت است، در كتاب الإصابة في تمييز الصحابة، جلد 2، صفحه 458 روايتي را نقل ميكند و ميگويد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: من أحب أن يحيا حياتي و يموت ميتتي و يدخل الجنة، فليتول عليا و ذريته من بعده. هر كس ميخواهد زندگي و مرگش، زندگي و مرگ من باشد، بايد علي و فرزندانش را به عنوان ولي انتخاب كند. الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 458 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 128 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 5، ص 194 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 11، ص 611 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 34 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 75 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 242 اين روايت سنگين است و وقتي إبن حجر عسقلاني به اين روايت ميرسد، ميگويد: قلت: في إسناده يحيى بن يعلي المحاربي و هو واه. ميگويم: در سند اين روايت، يحيي بن يعلي محاربي است و او به شدت ضعيف است. من از بينندگان عزيز تقاضا دارم خوب دقت كنند و قضاوت كنند. اين آقايان وقتي به اينطور روايات ميرسند، اشكالتراشي ميكنند. إبن حجر عسقلاني ميگويد: في إسناده يحيى بن يعلي المحاربي و هو واه. همين آقاي إبن حجر عسقلاني در كتاب تقريب التقريب، جلد 2، صفحه 319 وقتي به يحيي بن يعلي محاربي ميرسد، ميگويد: يحيي بن يعلي بن الحارث المحاربي الكوفي ثقة. در خود تهذيب التهذيب، جلد 11، صفحه 265 صراحت دارد: قال أبو حاتم ثقة و ذكره إبن حبان في الثقات. أبو حاتم ـ كه از استوانههاي رجالي و از بنيانگزاران رجال أهل سنت است ـ گفته است: ثقه است. إبن حبان هم ايشان را در كتاب الثقات آورده است. همچنين آقاي ذهبي هم در كتاب ميزان الإعتدال، جلد 4، صفحه 415 ميگويد: ثقة. ميزان الإعتدال للذهبي، ج 4، ص 415 ـ الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة للذهبي، ج 2، ص 379 ولي آقاي إبن حجر عسقلاني وقتي به اين روايت ميرسد، ميگويد: في إسناده يحيى بن يعلي المحاربي و هو واه. ما نميدانيم كه جناب إبن حجر عسقلاني چرا تعبير را ميآورد؟ آيا براي فرداي قيامت هم جوابي تهيه كرده است؟ به قول آقاي كارشناس أهل سنت: «شما هم روزي خواهيد مرد». آيا اين مرگ فقط براي علماء شيعه است، يا براي شما هم هست؟ با اين صحبتهايي كه ميكنيد و اين حرفهاي بياساسي كه ميزنيد و اين عداوتتان به شيعه و أهل بيت (عليهم السلام) را به تصوير ميكشيد، آيا براي فرداي قيامت، پاسخي هم براي اينها تهيه كردهايد يا خير؟ * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : 1. آقاي سجودي در اين شبكه ظلمت ادعا دارد: هيچكدام از اين مذاهب أربعه أهل سنت، گچكاري قبر را جايز نميدانند، چه برسد به ضريح و بارگاه. آيا اين ادعا از نظر مذاهب أربعه صحيح است يا نه؟ 2. در اين شبكه ميگويند: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) كه در آخر عمرش وصيت كرده است، وصيت، ولايت أمير المؤمنين نبوده است، بلكه ميخواست سفارش كند به نماز و زكات. 3. در اين شبكه ميگويند در آيه 3 سوره مائده كه خداوند ميفرمايد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا اينها ميگويند: اكمال دين با ولايت أمير المؤمنين نيست، بلكه يكسري از احكامي بوده كه خداوند در اين آيه از اول تا آخرش عنوان كرده كه دين با اينها كامل شد. در اين مورد توضيح بفرماييد. جواب 1 : 1. همين امروز از طريق اينترنت، دوستان ما تصوير كره زمين را با برنامه Google Earth براي ما آوردند و تصوير حرم أبو حنيفه را به ما نشان دادند؛ بنده تعجب كردم. چون ما كه چند مرتبه به بغداد رفته بوديم، نتوانستيم به آنجا برويم. وقتي تصوير را آوردند، ديدم كه حرم آقاي أبو حنيفه شايد از حرم امام رضا (عليه السلام) بزرگتر باشد و گنبد و بارگاه و صحن و سرا و تشكيلاتي دارد و خيلي زينتيتر از حرم امام رضا (عليه السلام) است. اگر واقعاً اين آقايان ميگويند أهل سنت گچكاري را قبول ندارند، اين چيست؟ برنامه Google Earth كار را راحت كرده است و هر نقطهاي از كره زمين را بخواهيد ببينيد، ميتوانيد پيدا كنيد. حتي ما از طريق همين برنامه، محل دقيق قبله را در منزل خودمان پيدا كرديم. شما هم از طريق همين برنامه ميتوانيد حرم آقاي شافعي را در مصر و حرم احمد بن حنبل را در بغداد ببينيد. آقاي مالك هم حرمي در بقيع داشت و در حمله وهابيت در سال 1344 هجري كه حرم ائمه بقيع (عليهم السلام) را ويران كردند، حرم ايشان هم تخريب شد. اگر واقعاً آقايان أهل سنت گچكاري كردن قبور را جايز نميدانند، اين حرم و بارگاه و تشكيلات چيست؟ از همه اينها بالاتر، حرم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است كه تمام مسلمانان از أقصي نقاط جهان به آنجا ميروند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ضريح و گنبد و بارگاه دارد. اگر واقعاً اشكال دارد، اين چيست؟ آيا اين گنبد و بارگاه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در مدينه را شيعيان ساختند؟ اين مربوط به زمان صحابه است. 2. اينكه وصيت آخر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به زكات و نماز بوده هم خودش يك بحثي است. اينها گاهي ميگويند ما همچنين چيزي نداريم و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وصيت نكرده بود. خود عايشه هم ميگويد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وصيت نكرد و از طرفي هم ميگويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وصيت كرد. در صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 31 صراحت دارد كه وقتي به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) گفتند كه او هذيان ميگويد، پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به 3 چيز وصيت كردند: و أوصى عند موته بثلاث: اخرجوا المشركين من جزيرة العرب و أجيزوا الوفد بنحو ما كنت أجيزهم و نسيت الثالثة. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در هنگام مرگش به 3 چيز وصيت كرد: 1. مشركين را از جزيرة العرب بيرون كنيد. 2. اگر گروههاي براي اسلام آوردن به اينجا ميآيند، به همان شكل برخورد كنيد كه من برخورد ميكردم. سومين وصيت را فراموش كردم. من از اين آقايان سؤال ميكنم: مگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وصيت نكرده بود كه مشركين را از جزيرة العرب بيرون كنيد؟ أبو لؤلؤ كه شما ميگوييد مشرك بود، در مدينه چه كار ميكرد؟ چرا جناب أبو بكر، أبو لؤلؤ را بيرون نكرده بود؟ چرا آقاي عمر، أبو لؤلؤ مشرك را از مدينه بيرون نكرده بود؟ مگر شما نميگوييد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به اينها وصيت كرد؟ چرا اينها به وصيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عمل نكردند. اين روايت در صحيح بخاري آمده است. إن شاء الله اين آقايان كارشناس به ما بگويند كه اين سومين وصيت چه بوده كه فراموش كرده است. چطور وصيت اولي و دومي فراموش نشد، ولي سومي فراموش شد؟ 3. آقايان مراجعه كنند به كتاب تاريخ بغداد كه آقاي خطيب بغدادي با سند صحيح در جلد 8، صفحه 284 نقل ميكند: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در روز غدير، 18 ذي الحجه، أمير المؤمنين (عليه السلام) را به عنوان ولي معرفي كرد و فرمود: ألست ولي المومنين؟ قالوا: بلى يا رسول الله، قال: «من كنت مولاه فعلي مولاه»، فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لك يا بن أبي طالب! أصبحت مولاي و مولى كل مسلم، فأنزل الله: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ». آيا من ولي مؤمنين نيستم؟ گفتند: بله يا رسول الله. حضرت فرمود: «هر كه من مولاي اويم، علي نيز مولاي اوست». عمر بن خطاب هم آمد تبريك گفت به علي بن أبي طالب. خداوند هم اين آيه را نازل كرد: «امروز دين شما را كامل كردم». چطور شد كه در قضيه نماز نخواندن بر عبد الله بن أبي، اين آيه را در موافقات عمر آوردهاند: وَ لَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَ لَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَاتُوا وَ هُمْ فَاسِقُونَ سوره توبه / آيه 84 درباره آيه حجاب هم گفتهاند آقاي عمر اراده كرد و خداوند آيه حجاب را نازل كرد. در اينكه در شبهاي ماه رمضان كسي حق خوابيدن و خوردن ندارد و اگر بخوابد، چنين ميشود، آيه نازل شد و در بحث إستيذان اطفال آيه نازل شد. پس چرا در اينجا اين آيه را انكار ميكنند و در موافقات عمر نميآورند؟ جناب سيوطي ميگويد: در 21 مورد، جناب عمر اراده كرد و طبق اراده او آيه نازل شد. در اينجا هم جناب عمر آمد تبريك گفت و بعد از تبريك عمر، خداوند هم جهت موافقت با عمر بن خطاب، اين آيه را نازل كرد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا هيچ شك و شبههاي در صحت اين روايت نيست. در بعضي از جاها آمده است كه جناب عمر گفت: أصبحت اليوم ولي كل مؤمن. امروز ولي تمام مؤمنين شدي. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 220 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 28 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 7، ص 386 اين ديگر گلايه كردن و دعوا كردن ندارد. شما به كتابهاي خودتان نگاه نميكنيد و تاوان جهل شما را ما بايد بدهيم! * * * * * * * سؤال 2 : امروز يك كليپي در شبكه المستقلة از آقاي سيد كمال حيدري پخش ميكردند كه در خصوص مقام و منزلت ائمه (عليهم السلام) صحبت ميكرد و ميگفت كه مقام و منزلت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، غير از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، از أنبياء (عليهم السلام) بالاتر است. در خصوص أفضليت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) نسبت أنبياء (عليهم السلام) صحبت بفرماييد. جواب 2 : ما هم اين را قبول داريم كه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) و ائمه (عليهم السلام) از همه أنبياء (عليهم السلام)، غير از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، مقامشان بالاتر است و از قرآن و روايات هم دليل داريم. يكي از آنها آيه مباهله است: وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ سوره آل عمران / آيه 61 قرآن، حضرت علي (عليه السلام) را نفس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آورده است و كسي كه نازل منزله نفس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است، همانطور كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) أفضل از أنبياء (عليهم السلام) است، حضرت علي (عليه السلام) هم اينچنين است. در مورد حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) هم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: فاطمة بضعة مني. فاطمه پاره تن من است. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 4، ص 210، ح 3714 ـ صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 7، ص 141 همچنين نسبت به ديگر ائمه (عليهم السلام)، از آيات و روايات دليل داريم. إن شاء الله روزي به صورت مفصل درباره عقيده شيعه نسبت به أفضليت ائمه (عليهم السلام) بر أنبياء (عليهم السلام)، أدلهمان را ارائه ميدهيم. حدأكثر اين است كه شيعه اجتهاد كرده است. شما هم بگوييد شيعه اجتهاد كرده و خطا كرده و يك ثواب هم دارد و بيش از اين نميتوانيد بگوييد. اينكه به خاطر اين قضيه شيعه را تكفير و تفسيق كنيد و قتلش را واجب كنيد، بحث ديگري است. * * * * * * * سؤال 3 : امشب از گفتار استاد حسيني قزويني مشخص بود كه از برنامه شبكه نور كه آقاي سجودي مطرح كرده بودند، خيلي ناراحت هستند. در مورد قضيه اين آقا، ما أهل سنت هم احساس داريم. شما اگر براي اين برنامه ناراحت شدهايد، ما ناراحت نميشويم. كساني مثل آقاي دانشمند در كشور اسلامي ميآيند يك ميليارد مسلمان را ميگويند «همه اينها حرامزاده هستند؛ أبو بكر حرامزاده است و عمر حرامزاده است» و هنوز هم اين آقا برنامه دارد و لباس ميپوشد و هيچ برخوردي با او نشده است. مثلاً قبر أبو لؤلؤ را درست كردهاند و هزاران نفر براي زيارتش ميروند. الآن بعد از مدتي، نميدانم آن را بستهاند يا نبستهاند. خيلي از مسائل ديگر در همين ايران هست. مثلاً در شبكه امام حسين (عليه السلام) ادعا ميكنند كه «حضرت أبو بكر و حضرت عمر جزء قاتلين رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) هستند» يا «دخترانشان منافقين و كافر بودند و در نقشه قتل پيامبر (صلي الله عليه و سلم) شريك بودند». آقاي تيجاني را ميآوريد و اين آقا ادعا ميكند «من قبلاً گمراه بودم و چون تشيع آوردم، حالا هدايت و مسلمان شدم»؛ يا أمثال آقاي الجزايري و ملا شريف را. آيا اينها توهين به أهل سنت نيست؟ آيا مثلاً همين شبكه اهل بيت كه با آن برخورد شده يا دفاترش در مملكت بسته شده، چند ماه است كه اين آقا ميگويد «أهل سنت كافر هستند، أبو بكر كافر است، عثمان كافر است» و هيچ برخوردي با اين آقا نشد و با دفاتر اين آقا برخوردي نشد. ولي وقتي چند جلسه به مسئولين مملكت توهين كرد، چطور سريع با اين برخورد شد؟ كمكهاي خيلي هنگفتي به اين آقا شد توسط همين مردم ايران، همين كساني كه ادعاي پيروي از أهل بيت را ميكردند، فقط به اين دليل كه اين آقا به حضرت أبو بكر و حضرت عمر و حضرت عثمان توهين ميكرد يا به صحابه و أهل سنت توهين ميكرد و أهل سنت را كافر ميدانست. اين مسائل دل ما را به درد نميآورد؟ آيا ما نسبت به دينمان، نسبت به مسائل دينيمان غيرت نداريم و تعصب نداريم؟ من همين برنامه آقاي سجودي را دقيق و كامل ديدم، در حاليكه اين آقا ادعا ميكند. اين مسائل غلوّ در هر دو مذهب هست؛ هم در مذهب أهل سنت و هم در مذهب شيعه. حالا اين آقا ادعا ميكند و فقط برچسب را به تشيع ميزند، اين را من هم ميگويم درست نيست؛ اين را ما هم داريم. ما همه مسلمانيم و تابع قرآن و سنت هستيم. جواب 3 : ما نسبت به افرادي كه به أهل سنت تندي ميكنند، بارها گفتهايم: اهانت به أهل سنت را گناهي نابخشودني ميدانيم و هيچگونه اهانت به أهل سنت را در اين شبكه كه مسئوليتش با ما هست، نه به خودمان و نه به ديگر كارشناسانمان اجازه نميدهيم. اهانت كردن، يك چيز است و مطلبي را از كتب نقل كردن، چيز ديگري است. مثلاً آقاي سجودي و آقاي كلهر و آقاي حيدري بيايند بگويند: در كتاب كافي اين روايت هست و شيعه اين روايت را صحيح ميداند و اين با قرآن منافات دارد. در اين صورت ما هيچ گلايهاي نميكنيم. اگر اين آقايان بحث علمي بكنند، ما هيچ گلايهاي نميكنيم. ولي همينطور هوايي و فلهاي حرف زدن را ما محكوم ميكنيم؛ چه شيعه باشد و چه سني باشد. شما كه در مورد آقاي دانشمند ميفرماييد، بدانيد كه با او مفصل برخورد شده است و الآن هم خيلي محدود است و حتي أخيراً هم يكي دو جلسه به منزل ما آمد و ما با ايشان صحبت كرديم و 180 درجه عوض شده است و خيلي از صحبتهاي ايشان تغيير كرده است و أخيراً در همين خرم آباد سخنراني كرده بود و براي من آورده بود و قبول كرد كه «قبلاً تند بودهام و نظرم نسبت به أهل سنت اين نيست و اينها برادران ما هستند و بعضي از كليپهاي من را دستكاري كردند و پخش كردند». شما اينها را هم در نظر بگيريد. ايشان ميگويد من تند بودم و اشتباه كردم و به اشتباه خودم پي بردم و الآن خودم را اصلاح كردهام. نسبت به شبكه اهل بيت كه گفتيد «چون به مسئولين اهانت كردند، بسته شد»، اين إفتراء است كه شما به اينها ميبنديد و اين توهين است. قبل از اينكه به مسئولين اهانت شود، به خاطر تندي و اهانت به أهل سنت، دفاتر آنها بسته شد و بعد از بسته شدن، شروع كردند به فحاشي كردن به مسئولين. اينها ماهيت خودشان را نشان دادند و ضرر كردند و خيلي از بينندگان خود را كه نسبت به بعضي از مراجع عظام تقليد و مسئولين ارادت داشتند، از دست دادند. بارها چندين نفر از شهرهاي مختلف، از داخل و خارج به ما زنگ ميزنند كه ما به اين شبكه كمك ميكرديم و نميدانستيم كه اينطور هستند. من هم گفتم آيا وقتي كمك كرديد، از ما مشورت خواستيد كه الآن مشورت ميخواهيد. آقاي تيجاني مگر به أهل سنت فحش ميدهد؟! ميگويد من يك روزي سني بودم و الآن شيعه شدهام. من در همان آخرين نامهاي كه به عبد الحميد، امام جمعه محترم زاهدان نوشتم و ايشان گلايه كرده بود: چرا آقاي دكتر تيجاني و عصام العماد را كه شيعه شدهاند، به آنجا آورديد؟ من هم گفتم: شما در كتابهاي خود آوردهايد كه تعدادي از بزرگان و شخصيتهاي برجسته أهل سنت، حنفي بودند و حنبلي شدند و بعضيها حنبلي بودند و حنفي شدند و بعضيها شافعي بودند و مالكي شدند و بعضيها مالكي بودند و زيدي شدند. اگر شما واقعاً مذهب شيعه را يكي از مذاهب اسلامي ميدانيد، چرا اينهمه سر و صدا ميكنيد و ناراحت ميشويد كه يك نفر از اين مذاهب حنفي و حنبلي و شافعي و مالكي و زيدي، ميآيد شيعه ميشود؟ شما فرض بفرماييد كه يك حنبلي، حنفي شده است. اگر واقعاً مذهب شيعه را جزء يكي از مذاهب اسلامي ميدانيد، نبايد ناراحت بشويد. ما هم به هيچوجه اظهار ناراحتي نميكنيم كه اگر كسي شيعه باشد، سني شود يا سني باشد، وهابي شود. هدف ما و نهايت تلاش ما در اينجا اين است كه بدون اهانت به كسي، حق را روشن كنيم. شما اگر اهانتي از ما ديديد، ما پاسخگوي شبكه خودمان هستيم و نسبت به ديگر شبكهها هم كاري نداريم. * * * * * * * سؤال 4 : 1. ما آيهاي در قرآن داريم كه درباره ذوي القربي و محبت أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است. آيا قبل از اينكه خداوند به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وحي كند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از أصحاب درخواستي داشتند در قبال اين مسئله؟ 2. خدايي كه عيسي بن مريم (عليه السلام) را از پدر مستثني نمود، چه مطلبي باعث شد كه نصاري در مقابل حكم خدا قرار بگيرند و هم پدر و هم پسري كه خدا از حضرت عيسي (عليه السلام) مستثني كرده بود، به حضرت عيسي (عليه السلام) نسبت دادند؟ اين رابطهاي دارد با آيه ذوي القربي؟ 3. روايتي از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه ميفرمايد: اگر قرآن بر غير از أعراب نازل شود، يك عرب هم به آن ايمان نميآورد. آيا اين روايت صحت دارد؟ جواب 4 : 1. قرآن ميفرمايد: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى سوره شورى / آيه 23 اين دستور خداوند است و بحث تقاضاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از صحابه نيست. 2. خير، ارتباطي ندارد و دو بحث جداگانهاي هستند. 3. نيازي به روايت نداريم، اين آيه قرآن است كه ميفرمايد: وَ لَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ / فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ مَا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ اگر ما قرآن را بر بعضى از عجم (غير عرب) نازل مىكرديم / و او آن را برايشان (براي أعراب) مىخواند، به آن ايمان نمىآوردند. سوره شعراء / آيه 199ـ198 * * * * * * * سؤال 5 : چرا برنامه شما اينقدر انفعالي است و حرفهايي كه از آن طرف زده ميشود را دنبال ميكنيد؟ اينهمه اشكالات در طرف مقابل هست، چرا شما بحث مطرح نميكنيد تا آنها به شما جواب نميدهيد؟ آنها مرتب توپ را در زمين شما مياندازند. شما هم توپ را در زمين آنها بياندازيد تا آنها دنبال جواب بروند. جواب 5 : روش ما اين است و بارها گفتهايم كه ما روي أضلاع مثلث حركت ميكنيم: 1. بيان حقانيت أهل بيت (عليهم السلام) 2. پاسخگويي به شبهات 3. طرح سؤال و اشكال، هجمه و حمله. ما روي اين سه محور حركت ميكنيم. حضرتعالي هم امشب اتفاقاً برنامه ما را ديديد كه به صورت كليپ بوده است. بيش از 200 ، 300 نفر از بينندگان ما اين برنامه پخش كليپ و پاسخ به شبهات آن را پيشنهاد دادهاند. چون اين كليپ را آن آقايان حدود 2 هفته مرتب پخش ميكردند و أذهان بينندگان را مشوش كرده بودند و خيلي از بينندگان هم ميگفتند كه جواب اين بايد داده شود. شما اگر خوب دقت كرده باشد، ما در همينجا كه جواب ميدهيم، توپ را به زمين آنها پرتاب ميكنيم و سؤال از آنها مطرح ميكنيم. وقتي آنها از غلوّ صحبت ميكنند، ما غلوّ و كفرياتي كه در كتابهاي خودشان آمده است را مطرح ميكنيم تا آنها هم جواب بدهند. يعني در عين حال كه به شبهات آنها جواب ميدهيم، در همانجا هم شبهه و سؤال طرح ميكنيم تا آنها هم جواب بدهند. * * * * * * * سؤال 6 : موضع جنابعالي درباره برنامه أهل بيت و سقيفه كه آقاي يزيد عمرياري [آقاي أللهياري در شبكه اهل بيت] الآن إجراء ميكند، چيست؟ اين آقايان الآن شيعيان را تحريك ميكند بر عليه برادران أهل سنت و بعد برادران أهل سنت را تحريك ميكند بر برادران شيعه. اموال خيلي از برادران شيعه را خورده است و حاضر نيست آنها را برگرداند. او موضع خود را از روز اول مشخص نكرد و آمد مطالبي گفت و الآن هم ميبينيم با ولايت فقيه در افتاده است. نميدانيم ميخواهد چه چيزي را ثابت كند؟ آيا از وهابيت ساپورت ميشود؟ آيا از آمريكا و انگليس پشتيباني ميشود؟ اين بنده خدا از كجا آمده و طرفدار كيست؟ يكبار أهل سنت را عليه شيعه تحريك ميكند و يكبار هم شيعه را عليه أهل سنت تحريك ميكند. شما را به خدا! جلوي اين دجّال را بگيريد. جواب 6 : ما برنامه اهانت به هيچكس را نداريم. اگر هم نقدي نسبت به آن شبكه داشتيم، گفتيم كه اين روشها مخالف نظر ائمه (عليهم السلام) است، مخالف نظر فقهاء و مراجع عظام تقليد است؛ ما بيش از اين چيزي نميگوييم. نه فحش ميدهيم و نه اهانت ميكنيم؛ چون فحش و اهانت زيبنده شيعه نيست. دوستاني هم كه زنگ ميزنند، دقت كنند كه آن ادب متناسب با اين شبكه را رعايت كنند. ما حتي نسبت به وهابيت هم تلاش ميكنيم فحش ندهيم. كسي فحش ميدهد كه حرفي براي زدن ندارد. ما مدعي هستيم كه مذهب شيعه تنها مذهب برخاسته از متن قرآن و منطبق با سنت راستين رسول الله (صلي الله عليه و آله) است و نيازي به فحش و تندي و اهانت نداريم. * * * * * * * سؤال 7 : اگر ذكر أشهد أن عليا ولي الله را از اذان حذف كنيم، از ديد شمائي كه عالم به علم حديث شيعه و سني هستيد، چه ميشود؟ آيا مشكلي ندارد؟ چون ولايي بودن ما كه علي بن أبي طالب (عليه السلام) را قبول داريم و شب اول قبر هم از ما سؤال ميشود كه امام ما كيست؟ بايد بگوييم حضرت علي (عليه السلام) است. ما اعتقاد به ولايت فقيه داريم؛ يعني اول علي بن أبي طالب (عليه السلام) و ائمه اطهار (عليهم السلام) و بعد هم نواب اين بزرگواران كه مراجع عظام تقليد هستند. جواب 7 : مشكلي نيست، فقط شيعهاي بدون ولايت ميشود. فقهاء ما ـ ظاهراً مرحوم شهيد اول (ره) است ـ گفتهاند كه أشهد أن عليا ولي الله جزء اذان نيست، ولي ركن اذان و قوام و روح اذان شيعه است. اگر نظر بنده را ميخواهيد، همين است. آقايان مراجع عظام تقليد هم اتفاق نظر دارند كه جزء اذان نيست، ولي امروز جزء شعائر شيعه شده است و ترك آن حرام است. براي ائمه (عليهم السلام) عنوان ولايت فقيه نياوريد؛ ولايت ائمه (عليهم السلام) فراتر از اين قضايا است. ولايت ائمه (عليهم السلام) همان ولايت رسول الله (صلي الله عليه و آله) است و ولايت رسول الله (صلي الله عليه و آله) هم ولايت الله است. واژه ولايت فقيه را نبايد بر ائمه (عليهم السلام) استفاده كرد و من استعمال كلمه ولايت فقيه را بر ائمه (عليهم السلام) حرام ميدانم. * * * * * * * سؤال 8 : آيا اينكه ما قبول داريم أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) 5 نفر هستند؛ خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، حضرت علي (عليه السلام)، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام). آيا اين مطلب در كتابهاي أهل سنت هم هست؟ عدهاي از أهل سنت ميگويند أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، همسران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند. جواب 8 : روايت اول: در كتاب صحيح مسلم ـ كه آقايان أهل سنت اين كتاب را قبول دارند و صحيحترين كتاب بعد از قرآن ميدانند، ـ در جلد 7، صفحه 130، حديث 6414 روايتي از أم المؤمنين عايشه نقل شده كه ميگويد: خرج النبي صلى الله عليه و سلم غداة و عليه مرط مرحل من شعر أسود، فجاء الحسن بن علي فادخله، ثم جاء الحسين فدخل معه، ثم جاءت فاطمة فأدخلها، ثم جاء على فادخله، ثم قال: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (احزاب / 33)» پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در يك صبحگاهي از خانه بيرون آمد و يك عبايي از موي بز بر تن داشت. حسن بن علي آمد و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) او را داخل عبا قرار داد و حسين بن علي آمد و حضرت او را داخل عبا قرار داد و فاطمه آمد و حضرت او را داخل عبا قرار داد و علي آمد و حضرت او را داخل عبا قرار داد و سپس فرمود: «خداوند فقط مىخواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد». در اين روايت، اسامي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، حضرت علي (عليه السلام)، امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) آمده است. اين خيلي واضح و روشن است. روايت دوم: همچنين در كتاب سنن الترمذي، جلد 5، صفحه 361 اين روايت را ميآورد: أن النبي صلى الله عليه و سلم جلل على الحسن و الحسين و على و فاطمة كساء، ثم قال: «اللهم هؤلاء أهل بيتي و حامتي، أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا». فقالت أم سلمة: و أنا معهم يا رسول الله؟ قال: إنك على خير. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حسن و حسين و علي و فاطمه را در زير عباء قرار داد و فرمود: «خدايا! اينها أهل بيت من هستند، پليدى و گناه را از آنها دور كن و آنها را كاملاً پاك ساز». أم سلمه گفت: يا رسول الله! آيا من هم جزء أهل بيت هستم؟ حضرت فرمود: تو آدم خوبي هستي (ولي جزء أهل بيت نيستي). و ميگويد: حديث حسن صحيح. اين حديث نيكو و صحيحي است. آقاي الباني هم در صحيح سنن الترمذي، جلد 3، صفحه 306، حديث 3205 ميگويد اين روايت صحيح است. روايت سوم: جالب اينكه در مسند احمد، جلد 6، صفحه 323 أم سلمه ميگويد: فرفعت الكساء لأدخل معهم، فجذبه من يدي و قال: إنك على خير. من با توجه به فضيلتي كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) براي أهل بيت گفت، آمدم عبا را گرفتم تا من هم زير عبا بروم. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) عبا را از من گرفت كشيد و فرمود: تو ٱدم خوبي هستي (ولي جزء أهل بيت نيستي). روايت چهارم: در صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 123، حديث 6122 از زيد بن أرقم سؤال ميكنند: من أهل بيته نساؤه؟ قال: لا و أيم الله! ان المرأة تكون مع الرجل العصر من الدهر، ثم يطلقها فترجع إلى أبيها و قومها. آيا زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم جزء أهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هستند؟ گفت: قسم به خدا! نه. چون زن يك عمر با شوهرش زندگي ميكند و وقتي شوهرش او را طلاق داد، به طرف خانه پدرش و قومش برميگردد. آقاي آلوسي وهابي روح المعاني، جلد 22، صفحه 15 صراحت دارد: و لا يدخل فيهم ازواجه (صلي الله عليه و سلم). زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) داخل در آيه تطهير و أهل بيت نيستند. همچنين در روح المعاني، جلد 22، صفحه 16 ميگويد: أن النساء المطهرات غير داخلات في أهل البيت. زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) داخل در أهل بيت نيستند. خود زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم هيچكدام ادعا نكردند كه جزء أهل بيت (عليهم السلام) هستند. شما يك روايت بياوريد كه مثلاً عايشه يا حفصه يا أم سلمه يا إم حبيبه بگويند ما هم جزء أهل بيت (عليهم السلام) هستيم. روايت پنجم: خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: نزلت هذه الآيه في خمسة: في و في علي و فاطمة و حسن و حسين. آيه تطهير در شأن 5 نفر نازل شده است: در شأن من و علي و فاطمه و حسن و حسين. جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج 22، ص 9 ـ تفسير الثعلبي، ج 8، ص 41 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 2، ص 40 ـ المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز لإبن عطية الأندلسي، ج 4، ص 384 ـ تفسير إبن كثير، ج 3، ص 494 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 5، ص 198 ـ تفسير الآلوسي، ج 22، ص 17 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 6، ص 67 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 13، ص 206 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج 3، ص 380 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 3، ص 56 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 167 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||