* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 22 خرداد 1390 | تعداد بازديد: 3101 | |
امام جواد (عليه السلام) | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: امام جواد (عليه السلام) شبكه جهاني ولايت: 22 / 03 / 1390 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني با توجه به ولادت امام جواد (عليه السلام)، مقداري در رابطه با ولادت اين امام عزيز و دوران امامت ايشان براي بينندگان عزيز ما توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني ولادت امام جواد (عليه السلام) در رابطه با ولادت امام جواد (عليه السلام) اين نكته را بينندگان عزيز داشته باشند كه امام رضا (عليه السلام) حدود 48 سال از عمر مباركشان گذشته بود و فرزندي نداشتند و بعضي هم نسبت به امام بعدي شك داشتند. البته اين را هم عزيزان توجه داشته باشند كه نام ائمه (عليهم السلام)، از آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) تا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء)، از زبان نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و ديگر ائمه (عليهم السلام) بيان شده بود. قبل از آنكه امام جواد (عليه السلام) به دنيا بيايد، مردم ميدانستند كه امام بعدي، آقا محمد بن علي الجواد (عليه السلام) است و بچهدار نشدن امام رضا (عليه السلام) براي بعضيها شبهه ايجاد كرده بود و تشكيك ميكردند و مخالفين هم ذوق ميكردند كه آن وعدههاي داده شده، درست نشد. تا اينكه با آمدن امام جواد (عليه السلام) در دهم ماه رجب سال 195 هجري قمري، تشكيك خيليها برطرف شد و اميد خيليها شكوفا شد و كساني كه دنبال تبليغات مسموم بودند، اهداف شومشان برآورده نشد. بنا بر قول مشهور امام جواد (عليه السلام) در دهم ماه رجب سال 195 هجري قمري به دنيا آمد و مرحوم شيخ طوسي (ره) در مصباح المتهجد، صفحه 805 همين نظر را انتخاب ميكند و بعضي از بزرگان مانند شيخ مفيد (ره) در الإرشاد، جلد 2، صفحه 273 ولادت امام جواد (عليه السلام) را در ماه رمضان دانستهاند؛ ولي قول مشهور، همين قول دهم ماه رجب است و در توقيعي كه از آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) در ادعيه ماه رجب آمده است، همين است: أللهم إني أسئلك بالمولودين في رجب محمد بن علي الثاني و إبنه علي بن محمد. خدايا! تو را سوگند ميدهيم به دو مولود در ماه رجب، محمد بن علي الجواد و فرزندش علي بن محمد الهادي. مصباح المتهجد للشيخ الطوسي، ص 805 ـ المصباح للكفعمي، ص 530 مرحوم محدث قمي (ره) هم اين دعا را در اعمال ماه رجب ذكر كرده است. مرحوم إبن شهر آشوب در كتاب مناقب آل أبي طالب، جلد 3، صفحه 499 قضايايي را از حكيمه خاتون نقل ميكند و ميفرمايد: در شب ولادت امام جواد (عليه السلام)، امام رضا (عليه السلام) مرا خواستند و فرمودند: امشب را در منزل ما باشيد و كمكيار اين مولود باشيد كه امشب به دنيا خواهد آمد. مادر امام جواد (عليه السلام) ـ كه يا به نام خيزران بود و يا به نام سبيكه كه از نوبيه آفريقا بود و از قبيله ماريه قبطيه، همسر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه مادر ابراهيم بود ـ ميگويد: من در آن شب در منزل امام رضا (عليه السلام) بودم و شاهد ولادت امام جواد (عليه السلام) بودم. وقتي به صورت قنداقه آماده شد، حضرت فرمودند: من ميخواهم خودم ملازم گهواره امام جواد (عليه السلام) باشم. شايد هم امام رضا (عليه السلام) به اين دليل كه 48 سال بود بچهدار نشده بود، طبيعتش إقتضاء ميكرد كه وقتي بعد از 48 سال خداوند يك فرزند، آن هم نه يك فرزند عادي، بلكه يك حجت إلهي و نور إلهي را به او ميدهد، دوست داشت در كناره گهوارهاش با آرامش بخوابد. شايد هم علل ديگري داشت كه ما نميدانيم. حكيمه خاتون ميگويد: در روز سوم بود كه من در كنار گهواره امام جواد (عليه السلام) بودم و ديدم ايشان به راست و چپ نگاه كردند و شروع كردند به شهادتين گفتن: «أشهد أن لا إله إلا الله» و «أشهد أن محمداً رسول الله» و من هم خيلي وحشتزده شدم و خدمت امام رضا (عليه السلام) رسيدم: فأتيت أبا الحسن (عليه السلام) فقلت له: لقد سمعت من هذا الصبي عجبا! فقال: و ما ذاك؟ فأخبرته الخبر فقال: يا حكيمة! ما ترون من عجائبه أكثر. و گفتم: از اين كودك، يك چيز شگفت و تعجبآوري شنيدم. حضرت فرمود: چه چيزي؟ ماجرا را برايش تعريف كردم و فرمود: اي حكيمه! از اين چيزهاي شگفتآورتر، زياد از او خواهي داد. بزرگان ديگري هم در اين زمينه سخن گفتهاند و مدت امامت امام جواد (عليه السلام) را 17 سال شمردهاند؛ از سال 204 تا 220 هجري. خلفائي كه در دوران امام جواد (عليه السلام) بودند، مأمون و معتصم و واثق بودند. فرزندان امام جواد (عليه السلام)؟ يك بحث ديگري كه من ناگزيرم اشاره كنم اين است كه آيا از امام رضا (عليه السلام) فقط فرزندي به نام امام جواد (عليه السلام) بود يا فرزندان ديگري هم داشتند؟ آنچه كه بزرگان شيعه مانند شيخ مفيد (ره) مطرح ميكنند، اين است: و مضي الرضا علي بن موسي (عليه السلام) و لم يترك ولدا نعلمه إلا إبنه الإمام بعده أبا جعفر محمد بن علي عليهما السلام. بعد از اينكه امام رضا (عليه السلام) از دنيا رفت، ما فرزندي غير از امام جواد (عليه السلام) از او نميشناختيم. الإرشاد للشيخ المفيد، ج 2، ص 271 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 49، ص 309 ـ كشف الغمة لإبن أبي الفتح الإربلي، ج 3، ص 76 ـ أعيان الشيعة للسيد محسن الأمين، ج 2، ص 13 ـ العدد القوية لعلي بن يوسف الحلي، ص 294 ـ رجال كشي، ص 596 همچنين مرحوم كشي (ره) در رجال خود، صفحه 596، شماره 1115 شبيه همين تعبير را دارد و از امام جواد (عليه السلام) داستان مفصلي را نقل ميكند و به نقل از راوي ميگويد: و قال لي أبو جعفر (عليه السلام) إبتداءا منه ذهبت الشبهه ما لأبي ولد غيري. شبهاتي كه مخالفين مطرح كرده بودند كه امام رضا (عليه السلام) عقيم است و فرزندي ندارد و امامت منقطع شد، همه پيشگوييها غلط از آب درآمد، برطرف شد و پدرم امام رضا (عليه السلام) فرزندي غير از من ندارد. همچنين مرحوم طبرسي (ره) در كتاب إعلام الوري كه از كتابهاي معتبر تاريخي شيعه است، جلد 2، صفحه 86 ميفرمايد: و كان للرضا من الولد ابنه أبو جعفر محمد بن علي الجواد (عليه السلام) لا غير. امام رضا (عليه السلام) غير از امام جواد (عليه السلام) فرزند ديگري نداشت. همين تعبير را مرحوم إربلي (ره) در كشف الغمة، جلد 2، صفحه 323 و مرحوم سيد محسن امين (ره) در أعيان الشيعة، جلد 2، صفحه 13 نقل ميكنند. بعضي از بزرگان مانند مرحوم إربلي (ره) از علماء أهل سنت مانند محمد بن طلحه شافعي نقل ميكند كه امام رضا (عليه السلام) داراي 6 فرزند بود؛ 5 پسر و يك دختر. كشف الغمة، ج 2، ص 267 همچنين در كتاب تاريخ ائمه (عليهم السلام) كه به نام المجموعة النفيسة است، در صفحه 21 از أبو الثلج بغدادي نقل ميكند كه امام رضا (عليه السلام) فرزندي به نام امام جواد (عليه السلام) و فرزند ديگري به نام موسي مبرقع داشت كه در قم يا در مدينه مدفون است. آنچه كه بزرگان و استوانههاي علمي شيعه نقل ميكند، فرزندي غير از امام جواد (عليه السلام) نداشت. شايد اينطور بتوان جمع كرد كه بعد از 48 سال از عمر امام رضا (عليه السلام)، فرزندي غير از امام جواد (عليه السلام) نداشتند. در كتاب موسوعة الإمام الجواد ـ در 2 جلد كه اولين تأليف مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است و كتاب برگزيده سال حوزه علميه شد و در نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) هم هست ـ ما تمام قضايا را به صورت مفصل آوردهايم. البته بناي ما در اين كتاب، اظهار نظر نبوده است و فقط نقل مطالب بوده و هرگونه اظهار نظر و قضاوت را بر عهده خواننده و مخاطب گذاشتهايم، وگرنه شايد بعضي از رواياتي كه ما در آنجا آوردهايم، مورد تائيد خودمان هم نبوده است. * * * * * * * آقاي محسني وقتي امام رضا (عليه السلام) شهيد شدند، امام جواد (عليه السلام) چند سال داشتند؟ آيا مخالفين تشكيك نكردند كه كودك نميتواند به امامت برسد؟ استاد حسيني قزويني نكته اول: آنچه كه مرحوم شيخ مفيد (ره) به صراحت در الإرشاد، جلد 2، صفحه 271 آورده اين است كه ميفرمايد: و كان سنه يوم وفات أبيه سبع سنين و أشهر. ايشان در زمان وفات پدرش، 7 سال و چند ماه سن داشت. همچنين إبن شهر آشوب در مناقب آل أبي طالب، جلد 3، صفحه 487 ميفرمايد: أقام مع أبيه سبع سنين و أربعة اشهر و يومين. 7 سال و 4 ماه و دو روز با پدرش زندگي كرد. و يقال: إنه كان (عليه السلام) إبن تسع سنين و أشهر. گفته شده است: 9 سال و چند ماه داشت. مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج 3، ص 489 ولي نظر ايشان همان 7 سال است. نكته دوم: البته اينكه در بعضي از روايات كتاب كافي كلمه «9 سال» آمده، شايد مربوط به آغاز امامت نباشد و زمان ايرادات و شبهات باشد. مرحوم شيخ كليني (ره) در كافي، جلد 1، صفحه 384، حديث 8 روايتي حسنه را نقل ميكند كه علي بن حسان به امام جواد (عليه السلام) ميگويد: إن الناس ينكرون عليك حداثة سنك، فقال: و ما ينكرون من ذلك قول الله عز وجل؟ لقد قال الله عز وجل لنبيه صلي الله عليه و آله: «قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي (سوره يوسف / آيه 108)» فوالله! ما تبعه إلا علي (عليه السلام) و له تسع سنين و أنا إبن تسع سنين. بعضي از مردم نسبت به سن كوچك شما شك ميكنند و ميگويند امام نميتواند كودك باشد. حضرت فرمود: آيا سخن خداوند را انكار ميكنند كه به رسول الله (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: «بگو: اين راه من است كه من و پيروانم با بصيرت كامل همه مردم را به سوي خدا دعوت ميكنيم». به خدا قسم! فقط علي (عليه السلام) از رسول الله (صلي الله عليه و آله) تبعيت كرد در حاليكه 9 ساله بود و من هم 9 ساله هستم. يعني اگر واقعاً اين آيه را كه درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) است بخواهند انكار كنند، نسبت به من هم انكار ميكنند و اگر انكار نكنند، بايد مرا هم انكار نكنند. نكته سوم: در كافي، جلد 1، صفحه 383، حديث 3 علي بن سيف از بعضي از شيعيان نقل كرده است و به امام جواد (عليه السلام) ميگويد: إنهم يقولون في حداثة سنك، فقال: إن الله تعالي أوحي إلي داود أن يستخلف سليمان و هو صبي يرعي الغنم، فأنكر ذلك عباد بني إسرائيل و علماؤهم، فأوحي الله إلي داود (عليه السلام) أن خذ عصا المتكلمين و عصا سليمان و اجعلها في بيت و اختم عليها بخواتيم القوم، فإذا كان من الغد، فمن كانت عصاه قد أورقت و أثمرت فهو الخليفة، فأخبرهم داود، فقالوا: قد رضينا و سلمنا. مردم درباره خردسالي شما اعتراض ميكنند. فرمود: همانا خداي تعالي به حضرت داوود (عليه السلام) وحي كرد كه حضرت سليمان (عليه السلام) را كه كودكي بود كه گوسفند ميچرانيد، جانشين خود كند. عابدان و علماء بني اسرائيل هم او را نپذيرفتند و خدا به حضرت داوود (عليه السلام) وحي كرد كه عصاهاي معترضين و عصاي حضرت سليمان (عليه السلام) را بگير و در خانهاي بگذار و با مُهر همه مردم مُهرش كن و فردا، عصاي هر كس كه سبز شد و برگدار و ميوهدار شد، او جانشين است. حضرت داوود (عليه السلام) اين خبر را به آنها گفت (و چون فردا عصاي حضرت سليمان (عليه السلام) را سبز ديدند) گفتند: راضي شديم و پذيرفتيم. نكته چهارم: همچنين علي بن اسباط كه از أصحاب خاص امام جواد (عليه السلام) است و جايگاه ويژهاي دارد، ميگويد: من در خدمت امام جواد (عليه السلام) بودم و به قد و سنّ كوچك آن حضرت نگاه ميكردم و حضرت فرمود: إن الله احتج في الإمامة بمثل ما إحتج به في النبوة، فقال: «وَ آَتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا (سوره مريم / آيه 12)»، «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّه (سوره يوسف / آيه 22)»، «وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً (سوره احقاف / آيه 15)»، فقد يجوز أن يؤتي الحكمة و هو صبي و يجوز أن يؤتاها و هو إبن أربعين سنة. همانا خدا براي امامت حجت آورده، همانطور كه براي نبوت حجت آورده است و [در مورد حضرت يحيي (عليه السلام)] فرموده: «در كودكي به او حكمت [داوري] داديم» و باز فرموده: «چون به نيرومندي رسيد» «و 40 ساله شد»، پس رواست كه در كودكي به امام حكمت [داوري] داده شود، همانطور كه رواست در سن 40 سالگي به او عطا شود. نكته پنجم: همچنين حكم نبوت در كودكي به حضرت عيسي (عليه السلام) داده شده است و وقتي به حضرت مريم (سلام الله عليها) درباره به دنيا آوردن حضرت عيسي (عليه السلام) اعتراض كردند، ايشان اشاره كرد كه حقيقت را از خود كودك سؤال كنيد: فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ (مريم) اشاره به عيسي كرد (كه مردم از او بپرسند). مردم گفتند: كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا ما چگونه با كودكي كه در گهواره است سخن بگوئيم؟! قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آَتَانِيَ الْكِتَابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا (ناگهان عيسي زبان به سخن گشود) گفت: من بنده خدايم، به من كتاب (آسماني) داده و مرا پيامبر قرار داده است. وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا و مرا وجودي پر بركت قرار داده در هر كجا كه باشم و مرا توصيه به نماز و زكات مادامي كه زنده هستم. سوره مريم / آيات 31 ـ 29 لذا با توجه به اين آيات و استدلالي كه امام جواد (عليه السلام) داشتند، قضيه امامت آن حضرت در دوران كودكي أمر عجيبي نيست و اين كار به دست خداوند است و وقتي خداوند، كودكي را نبي قرار ميدهد، استبعادي ندارد كه كودكي 7 يا 9 ساله مانند امام جواد (عليه السلام) يا كودكي 5 ساله مانند آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) امام شود. * * * * * * * آقاي محسني نظر علماء أهل سنت نسبت به امام جواد (عليه السلام) چگونه است؟ استاد حسيني قزويني علماء أهل سنت نسبت به امام جواد (عليه السلام) حرفهاي زيادي دارند و من اگر بخواهم همه را نقل كنم، مثنوي هفتاد من كاغذ ميشود. شايد من حدود 40 نفر از علماء أهل سنت را يافتهام كه نسبت به امام جواد (عليه السلام) مدح و ثناء كردهاند. در سايت هم مفصل آوردهايم و در كتاب ائمة أهل البيت كه دوستان ما در مؤسسه كوثر چاپ كردهاند، مفصل آمده است. نظر علماء أهل سنت در مورد امام جواد (عليه السلام) 1. جاحظ جناب أبو عثمان عمرو بن بحر جاحظ (متوفاي 250 هجري) در كتاب رسائل جاحظ، صفحه 106 ميگويد: بني أميه به چه چيزي افتخار ميكنند در برابر بني هاشم؟! بعد ميشمارد و ميگويد: بني هاشم افتخار ميكنند به حسين و حسن و محمد بن علي الباقر و محمد بن علي الجواد و ... ، بني أميه كداميك از اين شخصيتها را دارند؟ 2. إبن عربي همچنين إبن عربي كه نزد آقايان أهل سنت جايگاه ويژهاي دارد، وقتي به امام جواد (عليه السلام) ميرسد، ميگويد: حامل سر الرسول، مهندس الأرواح و العقول، أديب معلمة الأسماء و الشؤون، فهرس الكاف و النون، غاية الظهور و الايجاد. حامل سر رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بود و معمار تمام ارواح و عقلهاي بشري است، بزرگترين اديب آموزش دهنده أسماء إلهي است، محل مدخل كاف و نون است (منظور اين است: و امره بين الكاف و النون، إذا اراد شيئا أن يقول له كن فيكون)، منتهي و هدف ظهور و ايجاد هستي است. شرح إحقاق الحق للسيد المرعشي، ج 33، ص 153 به نقل از وسيلة الخادم إلي المخدوم للشيخ فضل الله بن روزبهان الإصبهاني، ص 293، طبع قم 3. إبن طلحه شافعي جناب إبن طلحه شافعي (متوفاي 652 هجري) ميگويد: و إن كان صغير السن، فهو كبير القدر، رفيع الذكر. اگر چه سن كمي دارد، ولي از نظر جايگاه و فضيلت، بزرگ و برجسته و رفيع است. مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (ع) لمحمد بن طلحة الشافعي، ص 467 4. سبط إبن جوزي آقاي سبط إبن جوزي در كتاب تذكرة الخواص، صفحه 321 ميگويد: كان علي منهاج أبيه في العلم و التقي و الزهد و الجود. همان راهي كه پدرش در علم و تقوا و زهد و جود داشت، او هم همان راه را طي كرد. 5. إبن تيميه آقاي إبن تيميه حراني كه بزرگنظريهپرداز وهابيت است، ميگويد: محمد بن علي الجواد كان من أعيان بني هاشم و هو معروف بالسخاء و السؤود و لذا سمي بالجواد محمد بن علي الجواد از شخصيتهاي برجسته بني هاشم است و معروف است در سخاوت و سيادت و بزرگي؛ لذا مشهور به جواد است. منهاج السنة لإبن تيمية، ج 4، ص 68، تحقيق محمد رشاد سالم 6. ذهبي آقاي ذهبي (متوفاي 748 هجري) كه از استوانههاي علمي أهل سنت است، در كتاب تاريخ الإسلام، جلد 15، صفحه 385، شماره 372، وفيات 211 تا 220 هجري ميگويد: كان من سروات آل بيت النبي (صلي الله عليه و سلم)، كان يلقب بالجواد. او از شخصيتهاي برجسته أهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است و لقبش را جواب گفتهاند. و كان أحد الموصوفين بالسخاء و لذلك لقب بالجواد. او يكي از كساني بود كه معروف بود در سخاوت و به همين دليل ملقب به جواد شد. 7. إبن صباغ آقاي إبن صباغ مالكي هم همان تعبيري را كه از سبط إبن جوزي نقل كرديم ميگويد: و إن كان صغير السن، فهو كبير القدر، رفيع الذكر، القائم بالإمامة بعد علي بن موسي الرضا. الفصول المهمة في معرفة الأئمة لإبن الصباغ، ج 2، ص 1035 8. إبن حجر هيثمي آقاي إبن حجر هيثمي مكي هم در الصواعق المحرقة درباره امام جواد (عليه السلام) ميگويد: أجلهم محمد الجواد. از شخصيتهاي برجسته بني هاشم، محمد الجواد است. 9. خواجه مولوي عبد الفتاح خواجه مولوي عبد الفتاح، پسر محمد نعمان حنفي هندي (متوفاي 1096 هجري) در شرح حال امام جواد (عليه السلام) ميگويد: و كان (عليه السلام) صاحب الخوارق و الكرامة من طفوليته و يقال: إنه أخبر أن موته يكون ثلاثين شهرا بعد موت المأمون، فكان كما أخبر. كرامات زيادي در دوران طفوليت او ديده شده است و از جمله آنها اين بود كه ايشان فرمود: «من 30 ماه بعد از مرگ مأمون از دنيا خواهم رفت» و دقيقاً اين اتفاق افتاد. شرح إحقاق الحق للسيد المرعشي، ج 19، ص 585 به نقل از مفتاح العارف 10. شبراوي آقاي شبراوي شافعي (متوفاي 1171 هجري) ميگويد: كراماته رضي الله عنه كثيرة و مناقبه شهيرة. كراماتي كه مردم از ايشان ديدهاند زياد است و مناقبش هم مشهور است. شرح إحقاق الحق للسيد المرعشي، ج 19، ص 588 به نقل از الإحاف بحب الأشراف،ص 64 11. خير الدين زركلي همچنين آقاي خير الدين زركلي وهابي در كتاب الأعلام، جلد 6 صفحه 272 وقتي به شرح حال امام جواد (عليه السلام) ميرسد، ميگويد: كان رفيع القدر كأسلافه، ذكيا، طلق اللسان، قوي البديهة. او همانند اجدادش داراي جايگاه رفيعي بود و آدم زرنگي بود و بيان شيوايي داشت و حضور ذهن قوي داشت. * * * * * * * آقاي محسني امام جواد (عليه السلام) مناظراتي داشته است و معروفترين آنها يحيي بن أكثم است و در منا و حج هم قضيهاي اتفاق افتاد و آن سؤالات پرسيده شد كه خيلي شنيدني است و وقتي آدم اينها را ميشوند، لذت ميبرد. لطفاً مقداري از اين مناظرات را براي بينندگان عزيز توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني ما در موسوعة الإمام الجواد (عليه السلام) مناظرات متعددي از ايشان را آوردهايم و از جمله مناظرات ايشان، مناظره با يحيي بن أكثم بود كه از فقهاء بنام و از شخصيتهاي پرآوازه عصر مأمون بوده و جايگاه ويژهاي داشت. مناظره جالب امام جواد (عليه السلام) با يحيي بن أكثم وقتي مأمون، امام جواد (عليه السلام) را به بغداد آورد و تصميم گرفت دخترش أم فضل را به ايشان بدهد، بعضي گفتند: فإنه صبي لا معرفة له و لا فقه، فأمهله ليتأدب و يتفقه في الدين، ثم اصنع ما تراه بعد ذلك. ايشان هنوز بچه است و حلال و حرام را نميداند و بايد مقداري به مكتب برود و آگاهي به حلال و حرم پيدا كند و سپس هر كاري خواستيد بكنيد. مأمون براي اينكه جواب آنها را بدهد، جلسه مفصلي از بزرگان و علماء أهل سنت تشكيل داد كه يحيي بن أكثم هم در ميان آنها بود. داستانش طولاني است و اگر بخواهيم همه قضيه را بگوييم، طول ميكشد و فقط مقداري از آن را بيان ميكنيم: فأقبل عليه يحيي بن أكثم، فقال: أتأذن لي جعلت فداك، في مسألة؟ قال له أبو جعفر (عليه السلام): سل إن شئت. قال يحيي: ما تقول جعلني الله فداك! في محرم قتل صيدا؟ فقال له أبو جعفر (عليه السلام): قتله في حل أو حرم؟ عالما كان المحرم أم جاهلا؟ قتله عمدا أو خطأ؟ حرا كان المحرم أم عبدا؟ صغيرا كان أم كبيرا؟ مبتدئا بالقتل أم معيدا؟ من ذوات الطير كان الصيد أم من غيرها؟ من صغار الصيد كان أم من كباره؟ مصرا علي ما فعل أو نادما؟ في الليل كان قتله للصيد أم نهارا؟ محرما كان بالعمرة إذ قتله أو بالحج كان محرما؟ فتحير يحيي بن أكثم و بان في وجهه العجز و الانقطاع و لجلج، حتي عرف جماعة أهل المجلس أمره. فقال المأمون: الحمد لله علي هذه النعمة و التوفيق لي في الرأي. ثم نظر إلي أهل بيته و قال لهم: أ عرفتم الآن ما كنتم تنكرونه؟... يحيي بن أكثم رو كرد به امام جواد (عليه السلام) و گفت: فدايت شوم! آيا به من اجازه ميدهي از شما سؤال كنم؟ خيلي عجيب است كه يك شخصيت پرآوازه و فقيه و مسن، از يك كودك اجازه ميخواهد براي سؤال كردن!!! امام جواد (عليه السلام) فرمود: اگر ميخواهي، سؤال كن. يحيي گفت: خداوند مرا فداي تو كند! نظرت چيست در مورد حكم يك مُحْرِمي كه در حال إحرام، يك صيدي (حيواني) را بكشد؟ حضرت فرمود: آيا اين مُحْرم، آن صيد را در حرم (محدوده بيت الله الحرام و شهر مكه) كشته است يا در خارج از حرم؟ عالم بوده كه صيد حرام است يا خبر نداشته؟ از روي عمد اين صيد را كشته است يا از روي خطا؟ آيا اين مُحْرم، عبد بوده يا آزاد؟ آيا بالغ بوده يا غير بالغ بوده؟ آيا اولين بارش بود كه اين صيد را كشته است يا قبلاً هم كشته؟ آيا اين صيد، پرنده بوده است يا غير پرنده؟ از حيوانات كوچك بوده يا از حيوانات بزرگ؟ إصرار بر چنين كاري دارد يا پشيمان است؟ اين شكار در شب بوده يا در روز؟ در إحرام عمره اين كار را انجام داده يا در إحرام حج؟ يحيي بن أكثم از فرمايشات امام جواد (عليه السلام) مات و مبهوت شد و آثار عجز و ناتواني در سيمايش هويدا شده و زبانش به لكنت افتاد؛ به نوعي كه أهل مجلس آن را فهميدند. مأمون گفت: الحمد لله مطلب همان شد كه من پيش بيني كرده بودم. سپس مأمون به فاميل و خاندان خود نظري انداخته و گفت: حال آنچه را قبول نميكرديد دريافتيد؟... قال المأمون لأبي جعفر (عليه السلام): إن رأيت جعلت فداك! أن تذكر الفقه فيما فصلته من وجوه قتل المحرم الصيد لنعلمه و نستفيده؟ فقال أبو جعفر (عليه السلام): نعم! إن المحرم إذا قتل صيدا في الحل و كان الصيد من ذوات الطير و كان من كبارها، فعليه شاة، فإن أصابه في الحرم فعليه الجزاء مضاعفا، فإذا قتل فرخا في الحل، فعليه حمل قد فطم من اللبن و إذا قتله في الحرم، فعليه الحمل و قيمة الفرخ و إن كان من الوحش و كان حمار وحش، فعليه بقرة و إن كان نعامة، فعليه بدنة و إن كان ظبيا، فعليه شاة، فإن قتل شيئا من ذلك في الحرم، فعليه الجزاء مضاعفا، هديا بالغ الكعبة و إذا أصاب المحرم ما يجب عليه الهدي فيه و كان إحرامه بالحج، نحره بمني و إن كان إحرامه بالعمرة نحره بمكة و جزاء الصيد علي العالم و الجاهل سواء و في العمد له المأثم و هو موضوع عنه في الخطأ و الكفارة علي الحر في نفسه و علي السيد في عبده و الصغير لا كفارة عليه و هي علي الكبير واجبة و النادم يسقط بندمه عنه عقاب الآخرة و المصر يجب عليه العقاب في الآخرة. وقتي مجلس به پايان رسيد و همه مردم جز نزديكان پراكنده شدند، مأمون رو به آن حضرت كرده و گفت: فدايت شوم! اگر صلاح دانستيد احكام هر كدام از آنچه درباره كشتن شكار در حال احرام فرموديد، براي ما بيان فرماييد تا ما نيز بدانيم و بهره بريم. امام جواد (عليه السلام) فرمود: بله، فرد مُحْرم اگر شكاري در خارج حرم را بكشد و آن شكار پرنده و بزرگ باشد، كفّاره آن يك گوسفند است و اگر در داخل حرم بكشد، كفّارهاش دو برابر ميشود و اگر جوجه پرنده را در خارج حرم بكشد، كفّاره او برهاي است كه تازه از شير گرفته شده باشد و اگر آن را در داخل حرم بكشد، بايد هم آن را بدهد و هم بهاي آن جوجهاي را كه كشته است و اگر شكار از حيوانات وحشي بود، مثلًا اگر الاغ وحشي بود، كفّارهاش يك گاو است و شكار شتر مرغ، كفّارهاش يك شتر است و شكار آهو، كفّارهاش يك گوسفند است و اگر هر كدام از اين حيوانات وحشي را در داخل حرم كشت، كفّارهاش دو برابر ميشود و اين را بدان كه اگر قرباني به كعبه رسد و فرد محرم كاري كند كه قرباني بر او واجب شود و احرامش إحرام حجّ باشد، آن قرباني را در منا بايد بكشد و اگر احرام عمره باشد، در مكّه قرباني كند و كفّاره صيد در مورد عالم به مسأله و نادان يكسان است و امّا در شكار عمد، گناه نيز كرده و در خطاء، گناه از او برداشته شده و اگر محرم، آزاد باشد، كفّاره بر عهده خود اوست و اگر بنده باشد، كفّاره بر عهده آقاي او است و بر فرد صغير كفّاره واجب نيست، ولي بر كبير واجب است و شخصي كه از كرده خود نادم و پشيمان است، به همان جهت عقوبت أخروي از او برداشته شود، ولي آنكه پشيمان نيست، به طور حتم در آخرت عقاب خواهد شد. فقال له المأمون: أحسنت يا أبا جعفر! أحسن الله إليك! فإن رأيت أن تسأل يحيي عن مسألة كما سألك؟ فقال أبو جعفر (عليه السلام) ليحيي: أسألك؟ قال: ذلك إليك جعلت فداك! فإن عرفت جواب ما تسألني عنه و إلا استفدته منك، فقال له أبو جعفر (عليه السلام): أخبرني عن رجل: نظر إلي إمرأة في أول النهار، فكان نظره إليها حراما عليه، فلما ارتفع النهار، حلت له، فلما زالت الشمس، حرمت عليه، فلما كان وقت العصر، حلت له، فلما غربت الشمس، حرمت عليه، فلما دخل عليه وقت العشاء الآخرة، حلت له، فلما كان انتصاف الليل، حرمت عليه، فلما طلع الفجر، حلت له، ما حال هذه المرأة؟ و بماذا حلت له و حرمت عليه؟ فقال له يحيي بن أكثم: والله! ما أهتدي إلي جواب هذا السؤال و لا أعرف الوجه فيه، فإن رأيت أن تفيدناه؟ فقال أبو جعفر (عليه السلام): هذه أمة لرجل من الناس، نظر إليها أجنبي في أول النهار، فكان نظره إليها حراما عليه، فلما ارتفع النهار، ابتاعها من مولاها، فحلت له، فلما كان عند الظهر، أعتقها، فحرمت عليه، فلما كان وقت العصر، تزوجها، فحلت له، فلما كان وقت المغرب، ظاهر منها، فحرمت عليه، فلما كان وقت العشاء الآخرة، كفر عن الظهار، فحلت له، فلما كان في نصف الليل، طلقها واحدة، فحرمت عليه، فلما كان عند الفجر، راجعها، فحلت له. مأمون گفت: آفرين اي أبو جعفر! خدا به شما خير عطا فرمايد! حال خوب است شما نيز از يحيي سؤالي كنيد، همانطور كه او از شما پرسيد؟ حضرت به يحيي بن أكثم فرمود: پرسش كنم؟ يحيي گفت: هر طور كه ميخواهيد فدايت شوم! اگر قادر بودم پاسخ شما را خواهم گفت، و گرنه از شما بهره خواهم برد. حضرت فرمود: مرا آگاه كن از مردي كه در بامداد به زني نگاه ميكند و آن زن بر او حرام است و چون روز بالا ميآيد بر او حلال ميگردد و هنگام ظهر دوباره حرام ميشود و هنگام عصر بر او حلال ميشود و غروب بر او حرام ميشود و عشاء بر او حلال ميشود و نيمه شب بر او حرام ميشود و هنگام سپيده دم بر او حلال ميشود؛ اين چگونه زني است؟ و براي چه حلال و از چه جهت حرام ميشود؟ يحيي بن أكثم گفت: قسم به خدا! من به جواب آن رهنمون نميشوم و وجه حرمت و حلال بودن آن را نميدانم. اگر صلاح ميدانيد بفرماييد تا بهرهمند شويم. امام (عليه السلام) فرمود: اين زن، كنيز مردي است كه بيگانهاي بر او نظر انداخته و آن نگاه حرام بوده و چون روز بالا آمد، وي را از صاحبش خريد، پس بر او حلال شد و ظهر آزادش كرد و حرام شد. عصر با او ازدواج كرد و حلال شد و غروب ظهارش كرد و حرام شد. هنگام عشاء كفّاره ظهار پرداخت كرد و حلال شد و نيمه شب يك طلاق داد و حرام شد و سپيده دم رجوع كرد و حلال شد. قال: فأقبل المأمون علي من حضره من أهل بيته، فقال لهم: هل فيكم أحد يجيب عن المسألة بمثل هذا الجواب، أو يطرف القول فيما تقدم من السؤال؟ قالوا: لا والله! إن أمير المؤمنين أعلم بما رأي. فقال لهم: ويحكم! إن أهل هذا البيت خصوا من الخلق بما ترون من الفضل و إن صغر السن فيهم لا يمنعهم من الكمال. أما علمتم أن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم افتتح دعوته بدعاء أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (عليه السلام) و هو إبن عشر سنين و قبل منه الإسلام و حكم له به. مأمون رو به حضّار مجلس كرد كه از خاندان خود او بودند و گفت: آيا در بين شما كسي هست كه از اين پرسش چنين پاسخي بگويد، يا پرسش قبل را بدان تفصيل كه شنيديد بداند؟ گفتند: نه به خدا! همانا أمير المؤمنين داناتر به چيزي است كه ميانديشد. مأمون گفت: واي بر شما! اين خاندان در بين تمام مردم، مخصوص به فضيلت و برتري گشتهاند و خردسالي مانع ايشان از كمال نيست! مگر نميدانيد كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) دعوت خود را به أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (عليه السلام) آغاز نمود و أمير المؤمنين (عليه السلام) در آن وقت 10 ساله بود و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم اسلام او را پذيرفت و به آن حكم فرمود. الإرشاد للشيخ المفيد، ج 2، ص 282 ـ الاحتجاج للشيخ الطبرسي، ج 2، ص 240 ـ مدينة المعاجز للسيد هاشم البحراني، ج 7، ص 347 ـ كشف الغمة لدبن أبي الفتح الإربلي، ج 3، ص 146 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 50، ص 75 ـ حلية الأبرار، ج 4، ص 553 ـ أعيان الشيعة للسيد محسن الأمين، ج 2، ص 33 ـ الأنوار البهية للشيخ عباس القمي، ص 255 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 13، ص 14 الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ص 206 ـ الفصول المهمة في معرفة الأئمة لإبن الصباغ المالكي، ج 2، ص 1043 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 3، ص 125 * * * * * * * آقاي محسني امام جواد (عليه السلام) شاگرداني را براي نشر فرهنگ أهل بيت (عليهم السلام) تربيت كردهاند. در اين مورد توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني يكي از كارهاي اساسي كه أهل بيت (عليهم السلام) داشتند، تربيت شاگرد بوده است. حتي خود امام سجاد (عليه السلام) با اينكه نميتوانست در منابر حضور پيدا كند و به أمير المؤمنين (عليه السلام) و ساير معصومين (عليهم السلام) جسارت ميكردند، كنيزان و غلاماني را ميگرفت و يك سال روي اينها كار ميكرد و معارف إلهي را به اينها آموزش ميداد و وقتي ماه رمضان ميشد، در روز عيد فطر آزاد ميكرد و اينها هم در ميان مردم پخش ميشدند و آثار و معارفي را كه ياد گرفته بودند، در ميان مردم منتشر ميكردند. شاگردان امام جواد (عليه السلام) امام جواد (عليه السلام) هم با اينكه خفقان شديدي بود، نيروهاي مقتدري را تربيت كرد و شاگردان زيادي در حدود 500 نفر آموزش داد و ما هم در موسوعة الإمام الجواد (عليه السلام) اسامي و شرح حال اينها را آوردهايم و از جمله اينها: 1. محمد بن أبي عمير (متوفاي 217 هجري): از شخصيتهاي برجسته عصر امام رضا (عليه السلام) و امام جواد (عليه السلام) است. 2. صفوان بن يحيي (متوفاي 210 هجري) 3. محمد بن سنان (متوفاي 220 هجري) 4. احمد بن أبي نصر بزنطي (متوفاي 221 هجري) 5. علي بن مهزيار اهوازي (متوفاي بعد از 254 هجري) 6. فضل بن شاذان (متوفاي 260 هجري) اينها جزء تربيتشدگان مكتب امام جواد (عليه السلام) بودند و فقط إبن أبي عمير به تنهايي حدود 94 كتاب تأليف كرده است. رجال النجاشي، ص 326، ش 887 با اينكه آقاي إبن أبي عمير مدتها در زندان بود و شكنجه ميشد تا نام دوستان أهل بيت (عليهم السلام) و مرابطين با امام جواد (عليه السلام) را اعلام بكند و بدترين شكنجهها را حكومت عباسي بر إبن أبي عمير تحميل كردند، ولي او اين اسامي را اعلام نكرد. شدت شكنجه به جايي رسيد كه خواستند فرزندش را جلوي چشمش به تنور بياندازند و در اين هنگام، صداي صفوان را شنيد كه گفت: اي إبن أبي عمير! در مسير خودت ثابت قدم و استوار بمان كه بر حق هستي. آن تزلزلي كه در قلب إبن أبي عمير ايجاد شده بود نيز برطرف شد. رجال النجاشي، ص 326، ش 887 داستان محمد بن أبي نصر بزنطي اما در رابطه با محمد بن أبي نصر بزنطي بايد بگويم كه ايشان قبلاً مسيحي بود و بعداً مسلمان و شيعه شد و جزء خواص امام رضا (عليه السلام) و امام جواد (عليه السلام) گرديد. قضيهاي را براي بينندگان عزيز نقل ميكنم و اميدوارم اين را به عنوان هديه از طرف ما قبول بكنند. محمد بن أبي نصر بزنطي ميگويد: با تعدادي از دوستان خدمت امام رضا (عليه السلام) رسيده بوديم و سؤالاتي داشتيم. دوستان سؤالات خود را پرسيدند و رفتند و سؤالات من زياد بود و طول كشيد تا اينكه پاسي از شب گذشت. وقتي خواستم خداحافظي كنم و بروم، امام رضا (عليه السلام) فرمودند: «محمد بن أبي نصر! كجا ميروي؟ امشب را نزد ما بمان». من هم كه واقعاً دوست داشتم بمانم، تعارف امام رضا (عليه السلام) را قبول كردم و ماندم. امام رضا (عليه السلام) به غلام خود دستور داد كه رختخواب اختصاصي خود حضرت را در اتاقي كه هر شب خود حضرت ميخوابد، پهن كند تا من امشب در آن بخوابم. من در ذهن خودم با خودم حرف ميزدم و خوشحال بودم كه در منزل امام زمانم و امام عصرم ميخواهم بمانم. به اتاق رفتم و درب را بستم و لحاف را كشيدم و در آن تاريكي شب (در آن زمان هم برق و چراغ نبود)، از خوشحالي خوابم نميبرد؛ چون در اتاق امام زمانم هستم و در رختخواب اختصاصي او ميخوابم. همينطوري در فكر بودم كه ديدم امام رضا (عليه السلام) درب را زد و فرمود: «محمد بن أبي نصر! خوابيدن در خانه امام و در اتاق و رختخواب اختصاصي امام، فضيلت نيست؛ فضيلت به تقوا است و «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ (سوره حجرات / آيه 13)»». متوجه شدم كه امام رضا (عليه السلام) از آنچه كه در ذهنم گذشته، با خبر شده است. دوستان عزيز! اين آقايان وهابيها اگر ميخواهند از غصه بميرند، بميرند: قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ سوره آل عمران / آيه 119 هر چه ميخواهيد بسازيد از كليپها و چرنديات و مطالب ديگر و در ماهوارههاي خود هم پخش كنيد. ولي بدانيد كه ائمه (عليهم السلام) به إذن الله تبارك و تعالي از تمام مسائل اطلاع دارند و طبق آيه شريفه: وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ سوره توبه / آيه 105 و مراد از «الْمُؤْمِنُونَ»، ائمه (عليهم السلام) هستند و علمشان به اعمال بندگان، در رديف علم خداوند و رسول الله (صلي الله عليه و آله) است. الآن كه ما در اينجا حرف ميزنيم، آقا حضرت ولي عصر، حجة الله البالغة و عصاره عالم هستي (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) از قيافه ما و سخنان ما و نيات ما و آنچه كه از زواياي قلب ما ميگذرد، با خبر است. به تعبير امام خميني (ره) در كتاب الإمامة و الولاية: علم امام به عالم هستي، از علم عالم هستي بر خودش قويتر و نافذتر است. اينكه ما در اينجا هستيم و متوسل به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ميشويم، با اينكه قبر مطهرش در مدينه است و اگر در قم هستيم يا در اصفهان و كابل و لندن و لس آنجلس هستيم و از آنجا به امام حسين (عليه السلام) كه در كربلا است متوسل ميشويم و مشكلمان برطرف ميشود، اگر شما وهابيها ميخواهيد بمانيد و ميخواهيد بميريد و اگر ميخواهيد قبول كنيد و اگر ميخواهيد قبول نكنيد! مگر در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، همه قبول كردند؟ اين قضايا را سحر ميدانستند و شما هم ما را متهم به شرك كنيد و ما آماده هرگونه اتهام ناچسب شما به خودمان هستيم. اين عقيده ما است و نتيجه هم گرفتهايم و بارها و بارها و هزاران و ميليونها شيعه در گوشه و كنار جهان متوسل به أهل بيت (عليهم السلام) شدهاند و جواب گرفتهاند و بهترين دليل بر حقانيت و علم ائمه (عليهم السلام) به حال شيعه، همين است كه مردم در گوشه و كنار عالم به آنها متوسل ميشوند و نتيجه ميگيرند و حوائجشان برآورده ميشود و هيچ شك و شبههاي در آن نيست. يكي از چيزهايي كه إن شاء الله بينندگان عزيز بايد توجه داشته باشند اين است كه ائمه (عليهم السلام)، به ويژه آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) كه در توقيع خود به شيخ مفيد (ره) هم آورده است، نسبت به ما آگاهي دارند: فإنا يحيط علمنا بأنبائكم و لا يعزب عنا شئ من أخباركم. ما علممان به تمام أخبار شما شيعيان إحاطه دارد و هيچ چيزي از أخبار شما بر ما پوشيده نيست. تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج 1، ص مقدمة الكتاب 38 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 53، ص 175 ـ الاحتجاج للشيخ الطبرسي، ج 2، ص 323 يعني ائمه (عليهم السلام) ما اينچنين هستند و عقيده ما هم اين است و اين عقيده را از قرآن و سنت گرفتهايم. حدأقل اين است كه شما به ما ميگوييد اجتهاد كردهايد. بله، ما اجتهاد كردهايم و نتيجه اجتهادمان اين است و طبق قول شما، اگر يك مجتهدي اجتهاد كرد، حتي اگر خطا رفته باشد، «فله أجر واحد»، باز هم يك ثواب ميبرد. اگر اين عقيده ما گناه هم باشد، گناهش به اندازه 30 هزار كشته جنگ جمل نيست كه شما ميگوييد صحابه اجتهاد كردند و يك ثواب هم ميبرند. اگر اين عقيده ما گناه هم باشد، گناهش به اندازه جنگ صفين نيست كه معاويه 110 هزار انسان را به كشتن داد كه شما ميگوييد معاويه اجتهاد كرد و خطا كرد، ولي يك ثواب هم ميبرد. ولي وقتي به شيعه ميرسيد، ميگوييد شيعه مشرك و جاني و كافر و مرتدّ است و قتلش واجب است و ... ! * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : 1. وهابيت پيرو چه كسي هستند؟ وهاب چه كسي بود؟ 2. آيا امام جواد (عليه السلام) عاشق دختر مأمون شده بود كه با او ازدواج كرد؟ در اين مورد توضيح بفرماييد. جواب 1 : 1. وهابيت تابع محمد بن عبد الوهاب (متوفاي 1205 هجري) هستند و چون پدر او وهاب بود، از آنها به وهابيت تعبير ميكنند. 2. مأمون ميخواست يك جاسوسي در خانه امام جواد (عليه السلام) داشته باشد و امام جواد (عليه السلام) هم مجبور بود در اين ازدواج و راه گريزي هم نداشت و امام جواد (عليه السلام) از دختر مأمون هم بچهدار نشد؛ همانطور كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) از عايشه و حفصه بچهدار نشد. * * * * * * * سؤال 2 : هفته گذشته در رابطه با فدك، جنابعالي مطلبي را فرموديد كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فدك را از أبو بكر مطالبه كرد و بينندهاي زنگ زدند و استدلال كردند كه يك كودك شيرخوار براي حضرت يوسف (عليه السلام) شهادت داده است. به نظر بنده، أدلهاي كه افراد ميآورند، به جاي خود محفوظ است، ولي شيعه بودن، مايههاي استدلالي قويتري را ميطلبد. به همين جهت هم اگر ما نام شيعه را روي خودمان ميگذاريم و وسواس داريم كه أدلهمان داراي خدشه نباشد، فكر ميكنم كه اين مسئله را نبايد أمر نابپسندي دانست. مطالبه و رسيدگي به يك أمر حقوقي با يك أمر جزايي، در مكتب تشيع تفاوت دارد و عصمت حضرات ائمه (عليهم السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ميطلبد كه به اين نكته توجه كنيم. همچنين شهادت أقرباء در مكتب شيعه، در باب مدعي مسموع نيست. در اين مورد هم توضيح بفرماييد. جواب 2 : بحث تفاوت ميان أمر حقوقي و جزايي در قضيه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مطرح نبود. ما أدله كاملي آورديم و ادعاي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) احتياجي به اين مسائل نداشت. خداوند طهارت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را شهادت داده است و در آيه تطهير و آيه مباهله هم اين مطلب آمده است و اينكه أبو بكر شهادت اينها را ردّ كرد، خلاف قرآن و سنت و سيره خودشان بود. كسي هم كه بحث امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را مطرح كرد كه اگر اينها بچه باشند و شهادتشان قبول نيست، قرآن شهادت يك بچه كوچك براي حضرت يوسف (عليه السلام) را تائيد كرده است. اما در رابطه با شهادت والد نسبت به ولد يا شهادت ولد نسبت به والد، جايي كه شهادت «لَه» و بر ضد او باشد ميپذيرند و در جايي كه «عليه» و به نفع او باشد، آقايان فقهاء داراي اشكال ميدانند. * * * * * * * سؤال 3 : به نظر من، خداوند انسان را در جهت ناآگاه كردن مردم ياري نميكند. البته سنت إلهي بر اين است كه اگر انساني در جهت خطا قدم برداشت و وجدان خودش را زير پا گذاشت، به او فرصت ميدهد تا خودش را به طور كامل در انحراف و گناه غرق كند. به نظر من ايشان ابوذر و مالك اشتر زمانه نيست كه اينقدر به اين مسئله مينازد. به نظر من ايشان از قماش أبو موسي أشعري زمانه است به اين دليل كه آيا ابوذر در مقابل خليفه وقت ساكت ماند؟ آيا انقياد كرد و مخالفت خودش را با حاكم جور اعلام نكرد؟ در جايي كه ايشان ميگويد: «بايد در مقابل حاكم جور صبر كرد و قيام نكرد». به نظر من، اين دقيقاً همان آخوند آمريكايي است كه امام خميني (ره) و رهبر معظم انقلاب قبلاً به آن اشاره كردند. كسي كه بنا است سياستهاي آمريكا را به شيعيان ديكته كند و آنها را به دوستي با آمريكا فرا بخواند، آيا انتظار ديگري از او هست؟ آيا منتظر باشيم كه ايشان شيعيان را به قيام بر عليه حاكمان ظلم و جور فرا بخواند؟ واقعاً اگر همچنين توقعي از ايشان داشته باشيم خطاست. سياست ايشان اين است كه با شلوغكاري و برخورد خيلي بياحترامانه با مخاطب، چند كار را انجام بدهد و يكي اين است كه وجهه شيعه را در اذهان عمومي، بد و خشن جلوه بدهد. ايشان خيلي راحت، وقتي ميبيند واقعاً نميتواند در مقابل طرف مقابلش حرف منطقي داشته باشد، كاملاً صداي بيننده را ميبيندد و يك عالم روحاني را به صورتي نمايش ميدهد كه هر كسي ببيند، فكر ميكند كه واقعاً شيعيان چقدر خشن و با بياحترامي با مردم برخورد ميكنند. دوم اينكه ايشان خط قرمزهاي شيعه را ميشكند و به چيزهايي كه واقعاً هيچكس جرأت بياحترامي نداشته، ايشان خيلي راحت بياحترامي ميكند و به خودش اجازه ميدهد كه هر چيزي را بگويد و دشمنان شيعه را دوست و دوستانش را دشمن نشان ميدهد و حب و بغضها را تعويض ميكند و بين شيعه و سني، دشمني شديد ايجاد ميكند. من به همه دوستاني كه اين شبكه را ميبينند سفارش ميكنم كه فريب ظاهرسازيهاي ايشان را نخورند؛ ايشان خيلي مغالطه ميكند. اين كمكهاي مالي كه به ايشان ميكنند، اينها جواب دارد و در محضر خدا بايد پاسخگو باشند. البته ايشان بايد بدانند كه خيلي از مردم ايران ماهواره ندارند و إلا به ايشان فرصت نميدادند كه بخواهند زنگ بزنند و از ايشان تمجيد و تشكر كنند. جواب 3 : شايد يك شب مفصل در رابطه با حكومت مطرح خواهيم كرد. ديشب يك نفر به ايشان زنگ زد و در رابطه با فرمايش أمير المؤمنين (عليه السلام) كه ميفرمايد: كونا للظالم خصما و للمظلوم عوناً. سخن گفت و ايشان كاملاً در تنگنا قرار گرفت و نتوانست جواب بدهد و در آخر گفت: منظورش حكومتهاي ظالم نيست. اين إفتراء به أمير المؤمنين (عليه السلام) است. گفت: يعني اگر كسي شوهرش ظالم است، در برابرش بايد مقاوت كند. اگر بخواهيم روايات را اينگونه معنا كنيم و اگر واقعاً نظر أمير المؤمنين (عليه السلام) اين است كه هر كسي كه شوهرش ظالم است، بايد در برابرش مقاومت كند و هر مردي كه همسرش ظالم است، بايد در برابرش مقاومت كند، بايد بگوييم: «و علي الإسلام السلام». ايشان كه ميگويد «ما هيچ روايتي از ائمه (عليهم السلام) نداريم بايد حكومت تشكيل بدهيم» و متأسفانه از قول ائمه (عليهم السلام) نقل ميكند كه «در برابر حكومتهاي جور، نبايد قيام كرد»، يك روايت نادرست و ضعيف را ميخواند كه: كل راية ترفع قبل قيام القائم (عليه السلام) فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله عز وجل. وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 15، ص 52 و از نظر مفهومي، كاملاً خلاف كتاب و سنت است و اين را ملاك قرار داده است. تائيد تعدادي از قيامهاي قبل از ظهور توسط ائمه (عليهم السلام) 1. تائيد قيام زيد توسط ائمه (عليهم السلام) در رابطه قيام زيد، چقدر ما از ائمه (عليهم السلام) روايت داريم در مدح اين قيام! اين روايات را ميخواهيد چه كنيد؟! خود امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: فإن زيدا كان عالما و كان صدوقا و لم يدعكم إلي نفسه و إنما دعاكم إلي الرضا من آل محمد (صلي الله عليه و آله). الكافي للشيخ الكليني، ج 8، ص 295 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 15، ص 50 زيد را تمجيد ميكند و ثناء ميگويد و ميگويد كه مردم را به طرف أهل بيت (عليهم السلام) دعوت ميكرد. 2. تائيد قيام حسين بن علي بن الحسين (عليه السلام) در واقعه فخّ شهداء فخّ كه به سركردگي حسين بن علي بن الحسين (عليه السلام) در سال 169 هجري در برابر حكومت هادي عباسي قيام كردند و شهيد شدند، روايات زيادي از ائمه (عليهم السلام) در فضيلت آنها وارد شده است. حتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: يقتل هاهنا رجل من أهل بيتي في عصابة من المؤمنين ... تسبق أرواحهم أجسادهم إلي الجنة. اينجا مردي از خويشاوندانم با گروهي شهيد ميشود كه ... أرواح آنها جلوتر از بدنشان رهسپار بهشت ميشود. مقاتل الطالبيين لأبو الفرج الأصفهاني، ص 289 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 48، ص 170 امام جواد (عليه السلام) فرمود: لم يكن لنا بعد الطف مصرع اعظم من فخّ. پس از واقعه عاشورا، كشتاري بزرگتر از واقعه فخّ براي ما آل محمّد روي نداده است. بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 48، ص 165 ـ عمدة الطالب لإبن عنبة، ص 183 ـ موسوعة الإمام الجواد (ع) للسيد الحسيني القزويني، ج 1، ص 548 3. قيام سيد يماني قيام سيد يماني هم غير انكار است و يكي از قيامهايي كه قبل از قيام حضرت مهدي (عليه السلام) اتفاق ميافتد و در برابر حكومتهاي جور ميايستد، قيام سيد يماني است و هيچ شك و شبههاي در آن نيست. آقاي نعماني (ره) در كتاب الغيبة ميگويد: و ليس في الرايات راية أهدي من راية اليماني، هي راية هدي، لأنه يدعو إلي صاحبكم، فإذا خرج اليماني حرم بيع السلاح علي الناس و كل مسلم و إذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رايته راية هدي و لا يحل لمسلم أن يلتوي عليه، فمن فعل ذلك فهو من أهل النار، لأنه يدعو إلي الحق و إلي طريق مستقيم. در ميان پرچمها، هدايتگرتر از پرچم يماني نيست و آن پرچم هدايت است؛ زيرا دعوت به صاحب شما ميكند و هنگامي كه يماني خروج كند، خريد و فروش سلاح براي مردم و هر مسلماني ممنوع است و چون يماني خروج كرد، به سوي او بشتاب كه همانا پرچم او پرچم هدايت است. هيچ مسلماني را روا نباشد كه با آن پرچم مقابله نمايد. پس هر كس چنين كند و در برابر او قيام كند، او از اهل آتش است؛ زيرا او به سوي حق و راه مستقيم فرا ميخواند. كتاب الغيبة لمحمد بن إبراهيم النعماني، ص 264 با وجود اين روايات، اينها چيست كه شما ميگوييد؟ حتي به عمر بن خطاب نسبت دادهاند ـ من معتقدم كه ايشان هم همچنين چيزي را نگفته است ـ كه «هر كس در برابر حكومت ظالم قرار بگيرد، بايد سكوت كند و اگر او را زدند، حرف نزند و اگر ظلم كردند و حق را گرفتند، سكوت كند». اين خلاف قرآن است. قرآن ميفرمايد: وَ لا تَرْكَنُوا إِلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ به سوي ستمگران روى نياوريد و تمايل به آنها نداشته باشيد و به آنها تكيه نكنيد كه آتش شما را درمىيابد. سوره هود / آيه 113 سكوت در برابر ظالم خيانت است و اگر اينگونه باشد، بايد بگوييم: «و علي الإسلام السلام»! * * * * * * * سؤال 4 : 1. چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با عايشه دختر أبو بكر كه 6 ساله بوده، ازدواج كرده است؟ 2. اگر ادعاي فدك از جانب حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و أمير المؤمنين (عليه السلام) بود، چرا وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) خليفه شدند، فدك را نگرفتند؟ جواب 4 : 1. ما قبلاً اين را توضيح دادهايم. در تهذيب الأسماء و اللغات آقاي نووي و أسد الغابة في معرفة الصحابة إبن أثير جزري و ديگر كتب آمده است كه أسماء بنت أبو بكر 10 سال از عايشه بزرگتر بوده است. همچنين در ديگر كتب أهل سنت هم اين مطلب است: كانت أكبر من عايشه بعشر سنين. الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 2، ص 616 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج 6، ص 204 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 69، ص 8 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 3، ص 380 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 5، ص 354 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 8، ص 381 ـ سبل السلام لمحمد بن اسماعيل الكحلاني، ج 1، ص 39 ولادت أسماء هم 27 سال قبل از بعثت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بوده است: ولدت أسماء قبل هجرة رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بسبع و عشرين سنة. عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 2، ص 93 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 24، ص 77 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 260 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 69، ص 9 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 5، ص 392 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 8، ص 14 ـ تهذيب الأسماء و اللغات للنووي، ج 2، ص 597 يعني 27 سال قبل از بعثت به دنيا آمده و 10 سال هم بزرگتر از عايشه بوده است. نتيجه اينكه عايشه به هنگام هجرت، 17 ساله بوده است و در سال دوم هجرت هم اين ازدواج صورت گرفته است و هنگام ازدواج، 19 ساله بوده است. اين چيزي است كه خود آقايان أهل سنت آوردهاند و بيش از اين نياز نيست ما بگوييم. 2. ما اين را قبلاً توضيح دادهايم و فقط اين را ميگويم كه از خود زيد سؤال كردند: «چرا جد بزرگوارتان فدك را برنگرداند؟» گفت: «از ترس كساني كه طرفدار شيخين [خليفه اول و دوم] بودند». وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: «نماز تراويح بدعت است»، شروع ميكنند و ميگويند: «واسنة عمرا! واسنة عمرا!»، حال آنكه يك چيز جزئي است و اگر أمير المؤمنين (عليه السلام) بخواهد فدك را برگرداند، ببينيد كه چه غوغايي به پا ميكردند! * * * * * * * سؤال 5 : 1. من در كتابي خواندم كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه أبو بكر خلافت را به دست گرفت، أمير المؤمنين (عليه السلام) نزد أبو بكر آمد و گفت: «پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وصيت كرده است كه من خليفه باشم». أبو بكر حاشا كرد و أمير المؤمنين (عليه السلام) گفت: «اگر الآن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ببيني و ايشان همچنين حرفي را به شما بگويد، قبول ميكني؟»، أبو بكر گفت: «والله! قبول ميكنم». دست أبو بكر را گرفت و به مسجد برد و ديدند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در محراب مسجد در حال عبادت است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به أبو بكر فرمودند: «چرا خلافت را غصب كردي و به حضرت علي (عليه السلام) نسپردي؟». أبو بكر گفت: «من خلافت را برميگردانم». عمر گفت: «اين از سحر بني هاشم است و قبول نكن». در اين مورد توضيح بفرماييد. 2. در كتابي در مورد معجزات امام جواد (عليه السلام) ميخواندم كه مأمون در شبي كه زياد شراب خورده بود، دستور قتل امام جواد (عليه السلام) را صادر ميكند و چند نفر از عمّال خودش را ميفرستد و امام جواد (عليه السلام) را با شمشير قطعه قطعه ميكنند و برميگردند و خبرش را به مأمون ميدهند. وقتي صبح ميشود، مأمون كه تازه هوشيار شده بود، گفت: «نبايد اين كار را ميكرديد، چون من در حال مستي بودم و اشتباه كردم». بعد ميبينند كه امام جواد (عليه السلام) صحيح و سالم برگشتند. در اين مورد توضيح بفرماييد. 3. آيا در زمان أبو بكر و عمر و عثمان كه فتوحاتي صورت گرفت و جنگهايي انجام شد، در حاليكه خليفه، خليفه بر حق نبود، آيا اين مسلماناني كه در اين جنگها شركت كردند و كشته شدند، شهيد محسوب ميشوند يا خير؟ 4. در يكي از شبكههاي ماهوارهاي گفتند كه «در زمان امام خميني (ره)، در نامهاي كه به گورباچف نوشتند، گورباچف را دعوت كردند به اسلام و به روش إبن عربي و سهروردي». آيا از نظر علماء، إبن عربي و سهروردي مرتدّ نبودند يا مشكل عقيدتي نداشتند؟ جواب 5 : 1. اينها سند ندارد و بارها از بنده سؤال كردهاند و گفتهام سند ندارد و ضعيف است و ما نميتوانيم به اينطور روايات استناد بكنيم. 2. اين قضايا را مرحوم سيد بن طاووس (ره) ميآورد و حرز امام جواد (عليه السلام) هم از اينجا نشأت گرفته است و اينكه منظور از اين چه بوده است، ما نميدانيم. ولي حرز امام جواد (عليه السلام) از أدعيه معتبر شيعه است و در همان قضيه، مطالبي را مرحوم سيد بن طاووس (ره) مفصل نقل كرده است. 3. در روايات متعدد داريم كه اگر كسي در زير پرچم حاكمي كه بر حق نيست يا نائب امام كه امام ايشان را مبعوث نكرده كشته شود، جزء شهداء محسوب نميشوند. 4. قرآن ميفرمايد: وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ سوره نحل / آيه 125 وقتي گورباچف كه آدم مادي است و بر مسائل عرفان مادي تكيه دارد، بايد هم اينگونه با او سخن بگويد. آيا بايد بگويد كه شما قرآن را بخوانيد و روايات معصومين (عليهم السلام) را بخوانيد؟ اينكه نسبت به إبن عربي سخن گفته است، بعضي از آقايان نسبت به إبن عربي نظر موافق دارند و بعضي هم نظر مخالف دارند و اينطور نيست كه بگوييم إبن عربي از ديدگاه علماء شيعه، كافر و لا مذهب و بيدين است. ايشان حرفهاي خوب هم دارد و حرفهاي غير خوب هم دارد. بنده هم شخصاً به ايشان ارادتي ندارم، ولي مطالب علمي خيلي زيبا و اساسي هم دارد. روزي ما خدمت حضرت آيت الله سيدان رفته بوديم براي عيادت ايشان كه مطلبي را از كتابي به ما نشان داد و من هم حدود نيم دقيقه اين كتاب را مطالعه كردم و ديدم كه مرحوم شهيد مطهري (ره) در شرح منظومه، جلد 1 ، صفحه 239 از علامه طباطبايي (ره) نقل ميكند: كمتر كسي است كه مثل إبن عربي، يك سطر در دفاع از اسلام نوشته باشد. علامه طباطبائي (ره) صاحب كتاب تفسير الميزان هم اين نظر را دارد. در كنارش هم بعضي افراد هستند كه نظر خلاف اين را دارند. * * * * * * * سؤال 6 : من نميدانم تعريف صحابه نزد برادران أهل سنت چيست. اينطور كه اينها ميگويند، آدمي مثل أبو سفيان در زماني كه عثمان به خلافت ميرسد، به قبر حمزه سيد الشهداء (عليه السلام) اهانت ميكند و ساير كارهاي ديگري كه انجام داد و همچنين معاويه و أمثال ايشان را با اينهمه كارهايي كه كردند، آيا اينها را آدمهاي پاكي ميدانند؟ جواب 6 : صحابه از ديدگاه آقايان، خصوصاً بخاري و ديگران اين است: كسي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را يك ساعت يا يك آنْ ديده باشد، صحابه است. * * * * * * * سؤال 7 : من ميخواستم درباره شبكه اهل بيت صحبت كنم كه ديگر دوستان صحبت كردند و حرفهاي كلي را زدند. انسان تعجب ميكند كه شبكهاي كه به نام شيعي و أهل بيت (عليهم السلام) است، از پشتْ خنجر به اسلام ميزند. چند شب است كه جسارت و بيحيايي را از حدّ خودش گذرانده است و به ساحت مقدس امام خميني (ره) اهانت ميكند. تا كِيْ انسان بايد تحمل كند؟ سكوت تا كِيْ؟ ايشان ادعايش اين است كه «كسي نيست با من مناظره و مقابله بكند»؛ يعني يك دليل هم علماء دين ندارند. عجيب اين است كه خودش را بهشتي ميداند و ملت و دولت و رهبر ما و علماء و فقهاء ما را جهنمي ميداند! نميدانم ايشان عاقل است يا ديوانه؟! در هفته گذشته يك نفر روي خط ايشان رفت و قبلاً به اين شبكه كمك كرده بود و تقاضاي 50 ، 60 ميليون مطالبه طلب خود را ميكرد و ايشان نه تنها جواب مثبت نداد، بلكه تا آخر برنامه، خودش و طرفدارانش در اين برنامه اين بيچاره را كوبيدند؛ كسي را كه حاضر نيست دفاع از خودش بكند. چرا؟ اي منافق! شو دَمي بيدار، غفلت تا به كِيْ؟ خالق و خلق از تو شد بيزار، غفلت تا به كِيْ؟ آب ميريزي چرا در آسياب أجنبي؟ اي ستون پنجم كفار! غفلت تا به كِيْ؟ جواب 7 : من اين را خدمت بينندگان عزيز بگويم كه اصلاً نگران نباشند. اگر اينها مؤدب حرف ميزدند، بايد نگران ميشديم. همينكه فحاشي و اهانت ميكنند، به نظر من اين بهترين خدمت به ما است. الآن ايشان با اين كارش، تمام بينندگان محترم و وزين خود را از دست داد. چند ورشكسته سياسي به دنبال اين بودند كه يك BBC دوم يا VOA دوم تأسيس شود و رنگ مذهبي هم داشته باشد. شما هيچ نگران نباشيد و به نظر من، اين از عنايات أهل بيت (عليهم السلام) و عنايات مراجع عظام تقليد است كه افرادي بيايند فحاشي كنند. چون كسي كه حرف براي گفتن دارد، فحش نميدهد و اهانت نميكند. يك نفر را به عنوان بكريه و عمريه و دجاليه و يكي را به عنوان زنديق و ملحد معرفي ميكند؛ ديگر چه كسي ماند؟ مراجع عظام تقليد هم ـ نستجير بالله ـ ملحد و زنديق شدند و طرفداران يك حكومت شيعي هم دجال شدند و رهبران شيعي هم رئيس دجاجله شدند و ديگر كسي نماند؛ اينها از عنايات أهل بيت (عليهم السلام) است. وقتي يكي از شبكههاي ماهوارهاي كه تازه تأسيس شده بود را ميديديم، ديدم كه آقاي ملازاده به آنجا آمده بود و به قدري خوشحال شدم كه باور كنيد كمتر چيزي اينقدر مرا خوشحال ميكرد! گفتم كه آمدن اين آقا به آن شبكه، يكي از نشانههاي حقانيت شيعه است؛ چون حرفي براي زدن ندارد و سواد ندارد و كاري هم غير از فحش دادن بلد نيست و گويا پدر و مادرش او را اينگونه تربيت كردهاند كه فقط فحش و ناسزا و اهانت بگويد. الآن هم پرونده كساني كه نسبت به شيعه فحاشي ميكردند، يكي پس از ديگري رو ميشود. امام صادق (عليه السلام) هم ميفرمايد: كسي كه عليه ما حرف ميزند: فإنك إن فتشته لم تجده إلا لغية أو شرك شيطان. اگر پروندهاش را بررسي كني، ميبيني كه يا زنازاده است يا بچه شيطان است. الكافي للشيخ الكليني، ج 2، ص 323 در همين شبكه سوريه، آقاي عرعور كه چندين سال است فحاشي ميكند و عربده ميكشد و نسبت به ناموس شيعه فحش داد، پروندهاش را چند روز پيش رو كردند كه وقتي ايشان در ارتش سوريه بود، مبتلا به عمل فجيع خلاف عفت بود و هم فاعل بود و هم مفعول بود. اگر واقعاً راست ميگويد، بيايد دفاع كند. آقاي عائذ القرني كه چندين جلسه در شبكه المستقلة عليه ائمه (عليهم السلام) و شيعه حرف زده است، پروندهاش رو شد و آقاي ملازاده هم رسواي دو جهان است و نيازي نيست پروندهاش رو شود. اينها از عنايات أهل بيت (عليهم السلام) است كه پرونده اينها، يكي پس از ديگري رو ميشود و اعمالشان مشخص ميشود. إن شاء الله تصميم داريم كليپهايي را آماده كنيم براي هجمه به اين آقايان و مراجع عظام تقليد تأكيد زيادي داشتند كه فقط دفاع نشود و هجمه هم داشته باشيم. تلاش ما هم در طول اين يكسال اين بوده است كه هجمه نباشد و فقط حالت دفاعي باشد. ولي ما قول ميدهيم به حول و قوه إلهي و با عنايت حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) هجمهها را شروع كنيم تا اينها بدانند بر اينكه «زدي ضربتي، ضربتي نوش كن» چقدر تلخ و ناگوار است. اينهايي كه پروندهشان سراسر سياه است، آمدهاند خودشان را به عنوان مسلمان راستين معرفي كردهاند. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: مسعود -
تاريخ: 22 مهر 91 - 16:59:04
با سلام : آيا افرادمجاز به استفاده از مطالب شما درديگر وبلاگها يا سايت هاهستند؟ جواب نظر: با سلام دوست گرامي استفاده از مطالب اين سايت در ديگر سايت ها بلامانع است موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |