* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 05 خرداد 1390 | تعداد بازديد: 2819 | |
شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 08 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 08 شبكه جهاني ولايت : 05 / 03 / 1390 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني گرچه ايام شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) منقضي شده است، ولي سؤالات ما در اين رابطه بسيار زياد است و به دليل اهميت اين مسئله، سؤالات ما در رابطه با حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است. يكي از اساسيترين سؤالات و اشكالاتي كه أهل سنت و وهابيت نسبت به قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دارند اين است كه ميگويند شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) زير سؤال بردن خليفه اول و خليفه دوم است و اين اهانت است به اينها و يك لكّه ننگي است بر دامن اينها و نبايد قائل به شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود و اين توهين به مقدسات أهل سنت است. در اين مورد توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني همانطور كه اشاره كرديد، يكي از اساسيترين اشكالاتي كه عزيزان أهل سنت و وهابيت به شيعه دارند و ميخواهند شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را زير سؤال ببرند و يا افسانه تلقّي كنند اين است كه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و ضرب و شتم يگانه يادگار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را زير سؤال بردن قداست خليفه دوم ميدانند. امشب ميخواهم نكاتي را از منابع أهل سنت بيان كنم و اگر قداست جناب عمر زير سؤال ميرود، خود شما اين كار را كردهايد و علماء شما زير سؤال بردهاند و گناه شيعه نيست. آيا قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، زير سؤال بردن خليفه دوم است؟! نكته اول: هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) با سندهاي صحيح در منابع روائي شما آمده است، ما چه كار كنيم؟! شما بايد به ما جواب بدهيد كه اين روايات را چرا آوردهايد؟! خود آقاي ذهبي كه از استوانههاي علمي أهل سنت در تاريخ اسلام، جلد 3، صفحه 118 و آقاي طبراني در المعجم الكبير، جلد 1، صفحه 62 و آقاي طبري در تاريخش، جلد 2، صفحه 619 بنابر آنچه كه در نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) است، پشيماني آقاي خليفه اول را از صدور دستور حمله به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را آوردهاند؟! مگر أبو بكر نميگويد: من از چند كار پشيمانم و اي كاش انجام نداده بودم و يكي از آنها اين است كه اي كاش دستور حمله به خانه فاطمه را صادر نكرده بودم؛ حتي اگر خانه ايشان به عنوان يك سنگر جنگي بود. اين قضيه را شما نقل كردهايد. جناب آقاي ضياء الدين مقدسي حنبلي كه آقايان وهابيها ارادت ويژهاي به ايشان دارند، در كتاب الأحاديث المختارة، جلد 10، صفحه 88 و 90 ميگويد اين روايت صحيح است. جناب آقاي سيوطي در مسند فاطمة، صفحه 34 ميگويد اين روايت صحيح است. جناب آقاي حسن بن فرهان مالكي كه از علماء بزرگ عربستان سعودي است، در كتاب قرائة في كتب العقائد، صفحه 52 ميگويد اين روايات هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و پشيماني أبو بكر صحيح هستند. خود آقاي إبن تيميه حراني در منهاج السنة، جلد 4، صفحه 220 صراحت دارد كه اينها به زور وارد خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) شدند: إنه كبس البيت. جناب آقاي إبن أبي شيبة كه استاد بخاري است، در كتاب المصنف، جلد 8، صفحه 572 با سند صحيح و به صراحت ميگويد: «عمر، خانه فاطمه را تهديد به آتش زدن كرد». آقاي بلاذري در أنساب الأشراف، جلد 1، صفحه 586 با سند صحيح، قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و تهديد كردن ايشان را ميآورد که عمر ميگويد: «اگر شما بيرون نيايد براي بيعت، دستور ميدهم خانه را با تمام ساكنينش آتش بزنند». آقاي طبري، مورخ بزرگ شما در تاريخش، جلد 2، صفحه 443 با سند صحيح اين قضيه را نقل ميكند. اگر اين مطالب در كتابهاي شما با سندهاي صحيح آمده، چرا به ما اعتراض ميكنيد؟! چرا شيعه را زير سؤال قرار ميدهيد؟! چرا نسبت به علماء و مراجع شيعه در ماهوارههاي خود جسارت ميكنيد؟! چرا در خطبههاي نماز جمعه خود، مطالب نادرست و بياساس و بيپايه ميزنيد؟! نكته دوم: بر فرض كه اين روايات صحيح نيستند و صحت روايات را قبول نميكنيد، مگر شما نميگوييد: «در غير از احكام و اصول عقايد، ميشود به روايات ضعيف هم عمل كرد»؟ آقاي نووي (متوفاي 676 هجري) كه از استوانههاي علمي شماست، ميگويد: أن أهل العلم متفقون علي العمل بالضعيف في غير الأحكام و أصول العقائد علماء أهل سنت اتفاقنظر دارند بر اينكه در غير از احكام و اعتقادات، ميتوان به روايات ضعيف عمل كرد. المجموع لمحيي الدين النووي، ج 5، ص 59 اگر اين روايات ضعيف باشد، عقيده شما اين است كه ميتوان به روايات ضعيف در غير از احكام و عقايد عمل كرد. چطور شد كه وقتي شما ميخواهيد شيعه را زير سؤال ببريد، قضيه عبد الله بن سبأ را از يك كتاب تاريخي و از يك راوي به نام سيف بن عمر كه متهم به ضعف و بيديني و لا مذهبي و زندقه است مطرح ميكنيد و در اينجا هيچ إبائي از ضعف روايت نداريد و ضعف و جعلي بودن روايت در اينجا اشكالي ندارد؟!!! ولي وقتي شيعه قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را مطرح ميكند، سر و صدا به راه مياندازيد و فرياد ميزنيد و در ماهوارهها و سايتها و خطبههاي نماز جمعه عليه شيعه صحبت ميكنيد؟!!! نكته سوم: از همه اينها بالاتر، من امشب با توجه به بعضي از پيامكهايي كه در همين ايام فاطميه امسال آمد و در ماهوارهها هم هتاكيهايي نسبت به شيعه و مراجع شيعه كردند و إستهزاء و تمسخرهايي كه نسبت به عقايد شيعه شد، با كمال معذرت از عزيزان أهل سنت، ميخواهم مقداري پرده را بالا بزنم و با زبان ديگري با اين آقايان هتاكان سخن بگويم: بر فرض كه ما از قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بگذريم و از تهديد به آتش زدن خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) صرفنظر كنيم و شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را افسانه بدانيم، آيا قداست جناب خليفه دوم زير سؤال نميرود؟ گرچه اي كاش اين قضيه افسانه بود و حقيقت نداشت و به تعبير يكي از آقايان كه كتابي نوشت به نام «اي كاش شهادت مادرم زهراء افسانه بود!». غير از قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و شهادت ايشان، شما روايات متعددي با سندهاي معتبر و در كتابهاي قابل اعتماد خودتان نقل كردهايد مطالبي را كه خودتان قداست آقاي عمر را زير سؤال بردهايد!!! شما كه ميگوييد مگر امكان دارد جناب عمر نسبت به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) جسارت كند و او را مورد ضرب و شتم قرار بدهد و او را تهديد كند كه خانهاش را آتش بزند و زمينه شهادت او را فراهم كند، خودتان در اين مورد چه نقل كردهايد؟ مگر خود جناب خليفه دوم در جلوي چشم نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و در برابر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، وقتي زينب، دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته بود و زنان به خاطر اين مصيبت گريه ميكردند: فلما ماتت زينب إبنة رسول الله صلي الله عليه و سلم ... فبكت النساء، فجعل عمر يضربهن بسوطه، فأخذ رسول الله صلي الله عليه و سلم بيده و قال: مهلا يا عمر! ثم قال: أبكين ... . ... وقتي زنان گريه كردند، عمر هم آن زنان را با شلاق ميزد. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هم دست عمر را گرفت و فرمود: بس كن اي عمر! سپس رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به زنان دستور داد: گريه كنيد ... . مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 238 و 335 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 190 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 3، ص 17 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 3، ص 398 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 2، ص 251 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 8، ص 138 ـ نيل الأوطار للشوكاني، ج 4، ص 149 ـ الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1056 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 2، ص 290 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج 3، ص 128 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج 1، ص 103 ـ مسند أبي داود الطيالسي، ص 351 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج 4، ص 70 آيا اين كار، قداست عمر را زير سؤال نميبرد؟! ببينيد! عمر در جلوي چشم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را و كساني را كه بر مصيبت دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گريه ميكنند، كتك ميزند!!! آيا اين روايت قداست آقاي عمر را زير سؤال نميبرد؟!!! آيا با صرفنظر كردن شيعه از قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، مسئله تمام ميشود و قداست جناب خليفه دوم لطمهاي نميخورد؟! پس اين روايت چيست كه شما نقل كردهايد؟! اين موضوع چيست كه جلوي چشم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و كساني كه بر دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گريه ميكنند را كتك ميزند؟! شايد يكي از كساني كه بر زينب گريه ميكرد، خود حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود و قطعاً بيش از هر كسي، قلب پاك حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) براي وفات و رحلت خواهرش متأثر شده است. در اين مورد چه جوابي داريد؟! نكته چهارم: وقتي آقاي أبو بكر از دنيا رفت، أم المؤمنيني كه شما اينهمه براي او ارزش و احترام قائل هستيد: لما توفي أبو بكر أقامت عليه عائشة النوح، فبلغ عمر، فجاء فنهاهن عن النوح علي أبي بكر، فأبين أن ينتهين. وقتي أبو بكر از دنيا رفت، عايشه براي او مراسم عزاداري و نوحهسرائي تشكيل داد. وقتي عمر اين قضيه را شنيد، آنها را نهي كرد از گريه كردن بر أبو بكر. زنان هم به حرف عمر گوش ندادند و به گريه خود ادامه دادند. الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 3، ص 208 ـ تاريخ الطبري، ج 2، ص 614 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 5، ص 54 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 12، ص 259 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 15، ص 731 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج 2، ص 676 با اينكه عايشه مراسم نوحهسرائي را به راه انداخته بود، عمر جرأت نكرد عايشه را از منزل بيرون بياورد و او را بزند، بلكه خواهر عايشه را بيرون آورد و با شلاق او را زد. عايشه به هشام گفت: «تو حق ورود به خانه مرا نداري». عمر هم گفت: أدخل، فقد أذنت لك. به حرف عايشه گوش نكن و من به تو إذن وارد شدن ميدهم. اگر همچنين روايتي را شيعه نقل ميكرد، چه كار ميكرديد؟! عايشه ميگويد: «حق ورود به خانه مرا نداري» و قرآن هم ميفرمايد: «كسي حق ندارد بدون اجازه، وارد خانه ديگري بشود»: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّي تَسْتَأْنِسُوا سوره نور / آيه 27 ولي جناب خليفه، بعد از اينكه عايشه به هشام بن وليد ميگويد: «حق ورود به خانه مرا نداري»، به هشام بن وليد دستور ورود به خانه را ميدهد: فدخل هشام و أخرج أم فروة أخت أبي بكر إلي عمر فعلاها بالدرة، فضربها ضربات، فتفرق النوح حين سمعوا ذلك. هشام وارد خانه شد و خواهر أبو بكر را بيرون آورد و عمر هم چندين ضربه با شلاق بر او زد و ساير زنان هم از ترس فرار كردند. ما از شما سؤال ميكنيم: وقتي كه هشام بن وليد، خواهر أبو بكر را از منزل بيرون آورد، آيا از دست او گرفت و كشانكشان آورد؟ يا به او گفت بفرماييد بيرون تا جناب عمر شما را كتك بزند؟! نحوه بيرون آوردن خواهر أبو بكر توسط هشام بن وليد چگونه بود؟ آيا اينها را شما نقل نكردهايد؟ آيا اينها قداست آقاي عمر را زير سؤال نميبرد؟! نكته پنجم: در رابطه با قضيه خالد بن وليد كه شما از او به عنوان «سيف الإسلام» تعبير ميكنيد، آقاي عبد الرزاق صنعاني كه استاد بخاري است، نقل ميكند: لما مات خالد بن الوليد، إجتمع في بيت ميمونة نساء يبكين، فجاء عمر و معه إبن عباس و معه الدرة، فقال: يا أبا عبد الله! أدخل علي أم المؤمنين فأمرها فلتحتجب و أخرجهن علي، قال: فجعل يخرجهن عليه و هو يضربهن بالدرة، فسقط خمار إمرأة منهن، فقالوا: يا أمير المؤمنين! خمارها! فقال: دعوها و لا حرمة لها! بعد از اينكه خالد از دنيا رفت، زنان در خانه ميمونه، همسر رسول الله (صلي الله عليه و سلم) جمع شدند و شروع كردند به گريه كردن بر خالد و آقاي عمر بن خطاب هم شلاق بهدست، همراه إبن عباس آمد و گفت: اي أبا عبد الله! برو به ميمونه بگو حجابش را رعايت كند و ساير زنان را هم نزد من بياور. إبن عباس هم تكتك اين زنان را از خانه بيرون ميآورد و جناب عمر هم به آنها شلاق ميزد. روسري يكي از زنان افتاد و مردم گفتند: اي امير المومنين! روسرياش افتاد! عمر گفت: رهايش كنيد، زني كه براي خالد گريه كند، ارزش و احترامي ندارد. المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 3، ص 557، ح 6681 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 15، ص 730، ح 42905 اينها چيست؟! آيا اينها قداست جناب خليفه را زير سؤال نميبرد؟! اين روايت را علامه مجلسي (ره) و شيخ طوسي (ره) و شيخ كليني (ره) نقل نكردهاند، بلكه آقاي عبد الرزاق صنعاني در كتاب المصنف خود نقل ميكند و آقاي ابن معين هم در مورد عبد الرزاق صنعاني ميگويد: لو إرتد عبد الرزاق عن دينه ما تركنا حديثه. اگر عبد الرزاق از دين برگردد و مرتدّ شود، ما باز هم به حديثش عمل ميكنيم. الكامل لعبد الله بن عدي، ج 5، ص 311 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 36 ص 192 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 15، ص 265 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 9، ص 573 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 6، ص 281 آيا اينها قداست آقاي عمر را زير سؤال نميبرد؟! اگر شيعه از قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) صرفنظر كند، آيا قداست جناب عمر محفوظ است و هيچ اشكالي پيش نميآيد و آب از آب تكان نميخورد؟! يا نه، غير از شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، شما موارد متعدد ديگري با سندهاي معتبر و صحيح در معتبرترين كتابهاي خودتان نقل كردهايد؟! قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) اولين قضيه نيست و چندين مورد مشابه اين را شما نقل كردهايد. براي اينها چه جوابي داريد؟ شما إبتداء به اينها جواب بدهيد و بعد ما در رابطه با رواياتي كه در كتابهاي شما با سندهاي صحيح است، تجديدنظر ميكنيم و جواب ديگري ميدهيم. * * * * * * * آقاي محسني در روايات آمده است كه: عمر، شبانه وارد خانه ديگران ميشد و چه بسا افرادي را كتك ميزد. آيا در كتب أهل سنت هم اين روايات آمده است؟ استاد حسيني قزويني نكته زيبايي است و همين مسئله هم قداست عمر را بيش از آنچه كه من عرض كردم، زير سؤال ميبرد. خود عبد الرزاق صنعاني كه استاد بخاري است، در المصنف، جلد 3، صفحه 557، حديث 6682 نقل ميكند: أن عمر بن الخطاب سمع نواحة بالمدينة ليلا، فأتي عليها فدخل ففرق النساء، فأدرك النائحة فجعل يضربها بالدرة فوقع خمارها، فقالوا: شعرها يا أمير المؤمنين! فقال: أجل، فلا حرمة لها. عمر بن خطاب شبي در كوچههاي مدينه راه ميرفت و شنيد يك زني در خانهاش نوحهگري ميكند. رفت و وارد خانه شد و زنان را متفرق كرد و آن زني كه نوحهگري ميكرد را با شلاقش زد و روسري آن زن افتاد. به عمر گفتند: موهايش نمايان شده است يا امير المومنين! عمر گفت: بله، او ارزش و احترامي ندارد. كنز العمال للمتقي الهندي، ج 15، ص 730، ح 42906 اين چيست؟! آيا اين اهانت به يك زن مؤمنه نيست؟! ما در كجا داريم كه اگر كسي گناه كرد، حرمت ندارد؟! تمام فقهاء شيعه و سني نوشتهاند: اگر زني زنا كند و او را بخواهند سنگسارش كنند، كسي حق ندارد او را بيحجاب ببرد سنگسارش كند. حتي گفتهاند: اگر در هنگام سنگ زدن، بخشي از حجابش كنار برود، إبتداء بايد حجابش را درست كنند، سپس سنگسارش كنند. نوحهسرايي ـ نستجير بالله ـ از زناي محصنه كه بالاتر نيست! پس اين چيست كه شما نقل كردهايد؟! قرآن هم ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّي تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلي أَهْلِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُون / فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّي يُؤْذَنَ لَكُمْ وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكي لَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيم اي كساني كه ايمان آوردهايد! در خانههايي غير از خانه خود وارد نشويد مگر اينکه اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد، اين براي شما بهتر است، شايد متذكر شويد / و اگر كسي را در آن خانه نيافتيد، داخل آن نشويد تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شود بازگرديد، بازگرديد كه اين براي شما پاكيزهتر است و خداوند به آنچه انجام ميدهيد آگاه است. سوره نور / آيه 28ـ27 * * * * * * * آقاي محسني ما شنيدهايم كه: يك زن از ترس آقاي عمر سقط جنين كرده است يا يك زن هم از ترس جناب عمر، خودش را خيس كرده است. آيا اينها در كتب أهل سنت آمده است؟ استاد حسيني قزويني اينها مطالبي است كه بايد گفته شود. اين آقايان كه مقداري به شيعه اعتراض ميكنند و ميگويند قضيه حمله به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و شهادت آن حضرت، قداست آقاي خليفه زير سؤال ميرود، اين قضايا را خودشان نقل كردهاند. روايت اول: آقاي عبد الرزاق در المصنف، جلد 9، صفحه 458، حديث 18010 نقل ميكند: أرسل عمر بن الخطاب إلي امرأة مغيبة كان يدخل عليها، فأنكر ذلك، فأرسل إليها، فقيل لها: أجيبي عمر، ... قال: فبينا هي في الطريق فزعت، فضربها الطلق، فدخلت دارا فألقت ولدها، فصاح الصبي صيحتين [ثم مات]. جناب عمر، شخصي را فرستاد به دنبال يك زني تا نزد عمر بيايد و آن زن هم نيامد و عمر هم شخصي را فرستاد تا آن زن نزد عمر بيايد. ... راوي ميگويد: اين زن در وسط راه، از ترسش، درد زايمان گرفت و وارد يك خانهاي شد و فرزندش سقط شد. چون اين فرزند هم نارس بود، دو بار گريه كرد و داد زد و از دنيا رفت. كنز العمال للمتقي الهندي، ج 15، ص 84، ح 40201 ـ المحلي لإبن حزم، ج 11، ص 24، مسئله 2120 جالب اين است كه فقهاء أهل سنت به استناد همين روايت فتوا داده است. آقاي إبن قدامه مقدسي كه از فقهاء بنام حنبليهاست و آقايان وهابيها هم ارادت ويژهاي نسبت به ايشان دارند، كتاب مفصلي در فقه دارد به نام المغني كه مانند كتاب جواهر الكلام در نزد شيعه است و در آن كتاب ميگويد: إذا بعث السلطان إلي إمرأة ليحضرها فأسقطت جنينا ميتا ضمنه، لما روي أن عمر رضي الله عنه بعث إلي امرأة مغيبة كان يدخل عليها، فقالت: يا ويلها! ما لها و لعمر؟! فبينا هي في الطريق إذا فزعت فضربها الطلق، فألقت ولدا، فصاح الصبي صيحتين فمات. اگر حاكم اسلامي زني را احضار كند و آن زن هم از ترس، بچهاش را سقط كند، آن حاكم ضامن است. چون روايت شده است كه عمر، زني را احضار كرد ... . المغني لعبد الله بن قدامه، ج 9، ص 580 ـ المجموع لمحيي الدين النووي، ج 19، ص 12 ـ كشاف القناع للبهوتي، ج 6، ص 18 يعني به استناد همين روايت، آقايان فقهاء أهل سنت فتوا دادهاند كه هيچ اشكالي ندارد كه اگر يك حاكمي، زني را احضار كند و آن زن هم در وسط راه، سقط جنين كند. روايت دوم: آقاي عبد الرزاق صنعاني در روايت ديگري هم نقل ميكند از اعمش از ابراهيم و ميگويد: طاف عمر بن الخطاب في صفوف النساء، فوجد ريحا طيبة من رأس إمرأة، فقال: لو أعلم أيتكن هي لفعلت و لفعلت، لتطيب إحداكن لزوجها، فإذا خرجت لبست أطمار وليدتها، قال: فبلغني أن المرأة [التي ] كانت تطيبت بالت في ثيابها من الفرق. عمر بن خطاب در جمع و صف زنان حركت ميكرد تا اينكه بوي خوشي از يكي از اين زنان به مشامش رسيد و گفت: اگر بدانم كداميك از شما اين بوي خوش را استعمال كردهايد، چنين و چنان ميكنم. شما موظف هستيد فقط براي شوهر خود بوي خوش را استعمال كنيد ... ، راوي ميگويد: شنيدم آن زني كه بوي خوش استعمال كرده بود، از ترسش لباسش را خيس كرد. المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 4، ص 373، ح 8117 ببينيد! من از عزيزان أهل سنتي كه به شيعه اعتراض ميكنند و در سخنرانيها و خطبههاي نماز جمعه و ماهوارهها سر و صدا ميكنند، تقاضا دارم كه مقداري با انصاف حرف بزنند و وجدان خود را قاضي كنند و از اينهمه هتاكي عليه شيعه صرفنظر كنند؛ وگرنه مسئله خيلي از اينها خرابتر و عميقتر است و: مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز ورنه در مجلس رندان خبري نيست كه نيست ما امشب با توجه به خيلي از قضايا، مجبوريم كه مقداري با صراحت حرف بزنيم. آيا واقعاً بايد يك حاكم اسلامي اينچنين باشد؟! آيا اين روايت، قداست جناب خليفه دوم را زير سؤال نميبرد؟! اگر ما از قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) صرفنظر كنيم، آيا مسئله تمام است؟! اينها نمونههايي است كه ما عرض ميكنيم، وگرنه مطالب، خيلي عميقتر از اينهاست. * * * * * * * آقاي محسني نقل ميكنند كه: خليفه دوم به كنيزان اجازه نميداد كه حجاب داشته باشند. آيا اين قضيه نيز صحت دارد و در كتب أهل سنت آمده است؟ دليلش چه بود؟ استاد حسيني قزويني نكته اول: يكي از مواردي كه بايد به عنوان يك موضوع مطرح شود و بايد آقايان أهل سنت و وهابيت جواب بدهند و واقعاً هم با قداست آقاي عمر منافات دارد، همين مسئله است كه آقايان نقل ميكنند: كان عمر اذا رأي أمة متقنعة علاها بالدرة و قال: ألقي عنك الخمار يا دفار. عمر اگر كنيزي را ميديد كه روسري گذاشته است، او را با شلاق ميزد و ميگفت: حجابت را بردار اي بو گندو! [يعني كسي كه بوي گنديده ميدهد و ذليل است] المبسوط للسرخسي، ج 1 ص 212 و ج 10، ص 151 ـ حاشية رد المحتار لإبن عابدين، ج 6، ص 684 ـ نصب الراية للزيلعي، ج 6، ص 142 ـ الدراية في تخريج أحاديث الهداية لإبن حجر، ج 2، ص 230 ـ معاني القرآن للنحاس، ج 5، ص 378 ـ تفسير السمعاني، ج 4، ص 307 ـ الجامع لأحكام القرآن للقرطبي، ج 14، ص 244 ـ تفسير الثعالبي، ج 4، ص 359 ـ المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز لإبن عطية الأندلسي، ج 4، ص 399 جالب اين است كه اين را آقاي سرخسي كه از فقهاء بنام احناف است نقل ميكند و ميگويد: قال أنس رضي الله عنه: كن جواري عمر رضي الله عنه يخدمن الضيفان، كاشفات الرؤس، مضطربات البدن. أنس رضي الله عنه ميگويد: كنيزان آقاي عمر رضي الله عنه از ميهمانان پذيرايي ميكردند در حاليكه بدون حجاب بودند و بدنشان هم نمايان بود. المبسوط للسرخسي، ج 10، ص 151 من از بينندگان عزيز تقاضا دارم كه به اين عبارت دقت كنند و به كتابهاي لغت مانند مصباح المنير و لسان العرب و تاج العروس مراجعه كنند و ببينند معني كلمه «دفار» چيست؟! اين توهين به يك انسان است! كنيز بودن جرم و گناه نيست! خداوند او را آنطور آفريده و آنطور زندگي ميكند و شما هم حرّ هستيد و همه ما هم بنده خدا هستيم و چه بسا يك كنيز يا غلام، نزد خداوند از صدها نفر حرّ و آزاد بيشتر آبرو داشته باشد. حتي در روايات داريم: در زمان امام سجاد (عليه السلام) قحطي آمده بود و باران نميآمد و چندين بار آمدند دعا كردند و باران نيامد و بار ديگر آمدند براي آمدن باران دعا كردند و ديدند يك غلام سياهي دستش را به طرف آسمان گرفته و گريه ميكند و دعا ميكند و بلا فاصله باران آمد. راوي ميگويد: «من دنبال اين غلام رفتم تا اينكه ديدم وارد منزل امام سجاد (عليه السلام) شد و فرداي آن روز رفتم نزد امام سجاد (عليه السلام) و گفتم: ميخواهم يكي از غلامانت را بخرم». آن حضرت فرمود: «هر كدام را ميخواهي، بردار». ٱن حضرت تمام غلامانش را صدا كرد و اين شخص هم هنوز آن غلام مورد نظر را در اين جمع نديد و يكي يكي آنها را ردّ ميكرد. سؤال كرد: «آيا غلام ديگري هم داريد؟» حضرت فرمود: «بله، غلامي هست كه در طويله مشغول امور حيوانات است». آن غلام را آوردند و آن شخص ديد كه همان غلام است و گفت: «همين غلام را ميخواهم». چشمان غلام اشكآلود شد و به آن شخص گفت: «چرا ميخواهي مرا از مولا و آقايم امام سجاد (عليه السلام) جدا كني؟ من افتخار ميكنم كه در خانه امام سجاد (عليه السلام)، حتي در طويله ايشان خدمتگذاري كنم». آن شخص گفت: «من از تو چيزي ديدم كه شيفتهات شدهام». غلام گفت: «چه چيزي؟». آن شخص گفت: «احساس ميكنم كه باران امروز به بركت دعاي تو و رابطه تو با خدا نازل شده است». رنگ اين غلام متغير شد و گفت: «خدايا! يك رابطهاي ميان من و تو بود كه هيچكس خبر نداشت. الآن كه اين سرّ فاش شد، خدايا! مرگم را برسان!». در همانجا افتاد و از دنيا رفت. چه بسا يك غلام يا يك كنيز در نزد خداوند از صدها حرّ و آزاد آبروي بيشتري داشته باشد و قرآن هم ميفرمايد: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ سوره حجرات / آيه 13 ولي جناب عمر وقتي ميبيند كه يك كنيزي روسري گذاشته يا حجاب دارد، او را با شلاق ميزند و ميگويد: اي بو گندو! روسري و حجابت را بردار. آقاي سرخسي در المبسوط، جلد 9، صفحه 12 در رابطه با حديث أنس ميگويد: كن جواري عمر رضي الله عنه يخدمن الضيفان، كاشفات الرؤس، مضطربات الثدي. كنيزان آقاي عمر رضي الله عنه از ميهمانان پذيرايي ميكردند در حاليكه بدون حجاب بودند و پستانشان هم در حال حركت و پايين و بالا شدن بود. من از بينندگان عزيز عذر ميخواهم و اگر اين مطلب جسارت است، آقاي سرخسي، فقيه بزرگ حنفي جسارت كرده است و أنس خادم رسول الله (صلي الله عليه و آله) جسارت كرده است. آقاي ناصر الدين الباني كه از او به بخاري دوران تعبير ميكنند، ميگويد: ثبت «أن عمر قال لأمة رآها متقنعة: إكشفي رأسك و لا تشبهي بالحرائر و ضربها بالدرة» صحيح. أخرجه إبن أبي شيبة في المصنف. با سند صحيح ثابت شده است كه «عمر يك كنيزي را ديد كه حجاب دارد و به او گفت: حجابت را بردار و خود را شبيه زنان آزاده نكن و او را با شلاقش زد» و آقاي إبن أبي شيبه هم در المصنف خود آورده است. إرواء الغليل لمحمد ناصر الألباني، ج 6، ص 203، ح 1796 آقاي الباني باز هم از أنس نقل ميكند و ميگويد: كن إماء عمر رضي الله عنه يخدمننا كاشفات عن شعورهن، تضطرب ثديهن. كنيزان عمر رضي الله عنه خدمتگذار ما بودند در حاليكه بيحجاب بودند و پستانشان هم در حال حركت و پايين و بالا شدن بود. إرواء الغليل لمحمد ناصر الألباني، ج 6، ص 204 اگر اين كارها گناه است و با قداست آقاي عمر نميسازد، اين روايت را آقاي أنس بن مالك كه خادم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است نقل ميكند و آقاي سرخسي در المبسوط نقل ميكند و آقاي ناصر الدين الباني هم در إرواء القليل نقل ميكند و ميگويد: و إسناده جيد. سندش خوب است. نكته دوم: جالب اين است كه بعضيها دنبال اين هستند كه براي اين عمل عمر، آيهاي را تأويل كنند و اين آيه را ميخوانند: وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَني إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَني أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلي عَوْراتِ النِّساءِ و زينت خود را آشكار نسازند مگر براي شوهرانشان يا پدرانشان يا پدر شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران همسرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان هم كيششان يا بردگانشان (كنيزانشان) يا افراد سفيه كه تمايلي به زن ندارند يا كودكاني كه از امور جنسي مربوط به زنان آگاه نيستند. سوره نور / آيه 31 اينها ميگويند اين جمله «إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ»، فقط شامل زنان آزاده ميشود و شامل كنيزان نميشود. در اين زمينه، خيلي از مفسرين أهل سنت هم سخنراني كردهاند و مطالبي آوردهاند و روايات جعلي كه در زمان بني أميه در دفاع از آقاي خليفه دوم ساخته شده است را نقل كردهاند. آقاي إبن حزم آندلسي كه از فقهاء بنام أهل سنت است، ميگويد: فان قيل: «إن قول الله تعالي: «وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ» الآية يدل علي أنه تعالي أراد الحرائر»، فقلنا: هذا هو الكذب بلا شك، لان البعل في لغة العرب السيد و الزوج و أيضا فالأمة قد تتزوج. بعضيها گفتهاند: اين آيه شامل زنان آزاده ميشود و شامل كنيزان نميشود. ما هم ميگوييم: اين قطعاً دروغ است بدون شك؛ چون كلمه «بعل»، هم شامل مولا است و هم شامل همسر. المحلي لإبن حزم الآندلسي، ج 3، ص 218 يعني اين آيه «وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ»، هم شامل زنان براي همسرانشان و هم شامل كنيزان براي آقا و مولايشان ميشود. در ادامه هم ميگويد: و قد ذهب بعض من وهل في قول الله تعالي: «يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْن» إلي أنه إنما أمر الله تعالي بذلك، لأن الفساق كانوا يتعرضون للنساء للفسق، فأمر الحرائر بأن يلبسن الجلابيب ليعرف الفساق أنهن حرائر فلا يتعرضوهن. بعضي از كساني كه دچار اضطراب شدهاند و حرف بياساس زدهاند، گفتهاند كه اين آيه: «يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْن»، شامل كنيزان نميشود. زيرا كساني كه فاسق بودند، متعرض زنان ميشدند و اين آيه آمد تا زنان آزاده حجاب داشته باشند تا فاسقين بشناسند كساني كه حجاب دارند، زنان آزاده هستند تا متعرض آنها نشوند و شامل كنيزان نميشود. المحلي لإبن حزم الآندلسي، ج 3، ص 218 سپس ميگويد: و نحن نبرأ من هذا التفسير الفاسد الذي هو إما زلة عالم و وهلة فاضل عاقل أو افتراء كاذب فاسق، لأن فيه إن الله تعالي أطلق الفساق علي أعراض إماء المسلمين و هذه مصيبة الأبد و ما إختلف إثنان من أهل الإسلام في أن تحريم الزنا بالحرة كتحريمه بالأمة و أن الحد علي الزاني بالحرة كالحد علي الزاني بالأمة و لا فرق. ما از كساني همچنين تفسير فاسدي كردند، بيزار هستيم و تبرّي ميجوييم. اين عقيده، يا به خاطر لغزش يك عالم بوده و يا يك ظن و خيال يك فاضل عاقل بوده يا إفتراء يك دروغگو و فاسق است. زيرا اگر بگوييم آيه حجاب شامل كنيزان نميشود، نتيجهاش اين است كه خداوند فاسقين را آزاد گذاشته است تا متعرض كنيزان مسلمان شود و اين عقيده، مصيبت ابدي است و حتي دو نفر مسلمان هم با هم اختلاف ندارند كه حرمت زناي زن آزاده، مانند حرمت زناي كنيز است و حدّ بر زاني با زن آزاده همانند حدّ بر زاني با كنيز است و هيچ فرقي در اين ميان نيست. المحلي لإبن حزم الآندلسي، ج 3، ص 219 * * * * * * * آقاي محسني يك كليپ را پخش ميكنيم و به بررسي آن ميپردازيم: پخش كليپ 01 آن علياي كه ما ميشناسيم، اگر واقعاً چنين قضيهاي صورت ميگرفت، چگونه آن علي ميآيد دختر همان فاطمه را برميدارد به حضرت عمر، به قاتل زنش ميدهد؟! كدام عقل ميتواند اين را قبول بكند كه دختر همان زن را بردارد به قاتل زنش بدهد؟! قضيهاي كه خودش مشخص است، آن باغي كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در ميان مساكين، آن را تقسيم كرد تا زمان حياتشان، وقتي كه پيامبر خدا وفات كرد، اتفاقاً آمدند، عباس و علي آمد، فاطمه آمد پيش أبو بكر كه: اي خليفه مسلمين! چرا باغ فدك كه مال رسول الله بود، به ما نميدهي؟ گفت: يا فاطمه! من قربان أهل بيت رسول الله ميشوم. چگونه من بيايم مال شما را بگيرم؟ نخير، من خودم از اين مال استفاده نميكنم. ولي به خدا قسم! آن جايي كه رسول الله مصرف كردهاند، من همانجا مصرف خواهم كرد. حتي فاطمه قسمش داد: تو را به خدا! همانطور كه رسول الله استفاده كرد، استفاده ميكني؟ گفت: به خدا قسم! تا زماني كه زنده باشم، اين باغ در ميان مسلمانان تقسيم خواهد شد و شما أهل بيت هم از اين باغ استفاده خواهيد كرد. عمر همين كار را كرد، عثمان همين كار را كرد. اگر عمر و أبو بكر اين را غصب كرده بود، چرا زماني كه حضرت علي خودش خليفه شد، اين باغ را براي خودش برنداشت؟ بله؟ اين باغ فدك، چرا به حسن و حسين نداد؟ اينها فرزندانش بودند، ميراث خوران فاطمه بودند. در حاليكه همه روي قضيه اعتقاد نظر دارد كه زماني كه حضرت علي هم به خليفه رسيد، اين باغ را همانطوري كه حضرت أبو بكر در مصارف مسلمين قرار داده بود، به همان رويه استفاده شد. بنا بر اين 6 دليل، سروران عزيز! ما قضيه شهادت حضرت فاطمه را قضيه كذب ميدانيم و به نظر من هم نقل چنين رواياتي را در چنين برهه از زمان، به نظر بنده، فقط آب به آسياب دشمن ريختن است. [پايان كليپ] آقاي محسني اين كليپ سؤالات زيادي دارد و من فقط يك سؤال را مطرح ميكنم و باقي آنها بماند براي جلسات بعدي. اين آقا ميگويد: ما قضيه شهادت حضرت فاطمه را قضيه كذب ميدانيم. من خودم از اين مال استفاده نميكنم. ولي به خدا قسم! آن جايي كه رسول الله مصرف كردهاند، من همانجا مصرف خواهم كرد. آيا فدك ملك شخصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بوده است يا خير؟ استاد حسيني قزويني البته ايشان مطالب خيلي زيادي مطرح كرد، همانطور كه حضرتعالي اشاره كرديد. قضيه ازدواج أم كلثوم را مطرح كرد كه ما قبلاً جواب داديم و اينكه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) نزد أبو بكر آمد و فدك را خواست و أبو بكر هم گفت: من قربان أهل بيت رسول الله ميشوم. اينها همهاش حرفهاي بياساس است! شما اگر حرفي ميزنيد، يك روايت يا سند بگوييد. شما كه همينطوري پشت تريبون مينشينيد و صحبت ميكنيد و افراد را تحريك ميكنيد، درست نيست. اينكه گفت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فرموده است: تو را به خدا! همانطور كه رسول الله استفاده كرد، استفاده ميكني؟ اينها إفتراء و توهين به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است و دروغ است! چرا اين دروغهاي شاخدار را ميگوييد؟! عجيب است كه هر روز اين دروغهاي شاخدار را در بعضي از ماهوارههاي وهابيها مرتب پخش ميكنند! اينها آبرو و حيثيت خود را ميبرند. اينكه گفت: چرا زماني كه حضرت علي خودش خليفه شد، اين باغ را براي خودش برنداشت؟ مرحوم شهيد صدر (ره) ميفرمايد كه «فدك را براي خودش برداشت» و ما هم ميگوييم برگرداند. شما كه ميگوييد برنگرداند، به چه دليل برنگرداند؟ اگر بنا است كه ادعا شود، ما هم ميگوييم أمير المؤمنين (عليه السلام) اين را برگرداند و با توجه به بعضي از قضايا، آشكار نكردند و در تاريخ مطرح نشده است. مرحوم شهيد صدر (ره) و خيلي از بزرگان معتقدند كه أمير المؤمنين (عليه السلام) اين فدك را به فرزندان حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) برگرداند و با اجازه و رضايت آنها هم درآمدش را براي مساكين و فقراء مدينه مصرف كرده است. مضافاً كه أمير المؤمنين (عليه السلام) به تعبير يكي از آقايان و فقهاء: «در آن 5 سال فرصت ندادند به ايشان که كار بكند و خيلي از مسائل را آشكار بكند و مشغول جنگ و كشت و كشتار بود». إبتداء قضيه جنگ جمل را پيش آوردند و بعد هم حدود 2 سال جنگ صفين را پيش آوردند و بعد هم جنگ خوارج نهروان را پيش آوردند و بعد هم كارشكنيهاي خود را بروز دادند. مگر أمير المؤمنين (عليه السلام) فرصت كرد به مسائل ديگر برسد؟! خود أمير المؤمنين (عليه السلام) در نامهاي كه به عثمان بن حنيف مينويسد، ميفرمايد: بلي كانت في أيدينا فدك من كل ما أظلته السماء، فشحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين آري، از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، فدك در دست ما بود كه مردمي بر آن بخل ورزيده و از ما گرفتند و مردمي ديگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و از ما حمايت نكردند. نهج البلاغه، نامه 45 اما در رابطه با اينكه آيا فدك، ملك شخصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بوده است يا مربوط به بيت المال بوده است؟ اين يك نكته ظريفي است و آقايان بايد به تفاسير أهل سنت مراجعه كنند در ذيل آيه 6 سوره حشر كه ميفرمايد: وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلي رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ آنچه را خدا به رسولش از آنها (از يهود) بازگرداند چيزي است كه شما براي به دست آوردن آن (زحمتي نكشيديد)، نه اسبي تاختيد و نه شتري؛ ولي خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط ميسازد و خدا بر هر چيز قادر است. يعني اگر در يك مسئلهاي، بدون هيچ جنگ و حملهاي، افرادي بيايند با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مصالحه كنند و اموالي را در اختيار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) قرار بدهند، طبق اين آيه، اين اموال، ملك شخصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و ارتباطي با بيت المال مسلمين هم ندارد. خود جناب فخر رازي كه از مفسران بنام أهل سنت است، در تفسير كبير، جلد 29، صفحه 284 در رابطه با اين آيه ميگويد: اين آيه در رابطه با فدك نازل شده است و: و ذلك لأن أهل فدك انجلوا عنه، فصارت تلك القري و الأموال في يد الرسول عليه السلام من غير حرب. قبيله بني نضير كه أهل فدك بودند، از آنجا كوچ كردند و اين ملك و اموال در اختيار رسول الله (صلي الله عليه و سلم) قرار گرفت آن بدون آنكه جنگي صورت بگيرد. آقاي ياقوت حَمَوي هم در كتاب معجم البلدان، جلد 4، صفحه 238 صراحت دارد كه در قضيه فتح خيبر، أهل فدك آمدند با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مصالحه كردند كه اين فدك ملك شماست و در اختيار ما به صورت مزارعه باشد و ما در آنجا كار ميكنيم و نصف درآمدش براي ما و نصف درآمدش براي شما باشد: فكانت خالصة لرسول الله (صلي الله عليه و سلم). فدك، ملك خالص رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بود. سپس ميگويد: و هي التي قالت فاطمة رضي الله عنها: إن رسول الله صلي الله عليه و سلم نحلنيها. همين ملك بود كه فاطمه رضي الله عنها ادعا كرد كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) آن ملك را به او بخشيده است. فقال أبو بكر رضي الله عنه: «أريد لذلك شهودا» و لها قصة. أبو بكر هم گفت: «بايد شاهد بياوري كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) اين ملك را به تو بخشيده است» و اين داستاني دارد. اين هم يك دنيايي دارد كه إن شاء الله در جلسات بعد مفصل بحث خواهيم كرد. أبو بكر گفت: اگر رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فدك را به تو بخشيده است، بايد شاهد بياوري. خيلي عجيب است! فاطمهاي كه قرآن شهادت به طهارتش داده: إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا سوره احزاب / آيه 33 و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم او را: سيدة نساء العالمين. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 156 سيدة نساء أهل الجنة. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 4، ص 183 خوانده است، در نزد أبو بكر متهم به كذب است و بايد برود شاهد بياورد!!! حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هم حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان شاهد آورد و أبو بكر گفت: چون او شوهر تو است و شهادتش قبول نيست. حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) أم ايمن را به عنوان شاهد آورد و أبو بكر گفت: او زن است و شهادتش قبول نيست. امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را به عنوان شاهد آورد و أبو بكر گفت: اين دو هم فرزندان تو هستند و شهادتشان قبول نيست. ببينيد!!! إن شاء الله در اين رابطه در جلسات بعد اگر قرار شد وارد قضيه فدك شويم، مفصل با بينندگان عزيز صحبت خواهيم كرد. جالب اين است كه آقاي حموي در ادامه ميگويد: ثم أدي اجتهاد عمر ابن الخطاب بعده لما ولي الخلافة و فتحت الفتوح و اتسعت علي المسلمين أن يردها إلي ورثة رسول الله صلي الله عليه و سلم. سپس اجتهاد عمر بن خطاب اين شد كه در زمان خلافتش، اين فدك را به ورثه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) برگرداند. معجم البلدان للحموي، ج 4، ص 238 ـ مراصد الإطلاع، ج 3، ص 1020 همچنين آقاي قاسم إبن سلّام در كتاب الأموال، جلد 1، صفحه 14 صراحت دارد كه فدك ملك شخصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بوده است و همچنين آقاي إبن هشام در السيرة النبوية ميگويد: و كانت فدك خالصة لرسول الله (صلي الله عليه و سلم)، لأنهم لم يجلبوا عليها بخيل و لا ركاب. فدك به صورت خالص، مخصوص رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بود، چون هيچ جنگي براي آن صورت نگرفته بود. السيرة النبوية لإبن هشام الحميري، ج 3، ص 800 همچنين جناب يحيي بن آدم كه از علماء بزرگ أهل سنت است، در كتاب الخراج، جلد 1، صفحه 41 صراحت دارد از إبن عباس: ثم قسم رسول الله (صلي الله عليه و سلم) أرض بني النضير و أرض بني قريضة و لم يقسم فدك. در قضيه خيبر، زمينهاي زيادي در اختيار رسول الله (صلي الله عليه و سلم) قرار گرفت و آنهايي را كه مربوط به بيت المال بود و با جنگ گرفته شده بود، مانند اراضي بني نضير و بني قريضة، ميان مسلمين تقسيم كرد، ولي چون فدك ملك شخصي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بود، تقسيم نكرد. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : شيعه و سني متفق القول هستند كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 18 سال داشت كه از دنيا رفت. أهل سنت به ما بگويند كه چرا آن حضرت در اين سنّ كم از دنيا رفت و قبرش مخفي است؟ جواب 1 : اينها سؤالاتي است كه بايد آنها به ما جواب بدهند. مرحوم حضرت آيت الله درچهاي (ره) كه استاد حضرت آيت الله العظمي بروجردي (ره) است، ميگفت: من يك همحجرهاي و هممباحثهاي داشتم كه سني بود و من هم شيعه بودم و حدود 25 سال با هم رفيق بوديم و نه من يك بار به ايشان گفتم كه چرا سني هستي و نه ايشان يك بار به من گفت كه چرا شيعه هستي. تا اينكه روزي ايشان به من گفت: شما حاضر هستيد كه برويم روزي نيمساعت با هم بحث كنيم كه واقعاً مذهب شيعه حق است يا مذهب سني. من هم گفتم: من حرفي ندارم، برويم بحث كنيم. گفت: در مدرسه و جلوي طلاب نباشد تا احساساتي شوند و به من حمله كنند. غروبها به وادي السلام برويم و با هم حرف بزنيم. مرحوم حضرت آيت الله درچهاي (ره) ميگفت: ما غروبها ميرفتيم كنار وادي السلام و با هم صحبت ميكرديم. روز اول و دوم و سوم چهارم ... حدود چهل روز گذشت و هر چه ميدانستم را گفتم. ولي گفتار بنده هيچ تأثيري در اين رفيقم نگذاشت. در روز چهلم عصباني و ناراحت شدم و بعد از جلسه، به حرم آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) رفتم و به قدر عصباني بودم كه بدون إذن دخول وارد حرم شدم و به أمير المؤمنين (عليه السلام) عرض كردم: «من به اين جلسه نرفتم تا از عمو و دايي و اقوام خودم دفاع كنم، بلكه از شما دفاع ميكنم. هر چه ميدانستم را گفتم و ديگر فردا به آن جلسه نميروم. اگر شما چيزي به من ياد ميدهيد، من فردا ميروم، وگرنه ديگر نميروم». خيلي منقلب شده بودم و گريه كردم. در عالم رويا ديدم كه با همان حالت عصبانيت وارد حرم حضرت أمير المؤمنين (عليه السلام) شدهام و أمير المؤمنين (عليه السلام) هم جلو ايستاده است و با ملاطفت با من سخن ميگويد: «چرا اظهار ناراحتي ميكني؟». من هم گفتم: «من هر چه ميدانستم از آيات و روايات را گفتم و حرف من هيچ أثري در او نگذاشت». أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: «فردا كه به جلسه ميروي، بگو: در اين چهل روز تو سؤال ميكردي و من جواب ميدادم، امروز من سؤال ميكنم و تو به من جواب بده». گفتم: «چشم، چه سؤالي بپرسم». فرمود: «سؤال كن كه چرا قبر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مخفي است؟». در اين حال از خواب پريدم و بيشتر عصباني شدم كه من در اين چهل روز، اينهمه آيات و روايات براي او خواندم و هيچ اثري نكرد، آن وقت بروم سؤال كنم كه چرا قبر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مخفي است؟ اگر اين سؤال را از او بپرسم، به من ميخندد. مقداري فكر كردم و گفتم خود أمير المؤمنين (عليه السلام) دستور داده است و من هم اين سؤال را ميپرسم. بينندگان عزيز توجه داشته باشند كه اگر كسي امام (عليه السلام) را در خواب ببيند، آن خواب با بيداري هيچ تفاوتي ندارد و دستور امام (عليه السلام) در خواب همان دستور امام (عليه السلام) در بيداري است. در روز چهل و يكم رفتم و گفتم: چهل روز تو سؤال كردي و من جواب دادم و حالا من سؤال ميكنم و تو جواب بده. عزاداري بيننده توجه داشته باشند كه در فن مناظره، اگر طرف مقابل يك سؤال كرد، بعد از جواب دادن به آن سؤال، نگذاريد سؤال دوم را بپرسد، بلكه اين بار شما سؤال كنيد تا او جواب بدهد. چون تجربه ثابت كرده كه در مناظره، اگر كسي در سنگر دفاع باشد، موفق نخواهد بود و موفقيت همواره با حمله و هجمه است. گفتم: بگو كه چرا قبر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مخفي است؟ اين دوست ما همينطوري مبهوت مانده بود كه چه جوابي بدهد! گفت: اگر جواب ندهم، نميشود و بايد بگويم. اگر بگويم که آن حضرت وصيت کرده است تا قبرش مخفي باشد، بايد بگويم که چرا خواست قبرش مخفي باشد و مخفيانه دفن شود؟ بايد بگويم به علت اينکه نميخواست عمر و ابو بکر در تشييع جنازه او و نماز خواندن بر او حاضر شوند و اگر بگويند چرا؟ بايد بگويم به علت ظلمهايي که اين دو بر فاطمه کردند و در اين صورت هم حق با فاطمه است. * * * * * * * سؤال 2 : 1. در مورد قيام قبل از حضرت حجت (عليه السلام) روايتي آمده است كه گناه است و حضرت أمير المؤمنين (عليه السلام) هم فرزندانش را نفرين كرده است. در اين مورد توضيح بفرماييد. 2. در صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران برنامهاي پخش ميشد كه گفتند: امام خميني (ره) اعتقاد داشتند جبرئيل بر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) نازل ميشدند و اين نزول هم دليل بر أفضليت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است؛ چون جبرئيل بر ائمه (عليهم السلام) هم نازل نميشد. پس اگر ايشان مرد بودند، حتما به درجه پيامبري مبعوث ميشدند. من اين حرف را نتوانستم درست هضم كنم تا اينكه در شبكهاي ديگر گفتند كه امام عسكري (عليه السلام) فرمودند: ما حجت خدا بر شما هستيم و مادر ما هم حجت خدا بر ما است. يعني حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) حتي بر 12 معصوم هم أفضليت دارند. چون حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) امام زمانش را ميشناخت و در راهش جانش را فدا كرد، اگر قرار باشد نزول جبرئيل بر ايشان دليل بر أفضليت باشد، جبرئيل بر حضرت عيسي (عليه السلام) نازل ميشد، ولي أمير المؤمنين (عليه السلام) از ايشان أفضل است. در اين مورد توضيح بفرماييد. جواب 2 : 1. اين بحث را بنا شد حجت الإسلام و المسلمين يزداني مفصل صحبت كنند. اضافه بر روايات متعددي كه در اين زمينه داريم، عقل إقتضاء ميكند كه هر مؤمني بتواند در يك روستايي، برنامههاي اسلامي را پياده كند و عدل را اقامه كند و جلوي ظلم را بگيرد، واجب است. اگر كسي كوتاه بيايد، خلاف بعثت أنبياء (عليهم السلام) است و خلاف نزول كتابهاي آسماني است. 124 هزار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آمدهاند براي اجراي عدالت و اجراي عدالت هم بدون حكومت امكانپذير نيست. كساني كه ميگويند در زمان غيبت نبايد حكومت برقرار كرد و شرعاً چنين و چنان است، به تعبير مرحوم صاحب جواهر (ره): «اينها مزه فقه را نفهميدهاند و روح فقاهت شيعه را درك نكردهاند». بعضيها كه اين حرفها را مطرح ميكنند، اغراض شوم سياسي دارند. إن شاء الله اگر قرار شد بنده وارد اين بحث شوم، حدود 20 دقيقه، روايات و آياتي كه دالّ بر تشكيل حكومت در هر زماني از أزمنه ميكنند را بيان خواهم كرد. رواياتي كه از معصومين (عليهم السلام) در اين زمينه داريم، بسيار است و از اين جملات بسيار دارند: جعلته حاكما. جعلته قاضيا. الراد عليهم كالراد علينا و الراد علينا كالراد علي الله. اينها نشانگر اين است كه براي فقيه، اگر در هر برههاي از زمان، امكان تشكيل حكومت براي اجراي عدالت و جلوگيري از ظلم باشد، واجب است و به عنوان يك تكليف است. 2. ما روايات متعددي در اين زمينه داريم كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) حجت بر ائمه (عليهم السلام) بود و اين مباحث وجود دارد. ولي رواياتي است كه شايد نتوان از نظر سند به آنها تكيه كرد. آنچه كه در اين زمينه مهم است، رواياتي است كه درباره نزول جبرئيل بر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است و هيچ شك و شبههاي در صحت آنها نداريم و با سندهاي صحيح اين قضيه آمده است. مرحوم شيخ كليني (ره) در كافي، جلد 1، صفحه 241 با سند صحيح نقل ميكند: و كان جبرئيل (عليه السلام) يأتيها فيحسن عزاء ها علي أبيها و يطيب نفسها و يخبرها عن أبيها و مكانه و يخبرها بما يكون بعدها في ذريتها و كان علي (عليه السلام) يكتب ذلك، فهذا مصحف فاطمة (عليها السلام). و جبرئيل (عليه السلام) ميآمد و او را در مرگ پدر تسليت ميداد و خوشدل ميساخت و از احوال و مقام پدرش خبر ميداد و سرگذشت اولادش را پس از او برايش ميگفت و علي (عليه السلام) اينها را مينوشت و اين مصحف فاطمه (عليها السلام) است. روايات در اين زمينه زياد است و به تعبير امام خميني (ره): «بالاترين فضيلت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) همين نزول جبرئيل بر ايشان است». چون بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، جبرئيل بر ديگر ائمه (عليهم السلام)، حتي أمير المؤمنين (عليه السلام) نازل نشده است. * * * * * * * سؤال 3 : يكي از علماء شيعه گفته است كه «هيچ دليل نداريم كه عمر بن خطاب، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را كشت». البته من اين عالم را قبول ندارم، ولي همين عالم شيعه، خودش به وهابيت جرأت داده كه حرف بزنند. همچنين گفته است: «ما هيچ دليلي نداريم كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) سهو نميكند». جواب 3 : سيد مجتبي شيرازي يكي از افرادي است كه از او به ديوانه تعبير ميشود و ما جز اين، چيز ديگري درباره ايشان نميگوييم. وهابيت هم دو ديوانه دارند به نامهاي شيخ عرعور و ملازاده و ما هم يك ديوانهاي داريم در لندن به نام سيد مجتبي شيرازي و يك ديوانه هم در لس آنجلس كه فعلاً شيعه را در تيررس وهابيت و لبه شمشير آنها قرار ميدهند. همين آقاي سيد مجتبي شيرازي نسبت به حضرت آيت الله العظمي بهجت (ره) كه شيعه و سني و يهودي و مسيحي نسبت به ايشان ارادت دارند، نسبتهاي ناروايي ميدهد و ميگويد ـ نستجير بالله ـ ايشان ملحد و زنديق است! يعني اينقدر بيحيايي ميكند! خب، اين آقا نسبت به يك مرجع تقليد اينگونه جسارت ميكند و امام صادق (عليه السلام) هم ميفرمايد: كسي كه كوچكترين اهانتي به مرجعيت شيعه بكند، به ما اهانت كرده است و كسي كه بما اهانت كند، به خدا اهانت كرده است. ايشان دين ندارد و حياء را كنار گذاشته است و هر كاري را انجام ميدهد. اينها ملاك نيست، آنچه كه ميتواند نظر شيعه را ترسيم بكند، نظر مراجع عظام تقليد شيعه است كه امروز ميليونها انسان مقلد آنها هستند؛ حضرت آيت الله العظمي سيستاني، حضرت آيت الله العظمي خويي (ره)، حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني (ره)، حضرت آيت الله العظمي شبيري زنجاني، حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني، حضرت آيت الله العظمي شيخ جواد تبريزي (ره)، حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي و حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني و ديگر مراجع هستند كه ميتوانند نظر شيعه را ترسيم كنند و گفتار اينها بيانگر نظر شيعه است. يك آقايي كه چون عمامه بر سر دارد، نميتواند نظرش نظر شيعه باشد. ولي متأسفانه وهابيت هم مانند مگس، دنبال اين هستند كه يك جاي آلودهاي را پيدا كنند و بروند آنجا بنشينند. از ميان اينهمه علماء و مراجع، اگر يك نفر يك حرف شاذ و نادري بزند، اينها هم همان مطلب را عَلَم ميكنند. در لبنان هم يك نفر در لبنان سخني گفت و مراجع عظام تقليد ما محكوم و ردّ كردند و كاملاً در برابرش ايستادند. ولي اين آقايان حرف مراجع عظام تقليد را كنار گذاشتهاند و سخن اين فرد را گرفتهاند. يك آقايي هم در شبكه المستقلة سخني گفته بود و من از دوستان خودمان در لبنان درباره ايشان پرسيدم و گفتند كه «اين آقا فرد خاصي در لبنان نيست و محلي از اعراب ندارد كه به عنوان مرجع شيعه به شبكه المستقلة ميرود و اظهار نظر ميكند و نه سواد دارد و نه آبرو دارد». همچنين ايشان صراحتاً ميگفت كه «هر ماه، حقوق ماهيانه از عربستان سعودي براي اين آقا ميفرستند». خوب اين آقايي كه جيرهخوار عربستان سعودي است، بايد هم در اين شبكه المستقلة و ديگر ماهوارهها برود و چرندياتي را مطرح كند و حرفهاي خلاف نظر قرآن و خلاف نظر أهل بيت (عليهم السلام) و مراجع شيعه را مطرح كند و اگر غير از اين بود، ما بايد شك ميكرديم. * * * * * * * سؤال 4 : آقاي قزويني فرمودند خط قرمز. من نميدانم خط قرمز چيست و آيا خط قرمزي در اين برنامهها وجود داشته است؟ به نظر من، به عنوان يك أهل سنت، خط قرمزي وجود نداشته است. در فرمايشات آقاي قزويني كه ميخواستند با احساسات به جواب شبكههاي ماهوارهاي كه تندروي ميكردند بپردازند، يكسري مسائلي را مطرح ميكردند يا انتقاداتي را از خليفه دوم حضرت أمير المؤمنين عمر فاروق (رضي الله تعالي عنه) مطرح كردند. هر چه انتقادات شديدي ميخواهند مطرح كنند، به عنوان جوابيه براي وهابيت يا أهل سنت تندرو كه مثلاً در كليپها يا ماهوارهها صحبت ميكنند. ولي من به عنوان يك سني ايراني ميخواستم اين را بگويم كه آقاي قزويني! مطرح كردن همچنين انتقاداتي كه شما ميفرماييد از كتابهاي أهل سنت است، صحيح نيست. شما كه از كتابهاي أهل سنت اين انتقادات را مطرح ميكنيد و تقدس حضرت عمر را زير سؤال ميبريد، همين علماء يا بزرگان أهل سنت كه اين كتابها را نوشتهاند، بدون علم كه ننوشتهاند و دنبال علم رفتهاند. اينها چرا دنبالهرو و پيرو اشخاصي ميشوند كه شما از آنها انتقاد ميكنيد و آن سنياي كه با جرأت آمده همچنين نقدي را از تمام انسانها، نه فقط صحابه، شما صحابه را معصوم نميدانيد و تمام قضايا را نكته به نكته در كتابهاي خود مطرح كردهاند، حتي كوچكترين نكته را. ولي آن قضيهاي كه شما مطرح كرديد، به آنصورت نيست. مولويهاي ما دقيقاً آن شبهاتي را كه جنابعالي مطرح كرديد، به شما ميگويند كه آنطور كه شما مطرح كرديد نيست. من به اندازه گرفتهها و شنيدههاي خودم بگويم كه از آن چيزهايي كه شما مطرح كرديد، آن روشها و بدعتهايي بود كه خليفه نميگذاشت در دين اسلام وارد شود و آنها را از اسلام دور ميكردند. مضافاً كه شما در برنامه خود در مشهد مطرح كرديد، از حضرت عمر انتقاد كرديد و بينندهاي از شما سؤال كرد كه اينها قبل از مسلمان شدن حضرت عمر بود. اين انصاف نيست كه شما يكسري مسائلي را مطرح ميكنيد كه قبل از مسلمان شدن حضرت عمر بوده است. چون آن قضيه، جداي از اين بحث است. شما يكسري انتقادات را كرديد، بعد هم آن بيننده متوجه نكته شده بود و از شما پرسيد و شما هم گفتيد: «بله، درست است». پس يك چيزي را كه ميخواهيد بيان كنيد، دليل و مدركش را بيان كنيد. آدم نبايد با احساسات و عواطف بعضي از أهل سنتي كه در ايران هستند، بازي كند. البته اين نظر شخصي من است. من به عنوان سني اگر بگويم در اين كتابهاي ما هست، پس آن أهل سنتي كه اين كتابها را خوانده، چطور هنوز هم پيرو أهل سنت و حضرت عمر است؟ شما يكسري مسائلي را ميگوييد كه از شما بعيد است. اين تلويزيونهايي كه الآن شروع كردهاند به بحث و تبادل نظر و هتاكي، زماني شروع شد كه أهل سنت هيچگونه برنامهاي نداشتند و البته من كارهاي آنها را هم تائيد نميكنم. زماني كه اين كليپها به دست من أهل سنت ميرسيد از خود علمائي كه در روضهخواني مطالبي را ميگفتند، خيلي تند بود. أهل سنت هم به عنوان دفاع يا تندروي، مطالبي را ميگفتند. ولي اين زماني شروع شد كه اين برنامههاي عليه همديگر مطرح ميشود. جواب 4 : شما كه روي خط ميآيد، ما احترام به شما ميگذاريم و چند برابر ديگر شيعيان هم شما به اجازه داديم صحبت كنيد. ما براي عزيزان أهل سنت احترام قائل هستيم و هر وقت شما روي خط آمدهايد، چون مؤدب حرف ميزنيد، ما به شما اجازه حرفزدن ميدهيم. مشكلي كه شما هميشه داشتهايد اين است كه ميفرماييد من عالم نيستم و به خيلي از قضايا علم ندارم. كسي كه علم ندارد و آگاه نيست، فقط بايد سؤال بكند و وارد بحث نشود و ما هم به سؤالات شما جواب ميدهيم. در رابطه با قضيه مشهد هم كه شما ميگوييد كتك زدن آن كنيز مربوط به قبل از اسلام آوردن عمر بود، اصلاً بحث در مورد عمر بن خطاب نبود. بحث ما در مورد خود آقاي أبو بكر بود كه مسلمان بود و ميديد كه عمر يك كنيزي را ميزند تا دست از اسلام بردارد و من هم گفتم كه اگر واقعاً دفاع از زن لازم است، چرا أبو بكر دفاع نكرد؟ ما حرفي در رابطه با عمر نداشتيم و بحث ما در مورد آقاي أبو بكر بود. آن شخص هم زنگ زد و پرسيد: «آيا اين قضيه مربوط به قبل از اسلام آوردن عمر بود؟» من هم به صراحت گفتم: «قبل از اسلام آوردن عمر بود. چون عمر در سال دهم بعثت مسلمان شد». ولي بحث ما در مورد قضيه عمر نبود و در مورد آقاي أبو بكر بود. اينكه شما ميفرماييد آقايان أهل سنت كه اين چيزها را نقل ميكنند، پس چرا دنبالهرو هستند؟ اين را بايد آقايان أهل سنت جواب بدهند. وقتي ما اين مسائل را مطرح ميكنيم، يا بايد به ما جواب بدهند كه اين سؤالاتي كه ما از كتابهاي آنها مطرح ميكنيم، دروغ است، با اينكه علماء أهل سنت گفتهاند صحيح است و اگر روايات صحيح است، بايد يكي از علمائي كه حضرتعالي ميشناسيد و مانند شما مؤدب هستند، از طرف ما دعوت كنيد و هزينهاش را حاضريم بپردازيم تا به اينجا بيايند و با هم بنشينيم و دوستانه و رو در رو و چهره به چهره صحبت كنيم و به اين عرائض ما جواب بدهند تا هم شما عزيزان أهل سنت بشنويد و هم برادران شيعه ما بشنوند. ما داريم التماس و خواهش ميكنيم و الآن نزديك به 10 ماه است كه گفتهايم هر كدام از اين آقايان علماء أهل سنت ميخواهند بيايند در اينجا با ما صحبت كنند، ما به آن افتخار ميكنيم و خوشحال هم ميشويم و اگر اين گفتوگو چهره به چهره باشد، خيلي از مشكلات ميان شيعه و سني حلّ ميشود. اينكه شما ميگوييد جناب عمر اين كارها را ميكرد، يك تعبيري داشتيد كه من از شما گلايه ميكنم. گفتيد كه «عمر نميخواست اين بدعتها رواج پيدا كند»، يعني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميخواست اين بدعتها رواج پيدا كند و جلوي چشم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه زنان را ميزند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: مهلا يا عمر! بعد ميفرمايد: گريه كنيد و به گريه خود ادامه بدهيد. أم المؤمنين عايشه هم كه نوحهسرايي ميكند، اين بدعت را متوجه نيست، ولي جناب عمر متوجه است؟! برادر بزرگوار! اگر نميدانيد، توجيه نفرماييد؛ اين به ضرر شماست. بيننده: در اينجا كه حضرت عمر ميخواست أهل بيت را بزند، اگر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ميخواست دستور بدهد كه گردن حضرت عمر را بزنند، اين كار را ميكرد. ولي اينجا دلسوزي حضرت بود و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم طوري نفرمود كه «حضرت عمر! تو نزن» و با آن لحن نبود. حضرت فرمودند: «اي عمر! اينها داغديده هستند و اينها را رها كن به حال خودشان تا بتوانند تسلّي پيدا كنند». ولي عقل قبول نميكند كه حضرت ايستاده باشند و عمر اينچنين كاري كرده باشد. استاد حسيني قزويني اين قضيه را من نقل كردم كه: فجعل عمر يضربهن بسوطه، فأخذ رسول الله صلي الله عليه و سلم بيده و قال: مهلا يا عمر! ثم قال: أبكين ... . ... وقتي زنان گريه كردند، عمر هم آن زنان را با شلاق ميزد. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هم دست عمر را گرفت و فرمود: بس كن اي عمر! سپس رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به زنان دستور داد: گريه كنيد ... . مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 238 و 335 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 190 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 3، ص 17 شما به ما جواب بدهيد اين كاري كه عمر در جلوي چشم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميكرد، آيا ميخواهد از بدعت جلوگيري كند؟ در اين صورت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نميدانست كه اين بدعت است! آيا اين سخني كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود، لحني دوستانه بود؟! بيننده: اگر جلوگيري بود، ميتوانست حضرت عمر را از آنجا بيرون كند و يك كشيده به صورت او بزند تا حضرت عمر از آنجا برود. استاد حسيني قزويني: قرآن در مورد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: وَ إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيم و تو اخلاق عظيم و برجستهاي داري. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بنا ندارد كه بد اخلاقي كند. همين اندازهاي كه كار آقاي عمر بر خلاف نظر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود كفايت ميكند و ما ميگوييم عمر در جلوي چشم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) زنان را كتك ميزد و اگر همچنين كاري ميكرد، پس استبعاد ندارد كه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را بزند و اين قضيه فقط نسبت به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) نبود و عمر ساير زنان را هم كتك ميزد. أم المؤمنين عايشه كه شما درباره او ميفرمايد: خذوا نصف دينكم من هذه الحميراء. نصف دينتان را از عايشه بگيريد. أضواء علي السنة المحمدية لمحمود أبو رية، ص 127 در مورد او نقل ميکنيد: لما توفي أبو بكر أقامت عليه عائشة النوح. وقتي أبو بكر از دنيا رفت، عايشه براي او مراسم عزاداري و نوحهسرائي تشكيل داد. الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 3، ص 208 ـ تاريخ الطبري، ج 2، ص 614 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 5، ص 54 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 12، ص 259 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 15، ص 731 فأخرج أم فروة بنت أبي قحافة إلي عمر رضي الله عنه، فعلاها بالدرة، فضربها ضربات، فتفرق النوائح. خواهر أبو بكر را بيرون آورد و عمر هم چندين ضربه با شلاق بر او زد و ساير زنان هم از ترس فرار كردند. تاريخ الطبري، ج 2، ص 614 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج 2، ص 676 اينها چيست؟ بيننده: شما يك جور ديگري مطرح ميكنيد. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از آينده خبر داشت و شما هم قبول داريد كه از آينده خبر داشت، پس چطور است كه كساني را ميگذارد زنده بمانند تا دين خدا و آن چيزي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي آن به رسالت رسيده، به انحراف كشيده شود؟ استاد حسيني قزويني: اگر اينطور باشد، نسبت به ساير أنبياء (عليهم السلام) هم همينگونه است؛ نسبت به حضرت موسي (عليه السلام) و حضرت عيسي (عليه السلام) و حضرت ابراهيم (عليه السلام). اگر خدا ميدانست، حضرت ابراهيم (عليه السلام) هم ميدانست كه چه اتفاقاتي ميافتد؛ حضرت زكريا (عليه السلام) هم ميدانست، پس چرا دشمنان خود را زنده گذاشتند تا اين جنايات را مرتکب شوند؟ قصاص قبل از جنايت صحيح نيست. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» | ||