* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 11 فروردين 1390 | تعداد بازديد: 3092 | |
پاسخ به شبهات غلوّ 03 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: پاسخ به شبهات غلوّ 03 شبكه جهاني ولايت : 11 / 01 / 1390 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني همانند جلسات قبل، إبتداء كليپي را پخش ميكنيم و در مورد آن، سؤالاتي را از كارشناس برنامه ميپرسيم. پخش كليپ حالا ميرسيم به بيت القصير به قول عربها، يعني آن جايي كه منظور من است از تمام اين صحبتهايي كه من در اين چندين جلسه با شما داشتهام، حرفم همين بود: شما با اين غلوّي كه در حق امامان ميكنيد، اين منافات است با لا إله إلا الله. شما با الله، إله قرار دادهايد. ميگوييد لا إله إلا الله، ولكن إله است. ما ميگوييم خدايي نيست، إلهي نيست، مگر الله جل جلاله. اما شما إلٰهاني درست كردهايد كنار الله. بلكه اگر نگويم مساوي با الله، بلكه اگر نگويم بالاتر از الله، چون كه قيامت را هم به دست اينها دادهايد، الله را نشاندهايد، معذرت ميخواهم، يهوديان هم اين عقيده را دارند، الله را بيكاره كردهايد. لا إله إلا الله در اينجا ديگر فايدهاي ندارد. بايد متوجه باشيد خطر خيلي بزرگ است. اين عقيده خيلي خطرناك است. شما متوجه نيستيد. كمكم شما را كشيدند بردند. من رويم با عوام نيست، با علماء است؛ شما هم يك روزي خواهيد مرد، از اين تخت غرور بياييد پايين، از خدا بترسيد، عمر دارد روزانه خورده ميشود. همراه الله، إله را قرار دادهايد. مگر إله كيست؟ خب سنگ و بت كه إله نيست. همانها همين قدرت ماوراء طبيعي و عجيب را براي بتها قائل بودند كه إله شدند. والله اگر ما انصاف بدهيم بتپرستان اينقدر غلوّ نميكردند كه ما و شما ميكنيم. ما يعني منظورم ما وقتي كه از شما بوديم. با اين عقيده، اميد بهشت داشتن، خواب است و خيال است و جنون است و محال. باور نكنيد با اين عقيده، انسان بتواند به بهشت برود؛ توبه كنيد. [پايان كليپ] آقاي محسني اين كليپ، همان كليپي بود كه در جلسه قبل پخش شد. در تتمّه بحث حضرتعالي در جلسه گذشته، همه مطالب را بيان فرموديد، ولي ما نرسيديم اين سؤال را از حضرتعالي سؤال كنيم كه آيا خود أهل سنت هم گرفتار قضيه غلوّ نيستند؟ استاد حسيني قزويني همانطور كه بينندگان عزيز استحضار دارند، ما در جلسه گذشته رواياتي را از ائمه (عليهم السلام) در نفي غلوّ و بيزاري آنها از هرگونه غلوّ نقل كرديم؛ از أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام). فقهاء ما هم غُلات را نجس و كافر و مرتدّ ميدانند. ولي مسئله اينجاست كه آقاياني كه دَم از غلوّ شيعه ميزنند و ميگويند ائمه (عليهم السلام) را در رديف خدا، بلكه بالاتر از خدا قرار دادهاند، اينها بايد بروند مقداري در خداشناسي خودشان تجديد نظر كنند و اين لا إله إلا الله كه ميگويند، منظورشان كدام الله است و كدام الله را ميخواهند به مردم معرفي كنند؟ اينها مقداري در صفات حق و قدرت حق مطالعه كنند. حدأقل ترجمه ظاهري قرآن را مقداري با دقت بخوانند، بعد بيايند همچنين ادعايي را مطرح بكنند. نكته: اين كليپهايي كه ما پخش ميكنيم، تقاضاي بسياري از بينندگان عزيز ما از طريق تماس تلفني و پيامك بوده است. علت اينكه ما به سراغ اين كليپها آمديم، اين بود كه بارها گفته بوديم حاضريم با تكتك كارشناسان اين شبكه وهابي مناظره كنيم و بحث علمي دوستانه داشته باشيم تا مخاطبين بدانند كه حق با كيست و كدام سخن حق است و كدام سخن باطل است. رفتن در يك گوشهاي و در يك استوديو و به تنهايي حرف زدن و مدعي شدن و سخن گفتن از طرف مدعا عليه و قاضي شدن و إجراء كردن حكم، زيبنده يك انسان نيست؛ تا چه رسد به يك مسلمان! ولي متأسفانه اين آقايان پاسخ ندادند و آن آقايي كه از مدينه اعلام مناظره كرد، بعد از مدتها رفت و خبري از ايشان نشد. ولي ما باز هم روي حرف خودمان هستيم و هر روزي و هر ساعتي كه كارشناسان اينها بخواهند مناظره كنند، ما حاضريم. حتي اگر با بنده مشكل دارند، بعضي از دوستان و شاگردان ما مانند حجت الإسلام و المسلمين أبو القاسمي و حجت الإسلام و المسلمين يزداني آماده هستند با كارشناسان اينها مناظره كنند. حتي ما حاضريم شاگردان اينها براي مناظره بيايند تا دنيا بدانند كه اينها بر طبل تو خالي ميكوبند و دَم از توحيد ميزنند، ولي خودشان گرفتار انواع و اقسام شرك هستند و دَم از لا إله إلا الله ميزنند، ولي معناي لا إله و إلا الله را خوب دقت نكردند. اما در رابطه با سؤال كه آيا أهل سنت هم گرفتار غلوّ شدهاند يا نه؟ اينها كه خودشان را أهل سنت معرفي ميكنند، در برنامهاي كه دو سه شب پيش در رابطه با توسل داشتند، كارشناس آنها رسماً گفت: «أكثر مسلمانان دنيا، حتي أهل سنت گرفتار شرك هستند؛ چون توسل را جايز ميدانند». يعني در حقيقت همه مسلمانان، غير از چند ميليون وهابي، همه مشرك هستند و مرتدّ هستند و گرفتار شرك هستند و فقط تعدادي انگشت شمار به نام وهابيها فهميدهاند توحيد يعني چه!!! من معتقدم كه آقايان أهل سنت بيايند و نظرات خود را نسبت به اين حرفهاي بياساس اينها بيان كنند و اعلام برائت و بيزاري كنند از اين كارشناساني كه به مقدسات تمام أهل سنت اهانت و جسارت ميكنند. نمونههايي از غلوّ در كتابهاي أهل سنت ما ناگزير هستيم كه وقتي اينها روي بعضي از مسائل دست ميگذارند و ميگويند در كتابهاي شما اينطور آمده است، بايد بگوييم كه اگر ملاك كتاب باشد، در كتابهاي شما هم از اينگونه موارد زياد هست. من نمونههايي را نقل ميكنم و قطعاً ميدانم كه آقايان أهل سنت و علماء و فرهيختگان و محققان، اين مطالبي را كه در بعضي از كتابها آمده، نفي ميكنند، ولي چون اين آقا ميگويد «چون در كتابهاي شما هست، نميتوانيد انكار كنيد»، ما هم از باب مقابله به مثل ميگوييم اگر ملاك، وجود اين مطالب در كتاب است، در كتابهاي شما هم هست. نمونه اول: جناب شيخ عبد الرحمن صفوري از علماء بزرگ شافعي، كتابي دارد به نام نزهة المجالس و منتخب النفائس كه مطالب گرانسنگي را در آنجا آورده، در جلد 2، صفحه 443 مطلبي را نقل ميكند كه واقعاً انسان از شنيدن اين مطلب شاخ در ميآورد. ايشان نقل ميكند و ميگويد: جاءت إمرأة من الأنصار فقالت: يا رسول الله! رأيت في المنام كأن النخلة التي في داري وقعت و زوجي في السفر. فقال: يجب عليك الصبر، فلن تجتمعي به أبدا. فخرجت المرأة باكية فرأت أبا بكر، فأخبرته بمنامها و لم تذكر له قول النبي صلي الله عليه و سلم، فقال: إذهبي، فإنك تجتمعين به في هذه الليلة. فدخلت إلي منزلها و هي متفكرة في قول النبي صلي الله عليه و سلم و قول أبي بكر، فلما كان الليل و إذا بزوجها قد أتي، فذهبت إلي النبي صلي الله عليه و سلم و أخبرته بزوجها، فنظر إليها طويلا، فجاءه جبرئيل و قال: يا محمد! الذي قلته هو الحق و لكن لما قال الصديق إنك تجتمعين به في هذه الليلة، إستحيا الله منه أن يجري علي لسانه الكذب، لأنه صديق فأحياه كرامة له. يك زني از انصار خدمت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) آمد و گفت: همسر من در سفر است و ديشب ديدم آن درخت خرمايي كه در وسط حيات بود، افتاد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) تسليت گفت و فرمود: همسر شما در اين سفر از دنيا ميرود و ديگر او را نميبيني و ديدار شما به قيامت ماند. اين زن با چشماني اشكآلود از منزل پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خارج شد و به طرف منزلش روانه شد. در وسط راه، خليفه اول آقاي أبو بكر را ديد و بدون اينكه صحبتهاي خود با پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را بگويد، خوابش را براي او نقل كرد. أبو بكر گفت: بر تو بشارت باد كه امشب همسرت ميرسد و او را ميبيني. اين زن به منزلش رفت در حاليكه تعجب ميكرد كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) آنگونه تعبير كرد و أبو بكر اينگونه تعبير كرد. پاسي از شب نگذشته بود كه شوهر آن زن آمد. اين زن خدمت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) رفت و از آمدن شوهرش خبر داد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) تعجب كرد و مدتي به آن زن نگاه كرد. جبرئيل نازل شد و فرمود: اي محمد! همانطور كه تو گفتي درست بود و قرار بود شوهر اين زن بميرد، ولي چون جناب أبو بكر صديق به اين زن بشارت داد كه امشب همسرت ميآيد، خداوند حيا كرد كه بر زبان أبو بكر دروغ جاري شود؛ چون او صديق است. من از آقايان كارشناسان سؤال ميكنم: اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مطلبي را بگويد و دروغ بر زبانش جاري شود، آب از آب تكان نميخورد و ايشان صديق نيست، ولي چون أبو بكر صديق است، خداوند حيا ميكند كه سخن او دروغ از آب درآيد؟ شما اين را چگونه ميخواهيد توجيه كنيد؟ من از عزيزان أهل سنت پوزش ميطلبم و قطعاً يقين دارم از اينگونه حرفهاي بياساس برئ هستند، ولي در كتابهاي شما آمده است و آقاي شيخ عبد الرحمن صفوري از علماء بزرگ أهل سنت است و كتابش در سايتهاي بزرگ أهل سنت آمده است. اين آقايان أهل سنت ميخواهند مقام أبو بكر حفظ شود، ولو اينكه با جسارت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) باشد! نمونه دوم: باز هم در همين كتاب نزهة المجالس و منتخب النفائس، جلد 2، صفحه 443 نقل ميكند: أن رجلا مات بالمدينة، فأراد النبي صلي الله عليه و سلم أن يصلي عليه، فنزل جبريل و قال: يا محمد! لا تصل عليه، فامتنع، فجاء أبو بكر فقال: يا نبي الله! صل عليه، فما علمت منه إلا خيرا. فنزل جبريل و قال: يا محمد! صل عليه، فإن شهادة أبي بكر مقدمة علي شهادتي. مردي در مدينه از دنيا رفته بود و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ميخواست بر جنازه او نماز بخواند. جبرئيل نازل شد و فرمود: اي محمد! بر جنازه او نماز نخوان! أبو بكر آمد و گفت: اي نبي خدا! بر او نماز بخوان؛ من جز خوبي از او نديدم. جبرئيل نازل شد و فرمود: اي محمد! بر او نماز بخوان، چون شهادت و گواهي أبو بكر، مقدم است بر شهادت و گواهي من. اينها چيست كه نقل كردهايد؟ اين مشخص است كه جبرئيل كه امين وحي إلهي است، بدون إذن خداوند حرفي را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نميگويد. نكته: من فقط روي يك تكه از سخن ايشان تكيه دارم كه ميگويد «در كتابهاي شما نوشتهاند و نميتوانيد انكار كنيد». اگر ملاك اين است، خوب در كتابهاي شما هم نوشتهاند. اين دليل بر اين است كه اين آقا نه سواد دارد و نه اطلاع دارد. ما بارها گفتهايم كه شيعه مانند أهل سنت، نه كتاب صحيح بخاري دارد و نه كتاب صحيح مسلم دارد و غير از قرآن، معتقد نيست كه هيچ كتابي از اول تا آخرش صحيح است و شيعه يك كتاب به اين شكل ندارد. حتي نسبت به نهج البلاغه و صحيفه سجاديه هم فقهاء ما نميگويند كه از اول تا آخرشان مانند قرآن صحيح هستند؛ ما همچنين چيزي را در شيعه نداريم. كتابهاي الكافي، تهذيب الأحكام، الاستبصار و من لا يحضره الفقيه كتب معتبر شيعه است، ولي كتب معتبر، غير از كتب صحاح است. اينكه معتبر است، يعني شايستگي دارد كه يك فقيه به آن كتابها مراجعه كند و رواياتش را بررسي كند و هر روايتي كه با ضوابط و قواعد رجالي تطبيق داشت، به آن استناد كند و اگر تطبيق نداشت، به آن استناد نميكند و آن را ردّ ميكند. اگر در كتابهاي شيعه هست، اين آقا بيايد و ببيند كه فقهاء و بزرگان و متكلمين شيعه نسبت به اين روايت چه نظراتي دادهاند و چه حرفهايي زدهاند، بعد بيايد بگويد كه اين روايت از ديدگاه شيعه صحيح است به اين دليل و به اين دليل و اشكال ما هم اين است. در اين صورت ما خوشحال ميشويم از اينطور بحثهاي علمي. نمونه سوم: قضيهاي را كه شايد 50 ، 60 نفر از علماء أهل سنت نقل كردهاند را بيان ميكنم و من تقاضا دارم كه بينندگان عزيز دقت كنند و كارشناسان اين شبكه وهابي هم مقداري سر عقل بيايند. قضيه هم اين است: روي أن أبا بكر رضي الله عنه لما حضرته الوفاة، قال لمن حضره: إذا أنا مت و فرغتم من جهازي، فاحملوني حتي تقفوا بباب البيت الذي فيه قبر النبي صلي الله عليه و سلم، فقفوا بالباب و قولوا: «السلام عليك يا رسول الله! هذا أبو بكر يستأذن». فإن أذن لكم بأن فتح الباب و كان الباب مغلقا بقفل، فادخلوني و ادفنوني و إن لم يفتح الباب، فأخرجوني إلي البقيع و ادفنوني به، فلما وقفوا علي الباب و قالوا ما ذكر، سقط القفل و انفتح الباب و إذا بهاتف يهتف من القبر: «ادخلوا الحبيب إلي الحبيب، فإن الحبيب إلي الحبيب مشتاق». وقتي جناب أبو بكر ميخواست از دنيا برود، وصيت كرد به كساني كه در آنجا حاضر بودند: وقتي من از دنيا رفتم و از غسل و كفن كردن من فارغ شديد و خواستيد دفن كنيد، جنازه مرا حمل كنيد به طرف حجرهاي كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در آنجا دفن است و جلوي درب آن حجره بايستيد و بگوييد: «سلام بر تو اي رسول خدا! اين جنازه أبو بكر است و اجازه دفن ميخواهد». اگر به شما اجازه داده شد و ديديد كه قفل باز شد و درب گشوده شد، جنازه مرا در آنجا دفن كنيد و اگر ديديد آن قفل باز نشد، مرا در بقيع دفن كنيد. وقتي آنها به درب حجره پيامبر (صلي الله عليه و سلم) رسيدند و آنچه را كه أبو بكر گفته بود گفتند، قفل باز شد و درب گشوده شد و شنيدند كه هاتفي از طرف قبر گفت: دوست را در كنار دوست قرار دهيد؛ چون دوست مشتاق دوست است. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 30، ص 436 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 3، ص 391 ـ تفسير الكبير للرازي، ج 21، ص 87 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 3، ص 493 ـ تاريخ الخميس للديار البكري، ج 2، ص 237 ـ أخبار الدول، ج 1، ص 283 البته ميگويند حجرهاي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در آنجا دفن شده است، حجره عايشه بوده و ما هم گفتيم كه اين دروغ محض است و حجره پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) غير از حجرهاي بود كه عايشه در آن سكونت ميكرد. چون حجره عايشه در قسمت جنوب مسجد بود و حجرة النبي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به سؤالات مردم جواب ميداد، در قسمت شرق مسجد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود. اگر بنا است كه نوشته شدن در كتاب ملاك باشد، اين قضايا در كتابهاي شما آمده است و اينهمه هم سند دارد و بزرگان شما آوردهاند و اين هم نوعي غلوّ است و دروغپردازي است و به نوعي خلفاء را بالاتر از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ملائكه قرار دادن است. اينها دروغهايي است كه نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بستهاند كه صدايي از قبر خارج شد كه «ادخلوا الحبيب إلي الحبيب، فإن الحبيب إلي الحبيب مشتاق»! قبلاً هم عرض كردم: «كسي كه خانهاي از شيشه دارد، نبايد به طرف كسي سنگ بياندازد». * * * * * * * آقاي محسني اين قضيهاي كه شما درباره أبو بكر فرموديد كه در كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفن شد، آيا منافات ندارد با حديثي كه از خود خليفه اول نقل ميكنند كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل كرد: نحن معاشر الأنبياء لا نورث، ما تركناه صدقة. استاد حسيني قزويني فقط اين قضيه نيست، حتي نسبت به قضيه خليفه دوم هم مطرح است و در خود صحيح بخاري، جلد 2، صفحه 107، حديث 3700 نقل شده است: وقتي جناب عمر در حال احتضار بود، كسي را سراغ عايشه فرستاد تا از او اجازه بگيرد تا در كنار پيامبر (صلي الله عليه و سلم) دفنش كنند. عايشه گفت: درست است كه من اينجا را براي خودم نگه داشته بودم، ولي جناب خليفه عمر بن خطاب حق تقدم نسبت به من دارد. اينها از طرفي ميگويند: نحن معاشر الأنبياء لا نورث، ما تركناه صدقة. از طرفي هم خانههاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ملك خودشان يا ملك همسر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميدانند. علامه اميني (ره) ميفرمايد: ما نميدانيم كه جناب أبو بكر آن حرف خودش را قبول دارد يا اين قضيه را؟ جناب عمر هم آن حديث را قبول دارد يا اين قضيه را؟ از اين طرف جناب عمر ميآيد از عايشه إستيذان ميخواهد و اجازه ميگيرد براي دفن شدن در حجره پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و جناب أبو بكر هم به اين شكل وصيت ميكند كه اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اجازه داد، مرا در آنجا دفن كنيد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه ميفرمايد: نحن معاشر الأنبياء لا نورث، ما تركناه صدقة. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هيچكاره است و اينجا ملك پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست و إستيذان و اجازه خواستن از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه معنا دارد؟ فرقي نميكند كه إستيذان طبيعي باشد يا غير طبيعي. جالب اين است كه خود بخاري در صحيح بخاري، جلد 8، صفحه 5، حديث 6730 ميگويد: أن أزواج النبي صلي الله عليه و سلم حين توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم أردن أن يبعثن عثمان إلي أبي بكر يسألنه ميراثهن، فقالت عائشة: أليس قال رسول الله صلي الله عليه و سلم: لا نورث ما تركنا صدقة؟ بعضي از زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) عثمان را فرستادند نزد أبو بكر تا ميراث خود را از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بگيرند. عايشه عصباني شد و گفت: مگر نشنيدهايد كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: «لا نورث، ما تركناه صدقة»؟ در بعضي از روايات آمده است كه عايشه گفت: ألا تتقين الله؟! ألم تعلمن أن النبي صلي الله عليه و سلم كان يقول: لا نورث، ما تركنا صدقة؟ آيا شما زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) تقوا نداريد و ملكي كه براي شما نيست را طلب ميكنيد؟ مگر نميدانيد كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: «لا نورث، ما تركناه صدقة»؟ صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 5، ص 24 ـ مسند إبن راهويه، ج 2، ص 341 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 5، ص 471 ـ سنن أبي داود لإبن الأشعث السجستاني، ج 2، ص 25 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج 8، ص 341 اينها نشاندهنده اين است كه اين اقوال با هم در تضاد است و از طرفي ميگويند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «لا نورث، ما تركناه صدقة» و از طرفي هم إستيذان ميگيرند و از طرفي عايشه ميگويد: «ألا تتقين الله؟!» و از طرفي هم عمر از عايشه اجازه ميخواهد در كنار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفن شود! اينها مسائلي است كه نياز به پاسخ علمي دارد. * * * * * * * آقاي محسني آيا همسران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نسبت به خانه خود مالكيت داشتند يا حق سكونت داشتند؟ استاد حسيني قزويني نكته زيبايي است. البته بعضي از دوستان در اين قضيه مقداري تند برخورد كردهاند و ما همچنين قصدي نداريم و ميخواهيم بحث علمي بكنيم. عزيزان أهل سنت كه ميگويند اين خانهها ملك زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بوده است، يك روايت ضعيف و مرسل هم ندارند و بنده هم تا به حال نديدهام كه روايتي ضعيف اقامه كنند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين خانهها را به زنان خود بخشيده باشند. ما ميگوييم «حجرات النبي»، نه «حجرات أزواج النبي». بزرگان أهل سنت مانند إبن حجر عسقلاني صراحت دارد كه زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فقط منفعت اين حجرات را مالك بودند و ميگويد: الواقع إنها كانت تملك منفعته بالسكني و الإسكان و لا يورث عنها و حكم أزواج النبي صلي الله عليه و سلم كالمعتدات، لأنهن لا يتزوجن بعده صلي الله عليه و سلم. زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فقط منافع اين حجرات را مالك بودند و هيچگونه حق مالكيت نداشتند و از آن ارث نميبردند. حكم زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مانند زنان مطلقه است يا مانند زناني كه همسرشان از دنيا رفته است و در عده هستند؛ زيرا ديگر نميتوانند بعد از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ازدواج كنند (چون ازدواج با آنها حرام است و بايد تا پايان عده و تا آخر عمر در منزل پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ساكن شوند و حق مالكيت آنجا را ندارند). فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 53 ـ نيل الأوطار للشوكاني، ج 6، ص 164 همچنين آقاي إبن حجر عسقلاني در فتح الباري في شرح صحيح البخاري، جلد 6، صفحه 148 صراحت دارد: و يؤيده ـ يعني عدم الملك ـ ... لو كانت البيوت ملكا لهن، لانتقلت إلي ورثتهن. مؤيد اين مطلب ـ كه زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مالك خانهها نبودند ـ اين است كه ... اگر اين خانهها ملك زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بود، بايد بعد از فوت آنها به ورثهشان منتقل شود. ولي يك مورد هم در تاريخ نيامده است كه بعد از فوت زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، اين خانهها به ورثه زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) رسيده باشد. جالب اين است كه ايشان ميگويد اينها فقط حق سكونت داشتند در اين خانهها و منفعت اين خانهها براي عموم مردم بود و چون اينها دائم العدة بودند، در آنجا مانده بودند تا وقتي كه عمرشان تمام شود. علامه عيني هم صراحت دارد: أن سكني أزواج النبي صلي الله عليه و سلم في بيوت النبي صلي الله عليه و سلم من الخصائص، فلما إستحققن النفقة لحبسهن إستحققن السكني ما بقين. اينكه زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حق سكونت در خانههاي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را دارند، از ويژگيهاي زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است و فقط آنها حق سكونت در آنجا را داشتند، نه حق مالكيت ... . عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 15، ص 29 لذا اين قضايايي كه اين آقايان نقل ميكنند كه اين خانه براي عايشه بود و پدرش در آنجا دفن شد و بعد هم خليفه دوم را در آنجا دفن كردند، اينها با مباني خود عزيزان أهل سنت همخواني ندارد. اينها برداشتي است كه ما از حرفهاي جناب إبن حجر عسقلاني و علامه بدر الدين عيني و آقاي قسطلاني و ديگران داريم. ما از عزيزان أهل سنت تقاضا داريم كه اگر در اين زمينه سخني دارند كه قابل گفتن باشد، بيايند بگويند يا با ايميل و پيامك براي ما بفرستند و يقين بدانند كه ما خودمان را ملتزم ميكنيم فرمايشات آقايان أهل سنت را در اينجا به دقت، بدون كوچكترين سانسور و تصرف، براي بينندگان قرائت كنيم. * * * * * * * آقاي محسني شما در مورد خليفه اول مطالبي را از آن كتاب بيان فرموديد كه خيلي هم عجيب بود. سؤال من اين است كه چون علماء أهل سنت علاقه بيشتري به خليفه دوم دارند، بعضاً ديده ميشود كه نظرات تندتري ميدهند. در اين مورد هم مطالبي را توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني اين چند موردي كه من از غلوّ آقايان أهل سنت نسبت خلفاء بيان كردم، نمونهاي بود از آنها؛ وگرنه من بيش از 50 ، 60 مورد از غلوّهايي كه نسبت به جناب خليفه اول و خليفه دوم و خليفه سوم، حتي نسبت به خلفاء و أمراء و حاكمان بني أميه نقل كردهاند را يادداشت كردهام. نمونههايي از غلوّ نسبت به عمر بن خطاب روايت اول: در رابطه با جناب خليفه دوم، استوانههاي علمي أهل سنت مانند جناب ذهبي و فخر رازي و مناوي و ديگران در كتابهاي متعددي نقل كردهاند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: لو لم أبعث لبعثت يا عمر نبيا. اگر من به پيامبري مبعوث نميشدم، اي عمر! قطعاً تو مبعوث ميشدي. به عبارتهاي ديگر هم بيان شده است: لو كان بعدي نبي، لكان عمر بن الخطاب. لو لم أبعث فيكم، لبعث عمر. تفسير الرازي، ج 16، ص 152 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج 5، ص 414 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 68 ـ المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص 222 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 3، ص 155 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج 2، ص 50 ـ سنن الترمذي، ج 5، ص 281 ـ تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج 10، ص 119 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 17، ص 180 و 298 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 85 ـ الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1147 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 44، ص 114 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 64 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 21، ص 324 ـ تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 1، ص 5 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 387 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 402 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 261 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج 22، ص 284 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 2، ص 25 ـ تمهيد الأوائل و تلخيص الدلائل للباقلاني، ص 466 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 12، ص 178 آقايان از يك طرف نقل ميكنند كه جناب عمر تا سال دهم بعثت بتپرست بود و ايمان نياورده بود و فرزندش عبد الله بن عمر چند سال زودتر از ايشان ايمان آورد و حتي در هجرت به حبشه، مهاجرين گفتند يكي از علت هجرت ما، اذيتهايي بود كه خليفه دوم به ما كرد و از طرفي هم ميگويند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: اگر من به پيامبري مبعوث نميشدم، اي عمر! قطعاً تو مبعوث ميشدي. روايت دوم: إبن أبي الحديد معتزلي (كه بعضيها ميگويند، شيعي است. ما نميدانيم كه شيعه، در چه زماني معتزلي شده است؟! مانند اين است كه بگوييم مسيحي مسلمان. از طرفي ميگويند معتزلي است و از طرفي ميگويند شيعه است. شيعه كاملاً با معتزله در تضاد است) نقل ميكند: ما أبطأ عني جبريل إلا ظننت إنه بعث إلي عمر. هر وقت جبرئيل در نزول وحي تأخير ميكرد، من گمان ميكردم كه وحي را بر عمر نازل كرده است. شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 12، ص 178 اين مطالبي است كه اين آقايان آوردهاند و غير قابل انكار است. اين آقايان كارشناسان اين حرفها را ببينند، بعد بيايند در ماهوارهها سر و صدا به پا كنند و عليه شيعه و ائمه (عليهم السلام) حرف بزنند. جالب اين است كه يكي از اتهاماتي كه به شيعه ميزنند اين است كه ميگويند شيعيان بعد از نمازشان ميگويند: خان الأمين، خان الأمين، خان الأمين. يعني جبرئيل امين به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) خيانت كرد و وحي را به أمير المؤمنين (عليه السلام) رساند. ولي خود آقايان أهل سنت بدتر از اين را براي خليفه دوم آوردهاند. ما معمولاً به دوستاني كه به مكه يا مدينه مشرف ميشوند، ميگوييم بعد از سلام نماز، دست خود را بلند نكنند؛ چون در مظان اتهام هستند. من روزي در پشت مقام حضرت ابراهيم (عليه السلام) نشسته بودم و با چند نفر از دانشجويان دانشگاه أم القري بحث داشتم و آنها گفتند كه شما شيعيان بعد از نماز 3 مرتبه ميگويد: «خان الأمين». من هم گفتم: برادر عزيز من! شما 700 ، 800 سال است كه اين إفتراء را به شيعه ميبنديد. آيا تا به حال اين مطلب را از يك شيعه شنيدهايد؟ گفت: پس چه چيزي ميگوييد؟ گفتم: من جواب نميدهم. در همان صفي كه نشسته بوديم، برگشتم عقب و ديدم چند نفر از جوانان ايراني نشستهاند و به آنها گفتم: شما بعد از سلام نماز كه دست خود را بلند ميكنيد، چه ميگوييد؟ گفتند: ميگوييم: «الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر». چند نفر از ايرانيها هم در صف جلو نشسته بودند و به آنها هم گفتم: شما بعد از سلام نماز چه ميگوييد؟ گفتند: ميگوييم: «الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر». چند نفر هم داشتند از جلوي ما ردّ ميشدند و به آنها هم گفتم: شما بعد از سلام نماز چه ميگوييد؟ گفتند: ميگوييم: «الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر». سپس به اين سنيها گفتم: آيا شما خجالت نميكشيد؟! آيا حيا و شرم نميكنيد؟! آيا از فرداي قيامت نميترسيد كه به بيش از 400 ، 500 ميليون شيعه إفتراء ميبنديد و 800 سال است كه اين خرافات و مزخرفات را در كتابها و ماهوارهها و سايتهاي خود مطرح ميكنيد؟! حدأقل به اطراف خود نگاه كنيد كه شيعيان اينجا هستند و در هر فصلي، چندين هزار نفر از شيعيان از كشورهاي ايران و كويت و بحرين و ساير كشورها به اينجا ميآيند و كنار آنها بنشينيد و ببينيد اينهايي كه دست خود را بعد از نماز بلند ميكنند، چه ميگويند. البته ما يك فرقه انحرافي به نام كلابيه داشتيم كه الآن هم منقرض شدهاند و رفتهاند و شيعيان آنها را مسلمان نميدانند، چه رسد به اينكه آنها را شيعه بدانند؛ آنها همچنين عقيدهاي داشتند. موافقات عمر بن خطاب يكي از مواردي كه امروز بزرگان أهل سنت و خطباء آنها در خطبههاي نماز جمعه و سخنرانيها با آب و تاب نقل ميكنند، قضيه موافقات جناب خليفه دوم است. ما حدود 50 ، 60 مورد در كتب أهل سنت پيدا كردهايم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يك نظري داد و جناب عمر هم نظر ديگري داد و جبرئيل آمد موافق نظر عمر و مخالف نظر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آيه نازل كرد. اينها چيست؟ اين مسئله اختصاص به وهابيها هم ندارد و همه فِرَق أهل سنت (شافعيها، مالكيها، حنفيها، حنبليها، إبازيها و غيره) بر اين عقيده هستند و كتابهاي زيادي در اين زمينه نوشتهاند. چند سال پيش هم در ايام حج به صورت گسترده در ميان زائرين بيت الله الحرام توزيع كردند به نام موافقات عمر بن الخطاب، تأليف جناب سيوطي. البته ايشان حدود 21 يا 22 مورد را در آنجا آورده است. آيا اينها غلوّ نيست؟ آيا اينها نادرست نيست؟ من از عزيزان أهل سنت، از علماء، از انديشمندان، از منصفين أهل سنت تقاضا دارم كمر همت ببندند و آستين خود را بالا بزنند و اين مطالب دروغ و بياساس را كه چهره اسلام را مشوّه ميكنند و نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) جسارت ميكنند را از بين ببرند. من نمونهاي از موافقات را عرض ميكنم و شما قضاوت كنيد: نمونهاي از موافقات عمر بن خطاب در صحيح بخاري، جلد 2، صفحه 100، حديث 1366 خود آقاي عمر بن خطاب ميگويد: عن عمر بن الخطاب رضي الله عنهم أنه قال: لما مات عبد الله بن أبي إبن سلول، دعي له رسول الله صلي الله عليه و سلم ليصلي عليه، فلما قام رسول الله صلي الله عليه و سلم وثبت إليه، فقلت: يا رسول الله! أتصلي علي إبن أبي و قد قال يوم كذا و كذا، كذا و كذا، أعدد عليه قوله، فتبسم رسول الله صلي الله عليه و سلم و قال: أخر عني يا عمر! فلما أكثرت عليه، قال: إني خيرت فاخترت، لو أعلم أني إن زدت علي السبعين فغفر له لزدت عليها، قال: فصلي عليه رسول الله صلي الله عليه و سلم، ثم انصرف، فلم يمكث إلا يسيرا، حتي نزلت الآيتان من براءة: «و لا تصل علي أحد منهم مات أبدا» إلي «و هم فاسقون»، قال: فعجبت بعد من جرأتي علي رسول الله صلي الله عليه و سلم يومئذ. وقتي عبد الله بن أبي از دنيا رفت، به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) گفتند كه بر جنازه او نماز بخواند. وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ميخواست بر جنازه عبد الله بن أبي نماز بخواند، به طرف پيامبر (صلي الله عليه و سلم) رفتم و گفتم: يا رسول الله! آيا ميخواهي بر عبد الله بن أبي نماز بخواني؟! با اينكه او در فلان روز فلان كار را كرده بود و در فلان روز فلان مطلب را گفته بود؟ همينطور كارهاي عبد الله بن أبي را براي او ميشمردم. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خنديد و فرمود: كنار برو اي عمر! اين دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است كه به عمر ميگويد برو كنار. قرآن ميفرمايد: وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد و اجرا كنيد و آنچه را از آن نهي كرده خودداري نمائيد. سوره حشر / آيه 7 عمر ميگويد: باز هم به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ميگفتم كه نبايد بر او نماز بخواني. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: خداوند مرا مخيّر كرده است و من هم نماز خواندن را انتخاب كردم. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بر جنازه او نماز خواند و سپس آيه نازل شد در مخالفت با نظر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و موافقت با نظر عمر: «وَ لَا تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَ لَا تَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَاتُوا وَ هُمْ فَاسِقُونَ (سوره توبه / آيه 84)». عمر ميگويد: من تعجب كردم كه چقدر جرأت داشتم كه اينطوري در برابر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) جسورانه برخورد كردم. در روايت ديگري از صحيح بخاري، در جلد 5، صفحه 207، حديث 4672 ميگويد: فأخذ عمر بن الخطاب بثوبه فقال: تصلي عليه و هو منافق؟! و قد نهاك الله أن تستغفر لهم! عمر از لباس پيامبر (صلي الله عليه و سلم) گرفت كشيد و گفت: آيا بر كسي نماز ميخواني كه منافق است؟! خداوند تو را نهي كرده است كه براي منافقين إستغفار كني! يعني ـ نستجير بالله ـ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جاهل است و نميدانست كه خداوند نهي كرده است و جناب خليفه دوم ميگويد كه خداوند تو را نهي كرد است؟! در روايت ديگري از صحيح بخاري، جلد 2، صفحه 76 ، حديث 1269 ميگويد: فلما أراد أن يصلي عليه، جذبه عمر رضي الله عنه فقال: أليس الله نهاك أن تصلي علي المنافقين؟! وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) اراده كرد كه بر عبد الله بن أبي نماز بخواند، عمر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را گرفت كشيد و گفت: آيا خداوند تو را نهي نكرده است از نماز خواندن بر منافقين؟! اين كار خيلي جسارت ميخواهد! خيلي جرأت ميخواهد! اين آقايان ميخواهند ابرو را درست كنند، ميزنند چشم را خراب ميكنند. ميخواهند براي جناب عمر فضيلت درست كنند، ولي به چه قيمتي؟! به قيمت جسارت بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)؟! آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نميفهميد؟! آيا نقل اينها درست است؟! آن هم در كتابي كه به قول آقايان أهل سنت صحيحترين كتاب بعد از قرآن است! مگر قرآن در آيه 36 سوره احزاب صراحت ندارد: وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارد هنگامي كه خدا و پيامبرش أمري را لازم بدانند، اختياري از خود (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر كس نافرماني خدا و رسولش را كند، به گمراهي آشكاري گرفتار شده است. اين آيه كجا رفت؟ در آيه 65 سوره نساء قرآن ميفرمايد: فَلَا وَ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا به پروردگارت سوگند! آنها ايمان نخواهند آورد مگر اينكه تو را در اختلافات خود به داورى طلبند و سپس در دل خود از داورى تو احساس ناراحتى نكنند و كاملاً تسليم باشند. شما بايد در برابر دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، تسليم محض باشيد. مگر در آيه 7 سوره حشر نخوانديم: وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا اينها مطالبي است مربوط به آيات قرآن! اينها روايات نيست! من از عزيزان أهل سنت، به ويژه از شخصيتهاي علمي و آزادانديش تقاضا دارم مقداري در اين زمينه دقت كنند. در مورد خلفاء آزاد هستيد هر مطالبي را ميخواهيد بگوييد، ولي آنگونه بگوييد كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جسارت نشود و قرآن زير سؤال نرود. قرآن ميفرمايد: وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى / إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى سوره نجم / آيه 4ـ3 اين مطالب بايد لحاظ شود. شما بياييد مواردي را كه خودتان در كتابهاي خود آوردهايد، بيان كنيد و حريمها را حفظ كنيد. من از كارشناس اين شبكه كه اينهمه عليه شيعه جسارت ميكند و سر و صدا ميكند، تقاضا دارم به اين سؤالات جواب دهد كه به چه مجوزي اين روايات در كتب شما وجود دارد؟ آيا اينها خلاف قرآن نيست؟ خلاف حق مسلّم نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نيست؟ شما كه ميگوييد «اين آقايان در حالت عادي نبودند كه اين روايات را ساختند و مواد مخدر مصرف كرده بودند»، اگر كسي بگويد كساني كه اين روايات را ساختهاند، مواد مخدر مصرف نكرده بودند، بلكه از همان شرابي كه جناب معاويه ميخورد ـ و شما هم به او رضي الله عنه ميگوييد ـ ، خورده بودند و مست كرده بودند و اين روايات را ساختهاند، چه جوابي داريد؟ قضيه شراب خوردن معاويه در مسند احمد، جلد 5، صفحه 347 به صراحت آمده است كه كه عبد الله بن بريده ميگويد: دخلت أنا و أبي على معاوية، فأجلسنا على الفرش، ثم أتينا بالطعام، فأكلنا، ثم أتينا بالشراب، فشرب معاوية، ثم ناول أبي، ثم قال: ما شربته منذ حرمه رسول الله صلى الله عليه و سلم. من و پدرم نزد معاويه رفتيم و براي ما غذا آوردند و خورديم و سپس شراب آوردند و معاويه از آن شراب خورد و به پدرم تعارف كرد و پدرم گفت: از زماني كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) اين شراب را حرام كرد، من از آن ننوشيدم. اگر كسي بگويد كساني كه اين روايت را ساختهاند، از همان شراب جناب معاويه ميخورد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم حرام اعلام كرده بود، خوردند و مست كرده بودند و اين روايات را ساختند، آيا حاضر هستيد جواب بدهيد؟! چون اگر بنا باشد حريمها حفظ نشود، چه بسا چند نفر هم از جوانان و علماء شيعه هم سؤالاتي را مطرح بكنند كه مقداري با اصول محاوره و گفتوگو همخواني نداشته باشد. * * * * * * * آقاي محسني يكي از اشكالاتي كه آقايان وهابيها به شيعيان دارند اين است: شما براي ائمه (عليهم السلام) معجزات و كراماتي را نقل ميكنيد كه اينها منحصر به پيامبران (عليهم السلام) است. در اين رابطه توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني اينها در جديدترين كتابي كه نوشتهاند و كتاب درسي دانشگاه مدينه منوره است به نام أصول مذهب الشيعة الإثني عشري نوشته دكتر قِفاري كه ما هم 2 جلد جوابيه بر آن نوشتهايم، ايشان در آنجا به صراحت ميگويد: فهم يجعلون الأئمة كالأنبياء و الرسل. يكي از اشكالات شيعه اين است كه ائمه خود را در حدّ أنبياء و پيامبران قرار ميدهند. و قد يصلون إلي مرتبة أفضل الرسل و الأنبياء ... . ائمه را به مرتبه برترين پيامبران و أنبياء ميرسانند و معتقدند تمام فضائلي كه براي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بوده، براي أمير المؤمنين و ائمه هم هست. بعد هم روايتي را از اصول كافي، جلد 1، صفحه 196 نقل ميكند و شروع ميكند به جسارت كردن و اهانت كردن نسبت به شيعه كه: اينها با اين حرفهاي خود، ائمه خود را در حدّ نبي مكرم (صلي الله عليه و سلم)، بلكه بالاتر از نبي مكرم (صلي الله عليه و سلم) ميبرند و امام صادق بيزار است از اين روايات و از اين نسبتها. أصول مذهب الشيعة الإثني عشري للقفاري، ج 2، ص 622 بعد ايشان آدرس ميدهد به مجموع فتاوي إبن تيميه، جلد 11، صفحه 225 كه شيعيان چقدر نسبت به ائمه (عليهم السلام) غلوّ دارند و معجزاتي كه خاص پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است، در حق ائمه (عليهم السلام) نقل ميكنند. * * * * * * * آقاي محسني اينها كراماتي را براي بعضي از كساني كه به آنها علاقه داشتند، در كتابهاي خود آوردهاند. مقداري هم در رابطه با كراماتي كه نسبت به إبن تيميه ذكر كردهاند توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني اين آقايان وقتي نسبت به ائمه (عليهم السلام) برخورد ميكنند، برخوردشان كاملاً غير منصفانه است و گزينشي عمل ميكنند و يك بام و دو هوا دارند. خود إبن تيميه در مجموع فتاوي، جلد 3، صفحه 156 با صراحت بيان ميكند: و من أصول أهل السنة و الجماعة التصديق بكرامات الأولياء و ما يجري الله علي أيديهم من خوارق العادات و أنواع القدرة و التأثيرات. از عقايد أهل سنت و جماعت اين است كه كرامات أولياء را تصديق ميكنند و معتقدند كه آنها ولايت تكويني داشتند و در جهان تأثير ميگذاشتند. حتي ايشان صراحت دارد و ميگويد: و قد يكون إحياء الموتي علي يد أتباع الأنبياء كما وقع لطائفة من هذه الأمة. چه بسا أولياء و علماء و بزرگان أهل سنت ميتوانند مرده را زنده كنند، مانند زنده كردن مردگان توسط أتباع أنبياء. النبوات لإبن تيمية، ص 213 يعني اگر يكي از دوستان آقاي إبن تيميه مردهاي را زنده كند، هيچ اشكالي ندارد، ولي اگر اين قضيه از ائمه (عليهم السلام) صورت بگيرد و در كتابهاي شيعه از اين موارد نسبت به ائمه (عليهم السلام) ذكر شود، آسمان به زمين ميآيد و هزاران فحش و جسارت نسبت به شيعه ميگويند. إبن تيميه كتابي دارد به نام الجواب الصحيح و در جلد 4، صفحه 17 صراحت دارد: إحياء اموات توسط خيلي از أنبياء و بسياري از صالحين صورت گرفته است. همچنين در كتاب النبوات، صفحه 32 ميگويد: و نحن لا نحس من أنفسنا عجزا أن إبراء الأكمه و الأبرص و إحياء الموتي و نحو هذه الأمور. ما (إبن تيميه و وهابيها) خودمان را عاجز نميدانيم و اين توانايي را داريم كه كور مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى] را شفا بدهيم و مردگان را زنده كنيم و مانند اين امور را انجام بدهيم. يعني من هم ميتوانم مانند حضرت عيسي (عليه السلام) كور مادرزاد و مبتلايان به بيماري برص را شفا بدهم و مرده را زنده كنم!!! كتاب النبوات إبن تيميه در نرم افزار الجامع الكبير و مكتبة الشاملة آقايان أهل سنت وجود دارد. بينندگان عزيز! مقداري انصاف داشته باشيد. اين يك بام و دو هوا نيست، بلكه يك بام و بيست هوا است. در جايي كه كراماتي از بزرگان خودشان نقل ميكنند، هيچ اشكالي ندارد و «و نحن لا نحس من أنفسنا عجزا»، ولي اگر همچنين چيزي از امام صادق (عليه السلام) باشد و از امام باقر (عليه السلام) يا از أمير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) باشد، هفت آسمان را بر سر شيعه ويران ميكنند و شروع ميكنند به گفتن چرنديات. * * * * * * * آقاي محسني آيا وهابيون نسبت به صحابه، نسبت ولايت تكويني را قائل هستند؟ استاد حسيني قزويني اين رشته سر دراز دارد و اگر ما بخواهيم وارد شويم، مثنوي هفتاد من كاغذ ميشود. من فقط نمونههايي را اشاره ميكنم: نمونههايي از ولايت تكويني در صحابه نمونه اول: آقاي إبن كثير دمشقي سلفي كه از ليدرهاي وهابيت است، در كتاب البداية و النهاية، جلد 6، صفحه 291 نقل ميكند: كنا في الصفة عند رسول الله صلى الله عليه و سلم، فأتته امرأة مهاجرة و معها إبن لها قد بلغ، فأضاف المرأة إلى النساء و أضاف إبنها إلينا، فلم يلبث أن أصابه وباء المدينة، فمرض أياما ثم قبض، فغمضه النبي صلى الله عليه و سلم و أمر بجهازه، فلما أردنا أن نغسله قال: يا أنس! ائت أمه، فأعلمها، فأعلمتها، قال: فجاءت حتى جلست عند قدميه، فأخذت بهما ثم قالت: اللهم إني أسلمت لك طوعا و خلعت الأوثان، فلا تحملني من هذه المصيبة ما لا طاقة لي بحمله، قال: فوالله! ما انقضى كلامها حتى حرك قدميه و ألقى الثوب عن وجهه و عاش، حتى قبض الله رسوله صلى الله عليه و سلم و حتى هلكت أمه. ما در صفه در نزد رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بوديم. يكي از زنان مهاجر كه از مكه به مدينه هجرت كرد، با پسرش كه نزديك به سن بلوغ بود آمده بود. اين زن به جمع زنان پيوست و اين پسر هم به جمع مردان پيوست. بيماري وبا آمد و چند روزي مريض شد و اين پسر از دنيا رفت. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) دستور داد تا او را آماده دفن كنند. ما آماده غسل دادن او شديم و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: خبر فوت اين پسر را به مادرش بدهيد. رفتند به آن زن گفتند و آن زن آمد بر سر جنازه پسرش و گفت: خدايا! من هجرت كردهام و آرزها داشتم و بتها را رها كردم و آمدم، اين پسر هم تنها فرزندم است، مصيبتي كه طاقتش را ندارم، بر من تحميل نكن. كلام اين زن تمام نشده بود كه ديديم پاهاي اين پسر حركت ميكند و پارچه را از روي صورتش كنار زد و بلند شد. او تا مدتها بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و تا بعد از رحلت مادرش زندگي كرد. يعني اين خانم صحابه مهاجره، با يك اراده، فرزند مردهاش را زنده ميكند. نمونه دوم: در كتاب مجموع فتاوي إبن تيميه، جلد 11، صفحه 281 ميگويد: مردي نخعي از صحابه داشت ميرفت و در وسط راه الاغش افتاد مرد. دوستانش گفتند: بار الاغ خود را الاغهاي ما بگذار. آن شخص قبول نكرد و خودش با يك اراده تكويني، الاغش را زنده كرد و رفت. اينها هيچ اشكالي ندارد. نمونه سوم: در رابطه با صلة بن أشيم ميگويند: در يكي از غزوات، اسبش كشته شد و از بين رفت. بعضي گفتند ما حاضريم به تو كمك كنيم. او قبول نكرد و آمد از دُم اسب گرفت و گفت: اي اسب! به إذن خدا زنده شو! اين اسب مرده هم به إذن خدا زنده شد و او هم سوار بر آن شد و رفت. مجموع فتاوي لإبن تيميه، ج 11، ص 281 نمونه چهارم: نقل كردهاند: در يكي از غزوات آمدند و مراجعه كردند و ديدند آب مفصلي جاري ميشود كه نميتوانند از آن ردّ شوند. آقاي علاء بن زياد كه صحابه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بود، با ولايت تكويني كه داشت، اراده كرد و تمام مردم از روي آب عبور كردند بدون اينكه پاي آنها خيس شود. اين مطلب را إبن كثير دمشقي نقل ميكند و ميگويد: فهذا أبلغ من ركوب السفينة، فإن حمل الماء للسفينة معتاد و أبلغ من فلق البحر لموسى، فإن هناك انحسر الماء حتى مشوا على الأرض، فالمعجز انحسار الماء و ها هنا صار الماء جسدا يمشون عليه كالأرض. اين معجزهاي كه از اين صحابه سر زده، از معجزه حضرت نوح (عليه السلام) بالاتر است. زيرا حركت كشتي در آب يك أمر عادي است. اين معجزه از شكافته شدن رود نيل براي حضرت موسي (عليه السلام) بالاتر است؛ زيرا در آنجا آب كنار رفت تا مردم بر روي زمين راه بروند، ولي در اينجا آب به صورت يك جسد و زمين در آمد و مردم بر روي آن راه رفتند. البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 6، ص 290 اينها هيچ اشكالي ندارد، ولي اگر ما بگوييم كه مثلاً امام صادق (عليه السلام) با يك دعا، يك بيمار را شفا داد يا يك گرفتاري را نجات داد، بايد هفت آسمان بر سر شيعه خراب شود و آقاي قِفاري هم بگويد امام صادق (عليه السلام) بيزار است از اينها. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : آيا شيعه صفوي با شيعه عصر حاضر ما فرقي دارد؟ جواب 1 : تقسيمبندي شيعه به شيعه علوي و صفوي، از ترفندهاي استعمار و دشمنان شيعه بوده و هر كس، در هر مقامي، با هر موقعيتي، اگر بحث شيعه علوي و صفوي را مطرح كند، ما او را عامل استعمار و دشمنان شيعه و اسلام ميدانيم. اينها دنبال اين هستند كه فرهنگ شيعه را به بهانههاي مختلف زير سؤال ببرند. اين آقايان كه اينهمه در خطبههاي نمازهاي جمعه دَم از صفوي ميزنند كه چنين و چنان كرد، همين جنايات بيشرمانهاي كه عبد الرحمن خان را بگويند كه در افغانستان انجام داد و مصادف بود با دوران صفويها در ايران، 62٪ از شيعيان افغان را قتل عام كرد و اين بيوجدان و بيشرف، تمام زنان شيعه را به عنوان غنائم جنگي تصرف كرد و به عنوان كنيز فروخت؛ حتي به كشورهاي غربي و بيگانه و كشورهاي آسياي ميانه. چرا يكبار هم اين آقايان نميآيند از جناياتي كه عبد الرحمن خان در همين افغانستان انجام داد و اينهمه جنايت كرد و شيعيان را از سراسر افغانستان جمع كرد و در وسط قرار داد تا اطرافش كوه باشد تا هر غلطي خواستند، اطراف كوه بتوانند عليه شيعه انجام بدهند. اگر واقعاً بنا است كه تندرويها مورد نقد قرار بگيرد، اين را هم بگوييد. إن شاء الله اگر بنا باشد دوران صفوي را نقد كنيم، هم امتيازات دوران صفوي را بررسي ميكنيم و هم نقاط ضعفشان را و بدهكار و وامدار كسي نيستيم و از هر كسي انتقاد داشته باشيم، اين حرّيت و مردانگي را داريم و اينجا بيان ميكنيم. ولي آقايان فكر ميكنند كه ما فقط فلان شبكه را نقد ميكنيم؛ خير. ما در شبكه سلام هم كه بوديم، برنامههاي صدا و سيما جمهوري اسلامي ايران را نقد ميكرديم و حتي درباره سريال مسافر ري، مقاله مفصلي نوشتيم كه الآن هم روي سايت است. براي ما فرقي نميكند كه كدام شبكه باشد؛ وابسته به سازمان سيا باشد يا به صهيونيست باشد يا به جمهوري اسلامي ايران باشد يا به شيعيان باشد. ما تكليف داريم: إذ ظهرت البدع في أمتي، فليظهر العالم علمه؛ فمن لم يفعل فعليه لعنة الله. چون بدعتها آشكار شوند در أمت من، عالم بايد علم خود را آشكار كند؛ هر كس اين كار را نكند، لعنت خدا بر او باد. الكافي للشيخ الكليني، ج 1، ص 54 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 16، ص 269 يعني اگر ما بخواهيم موضعگيري نكنيم، گرفتار لعنت خدا خواهيم شد. لذا اگر بنا شد وارد بحث صفويه شويم، اين مردانگي را داريم كه هم نقاط مثبت و هم نقاط ضعف آنها را بيان خواهيم كنيم. ولي اينكه امروز بعضيها مطرح ميكنند، درد اينها درد تشيع صفوي و علوي نيست، بلكه درد و مرض آنها اين است كه شيعه را در سطح بين المللي مخدوش كنند. * * * * * * * سؤال 2 : 1. نظر شما در مورد جدايي دين از سياست چيست؟ 2. چرا بعضي از علماء و مجتهدين مخالفت ميكنند؟ مثلاً در شبكههايي ميبينيم كه يك روحاني موافق است و يك روحاني مخالف است. 3. در شرايط كنوني جهان، روشن كردن شيعيان بهتر از هدايت كردن أهل سنت نيست؟ جواب 2 : 1. جدايي دين از سياست، يعني جدايي قرآن از دين. از اول تا آخر قرآن، آياتي درباره جهاد و حدود و ديات دارد و رواياتي هم داريم در رابطه با تأسيس حكومت. جدايي دين از سياست يا همان نظريه سكولاريسم، كار دشمنان اسلام است. همانطور كه مرحوم آيت الله كاشاني (ره) فرمودند: ديانت ما عين سياست ماست و سياست ما عين ديانت ماست. 2. بعضيها از آيات و روايات به گونهاي استفاده ميكنند و ديگران نميتوانند استفاده كنند. در حقيقت اين اجتهاد است و راه اجتهاد هم باز است و حق نداريم نسبت به كساني كه موافق هستند اعتراض كنيم و همچنين نسبت به مخالفين. ما موظف هستيم نسبت به نظرات مرجع تقليدمان كه در قيد حيات است و از او تقليد ميكنيم، مطيع باشيم و مطابق دستورات او حركت كنيم و فرداي قيامت هم از ما سؤال نميكنند كه چرا فرداي قيامت به فتواي صاحب جواهر (ره) و شيخ طوسي (ره) عمل نكردي. آنچه كه امام صادق (عليه السلام) براي هر شيعه معين كرده، عمل كردن به فتواي مجتهد زندهاي است كه با آن شرايط از او تقليد ميكند. 3. پاسخ دادن به شبهات، خودش بهترين روشنگري است. الآن شبهاتي است كه از در و ديوار ميبارد و نزديك به 40 هزار سايت وهابي و 300 ماهواره وهابي شبانهروز عليه شيعه شبههافكني ميكنند و كتابهايي با تيراژ 10 ميليوني چاپ ميكنند و به صورت رايگان در اختيار مردم قرار ميدهند و جزوات پخش ميكنند. اگر بنا باشد امروز ما يك مصداق براي واجب عيني و تعييني و تعيني و فوري معين كنيم، پاسخ به شبهات است؛ چون همه چيز در پاسخ به شبهات هست. * * * * * * * سؤال 3 : 1. در قضيه جاري شدن حدّ توسط أمير المؤمنين (عليه السلام) بر وليد كه شراب خورده بود و در حالت مستي به نماز ايستاده بود، وهابيها ميگويند: وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) ميخواست حدّ را جاري كند، شلاق را به امام حسن (عليه السلام) دادند تا او بزند و امام حسن (عليه السلام) هم مقداري معطل كردند و خود أمير المؤمنين (عليه السلام) شلاق را به دست گرفت و به امام حسن (عليه السلام) فرمود: «به خدا قسم كه تو ترسيدي» و خودش حدّ را جاري كرد. آيا اين قضيه صحت دارد و در تاريخ شيعه و سني آمده است؟ من شنيدهام كه در كتب أهل سنت آمده است. 2. آيا ميتوانيد سندهايي را كه بيان ميكنيد، زيرنويس كنيد؟ جواب 3 : 1. خير، اين دروغ است و اين ارتباط نادرستي كه بين امام حسن (عليه السلام) يا امام حسين (عليه السلام) با أمير المؤمنين (عليه السلام) نقل ميكنند، فقط در راستاي فرهنگ و سياست بني أميه است تا موقعيت أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را زير سؤال ببرند. اگر راست ميگويند، يك مدرك يا سندي ارائه بدهند تا ما براي بينندگان بخوانيم و نقد كنيم. در كتب أهل سنت خيلي چيزها آمده است. اين إفترائات را در زمان بني أميه به أمير المؤمنين (عليه السلام) نسبت دادند. حتي نسبت به جنگ جمل ميگويند كه أمير المؤمنين (عليه السلام) به امام حسن (عليه السلام) اعتراض كرد. همه اينها چرندياتي است كه در زمان بني أميه ـ اين شجره ملعونه در قرآن ـ جعل شده و در لابهلاي كتابها آمده است. 2. اين برنامهها بعداً به صورت تايپ شده، روي سايت شبكه جهاني ولايت ـ www.velayattv.com و مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ـ www.valiasr-aj.com قرار ميگيرد. چون من نميدانم چه سؤالي قرار است بينندگان عزيز بپرسند، لذا آدرسهايي كه ميدهم، اتاق فرمان نميتواند اين آدرسها را سريعاً زيرنويس كند. * * * * * * * سؤال 4 : شب اول قبر، أمير المؤمنين (عليه السلام) به فرياد ما خواهد رسيد إن شاء الله. آيا 13 تن از معصومين (عليهم السلام) هم همينطور هستند؟ جواب 4 : آنچه كه محرز است، ائمه (عليهم السلام) و أمير المؤمنين (عليه السلام) و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) به هنگام احتضار ميآيند. در آن شعري كه از أمير المؤمنين (عليه السلام) نقل شده است: يا حارث همدان! من يمت يرني من مؤمن أو منافق قبلا در فارسي هم اينگونه سرودهاند: اي كه گفتي «فمن يمت يرني» جان فداي كلام دلجويت كاش روزي هزار مرتبه من مردمي تا بديدمي رويت اين كاملاً محرز است كه به هنگام قبض روح، ائمه (عليهم السلام) حاضر ميشوند و روايات صحيحي در اين زمينه داريم؛ در كافي و كتابهاي ديگر. علامه شبر (ره) كتابي دارد به نام حق اليقين و من به همه دانشجويان و أهل علم و طلاب توصيه ميكنم كه اين كتاب را بخوانند. در جلد دوم اين كتاب كه مربوط به عالم برزخ است، مفصل روايات را آورده و در آخرش هم جمعبندي كرده است. همچنين كتاب منازل الآخره مرحوم شيخ عباس قمي (ره) اين قضايا را آورده است. ولي اينكه در شب اول قبر كداميك از ائمه (عليهم السلام) ميآيند، بحث ديگري است. * * * * * * * سؤال 5 : بنده سالهاست كه در تاريخ اسلام مطالعه ميكنم. الآن قرن 21 است. اتفاقي كه ديروز افتاده، امروز آن را بزرگ ميكنند و مفهومش عوض ميشود. شما كتابها را جلوي خودتان ميگذاريد و دنبال لغاتي ميگرديد و سر يك موضوعي بحث ميكنيد. مثلاً در آن موقع، خيلي از اينها آدمهاي شوخي بودند و «يك نفر به ديگري گفته اگر فلان كار را بكنم چه ميشود؟ ديگري به او گفته است كه برو بمير» و چون او گفته برو بمير، او كافر ميشود؟! به خدا اين راه و رسم دين نيست. أكثريت در آن موقع بيسواد بودهاند. دين را نميتوان بر مبناي صحبتهايي كه چند نفر بيسواد گفتهاند قرار داد كه مثلاً فلان بن فلان چه گفته است. اين مسائل را اينقدر بزرگ نكنيم و به جاي آن بچسبيم به موضوعات اساسي دين. به خدا اينها بيشتر به جوك شبيه است و خندهآور است. اين مسائل مردم را دينزده ميكند. اينكه فلان بن فلان به فلاني مطلبي را گفته است، رها كنيد؛ اينها در شأن شما نيست. درباره مسائل اخلاقي صحبت كنيد و برنامههاي اخلاقي بگذاريد. جواب 5 : شما اگر اول برنامههاي ما را نگاه كنيد، ما هر شب سخنراني اخلاقي بزرگاني مانند حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي و حجت الإسلام و المسلمين محدثي را پخش ميكنيم و همچنين برنامهاي براي خانوادهها تحت عنوان بر بام آسمان پخش ميكنيم و حتي از اين ميترسيم كه بينندگان اعتراض كنند كه أكثر برنامههاي شما اخلاقي شده است. ولي ظاهراً شما برنامههاي ما را مشاهده نميكنيد. ما هم بحثهاي اخلاقي داريم و هم بحثهاي تفسيري و علمي و پاسخ به شبهات و خانواده. * * * * * * * سؤال 6 : آيا به نام شبكه شيعي، كسي اجازه دارد بگويد: «مردم حق هيچ نوع قيامي را ندارند تا اينكه خود حضرت تشريف بياورند»؟ يعني اينكه مردم در خانه خود بنشينند و منتظر ظهور فرج باشند. اين از كجاست؟ چه كسي همچنين عقيدهاي را قبول دارد؟ مگر قرآن نميفرمايد: وَ لَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ هرگز نبايد با ظالمان، همدست و دوست باشيد، وگرنه آتش كيفر آنان شما را خواهد گرفت. سوره هود / آيه 113 معصوم (عليه السلام) هم ميفرمايد: كونوا للظالم خصما و للمظلوم عونا. دشمن ظالم و ياور مظلوم باشيد. پس اين ادعاي او، مطابق با گفتار قرآن و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و معصومين (عليهم السلام) نيست. بلكه ميتوان گفت كسي كه همچنين كاري را انجام ميدهد، همان كار معاويه را تكرار ميكند. او قرآن را بالاي نيزه كرد و به نفع خودش استفاده كرد و مردم را گول زد و اين هم به نام أهل بيت و به نام شبكه شيعه، تيشه به ريشه دين ميزند. جواب 6 : به جواب سؤال 8 رجوع شود. * * * * * * * سؤال 7 : آيا در جنگي كه بين ايران و اعراب بود، خليفه دوم سخن از اين داشتند كه «امروز جنگ بين اسلام و كفر نيست، جنگ بين عرب و عجم است»؟ آيا اين حرف صحت دارد؟ جواب 7 : خير، صحت ندارد. آدم بايد اين مردانگي را داشته باشد كه نسبت به مخالف خود دروغ نگويد. بعضيها شروع ميكنند به نقد كردن و از 10 حرفي كه ميزنند، 8 حرف دروغ ميزنند. أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: أحبب حبيبك هونا ما عسى أن يكون بغيضك يوما ما و أبغض بغيضك هونا ما عسى أن يكون حبيبك يوما ما. در دوستى با دوست مدارا كن، شايد روزى دشمن تو گردد و در دشمنى با دشمن نيز مدارا كن؛ زيرا شايد روزى دوست تو گردد. نهج البلاغه، كلمات قصار 268 در دشمني با كسي، اعتدال داشته باشيد و إفراط و تفريط نداشته باشيد. * * * * * * * سؤال 8 : در راستاي فرمايشي كه آن برادرمان فرمودند، يكي از شبكههاي شيعي، همه چيز را از امام صادق (عليه السلام) نقل ميكنند كه فرمودند: در خانهها بنشينيد و قيام نكنيد. و متأسفانه اين شبكه به ولايت فقيه هم توهين ميكند. جواب 8 : بله، آقا امام صادق (عليه السلام) فرمودند: كونوا أحلاس بيوتكم. جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج 13، ص 73 ولي در چه زماني؟ زماني كه أبو مسلم خراساني از طرفي و افراد ديگر از طرف ديگر ميخواستند به نام دين و به نام دفاع از أهل بيت (عليهم السلام)، همان جنايات بني أميه را در غالب ديگري إحياء كنند. امام صادق (عليه السلام) اين مطلب را هم فرموده است: اگر كسي بخواهد به حق، در برابر حكومت جائر قيام كند، هزينه جهادش را من تقبل ميكنم. اگر بنا است كه به سخن امام صادق (عليه السلام) گوش كنيم، حضرت اين سخن را هم فرموده است. همچنين در رابطه با زيد كه قيام كرد، آن همه روايات در مدح جناب زيد آمده است. اينها يكسري حرفهاي بياساسي است كه اين آقايان ميزنند و در حدّ آن نيستند كه بخواهند همچنين اظهار نظري بكنند. بعضي از افراد ناپخته و نادرست از انجمن حجتيه كه افراد انحرافي در آنها نفوذ كرده بود، ميگفتند «شما حرف نزنيد و به فساد كمك كنيد تا امام زمان (عليه السلام) بيايد». اگر امام زمان (عليه السلام) بيايد، گردن شما را هم ميزند. امام زمان (عليه السلام) ميآيد، در صورتي كه جهان آمادگي داشته باشد. همين بيداري اسلامي كه در منطقه ايجاد شده و شرق و غرب جهان را فرا گرفته، إن شاء الله شايد همين از علائم ظهور باشد و يكي از علائم ظهور، بيداري عموم مردم است و اين بيداريها فقط ارتباط به جهان اسلام ندارد و در جهان غير اسلام هم اين بيداريها انجام خواهد شد. * * * * * * * سؤال 9 : 1. در رابطه با إستيذان أبو بكر از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي دفن در كنار آن حضرت، اگر به اعتقاد آنها از مرده چيزي را خواستن و صحبت كردن با مرده عبث است، چطور خليفه اول همچنين صحبتي را كرده و گفته از رسول الله (صلي الله عليه و آله) كه از دنيا رفته است، إذن بگيريد؟ 2. بحث شيعه صفوي و شيعه علوي را مرحوم دكتر شريعتي آورده و مباحثي را مطرح كرده كه شما بهتر در جريان هستيد و مسئله، ادعاي تشيع از زمان صفويه نيست. گفتار دكتر شريعتي اين بود كه در زمان صفويه به فرعيات بيشتر پرداختند تا اصول تشيع. 3. از أهل منبر شنيدهام كه يكي از صحابه از رسول الله (صلي الله عليه و آله) سؤال كرد: شما با شيطان نفس خودت چه كردي؟ حضرت فرمودند: من آب توبه بر سر او ريختم و او مسلمان شد. آيا اين سنديت دارد؟ اگر سنديت دارد، اسنادش را ذكر بفرماييد. جواب 9 : 1. «به شتر گفتند: گردنت كج است، گفت: كجايم راست است». سؤال زيبايي است. البته عزيزان اين را بدانند كه أهل سنت در اين زمينه، كاملاً مخالف با وهابيها هستند. اينكه در مورد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و صالحين و بزرگان ميشود به آنها توسل كرد و آنها را بين خود و خدا شفيع قرار داد، أهل سنت كاملاً اين قضيه را قبول دارند. 2. ما تابع هيچكس نيستيم و چه شريعتي و چه غير شريعتي، حرفهاي نادرستي را كه زدهاند، ما محكوم ميكنيم. مرحوم علامه شهيد مطهري (ره) كتاب مفصلي دارد كه آثار دكتر شريعتي را نقد عالمانه كرده و حتي اسلامشناسي دكتر شريعتي را زير برده و ميگويد اسلامشناسي نيست، اسلامسرايي است. آقاي شريعتي تحصيلكرده دانشگاه سوربُن فرانسه بود و أكثر اساتيدش از يهوديان بودند. يكسري مطالبي از آنها فراگرفته بود و نسبت به مراجع عظام تقليد جسارت زيادي داشت و نسبت به علامه مجلسي (ره) اهانتهاي گستاخانهاي داشت و خود امام خميني (ره) هم نسبت به ايشان برخوردهاي تندي داشتند. حتي ايشان قبل از آخرين سفرش كه به فرانسه داشت، خود آيت الله خزعلي نقل ميكرد كه در جلسهاي كه من بودم و شهيد مطهري (ره) و ديگران، بنا شد كه ايشان اين لغزشهايي كه در كتابهايش هست را برگردد و اصلاح كند. ولي توفيق حاصل نشد و از دنيا رفت. كساني كه بحث شيعه علوي و صفوي را مطرح ميكنند، آگاهانه يا ناآگاهانه، حرف استعمار را مطرح ميكنند و حرف دشمنان اسلام را از زبان شيعه مطرح ميكنند. وگرنه بحثي به نام شيعه صفوي و شيعه علوي نداريم. ما يك شيعه داريم كه برخاسته از غدير است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در حدود 40 روايت فرمود: يا علي! أنت و شيعتك هم الفائزون. يا علي! أنت و شيعتك في الجنة. يا علي! تأتي أنت و شيعتك يوم القيامة راضين مرضيين. ما يك شيعهاي ميشناسيم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در حق أمير المؤمنين (عليه السلام) و أهل بيت (عليهم السلام) بيان كردهاند. 3. اگر مراجعه كنيد به كتابهاي أهل سنت، مخصوصاً كتاب مجمع الزوائد و منبع الفوائد علامه هيثمي، در جلد 8، صفحه 225 و در صحاح أهل سنت هم زياد آمده است كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سؤال كردند: آيا تو هم شيطان داري؟ فرمود: نعم و لكن الله أعانني عليه فأسلم. بله، من هم شيطان دارم، ولي خداوند مرا كمك كرد و شيطان من به دست من مسلمان شد. صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 8، ص 139 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 6، ص 115 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 1 ص 73 ـ تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج 4، ص 282 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 6، ص 18 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 177 ـ سنن الدارمي، ج 2، ص 320 ـ سنن الترمذي، ج 2، ص 319 ـ سنن النسائي، ج 7، ص 72 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 1، ص 229 ـ شرح سنن النسائي لجلال الدين السيوطي، ج 7، ص 70 ـ السنن الكبرى للنسائي، ج 5، ص 287 ـ صحيح إبن خزيمة، ج 2، ص 149 ـ صحيح إبن حبان، ج 14، ص 326 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج 4، ص 67 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 7، ص 309 ـ التمهيد لإبن عبد البر، ج 23، ص 351 ـ تمهيد الأوائل و تلخيص الدلائل للباقلاني، ص 493 ـ تفسير الرازي، ج 1، ص 82 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج 6، ص 129 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 6، ص 17 ـ التاريخ الكبير للبخاري، ج 4، ص 239 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 30، ص 305 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 2، ص 398 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 11، ص 413 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: دوستار اهل بيت -
تاريخ: 09 خرداد 90 - 11:13:53
واي به حال بد آنها !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!با اين همه تعصب وكينه وعداوت ودشمني كه آخرت خودشان را به خاطر سه نفر بر باد ميدهند..وامصيبتا؟؟؟؟؟؟؟؟؟روزي را ميبينم كه بدنهاي آنها هيزم براي آتش دوزخ باشد وهست. |
2 |
نام و نام خانوادگي: دوستار اهل بيت -
تاريخ: 11 خرداد 90 - 07:36:49
در جواب سوال 2 شهيد مدرس فرمودند :ديانت ما عين سياست ماست و سياست ما عين ديانت ماست.با تشكر از زحمات شما. |
3 |
نام و نام خانوادگي: مهدي ذ -
تاريخ: 12 تير 90 - 14:51:35
با سلام خدمت دوستان عزيز لطفا از زاويه تاريخي کمي در مورد جمله متن که فرموديد "بعضيها ميگويند، شيعي است. ما نميدانيم كه شيعه، در چه زماني معتزلي شده است؟! مانند اين است كه بگوييم مسيحي مسلمان. از طرفي ميگويند معتزلي است و از طرفي ميگويند شيعه است. شيعه كاملاً با معتزله در تضاد است" توضيح بدهيد . جواب نظر: با سلام دوست گرامي در اين زمينه به صورت مفصل در آدرس ذيل سخن گفته شده است : http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B9%D8%AA%D8%B2%D9%84%D9%87 موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
4 |
نام و نام خانوادگي: حسين -
تاريخ: 05 شهريور 90 - 15:20:04
ايا غلو اين نيست که ما يک نفر غير معصوم را تقدس سازي کينم و به ان برچسب عصمت بدهيم واقعا ما غلو نداريم؟ جواب نظر: با سلام دوست گرامي اگر غير مصعوم باشد ، آري ، اما اگر معصوم باشد چه ؟! كساني كه شيعيان معصوم ميدانند ، بر عصمتشان دليل قطعي موجود است . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات
|
5 |
نام و نام خانوادگي: برادر -
تاريخ: 09 شهريور 90 - 04:50:44
دكترشريعتي سخنان زيباوكرانسنك زيادي داشته اندخوب نيست حتي اكرانحرافاتي هم داشته انداين طوردرموردايشان صحبت كنيم0 باتشكراززحمات شما خصوصاجناب دكترقزويني. |
6 |
نام و نام خانوادگي: مهران -
تاريخ: 03 آبان 90 - 13:54:26
چرا شيعه ??? را معصوم ميداند جواب نظر: با سلام دوست گرامي عصمت معاني مختلفي دارد ، اما معني رايج آن عدم ارتكاب هر گونه گناه و حتي اراده آن ، و انجام ندادن هيچ خطا و اشتباه و سهو در كل زندگي است ؛ و اين معني به عقيده شيعه ، تنها در انبيا و ائمه موجود است و لا غير . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
7 |
نام و نام خانوادگي: حسين -
تاريخ: 04 آبان 90 - 11:42:07
پس چرا در صحبتهاي؟؟؟؟ به وضوح روشن است و يا ؟؟؟؟ نسبت عصمت به اين اقا ميدهند و هيچ نميگويند جواب نظر: با سلام دوست گرامي عصمتي كه گفته شد ، دركلام هيچ كس از علماي شيعه ،معاصر يا گذشته ، به هيچ كس غير از ائمه و انبيا داده نشده است ؛ اما عصمت به معني گناه نكردن ، امري است كه از بسياري از بزرگان ديني حاصل است ، و شكي در آن نيست ؛ چه در گذشته و چه الان ؛ و بودهاند كساني كه از زمان تكليف تا آخر عمر حتي يك معصيت مرتكب نشدهاند . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
8 |
نام و نام خانوادگي: حسين -
تاريخ: 28 آبان 90 - 12:18:47
ميشود نام يک نفر از بزرگاني که ادعا ميکنيد را نام ببريد که گناه نکرده اند اقاي روتوش |
9 |
نام و نام خانوادگي: علي كيافر -
تاريخ: 23 اسفند 90 - 11:12:34
آقاي قزويني شما يك بار گفتيددست بسته نماز خواندن باطل است از طرفي حديثي ازامام صادق(ص)آورديدهركس پشت سرسني نماز بخواندگوياپشت سرپيامبر نمازخوانده درشبكه ولايت اين مطالب گفته شد آيا اين موارد ضدونقيض نيستند؟بنده باهزينه خودم به مدت 14دقيقه هم پشت خط ماندم وسوال كردم گفتيد وقتش نيست آيا بعد1400سال واندي هنوز وقتش نشده درمقابل اهل سنت به سوالات پاسخ داده شود؟وسوال اين بو چراعمردر نماز ميت ابوبكر شركت نكرد؟خودتان گوشي راقطع مي كنيدبعد مي گوييدقطع شد.ضمنا2سوال قبلا پرسيده بودم هنوز جوابش را دريافت نكردم1.عاملين اصلي فاجعه رمضان وكربلا ابوبكروعمروابوسفيانو....بودندواينهاپدرزن پيامبرندايا پيامبراكرم(ص)آشكارااين افراد را(دشمن)وارد اهلبيت نكردند؟ |