* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 22 ارديبهشت 1390 | تعداد بازديد: 2505 | |
شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 04 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 04 شبكه جهاني ولايت : 22 / 02 / 1390 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني همانطور كه مستحضريد و اطلاع داريد و لازم هست كه بينندگان عزيز ما هم با خبر باشند، در اين ايام فاطميه، آقايان وهابيها خيلي جوّ عجيبي ايجاد كردند و به صورت گسترده، پيامك و فيلم و كليپهايي را نسبت به افسانه بودن شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و ساير مسائل منتشر كردند و خيلي از اين مسائل، تاريخ گذشته است و چون دستآويزي ندارند، مجبورند اينها را دائماً تكرار كنند و مردم را فريب بدهند. گرچه مردم ما فهيم هستند و عصر ما هم عصر رسانه است و اينطور مسائل خيلي زود از بين ميرود. در برخي از شبنامههايي كه آقايان وهابيها پخش كردهاند، آمده است كه: شيعيان، افسانه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را از كتب غير معتبر أهل سنت نقل ميكنند؛ مانند كتاب تاريخ طبري كه ارزش روائي ندارد. در مورد اين شبهه توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني همانطور كه شما اشاره كرديد، يكي از مسائلي كه در چند سال أخير بعضي از أهل سنت تندرو و وهابيت تلاش ميكنند تا إلقاء شبهه كنند، اين است كه قضيه فاطميه و شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را ميخواهند زير سؤال ببرند. در سايتها و ماهوارهها، يا به صورت پيامك و بلوتوث، مطالبي را إلقاء ميكنند تا بتوانند شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را زير سؤال ببرند. اين تلاشها بينتيجه است و هيچ فايدهاي ندارد. در برنامههاي كه شبكه وهابي نور يا شبكه نفاق داشت كه اساس اين شبكه زير سؤال بردن موقعيت أهل بيت (عليهم السلام) و هجمه بر ضد شيعه است، چند شبي ميزگردي را گذاشته بودند پيرامون زندگي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و فضائل آن حضرت. وقتي بعضي از قسمتها را گوش ميكردم، واقعاً نميدانستم به بيسوادي اين آقايان گريه كنم يا به جهالت اين آقايان بخندم! خود اين كارشناسان هم مانده بودند كه چه بگويند و مجري يك سؤالي از كارشناس ميپرسد و ميگويد منبعي براي اين معرفي كنيد و كارشناس هم ميگويد: «نميدانم، در كتابهاي تاريخي آمده است»!!!. واقعاً خيلي عجيب است. جالب اينكه يكي از شيعيان تماس ميگيرد و مطلبي را نقل ميكند و ميگويد از صحيح بخاري نقل ميكنم و چون آدرس دقيق نميدهد، شروع ميكنند به هو كردن او. واقعاً: الحمدلله الذي جعل أعدائنا من الحمقاء. مصداق بارز اين جمله، همين شبكه وهابي نور است. در بعضي از وبلاگها و سايتها، مطالب را آوردهاند، مخصوصاً سايت فتنه نيوز كه من همين امروز داشتم نگاه ميكردم، بعضي از مطالب خيلي نادرست و ناروا را نسبت به شهادت جانسوز حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مطرح كردهاند. يكي از مطالبي كه من ميخواستم اشاره كنم، همايش دانشجويان أهل سنت در زاهدان بود كه إن شاء الله در جلسه بعد مفصل صحبت خواهم كرد. ما نسبت به صحبتهاي خود جناب مولوي عبد الحميد نقدهايي داريم و ايشان مطالبي را گفتند كه به نظر ما نادرست است و جناب مولوي مرادزهي هم مطالبي را گفتند كه من امروز در تماس تلفني، گلايه خود را إعلام كردم. بيان اينگونه مطالب، صحيح و صلاح نيست و جوّ جامعه اسلامي را به هم ميريزد و جز اينكه سني را عليه شيعه و شيعه را عليه سني تحريك كند، ثمره ديگري ندارد. من به برادر عزيزم جناب آقاي مرادزهي گفتم: شما كه دَم از گفتوگوي چهره به چهره و دوستانه ميزنيد، چرا فقط شعار ميدهيد؟ ما حدود 11 ماه است كه از شما رسماً دعوت كردهايم تا بياييد با هم صحبت كنيم و شما حرف خود را بزنيد و ما هم حرف خود را بزنيم و مردم هم قضاوت كنند. قبلاً وقتي در شبكه سلام بوديم، شما ميگفتيد كه معذوريت داريم و نسبت به شبكههاي داخلي هم مشكلات داشتيد. اين شبكه هم به اعتراف خودتان به كسي توهين نميكند و ما توهين به معتقدات و مقدسات أهل سنت را گناه نابخشودني ميدانيم و تاوان زيادي هم به اين خاطر دادهايم و مورد هجمه بعضي از حمقاء خودي هم قرار گرفتهايم و بعضي از كساني كه كاسههاي داغتر از آش هستند و جلوتر از ائمه (عليهم السلام) و مراجع عظام تقليد حركت ميكنند، أراجيفي را عليه ما ميبافند. وظيفه ما و رسالتي كه تشخيص ميدهيم اين است كه با بيان نرم و لطيف، حقايق و معارف أهل بيت (عليهم السلام) را بيان كنيم و از مظلوميت أهل بيت (عليهم السلام) هم بدون كوچكترين اجمالگويي دفاع كنيم و دفاع از أهل بيت (عليهم السلام) را هم وظيفه شرعي خود ميدانيم و مانند نماز واجب، بر خودمان واجب ميدانيم و هيچگونه هم كوتاه نميآييم و كوتاهي در دفاع از أهل بيت (عليهم السلام) را هم گناه نابخشودني ميدانيم و اگر كسي قدرت دفاع از أهل بيت (عليهم السلام) را داشته باشد و كوتاه بيايد، قطعاً از أهل بيت (عليهم السلام) و حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) سيلي خواهد خورد. بيان شبهه: از جمله چيزهايي كه در ايام فاطميه به صورت خيلي وفور، به صورت بلوتوث و پيامك و ايميل پخش كردند، چند شبهه بود كه يكي از آنها را شما نقل كرديد كه: اين آخوندها آمدهاند تاريخ مشهور طبري را مورد إستناد قرار دادهاند براي شهادت حضرت فاطمه و اين افسانه است و آقاي طبري در كتابش از شيعه و سني و يهودي و منافق و زنديق روايت نقل كرده است و اين آخوندها براي اثبات شهادت حضرت فاطمه به هر حديثي كه در اين كتاب مييابند، إستناد ميكنند. جواب شبهه: عزيزان بيننده به جواب اين شبهه دقت كنند. اين سؤالي بود كه در مناظرهاي كه با برادر عزيزم جناب آقاي مرادزهي در شبكه سلام داشتيم، ايشان هم مطرح كرد و من به اجمال جواب دادم، ولي الآن مقداري به تفصيل جواب ميدهم. جواب اول: نظر علماء بزرگ أهل سنت نسبت به آقاي طبري 1. إبن خلّكان بزرگان أهل سنت مانند إبن خلّكان كه از استوانههاي علمي أهل سنت است، وقتي به أبو جعفر محمد بن جرير طبري ميرسد، ميگويد: كان إماما في فنون كثيرة منها التفسير و الحديث و الفقه و التاريخ و غير ذلك و له مصنفات مليحة في فنون عديدة تدل علي سعة علمه و غزارة فضله و كان من الأئمة المجتهدين لم يقلد أحدا ... و كان ثقة في نقله و تاريخه أصح التواريخ و أثبتها. طبري، امام و پيشواي ما أهل سنت در فنون مختلف است، مانند تفسير و حديث و فقه و تاريخ و ديگر فنون ... و او از امامان و پيشوايان صاحب رأي و مجتهد است و از كسي تقليد نكرده است ... و در نقل مطالب، مورد وثوق است و كتاب تاريخش، صحيحترين و متقنترين كتابهاي تاريخ است. وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان لإبن خلّكان، ج 4، ص 191 2. ذهبي آقاي ذهبي كه جزء 4 نفري است كه آقايان أهل سنت، عيال كنار سفره علمي اينها هستند، وقتي به طبري ميرسد، ميگويد: كان ثقة صادقا حافظا رأسا في التفسير، امام في الفقه و الإجماع و الإختلاف، علامة في التاريخ. طبري مورد اعتماد و صادق و حافظ و رأس در تفسير است و پيشوا در فقه و إجماع و اختلاف است و علامه در تاريخ است. سير إعلام النبلاء للذهبي، ج 14، ص 270 3. خطيب بغدادي وقتي جناب خطيب بغدادي به آقاي طبري ميرسد، ميگويد: يكي از ائمه علماء أهل سنت، آقاي طبري است. و ميگويد: عارفا بأقوال الصحابة و التابعين ... عارفا بأيام الناس و أخبارهم و له الكتاب المشهور في تاريخ الأمم و الملوك و كتاب في التفسير لم يصنف أحد مثله. عارف و آگاه به أقوال صحابه و تابعين است ... عارف و آگاه به تاريخ و أخبار مردم و گذشتگان است و براي او كتاب مشهوري است در تاريخ ملتها و سلاطين و كتابي هم در تفسير دارد كه كسي مانند او آن را تصنيف نكرده است. تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 2، ص 161 4. إبن تيميه آقاي إبن تيميه حرّاني كه امام و پيشواي همين آقاي وهابيت است و او را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم بالاتر ميدانند، وقتي ميخواهد در ردّ علامه حلي (ره) مطلبي بنويسد و ميخواهد نسبت به امام هادي (عليه السلام) و امام عسكري (عليه السلام) جسارت كند، ميگويد: لا يشك عاقل أن رجوع مثل مالك و إبن أبي ذئب و إبن الماجشون و الليث بن سعد و الأوزاعي و الثوري و إبن أبي ليلي و شريك و أبي حنيفة و أبي يوسف و محمد بن الحسن و الحسن بن زياد اللؤلؤي و الشافعي و البويطي و المزني و أحمد بن حنبل و أبي داود السجستاني و الأثرم و إبراهيم الحربي و البخاري و عثمان بن سعيد الدارمي و أبي بكر ابن خزيمة و محمد بن جرير الطبري و محمد بن نصر المروزي و غير هؤلاء إلي اجتهادهم و اعتبارهم، مثل أن يعلموا سنة النبي صلي الله عليه و سلم الثابتة عنه و يجتهدوا في تحقيق مناط الأحكام و تنقيحها و تخريجها، خير لهم من أن يتمسكوا بنقل الروافض عن العسكريين و أمثالهما، فإن الواحد من هؤلاء لأعلم بدين الله و رسوله من العسكريين أنفسهما، فلو أفتاه أحدهما بفتيا كان رجوعه إلي اجتهاده أولي من رجوعه إلي فتيا أحدهما، بل ذلك هو الواجب عليه. هيچ آدم عاقلي شك نميكند كه رجوع به اجتهاد و اعتبار كساني همانند مالك و إبن أبي ذئب و إبن ماجشون و ليث بن سعد و أوزاعي و ثوري و إبن أبي ليلي و شريك و أبو حنيفة و أبو يوسف و محمد بن حسن و حسن بن زياد لؤلؤي و شافعي و بويطي و مزني و أحمد بن حنبل و أبو داود سجستاني و أثرم و إبراهيم حربي و بخاري و عثمان بن سعيد دارمي و أبو بكر إبن خزيمة و محمد بن جرير طبري و محمد بن نصر مروزي كه سنت قطعي نبي (صلي الله عليه و سلم) را ميدانند و در تحقيق مناط احكام و تنقيح و استخراج آنها تلاش ميكنند، بهتر است از مراجعه و تمسك كردن به روايات روافض كه نقل ميكنند از عسكريين (امام هادي و امام عسكري عليهما السلام) و مانند آن دو. تكتك اين علماء أهل سنت، أعلم از عسكريين هستند به دين خدا و رسولش. واقعاً آدم نميداند چه بگويد؟! فقط بايد بگوييم: الحمدلله الذي جعل أعدائنا من الجهلاء. امام هادي (عليه السلام) و امام عسكري (عليه السلام) كه علمشان برگرفته از علم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و برگرفته از سرچشمه وحي است و در دوران زندگي خود، در تمام مسائل تحدّي كردند و «هل من مبارز» طلبيدند و جد بزرگوارشان امام صادق (عليه السلام) به سلمة بن كهيل و حكم بن عتبية فرمود: شرقا و غربا، فلا تجدان علما صحيحا إلا شيئا خرج من عندنا أهل البيت. اگر شرق و غرب عالم را بگرديد و بخواهيد علم صحيح را پيدا كنيد، جز در نزد ما أهل بيت، در هيچ نقطهاي آن را نمييابيد. الكافي للشيخ الكليني، ج 1، ص 399 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 27، ص 69 ـ مستدرك الوسائل للميرزا النوري، ج 17، ص 274 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج 1، ص 169 خلاصه اينكه إبن تيميه ميگويد آقاي طبري و أمثال او آگاهتر هستند به دين إلهي از كساني مانند عسكريين (عليهما السلام)! وقتي ايشان نسبت به طبري اين تعبير را دارد، پس شما چرا اينهمه داد و بيداد ميكنيد و طبري را چنين و چنان معرفي ميكنيد؟! ما بايد حرف شما را بپذيريم يا حرف إبن تيميه را؟! حرف شما را قبول كنيم يا حرف إبن خلّكان و ذهبي و خطيب بغدادي را؟! جواب دوم: آقاي طبري مطالب را با سند آورده است آقاي طبري هر مطلبي را آورده، واسطه بين خودش تا آن قضيه را ذكر كرده است. اگر اين راويان ثقه بودند، هيچ كسي شكي در وثاقت آن ندارد. ولي اگر آقاي طبري روايتي را نقل كرد كه ضعيف بود، ما هم ميگوييم كه روايت ضعيف قابل إعتناء نيست و ما هم مقيديم به رواياتي كه در نزد أهل سنت ضعيف باشد، إحتجاج و إستناد نكنيم. روايت تاريخ طبري در هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) كتاب تاريخ طبري قضيه هجوم با خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و تهديد به آتش زدن را در جلد 2، صفحه 443 با سند آورده است: إبن حميد قال: حدثنا جرير عن مغيرة عن زياد بن كليب قال: أتي عمر بن الخطاب ... فقال: و الله! لأحرقن عليكم أو لتخرجن إلي البيعة. آقاي إبن حميد از جرير از مغيرة از زياد بن كليب از عمر بن خطاب نقل ميكند: ... عمر گفت: به خدا قسم! يا خانه را آتش ميزنم يا بايد براي بيعت از خانه خارج شويد. بررسي سندي روايت من در شبكه المستقلة هم اين روايت را بررسي سندي كردم و با اينكه 3 نفر از وهابيت در يك طرف بودند و من هم در يك طرف، هيچ اشكال سندي نگرفتند و يك نفر هم نگفت كه اين بررسي سندي شما از ديدگاه ما أهل سنت اشكال دارد. 1. إبن حُمِيْد همان آقاي محمد إبن حميد است و يحيي بن معين و أبو زرعه و احمد بن حنبل ميگويند او ثقه است. تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 25، ص 100 2. جرير همان آقاي جرير بن عبد الحميد است و آقاي مزي ميگويد: كان ثقة، كثير العلم، حجة، كانت كتبه صحاحا. ثقه است و علم زيادي داشت و حجت است و كتابهايش صحيح است. تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 4، ص 544 3. مغيرة همان مغيرة بن مقسم ضبي است و يحيي بن معين و إبن أبي حاتم و نسائي ميگويند او ثقه است. تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي ، ج 28، ص 400 4. زياد بن كليب آقاي عجلي و نسائي ميگويند او ثقه است. تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 9، ص 505 بنابراين، روايتي را كه آقاي طبري آورده، طبق مبناي آقايان أهل سنت صحيح است و اگر راست ميگوييد و اينقدر شجاعت و مردانگي داريد، بياييد وثاقت تكتك راويان را زير سؤال ببريد و صحت روايت را زير سؤال ببريد. وقتي صحت روايت قطعي شد، متنش هم ثابت ميشود كه «جناب خليفه دوم قسم ميخورد به آتش زدن خانه». ما از اين آقايان سؤال ميكنيم: جناب عمر كه به لفظ جلاله قسم خورده است و قطعاً هم طبق عبارت آقاي بخاري، أمير المؤمنين (عليه السلام) تا 6 ماه بيعت با آنها نكرده است، اگر واقعاً آقاي عمر خانه را آتش نزده است، حَنْث قسم كرده است و بايد كفارهاش را بدهد. شما يك روايت ضعيف بياوريد كه جناب عمر به خاطر اين حنث قسم، كفاره داده باشد. يا اينكه آتش زده است، همانطور كه در منابع شيعه و سني آمده است و مطلب ثابت ميشود. جواب سوم: يك بام و دو هوا در نقل روايت از تاريخ الطبري ما از اين آقايان سؤال ميكنيم كه وقتي ما قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و تهديد به آتش زدن و دهها قضيه ديگر را از تاريخ الطبري نقل ميكنيم، اينها ميگويند كه «آقاي طبري از زنديقها و يهوديها و ديگران نقل كرده است»، ولي وقتي ميخواهند بگويند كه شيعه، نشأت گرفته از يهود است و عبد الله بن سبأ بنيانگزار و مؤسس مذهب شيعه بوده است، از طبري نقل روايت ميكنند! چطور شد كه وقتي ميخواهند بگويند مؤسس مذهب شيعه، يهوديها بودند، كتاب تاريخ الطبري معتبر ميشود و هيچ اشكالي ندارد، ولي اگر قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را ما از اين كتاب نقل ميكنيم، اين كتاب داراي اشكال ميشود؟! طبري ميگويد: آقاي عبد الله بن سبأ موسس مذهب شيعه است ما هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و تهديد به آتش زدن را بررسي سندي كرديم و شما هم اگر واقعاً راست ميگوييد و سوادش را داريد و اگر مردانگي و شجاعتش را داريد، بياييد اين روايتي كه در مورد عبد الله بن سبأ آمده را بررسي سندي كنيد! تمام اين رواياتي كه آقاي طبري در اين مورد آورده است، از آقاي سيف بن عمر است. ببينيم كه نظر بزرگان شما در مورد او چيست؟ نظر علماء أهل سنت در مورد سيف بن عمر 1. آقاي يحيي بن معين ميگويد او ضعيف است. تاريخ إبن معين، ج 1، ص 336 2. آقاي نسائي (متوفاي 303 هجري) ميگويد او ضعيف است. كتاب الضعفاء و المتروكين للنسائي، ص 187 3. آقاي عُقِيْلي (متوفاي 322 هجري) ميگويد او ضعيف است. ضعفاء العقيلي، ج 2، ص 175 4. آقاي إبن أبي حاتم رازي ميگويد او ضعيف است. الجرح و التعديل، ج 4، ص 278 5. آقاي إبن حبّان (متوفاي 354 هجري) ميگويد: أتهم بالزندقة. متهم به بيديني و زنديق و إلحاد است. كتاب المجروحين لإبن حبان، ج 1، ص 345 6. آقاي أبو نعيم أصفهاني (متوفاي 435 هجري) ميگويد: متهم في دينه، مرمي بالزندقة، ساقط الحديث، لا شئ. در دينش متهم شده است و مردم او را رمي به زندقه و بيديني كردهاند و تمام رواياتش بيارزش است و هيچ ارزشي ندارد. كتاب الضعفاء لأبو نعيم الأصبهاني، ص 90، ش 95 7. آقاي مزي (متوفاي 742 هجري) بعد از نقل اقوال بزرگان ميگويد: يروي الموضوعات عن الاثبات و قالوا: إنه كان يضع الحديث. أحاديث جعلي را از آدمهاي مورد اعتماد نقل ميكرد. ميگويند: كارش جعل حديث بود. تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 12، ص 327 يعني وقتي ميخواست أحاديث جعلي نقل كند، از راوي ضعيف نقل نميكرد، بلكه از شخصيتهاي برجسته نقل ميكرد تا مخاطب تصور نكند آن روايت ضعيف است. 8. آقاي ذهبي ميگويد: و قال إبن حبان: اتهم بالزندقة و قال إبن عدي: عامة حديثه منكر. إبن حبان ميگويد: متهم به بيديني و زنديق است و إبن عدي ميگويد: عموم أحاديثش منكر است. و كان سيف يضع الحديث. سيف بن عمر جعل حديث ميكرد. ميزان الإعتدال للذهبي ، ج 2، ص 255 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 4، ص 259 همه گفتهاند كه سيف بن عمر ضعيف است و متهم به بيديني و زندقه است و جعل حديث ميكرده است. اگر واقعاً راست ميگوييد و مردانگي داريد و انصاف و وجدان در شما وجود دارد، در مورد سيف بن عمر صحبت كنيد. هر كس كه قضيه عبد الله بن سبأ را نقل كرده است، از تاريخ الطبري گرفته و طبري هم از سيف بن عمر نقل ميكند. حتي يك نفر هم غير از آقاي طبري و قبل از آقاي طبري، قضيه عبد الله بن سبأ را نقل نكرده است. اينكه خود قضيه عبد الله بن سبأ، صحابه را زير سؤال ميبرد، بحث ديگري است و عثمان را در مديريت زير سؤال ميبرد. إن شاء الله اگر بحثي در اين زمينه پيش آمد، مفصل صحبت خواهيم كرد. در همين شبكه وهابي و نفاق نور و همچنين آقاي ملازده، تكيه كلامشان اين است كه عبد الله بن سبأ مؤسس و بنيانگزار مذهب شيعه بوده است. اين سند و مدرك را ما ارائه كرديم. البته اين مطالبي كه ما درباره عبد الله بن سبأ گفتيم، نَمي از يَمي بود، وگرنه بحث عبد الله بن سبأ و سيف بن عمر خيلي زياد است و دوستاني كه سواد عربي دارند، ميتوانند به جلد اول كتابي كه در نقد كتاب آقاي قِفاري نوشتهايم، مراجعه كنند كه مفصل بحث كردهايم. حتي خيلي از اساتيد حوزه علميه و آيات عظام كه خوانده بودند، ما را خيلي تشويق كردند و گفتند: «ما با اين كتاب، گمشده خود را پيدا كرديم و آنچه كه حق تحقيق بوده، در اين كتاب أداء شده است». ما در جلد اول اين كتاب، حدود 50 ، 60 صفحه درباره عبد الله بن سبأ از منابع أهل سنت مطلب آوردهايم. خلاصه اينكه وقتي اين آقايان به قضيه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در تاريخ الطبري برخورد ميكنند، ميگويند آقاي طبري ضعيف است، ولي وقتي همين كتاب، عليه شيعه مطلب مينويسد، ميگويند اين كتاب از معتبرترين كتابهاي تاريخ است و در ماهوارههاي خود يكسري مطالب نادرست و بياساس را با هتاكي و فحاشي نسبت به شيعه و مراجع عظام تقليد مطرح ميكنند. * * * * * * * آقاي محسني وقتي ما قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را از كتاب الإمامة و السياسة إبن قتيبة دينوري مطرح ميكنيم، اين آقايان در مورد اين كتاب هم همين مطلب را دارند و ميگويند «اين كتاب براي إبن قتيبه نيست و مؤلف آن مجهول است». در اين مورد هم توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني در اين زمينه هم اين آقايان مقداري كملطفي ميكنند. وقتي ميخواهند چيزي را نقل كنند كه به نفع خودشان باشد، خيلي با آب و تاب نقل ميكنند و وقتي هم شيعه ميخواهد مطالبي را از همان كتابها نقل كنند، شروع ميكنند به جوّسازي كردن. اعتراف علماء أهل سنت به إنتساب كتاب الإمامة و السياسة به إبن قتيبة دينوري در رابطه با كتاب الإمامة و السياسة إبن قتيبة دينوري كه آيا براي ايشان است يا خير؟ 1. أبو بكر بن عربي يكي از إعلام و بزرگان أهل سنت مانند أبو بكر بن عربي (متوفاي 543 هجري) كه از استوانههاي علمي أهل سنت و از سرشناسان وهابي است، در كتاب العواصم من القواصم ـ كه از اول تا آخرش فحاشي به شيعه كرده است و شايد در طول اين 14 قرن، كمتر كسي را سراغ داشته باشيم كه مانند ايشان نسبت به شيعه هتاكي كرده باشد، البته به إستثناء آقاي إبن تيميه ـ در صفحه 248 مطلبي را از الإمامة و السياسة إبن قتيبة دينوري نقل ميكند و شروع ميكند به حمله كردن به ايشان و ميگويد: اين مطالبي كه إبن قتيبه دينوري نقل ميكند، غالباً صحيح است، ولي ايشان عقل نداشته است و ديوانه بوده است و همه مطالب صحيح و غير صحيح را نقل كرده است و نبايد اين مطالب صحيح را نقل ميكرد. چون باعث ميشود كه مردم نسبت به صحابه بدبين شوند. اين هم يك نوع قرائت است كه ما نبايد حقايق مربوط به صحابه را نقل كنيم تا مردم به صحابه خوشبين باشند. 2. يوسف بن محمد آندلسي آقاي يوسف بن محمد آندلسي (متوفاي 604 هجري) در كتاب الألف و الباء في المحاضرات، صفحه 478 انتساب اين كتاب را به إبن قتيبه قطعي ميداند و مطلب از آن نقل ميكند. 3. إبن خلدون آقاي إبن خلدون (متوفاي 808 هجري) كه ضد مهدويت است، در تاريخش، جلد 2، صفحه 166 مطالبي را از الإمامة و السياسة آقاي إبن قتيبة دينوري نقل ميكند. 4. تقي الدين فاسي مكي آقاي تقي الدين فاسي مكي (متوفاي 832 هجري) در كتاب العقد الثمين، جلد 6، صفحه 72 مطالبي را از اين كتاب نقل ميكند. 5. عمر بن فهد مكي آقاي عمر بن فهد مكي (متوفاي 885 هجري) در تطهير الجنان و اللسان، صفحه 72 مطالبي را از اين كتاب نقل ميكند. افراد زيادي از بزرگان و استوانههاي أهل سنت، با علم و انتساب اين كتاب به إبن قتيبه دينوري، مطالبي را از اين كتاب نقل ميكنند؛ ولي اين آقايان سر و صدا ايجاد ميكنند و پناه بردهاند به پيامك و بلوتوث و ايميل. ما حرف اينها را قبول بكنيم يا اين شخصيتهاي برجسته أهل سنت را؟! 6. فريد وجدي آقاي فريد وجدي در كتاب دائرة المعارف قرن بيستم، انتساب كتاب الإمامة و السياسة را به إبن قتيبة قطعي ميداند. 7. عمر رضا كحاله آقاي عمر رضا كحاله كه از بزرگان أهل سنت است، در كتاب معجم المؤلفين، انتساب اين كتاب به إبن قتيبه را قطعي ميداند. 8. الياس سرگين آقاي الياس سرگين در كتاب معجم المطبوعات العربية كه واقعاً كاري گسترده و خوبي كرده است، انتساب اين كتاب به إبن قتيبه را قطعي ميداند. 9. جرجي زيدان آقاي جرجي زيدان در كتاب آداب اللغة العربية ميگويد: و منه نسخ خطية في مكاتب لندن و باريس. از اين كتاب، نسخههاي خطي وجود دارد در كتابخانه لندن و پاريس. من اينها را به اختصار عرض كردم، وگرنه سخن در اين زمينه بسيار است و اگر بخواهيم در موضوع انتساب اين كتاب به إبن قتيبه يك ساعت صحبت كنيم، مطلب براي گفتن داريم. من نميدانم كه آيا با اين وضع، باز هم اين آقايان انكار ميكنند؟! با اين مطالبي كه ما عرض كرديم، كاملاً روشن و واضح ميشود كه كتاب الإمامة و السياسة براي إبن قتيبة است. بعضي از آقاياني كه براي شنيدن حقايق گوش شنوا ندارند و قلبشان خيلي از حقايق را نميپذيرند، ناگزير هستند كه اين كتاب را از آقاي إبن قتيبه ندانند. مانند آقاي ذهبي كه وقتي به حديثي ميرسد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: يا علي! عدوك عدوي و عدوي عدو الله. اي علي! دشمن تو دشمن من است و دشمن من هم دشمن خداست. وقتي بررسي سندي ميكند و ميبيند صحيح است، ميگويد: يشهد القلب أنه باطل. قلب من شهادت ميدهد كه اين باطل است. ميزان الإعتدال للذهبي، ج 1، ص 82 يعني يكي از ملاكهاي قبول يا ردّ يك روايت، قلب آقاي ذهبي است. وقتي در مكه بودم و با چند نفر از دانشجويان آنها بحث ميكردم، گفتم: شما بايد در كتابهاي رجالي خود بنويسيد كه يكي از ضوابط جرح و تعديل، قلب آقاي ذهبي است و هر روايتي را كه قلب آقاي ذهبي قبول كرد، مورد تائيد كرد، وگرنه مردود است. به نظر من اينها جزء معجزات و عنايات أهل بيت (عليهم السلام) بوده است كه اينها در طول تاريخ تمام تلاش خود را به كار گرفتند براي محو آثار أهل بيت (عليهم السلام)، ولي با اين حال ميبينيم كه اين همه آثار از أهل بيت (عليهم السلام) مانده و بعد از 15 قرن به آنها دسترسي داريم. * * * * * * * آقاي محسني در بحث كتاب أسرار آل محمد (عليهم السلام) آقاي سُلِيْم بن قيس هلالي ميگويند: شما و علماء شيعه كه اين همه به اين كتاب إستناد ميكنيد و قضاياي شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را از آن نقل ميكنيد، اين كتاب اعتبار ندارد و شيخ مفيد (ره) اين كتاب را غير معتبر ميداند. در مورد اين كتاب توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني اين سؤال را قبلاً جواب دادهايم و وقتي در مشهد بوديم، اين سؤال را پرسيدند و جواب داديم. شيعه مانند أهل سنت نيست و أهل سنت معتقدند كه كتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم از اول تا آخر صحيح هستند و تالي تلو قرآن هستند؛ ولي شيعه همچنين كتابي ندارد. كتابهايي كه شيعه دارد، مانند الكافي و تهذيب الأحكام و من لا يحضره الفقيه و الاستبصار كه كتب اربعه شيعه است، هم روايات صحيح دارد و هم روايات ضعيف. فقيه و مستنبط و مجتهد با توجه به ضوابط و قواعد رجالي شيعه كه بزرگان ما و ائمه (عليهم السلام) إلقاء كردهاند، تشخيص ميدهند كه روايتي صحيح يا ضعيف است. نكته اول: در مورد شيخ مفيد (ره) هم مرحوم تستري (ره) كه يكي از قهرمانان دنياي رجال بوده، در قاموس الرجال، در ترجمه أبان إبن أبي عياش ميفرمايد: أوجب الشيخ المفيد عدم الاعتماد علي كل ما ورد في الكتاب دون تحقيق. شيخ مفيد ميگويد كسي نبايد بدون تحقيق به مطالب كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي إستناد كند. يعني اول بايد تحقيق و بررسي كند و اگر روايت صحيح بود، قبول كند و اگر صحيح نبود، ردّ كند. اين مطلب اختصاصي به كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي ندارد، كتاب كافي هم همينطور است و اگر كسي بدون بررسي سندي، مانند همين آقايان بيسواد شبكه نور، بخواهد به روايات اين كتاب إستناد كند، قبول نيست. ما معتقديم كه كتاب كافي روايات ضيعف هم زياد دارد. اگر شما راست ميگوييد، همانطور كه ما ميآييم طبق مباني أهل سنت، روايات شما را بررسي سندي ميكنيم، شما هم با توجه به مباني رجالي شيعه، با استفاده از قول مرحوم كشي (ره) و مرحوم نجاشي (ره) و شيخ طوسي (ره) و مرحوم إبن شهر آشوب (ره) و علامه حلي (ره) كه قهرمان رجال بودهاند و سخني براي گفتن دارند، بررسي سندي كنيد و اگر ثابت كرديد كه روايتي صحيح است، به آن إستناد كنيد. ما خوشحال ميشويم كه شما بياييد بحث علمي بكنيد و ما هم بياييم به بحثهاي علمي شما جواب بدهيم. واقعاً براي ما خيلي ارزش دارد كه كارشناس يك شبكهاي بيايد چند مورد بحث علمي كند تا ما هم حدأقل اين بحث علمي را پاسخ علمي بدهيم؛ ولي دريغ! حتي مطالبي كه خودشان هم نقل ميكنند، وقتي مجري از آنها سؤال ميكند: «از كدام منبع نقل ميكنيد؟»، ميگويند: «در كتابهاي تاريخي آمده است». اين آقايان وقتي ميخواهند بيايند آنجا بررسي كنند، قبلش بروند مطالعه كنند. بنده خودم با توجه به سابقه حدوداً 30 ساله در اين زمينه، چه بسا براي يك ساعت بحثي كه قرار است انجام بدهم، تنظيم مطالبم شايد 20 تا 30 ساعت وقت ببرد و بدون مطالعه و بررسي نميآيم بحث كنم و حرفهاي بياساس بزنم و فردا هم بچههاي شيعه بگويند كه فلاني با اين هم تخصص، مطالب بياساس و بدون سند و مدرك گفته است. ما بارها گفتهايم كه هر مدركي را كه إعلام ميكنيم، هر كس بيايد ثابت كند كه اين مدرك دروغ است، براي هر مدرك، 100 هزار تومان جايزه ميدهيم. چون بعضيها ميگويند چرا شما مانند سيد كمال حيدري كتابها را نميآوريد؟ ما هم گفتيم اين كار، جز وقت گرفتن، چيز ديگري ندارد و ما ميخواهيم در اين يك ساعتي كه در خدمت عزيزان هستيم، مطالب زيادي را مطرح كنيم و اگر قرار باشد كه براي هر مطلبي يك كتاب بياوريم، يكدهم اين مطالب را هم نميتوانيم بيان كنيم. گاهي اوقات كه در مورد موضوعي، 50 صفحه تحقيق كردهام، وقتي ميخواهم بيايم در اينجا آن را مطرح كنم، آن را به 5 صفحه تلخيص ميكنم و شايد عمده وقت مرا تلخيص كردن و مرور كردن آدرسها ميگيرد. لذا، اين كارها از ما وقت ميگيرد و آن آقا هم ميآيد بدون هيچ مطالعه و بررسي، به عنوان كارشناس در آن شبكه كذايي مينشيند و وقتي از او در مورد منبع صحبتهايش سؤال ميشود، ميگويد: «در كتابهاي تاريخي آمده است». روزي هم يكي از مخاطبين آنها زنگ زد و گفت: «اين چه منطقي است كه داريد و هر چه از كارشناس سؤال ميكنيد، ميگويد در تاريخ آمده است؟ در كدام تاريخ؟ كدام كتاب؟ كدام جلد؟ كدام صفحه؟». اما در مورد كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي به نام أسرار آل محمد (عليهم السلام)، شيخ مفيد (ره) ميفرمايد كه «نبايد بدون تحقيق، مطلبي را پذيرفت». البته اين را بنده خودم بررسي كردم و در كتابهاي شيخ مفيد (ره) كه در اختيار بنده بود، نديدم. گرچه نميگويم اين مطلب وجود ندارد، ولي مرحوم تستري (ره) يك عالم توانمند و قهرمان رجال است و من به قهرمان بودن ايشان در رجال شهادت ميدهم و اعتراف ميكنم. همچنين آقاي سيد سامي بدري در كتاب شبهات و ردود، جلد 1، صفحه 94 اين مطلب را آورده و از قاموس الرجال نقل ميكند. خود مرحوم شيخ مفيد (ره) مطالب زيادي از كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي در كتابهاي زيادي آورده است و در كتاب المغنعة، صفحه 277 روايات كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي را نقل ميكند و به آنها إستناد ميكند و بر اساس آنها فتوا ميدهد. پس چطور ميشود كه شيخ مفيد (ره) اين كتاب را قبول ندارد، ولي از آن طرف هم بيايد از اين كتاب استفاده كند براي إستنباط مسائل شرعي؟! همين عبارت را هم مرحوم شيخ صدوق (ره) و مرحوم شيخ مفيد (ره) و ديگران از امام صادق (عليه السلام) نقل كردهاند كه فرمود: من لم يكن عنده من شيعتنا و محبينا كتاب سُلِيْم بن قيس الهلالي، فليس عنده من أمرنا شئ. هر كس از شيعيان و محبين ما كه كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي را نداشته باشند، چيزي از معارف ما را ندارند. عيون أخبار الرضا (ع) للشيخ الصدوق، ج 2، حاشيه ص 53 ـ مستدرك الوسائل للميرزا النوري، ج 17، ص 298 البته اين روايت به صورت مرسل آمده است. نكته دوم: تائيد كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي توسط علماء بزرگ شيعه 1. شيخ نعماني (ره) يكي از بزرگان شيعه مانند مرحوم نعماني (ره) (متوفاي 380 هجري) كه از استوانههاي علمي شيعه است و از اعيان قرن چهارم هجري است و معاصر شيخ صدوق (ره) (متوفاي 381 هجري) است، وقتي به كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي ميرسد، ميفرمايد: أن كتاب سليم بن قيس الهلالي أصل من أكبر كتب الأصول. . . و هو من الأصول التي ترجع الشيعة إليها و يعول عليها. كتاب سُلِيْم بن قِيْس هلالي اصلي از بزرگترين كتب اصولي شيعه است و شيعه به آن مراجعه ميكند و به اعتماد دارد. كتاب الغيبة لمحمد بن إبراهيم النعماني، ص 103 2. سيد بن طاووس (ره) سيد بن طاووس (متوفاي 673 هجري) كه از استوانههاي علمي شيعه است، در مورد اين كتاب ميفرمايد: تضمن الكتاب ما يشهد بشكره و صحة كتابه. اين كتاب، كتابي است كه محتويات آن شهادت ميدهد بر صحت كتاب. التحرير الطاووسي، ص 253 3. علامه حلي (ره) علامه حلي (ره) (متوفاي 726 هجري) هم شهادت ميدهد بر اينكه مطالب صحيح اين كتاب زياد است و مطالب غير صحيح هم دارد و ميفرمايد: و التوقف في الفاسد من كتابه. بايد در موارد غير صحيح توقف كرد. خلاصة الأقوال في معرفة الرجال للعلامة الحلي، صفحه 163 4. علامه مجلسي (ره) مرحوم علامه مجلسي (ره) هم ميفرمايد: و الحق أنه من الأصول المعتبرة. حق اين است كه اين كتاب از كتابهاي معتبر شيعه است. بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 1، ص 32 5. شيخ حرّ عاملي (ره) مرحوم شيخ حرّ عاملي (ره) (متوفاي 1101 هجري) ميفرمايد: و الذي وصل إلينا من نسخه ليس فيه شئ فاسد. آنچه كه به ما رسيده است از سليم بن قيس، چيز فاسدي نيست. وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 30، ص 386 6. حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) مرحوم حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) كه از استوانههاي رجالي و مفاخر شيعه است و كتاب معجم رجال الحديث ايشان موجب آبروي شيعه است و أهل سنت در اين 15 قرن، يك جلد مانند اين كتاب را ننوشتهاند، وقتي به سُلِيْم بن قيس هلالي ميرسد، ميفرمايد: أن سليم بن قيس في نفسه ثقة جليل القدر ... . خود آقاي سُلِيْم بن قيس هلالي آدم مورد وثوق و با عظمتي است ... . أن كتاب سليم بن قيس من الأصول المعتبرة، بل من أكبرها. اين كتاب از اصول معتبر شيعه است، بلكه از بزرگترين آنهاست. و أن جميع ما فيه صحيح قد صدر من المعصوم عليه السلام، أو ممن لابد من تصديقه و قبول روايته. تمام مطالبي كه در اين كتاب آمده، صحيح است و از معصوم (عليه السلام) صادر شده است و يا جزء كساني است كه ما بايد او را تصديق بكنيم و رواياتش را قبول بكنيم. معجم رجال الحديث للسيد الخوئي، ج 9، ص 230، ش 5401 7. مامقاني (ره) مرحوم مامقاني (ره) هم در تنقيح المقال، جلد 2، صفحه 52 همين تعبير را دارد. 8. علامه تستري (ره) علامه تستري (ره) (متوفاي 1414 هجري) ميفرمايد: الحق في كتابه أن اصله كان صحيحا، قد نقل عنه الأجلة المشايخ. حق درباره اين كتاب اين است كه اصل اين كتاب كاملاً صحيح است و أجلّاي اساتيد شيعه هم از اين كتاب نقل كردهاند. قاموس الرجال، چاپ جديد جامعه مدرسين، ج 5، ص 239، ش 3356 اين عباراتي است كه بزرگان شيعه در مورد كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي نقل كردهاند، ولي اين آقايان هم گويا فتح الفتوح كردهاند و ميخواهند قيصريه را به آتش بكشند و ميگويند: اين كتاب در نزد شيعه معتبر نيست و شيخ مفيد اين كتاب را معتبر نميداند و آخوندها آمدهاند براي شهادت حضرت فاطمه به اين كتاب إستناد ميكنند. اين حرفهاي ما است و مطالب آنها هم روي سايتها و پيامكها و ايميلها آمده است و عزيزان بيننده هم خودشان قضاوت كنند. * * * * * * * آقاي محسني وقتي ما به سراغ آقاي سبط إبن جوزي ميرويم و به بعضي از رواياتي كه در كتابهاي ايشان آمده إستناد ميكنيم، باز هم اين آقايان ميگويند كه سبط إبن جوزي آدم درستي نبوده است و از اينطور حرفها ميگويند. در اين مورد هم توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني بله، باز هم خيلي جالب است و بايد بگوييم: الحمدلله الذي جعل أعدائنا من الجهلاء. اينها براي اينكه قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را زير سؤال ببرند، همه چيز خود را زير سؤال بردهاند و مثلاً ميگويند: اين إبن جوزي كه مورد وثوق است، همان إبن جوزي صاحب المنتظم است، نه سبط إبن جوزي. سبط إبن جوزي يك خائني بود كه در جنگ مغول به آنها پيوسته است. اين هم يك قرائت جديدي بود كه ما در اين ايميلهاي جديد حضرات أهل سنت أهل ايران پيدا كرديم. من تقاضا دارم از علماء و طلاب أهل سنت كه دقت كنند. اين آقايان گويا فتح الفتوح كردهاند و به تصور خودشان ميگويند كه سبط إبن جوزي آدم خائني بوده است. آقاي ذهبي كه استوانههاي رجالي أهل سنت است، وقتي به سبط إبن جوزي ميرسد، ميگويد: الإمام، الواعظ، المورخ شمس الدين. پيشوا و واعظ و مورخ بوده است. و كان إماما، فقيها، واعظا، وحيدا في الوعظ، علامة في التاريخ و السير، وافر الحرمة، محببا إلي الناس، حلو الوعظ، لطيف الشمائل، صاحب قبول تام. پيشوا و فقيه و واعظ و يگانه در وعظ بود و در تاريخ و سيره علامه بود و احترام زيادي داشت ... همه او را به صورت كامل قبول دارند. تاريخ الإسلام للذهبي، ج 48، ص 183 قبلاً هم عرض كردهايم كه آقايان أهل سنت به هر كسي «امام» نميگويند و واژه «امام» در نزد أهل سنت و علماء رجال آنها از يك قداست خاصي برخوردار است. آقاي ذهبي همچنين تعبيري را نسبت به سبط إبن جوزي دارد، آن وقت اين آقايان ميگويند كه ايشان آدم خوبي نبود و خائن بوده است! * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 (دكتر آذر سينا) : من چند شب پيش در بيمارستان بودم و يك خانمي به خاطر عمل سزارين آنجا آمده بود. اين خانم، فارغ التحصيل يكي از دانشگاههاي كشور بود و جراح اين خانم هم يك خانم دكتري بود كه موضوعي را به نقل از اين خانم بيمار به من گفتند و خيلي ناراحت شدم و از شما ميخواهم كه در اين موضوع تذكري را بفرماييد و اگر فرصت شد، يك نقدي هم بر آن داشته باشيد. موضوع اين بود كه يكي از اساتيد آن دانشگاه مقالهاي نوشته بودند و اسم خود را به عنوان نويسنده دوم مقاله گذاشته بودند و متأسفانه نويسنده اول مقاله را امام زمان (عليه السلام) نوشته بودند. وقتي من اين را شنيدم، خيلي ناراحت و منقلب شدم. شما ميدانيد كه وقتي يك استاد، يك مقاله يا تحقيق و پژوهشي را مينويسد، به خاطر إرتقاء علمي و حقوقي خودش است و ميخواهد خدمتي به جامعه علمي دنيا و كشور بكند و در جهت پيشرفت علم، گامي را برداشته باشد. ولي وقتي ائمه معصومين (عليهم السلام) ما، همهشان باب علم النبي (صلي الله عليه و آله) هستند و علم خدادادي دارند و معلم بشري به جز ائمه معصومين (عليهم السلام) و بزرگان خودشان نداشتند، چرا بايد امام زمان (عليه السلام) نويسنده يك مقاله باشد؟ آيا ميخواهد درجه علمياش بيشتر شود؟ آيا ميخواهد علم خود را افزايش بدهد؟ يا ميخواهد كمكي به جامعه علمي بكند يا حقوق بيشتري از جامعه دانشگاهي نصيبش شود؟ اين يك كار كاملاً غير عقلاني و توهينآميزي در اين راستا است و ماهيت و وجود ائمه معصومين و حجج خدا (عليهم السلام) كه به أنحاء مختلف در كشور و دنيا لوث ميشود و ملعبه دست بعضي گروههاي معلوم الحال ميشود، در اينجا هم به اين شكل دچار توهين و تحقير و اهانت نابخشودني شده است. نقد بيشتر را بر عهده شما ميگذاريم. جواب 1 : اين آقايي كه مقداري بيهويت و خيلي جسور است، وقتي اولين نامهاش آمد، مسئولين كشوري با او برخورد نكردند و دومين نامهاش را هم با إمضاء امام زمان (عليه السلام) منتشر كرد و چند روز پيش هم من از طريق ايميل آن را دريافت كردم. بعضي از افراد مُتهتِّك، با اين كارهايشان خوراكي براي وهابيت و دشمنان أهل بيت (عليهم السلام) آماده ميكنند. إن شاء الله اگر فرصت شد، در جلسات بعدي اين بحث را مفصل باز خواهم كرد و همچنين حرفهاي بياساس و بيپايه و دروغي كه مفتي اعظم عربستان سعودي در جمعه گذشته در نماز جمعه رياض نسبت به ساحت مقدس حضرت مهدي (عليه السلام) جسارت كردند، إن شاء الله در جلسات بعدي صحبت خواهيم كرد. * * * * * * * سؤال 2 : لطفاً يك برنامهاي بگذاريد و در خصوص شبهاتي كه اين شبكههاي مسيحي در رابطه با اسلام مطرح ميكنند، پاسخ بدهيد. يكي از اين شبكهها، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را متهم ميكرد كه «با عايشه ازدواج كرده، در حاليكه عايشه يك دختر بچه 9 ساله بيشتر نبوده است». آيا اين واقعاً درست است؟ جواب 2 : ما در اين چند ماهه، درگير بالا بردن كيفيت شبكه بوديم و در اين راستا، خيلي خون دل خورديم تا بتوانيم وضعيت شبكه را از آن نابساماني خارج كنيم. إن شاء الله ما قول ميدهيم به بينندگان عزيز كه در آينده، هم در بخش مسيحيت بيشتر كار بكنيم و هم بخش عربي را راه بياندازيم و شايد هم شبكه جديدي به نام الولاية تأسيس كنيم. إن شاء الله هم براي مناطق پاكستان و هند برنامه را پخش خواهيم كرد. ما با بعضي از دوستان صحبتهايي داشتهايم كه إن شاء الله از سوئيس برنامههايي به صورت زنده و توليدي، در رابطه با مسيحيت داشته باشند. ما قبلاً هم در رابطه با سن عايشه صحبت كردهايم و آنچه كه مشخص و محرز است، وقتي عايشه با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ازدواج كرد، 17 ساله بود. اين آقايان كه نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اشكال ميكنند كه با يك دختر 8 يا 9 ساله ازدواج كرده است، اين قضيه در آن زمان يك مسئله عادي بوده و الآن هم در ميان عربها يك مسئله عادي است. * * * * * * * سؤال 3 : تا آنجايي كه ميدانيم، سر امام حسين (عليه السلام) را شمر جدا كرده است، ولي در فيلم مختارنامه، به گونهاي ديگر بيان شده است. در اين مورد توضيح بفرماييد. جواب 3 : إن شاء الله نسبت به خود مختار و بعضي از تكههايي از آن فيلم صحبت خواهيم كرد. مثلاً در مورد كشته شدن فرزند عمر بن سعد، نشان دادند كه مادرش او را كشت، حال آنكه خود مختار، خواهرزادهاش را كه فرزند عمر بن سعد بود، با شمشير زد او را كشت و او را به پدرش ملحق كرد. از اينطور قضايا در اين فيلم آمده است و إن شاء الله در آينده نسبت به آن صحبت خواهيم كرد. قبلاً هم در مورد سريال مسافر ري هم نقدهايي داشتم و اگر قبل از پخش، بنده آن را مشاهده ميكردم، خيلي از بخشهايش را حذف ميكردم؛ مانند بعضي از تنديهايي كه به أهل سنت شده است. حتي اگر بعضي مطالب واقعيت داشته باشد، نبايد در سريالها مطرح شود و يا اينكه بايد به صورت محترمانهاي مطرح شود. * * * * * * * سؤال 4 : آقايان أهل سنت، فقط عايشه را به عنوان أم المؤمنين خطاب ميكنند و ساير زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مانند حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) را اينگونه خطاب نميكنند. آيا واقعاً مقام همسران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يكي است؟ قطعاً اينچنين نيست. پس چرا آقايان أهل سنت ساير زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را به عنوان أم المؤمنين خطاب نميكنند؟ جواب 4 : اين سؤال را بايد از آقايان أهل سنت پرسيد. تنها اين مسئله نيست، آنها معاويه را «خال المؤمنين : دائي مؤمنين» مينامند. اگر بنا باشد كه عايشه أم المؤمنين باشد، بايد محمد بن أبو بكر هم «خال المؤمنين» باشد؛ ولي نسبت به ايشان هيچ حرفي نميزنند. چون عايشه در جنگ جمل در برابر أمير المؤمنين (عليه السلام) ايستاد، اينها ميخواهند با عنوان أم المؤمنين، آن كارهايي را كه از ايشان سر زد و بيش از 30 هزار نفر را به كشتن داد، تقليل بدهند. همچنين ميخواهند با عنوان «خال المؤمنين»، جناياتي كه معاويه در جنگ صفين داشت كه حدود 110 هزار نفر از طرفين كشته شد را به نوعي توجيه كنند. وگرنه حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) از نظر جايگاه و مقام، به مراتب بالاتر از عايشه است و رواياتي هم در اين زمينه در صحيح بخاري و صحيح مسلم و ديگر كتب آمده است. پس اين سؤال را بايد خود آقايان أهل سنت به ما جواب بدهند كه چرا از ميان اين همه زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، فقط نسبت به عايشه، أم المؤمنين ميگويند؟ حتي نسبت به حفصه دختر عمر كه همسر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود، واژه أم المؤمنين را به كار نميبرند. * * * * * * * سؤال 5 : شما فرموديد كه امام، منصب يا مقامي است كه از طرف خدا تعيين ميشود، حتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم نميتواند امام را تعيين كند. در حديث دار كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عشيره خود را براي تبليغ دعوت كرد و فرمود «هر كس به وحدانيت خدا ايمان بياورد، وصي من ميشود». حضرت علي (عليه السلام) هم بلند شد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود كه حضرت علي (عليه السلام) وصي من است و بعد از من امام است. پس چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اينجا امام را تعيين كرد؟ اگر حضرت أبو طالب (عليه السلام) يا كسان ديگري كه در آنجا بودند و بلند ميشدند و لبيك ميگفتند به فرمايشات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، آيا آنها هم وصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميشدند؟ آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميتوانست چند وصي در يك زمان داشته باشد؟ جواب 5 : نكته اول: خداوند در قرآن نسبت به منصب امامت ميفرمايد: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إماماً من تو را امام براي مردم قرار ميدهم. سوره بقره / آيه 124 همچنين در آيه 67 سوره مائده ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مأمور است كه امامت حضرت علي (عليه السلام) را به مردم ابلاغ كند و بعضي از بزرگان أهل سنت مانند سيوطي و شوكاني و رشيد رضا و آلوسي از عبد الله بن مسعود نقل ميكنند كه ميگفت: كنا نقرأ علي عهد رسول الله صلي الله عليه وسلم: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ "ان عليا ولي المؤمنين" وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ». ما در زمان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) اين آيه را اينگونه قرائت ميكرديم: «اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملاً (به مردم) برسان "كه علي ولي مؤمنين است" و اگر اين كار را نكني، رسالت او را انجام ندادهاي». روح المعاني للآلوسي ،ج 6، ص 193 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 298 ـ فتح القدير للشوكاني، ج 2، ص 60 ـ المنار لرشيد رضا، ج 6، ص 463 نكته دوم: با توجه به اينكه قرآن ميفرمايد: وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي / إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي سوره نجم / آيه 4ـ3 اگر در مواردي هم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: إن هذا أخي و وصيي و خليفتي من بعدي. شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 1، ص 486 ـ تفسير البغوي للبغوي، ج 3، ص 400 ـ جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج 19، ص 149 ـ تفسير القرآن العظيم لإبن كثير الدمشقي، ج 3، ص 364 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 49 ـ تاريخ الطبري، ج 2، ص 63 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 2، ص 63 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 3، ص 53 كاملاً نشان ميدهد كه تمام سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بر محور وحي است. نكته سوم: در قضيه حديث دار، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كاملاً يقين دارد كه به إذن إلهي، كسي غير از علي بن أبي طالب (عليه السلام) پاسخگو نيست و ميخواهد حجت را بر همگان تمام كند و بگويد فردا قريشيان نگويند كه «چرا پسر عمويش را براي خلافت و جانشيني انتخاب كرد؟» هيچكدام از آنها إعلام آمادگي نكردند و اين يك إلزام بر خصم است و رسول الله (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد كه «اگر بنا باشد من از ميان شما انتخاب كنم، آيا كسي هست از ميان شما كه اين أمر مرا قبول كند؟» در حقيقت اين يك جمله شرطيهاي است مانند همان آيه شريفهاي كه ميفرمايد: وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ في سَمِّ الْخِياطِ (كفار هيچگاه) داخل بهشت نمىشوند، مگر اينكه شتر از سوراخ سوزن خياطى بگذرد. سوره أعراف / آيه 40 اين جز به دستور إلهي و وحي إلهي نبوده است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: فأيكم يوازرني على هذا الأمر على أن يكون أخي و وصيي و خليفتي. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميدانستند كه غير از علي بن أبي طالب (عليه السلام)، كسي إعلام آمادگي نميكند. بر فرض اگر حضرت أبو طالب (عليه السلام) يا عبد المطلب إعلام آمادگي ميكردند، شايد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمود كه شما شرايط آن را نداريد و وقتي حضرت علي (عليه السلام) إعلام آمادگي كرد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: إن هذا أخي و وصيي و خليفتي من بعدي. قسمت اول كه ميفرمايد: فأيكم يوازرني. إعلان عمومي است و بعد از آن اينطور نيست كه هر كس إعلام آمادگي كرد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) قبول بكند؛ خير. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نفرمود: من يوازرني، فهو وصيي. ميان اين دو جمله، زمين تا آسمان تفاوت است. اگر ديگران إعلام آمادگي ميكردند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به آنها ميفرمود كه شما شرايطش را نداريد و وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) إعلام آمادگي كرد، حضرت هم ايشان را به عنوان جانشين انتخاب كرد. همانطور كه خدا ميداند كفار به هيچوجه زير بار ايمان نميروند. حضرت نوح (عليه السلام) 950 سال مردم را به سوي خدا دعوت ميكند و خدا از روز اول هم ميداند كه أكثر اين مردم زير بار سخن حضرت نوح (عليه السلام) نميروند، ولي براي اينكه براي مردم حجت تمام شود، اين كار را ميكند. * * * * * * * سؤال 6 : 1. در باب 6 از باب 4 كتاب المهدي الموعود، صفحه 146 (بحار الأنوار علامه مجلسي (ره) جلد 13) بيان ميكنند: حكومت امام زمان (عليه السلام) اگر كوتاه باشد، 7 سال و اگر طولاني باشد، 9 سال است. اين متناقض با دعاي فرج است كه ميفرمايد: تمتعه فيها طويلا. خداوندا! سايه امام زمان (عليه السلام) را بر سر ما طولاني قرار بده. آيا واقعاً امام زمان (عليه السلام) 9 سال حكومت ميكنند؟ 2. همچنين در اين كتاب آمده است كه امام زمان (عليه السلام) در توقيعات خود فرموده است: ملعون است كسي كه در مجالس نام مرا ببرد. آيا اين روايت فقط مخصوص آن زمان بوده يا الآن هم اين حكم جاري است؟ منظورش كدام مجالس است؟ جواب 6 : شما سؤالات مهدويت را در شب شنبه از حضرت آيت الله طبسي و روز جمعه هم از حجت الإسلام و المسلمين كلباسي در همين شبكه جهاني ولايت بپرسيد و آنها به صورت مفصل جواب ميدهند. 1. در اين زمينه روايات مختلفي داريم؛ 7 سال و 9 سال و 70 سال و 300 سال. ولي آنچه مشخص است و براي بنده ثابت است، روايت 70 سال معتبرتر از ديگر روايات است. 2. در مورد نام حضرت مهدي (عليه السلام)، بايد بگوييم كه لقب آن حضرت «مهدي» است و نامش همنام حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) است. اين هم به خاطر اين بود كه در آن زمان، نامي از آن حضرت برده نشود تا مورد شناسائي حكومت جور قرار نگيرد. البته بعضي از علماء هم در كتابهاي خود، نام آن حضرت را به صورت «م ح م د» مينويسند. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||