* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 01 خرداد 1390 | تعداد بازديد: 2519 | |
شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 07 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 07 شبكه جهاني ولايت : 01 / 03 / 1390 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني بعضي از مسائلي كه در مجامع و اماكن أهل سنت گفته ميشود و بزرگان و مولويهاي أهل سنت اين صحبتها را ميكنند، بايد مورد نقد و بررسي قرار بگيرد. أخيراً آقاي مولوي عبد الحميد امام جمعه مسجد مكي زاهدان در يك مصاحبهاي با يكي از سايتها مطالبي را بيان كردهاند كه من خواهش ميكنم در اين رابطه توضيح بفرماييد. ايشان در صحبتهاي خود گفته بودند: فقط خداوند است كه حق نداريم ايشان را زير سؤال ببريم و درباره ايشان حرفي بزنيم و غير از خداوند، حتي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را بايد مورد نقد و بررسي قرار بدهيم و ايشان را زير سؤال ببريم. اين مطلب را از جهت قرآن و سنت چگونه ارزيابي ميكنيد؟ استاد حسيني قزويني ما ضمن احترام به همه عزيزان أهل سنت، به ويژه به خود جناب مولوي عبد الحميد، بايد بگوييم بحثهايي كه انجام ميگيرد، علمي است و خود ايشان هم در بعضي از خطبهها گفتهاند كه «ما از نقدهاي علمي استقبال ميكنيم». ايشان در اين 2 ، 3 هفته، مطالبي را بيان كردهاند كه تكتك آنها جاي نقد و مناقشه دارد. در رابطه با اجتماع دانشآموزي هم مطالبي را خودش و دوست عزيزمان جناب آقاي مرادزهي داشتند و تمامي اينها قابل ارزيابي و نقد و مناقشه است و با آنچه كه اين عزيزان شعار ميدهند، كاملاً منافات دارد. ما تصميم داشتيم صحبتهاي ايشان و جناب آقاي مرادزهي را در جمع دانشجويان كه موارد زيادي براي نقد و مناقشه است بيان كنيم. ديشب هم يك ايميلي براي ما آمد كه خلاصهاي از صحبتهاي ايشان را فرستاده بودند و من هم در سايت سني آنلاين كه پايگاه رسمي حوزه علميه زاهدان است، آن را ديدم. مطالبي را ايشان در آنجا بيان كرده كه ما احساس ميكنيم با قواعد همجواري و همزيستي منافات دارد. ايشان در اينجا ميگويد: آزادي مذهبي را ما ميخواهيم كه اين مسابقات قرآن و جلسات دانشجويي و غيره در راستاي آزادي مذهبي است كه قانون اساسي به ما داده. اي كاش ايشان به آن ماده قانون اساسي اشاره ميكردند تا همه بدانند كه ايشان به كداميك از مواد قانون اساسي اشاره ميكند؟ البته دوست ايشان و عموي همسر ايشان، آقاي ملازاده كه هميشه شعار ميدهد: ما به قانون اساسي رأي نداديم و ما افتخار ميكنيم كه نماينده ما در تأسيس قانون اساسي به آن رأي نداد و ما مواد قانون اساسي را قبول نداريم. آقاي مولوي عبد الحميد يا بيايد حرف ايشان را ردّ كند و بگويد حرف بياساسي است و يا اگر حرف ايشان را قبول دارد، كسي كه به قانون اساسي رأي نداده و نماينده آنها مولوي عبد العزيز است و ايشان مدعي است رأي نداده، نبايد استناد كند. مضافاً كه تبيين مواد قانون اساسي بر عهده شوراي نگهبان است، نه بر عهده فلان مولوي يا فلان روحاني. ايشان مطرح كردند: به ما آزادي نميدهند و ما برخلاف قانون، اينها را انجام ميدهيم؛ چون ميدانيم اگر به دنبال مجوز برويم، به ما مجوّز نميدهند. جالب اين است من خيلي دوست داشتم اين جمله را از زبان ايشان شنيده باشم و ايشان ميگويد: ما مجوز براي برگزاري كنگره حضرت مولانا عبد العزيز (رحمه الله) ميخواستيم و به ما مجوز ندادند. جناب آقاي عبد الحميد! عزاداري براي امام حسين (عليه السلام) كه در حقيقت يك كنگره جهاني شيعه است براي بزرگداشت قيام امام حسين (عليه السلام) كه اگر امروز من و شما با دين آشنايي داريم و قرآن در ميان ما زنده و پويا است، به بركت قيام امام حسين (عليه السلام) و جانبازي ايشان است، شما هرگونه عزاداري براي امام حسين (عليه السلام) و برگزاري اين كنگرههاي بزرگ شيعه را بدعت ميدانيد و ميگوييد: هيچكدام از صحابه براي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) عزاداري نكردند و تابعين هم براي خلفاء عزاداري نكردند. پس چطور شد كه وقتي شما به شيعه ميرسيد، ميفرماييد بدعت است و كار به جايي ميرسد كه بعضي از دوستان شما ميگويند يا از زبان خود شما شنيده ميشود كه هرگونه برگزاري مجالس براي ائمه (عليهم السلام) و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه از شعائر اسلامي است و از مصاديق «وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ (سوره حج/ آيه 32)» است، محكوم ميكنيد و بدعت ميدانيد؟!!! آيا جناب أبو بكر و عمر و عثمان يا ديگر خلفاء مورد نظر شما، براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كنگره گرفتهاند؟!!! چون شما ميگوييد: هرگونه جشن تولد گرفتن براي بچهها هم حرام است؛ چون جناب أبو بكر و عمر براي بچههاي خود جشن تولد نگرفتهاند. حتي ميگوييد: برگزاري جشن سالگرد ازدواج بدعت است؛ چون جناب عمر و أبو بكر براي خودشان سالگرد ازدواج نداشتند. شما كه ميفرماييد ميخواهيد كنگره بگيريد، آيا اين كنگره محكوم به بدعت نيست؟! آيا از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و خلفاء، سيرهاي داشتهايد براي برگزاري كنگره؟! ايشان يكسري مطالبي را مطرح كرده كه من دون شأن ايشان ميدانم. مثلاً ميگويد: براي تعليم قرآن و نماز جماعت درخواست مجوز شده است و مجوز ندادهاند. شما كه حاكم اسلامي را أولي الأمر و واجب الإطاعة ميدانيد، چرا اعتراض ميكنيد؟ شما كه ميبينيد دولت عربستان سعودي كه ارتباط تنگاتنگي با آنها داريد، كوچكترين آزادي، حتي يكهزارم آزادي كه أهل سنت در ايران دارند، در عربستان سعودي براي شيعيان قائل نيستند. آقازاده جناب آقاي عمري به قم تشريف آورده بودند و با هم در همين كتابخانه جلسهاي داشتيم و حضرت آيت الله العظمي سبحاني و ديگران هم بودند و ايشان رسماً گفت: الآن ما چندين سال است كه تقاضا كردهايم براي مجوز آموزش قرآن به بچه شيعهها در مدينه، هنوز به ما مجوز ندادهاند. آيا حضرتعالي حاضر هستيد اينها را محكوم بفرماييد؟ يا نه، آنچه را كه آنها انجام بدهند، عين شريعت و سنت است، ولي اگر يك حكومت شيعي انجام بدهد، عين ظلم و استبداد و بدعت است!!! نبايد به صورت يك بام و دو هوا برخورد كرد. ما كاري به بحثهاي سياسي نداريم و هر حكومتي براي خودش يك قوانيني دارد. چرا اين مشكلات براي آقايان أهل سنت در استان گلستان و خراسان و كردستان و آذربايجان غربي نيست و فقط براي شما هست؟! اين را مقداري بررسي و حساب كنيد. قطعاً هر كس كه گوينده لا إله إلا الله است، با جلسات تعليم قرآن مخالف نيست، ولي اگر جلسه تعليم قرآن به جلسه توطئه عليه شيعه تبديل شود و در آنجا به بهانه آموزش قرآن، روشهاي انتحار به بچهها و جوانان آموزش داده شود و روشهاي خودكشي و مسلمانكشي و شيعهكشي در آنجا آموزش داده شود، قطعاً نه تنها حكومت شيعي، بلكه هر عاقلي با برگزاري اينطور جلسات كاملاً مخالف است. اما در مورد سؤالي كه شما پرسيديد، واقعاً وقتي اين عبارت ايشان را خواندم، اگر غير از سايت سني آنلاين كه براي خودشان است نقل ميكردند، من باور نميكردم كه صحبتهاي ايشان است. ايشان براي اينكه عملكرد مسئولين را زير سؤال ببرد، ميگويد: بعضي از مسئولين معتقدند كه هر كاري را كه حكومت انجام دهد، هيچكس حق ندارد اعتراضي كند. تنها ذاتي كه مورد سؤال قرار نميگيرد، ذات يگانه خداوند متعال است: لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْأَلُونَ سوره أنبياء / آيه 23 هيچكس حق ندارد خداي عزوجل را زير سؤال ببرد و اين خصوصيت پروردگار است. هيچ بشري داراي اين جايگاه نيست كه هيچ كاري از وي زير سؤال نرود. اين عبارت ايشان، عبارت خيلي تندي است. اگر واقعاً ايشان همچنين تعبيري را عالماً گفته باشد، خلاف قرآن است و انكار قرآن است و اين جملات، بوي إرتداد ميدهد. قرآن با صراحت در سوره احزاب، آيه 36 ميفرمايد: وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَي اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبينا هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارد هنگامي كه خدا و پيامبرش امري را لازم بدانند، اختياري از خود در برابر فرمان خدا و پيامبرش داشته باشد و هر كس نافرماني خدا و رسولش را كند، به گمراهي آشكاري گرفتار شده است. حرف ايشان، كاملاً بوي «ضَلَّ ضَلالاً مُبينا» ميدهد. بنابر حرف ايشان، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم بايد زير سؤال برود. اين آيه صراحت دارد كه هيچ مؤمن و مؤمنهاي حق ندارد عمل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را زير سؤال ببرد. همچنين در سوره نساء، آيه 59 ميفرمايد: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ اي كساني كه ايمان آوردهايد! اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا را و أولي الأمر را. خداوند به صورت مطلق، اطاعت از فرمان خود و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و أولي الأمر را دستور داده است. خود فخر رازي هم ميگويد: عصمت مطلق پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و أولي الأمر از اين آيه فهميده ميشود. يعني وقتي اطاعت بيچون و چرا باشد، ديگر جاي سؤال نيست؛ چه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و چه از أولي الأمر. در سوره نساء، آيه 14 هم ميفرمايد: وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهين و هر كس كه خدا و پيامبرش را نافرماني كند و از مرزهاي او تجاوز نمايد، او را در آتشي وارد ميكند كه جاودانه در آن خواهد ماند و براي او مجازات توهينآميزي است. جناب آقاي عبد الحميد! چه زود شما قرآن را فراموش كرديد! قرآن ميفرمايد: وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي / إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي و هرگز از روي هواي نفس سخن نميگويد / آنچه آورده، چيزي جز وحي نيست و به او وحي شده است. سوره نجم / آيات 4ـ3 يعني اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) حرفي بزند، بايد زير سؤال برود؟! آيا اين انكار قرآن نيست؟! إبن حجر عسقلاني كه شما براي او ارزش قائل هستيد، در ذيل همين آيات شريفه سوره نجم، به نقل از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميگويد: إني لا أقول في الغضب و الرضا إلا حقا. من در حال غضب و رضايت، جز سخن حق نميگويم. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 8، ص 101 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 18، ص 62 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 2، ص 153 آقاي قرطبي كه آقايان أهل سنت، خصوصاً حنفيها نسبت به او يك علاقه ويژهاي دارند و عموماً به عنوان امام قرطبي از او تعبير ميكنند، در ذيل اين آيات سوره نجم ميگويد: فيها أيضا دلالة علي أن السنة كالوحي المنزل في العمل. همچنين اين آيه دلالت ميكند بر اينكه سخن پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، در عمل، مانند وحي منزل است. الجامع لأحكام القرآن للقرطبي، ج 17، ص 85 آقاي عبد الحميد كه ميگويد: هيچكس حق ندارد خداي عزوجل را زير سؤال ببرد و اين خصوصيت پروردگار است. هيچ بشري داراي اين جايگاه نيست كه هيچ كاري از وي زير سؤال نرود. در حقيقت، زير سؤال بردن عصمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و انكار اين آيات است!!! من نميدانم كه آيا اين بزرگوار توجهي به عواقب فرمايشات خود دارند؟ يا نه، همينطوري مانند بعضي افراد حرف ميزند كه بيحساب و كتاب حرف ميزنند و وقتي عصباني ميشوند و ميخواهند يك فرد يا جامعهاي را بكوبند، رطب و يابس بر زبان جاري ميكنند؟ من واقعاً از ايشان ميخواهم كه اين حرف خود را إستدراك كند و إستغفار كند و اگر واقعاً معتقد باشد به اين حرفش، از اين حرف، بوي إرتداد ميآيد و انكار قرآن و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و عصمت آن حضرت است. مگر اينكه بگويند: «ما عصمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را قبول نداريم؛ همانطور كه بعضي از صحابه مانند عمر بن خطاب عملكرد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را زير سؤال ميبرند، ما هم با إقتداء به ايشان، عملكرد آن حضرت را زير سؤال ميبريم». قطعاً با شناختي كه ما نسبت به ايشان داريم، ايشان همچنين عقيدهاي ندارند. * * * * * * * آقاي محسني ايشان در همين مصاحبه خود، مطلب ديگري هم گفته بودند: حكومتهاي مستبدّي هستند كه خود را حاكم مطلق ميدانند و از زير سؤال رفتن هم فرار ميكنند و هراس از انتقاد دارند. آيا اين سخن ايشان با سنتي كه خود ايشان پذيرفته است، منافات ندارد؟ استاد حسيني قزويني واقعاً جالب است. ما نميدانيم سخنان خطباء مسجد النبي و مكه مكرمه را گوش كنيم كه همينطوري هر روز فتوا ميدهند: هرگونه تظاهرات و سخن گفتن عليه هيئت حاكمه حرام و خلاف شرع است. و رواياتي از صحيح بخاري و صحيح مسلم و ديگر سنن و مسانيد ميآورند، يا فرمايش اين بزرگوار را قبول كنيم؟! واقعاً خيلي عجيب است! حدأقل شما به صحيح بخاري و صحيح مسلم مراجعه كنيد كه روايات آنها را صحيح ميدانيد و خود را ملتزم ميدانيد به عمل كردن به اين روايات. بينندگان عزيز! دقت كنيد! ما شما را به قضاوت فرا ميخوانيم: در صحيح مسلم، جلد 6، صفحه 19، حديث 4675، كتاب الإمارة، باب 12، باب في طاعة الأمراء و إن منعوا الحقوق، آقاي مسلم يك بابي اختصاص داده بر اينكه «شما بايد از أمراء و حكّام اطاعت كنيد، حتي اگر شما را از حقتان منع كنند» و اين نشان ميدهد كه مطالبه شما، برخلاف سنتي است كه قبول كردهايد. سلمة بن يزيد جعفي از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) سؤال ميكند: إن قامت علينا أمراء يسألونا حقهم و يمنعونا حقنا، فما تأمرنا؟ فأعرض عنه، ثم سأله، فأعرض عنه، ثم سأله في الثانية أو في الثالثة، فجذبه الأشعث بن قيس و قال: اسمعوا و أطيعوا، فإنما عليهم ما حملوا و عليكم ما حملتم. اگر أمراء، حقوق ما را ناديده بگيرند و ضايع كنند و حق ما را ندهند، شما چه دستوري ميدهيد؟ سلمة بن يزيد سه مرتبه اين سؤال را مطرح كرد و ايشان هم إعراض كرد تا اينكه أشعث بن قيس او را كشيد و گفت: وظيفه شما اين است كه بشنويد و اطاعت كنيد. آنها مسئول عملكرد خودشان هستند و شما هم مسئول عملكرد خودتان هستيد. همچنين در صحيح مسلم، جلد 6، صفحه 20، حديث 4678، كتاب الإمارة، باب 13، باب الأمر بلزوم الجماعة عند ظهور الفتن از خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل ميكند و ميفرمايد: يكون بعدي أئمة لا يهتدون بهداي و لا يستنون بسنتي و سيقوم فيهم رجال قلوبهم قلوب الشياطين في جثمان انس، قال: قلت: كيف اصنع يا رسول الله إن أدركت ذلك؟ قال: تسمع و تطيع للأمير و إن ضرب ظهرك و أخذ مالك فاسمع و أطع. بعد از من پيشواياني ميآيند كه هدايت مرا قبول ندارند و به سنت من عمل نميكنند و مرداني در آن قوم خواهند بود كه قلوبشان قلوب شياطين است كه در جسم انسان هستند. راوي ميگويد: گفتم: اي رسول خدا! اگر آن زمان را درك كردم، چه كنم؟ حضرت فرمود: حرفشنوي داشته باش و از امير اطاعت كن و اگر تو را زد و مالت را گرفت، باز هم وظيفهات اين است كه حرفشنوي داشته باش و اطاعت كن. اگر شما بر فرض، حكّام شيعه را هم از مصاديق اين روايت بدانيد و بگوييد كه اينها هدايت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را قبول ندارند و به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم عمل نميكنند، باز هم بايد از آنها اطاعت كنيد. اين سنتي است كه شما بر آن ملتزم هستيد عمل كنيد. حدأقل به سنتي كه امروز در نشر آن اينهمه اهتمام ميورزيد و خود را أهل سنت ميدانيد، عمل كنيد. جناب آقاي مولوي عبد الحميد و ديگر عزيزان أهل سنت! اين سخني است كه در صحيحترين كتاب شما بعد از قرآن آمده است. همچنين در صحيح مسلم، جلد 6، صفحه 24، حديث 4697، كتاب لإماره، باب 17، باب خيار الأئمة و شرارهم آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: و إذا رأيتم من ولاتكم شيئا تكرهونه فاكرهوا عمله و لا تنزعوا يدا من طاعة. اگر حاكمان شما كاري انجام دادند كه بر خلاف نظر شماست، كارهاي بدشان را بد بدانيد، ولي حق مخالفت با آنها را نداريد و نبايد دست از اطاعت آنها برداريد. شمايي كه الآن برخلاف نظر حاكم، جلسات دانشجويي و مسابقات قرآن و دهها برنامههاي ديگر برگزار ميكنيد، آيا برخلاف اين روايت نيست؟! آقاي بيهقي و ديگران با سند صحيح آوردهاند از سويد بن غفلة كه نقل ميكند از جناب عمر بن خطاب كه براي شما از يك قداست ويژهاي برخوردار است و ميگويد: فأطع الامام و إن كان عبدا حبشيا، إن ضربك فاصبر و إن أمرك بأمر فاصبر و إن حرمك فاصبر و إن ظلمك فاصبر و إن أمرك بأمر ينقص دينك، فقل سمع و طاعة، دمي دون ديني. وظيفهات اين است كه از حاكم اسلامي اطاعت كني، حتي اگر يك بيگانه باشد. اگر تو را ضرب و شتم كرد، صبر كن و اگر تو را به كاري أمر كرد، صبر كن و اگر تو را از حقت محروم كرد، صبر كن و اگر در حق تو ظلم كرد، صبر كن و اگر أمر كرد به كاري كه موجب نقصان دينت ميشود، بگو: چشم و اطاعت كن، خونم فداي دينم. السنن الكبري للبيهقي، ج 8، ص 159 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 7، ص 737 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 177 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 5، ص 788 وقتي شما را از حقتان محروم كردند، نبايد آنها را دور بزنيد و با پيامك و غيره، جوانان را دعوت كنيد و عليه جامعه اسلامي و شيعي تحريك كنيد و حرفهايي در آنجا بزنيد كه با عقل و منطق نميسازد! در همين جلسه دانشجويي، حرفهايي زده شد كه واقعاً من خجالت ميكشم بعضي از آنها را بگويم! ميگويند: بعضي از مسئولين رده بالا، ما همه فرزندان او هستيم، وقتي ما تقاضاي ملاقات ميكنيم و به ما وقت ملاقات نميدهند، وظيفه ما سركشي است. يعني كاملاً مردم را تحريك ميكند! اين حرفها، زمينهساز ترور و انتحار و شيعهكشي و مبارزه با امنيت جامعه است! برادر عزيزم! جناب آقاي مرادزهي! وقتي يك پدري احساس ميكند فرزندش ناخلف است و راه پسر حضرت نوح (عليه السلام) را پيموده، در آنجا نه تنها او را نميپذيرد، بلكه فرزندان ناخلف، مخاطب به اين خطاب ميشوند: إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ سوره هود / آيه 46 در طول اين 10 سال أخير، اين انتحارها و كشت و كشتارها و ترورهايي كه انجام گرفته، آيا 90٪ آنها توسط فارغ التحصيلان حوزههاي علميه أهل سنت نبودند؟! از طلبهها و روحانيت أهل سنت نبودند؟! ما نميخواهيم وارد خط قرمزها شويم. ولي حدأقل شما احساس كنيد همانگونه كه براي جان يك عزيز سني ارزش قائل هستيد، براي جان شيعه هم ارزش قائل شويد. اينهمه تحريك نكنيد و زمينهسازي براي ترور و آدمكشي نكنيد. صبر شيعيان هم حدّ و حدودي دارد و اگر اين صبرشان لبريز شود، خيلي براي شما بد ميشود. اين دستور خود خليفه، مورد تقديس شماست. شما كه ميگوييد اين حاكم، هزاران حق مسلّم شما را ناديده گرفته، جناب عمر ميگويد: و إن حرمك فاصبر و إن ظلمك فاصبر. و اگر تو را از حقت محروم كرد، صبر كن و اگر در حق تو ظلم كرد، صبر كن. اين صحبتهاي شما منافات دارد با سنتي كه خودتان قبول كردهايد. ما شما را دوست داريم و دست شما را ميفشاريم و بارها هم از شما دعوت كردهايم تا بياييد در اينجا، رو در رو و چهره به چهره با هم بنشينيم و گفتوگو كنيم. درب شبكه جهاني ولايت به روي همه عزيزان أهل سنت، به ويژه جناب آقاي مولوي عبد الحميد و جناب آقاي عبد المجيد مرادزهي باز است. ما فقط 2 شرط براي حضور اين آقايان گذاشتهايم: يكي اينكه وارد بحثهاي سياسي نشوند و ديگر اينكه احترام به طرف مقابل را حفظ كنند. البته اين بحثهايي كه بنده عرض كردم، هيچ ارتباطي به مسائل سياسي ندارد و ما كاري نداريم و نه از كارهاي سياسي دفاع ميكنيم و نه آنها را نقد ميكنيم. ما با توجه به اينكه اين فرمايش ايشان، امنيت جامعه را بر هم ميزند و شيعه را در معرض ترور و نابودي قرار ميدهد و يك انساني كه گوينده لا إله إلا الله است را هدف اين انتحارها و ترورها قرار ميدهد، به خاطر همين با فرمايش ايشان مخالفيم و از اين بزرگواران تقاضا داريم مقداري دقت كنند و صحبتهاي خود را حسابشده بگويند تا حدأقل با مباني ديني و مذهبي خود منافات نداشته باشد. * * * * * * * آقاي محسني به دليل درخواست زياد بينندگان عزيز، يك كليپ پخش ميكنيم و به بررسي آن ميپردازيم: پخش كليپ 01 آن علياي كه ما ميشناسيم، اگر واقعاً چنين قضيهاي صورت ميگرفت، چگونه آن علي ميآيد دختر همان فاطمه را برميدارد به حضرت عمر، به قاتل زنش ميدهد؟! كدام عقل ميتواند اين را قبول بكند كه دختر همان زن را بردارد به قاتل زنش بدهد؟! قضيهاي كه خودش مشخص است، آن باغي كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در ميان مساكين، آن را تقسيم كرد تا زمان حياتشان، وقتي كه پيامبر خدا وفات كرد، اتفاقاً آمدند، عباس و علي آمد، فاطمه آمد پيش أبو بكر، كه: اي خليفه مسلمين! چرا باغ فدك كه مال رسول الله بود، به ما نميدهي؟ گفت: يا فاطمه! من قربان أهل بيت رسول الله ميشوم. چگونه من بيايم مال شما را بگيرم؟ نخير، من خودم از اين مال استفاده نميكنم. ولي به خدا قسم! آن جايي كه رسول الله مصرف كردهاند، من همانجا مصرف خواهم كرد. حتي فاطمه قسمش داد: تو را به خدا! همانطور كه رسول الله استفاده كرد، استفاده ميكني؟ گفت: به خدا قسم! تا زماني كه زنده باشم، اين باغ در ميان مسلمانان تقسيم خواهد شد و شما أهل بيت هم از اين باغ استفاده خواهيد كرد. عمر همين كار را كرد، عثمان همين كار را كرد. اگر عمر و أبو بكر اين را غصب كرده بود، چرا زماني كه حضرت علي خودش خليفه شد، اين باغ را براي خودش برنداشت؟ بله؟ اين باغ فدك، چرا به حسين و حسين نداد؟ اينها فرزندانش بودند، ميراث خوران فاطمه بودند. در حاليكه همه روي قضيه اعتقاد نظر دارد كه زماني كه حضرت علي هم به خليفه رسيد، اين باغ را همانطوري كه ... . [پايان كليپ] البته اين كليپ اشتباه پخش شد. قرار بود اين كليپ را بعداً پخش كنيم و به بررسي آن بپردازيم. كليپ بعدي را ميبينيم و آن را بررسي ميكنيم: پخش كليپ 02 جمع كثيري از أصحاب رسول الله، پروانگان رسول الله، كساني كه محبت و عشق آنها با أهل بيت رسول الله، آنقدر پيوند خورده و ناگسستني شده، چطور آن صحابه ميآيد واقعه ظلم عمر را بر فاطمه و خاندان رسول الله را تماشا ميكنند، تماشاچي قرار ميگيرند و راحت ميبينند كه به ساحت مقدس أهل بيت رسول الله اينگونه ظلم و اجحاف ميشود؟! همه صحابه رسول الله بنشينند و اين ظلم دوران و اجحاف را تماشا بكنند؟ آن صحابهاي كه حتي مشركين مكه ميخواستند به مدينه منوره بيايند، صحابه ميگفتند: يا رسول الله! برو جلو كه به خدا قسم! اگر درون دريا بروي، درون اعماق چاه بروي، به بلندترين و شامخترين قله بروي، ما أصحاب رسول الله پشت سر تو خواهيم آمد و خودمان را فداي دين تو و فداي آيين تو و فداي مذهب تو و فداي پاسداري و حراست از دين رسول الله خواهيم كرد. آن صحابه كجا بودند؟ آن صحابه، آيا غيرتشان رفت؟ آيا با رفتن رسول الله، غيرت صحابه رفت كه ببينند با خاندان رسول الله اينگونه ظلم و اجحاف بشود و همه صحابه بنشينند راحت؟ به خدا قسم! من معتقدم آن صحابهاي كه ما در قرآن، سيماي آنها را خوانديم، غيرت آنها را، شجاعت آنها را، به خدا قسم! اگر چنين واقعيتي صورت ميگرفت، أصحاب رسول الله را هرگز ... . [پايان كليپ] آقاي محسني اين مباحثي را كه ما مطرح ميكنيم، مربوط به شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است و الآن هم در آستانه ميلاد آن حضرت هستيم و شايد الآن مناسب نباشد كه اينها را مطرح كنيم. ولي چون مسائل و عمق فاجعه و ظلم زياد است، مجبوريم در اين ايام ولادت هم مباحث و شبهاتي كه پيرامون شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بيان كردهاند و گفتهاند را پخش كنيم و مورد نقد و بررسي قرار بدهيم. اين آقاي خطيب اينگونه صحبت كرد: حمله به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، با غيرت صحابه سازگاري ندارد و صحيح نيست. يكي از اساسيترين مباحثي كه ميان ما و آقايان أهل سنت است، بحث صحابه است. در اين مورد توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني پاسخ كليپ اول: إن شاء الله در مورد كليپ اول كه درباره فدك بود، مفصل بحث خواهيم كرد. در جلسه قبل هم اشارهاي به بحث فدك داشتيم و مطلبي را هم از السيرة الحلبية ذكر كرديم كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بعد از مراجعت مكرر نزد أبو بكر، ثابت كرد كه فدك براي اوست. إبتداء كه ادعا كرد فدك، ملك شخصي او بود و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به او بخشيده است، آنها انكار كردند و سپس شاهد خواستند و أمير المؤمنين (عليه السلام) هم شهادت داد و شهادتش را ردّ كردند و أم إيمن شهادت داد و شهادت او را نيز ردّ كردند و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) هم كه آيه تطهير در حقشان نازل شده، شهادت دادند و شهادتشان را نيز ردّ كردند. حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) سپس فرمود كه اين فدك ارث من است و گفتند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است: نحن معاشر الأنبياء لا نورث. و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هم ثابت كرد كه حضرت زكريا (عليه السلام) از خداوند درخواست ميكند: رَبِّ هَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَة خداوندا! از طرف خود، فرزند پاكيزهاي به من عطا فرما. سوره آل عمران / آيه 38 فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا / يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ تو به قدرتت جانشيني به من ببخش / كه وارث من و آل يعقوب باشد. سوره مريم / آيه 6ـ5 اگر واقعاً ارث نميبرند، پس اين چه معنايي دارد؟! همچنين قرآن ميفرمايد: وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ و سليمان وارث داود شد. سوره نمل / آيه 16 اين هم مشخص است كه اين ارث، مالي است و نبوت، إرثي نيست. خلاصه، اينكه با اقامه دليل توسط حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، أبو بكر قانع شد كه فدك، ملك طلق حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است و: كتب لها بفدك و دخل عليه عمر رضي الله تعالي عنه فقال: ما هذا؟ فقال: كتاب كتبته فاطمة بميراثها من أبيها، فقال: مماذا تنفق علي المسلمين و قد حاربتك العرب كما تري؟ ثم أخذ عمر الكتاب فشقه. أبو بكر دستخطي نوشت كه فدك متعلق به فاطمه است و عمر در اين هنگام وارد شد و گفت: اين چيست كه مينويسي؟ أبو بكر گفت: من نامهاي نوشتم كه فدك، ارث فاطمه است از پدرش و آن را به او دادم. عمر گفت: اگر فدك را به فاطمه بدهي، بودجه حكومت را از چه راهي ميخواهي تأمين كني كه الآن اينهمه عربها در برابر تو شورش و قيام كردهاند؟ سپس عمر اين نامه را از فاطمه گرفت و پاره كرد. السيرة الحلبية للحلبي، ج 3، ص 488 اين روايت نه از بحار الأنوار است و نه از وسائل الشيعة و نه از مستدرك الوسائل، بلكه از السيرة الحلبية است كه از كتابهاي معتبر آقايان أهل سنت است. در خود صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 44 و در صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، حديث 4468، كتاب الجهاد، باب الفئ صراحت دارد بر اينكه عمر بن خطاب در زمان حكومتش، فدك و آنچه را كه به رسول الله (صلي الله عليه و آله) تعلق داشت به أمير المؤمنين (عليه السلام) و عباس داد. خود عمر هم ميگويد: فلما بدا لي أن أدفعه إليكما. براي من بدا حاصل شد كه ارث رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را كه فدك هم از جمله آنهاست، به شما برگردانم. اگر واقعاً اين حديث: نحن معاشر الأنبياء لا نورث. درست است، جناب عمر به چه دليلي اين كار را ميكند؟! چون اين كليپ پخش شد، من هم ناگزير شدم اين شبهه را برطرف كنم. پاسخ كليپ دوم: در رابطه با اينكه اين خطيب خيلي با شور و هيجان ميگفت: «اگر در حق حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ظلم شده، مگر ميشود صحابه با آن غيرتي و حساسيتي كه داشتند، در برابر ظلم به دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ساكت بنشينند؟ اينها ميآمدند قيام ميكردند در برابر عمر و چنين و چنان ميكردند». خلاصه اينكه ايشان ميگويد: «هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) با غيرت صحابه سازگاري ندارد». نكته اول: كم بودن صحابه، دليل بر ضعف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست ما از اين خطيب و ديگر آقاياني كه هر روز در ماهوارهها اين شعار را ميدهند: صحابه چنين و چنان هستند و محصول عمر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) اين صحابه بودند و زير سؤال بردن صحابه، زير سؤال رفتن قرآن و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) 23 سال زحمت كشيد و جز تعداد اندكي در خط پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نماندند. اينها توجه نميكنند كه اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) 23 سال زحمت كشيد، حضرت نوح (عليه السلام) 950 سال زحمت كشيد و قرآن ميفرمايد: وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَليل جز عده كمي به او ايمان نياوردند. سوره هود / آيه 40 اين عدم ايمان مردم، دليل بر ضعف تبليغ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وظيفه خودش را انجام ميدهد و پيامبران (عليهم السلام) هم وظائف خود را انجام ميدهند و قرآن هم ميفرمايد: ما عَلَي الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ سوره مائده / آيه 99 ـ سوره نور / آيه 54 ـ سوره عنكبوت / آيه 18 وَ ما عَلَيْنا إِلاَّ الْبَلاغُ سوره يس / آيه 17 باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست در باغ لاله رويد و در شورهزار خس اين قابليت و عدم قابليت مخاطب است كه آيا ميتواند به رهنمود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) لباس عمل بپوشاند يا با آن مخالفت كند. اگر لباس عمل پوشيد، زهي به سعادتش و اگر مخالفت كرد، بدا به حالش. نكته دوم: غيرت صحابه نسبت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ما از اين آقا سؤال ميكنيم: قضيه دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را كنار ميگذاريم. شما غيرت صحابه را نسبت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مورد مطالعه و بررسي قرار بدهيد تا ببينيد اينها نسبت به خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه كردهاند؟ من فقط به سراغ صحيح بخاري و صحيح مسلم ميروم و با كتابهاي ديگر كاري ندارم: أولاً: غيرت صحابه در جنگ أحد جنگ أحد حدأقل نزديك به 16 سال بعد از آغاز رسالت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اتفاق افتاد و در اين جنگ، انبوهي از مهاجرين بودند كه در مكه با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند. در اين جنگ، با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مخالفت كردند و جز تعداد اندكي از آن جمعيت حدوداً 700 نفري، همه فرار كردند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در دست دشمن رها كردند. صحيح بخاري ميگويد: فلم يبق مع النبي صلي الله عليه و سلم غير اثني عشر رجلا. فقط 12 نفر همراه نبي (صلي الله عليه و سلم) ماندند. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 4، ص 26، ح 3039، كتاب الجهاد و السير، باب 164، باب ما يكره من التنازع و الاختلاف في الحرب و عقوبة من عصي امامه در همين جنگ بود كه 70 نفر از بهترين عزيزان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به شهادت رسيدند. اين صحابهاي كه فرار كردند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را تك و تنها در دست دشمن رها كردند، آيا ميتوانيد بگوييد كه اين با غيرت صحابه سازگاري دارد؟ غيرت صحابه كجا رفته بود؟ اينها با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اينچنين كردند! در جاي ديگري از صحيح بخاري آمده است كه أنس ميگويد: لما كان يوم أحد انهزم الناس عن النبي صلي الله عليه و سلم. در روز أحد، همه فرار كردند و باعث شدند كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) شكست خورد. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 3، ص 221، ح 2880، كتاب الجهاد و السير، باب 65 ، باب غزوة النساء و قتالهن مع الرجال چطور اين صحابهاي كه شما اينهمه از آنها دَم ميزنيد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را تك و تنها در دست دشمنان و مشركين قريش رها كردند و فرار كردند و بالاي كوه أحد رفتند و سنگر گرفتند؟ اين غيرت صحابه چطور اجازه داد كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفاع نكردند، آن وقت شما ميگوييد مگر ميشود به دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ظلم شود و غيرت صحابه قبول كند و از او دفاع نكند؟! صحابه از خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفاع نكردند، چه رسد به دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)! در جاي ديگري از صحيح بخاري آمده است: يدعوهم الرسول في أخراهم و لم يبق مع النبي صلي الله عليه و سلم غير اثني عشر رجلا. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرياد ميزند كه چرا فرار ميكنيد و ما را در ميان دشمنان رها ميكنيد؛ ولي فقط 12 نفر همراه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ماندند. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 5، ص 171، ح 4561، كتاب التفسير، باب 10 ، باب قوله «وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ» در همين جنگ بود كه دندان مبارك پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شكست و أمير المؤمنين (عليه السلام) هم ميفرمايد: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بيش از 70 زخم برداشت. آيا اين غيرت صحابهاي كه شما ميگوييد كه نميگذارند به دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ظلم شود، در اينجا كجا رفت و اينها با خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه كار كردند؟! ما فقط سؤال طرح ميكنيم و قصد جسارت هم نداريم و اميدواريم به اينها پاسخ بدهيد. ثانياً: غيرت صحابه در جنگ حنين اگر ايراد بگيريد كه تعداد مسلمانان در جنگ أحد كم بود و فقط 700 نفر بودند، بدانيد كه در جنگ حنين، فقط مسلماناني كه از مدينه رفته بودند، حدود 10 هزار نفر بودند و نزديك 2 هزار نفر هم از مكه آمده بودند و مجموعاً 12 هزار نفر همراه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند. حتي قرآن در سوره توبه، آيه 25 عمل صحابه را تقبيح ميكند و ميفرمايد: وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرينَ و در روز حنين (نيز ياري نمود) در آن هنگام كه فزوني جمعيتتان شما را به إعجاب آورده بود، ولي هيچ مشكلي را براي شما حل نكرد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شد، سپس پشت (به دشمن) كرده و فرار نموديد. همچنين در السيرة الحلبية و ديگر كتابها آمده است: كانوا أكثر من عشرة آلاف، فلم يتخلف معه إلا علي بن أبي طالب و العباس و إبنه فضل و ربيعة و أبو سفيان هما إبنا الحارث بن عبد المطلب و أسامة بن زيد و عبيدة بن أم أيمن ... . بيش از 10 هزار نفر بودند و غير از علي و عباس و فرزندان عباس و ... كسي نماند. السيرة الحلبية للحلبي، ج 3، ص 67 ـ تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 62 ـ تاريخ الطبري، ج 2، ص 347 در صحيح بخاري هم وقتي به قضيه جنگ حنين ميرسد، ببينيد كه چه تعابيري دارد و واقعاً انسان خجالت ميكشد اين روايات را مطرح كند. ميگويد: قال رجل للبراء بن عازب رضي الله عنه: أفررتم عن رسول الله صلي الله عليه و سلم يوم حنين، قال: لكن رسول الله صلي الله عليه و سلم لم يفر، إن هوازن كانوا قوما رماة و إنا لما لقيناهم حملنا عليهم فانهزموا، فأقبل المسلمون علي الغنائم و استقبلونا بالسهام، فأما رسول الله صلي الله عليه و سلم فلم يفر، فلقد رأيته و إنه لعلي بغلته البيضاء و إن أبا سفيان آخذ بلجامها و النبي صلي الله عليه و سلم يقول: أنا النبي لا كذب، أنا إبن عبد المطلب. مردي به براء بن عازب ميگويد: آيا همه شما فرار كرديد و رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را در برابر دشمن رها كرديد؟ براء بن عازب گفت: فقط رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرار نكرد. قبيله هوازن، تيرانداز بودند و وقتي ما با آنها برخورد كرديم، به آنها حمله كرديم و آنها فرار كردند و وقتي مسلمانان براي جمع آوري غنائم رفتند، آنها با تير به ما حمله كردند و همه فرار كرديم و فقط رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ماند و فرار نكرد و روي قاطر سفيدي نشسته بود و أبو سفيان هم افسار قاطر رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را به دست داشت و رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ميفرمود: من پيامبري هستم كه دروغ نميگويم، من پسر عبد المطلب هستم. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 3، ص 218، ح 2864، كتاب الجهاد و السير، باب 52 ، باب من قاد دابّة غيره في الحرب يعني اين همه صحابه تصور كردند كه همه چيز دروغ است و فرار كردند. مگر ميشود كسي معتقد به نبوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) باشد و معتقد به شهادت و قيامت و بهشت و جهنم باشد، ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را رها كند و فرار كند؟! در چندين جاي صحيح بخاري آمده است كه وقتي صحابه در غزوه حنين فرار كردند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: أنا النبي لا كذب، أنا إبن عبد المطلب. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 3، ص 218 و 233 و ج 4، ص 28 و ج 5، ص 99 البته اين أبو سفياني كه در روايت آمده، همان پدر معاويه نبود تا بعضيها خيال كنند أبو سفيان هم جزء كساني بود كه فرار نكرد. اين أبو سفيان، پسر عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و پسر حارث بن عبد المطلب و برادر رضاعي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بوده است. جناب آقاي إبن حجر عسقلاني و بدر الدين عيني در ذيل همين تعابيري كه صحيح بخاري دارد، ببينيد كه چه تعابيري دارند! آقاي بدر الدين عيني در عمدة القاري شرح صحيح البخاري، جلد 14، صفحه 157 ميگويد: اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: أنا النبي لا كذب، أنا إبن عبد المطلب. يعني: أنا ليس بكاذب في ما أقول، فيجوز علي الإنهزام. من پيامبر دروغگو نيستم كه مجوز فرار كردن شما باشد. خدا ميداند كه اين عبارت، بدن آدم را ميلرزاند! جناب آقاي خطيب بزرگوار! اين غيرت صحابه چه شد؟ كجا رفت كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: أنا النبي لا كذب، أنا إبن عبد المطلب. يعني مسئله خيلي فراتر از اين قضايا است و من خيلي نميتوانم اين جمله پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را توضيح بدهم. در اين قضايايي كه از جنگ حنين نقل ميشود، إبن حجر عسقلاني از حَكَم بن عتيبه نقل ميكند و ميگويد: فلم يبق معه إلا أربعة نفر، ثلاثة من بني هاشم و رجل من غيرهم، علي و العباس بين يديه ... . فقط 4 نفر با رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ماندند؛ 3 نفر از بني هاشم و يك نفر هم از غير بني هاشم. علي و عباس جلوي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) شمشير ميزدند و از او دفاع ميكردند ... . فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 8، ص 23 اين واقعاً مصيبت است و بايد گفت: «إنا لله و إنا إليه راجعون»! از ميان بيش از 10 هزار نفر، فقط 4 نفر با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ماندند! آقاي إبن حجر عسقلاني هم آسمان و ريسمان را به هم ميبافد و ميگويد: فلاني گفته است كه 40 نفر ماندند و فلاني گفته است كه 70 نفر ماندهاند و فلاني هم ميگويد 4 نفر ماندهاند. جناب آقاي إبن حجر عسقلاني! بر فرض كه 70 نفر ماندهاند، آيا از 12 هزار نفر صحابه كه فرار كردند، 70 نفر هم عدد قابل توجهي است؟! براي اين 70 نفر هم سند صحيح نياوردهايد. اين آقايي كه ميگويد غيرت صحابه قبول نميكند كه به دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جسارت كنند و آنها هم ساكت بنشينند، ما فقط يك سؤال از اين آقا ميكنيم كه به ما بفرمايد اين صحابه كه در غزوه حنين حدود 10 هزار نفر بودند و اين غزوه هم در سال هشتم هجري صورت گرفته است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم حدود 21 سال با آنها بوده، چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را تنها گذاشتند و فرار كردند؟! اين غيرتشان كجا رفت كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در ميان دشمن رها كردند؟! در اينجا هم مانند جنگ أحد نبود كه بخواهند به خاطر تقسيم غنائم فرار كنند، به خاطر تيراندازي دشمن بود كه فرار كردند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را تنها گذاشتند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم ميفرمايد: أنا النبي لا كذب، أنا إبن عبد المطلب. من پيامبري هستم كه دروغ نميگويم، من پسر عبد المطلب هستم. يعني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) همه فراريها را متهم كرد كه ايمان به نبوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نداشتند. * * * * * * * آقاي محسني يكي از اساسيترين و چالشيترين مباحثي كه بين شيعيان و أهل سنت است، بحث صحابه است. يكي از تناقضاتي كه در صحبتهاي جناب آقاي مولوي عبد الحميد ديده ميشود اين است ايشان ميگويد: غير از خدا، همه را ميتوان زير سؤال برد. من تعجب ميكنم كه چرا وقتي در مورد صحابه بحث ميشود، اين آقايان، صحابه را زير سؤال نميبرند و به صورت مطلق قبول ميكنند و حتي اجازه نميدهند كه درباره آنها حرفي زده شود؟ ما ميگوييم كه اگر اين حرف خود را قبول داريد كه «غير از خدا، همه را ميتوان زير سؤال برد»، در مورد فلان شخص سؤال ميكنيم كه آيا شخص خوبي بود يا نبود؟ يكي از اساسيترين سؤالاتي كه در اين زمينه ميشود اين است كه آيا اين صحابه، همه به صورت مطلق مورد تائيد هستند يا نه؟ بحث آيه 11 سوره جمعه هم كه ميفرمايد: وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً چه چيزي ميخواهد بگويد؟ مگر صحابه در اينجا چه كار كردند؟ استاد حسيني قزويني آقايان أهل سنت فقط آيه 100 سوره توبه كه ميفرمايد: وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ و آيه 18 سوره فتح كه ميفرمايد: لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ و چند آيه ديگر را كه در مدح صحابه است را ميتوانند بخوانند و آيات ديگري كه در ذمّ صحابه آمده است را نميخوانند و گويا اين آيات جزء قرآن نيست و به بعضي از آيات ايمان ميآورند و آيات ديگر را رها ميكنند و به قول بابا طاهر كه ميگويد: هني «لا تقنطوا» خواني عزيزم مگر «يا ويلتا» ناخواندني بي يعني فقط اين آيه را ميخواني كه خداوند ميفرمايد: قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلي أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ بگو: اي بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كردهايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را ميآمرزد. سوره زمر / آيه 53 ولي اين آيه را فراموش كردهاي كه خداوند ميفرمايد: وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَي الْمُجْرِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا فيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً و كتاب (كتابي كه نامه اعمال همه انسانها است) در آنجا گذارده ميشود، اما گنهكاران را ميبيني كه از آنچه در آن است ترسان و متوحشاند و ميگويند: اي واي بر ما! اين چه كتابي است كه هيچ عمل كوچك و بزرگي نيست، مگر اينكه آن را شماره كرده است؟ و همه اعمال خود را حاضر ميبينند و پروردگارت به احدي ظلم نميكند. سوره كهف / آيه 49 آيا اينها خواندني نيست؟! جناب آقاي مولوي عبد الحميد! جناب آقاي خيرشاهي! جناب آقاي شيخ عبد الله! اين آيه شريفه 11 سوره جمعه، آيا خواندني نيست؟! آيا يك دفعه شد كه در نماز جمعه و ماهوارههاي خود بياييد بگوييد تفسير اين آيه چيست و چه ميخواهد بگويد؟! ما هيچ، حدأقل براي مخاطبين خودتان توضيح بدهيد. اين آيه ميفرمايد: وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ هنگامي كه تجارت يا سرگرمي و لهوي را ببينند، پراكنده ميشوند و به سوي آن ميروند و تو را ايستاده به حال خود رها ميكنند. بگو آنچه نزد خدا است بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترين روزي دهندگان است. اين آيه براي كفار و يهود و نصاري نيست و براي همين صحابه است و در زمان حكومت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و اواخر رسالت آن حضرت است. اگر اين صحابه فقط به دنبال تجارت رفته بودند، ميشد توجيه كرد، ولي به دنبال تجارت و لهو و لعب رفته بودند و به همين خاطر از مسجد خارج شدند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را كه در حالت ايستاده و خطبه خواندن بود، تنها گذاشتند. آيا اين واقعاً خجالت ندارد؟!!! جناب آقاي مولوي عبد الحميد! جناب آقاي خيرشاهي! جناب آقاي حيدري! اگر شما در حال خواندن نماز جمعه باشيد و يك اتفاقي در بيرون مسجد مكي زاهدان بيفتد و اين جمعيت از مسجد خارج شوند، شما چه اسمي را براي اينها ميگذاريد و اينها را چگونه خطاب ميكنيد و چه تعبيري به كار ميبريد؟ آن را به ما بگوييد تا ما همان تعبير را با تخفيف يك بيستم، در حق اين صحابه بگوييم! در خود صحيح بخاري نقل شده است كه جابر بن عبد الله انصاري ميگويد: أقبلت عير يوم الجمعة و نحن مع النبي صلي الله عليه و سلم، فثار الناس إلا إثنا عشر رجلا، فأنزل الله «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها». در يك روز جمعهاي يك قافلهاي وارد مدينه شد و ما هم با پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در نماز جمعه بوديم. تمام صحابه، پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را رها كردند و فقط 12 نفر ماندند و اين آيه هم نازل شد: «هنگامي كه تجارت يا سرگرمي و لهوي را ببينند، پراكنده ميشوند و به سوي آن ميروند». صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 6، ص 63، ح 4899، كتاب التفسير، باب «وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً» اين چيست؟ چه مسئلهاي بود؟ اين چه لهو و لعبي بود؟ چه تار و تنبور و طبل و شيپوري بود كه صحابه به طرف آن رفتند و خطبه نماز جمعه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را رها كردند؟! من از اين آقايان سؤال ميكنم كه غيرت اين صحابه كجا رفت؟! آيا يك وجدان صحيح اجازه ميدهد پيامبري كه حدود 20 سال و اندي براي مردم زحمت كشيده است را در وسط خطبههايش رها كرد و به طرف تجارت و لهو و لعب رفت؟! خطبههاي نماز جمعه، جزء نماز جمعه است و به جاي دو ركعت نماز است. اينها در وسط نماز، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را رها كردند و رفتند به دنبال لهو و لعب! آيا اين جسارت به خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست؟ اگر كسي همچنين برخوردي با شما بكند و مأمومين حضرتعالي يا مخاطبين يا أهل مسجد جنابعالي همچنين برخورد با شما بكنند، آيا ميگوييد اين آقايان غيرت دارند؟ آيا ميگوييد كه اين كارشان منافات با غيرت دارد يا ندارد؟ ما واقعاً نميدانيم چه بگوييم؟! * * * * * * * آقاي محسني يكي از مواردي كه باز هم لازم است گفته شود، بحث حجة الوداع است. در اين حج، اتفاقات عجيب و غريبي افتاده است كه واقعاً ديدني و شنيدني است و بينندگان عزيز هم بايد بشنوند. در آنجا يكسري مخالفتها با صراحت و با صورت قبيح انجام شد و من بعضي از آنها را نميتوانم ترجمه كنم. موارد و مخالفتهايي كه صحابه و اعاظم صحابه و بزرگاني كه در قضيه حجة الوداع با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) داشتند را بيان بفرماييد. استاد حسيني قزويني واقعاً يكي از جاهايي كه اين آقاي خطيب بايد غيرت صحابه را تبيين كند براي ما، همين قضيه حجة الوداع است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در روز چهارم ذي الحجه وارد مكه شدند و در زمان سابق هم كسي كه وارد مكه ميشد، با همان إحرام ميماند و روز هشتم به عرفه ميرفتند و از آنجا به مشعر و منا ميرفتند و روز دوازدهم هم به طواف ميآمدند و از إحرام خارج ميشدند. در زمان جاهليت، حج عمره را در أشهر الحرم [ماههاي حرام]، أفجر الفجور و از بزرگترين گناهان ميدانستند؛ يعني انجام حج عمره را در ايام حج تمتع، از گناههاي بزرگ ميدانستند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: هر كسي كه با خودش قرباني نياورده، بايد از إحرام خارج شود و همه چيز بر او حلال ميشود. صحابه گفتند: يعني چه كه همه چيز حلال شد؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: همه چيز حلال شد. اين صحابه هم تنها چيزي كه برايشان مهم بود، اين بود گفتند: يعني آيا ما ميتوانيم بعد از اينكه از إحرام بيرون آمديم، با زنان خودمان هم نزديكي كنيم؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم فرمود: بله. ما از مخاطبين و شنوندگان عزيز و اين آقاي خطيب كه دَم از غيرت صحابه ميزند، ميخواهيم كه در اين مورد به ما جواب بدهند. در صحيح مسلم هم آمده است كه صحابه گفتند: أمرنا أن نفضي إلي نسائنا، فنأتي عرفة تقطر مذاكيرنا المني؟! قال: يقول جابر بيده كأني أنظر إلي قوله بيده يحركها. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به ما دستور ميدهد كه برويم با زنانمان نزديكي كنيم و به طرف عرفه برويم [با عرض پوزش از همه خواهران و مادران و دختران بيننده] در حاليكه از آلت تناسلي ما مني خارج ميشود؟! جابر هم با دستش اشاره ميكرد به آلت خود و آن را حركت ميداد. صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 4، ص 37، ح 2832، كتاب الحج، باب بيان وجوه الاحرام در صحيح بخاري هم اينگونه آمده است: أمرنا أن نحل إلي نسائنا، فنأتي عرفة تقطر مذاكيرنا المذي؟! قال: و يقول جابر بيده هكذا و حركها. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 8، ص 162، كتاب الإعتصام بالكتاب و السنة، باب نهي النبي صلي الله عليه و سلم علي التحريم إلا ما تعرف إباحته همچنين در جاي ديگري از صحيح بخاري اينگونه آمده است: فقالوا ننطلق إلي مني و ذكر أحدنا يقطر منيا؟! صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 2، ص 171، ح 1651، كتاب الحج، باب 81 ، باب تقضي الحائض المناسك كلها إلا الطواف بالبيت ببينيد كه اين تعابير چقدر زشت و وقيحي است! اگر يك شاگرد چوپان همچنين تعبيري نسبت به چوپان بكند، چوپان با همان چماقش بر سر شاگردش ميكوبد و اگر يك شاگرد آهنگر همچنين تعبيري نسبت به آهنگر بكند، آن آهنگر با همان پتك آهنگري خود بر سر شاگردش ميكوبد. اين عبارت وقيح و زشتي چيست كه اين صحابه به كار بردند؟! انسان حتي حاضر نيست نسبت به نوكرش همچنين تعابيري را به كار ببرد! ولي صحابه همچنين تعابيري را نسبت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به كار بردند. اين عبارت در صحيح بخاري و صحيح مسلم، حدود 12 بار با تعابير مختلف ذكر شده است، به طوريكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از دست صحابه غضبناك و عصباني شد. شما بياييد اين غيرت صحابه را در اينجا به نمايش بگذاريد. در صحيح مسلم از عايشه، همسر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است: فدخل علي و هو غضبان، فقلت: من أغضبك يا رسول الله؟! أدخله الله النار! قال: أو ما شعرت أني أمرت الناس بأمر فإذا هم يترددون، قال الحكم: كأنهم يترددون أحسب. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) وارد خانه من شد در حاليكه غضبناك بود. گفتم: يا رسول الله! چه كسي تو را غضبناك كرده است؟! خداوند او را وارد آتش جهنم كند! صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 4، ص 33، ح 2820، كتاب الحج، باب بيان وجوه الاحرام در اينجا كه كفار در مكه نبودند و يهود و نصاري هم در مكه نبودند، همان آقاياني بودند كه به نداي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به حج آمده بودند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم چيزي نگفته است و مالي از آنها نخواسته است و آنها را هم به جهاد نفرستاده است و فقط ميفرمايد كه «حكم الله اين است كه از إحرام خارج شويد و همه چيز بر شما حلال ميشود». ولي اين صحابه شروع ميكنند ـ نستجير بالله ـ به مسخره كردن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و جسارت به ايشان. آيا اينها گفتني نيست؟! جناب آقاي خطيب بزرگوار! وقتي صحابهاي كه اينقدر نزد شما از قداست برخوردار هستند و با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اينگونه برخورد ميكنند، آن وقت شما انتظار داريد با دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بهتر از احترامي كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گذاشتند، به او احترام بگذارند؟! در اين زمينه، دهها قضاياي ديگر هم هست كه اين صحابه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جسارت و اهانت كردند و اگر بخواهم بشمارم، بيش از صد مورد هست كه برخورد صحابه با نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) برخوردي نادرست و غير صحيح و غير عقلائي و غير شرعي و مخالف صريح قرآن بود. البته اين را هم عرض كنم كه ما بر خلاف أهل سنت، نه همه صحابه را عادل ميدانيم و نه همه صحابه را فاجر و فاسق ميدانيم. ما معتقديم كه صحابه هم مانند ديگران بودند و بعضي از آنها تابع پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند و تعدادي هم در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به شهادت رسيدند و جايگاه رفيع و ويژهاي دارند و تعدادي از صحابه مطيع پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند و ما بر آنها ترضّي ميكنيم و روايات آنها را هم عمل ميكنيم. تعدادي از صحابه هم بودند كه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با آن حضرت مخالفت كردند و قرآن نسبت به بعضي از آنها تعبير فاسق را به كار ميبرد: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلي ما فَعَلْتُمْ نادِمين اي كساني كه ايمان آوردهايد! اگر شخص فاسقي خبري براي شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا به گروهي از روي ناداني آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد. سوره حجرات / آيه 6 و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از آنها به عنوان عصاة و عصيانگر تعبير ميكند: أولئك العصاة، أولئك العصاة. صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 3، ص 142، ح 2499، كتاب الصيام، باب جواز الصوم و الفطر في شهر رمضان للمسافر في غير معصية ما صحابهاي را كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نسبت هذيان دادند و مانند اين افراد را محكوم ميكنيم و عادل نميدانيم و به روايات آنها هم عمل نميكنيم. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : 1. اين آقايان در اين روزها در برنامههاي خود مانور ميدهند و در مورد صحابه ميگويند: عشرة مبشرة بالجنة. شما شيعيان چطور ميگوييد كه اين «عشرة مبشرة» به بهشت نميروند؟ 2. جناب آقاي خطيبي كه شما كليپ او را پخش كرديد و در مورد غيرت صحابه حرف ميزد، خداوند پيامبر را رحمت كند إن شاء الله، وقتي خواست از دنيا ارتحال پيدا كند، گفت: يك دوات و قلمي براي من بياوريد كه: لن تضلوا بعدي ابداً. بعد عمر بن خطاب آمد گفت: إنه ليهجر. درد بر او پيروز شد و نميتوانست حرف بزند ـ نعوذ بالله ـ قرآن را كاذب ميداند. 3. در اين روزها ميگويند قرآن جديد شيعيان تحريف شده است. خود آقاي سيوطي در الدر المنثور ميگويد: عمر بن خطاب ميگويد: قرآن يك ميليون و 27 هزار حرف داشت. ولي الآن تعداد حروف قرآن به اين مقدار نيست. ما نميگوييم كه همه أهل سنت ميگويند قرآن تحريف شده است، ولي اينها ميآيند مانور ميدهند كه قرآن شيعيان تحريف شده است. جواب 1 : 1. در رابطه با «عشرة مبشرة» قبلاً هم قول دادهايم و إن شاء الله يك يا دو جلسه صحبت خواهيم كرد. ولي به صورت مختصر و مفيد عرض كنم: نكته اول: اين آقايان ميگويند: «پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به اين 10 نفر، بشارت بهشت داده است». معناي اين روايت چيست؟ اين آقايان از آن طرف ميگويند: «تمام صحابه عادل هستند و وارد بهشت ميشوند» و كسي حق ندارد بگويد بالاي چشم صحابه ابروست و خود آقاي سيوطي هم در تدريب الراوي ميگويد: وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از دنيا ميرفت، 120 هزار صحابه داشت. يعني آيا فقط 10 نفر از آنها بشارت بهشت دارند و بقيهشان معلوم نيست كه به جهنم ميروند يا به بهشت؟! اين آقايان اين سؤال را به ما جواب بدهند. اگر بقيه صحابه هم وارد بهشت ميشوند، پس «عشرة مبشرة» معنايي ندارد و اگر غير از اين 10 نفر، بقيه صحابه وارد جهنم ميشوند، پس با اين عقيده شما كه «تمام صحابه عادل هستند» و «رضي الله عنهم» هستند و وارد بهشت ميشوند، منافات دارد. نكته دوم: شما كه ميگوييد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به اينها بشارت بهشت داده است، اينكه هنر نيست؛ چون خداوند هم در قرآن ميفرمايد: وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُُ ... وَ لَهُمْ فيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فيها خالِدُونَ به كساني كه ايمان آوردهاند و عمل صالح دارند، بشارت ده كه باغهايي از بهشت براي آنها است كه نهرها از زير درختانش جاري است.... و براي آنها همسراني پاك و پاكيزه است و در آن جاودانه خواهند بود. سوره بقره / آيه 25 به اينها هم گفته ميشود «گروه مبشره». در آيه 15 سوره آل عمران هم خداوند ميفرمايد: لِلَّذينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ براي كساني كه پرهيزكاري پيشه كردهاند، در نزد پروردگارشان، باغهايي است كه نهرها از پاي درختانش ميگذرد كه هميشه در آن خواهند بود و همسراني پاكيزه و خشنودي خداوند نصيب آنهاست. پس همه كساني كه تقوا پيشه كنند، وارد بهشت ميشوند. در آيه 198 سوره آل عمران هم ميفرمايد: لكِنِ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها ولي آنها كه از پروردگارشان ميپرهيزند، براي آنها باغهايي از بهشت است كه از زير درختان آن نهرها جريان دارد و هميشه در آن خواهند بود. اگر غرض اين است كه خداوند به اين 10 نفر بشارت داده است، اين خلاف قرآن است و قرآن به تمام مؤمنيني كه عمل صالح انجام ميدهند، بشارت بهشت داده است. نكته سوم: شما كه ميگوييد «پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به اين 10 نفر بشارت به بهشت داده است و هيچ گناهي براي اينها نوشته نميشود»، معنايش اين است كه اينها چه گناه بكنند و چه گناه نكنند، وارد بهشت ميشوند و نماز بخوانند يا نخوانند، وارد بهشت ميشوند! اگر اين است، اين مخالفت صريح با قرآن است و قرار دادن جايگاهي بالاتر از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي آنهاست. خداوند در آيه 74 و 75 سوره إسراء ميفرمايد: وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاً / إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصيراً و اگر ما تو را ثابت قدم نميساختيم (و در پرتو مقام عصمت مصون از انحراف نبودي)، نزديك بود كمي به آنها تمايل كني / و اگر چنين ميكردي (و كوچكترين تخلفي ميكردي)، ما دو برابر مجازات (مشركان) در حيات دنيا و دو برابر (مجازات آنها) را بعد از مرگ به تو ميچشانيديم، سپس در برابر ما ياوري نمييافتي. همچنين در آيه 44 و 45 و 47 سوره حاقه ميفرمايد: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ / لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ / ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ / فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزينَ اگر او (پيامبر) سخنى دروغ بر ما مىبست / ما او را با قدرت مىگرفتيم / سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم / و أحدى از شما نمىتوانست مانع شود و از او حمايت كند. يعني اين «عشرة مبشرة» هر گناهي بكنند، باز هم مجازات نميشوند، ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اگر گناهي بكند، مجازات ميشود و آنها بالاتر از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند!!! اين خلاف قرآن است؛ مضافاً بر اينكه اين روايت هم اشكال سندي دارد. 2. اين تعبير عمر نبود، بلكه گفتار صحابهاي بود كه در آنجا بودند: فقالوا: إن رسول الله صلي الله عليه و سلم يهجر. فقالوا: هجر رسول الله صلى الله عليه و سلم. صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 5، ص 76، ح 4124، كتاب الوصية، باب ترك الوصية لمن ليس له شىء يوصي فيه ـ صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 4، ص 31، ح 3053، كتاب الجهاد و السير، باب 176 ، باب هل يستشفع إلى أهل الذمة و معاملتهم آنچه كه از عمر نقل ميكنند اين است كه گفت: إن رسول الله صلي الله عليه و سلم قد غلب عليه الوجع [قد غلبه الوجع]. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به خاطر غلبه اين بيمارياش اين حرفها را ميزند و هذيان ميگويد. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 1، ص 37، ح 114، كتاب العلم، باب 39 ، باب كتابة العلم و ج 7 ص 9، ح 5669، كتاب المرضى، باب 17 ، باب قول المريض قوموا عني ـ صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 5، ص 76، ح 4125، كتاب الوصية، باب ترك الوصية لمن ليس له شىء يوصي فيه جالب اين است كه آقاي عمر گفت: و عندكم القرآن، حسبنا كتاب الله. قرآن نزد ما هست و كتاب خدا كافي است و نيازي به سخن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) نداريم. اين تعبير خيلي تند و زشت است! چند روز پيش، تعدادي از طلاب حوزه علميه زاهدان كه در قم بودند و يك نشستي با آنها داشتم، ميگفتند: جناب آقاي مولوي عبد الحميد گفته است: «پيامبر (صلي الله عليه و سلم) گفت: شما قلم و كاغذي بياوريد» و صحابه هم گفتند: «رسول الله (صلي الله عليه و سلم) الآن مريض است و او را به زحمت نياندازيم». آقاي مولوي عبد الحميد كه ميگويد صحابه اينچنين گفتند، بداند كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم چيز ديگري آمده است و صحابه گفتند: فقالوا: إن رسول الله صلي الله عليه و سلم يهجر. فقالوا: هجر رسول الله صلى الله عليه و سلم. و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم عصباني شد و فرمود: قوموا عني. از خانه من خارج شويد. اين جمله صحابه، براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) زجرآور بود و آن حضرت را به زحمت انداختند و عصباني كردند. مضافاً كه خود إبن عباس ميگويد: إن الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله صلى الله عليه و سلم و بين أن يكتب لهم ذلك الكتاب لاختلافهم و لغطهم. تمام مصيبتهاي جهان اسلام از روزي آغاز شد كه با اختلاف و سر و صداي صحابه، نگذاشتند رسول الله (صلي الله عليه و سلم) وصيتنامه خود را بنويسد. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 1، ص 37 ، ح 114، كتاب العلم، باب 39 ، باب كتابة العلم و ج 5، ص 138، ح 4432، كتاب المغازى، باب 83 ، باب مرض النبي صلى الله عليه و سلم و وفاته و ج 7، ص 9، ح 5669، كتاب المرضى، باب 17 ، باب قول المريض قوموا عني و ج 8، ص 161 ـ صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 5، ص 76، ح 4125، كتاب الوصية، باب ترك الوصية لمن ليس له شىء يوصي فيه ولي اين آقا ميگويد دل صحابه براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سوخت و خواستند كه ايشان به زحمت نيفتد! در كتاب ادب المفرد آقاي بخاري هم آمده است كه حضرت علي (عليه السلام) به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: بگو، من حفظ ميكنم، نيازي به نوشتن نيست. شما بعد از اين، به جاي ختم صحيح بخاري، ختم ادب المفرد بخاري بگيريد. جالب اين است كه در مسند احمد كه از صحيحترين كتابهاي آقايان أهل سنت است و خود احمد بن حنبل هم ميگويد: هر روايتي كه در اين كتاب نباشد، بدانيد كه صحيح نيست. در جلد 3، صفحه 346 آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) قلم و كاغذي خواست و: فخالف عليها عمر بن الخطاب حتي رفضها. عمر بن خطاب با اين دستور رسول الله (صلي الله عليه و سلم) مخالفت كرد و مانع از نوشن آن شد. در مسند احمد، جلد 1، صفحه 324 و 325 آمده است كه إبن عباس نقل ميكند و ميگويد: و غم رسول الله صلي الله عليه و سلم. اين آقايي كه ميگويد غيرت صحابه، اين غيرت صحابه كجا رفت كه باعث غمگين شدن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شدند؟! سپس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: قوموا عني. از خانه من خارج شويد. آقاي مولوي عبد الحميد كه ميگويد: «دل صحابه سوخت و ميخواستند يك خدمتي به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بكنند»، آقاي علامه بدر الدين عيني، در كتاب عمدة القاري شرح صحيح البخاري، جلد 14، صفحه 298 ميگويد: هذه العبارات كلها فيها ترك الأدب و الذكر بما لا يليق بحق النبي صلى الله عليه و سلم و لقد أفحش من أتى بهذه العبارة. اين برخوردي كه صحابه با رسول الله (صلي الله عليه و سلم) كردند و سر و صدا و اختلاف ايجاد كردند و گفتند آن حضرت هذيان ميگويد و بيماري بر او غلبه كرده است، همهاش كلمات بيادبانه بوده است و اين برخورد، شايسته رسول الله (صلي الله عليه و سلم) نبود و كسي كه همچنين تعابيري را به كار برده است، به آن حضرت فحش داده و عبارت زشت و وقيحي بر زبان آورده است. جناب خليفه دوم كه ميگويد: «و عندكم القرآن، حسبنا كتاب الله»، آقاي خطيب بغدادي در كتاب الكفاية في علم الدراية، صفحه 30 و جناب إبن عبد البر در كتاب جامع بيان العلم و فضله، جلد 2، صفحه 191 نقل ميكنند از يك نفر و او از عمران بن حصين كه يكي از بزرگان أهل سنت است كه ميگويد يك نفر آمد و گفت: لا تحدثونا إلا بالقرآن. فقط با قرآن با ما حرف بزنيد. عمران بن حصين به او گفت: أرأيت لو وكلت أنت و أصحابك إلى القرآن، أكنت تجد فيه صلاة الظهر أربعا و صلاة العصر أربعا و المغرب ثلاثا. اگر تو و يارانت فقط به قرآن مراجعه كنيد، آيا ميتوانيد در قرآن بيابيد كه نماز ظهر 4 ركعت است و نماز عصر 4 ركعت است و نماز مغرب 3 ركعت است؟ همچنين ايوب سختياني كه آقاي أبو حاتم نسائي در تهذيب التهذيب إبن حجر عسقلاني، جلد 1، صفحه 348 او را توثيق كرده است، ميگويد: إذا حدثت الرجل بالسنة، فقال: «دعنا من هذه و حدثنا من القرآن»، فاعلم أنه ضال مضل. اگر براي كسي از سنت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) گفتي و او گفت: «سنت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را كنار بگذار و از قرآن براي ما بگو»، بدان كه او گمراه و گمراه كننده است. الكفاية في علم الرواية للخطيب البغدادي، ص 31 ـ الطبقات الكبرى لمحمد بن سعد، ج 7، ص 184 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 4، ص 472 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 7، ص 297 3. ما بارها اين را جواب دادهايم و در كتاب الإتقان سيوطي، جلد 1، صفحه 190 با سند موثق از عمر نقل شده است كه ميگويد: القرآن ألف ألف حرف و سبعة و عشرون ألف حرف. قرآن يك ميليون و 27 هزار حرف دارد. الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 6، ص 422 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج 3، ص 639 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 7، ص 163ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 5، ص 277 با اينكه خود آقاي امام قرطبي در تفسير الجامع لأحكام القرآن، جلد 1، صفحه 64 از قول بزرگان أهل سنت نقل ميكند: وقتي در زمان حجاج قرآن را شمارش كردند، تمام حروف قرآن 340 هزار و 740 حرف شد. يعني اگر اين عبارت جناب عمر را قبول كنيم، 75٪ از قرآن از بين رفته است!!! * * * * * * * سؤال 2 : 1. گفته ميشود كه «اسلام آوردن عمر، تأثير زيادي در گرايش مردم به اسلام داشت در مكه؛ به خاطر جايگاه اجتماعي و قدرت شمشيرش». آيا اين صحيح است؟ 2. در كتاب تاريخ الطبري آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چند نفر را براي ترور أبو سفيان به مكه فرستادند و گروهي را هم فرستادند تا كعب بن أشرف يهودي را ترور كردند و اينطور كه در تاريخ الطبري نوشته شده، به صورت نامردي او را كشتند. آيا اينها صحيح است؟ 3. در هفته گذشته، در مورد حمله اسلام به ايران پرسيدم كه اموالي از ايران به سرقت رفته و گفته شده كه أمير المؤمنين (عليه السلام) هم از تكهاي از فرشي كه از ايران به سرقت رفته بود، استفاده كرده است. جواب شما خوب نبود و گفتيد كه «اگر ايشان استفاده كرده باشد، از ولايت خودش استفاده كرده است». اگر يك پيامبري ـ نعوذ بالله ـ بيايد دزدي بكند و يك عمل خلافي را انجام دهد و اگر كسي اعتراض كند، گفته ميشود كه از ولايتش استفاده كرده است. پيامبر نميتواند براي دزدي، از ولايتش استفاده كند. ما يا بايد بگوييم اين كاري كه اينها استفاده كردند، دزدي است و أمير المؤمنين (عليه السلام) استفاده نكردند و اگر هم نميتوانيم ردّ كنيم استفاده كردن أمير المؤمنين (عليه السلام) را، بايد بگوييم كه دزدي نبوده است. اين جوابي كه شما فرموديد، قابل قبول نيست. جواب 2 : 1. جناب عمر در سال دهم بعثت مسلمان شد. اين آقايان بعد از سال دهم بعثت، آمار مسلمانان را به ما بدهند تا ببينيم چند نفر بعد از مسلمان شدن عمر مسلمان شدهاند. حرف زدن هنر نيست، ولي حدأقل بگويند قبل از اينكه عمر مسلمان شود، يك سدّ محكمي بود در برابر مردم كه هر كس مسلمان ميشد، او را شكنجه ميكرد و نمونهاش هم خواهرش و دامادش است كه آنها را مورد ضرب و شتم قرار داد. اگر هم بر فرض اينگونه باشد، خود آقايان گفتهاند: إن الله يؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 4، ص 34، ح 3062، كتاب الجهاد و السير، بال 182 ، باب إِن الله يؤيد الدين بالرجل الفاجر ـ صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 1، ص 74، ح 206، كتاب الإيمان، باب غلظ تحريم قتل الإنسان نفسه 2. بنده همچنين مطلبي را نديدهام و شما اين روايت يا آدرس آن را براي ما بفرستيد تا اين قضيه را بررسي كنيم. إبتداء سند آن را بررسي ميكنيم و بعد ببينيم كه آيا دلالت دارد يا نه. ما بارها گفتهايم كه در تاريخ الطبري هم روايات صحيح وجود دارد و هم روايات ضعيف. آقاي سيف بن عمر كه آدم كذّاب و وضّاع و زنديق است، صدها روايت در تاريخ الطبري آورده است. ما هم وقتي مطلبي را در رابطه با شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از تاريخ الطبري آورديم، تكتك روايات را بر مبناي علم رجال آقايان أهل سنت بررسي سندي كرديم. 3. إن شاء الله قول ميدهيم كه در اين زمينه مفصل صحبت كنيم. اگر اين حملهها، حملههايي باشد كه مورد تائيد أمير المؤمنين (عليه السلام) باشد، غنائمي كه از آنجا به دست ميآيد، قطعاً اين غنائم متعلق به همه مسلمانان است و أمير المؤمنين (عليه السلام) هم يكي از مسلمانان است و وقتي غنائم را توزيع ميكنند، أمير المؤمنين (عليه السلام) هم يكي از غنائم را ميگيرد. اين تشبيهي كه شما كرديد، مقداري نادرست است و ما از شما گلايه داريم. در رابطه با قضيه ايران و شهربانو، مادر امام سجاد (عليه السلام) كه همسر امام حسين (عليه السلام) شد، مگر ايشان جزء همين أسراء نبود؟ آيا أمير المؤمنين (عليه السلام) اين قضيه را قبول نكرد و امام حسين (عليه السلام) ايشان را به همسري نگرفت؟ مقداري دقت كنيد و حساب شده حرف بزنيد و اينطور نباشد كه هر چيزي به ذهنتان رسيد، آن را بگوييد و مقايسه كنيد. أمير المؤمنين (عليه السلام) همانند نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ولايت تامّه دارد. همانطور كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) «أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» است، آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) هم «أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» است؛ هم نسبت به مسائل خود مسلمانان و هم نسبت به اموال و نواميس مسلمان ولايت مطلقه دارد. الآن جاي اين نيست كه بخواهيم بيان كنيم، ولي إن شاء الله اگر بنا شد ولايت ائمه (عليهم السلام) را بيان كنيم، در آنجا پرده را بالا ميزنيم و هيچ إبائي هم نداريم كه وهابيت پشت سر ما چه ميگويند. حضرت آيت الله العظمي كمپاني (ره) كه از بزرگان مراجع شيعه و از مفاخر شيعه است و شاگرد آخوند خراساني (ره) (صاحب كفاية الأصول) و استاد حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) و دهها مرجع ديگر است، در حاشيه خود بر المكاسب شيخ انصاري (ره)، صفحه 121 چاپ قديم، وقتي به ولايت ائمه (عليهم السلام) ميرسد، ميفرمايد: و الأئمة (عليهم السلام) لهم الولاية المعنوية و السلطنة الباطنية على جميع الأمور التكوينية و التشريعية. حاشية المكاسب للشيخ الأصفهاني، ج 2، ص 379 اگر ولايت ائمه (عليهم السلام) اين است، بايد مقداري در اعتقادات خودمان تجديد نظر كنيم. * * * * * * * سؤال 3 : 1. أهل سنت اذعان ميكنند كه أمير المؤمنين (عليه السلام) اولين انسان بالغي نيست كه ايمان آورده است. در اين مورد توضيح بفرماييد كه آيا اولين انسان بالغي كه ايمان آورده، أبو بكر بوده است؟ 2. ما بايد ميان افرادي كه بغض أمير المؤمنين (عليه السلام) را دارند و كساني كه ناآگاه هستند، فرق بگذاريم. آيا واقعاً موردي را سراغ داريد كه كسي بغض أمير المؤمنين (عليه السلام) را داشته باشد، ولي توانسته باشد در طول حيات خودش توبه كند و از اين قضيه برگردد يا خير؟ جواب 3 : 1. أولاً: اين شبهه از إبن تيميه است كه در مورد أمير المؤمنين (عليه السلام) ميگويد: قد أسلم و هو صبي و لا يعلم و أبو بكر قد أسلم و هو شيخ و يعلم. وقتي علي ايمان آورد، بچه بود و چيزي نميدانست و وقتي أبو بكر ايمان آورد، پير بود و ميفهميد. اينها در حقيقت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جسارت و اهانت ميكنند. اگر ايمان و اسلام حضرت علي (عليه السلام) ارزش نداشت، چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اسلام را به او عرضه كرد و اسلام او را پذيرفت؟! اينها با اين شبهه، عملكرد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را زير سؤال ميبرند. ثانياً: شايد بيش از 50 روايت در كتب أهل سنت نقل شده است از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در فضيلت اسلام علي بن أبي طالب (عليه السلام) به عنوان اولين اسلام آورنده. من چند روايت از اين روايات را ميخوانم و يكي از آنها اين است كه حاكم نيشابوري هم ميگويد صحيح است و ذهبي هم ميگويد صحيح است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: أولكم واردا على الحوض أولكم إسلاما علي بن أبي طالب. اولين كسي كه از شما وارد بر من ميشود در حوض كوثر، اولين كسي است از شما كه اسلام آورد و آن هم علي بن أبي طالب است. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 136 ـ التمهيد لإبن عبد البر، ج 2، ص 305 آيا اين نشان دهنده اين نيست كه اسلام علي بن أبي طالب (عليه السلام) از نظر جايگاه، در جايي قرار گرفته است كه باعث ميشود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين تعبير را بياورد كه اولين مسلمان، اولين كسي است كه در حوض كوثر بر من وارد ميشود و آن علي بن أبي طالب (عليه السلام) است؟! روايت ديگر هم اين است كه آقاي إبن حجر عسقلاني در الإصابة في تمييز الصحابة از عايشه همسر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل ميكند و ميگويد كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در اواخر عمرش به من گفت: يا عايشة! دعي لي أخي فإنه اول الناس إسلاما و آخر الناس بي عهدا و أول الناس لي لقيا يوم القيامة. اي عايشه! برادرم علي را دعوت كن تا نزد من بيايد؛ او اولين كسي است كه مسلمان شده است و آخرين كسي است با من عهد و پيمان ميبندد و اولين كسي است كه در روز قيامت با من ملاقات ميكند. الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 8، ص 307 ثالثاً: مضافاً كه اين آقايان روايات متعددي در اين زمينه آوردهاند كه اولين كسي كه بعد از علي بن أبي طالب (عليه السلام) از بزرگان اسلام آورد، آقاي أبو بكر نبود، بلكه آقاي زيد بن حارثه بوده است. يعني حدأقل حدود 40 روايت با سندهاي مختلف از أهل سنت نقل شده است كه اولين كسي كه اسلام آورد، از بزرگان و بالغان، زيد بن حارثه بوده است. الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 3، ص 44 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ج 1، ص 125 ـ تاريخ الطبري، ج 1، ص 540 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 5، ص 84، ح 14653 تمام اينها گفتهاند از ميان بزرگان، اولين كسي كه مسلمان شد، آقاي زيد بن حارثه است. 2. بله، كاملاً بايد فرق گذاشته شود. بغض أمير المؤمنين (عليه السلام)، بالاتر از كفر به خدا نيست. افرادي كه كافر به خدا هستند، ولي ناآگاه هستند و حجت براي آنها تمام نشده است، قرآن از آنها اينگونه تعبير ميكند: وَ آَخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ سوره توبه / آيه 106 تمام عقاب و ثواب خداوند، متفرع بر إبلاغ حجت خداوند است و تا وقتي حجت خداوند به كسي نرسد، خداوند او را عذاب نميكند. در اينجا هم فرقي نميكند كه كفر به خدا باشد، يا كفر به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و يا كفر به أمير المؤمنين (عليه السلام) باشد. ولي اگر كسي مطالبي به او رسيده است كه أمير المؤمنين (عليه السلام) آدم خوبي بود و نزديك به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود و شجاع بود و از اين جهت بخواهد بغض داشته باشد، قطعاً شامل آن آيه قرآني نخواهد شد. * * * * * * * سؤال 4 : 1. نظر شما راجع به اولاد امام زمان (عليه السلام) چيست؟ 2. نظر شما راجع به كتاب عصاي موسي مرحوم نجف آبادي (ره) چيست كه در انتقاد از كتاب شهيد جاويد نوشتهاند؟ 3. در يك كتابي راجع به مختار نوشته بود كه «خود مختار آدم خوبي بود، ولي به حديثش اعتمادي نيست». در اين مورد توضيح بفرماييد. جواب 4 : 1. ما بارها گفتهايم كه در بعضي از أدعيه آمده است: السلام علي أولاده و أهل بيته. اين براي ما مشخص نيست و چيزي هم نيست براي ما؛ يعني نه جزء دين ما است و نه جزء آخرت ما است و اگر بدانيم يا ندانيم كه آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) اولادي دارد يا ندارد، تأثيري ندارد و چيزي در اين زمينه با سند صحيح براي ما نرسيده است. ولي همينقدر ميدانيم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: النكاح سنتي، فمن رغب عن سنتي، فليس مني. مستدرك الوسائل للميرزا النوري، ج 14، ص 153 و آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) هم أولي از هر كس است به عمل كردن به اين سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله). 2. ما جناب آقاي صالحي نجف آبادي (ره) را در صراط ولايت نميبينيم و در كتاب شهيد جاويد، خيلي از قطعيات و ضروريات عقائد شيعه را انكار كرده است. ما ايشان را از نظر اعتقادي، به هيچوجه سالم نميدانيم و خواندن كتابهايش را توصيه نميكنيم. در كتابهايش، هم مطالب خوب دارد و هم مطالب انحرافي. در اين كتاب عصاي موسي هم مطالب انحرافي زيادي دارد و مطالبي خلاف قرآن و سنت و خلاف نظر ائمه (عليهم السلام) و خلاف نظر فقهاء ما در كتابهاي ايشان وجود دارد. 3. بحث عمل به حديث، بحث ديگري است و شرايط خاصي دارد كه آيا يك راوي بايد چه شرايطي داشته باشد كه ما بتوانيم به رواياتش عمل كنيم. ولي اينكه مختار فردي بود كه كارهايش مورد تائيد ائمه (عليهم السلام) و مراجع عظام تقليد بوده است، هيچ شبههاي نيست و اين مطالبي كه إبن تيميه و بعضي از وهابيها ميبافند كه مختار ادعاي نبوت و پيامبري كرد، همهاش از چرنديات است و در اين زمينه، مطالبي را روي سايت گذاشتهايم و إن شاء الله روزي هم صحبت خواهيم كرد. اين آقاياني كه اين همه دَم از صحابه ميزنند، بدانند كه ما ثابت كردهايم مختار هم جزء صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بوده است. اين آقايان در اين زمينه دارند به مسلّمات خودشان ضربه ميزنند. ما أدله محكم و قطعي داريم كه مختار، همراه پدرش در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، در سال هشتم هجري مسلمان شده است و جزء كساني است كه در عصر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مسلمان شده است و جزء دسته دومي است كه آقاي إبن حجر عسقلاني از صحابه آورده است. دسته دوم صحابهاي هستند كه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مسلمان شدند، ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را درك نكردند و جزء صحابه هستند. اگر صحابه به اين معنا هستند، مختار جزء صحابه است. اين آقاياني كه اين همه چرنديات عليه مختار ميبافند، در حقيقت به صحابه و مقدسات خودشان جسارت و توهين ميكنند. * * * * * * * سؤال 5 : در مورد كتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم، برخي ميگويند تك جلدي است و برخي ميگويند 5 جلدي يا 6 جلدي است. اين كتابها چند جلدي هستند؟ جواب 5 : كتاب صحيح بخاري چاپهاي متفاوتي دارد؛ 7 جلدي، 8 جلدي، 4 جلدي، تك جلدي. ولي من توصيه ميكنم اين چاپ جديدي كه يك جلدي است و أخيراً در عربستان سعودي و بيروت چاپ شده است را تهيه كنيد. گرچه فرقي نميكند چند جلدي باشد و هدف اين است كه ما صحيح بخاري را داشته باشيم و به روايات آن نگاه كنيم. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||