* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 09 تير 1390 | تعداد بازديد: 4272 | |
خلافت ـ خليفه دوم | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: خلافت ـ خليفه دوم شبكه جهاني ولايت: 09 / 04 / 1390 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني امشب قصد داريم بحث خلافت خليفه دوم را نقد و بررسي كنيم. قبل از اينكه وارد بحث شويم، كليپي را پخش ميكنيم و بعد از آن، سؤالاتي را از استاد ميپرسيم: پخش كليپ 01 استاد حسيني قزويني ... در رابطه با عمر هم، فقط أبو بكر نصب كرد. همه اعتراض كردند و أبو بكر اعتراض هيچكس را نپذيرفت. آقاي حيدري جناب آيت الله قزويني محقق! اين است انصاف و تحقيق علمي شما؟ شما مطمئن هستيد كه خلافت عمر فاروق كه عادلترين حكومت تاريخ اسلام بوده و شخصيت ايشان كه دستكم در تاريخ اسلام، مقتدرترين نمونه مديريت و عدالت بوده است، فقط با انتصاب أبو بكر صديق انجام شد؟ همه يعني همه مهاجرين و انصار كه سران و نخبگان جامعه اسلامي بودند، اعتراض كردند و أبو بكر اعتراض آنها را نپذيرفت؟ شما كه نفرموديد اين همه كه اعتراض كردند، چند نفر و چه كساني بودند. آنچه در تاريخ مسلّما ثابت شده، اين است كه أبو بكر درباره عمر فقط توصيه كردند يا ايشان را به عنوان شايستهترين كانديد معرفي كردند. آنچه كه به خلافت عمر مشروعيت بخشيد، توصيه أبو بكر نبود، بلكه بيعت تمام مهاجرين و انصار بود و در هيچ جاي تاريخ ثبت نشده كه كسي به بيعت عمر (رضي الله عنه) اعتراض كرده باشد. اما متأسفانه شما حقايق را پنهان ميكنيد. [پايان كليپ] آقاي محسني بله، ايشان استاد حسيني قزويني را نقد كردند كه چرا اينگونه حرف زده است. ايشان ميگويد: «اعتراضي از طرف صحابه نبوده است و همه انصار و مهاجرين بيعت كردند». سؤال من اين است كه آيا انتخاب عمر براي خلافت، توسط أبو بكر نبوده و فقط أبو بكر، عمر را كانديد كرده است؟ آيا واقعاً وقتي آقاي عمر انتخاب شد، هيچكس مخالفت نكرد و هيچيك از صحابه اعتراض نكردند؟ استاد حسيني قزويني اين برادرمان إبتداء ميگويد: بيانصافي است كه كسي بگويد به كسي به خلافت آقاي عمر اعتراض كرده باشد و اصلاً جناب أبو بكر، عمر را انتخاب نكرد، بلكه ايشان كانديد كردند و با مردم مشورت كردند و نتيجه مشورت چنين شد. البته اين حرف ايشان نيست و آقاي إبن تيميه هم در گذشته اين حرف را گفته است و آقاي ناصر الدين قِفاري و دِهلوي هم اين حرف را گفتهاند و در شبكههاي ماهوارهاي وهابيت كه هر روز مانند قارچ ميرويند، هر روز اين مطالب را مطرح ميكنند. نكته اول: آيا أبو بكر با مردم مشورت كرد؟ آيا واقعاً آقاي أبو بكر با مردم مشورت كرد يا مشورت نكرد؟ امام محمد بن مفلح مقدسي (متوفاي 763 هجري) ميگويد: لما استخلف أبو بكر عمر (رضي الله عنهما) ... قد طلب من معقيب الدوسي أن يخبره عن رأي المسلمين في ذلك فقال له: ما يقول الناس في استخلافي عمر؟ قال: كرهه قوم و رضيه آخرون. قال أبو بكر: الذين كرهوه أكثر أم الذين رضوه؟ قال: بل الذين كرهوه. وقتي أبو بكر ميخواست عمر را به عنوان خليفه معين كند، به معيقب الدوسي صحابي گفت: نظر مردم درباره خليفه شدن عمر چيست؟ گفت: عدهاي از خلافت عمر ناراضي هستند و عدهاي هم راضي هستند. أبو بكر گفت: كساني كه ناراضي هستند تعدادشان بيشتر است يا كساني كه راضي هستند؟ گفت: كساني كه ناراضي هستند. الآداب الشرعية و المنح المرعية، ج 1، ص 71، با تحقيق شعيب أرنوود نسبت به إبن مفلح هم آقاي حاجي خليفه در كشف الظنون، جلد 1، صفحه 42 ميگويد: مؤلف جليل. آقاي عمر رضا كحاله هم در معجم المؤلفين، جلد 12، صفحه 44 درباره او ميگويد: فقيه، أصولي، محدث و أخذ عن المزي و الذهبي و تقي الدين السبكي و غيرهم و درس و أفتي. فقيه و اصولي و محدث بود و از شاگردان مزي و ذهبي و سبكي و ديگران بوده و تدريس داشته و مفتي هم بوده است. پس آقاي إبن مفلح صراحتاً نقل ميكند كه جناب أبو بكر وقتي نظر مردم را خواست، براي نظر مردم، كوچكترين ارزشي قائل نشد. اين مشورت آقاي أبو بكر بود و من غير از اين نديدم؛ جز اينكه بعضي از افراد بعد از قرن 7 و 8 ورّاجي كردهاند كه أبو بكر با مردم مشورت كرده است، ولي يك روايت مستندي كه أبو بكر با مردم مشورت كرده باشد، نياوردهاند. نكته دوم: مخالفت مردم به خلافت عمر اينكه اين كارشناس ميگويد: در هيچ جاي تاريخ ثبت نشده كه كسي به بيعت عمر (رضي الله عنه) اعتراض كرده باشد. من نميدانم كه آيا بايد به جهل اين آقايان گريه كنيم يا بخنديم؟ اينها با اين كارشان جهل خود را به نمايش ميگذارند. دل من به حال اين آقايان ميسوزد. بروند مطالعه و تحقيق كنند و حدأقل كتابهاي خودشان را بررسي كنند. 1. اعتراض تمامي مردم به خلافت عمر آقاي إبن أبي شيبة از وكيع و إبن ادريس از اسماعيل بن أبي خالد از زبيد بن حارث نقل ميكند: أن أبا بكر حين حضره الموت أرسل إلي عمر يستخلفه، فقال الناس: تستخلف علينا فظا غليظا و لو قد ولينا كان أفظ و أغلظ ، فما تقول لربك إذا لقيته و قد إستخلفت علينا عمر؟ قال أبو بكر: أبربي تخوفونني؟ أقول: أللهم إستخلفت عليهم خير خلقك، ثم أرسل إلي عمر فقال: إني موصيك بوصية. وقتي مرگ أبو بكر فرا رسيد، كسي را فرستاد نزد عمر تا بيايد و او را به عنوان خليفه معين كند. مردم اعتراض كردند و گفتند: تو كسي را براي ما خليفه ميكني كه بد اخلاق و تندخو است! الآن هم كه در زمان خلافت شما است و او خليفه نيست، بد اخلاق و تندخو است و اگر خليفه شود، بدتر خواهد شد! اگر عمر را خليفه ما كني، جواب خدا را چه خواهي داد اگر فردا خدا را ملاقات كني؟ أبو بكر گفت: آيا مرا از خدا ميترسانيد؟ اگر نزد خدا بروم، ميگويم: بهترين خلقت را خليفه مردم كردم. سپس كسي را دنبال عمر فرستاد و گفت: من تو را به عنوان خليفه معرفي ميكنم. المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 8، ص 574 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 5، ص 678 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 2، ص 671 آقاي حيدري! مقداري چشم و گوش خود را باز كن و ببين! تا ما نگوييم: وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آَذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا سوره أعراف / آيه 179 توده مردم آمدند به أبو بكر اعتراض كردند، ولي او به اعتراض مردم إعتناء نكرد. آيا منطق حاكم اسلامي بايد اين باشد؟! آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اينطوري بود؟ آيا أمير المؤمنين (عليه السلام) اينطوري بود؟ همه با أبو بكر مخالفت كردند، ولي او باز هم عمر را براي خلافت انتخاب كرد! بررسي سندي روايت جناب آقاي هاشمي و شبكههاي وهابي كه از ما سند ميخواهند، خودشان فقط سند را ميخوانند و آن را بررسي سندي نميكنند. اين آقايان براي اينكه نگويند اين روايت ضعيف است، ما اين روايت را بررسي سندي ميكنيم: 1. وكيع بن جراح ايشان از شخصيتهاي برجسته است و وثاقتش إجماعي است. تقريب التقريب لإبن حجر عسقلاني، ج 2، ص 283 2. اسماعيل بن أبي خالد آقاي إبن حجر عسقلاني ميگويد ايشان ثقه است. تقريب التقريب لإبن حجر عسقلاني، ج 1، ص 93 3. زبيد بن حارث ايشان هم ثقه است. تقريب التهذيب لإبن حجر عسقلاني، ج 1، ص 308 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 8، ص 97 با توجه به وثاقت اين راويان، مشخص است كه هيچ اشكالي در سند اين روايت وجود ندارد. 2. مخالفت حضرت علي (عليه السلام) و طلحه آقاي إبن سعد (متوفاي 230 هجري) نقل ميكند از ضحاك بن مخلّد أبو عاصم از عبيد الله بن أبي زياد از يوسف بن ماهك از عايشه كه ميگويد: لما حضرت أبا بكر الوفاة إستخلف عمر، فدخل عليه علي و طلحة فقالا: من إستخلفت؟ قال: عمر، قالا: فماذا أنت قائل لربك؟ قال: أبالله تعرفاني؟ لأنا أعلم بالله و بعمر منكما، أقول إستخلفت عليهم خير أهلك. وقتي وفات أبو بكر نزديك شد، عمر را به عنوان خليفه معرفي كرد. علي و طلحه وارد شدند بر أبو بكر و گفتند: چه كسي را به عنوان خليفه معين كردهاي؟ گفت: عمر را. گفتند: جواب خدا را چه خواهي داد در برابر اين كاري كه انجام ميدهي؟ گفت: آيا ميخواهيد خدا را به من معرفي كنيد؟ من از شما به خدا و عمر آگاهتر هستم. به خدا ميگويم: بهترين خلقت را بر مردم خليفه كردم. الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 3، ص 274 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 44، ص 251 ـ إرواء الغليل لمحمد ناصر الألباني، ج 6، ص 80 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 5، ص 677 بررسي سندي روايت 1. ضحاك بن مخلّد أبو عاصم آقاي إبن معين و عجلي او را توثيق كردهاند. تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 4، ص 397 2. عبيد الله بن أبي زياد آقاي عجلي و حاكم نيشابوري او را توثيق كردهاند. تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 14 3. يوسف بن ماهك آقاي إبن معين و نسائي او را توثيق كردهاند. تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 11، ص 371 3. اعتراض مهاجرين و انصار إبن قتيبه ميگويد: فدخل عليه المهاجرون و الأنصار حين بلغهم أنه استخلف عمر. ولي شما كه ميگوييد: در هيچ جاي تاريخ ثبت نشده كه كسي به بيعت عمر (رضي الله عنه) اعتراض كرده باشد.
إبن قتيبه ميگويد: فدخل عليه المهاجرون و الأنصار حين بلغهم أنه استخلف عمر، فقالوا: نراك استخلفت علينا عمر و قد عرفته و علمت بواثقه فينا و أنت بين أظهرنا، فكيف إذا وليت عنا و أنت لاق الله عز وجل فسائلك، فما أنت قائل؟ وقتي خبر به مهاجرين و انصار رسيد كه أبو بكر، عمر را به عنوان خليفه معين كرده است، وارد بر أبو بكر شدند و گفتند: ميبينيم كه عمر را به عنوان خليفه معين كردهاي! با اينكه تو او را ميشناسي و تنديهايش را نسبت به صحابه ميبيني و با اينكه تو هم در ميان ما هستي، او بدرفتاري ميكند! اگر عمر را به عنوان خليفه معين كني و فردا به ملاقات خدا رفتي، جواب خدا را چه خواهي داد؟ الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج 1، ص 25 4. اعتراض صحابه اگر آقاي حيدري و هاشمي و ديگران نميتوانند اين كتابها را ببينند، ما اين كتابها را در اين شبكه به نمايش ميگذاريم. آقاي إبن تيميه در منهاج السنة، جلد 6، صفحه 155، با تحقيق محمد رشاد سالم ميگويد: و قد تكلموا مع الصديق في ولاية عمر و قالوا: ماذا تقول لربك و قد وليت علينا فظا غليظا؟ قال: أبالله تخوفوني؟ أقول: وليت عليهم خير أهلك. مردم و بزرگان صحابه آمدند نزد أبو بكر و در مورد خلافت عمر به او اعتراض كردند و گفتند: جواب خدا را چه خواهي داد كه فردي را بر ما خليفه كردهاي كه بد اخلاق و تندخو است؟ أبو بكر گفت: آيا مرا از خدا ميترسانيد؟ ميگويم: بهترين خلقت را بر مردم خليفه كردم. آقاي إبن تيميه در منهاج السنة، جلد 7، صفحه 461 ميگويد: و لهذا لما استخلفه أبو بكر كره خلافتة طائفة، حتي قال له طلحة: ماذا تقول لربك إذا وليت علينا فظا غليظا؟ فقال: أبالله تخوفوني؟ أقول: وليت عليهم خير أهلك. وقتي أبو بكر، عمر را به عنوان خليفه معين كرد، تعداد زيادي از اين كار ناراضي بودند. طلحه به أبو بكر گفت: جواب خدا را چه خواهي داد كه فردي را بر ما خليفه كردهاي كه بد اخلاق و تندخو است؟ أبو بكر گفت: آيا مرا از خدا ميترسانيد؟ ميگويم: بهترين خلقت را بر مردم خليفه كردم. جناب آقاي حيدري! اين عبارتي را كه إبن تيميه كه شيخ الإسلام شما است و بيش از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي او ارزش قائليد آورده، آيا براي شما كافي نيست تا مقداري عقل خود را به كار بياندازيد تا اينطوري نياييد در ماهوارهاي كه تمام دنيا آن را ميبيند، اينگونه دروغ بگوييد؟ اگر شما در يك مسجد يا در منزل يا در همايشي كه خصوصي است حرف بزنيد، آزاد هستيد و ميتوانيد چشم مبارك خود را ببنديد و دهان خود را باز كنيد و كسي هم نميگويد بالاي چشمتان ابروست. ولي وقتي در يك ماهواره اين مطالب را مطرح ميكنيد و ميگوييد: در هيچ جاي تاريخ ثبت نشده كه كسي به بيعت عمر (رضي الله عنه) اعتراض كرده باشد. مردم به شما ميخندند و دروغ شما معلوم ميشود. اين عبارت آقاي إبن تيميه است كه ميگويد مردم به خلافت عمر اعتراض كردند. * * * * * * * آقاي محسني يك كليپ ديگري هم داريم و إبتداء آن را پخش ميكنيم و بعد سؤالاتمان را از شما خواهيم پرسيد: پخش كليپ 02 آقاي حيدري اما شما چطور؟ شما پيرو علي هستيد. با اينكه چنين ادعايي داريد، متأسفانه اصلاً در مسير علي حركت نميكنيد. علي كه دروغ نميگفت، علي كه مغلطه و تلبيس نميكرد، علي كه با مسلمانان دشمني نميكرد، علي كه به نام اسلام، بين مسلمانان اختلاف نميانداخت. كاش شما هم مثل ما أهل سنت، دوستدار و محب واقعي علي ميشديد كه تمام صحابه و أهل بيت را دوست ميداشتيد تا خود را مجبور نميديديد كه حقايق را انكار كنيد و به بخش عظيمي از صحابه و أهل بيت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) لعن و نفرين بفرستيد. به اميد چنين روزي، براي خود شما آرزوي هدايت ميكنيم. [پايان كليپ] آقاي محسني بله، اي كاش همه مسلمانان محب حضرت علي (عليه السلام) ميشدند و اين قضايا اتفاق نميافتاد. آقاي حيدري گفت: علي كه دروغ نميگفت، علي كه مغلطه و تلبيس نميكرد، علي كه با مسلمانان دشمني نميكرد، علي كه به نام اسلام، بين مسلمانان اختلاف نميانداخت. در اين رابطه توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني من باز هم واقعاً نميدانم كه اين عزيزان چه كار ميكنند؟ آيا بايد بخنديم يا بايد گريه كنيم؟ نكته اول: اين آقايان حدأقل كتابهاي خودشان را ميخواندند تا اينچنين حرف نميزدند. بله، حضرت علي (عليه السلام) دروغ نميگفت و راست ميگفت، ولي در كتابهاي خود شما آمده است و به ما ربطي ندارد كه حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايد: عمر و أبو بكر، هم دروغگو بودند و هم خائن بودند و هم حيلهگر بودند و هم گنهكار بودند. در كتاب صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، حديث 4468 اينچنين آمده است كه خليفه دوم خطاب به حضرت علي (عليه السلام) و عباس گفت: فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم، فجئتما تطلب ميراثك من إبن أخيك و يطلب هذا ميراث إمرأته من أبيها، فقال أبو بكر: قال رسول الله صلي الله عليه و سلم: ما نورث ما تركنا صدقة، فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا، والله يعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق، ثم توفي أبو بكر و أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا، والله يعلم اني لصادق بار راشد تابع للحق. وقتي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، أبو بكر گفت: من جانشين رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هستم و شما آمديد و ميراث خود را طلب كرديد و أبو بكر گفت: رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرموده است: «ما چيزي را إرث نميگذاريم و هر چه كه از ما بماند، صدقه است». نظر شما دو نفر (علي و عباس) در مورد او اين بود كه او دروغگو و گنهكار و حيلهگر و خائن است. خدا ميداند كه او راستگو و نيكوكار و راهنما و تابع حق بود. وقتي أبو بكر از دنيا رفت، من جانشين رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و أبو بكر شدم و نظر شما درباره من اين بود كه من دروغگو و گنهكار و حيلهگر و خائن هستم. خدا ميداند كه من راستگو و نيكوكار و راهنما و تابع حق هستم. آقاي حيدري و ديگر عزيزان! شما به جاي اينكه عليه شيعه كليپ درست كنيد و شبهه مطرح كنيد، اينها را به ما جواب بدهيد. اگر شما دنبال دروغگو ميگرديد، به اين روايت جواب بدهيد و لازم نيست كليپ بسازيد و شعار بدهيد. بينندگان عزيز توجه كنند! جالب اين است كه همين عبارت را آقاي بخاري در دو جا آورده و وقتي ميبيند كه عبارت صحيح مسلم همه چيز را خراب ميكند و نظر علي بن أبي طالب (عليه السلام) اين است كه «أبو بكر و عمر، دروغگو و گنهكار و حيلهگر و خائن هستند»، به جاي اين عبارات، كلمه «كذا و كذا» ميگذارد: و أقبل علي علي و عباس تزعمان أن أبا بكر كذا و كذا. عمر رو كرد به علي و عباس گفت: شما تصور ميكنيد كه أبو بكر چنين و چنان است. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 6، ص 191 ـ صحيح بخاري تك جلدي، ص 1060، ح 5358 و أقبل علي علي و عباس فقال: تزعمان أن أبا بكر فيها كذا. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 8، ص 147 ـ صحيح بخاري تك جلدي، ص 1393، ح 7305 آيا اين درست است؟! اين آقايان ميگويند كه «اينها نظر بدي نبوده و داشتند با همديگر تعارف ميكردند و إهانت نيست». اگر إهانت نيست، پس چرا جناب آقاي بخاري اينها را حذف كرده است؟! ما از اين آقايان كارشناس سؤال ميكنيم كه چرا آقاي بخاري همچنين روايتي را اينچنين سانسور ميكند؟! حضرت علي (عليه السلام) يا راست ميگويد و يا ـ نستجير بالله ـ دروغ ميگويد. اگر ـ نستجير بالله ـ حضرت علي (عليه السلام) دروغ ميگويد، پس جناب حيدري! شما كه ميگويي حضرت علي (عليه السلام) دروغ نميگويد، دروغ ميگويي. اگر هم حضرت علي (عليه السلام) راست ميگويد، از ديدگاه ايشان، أبو بكر و عمر كه شما براي آنها اينهمه سر و صدا كردهايد، «دروغگو و گنهكار و حيلهگر و خائن» هستند. آيا همچنين افرادي صلاحيت خلافت دارند؟! با اين وضع، آيا ميتوان گفت كه أبو بكر أفضل از صحابه بوده و بهترين و شايستهترين افراد بوده است؟! نظر حضرت علي (عليه السلام) اين است و اگر حضرت علي (عليه السلام) دروغ نميگويد، شما در اين مورد به ما جواب بدهيد. نكته دوم: در همين صحيح بخاري، جلد 5، صفحه 82، حديث 4240 أمير المؤمنين (عليه السلام) اشاره ميكند به أبو بكر و ميفرمايد: إستبددت علينا بالأمر. در أمر خلافت، تو در حق ما استبداد كردي. صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 5، ص 154، ح 4471 آيا اين قضيهاي كه أمير المؤمنين (عليه السلام) ميآيد أبو بكر را به «مستبدّ» تعبير ميكند، آيا راست ميگويد يا دروغ ميگويد؟ اگر ـ نستجير بالله ـ دروغ ميگويد كه هيچ و اگر راست ميگويد، شما به ما جواب بدهيد. در اين روايت آمده است كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از أبو بكر غضبناك شد: فهجرته، فلم تكلمه حتي توفيت و عاشت بعد النبي صلي الله عليه و سلم ستة أشهر. فاطمه از أبو بكر غضبناك شد و با او قهر كرد و سخن نگفت تا اينكه از دنيا رفت و تا 6 ماه بعد از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) زنده بود. فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا و لم يؤذن بها أبا بكر و صلي عليها. وقتي فاطمه از دنيا رفت، شوهرش علي او را شبانه دفن كرد و به أبو بكر خبر ندادند و علي بر او نماز خواند. همين ديشب در يكي از شبكههاي ماهوارهاي ميگفتند كه «أبو بكر و ديگران آمدند بر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) نماز خواندند»!!! اين دروغ گفتن، براي اينها جزء واجبات شده است. آقاي خدمتي! تو كه با اين كار خود، بدترين خدمت را به أبو بكر ميكني، آقاي بخاري ميگويد: فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا و لم يؤذن بها أبا بكر و صلي عليها. وقتي فاطمه از دنيا رفت، شوهرش علي او را شبانه دفن كرد و به أبو بكر خبر ندادند و علي بر او نماز خواند. ولي شما جلوي دوربين و جلوي چشم مردم ميگوييد كه «همه آمدند نماز خواندند». يا تو راست ميگويي و يا بخاري راست ميگويد! واقعاً حيف از اين پولي كه عربستان سعودي به اين شبكهها ميدهد!!! فأرسل إلي أبي بكر أن ائتنا و لا يأتنا أحد معك، كراهية لمحضر عمر. علي كسي را بفرستاد سراغ أبو بكر و گفت خودت بيا و كسي را با خودت نياور و علي كراهت داشت و ناراحت ميشد كه عمر را در يك جلسهاي ببيند. آقاي حيدري! حضرت علي (عليه السلام) كه دروغ نميگويد، اگر دروغ نميگويد، پس در اين مورد به ما جواب بدهيد. أبو بكر وارد منزل حضرت علي (عليه السلام) شد و حضرت علي (عليه السلام) به او گفت: و لكنك إستبددت علينا بالأمر. تو در أمر خلافت، در حق ما استبداد كردي. اين چه قضيهاي است؟ آيا حضرت علي (عليه السلام) راست ميگويد يا دروغ ميگويد؟ اين صحيح بخاري و صحيح مسلم است كه از كتابهاي معتبر أهل سنت است. نكته سوم: اينكه اين آقايان در مورد خطبه 6 نهج البلاغه اينهمه سر و صدا به راه انداختهاند كه حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايد: إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان علي ما بايعوهم عليه. همانا كساني با من بيعت كردهاند كه با أبو بكر و عمر و عثمان، با همان شرايط بيعت كردند. إن شاء الله به حول و قوه إلهي به بينندگان عزيز وعده ميدهم كه مفصل اين بحث را مطرح كنم. اين خطبه نه تنها به نفع آقايان أهل سنت و وهابيت نيست، بلكه به ضرر آنهاست. يعني أمير المؤمنين (عليه السلام) در اين خطبه، كاملاً عدم ايمان معاويه و طلحه و زبير و عايشه و ديگران را مطرح ميكند، ولي اين آقايان يا سواد خواندنش را ندارند و يا گزينشي انتخاب ميكنند و به ذيل روايت توجهي ندارند. إن شاء الله ما اين خطبه را ميخوانيم تا مردم قضاوت كنند اين آقاياني كه اين خطبه را فعلاً به عنوان حربه و پيراهن عثمان درست كردهاند عليه شيعه، آيا اين خطبه به نفع آنهاست يا به ضرر آنهاست؟ أمير المؤمنين (عليه السلام) فقط خطبه 6 را نفرموده است، خطبههاي ديگري هم در نهج البلاغه وجود دارد. أمير المؤمنين (عليه السلام) در نامه 53 نهج البلاغه وقتي ميخواهد نسبت به خلفاء گذشته إظهار نظر كند، ميفرمايد: فإن هذا الدين قد كان أسيرا في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي و تطلب به الدنيا. همانا اين دين، قبل از من، در دست بدكاران اسير گشته بود كه با نام دين، به هواپرستي پرداخته و دنياي خود را به دست ميآوردند. نهج البلاغه محمد عبده، ج 3، ص 95 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 17، ص 59 شما به ما جواب بدهيد كه منظور حضرت علي (عليه السلام) از اين اشرار چه كساني است؟ ما از شما تقاضا داريم كه اين را در ماهواره خودتان به ما جواب بدهيد. نكته چهارم: أمير المؤمنين (عليه السلام) در رابطه با منافقين، در خطبه 210 نهج البلاغه توضيح ميفرمايد: ثم بقوا بعده عليه و آله السلام، فتقربوا إلي أئمة الضلالة و الدعاة إلي النار بالزور و البهتان، فولوهم الأعمال و جعلوهم حكاما علي رقاب الناس و أكلوا بهم الدنيا. منافقين پس از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) باقي ماندند و به پيشوايان گمراهي و دعوت كنندگان به آتش، با دروغ و تهمت نزديك شدند و به آنان ولايت و حكومت بخشيدند و بر گردن مردم سوار گرديدند و به وسيله آنان به دنيا رسيدند. نهج البلاغه محمد عبده، ج 2، ص 189 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 11، ص 38 ـ المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص 302 شما به ما بگوييد كه حضرت علي (عليه السلام) راست ميگويد يا دروغ ميگويد؟ اگر ـ نستجير بالله ـ دروغ ميگويد، بايد حرفتان را پس بگيريد كه ميگوييد حضرت علي (عليه السلام) راست ميگويد و اگر راست ميگويد، به ما جواب بدهيد. اگر حضرت علي (عليه السلام) راست ميگويد، تمام تار و پود فكري و إعتقادي شما به هم ميريزد. إن شاء الله در رابطه با خطبه 6 نهج البلاغه كه أمير المؤمنين (عليه السلام) نسبت به خلفاء گذشته صحبت ميفرمايد، مفصل بحث خواهم كرد. * * * * * * * آقاي محسني ايشان در پايان صحبت خود گفتند: كاش شما هم مثل ما أهل سنت، دوستدار و محب واقعي علي ميشديد كه تمام صحابه و أهل بيت را دوست ميداشتيد تا خود را مجبور نميديديد كه حقايق را انكار كنيد و به بخش عظيمي از صحابه و أهل بيت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) لعن و نفرين بفرستيد. در اين مورد توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني واقعاً ما نميدانيم چه كار كنيم! چون بنا نداريم روي خط قرمزها برويم. من واقعاً براي آقايان أهل سنت احترام قائلم و بارها گفتهام كه إهانت به أهل سنت را گناه نابخشودني ميدانم و با تمام وجود، معتقد به اين عقيده هستم. ضمن اينكه بايد از حريم أهل بيت (عليهم السلام) و مظلوميت أمير المؤمنين (عليه السلام) دفاع كرد و نسبت به حقوق غصب شده أمير المؤمنين (عليه السلام) بايد مستند حرف زد، ولي بايد مؤدب بود و إهانت به مقدسات أهل سنت را گناه نابخشودني ميدانم. ايشان كه ميگويد «ما أهل سنت»، بايد بگوييم كه ما شما را جزء أهل سنت نميدانيم؛ چون مسير وهابيت با أهل سنت كاملاً جداست و تمام أهل سنت، توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را جزء لوازم إعتقادي خودشان ميشود. در كتاب المغني إبن قدامه كه براي حنبليهاست و در كتاب المبسوط سرخسي كه براي حنفيهاست و در كتاب المجموع نووي كه براي شافعيهاست و در كتاب حاشية ردّ المحتار إبن عابدين كه براي حنفيهاست و در كتاب المدونة الكبري كه براي مالكيهاست، در ضمن زيارتنامه رسول الله (صلي الله عليه و آله) آوردهاند كه يكي از آداب زيارت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين است كه اين آيه 64 سوره نساء بايد خوانده شود كه خداوند در قرآن فرموده است: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا و خطاب به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بايد گفته شود: ما طبق اين آيه، نزد تو آمدهايم و به تو متوسل ميشويم و تو را شفيع بين خودمان و خدا قرار ميدهيم. ولي از ديدگاه شما وهابيت، تمام أهل سنت مشرك و كافر هستند و شما فقط شيعه را مشرك نميدانيد. آيا وهابيت، حضرت علي (عليه السلام) را دوست دارند؟ آيا از ايشان دفاع ميكنند؟ نكته اول: من از شما يك سؤال ميكنم: در صحيح مسلم، جلد 1، صفحه 61، حديث 144 آمده است كه أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: لا يحبني إلا مؤمن و لا يبغضني إلا منافق. جز مؤمن، كسي مرا دوست نميدارد و جز منافق، كسي مرا دشمن نميدارد. آقاي حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين، جلد 3، صفحه 121 صراحت دارد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: من سبّ عليا فقد سبني. هذا حديث صحيح الاسناد. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 6، ص 323 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 130 ـ السنن الكبري للنسائي، ج 5، ص 133 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 14، ص 132 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 634 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 7، ص 391 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 137 با توجه به اين قضايا، آيا آقايان أهل سنت و وهابيت، حضرت علي (عليه السلام) را دوست دارند يا دوست ندارند؟ در صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 120، حديث 6114 آمده است كه معاويه به سعد بن أبي وقاص دستور ميدهد كه چرا به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا نميگويي؟! أمر معاوية بن أبي سفيان سعدا، فقال: ما منعك أن تسب أبا التراب؟! معاويه به سعد بن أبي وقاص دستور سبّ علي را ميدهد و وقتي سعد از اين كار ممانعت ميرود، معاويه ميگويد: چه چيزي باعث شده است كه علي را سبّ نكني؟ گويا سعد بن أبي وقاص گناه كبيرهاي مرتكب شده است يا واجبي از واجبات إلهي را ترك كرده است. خود آقاي إبن تيميه هم در منهاج السنة، جلد 3، صفحه 15، تحقيق محمد رشاد سالم صراحت دارد: اما حديث سعد لما أمره معاوية بالسب فأبي، فقال: ما منعك أن تسب علي بن أبي طالب؟ معاويه أمر كرد سعد بن أبي وقاص را كه به علي ناسزا بگويد و سعد بن أبي وقاص ممانعت كرد. معاويه به او گفت: چرا به علي بن أبي طالب ناسزا نميگويي؟ آقاي إبن تيميه ميگويد: هذا صحيح، رواه مسلم في صحيحه. همچنين آقاي دكتر عبد الله الغنيمان كه از اساتيد دانشگاه مدينه است، در كتاب مختصر منهاج السنة، جلد 3، صفحه 15 همين تعبير را آورده است. جناب آقاي موسي شاهين در فتح المنعم در شرح صحيح مسلم، جلد 9، صفحه 332 صراحت دارد و ميگويد: معاويه دستور داد و أمر كرد به سعد بن أبي وقاص كه به علي ناسزا بگويد، ولي ايشان ممانعت كرد. شما به ما بگوييد اگر شما حضرت علي (عليه السلام) را دوست داريد، اين معاويهاي كه به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا گفت، موضعتان درباره معاويه چيست؟ در برابر اين ناسزاگويي به حضرت علي (عليه السلام)، مگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نفرمود: من سبّ عليا فقد سبني. آيا شما حضرت علي (عليه السلام) را دوست داريد يا دوست نداريد؟ اگر حضرت علي (عليه السلام) را دوست داريد، پس چرا دفاع نميكنيد و چرا يك جمله عليه معاويه نميگوييد؟ چرا نميگوييد كه معاويه به خاطر همين سبّ كردن حضرت علي (عليه السلام) كافر شد؟ وقتي شما به معاويه ميرسيد، ميگوييد: «معاويه أمير المؤمنين (رضي الله عنه)»!!! اين چه نوع دوست داشتن است؟! نكته دوم: آقاي طبري در تاريخش، جلد 4، صفحه 52 ميگويد: معاوية فكان إذا قنت لعن عليا و إبن عباس و الأشتر و حسنا و حسينا. وقتي معاويه قنوت ميگرفت، علي و إبن عباس و مالك اشتر و حسن و حسين را لعن ميكرد. آقاي حيدري! شما به ما جواب بدهيد كه آيا حضرت علي (عليه السلام) را دوست داريد؟ شما در برابر اين جنايت بزرگي معاويه، چه دفاعي از أمير المؤمنين (عليه السلام) كردهايد؟ شما در كجا و كِيْ از أمير المؤمنين (عليه السلام) دفاع كردهايد؟ فقط در ماهواره ميگوييد: ما حضرت علي (عليه السلام) را دوست داريم و اي كاش شما شيعيان هم مانند ما وهابيت حضرت علي (عليه السلام) را دوست ميداشتيد. در برابر اين سبّ و لعن معاويه، شما چه موضعي داشتيد؟ چه دفاعي از حضرت علي (عليه السلام) كرديد؟ جز اينكه آمديد گفتيد: چون معاويه مجتهد بوده، با ناسزا گفتن به حضرت علي (عليه السلام)، خطا كرده است و يك ثواب هم دارد. آيا اين نتيجه دفاع شماست؟ فرداي قيامت معلوم ميشود كه نه تنها شما از أمير المؤمنين (عليه السلام) دفاع نكرديد، بلكه همه جناياتي كه عليه أمير المؤمنين (عليه السلام) واقع شد، توجيه كرديد. نكته سوم:
آيا شما از أمير المؤمنين (عليه السلام) دفاع ميكنيد؟ آقاي عمران بن حطان كه از راويان صحيح بخاري است، قاتل علي بن أبي طالب (عليه السلام) را مدح ميكند و ميگويد: يا ضربة من تقي ما أراد بها إلا ليبلغ من ذي العرش رضوانا إني لأذكره حينا فأحسبه أوفي البرية عند الله ميزانا اين ضربتي كه توسط يك آدم پاك (إبن ملجم) بر سر علي وارد شد، براي رسيدن به عرش إلهي بود. من وقتي پرونده إبن ملجم را ميبينم، ميبينم كه فرداي قيامت پروندهاش از همه بهتر است. الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1128 ـ المحلي لإبن حزم، ج 10، ص 484 ـ المغني لعبد الله بن قدامه، ج 10، ص 86 ـ المواقف للإيجي، ج 3، ص 698 ـ شرح المواقف للقاضي الجرجاني، ج 8، ص 393 ـ روح المعاني للآلوسي، ج 8، ص 168 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 4، ص 215 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 5، ص 232 ـ العثمانية للجاحظ، ص 300 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 654 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 7، ص 364 شما درباره عمران بن حطان كه اينگونه به أمير المؤمنين (عليه السلام) جسارت كرده است، چه كار كردهايد؟ چه دفاعي كردهايد؟ آقاي مزي در تهذيب الكمال في أسماء الرجال، جلد 22، صفحه 325 وقتي به ايشان ميرسد، ميگويد: روي له البخاري و أبو داود و النسائي. بخاري و أبو داود و نسائي از او روايت نقل كردهاند. آقاي عجلي هم كه از علماء بزرگ رجال أهل سنت است، گفته است: تابعي، ثقة. جزء تابعين است و آدم موثقي است. أبو داود هم ميگويد: ليس في أهل الأهواء أصح حديثا من الخوارج. آقاي إبن حبان هم نام او را در كتاب الثقات خود آورده است. تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 22، ص 323 آيا اين است دفاع از حضرت علي (عليه السلام)؟ آقاي إبن حزم آندلسي ـ كه اين شيخ الإسلام شما در منهاج السنة، در موارد متعددي به كلام إبن حزم إستناد ميكند ـ وقتي به قاتل أمير المؤمنين (عليه السلام) ميرسد، ميگويد: أن عبد الرحمن إبن ملجم لم يقتل عليا رضي الله عنه إلا متأولا مجتهدا مقدرا، إنه علي صواب و في ذلك يقول عمر إبن حطان شاعر الصفرية: يا ضربة من تقي ما أراد بها إلا ليبلغ من ذي العرش رضوانا إني لأذكره حينا فأحسبه أو في البرية عند الله ميزانا عبد الرحمن بن ملجم كه علي را كشت، اجتهاد كرد و به خاطر اين اجتهادش، ثواب ميبرد و كارش درست بود. سپس اشاره ميكند به شعر آقاي عمران بن حطان: ... المحلي لإبن حزم، ج 10، ص 484 آقاي إبن تيميه كه شيخ الإسلام شماست، ميگويد: و الذي قتل عليا كان يصلي و يصوم و يقرأ القرآن و قتله معتقدا أن الله و رسوله يحب قتل علي و فعل ذلك محبة لله و رسوله في زعمه. كسي كه علي را كشت، نماز ميخواند و روزه ميگرفت و قرآن ميخواند و اگر علي را كشت، معتقد بود كه خداوند و رسولش اين كار را دوست دارند و به گمان خودش، به خاطر محبت به خدا و رسولش اين كار را انجام داد. جناب آقاي حيدري! شما چه دفاعي داريد؟ آيا اين است دفاعيه شما؟ آيا با اين نوع دفاع كردن، حضرت علي (عليه السلام) را دوست داريد؟ آيا نشانه دوستي شما همين است؟ نكته چهارم: آقاي حريز بن عثمان: كان يلعن علي بن أبي طالب رضوان الله عليه بالغداة سبعين مرة و بالعشي سبعين مرة. هر روز صبح 70 مرتبه و هر شب هم 70 مرتبه علي بن أبي طالب رضوان الله عليه را لعن ميكرد. تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 210 ـ المجروحين لإبن حبان، ج 1، ص 268 ـ الأنساب للسمعاني، ج 3، ص 50 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 117 واقعاً پناه ميبريم به خداوند از اين مطالب وقيحي كه نقل ميكنيم و بشكند آن قلمهايي كه اينها را نوشتند و إن شاء الله خداوند به أشد عذاب در جهنم گرفتار كند كساني را كه قلم و قدم و حركتي عليه أمير المؤمنين (عليه السلام) انجام دادند! اين آقايي كه هر روز و شب، علي بن أبي طالب (عليه السلام) را 70 مرتبه لعن ميكند، نزد شما چه جايگاهي دارد؟ آقاي احمد بن حنبل در مورد حريز بن عثمان ميگويد: ثقة ثقة ثقة. يعني قطعاً مورد وثوق است. آقاي مزي هم از يحيي بن معين و مديني و عجلي، وثاقتش را نقل ميكند. تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 5، ص 572 آيا شما واقعاً حضرت علي (عليه السلام) را دوست داريد؟! بفرماييد به اينها جواب بدهيد. البته من در اينجا سخن بسيار دارم و إن شاء الله در سر فرصت در اين مورد بحث خواهم كرد. معناي اينكه أهل سنت و وهابيت حضرت علي (عليه السلام) دوست دارند را امشب بيان كرديم و روشن شد. اي كاش فرصت بيشتري بود تا من دردهايي را كه در دل دارم، در اين مورد بيان كنم. جالب اين است كه وقتي آقاي مزي توثيقات حريز بن عثمان را نقل ميكند، محقق كتاب تهذيب الكمال في أسماء الرجال أبو محمد بشار بن عواد ميگويد: لا نقبل هذا الكلام من شيخ النقاد أبي عبد الله الذهبي، إذ كيف يكون الناصبي ثقة و كيف يكون «المبغض» ثقة؟ ما نميتوانيم اين توثيقات نقل شده در مورد حريز بن عثمان را قبول كنيم. چطور يك آدم ناصبي، ثقه ميشود؟ چطور يك آدمي كه بغض علي را دارد، ثقه ميشود؟ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 5، ص 579 در اينكه اينها منافق بودند، شكي نيست و قرآن هم ميفرمايد: وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ خداوند شهادت ميدهد كه منافقين دروغگو هستند. سوره منافقون / آيه 1 ولي شما آقايان ميفرماييد كه حريز بن عثمان ثقه است! آقاي عمران بن حطان ثقه است! عمر بن سعد، قاتل امام حسين (عليه السلام) ثقه است! قرآن ميفرمايد: إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ سوره توبه / آيه 67 قرآن ميفرمايد كه اينها فاسق هستند، ولي شما ميگوييد اينها ثقه هستند! قرآن ميفرمايد: إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا سوره نساء / آيه 145 ولي شما ناصر اين آقايان هستيد! * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : در اين شبكه كلمه چند شبهه مطرح شده است: 1. در رابطه با قصه متعه كه در كتب صحيح أهل سنت آمده است، اينها يك روايت جعلي از كتابهاي شيعه ميآورند كه راوي روايت تحريم متعه، أمير المؤمنين (عليه السلام) بوده است. در اين مورد توضيح بفرماييد. 2. اينها به حريم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جسارت كردند و ميگويند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سِحر شده است و يك ساحر يهودي توانسته است پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را سحر كند. 3. در ميان اينهمه شبكههاي وهابي كه مانند قارچ سبز ميشوند، شبكهاي است كه «كلمة حق، يراد بها الباطل» و نامش حق است و از آن اراده باطل شده است و در قالب ادب و احترامي كاذب، بسيار زيركانه مشغول مغلطه و سفسطهبازي با افكار و انديشههاي انسانهاست و نداي آزادي بيان آنها متأسفانه گوش فلك را كر كرده است؛ اما كو آزادي بيان؟! آقاي هاشمي! من زيركي شما را تحسين ميكنم، اما اگر واقعاً شما ميخواهيد نظر مخالف را بشنويد، نظر مخالف و كتب مخالف شما پيشكش خودتان، لاأقل بفرماييد كه چرا بيان روايت از صحيحين خودتان ـ كه آقاي بن جبرين (لعنة الله عليه) يكي از دلايل چهارگانه كفر شيعه را عمل نكردن به روايات صحيح بخاري و صحيح مسلم ميداند، ـ اينقدر شما و كارشناسان علميتان را به هم ميريزد؟! مگر شما روايات صحيحين را بررسي سندي ميكنيد كه از يك فرد عامي و بقال و راننده ما كه به آنجا زنگ ميزند و ميخواهد مسئلهاي برايش روشن شود، بررسي سندي ميخواهيد؟! آقايان عزيز! دوستان عزيز أهل سنت! شما قضاوت كنيد. اگر براي كسي بخواهيد قرآن بخوانيد و قبل از اينكه كلامتان منعقد شود، تا شما گفتيد: «ويل للمصلين : واي بر نمازگزاران» و طرف مقابل نگذارد كه شما بگوييد: «الذين عن صلاتهم ساهون : كساني كه در نمازشان كوتاهي ميكنند» و با سفسطه و مغلطه، شما را متهم به مخالفت با قرآن و نماز بكند و نامش را آزادي بيان بگذارد و يا نامش را گرفتنِ سند بگذارد، اين كار نزد وجدانهاي آگاه چه حكمي دارد؟ آقاي هاشمي عزيز! اگر شما أهل علم هستيد و راست ميگوييد، مانند استاد حسيني قزويني، سؤال و شبهه را بشنويد و بررسي كنيد. شما كه ادعاي استادي داريد، بررسي كنيد. يك راننده و نقاش و بقال و نجار شيعه كه ميخواهد مطلبي برايش روشن بشود، حدأقل صبر بكنيد مطلبش تمام شود و بدون گرفتن سند رهايش نكنيد. آقاي هاشمي! زهي خيال باطل! اگر فكر ميكنيد كه فكر جوانان شيعه با اين حرفهاي شما منحرف ميشود، اين را مطمئن باشيد كه به گور خواهيد برد. خود كارشناس شما، بارها و بارها در اين چند جلسه فرمودهاند و خواهش كردهاند «كساني كه موافق با صحبتهاي ما هستند، بيايند صحبت بكنند و همهاش مخالفين نباشند». خدا را شكر كه همين جوانان شيعه شما را به چالش كشيدهاند. من خواهشم از معدود دوستان ناآگاه و سياسي شيعه اين است كه خداي ناكرده اينطور نباشد كه به خاطر اختلافات حزبي و سياسي و گروهي، به نام شيعه، روي خط بعضي از شبكهها بيايند و به ميراث شيعه احترام نگذارند و مانند كساني بشوند كه به ظلمِ به أمير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) راضي شوند و ميراث گرانبهاء شيعه را بازيچه افكار خودشان قرار بدهند. از شما ميخواهيم در مقابل اينهمه جسارتهايي كه به كيان شيعه ميشود، در ميان اينهمه شبكههاي وهابي، آيا قصد نداريد مقداري بيشتر پرده خيانت خلفاء و جنايت برخي از صحابه را كه مورد تائيد حضرات هستند را بالا بزنيد؟! در پايان هم جمله استاد خليل احمد فراهيدي مسيحي را ميخوانم: دوستانش بيوفاء و دشمنانش پرفريب! با كدامين سر كند، مشكل دو تا دارد علي؟! جواب 1 : 1. إبتداء كليپ اين سؤال را پخش ميكنيم و سپس به آن جواب ميدهيم: پخش كليپ آقاي خدمتي: اين صيغه، يكي از بدعتها و نوآوريهايي است كه در دين است. بعد از رسول الله (صلوات الله تعالي و سلامه عليه) در حديثي كه حضرت علي روايت ميكند كه صيغه و گوشت الاغ را حرام كردند همزمان با هم در خيبر. اين حديث را شما از حضرت علي روايت كنيد، از خودش روايت ميكنند و سرچ كنيد. حضرت علي اين حديث را روايت ميكند: منادي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ندا زدند: هر كس كه زن صيغهاي دارد، آن را رها كند و طلاق بدهد و إلي من بعد هر كس كه گوشت الاغ ميخورد، نخورد؛ هر دو با هم حرام شده است. مجري: پس اينكه صيغه ترويج داده شده، روي چه اساسي و روي چه مذهب و إعتقادي بوده؟ آقاي خدمتي: هيچ أصل و اساسي نداشته. بعضاً كه استدلال ميكنند به آيه قرآني: فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ سوره نساء / آيه 24 اين مسئله نكاح است. مجري: از اين تأكيد و دقتتان در رابطه با ذكر أدله، من متشكرم استاد خدمتي. بحث الإستبصار للطوسي كه از كتب معتبر برادران شيعه است، جلد 2، صفحه 142 و كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي، جلد 21، صفحه 12 نفس حديث اينگونه است: عن علي بن أبي طالب (رضي الله عنه) قال: حرم رسول الله (صلي الله عليه و سلم) نكاح المتعة و لحوم الحمر الأهلية يوم خيبر. آقاي خدمتي: اين از أحاديث أهل سنت گرفته شده جناب هاشمي و نص أحاديث أهل سنت به همين روايت است. [پايان كليپ] در اينجا به قول خودش ميخواهد وارد محدوده شيعه شود و ميگويد: علي بن أبي طالب (عليه السلام) إعلام كرد كه هر كس زن صيغهاي دارد، برود طلاق بدهد. نكته اول: اين إفتراء به علي بن أبي طالب (عليه السلام) است و ما در هيچ كتاب شيعه و سني نداريم كه علي بن أبي طالب (عليه السلام) فرموده باشد: «هر كس زن صيغهاي دارد، برود طلاق بدهد». پس معلوم ميشود كه اگر واقعاً همچنين قضيهاي بوده، نشان ميدهد كه صحابه و ديگران هم زن صيغهاي داشتهاند و اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) حرام كرده، به حرف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عمل نكردند و بعداً حضرت علي (عليه السلام) إعلام ميكند: «هر كس زن صيغهاي دارد، برود طلاق بدهد». ما رسماً إعلام ميكنيم اين إفتراء به علي بن أبي طالب (عليه السلام) است و فرداي قيامت بايد جوابگو باشيد. نكته دوم: اما اينكه آقاي هاشمي ميگويد: «الإستبصار، جلد 2، صفحه 142»، آقايان نگاه كنند كه اگر در اين شماره جلد و صفحه، همچنين روايتي بود، من به ايشان هر چه را كه بخواهد جايزه ميدهم. حدأقل نوشتههاي خود را نگاه كنيد و آدرس را درست بخوانيد. اگر كسي ميآيد از كتابهاي أهل سنت مانند كنز العمال متقي هندي و ساير كتب روايتي را ميخواند و از او سند ميخواهيد، براي اين گفته خود هم سند بگوييد. نكته سوم: اين روايت را شيخ طوسي (ره) در الإستبصار و تهذيب الأحكام نقل كرده است و مرحوم شيخ حر عاملي (ره) هم در وسائل الشيعة هم نقل كرده است. الإستبصار للشيخ الطوسي، ج 3، ص 142 ـ تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج 7، ص 251 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 21، ص 12 ولي ببينيد كه در ذيل آن چه بيان كردهاند؟ مرحوم شيخ طوسي (ره) اين تعبير را دارد: اين روايت، با توجه به عقايد أهل سنت، به صورت تقيه صادر شده است. مرحوم شيخ حر عاملي (ره) هم در ذيل همين روايت ميفرمايد: لأن إباحة المتعة من ضروريات مذهب الإمامية. مباح بودن متعه، از ضروريات مذهب شيعه است. نكته چهارم: مضافاً كه در سند همين روايتي كه شما ميخوانيد از وسائل الشيعة و الاستبصار و تهذيب الأحكام، آقاي حسين بن علوان است و مرحوم كشي (ره) كه يكي از بزرگترين رجالنويسان شيعه است، در مورد دو نفر از راويان به نام عمرو بن خالد و حسين بن علوان ميگويد: هولاء من رجال العامة. اينها از رجال أهل سنت هستند. ما در كتابهاي شيعه، مانند رجال نجاشي (ره) و رجال كشي (ره) و رجال علامه حلي (ره) و رجال إبن داود (ره)، مطلبي نداريم كه بگويند عمرو بن خالد و حسين بن علوان ثقه هستند. اينها را مرحوم كشي (ره) از رجال عامه ميشمارد: إلا أن لهم ميلا و محبة شديدة. رجال الكشي، ج 2، ص 677 ـ معجم رجال الحديث للسيد الخوئي، ج 12، ص 21 پس اين روايتي كه اين آقايان به آن إستناد ميكنند، از نظر سندي، در نزد شيعه هيچ اعتباري ندارد و ما هم تابع دليل هستيم. نكته پنجم: متعه در تفاسير أهل سنت آقاي خدمتي گفتند: فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ سوره نساء / آيه 24 اين مسئله نكاح است. جناب آقاي خدمتي! اگر شما ميخواهيد خدمتي بكنيد و يك اطلاعات عمومي به مردم بدهيد، اين شبكه كه به قول خودتان جهاني است، يك نگاهي به تفاسير خودتان بكنيد و ببينيد كه چه گفتهاند. أولاً: آقاي قرطبي كه از او به «امام» تعبير ميكنيد، ميگويد: و قال الجمهور: المراد نكاح المتعة الذي كان في صدر الاسلام. جمهور علماء ميگويند: مراد از اين آيه، همان نكاح متعهاي است كه در صدر اسلام رواج داشت. الجامع لأحكام القرآن للقرطبي، ج 5، ص 130 ـ فتح القدير الجامع بين فني الرواية و الدراية من علم التفسير للشوكاني، ج 1، ص 449 ثانياً: شمايي كه براي صحابه ارزش زيادي قائل هستيد، آقاي إبن عباس (متوفاي 68 هجري) ميگويد: اين آيه درباره متعه نازل شده است. الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 140 ـ جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج 5، ص 19 ثالثاً: آقاي أبي بن كعب (متوفاي 30 هجري) كه از انصار است و سيد القراء، ميگويد: اين آيه درباره نكاح متعه است. الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 140 نكته ششم: صحابه به متعه عمل ميكردند أولاً: عجيبتر اينكه اين آقاياني كه ميگويند «صيغه، زنا است»، از آقاي جابر بن عبد الله انصاري در صحيح مسلم نقل شده است: كنا نستمتع بالقبضة من التمر و الدقيق الأيام على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم و أبى بكر، حتى نهى عنه عمر في شأن عمرو بن حريث. ما صحابه در زمان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و زمان أبو بكر، زنان را با يك مشت خرما و آرد متعه ميكرديم، تا اينكه عمر در قضيه عمرو بن حريث متعه را نهي كرد. صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 4، ص 131، ح 3306 آيا منظور جابر اين است كه ما زنا ميكرديم؟! اين روايت از صحيح مسلم است و از كافي و بحار الأنوار نيست و نيازي هم به بررسي سندي ندارد. اگر سند هم بخواهيد، من تكتك راويان را بررسي سندي ميكنم. اينكه شما ميگوييد اين نكاح متعه نيست و حرام شده است و أمير المؤمنين (عليه السلام) اينچنين إعلام كرده است، بدانيد كه آقاي جابر بن عبد الله انصاري اينچنين ميگويد. ثانياً: يكي از كساني كه معتقد به متعه بوده و به متعه عمل كرده است، أسماء دختر أبو بكر خليفه اول است. آقاي شعبه از مسلم قري نقل ميكند: دخلنا علي أسماء بنت أبي بكر، فسألناها عن متعة النساء فقالت: فعلناها على عهد رسول الله. نزد أسماء دختر أبو بكر رفتيم و در مورد صيغه كردن زنان پرسيديم و گفت: ما در زمان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به اين متعه عمل ميكرديم. مسند أبي داود الطيالسي، ص 227 ـ السنن الكبرى للنسائي، ج 3، ص 327 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 24، ص 103 اگر شيعه با إقتداء دختر أبو بكر، به متعه عمل كند، آيا باز هم ميگوييد زنا ميكنند؟ آيا باز هم ميگوييد روسپيگري است؟ اينها كاملاً واضح و روشن است. ثالثاً: جالب اينكه آقاي إبن حزم آندلسي ميگويد: و قد ثبت على تحليلها بعد رسول الله صلى الله عليه و سلم جماعة من السلف رضي الله عنهم منهم من الصحابة رضي الله عنهم أسماء بنت أبي بكر الصديق و جابر بن عبد الله و إبن مسعود و إبن عباس و معاوية بن أبي سفيان و عمرو بن حريث و أبو سعيد الخدري و سلمة و معبد أبناء أمية بن خلف و رواه جابر بن عبد الله عن جميع الصحابة مدة رسول الله صلى الله عليه و سلم و مدة أبى بكر و عمر إلى قرب آخر خلافة عمر. بعد از وفات رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، تعدادي از سلف معتقد به حلال بودن متعه و صيغه بودند و از جمله آن صحابه: أسماء بنت أبو بكر صديق و جابر بن عبد الله و إبن مسعود و إبن عباس و معاوية بن أبي سفيان و عمرو بن حريث و أبو سعيد خدري و سلمة و معبد پسران أمية بن خلف بودند و جابر بن عبد الله نقل ميكند كه تمام صحابه در زمان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و أبو بكر متعه ميكردند و تا اواخر دوران خلافت عمر هم متعه ميكردند. المحلى لإبن حزم، ج 9، ص 519 اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در قضيه خيبر حرام كرده بود، پس چرا بعد از رسول الله (صلي الله عليه و آله) صحابه به متعه عمل ميكردند و آن را حلال ميدانستند؟ در قضيه خيبر، اصلاً هيچ زني را نبرده بودند كه بخواهند متعه كنند! اين يكي از دروغهاي شاخدار است. نكته هفتم: آقاي ذهبي در مورد آقاي عبد الملك بن عبد العزيز بن جريج (متوفاي 150 هجري) ميگويد: هو أحد الأعلام الثقات ... و هو في نفسه مجمع على ثقته، مع كونه قد تزوج نحوا من سبعين إمرأة نكاح المتعة. او يكي از شخصيتهاي برجسته ثقات است و إجماع بر وثاقتش است و 70 زن صيغهاي داشت. ميزان الإعتدال للذهبي، ج 2، ص 659 آيا شما ميتوانيد كسي را كه زن صيغهاي داشته، إجماع بر وثاقتش داشته باشيد؟! جالب اين است كه آقاي مزي ميگويد: و أما إبن جريج فإنه أوصى بنيه بستين إمرأة و قال: «لا تزوجوا بهن فإنهن أمهاتكم» و كان يرى المتعة. إبن جريج در اواخر عمرش به فرزندانش وصيت كرد و 60 نفر از همسران صيغهاي خود را به آنها معرفي كرد و گفت «با آنها ازدواج نكنيد، چون مادران شما هستند» ... . تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 4، ص 544 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 7، ص 264 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 9، ص 11 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 12، ص 96 آقاي ذهبي هم ميگويد: إستمتع إبن جريج بتسعين امرأة، حتى إنه كان يحتقن في الليل بأوقية شيرج طلبا للجماع. إبن جريج 90 زن صيغهاي داشته است و هر شب يك ليوان روغن كنجد مصرف ميكرد تا براي جماع كردن نيرو بگيرد. سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 6، ص 333 ـ تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 1، ص 171 با اين وضع، اين آقايان بايد حيا كنند و خجالت بكشند و اينطور مطالب و اينطور كليپها را پخش نكنند! اين روايات را هم بخوانيد، اينها خواندن دارد. آيا اينها را هم بايد مردم و جوانان أهل سنت بدانند يا نه؟! اين افرادي كه به شبكههاي ماهوارهاي زنگ ميزنند و به شيعيان فحاشي ميكنند، به اين رواياتي كه ما خوانديم نگاه كنند و به ما جواب بدهند. أسماء دختر خود آقاي أبو بكر هم قائل به متعه بود و به متعه عمل ميكرد. أسماء بنت أبو بكر، مادر عبد الله بن زبير است و عبد الله بن زبير هم جزء كساني است كه از صيغه به دنيا آمده است. ما قبلاً 7 ، 8 نفر از بزرگان صحابه و تابعين را ذكر كرديم كه صيغهزاده هستند و عبد الله بن زبير هم جزء آنان است. 2. اين شبكهها جز دروغگويي چيزي ندارند. إبتداء كليپي را با هم ببينيم تا دوستان اين مطالب را ببينند، سپس جواب اين سؤالات را بدهيم: پخش كليپ آقاي هاشمي: الآن بحار الأنوار مجلسي، جلد 18، باب 8، معجزات النبي (صلي الله عليه و سلم) صفحه 45 در اين حديث ميخوانيم: علي بن أبي طالب قال: انطلق إلى بئر ذروان فإن فيها سحرا، سحرني به لبيد بن أعصم اليهودي فأتني به، قال علي (عليه السلام): ... حضرت علي راوي اين حديث است و در اينباره حديث ديگري هست. بيننده شيعي: آقاي هاشمي! جلوتر نرويد، اجازه بدهيد يك چيزي عرض بكنم. بفرماييد شما برويد بالاتر، عرض كردم، همانطور كه از بنده سند ميخواهيد، سند اين حديث را هم بگوييد. آيا علامه مجلسي از كتب شما، از طبري يا از جاهاي ديگر آورده و ردّ كرده؟ يا اينكه علامه مجلسي همنشين أمير المؤمنين بوده كه اين حديث را بيان كرده؟ آقاي هاشمي: بله، حق با شماست و واقعاً بايستي شما مدرك از ما بخواهيد. حديثي آمده از اينجا: محمد بن جعفر البرسي عن محمد بن يحيى الأرمني عن محمد بن سنان عن المفضل عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: قال أمير المؤمنين صلوات الله عليه: إن جبرئيل (عليه السلام) أتى النبي (صلى الله عليه و آله) و قال له: يا محمد! قال: لبيك يا جبرئيل! قال: إن فلان اليهودي سحرك. اين جبرئيل هم حتي ميگويد، نه عايشه و نه حضرت علي. جبرئيل هم اين قضيه را به حضرت علي نسبت داده و فكر كنم جلوي رويتان داريد ميبينيد و بينندگان هم دارند ميبينند بحار الأنوار علامه مجلسي، جلد 18، صفحه 45، باب 8. بيننده شيعي: در ادامهاش علامه مجلسي اين را ردّ فرمودهاند يا تائيد فرمودهاند و فرمودهاند حديث صحيحي است؟ اين را هم بفرماييد. نظر علامه مجلسي در اينجا چيست؟ آقاي هاشمي: الآن من تا آخر حديث ميروم. من رسيدم به پايان حديث، يعني علامه مجلسي چيزي إرائه ندادند. يعني من نميخواهم از خودم چيزي اضافه كنم يا شما از خودتان چيزي اضافه كرديد؟ و لو قدروا على ذلك لقتلوه و قتلوا كثيرا من المؤمنين مع شدة عداوتهم لهم انتهى كلامه قدس سره. خلاص، تمام شد، ديگر چه بگويم برايتان. الآن الحمد لله كلام مجلسي را 20 ميليون بيننده برنامه را ميبينند و همه بينندگان هم شاهد هستند كه اين قضيه اصلاً مجلسي هيچ مطلبي از خودشان اضافه نكردهاند. مگر اينكه شما بخواهيد در كلام مجلسي چيز اضافه بفرماييد. [پايان كليپ] بينندگان عزيز ديدند كه ايشان چه ادعايي دارد. نكته اول: سند روايت معناي سند اين نيست كه فقط سند را بخوانيم. بايد بررسي سندي شود كه آيا اين سند صحيح است يا خير؟ ما هم ميتوانيم سند رواياتي كه در كتابهاي شما هست را فقط بخوانيم. رواياتي كه در كنز العمال متقي هندي و مسند احمد وجود دارد هم سند دارند. ولي شما بايد بگوييد كه آيا اين سند صحيح است يا خير؟ اگر واقعاً مرد هستيد، بياييد بررسي سندي بكنيد. همانطور كه ما سند روايات شما را ميآوريم و تكتك راويان را بررسي ميكنيم و هر كدام از علماء رجال شما كه توثيق و تضعيف آن راوي را آوردهاند بيان ميكنيم، اگر راست ميگوييد، شما هم بياييد بررسي سندي كنيد. نكته دوم: راويان حديث شما حتي نام راويان را درست نخوانديد، حدأقل طوري بخوانيد كه بينندگان نگويند شما حتي در خواندن نام راويان مشكل داريد. 1. محمد بن جعفر البرسي محمد بن جعفر بن علي البرسي مجهول است و آقاي نمازي ميگويد: لم يذكروه. مستدركات علم رجال الحديث للشيخ علي النمازي الشاهرودي، ج 6، ص 498، شماره 12877 2. محمد بن يحيى الأرمني آقاي محمد بن يحيى الأرمني هم مجهول است. مستدركات علم رجال الحديث للشيخ علي النمازي الشاهرودي، ج 7، ص 364، شماره 14678 3. محمد بن سنان آقاي محمد بن سنان هم اختلافي است و مرحوم نجاشي (ره) اين تعبير را دارد: هو رجل ضعيف جدا، لا يعول عليه. مردي است كه جداً ضعيف است و اصلاً قابل اعتماد نيست. رجال النجاشي، ص 328 4. مفضل بن عمر آقاي نجاشي درباره مفضل بن عمر ميگويد: كوفي، فاسد المذهب، مضطرب الرواية، لا يعبأ به و قيل إنه كان خطابيا. كوفي است و مذهب فاسدي دارد و رواياتش مضطرب است و به رواياتش إعتناء نميشود و گفتهاند جز كساني است كه أهل غلوّ بودهاند. رجال النجاشي، ص 416 جناب آقاي هاشمي! شما كه ميگوييد ما سند ميخوانيم، اين سند دادنِ شما، نوعي دروغگويي و خلط مبحث و إغراء به جهل است. وقتي ميگوييم سند بدهيد، معنايش اين نيست كه سند روايت را بخوانيد، بلكه بايد سند را بررسي كنيد. پس اين روايتي كه شما آورديد، 2 نفر از راويانش مجهول هستند و 2 نفر از راويانش هم ضعيف هستند و اگر از ضعف روايت بگذريم، اين روايت 2 نفر راوي مجهول دارد و روايت مجهول هم از نظر شيعه و سني قابل إعتناء نيست. نكته سوم: سخن علامه مجلسي (ره) آقاي هاشمي در اينجا دروغ بزرگي را گفت. همان روايتي كه ما از صحيح مسلم نقل كرديم كه أمير المؤمنين (عليه السلام) درباره أبو بكر و عمر ميفرمايد اينها «كاذب هستند»، شايد كسي بگويد كه شايد اين دروغگويي را آقاي هاشمي هم از اين دو بزرگوار به إرث بردهاند. آقاي هاشمي ميگويد: من رسيدم به پايان حديث، يعني علامه مجلسي چيزي إرائه ندادند ... . الآن الحمد لله كلام مجلسي را 20 ميليون بيننده برنامه را ميبينند و همه بينندگان هم شاهد هستند كه اين قضيه اصلاً مجلسي هيچ مطلبي از خودشان اضافه نكردهاند. مگر اينكه شما بخواهيد در كلام مجلسي چيز اضافه بفرماييد. بينندگان عزيز! دروغگويي اينها را كاملاً مشاهده كنيد. علامه مجلسي (ره) در بحار الأنوار، جلد 18، صفحه 69، باب 8، معجزات النبي، حديث شماره 25 بعد از نقل روايت، در ذيل آن ميفرمايد: أقول: المشهور بين الإمامية عدم تأثير السحر في الأنبياء و الأئمة عليهم السلام. من ميگويم: آنچه كه در شيعيان اماميه مشهور است، اين است كه سحر در أنبياء (عليهم السلام) و ائمه (عليهم السلام) به هيچوجه أثري ندارد. يعني مضمون اين روايت به هيچوجه مورد تائيد من نيست. آقاي هاشمي! مقداري اين مغلطهكاريها و دروغپردازيها و خاليبنديهاي خود را كنار بگذاريد. ديشب همين صفحه را آورديد و گفتيد كه «علامه مجلسي (ره) چيزي إرائه نداده است» و آمار 20 ميليون بيننده را هم إعلام ميكنيد، با اينكه معلوم نيست 2 هزار بيننده هم داشته باشيد. شما كه ميگوييد هيچ چيزي از علامه مجلسي (ره) نيست، ما از همان صفحه سخن ايشان را آورديم. علامه مجلسي (ره) سپس روايتي را از مرحوم طبرسي (ره) نقل ميكند و ميگويد: و رووا ذلك عن عائشة و إبن عباس و هذا لا يجوز، لأن من وصفه بأنه مسحور فكأنه قد خبل عقله. اين روايتي كه ميگويد «پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را سحر كردند»، أهل سنت از عايشه و إبن عباس نقل كردهاند و اينچنين نسبتي به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جايز نيست. زيرا كسي كه بگويد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را سحر كردهاند، عاقل نيست و ديوانه است. بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 18، ص 71 اين همان عبارتي است كه آقاي هاشمي آن را نخواند و منكر آن شد و گفت: اصلاً مجلسي هيچ مطلبي از خودشان اضافه نكردهاند. بينندگان عزيز! شما كه ديشب برنامه ايشان را ديديد، اين برنامه را هم ديديد و ديديد كه چطور در روز روشن و در ماهواره دروغ ميگويند! اينها خيال ميكنند كه فقط براي اقوام خودشان سخن ميگويند و در كنار كرسي نشستهاند و هواي داغ، فكرشان را تغيير داده است و تصور ميكنند كه هر چه بگويند، تمام شده است و كسي آن را نميشنود. آقاي هاشمي! اين چه دروغ و إفترائي است كه به علامه مجلسي (ره) ميبنديد؟! اين چه مغطهاي است؟! اين چه إغراء به جهلي است كه شما داريد؟! من تعجب ميكنم از اين عربستان سعودي كه اين پولها را به شما ميدهند تا در اين ماهوارهها برنامه إجراء كنيد! كارهاي ديگر شما هم همينطور است و غير از دروغ گفتن و غير از إفتراء و إغراء به جهل و خاليبندي كردن، ما چيزي از شما نديديم. پس اين رواياتي كه درباره سحر شدن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از أمير المؤمنين (عليه السلام) آمده، از نظر سندي ضعيف است و علامه مجلسي (ره) و طبرسي (ره) هم آن را ردّ كردهاند. نكته چهارم: روايات سحر شدن رسول الله (صلي الله عليه و آله) در صحيح بخاري آقاي هاشمي! آقاي خدمتي! آقاي حسيني! آنچه كه شما نقل كردهايد، ببينيد تا مردم هم بدانند كه در صحيح بخاري، جلد 7، صفحه 28، حديث 5763 آمده است: عن عايشه رضي الله عنها قالت: سحر رسول الله صلى الله عليه و سلم رجل من بني زريق يقال له لبيد بن الأعصم، حتى كان رسول الله صلى الله عليه و سلم يخيل إليه إنه كان يفعل الشئ و ما فعله. عايشه (رضي الله عنها) ميگويد: مردي از قبيله بني زريق به نام لبيد بن أعصم، رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را سحر كرد و رسول الله (صلي الله عليه و سلم) تصور كرد كاري را انجام داده است، حال آنكه انجام نداده است. در صحيح بخاري، جلد 7، صفحه 29، حديث 5765 عايشه نقل ميكند: كان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) سحر، حتي كان يري أنه يأتي النساء و لا يأتيهن. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را سحر كرده بودند و تصور ميكرد با همسرانش همبستر شده است، حال آنكه همبستر نشده است. معلوم نيست كه چرا عايشه اين قضيه را نقل ميكند! در صحيح بخاري، جلد 7، صفحه 30، حديث 5766 آمده است: سحر رسول الله صلى الله عليه و سلم، حتى أنه ليخيل إليه انه يفعل الشئ و ما فعله. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را سحر كرده بودند و او خيال ميكرد كاري را انجام داده است، حال آنكه انجام نداده بود. يعني ـ نستجير بالله ـ يك حالت ماليخوليايي گرفته بود!!! كه به ذهن و فكر و ارادهاش مسلط نبوده است. اين روايات در صحيح بخاري شماست كه شما ميگوييد: «صحيحترين كتاب بعد از قرآن است». شما در مورد اين روايات به ما جواب بدهيد و لازم نيست اداي علامه اميني (ره) و علامه مجلسي (ره) و علامه حلي (ره) را دربياوريد كه از كتابهاي شما عليه شما مطلب ميآورند. ما به هيچوجه در شيعه كتابي كه از اول تا آخرش مانند صحيح بخاري و صحيح مسلم صحيح باشد، نداريم. نكته پنجم: روايت «الكافي كاف لشيعتنا» إن شاء الله هم روزي به اين حديث: «الكافي كاف لشيعتنا» خواهيم پرداخت. آقاي هاشمي! شما حدأقل يك سند براي اين روايت ميآورديد كه در كجاي كتاب كافي آمده است؟ آقاي شيخ كليني (ره) در كجا گفته است كه امام زمان (عليه السلام) فرموده است: «الكافي كاف لشيعتنا»؟ شيخ كليني (ره) در تهران و ري بوده است كه كتاب كافي را نوشته است و نه تنها با امام زمان (عليه السلام) ملاقات نداشته است، حتي با نوابش هم ملاقات نداشته است. اگر شيخ كليني (ره) با يكي از نواب اربعه ملاقات داشت، اين را با آب و تاب و با كمال افتخار در كافي مينوشت. مرحوم نوري (ره) در مورد اين روايت ميفرمايد: «اين روايت حتي در روايت ضعيف و مرسل هم نيامده است». ولي يك آدم بد سليقه و احمقي اين روايت را در مقدمه اين كتاب آورده است. اين روايت در متن كتاب كافي نيست و در كتاب علماء هم نيست. ما در مورد هيچ كتابي نداريم كه امام زمان (عليه السلام) بفرمايد: «اين كتاب از اول تا آخرش صحيح است»، چه در مورد كتاب كافي و چه در مورد غير آن و اينگونه روايات دروغ و إفتراء و جعلي است و إفتراء به حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) است و تمام بزرگان ما نسبت به اين روايت اظهارنظر كردهاند. 3. اين شبكههاي وهابي، هر چه بيشتر عليه شيعه شبهات را مطرح كنند، به نظر من به نفع شيعه است. چون وقتي جوانان ما اينها را ميشنوند، سريع به فكر ميافتند و به دنبال جواب هستند و در شبكههاي شيعه خيلي از اين قضايا مطرح ميشود و «عدو شود سبب خير، اگر خدا خواهد». در بعضي از شبكهها، متأسفانه طلاب و فضلاي ما تماس نميگيرند و كساني كه سرمايه علمي دارند، به ميدان نميآيند و يا ماهواره ندارند. برخي ميگويند كه آقايان مراجع عظام تقليد ماهواره را حرام كردهاند. من به بينندگان عزيز عرض كنم كه فتواي همه فقهاء اين است: اگر يك وسيلهاي، هم منفعت حلال داشته باشد و هم منفعت حرام، مانند ماهواره، شرعاً اشكال دارد. ولي اگر كسي ماهواره بگيرد و تمام شبكههاي فاسدش را حذف كند و فقط شبكههاي اسلامي و ديني و علمي را بگذارد، قطعاً اين ماهواره از اشتراك بين حلال و حرام خارج ميشود و حرمتش ساقط ميشود. چون حرمت ماهواره به خاطر اشترك در منفعت حلال و حرام است. اگر ما حرام را قطعاً كنار بگذاريم، ديگر حرمتي باقي نميماند. لذا من از فضلاي حوزه و از اساتيد و طلاب فاضل ميخواهم كه از طريق اينترنت يا ماهواره، اين شبكهها را رصد بكنند و وارد بحث شوند. در همين شبكه كلمه، وقتي بچههاي شيعه كه تماس ميگيرند، با اينكه اطلاعات آنچناني هم ندارند، ولي اينها را به چالش كشيدهاند و اشكشان درآمده است. در چند شب پيش هم ميگفتند كه «چرا موافقين ما نميآيند روي خط؟». يك نفر از اهواز هم زنگ زده بود و حرفهايي هم كه ميزد، سر و ته آن معلوم نبود، ولي اين مجري بهبه و چهچه ميكرد و به او گفت: «تو مانند جوانان أصحاب كهف هستي». واقعاً اگر جوانان أصحاب كهفِ شما اين باشد، بايد بگوييم: «و علي الإسلام السلام». * * * * * * * سؤال 2 : أهل سنت إبتداء در مورد إبن قتيبه ميگفتند كه شيعي است و وقتي استاد حسيني قزويني ثابت كردند كه ايشان سني بوده، الآن هم ميگويند «درست است كه سني بوده، ولي كتاب الإمامة و السياسة منسوب به ايشان نيست». لطفاً عالمان أهل سنت كه قبول دارند اين كتاب منسوب به ايشان است را با مدارك نام ببريد. جواب 2 : در رابطه با إبن قتيبه مفصل عرض كرديم و كتابهايي را از علماء أهل سنت هم نقل كرديم. آقاي إبن عربي از استوانههاي علمي سلفيهاست، در العواصم و القواصم، صفحه 248 از الإمامة و السياسة إبن قتيبة دينوري مطلب نقل ميكند و همين براي ما كفايت ميكند. همچنين چندين مورد نقل كرديم كه إنتساب اين كتاب را به آقاي إبن قتيبه صحيح ميدانند؛ آقاي يوسف بن محمد آندلسي (متوفاي 604 هجري) در كتاب الألف و الباء في المحاضرات، صفحه 478 و آقاي إبن خلدون (متوفاي 808 هجري) در تاريخش، جلد 2، صفحه 166 و آقاي تقي الدين فاسي مكي (متوفاي 832 هجري) در كتاب العقد الثمين، جلد 6، صفحه 72 و آقاي عمر بن فهد مكي (متوفاي 885 هجري) در تطهير الجنان و اللسان، صفحه 72 و آقاي فريد وجدي در كتاب دائرة المعارف قرن بيستم و آقاي عمر رضا كحاله معجم المؤلفين و آقاي الياس سرگين در كتاب معجم المطبوعات العربية و آقاي جرجي زيدان در كتاب آداب اللغة العربية گفتهاند كه إبن قتيبه سني است و كتاب الإمامة و السياسة براي ايشان است. * * * * * * * سؤال 3 : درباره قضيه هبار بن أسود توضيح بفرماييد. جواب 3 : آقاي إبن أبي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغة، جلد 14، صفحه 192 از منابع متعدد نقل ميكند: وقتي رسول الله (صلي الله عليه و آله) ميخواست هجرت كند، زينب دخترش را كه حامله بود، توسط يكي از صحابه به مدينه فرستاد. از آن طرف هم فردي به نام هبار بن أسود در وسط راه حمله كرد و با نيزه، به زينب حمله كرد و او هم جنينش را سقط كرد. به خاطر همين، رسول الله (صلي الله عليه و آله) خون هبار إبن أسود را مباح كرد و فرمود: «اگر اين هبار به پرده كعبه هم آويزان شود، خونش بايد ريخته شود». آقاي إبن أبي الحديد معتزلي ميگويد كه من به استادم گفتم: إذا كان رسول الله صلى الله عليه و آله أباح دم هبار بن الأسود، لأنه روع زينب فألقت ذا بطنها، فظهر الحال إنه لو كان حيا لأباح دم من روع فاطمة حتى ألقت ذا بطنها. فقلت: أروى عنك ما يقوله قوم إن فاطمة روعت فألقت المحسن. فقال: لا تروه عنى. هبار بن أسود كه حمله كرد به زينب و باعث شد سقط جنين كند، رسول الله (صلي الله عليه و آله) خون او را مباح كرد. ولي اگر رسول الله (صلي الله عليه و آله) زنده بودند و ميديدند كه در حمله به خانه فاطمه، آن حضرت فرزندش را سقط كرد، خون تمام آنها را مباح ميكرد. استاد من گفت: اگر ميخواهي اين قضيه نقل كني، نگو كه من گفتم. * * * * * * * سؤال 4 : 1. اينها كه هميشه ميگويند «دختران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با عثمان ازدواج كردند»، علماء ما ثابت كردهاند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جز حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دختر ديگري نداشتند و كساني كه با عثمان ازدواج كردند، دختران خواهران حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) بودند. آقاي جعفر مرتضي عاملي (ره) هم اين مطلب را ثابت كرده است. 2. هميشه ميگويند «دختر امام علي (عليه السلام) با عمر ازدواج كرده است». درباره اين موضوع بيشتر صحبت كنيد. 3. درباره نهج البلاغه كه استاد حسيني قزويني بعضي مطالب را ميگفتند، لطفاً سندهايش را هم بگوييد تا اينها نگويند اين را امام علي (عليه السلام) نگفته است. 4. درباره خلافت أبو بكر و عمر صحبت كرديد، إن شاء الله در آينده در رابطه با خلافت عثمان و معاويه هم توضيحات مفصلي بدهيد. 5. در يكي از شبكههاي آنها نشان ميدادند كه استاد حسيني قزويني يك حديثي را نقل كرده بودند در رابطه با اينكه «أبو بكر درب بهشت ميايستد و هركه را بخواهد وارد بهشت ميكند» و آنها ميگفتند كه ناقلش از مجروحين إبن حبان است و إبن حبان فقط براي ردّ كردن حديثش او را نقل كرده است. جواب 4 : 2ـ1. چند شب پيش يك نفر به شبكه كلمه زنگ زد و گفت: ميگويند اين أم كلثوم كه با عمر ازدواج كرد، دختر أبو بكر بوده است. اينها شروع كردند به خنديدن و مسخره كردن. دوستان عزيزي كه تماس ميگيرند، تلاش كنند كه وقتي با شبكههاي وهابي تماس ميگيرند، مستند حرف بزنند. ما بارها گفتهايم و در سايتمان هم قرار دادهايم. بياييد سايت ما را مطالعه كنيد و از آنجا يك روايت را با بررسي سندي مطالعه كنيد و حتي به اندازه نيم دقيقه صحبت كنيد، ولي مستند حرف بزنيد. گرچه حتي اگر چند نفر عوام هم روي خط اينها بيايند، اينها به چالش ميافتند. من بعضي وقتها ميبينم كه اينها واقعاً برايشان سخت است و فقط از ترسشان گريه نميكنند. آقاي نووي (متوفاي 676 هجري) كه از استوانههاي علمي أهل سنت است، در كتاب تهذيب الأسماء و اللغات، جلد 2، صفحه 630 ميگويد: اين أم كلثومي كه همسر عمر بن خطاب بود، دختر أبو بكر بود. اين مطلب در كتابهاي شما آمده است، نه در كتابهاي شيعه. به ما هم ربطي ندارد و «مال خوب يا بد، بيخ ريش صاحبش است». در اين مورد به ما جواب بدهيد. اين آقايان كه ميگويند أم كلثوم دختر حضرت علي (عليه السلام) بوده، بله، عرب به دخترخوانده هم دختر ميگويد. همانطور كه دختران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه زينب و أم كلثوم و رقيه بودند، بعضي از بزرگان ما ميگويند كه خواهرزاده حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) بودند و چون در خانه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بزرگ شده بودند، مردم ميگفتند كه دختران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند. گرچه خودم شخصاً مخالف اين نظريه هستم و برادر بزرگوار و ارزشمند ما جناب آقاي سيد جعفر مرتضي (ره) كه از مفاخر شيعه است، نظرش اين بود كه اينها خواهرزادههاي حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) بودند. اين دختر أبو بكر هم در خانه حضرت علي (عليه السلام) بزرگ شده بود و مردم هم ميگفتند كه دختر حضرت علي (عليه السلام) است. اين آقايان بيايند يك روايت ضعيف از كتابهاي شيعه به ما نشان بدهند كه أم كلثوم دختر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است. يكي از اين محققين ما ميگفت: «ما هر چقدر گشتيم تا يك روايت پيدا كنيم كه گفته باشد أم كلثوم دختر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است، پيدا نكرديم». حضرت علي (عليه السلام) از حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، دختري به نام أم كلثوم نداشت. (عليه السلام) همسران ديگري هم داشت، ولي بحث اين است كه آيا اين أم كلثوم، دختر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بوده يا نبود؟ خيلي از بزرگان أهل سنت مانند صالحي شامي (متوفاي 942 هجري) در سبل الهدي و الرشاد، جلد 11، صفحه 288 صراحت دارد كه «حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فقط 4 فرزند داشت: حسن و حسين و محسن و زينب». در ادامه هم ميگويد: «أم كلثوم لقب زينب بود». ايشان از بزرگان شماست كه ميگويد حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دختري به نام أم كلثوم نداشت. البته از بزرگان شيعه هم بعضي از شخصيتهاي برجسته مانند حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي (ره) در شرح إحقاق الحق، جلد 30، صفحه 172 هم همين نظريه را دارد. گرچه در اينجا هم نظر بنده مخالف با اين نظريه است. 3. ما نيازي به سند دادن نداريم، آن آقايان بايد سند إرائه بدهند. چند شب پيش يك نفر زنگ زد و گفت: «نهج البلاغه سند ندارد». اين آقا هم گفت: «علامه محمد باقر محمودي 10 جلد كتاب نوشته در اسانيد نهج البلاغه». آقاي دشتي هم در اسانيد نهج البلاغه كتاب نوشته است و تقريباً چند كتاب 4 حلدي و 12 جلدي دارم كه در مورد اسانيد نهج البلاغه است و سند خطبههاي أمير المؤمنين (عليه السلام) را آوردهاند. 4. درباره خلافت أبو بكر و عمر صحبت كرديم و باز هم إن شاء الله حرف براي زدن داريم. در رابطه با عثمان هم إن شاء الله مفصل صحبت خواهيم كرد به حول و قوه إلهي و تلاش ميكنيم و مؤدب حرف بزنيم و فحش نديهم و إهانت نكنيم و نقل مطلب از منابع شيعه نداشته باشيم و فقط از منابع أهل سنت نقل كنيم. بعضي از مواردي كه نياز است از صحيحين باشد، خود اين كتابها را ميآوريم و نمايش ميدهيم. 5. بله، ما اين رواياتي كه در فضائل أبو بكر و عمر است را ردّ ميكنيم. نه تنها إبن حبان، بلكه خود إبن جوزي هم ميگويد اينها جعلي و ساختگي است و آقاي إبن نفتويه كه از علماء بزرگ أهل سنت است، ميگويد: «تمام اين فضائلي كه براي أبو بكر و عمر و عثمان درست كردهاند، در زمان بني أميه بوده است». اگر يكي از اين روايات درست بود، آنها در سقيفه بني ساعده به آن إستناد ميكردند. اينكه آوردهاند «پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به معراج رفت و ديد در گوشه عرش نام أبو بكر و عمر و عثمان نوشته است» و ديگر روايات، همهاش ساخته و پرداخته زمان بني أميه است. ما اگر اين روايات را نقل ميكنيم، ميگوييم اگر رواياتي در رابطه با غلوّ در كتابهاي ما هست، همچنين رواياتي در كتابهاي شما هم هست. اگر إبن حبان در آنجا آنها را تضعيف ميكند، علامه مجلسي (ره) و ديگران هم اينها را ردّ ميكنند. چطور وقتي شما از كتابهاي شيعه نقل ميكنيد، به عنوان يك أمر قطعي و مسلّم نقل ميكنيد، ولي اگر ما از كتابهاي شما نقل ميكنيم، فوري ميرويد به سراغ نظر إبن حبان در المجروحين و ديگران. ما هم ميدانيم كه آنها تضعيف كردهاند، ولي ما به عنوان اينكه مشت نمونه خروار است، اينها را از أحاديث جعلي خودشان ميآوريم. * * * * * * * سؤال 5 : من مدت 7 سال سني وهابي بودم و بعد از آن با مسافرت به قم و ديدار با محققان و مرحوم حضرت آيت الله عسكري (ره)، باز هم به مذهب حق و حقيقت برگشتم. شما در گفتههاي خود اين را تشخيص داديد كه وهابيت با أهل سنت، آسمان تا زمين فرق دارند؛ اينها ناصبياند. وقتي من با آنها بودم، حبّ أهل بيت (عليهم السلام) را شرك معرفي ميكردند. اگر براي معاويه زيارتگاه بود، اينها زيارت قبور را حرام نميكردند. ولي چون براي يزيد و معاويه قبرستاني نيست، اينها آمدهاند زيارت قبور أهل بيت (عليهم السلام) را شرك ميدانند. من وقتي كتاب آقاي تيجاني كه سني بود و شيعه شد را ميخواندم، وقتي به نجف ميرفت و با چند طلبه روبهرو ميشد، مينوشت: «اين چند طلبه كه درس ابتدائي را ميخواندند، از عالمان وهابيت باسوادتر بودند». من آن وقت فكر ميكردم كه ايشان مقداري اغراق و بزرگنمايي ميكرد، ولي بعد از 7 سال با اينها بودن، واقعاً فهميدم اينهايي كه ميگويند: «دكتر فلاني در فلان دانشگاه درس ميدهد»، همهشان خيلي بيسواد هستند و هر كس دو سه حديث از أهل تشيع بخواند، اينها ميگويند «كارشناس شيعه»، «متخصص مذهب شيعه»؛ با اينكه از يك روايت شيعه هم بيخبر هستند. اينها بيسواد هستند: لقد أسمعت لو ناديت حيا و لكن لا حياة لمن تنادى به نظر من، خداوند عليه اينها غضب نازل كرده و مخشان فولاد شده، نه گچ؛ چون گچ شكسته ميشود، ولي وقتي فولاد باشد، بايد ما بگوييم «علي الإسلام السلام». اينها خيلي بيسواد هستند، اينها بَدَوي هستند و از صحرانشين، صحرانشينتر هستند. اگر خدا بخواهد غضب كند، نميآيئد بگويد كه من بر شما غضب كردم، خير. مگر خداوند نميگويد: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا سوره إنسان / آيه 3 خدا همه راهها را به آنها نشان داد، ولي اينها راه معاويه و يزيد را انتخاب كردند. وقتي من خواستم وهابي بشوم، به من وانمود كردند و ثابت كردند كه: «هر چه در كتب شيعه است، دروغ است. اگر امام علي ميگفت متعه حلال است، ما انجام ميداديم، اگر حضرت علي ميگفت من اولين خليفه هستم، قبول ميكرديم». ولي اگر ثابت كني و جبرئيل بيايد بگويد: «حضرت علي (عليه السلام) اولين خليفه است و متعه حلال است» قبول نميكنند. اينها كه زن را ميكشتند و دختر يكروزه را ميكشتند! چطور ميخواهيد قبول بكنند كه زن نسبت به متعه حق دارد و متعه يك قانون إلهي است و در قرآن نازل شده است؟! اگر توانستيد اينها را قانع كنيد! اگر جبرئيل بيايد و يك فضيلتي براي حضرت علي (عليه السلام) بياورد، اصلاً قبول نميكنند. شما در گفتهها و بحثهاي خود بايد ثابت بكنيد وهابيت با أهل سنت جداست. چون من با أهل سنت بودهام و آنها خيلي أهل بيت (عليهم السلام) را دوست دارند و اگر اين حقيقت را بشنوند، زود قبول ميكنند؛ فقط آنها ثابت بكنيد كه أهل بيت (عليهم السلام) چه كسي هستند. جواب 5 : بله، ما بارها گفتهايم كه حساب أهل سنت را از وهابيت جدا ميدانيم. البته در مورد اينكه گفتيد وهابيت گفتهاند: «اگر امام علي ميگفت متعه حلال است، ما انجام ميداديم»، براي اينكه هديهاي به شما داده باشيم، روايتي را ميخوانيم از آقاي عبد الرزاق ـ كه استاد بخاري است و يحيي بن معين هم ميگويد: لو إرتد عبد الرزاق عن الإسلام ما تركنا حديثه. اگر عبد الرزاق از اسلام برگردد، باز هم ما به روايات او عمل ميكنيم. الكامل لعبد الله بن عدي، ج 5، ص 311 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 36، ص 192 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 9، ص 573 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 6، ص 281 ـ كه از علي بن أبي طالب (عليه السلام) نقل ميكند: لولا أن عمر نهي عن المتعة ما زنا إلا شقي. اگر از متعه نهي نكرده بود، جز افراد شقي و پست، كسي زنا نميكرد. جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج 5، ص 19 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 7، ص 496، ح 14021 و ص 500، ح 14029 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 140 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 12، ص 253 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 16، ص 522 ـ تفسير الثعلبي، ج 3، ص 286 ـ المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز لإبن عطية الأندلسي، ج 2، ص 36 ـ تفسير الرازي، ج 10، ص 50 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج 3، ص 225 ـ الجامع لأحكام القرآن للقرطبي، ج 5، ص 130 اين تعابير در كتابهاي شيعه هم وجود دارد. * * * * * * * سخن پاياني استاد حسيني قزويني اگر كسي ميخواهد احسان و نيكي كند، نيازي به سؤال كردن نيست و ما شماره حساب شبكه را زيرنويس ميكنيم و هر كسي كه ميخواهد كمك كند، ميتواند اقدام كند. كساني كه ميخواهند براي قيامت و شب اول قبر خود كار كنند و بهترين راه براي مصرف وجوهات خود را بيابند، بهترين راه كه مرضي خداوند و امام زمان (عليه السلام) است، امروز كمك كردن به شبكههاي شيعي است كه در برابر وهابيت تقويت شوند تا بتوانند پاسخگو باشند. الآن حدود 300 شبكه وهابي به صورت شبانهروز عليه شيعه شبههافكني ميكنند. الآن زمان مسجد ساختن و حسينيه ساختن و بيمارستان ساختن نيست. الحمد لله به اندازه كافي مسجد و حسينيه ساخته شده است. حتي حضرت آيت الله العظمي سيستاني نسبت به كساني كه خدمت ايشان رفته بودند براي ساختن مسجد و حسينيه، برخورد تندي كرد و فرمود: «ديگر بس است ساختن مسجد و حسينيه و بايد كار فرهنگي بشود». ما با اينكه براي بالابردن كيفيت شبكه هزينههاي زيادي كردهايم، باز هم وقتي مقايسه ميكنيم شبكه جهاني ولايت را با شبكههاي وهابي، ميبينيم كه كيفيت شبكه آنها چند برابر شبكه ما است. چون پول مفت عربستان سعودي در دست آنهاست و ما با سختي توانستهايم به اينجا برسيم. اين را هم بدانيد كه هر قدر كه شبكههاي وهابي بيشتر بشوند، باعث گسترش مذهب شيعه خواهند شد و اين را يقين داشته باشيد. اين را بدانيد كه اين قرن، قرن گسترش شيعه است و قرن 21، قرني است كه تمام دنيا تشنه معارف أهل بيت (عليهم السلام) است و مردم از تناقضگوييهاي صحيح بخاري و صحيح مسلم خسته شدهاند و از اينكه يك نفر بزرگسال با شير خوردن از يك زن بتواند با او مَحْرم شود، متنفر شدهاند. اينها افسانه شده است و هيچ آدم با غيرتي اينها را نميپذيرد؛ مگر اينكه غيرت را ببوسد و كنار بگذارد. چون يكي از وهابيها فتوا داده بود كه «اگر مردي، راننده يك زن است و او را هر روز به اداره ميبرد و ميآورد، اين مرد ميتواند چند روزي از شير اين زن بخورد تا با او مَحْرم شود». همچنين فتوا دادهاند: «اگر در يك ادارهاي، تعدادي زن و مرد با هم همكار هستند، اين آقايان ميتوانند شير آن زنان را بخورند و با هم مَحْرم شوند». اينها خرافات و مخالف فطرت و عقل و غيرت است! آيا يك وهابي حاضر ميشود كه يك مردي بيايد شير مادر يا همسر يا دخترش را بخورد تا با او مَحرم شود؟! اينها از چيزهايي است كه خود جوانان أهل سنت و وهابيت را از صحيح مسلم و صحيح بخاري و از اين مذهبي كه ساخته و پرداخته سقيفه است، متنفر ميكند. ما هم موظف هستيم كه اين شبهات آنها را به صورت معقول و مؤدب جواب بدهيم. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: مصطفي -
تاريخ: 08 مهر 90 - 14:06:47
سلام حاجاقا خواهشا ما را هم در ثواب اين امر خيرتان شريك بدانيد بنده حدودا 5 سال است كه در مورد فرقه ضاله بهاييت تحقيق و پژوهش دارم و از وطالب شما هم زياد فيض بردم |
2 |
نام و نام خانوادگي: رضا محمدي تبار -
تاريخ: 10 مهر 90 - 12:09:57
آجرك الله سيد. به نظر من آنچه تا به حال براي شيعه تبليغ شده و حوزه و حوزوي ها و علما و كارشناسان ديني برايش زحمت كشيده اند قابل تقدير است و بايد اجرشان را از سيد الشهدا بخواهيم. لكن كار چنداني هم نسبت به وهابيت و اديان منحرفه نشده و هم نسبت به غناي تشيع. اصلا كارهاي انجام شده با غنا و اصالت تشيع منطبق نيست. آنچه هم هست و پيشرفتهايي كه شده همگي به بركت خود غنا و اصالت تشيع و فرهنگ غني و معرفتي اهل بيت است. در مجموع از زحمات شما و ديگر عزيزان كمال تشكر را دارم و شما را در مناجاتهايم حتما از دعاي خير بي بهره نخواهم كرد. راستي براي من جاي تعجب و سوال است كه تا به حال چرا هيچ كس باني نشده و نسخه الكترونيكي كتاب قطره را در نت نگذاشته است. ايدكم الله جميعا و كثرالله امثالكم ان شا’ الله |
3 |
نام و نام خانوادگي: علي -
تاريخ: 04 آبان 90 - 18:38:02
مردند بيان جواب بدهند اينها معني پاك بودن را فراموش كرده اند كه خداوند هر كه را پاك كند هيچ كس نمي تواند آلوده كند بگذار در همين جهل و ناداني بمانند و بزودي به حاكمان غاصب خواهند پيوست |
4 |
نام و نام خانوادگي: حسن جباري کلخوران -
تاريخ: 17 آذر 90 - 01:08:24
دوستان سلام امروزه زمان جنگ شمشير وتفنگ گذشته است.اکنون جنگ رسانه ونرم افزارحرف اول راميزند. الان زمان جنگ درمرز ها وروباروب هم جايش رابه انترنت وماهواره داده است .قرن حاضربت ووجود اين رسانه ها بيشترصحنه مبارزه عقيده فکرها ست ومتعجب نيستم چراوهابيت از حيثيت تسنن مايه ميگذارد چون مسيري که رفته ازدوره خروج ازمسيرمستقيم به سوي معاويه .يزيد سوق يافته ويزيد چهره وقيحي از دنياي عرب وخلافت کذايي اش به نمايش گذاشته است. وفبول واقعيت را تحقيرعقيدتي خوددرمييابند. اگر اينها فرمايشات حضرت رسول اکرم را تاقبل از بيماري که هنوز اتهام هذيان به ايشان نسبت نداده بودند موردقبول حضرات وهابي واهل سنت است بخاطرآورند. حضرت محمد(ص)ايمان وتقوي را بهترين رکن براي نزديکي به خود مي پنداشتند.لذا: درخلافت معاويه ويزيد آن رارعايت نکرده وهنوزهم برعنادخودباقي مانده اند. اما علي (ع)وخانواده اش درصدد احياءآبروي اسلام وانسانيت وآبروي عرب نژادپرست بودند. وقتي يک فوتباليست آلماني درصحنه مسابقه اي که درايران مصادف بامحرم الحرام بوده ازمراسم تعزيه حسيني تعجب ميکند مي پرسد حسين کيست وکي فوت کرده که اينگونه برايش عزاداريد. ازشنيدن قرنها ازگذشت واقعه عشورا ومرام امام حسين متعجب ترشده ميگويد بخدا قسم اگرماهم چنين رهبر آزاده اي داشتيم که ازحريت وآزاد ه گي دفاع کرده برخودميباليديم. آقايان وهابي کاش به اندازه اي فوتباليست آلماني روي مرام امام حسين ع آزادمردترين مرد تاريخ اسلام و عرب است برآن ميباليدند وفتوانميدادند چون حسين بريزيدخليفه وقت شوريده خونش حلال است. پس بياييم اگروبسايت ياوبلاگ وياهرچه امکانات داريم دراين عصربيداري شيعه بکارگيريم وازتعدد 300شيکه وهابيت نهراسيم چراحسين ع بماآموخت که کاري 72تن يارانش انجام دادند برقدرت 10ها هزارنفر سپاهي کفرستيز چربيد. ارادتمندشما حسن جباري کلخوران |
5 |
نام و نام خانوادگي: عليرضا ن -
تاريخ: 17 آذر 90 - 13:17:04
با سلام جناب آقاي حسن جباري حرفهاي شما کاملاً درست است، ولي چه مي شود ، اين آقايون به اصطلاح کارشناس، شايد يادشون نيست که پيامبر(ص) عشق و محبت زياد و زائد الوصف به امام حسن و امام حسين عليهم السلام داشتند، احتمالاً از يادت برده اند که چگونه پيامبر(ص) خطبه خود را قطع کرده و از منبر فرود مي آمد تا امام حسن (ع) را که هنگام ورود به مسجد ، زمين خورده بود، بلند کند و به حسنين عليهم السلام اجازه مي داد تا از پشت او در سجده نماز بالا روند. جناب جباري آيا تا حالا اين حديث مسخره را شنيده اي: حذيفه از پيامبر اکرم روايت مي کند که : ( پس از من پيشواياني خواهند آمد که به راه من نمي روند و به روش من عمل نمي کنند. پاره اي از ايشان دلهايي همچون دل شياطين دارند اگر چه به ظاهر انسانند. حذيفه مي گويد: گفتم: يا رسول الله، اگر من آن زمان را دريافتم چه عکس العملي نشان دهم؟ فرمود: شنوايي صدر صد و اطاعت مطلق از امير کن، حتي اگر بر پشتت بکوبد و مالت را ببرد، تو بايد فرمان ببري و گوش به دستورش بسپاري.--صحيح مسلم ج6باب الامر بلزوم الجماعه ص20-22). تعارض اين حديث با آيات قرآن: خداوند در آيات 151و152سوره شعرا مي فرمايد:(و فرمان مسرفان را اطاعت نکنيد-همانها که در زمين فساد مي کنند و اصلاح نمي کنند)، و همچنين در آيه 142سوره اعراف موسي به هارون مي گويد:( موسي به برادرش هارون گفت: جانشين من در ميان قومم باش و آنها را اصلاح کن و از روش مفسدان پيروي منما). و چيزي که خيلي عجيب است اين است که نووي شارح صحيح مسلم به جاي اينکه اين حديث مخالف آيات قرآن را رد کند ، بلکه براي آن آيه 59سوره نسا را دليل مي اورد.(معني اولو الامر را نيز دانستيم). آقاي جباري کاري نميشه کرد ، بالاخره اين حديث در مسلم آمده است ديگه!!!! اگر چنين حديثي در کتب اربعه شيعه با اين موضوع باشد ، جاي آن ....... |
6 |
نام و نام خانوادگي: عليرضا ن -
تاريخ: 23 آذر 90 - 10:08:48
با سلام محب الدين طبري از عبدالله بن عمر نقل مي کند که گفت: چون عمر زخمي شد، گفتم: يا امير المومنين، چه مي شد که با سعي و کوشش خود کسي را براي فرمانروايي اين مردم تعيين مي نمودي . گفت: مرا بنشانيد، عبدالله گويد: همين که گفت مرا بنشانيد، آن چنان ترسيدم که آرزو کردم به پهناي مدينه از او فاصله داشتم. سپس گفت: سوگند به آن خدايي که جان عمر در قبضه قدرت اوست ، به طور حتم و مسلم فرمانروايي را بر مي گردانم به همان کسي که اول بار آن را به من داد.( الرياض النضره ج2ص74)، متن عربي آن :( لما طعن عمر قلت: يا امير المومنين لو اجتهدت بنفسک و امرت عليهم رجلا، قال: اقعدوني و قال عبدااله: فتمنيت لو ان بيني و بينه عرص المدينه فرقاً منه حين ، قال: اقعدوني ثم ، قال: و الذي نفس عمر بيده لاردنها الي دفعها الي اول مرة). آيا اسناد اين روايت صحيح است؟ و همچنين محب الدين طبري آيا مورد قبول است؟ چون در صورت صحيح بودن روايت، آن وقت مشخص است که عثمان در وصيتي که ابوبکر به نفع عمر تنظيم کرد و در هنگام وصيت ابوبکر بي هوش شد و عثمان نوشت: اما بعد، من عمر را براي شما تعيين نمودم و از او بهتر در ميان شما سراغ نداشتم. از شما متشکرم |
7 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 23 آذر 90 - 13:21:51
با سلام جناب عليرضا ن پس منظور از شورا كه ميگويند همين شوري بود كه عمر با پسرش عبدالله داشت .. لبيك يا علي |
8 |
نام و نام خانوادگي: عليرضا ن -
تاريخ: 23 آذر 90 - 19:26:15
با سلام جناب مجيد م علي: اگر ما خود را مسلمان مي دانم ، خداوند در آيه 21سوره احزاب مي فرمايد: براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكوئى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند، و خدا را بسيار ياد مى كنند. جناب مجيد م علي ، خيلي جالب است ، خداوند مي فرمايد : کساني که به روز قيامت اعقاد دارند، پيامبر را سر مشق قرار مي دهند. خب ، پيامبر کجا و کي به روش شورا ، جانشين تعيين کرد؟ پس بايد اين عمل پيامبر طبق آيه 21سوره احزاب الگو بگيريم، البته آنهايي که به آخرت ايمان دارند. ( توجيح هميشگي خليفه، پيامبر نبود و براي جلو گيري از شورش اين کارو کرد و ....). بر فرض اين که شوراي عمري صحيح باشد، سوال اين است که چرا بايد اعضاي شورا شش نفر باشد؟ مگر نبايد، شخص پيروز حداقل، نصف يه علاوه يک ، آرا را کسب کند تا انتخاب شود، پس چرا اين عمر اعضاي شورا ، زوج انتخاب کرد؟ مگر نبايد در چنين انتخاباتي اعضا هميشه تعداد اعضا فرد باشند؟ جواز حق ويژه اتخاذ تصميم نهايي براي عبدالرحمان بن عوف چيست؟ و همچنين ، مجوز قتل کسي که با تصميم عبد الرحمان مخالفت مي کرد؟ و نيز چه کسي در آن جمع با نظر عبدالرحمان مخالفت مي کرد و بيم مخالفتش مي رفت؟ و از همه مهمتر اينکه، آيا مکتب اهل سنت براي يکبار هم که شده، اين شوراي عمري را مورد عمل قرار داد؟ آيا خلافت را براي يکي از خلفاي اموي و عباسي و عثماني بدين گونه تشکيل دادند؟ و در آيه شورا نيز خداوند فقط برتري شوري و انفاق را گفته است ، در حالي که خداوند در آياتي که دلالت بر وجوب انجام فعل بر مومنان دارد، عباراتي مثل: کتب الله علي المومنين -- فرض عليهم و ... ، مثل آيه وصيت. |
9 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 24 آذر 90 - 15:15:27
با سلام جناب عليرضا ن من كجا اسمي از يك مسلمان بردم كه بخواهم از قوانيين اسلامي صحبت كنم . كسي كه از مجوس ياد گرفت كه چطوري احترام بگذارد , كسي كه براي دفاع اززناي زنا زاده چون مغيره متعه ( صيغه ) را ممنوع اعلام ميكند , كسي كه دستور صادر ميكند كه نماز مستحبي را به جماعت برگزار كنند و ............. حتما ايده شورا نهادنش هم همينطور كه گفتم بود . اين بابا كه نيامده بود كه دستورات الهي و محمدي را اجرا كند كعب الاحبار او را كفايت ميكرد و بس............. حالا چي شد كه اينبار به بچه بيكفايت خودش اقتدا كرد شايد از خواسته هاي كعب بوده . لبيك يا علي |
10 |
نام و نام خانوادگي: عليرضا ن -
تاريخ: 26 آذر 90 - 09:13:46
با سلام جناب آقاي مجيد م علي ، اصلاً شکي در اينکه ، قضيه شورا فرماليته بود ، نيست. به قول عبدالفتاح در کتابش السقيفه و الخلافه مي گويد: شورا در بازار جانشيني متاعي بي ارزش بود و تنها لفظي بود که بازيچه لبها گشت و از مضمونش تهي شد. و همچنين ابن سعد در طبقات در شرح حال سعيد بن عاص آورده که : ( سعيد بن عاص نزد خليفه عمر آمد و زمين بيشتري از او خواست تا خانه اش را گسترش دهد. خليفه به او وعده پس از نماز صبح داد و با او به خانه اش رفت. سعيد گويد: زمين بيشترم داد و با پاي خود حدودش را برايم مشخص کرد . گفتم: يا امير المومنين، باز هم بيشترم بده که فرزندان و خانواده ام روئيده و گسترش يافته اند. عمر گفت: تو را بسنده است و اين راز را نزد خود پنهان دار که به زودي خلافت را پس از من کسي به دست مي گيرد که خويشاونديت را صله و پاس مي دارد و نيازت را برآورده مي سازد. سعيد گويد: دوران خلافت عمر را درنگ کردم تا عثمان به خلافت رسيد و آن را از شورا گرفت و در حق من صله رحم به جاي آورد و نيکي کرد و نيازم را بر طرف نمود و در امامتش شريکم ساخت). |