* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 11 ارديبهشت 1390 | تعداد بازديد: 1979 | |
پاسخ به شبهات خلافت | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: پاسخ به شبهات خلافت شبكه جهاني ولايت : 11 / 02 / 1390 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني همانند جلسات قبل، كليپهايي را پخش ميكنيم و به نقد و بررسي آنها ميپردازيم. اما قبل از پخش اين كليپ، از استاد حسيني قزويني ميخواهيم كه در مورد مستند ظهور نزديك است مقداري توضيح بفرمايند. استاد حسيني قزويني يكي از مصيبتهايي كه جهان اسلام، به ويژه عالَم تشيع از همان روزهاي نخستين گرفتار آن بوده است، عجله براي حكومت جهاني حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) و تشكيل حكومت جهاني إلهي مبتني بر عدل و عدالت و برابري و مساوات بوده است. در زمان گذشته، ارتباطات توسط نامهها يا خبررسانهايي بود كه خيلي محدود بود و تا رسيدن خبر از شهري به شهر ديگر يا از منطقهاي به منطقه ديگر، مدتها طول ميكشيد. ولي امروز با توجه به اينكه عصر ارتباطات است، كوچكترين كاري كه در يك نقطهاي از جهان صورت ميگيرد، در سراسر جهان در مدتي كوتاه منتشر ميشود. متأسفانه يكي از كارهايي كه انجام دادند و به ضرر شيعه تمام شد و من معتقدم كه ضربهاي مهلك بر شيعه و اعتقادات جوانان بود، همين مستند ظهور نزديك است بود. گرچه برادر بزرگوارمان حضرت آيت الله طبسي و برادر عزيرمان جناب آقاي كلباسي مفصل درباره اين مستند صحبت كردند و بنده هم در جلسهاي كه قبل از سال جديد در مشهد مقدس داشتم، در آنجا مفصل صحبت كردم. اين مستند مطلقاً مورد تائيد مراجع عظام تقليد نيست و همه آنها اين مستند را تكذيب كردهاند و سازندگان اين مستند، خواسته يا ناخواسته، به شيعه خيانت كردند و اين مستند در رسانههاي عمومي و اپوزسيون يا وهابيها مفصل مطرح ميشود و مورد نقد و تمسخر و إستهزاء قرار ميگيرد. البته يكي از آقايان ميگفت كه بهتر بود نام اين مستند را انتخابات نزديك است ميگذاشتند، نه ظهور نزديك است. يعني مشخص است كه افرادي سودجو يا سياستطلب و قدرتطلب دنبال اين قضيه بودند و بودجههاي هنگفتي هم در اين زمينه تأمين كرده بودند و پشتيباني مالي خيلي سنگيني هم داشتند كه در مدت خيلي كوتاه، اين برنامه را در ميليونها نسخه تكثير و توزيع كردند. من نسبت به گردانندگان و سازنگان اين مستند، حدأقل ميگويم كه جاهل و احمق بودهاند و بيش از اين نميتوانم در اين مورد صحبت كنم. از همان روزهاي اول، ما ضربه را از نادانان و احمقان خوردهايم و اين تطبيقهايي كه اينها كردهاند، كاملاً نادرست است و رواياتي كه آوردهاند، غالباً از نظر سندي ضعيف هستند و تصرفاتي در روايات و گفتار بعضي از أعاظم و بزرگان كردهاند و تحريف كردهاند. مثلاً در روايت «و في يده اليمني خال»، كلمه خال را تبديل به خلل كردهاند تا بتوانند تطبيق بدهند. خيانت، از اول تا آخر اين مستند كاملاً مشهود است. من تأسف ميخورم از اين آقايان وهابيهاي جاهل و متعصب كه اينطور عكس العمل نشان دادند. چون با اينكه مراجع عظام تقليد به ويژه حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي در همان روز اول سال جديد، در مسجد مقدس جمكران تكذيب كردند و فرمودند اين مستند مورد تائيد نيست و حتي وقتي شايع شد كه ميخواهند قسمت دوم اين مستند را بسازند، ايشان تذكر دادند كه بايد سازندگان اين فيلم مورد محاكمه قرار بگيرند، باز هم اين وهابيها مطالبي را عليه شيعه مطرح كردند. آنچه كه من همين امروز هم در بعضي از خبرها ديدهام، اين است كه گرداننده اين گروه و سازنده اين مستند دستگير شده است و در زندان به سر ميبرد و منتظر حكم دادگاه است. من براي بينندگان عزيز و سروران گرامي، به ويژه براي آقايان وهابيت كه تصور ميكنند سوژهاي درست شده است براي هجمه به شيعه، توضيح ميدهم كه مراجع عظام تقليد، حتي خود مقام معظم رهبري هم اين مستند را تكذيب كردهاند. يك نفر هم از مراجع عظام تقليد و علماء بزرگ نيست كه اين مستند را تائيد كرده باشد. آنچه كه مايه تأسف است، اين است كه سايت خبري خبر آنلاين با سازنده اين فيلم مصاحبه كرده بود. مراجع عظام تقليد ما بيانگر عقايد شيعه هستند. امروز اگر يك عالمي يا يك جواني يا يك مداح يا منبري و دكتر بيايد حرفي بزند، اگر كسي اين را به حساب شيعه بگذارد، اين يك نوعي حماقت است و هيچ شك و شبههاي در آن نداريم و نظر مراجع عظام تقليد فصل الخطاب نظر شيعه است. همانطور كه نظر بزرگان و ليدرهاي أهل سنت و وهابيت، نظر أهل سنت و وهابيت است و اگر افراد عادي در گوشه و كنار حرفهايي ميزنند، نبايد به حساب أهل سنت و وهابيت گذاشته شود. از اين آقايي كه سازنده اين فيلم بود، سؤال كردند بعضي از مراجع عظام تقليد با شما مخالفت كردهاند و اين آقا با كمال وقاحت و بيحيائي و بيشرمي گفته است: مسئلهاي نيست، اگر آقا امام زمان (عليه السلام) هم بيايد، بعضي از افراد خاص با او مخالفت ميكنند. اين نهايت وقاحت و بيحيائي ايشان را ميرساند كه اين طرز تفكر احمقانه و ضد ديني و ضد مذهبي را نسبت به مراجع عظام تقليد بيان ميكند. يعني اگر مراجع عظام تقليد و خواص با من مخالفت كردند، مسئلهاي نيست، اگر امام زمان (عليه السلام) هم بيايد، خواص با او مخالفت ميكنند. اين نشانگر اين است كه دستهاي مرموزي پشت اين قضايا هستند تا بتوانند از نفوذ مرجعيت بكاهند. امروز متأسفانه در بعضي از رسانههاي خودي و بيگانه و وهابيت، دستهايي در كار است تا از نفوذ مرجعيت و جايگاه مرجعيت شيعه بكاهند. همچنين يك احمق ديگري ميگويد: موسيقي چنين و چنان است و آقايان مراجع نميفهمند كه موسيقي چه فوائدي دارد! كار ما به جايي رسيده است آقايي كه در طهارت خودش مشكل دارد، آمده است براي مراجع عظام تقليد تعيين تكليف ميكند! وهابيت هم دنبال همچنين سوژهاي هستند. من در همينجا به بينندگان عزيز إعلام خطر ميكنم تا مواظب بعضي از فتنهها كه توسط خوديها صورت ميگيرد باشند. شايد خود اينها هم متوجه نباشند و دستهاي بيگانه و اشرار و ضد شيعي و ضد ديني و ضد اسلامي در كار باشد و اينها آگاهانه يا ناآگاهانه، امروز محبوبيت و جايگاه مرجعيت شيعه را زير سؤال ميبرند. لذا امام صادق (عليه السلام) فرمود: الراد عليهم كالراد علينا ... . كسي كه عليه مرجعيت موضعگيري كند، عليه ما موضعگيري كرده است و هر كسي عليه ما موضعگيري كند، عليه خدا موضعگيري كرده است و اين در حدّ شرك به خداوند است. الكافي للشيخ الكليني، ج 1، ص 67 يعني: إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ خداوند هرگز شرك را نميبخشد و پائينتر از آن را ميبخشد. سوره نساء / آيه 48 اين آقايان كه اينطور نسبت به مراجع عظام تقليد قداستشكني ميكنند، يقين بدانند كه اين گناهشان با توبه كردن هم قابل بخشش نيست. يكي از مراجع عظام تقليد چند روز قبل اعلام خطر كرده بود كه بايد منتظر فتنه 1390 باشيد كه توسط بعضي از خوديها در حال شكلگيري است. ولي اگر ما مردم داخلي و خارجي را آگاه بكنيم، نقشه اينها قطعاً نقش بر آب خواهد شد إن شاء الله. * * * * * * * آقاي محسني كليپ آماده پخش است و آن را با هم ميبينيم: پخش كليپ كارشناس: فكر امام زمان، يك موهومي بيش نيست، اصلاً يك خرافهاي بيش نيست، اصلاً وجود خارجي ندارد. مجري: دقيقاً همين است. كارشناس: در حقيقت هدف از نشر مهدويت، برادران عزيز اين است كه اين آقاياني كه سنگ مهدويت را بر سينه ميزنند و فيلمهاي مستندي را به اسم شعيب صالح و يا اينكه سيد خراساني و سيد يماني ساخته شده و هيچگونه وجود خارجي ندارند، بالآخره بايد اين دوستان بزرگوار رفع زحمت بكنند و رخت ببندند و تشريفشان را ببرند و ما را راحت بكنند از بزرگواري خودشان، هدف اين است كه به هر حال نياز به يك جنگ داخلي هست، اين جنگ در منطقه بايد به وجود بيايد و اين جنگ در منطقه به وجود نخواهد آمد، مگر براي نشر و ترويج فكر مهدويت و امام زمان. [پايان كليپ] آقاي محسني بله، ايشان يك توهيني هم ميكنند به اصل جريان مهدويت كه مهدويت موهوم است و اصلاً وجود خارجي ندارد و بعد هم در مورد مستند ظهور نزديك است صحبت ميكنند كه شما در مورد آن صحبت كرديد. ايشان ميگويد هدف از نشر فرهنگ مهدويت، ايجاد جنگ داخلي در منطقه است و اينها قصد دارند منطقه را به هم بزنند و توازن را از بين ببرند و ميخواهند بگويند اين موج بيداري و اسلامخواهي كه در منطقه به وجود آمده، جهت ايجاد بهانههاي مختلف است كه ميخواهند تفرقه ايجاد بكنند. اينها ميخواهند اصل موضوع را تخطئه بكنند يا به گردن شيعه بياندازند كه مثلاً اين اتفاقات توسط ايران و شيعيان صورت ميگيرد. با توجه به موهوم دانستن حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) كه توسط ايشان مطرح شد، توضيح بفرماييد كه نظر أهل سنت نسبت به مشروعيت خلافت أبو بكر و عمر چگونه بود؟ استاد حسيني قزويني نكته اول: نكته زيبايي است، گرچه ما به طرف ميدان مين ميرويم، ولي ناگزيريم كه وارد اين قضيه شويم و من از عزيزان أهل سنت پوزش ميطلبم. مادامي كه آقايان أهل سنت جلوي اين هتاكيها و إهانتها را نگيرند يا رسماً عليه اين آقايان اطلاعيه صادر نكنند، ما ناگزير هستيم از جواب دادن به اينها و وقتي نقد ميكنيم، شايد بعضي از معتقدات أهل سنت را هم شامل شود؛ گرچه بحث ما 100٪ علمي است، نه إهانت و جسارت و هر چه هم ميگوييم، مستند ميكنيم به كتب عزيزان أهل سنت يا وهابيت. من بارها گفتهام و باز هم تكرار ميكنم كه بنده آنچه را كه از منابع أهل سنت بيان ميكنم، اگر عزيزان يك مورد پيدا كنند كه اين آدرسها غلط و نادرست بوده، به إستثناء اينكه در چاپهاي متعدد، جاي جلد و صفحه تغيير ميكند، بنده رسماً اعلام ميكنم كه در برابر هر يك آدرس غلط، 100 هزار تومان جايزه ميدهيم و از آن شخص هم در اينجا نام ميبريم و تشكر هم ميكنيم. نكته دوم: اين آقايان دنبال موهوم بودن حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) هستند. البته نه تنها اينها، بلكه گاهي در خطبههاي نماز جمعه بعضي از آقايان أهل سنت كه مقداري تحت تأثير وهابيت قرار گرفتهاند در بعضي از استانها، اين موضوع مطرح ميشود كه وجود مقدس حضرت مهدي (عليه السلام) يك وجود موهوم و خيالي است. در جلسات قبل هم عرض كرديم كه 128 نفر از علماء أهل سنت نسبت به ولادت حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) در سال 255 هجري تصريح داشتهاند. شما در كدام موضوع از موضوعات سراغ داريد كه 128 نفر علماء أهل سنت اتفاق نظر داشته باشند؟ بر فرض 120 نفر از آنها را كنار ميگذاريم، در كدام موضوع سراغ داريد كه 8 نفر از علماء و استوانههاي علمي أهل سنت مانند ذهبي و إبن خلّكان و إبن أثير و خير الدين زركلي تصريح كرده باشند؟ آيا اين كفايت نميكند كه دست از اين شيطنت و جسارت و إهانت بردارند؟ اگر بنا است كه اينطور باشد، ما ناگزيريم بعضي از پروندههاي گذشته را ورق بزنيم و موهومات را به اين آقايان آدرس بدهيم تا بدانند. من با صراحت عرض ميكنم: ما از يك طرف ميبينيم آقايان وهابيت و متكلمين أهل سنت و غيره، نسبت به خليفه اول، به آيات و روايات استدلال ميكنند و مثلاً نسبت به آيه 11 و 12 سوره أعلي كه ميفرمايد: وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَي / الَّذِي يَصْلَي النَّارَ الْكُبْرَي جناب آقاي إيجي كه از استوانههاي كلامي أهل سنت است، در المواقف، جلد 3، صفحه 630، استدلال ميكند به اين آيه بر خلافت جناب آقاي أبو بكر. آقاي طبري هم در تفسير جامع البيان، جلد 30، صفحه 287 روايتي به اين مضمون ميآورد. مثلاً روايتي ميآورند از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمود: إقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر و عمر. بعد از من به أبو بكر و عمر إقتداء كنيد. المواقف للإيجي، ج 3، ص 630 ـ شرح المواقف للقاضي الجرجاني، ج 8، ص 366 ـ سنن الترمذي للترمذي، ج 5، ص 271 همين روايت «إقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر و عمر» را ما در غالب سخنرانيهاي اين حضرات شنيدهايم و من در خطبههاي نماز جمعه مدينه و مكه، بارها از خطيبان آنها شنيدهايم كه إستناد ميكنند به اين روايت. حتي خود جناب آل شيخ، مفتي اعظم عربستان سعودي چندي پيش در يكي از شبكههاي ماهوارهاي عربستان سعودي صحبت ميكرد و خيلي روي اين قضيه تكيه داشتند. من در اين زمينه چند سؤال دارم: سؤال اول: آيا اين روايت «إقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر و عمر» صحيح است؟ همين روايت را بزرگان أهل سنت مانند جناب عُقِيْلي در كتاب الضعفاء الكبير آوردهاند و ايشان در مورد اين روايت ميگويد: حديث منكر لا اصل له. اين روايت هيچ اصل و ريشهاي ندارد. الضعفاء الكبير للعقيلي، ج 4، ص 95 آقاي ذهبي هم اين روايت را از أبو بكر نقاش نقل ميكند و ميگويد: و هو واه. اين حديث در نهايت ضعف است. ميزان الإعتدال للذهبي، ج 1، ص 142 همچنين إبن حجر عسقلاني از دار قطني نقل ميكند و ميگويد: هذا الحديث لا يثبت. اين صحيح ثابت نشده است. لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 5، ص 237 إبن حزم آندلسي هم ميگويد: و لو أننا نستجير التدليس و الأمر الذي لو ظفر به خصومنا طاروا به فرحا أو أبلسوا أسفا لاحتججنا بما روي: «اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر و عمر»، قال أبو محمد: و لكنه لم يصح و يعيذنا الله من الاحتجاج بما لا يصح. اگر ما تدليس و خلاف واقع گفتن را جايز بدانيم و دشمنان ما هم به وسيله تدليس كردن ما بر ما پيروز ميشوند و از خوشحالي پرواز ميكنند، ما بايد احتجاج ميكرديم به اين حديث «اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر و عمر». ولي همچنين حديثي صحيح نيست و پناه ميبريم به به خداوند از احتجاج كردن به حديثي كه صحيح نيست. الفصل في الملل و النحل لإبن حزم الآندلسي، ج 4، ص 88 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج 1، ص 105، ش 411 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 188، ش 597 اين آقايان از اين طرف إستناد ميكنند به آيه قرآن و از آن طرف هم إستناد ميكنند به روايت. مخصوصاً در همين شبكه نور يا به اصطلاح بعضيها شبكه ظلمت، مجريانشان همواره تأكيد دارند كه ما در برنامههاي خود إستناد ميكنيم به رواياتي كه صحيح باشند و رواياتي كه صحيح نباشند را مطرح نميكنيم. ولي در طول هفته، چندين بار به اين روايت ضعيف إستناد ميكنند. سؤال دوم: چرا أبو بكر و عمر در سقيفه به اين حديث إستناد نكردند؟ اين آقايان در سقيفه، نهايت احتياج را به اين روايات داشتند. وقتي در برابر انصار مقاومت كردند و نسبت به سعد بن عباده هم گفتند: اقتلوا سعدا، اقتلوه فإنه منافق. سعد را بكشيد كه منافق است. شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 20، ص 21 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 173 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 3، ص 482 ـ تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 124 ـ المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص 25 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 1، ص 174 ـ صحيح إبن حبان، ج 2، ص 150 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 56 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 5، ص 444 و حباب بن منذر را هم كتك زدند، ميتوانستند بگويند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر و عمر. و مسئله تمام ميشد و نيازي به اين دعواها نبود. اگر آيه 11 و 12 سوره أعلي در حق جناب أبو بكر بود، اين را بايد نقل ميكردند و مسئله تمام ميشد و نيازي به درگيري نبود. سؤال سوم: آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) خليفه معين كرده بود؟ اين آقايان از طرفي به اين روايات إستناد ميكنند و از طرف ديگر از خود شخص عمر بن خطاب در صحيحترين كتابهاي خود صحيح بخاري نقل ميكنند كه از آقاي عمر بن خطاب تقاضا كردند كه چرا كسي را به عنوان خليفه معين نميكني؟: قيل لعمر: ألا تستخلف؟ قال: إن أستخلف فقد أستخلف من هو خير مني أبو بكر و إن أترك فقد ترك من هو خير مني رسول الله صلي الله عليه و سلم. به عمر گفته شد: آيا نميخواهي خليفه معين كني؟ گفت: اگر خليفه معين كنم، أبو بكر (رضي الله عنه) كه بهتر از من بود نيز خليفه معين كرده بود و اگر خليفه معين نكنم، رسول الله (صلي الله عليه و سلم) كه بهتر از من بود نيز خليفه معين نكرده بود. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 8، ص 126، كتاب الأحكام، باب الإستخلاف ـ صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 6، ص 4، كتاب الإمارة، باب الإستخلاف و تركه در اينجا صراحت دارد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كسي را به عنوان خليفه معين نكرده است. ما از اين آقايان سؤال ميكنيم: آيا جناب خليفه اول راست ميگويد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كسي را به عنوان خليفه معين نكرد يا اين آقاياني كه به اين آيات و روايات إستناد ميكنند؟ اين آقايان به اين روايات إستناد ميكنند: اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر و عمر. عليكم بسنتي و سنة الخلفاء الراشدين. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 4، ص 126 ـ سنن الدارمي لعبد الله بن بهرام الدارمي، ج 1، ص 45 ـ سنن الترمذي، ج 4، ص 150 ـ سنن إبن ماجة لمحمد بن يزيد القزويني، ج 1، ص 16 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 1، ص 96 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج 10، ص 114 أبي الله و المسلمون إلا أبا بكر. تأويل مختلف الحديث لإبن قتيبة، ص 14 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 11، ص 49 ـ المواقف للإيجي، ج 3، ص 630 ـ تمهيد الأوائل و تلخيص الدلائل للباقلاني، ص 465 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 3، ص 466 اگر واقعاً پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين روايات را فرموده است، خيلي واضح و روشن است و نيازي به درگيري در روز سقيفه نبود. اگر واقعاً أبو بكر را براي تثبيت أمر خلافت به نماز فرستاده است، ديگر معنا ندارد كه جناب عمر بگويد: و إن أترك فقد ترك من هو خير مني رسول الله صلي الله عليه و سلم. اگر خليفه معين نكنم، رسول الله (صلي الله عليه و سلم) كه بهتر از من بود نيز خليفه معين نكرده بود. سؤال چهارم: نظر بزرگان أهل سنت نسبت به تعيين خليفه توسط پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چيست؟ جالب اين است كه خود علماء بزرگ أهل سنت هم منكر نص بر آقاي أبو بكر هستند. اين آقايان كه همواره شعار ميدهند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) أبو بكر را براي نماز فرستاده است و اين يك نص خفي بوده و روايت «اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر و عمر» هم نص جلي بوده است، بدانند كه علماء أهل سنت هم منكر نص بر خلافت آقاي أبو بكر هستند. 1. نووي جناب آقاي نووي در ذيل همين حديثي كه از صحيح مسلم نقل كرديم، اين تعبير را دارد: و في هذا الحديث دليل علي أن النبي (صلي الله عليه و سلم) لم ينص علي خليفة و هو إجماع أهل السنة و غيرهم. اين حديث دليل بر اين است كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هيچ خليفهاي را معين نكرده است و اين إجماع أهل سنت و غير أهل سنت است. شرح مسلم للنووي، ج 12، ص 205 البته اينكه ميگويد إجماع غير أهل سنت هم هست، دروغ است. چون شيعه إجماع دارد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، أمير المؤمنين (عليه السلام) را به عنوان خليفه معين كرده است و صدها و هزاران روايات با عبارات مختلف هم نقل شده است. ولي به قول ايشان، إجماع أهل سنت اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هيچ خليفهاي را معين نكرده است. 2. تفتازاني خيلي جالب است كه خود آقاي تفتازاني (متوفاي 791 هجري) كه از بزرگان كلامي أهل سنت است، ميگويد: و النص منتفي في حق أبي بكر (رضي الله تعالي عنه). نص در حق أبو بكر منتفي است. شرح المقاصد في علم الكلام للتفتازاني، ج 2، ص 281 يعني هيچ روايتي در حق أبو بكر نيست كه نشانگر اين باشد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) او را به عنوان خليفه معين كرده باشد. 3. عبد القاهر بغدادي آقاي عبد القاهر بغدادي كه از متكلمين بنام أهل سنت است، در كتاب الفَرْق بين الفِرَق، صفحه 349 ميگويد: ليس من النبي (صلي الله عليه و سلم) نص علي امامة واحد بعينه. هيچ روايتي از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نيست كه صراحتاً گفته باشد فلاني امام است. همين تعبير را آقاي أبو حامد غزالي (متوفاي 505 هجري) در كتاب قواعد العقايد، صفحه 225 آورده است. آقاي عضد الدين ايجي (متوفاي 756 هجري) در كتاب المواقف، صفحه 400 همين تعبير را دارد. آقاي إبن كثير دمشقي در كتاب البداية و النهاية، جلد 5، صفحه 219 همين تعبير را دارد. من از اين آقايان سؤال ميكنم: اين خلافت آقاي أبو بكر كه شما اين همه از آن دَم ميزنيد ـ با عرض پوزش از عزيزان أهل سنت ـ، در كجا آمده است؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه ايشان را معين نكرده است و اجماعي هم در كار نبوده است و هيچ روايتي هم نداريد، پس شما به چه دليل و از كجا آوردهايد كه ايشان خليفه است؟ يا بايد از كتاب باشد و يا بايد از سنت باشد و يا به قول خودتان بايد إجماع باشد. اين كدام إجماع است كه حضرت علي (عليه السلام) و يارانش تا 6 ماه در داخل آن إجماع نبودند؟ خود إبن حزم آندلسي هم ميگويد: و لعنة الله علي كل إجماع يخرج عنه علي إبن أبي طالب و من بحضرته من الصحابة. لعنت خداوند بر هر إجماعي كه علي بن أبي طالب در داخل آن نباشد. المحلي لإبن حزم الآندلسي، ج 9، ص 345 آيا اين خليفه دانستن أبو بكر، موهوم نيست؟! اگر شما به دنبال موهوم ميگرديد، به ما جواب بدهيد. اگر واقعاً اين آقايان كه نه خودشان ميآيند و نه ما را دعوت ميكنند، اگر كارشناسان خوبي دارند، حدأقل به اين سؤالات ما به صورت مستقيم يا غير مستقيم جواب بدهند. ما از آن طرف اسامي 128 نفر از علماء أهل سنت را آوردهايم كه اعتراف به ولادت امام زمان (عليه السلام) دارند و از طرفي هم نزديك به 2 هزار روايت در كتب شيعه و سني در رابطه با حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) داريم و دهها روايت داريم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اسامي ائمه (عليهم السلام) را معين كرده است و در صحيح بخاري و صحيح مسلم صراحت دارد كه خلفاء بعد از من 12 نفر هستند. آيا از اين بهتر و از اين واضحتر؟!!! ما به اين آقايان ميگوييم: فأني تصرفون؟ و أين تذهبون؟ إن ربك لبالمرصاد. ما همين حرف شما را به خود شما برميگردانيم كه ما هم ميميريم و شما هم ميميريد و وقتي شب اول قبر و فرداي قيامت از شما سؤال ميكنند، آيا پاسخي داريد بدهيد؟ * * * * * * * آقاي محسني با توجه به توضيحي كه در مورد مشروعيت خلفاء و موهوم بودن آن فرموديد، نظر خود آقايان أهل سنت در رابطه با مشروعيت حاكم اسلامي چيست؟ استاد حسيني قزويني ميگويند: خشت اول گر نهد معمار كج تا ثريا ميرود ديوار كج نظر بزرگان أهل سنت نسبت به مشروعت خلفاء اين آقايان در رابطه با خلافت جناب أبو بكر، اقوال و تناقضاتي دارند كه إن شاء الله سر فرصت مطرح خواهيم كرد. اين آقايان وقتي آمدند ديدند كه نه روايتي در كار است و نه إجماعي وجود دارد، بايد حكومت حاكمان اسلامي را مستند كنند به عملكرد سلف صالح و ميبينند كه اينگونه نيست؛ لذا آمدند 3 راهكار اساسي ارائه دادند: راه اول انتخاب خليفه و امام: نظر أهل حلّ و عقد 1. يكي از مباني مشروعيت حكومت يك حاكم، نظريه أهل حلّ و عقد است. يعني اگر بزرگان و ريش سفيدان جمع شدند و كسي را به عنوان خليفه يا امام معين كردند، بايد تسليم نظر آنها شويم كه او واقعاً خليفه و حاكم اسلامي است. 1. جويني جناب أبو المعالي علامه جويني ـ استاد ذهبي كه از او تعبير ميكنند به الإمام الأوحد ـ ميگويد: فإذا لم يشترط الإجماع في عقد الإمامة لم يثبت عدد معدود و لا حد محدود، فالوجه الحكم بأن الإمامة تنعقد بعقد واحد من أهل الحل و العقد. وقتي إجماع در عقد امامت شرط نيست (چون نه در خلافت أبو بكر و نه در خلافت عمر و عثمان، إجماعي در كار نبود)، پس عدد هم شرط نيست و امامت منعقد ميشود با رأي يك نفر از أهل حلّ و عقد. الإرشاد إلي قواطع الأدلة في أصول الاعتقاد للجويني، ص 424، طبعة مطبعة السعادة بمصر يعني اگر يك نفر از اين ريش سفيدان آمد گفت فلاني امام است، ديگر تمام شد رفت و امامت منعقد ميشود و تمام مرد و زن و كوچك و بزرگ بايد بگويند كه آن شخص امام است. بايد گفت: هزاران مرحبا به اين انتخابات و دمكراسي! 2. قرطبي آقاي امام قرطبي در تفسير الجامع لأحكام القرآن، جلد 1، صفحه 269 بعد از اينكه ميگويد در رابطه با خلافت أبو بكر اجماعي در كار نبود و فقط آقاي عمر و أبو عبيده جراح بودند كه أبو بكر را به عنوان خليفه انتخاب كردند و عمر را هم شخص آقاي أبو بكر انتخاب كرد و عثمان را هم خود عبد الرحمن بن عوف آمد معين كرد، ميگويد: فإن عقدها واحد من أهل الحل و العقد، فذلك ثابت ... و دليلنا أن عمر رضي الله عنه عقد البيعة لأبي بكر. اگر يك نفر ريش سفيد و از أهل حلّ و عقد بگويد كه فلاني امام و حاكم است، كافي است و دليل ما اين است كه آقاي عمر به تنهايي أبو بكر را به عنوان خليفه معين كرد. كساني كه ميگويند إجماع است، به گفتار بزرگان خود هم توجه كنند. آقاي محسني آيا اين حديث: اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر و عمر. را أبو بكر و عمر در سقيفه مطرح نكردند؟ استاد حسيني قزويني اگر واقعاً ايشان در آنجا ميگفتند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) همچنين حديثي را فرموده است، مسئله تمام بود. [ادامه بحث] آقاي قرطبي در ادامه ميگويد: و لم ينكر أحد من الصحابة ذلك. اين هم يك دروغ است. ما قبلاً آمار دادهايم از 50 ، 60 نفر از صحابه بزرگ كه منكر اين قضيه شدهاند و أمير المؤمنين (عليه السلام) و بني هاشم هم تا 6 ماه بيعت نكردند و سعد بن عبادة هم تا آخر عمرش بيعت نكرد. 3. إيجي آقاي عضد الدين إيجي هم ميگويد: فاعلم أن ذلك الحصول لا يفتقر إلي الإجماع من جميع أهل الحل و العقد، إذ لم يقم عليه دليل من العقل أو السمع، بل الواحد و الاثنان من أهل الحل و العقد كاف في ثبوت الإمامة. بدان كه حصول امامت و خلافت احتياجي به إجماع أهل حلّ و عقد ندارد. زيرا نه دليل عقلي داريم و نه دليل روايي كه إجماع شرط است در خلافت يك خليفه. بلكه نظر يك يا دو نفر از أهل حلّ و عقد كفايت ميكند در ثبوت امامت و خلافت يك نفر. و ذلك لعلمنا أن الصحابة مع صلابتهم في الدين و شدة محافظتهم علي أمور الشرع كما هو حقها اكتفوا في عقد الإمامة بذلك المذكور من الواحد و الاثنين، كعقد عمر لأبي بكر و عقد عبد الرحمن بن عوف لعثمان. زيرا صحابه با آن صلابتي كه در دين و محافظتي كه در أمور شرع داشتند، به همين إكتفاء كردند كه نظر يك يا دو نفر از أهل حلّ و عقد در تعيين خلافت و امامت كفايت ميكند؛ مانند رأي عمر براي خلافت أبو بكر و رأي عبد الرحمن بن عوف براي خلافت عثمان. و لم يشترطوا في عقدها اجتماع من في المدينة من أهل الحل و العقد فضلا عن إجماع الأمة من علماء أمصار الإسلام و مجتهدي جميع أقطارها هذا كما مضي ولم ينكر عليهم أحد و عليه أي علي الاكتفاء بالواحد و الاثنين في عقد الإمامة انطوت الأعصار بعدهم إلي وقتنا هذا. همچنين إجماع مسلمانان مدينه را شرط نكردند در عقد امامت و خلافت، چه رسد به إجماع أمت اسلامي و كسي هم انكار نكرده است اين را و از آن زمان تا زمان ما (قرن هشتم)، تمام حكومتها و امامتها و خلافتها بر همين منوال بوده است. المواقف للإيجي، ج 3، ص 590 ـ شرح المواقف للقاضي الجرجاني، ج 8، ص 352 پس نظر اين آقايان اين است كه اگر أهل حلّ و عقد يك نفر را به عنوان خليفه انتخاب كنند، كفايت ميكند و آن شخص خليفه است. آقاي إيجي كه ميگويد: الصحابة مع صلابتهم في الدين و شدة محافظتهم علي أمور الشرع. من هم ميگويد: عليك بأحاديث الحوض. اگر واقعاً صحابه آن همه صلابت داشتند، پس حديث حوض چه ميگويد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: أصحاب من گرفتار آتش جهنم ميشوند و: فلا أراه يخلص منهم إلا مثل همل النعم. جز تعداد اندكي از صحابه، از آتش جهنم نجات پيدا نميكنند. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 7، ص 208 راه دوم انتخاب خليفه و امام: انتخاب توسط خليفه قبلي راه ديگر آن است كه اگر أهل حلّ و عقد كسي را به عنوان خليفه معين نكردند، خليفه قبلي بگويد كه فلان شخص بعد از من خليفه است؛ مثل آقاي أبو بكر گفت خليفه بعد از من عمر است و معاويه هم گفت خليفه بعد از من يزيد است و يزيد گفت خليفه بعد از من پسرم است. خود جناب طبري در تاريخ الطبري، جلد 2، صفحه 618 صراحت دارد كه وقتي جناب أبو بكر إمضاء كرد كه بعد از من، عمر خليفه است (با اينكه همه صحابه اعتراض داشتند و گفتند: استخلفت علينا رجلا فظا غليظا و ماذا تقول لربك اذا لاقيته؟ تو فردي را بر ما خليفه ميكني كه خشن و تندخو است. فردا كه خدا را ملاقات خواهي كرد، چه جوابي به او خواهي داد؟ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 3، ص 274 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 30، ص 413 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 68 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج 2، ص 666 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 116 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج 8، ص 149 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 7، ص 485 و ج 8، ص 574 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 5، ص 678 ـ الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج 1، ص 24 ولي ايشان خليفه را معين كرد و به حرف هيچكسي گوش نكرد)، عمر هم بعد از مرگ آقاي أبو بكر، نامه او را به مسجد آورد و گفت: أيها الناس! اسمعوا و أطيعوا قول خليفة رسول الله صلي الله عليه و سلم ... . اي مردم! بشنويد و فرمان ببريد از سخن خليفه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) كه أبو بكر مرا به عنوان خليفه معين كرده است. راه سوم انتخاب خليفه و امام: استفاده از زور و كودتا در بعضي از جاها وقتي ميبينند كه نه يك نفر از أهل حلّ و عقد نظري داده است و نه خليفه قبلي خليفه بعد از خود را معين كرده است، بعضيها با استفاده از كودتا و زور ميتوانند بر مسند قدرت قرار بگيرند. جناب آقاي عبد العزيز، پدر ملك عبد الله پادشاه عربستان سعودي با كودتا و كشت و كشتار بر روي كار آمد و آقاي قذافي هم با كشت و كشتار بر روي كار آمد و دهها حاكم اسلامي ديگر هم با كودتا بر روي كار آمدهاند و اين آقايان ميگويند هيچ اشكالي ندارد كه كسي به زور شمشير و كودتا بر روي كار بيايد و خليفه شود و همه مردم بايد او را خليفه و أمير المؤمنين بدانند و كسي حق اعتراض ندارد. مغني المحتاج لمحمد بن أحمد الشربيني، ج 4، ص 132 آقاي أبو يعلي كه از علماء بزرگ و كلامي أهل سنت است، روايتي از عبدوس بن مالك عطار نقل ميكند و ميگويد: و من غلب عليهم بالسيف حتي صار خليفة و سمي أمير المؤمنين، فلا يحل لأحد يؤمن بالله يبيت و لا يراه إماما، برا كان أو فاجرا. كسي كه با زور شمشير بر مردم غلبه كند و خليفه شود و أمير المؤمنين ناميده شود، كسي كه ايمان به خدا دارد، بايد بگويد كه او امام و خليفه است؛ فرقي نميكند كه آن خليفه، نيكوكار باشد يا فاجر باشد. خود آقاي تفتازاني هم در مورد سومين راه انتخاب خليفه ميگويد: و قهر الناس بشوكته انعقدت الخلافة له و كذا إذا كان فاسقا أو جاهلا. شرح المقاصد في علم الكلام للتفتازاني، ج 2، ص 272 ـ الاحكام السلطانية لأبي يعلي، ص 24 يعني آن شخص بيايد ارتش و نيرويي را تهيه كند و كودتا كند و حاكم قبلي را به زور ساقط كند و خودش حاكم شود. آقاي قلقشندي كه آقايان وهابيت ارادت ويژهاي براي او دارند، در كتاب مآثر الإنافة، جلد 1، صفحه 58 ميگويد: إن لم يكن الخليفة المتغلب بالقهر و الاستيلاء جامعا لشرائط الخلافة، بأن كان فاسقا أو جاهلا، فوجهان لأصحابنا الشافعية، أصحهما: انعقاد إمامته أيضا. كسي كه با كودتا و زور آمده حكومت را به دست گرفته، اگر شرايط خلافت را نداشته باشد و فاسق يا جاهل باشد، دو وجه دارد براي أصحاب شافعي و صحيحترين قول آنها اين است كه امامت و خلافت ايشان منعقد ميشود. من باز هم از اين آقايان أهل سنت عذر ميخواهم، چون بحث علمي است، نه جسارت و إهانت. من از اين آقايان سؤال ميكنم و منتظر جواب آنها از طريق ايميل يا پيامك هستم: در رابطه با خلافت جناب آقاي أبو بكر گفتهاند كه نصّي نيست و إجماعي هم در كار نبوده است، اگر كسي بگويد در اينجا هم كودتايي در كار بوده است و كسي سؤال كند كه آيا اينها به زور آمدهاند آقاي أبو بكر را خليفه كردهاند؟ شما چه جوابي داريد؟ وقتي در سقيفه بني ساعده اينها با هم درگير شدند، آقاي طبري در تاريخ الطبري، جلد 2، صفحه 458 صراحتاً ميگويد: حباب بن منذر با خليفه دوم درگير شد و عمر به او هتاكي كرد و : فقال عمر: إذا يقتلك الله، قال: بل إياك يقتل. عمر گفت: خدا تو را بكشد و حباب گفت: خدا تو را بكشد. آقاي إبن أبي الحديد معتزلي هم ميگويد: و حطم أنف الحباب بن منذر. عمر با مشت خود ضربهاي به بيني حباب بن منذر كوبيد. شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 1، ص 174 يا آقاي خليفه دوم عمر بن خطاب كه وقتي با سعد بن عباده كه رئيس انصار بود درگير شد، گفت: اقتلوا سعدا، اقتلوه فإنه منافق. سعد را بكشيد كه منافق است. العقد الفريد، ج 3، ص 62 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 20، ص 21 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 173 شما كه ميگوييد كسي كه به صحابه إهانت كند، مرتدّ است و زنديق، پس چرا عمر بن خطاب به سعد بن عباده ميگويد او منافق است؟! در تاريخ الطبري، جلد 2، صفحه 459 هم آمده است كه عمر گفت: قتله الله، إنه منافق. خدا او را بكشد كه منافق است. اگر آقايان ميگويند اينها اشكال دارد و عقد الفريد ضعيف است و تاريخ الطبري را قبول نداريم، در صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 194، حديث 3668 آمده است كه آقاي عمر كه وقايع سقيفه را نقل ميكند، ميگويد: اينها آمدند با هم جرّ و بحث كردند و نسبت به همديگر إهانت و جسارت كردند و آقاي عمر نسبت به سعد بن عباده گفت: قتله الله. پسر سعد بن عباده هم از ريش عمر گرفت و گفت: اگر يك مو از پدرم كنده شود، تمام دهانت را خُرد ميكنم. آيا ميتوانيد اين قضايا را توجيه بفرماييد براي ما؟ نميتوانيد توجيه كند. اين قضايا و درگيريها را نگاه كنيد در صحيح بخاري، جلد 8، صفحه 27، حديث 2830. اين اختلافاتي است كه در سقيفه اتفاق افتاده است. عمر بن خطاب كه در اواخر عمر خود بعد از بازگشت از حج خود اينها را نقل ميكند، ميگويد: بيعة أبي بكر كانت فلتة ... . بيعت أبو بكر اتفاقي و بدون مشورت و تدبير بود و خداوند شرش را دور كرد و اگر كسي بخواهد مانند او انتخاب شود، او را بكشيد. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 8، ص 26 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 55 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 24، ص 10 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 12، ص 132 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 8، ص 570 ـ السنن الكبري للنسائي، ج 4، ص 272 ـ صحيح إبن حبان، ج 2، ص 148 ـ المواقف للإيجي، ج 3، ص 600 و ... * * * * * * * آقاي محسني حاكماني كه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آمدند و خلافت را به دست گرفتند، مانند بني أميه كه شجره ملعونه در قرآن است، چون دائما ظلم ميكردند و كارهاي خلاف انجام ميدادند، آمدند رواياتي را مبني بر توجيه كردن عملكرد خود جعل كردند. در اين مورد نيز توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني من توجه بينندگان عزيز را، مخصوصاً جوانان عزيز أهل سنت و وهابيت را كه دنبال تحقيق و پژوهش هستند، جلب ميكنم به چند روايتي كه ميخوانم: روايات أهل سنت در مورد اطاعت از حاكمان ظالم و فاسق روايت اول: صحيح مسلم، جلد 6، صفحه 19، حديث 4675 نقل ميكند از سلمة بن يزيد جعفي كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گفت: يا رسول الله! اگر بعد از تو حاكماني بيايند و حق ما را بگيرند، اگر ما حق خود را از آنها مطالبه كنيم و آنها حق ما را ندهند، چه كنيم؟ فقال رسول الله (صلي الله عليه و سلم): اسمعوا و أطيعوا، فإنما عليهم ما حملوا و عليكم ما حملتم. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرمود: از آنها حرفشنوي داشته باشيد و اطاعت كنيد؛ آنها وظيفه خود را دارند و شما هم وظيفه خود را داريد. ببينيد! شكي نيست كه اين روايات جعلي است؛ با اينكه در صحيح مسلم آمده است. روايت دوم: من از بينندگان عزيز، سروران گرامي، برادران عزيز روحاني أهل سنت و طلاب و دانشجويان أهل سنت و وهابيت تقاضا دارم كه به اين روايت نگاه بكنند. در صحيح مسلم، جلد 6، صفحه 20، حديث 4678، كتاب الإمارة، باب الأمر بلزوم الجماعة عند ظهور الفتن، حذيفة بن يمان روايتي را از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل ميكند و ميگويد: يكون بعدي أئمة لا يهتدون بهداي و لا يستنون بسنتي و سيقوم فيهم رجال قلوبهم قلوب الشياطين في جثمان إنس، قال: قلت: كيف أصنع يا رسول الله ان أدركت ذلك؟ قال: تسمع و تطيع للأمير و إن ضرب ظهرك و أخذ مالك فاسمع و أطع. پيشواياني بعد از من خواهند آمد كه از هدايت اسلامي من بهرهاي ندارند و به سنت من عمل نميكنند و افرادي در آن حكومتها در رأس هستند كه قلب آنها شيطاني است و جسم آنها در قالب بشر است. يا رسول الله! اگر آنها را درك كردم، وظيفهام چيست؟ فرمود: در برابر آنها حرفشنوي داشته باش و اطاعت كن و اگر با شلاق به پشت تو زد و اموالت را مصادره كرد، وظيفهات حرفشنوي و اطاعت كردن است. من از اين عزيزان سؤال ميكنم: همين آقاياني كه امروز در منطقه شاهد اين موج بيداري و اسلامخواهي هستند، در مصر و تونس و ليبي و يمن و بحرين و غيره، بر فرض فقط بحرين شيعه هستند، آيا در مصر و ليبي و تونس و يمن هم شيعه هستند يا أهل سنت هستند؟ اين روايت چه ميگويد؟! يكي از كارشناسان ما به نام حجت الإسلام و المسلمين دكتر رضايي كه در إبتداء سال 1390 در مكه و مدينه بودند، ميفرمود: وقتي من در مدينه بودم، به نماز جمعه رفتم و خطيب جمعه، از اول تا آخر خطبههايش ميگفت: وظيفه شما اين است كه از حاكم و سلطان تبعيت كنيد؛ حتي اگر فاسق و فاجر و ظالم باشد و شروع كرد همين روايات را خواندن. خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: لا يهتدون بهداي و لا يستنون بسنتي، ... قلوبهم قلوب الشياطين ... إن ضرب ظهرك و أخذ مالك فاسمع و أطع. يعني چه؟! اين روايات در حقيقت رواياتي است كه زمينهساز أمثال حجاج بن يوسف ثقفي و معاويه و يزيد بن معاويه و مروان است تا اينها بتوانند حكومت كنند؛ با اينكه مردم ميدانند حكومت اينها مشروع نيست و شرابخوار و فاسق هستند و نماز صبح را 4 ركعت ميخوانند و مسجد را نجس ميكنند. اين روايت در كتاب كافي و بحار الأنوار و مستدرك الوسائل و تهذيب الأحكام و من لا يحضره الفقيه نيست، بلكه در كتاب صحيح مسلم است. روايت سوم: روايت بعدي از سويد بن غفلة نقل شده است و من معتقدم اين روايت را به خود عمر بن خطاب دروغ بستهاند و همچنين روايتي را نگفته است و دودمان بني أميه براي اينكه زمينهسازي كنند براي مشروعيت خلافت خودشان و جنايات خود را توجيه كنند و صداي مردم را خفه كنند و هرگونه شورش را سركوب بكنند، اين روايت را جعل كردهاند. سويد بن غفلة ميگويد: عمر بن خطاب به من گفت: يا سويد! بعد از من زنده ميماني: فأطع الامام و إن كان عبدا حبشيا، إن ضربك فاصبر و إن أمرك بأمر فاصبر و إن حرمك فاصبر و إن ظلمك فاصبر و إن أمرك بأمر ينقص دينك، فقل سمع و طاعة، دمي دون ديني. از امام و حاكم اطاعت كن، اگر چه بندهاي حبشي و بيگانه باشد، اگر تو را مورد ضرب و شتم قرار داد، بايد صبر كني و اگر به تو دستوري دارد، بايد صبر كني و اگر تو را محروم كرد، بايد صبر كني و اگر به تو ظلم كرد، بايد صبر كني و اگر به تو دستوري دارد كه موجب نقصان دينت ميشود، بگو: شنيدم و اطاعت ميكنم، دينم فداي جانم. السنن الكبري للبيهقي، ج 8، ص 159 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 177 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 5، ص 778 خيلي عجيب است! يعني اگر در عربستان سعودي، يك نفر از چين و هند و آمريكا آمد و حكومت را به دست گرفت، وظيفه شما تبعيت كردن از اوست. حاكمي كه وظيفهاش احقاق حق است و ياور مظلوم، اگر به كسي ظلم كرد و حقش را گرفت و او را كتك زد، بايد صبر كرد! با وجود اين، بعضي از فقهاء أهل سنت فتوا دادهاند: و أما الخروج عليهم و قتالهم فحرام فإجماع المسلمين و إن كانوا فسقة ظالمين. اگر كسي بخواهد در برابر حاكمان خروج كند و با آنها بجنگد، حرام است به إجماع مسلمانان؛ اگر چه آن حاكمان فاسق و ظالم باشند. لا ينعزل بالفسق و الظلم و تعطيل الحقوق و لا يخلع و لا يجوز الخروج عليه بذلك. شرح مسلم للنووي، ج 12، ص 229 يعني اين جوانان أهل سنتي كه امروز بيدار شدهاند و شجاعانه در برابر استبداد حاكمين ايستادهاند، بدانند كه بني أميه كار آنها را حرام دانسته است. * * * * * * * آقاي محسني اين روايات با مبناي عقل و روايات و قرآن مخالف است كه كسي ظلم بكند و حكومت كند و نامش را اسلام بگذارد! نظر شيعه درباره حاكمان ظالم چيست؟ استاد حسيني قزويني ما افتخار ميكنيم و شيعه افتخار ميكند كه پيرو حضرت علي (عليه السلام) است و 1400 سال است كه اين فرياد أمير المؤمنين (عليه السلام) در فضاي جهان طنينانداز شده است: كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا. دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد. نهج البلاغه، نامه 47 جالبتر از اين را آقا امام حسين (عليه السلام) در روز عاشوراء ميفرمايد: ألا ترون الحق لا يعمل به و الباطل لا يتناهي عنه؟! ... و إني لا أري الموت إلا سعادة و الحياة مع الظالمين إلا برما. آيا نميبينيد كه به حق عمل نميشود و از باطل هم جلوگيري نميشود؟! من مرگ را جز سعادت نميبينم و زندگي با ظالمان را جز ننگ و عار نميبينم. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 14، ص 217 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 3، ص 310 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 5، ص 12 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 3، ص 115 ـ تاريخ الطبري، ج 4، ص 305 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 192 مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج 3، ص 224 ـ اللهوف في قتلي الطفوف للسيد إبن طاووس، ص 48 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 44، ص 192 جالب اين است كه اين روايت هم در منابع شيعه نقل شده است و هم در منابع شيعه. اين رواياتي كه جعل كردهاند براي توجيه استبداد مستبدّان، كاملاً مخالف قرآن است. چون قرآن ميفرمايد: وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ و كساني كه به احكامي كه از طرف خدا نازل شده حكم نميكنند، كافر هستند. سوره مائده / آيه 44 وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون و كساني كه به احكامي كه از طرف خدا نازل شده حكم نميكنند، ستمگر هستند. سوره مائده / آيه 45 وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون و كساني كه به احكامي كه از طرف خدا نازل شده حكم نميكنند، فاسق هستند. سوره مائده / آيه 46 أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي الظَّالِمِينَ لعنت خدا بر ظالمين باد. سوره هود / آيه 18 ولي در اين روايت ميگويد: اگر حاكمي ظالم بود، وظيفه شما تبعيت و اطاعت كردن است. قرآن ميفرمايد: وَ اللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ و خداوند قوم ستمگر را هدايت نميكند. سوره بقره / آيه 258 إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ مسلماً ظالمان روي رستگاري نخواهند ديد. سوره انعام / آيه 21 بَلِ الظَّالِمُونَ في ضَلالٍ مُبينٍ ولي ظالمان در گمراهي آشكارند. سوره لقمان / آيه 11 وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمينَ عَذاباً أَليماً و براي ستمگران عذاب دردناكي فراهم ساختيم. سوره فرقان / آيه 37 فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْري مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ به محض توجه پيدا كردن، با (اين) جمعيت ستمگر منشين. سوره انعام / آيه 68 تمام اين آيات در قرآن آمده است. ولي با وجود تمام اين آيات، اين آقايان ميگويند كه بايد در برابر ظالم صبر كنيد و كتك بخوريد و محروم شويد. جالب اين است كه در آيه 113 سوره هود خداوند ميفرمايد: وَ لا تَرْكَنُوا إِلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُون و بر ظالمان تمايل و تكيه نكنيد كه موجب ميشود آتش شما را فراگيرد و در آن حال، جز خدا، هيچ ولي و سرپرستي نخواهيد داشت و ياري نميشويد. اين آيه، خط بطلان بر تمام روايات ساختگي در صحيح مسلم و السنن الكبري بيهقي و غيره ميكشد. جالب اين است كه إبن حجر عسقلاني در ذيل اين آيه ميگويد: لا ترضوا أعمالهم. از اعمال ظالمين نبايد راضي باشيد. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 8، ص 267 خود آقاي قرطبي هم در ذيل اين آيه ميگويد: لا تودوهم و لا تطيعوهم. نه آنها را دوست داشته باشيد و نه از آنها اطاعت كنيد. و أنها دالة علي هجران أهل الكفر و المعاصي من أهل البدع و غيرهم. اين آيه دلالت ميكند بر اينكه هر كسي كه كافر و أهل معصيت و ظلم باشد، بايد مسلمانان از آنها اجتناب كنند و از آنها تبعيت نكنند و از اعمال آنها راضي نشوند و از آنها فرمانبرداري نكنند. تفسير القرطبي، ج 9، ص 108 ـ تفسير البيضاوي، ج 3، ص 266 ـ تفسير القرآن العظيم لإبن كثير الدمشقي، ج 2، ص 478 ولي اين آقا ميگويد: إن ضربك فاصبر و إن أمرك بأمر فاصبر و إن حرمك فاصبر و إن ظلمك فاصبر و إن أمرك بأمر ينقص دينك، فقل سمع و طاعة، دمي دون ديني. اگر تو را مورد ضرب و شتم قرار داد، بايد صبر كني و اگر به تو دستوري دارد، بايد صبر كني و اگر تو را محروم كرد، بايد صبر كني و اگر به تو ظلم كرد، بايد صبر كني و اگر به تو دستوري دارد كه موجب نقصان دينت ميشود، بگو: شنيدم و اطاعت ميكنم، دينم فداي جانم. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : با توجه به اينكه زيارت عاشوراء از اسناد معتبر شيعه است، من بخشي از اين زيارت را ميخوانم و سؤال خود را ميپرسم: أللهم خص أنت أول ظالم باللعن مني و ابدأ به أولا ثم الثاني ثم الثالث و الرابع أللهم اللعن يزيد خامساً. چرا يزيد را به عنوان پنجمين نفر نام ميبرد، ولي آن 4 نفر ديگر را نام نميبرد؟ در مورد اين 4 نفر توضيح بفرماييد. جواب 1 : اگر صلاح بود اسامي اينها منتشر بشود، خود امام (عليه السلام) اشاره ميكردند. يعني امام (عليه السلام) با رمز سخن گفته است و شما هم حرف ايشان را تبعيت كنيد و با رمز بخوانيد؛ بيش از اين سؤال نفرماييد. * * * * * * * سؤال 2 : قبلاً شبكهاي بود منتسب به شيعه و بنده به علت سادگي، بيش از 50 ميليون تومان به اين شبكه كمك كردهام و سند و مدرك هم براي اين دارم و از سهم امام و سهم سادات هم دادهام. به خاطر اينكه شخصي را معرفي كردند كه من پيرو فلاني هستم و غيره. در اين مدرك نوشته شده است: بسمه تعالي به دفتر حضرت آيت الله ... در قم احتراما به استحضار ميرساند شخصي از مؤمنين و مكلفين حضرت آيت الله ... ، مبلغ يكصد هزار دلار از وجوه سهم مبارك امام (عليه السلام) به شبكه جهاني ... كمك مينمايد. لطفاً اجازه مرجعيت فوق الذكر را مساعدت فرماييد. با احترام من ا... التوفيق جواب 2 : اين نامه را يكي از دوستان براي من هم ايميل كرده بود و به افراد ديگري هم دادهاند. من اين را از دفتر حضرت آيت الله العظمي سيستاني سؤال كردم و گفتند كه اين سند كاملاً جعلي و دروغ است و به بيت و دفتر ما دروغ بستهاند. مشخص است كسي كه اين را نوشته، جعلي و دروغ است و نوشته است: بنا به حسب درخواست، مورد قبول است إن شاء الله تعالي. بعضي از آقايان ميخواهند به ائمه (عليهم السلام) و أهل بيت (عليهم السلام) خدمت كنند، ولي با آبروي مرجعيت بازي ميكنند! الآن عين همين نامه را روي صفحه مانيتور ميبينيد. اين را مرتب از بنده سؤال ميكردند و من از دفتر و داماد حضرت آيت الله العظمي سيستاني و مسئولين آنجا سؤال كردم و صراحتاً گفتند: «اين سند جعلي و دروغ است». مضافاً كه نوشتهاند «شخصي از مؤمنين»، در صورتي كه بايد نام خود آن شخص را مينوشتند و اين به طور كلي نادرست است و با ديانت و تقوا و مسير أهل بيت (عليهم السلام) سازگاري ندارد. ما از عزيزان تقاضا داريم كه اگر ميخواهند كاري بكنند، حدأقل حريم مرجعيت را حفظ كنند. بنده نسبت به ساحت مقدس مراجع عظام تقليد حساس هستم و اگر ببينم كسي در جايي نسبت به يك مرجعي تندي ميكند، حتي اگر پدرم باشد، من نميتوانم مسامحه كنم. از اين نمونهها زياد است و وقتي اين كارها صورت ميگيرد، آبروي شيعه و روحانيت ميرود. اگر فردي عادي اين كار را بكند، مسئلهاي نيست، ولي اگر يك روحاني اين كار را بكند، شبكهاي كه منسوب به ائمه (عليهم السلام) و أهل بيت (عليهم السلام) اين كار را بكند، واقعاً مايه تأسف است. * * * * * * * سؤال 3 : 1. در مورد تحريف قرآن، در كتاب كافي، جلد 2، صفحه 734 آمده است: مجموع روايات نازل شده بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) 17 هزار آيه بوده است. در حالي كه ميدانيم آيات قرآن 6 هزار آيه ميباشد. بعد ادامه ميدهند كه قرآن كامل را كسي جز ائمه (عليهم السلام) جمع آوري نكرده است و اين منافات دارد با حرف أهل تشيع كه ميفرمايند در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جمع آوري شده است و ما أهل سنت هم ادعا داريم حضرت عثمان جمع آوري كرده است. در كتاب كافي، جلد 1، صفحه 240 از امام جعفر (رضي الله عنه) روايت ميكند: همانا مصحف از فاطمه نزد ما است و قسم به خدا كه از قرآن شما در آن يك حرف هم وجود ندارد. منظورشان احتمالاً به أهل سنت است. 2. در يكي از برنامهها در مورد نمازهاي پنجگانه فرموده بوديد كه از لحاظ اينكه وقت يك دانشجو يا ديگري را ميگيرد و بعد از آن چند ساعت يك نماز ديگر را بايد بخواند. مگر پيامبر اسلام نفرمودهاند كه «نماز را به وقت بخوانيد»؟ خود پيامبر شبانهروز بيدار بودند و با خداوند خودش راز و نياز ميكردند و حتي تا نماز صبح بيدار بودند. آيا پيامبر از نتيجه كار خودشان خبر نداشتند كه اين همه نماز ميخواندند و بيداري ميكشيدند و استراحت نميفرمودند؟ نماز اينقدر ارزش و اهميتش پايين است كه شما گفتيد وقت درس و استراحت را ميگيرد؟ اين توجيه به نظر من توجيه درستي نبود در مورد نمازهاي پنجگانه. 3. اين بينندهاي كه تماس گرفتند مطلبي را گفتند و هميشه هم مطرح ميشود كه وقتي مردهاي را در قبر ميگذارند، أهل سنت در گوش او ميگويند كه حق با حضرت علي بود. من اين را به صراحت ميگويم و قسم ياد ميكنم به خداوندي خدا كه اگر اين درست باشد، من همينجا اعلام ميكنم كه در برنامه شما ميآيم و شيعه ميشوم. اين دروغ و إفترائي است كه به أهل سنت ميبندند. جواب 3 : 1. نكته اول: تحريف قرآن عبارتي كه ايشان ميگويد در رابطه با 17 هزار آيه، قبلاً جواب دادهايم و مرحوم علامه مجلسي (ره) هم در كتاب مرآة العقول جواب داده است و حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) در كتاب البيان جواب داده است و مرحوم علامه عسكري (ره) در كتاب معالم المدرستين جواب داده است و اين كتاب كافي، نسخه بدل است و در نسخههاي صحيح سبعة آلاف آمده است، نه سبعة عشر. ما اين را قبلاً مفصل جواب دادهايم و 7 هزار صحيح است كه حدود را نشان ميدهد. اگر قرار است روايات ملاك باشد، آقاي سيوطي در كتاب الإتقان في علوم القرآن كه كتاب درسي خيلي از دانشگاههاي أهل سنت است، در جلد 1، صفحه 121 نقل ميكند از خليفه اول عمر بن خطاب كه سؤال كردند: قرآن چند حرف دارد؟ ايشان هم گفت: قرآني كه در اختيار ما است، يك ميليون و 27 هزار حرف دارد. شما به ما بگوييد قرآني كه الآن در دست شماست، چند حرف دارد؟ آقاي امام قرطبي در تفسير الجامع لأحكام القرآن، جلد 1، صفحه 64 ميگويد: در زمان حجاج، قرّاء و حفّاظ و كُتّاب را جمع كردند و تمام آيات و كلمات و حروف قرآن را شمردند و تمام حروف قرآن به 340 هزار 740 حرف رسيد. ولي آقاي عمر ميگويد «يك ميليون و 27 هزار حرف بوده است». مابقي اين حروف كجاست؟ اگر قرار است ملاك روايت باشد، شما حدأقل 50 برابر ما روايت داريد. حتي آقاي إبن ماجه در رابطه با عايشه ميگويد: لقد نزلت آية الرجم و رضاعة الكبير عشرا و لقد كان في صحيفة تحت سريري. فلما مات رسول الله صلى الله عليه و سلم و تشاغلنا بموته، دخل داجن فأكلها. آيه رجم نازل شد و آيهاي نازل شد كه اگر يك نفر، ده بار از يك زني شير بنوشد، او محرمش ميشود و اين آيات در زير رختخواب من بود و وقتي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، مشغول انجام مراسمات او بوديم و يك بز يا گوسفندي داخل شد و تمام برگي كه اين آيات داخل آن نوشته شده بود را خورد. سنن إبن ماجة لمحمد بن يزيد القزويني، ج 1، ص 625، ح 1944 ـ تأويل مختلف الحديث لإبن قتيبة، ص 288 ـ معرفة السنن و الآثار للبيهقي، ج 6، ص 91 ـ تخريج الأحاديث و الآثار للزيلعي، ج 3، ص 94 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 135 ـ مسند أبي يعلى، ج 8، ص 64 ـ سنن الدارقطني، ج 4، ص 105 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج 8، ص 12 ـ الفصول في الأصول للجصاص، ج 2، ص 364 ـ صحيح سنن إبن ماجة للألباني، ج 1، ص 328 به اين روايت جواب بدهيد. اينها چيست؟ اگر بنا است كه روايات ملاك باشد، در برابر يك روايت، 500 روايت ميآوريم. خود أم المؤمنين عايشه ميگويد «آيه رضاعة و رجم نازل شده بود و يك بز يا گوسفند آنها را خورد». من معتقدم كه نه شيعه معتقد به تحريف قرآن است و نه سني. اين رواياتي كه وارد شده، هر كدام توجيهي دارند و أهل سنت معتقدند همين قرآني كه هر سال در عربستان سعودي و ايران و كويت و بحرين و ديگر كشورها چاپ ميشود، همان قرآن مُنْزَل بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و شيعه هم ميگويد اين قرآن، همان قرآن مُنْزَل بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و مورد تائيد ائمه (عليهم السلام) هم بوده است. حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) كه از مراجع عظام تقليد شيعه و از بزرگان شيعه است و قولش هم قول شيعه است، ميگويد: أن حديث تحريف القرآن حديث خرافة و خيال، لا يقول به إلا من ضعف عقله أو من لم يتأمل في أطرافه حق التأمل أو من ألجأه إليه يجب القول به و الحب يعمي و يصم و أما العاقل المنصف المتدبر فلا يشك في بطلانه و خرافته. حديث تحريف قرآن، حديثي خرافي و خيالي است و غير از كساني كه عقلشان ضعيف است و غير از كساني كه در اطراف اين مسأله درست تأمل و تفكر نميكنند و ... ، كسي معتقد به تحريف قرآن نيست. البيان في تفسير القرآن للسيد الخوئي، ص 259 آيا از اين بهتر و واضحتر؟ كداميك از علماء شما اينگونه گفته است؟ همه اين مسائل را مرحوم سيد محسن امين (ره)، مرحوم شيخ صدوق (ره)، مرحوم شيخ مفيد (ره)، مرحوم شيخ طوسي (ره) و تمام بزرگان ما گفتهاند كه تحريف قرآن نادرست است. حتي بعضي از بزرگان ما مانند علامه حلي (ره) (متوفاي 726 هجري) ميفرمايد: و نعوذ بالله من أمة تعتقد مثل ذلك، فإنه يوجب التطرق إلى معجزة الرسول صلى الله عليه و آله المنقولة بالتواتر. پناه ميبريم به خدا از آن ملتي كه معتقد به تحريف قرآن باشد؛ زيرا تحريف قرآن موجب زير سؤال بردن معجزه رسول الله (صلي الله عليه و آله) است. أجوبة المسائل المهناوية للشيخ المفيد، ص 121، المسألة 13 ـ المسائل السروية للشيخ المفيد، ص 83 آيا از اين واضحتر و روشنتر؟! نكته دوم: مصحف فاطمه كاملاً واضح و روشن است كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مرادش از مصحف، قرآن نيست. همانطور كه شما أهل سنت معتقديد آقاي إبن مسعود يك مصحف داشته است. الإتقان في علوم القرآن للسيوطي، جلد 1، صفحه 178 همچنين معتقديد كه آقاي أُبَي بن كعب يك مصحف داشته است يا مصحف خانم عايشه و حفصه. عين همين قضايا را كه شما در رابطه با حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در نظر بگيريد. چون در آن زمان صنعت چاپ نبود، هر كدام از اين صحابه يك مصحفي داشتند و ميخواندند. اگر مصحف به معناي كتاب الله است، همان مصحفي كه شما ميگوييد عبد الله بن مسعود، أُبَي بن كعب، عايشه و حفصه داشتهاند، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هم مصحف داشته است. مضافاً كه مراد از مصحف، كتاب است. آنچه كه در رابطه با حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) معتقد هستيم، اين است كه اين مصحف هيچ ارتباطي با قرآن ندارد. روايات متعددي از ائمه (عليهم السلام) و از أمير المؤمنين (عليه السلام) داريم و حتي أهل سنت هم نقل كردهاند كه يكسري مطالبي بوده كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) إملاء كرده و أمير المؤمنين (عليه السلام) هم نوشته است و بعضي از احكام و بعضي از وقايع آينده را حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فرموده و بيان كرده و أمير المؤمنين (عليه السلام) هم آنها را نوشته و اين به عنوان مصحف حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) معروف شده است. اگر واقعاً مصحف حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مورد اشكال شماست، در رابطه با مصحف عايشه چه ميفرماييد؟ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 1، ص 578 در رابطه با مصحف حفصه چه ميفرماييد؟ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 1، ص 304 همانطور كه ايشان گفتند، در كتاب كافي، جلد 1، صفحه 457 از امام صادق (عليه السلام) روايتي نقل شده است كه ميفرمايد: و إن عندنا لمصحف فاطمة عليها السلام و ما يدريهم ما مصحف فاطمة عليها السلام؟ قال: قلت: و ما مصحف فاطمة عليها السلام؟ قال: مصحف فيه مثل قرآنكم هذا ثلاث مرات و الله ما فيه من قرآنكم حرف واحد، قال: قلت: هذا والله العلم. همانا مصحف فاطمه (عليها السلام) نزد ماست. مردم چه ميدانند مصحف فاطمه (عليها السلام) چيست؟! گفتم: مصحف فاطمه (عليها السلام) چيست؟ فرمود: مصحفى است 3 برابر قرآنى كه در دست شماست و به خدا قسم حتى يك حرف قرآن هم در آن نيست. گفتم: به خدا علم كامل اين است. يعني مطالبي در آن وجود دارد از احكام و مسائل ديگر كه در قرآن وجود ندارد. يعني روايات و أحاديثي در آن هست كه در قرآن نيست. شما چه بخواهيد و چه نخواهيد، شيعه معتقد به اين مصحف حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است و به تعبير امام خميني (ره): يكي از بالاترين فضائل حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) اين است كه بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، جبرئيل بر أحدي غير از حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) نازل نشد و ميآمد نزد ايشان، هم براي تسلّاي خاطر ايشان و هم براي بيان مطالبي از آينده و وقايع و حوادث تا روز قيامت به آن حضرت و آن حضرت هم بيان ميكرد و أمير المؤمنين (عليه السلام) هم مينوشت. امام خميني (ره) در وصيتنامهاش ميفرمايد: ما مفتخريم كه ... و «صحيفه فاطميه» كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالي به زهراي مرضيه است از ما است. 2. آيا حضرتعالي هم در عمرتان مثلاً يك هفته مانند نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) شبانهروز بيدار بودهايد تا نماز بخوانيد؟ نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) علمشان علم لدني بود و نيازي به كار و زندگي و تحصيلات نداشتند. من روايات متعددي خواندم كه آمد نماز ظهر و عصر را جمع كرد و با هم خواند و مغرب و عشاء را جمع كرد و با هم خواند و فرمود: من جمع كردم براي اينكه براي امتم مشقت ايجاد نشود. اگر يك فردي كار ندارد و ممانعت از كار و كسب و تحصيلش نميشود، برود پنج وعده نماز بخواند. ما رواياتي داريم كه ميشود در 5 وعده نماز خواند. حتي چندي قبل كه به منزل يكي از مراجع عظام تقليد رفتم، وقت نماز عصر آقايان أهل سنت بود، ديدم كه ايشان نماز عصر را خواند و به اتاق آمد و گفت «من ميخواستم امروز نمازم را در 5 وعده بخوانم». اينطور نيست كه ما بگوييم 5 وعده نماز خواندن، كفر و شرك است. ولي 5 وعده نماز خواندن براي آن افرادي كه ممانعتي براي شغل و كسب و ديگر كارهايش نيست، اشكالي ندارد. ولي شما كه ميگوييد كنار هم نماز خواندن و جمع خواندن باطل است، آيا براي اين دليل داريد؟ آيا دليل داريد كه اگر كسي نماز ظهر و عصر را با هم بخواند، گناه كرده است؟ اگر نماز مغرب و عشاء را با هم بخواند، گناه كرده است؟ شما يك روايت براي ما بياوريد كه جمع خواندن نماز ظهرين و عشائين حرام است. 3. بنده هم اين را قبول ندارم و تا به حال نه در جايي شنيدهام و نه در جايي ديدهايم و نظر خودمان را هم گفتهايم. ملاك در اينجا، اظهار نظر ما است كه اگر اين را تائيد كرديم، آن وقت حضرتعالي ميتوانيد اعتراض كنيد. حضرتعالي هم مطالبي را نقل ميكنيد و ما هيچ اظهار نظر نميكنيم و اظهار نظر نكردن ما دليل بر تائيد فرمايش كسي نيست. * * * * * * * سؤال 4 : يك برنامهاي بود به نام حقيقت انجيل كه از آمريكا پخش ميشد و اين بسيار برنامه خوبي بود و يك بيداري خيلي خوبي بود براي مسلماناني كه به اينجا آمده بودند و ندانسته به طرف آنها كشيده شدند و دين خود را عوض كردند بدون اينكه مطالعهاي داشته باشند. كشيشهاي قلابي كه در اينجا هستند و متأسفانه تعدادشان خيلي زياد است و تعداد مسلماناني كه مسيحي شدهاند، خيلي زياد است و اينها را به كليسا كشيدند و به جاي اينكه انجيل را براي آنها بخوانند، سرود ميخوانند و جيب آنها را خالي ميكنند. جناب آقاي عطايي كه اين برنامه را إجراء ميكرد، از روي كتاب خودشان با يك دليل خوبي براي اينها مطرح ميكرد و تمام مسائل را از روي كتاب خودشان تعريف ميكرد. آنطوري كه ما اطلاع داشتيم و تماس داشتيم با آنها، يك انقلاب شديدي در آنها شده بود و مردم زيادي كه مسلمان شده بودند، به آنجا نميرفتند و شروع كردند به خواندن «بايبر» و اين بسيار برنامه خوبي بود براي آمريكا. اين برنامه قطع شده است و من نميدانم چرا قطع شده است! اگر امكان دارد لطف بفرماييد دوباره اين برنامه را إجراء كنيد تا مردم يك آگاهي و بيداري بيشتري پيدا كنند و بسيار برنامه خوبي بود. جواب 4 : إن شاء الله شما دعا بفرماييد. ما يك مشكلات فني داشتيم و كيفيت شبكه خيلي پايين بود و ما از ديشب، برنامه آمريكا و كانادا، كيفيت مطلوب و دلخواه ما شده است. گرچه قسمت هاتبرد و اروپا و آسيا از 26 فروردين كيفيتش مطلوب شد، ولي آمريكا از ديشب مطلوب شده است. إن شاء الله ما اين را با دوستان و جناب آقاي نقوي هماهنگ كردهايم كه إن شاء الله اگر بتوانيم يك استوديوي خوبي در خود لس آنجلس تهيه كنيم، برنامههاي خود را در آنجا پيگيري خواهيم كرد. من يك مژدهاي هم به بينندگان عزيز بدهم كه برادر عزيزمان جناب آقاي دكتر شمس، امروز از سوئد به مؤسسه ما تشريف آوردند و ايشان فارغ التحصيل دانشگاه سوئد در رابطه با اسلامشناسي و إلهيات و متخصص يهوديت و مسيحيت است و كتابهاي زيادي در اين زمينه نوشته است و جز كتابهاي برجسته است و شايد بنده بتوانم ادعا كنم كه اگر دو نفر در كره زمين داشته باشيم كه در شناخت مسيحيت مسلط باشند و الآن هم در دانشگاه تدريس ميكنند، يكي از آنها جناب آقاي دكتر محمد شمس است. با دوستان استوديو هماهنگ كردهايم كه چند برنامه خيلي خوب از ايشان ضبط كنيم و از ايشان هم قول گرفتهايم كه وقتي ايشان به سوئد برگشتند، در يك استوديوي ديگري از سوئد به صورت همزمان با ايشان ارتباط زنده برقرار كنيم و برنامههايي از ايشان إجراء كنيم. ما اين امكان را داريم كه بتوانيم از هر كجاي دنيا يك برنامه ارتباط زنده داشته باشيم. إن شاء الله در آيندهاي نزديك، حتما برنامههاي مفصلي را در رابطه با مسيحيت تقديم خواهيم كرد. ولي بدرقه راه ما، دعاي گرم بينندگان عزيز است. * * * * * * * سؤال 5 : از آنجايي كه ميگويند و أهل سنت هم در شبكههاي خود زيرنويس ميكنند، در رابطه با شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ميگويند درب خانه آن حضرت چوبي نبود و پردهاي بود؛ مانند خانه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه اصلاً دربي نبود كه عمر بخواهد آتش بياورد و آن درب را آتش بزند. جواب 5 : من نسبت به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) حساسيت دارم. دفعه قبل هم يك نفر آمد يك شبههاي مطرح كرد كه قبلاً كلمه وفات بوده و الآن شما شهادت ميگوييد و جواب آن را داديم. يكي از شبهاتي كه اين آقايان در ماهوارههاي خود مطرح ميكنند و آقاي ملازاده هم با آب و تاب نقل ميكرد، اين بود كه خانههاي مدينه درب نداشت تا اينكه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بين درب و ديوار بماند. اين آقايان ظاهراً به قدري بيتوجه هستند كه بايد بگوييم: الحمد لله الذي جعل اعداء أهل بيت (عليهم السلام) من الجهلاء و الحمقاء نكته اول: در قرآن، آيه 61 سوره نور خداوند به صراحت به همه مسلمانان خطاب ميكند و اولين مخاطب هم مسلمانان اهل مدينه هستند و سوره نور هم مدني است، نه مكي. خداوند ميفرمايد: لَيْسَ عَلَي الْأَعْمي حَرَجٌ وَ لا عَلَي الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَي الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ لا عَلي أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ بر نابينا و افراد شل و بيمار گناهي نيست (كه با شما همغذا شوند) و بر شما نيز گناهي نيست كه از خانههاي خودتان (خانههاي فرزندان يا همسرانتان كه خانه خود شما محسوب ميشود بدون اجازه خاصي) غذا بخوريد و همچنين خانههاي پدرانتان يا خانههاي مادرانتان يا خانههاي برادرانتان يا خانههاي خواهرانتان يا خانههاي عموهايتان يا خانههاي عمههايتان يا خانههاي دائيهايتان يا خانههاي خالههايتان يا خانهاي كه كليدش در اختيار شما است يا خانههاي دوستانتان. مثلاً آقاي سعد بن عباده به مسافرت رفته و كليد منزلش را به آقاي ابوذر داده است، آقاي ابوذر ميتواند برود بدون اجازه او از خانهاش غذا بردارد و بخورد. اگر همه خانههاي مدينه به صورت پردهاي و حصيري بوده، پس مراد از كليدي كه در اين آيه آمده چيست؟ مخاطبان اوليه اين آيه، همان مدينه هستند. نكته دوم: در كتاب سنن أبو داود كه از صحاح سته است، در جلد 2، صفحه 527 به صراحت نقل شده است كه آقاي دكين بن سعيد مزني ميگويد: أتينا النبي (صلى الله عليه و سلم) فسألناه الطعام، فقال: يا عمر! اذهب فأعطهم، فارتقى بنا إلى علية، فأخذ المفتاح من حجزته ففتح. نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) رفتيم و درخواست طعام كرديم. فرمود: اي عمر! برو براي اينها طعام بياور. عمر هم كليد را از كمربندش برداشت و درب خانه را باز كرد و رفت براي ما طعام آورد. سنن أبي داود لإبن الأشعث السجستاني، ج 2، ص 527، ح 5238 اينكه عمر كليد را برداشت و درب را باز كرد، آيا به اين معني است كه بر روي حصير كليد زده بودند؟ آيا پرده را كليد زده بودند؟ آقاي الباني هم در صحيح و ضعيف سنن أبو داود، شماره 5238 ميگويد اين روايت صحيح است. نكته سوم: در صحيح مسلم، جلد 6، صفحه 105، حديث 5136، كتاب الأشربة و الأطعمة، باب في شرب النبيذ و تخمير الإناء نقل شده است كه أبو حُمِيْد ميگويد: إنما أمر بالأسقية أن توكأ ليلا و بالأبواب أن تغلق ليلا. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) دستور داد كه درب خانههاي خود را شبها ببنديد. اين روايت از صحيح مسلم و اين روايت هم مربوط به مدينه است. ما از اين آقايان سؤال ميكنيم كه آيا منظور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين بود كه بايد حصيرها و پردهها را در شبها بياندازيد؟! يك چيزي بگوييد كه بتوانيد جواب بدهيد! مرغ پخته هم از اين سخن شما به خنده ميآيد!!! نكته چهارم: در رابطه با خانه عايشه، حدأقل 20 تا 25 روايت آمده است كه سؤال ميكنند: فسألته عن بيت عائشة، فقال: كان بابه من وجهة الشام، فقلت: مصراعا كان أو مصراعين؟ قال: كان بابا واحدا، قلت: من أي شئ كان؟ قال: من عرعر أو ساج. از خانه عايشه سؤال كردم و گفت: خانهاش به طرف شام بود، نه شرق. گفتم: يك لنگه بوده يا دو لنگه؟ گفت: يك لنگه بوده است. گفتم: جنس اين درب از چه بوده است؟ گفت: از چوب درخت سرو يا ساج بوده است. الأدب المفرد للبخاري، ص 168 ـ سبل الهدى و الرشاد للصالحي الشامي، ج 3، ص 349 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج 10، ص 92 ـ سمط النجوم للعاصمي الشافعي، ج 1، ص 367 ـ تاريخ مكة لأبي البقاء حنفي، ج 1، ص 268 به ما جواب بدهيد كه آيا حصير يا پرده يك لنگه يا دو لنگه داريم؟! آيا از اين واضحتر؟! اگر اين آقا نميفهمد و شعور ندارد، ما چه كار كنيم! اين روايت جنس اين درب را هم معين كرده است. روايات متعددي از شيعه و سني در رابطه با درب خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) نقل شده است كه عمر آمد دَقّ الباب كرد و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هم پشت درب بود و غيره. اين مسائل كاملاً واضح و روشن است. اين آقايان شعري را ميخواهند بگويند، ولي نميدانند كه در قافيهاش گير ميكنند. * * * * * * * سؤال 6: در يكي از كتابهاي مصيبات حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دو بيت شعر از أمير المؤمنين (عليه السلام) آوردهاند: ما لي وقفت علي القبور مسلما قبر الحبيب فلم يرد جوابي قال الحبيب: و كيف لي بجوابكم و أنا رهين جنادل و تراب آيا واقعاً أمير المؤمنين (عليه السلام) جواب سلام را نميشنيدند از حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)؟ تكليف ما چيست؟ ما چطور ميشنويم؟ جواب 6 : اين سند ندارد و مرحوم علامه مجلسي (ره) در بحار الأنوار، جلد 43، صفحه 217 آورده است و نه سندي ارائه ميدهد و نه مدركي. ما در مورد يك مطلبي كه به هيچوجه سند و مدركي ندارد، صحبت نميكنيم. حتي نسبت به أمير المؤمنين (عليه السلام) مناجات منظومه را گفتهاند و همه آن را منسوب به أمير المؤمنين (عليه السلام) ميدانند و حتي در صدا و سيما هم اين را ميخوانند، با اينكه اينطور نيست. خداوند حفظ كند حضرت آيت الله علامه حسن زاده آملي را كه وقتي در بحث اشارات بو علي خدمت ايشان ميرفتيم، ميفرمود: يك آقايي در قرن 4 يا 5 نامش علي بود و نام پدرش هم أبو طالب بود و اين اشعار را سرود و بعضي آمدند بعد از چند قرن تصور كردند كه اين شخص همان أمير المؤمنين (عليه السلام) است. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||