* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 19 خرداد 1390 | تعداد بازديد: 3996 | |
شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 09 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 09 شبكه جهاني ولايت : 19 / 03 / 1390 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني بحث ما هنوز هم در مورد مصائب و شبهاتي در مورد حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و فدك است. اگر خاطر بينندگان عزيز باشد، در جلسه گذشته پيرامون فدك و ملكيت آن براي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بحث كرديم و بحث را به آنجا رسانديم كه اگر از جهت ملكيت و مالك بودن فدك، آقاي أبو بكر ممانعت كردند، ولي از جهت ارث، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) تنها بازمانده و تنها فرزند رسول الله (صلي الله عليه و آله) بودند كه بعد از ايشان ماندند و اموال رسول الله (صلي الله عليه و آله) هم به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ميرسد. إن شاء الله امشب بحث فدك و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را به آخر ميرسانيم تا در شبهاي آينده به برنامههاي بعدي بپردازيم. وقتي أبو بكر از تحويل فدك به عنوان ارث ممانعت كرد، برخورد بعدي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) با آنها چه بود؟ استاد حسيني قزويني همانطور كه بينندگان عزيز پيگير برنامه فدك بودند، ما در جلسات گذشته در رابطه با ملكيت فدك به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) از منابع أهل سنت ثابت كرديم و بخشيدن آن ملك به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را هم ثابت كرديم و درخواست حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) براي تحويل گرفتن فدك به عنوان ملك شخصي را هم از منابع أهل سنت بحث كرديم و ثابت كرديم و بعد هم به عنوان ارث مطرح كرديم. وقتي حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) ديد كه اينها قصد ندارند فدك را برگردانند، وارد مرحله بعد شد كه برخورد تند و به چالش كشاندن هيئت حاكمه و أبو بكر و عمر بن خطاب بود. آقاي طبراني (متوفاي 360 هجري) كه از علماء بزرگ أهل سنت است، در روايتي از زهري نقل ميكند از عروة بن زبير از عايشه كه ميگويد: كلمت فاطمة أبا بكر في ميراثها من رسول الله (ص) فقالت: أترثك إبنتك و لا ارث أبي؟! فاطمه براي دريافت ارث خودش از پدرش رسول الله (ص)، با أبو بكر سخن گفت و فرمود: آيا دختر تو از تو ارث ميبرد و من از پدرم ارث نميبرم؟! المعجم الأوسط لطبراني، ج 4، ص 104، ح 3718 يعني اگر قانون وراثت يك قانون اسلامي و همگاني است، چرا يك بام و دو هوا عمل ميكني و اگر تو بميري، دختر تو وارث تو است و اگر پدر من بميرد، من نميتوانم وارث پدرم باشم؟! همچنين جناب إبن سعد (متوفاي 230 هجري) كه از مورخان قديمي أهل سنت است، در الطبقات الكبري، جلد 2، صفحه 314 وقتي قضيه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را مطرح ميكند، ميگويد: فاطمه ميآيد أبو بكر را به چالش ميكشد و ميفرمايد: من يرثك إذا مت؟ قال: ولدي و أهلي، قالت: فما لك ورثت النبي دوننا؟! وقتي تو بميري، چه كسي از تو ارث ميبرد؟ أبو بكر گفت: فرزندم و خانوادهام. فاطمه گفت: پس چه شده است كه تو وارث پيامبر شدي و ما كه فرزند او هستيم، وارث او نيستيم؟! همچنين در مسند احمد بن حنبل كه رئيس حنابله است، مفصل آمده است كه وقتي حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) ميآيد با أبو بكر محاجّه و گفتوگو و مناظره ميكند، به أبو بكر ميفرمايد: أنت ورثت رسول الله صلي الله عليه و سلم أم أهله؟ فقال: لا، بل أهله. آيا تو وارث رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هستي يا خانوادهاش؟ أبو بكر گفت: نه، بلكه خانوادهاش وارث او هستند. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 4 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 23 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج 6، ص 303 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 6، ص 139 ـ مسند أبي يعلي، ج 1، ص 40 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج 1، ص 198 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج 2، ص 260 ـ التمهيد لإبن عبد البر، ج 8، ص 167 ـ إرواء الغليل لمحمد ناصر الألباني، ج 5، ص 76 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 5، ص 310 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 15، ص 20 ـ معجم البلدان للحموي، ج 4، ص 239 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 5، ص 585 حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در اينجا رسماً از أبو بكر اعتراف ميگيرد كه وارث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند، نه ديگري. آقاي مقدسي حنبلي (متوفاي 643 هجري) ميگويد اين روايت سنداً صحيح است. الأحاديث المختارة، ج 1، ص 129 جالب اينجاست كه آقاي أبو بكر احمد بن عبد العزيز الجوهري (متوفاي 323 هجري) كه از اساتيد آقاي إبن أبي الحديد معتزلي است و أحاديث زيادي از ايشان نقل ميكند، در كتاب السقيفة و فدك، صفحه 109 ميگويد: في هذا الحديث عجب، لأنها قالت له: «أنت ورثت رسول الله (صلي الله عليه و آله) أم أهله، قال: بل أهله» و هذا تصريح بأنه (صلي الله عليه و آله) موروث يرثه أهله و هو خلاف قوله: لا نورث. اين حديثي كه احمد بن حنبل نقل كرده است، شگفتانگيز است. چون فاطمه به أبو بكر فرمود: «تو وارث رسول الله (صلي الله عليه و آله) هستي يا أهل بيتش؟ أبو بكر گفت: نه، بلكه أهل بيت رسول الله (صلي الله عليه و آله) وارث او هستند». اين اعترافي است از أبو بكر كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) ارث باقي ميگذارد و وارث رسول الله (صلي الله عليه و آله) هم أهل بيت او هستند و اين خلاف سخن أبو بكر است كه از رسول الله (صلي الله عليه و آله) نقل ميكند كه فرمود: «ما پيامبران ارث باقي نميگذاريم». نكته جالب ديگري كه در اينجا بايد عرض كنم اين است كه وقتي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از أبو بكر نااميد شد: فانصرفت إلي عمر. به سراغ عمر رفت. چون آنچه كه ثابت است، عمده كارها به دست عمر بن خطاب بود. يعني آنچه كه براي خود ما محرز است و در كتب خود آقايان أهل سنت هم هست، گرداننده اصلي حكومت، خليفه دوم بوده است و خليفه اول هم زيرمجموعه بوده است و براي اين هم أدله متعددي داريم و إن شاء الله اگر لازم شد، بعدها عرض خواهيم كرد. فانصرفت إلي عمر فذكرت له كما ذكرت لأبي بكر، فقال لها مثل الذي راجعها به أبو بكر، فعجبت و ظنت أنهما قد تذاكرا ذلك و اجتمعا عليه. فاطمه به سراغ عمر رفت و قضيه فدك را با او در ميان گذاشت و مذاكره كرد، همانگونه كه با أبو بكر مذاكره كرده بود. عمر هم همان عباراتي را پاسخ داد كه أبو بكر پاسخ داده بود. فاطمه تعجب كرد و فكر كرد كه اين دو نفر قبلاً با هم تباني و اتفاقنظر و توافق كردهاند. تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 24 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج 1، ص 210 ـ السقيفة و فدك للجوهري، ص 117 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 16، ص 231 ـ سمط النجوم، ج 2، ص 335، تحقيق عادل احمد عبد الموجود، نشر دار الكتب العلمية بيروت اين روايت در معتبرترين كتابهاي أهل سنت مانند تاريخ الإسلام ذهبي كه از استوانههاي علمي أهل سنت است آمده است. اينها نشان ميدهد كه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) دنبال حق خود بوده است. در يكي از منابع أهل سنت آمده است: بعضيها تصور ميكنند كه فاطمه فقط فدك را به عنوان ملك شخصي يا ارث رسول الله (صلي الله عليه و سلم) مطالبه كرد و توجه ندارند كه فاطمه به عنوان ادعاي سوم آن را طلب كرد كه اين يك خمس است و آيه شريفه: وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ سوره أنفال / آيه 41 يعني بر فرض هم فدك براي بيت المال باشد، خمس آن براي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است و ملك شخصي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هم وارث پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است. حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فدك را به عنوان خمس از أبو بكر مطالبه كرد. يعني حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از 3 كانال (ارث، ملك، خمس) هيئت حاكمه را در تنگنا قرار داد و آنچه كه گفتني بود را بيان كرد. * * * * * * * آقاي محسني يكي از چيزهاي عجيب و غريبي كه ما ميبينيم و در تاريخ هم هست، خطبه آتشين حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است و انصافاً وقتي فرازهاي آن را مطالعه ميكنيم، خيلي عجيب است. وقتي مردم اين خطبه را در مسجد شنيدند، احساس كردند كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) زنده شده است. آيا اين خطبه در منابع شيعه و أهل سنت آمده است؟ بخشي از فرازهاي برجسته آن را هم براي بينندگان مطرح كنيد تا با آن آشنا شوند. استاد حسيني قزويني در رابطه با مصادر اين خطبه بايد بگوييم كه 3 خطبه از ايشان نقل شده است كه يكي از محققين ما به نام دكتر شيخ يحيي الدوخي أخيراً كتابي به نام ظلامات فاطمة (سلام الله عليها) چاپ كردهاند و ما هم از اول تا آخر بر آن نظارت داشتيم و الحق كه شايد در اين زمينه، يكي از بهترين كتابهاست و در اين كتاب، براي اولين بار، خطبه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در منابع أهل سنت را بررسي سندي كرده است. خطبه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در منابع أهل سنت يكي از منابعي كه خطبه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را نقل كرده است، كتاب جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (عليه السلام) است كه آقاي شمس الدين أبو البركات محمد بن احمد دمشقي شافعي (متوفاي 871 هجري) آن را نوشته است و در جلد 1، صفحه 160 اين خطبه آمده است. جناب إبن أثير جزري (متوفاي 544 هجري) در منال الطالب في شرح طوال الغرائب، صفحه 501 اين خطبه را آورده است. جناب إبن أبي طيفور (متوفاي 380 هجري) در كتاب بلاغات النساء، صفحه 14 اين خطبه را نقل كرده است. آقاي عمر رضا كحاله كه از علماء معاصر أهل سنت است، در كتاب أعلام النساء، جلد 3، صفحه 219 اين خطبه را نقل كرده است. جناب جوهري (متوفاي 323 هجري) در كتاب السقيفة و فدك، صفحه 143 اين خطبه را نقل كرده است. آقاي إبن أبي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغة، جلد 10، صفحه 238 و جلد 16، صفحه 251 اين خطبه را نقل كرده است. خطبه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در منابع شيعه از ميان علماء شيعه هم آقاي محمد بن جرير طبري شيعي در كتاب دلائل الإمامة، صفحه 116 اين خطبه را نقل كرده است. مرحوم طبرسي (ره) در كتاب الإحتجاج، جلد 1، صفحه 137 اين خطبه را نقل كرده است. مرحوم سيد بن طاووس (ره) در كتاب الطرائف، صفحه 265 اين خطبه را نقل كرده است. علامه مجلسي (ره) در بحار الأنوار، جلد 29، صفحه 225 اين خطبه را نقل كرده است. اگر بخواهيم در مورد اين خطبه به صورت مفصل بحث كنيم، بايد حدود 10 ، 15 جلسه را به آن اختصاص بدهيم. ولي من به بخشي از فرازهايش كه حساس و زيبا است اشاره ميكنم و بخشي را با ترجمه مختصر و بخشي را با شرح و بسط بيشتري بيان ميكنم. در بخش اول اين خطبه، حمد و ثناي إلهي را بيان ميكند و ميفرمايد: أيها الناس! إعلموا إني فاطمة و أبي محمد صلي الله عليه و آله. اي مردم! بدانيد كه من فاطمه هستم و پدرم محمد (صلي الله عليه و آله) است. حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) اين جمله را فرمود تا فردا نيايند در اين خطبه تصرف كنند و بگويند براي كسي ديگر است؛ لذا شناسنانه خودش و پدرش و شوهرش را بيان ميكند. در فصل نخستين هم يك دفاع جانانهاي از أمير المؤمنين (عليه السلام) ميكند و ميفرمايد: أمير المؤمنين (عليه السلام) در دوران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، جانش را در كف اخلاص نهاد و در خدمت اسلام و مسلمين و در ركاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود. زماني كه همه ميترسيديد از دشمن و جرأت حمله به دشمن را نداشتيد، همسرم علي بن أبي طالب (عليه السلام) بدنش را هدف و آماج شمشيرها و نيزههاي دشمن قرار داده بود. بعد هم در حمله جانانه و خطبه آتشين خود، به پيامدهاي رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اشاره ميكند و ميفرمايد: فلما اختار الله لنبيه دار أنبيائه و مأوي أصفيائه، ظهرت فيكم حسكة النفاق و سمل جلباب الدين و نطق كاظم الغاوين و نبغ خامل الأقلين. وقتي رسول الله (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفت، عداوتها و تيغهاي نفاق در ميان شما صحابه آشكار و ظاهر شد و آن دين و معنويت در شما كهنه شد و گمراهان ساكت كه در زمان رسول الله (صلي الله عليه و آله) حرفي نميزدند و بيتفاوت بودند، به سخن درآمدند و فرومايگان گمنام به صحنه آمدند و ظاهر شدند. حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در اينجا، به افرادي اشاره ميكند كه بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) فرصتطلب بودند و در زمان نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) جايگاهي و ارزشي نداشتند و سخنشان فاقد هرگونه ارزش بود. سپس ميفرمايد: و هدر فنيق المبطلين، فخطر في عرصاتكم. شجاعان گروه باطل (قهرمانان و پهلوانان كفار و مشركين كه 23 سال عليه اسلام و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جنگيده بودند) امروز به صدا درآمدهاند و به ميدان آمدهاند و دُم ميجنبانند. يعني همان أبو سفيان و معاويهاي كه 23 سال عليه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جنگيدهاند و قلب مقدس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را با شهادت حضرت حمزه (عليه السلام) و ديگر عزيزانش جريحهدار كردهاند و پيشاني و دندان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را شكستهاند و دهها جنايت ديگر را مرتكب شدهاند، امروز آمدهاند ميدانداري ميكنند و در عرصه حاضر شدهاند. حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) اشاره ميكند به آن منافقين و مشركيني كه با تمام توان عليه اسلام جنگيدند و آخر الأمر هم در فتح مكه در زير سايه شمشير سلحشوران اسلام، طبق سخن أمير المؤمنين (عليه السلام) در نامه 16 نهج البلاغه به ظاهر مسلمان شدند: وَ فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوه. قسم به خدايي كه دانه را شكافت و پديدهها را آفريد! آنها اسلام را نپذيرفتند، بلكه به ظاهر مسلمان شدند و كفر خود را پنهان داشتند و آنگاه كه ياوراني يافتند، آن را آشكار ساختند. چون يقين كردند كه اگر در زير پرچم كفر به جنگ با اسلام بيايند، جز شكست مفتضحانه، چيزي نصيب آنها نميشود. ولي ديدند كه اگر در زير پرچم اسلام به جنگ با اسلام بيايند، با ايجاد اختلاف و تشتت در جامعه اسلامي، بهتر ميتوانند به هدف خود برسند. * * * * * * * آقاي محسني حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در اين خطبه اشاره به ظهور يك نفاق در جامعه اسلامي داشتند. منظور ايشان چه بود؟ استاد حسيني قزويني نكته ظريفي است و بينندگان عزيز توجه داشته باشند كه خداوند در جايجاي قرآن، ردّ پاي منافقين را مطرح كرده است و يك سوره مستقل هم به نام منافقين دارد و حتي كار به جايي ميرسد كه قرآن ميفرمايد: «اي پيامبر! تو خيلي از منافقين را نميشناسي»: وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ و از (ميان) اعراب باديهنشيني كه اطراف شما هستند، جمعي از منافقان هستند و از اهل (خود) مدينه (نيز) گروهي سخت به نفاق پايبندند كه آنها را نميشناسي و ما آنها را ميشناسيم. سوره توبه / آيه 101 شايد هم مصلحت نبوده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) همه آنها را بشناسد. جالب اين است كه يكي از بزرگان مصر به نام جناب ابراهيم علي سالم كه كتابي دارد به نام النفاق و المنافقون، ميگويد: يك سوم قرآن (يعني 10 جزء) درباره منافقين است. جالب اين است كه در جنگ أحد، آمار مسلماناني كه به جنگ ميرفتند، هزار نفر بود و همه بزرگان هم اين را آوردهاند و خداوند هم در آيه 88 سوره نساء اشاره به اين قضيه دارد: فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقِينَ فِئَتَيْنِ در اين جنگ، ميان مسلمانان اختلاف افتاد و يكدسته از مسلمانان به تبعيت از عبد الله بن أبي كه سركرده منافقين بود برگشتند و به جنگ أحد نرفتند. در روايت آمده است: رجع ناس من أصحاب النبي صلي الله عليه و سلم من أحد و كان الناس فيهم فرقتين، فريق يقول اقتلهم و فريق يقول لا، فنزلت: «فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقِينَ فِئَتَيْنِ». صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 5، ص 181، ح 4589 جالب اينكه جناب إبن كثير دمشقي سلفي در كتاب البداية و النهاية، جلد 4، صفحه 15 ميگويد: فخرج رسول الله صلي الله عليه و سلم و المسلمون ... و هم ألف رجل . . . فمضي رسول الله صلي الله عليه و سلم حتي نزل بأحد و رجع عنه عبد الله بن أبي بن سلول في ثلاثمائة، فبقي رسول الله صلي الله عليه و سلم في سبعمائة. در ميان هزار نفري كه در جنگ أحد همراه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بودند، 300 نفرشان منافق بودند كه به رهبري عبد الله بن أبي برگشتند و به جنگ نرفتند و 700 نفر با رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ماندند. قرآن هم درباره اينها صراحت دارد: فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً چرا درباره منافقين دو دسته شدهايد؟ (بعضي جنگ با آنها را ممنوع و بعضي مجاز ميدانيد) در حاليكه خداوند به خاطر اعمالشان (افكار) آنها را به كلي وارونه كرده است. آيا شما ميخواهيد كساني را كه خداوند (بر اثر اعمال زشتشان) گمراه كرده، هدايت كنيد؟! در حاليكه هر كس را خداوند گمراه كند، راهي براي او نخواهي يافت. سوره نساء / آيه 88 اين از نكات خيلي جالب است كه وقتي اسم منافقين ميآيد، اين آقايان ميگويند: «منافقين جزء صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نبودند و منافقين چند نفر بيشتر نبودند و شناخته شده هم بودند». در اين مورد چه جوابي دارند كه در جنگ أحد، يك سوم مسلمانان در لشكر اسلام، منافق بودند؟ من اين سؤال را آقاي پروفسور غامدي پرسيدم و هنوز هم جوابي به من نداده است. گفتم: اين منافقين بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كجا رفتند؟ چه شدند؟ بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، هيچ خبري و هيچ أثري از منافقين و نفاق نيست! آيا وجود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) باعث شده بود كه اينها منافق بشوند كه با رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) هم همه آنها برگشتند مؤمن و متدين و عادل و بهشتي شدند؟! آيا واقعاً وجود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مانع ايمان آنها بود و رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) موجب شد كه آنها ايمان بياورند؟! چطور شد كه از آن همه نفاق و منافقين و توطئهشان، به هيچوجه هيچ أثري در جامعه نيست؟! كجا رفتند؟ چه شدند؟ اينكه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) خطاب به عموم مسلمانان، به مهاجرين و انصار ميفرمايد: ظهرت فيكم حسكة النفاق. عداوتها و تيغهاي نفاق در ميان شما صحابه آشكار و ظاهر شد. منظورش چه بود؟ أمير المؤمنين (عليه السلام) در خطبه 210 نهج البلاغه نكته خيلي عجيب و تكاندهنده ميفرمايد. اين آقاياني كه ميگويند أمير المؤمنين (عليه السلام) اينهمه از خلفاء مدح و ثناء كرده است، اينها فقط با يك چشم به نهج البلاغه نگاه ميكنند. أمير المؤمنين (عليه السلام) در اين خطبه ميفرمايد: ثم بقوا بعده عليه و آله السلام، فتقربوا إلي أئمة الضلالة و الدعاة إلي النار بالزور و البهتان، فولّوهم الأعمال و جعلوهم حكاما علي رقاب الناس و أكلوا بهم الدنيا. آنان پس از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) باقي ماندند و به پيشوايان گمراهي و دعوتكنندگان به آتش، با دروغ و تهمت نزديك شده، اين پيشوايان گمراهي هم به آنها حكومت بخشيدند و به آنها منصب دادند و بر گردن مردم سوار كردند و پيشوايان گمراه به وسيله آنان به دنيا رسيدند. نهج البلاغه محمد عبده، ج 2، ص 189 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 11، ص 38 ـ المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص 302 جالب اينكه وقتي به خليفه دوم اعتراض ميكنند كه چرا شما منافقين را به كار گرفتيد و به آنها مسئوليت داديد؟ ميگويد: نستعين بقوة المنافق و إثمه عليه. من از نيروي منافقين در حكومتم استفاده ميكنم و گناه نفاق به گردن خودشان است. المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 7، ص 269، ح 120 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج 9، ص 36 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 4، ص 614، ح 11775 وقتي حذيفه به خليفه دوم ميگويد: به چه مجوزي از قرآن و سنت، از منافقين استفاده ميكني و آنها را در رأس كارها قرار دادهاي؟ عمر گفت: إني لأستعمله لأستعين بقوته ثم أكون علي قفائه. من از نيروي آنها استفاده ميكنم و مراقب آنها هستم. كنز العمال للمتقي الهندي، ج 5، ص 771، ح 14338 ـ الاستذكار لإبن عبد البر، ج 3، ص 202 ـ الفايق في غريب الحديث لجار الله الزمخشري، ج 3، ص 115 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 12، ص 126 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 210 خيلي عجيب است! آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نميتوانست اين كار را بكند؟! قرآني كه 10 جزء آن درباره نفاق و منافقين است و ميفرمايد: إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ سوره نساء / آيه 145 إِنَّ الْمُنافِقينَ هُمُ الْفاسِقُون سوره توبه / آيه 67 وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُون سوره منافقون / آيه 1 آيا اينها همه كنار رفت؟! لذا حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) اين قضايا را ميبيند و ميفرمايد: ظهرت فيكم حسكة النفاق و سمل جلباب الدين. با رفتن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، عداوتها و تيغهاي نفاق در ميان شما صحابه آشكار و ظاهر شد و آن دين و معنويت در شما كهنه شد. شما كه دَم از دين و اسلام ميزديد، امروز بحث اسلام در ميان شما مطرح نيست و آنچه كه دلخواه خودتان است را انجام ميدهيد. * * * * * * * آقاي محسني حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در بخشي از اين خطبه، بحث شيطانصفتان فرصتطلب را مطرح ميكند. منظور آن حضرت در اينجا چيست؟ استاد حسيني قزويني بله، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ميفرمايد: و أطلع الشيطان رأسه من مغرزة هاتفا بكم، فألفاكم لدعوته مستجيبين. و شيطان سرش را از مخفيگاه و لانهاش بيرون آورده و شما را صدا كرده و شما هم به صداي شيطان لبيك گفتيد. در اينجا مشخص است كه يكي از مصاديق اين شيطانصفتان كه از لانهها بيرون آمدند و دُم جنباندند و معركهگردان شدند، شايد اشاره به همين دودمان نحس بني أميه و شجره ملعونه در قرآن است؛ مانند أبو سفيان كه ايشان اينقدر بيحياء بود و آقاي طبري و إبن أثير و ديگران آوردهاند كه إبتداء نزد أمير المؤمنين (عليه السلام) آمد و به دنبال فتنهگري بود و كاري به اسلام و قرآن و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نداشت: لما إجتمع الناس علي بيعة أبي بكر، أقبل أبو سفيان و هو يقول: والله! إني لأري عجاجة لا يطفئها إلا دَم، ... و قال: أبا حسن! أبسط يدك حتي أبايعك، فوالله! لئن شئت لأملأنها عليه خيلا و رجلا. وقتي مردم براي بيعت با أبو بكر جمع شدند، أبو سفيان فرصت را غنيمت شمرد براي فتنهانگيزي و گفت: به خدا قسم! من ميبينم كه جامعه اسلامي دچار انحراف شده است و غير از خون، هيچ علاج ديگري ندارد ، ... سپس نزد علي آمد و گفت: اي أبا الحسن! دستت را باز كن تا من با تو بيعت كنم و به خدا قسم! اگر بخواهي، كوچه را مملوّ از مردان و شمشيرزنان ميكنم. اگر واقعاً هدف وسيله را توجيه ميكند، أمير المؤمنين (عليه السلام) بايد فرصت را غنيمت ميشمرد و بيعت أبو سفيان را قبول ميكرد، ولي اين كار را نكرد. فأبي علي عليه ... فزجره علي و قال: إنك والله! ما أردت بهذا إلا الفتنة و إنك والله! طال ما بغيت الإسلام شرا، لا حاجة لنا في نصيحتك. علي هم از اين كار إباء كرد و گفت: به خدا قسم! تو جز فتنهانگيزي در ميان مسلمانان، هدف ديگري نداري و به خدا قسم! تو هميشه دنبال اين بودي كه به اسلام ضربه بزني و جز شرارت، چيز ديگري براي اسلام نداشتي. ما احتياجي به ياري و بيعت تو نداريم. تاريخ الطبري، ج 2، ص 449 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 2، ص 326 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 1، ص 221 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 78 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 5، ص 451 ـ الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 4، ص 1679 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 5، ص 657 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج 17، ص 167 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 110 لذا ميبينيم كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در اينجا ميفرمايد: شيطان از پناهگاهش بيرون آمده و شما را صدا ميكند و شما را اجابت كننده دعوتش يافت. حضرت علي (عليه السلام) اينگونه به أبو سفيان جواب داد، ولي در مورد أبو بكر و عمر چيز ديگري اتفاق افتاد و نتيجه گفتوگوها اين شد كه يزيد (برادر معاويه و عموي يزيد بن معاويه) پسر أبو سفيان، حاكم شامات شد. چطور شد اولين كسي كه بعد از فتح شامات با اختيارات تامّ حاكم شامات ميشود، يزيد بن أبو سفيان است؟ او هم در سال 17 هجرت، به خاطر بيماري طاعون و وبا از دنيا رفت و بعد از او هم معاوية بن أبو سفيان حاكم آنجا شد و آن جنايات را مرتكب شد و همين يزيد و برادرش معاويه، عامل انتقال قدرت اسلامي از بني هاشم به بني أميه و تبديل اسلام به امپراطوري و سلطنتي شدند و در حقيقت، موجب به هدر دادن تمام تلاشهاي 23 ساله نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) شدند. جالب اينجاست كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) اين خطبه را بيان ميكند و ميفرمايد: نفاق در ميان شما آشكار شده و دين در ميان شما كهنه شده و شما لبيكگو به نداي شيطان شدهايد. سپس ميفرمايد: هذا و العهد قريب و الكلم رحيب و الجرح لما يندمل و الرسول لما يقبر، ابتدارا، زعمتم خوف الفتنة «ألا في الفتنة سقطوا و إن جهنم لمحيطة بالكافرين (سوره توبه / آيه 49)». اين همه اتفاقات افتاده است و هنوز ياد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در خاطرهها زنده است و يادش فراموش نشده است و هنوز جراحت قلب ما از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) التيام نيافته است و هنوز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفن نشده است كه حريصانه آشوب كرديد و فكر كرديد كه اگر خليفه معين نشود، فتنه ايجاد ميشود و براي جلوگيري از فتنه رفتيد، ولي «آگاه باشيد! آنها (هم اكنون) در گناه سقوط كردهاند و جهنم كافران را احاطه كرده است» و نتيجه اين فتنهگريها، افتادن در آتش جهنم است. من گمان نميكنم كسي كه مقداري انصاف داشته باشد، خطبه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را بشنود و منقلب نشود و از خواب بيدار نشود و افكارش زير و رو نشود. * * * * * * * آقاي محسني منظور حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از كلمه «فتنه» چيست؟ استاد حسيني قزويني در اينجا مشخص است كه منظور از اين كلمه، همان فتنه سقيفه است كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ميفرمايد: شما از اين ترسيديد كه اگر شما خليفه معين نكنيد، جامعه اسلامي دچار فتنه ميشود، ولي اين كار شما عين فتنه است. آنچه كه در سقيفه گذشت، از ديدگاه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، جز فتنه، چيز ديگري نبود. خود عمر بن خطاب وقتي قضيه سقيفه را مطرح ميكند، ميگويد: من ذا ينازعنا سلطان محمد و إمارته و نحن أولياؤه و عشيرته إلا مدل بباطل أو متجانف لاثم أو متورط في هلكة. چه كسي است كه بيايد با ما منازعه كند و درگيري داشته باشد نسبت به حق سلطنتي كه از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به ما رسيده است؟ ما جزء أولياء و عشيره رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هستيم و هر كس بخواهد با ما منازعه كند، يا به راه بطلان رفته و يا در گناه و معصيت غرق شده است و يا در درّه هلاكت سقوط كرده است. تاريخ الطبري، ج 2، ص 457 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 2، ص 330 ـ الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج 1، ص 15 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 2، ص 38 ـ السقيفة و فدك للجوهري، ص 60 ـ الحاوي الكبير للماوردي، ج 14، ص 99 وقتي جناب حباب من منذر در برابر خليفه دوم مقاومت ميكند و ميگويد: كساني كه مهاجر بودند و ما به آنها امان داديم، امروز ميخواهند بر ما رياست كنند. آقايان انصار! اينها را از مدينه تبعيد كنيد و نگذاريد در مدينه بمانند. فقال عمر: إذا يقتلك الله. قال: بل إياك يقتل. عمر گفت: خدا تو را بكشد. حباب گفت: بلكه تو را بكشد. تاريخ الطبري، ج 2، ص 457 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 2، ص 330 در شرح نهج البلاغة إبن أبي الحديد المعتزلي، جلد 1، صفحه 174 آمده است: حطم أنف الحباب. عمر با مشتش، بيني حباب را لِه كرد. اين درگيريها و فتنهانگيزيها به جايي رسيد كه حتي جناب سعد بن عبادة كه رئيس انصار بود، با عمر درگير شد و عمر گفت: اقتلوا سعدا، فإنه منافق. سعد را بكشيد، او منافق است. عقد الفريد لإبن عبد ربه، ج 3، ص 62 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 1، ص 174 و ج 20، ص 21 ـ المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص 25 ـ تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 124 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 3، ص 482 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 56 ـ صحيح إبن حبان، ج 2، ص 150 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 3، ص 616 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 30، ص 283 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 8 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 5، ص 267 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 173 يعني هر كس كه مخالف ما باشد، منافق است. همچنين آقاي طبري ـ كه از مورخين نامي أهل سنت است و آقاي إبن تيميه هم كه رئيس وهابيت است صراحت دارد كه تاريخ الطبري جزء تاريخهاي مورد اعتماد ما است، ـ در تاريخ الطبري، جلد 2، صفحه 459 ميگويد: فقال عمر: قتله الله، إنه منافق. عمر گفت: خدا سعد بن عباده را بكشد، او منافق است. يعني چون با ما مخالفت كرده است، منافق است و بايد كشته شود. حتي عمر گفت: سعد بن عباده را در زير لگدها لِه كنيد. فأخذ سعد بلحية عمر. سعد بن عباده از ريش عمر گرفت. عمر هم گفت: به خدا قسم! اگر يك مو از ريش من كنده شود، دندانهايت را خرد ميكنم. تاريخ الطبري، ج 2، ص 459 از همه اينها جالبتر اينكه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) از سقيفه به عنوان فتنه تعبير ميكند. در صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 195، حديث 3669 از قول عايشه نقل شده است: لقد خوف عمر الناس و إن فيهم لنفاقا. عمر در سقيفه و بعد از آن، در ميان مسلمانان، ايجاد رعب و وحشت كرد و در ميان مسلمانان نفاق بوده است. ميگويند: «احترام امامزاده را متولي بايد نگهدارد». از طرفي ميگوييد خلافت آقاي أبو بكر إجماعي بوده است و براي جلوگيري از فتنه بوده است و از اين طرف هم عايشه ميگويد: لقد خوف عمر الناس و إن فيهم لنفاقا. عمر در سقيفه و بعد از آن، در ميان مسلمانان، ايجاد رعب و وحشت كرد و در ميان مسلمانان نفاق بوده است. منظور از اين «ناس» كدام است؟ آيا منظورش يهوديان و مسيحيان و منافقين بود؟ يا همين مسلمانان و انصار و مهاجرين است كه با اين حضرات مخالف بودند؟ در اينجا سخن گفتن خيلي زياد است و فقط همين تعبير را ميگوييم كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از پيامدها سقيفه به فتنه تعبير ميكند و خود جناب عمر بن خطاب هم صراحت دارد: إنما كانت بيعة أبي بكر فلتة. آقايان به ما بگويند كه «فلتة» يعني چه؟ إنما كانت بيعة أبي بكر فلتة و تمت، ألا و إنها قد كانت كذلك و لكن الله وقي شرها. بيعت أبو بكر به صورت ناگهاني و بدون مشورت بوده است و تمام شد رفت و خداوند هم شر فتنه بيعت أبو بكر را حفظ كرد. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 8، ص 26، ح 6830 يعني ببعت أبو بكر به صورت ناگهاني بوده است و مقتضاي اين هم شر بوده است و خداوند هم شرش را حفظ كرد. پس معلوم ميشود كه خود آقايان هم اعتراف دارند بر اين مطلب. جناب شيخ محمد انطاكي كه قاضي القضات سوريه و فارغ التحصيل دانشگاه الأزهر بود، در 66 سالگي برايش ثابت شد كه مذهب شيعه حق است و شيعه شد و خيلي هم تاوان داد و ايشان را از قاضي القضات بودن عزل كردند و حقوقش را قطع كردند و خانه سازمانياش را از او گرفتند و حتي براي نان شبش هم محتاج شده بود و حضرت آيت الله العظمي بروجردي (ره) هم به همين دليل، يك شهريه مختصري براي ايشان ميفرستادند. ايشان در كتاب لماذا اخترت مذهب أهل البيت، صفحه 413 اين عبارت را از عمر بن خطاب نقل ميكند كه ميگويد: كانت بيعة أبي بكر فلتة، وقي الله المسلمين شرها. سپس ميگويد: لا والله! ما وقي الله شرها، بل ما زال شررها يلتهب و ضررها مستمر إلي الأبد. به خدا سوگند! حرف عمر درست نيست؛ شعلههاي آتش فتنه بيعت أبو بكر هنوز هم زبانه ميكشد و ضرر اين بيعت تا ابد استمرار دارد. * * * * * * * آقاي محسني در بخش ديگري از خطبه آتشين حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، اشاره به موضوع ارث شده است. در اين مورد هم توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني به حق، هر وقت من اين بخش پاياني سخنان حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را مطالعه ميكنم يا از ذهنم ميگذرانم، واقعاً تحمل آن برايم سخت و خيلي دردآور است. بينندگان عزيز اگر اين قسمت از عرائضم را خوب گوش بكنند، يقين دارم كه امشب با گريه به رختخواب خواهند رفت و عمق مظلوميت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را درك خواهند كرد. حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) خطاب به مهاجرين و انصار فرمود كه «فدك ملك من است» و آن را ندادند و فرمود: «فدك ارث من است» و آن را ندادند و فرمود: «فدك از جهت خمس، متعلق به من است» و آن را ندادند و مردم هم از حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دفاع نكردند و فرمود: و أنتم الآن تزعمون أن لا إرث لنا؟! أفحكم الجاهلية تبغون. آيا تصور ميكنيد كه ما از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ارث نميبريم؟! آيا با اين كار، حكم دوران جاهليت را پيروي ميكنيد؟! در دوران جاهليت اينگونه بود كه دختر از پدرش ارث نميبرد و وارث پدر، فقط پسران بودند. يعني شما كه ميگوييد من از پدرم ارث نميبرم، در حقيقت، همان قانون وراثت دوران جاهليت را در جامعه إحياء ميكنيد! حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ميفرمايد: ... أيها المسلمون! أ غلب علي إرثي؟! يا بن أبي قحافة! أفي كتاب الله ترث أباك و لا إرث أبي؟! لقد جئت شيئا فريا! أ فعلي عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم؟ إذ يقول : «وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ (سوره نمل / آيه 16)». اي مسلمانان! مگر نميبينيد كه ارث مرا به يغما و غارت ميبرند؟! اي پسر أبو قحافه! آيا در كتاب خدا آمده است كه تو از پدرت ارث ميبري و من از پدرم ارث نميبرم؟! اگر همچنين عقيدهاي داري، به خدا و رسولش و قرآن إفتراء ميبندي! آيا از روي عمد، كتاب خدا را كنار گذاشتهايد و پشت سر انداختهايد؟! مگر قرآن نميفرمايد: «حضرت سليمان (عليه السلام) از حضرت داوود (عليه السلام) ارث برد»؟ مگر حضرت داوود (عليه السلام) پيامبر نبود؟ اگر روايت «نحن معاشر الأنبياء لا نورث» كه أبو بكر نقل كرده است درست است، پس اين آيه چيست؟ تمام علماء أهل سنت هم گفتهاند كه ارث بردن حضرت سليمان (عليه السلام) از حضرت داوود (عليه السلام)، مالي بوده است و نبوت نبوده است؛ چون نبوت، وراثتي نيست و نبوت از طريق ارث به دست نميآيد. حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در ادامه ميفرمايد: و قال فيما اقتص من خبر يحيي بن زكريا إذ قال: «فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا / يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آَلِ يَعْقُوبَ (سوره مريم / آيات 5 و 6)». خداوند در جايي كه خبر حضرت يحيي بن زكريا (عليه السلام) را نقل ميكند در جايي كه آن حضرت ميفرمايد: «خدايا! فرزندي به من بده تا از من و خاندان يعقوب (عليه السلام) ارث ببرد». شما كه ميگوييد: «نحن معاشر الأنبياء لا نورث»! قرآن، ارث بردن حضرت سليمان (عليه السلام) از حضرت داوود (عليه السلام) و ارث بردن حضرت زكريا (عليه السلام) از حضرت يحيي (عليه السلام) و آل يعقوب (عليه السلام) را مطرح ميكند. در اينجا هم تمام مفسران أهل سنت آوردهاند كه موضوع وراثتي كه حضرت يحيي (عليه السلام) تقاضا ميكند، ارث مالي است، نه ارث نبوت و علم. اين جمله حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) خيلي جانسوز است و براي من خيلي دردآور است و ميفرمايد: و زعمتم أن لا حظوة لي و لا إرث من أبي و لا رحم بيننا؟! تصور ميكنيد كه من هيچ بهرهاي از پدرم ندارم و نميتوانم ارث ببرم و هيچ رَحِمي ميان من و پدرم وجود ندارد؟! يعني آيا من فرزند پدرم نيستم و ارتباطي ميان من و پدرم نيست. أفخصكم الله بآية أخرج أبي محمد منها؟! أم هل تقولون إن أهل ملتين لا يتوارثان؟! أو لست أنا و أبي من أهل ملة واحدة؟! آيا قرآن فرموده است كه همه شما مسلمانان ارث ميبريد، ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ارث نميگذارد؟! آيا بر اين باوريد كه دو نفر كه دين جداگانهاي داشته باشند از هم ارث نميبرند؟! آيا شما بر اين باور هستيد كه من و پدرم از يك ملت نيستيم و مسلمان نيستيم تا من بتوانم از پدرم ارث ببرم؟! خيلي دردآور است! يكي از قوانين ارث اين است كه اگر يك فرزندي مرتدّ شود يا از يك دين ديگري باشد و پدرش مسلمان باشد، از پدرش ارث نميبرد. أم أنتم أعلم بخصوص القرآن و عمومه من أبي و إبن عمي؟! آيا شما به عموم و خصوص آيات قرآن، آگاهتر از پدرم و پسر عمويم [حضرت علي (عليه السلام)] هستيد؟! اين تعبير خيلي عجيب است كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به جايي ميرسد كه بر سر مهاجرين و انصار فرياد ميزند و ميفرمايد: آيا مرا فرزند يا همدين پدرم نميدانيد و مذهب و دين مرا مباين با دين پدرم ميدانيد كه همچنين حكمي درباره من صادر كردهايد؟ كه اين آقايان حق مرا غصب كردهاند و شما هم در حق من كوتاهي كردهايد و به هيچوجه حاضر نيستيد از من حق من دفاع كنيد و از من حمايت كنيد! اينها مسائلي است كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مطرح ميكند و در تاريخ ثبت شده است و اينها براي كساني كه مقداري انصاف دارند و وجدان خود را به كار انداختهاند و تعقل ميكنند و از عقل خدادادي بهره ميبرند، بانگ و هشدارباش بزرگي است كه «سر بر آر ز خواب گران، سپيده دميد». * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : حديثي درباره رضاع كبيره از عايشه نقل شده است در سنن أبي داود، جلد 2، صفحه 222 و در صحيح مسلم هم آمده است كه ميگويد: آيهاي در قرآن بوده كه در زمان عزاداري پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، بُز آن را خورد. در اين مورد توضيح بفرماييد. جواب 1 : در همين سنن أبو داود و بهتر از آن، كتاب مسند احمد بن حنبل اين تعبير آمده است: كانت عائشة تأمر أخواتها و بنات أخواتها أن يرضعن من أحبت عائشة أن يراها و يدخل عليها و إن كان كبيرا، خمس رضعات، ثم يدخل عليها و أبت أم سلمة و سائر أزواج النبي صلي الله عليه و سلم أن يدخلن عليهن بتلك الرضاعة أحدا من الناس. عايشه هر كس از جوانان را كه ميخواست با او رفت و آمد داشته باشد، به خواهران و خواهرزادههايش ميگفت: «شما به اينها شير بدهيد تا مَحْرم شوند و خواهرزاده يا نوه خواهر من شوند و بتوانند با من رفت و آمد كنند». حتي اگر بزرگسال بودند، 5 مرتبه شير بخورند تا با عايشه محرم شوند. أم سلمه و ساير همسران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اينچنين مسئلهاي را قبول نداشتند و به هيچوجه اجازه نميدادند كسي از اين طريق با آنها محرم شود. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 6، ص 271 ـ سنن أبي داود، ج 1، ص 457، ح 2061 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج 7، ص 460 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 9، ص 114 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 20، ص 84 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج 9، ص 293 جديداً هم يكي از مفتيان مصر هم اينچنين فتوايي داد: اگر رانندهاي، يك خانمي را هر روز به ادارهاي يا محلي ميبرد و ميآورد، بهتر است كه اين راننده، مقداري از پستان آن زن شير بخورد تا مَحرم شود. يا: اگر در يك ادارهاي كه چند نفر زن كار ميكنند، رئيس اداره از پستان اين زنان شير بخورد، با آنها مَحرم ميشود. اگر اينطور باشد، خيليها حاضر هستند از اين طريق، در ادارات وهابيها استخدام شوند و از اين طريق مَحرم شوند. اينها كاملاً با روح اسلام و قرآن و شريعت منافات دارد. * * * * * * * سؤال 2 : 1. من تبريك ميگويم به همه شيعيان، اين شكست وهابيت در پروژه شبكه نور را. وقتي اينها شكست خوردند، شبكه كلمه خبيثه را راهاندازي كردند. چند شب پيش، بنده به سختي با اين شبكه تماس گرفتم و اولين هجمهاي كه به اينها كردم اين بود كه: چرا شما حاضر به مناظره نيستيد؟ آقاي استاد قزويني و علماء ديگر آماده مناظره هستند و شما به شبكه رفتهايد و در را بستهايد. اينها هم جواب نداشتند و گفتند: «سؤال خود را مطرح كنيد». من هم گفتم: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است كه بعد از من «فيكون من بعدي إثنا عشر خليفة» و تا قيامت هم تغيير نميكنند. شما نام اينها را بگوييد. خدا ميداند كه رنگ ايشان پريد و واقعا مانده بود كه چه بگويد؟ ايشان شروع كرد به شمردن اسامي 12 خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و اولي و دومي و سومي را شمرد و چهارم را حضرت علي (عليه السلام) و پنجم را امام حسين (عليه السلام) شمرد و بقيهاش را ماند كه چه بگويد و «فبهت الذي كفر» شد و نتوانست چيزي بگويد و بعدش گفت: «برويم يك ميان برنامه ببينيم». بعدش هم يك حرف جالب زد و گفت: اينطور كه شيعيان حساب ميكنند، 13 امام دارند. با اينكه خود آقاي سجودي دهها بار گفته است «شيعه 12 امامي» و آقاي عبد الله عدو لعلي هم دهها بار گفته است «شيعه إثنا عشري». اگر ما إثنا عشري هستيم، پس 13 امام را از كجا آوردهاند؟ 2. در ادعيه مختلف شيعه مانند دعاي ماه رجب و دعاي «إلهي عظم البلاء» ما ميگوييم: يا محمد يا علي! يا علي يا محمد! إكفياني فإنكما كافيان. در اينجا سؤال مطرح ميشود كه خداوند در قرآن ميفرمايد: أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ سوره زمر / آيه 36 از طرف ديگر هم ميفرمايد: حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ سوره أنفال / آيه 64 در اين مورد توضيح بفرماييد. جواب 2 : 1. ما در رابطه با بعضي از شبكهها مانند شبكه نور، بارها گفتهايم كه كارشناساني كه ميآورند، هتاك و فحاش هستند و با آنها حاضر نيستيم مناظره كنيم. در شبكه كلمه خبيثه و شبكههاي ديگر مانند شبكه صفا كه بيصفا و كدر هستند، جز نفاق، چيز ديگري ندارند و اين ملازاده هم جز فحش، چيز ديگري بلد نيست و امام صادق (عليه السلام) هم فرمود: كسي كه فحش ميدهد و إبائي هم از فحش دادن و فحش شنيدن ندارد، بدانيد كه يا شيطانزاده است و يا مادرش در حق پدرش خيانت كرده است. من هم وقتي اين شبكهها را ميبينم، خيلي خوشحال ميشوم. چون هر قدر كه اينها به شيعه فحش بدهند، حقانيت شيعه بيشتر در جهان اثبات ميشود و علاقمندان به شيعه بيشتر ميشود. اگر اينها روزي فحش ندهند و بيايند حرف علمي بزنند، در آنجا ما بايد احساس خطر كنيم و جواب اينها را بدهيم. ولي دوستان! هر قدر كه اينها بيشتر به ما فحش بدهند، به هيچوجه نگران نباشيد و فحشها و اهانتهاي اينها، بهترين خدمت براي ما است و: يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ اينها با دست خودشان، خانههاي خودشان را ويران ميكنند. سوره حشر / آيه 2 شما هيچ نگران اين شبكههايي كه مانند قارچ ميرويند، نباشيد. 2. بحث بر اين است كه آقايان وهابيت قرآن را نفهميدهاند و فقط يك آيهاي از قرآن را ميبينند و تصور ميكنند كه فقط همين درست است. بله، قرآن ميفرمايد: أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ سوره زمر / آيه 36 قرآن از طرف ديگر هم ميفرمايد: حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ خدا و مؤمنين تو را كفايت ميكنند. سوره أنفال / آيه 64 قرآن صراحت دارد: اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا سوره زمر / آيه 42 در جاي ديگري هم ميفرمايد: قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ آن ملك الموتي كه از طرف خداوند براي شما وكيل است، شما را قبض روح ميكند. سوره سجده / آيه 11 اگر ملك الموت هم قبض روح ميكند، به إذن الله است و عين قبض روح خداوند است و هيچ فرقي نميكند. حضرت عيسي (علي نبينا و آله و عليه السلام) كه ميفرمايد: وَ أُحْيِي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللَّهِ من مرده را به إذن خداوند زنده ميكنم. سوره آل عمران / آيه 49 زنده كردن مردگان توسط حضرت عيسي (عليه السلام)، عين زنده كردن مردگان توسط خداوند است «و لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم». خود حضرت عيسي (عليه السلام)، نفس كشيدنش و حركت كردنش به دست خداوند و به إذن خداوند است و زنده كردن مردگان توسط او هم به إذن الله است. چشم توحيدي اين وهابيت كور شده است و نميتوانند ببينند. اگر ما در جايي ميگوييم «يا الله!» و در جايي ديگر ميگوييم «يا علي! يا حسين!»، بارها گفتهايم كه اگر كسي براي حضرت علي (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام)، يك قدرتي مستقل از قدرت خداوند قائل شود، اين عقيده، كفر و إرتداد است. ولي اگر كسي معتقد باشد كه حضرت علي (عليه السلام) به إذن الله شفا ميدهد و حاجت برآورده ميكند، كجاي اين شرك است و كفر است؟! كفر همين است كه شما ميگوييد. شما كه به ما ميگوييد «يا علي! يا حسين!» نگوييد و به جاي آنها بگوييد «يا الله!»، آيا برادران حضرت يوسف (عليه السلام) كه ميگويند: قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا سوره يوسف / آيه 97 آيا اين هم شرك و كفر است؟! ما احساس ميكنيم كه اينها قرآن و توحيد را نفهميدهاند كه چيست. مضافاً كه اينها بايد بگويند منظورشان از خدا، كدام خداست؟ آيا خدايي كه غير از ريش و عورت، همه چيز دارد و چشم و گوش دارد و سوار الاغ ميشود و الاغش هم يونجه ميخورد و وقتي بر عرش مينشيند، از هر طرف، 4 انگشت بزرگتر است؟ آيا شما دنبال اين خدا هستيد؟ اين خداي اسلام نيست، اين خداي محمد (صلي الله عليه و آله) نيست، اين خداي قرآن نيست، اين خدايي است كه ساخته و پرداخته ذهن شما وهابيت است. * * * * * * * سؤال 3 : 1. در بحث مهدويت، با توجه به منجي آل محمد (عليه السلام) كه اهميت و بُعد جهاني دارد، چرا اين قضيه در قرآن به صراحت نيامده است؟ 2. در مورد خلفاء أهل سنت و دفاعياتي كه أهل سنت دارند، آقايان عمر و أبو بكر كه از ياران نزديك پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند و در جنگها كنار آن حضرت بودند و در روايات هم تمجيد شدهاند از طرف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، چه اتفاقي افتاد كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، حكومت را موروثي قلمداد كردند و ارث رسيده از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و مختص خود دانستند و اين حكومت و امامت را از حضرت علي (عليه السلام) سلب كردند؟ دلايلي كه جناب دكتر حسيني ميآورند، آيا اينها فقط در كتابهاي شيعه آمده است يا از كتابهاي أهل سنت هم نقل ميكنند؟ جواب 3 : 1. در نرم افزار شميم گل نرگس كه توسط مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ساخته شده است، حدود 255 آيه از آيات قرآن كه تفسير و تأويل به حضرت مهدي (عليه السلام) شده است، با سند و ترجمه آورده شده است. اين آقايان كه ميگويند اين آيه: إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ سوره توبه / آيه 40 درباره أبو بكر است، از كجا آوردهاند كه اين آيه درباره أبو بكر است؟ آيا غير از اين است كه از طريق سنت فهميدهاند كه درباره أبو بكر است؟ قرآن هم درباره سنت ميفرمايد: وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا سوره حشر / آيه 7 به همان دليلي كه آيه غار درباره أبو بكر است و به همان دليلي كه آيه إفك درباره عايشه است، آياتي مانند آيات زير هم درباره حضرت مهدي (عليه السلام) است: وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ سوره أنبياء / آيه 105 وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ سوره قصص / آيه 5 هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ سوره صف / آيه 9 ما به كمك روايات و أحاديث، حدود 255 آيه را ذكر كردهايم و خيلي بيش از اينهاست. حتي اگر بخواهيم آياتي كه در منابع شيعه و سني درباره حضرت مهدي (عليه السلام) آمده، بيش از هزار مورد است. قرار نيست كه تمام مسائل به صراحت در قرآن ذكر شده باشد. اگر قرار بر اين باشد، اين آقايان به ما بگويند كه در كجاي قرآن آمده است كه نماز صبح دو ركعت است و نماز، ركوع و سجده دارد؟ 2. ما اين را به صورت مفصل قبلاً مطرح كردهايم. اگر بخواهيم اين موضوع را مفصل بحث كنيم، بايد چند جلسه وقت بگذاريم. ولي آنچه كه خيلي مهم است و خود أمير المؤمنين (عليه السلام) هم به صراحت اين قضيه را مطرح كرده است در خطبه 162 نهج البلاغه، يك نفر از قبيله بني أسد از ايشان سؤال ميكند: با اينكه شما خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودي، چرا شما را كنار گذاشتند؟ حضرت فرمود: أما الإستبداد علينا بهذا المقام و نحن الأعلون نسبا و الأشدون برسول الله صلي الله عليه و آله نوطا، فإنها كانت أثرة شحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين. آن ظلم و خودكامگي كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد، در حاليكه ما نسب برتر بوديم و پيوند خويشاوندي ما با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) استوارتر بود، جز خودخواهي و انحصارطلبي چيز ديگري نبود و گروهي بخيلانه به كرسي خلافت چسبيدند و گروهي سخاوتمندانه از آن دست كشيدند. سپس آن حضرت، شعري را به طعنه خواندند: و دع عنك نهبا صيح في حجراته و لكن حديثا ما حديث الرواحل واگذار داستان تاراج آن غارتگران را و به يادآور داستان شگفت دزديدن اسب سواري را. أمير المؤمنين (عليه السلام) در تمام جنگها و غزوات، بزرگشمشيرزن لشكر اسلام بود و غالب سران قريش هم به دست أمير المؤمنين (عليه السلام) به هلاكت رسيدند و باعث شد كه مردم أمير المؤمنين (عليه السلام) را به عنوان خليفه نپذيرند. در آن 5 سالي هم كه خود مردم آمدند و با إصرار، علي بن أبي طالب (عليه السلام) را آوردند، ديديم كه چه فتنهها و جنگها و خونريزيها به پا شد و عاقبت هم همين صحابه آنقدر عليه أمير المؤمنين (عليه السلام) تبليغ كردند كه وقتي در مسجد كشته شد، مردم گفتند كه «حضرت علي (عليه السلام) كه نماز نميخواند، براي چه به مسجد رفته بود؟». همين صحابه بودند با أمير المؤمنين (عليه السلام) جنگيدند، نه مسيحيان و يهوديان و زرتشتيان و منافقين. همين طلحه و زبير و عايشه و معاويه بودند كه با أمير المؤمنين (عليه السلام) جنگيدند و صحابه بودند. اين بود برخورد صحابه و مردم نسبت به أمير المؤمنين (عليه السلام). * * * * * * * سؤال 4 : مقداري گلايه از جناب أللهياري از شبكه اهل بيت داريم و متأسفانه ايشان اجازه نميدهد كسي روي خط برود و درباره بعضي مسائل دفاع كند. اگر كسي روي خط بيايد بگويد شما ابوذر زمان هستي و مالك اشتر زمان هستي، اجازه دارد هر أراجيفي را عليه نظام جمهوري اسلامي ايران بگويد. اما اگر كسي بخواهد دفاع كند و جواب بدهد، ايشان متأسفانه ادعا ميكند كه اين آقايان از دجّاليه هستند و تلفن را قطع ميكند. ايشان چند بار در شبكه خودشان گفتهاند: من در مقابل امام زمان (عليه السلام) مسئول هستم كه آبروي حكومت جمهوري اسلامي را ببرم و آبروي انقلاب اسلامي را ببرم. من خدمت ايشان زنگ زدم و گفتم: حكومت جمهوري اسلامي سالهاست كه الحمدلله برپاست و انقلاب اسلامي هم سالها از آن ميگذرد. چطور شد كه تا وقتي دفتر شما را در قم نبسته بودند، چنين احساس مسئوليتي نميكرديد و از زماني كه اين درآمد سرشاري كه از طرف مردم ايران به جيبهاي فراخ جنابعالي سرازير ميشد، اينگونه احساس نكرديد؟ ايشان جوابي ندادند و طفره رفتند و الآن هم متأسفانه اصطلاحات زشتي را در مورد كسي كه بخواهد دفاع بكند، به كار ميبرد و معروفترين اين اصطلاحات، دجّاليه است. آقاي أللهياري ميگويد: من فقط به علماء طراز اول ايران اجازه ميدهم با من صحبت كنند. مرا به ياد آن ضرب المثل انداختند كه: «يك نفر را به دِه راه نميدادند، سراغ خانه كدخدا را ميگرفت». علماء بزرگوار اسلام، وقت و شأنشان أجلّ از اين است كه وقت خود را صرف شما بكنند. مقداري بيشتر فكر كنيد و صحبت بكنيد. ايشان شبهاتي مطرح كردند كه من آنها را ميگويم. ايشان ادعا ميكنند كه: من به هيچيك از مراجع كاري ندارم و خودم مجتهد هستم. آيا از ميان مراجع عظام تقليد، كسي مجتهد بودن ايشان را تائيد كرده است يا ايشان غوره نشده، مويز شدهاند؟ فلسفه انتظار از ديدگاه علماء شيعه چيست؟ يكي از آقايان سؤال كرد كه آيا ما نبايد كاري كنيم؟ پس وظيفه شيعه در زمان غيبت چيست؟ ايشان در جواب، با صراحت و تأكيد گفت: وظيفه شيعه اين است كه در زمان انتظار، در اتاق خودش بنشيند و فقط انتظار بكشد؛ البته اگر مسائل ديني را هم ياد بگيرد، خوب است. آيا فلسفه انتظار، از نظر علماء بزرگوار شيعه همين است كه ايشان ميگويند؟ يا اينكه اين از كجفهميهاي ايشان است؟ ايشان ادعا ميكند: از زمان امام حسن عسكري (عليه السلام)، بزرگترين فاجعهاي كه جهان شيعه به خود ديده، انقلاب اسلامي ايران بوده است كه موجب سرشكستگي شيعيان در جهان شده است. آيا اين موجب سرشكستگي شيعه است؟ پس افتخار شيعه چيست؟ شايد اين است كه در عصر ما يك علامه عجيب و غريبي از آسمان به زمين آمده است به نام أللهياري كه شيخ طوسي (ره) و شيخ مفيد (ره) بايد بيايند جلوي پاي ايشان زانو بزنند و درس بياموزند! جواب 4 : اگر ايشان اجتهاد داشتند، بايد اعلام ميكردند. ايشان خود را به خيلي از مراجع عظام تقليد ميچسبانْد و بعد از اينكه همه مراجع عظام تقليد ايشان را ردّ كردند و گفتند مورد تائيد ما نيست، ايشان امروز ميگويد «من با هيچيك از مراجع عظام تقليد ارتباطي ندارم». حتي از بعضي از بيوت مراجع عظام تقليد، قبضهاي جعلي 100 هزار دلاري درست كرده و به خيلي از افراد داده است. الآن هم خيلي از افراد زنگ ميزنند و اظهار گلايه و ناراحتي ميكنند. ايشان كه ميگويد نبايد در برابر حكومتها قيام و شورش كرد، اين در حقيقت «اسلام علوي» نيست و همان اسلامي است كه خودش ميگويد «اسلام عمري». «اسلام علوي» كه در خطبه شقشقيه است، ميفرمايد: أما و الذي فلق الحبة و برأ النسمة! لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما أخذ الله علي العلماء أن لا يقاروا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم، لألقيت حبلها علي غاربها و لسقيت آخرها بكأس أولها و لألفيتم دنياكم هذه أزهد عندي من عفطة عنز. سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و جان را آفريد! اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود و ياران نيز حجّت را بر من تمام نميكردند و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكمبارگي ستمگران و گرسنگي مظلومان سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته و رهايش ميساختم و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب ميكردم؛ آنگاه ميديديد كه دنياي شما نزد من از آب بيني بزغالهاي بيارزشتر است. «اسلام علوي» اين است. اسلامي كه ايشان هميشه نسبت به آقايان أهل سنت ميگويد «اسلام عمري»، آنچه از عمر نقل كردهاند اين است كه در السنن الكبري البيهقي، جلد 8، صفحه 159 از عمر نقل ميكنند: فأطع الامام و إن كان عبدا حبشيا، إن ضربك فاصبر و إن أمرك بأمر فاصبر و إن حرمك فاصبر و إن ظلمك فاصبر و إن امرك بأمر ينقص دينك، فقل سمع و طاعة. از خليفه و حاكم اطاعت كن، اگر چه يك عبد حبشي باشد؛ اگر تو را زد، صبر كن و اگر به تو دستور داد، صبر كن و اگر تو را از حقوقت محروم كرد، صبر كن و اگر به تو ظلم كرد، صبر كن و اگر به تو دستور ضد ديني داد، بگو چشم و اطاعت كن. المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 7، ص 737 اين اسلامي كه ايشان از آن دَم ميزند، «اسلام علوي» نيست و «اسلام عمري» است كه ايشان از اين اسلام بدگويي ميكند و خودش عملاً اسلام عمر بن خطاب را ترويج ميدهد. اسلامي كه أمير المؤمنين (عليه السلام) ترويج ميدهد، اين است: و كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا. دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد. نهج البلاغه، نامه 47 اين اسلام، غير از آن اسلامي است كه اين آقا ميگويد. «اسلام حسيني» هم ميفرمايد: و إني لا أرى الموت إلا سعادة و الحياة مع الظالمين إلا برما. من مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمكاران را جز ملالت نمىبينم. تاريخ الإسلام للذهبي، ج 5، ص 12 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 14، ص 218 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 3، ص 115 اللهوف في قتلى الطفوف للسيد إبن طاووس، ص 48 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 44، ص 192 يك نفر زنگ زده بود و ميگفت: امام حسين (عليه السلام) قيام نكرده بود و مخير بود كه برود به كوفه شهيد شود و يا برود ترور شود. اين بيديني و لا مذهبي به جايي رسيده است كه نسبت به امام حسين (عليه السلام) اينچنين سخن ميگويند! اين عين عبارت امام حسين (عليه السلام) است كه ميفرمايد: و أني لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و إنما خرجت لطلب الاصلاح في أمة جدي صلى الله عليه و آله، أريد أن آمر بالمعروف و أنهى عن المنكر و أسير بسيرة جدي و أبي علي إبن أبي طالب عليه السلام. من براى سركشى و عداوت و فساد كردن و ظلم نمودن از مدينه خارج نشدم، بلكه به منظور اصلاح در ميان امت جدم خارج شدم. من در نظر دارم امر به معروف و نهى از منكر نمايم. من ميخواهم مطابق سيره جدم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و پدرم على إبن إبى طالب (عليه السلام) رفتار نمايم. بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 44، ص 329 همچنين در جاي ديگر ميفرمايد: و علي الإسلام السلام اذ قد بليت الأمة براع مثل يزيد. بايد فاتحه اسلام خوانده شود آن روزي كه مردم ببينند يك رهبري مثل يزيد بر سر قدرت است. بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 44، ص 326 ـ مثير الأحزان لإبن نما الحلي، ص 15 اين مطلبي است كه خود امام حسين (عليه السلام) فرموده است. إن شاء الله در رابطه با حكومت اسلامي در زمان غيبت حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) كه ايشان اينهمه سر و صدا كرده است، صحبت خواهيم كرد. بدبختي ما اين است كه بايد به شبهه وهابيت پاسخ بدهيم و به شبهه يكسري أهل سنت افراطي هم جواب بدهيم و به شبهات مسيحيت هم بايد جواب بدهيم و به شبهه يكدسته از شيعياني كه چوب حرّاج به تُراث شيعه ميزنند هم بايد جواب بدهيم. إن شاء الله درآينده در رابطه با رواياتي كه در مشروعيت حكومت در زمان غيبت و قيام در برابر حاكمان جور است، مفصل صحبت خواهيم كرد. مرحوم صاحب جواهر (ره) اين تعبير را دارد: كساني كه زير بار حكومت فقيه عادل نميروند: ما ذاق من طعم الفقه شيئا و لا فهم من لحن قولهم و رموزهم أمرا و لا تأمل المراد من قولهم إني جعلته عليكم حاكما و قاضيا و حجة و خليفة و نحو ذلك مما يظهر منه إرادة نظم زمان الغيبة لشيعتهم في كثير من الأمور الراجعة إليهم. اينها مزه فقاهت را نچشيدهاند و سخنان و رموز أهل بيت را نفهميدهاند و ... . جواهر الكلام للشيخ الجواهري، ج 21، ص 397 اينها شعورشان به آنجا نميرسد كه بخواهند تعقل كنند. اين تعبير صاحب جواهر (ره) است كه تمام حوزههاي فقهي ما بر محور كتابش دور ميزند. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: علي جمالي -
تاريخ: 14 فروردين 91 - 11:34:40
بسمه تعالي سلام عليكم: احتراما به استحضار مي رساند مطالعه گرديد بهره هاي وافر بردم اميد است همواره در مسيرترويج اسلام ناب محمدي موفق ومويد باشيد والسلام علي عبادالله الصالحين . علي جمالي بختياري |
2 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 29 فروردين 91 - 20:58:21
سلام عليکم خدمت استاد عزيزمون حاج آقا قزويني وهمه شما دستاندر کاران محترم اجرتون با صديقه طاهره سلام الله عليها |
3 |
نام و نام خانوادگي: احمد نقي زاده -
تاريخ: 07 ارديبهشت 91 - 11:39:42
با سلام / سالهاست در شهرمان اروميه مشغول تدريس نهج البلاغه و شناخت فتنه هاي صدر اسلام براي جوانان و علاقمندان شيعه و سني اين شهر هستم در اين چند سال اخير از مطالب و فايل هاي صوتي حضرت آيت الله حسيني قزويني حفظه الله بسيار استفاده کرده ايم بطوريکه هم اينک نقداً چهار نفر از خواهران و برادران اهل سنت اروميه به برکت اين جلسات که در مهديه اروميه برگزار مي شود ، به مذهب حقه تشيع مشرف شده اند . برهمين اساس چند تقاضا از حضور شما و استاد محترم دارم که درصورت امکان دريغ نفرماييد : اول اينکه به واسطه سابقه مجري گري و روزنامه نگاري و مطالعات کم و بيشي که در حوزه تاريخ اسلام دارم ، بصورت افتخاري تقاضاي همکاري با اين موسسه و شبکه سلام وولايت در هرزمينه اي که لازم باشد دارم ، دوم با توجه به اينکه ماهواره نداريم و دانلود مطالب و سخنراني ها نيز با سرعت پايين مشکل است ترتيبي اتخاذ فرماييد تا محصولات و مباحث بصورتي راحت تر در اختيارمان قرار گيرد تا در بين علاقمندان در اروميه توزيع نماييم و سوم اينکه در صورت امکان از استاد قزويني دعوت کنيم جلسه اي در اروميه شرکت فرموده و با شاگردان و علاقمندان خود در اروميه ديداري داشته باشند حاضر به هرگونه هماهنگي و تدارک امکانات سفر هستيم و بدان افتخار مي کنيم ناگفته پيداست که اهل سنت اروميه بشدت در معرض تبليغات وهابيت و شيعيان هم درمعرض هجمه هاي وهابيت قرار دارند . با تشکر جواب نظر: باسلام دوست گرامي باتشكر از اقدامات و تلاشهاي شما انشاءالله موفق و مؤيد باشيد در خواستهاي شما به مسئولين مربوطه اطلاع داده خواهد شد.و به ايميلتان جواب خواهيم داد. گروه پاسخ به شبهات |