* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 29 ارديبهشت 1390 | تعداد بازديد: 2717 | |
شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 06 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 06 شبكه جهاني ولايت : 29 / 02 / 1390 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني در خدمت استاد حسيني قزويني هستيم و از ايشان ميخواهيم كه صحبتهاي ابتدايي را بيان بفرمايند تا بحث خود را شروع كنيم. استاد حسيني قزويني هدف ما، اهانت به أهل سنت، حتي وهابيت يا پيروان ديگر أديان إلهي نيست. هدف ما، تبيين معارف أهل بيت (عليهم السلام) و پاسخگويي به شبهاتي است كه امروز متوجه فرهنگ أهل بيت (عليهم السلام) شده است و إهانت به غير شيعي را گناه نابخشودني ميدانيم و اگر از طرف ما يا ديگر كارشناسان عزيزي كه در شبكه جهاني ولايت ولايت برنامه دارند، به صورت ناخودآگاه مطالبي بيان شود كه بوي جسارت و اهانت بدهد، ما پيشاپيش از اين عزيزان پوزش ميطلبيم. ما در اين حوزه پاسخگويي به شبهات، هيچ إبائي نداريم و براي برنامههاي علمي و گفتوگوي دوستانه با تكتك كارشناسان ديگر شبكهها إعلام آمادگي ميكنيم. همچنين به يكي از شبكههايي كه راه نفاق را پيش گرفتهاند و هر روز به شيعيان و أهل بيت (عليهم السلام) إهانت و جسارت ميكنند و مباني إعتقادي شيعه را به صورت ناجوانمردانه زير سؤال ميبرند، إبتداء اعلام ميكنيم كه اگر اين آقايان حرفي براي گفتن دارند، بيايند و به صورت چهره به چهره با هم بنشينيم و گفتوگو كنيم و در صورتي كه از اين گفتوگوي دوستان و چهره به چهره ميگريزند، ما هيچ إبائي نداريم از اينكه اين مطالبي كه آنها نقل ميكنند و إفترائاتي كه ميبندند و تهمتهايي كه ميزنند را به صورت كليپ و بدون كوچكترين سانسور پخش كنيم و پاسخ خود را إرائه ميدهيم و قضاوت را بر عهده بينندگان عزيز و گرامي ميگذاريم. بينندگان عزيز شيعه اين را هم در نظر داشته باشند، مرتب به ما زنگ ميزنند و ايميل ميفرستند كه در بعضي از ماهوارهها، به شيعيان و مراجع عظام تقليد و علماء به صورت جسورانه هتاكي ميكنند و من إعلام ميكنم به عزيزان شيعه و علاقمندان به مكتب أهل بيت (عليهم السلام) كه هيچگونه نگراني از اين هجمهها نداشته باشند و مخالفين ما هم حرفي براي زدن ندارند: الحمدلله الذي جعل أعدائنا من الجهلاء. و غير از فحش و إهانت و تهمت و إفتراء، چيزي در أنبان خود ندارند و اين إهانتها و جسارتها، يقيناً به ضرر آنها و به نفع شيعه تمام ميشود. مردم، هم برنامههاي ما را ميبينند و هم برنامههاي آن را ميبينند. حتي خيلي از عزيزان أهل سنت تماس ميگيرند و إظهار ميكنند كه در مقايسه برنامههايي كه در شبكه جهاني ولايت انجام ميشود با بعضي از ماهوارههاي وهابيت، براي خود ما هم روشن است كه چه كساني أهل منطق هستند و چه افرادي سخن براي گفتن دارند و چه كساني متوسل به فحش و ناسزا و تهمت و إفتراء ميشوند. * * * * * * * آقاي محسني در ايام فاطميه، هجمههاي زيادي نسبت به شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در اين شبكههاي وهابيت شد و تا جايي كه توانستند، براي پوشاندن اين مسئله، يا افرادي را تكفير ميكردند و يا كتابها و مؤلفان آن را زير سؤال ميبردند و آنها را خائن ميدانستند. امشب هم يكسري كليپ پخش ميكنيم و به بررسي آنها ميپردازيم: پخش كليپ 01 به اين دليل ما قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء را تكذيب ميكنيم، علماء أهل سنت، به 6 دليل: دليل اول: تعداد بسيار زيادي از علماء شيعه، اين مسئله شهادت را خودشان هم قبول ندارند، چنانچه در شرح نهج البلاغه، جلد 20، صفحه 34، سال چاپ 1404 هجري قمري نوشته شده: أما آنچه در مورد حمله به خانه فاطمه زهراء ذكر شده است اينكه حضرت فاطمه را به شهادت رساندهاند، محسن را سقط جنين كرد، هيچكدام از اينها مورد استناد وثوق نيست و اعتبار خاصي هم ندارد، غير از اينكه خبر واحدي است كه ذكر شد و كذب است و دروغ. إبن أبي الحديد در شرح نهج البلاغة، جلد 2، صفحه 60 مينويسد: فأما الأمور الشنيعة المستهجنة التي تذكرها الشيعة ... فكله لا أصل له عند أصحابنا و لا يثبته أحد منهم و لا رواه أهل الحديث. اما اين اموري كه أهل تشيع مطرح ميكنند كه حضرت عمر، قنفذ غلامش را فرستاد رفت آنجا به خانه فاطمه و گفت: فاطمه و علي! بياييد بيرون، وگرنه شما را به آتش ميكشم، آنها بيرون نيامدند. حضرت فاطمه را بين درب قرار داد و پهلوي فاطمه را شكست و حضرت علي را طناب بر گردنش را انداخت ... هيچكدام از اين مسائل نزد أصحاب ما اصل و اساسي ندارند و هيچيك از آنها ثابت نكردهاند و روات حديث هم در أحاديث خودشان اين مسائل را نياوردهاند. با توجه به اينكه بزرگواران أهل تشيع اين مسئله را مطرح كردند ... . [پايان كليپ] آقاي محسني در اين كليپ، إتهامات زيادي وارد شد و گفته شد كه حتي خود شيعيان و علماء آنها شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را قبول ندارند و إستناد به شرح نهج البلاغه كرد و گفت كه روات أحاديث اين مطالب را نياوردهاند و مطرح نكردهاند و مطلبي هم از إبن أبي الحديد آورد. به نظر ايشان، إبن أبي الحديد از علماء شيعه است!!! همچنين قبلاً در مورد سبط إبن جوزي گفته بود كه او خائن است و درباره إبن قتيبه گفته بود كه صاحب كتاب الإمامة و السياسة نيست و نويسنده آن مجهول است. اينها براي اينكه بحث شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را بپوشانند و خلفاء مورد سؤال قرار نگيرند، تا جايي كه ميتوانند، زيرِ كار را ميزنند. از جمله اينكه ميگويند آقاي إبن أبي الحديد اين مطالب را در كتابهاي خود آورده است و او شيعه بوده است. مقداري در اين رابطه توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني اين اولين بار نيست كه ما اين مطلب را ميشنويم و در خطبههاي نماز جمعه و در ماهوارههاي خود و در سخنرانيها و از طرف كارشناسان و خطباء هم ميگويند كه إبن أبي الحديد شيعه بوده است. ما نميدانيم واقعاً به اين گفتار آقايان بخنديم يا به جهل اين آقايان گريه كنيم؟! نكته اول: تمام أهل سنت و مسيحيان و يهوديان ميدانند كه إبن أبي الحديد، معتزلي است و معتزله در برابر اماميه و شيعه است؛ معتزله، قسيم اماميه است، نه جزئي از آن. همه ميدانيم كه بحث إعتزال، بحثي است كه ائمه (عليهم السلام) و بزرگان ما آن را ردّ كردهاند. جالب اينكه محقق كتاب شرح نهج البلاغة إبن أبي الحديد، آقاي محمد أبو الفضل ابراهيم در مقدمه كتابش، در جلد 1، صفحه 14 صراحت دارد بر اينكه إبن أبي الحديد شيعه نيست و يك شعري را از ايشان نقل ميكند از علويات سبع، صفحه 16 و 17 كه خطاب به أمير المؤمنين (عليه السلام) ميگويد: و رأيت دين الاعتزال و أنني أهوي لأجلك كل من يتشيع من معتزلي هستم و شيعه نيستم، ولي به خاطر تو، شيعيان را دوست دارم. همچنين آقاي خير الدين زركلي وهابي در كتاب الأعلام كه شرح حال علماء أهل سنت را آورده، در جلد 3، صفحه 289 صراحت دارد و در مورد إبن أبي الحديد ميگويد: عالم بالأدب من أعيان المعتزلة. ... از شخصيتهاي برجسته معتزله است. پس اينكه ميگويند إبن أبي الحديد شيعي است، مانند اين است كه بگوييم فلاني مسيحي مسلمان است. نكته دوم: آقاي إبن أبي الحديد در همان اول شرح نهج البلاغة، جلد 1، صفحه 3 ميگويد: الحمد لله الذي قدم المفضول علي الأفضل. خدا را شاكريم كه مفضول (أبو بكر) را بر أفضل (علي) مقدم داشت. اين جمله، مضافاً بر اينكه منافات با قرآن و سنت دارد، تمام فقهاء شيعه و عوام شيعه معتقدند كه با وجود أفضل، نوبت به فاضل و مفضول نميرسد. اگر علي بن أبي طالب (عليه السلام) به عنوان وصي بلا فصل نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) انتخاب شده، أفضل از او وجود نداشت. يعني بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، أفضل از تمام خلايق، حضرت علي (عليه السلام) بود. حتي شيخ طوسي (ره) در كتاب الإقتصاد، صفحه 191 ميفرمايد: ضرورة من قبح تقديم المفضول علي الفاضل. زشت بودن تقديم مفضول بر فاضل، از ضروريات است. يعني كسي كه پَست است، نميتواند بر كسي كه برتري دارد مقدم شود. بعد ميفرمايد: و العلم بقبح ذلك ضروري لا يختلف العقلاء فيه. علم به زشتي تقديم مفضول بر أفضل ضروري است و حتي عقلاء هم در اين زمينه اختلافي ندارند. يعني يك أصل عقلائي است. در تمام انتخابات، هر كانديدي ملاك أفضليت خود را بر رقباء مطرح ميكند و ميگويد اگر من ميخواهم مسئول شوم، به دليل اين برتريهايي است كه من دارم. بحث تقديم أفضل بر غير أفضل، مسئلهاي قطعي است. حتي وقتي حضرت يوسف (عليه السلام) نزد عزيز مصر ميآيد، ميفرمايد: قالَ اجْعَلْني عَلي خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليم (يوسف) گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمين (مصر) قرار ده، چون هم امانتدار هستم و هم آگاهي دارم. سوره يوسف / آيه 55 يعني هم تقواي لازم را دارم و هم تخصص لازم را دارم. نكته سوم: خود آقاي إبن أبي الحديد در جايجاي شرح نهج البلاغة منكر امامت و خلافت بلا فصل أمير المؤمنين (عليه السلام) است. اين چگونه شيعهاي است كه منكر خلافت أمير المؤمنين (عليه السلام) است؟! مثلاً در جلد 9، صفحه 59 ميگويد: لم يكن هناك نص صريح و مقطوع ... كما تزعم الامامية. ما هيچ دليل صريح و قطعي نداريم كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، علي را به عنوان خليفه معين كرده باشد، همانطور كه شيعيان اينطور فكر ميكنند. ببينيد! مشخص است كه ايشان شمشير را عليه شيعه از رو بسته است. نكته چهارم: در رابطه با آقاي حضرت أبو طالب (عليه السلام)، پدر أمير المؤمنين (عليه السلام) كه شيعه و سني و عوام و غير عوام معتقدند بر ايمان ايشان و من گمان نميكنم كه يك نفر از شيعه ـ نستجير بالله ـ معتقد به كفر حضرت أبو طالب (عليه السلام) باشد، ولي آقاي إبن أبي الحديد در شرح نهج البلاغة، جلد 14، صفحه 65 صراحت دارد كه حضرت أبو طالب (عليه السلام) با ايمان از دنيا نرفته و در حال كفر از دنيا رفته است. نكته پنجم: همچنين در رابطه با ايمان آباء و پدران پيامبران (عليهم السلام)، شيعه معتقد است كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تا حضرت آدم (عليه السلام)، پدران همه أنبياء (عليهم السلام) مؤمن و موحد بودهاند، ولي ايشان در شرح نهج البلاغة، جلد 14، صفحه 68 ميگويد: لا منافاة بين طهارة الأصلاب و عبادة الصنم. هيچ اشكالي ندارد كه يك نفر نسبش پاك باشد و بتپرست هم باشد. اين چه طهارتي است كه با بتپرستي سازگاري دارد و ضرري برايش ندارد؟! نكته ششم: نظر علماء و فقهاء شيعه در شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ايشان صراحتاً قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را انكار ميكند. ما هيچ عالمي از ميان علماء شيعه را كه سخنش در ميان شيعه ارزش داشته باشد، سراغ نداريم كه منكر شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) شده باشد و همه اتفاق نظر دارند بر شهادت آن حضرت. 1. شيخ طوسي (ره) مرحوم شيخ طوسي (ره) كه به عنوان شيخ الطائفه مطرح است، در كتاب تلخيص الشافي، جلد 3، صفحه 156 صراحت دارد و ميفرمايد: و المشهور الذي لا خلاف فيه بين الشيعة أن عمر ضرب علي بطنها حتي أسقطت فسمي السقط «محسنا» و الرواية بذلك مشهورة عندهم. مشهور است كه اختلافي ميان شيعه نيست در اينكه عمر ضربهاي به شكم فاطمه زد و فرزندش محسن سقط شد و روايت درباره شهادت آن حضرت در نزد شيعه شهرت دارد. بعد هم ميفرمايد: و رواية الشيعة مستفيضة به لا يختلفون في ذلك. روايت شيعه در اين زمينه مستفيض است و اختلافي ندارند. 2. شيخ مفيد (ره) مرحوم شيخ مفيد (ره) در كتاب المقنعة، صفحه 459 درباره شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) صراحت دارد و زيارتنامه آن حضرت را نقل ميكند و ميفرمايد: السلام عليك أيها البتول الشهيدة الطاهرة. همچنين در كتاب الأمالي، صفحه 59، حديث 50، قضيه آتش زدن خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را به صورت مفصل مطرح ميكند. 3. كاشف الغطاء (ره) مرحوم كاشف الغطاء (ره) كه از علماء بنام معاصر شيعه است، صراحتاً ميفرمايد: و استفاضت كتب الشيعة من صدر الإسلام القرن الأول، مثل كتاب سليم بن قيس و من بعده إلي القرن الحادي عشر و ما بعده بل و إلي يومنا، كل كتب الشيعة التي عنيت بأحوال الأئمة و أبيهم الآية الكبري و أمهم الصديقة الزهراء صلوات الله عليهم أجمعين. تمام كتابهاي شيعه از صدر اسلام و قرن اول، مانند كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي و قرون بعدي تا قرن يازدهم و تا الآن كه قرن چهارم است، مملوّ و مستفيض است از قضيه احوال ائمه (عليهم السلام) و أمير المؤمنين (عليه السلام) و شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها). أطبقت كلمتهم تقريبا أو تحقيقا في ذكر مصائب تلك البضعة الطاهرة أنها بعد رحلة أبيها المصطفي ضرب الظالمون وجهها و لطموا خدها حتي احمرت عينها و تناثر قرطها و عصرت بالباب حتي كسر ضلعها و أسقطت جنيها و ماتت و في عضدها كالدملج. علماء شيعه، اتفاقنظر و اتفاقكلمه دارند در ذكر مصائب پاره تن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) كه بعد از رحلت آن رسول الله (صلي الله عليه و آله)، ظالمين به صورت آن حضرت سيلي زدند، به طوريكه چشمانش سرخ شد و گوشوارهاش افتاد و او را بين در و ديوار آنچنان قرار دادند كه پهلوانش شكست و جنينش سقط شد و شهيد شد در حاليكه بر بازويش خطي سياه و متورمي بود كه گويا يك دستبند سياهي بر بازوي او وجود داشت. جنة المأوي، ص 78 آنچه كه ملاك است، نظر فقهاء است. ولي اين آقايان، در گوشه و كنار، افرادي را پيدا ميكنند كه نظرات شاذي دارند؛ مانند فضل الله كه ايشان يك حرفي زد و تمام مراجع عظام تقليد هم جواب او را دادند و در برابرش ايستادند و تكذيب و تقبيح كردند. 4. حضرت آيت الله العظمي شيخ جواد تبريزي (ره) مرحوم حضرت آيت الله العظمي شيخ جواد تبريزي (ره) كه ميليونها مقلد داشت، در كتاب صراط النجاة، جلد 3، صفحه 441 صراحت دارد و ميفرمايد: ما روايات معتبر داريم از امام كاظم (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) بر اينكه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) شهيد شده است. 5. حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني (ره) همچنين حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني (ره) كه از مراجع عظام تقليد بنام عصر ما بود و ميليونها مقلد داشت و حتي الآن هم تعدادي از مقلدان ايشان بقاء بر ميت هستند و از ايشان تقليد ميكنند، به مناسبت ايام فاطميه سال 1381 فرمودند: حضرت زهراء (سلام الله عليها) اولين شهيده راه پر افتخار امامت و ولايت بود و ائمه معصومين (عليهم السلام) عموماً به فرزندي ايشان افتخار ميكردند. همچنين در ايام فاطميه سال 1383 فرمودند: بزرگداشت شهادت اين بانوي بزرگوار كه اولين و با شخصيتترين شهيده راه ولايت هست، تجديد عهد با مقام شامخ ولايت كه إكمال دين و إتمام خداوند با آن است، ميباشد؛ فاطمهاي كه با عمر بسيار كوتاهش تشيع را براي هميشه بيمه كرد، فاطمهاي كه با خطبه غرّاءش دوست و دشمن را حيرتزده نمود. 6. حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي همچنين بنده در شبكه المستقلة در تاريخ هشتم مهر 1387 كه از طرف حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي در مناظره اين شبكه شركت كردم، ايشان فرمودند از قول من در آنجا بگوييد: مسئله مظلوميت و شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مسئلهاي است كه با روايات متعدد در كتابهاي معتبر ما ثابت شده است و اين قضيه چيز جديدي نيست، بلكه از قرون گذشته ثابت بوده است و شيعيان عموماً و مراجع هم همهساله در طول اين 14 قرن، در ايام فاطميه، مراسم شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را اقامه ميكردند. اگر دنبال اين هستيد كه نظرات علماء شيعه را ببينيد، ما نمونههايي را گفتيم و اگر بخواهيم بشماريم، مثنوي هفتاد من كاغذ شود. ما هيچ فقيه و عالمي را نداريم كه سخنش در نزد شيعه، از جايگاه ويژهاي برخوردار باشد، مگر اينكه قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و مظلوميت آن حضرت را قبول داشته باشد. مگر ميشود يك عالمي، خطبه 202 نهج البلاغه را انكار كند كه أمير المؤمنين (عليه السلام) با صراحت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: و ستنبئك إبنتك بتضافر أمتك علي هضمها، فأحفها السؤال و استخبرها الحال. هذا و لم يطل العهد و لم يخل منك الذكر. به زودي دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امّت تو چگونه در ظلم بر او اجتماع كردند. از دخترت بپرس و احوال اندوهناك ما را از او خبر گير كه هنوز روزگاري سپري نشده و ياد تو فراموش نگشته است كه اينها اين مصيبات را بر ما وارد كردند. اين واضح و روشن است و براي نهج البلاغه است و چيزي نيست كه يك عالم شيعي بخواهد به سادگي از كنار اين ردّ شود. * * * * * * * آقاي محسني يك كليپ ديگر را با هم ميبينيم و بعد به بررسي آن ميپردازيم: پخش كليپ 02 مسئله دوم كه ما قائليم به اينكه شهادت كذب است، اين است كه شجاعت حضرت علي را ما در تاريخ خواندهايم. آن علياي كه درب خيبر را مردانه كند و آن علياي كه از قهرمانان و أمثال مشركين مكه به نام عمرو بن عبدود را تك و تنها به زانو نشاند و شمشير اسلام را بر گردن او سوار كرد، آن علياي كه در غزوه بدر، نخستين غزوه و كارآزمايي ميان حق و باطل، شمشير خودش را بر گردن يكي از بزرگترين شمشيربازان قريش سوار كرد، آن شجاعت، آن شهامت، آن فتوّت، آن غيرت، آن مردانگي، تغاير و تضاد دارد با شهادت زن حضرت علي (كرم الله وجهه). [صداي تكبير حضار] امروز اگر كسي به زن ما كوچكترين اهانتي بكند، ما كه يك هزارم شجاعت علي در وجودمان نيست، به خدا قسم! راحت نمينشينيم. چطور علي مرتضي، بيايند زنش را بزنند، دختر رسول الله را بكشند، بچهاش سقط جنين شود و بعد خودش بردارد طناب را به گردنش بياندازند و بقيه هم واويلا پشت سرش بخوانند؟! اين كجا صدق ميكند با شخصيت علي؟! [پايان كليپ] آقاي محسني ايشان قائل هستند كه غيرت أمير المؤمنين (عليه السلام) اجازه نميدهد كه خانمش را در كوچه بزنند و آن ضرب و شتمي كه خورده، باعث سقط جنينش شود. يكسري فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) را هم مطرح ميكند. جالب است كه وقتي ميخواهند مطلبي را بگويند كه ادعاي خودشان ثابت شود، همه فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) را قبول و اعلام ميكنند و جنگ خيبر و خندق را ميگويند و ميگويند كه با غيرت أمير المؤمنين (عليه السلام) منافات و مغايرت دارد كه اجازه بدهد خانمش را بزنند. در اين مورد توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني ما يك كليپ ديگري هم داشتيم از يكي از اين آقايان كه جسارت خيلي وقيحي به آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) داشت و ما نخواستيم آن را پخش كنيم و اين كليپي كه پخش كرديم، مقداري محترمانه بود. جواب اول: جواب نقضي شما كه ميفرماييد اگر كسي به زن ما جسارت كند، ما ساكت نمينشينيم و اگر كسي به زنش جسارت شود و دفاع نكند، نشانه بيغيرتي است، ما از شما سؤال ميكنيم: أولاً: آقاي عثمان كه خليفه سوم است، وقتي در محاصره بود و افرادي اطراف منزل او را گرفته بودند و خودش هم تقريباً ميداند كه كشته خواهد شد: و جاء سودان بن حمران ليضربه، فانكبت عليه نائلة إبنة الفرافصة و اتقت السيف بيدها فتعمدها و نفح أصابعها، فأطن أصابع يدها و ولت. شخصي به نام سودان بن حمران وقتي شمشيرش را بالا ميبرد تا عثمان را بزند، نائله همسر عثمان ميآيد دستش را حائل قرار ميدهد و انگشتانش قطع ميشود و از پوستش آويزان ميشود. تاريخ الطبري، ج 3، ص 421 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 7، ص 210 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 39، ص 439 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 3، ص 178 آيا عثمان آدم باغيرتي بود يا نه؟ چرا از همسرش دفاع نكرد؟ حتي يك جمله هم نگفت كه چرا متعرض همسر من ميشويد؟ حدأقل بايد دفاع ميكرد. از آن بالاتر، من از عزيزان أهل سنت پوزش ميطلبم، اين عبارتي است كه إبن كثير دمشقي و طبري و ديگران آوردهاند كه آقاي سودان بن حمران، يك عمل زشتي انجام ميدهد و يك تعبير وقيح و زشتي هم نسبت به همسر عثمان به كار ميبرد: فغمز أوراكها و قال: إنها لكبيرة العجيزة. من از ترجمه آن خودداري ميكنم. من گمان نميكنم كه اگر به همسر بيغيرتترين انسانهاي دنيا جسارت شود، ولو اينكه بالاي دار هم باشد، بيتفاوت باشد. ولي آقاي عثمان هيچ عكس العملي نشان نميدهد. سودان بن حمران، جلوي چشم عثمان، دست ميزند به بدن همسرش و تعبير زشتي را به كار ميبرد! چرا عثمان دفاع نكرد؟ چرا نگفت اگر با من كار داريد، همسر مرا مورد ضرب و شتم قرار ميدهيد و فحاشي ميكنيد؟ به ما جواب بدهيد! اگر دنبال اين قضيه هستيد كه اگر كسي ببيند همسرش كتك ميخورد و بايستد و دفاع نكند، نشانه بيغيرتي است، آيا نسبت به عثمان هم جرأت ميكنيد همچنين حرفي بزنيد؟! ثانياً: در رابطه با قضيه مغيرة بن شعبة كه ارتباط نامشروعي با أم جميل داشت و داستانش هم مفصل است و بارها گفتهايم. 3 نفر از صحابه آمدند شهادت دادند كه ما ديديم مغيرة بن شعبة با أم جميل زنا ميكند «كالميل في المكحلة». وقتي زياد بن سميه كه نفر چهارم بود و ميخواست شهادت بدهد، عمر به او فهماند كه خيلي زياد سختگيري نكن تا مغيرة بن شعبة شلاق نخورد. ولي اينكه مغيرة بن شعبة با أم جميل رابطه نامشروع داشت، تقريباً يك چيز بين المللي است و هيچ مورخي نيست مگر اينكه اين قضيه را آورده است و هيچكس آن را انكار نكرده است. وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان لإبن خلكان، ج 6، ص 365 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 12، ص 236 ـ تاريخ الطبري، ج 3، ص 170 ـ أحكام القرآن لإبن العربي، ج 3، ص 347 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 60، ص 39 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 2، ص 541 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 7، ص 94 يك روز آقاي عمر بن خطاب در مراسم حج ديد كه آقاي مغيرة بن شعبة با معشوقهاش به حج آمده است. وقتي چشم عمر به مغيرة و معشوقهاش افتاد: ثم إن أم جميل وافقت عمر بن الخطاب رضي الله عنه بالموسم و المغيرة هناك، فقال له عمر: أتعرف هذه المرأة يا مغيرة؟! قال: نعم، هذه أم كلثوم بنت علي. فقال له عمر: أتتجاهل علي؟ والله! ما أظن أبا بكرة كذب عليك و ما رأيتك إلا خفت أن أرمي بحجارة من السماء. عمر طعنه ميزند و به قولي به مغيره متلك ميگويد: آيا اين زن را ميشناسي اي مغيرة؟! مغيرة گفت: بله ميشناسم، او أم كلثوم دختر علي (همسر تو) است. عمر به او گفت: به خدا قسم! من باعث شدم كه بر تو حدّ زنا جاري نشود و ميترسم به خاطر اين كارم، از طرف آسمان سنگباران شوم. وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان لإبن خلكان، ج 6، ص 365 ـ الأغاني لأبو الفرج الإصفهاني، ج 16، ص 9 ببينيد! عمر به او ميگويد: «اين زن فاحشه كيست كه با او رابطه نامشروع داشتي؟» ميگويد: «اين زن توست؟». يعني «تصور كن من با زن تو رابطه نامشروع داشتم. وقتي تو دليل نداري و نميتواني در حق من حدّ جاري كني، چرا حرف بيحساب ميزني؟» ببينيد! خيلي تعبير زشتي است. من گمان نميكنم هيچ آدم لاأبالي اگر در حق او همچنين جسارتي شود، عكس العملي نشان ندهد. شما به ما بگوييد كه جناب عمر كه در غيرت و عدالت و ساير جهات از نظر شما چنين و چنان بوده، چرا در برابر اهانت و جسارت وقيحي كه مغيرة به همسرش كرد، عكس العملي نشان نداد؟ آيا عمر بيغيرت بود؟ ثالثاً: عمر بن خطاب در زماني كه اسلام نياورده بود و يكي از كنيزان بني مؤمل را كه مسلمان شده بود، شكنجه ميكرد تا دست از اسلام بردارد: و مر بجارية بني مؤمل، حي من بني عدي بن كعب و كانت مسلمة و عمر بن الخطاب يعذبها لتترك الاسلام و هو يومئذ مشرك و هو يضربها، حتي إذا مل قال: إني أعتذر إليك، إني لم أتركك إلا ملالة. أبو بكر در حال عبور بود و عمر بن خطاب كه در آن زمان مشرك بود، يكي از كنيزان بني مؤمل كه مسلمان شده بود را شكنجه ميكرد و ميگفت بايد از اسلام دست برداري. وقتي عمر از كتك زدن خسته شد، گفت: چون خسته شدم، دست از زدن تو برميدارم، وگرنه دلم به حال تو نميسوزد. السيرة النبوية لإبن هشام الحميري، ج 1، ص 211 ـ فضائل الصحابة احمد بن حنبل، ج 1، ص 120 ـ العثمانية للجاحظ، ص 34 ما از اين آقايان سؤال ميكنيم كه چرا آقاي أبو بكر از خودش عكس العملي نشان نداد؟ آيا اين ناموس متعلق به تمام مسلمانان نبود؟ آيا او مسلمان نبود؟ چرا آن غيرت اسلامي آقاي أبو بكر تحريك نشد و اعتراض نكرد به عمر كه چرا اين زن و كنيز بيگناه را شكنجه ميكند؟! جواب دوم: جواب حلي أمير المؤمنين (عليه السلام) از حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دفاع كرده است و اين مطلب در كتابهاي معتبر أهل سنت و شيعه آمده است كه وقتي عمر وارد خانه أمير المؤمنين (عليه السلام) شد و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را مورد ضرب و شتم قرار داد: فوثب علي (عليه السلام) فأخذ بتلابيبه، ثم نتره فصرعه و وجأ أنفه و رقبته و هم بقتله، فذكر قول رسول الله (صلي الله عليه و آله) و ما أوصاه به، فقال: «و الذي كرم محمدا بالنبوة! يا بن صهاك! لولا كتاب من الله سبق و عهد عهده إلي رسول الله (صلي الله عليه و آله) لعلمت إنك لا تدخل بيتي». علي (عليه السلام) ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بيني و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد. ولي سخن پيامبر (صلي اللَّه عليه و آله) و وصيتي را كه به او كرده بود به ياد آورد و فرمود: «اي پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به نبوت گرامي داشت! اگر نبود مقدّري كه از طرف خداوند گذشته و عهدي كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) با من نموده است كه صبور باشم، ميدانستي كه تو نميتوانستي به خانه من داخل شوي». كتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر الأنصاري، ص 150 آقاي آلوسي هم همين قضيه را در تفسير خود نقل ميكند: فأخذ علي بتلابيب عمر و هزه و وجأ أنفه و رقبته. روح المعاني للآلوسي، ج 3، ص 124 يعني مشخص است كه اين قضيه در صدر اول اسلام و قرون اول و دوم، كاملاً روشن بود. در روايات متعدد هم داريم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: عليك بالصبر علي ما ينزل بك منهم حتي تقدم علي. بر تو باد به صبر كردن بر مصيبتهايي كه از أمت من به تو ميرسد تا اينكه در روز قيامت به من برسي. خصائص الأئمة للسيد الرضي، ص 73 فإن وجدت أعوانا عليهم فجاهدهم و قاتل من خالفك بمن وافقك، فإن لم تجد أعوانا فاصبر و كف يدك و لا تلق بيدك إلي التهلكة. اگر بر عليه آنان ياراني يافتي، با آنان جهاد كن و به وسيله موافقين خود با مخالفين خود جنگ كن و اگر ياراني نيافتي، صبر كن و دست نگهدار و با دست خويش خود را در هلاكت ميانداز. كتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر الأنصاري، ص 134 به همان دليلي كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) 13 سال در مكه، انواع شكنجهها را تحمل كرد و انواع شكنجهها را كه به خاندان ياسر ميدادند و بلال را شكنجه ميكردند و ديگر مسلمانان را هم شكنجه ميكردند به خاطر حمايت از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم كاري نميتوانست بكند، به همان دليل هم أمير المؤمنين (عليه السلام) نميتوانست كاري بكند. اگر كسي بيايد به خاطر دفاع از شما، مورد هتك حرمت قرار بگيرد، غيرت هر انساني إقتضاء ميكند كه از مظلوم دفاع كند، ولي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) هيچ عكس العملي از خود نشان نداد؛ چون زمينهاش فراهم نبود و كمك براي اين كار نداشت. البته ما اين را قبلاً مفصل جواب دادهايم. من يك سؤال ديگري از اين آقايان دارم: اين آقايي كه ميگويد أمير المؤمنين (عليه السلام) فاتح بدر و خيبر و أحد و غيره بوده و اينهمه فُتوّت و مردانگي و شجاعت و فضائل داشته، با اينكه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در تمام غزوات و جنگها، أمير المؤمنين (عليه السلام) به همراه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود و پرچم اسلام به دست أمير المؤمنين (عليه السلام) بود و به تعبير إبن أبي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغة، جلد 12، صفحه 82 كه از قول عمر بن خطاب نقل ميكند: و الله! لولا سيفه لما قام عمود الإسلام! به خدا سوگند! اگر شمشير علي نبود، پرچم اسلام برافراشته نميشد. در اين 25 سال، در اين فتوحات، شجاعت حضرت علي (عليه السلام) كجا رفت؟! آيا شمشير حضرت علي (عليه السلام) زنگ زد؟! آيا اين شجاعتش را از دست داد و ترسو شد؟! چرا در هيچيك از اين فتوحات، ردّ پايي از أمير المؤمنين (عليه السلام) نيست؟! ردّ پايي از امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) نيست؟! آيا اين دليل بر اين نيست كه اين فتوحات مورد تائيد أمير المؤمنين (عليه السلام) نبوده است؟! اگر اين فتوحات، همانند زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مورد تائيد بود و در تمام غزوات، غير از جنگ تبوك، أمير المؤمنين (عليه السلام) شركت ميكرد، إقتضاء ميكرد كه أمير المؤمنين (عليه السلام) در اين فتوحات و جنگها شركت كند و فرمانده جنگ باشد و در حملهها راهنمايي كند. أمير المؤمنين (عليه السلام) در چند مورد مشورت داده است و آن هم به خاطر اين بود كه اگر يك يهودي هم از ايشان مشورت ميخواست، او را نااميد برنميگردادند. مضافاً كه مشورتهاي أمير المؤمنين (عليه السلام) مربوط به صلاح جامعه اسلامي بوده و اگر آن مشورتها نبود، دشمن تمام مسلمانان را از بيخ و بن از بين ميبرد. درست است كه حق أمير المؤمنين (عليه السلام) را به يغما بردهاند و خلافت را غضب كردهاند و مظلوميتش به اوج رسيده و ميفرمايد: فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجا أري تراثي نهبا. پس در اين 25 سال صبر كردم در حالي كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود و با ديدگان خود مينگريستم كه ميراث مرا به غارت ميبرند. نهج البلاغه، خطبه شقشقيه با تمام اين قضايا، أمير المؤمنين (عليه السلام) صبر و تحمل كرد و در قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و حمله به خانه ايشان هم صبر كرد. چون ميداند كه اگر بخواهد دفاع كند، تعدادي از او طرفداري ميكنند و تعدادي هم از آنها طرفداري ميكنند و جنگ داخلي به وجود ميآيد و منافقيني كه به تعبير يكي از علماء بزرگ مصر، يك سوم قرآن درباره نفاق و منافقين است، دنبال فرصت بودند و يهودياني كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و مسلمانان سيلي خورده بودند، دنبال فرصت بودند و ابرقدرت روم و بزرگپادشاه ايران هم دنبال فرصت بود تا حمله كنند و مسلمانان را از بيخ و بن از بين ببرند و براي هميشه، چراغ اسلام را خاموش كنند. أمير المؤمنين (عليه السلام) ميبيند كتاب كه اگر بخواهد دفاع كند، ديگر نه اسلامي خواهد ماند و نه حضرت علي (عليه السلام) خواهد ماند و نه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها). لذا أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: فأمسكت يدي حتي رأيت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام يدعون إلي محق دين محمد صلي الله عليه و آله، فخشيت إن لم أنصر الاسلام و أهله أن أري فيه ثلما أو هدما تكون المصيبة به علي أعظم من فوت ولايتكم. من دست باز كشيدم، تا آنجا كه ديدم گروهي كه از اسلام برگشته بودند، ميخواهند دين محمّد صلّي اللّه عليه و آله را نابود سازند. پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را ياري نكنم، رخنهاي در آن ببينم يا شاهد نابودي آن باشم كه مصيبت آن بر من سختتر از رها كردن حكومت بر شماست. نهج البلاغه، نامه 62 لذا، أمير المؤمنين (عليه السلام) با صبر و تحملش و چه بسا با مشورتدادنهايش، اسلام عزيز و نوپا را حفظ ميكند و اگر امروز اسلام به دست ما رسيده، عمدتاً مرهون آن تلاش و زحمات أمير المؤمنين (عليه السلام) در صدر اسلام بوده كه اگر كوچكترين كوتاهياي ميكرد، ديگر نه اسلامي بود و نه قرآني. لذا اين تدبير أمير المؤمنين (عليه السلام) براي حفظ دين و قرآن و نام محمد (صلي الله عليه و آله) بود؛ همانطور كه فرزند بزرگوارش امام حسين (عليه السلام) براي حفظ دين، از خودش و زن و فرزندش گذشت تا اسلام امروز به دست ما رسيد. * * * * * * * آقاي محسني يك كليپ ديگري هم ميبينيم و به بررسي آن ميپردازيم: پخش كليپ 03 شجاعت حسن و حسين را خواندهايم. آن حسيني كه در مقابل يزيد، ظالم دوران، هرگز از پاي ننشست و حكومت ظلم و استبداد را قبول نكرد، والله قسم! آن حسين بسيار بزرگوار، اگر ميديد و متوجه ميشد كه عمر بن خطاب كوچكترين ظلمي به خاندان عترت و أهل بيت رسول الله روا داشت، منِ سني معتقدم آن حسين، عمر را تكهتكه و پارهپاره ميكرد. [صداي تكبير حضار] [پايان كليپ] آقاي محسني من نميدانم چرا ايشان اينگونه صحبت ميكند؟! مثل اينكه تاريخ را نخوانده است! بايد تاريخ را ميخواند و سنّ امام حسين (عليه السلام) را هم ميديد. ايشان ميگويد «شجاعت امام حسين (عليه السلام) با شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) منافات دارد». در اين مورد توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني من هم نميدانم چه بگويم؟! اينها وقتي ميبينند افرادي هورا ميكشند و تكبير ميگويند، اينگونه سخن ميگويند. به قول معروف: «مستمع، صاحب سخن را بر سر حال آورد». جاي آن سجودي خالي است كه بگويد اين آقايان چه چيزي خوردهاند كه اينگونه حرف ميزنند؟! شيعه و سني و ديگران نقل كردهاند كه حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) در سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت به دنيا آمد. الإرشاد للشيخ المفيد، ج 2، ص 27 ـ إعلام الوري بأعلام الهدي للشيخ الطبرسي، ج 1، ص 420 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 14، ص 115 و 255 ـ مقاتل الطالبيين لأبو الفرج الإصفهاني، ص 51 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 194 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 2، ص 18 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 6، ص 399 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 3، ص 117 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 1، ص 151 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 3، ص 280 اين اتفاق هم در سال يازدهم هجرت بوده است، يعني امام حسين (عليه السلام) در آن زمان، 6 ، 7 ساله بوده است. مگر از يك بچه 6 ، 7 ساله چه انتظاري ميرود؟! بر فرض هم سنش بيشتر بود، امام حسين (عليه السلام) تابع پدر بزرگوارش أمير المؤمنين (عليه السلام) است؛ چون امام و مقتدايش أمير المؤمنين (عليه السلام) است. مگر امام حسين (عليه السلام) ميتوانست برخلاف نظر أمير المؤمنين (عليه السلام) حركتي انجام دهد؟! واقعاً در مورد اين آقايان بايد گفت: «چون قافيه تنگ آيد، شاعر به جفنگ آيد». ما قصد جسارت و إهانت نداريم، ولي حدأقل يك شعري بگويند كه خوديها هم به آنها نخندند! من خيلي تعجب كردم كه چرا مخاطبين ايشان هم هورا ميكشيدند و تكبير ميگفتند و اين واقعاً جاي تأسف دارد! يعني يك نفر هم در ميان اين جمعيت نبود كه بگويد امام حسين (عليه السلام) در آن زمان كودك بود و كاري از دستش برنميآمد و بنا هم نبود كه با معجزه كاري را انجام بدهند؛ چون در اين صورت، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در دوران حيات خود، با معجزه، ميليونها كار را انجام ميدادند و نيازي به كشت و كشتار و اذيت و ناراحتي براي آن حضرت نبود. اين آقايان كه ميخواهند قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را زير سؤال ببرند و به افسانه تبديل كنند، خودشان نميدانند كه با اين كارشان مردم را به خنده واميدارند. واقعاً آدم نميداند به جهل اينها بخندند يا به مسكيني اينها گريه كند؟! * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : 1. در سالي كه امام حسين (عليه السلام) به شهادت رسيدند و حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) به اسارت درآمدند، در همان سال در شب أربعين به كربلاء برگشتند يا در سال بعد برگشتند؟ در چه سالي برگشتند؟ 2. در منطقه ما، مهديشهر استان سمنان، دراويش زيادي وجود دارد. آيا اينها بر حق هستند يا ناحق هستند؟ جواب 1 : 1. مرحوم قاضي طباطبائي (ره) در كتاب اربعين، با أدله متعدد ثابت كرده است كه حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) در أربعين سال اول برگشتند، نه در أربعين سال بعد. 2. در رابطه با دراويش و ديگران، ملاك براي ما، عمل كردن به دستورات اسلام است. اگر يك درويشي نمازش را ميخواند و روزهاش را ميگيرد و از يك مرجعي تقليد ميكند و زكاتش را ميدهد و غيره، او مسلمان است و نميتوانيم او را به خاطر درويش بودنش و به خانقاه رفتن و بلند كردن ريش، زير سؤال ببريم و بگوييم او كافر است. ولي بعضي از دراويش هستند كه معتقدند وقتي به مرحلهاي ميرسند، تكليف از آنها ساقط است و ما آنها را كافر و مرتدّ و نجس ميدانيم. * * * * * * * سؤال 2 : ما بايد بيشتر در مورد كفر و نفاق خلفاء صحبت كنيم، مانند حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) كه توانست اين را اثبات كند و أمير المؤمنين (عليه السلام) و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم بنا به شرايطي نتوانستند اين كار را بكنند. به نظر من، با توجه به آيات و روايات، نفاق اينها اثبات ميشود. اينها حتي ميخواستند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ترور كنند. يا بايد خود اينها جزء منافقين باشند و يا بايد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بالاتر باشند و كسي با اينها كاري نداشته باشد. جواب 2 : ما درباره و كفر و نفاق آنها صحبت نميكنيم و كار ما هم نيست. همانطور كه مراجع عظام تقليد هم تأكيد دارند، ما نيامدهايم كه كارخانه كافرسازي راهاندازي كنيم و بگوييم فلاني كافر است و فلاني كافر نيست. ما حقايق را مطرح ميكنيم و قضاوت هم با بينندگان است. اگر يك مرجعي يا فقيهي از فقهاء با صراحت بگويند، ما هم حرف ايشان را نقل ميكنيم. اگر در يك روايت صحيحي از ائمه (عليهم السلام) نقل شده باشد كه نسبت به يك فردي فرموده باشند كه فلاني كافر است، ما هم مطرح ميكنيم. ولي آنچه كه سيره ائمه (عليهم السلام) و فقهاء معاصر ما است، برخلاف اين است و ما نبايد كاسه داغتر از آش باشيم. لذا از دوستان عزيز تقاضا ميكنيم كه با اين تندرويهاي خود، شيعه را بيش از اين در مقابل لبه تيز شمشير وهابيت قرار ندهند و شيعه را بيش از اين به كشتن ندهند. چند شبكه تندرو شيعه كه شروع كردهاند بحث كفر و تكفير و تفسيق و أمثال اين را مطرح ميكنند، نتيجهاش همين شيعهكشي در بحرين و كشورهاي مختلف است. «چرا عاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني»؟! * * * * * * * سؤال 3 : متأسفانه به روايتي از بعضي از كتب شيعه إستناد كردهاند مبني بر انكار شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها). آيا واقعاً صحت دارد؟ در اين مورد توضيح بفرماييد. جواب 3 : شما نام آن كتاب را ذكر كنيد تا ما هم درباره آن صحبت كنيم. ما نميدانيم كه آنها به چه كتابي إستناد كردهاند. ما تمام أقوال فقهاء شيعه را در طول اين 14 قرن نقل كردهايم و مرحوم شيخ طوسي (ره) و شيخ مفيد (ره) و كاشف الغطاء (ره) ميگويند كه اتفاق نظر است در ميان تمام علماء شيعه كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به شهادت رسيده است و مورد ظلم واقع شده است. وقتي ادعاي إجماع ميشود، اينكه يك نفر در كنار پيدا شود و حرفي خلاف نظر علماء بزند، حرف او در برابر إجماع ارزشي ندارد. قبلاً هم عرض كردم كه وقتي يك نفر در لبنان همچنين حرفي زد، مراجع عظام تقليد شيعه در برابرش ايستادند و جواب دادند، نه منبريها و اساتيد. يعني مشخص است كه اين نظريه خلاف نظر شيعه است. مراجع عظام تقليد، معمولاً براي هر چيز عادي وارد ميدان نميشوند. ولي وقتي احساس شود كه در يكجا هجمهاي بر شيعه و عقايد شيعه و مقدسات شيعه وارد ميشود، مرجعيت پيشقدم ميشوند و جلو ميآيند. ما بارها گفتهايم آنچه كه ميتواند بيانگر عقايد شيعه باشد، نظر مراجع عظام تقليد شيعه و مجتهدين شيعه و علماء طراز اول شيعه در هر عصري است. * * * * * * * سؤال 4 : در مورد جريان نماز خواندن أبو بكر در زماني كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در أواخر عمر خود بيماري داشتند، مقداري توضيح بفرماييد. جواب 4 : نكته اول: اين آقايان مسئله نماز خواندن أبو بكر به جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را زياد مطرح ميكنند و خيلي واضح و روشن است كه اين مسائل اصلاً سند ندارد و به ضرر خودشان هم هست. روايتي در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 162، حديث 664، كتاب الأذان، باب حدّ المريض أن يشهد الجماعة نقل كردهاند: مروا أبا بكر فليصل بالناس، فقيل له انا أبا بكر رجل أسيف إذا قام مقامك لم يستطع ان يصلي بالناس و أعاد فأعادوا له فأعاد الثالثة، فقال: إنكن صواحب يوسف، مروا أبا بكر فليصل بالناس، فخرج أبو بكر فصلي، فوجد النبي صلي الله عليه و سلم من نفسه خفه، فخرج يهادي بين رجلين كأني انظر رجليه يخطان الأرض من الوجع، فأراد أبو بكر أن يتأخر، فأومأ إليه النبي صلي الله عليه و سلم أن مكانك، ثم أتي به حتي جلس إلي جنبه، فقيل للأعمش: و كان النبي صلي الله عليه و سلم يصلي و أبو بكر يصلي بصلاته و الناس يصلون بصلاة أبي بكر؟ فقال برأسه: نعم. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: به أبو بكر بگوييد كه برود براي مردم نماز بخواند. زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مانند عايشه و حفصه، تعلل ميكنند و به أبو بكر نميگويند. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) اعتراض ميكند و 3 مرتبه دستور ميدهد و آنها هم تعلل ميكنند در اطاعت از پيامبر (صلي الله عليه و سلم). حضرت ميفرمايد: شما مانند دلباختگان يوسف هستيد كه از روي احساسات تصميم ميگيريد و عقل و تدبير در كارتان نيست. وقتي أبو بكر از منزل خارج شد تا برود نماز بخواند، رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را ديد كه دو نفر آن حضرت را كمك ميكنند تا به مسجد برود (يك دست در گردن علي و يك دست در گردن عباس) و پاهايش به زمين كشيده ميشد. وقتي أبو بكر ميخواست نماز بخواند، رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به أبو بكر اشاره كرد كه عقب بايست. سپس آن حضرت رفت نماز خواند. به أعمش گفته شد: آيا رسول الله (صلي الله عليه و سلم) نماز خواند و أبو بكر هم به آن حضرت إقتداء كرد و مردم هم به أبو بكر إقتداء كردند؟ أعمش با اشاره سرش گفت: بله. اين آقايان بايد به ما جواب بدهند كه چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) 3 مرتبه دستور ميدهد، ولي سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را عمل نميكنند؟ شما كه ميگوييد صحابه عادل هستند؟! اگر واقعاً پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) أبو بكر را براي نماز خواندن فرستاده بودند، چرا رفت أبو بكر را كنار زد و خودش براي نماز ايستاد؟! اين واقعاً خندهآور است كه أبو بكر به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) إقتداء كند و مردم هم به أبو بكر إقتداء كنند؛ يعني يك امام جماعت ديگر واسطه شده است!!! آيا شما در طول اين 23 سال ديدهايد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) امام جماعت شود و يك نفر ديگر به آن حضرت إقتداء كند و مردم هم به آن شخص إقتداء كنند؟!!! اگر واقعاً اينطور است، آيا علماء وهابيت و أهل سنت به اين عمل فتوا ميدهند كه مثلاً يك نفر امام جمعه شود و يك نفر ديگر بيايد به امام جمعه إقتداء كند و مردم هم به آن شخص إقتداء كنند؟! نكته دوم: حتي خود آقاي إبن تيميه صراحت دارد كه نماز خواندن به جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، دليل بر خلافت نيست؛ چون افراد زيادي به جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز خواندهاند. منهاج السنة لإبن تيمية، ج 7، ص 339 ـ كتاب الفِصَل لإبن حزم الآندلسي، ج 4، ص 109 مثلاً إبن أم مكتوم حدود 13 مرتبه به جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز خوانده است. اگر قرار باشد كه اگر كسي به جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز بخواند، دليل بر أرجحيت او باشد، آقاي سالم مولي أبو حذيفه در مسجد قبا نماز ميخواند و أبو بكر و عمر هم به او إقتداء كرده بودند: كان سالم مولي أبي حذيفة يؤم المهاجرين الأولين و أصحاب النبي صلي الله عليه و سلم في مسجد قباء، فيهم أبو بكر و عمر و أبو سلمة و زيد و عامر بن ربيعة. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 8، ص 115 پس معلوم ميشود كه آقاي سالم مولي أبو حذيفه از نظر أفضليت، از أبو بكر و عمر هم بالاتر است. آقاي إبن أم مكتوم هم بارها به جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز خوانده است. أن النبي صلي الله عليه و سلم استخلف إبن أم مكتوم يؤم الناس. سنن أبو داود، ج 1، ص 143 اگر بنا باشد كه اگر كسي به جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز بخواند و أولي باشد به امامت، عبد الرحمان بن عوف، از همه أولي است. بزرگان أهل سنت نوشتهاند كه در قضيه جنگ تبوك، آقاي عبد الرحمان بن عوف نماز ميخواند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم به او إقتداء كرد. أن النبي صلي الله عليه و سلم صلي خلف عبد الرحمن بن عوف. كتاب الأم للإمام الشافعي، ج 1، ص 182 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 2، ص 229 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 5، ص 28 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 4، ص 247 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 20، ص 427 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 1، ص 79 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 4، ص 202 البته اينكه اين آيه: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ سوره حجرات / آيه 1 كجا رفت، ما نميدانيم؟!! پس نماز خواندن به جاي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، دليل بر أرجحيت و أولويت نيست. * * * * * * * سؤال 5 : كعبه مطلّايي كه مذمت شده، چطور ميشود با حرم ائمه (عليهم السلام) و گنبدهاي طلاي آنها جمع كرد؟ جواب 5 : كعبه، يك احكام و ويژگيهايي دارد و به عنوان محل طواف تمام مسلمانان است و اگر بخواهند آنجا را طلاكوب كنند، وقتي مردم به آنجا ميآيند و مشغول طواف ميشوند، توجهشان به مسائل دنيوي و زر و زيور ميشود. لذا ميبينيم كه شارع مقدس ميفرمايد كه وقتي پادشاه و رئيس جمهور و نخست وزير يا يك مستخدم اداره به آنجا ميآيند، بايد همه لباسهاي دنيايي را كنار بگذارند و همه مثل هم، يك نوع لباس بپوشند و در مراسم شركت كنند. در رابطه با حرم ائمه (عليهم السلام) هم اين مسئله در گنبد و ضريح صورت ميگيرد و بر روي قبر آنها نيست و اين را هم ما از شعائر اسلامي ميدانيم و روايات متعددي هم داريم از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمودند: شيعيان تو ميآيند و حرم تو را آباد ميكنند و آن را ميسازند. گنبدهاي ائمه (عليهم السلام) به عنوان حفظ شعائر اسلامي است و كسي نميآيد در اطراف حرم يا ضريح مطهر آنها طواف كند. ميآيند عظمت و جايگاه ائمه (عليهم السلام) در نزد شيعه را ميبينند كه شيعه چقدر براي آنها ارزش قائل هستند. حرم ائمه (عليهم السلام) جايگاه ديدن ارزشهاست و مكه هم محل تواضع و عبادت و طواف است. * * * * * * * سؤال 6 : در مورد ازدواج عمر بن خطاب با حضرت أم كلثوم (سلام الله عليها) بيشتر علماء ميگويند اين ازدواج صورت گرفته است و بعضي هم ميگويند اين ازدواج صورت نگرفته است و بعضي هم ميگويند ربيبه حضرت علي (عليه السلام) بوده است. ما به يك جواب قطعي نرسيدهايم. در اين مورد توضيح بفرماييد. جواب 6 : ما اين را بارها عرض كردهايم. نكته اول: بعضي از بزرگان ما و أهل سنت معتقدند كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دختري به نام أم كلثوم نداشته است و أم كلثوم هم همان حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) است. العدد القوية لرضي الدين حلي (ره)، ص 242 ـ شرح احقاق الحق و إزهاق الباطل للسيد المرعشي النجفي، ج 30، ص 172 سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج 11، ص 288 ـ المحلي علي منهاج الطالبيين للسيوطي، ج 3، ص 236 نكته دوم: دختري كه أمير المؤمنين (عليه السلام) او را به عقد عمر درآورد، دختر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) نبود و ربيبهاش بود. همانطور كه آقاي نووي از علماء بزرگ أهل سنت در كتاب تهذيب الأسماء و اللغات، جلد 2، صفحه 630 آورده است و ميگويد اين أم كلثوم، دختر أبو بكر و ربيبه حضرت علي (عليه السلام) بود و در خانه حضرت علي (عليه السلام) بزرگ شد. معمولاً هم عربها به ربيبه، دختر ميگويند. نكته سوم: ما در روايات شيعه داريم كه اين قضيه به زور بوده است و اين نه تنها از فضائل عمر بن خطاب نيست، بلكه از مطاعن او است. مرحوم شيخ كليني (ره) در كافي، جلد 5، صفحه 346 آورده است كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: إن ذلك فرج غصبناه. اين ناموس را به زور از ما غصب كردند. حتي خود آقاي خيرشاهي در همين صحبت اشاره كرد كه: بعضي از روايات در كافي هستند كه آورده است بعد از اينكه عمر از دنيا رفت، حضرت علي (عليه السلام) آمد دست دخترش را گرفت و برد. ولي اين روايتي را كه نقل كرديم كه «إن ذلك فرج غصبناه» را نقل نميكند. حتي شيخ كليني (ره) با سند صحيح نقل ميكند از إبن أبي عمير از هشام بن سالم از امام صادق (عليه السلام) كه فرمود: لما خطب إليه قال له أمير المؤمنين: إنها صبية، قال: فلقي العباس فقال له: ما لي أبي بأس؟ قال: و ما ذاك؟ قال: خطبت إلي إبن أخيك فردني أما والله لأعورن زمزم و لا أدع لكم مكرمة إلا هدمتها و لأقيمن عليه شاهدين بأنه سرق و لأقطعن يمينه فأتاه العباس فأخبره و سأله أن يجعل الأمر إليه فجعله إليه. عمر به خواستگاري دختر حضرت علي (عليه السلام) آمد [فرقي نميكند كه دختر حضرت علي (عليه السلام) است يا دختر أبو بكر، ولي در خانه حضرت علي (عليه السلام) است] و گفت اين دختر را به عقد من درآور. حضرت علي (عليه السلام) هم گفت: اين دختر كوچك است و وقت ازدواجش نيست. اگر اين دختر، دختر أبو بكر باشد، در سال 17 هجرت اين خواستگاري صورت گرفته است و اين دختر تقريباً 5 يا 6 ساله بوده و اگر دختر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) باشد، 7 يا 8 سال بيشتر نداشت. آقاي عمر هم در سال 17 هجرت، 57 ساله بود و در سال 23 هجرت، در 63 سالگي از دنيا رفته است. عمر بعد از بازگشت از منزل حضرت علي (عليه السلام)، عباس را در كوچه ديد و به او گفت: ... اگر علي دخترش را به من ندهد، دو شاهد دروغين درست ميكنم تا بيايند شهادت بدهند كه حضرت علي (عليه السلام) دزدي كرده و من هم دست او را قطع ميكنم ... . الكافي للشيخ الكليني، ج 5، ص 346 ما از آقايان أهل سنت سؤال ميكنيم كه يك حاكم اسلامي كه بايد حافظ ناموس مردم و امنيت آنها باشد و اگر كسي بخواهد زور بگويد، بايد با قدرت و اقتدار، زورگو را سر جاي خودش بنشاند، آيا خودش ميتواند همچنين كاري بكند و بگويد اگر به من دختر ندهي، دو شاهد دروغين درست ميكنم كه حضرت علي (عليه السلام) دزدي كرده و دست او را قطع ميكنم؟!!! آيا واقعاً اين كار شايسته يك حاكم اسلامي است كه اين آقايان نقل كردهاند؟!!! نكته چهارم: خود آقايان أهل سنت هم نقل كردهاند كه اين ازدواج، توهين به آقاي عمر بن خطاب است، نه فضيلت براي او و اين مطلب در كتابهاي معتبر أهل سنت آمده است. آقاي إبن حجر عسقلاني در كتاب الإصابة في تمييز الصحابة، جلد 8، صفحه 465 در شرح حال أم كلثوم دختر حضرت علي (عليه السلام) ميگويد: علي بن أبي طالب اين دخترش را نزد عمر فرستاد: فكشف عن ساقها، فقالت: مه! لولا إنك أمير المؤمنين للطمت عينيك. عمر لباس أم كلثوم را بالا زد و دست به ساق پاي او زد و أم كلثوم با عصبانيت گفت: خجالت بكش! اگر تو خليفه نبودي، چشمانت را لطمه ميزدم. الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 4، ص 1955 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 6، ص 163 ـ الشرح الكبير لعبد الرحمن بن قدامه، ج 7، ص 343 ـ نيل الأوطار للشوكاني، ج 6، ص 240 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 14، ص 168 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 19، ص 483 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 5، ص 614 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 4، ص 138 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج 24، ص 272 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج 5، ص 369 آقاي ذهبي در سير أعلام النبلاء، جلد 3، صفحه 501 ميگويد: و وضع يده علي ساقها، فكشفها. فقالت: أتفعل هذا؟ لولا أنك أمير المؤمنين، لكسرت أنفك، ثم مضت إلي أبيها، فأخبرته و قالت: بعثتني إلي شيخ سوء! عمر دست به ساق پاي أم كلثوم گذاشت و لباسش را بالا زد. أم كلثوم گفت: اين چه كاري است كه با من ميكني؟ اگر تو خليفه نبودي، بينيات را ميشكستم. سپس أم كلثوم نزد پدرش برگشت و ماجرا را تعريف كرد و گفت: مرا به طرف يك پيرمرد زشت و وقيح فرستادي كه چنين كاري با من كرد! من از آقاي خيرشاهي و ديگران سؤال ميكنم: اگر كسي به خواستگاري دختر جنابعالي آمده و با دختر شما به يك اتاقي رفته تا با هم حرف بزنند و لباس دختر شما را بالا بزند و دست بزند به ساق پاي دختر شما، شما چه كار ميكنيد؟ اين روايت در كتاب سير أعلام النبلاء كه يكي از معتبرترين كتابهاي شما أهل سنت است، آمده است. گاهي اوقات كار به جايي ميرسد كه آبگوشت شور ميشود و صداي آشپز هم بلند ميشود. آقاي سبط إبن جوزي در كتاب تذكرة الخواص، صفحه 321 ميگويد: جدّ من در كتاب المنتظم و ديگران نوشتهاند: إن عمر كشف ساقها و لمسها بيده. عمر لباس أم كلثوم را بالا زد و دست به ساق پاي او زد. قلت: و هذا قبيح والله! لو كانت أمة لما فعل بها هذا، ثم بإجماع المسلمين لا يجوز لمس الأجنبية. من ميگويم: اين كار خيلي زشت است به خدا قسم! اگر او يك كنيز هم بود، باز هم عمر حق نداشت همچنين كاري با او بكند. به إجماع مسلمانان، كسي حق ندارد دست به بدن يك دختر نامحرم بزند. شما كه دَم از تقوا ميزنيد، دَم از روابط ميزنيد، دَم از عدالت ميزنيد، دَم از غيرت ميزنيد، پس در اينجا غيرت آقاي حضرت علي (عليه السلام) كجا رفته است؟!!! غيرت آقاي عمر بن خطاب كجا رفته است؟!!! اگر كسي با دختر شما همچنين كاري بكند، شما با او چه كار ميكنيد؟ آن وقت شما ميآييد همچنين قضيهاي را به خليفه دوم نسبت ميدهيد؟! ما معتقديم كه اصلاً همچنين قضيهاي نبوده و دروغ بوده و تمام اينها ساخته و پرداخته دودمان بني أميه است. ولي اگر شما يك شعري گفتيد، بايد تابع عوارض آن شعرتان هم باشيد. اين قضيه ازدواج با أم كلثوم، نه تنها فضيلتي براي خليفه دوم نيست، بلكه يك طعني بر مطاعن خليفه دوم است طبق آنچه كه خود شما در كتابهاي معتبر و طراز اول خود نقل كردهايد. * * * * * * * سؤال 7 : حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) و امامان (عليهم السلام) در مورد انتخاب همسر، حديث نقل كردهاند. از آن طرف هم امام حسن (عليه السلام) به دست زنش كشته ميشود و حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) هم با عايشه ازدواج ميكند. آيا امامان (عليهم السلام) كه علم غيب دارند، تشخيص ندادهاند كه اين انتخابها مناسب نيستند؟ جواب 7 : ائمه (عليهم السلام) و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به إذن الله تبارك و تعالي علم غيب ميدانستند و موظف نبودند كه از علم غيب خود استفاده كنند؛ مگر در جايي كه مربوط به تقويت دين و شريعت باشد. مثلاً مدير كل و وزير، سوار ماشينهاي دولتي ميشوند و در كنارش هم مينويسند استفاده اختصاصي ممنوع. ائمه (عليهم السلام) هم علم غيب داشتند و هيچ شك و شبههاي نيست و قبلاً هم بحث كردهايم و ثابت كردهايم و إبن تيميه هم ميگويد: «أتباع أبو بكر و عمر، بيش از حضرت علي (عليه السلام) علم غيب ميدانستند». ائمه (عليهم السلام) مكلف نبودند كه از علم غيب خود استفاده كنند و علم غيب آنها براي آنها تكليفآور نبود و أنبياء (عليهم السلام) و ائمه (عليهم السلام) مكلف بودند طبق برنامههاي عادي جلو بروند. مثلاً اگر كسي به امام حسن (عليه السلام) خبر ميداد كه در فلان غذا، زهر ريخته شده و چون از طريق عادي با خبر شده، امام حسن (عليه السلام) قطعاً از آن آب ميل نميكردند و اگر ميل ميكردند، اقدام بر قتل نفس ميشد. ولي اگر با علم غيب ميفهميد كه داخل آن ظرف، زهر ريخته شده است، ائمه (عليهم السلام) در اينجا تكليف ندارند و اين نظر همه فقهاء شيعه است از زمان شيخ مفيد (ره) و سيد مرتضي (ره) تا عصر حاضر. * * * * * * * سؤال 8 : اينكه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) نزد خليفه اول رفتند و در مورد فدك و إرث صحبت كردند و خليفه اول گفت: «پيامبران از خودشان إرثي نميگذارند»، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) آن كلام خدا را فرمودند كه حضرت سليمان (عليه السلام) از حضرت داود (عليه السلام) إرث برد. در كتاب كافي هم آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است: ما پيامبران (عليهم السلام)، زر و زيور و مال از خودمان به جا نميگذاريم، جز علممان و دانشمان. با شفافيت بفرماييد كه اين دو چطور با هم جمع ميشود؟ آيا با هم تناقض دارد؟ جواب 8 : آقايان وهابيت إستناد ميكنند و ميگويند اگر شيعيان قبول ندارند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است: نحن معاشر الأنبيا لا نورث. پس چرا در كتاب كافي، مرحوم كليني (ره) روايتي را آورده كه امام صادق (عليه السلام) فرموده است: إن العلماء ورثة الأنبياء و ذاك أن الأنبياء لم يورثوا درهما و لا دينارا و إنما أورثوا أحاديث من أحاديثهم. علماء، وارثان پيامبران هستند. براي اينكه پيامبران پول طلا و نقره به إرث نميگذارند و تنها أحاديثي از أحاديث خود را به جاي ميگذارند. الكافي للشيخ الكليني، ج 1، ص 32 اين عبارتي است كه اين آقايان مرتب نقل ميكنند. نكته اول: اين آقايان ظاهراً سوراخ دعا را گم كردهاند؛ مانند آن آقايي كه دعاي «أللهم لك صمت و علي رزقك افطرت» را به جاي اينكه سر سفره بخواند، در دستشويي ميخواند. در اينجا بحث إرث أنبياء (عليهم السلام) مطرح نيست، بلكه بحث رابطه علماء با أنبياء (عليهم السلام) مطرح است. رابطهاي كه علماء با أنبياء (عليهم السلام) دارند و ميتوانند از آنها إرث ببرند، إرث بردن از أحاديث و علوم آنهاست، نه از إرث پدر و پسري كه مصطلح است در ميان مردم. اينكه ميفرمايد: «العلماء ورثة الأنبياء»، آيا منظورش اين است كه بچههاي أنبياء (عليهم السلام) هستند؟! اينكه ميفرمايد: «أن الأنبياء لم يورثوا درهما و لا دينارا»، يعني أنبياء (عليهم السلام) براي عالمان ديني، درهم و دينار به جاي نميگذارند، بلكه أحاديث و علوم خود را به جاي ميگذارند و ارتباطي به اين حديث «نحن معاشر الأنبيا لا نورث» ندارد، بلكه ارتباط عالمان با أنبياء (عليهم السلام) است كه ارتباطشان با همديگر اين است كه أنبياء (عليهم السلام) يادگاري باقي ميگذارند كه همان أحاديث و علومشان است. همانطور كه أنبياء (عليهم السلام) نشر علم ميكردند، علماء هم بايد علم أنبياء (عليهم السلام) را تحصيل كنند و در ميان مردم منتشر كنند. پس اين آقايان دقت در روايت ندارند يا متوجه اين روايت نيستند و اگر هم ميفهمند، عناد دارند. نكته دوم: كسي كه از امام صادق (عليه السلام) روايت نقل ميكند، آقاي أبو البختري است و او هم همان وهب بن وهب است كه قاضي بود و در شرح حال او آمده است كه كذاب بود و از أهل سنت بود. شيخ طوسي (ره) ميفرمايد: عامي المذهب، ضعيف. او ضعيف است و سني مذهب است. الفهرست للشيخ الطوسي، ص 256 مرحوم كشي (ره) هم ميفرمايد: من أكذب البرية. از دروغگوترين افراد است. رجال الكشي، ص 309 ـ رجال إبن داود الحلي، ص 283 از نظر شيعه، اين روايت اصلاً صحيح نيست و راوياش ضعيف و كذاب است. بر فرض كذاب هم نباشد، اين روايت ارتباطي به قضيه اصلي ندارد و أخيراً هم روي اين روايت خيلي مانور دادهاند. نكته سوم: در مورد فدك هم مفصل بحث كردهايم. اين آقاياني كه اينطور مانور ميدهند و بحث فدك را مطرح ميكنند، خود رسول الله (صلي الله عليه و آله) صراحتاً فدك را به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هبه كردند و بعد از نزول اين آيه: وَ آَتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ سوره إسراء / آيه 26 فدك را به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هبه كرد و بزرگان أهل سنت اين قضيه را نقل كردهاند و گفتهاند فدك، ملك حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بوده است. آقاي إبن كثير دمشقي در تفسير خود از آقاي أبو سعيد خدري نقل ميكند: لما نزلت «وَ آَتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ» دعا رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فاطمة فأعطاها فدك وقتي اين آيه نازل شد، رسول الله (صلي الله عليه و آله) فاطمه را فراخواند و فدك را به او بخشيد. تفسير القرآن العظيم لإبن كثير الدمشقي، ج 3، ص 39 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 4، ص 177 ـ فتح القدير للشوكاني، ج 3، ص 224 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 1، ص 438 ـ مسند أبو يعلي، ج 2، ص 334 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 7، ص 49 ـ روح المعاني للآلوسي، ج 15، ص 62 سند روايت هم كاملاً صحيح است و در بحثهاي گذشته در اين مورد صحبت كردهايم و همه اين قضيه را نقل ميكنند كه فدك براي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود. أبو بكر هم به زور فدك را از حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) گرفت و اين كاملاً مشخص است و آقاي إبن شبّه در تاريخ المدينة، جلد 1، صفحه 199 و آقاي جوهري در كتاب السقيفة و فدك، صفحه 110 و آقاي إبن أبي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغة، جلد 16، صفحه 219 آوردهاند كه: إن أبا بكر إنتزع فدك من فاطمه عليها السلام. أبو بكر به زور، فدك را از فاطمه (عليها السلام) گرفت. آقاي إبن حجر هيثمي مكي در كتاب الصواعق المحرقة كه در ردّ شيعه نوشته در صفحه 31، چاپ مصر ميگويد: إن أبا بكر إنتزع من فاطمة فدكا. أبو بكر به زور فدك را از فاطمه گرفت. مضافاً كه مطالب ديگري هم اين آقايان نقل ميكنند كه أبو بكر نامهاي نوشت كه فدك براي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است و وقتي عمر آمد و متوجه شد أبو بكر اين نامه را نوشته، نامه را از دست فاطمه گرفت و پاره كرد: أنه رضي الله تعالي عنه كتب لها بفدك و دخل عليه عمر رضي الله تعالي عنه فقال: ما هذا؟ فقال: كتاب كتبته فاطمة بميراثها من أبيها، ... ثم أخذ عمر الكتاب فشقه. السيرة الحلبية للحلبي، ج 3، ص 488 * * * * * * * سؤال 9 : در مورد اينكه حضرت علي (عليه السلام) فرمودهاند: الدهر انزلني، ثم انزلني، ثم انزلني حتي يقال علي و معاوية. توضيح بفرماييد. جواب 9 : تعبيري كه بنده ديدهام و حتي يكي از مراجع عظام تقليد از بنده سؤال كرد و فرمود كه آيا شما اين روايت را ديدهايد؟ من هم گفتم اين تعبير هم در كتب أهل سنت نقل شده و هم در كتب شيعه. جناب آقاي عبد الحليم جندي كه يكي از علماء بزرگ مصر است، در كتاب الإمام جعفر الصادق، صفحه 45 ميگويد: انزلني الدهر، حتي قيل علي و معاوية. مرحوم سيد إبن طاووس (ره) هم اين روايت را در كتاب فرحة الغري، صفحه 7 آورده است. همچنين جناب إدريس الحسيني كه از مستبصرين بنام و از محققين برجسته مراكشي است، در كتاب لقد شيعني الحسين (ع)، صفحه 235 اين مطلب را نقل ميكند. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||