* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 14 فروردين 1390 | تعداد بازديد: 1642 | |
پاسخ به شبهات غلوّ 04 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: پاسخ به شبهات غلوّ 04 شبكه جهاني ولايت : 14 / 01 / 1390 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * توجه: غالب منابع ذكر شده، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) ميباشد. آقاي محسني همانطور كه بينندگان عزيز مستحضر هستند، از شبكههايي كه قصد دارند اسلام شيعي را مورد هدف قرار بدهند و هجمهها و شبهات و اشكالاتي را وارد كنند، كليپهايي را تقديم شما عزيزان كرديم. در جلسه گذشته، كليپي را پخش كرديم كه اين آقاي كارشناس، مطالبي را گفتند. در اين جلسه نيز آن کليپ را پخش ميکنيم و به بررسي آن ميپردازيم: پخش كليپ حالا ميرسيم به بيت القصير به قول عربها، يعني آنجايي كه منظور من است از تمام اين صحبتهايي كه من در اين چندين جلسه با شما داشتهام، حرفم همين بود: شما با اين غلوّي كه در حق امامان ميكنيد، اين منافات است با لا إله إلا الله. شما با الله، إله قرار دادهايد. ميگوييد لا إله إلا الله، و لكن إله است. ما ميگوييم خدايي نيست، إلهي نيست، مگر الله جل جلاله. اما شما إلٰهاني درست كردهايد كنار الله. بلكه اگر نگويم مساوي با الله، بلكه اگر نگويم بالاتر از الله، چون كه قيامت را هم به دست اينها دادهايد، الله را نشاندهايد، معذرت ميخواهم، يهوديان هم اين عقيده را دارند، الله را بيكاره كردهايد؛ لا إله إلا الله در اينجا ديگر فايدهاي ندارد. بايد متوجه باشيد خطر خيلي بزرگ است. اين عقيده خيلي خطرناك است. شما متوجه نيستيد. كمكم شما را كشيدند بردند. من رويم با عوام نيست، با علماء است؛ شما هم يك روزي خواهيد مرد، از اين تخت غرور بياييد پايين، از خدا بترسيد، عمر دارد روزانه خورده ميشود. همراه الله، إله را قرار دادهايد. مگر إله كيست؟ خب سنگ و بت كه إله نيست. همانها همين قدرت ماوراء طبيعي و عجيب را براي بتها قائل بودند كه إله شدند. والله! اگر ما انصاف بدهيم، بتپرستان اينقدر غلوّ نميكردند كه ما و شما ميكنيم. ما يعني منظورم ما وقتي كه از شما بوديم. با اين عقيده، اميد بهشت داشتن، خواب است و خيال است و جنون است و محال. باور نكنيد با اين عقيده، انسان بتواند به بهشت برود؛ توبه كنيد. [پايان كليپ] آقاي محسني در رابطه با اين شبههاي كه اين آقايان وهابي در شبكه نور بيان ميكنند در رابطه با اعتقاد شيعه به ولايت تكويني ائمه (عليهم السلام)، مقداري توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني نكته اول: بينندگان عزيز توجه داشته باشند كه اينها قصد دارند معتقدات و مباني فكري و اعتقادي شيعه را زير سؤال ببرند و با انواع شبهات، جوانان ما را تهديد فكري بكنند و به تعبير بعضي از أعاظم، از هجمه فرهنگي بالاتر رفته است و تبديل به شبيخون فرهنگي يا قتل عام فرهنگي شده است. چون دشمنان شيعه ميدانند كه در مصاف نبرد با شيعه، در طول تاريخ موفق نبودهاند و اگر تعدادي از شيعيان را در گذر تاريخ مورد حمله نظامي قرار دادهاند و قتل عام كردهاند و حتي زنان و دختران شيعه را افرادي مانند عبد الرحمان خان لعين و كثيف به عنوان برده به كشورهاي اروپايي فروخت، اين مسائل نه تنها از آن تابش نور تشيع جلوگيري نكرد، بلكه نور ولايت ائمه (عليهم السلام) گستردهتر از گذشته شد و چه بسا جوانان أهل سنت و وهابيت و مسيحيت از اين قساوت بيرحمانه، توجه خود را به طرف شيعه جلب كردند و تحقيق و بررسي كردند و همين حملهها و هجمهها، نقطه آغازي شد در تاريخ زندگي خيلي از افراد غير شيعي كه محصول آن، گرويدن به مذهب أهل بيت (عليهم السلام) بوده است. امروز دشمنان شيعه، به ويژه در رأس آنها وهابيت، تلاش ميكنند با هجمه فرهنگي و تأسيس ماهوارههاي مختلف و راهاندازي سايتهاي متعدد، بتوانند فرهنگ شيعه را مورد حمله قرار بدهند و امروز با سيل شبهات به جنگ شيعه آمدهاند. امروز جنگ با فرهنگ شيعه، جنگ رسانهاي و جنگ نرم و جنگ فرهنگي است. ما هم بايد در اين زمينه بيدار باشيم و به جاي پرداختن به برخي از مسائل انحرافي و مسائلي كه موجب پراكنده شدن جامعه اسلامي شود و اختلاف در جامعه ايجاد كند و ميان شيعه و سني و شيعه و وهابيت اختلاف بياندازد، بياييم اين شبهات را با زبان نرم و ليّن و با استفاده از رهنمود قرآني پاسخ بدهيم كه ميفرمايد: فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا سوره طه / آيه 44 حتي ما در پاسخگويي به وهابيت كه اينچنين بيرحمانه عقايد شيعه را مورد هجمه قرار ميدهند، إهانت و جسارت نميكنيم و فحش و ناسزا نميدهيم و تهمت و إفتراء نميزنيم. اگر هزاران فحش هم به ما بدهند، يك فحش هم از ما نخواهند شنيد. اگر هزاران شيعه را بكشند، ما يك قطره خون هم از بيني يك سني يا وهابي، به جرم سني بودن و وهابي بودن بيرون نميآوريم. اين منّتي بر أهل سنت و وهابيت نيست، بلكه اين رهنمود ائمه (عليهم السلام) و دستور مراجع عظام تقليد (حفظهم الله تعالي) است. حتي به نقل يكي از مراجع بزرگوار: اگر يك وهابي اسلحه به دست گرفته تا شما را بكشد، شما موظف هستيد براي دفاع از خود، او را بكشيد، ولي نبايد او را كافر و مرتدّ بناميد و نسبت به او فحاشي و إهانت كنيد و تهمت بزنيد. اين منطق شيعه است و ما دوست داريم كه اين منطق رواج پيدا كند و از ديگر همكاران عزيز و هملباسهاي ما و كساني كه در سنگر تبليغ هستند، مصرّانه تقاضا ميكنيم كه به جاي استفاده از الفاظ ركيك و نادرست كه زيبنده شيعه و أهل بيت (عليهم السلام) نيست و أمير المؤمنين (عليه السلام) هم در اين زمينه ميفرمايد: و لا تتكلموا بالفحش؛ فإنه لا يليق بنا و لا بشيعتنا. فحش ندهيد؛ زيرا فحش دادن، نه زيبنده ما است و نه زيبنده شيعيان ما. دعائم الإسلام للقاضي النعمان المغربي، ج 2، ص 352 ـ مستدرك الوسائل للميرزا النوري، ج 12، ص 82 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج 13، ص 432 از الفاظي كه زيبنده أهل بيت (عليهم السلام) است استفاده كنند تا خداي ناكرده به جاي خدمت به أهل بيت (عليهم السلام)، خيانت به أهل بيت (عليهم السلام) نكنند و به جاي خدمت به شيعه، خيانت به شيعه نكنند. نكته دوم: اما در رابطه با سؤالي كه شما فرموديد در مورد شبهاتي كه آقايان وهابيها مطرح ميكنند، در جلسه گذشته هم عرض كردم كه اين آقايان بايد مقداري نسبت به توحيد و خداشناسي خود تجديد نظر كنند و مطالبي را كه خودشان نسبت به بزرگانشان به كار گرفتهاند و معتقد هستند، مرور كنند و ببينند كه آيا واقعاً شيعه در حق ائمه (عليهم السلام) غلوّ ميكند؟ إن شاء الله اگر فرصت شود، از منابع معتبر أهل سنت با سندهاي صحيح، معجزات و كراماتي كه از أمير المؤمنين (عليه السلام)، امام حسن (عليه السلام)، امام حسين (عليه السلام)، امام صادق (عليه السلام) و امام عسكري (عليه السلام) و ديگر ائمه (عليهم السلام) نقل شده است را بيان خواهم كرد. اين كرامات و معجزات منحصر به كتب شيعه نيست، بلكه در معتبرترين كتابهاي أهل سنت هم آمده است. حتي آنهايي كه تلاش داشتند نسبت به گسترش نور هدايت أهل بيت (عليهم السلام) كوتاه بيايند، در اين زمينه نتوانستند كوتاه بيايند. آقاي محمد بن عبد الوهاب، بنيانگزار فرقه وهابيت، وقتي به ائمه (عليهم السلام) ميرسد، ميگويد: رفعوا ائمتهم فوق الأنبياء و الرسل و جعلوهم كسيد المرسلين و حتي فضلوهم عليه. شيعيان ائمهشان را بالاتر از أنبياء و پيامبران قرار دادهاند و حتي ائمه را در حدّ رسول الله قرار دادهاند، بلكه برتر از او قرار دادهاند. بينندگان عزيز! اگر شما تمام روايات شيعه را ملاحظه كنيد و كتب أربعه، وسائل الشيعة، مستدرك الوسائل، بحار الأنوار و ديگر كتب روايي شيعه را ببينيد، يك روايت هم پيدا نميكنيد كه يك شيعه بگويد ـ نستجير بالله ـ ائمه (عليهم السلام) در حدّ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند. مگر همين روايت را شيعيان مطرح نميكنند و بالاي منابر و ماهوارهها مطرح نميكنند كه أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: أنا عبد من عبيد محمد (صلي الله عليه و آله). من بندهاي از بندگان محمد (صلي الله عليه و آله) هستم. الكافي للشيخ الكليني، ج 1، ص 90 ائمه (عليهم السلام) همواره افتخار ميكردند كه سند رواياتشان به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميرسد و ميفرمودند كه «گفتار ما با سلسله سند طلايي به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميرسد و ما غير از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، مدرك و مصدري براي گفتوگو نداريم»؛ يعني منهاي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، ائمه (عليهم السلام) چيزي ندارند. اين آقايي که همينطوري حرف ميزند و كسي هم بالاي سرش نيست و كسي هم محاكمهاش نميكند، ميگويد شيعيان اينچنين گفتهاند: «ائمه از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم بالاتر هستند». سپس ميگويد: «اين روايت دروغين را از امام صادق نقل ميكنند كه أمير المؤمنين ميفرمود: أنا قسيم الله بين الجنة و النار : من تقسيم كننده بهشت و جهنم هستم». يعني دليلي كه آقاي محمد بن عبد الوهاب براي شيعه ميآورد كه ائمه (عليهم السلام) را بالاتر از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميدانند، حديث «قسيم الجنة و النار» است. ما در جلسات گذشته عرض كرديم كه اين روايت منحصر در كتب شيعه نيست. آقاي قاضي عياض كه از استوانههاي علمي أهل سنت است، در الشفاء بتعريف حقوق المصطفي، جلد 1، صفحه 338 همين روايت را مطرح ميكند كه أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: «أنا قسيم الجنة و النار». النهاية في غريب الحديث لإبن اثير، ج 4، ص 61 ـ الفايق في غريب الحديث للزمخشري، ج 3، ص 97 اين عبارت آنچنان وارد فرهنگ مردم شده است كه در كتابهاي لغت به عنوان يك حديث مسلّم مطرح شده است. تاج العروس للزبيدي، ج 17، ص 569 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج 12، ص 479 ـ الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ج 2، ص 369، چاپ جديد ـ كفاية الطالب للكنجي الشافعي، ص 72 ما اين مدارك را ارائه داديم و بارها گفتهايم هر كدام از آقايان أهل سنت يا وهابيها، اگر يك مصدر از مصادري كه ما ميدهيم را ثابت كنند که دروغ است، ما براي هر يك مصدر، 100 هزار تومان جايزه ميدهيم. اگر يك مورد را پيدا كنيد و ما به وعده خود عمل نكرديم، بياييد روي خط و بگوييد كه فلاني به قولش عمل نكرد. البته چاپها اختلاف دارند؛ مثلاً خود صحيح بخاري، جلد و صفحه و شماره أحاديثش در هر چاپي متفاوت است و كتاب فتح الباري في شرح صحيح البخاري هم همينطور. قبلاً هم عرض كرديم كه عمده مداركي كه بنده ارائه ميدهم، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) است. نكته سوم: آقاي محمد بن عبد الوهاب در ادامه صحبتهايش ميگويد: كل من غلا في نبي أو صحابي أو رجل صالح و جعل فيه نوعاً من الإلهية، مثل أن يقول: «يا سيدي فلان! انصرني أو أغثني ... »، فكل هذا شرك و ضلال، يستتاب صاحبه، فإن تاب و إلا قتل. هر كس درباره يك پيامبري يا يك صحابي يا يك مردي صالح غلوّ كند و در آنها نوعي از ألوهيت را معتقد باشد، مانند اينكه بگويد: «اي آقاي من! به من كمك كن يا به داد من برس ... »، اينها نوعي شرك و گمراهي است و بايد آن شخص توبه داده شود و اگر توبه نكرد، بايد كشته شود. مجموعه مؤلفات محمد بن عبد الوهاب، ج 6، ص 67 همين تعبير را لجنه عالي إفتاء عربستان سعودي با رياست جناب بن باز در كتاب فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث و الإفتاء، جلد 1، صفحه 107، فتواي شماره 7972 آوردهاند و ميگويند: اگر كسي نسبت به فردي بگويد: «أغثني»، كافر و مرتدّ است و قتلش واجب است. البته اگر كسي بيايد درباره پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يا صحابه يا ائمه (عليهم السلام) ـ نستجير بالله ـ ادعاي الوهيت كند، مرتدّ و نجس است و شكي در آن نيست و نظر فقهاء عظام شيعه را درباره غُلات مفصل خواندهايم. إن شاء الله ما در رابطه با بحث توسل كه الآن چند جلسه است در شبكه وهابي نور مطرح ميكنند و ميگويند: «غالب مسلمانان گرفتار شرك هستند و فقط انحصار به شيعه ندارد» حدود 7 ، 8 جلسه بحث خواهيم كرد. بينندگان عزيز دقت كنند، آقايان أهل سنت دقت كنند، عزيزان جوان وهابي که غافل هستند يا جاهل هستند دقت كنند كه جناب علامه سُبْكي (متوفاي 756 هجري) كه از استوانههاي علمي أهل سنت و معاصر إبن تيميه (متوفاي 728 هجري) بود، اين تعبير را دارد: إعلم: أنه يجوز و يحسن التوسل و الاستغاثة و التشفع بالنبي صلي الله عليه و سلم إلي ربه سبحانه و تعالي و جواز ذلك و حسنه من الأمور المعلومة لكل ذي دين. بدان: جايز و نيكو است توسل و استغاثه و طلب شفاعت كردن از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و جايز بودن و نيكو بودن توسل و استغاثه و طلب شفاعت كردن از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) براي هر آدم دينداري روشن و واضح است. شفاء السقام لتقي الدين السبكي، ص 291 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج 2، ص 170، تحقيق: تصحيح أحمد عبد السلام، چاپ الأولي، سال چاپ: 1415 هجري و 1994 ميلادي، ناشر: دار الكتب العلمية بيروت يعني كسي كه ميگويد استغاثه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كفر است، از ديدگاه آقاي سبكي، دين ندارد و آدم بيديني است. ببينيد! آقاي محمد بن عبد الوهاب ميگويد استغاثه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شرك و كفر است و شيعيان به اين دليل كافر هستند و اگر توبه نكردند، قتلشان واجب است، ولي آقاي سبكي ميگويد «هر دينداري عقيدهاش به جواز توسل و استغاثه از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است». آقاي زيني دحلان (متوفاي 1304 يا 1305 هجري) كه مفتي مكه مكرمه بود، در رابطه با توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: كساني كه متوسل به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ميشوند و «يا رسول الله» ميگويند: من باب التوسل و التشفع و الإستغاثة به (صلي الله عليه و سلم) و ذلك من أعظم القربات و قد توسل به صلي الله عليه و سلم أبوه آدم عليه السلام قبل وجود سيدنا محمد صلي الله عليه و سلم، حين أكل من الشجرة التي نهاه الله عنها و حديث توسل آدم عليه السلام بالنبي صلي الله عليه و سلم رواه البيهقي بإسناد صحيح في كتابه المسمي دلائل النبوة. از باب توسل و طلب شفاعت و إستغاثه به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است و اين توسل و طلب شفاعت و استغاثه از بهترين وسائل تقرب به خداوند است. حضرت آدم (عليه السلام) هم قبل از به وجود آمدن پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به ايشان متوسل شد وقتي كه از آن درختي كه خداوند درخت نهي كرده بود خورد. حديث توسل به حضرت آدم (عليه السلام) به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را آقاي بيهقي با سند صحيح در كتاب دلائل النبوة نقل كرده است. الدرر السنية في الرد علي الوهابية لأحمد زيني دحلان، ص 9 روايتي كه حضرت آدم (عليه السلام) به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) متوسل شده است را خود عمر بن خطاب نقل ميكند و ميگويد: قال رسول الله صلي الله عليه و آله: لما إقترف آدم الخطيئة قال: يا رب! أسألك بحق محمد لما غفرت لي، فقال الله: يا آدم! و كيف عرفت محمد أو لم أخلقه؟ قال: يا رب! لأنك لما خلقتني بيدك و نفخت في من روحك، رفعت رأسي، فرأيت علي قوائم العرش مكتوبا لا إله إلا الله محمد رسول الله، فعلمت أنك لم تضف إلي إسمك إلا أحب الخلق إليك، فقال الله: صدقت يا آدم، انه لأحب الخلق إلي، أدعني بحقه، فقد غفرت لك و لولا محمد ما خلقتك. هذا حديث صحيح الإسناد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: وقتي حضرت آدم (عليه السلام) خطا كرد، فرمود: خدايا! به حق محمد! مرا ببخش. خداوند فرمود: اي آدم! تو چگونه محمد را شناختي، با اينكه من هنوز او را خلق نكردهام؟! حضرت آدم (عليه السلام) فرمود: خدايا! وقتي مرا با دست خودت خلق كردي و از روح خودت در من دميدي، سرم را بلند كردم و به قوائم عرش نگاه كردم كه نوشته شده است: «لا إله إلا الله و محمد رسول الله» و دانستم كه تو اسم كسي را به اسم خودت اضافه نميكني، مگر اينكه محبوبترين خلائق نزد تو باشد. خداوند فرمود: راست گفتي اي آدم، او محبوبترين خلائق نزد من است. مرا به حق او قسم دادي و گناهانت را بخشيدم و اگر محمد نبود، تو را خلق نميكردم. حاكم نيشابوري ميگويد: اين روايت صحيح است. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 2، ص 615 يكي از چيزهايي كه مسخره ميكنند، همين حديث است: «لولاك لما خلقت الأفلاك». ولي اين روايتي كه خوانديم، از قول عمر بن خطاب است و صحيح است. ما نميدانيم اين آقايان چه ميكنند؟ من شايد براي اين روايت، بيش از 50 مصدر از كتب أهل سنت دارم كه حضرت آدم (عليه السلام) قبل از خلقت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، متوسل به ايشان شد. از يك طرف آقاي إبن تيميه و محمد بن عبد الوهاب و دهلوي و دكتر قِفاري ميگويند: يكي از نشانههاي اينكه شيعه مشرك است و اگر توبه نكنند، قتلشان واجب است، استغاثه به ائمه است و اين يك نوع ألوهيت در ائمه است. از آن طرف هم آقاي سبكي و زيني دحلان اينگونه ميگويند. جناب آقاي سقّاف هم ميگويد: إستحباب التوسل و الإستغاثة. شما واژه الإستغاثه إلي النبي (صلي الله عليه و سلم) را در اين نرم افزارها جستجو كنيد و ببينيد كه بزرگان و شخصيتهاي برجسته أهل سنت چقدر از اين تعابير نقل كردهاند! نكته چهارم: جالب اينكه آقاي دهلوي در كتاب التحفة الإثنا عشرية في الرد علي الإمامية ـ كه در حقيقت يك فحشنامه عليه شيعه است و مرحوم مير حامد حسين (ره) هم كتاب عبقات الأنوار را در ردّ اين كتاب نوشته است و تا به حال يك صفحه هم نتوانستهاند يك صفحه ردّيه براي كتاب عبقات الأنوار بنويسند ـ در رابطه با شرك شيعه و غلوّ شيعه كه قائل به ولايت تكويني براي ائمه (عليهم السلام) هستند، اين تعبير را دارد: من غلوّهم إن الله تعالي أخذ الميثاق من الملائكة و الأنبياء علي ولاية الأئمة و طاعتهم. از غلوّ شيعيان اين است كه ميگويند خداوند از ملائكه و پيامبران عهد گرفته بر ولايت ائمه و اطاعت از آنها. التحفة الإثنا عشرية في الرد علي الإمامية، ص 323، چاپ دهلي بعد هم در صفحه 748 ميگويد: و منه قولهم: إن الله تعالي أرسل جميع الأنبياء لولاية علي بن أبي طالب و هذا كفر و زندقة و مخالف للقرآن. يكي ديگر از غلوّ اينها درباره ائمهشان اين است كه ميگويند: خداوند تمام أنبياء را به خاطر ولايت علي بن أبي طالب فرستاده است و اين كفر و إلحاد و مخالف قرآن است. آقايان أهل سنت! من شما را به قضاوت ميخوانم: آقاي إبن عساكر كه قطعاً شيعه نيست و از استوانههاي تاريخي و حديثي أهل سنت و از شخصيتهاي برجسته أهل سنت است و كتابش در دسترس همه هست، در كتاب تاريخ مدينة دمشق، جلد 42، صفحه 241 در ذيل اين آيه شريفه: وَ اسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا سوره زخرف / آيه 45 به نقل از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميگويد: وقتي مرا به آسمان بردند، به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خطاب آمد: يا محمد! «وَ اسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا» علي ما بعثوا؟ قال: قلت: علي ما بعثوا؟ قال: علي ولايتك و ولاية علي بن أبي طالب. اي محمد! از پيامبران سؤال كن كه بر چه چيزي مبعوث شدهاند؟ گفتم: بر چه چيزي مبعوث شدهاند؟ فرمود: بر ولايت تو و ولايت علي بن أبي طالب مبعوث شدهاند. تفسير الثعلبي، ج 8، ص 338 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 2، ص 223 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 312 از اين آقاي سجودي بايد سؤال كنيم كه آيا جرأت دارد بگويد اين آقاياني كه اين روايت را ساختهاند، مواد مخدر مصرف كرده بودند يا شراب خورده بودند و مست كرده بودند؟ يا نه، اگر بخواهد در اينجا نسبت به إبن عساكر جسارت كند، أهل سنت به او هجمه ميكنند؟! پس اين روايت كه أنبياء (عليهم السلام) بر ولايت علي بن أبي طالب (عليه السلام) مبعوث شدهاند، فقط مربوط به كتابهاي شيعه نيست و در كتابهاي أهل سنت هم هست و ما هم ميگوييم در كتابهاي شما آمده است و نميتوانيد انكار كنيد. آيا اين آقايان فقط يك چشمشان كار ميكند و چشم ديگرشان نابينا است و فقط كتابهاي شيعه را ميبينند؟! ما نميخواهيم با اين آقايان مقابله به مثل كنيم و توهين كنيم و نهايت چيزي كه ميتوانيم بگوييم اين است كه اين آقايان جاهل هستند و سواد ندارند و مطالعه نكردهاند و به خاطر جهل خود اين مطالب را نقل ميكنند. * * * * * * * آقاي محسني آيا همين آقايان أهل سنت براي خلفاء خود هم ولايت تكويني قائل هستند يا خير؟ استاد حسيني قزويني سؤال زيبايي است. من از عزيزان أهل سنت تقاضا دارم كه خوب گوش بدهند به مطالبي كه در رابطه با خلفاء خودشان در كتابهاي خودشان آمده و توسط بزرگان و شخصيتهاي برجسته نقل شده است. من فقط چند مورد را ذكر ميكنم و قضاوت را بر عهده مخاطبين بزرگوار واگذار ميكنم و اين مخاطبين ما الحمدلله از نظر سطح معلومات و فكري در حدّي هستند كه ما قضاوت نكنيم و قضاوت را بر عهده آنها بگذاريم: نمونههايي از غلوّ در مورد خلفاء نمونه اول: آقاي فخر رازي نقل ميكند كه هر ساله، آب رود نيل در مصر يك مرتبه متوقف ميشد و جريان پيدا نميكرد. برنامه آنها هم اينطوري بود كه هر سال دختر زيبايي را آرايش ميكردند و بهترين لباس را بر او ميپوشاندند و در جلوي چشم پدر و مادرش، او را در رود نيل ميانداختند تا آبش جريان پيدا كند. تا اينكه در زمان عمر بن خطاب، آقاي عمرو بن عاص حاكم مصر شد و به او خبر دادند كه اين قضيه هر سال اتفاق ميافتاد و ما هم هر سال اين كار را انجام ميداديم. عمرو بن عاص هم گفت: «اين كار زشت است و درست نيست و اين كار، كشتن يك انسان بيگناه است و حرام است و اسلام اين كار را قبول ندارد». اين ممانعت عمرو بن عاص باعث شد كه آب رود نيل خشك شود و مردم هم بر أثر فشار بيآبي، مجبور به هجرت شوند. عمرو بن عاص به جناب عمر بن خطاب نامه نوشت و قضيه را به او گفت و از او راهنمايي خواست. عمر بن خطاب هم بر روي يك سفال نوشت: «أيها النيل! إن كنت تجري بأمر الله فأجر و إن كنت تجري بأمرك فلا حاجة بنا إليك». فألقيت تلك الخزفة في النيل فجري و لم يقف بعد ذلك. «اي نيل! اگر به أمر خداوند جريان داري، جريان داشته باش و اگر به اختيار خودت جريان داري، ما به احتياجي به تو نداريم». من هم اين سفال كه دستخط عمر بن خطاب روي آن بود را در رود نيل انداختم و رود نيل ديگر بعد از آن متوقف و خشكيده نشد. تفسير الرازي، ج 21، ص 88 آقاي سُبْكي هم اين قضيه را با آب و تاب در الطبقات الشافعية الكبري، جلد 2، صفحه 326 نقل ميكند و ميگويد: فانظر إلي عمر كيف يخاطب الماء و يكاتبه و يكلم الأرض و يؤدبها و إذا قال لك المغرور: أين اصل ذلك في السنة؟ قل: أيها المتأثر في أذيال الجهالات! أيطالب الفاروق بأصل؟! نگاه كن كه عمر چگونه آب رود نيل را مخاطب قرار ميدهد و با او مكاتبه ميكند و با زمين صحبت ميكند و او را تأديب ميكند. اگر يك آدم مغروري (كه زير بار اين ولايت تكويني آقاي عمر بن خطاب نميرود) بگويد: اينكه از عمر نقل ميكنيد، روايت و اصل و ريشهاش در سنت كجاست؟ بگو: اي كسي كه تحت تأثير بال و پر جهالات گرفتار شدي و پرواز ميكني! آيا از جناب فاروق ميخواهي اصل و ريشه اسلامي بگيري و آيه و روايت از او ميخواهي؟! ما از اين آقايان سؤال ميكنيم: اگر کسي همچنين چيزي را درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) نقل كند كه آن هم با تائيد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و قرآن كه در حقش آيه تطهير نازل شده و نفس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شمرده شده و أجر رسالت قرار داده شده، شما از حضرت علي (عليه السلام) اصل و ريشه ميخواهيد و اين مطالب را كذب ميدانيد! سپس ميگويد: اگر به دنبال اصل هستيد، خود پيامبر (صلي الله عليه و سلم) أمثال اين كارها را انجام داده است و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) با شتر و درخت و سنگ حرف زد و چون عمر بن خطاب خليفه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است، اين كارها از او اشكال ندارد. نمونه دوم: وقعت الزلزلة في المدينة، فضرب عمر الدرة علي الأرض و قال: اسكني بإذن الله! فسكنت و ما حدثت الزلزلة بالمدينة بعد ذلك. در زمان خلافت آقاي عمر، در مدينه زلزله آمد و مردم هم وحشت كردند. آقاي عمر هم با تازيانهاش بر زمين كوبيد و گفت: به إذن الله ساكت باش و تكان نخور! زمين هم ساكت و آرام شد و از آن به بعد ديگر در مدينه زلزلهاي نيامده است. تفسير الرازي، ج 21، ص 88 اين روايت در كتب شيعه نيست و در كتب أهل سنت است و درباره ائمه (عليهم السلام) نيست و درباره خود خليفه دوم است. آيا اين كارشناس ميتواند بگويد آقاي فخر رازي مواد مخدر مصرف كرده است كه اين مطالب را نقل كرده است؟! يا نه، اگر به فخر رازي اينچنين بگويد، أهل سنت آنچنان بر دهان او ميكوبند كه دندانهايش در دهانش خرد ميشود؟! ببينيد! وقتي آقاي عمر بن خطاب اين ولايت تكويني را دارد كه با زدن يك شلاق بر زمين، زلزله را متوقف ميكند، آيا ائمه (عليهم السلام) اين ولايت تكويني را ندارند؟! البته اينكه ايشان ميگويد: «و ما حدثت الزلزلة بالمدينة بعد ذلك»، ما نسبت به گذشته كاري نداريم، ولي زلزلههاي زيادي در مدينه آمده است. حتي من يادم هست كه در هفتم ماه رمضان 1430 هجري قمري كه مطابق با ششم شهريور 1388 بود، شبكه تلويزيوني العربية اعلام كرد: بامداد امروز، در مدينه منوره زلزلهاي به قدرت 1 / 5 ريشتر رخ داد. اين مطلب را ميتوانيد در سايت فردا نيوز يا سايت پژوهشگاه بين المللي زلزلهشناسي و مهندسي زلزله را مشاهده كنيد. نمونه سوم: باز هم جناب فخر رازي ميگويد: وقعت النار في بعض دور المدينة، فكتب عمر علي خزفة: يا نار! اسكني بإذن الله، فألقوها في النار، فانطفأت في الحال. يك آتشسوزي در بعضي از خانههاي مدينه رخ داد. عمر يك دستخطي نوشت: «اي آتش! به إذن الله آرام باش». اين نوشته را در آتش انداختند و در همان لحظه آتش خاموش شد. تفسير الرازي، ج 21، ص 88 ببينيد! جوانان أهل سنت! برادران! جوانان وهابيت! اين مطالب در كتابهاي معتبر شما آمده است، نه در كتابهاي رده سوم و چهارم و نه از شخصيتهاي برجسته دست چهارم و پنجم، بلكه از شخصيتي مانند فخر رازي نقل شده است. آيا آقاي سجودي جرأت ميكند در اينجا هم بگويد كه آقاي فخر رازي مواد مخدر مصرف كرده بود يا شراب خورده بود و مست شده بود كه اين مطالب را نقل كرده است؟ يا نه، اگر كسي اين مطالب را به أهل بيت (عليهم السلام) نسبت بدهد، بايد به او إهانت شود و آقاي محمد بن عبد الوهاب بگويد «اين كفر و الحاد است و مخالف قرآن است و بايد آن شخص توبه داده شود و اگر توبه نكند، بايد كشته شود»؟! ولي اگر اين مطالب نسبت به خلفاء باشد و مورد تائيد آقايان باشد و نسبت به صحابه و تابعين و علماء و بزرگان باشد، اين آقايان با بَهبَه و چَهچَه در ماهوارهها نقل ميكنند! * * * * * * * آقاي محسني شايد آقايان أهل سنت به ما بگويند: ما اين مطالب را نسبت به زمان حيات خلفاء گفتهايم و شما اين حرفها را بعد از حيات ائمه (عليهم السلام) مطرح ميكنيد كه مثلاً أمير المؤمنين (عليه السلام) 1400 سال قبل از دنيا رفته است، ولي شما الآن هم اين مقام را براي آنها قائل هستيد. شما اين شبهه را چگونه جواب ميدهيد؟ استاد حسيني قزويني نمونههايي را كه من آوردم، مربوط به زمان حيات خلفاء بود. ولي اين آقايان حتي بعد از وفات خلفاء هم اين ولايت را قائل هستند: نمونههايي از ولايت تكويني خلفاء در بعد از حياتشان نمونه اول: آقاي إبن قيّم جوزيه كه شاگرد إبن تيميه است و ناشر افكار اوست، در كتاب الروح نقل ميكند از آقاي أبو حاتم رازي كه از استوانههاي رجالي أهل سنت است از فردي به نام محمد بن علي و ميگويد: در مكه مكرمه بوديم كه مردي كه نصف صورتش سياه و نصف صورتش سفيد بود، براي مردم سخنراني ميكرد: يا أيها الناس! اعتبروا بي! فإني كنت أتناول الشيخين و أشتمهما، ... أذ أتاني آت فرفع يده فلطم وجهي و قال: يا عدو الله! يا فاسق! ألست تسبّ أبا بكر و عمر (رضي الله عنهما)؟! و فأصبحت و أنا علي هذه الحالة. اي مردم! از من عبرت بگيريد! من نسبت به أبو بكر و عمر جسارت ميكردم و ناسزا ميگفتم. شبي خوابيده بودم كه يك نفر به خوابم آمد و سيلي محكمي به صورت من زد و گفت: اي دشمن خدا! اين فاسق! آيا أبو بكر و عمر را ناسزا ميدهي؟! صبح بلند شدم و ديدم در أثر سيلي آن شخص، صورتم اينچنين شده است. الروح لإبن قيّم الجوزية، ص 190، چاپ دار الكتب العلمية و ص 207، چاپ مكتبة الصفا نمونه دوم: همچنين آقاي إبن قيّم جوزيه در همين كتاب الروح نقل ميكند از آقاي محمد بن عبد الله مهلّبي و ميگويد: من در خواب ديدم كه نزديك يك ساختمان هستم و در ايوانِ كسي نشستهام: و إذن النبي (صلي الله عليه و سلم) جالس و معه أبو بكر و عمر واقف قدامة، فقال له عمر: يا رسول الله! إن هذا يشتمني و يشتم أبا بكر، فقال: جئ به يا أبا حفص! فأتي برجل فأذن هو العماني و كان مشهورا بسبهما، فقال له النبي (صلي الله عليه و سلم): .... . پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم آنجا نشسته بود و أبو بكر و عمر هم جلوي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نشسته بودند. عمر از دست من به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) گفت: اين شخص، هم به من فحش ميدهد، هم به أبو بكر. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: برو او را بياور. مردي را آوردند كه أهل عمان بود و مشهور بود كه هميشه أبو بكر و عمر را فحش ميدهد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: او را شكنجه كن. من هم او را شكنجه كردم. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: سرش را از بدنش جدا كن ... . از خواب بيدار شدم و رفتم به سراغ آن شخصي كه در خواب ديده بودم تا بگويم از فحش دادن به أبو بكر و عمر دست بردار. ولي ديدم از منزلش صداي شيون و گريه ميآيد. گفتم: چه شده است؟ گفتند: سر اين شخص را ديشب در رختخوابش بريدهاند. من هم رفتم گردنش را نگاه كردم و ديدم كه دقيقاً مانند همانجايي است كه در خواب ديدم آقاي عمر گردن آن شخص را بريد. الروح لإبن قيّم الجوزية، ص 191، چاپ دار الكتب العلمية و ص 217، چاپ مكتبة الصفا ببينيد! جالب اين است كه اين آقايان معتقدند كه آقاي عمر، در خواب هم ولايت تكويني دارد و اثرش هم در بيداري مشهود ميشود. نمونه سوم: إبن قيّم جوزيه روايت ديگري را در همان صفحه نقل ميكند و جالب اينكه قضيه فحش دادن را به گردن أمير المؤمنين (عليه السلام) مياندازد و به نقل از راوي ميگويد: در مسجد النبي نشسته بوديم كه يك چيز عجيبي ديديم: كان رجل يسب أبا بكر و عمر فبينا نحن يوما من الأيام بعد صلاة الصبح إذ أقبل رجل و قد خرجت عيناه و سالتا علي خديه. مردي كه به أبو بكر و عمر فحش ميداد، چشمانش از حدقه درآمده بود و به گونههايش آويزان بود. گفتيم: قضيه چيست؟ گفت: ديشب خواب ديدم رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و أمير المؤمنين (عليه السلام) را كه آقاي أبو بكر و عمر هم در كنار رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بودند. أبو بكر و عمر نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) رفتند و گفتند: هذا الذي يؤذينا و يسبنا. اين مرد كسي است كه ما را اذيت ميكند و به ما ناسزا ميگويد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: من أمرك بهذا يا أبا قيس؟ فقلت له: علي!!! چه كسي به تو گفته است كه به أبو بكر و عمر فحش بدهي؟ گفتم: علي!!! فأقبل علي بوجهه و يده و قد ضم أصابعه و بسط السبابة و الوسطي و قصد به إلي عيني ... . علي عصباني شد و با انگشتانش چشمانم را از حدقه بيرون در آورد. وقتي هم از خواب بيدار شدم، ديدم كه چشمانم از حدقه بيرون آمده و بر گونههايم آويزان شده است. لذا به مسجد آمدهام تا بگويم نتيجه فحش دادن به أبو بكر و عمر اين است. فكان يبكي يخبر الناس و يعلن بالتوبة. قضيه را براي مردم نقل ميكند و اظهار پشيماني ميكرد. سبّ حضرت علي (عليه السلام) شما ببينيد! دوستان! عزيزان! سروران! ما نميگوييم براي آقايان خلفاء، مقاماتي نتراشيد و حرفهايي را نزنيد؛ چون آزادي است و حدأقل آزادي بيان است و كسي هم از شما سؤال نميكند كه سندش چگونه است و ميتوانيد بالاي منبر نقل كنيد و در خطبههاي نماز جمعه خودتان نقل كنيد. ولي تقاضاي ما اين است آنچه كه براي أبو بكر و عمر نقل ميكنيد در رابطه با كيفر كساني كه به اينها فحش ميدهند، يكصدم آنها را براي أمير المؤمنين (عليه السلام) بياوريد! حدأقل در خطبههاي نماز جمعه و در ماهوارههاي خود بگوييد كه «اي مردم! بنيانگزار سبّ صحابه و سبّ خلفاء، معاويه بوده است». نكته اول: معاويه، حضرت علي (عليه السلام) را سبّ ميكرد در صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 120، حديث 6114 نقل شده است: أمر معاوية بن أبي سفيان سعدا، فقال: ما منعك أن تسب أبا التراب؟ْ معاويه بن أبو سفيان به سعد بن أبي وقاص دستور داد كه به علي ناسزا بگويد. وقتي سعد بن أبي وقاص از ناسزا گفتن به علي پرهيز كرد، معاويه به او گفت: چه چيزي باعث شده است كه به أبو تراب ناسزا نگويي؟! مگر حضرت علي (عليه السلام) چه گناهي كرده بود؟ اين آقايان توجيه ميكنند كه دستور معاويه، چيز ديگري بوده است. پس «مأمور به» چيست؟ ولي خود إبن تيميه در منهاج السنة، جلد 3، صفحه 15 صراحتاً ميگويد: و أما حديث سعد لما أمره معاوية بالسب فأبا. معاويه به سعد دستور داد كه به علي فحش و ناسزا بگو، ولي سعد از اين كار پرهيز كرد. بعد هم ميگويد: هذا حديث صحيح، رواه مسلم في صحيحه. در اينجا هيچ اشكالي ندارد و هيچ خوابي نقل نميشود و معاويه، «رضي الله عنه» است و جزء صحابه بوده است و مجتهد بوده است و به خاطر همين فحشها، ثواب هم برده است؛ چون اجتهاد كرده و خطا كرده و به خاطر اجتهادش ثواب ميبرد. نكته دوم: معاويه در قنوتش حضرت علي (عليه السلام) را لعن ميكرد آقاي طبري در تاريخش (كه إبن تيميه ميگويد: «از معتبرترين كتابهاي تاريخ است»)، جلد 4، صفحه 52 ميگويد: معاوية فكان إذا قنت لعن عليا و إبن عباس و الأشتر و حسنا و حسينا. وقتي معاويه قنوت ميگرفت، علي و إبن عباس و مالك اشتر و حسن و حسين را لعن ميكرد. الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 3، ص 333 ـ تاريخ إبن خلدون، ج 2، ق2، ص 178 اينها هيچ اشكالي ندارد و براي اينها هيچ خوابي را نبايد نقل كرد و اينكه معاويه همچنين كاري كرده است، عين ديانت بوده است! نكته سوم: سزاي سبّ و دشمني حضرت علي (عليه السلام) مگر خود صحيح مسلم نقل نميكند در جلد 1، صفحه 120، شماره 144 كه حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايد: از جمله وصيتهايي كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به من كرد اين بود كه فرمود: لا يحبني إلا مؤمن و لا يبغضني إلا منافق. جز مؤمن، كسي تو را دوست نميدارد و جز منافق، كسي با تو دشمني نميكند. اين روايت صحيح مسلم است. همچنين حاكم نيشابوري روايتي را نقل ميكند و شهادت به صحت روايت ميدهد و ميگويد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: من سبّ عليا فقد سبّني و من سبني فقد سب الله تعالي. هر كس به علي ناسزا بگويد، به من ناسزا گفته است و هر كس به من ناسزا بگويد، به خداوند ناسزا گفته است. هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 121 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 6، ص 323 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 130 ـ السنن الكبري للنسائي، ج 5، ص 133 ـ خصائص أمير المؤمنين للنسائي، ص 99 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 11، ص 573 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 266 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 634 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 7، ص 391 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 137 آيا اين روايت، جايي براي اجتهاد معاويه، مروان و ديگران ميگذارد؟! مقداري دقت كنيد. آقاي كارشناس! تو هم بايد روزي بميري! فرداي قيامت در محكمه عدل إلهي بايد جوابگو باشي! همانطور كه أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: ما زلت مظلوما منذ ولدتني أمي. از روزي كه مادرم مرا به دنيا آورد، مظلوميت همواره همراه من بوده است. وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 12، ص 124 ـ علل الشرائع للشيخ الصدوق، ج 1، ص 45 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج 16، ص 96 الآن هم عصر ارتباطات است و با اينكه كتابهاي مربوط به أمير المؤمنين (عليه السلام) و غيره، در دسترس عموم است، باز هم ما احساس ميكنيم امروز هم أمير المؤمنين (عليه السلام) در اوج مظلوميت است و حق داريم در زيارتنامهاش بخوانيم: السلام عليك يا ولي الله، أنت أول مظلوم و أول من غصب حقه. الكافي للشيخ الكليني، ج 4، ص 569 ـ كامل الزيارات لجعفر بن محمد بن قولويه، ص 103 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 14، ص 394 ـ من لا يحضره الفقيه للشيخ الصدوق، ج 2، ص 586 ـ تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج 6، ص 28 بينندگان عزيز! من سؤال ميكنم كه چرا اگر كسي نسبت به أبو بكر و عمر، كمتر از گل بگويد، كافر و مرتدّ و زنديق است، ولي اگر نسبت به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا بگويد، اينگونه نيست؟! نكته چهارم: دشمنان حضرت علي (عليه السلام) و حمايت أهل سنت از آنها 1. حريز بن عثمان در مورد آقاي حريز بن عثمان كه آدم پست، خبيث، لعين و منافقي است، گفته شده است: كان يلعن عليا بالغداة سبعين مرة و بالعشي سبعين مرة. در هر صبح و شب، علي را 70 مرتبه لعن ميكرد. تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 210 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 12، ص 349 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 10، ص 124 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 5، ص 580 ـ كتاب المجروحين لإبن حبان، ج 1، ص 268 ـ الأنساب للسمعاني، ج 3، ص 50 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 117 اين كسي كه حضرت علي (عليه السلام) را در هر صبح و شب، 70 مرتبه لعن ميكرد، راوي ميگويد: و سألت أحمد بن حنبل عنه، فقال: ثقة ثقة ثقة. از احمد بن حنبل درباره حريز بن عثمان سؤال كردم و گفت: مورد وثوق است، مورد وثوق است، مورد وثوق است. تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 208 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 8، ص 263 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 12، ص 345 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 7، ص 80 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج 1، ص 475 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 5، ص 572 اينها چيست؟ آيا اينها سؤال كردني نيست؟! آقاي كارشناس! تو كه خواهي مرد و الآن هم براي ديگران تعيين تكليف ميكني و ميگويي از مركب غرور پايين بياييد، آيا اينها مركب غرور نيست؟! مگر قرآن نميفرمايد: وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ خداوند شهادت ميدهد كه منافقين دروغگو هستند. سوره منافقون / آيه 1 پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم فرمود كه بعض و كينه با حضرت علي (عليه السلام)، نفاق است. 2. جوزجاني آقاي جوزجاني كه از علماء بزرگ أهل سنت است و نظرش در كتابهاي رجالي معتبر است، آقاي إبن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب، جلد 10، صفحه 143 ميگويد: مشهور بالنصب و الإنحراف. مشهور است به ناصبي بودن و از علي منحرف شده است. ولي آقاي إبن حجر عسقلاني ميگويد: و عنه أبو داود و الترمذي و النسائي و الحسن بن سفيان و أبو زرعة الدمشقي و أبو زرعة الرازي و أبو حاتم و إبن خزيمة و أبو بشر الدولابي و إبن جرير الطبري و جماعة. قال الخلال إبراهيم جليل جدا، كان أحمد بن حنبل يكاتبه و يكرمه اكراما شديدا و قال النسائي: ثقة و قال الدار قطني: كان من الحفاظ المصنفين و المخرجين الثقات. او از روات أبو داود و ترمذي و نسائي و ... بوده است و ... ، احمد بن حنبل با او مكاتبه داشت و او را خيلي احترام ميكرد و نسائي هم او را ثقه ميداند و ... . تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 159 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 2، ص 248 3. عمران بن حطان آقاي عمران بن حطان كه از روات صحيح بخاري است، درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) جسارت ميكند و قاتل حضرت علي (عليه السلام) را مدح ميكند: يا ضربة من تقي ما أراد بها إلا ليبلغ من ذي العرش رضوانا إني لأذكره حينا فأحسبه أوفي البرية عند الله ميزانا اي كسي كه متدين و متقي هستي، تو با اين ضربتي كه بر فرق علي زدي، ميخواستي خودت را به عرض رضوان خدا برساني ... . الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1128 ـ المواقف للإيجي، ج 3، ص 697 ـ تفسير السمعاني، ج 3، ص 384 ـ تفسير الآلوسي، ج 8، ص 168 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 43، ص 495 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 4، ص 215 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 5، ص 232 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 654 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 7، ص 364 ايشان تا اين اندازه بيحياء بوده كه قاتل حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان شخص متقي و تقي، مدح ميكند!!! ولي آقاي إبن حجر عسقلاني در مورد او ميگويد: من رجال البخاري ... . از راويان صحيح بخاري و سنن نساني و سنن أبو داود است. آقاي عجلي كه از استوانههاي رجالي أهل سنت است، ميگويد: تابعي ثقة. معرفة الثقات للعجلي، ج 2، ص 189 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 8، ص 113 و ذكره إبن حبان في كتاب الثقات. الثقات لإبن حبان، ج 5، ص 222 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 8، ص 113 أبو داود در مورد او ميگويد: ليس في الأهل الأهواء أصح حديثا من الخوارج ... . تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 8، ص 113 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 22، ص 323 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 4، ص 214 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 6، ص 155 4. عمر بن سعد عمر بن سعد كه قاتل امام حسين (عليه السلام) است را هم مدح كردهاند!!! بعضي اوقات قضايايي پيش ميآيد كه واقعاً انسان نميتواند حرف بزند! عمر بن سعد قاتل امام حسين (عليه السلام) است و اينها او را مدح ميكنند!!! آقايان وهابيها وقتي ميخواهند يزيد را مبرّا كنند، ميگويند عبيد الله إبن زياد و عمر بن سعد بودند كه امام حسين (عليه السلام) را كشتند. إبن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب درباره عمر بن سعد ميگويد: تابعي ثقة و هو الذي قتل الحسين. تابعي و مورد وثوق است و او بود كه حسين را كشت. تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 396 ـ معرفة الثقات للعجلي، ج 2، ص 166 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 21، ص 357 اينها را هم بگوييد! آقاي كارشناس! از مركب غرور پايين بيا. فردا هم قيامتي هست و أمير المؤمنين (عليه السلام) جلوي شما را ميگيرد و ميليونها شيعه جلوي شما را ميگيرند. اين آيه كه ميفرمايد: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي سوره شوري / آيه 23 كجا رفت؟! مگر خود شما و علماءتان، مانند هيثمي در مجمع الزوائد و منبع الفوائد، جلد 9، صفحه 168 نميگوييد كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سؤال كردند: لما نزلت «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي»، قالوا: يا رسول الله! و من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم؟ قال: علي و فاطمة و ابناهما. مراد از اين «القربي» كه خداوند، أجر رسالت را مودت و محبت به آنها قرار داده است، چه كساني هستند؟ فرمود: علي و فاطمه و دو فرزند آنها (حسن و حسين) هستند. المعجم الكبير للطبراني، ج 3، ص 47 و ج 11، ص 351 ـ تفسير الثعلبي، ج 8، ص 37 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 2، ص 194 ـ تفسير النسفي، ج 4، ص 101 ـ تفسير الرازي، ج 27، ص 166 ـ تفسير البيضاوي، ج 5، ص 128 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج 7، ص 494 ـ تفسير أبي السعود، ج 8، ص 30 ـ فتح القدير للشوكاني، ج 4، ص 537 ـ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول لمحمد بن طلحة الشافعي، ص 42 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 2، ص 120 ـ الفتح السماوي للمناوي، ج 3، ص 979 ـ تفسير إبن أبي حاتم، ج 10، ص 3276 ـ تفسير إبن عربي، ج 2، ص 218 ـ المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز لإبن عطية الأندلسي، ج 5، ص 34 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 6، ص 7 ـ روح المعاني للآلوسي، ج 25، ص 31 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص 316 آقاي كارشناس كه ميگويي: با اين عقيده، اميد بهشت داشتن، خواب است و خيال است و جنون است و محال. باور نكنيد با اين عقيده، انسان بتواند به بهشت برود؛ توبه كنيد. بترس از روزي كه طبق آيه شريفه: وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ آنها را متوقف سازيد كه بايد بازپرسي شوند. سوره صافات / آيه 24 و بترس از روزي كه خداوند در كمين نشسته است: إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ سوره فجر / آيه 14 روزي كه خطاب ميآيد: وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ در آن روز اين آقايان كارشناس و مغرض را و اين آقايان منافق و دشمنان حضرت علي (عليه السلام) را و آن آقاياني را كه بغض حضرت علي (عليه السلام) را در دل دارند، نگه ميدارند. آقاي حاكم حسكاني در شواهد التنزيل، جلد 2، صفحه 162 در ذيل همين آيه نقل ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: إذا كان يوم القيامة، أوقف أنا و علي علي الصراط، فما يمر بنا أحد إلا سألناه عن ولاية علي، فمن كانت معه و إلا ألقيناه في النار و ذلك قوله: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ» وقتي روز قيامت ميشود، من و علي بر روي پل صراط ميايستيم و از هر كسي كه ميخواهد عبور كند، درباره ولايت علي سؤال ميكنيم. هر كس كه ولايت علي را داشته باشد، از پل صراط ردّ ميشود، وگرنه او را در آتش مياندازيم و همان قول خداوند است كه فرمود: «آنها را متوقف سازيد كه بايد بازپرسي شوند». الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ج 2، ص 437 جالب اينكه آقاي آلوسي وهابي، همين روايت را در ذيل اين آيه شريفه در تفسير روح المعاني، جلد 23، صفحه 80 نقل ميكند. دوستان عزيز! اگر مقداري ما به حاشيه رفتيم، به اين دليل است كه ما ناراحت هستيم و مظلوميت أهل بيت (عليهم السلام) ما را آرام نميگذارد. ما إهانت نميكنيم و فحش نميدهيم، ولي در دفاع از مظلوميت حضرت علي (عليه السلام) حدّ و مرزي نميشناسيم و خط قرمزي هم براي خودمان قائل نيستيم. آنچه كه در كتابهاي أهل سنت يا وهابيت هست را بيپرده و شفاف و بدون هيچگونه تعليقي نقل ميكنيم تا باشد كه اين روايات در قلب يك انساني، در گوشه و كنار اين عالم خاكي أثر بگذارد و از خواب غفلت بيدار شود و قبل از آنكه مرگ بيايد: الناس نيام، اذا ماتوا انتبهوا. مردم خواب هستند، وقتي ميميرند، بيدار ميشوند. فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج 5، ص 72 ـ تفسير الثعالبي، ج 5، ص 286 ـ روح المعاني للآلوسي، ج 27، ص 162 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 375 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 50، ص 134 بيدار شود. اگر يك انساني هدايت شود، براي دنيا و آخرت ما كفايت ميكند. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال 1 : 1. در ميان علماء شيعه و سني، چند نفر به نام طبري وجود دارد. لطفا در مورد آنها صحبت كنيد. 2. درباره إبن أبي الحديد معتزلي كه معتزلي بود، توضيح بفرماييد كه اعتزال يعني چه؟ 3. اينكه إبن أبي الحديد معتزلي خواسته است در كتاب تفسيرش، نه از طريق نصّ، بلكه در ساير فضائل ثابت كند كه أمير المؤمنين (عليه السلام) برتر از ساير خلفاء بوده است، آيا اين صحيح يا نه؟ 4. اين جمله را در كدام ادعيه ميتوان يافت؟: كنتم نور في الأصلاب الشامخة و الأرحام المطهرة. در زيارت جامعه كبيره نبود. جواب 1 : 1. يكي از آنها، محمد بن جرير طبري (متوفاي 310 هجري) است كه صاحب كتاب تاريخ و تفسير است و از أهل سنت و علماء بزرگ أهل سنت است. يكي ديگر از آنها، محمد بن جرير طبري آملي، صاحب كتاب المسترشد است و ايشان شيعه بوده است و حتي بعضي ميگويند زمان امام عسكري (عليه السلام) را هم درك كرده و معاصر مرحوم كليني (ره) بوده است. يكي ديگر از آنها، محب الدين طبري (متوفاي 694 هجري) است كه ظاهراً شافعي مذهب است. آخرين نفر هم آقاي محمد بن جرير طبري در قرن پنجم، صاحب كتاب دلائل الإمامة است و ايشان معاصر با مرحوم نجاشي (ره) (متوفاي 450 هجري) و شيخ طوسي (ره) (متوفاي 460 هجري) بوده است. 2. إعتزال يك مكتب كلامي است. ما چند مكتب كلامي داريم: أشاعره و معتزله و ماتريديه و إماميه؛ البته مكتب خوارج و إبازيه هم الآن هستند. اينها معتقدند كارهايي كه بشر انجام ميدهد، يا تحت جبر است يا اختيار است و هر مومني گناهاني كه انجام ميدهد، آيا اختياري بوده يا اجباري و ديگر مباحث كلامي. البته مكتب إعتزال به شيعه نزديكتر است از مكتب ماتريديه و أشاعره و ماتريديه هم مكتبي مخلوط از مكتب أشاعره و معتزله است. اينها اختلافات كلامي دارند نسبت به مسائل اعتقادي كه نسبت به اعمال مكلف و قيامت و بهشت و جهنم هست. 3. بعضيها انصاف داشتند و ما إبن أبي الحديد معتزلي را آدم منصفي ميدانيم. ضمن اينكه در اين كتابش، نهايت تلاش را دارد براي اثبات خلافت أبو بكر و عمر و همچنين از عثمان و معاويه دفاع ميكند و از طرف هم نسبت به أمير المؤمنين (عليه السلام) دفاع ميكند. احمد بن حنبل هم بيش از إبن أبي الحديد معتزلي، فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) را آورده است، پس بايد بگويند كه احمد بن حنبل شيعه بوده است! آقاي نسائي هم شايد بيش از احمد بن حنبل در مورد فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) بحث كرده است، پس بايد بگويند كه ايشان هم شيعه بوده است. خود آقاي طبري هم كتابهاي متعددي درباره فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) دارد، گرچه در آخر هم متهم به تشيع شده است. 4. اين عبارت در زيارت وارث آمده است. البته در زيارت جامعه كبيره با اين تعبير آمده است: خلقكم الله أنوارا، فجعلكم بعرشه محدقين، حتى من علينا بكم، فجعلكم في بيوت أذن الله أن ترفع و يذكر فيها اسمه. در كتاب مصباح المتهجد شيخ طوسي (ره)، صفحه 721 نسبت به امام حسين (عليه السلام) با اين تعبير آمده است: يا أبا عبد الله! أشهد أنك كنت نورا في الأصلاب الشامخة و الأرحام المطهرة، لم تنجسك الجاهلية بأنجاسها و لم تلبسك من مدلهمات ثيابها. جناب حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) در كتاب درّ المنضود اين عبارت را مفصل آورده است. الدر المنضود في أحكام الحدود للسيد الگلپايگاني، ج 2، ص 259 معمولاً هم در مناسك كه در زيارت سيد الشهداء (عليه السلام) مطالبي را بيان ميكنند، اين عبارت را بيان ميكنند. حتي در زيارتنامه رسول الله (صلي الله عليه و آله) هم در تمام مناسك آوردهاند: السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك أيها البشير النذير ... أشهد يا رسول الله أنك كنت نورا فى الأصلاب الشامخة و الأرحام المطهرة. هر فقيهي كه كتاب مناسك حج نوشته است، اين عبارت را در زيارتنامه رسول الله (صلي الله عليه و آله) آورده است. البته اگر مدرك هم بخواهيد، ميتوانيد به كتاب كامل الزيارات مرحوم إبن قولويه (ره) (كه حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) معتقد است تمام روايات ايشان صحيح است)، صفحه 403 در زيارت حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) اين تعبير را دارد: كنت نورا في الأصلاب الشامخة و نورا في ظلمات الأرض. مرحوم شيخ طوسي (ره) هم در تهذيب الأحكام همين تعابير را آورده است. تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج 6، ص 114 * * * * * * * سؤال 2 : شما در جلسه گذشته حديثي از امام صادق (عليه السلام) فرموديد از كافي، جلد 2، صفحه 636 كه در خصوص شيعه و سني بود و آن حضرت فرمودند: هر كس ميخواهد به من إقتداء بكند، بداند كه من هر گاه أهل سنت مريض ميشوند، به عيادتشان ميروم و هر گاه كسي از ايشان بميرند، به تشييع جنازهشان ميروم. سؤال من اين است كه اختلاف شيعه و سني درست است؟ آيا ايجاد اختلاف ميان شيعه و سني، مورد تائيد مراجع عظام تقليد هست يا نه؟ آيا در كشورهاي ديگر هم اينچنين هست؟ اينكه هزاران نفر در منطقه ما هستند و شوهرشان سني است يا همسر سني دارند، يا يك خواهر سني است و يك برادر شيعه است، آيا شرعاً اين اختلاف افكنيها جايز است؟ چون بعضيها به اين اختلاف دامن ميزنند. بعضيها كه اينهمه إهانت ميكنند نسبت به هر دو طرف و هر دو طرف هم افراط و تفريط ميكنند و كار درستي هم نيست. جواب 2 : آن روايتي كه شما فرموديد، اين است كه راوي از امام صادق (عليه السلام) سؤال ميكند كه برخوردمان با أهل سنت چگونه باشد؟ حضرت ميفرمايد: تنظرون إلي أئمتكم الذين تقتدون بهم، فتصنعون ما يصنعون، فوالله! إنهم ليعودون مرضاهم و يشهدون جنائزهم و يقيمون الشهادة لهم و عليهم و يؤدون الأمانة إليهم. نگاه كنيد به پيشوايان خود كه از آنها پيروي ميكنيد و هر طور آنها رفتار كنند، شما نيز همانطور رفتار كنيد. به خدا سوگند! آنها (پيشوايان شما) بيمارانشان را عيادت ميكنند و بر سر جنازههاشان حاضر ميگردند و به سود و زيان آنها گواهي ميدهند و امانتهاي آنها را به آنها ردّ كنند. الكافي للشيخ الكليني، ج 2، ص 636 در روايت ديگري هم آمده است كه حضرت به زيد الشحام ميفرمايد: هر كس مرا دوست دارد و از من حرفشنوي دارد، از قول من به او سلام برسان و بگو: امام صادق (عليه السلام) به شما توصيه ميكند كه برخوردتان با أهل سنت به گونهاي باشد كه آبروي مرا حفظ كنيد. وقتي برخورد خوب شما را ميبينند: و يدخل علي منه السرور و قيل: هذا أدب جعفر. برخورد خوب شما مرا خوشحال ميكند و أهل سنت ميگويند: امام صادق (عليه السلام) اينها را اينگونه تربيت كرده است. الكافي للشيخ الكليني، ج 2، ص 636 همه مراجع عظام تقليد هم تأكيد بر عدم ايجاد اختلاف دارند. حتي حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني، وقتي هر ساله مبلّغيني را براي مناطق أهل سنت ميفرستد، به آنها توصيه ميكند كه شما حق نداريد بر بالاي منبر، نامي از أبو بكر و عمر و عثمان و عايشه ببريد. اين توصيه بزرگان و مراجع عظام تقليد است. اما اينكه هر كسي خودش را صاحبنظر ميداند، عواقبش بر عهده خودش است. * * * * * * * سؤال 3 : 1. اين اعتقاد أهل سنت است كه اگر كسي به حضرت علي (عليه السلام) بد بگويد و لعن بگويد به أهل بيت پاك رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، ما أهل سنت او را اصلاً مسلمان نميدانيم. هر كسي يا هر آقايي، با هر فكري، با هر عقيدهاي، هر كجا مطلبي نوشته است، جوابگوي اعمال خودش است. مثلاً ما أهل سنت در بلوچستان، تابع مذهب امام أبو حنيفه هستيم. يك گفته خيلي زيبايي امام أبو حنيفه دارد و ميفرمايد: هر موقع حديثي، دليلي محكمتر از حرف من أبو حنيفه ديديد، حرف مرا به ديوار بزنيد و به آن عمل كنيد. ما هيچ موقع به همچنين روايات و مسائلي كه در كتب و در تاريخ يك كسي، يك آقايي، با يك انگيزهاي و با عرض نوشته است، به آن نگاه نميكنيم. مسئلهاي را ميخواهم بگويم كه نشاندهنده محبت به أهل بيت است. در منطقه بلوچستان، با اينهمه سرسختي كه بلوچها دارند، يك رسمي دارند، حتي شده است كه مثلاً چند نفر از دو طرف كشته شدهاند، اگر يك خانمي بيرون آمده و چادرش را جلويش گذاشته و گفته اين حرمت فاطمه زهرا است و به خاطر حرمت اين چادر، حتي طرف از خون فرزندش، از خون برادرش، از خون عزيزش گذشته است. مسائلي در كتب و تاريخ آمده است كه مرتبط به أهل سنت نيست. اگر اشخاصي با غرض اين مسائل را نوشتهاند، عقيده ما أهل سنت اين است كه گفتيم. حتي در بعضي از مسائل، ما حضرت علي (رضي الله عنه) را از حضرت أبو بكر و حضرت عمر و حضرت عثمان أفضل ميدانيم و مقام اين بزرگوار را بالاتر ميدانيم. من هفته قبل تماس گرفتم و در مورد برنامه آقاي سجودي كه شما صحبت ميكرديد، صحبت كردم و گفتم ما أهل سنت هم نسبت به عقايدمان احساسات داريم و تعصب داريم. مثلاً حاج آقا اينهمه صحبت ميكرد در مورد كساني كه حضرت علي را ـ نعوذ بالله ـ لعن ميكنند و چقدر هم تند در مورد آنها صحبت ميكنند و ميگويند اين خط قرمز است. مقام و منزلت حضرت علي (رضي الله عنه) براي تسنن هم خط قرمز است، همانطور كه مقام و منزلت حضرت أبو بكر و حضرت عمر خط قرمز است. الآن مثلاً متأسفانه ميبينيم كه در كشور ما، براي قاتل حضرت عمر يك زيارتگاه خيالي درست كردهاند و مدتي هم باز بود و كساني ميرفتند براي تشريفات و بالاي قبرش هم نوشته بودند بابا شجاع الدين و مسائل ديگر كه من أهل سنت شخصاً اين را مرتبط به شيعه نميدانم. شايد كساني كه اين كار را ميكنند، به اسم شيعه هستند، ولي امروز همين مسائلي كه ميبينيم در كشورهاي اسلامي پيش آمده، همين بيداري اسلامي كه پيش آمده، اين بيداري بين جوانان است. حرف من أهل سنت به كل جوانان ما است. جوانان شيعه و سني! امروز عزت ما در همبستگي است. نبايد دنبال فرقه و فرقهگرايي باشيم و دنبال آقاياني باشيم كه آن طرف دنيا نشستهاند و چه ميگويند و يك آقايي به نام شيعه و يك آقايي به نام سني. پس نگاه كنيم كه عزت ما در چيست؟ 2. در مورد قبر آقاي أبو لؤلؤ هم ميخواستم بدانم كه قضيهاش چيست؟ جواب 3 : 1. دست شما درد نكند، خيلي ممنون. 2. در رابطه با قبر أبو لؤلؤ، هم در اين شبكه و هم در شبكه سلام كه برنامه داشتيم، بارها گفتهايم و عرض كرديم و مرحوم علامه مجلسي (ره) هم در بحار الأنوار، جلد 33، صفحه 33 بحث أبو لؤلؤ را مطرح ميكند و در آخر هم نظر ميدهد: أبو لؤلؤ در مدينه كشته شد و در قبرستان بقيع دفن شد. اين كسي كه در كاشان دفن شده است، ارتباطي به أبو لؤلؤ كه قاتل خليفه دوم بود، ندارد. فردي بود كه نامش أبو لؤلؤ بود و مرد صالحي هم بود و به اين شكل مشهور شد. ولي من چند سؤال از عزيزان أهل سنت دارم: بر فرض كه برخورد اين آقايان در مورد أبو لؤلؤ اينگونه بود و آن را هم بستند، ولي آيا آقايان أهل سنت هم حاضر هستند از بعضي از جسارتهايي كه در كتابهاي خودشان نسبت به أهل بيت (عليهم السلام) انجام شده است برائت بجويند؟ مثلاً حضرت أبو طالب (عليه السلام) را كافر ميدانند و او را در جهنم معذب ميدانند و اين در حقيقت، عقيده هر شيعه را جريحهدار ميكند. چون ما معتقديم كه بعد از أمير المؤمنين (عليه السلام)، هيچكدام از صحابه، مانند حضرت أبو طالب (عليه السلام) از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفاع نكرده است. ولي شما كه او را كافر ميدانيد و معذب در جهنم ميدانيد، آيا حاضر هستيد از اين عقيده عقبنشيني كنيد؟ اينهمه رواياتي كه من خواندم كه ناصبيها و دشمنان أمير المؤمنين (عليه السلام) را توثيق ميكنيد، آيا حاضر هستيد بگوييد اين مطالبي كه احمد بن حنبل و ديگران گفتهاند را قبول نداريد؟ عمر بن سعد را كه قاتل امام حسين (عليه السلام) است ثقه ميدانيد، آيا حاضر هستيد بياييد در شبكههاي خود بگوييد اينها چرنديات هستند؟ سؤال مهمتر من اين است: اگر يك آقايي مانند ياسر الحبيب در لندن به عايشه جسارت ميكند، آقايان مراجع عظام تقليد ما در برابرش موضع ميگيرند و حرف او را ردّ ميكنند و ميگويند او ديوانه است و عامل بيگانه. همچنين آن آقايي كه در لس آنجلس صحبت ميكند، يك مرجع تقليد از افغانستان رسماً عليه او اطلاعيه ميدهد و مراجع عظام تقليد ما هم تكذيبش ميكنند. ولي چه شده است كه أمثال سجوديها و درّانيها به ائمه (عليهم السلام) إهانت ميكنند و به شيعه جسارت ميكنند در اين شبكه وهابي، ولي يك نفر از علماء أهل سنت يا از علماء حنفيها و شافعيها نيست كه بيايد عليه اينها صحبت بكند؟ يعني همان موضعي كه مراجع عظام تقليد ما درباره ياسر الحبيب يا آن شخصي كه در لس آنجلس بود گرفتند، موضع بگيرند. يا بالعكس، به جاي اينكه موضعگيري كنند، آقاي عبد الحميد ميآيد در آن شبكه برنامه زنده إجراء ميكند و دستمريزاد به اين آقايان ميگويد؟ اينها براي ما درد است. شما به اينها فكر كنيد. اين آقاياني كه در شبكه وهابي نور هستند، از آمريكا و افغانستان و عربستان سعودي كه نيامدهاند، از أهل سنت داخل كشور ما هستند؛ بعضيها از همين سيستان و بلوچستان هستند و بعضيها از استان فارس هستند و بعضيها از استان خراسان هستند. شما هم بياييد يكصدم آنچه كه مراجع عظام تقليد ما درباره تنديهاي بعضي تندروها موضع گرفتند، موضع بگيريد. اگر همچنين موضعي گرفتيد، معلوم ميشود كه واقعاً اين تقابل، تقابل برابري است * * * * * * * سؤال 4 : بعضي از برادران أهل سنت درباره سنديت نهج البلاغه ايراد وارد ميكنند و ميگويند نهج البلاغه معتبرترين نسخهاي است كه علامه اميني (ره) در كتاب شريف الغدير آورده، براي 270 سال بعد از شهادت أمير المؤمنين (عليه السلام) است. اين حرف چقدر مستند است و از لحاظ سندي، درباره كتاب شريف نهج البلاغه از اقوال شيعه و أهل سنت توضيح بفرماييد. جواب 4 : كتابهاي زيادي نوشته شده است و من خودم چند كتاب دارم به نامهاي مصادر نهج البلاغه، اسانيد نهج البلاغه كه تمام مصادر نهج البلاغه را در آنجا آوردهاند. چون سيد رضي (ره) كه جمعآورنده نهج البلاغه است، خطابههاي أمير المؤمنين (عليه السلام) را كه در كتابهاي مختلف بوده است را جمعآوري كرده است. يعني سيد رضي (ره) نويسنده نهج البلاغه نيست، بلكه آنچه كه در كتابهاي ديگران بوده را جمعآوري كرده است. * * * * * * * سؤال 5 : 1. اگر شخصي مسلمان باشد و پدرش در بيمارستان بستري باشد و سپس فوت كند، آيا اين اجازه را دارد كه قسمتي از بدن پدرش را به أهل كتاب بدهد؟ 2. اگر شخصي در جايي زندگي كند و مسلمان باشد يا در دادگاه احضار شود كه شرع اسلام در آنجا نباشد، آيا اين مصداق هست كه آن شخص قوانين آنجا را بپذيرد و قبول بكند؟ يا چون اين قوانين شرعي و إلهي نيست، ميتواند اين قوانين را نديده بگيرد، ولي چون در آن كشور زندگي ميكند، ميتواند بپذيرد؟ جواب 5 : 1. در اين مورد، شما بايد از دفتر مرجع تقليدي كه از او تقليد ميكنيد، سؤال كنيد. مراجع عظام تقليد در اين زمينه اختلافنظر دارند كه هديه كردن و خريد و فروش اجزاء بدن آيا صحيح است يا نيست؟ بعضي از آقايان جايز نميدانند و بعضي هم جايز ميدانند. ما مالك اعضاء بدن خود نيستيم و چون مالك نيستيم، نميتوانيم آن را بفروشيم. ولي يك حكم ثانوي پيش ميآيد كه يك انسان، چه مسلمان باشد و چه مسيحي باشد، وقتي زندگياش در خطر است و اين اعضاء بدنش براي او هيچ فايدهاي ندارد و برايش مرگ مغزي پيش آمده است و براي نجات يك انسان هديه ميكند، به نظر ما هيچ اشكالي ندارد. به جاي اينكه اين اعضاء برود در زير خاك بپوسد، بيايد در بدن يك انسان ديگري ادامه حيات بدهد. 2. در رابطه با دادگاهها، اگر شهادت شما موجب شود حق يك انساني إحياء شود، چه با حكم شرعي و چه با قوانين آكادميك و چه با حقوق بين المللي، إحياء حق يك مسلمان و يك انسان، مرضي شارع مقدس است و شما ميتوانيد برويد شهادت بدهيد. و اگر رفتن شما و كمك كردن شما، خداي نكرده براي ابطال حق يك نفر است و براي شهادت دادن به نفع يك دوست يا مسلمان است، همچنين شهادتي قطعاً صحيح نيست. * * * * * * * سؤال 6 : رواياتي كه شنيدهايم كه وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) خلافت را بر عهده گرفت، وقتي نماز به جا آورد، همه أصحاب به ياد نمازي افتادند كه با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بجا ميآوردند. مگر چه اتفاقي افتاده است در اين 25 سال؟ مگر اولي و دومي و سومي، نحوه نماز خواندن را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ياد نگرفته بودند يا بدعتهايي به وجود آوردند يا به دليل مسائل انحرافي ديگري اين نماز را فراموش كردند؟ جواب 6 : در كتاب صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 134، حديث 530 از قول زهري نقل ميكند: دخلت علي أنس بن مالك بدمشق و هو يبكي، فقلت له: ما يبكيك؟ فقال: لا أعرف شيئا مما أدركت إلا هذه الصلاة و هذه الصلاة قد ضيعت. أنس بن مالك داشت گريه ميكرد و از او علت گريه كردن را پرسيدم و گفت: من از زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، چيزي كه به يادگار مانده باشد در جامعه، جز نماز نميبينم و اين نماز هم ضايع شد. همچنين در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 159، حديث 659 از قول مادر أبو درداء ميگويد كه نسبت به أبو درداء گفت: و هو مغضب، فقلت: ما أغضبك؟ فقال: والله! ما أعرف من أمة محمد صلي الله عليه و سلم شيئا إلا إنهم يصلون جميعا. او ناراحت بود و علت ناراحتي او را پرسيدم و گفت: به خدا سوگند! از أمت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) چيزي را نميبينم، جز اينكه رو به قبله ميايستند و نماز ميخوانند. همچنين جناب شافعي در كتاب الأم، جلد 1، صفحه 269 از وهب بن كيسان نقل ميكند و ميگويد: كل سنن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) قد غيرت حتي الصلاة. تمام سنت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) دستخوش تغيير شد، حتي نماز. معرفة السنن و الآثار للبيهقي، ج 3، ص 46 اينها مشخص است كه وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) بعد از جنگ جمل در بصره نماز ميخواند، ميگويند: ذكرنا هذا الرجل صلاة كنا نصليها مع رسول الله (صلي الله عليه و سلم). اين نماز علي، يادآور نمازي شد كه با رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ميخوانديم. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 1، ص 190 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 4، ص 415 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 2، ص 131 نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم كاملاً مشهود است و آقايان هم نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را نقل كردهاند كه تكتّف و دست روي سينه گذاشتن نداشت و «آمين» بعد از سوره حمد نداشت و «بسم الله الرحمن الرحيم» را بلند ميخواند و قنوت ميگرفت و تشهدش غير از اين بود كه الآن در جامعه اسلامي أهل سنت مطرح است و اذانش «حي علي خير العمل» داشت و «الصلاة خير من النوم» نداشت و بنا به نقل برخي، «أشهد أن عليا ولي الله» ميگفتند. اينها تغييراتي است كه انجام شده است و خود آقايان أهل سنت اينها را نقل كردهاند و ما اينها را از كتاب كافي، تهذيب الأحكام، بحار الأنوار و وسائل الشيعة نقل نميكنيم، بلكه از كتابهاي معتبر و طراز اول أهل سنت نقل ميكنيم. اينكه قضيه چه بوده است، إن شاء الله بعدها اگر خداوند توفيق بدهد، تمام تحولاتي كه از آستانه رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آغاز شد را بررسي خواهيم كرد تا پايان شهادت امام حسين (عليه السلام) و اسارت زنان أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه در طول اين 50 سال چه اتفاقاتي افتاد. * * * * * * * سؤال 7 : شبكه ظلمت از آقاي أبو هريره تعريف ميكرد و ميگفت: ايشان آنقدر به أهل بيت احترام داشتند كه وقتي امام حسن را ديدند، گفتند: پيراهن خود را بالا بزن تا من سينه مبارك شما را ببوسم؛ به جهت اينكه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ميبوسيد. ايشان بيش از 5 هزار حديث دارد. در مورد ايشان توضيح بفرماييد. جواب 7 : ما نسبت به أبو هريره ارادتي نداريم. خود صحيح بخاري هم مطالبي در رابطه با أبو هريره آورده كه ايشان دروغ ميگفت و رواياتي را به دروغ به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نسبت ميداد. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 6، ص 190 إن شاء الله اگر فرصت شود، مفصل در رابطه با أبو هريره صحبت خواهيم كرد. * * * * * * * سؤال 8 : در كتاب الإرشاد شيخ مفيد (ره)، جلد 1، با ترجمه شيخ هاشم رسولي محلاتي (ره)، چاپ هشتم، 1386، فصل 26، جنگ بني قريضه، چون شيخ مفيد (ره) زعامت شيعيان را بر عهده داشت، وقتي اين مطالب را خواندم، براي خود بنده خيلي شبهه ايجاد شد. ايشان از قول حضرت علي (عليه السلام) تعريف ميكند و ميفرمايد: به ياري خداي عزوجل به سوي آنان رهسپار شدم، تا به جائي كه پرچم جنگ را پاي ديوار قلعه آنان به زمين زدم و آنان در قلعههاي خود به روي من درآمدند و آغاز دشنام بر رسول خدا (ص) كردند. من كه دشنامهاي آنان را به آن حضرت شنيدم، خوش نداشتم آن سخنان به گوش پيغمبر (ص) برسد و خواستم به سوي آن حضرت باز گردم. به ناگاه ديدم آن حضرت پديدار شد و دشنام آنها را شنيده و فرياد كشيد: اي برادران بوزينه و خوك! ما هرگاه به پاي خانههاي مردمي فرود آئيم، هر آينه بد است روزگار آنان كه بيم داده شدهاند! آنها گفتند: اي أبا القاسم! تو كه ناسزاگو و بيدانش نبودي؟ حضرت از آن حياء و شرمي كه داشت، شرم كرد و اندكي به پشتسر بازگشت. سؤال من اين است كه اگر ما قرآن را ميخوانيم و قرآن ميفرمايد: «رسول الله (صلي الله عليه و آله) براي ما أسوه حسنه است»، آيا اين مطالبي كه شيخ مفيد (ره) نقل كرده، ميتواند درست باشد؟ در صفحه 144 همين كتاب هم به نظر من يك تهمت ديگري به رسول الله (صلي الله عليه و آله) وارد شده است و مينويسد: و رسول خدا (ص) از زنان ايشان عمرة، دختر خناقة را براي خويش انتخاب كرد و يك زن را نيز از زنان ايشان كشت و او همان زني بود كه سنگي (از بالاي قلعه) براي آن حضرت رها كرد (كه او را بكشد). در رابطه با اينها توضيح بفرماييد. جواب 8 : كتاب الإرشاد شيخ مفيد (ره) از كتاب كافي شيخ كليني (ره) بالاتر نيست. ما در كتاب كافي، تابع سند هستيم. اگر سند يك روايت صحيح بود، ما ميتوانيم آن را به معصوم (عليه السلام) نسبت بدهيم. وقتي يك روايت مرسل بود، يا سند نداشت، يا در سند آن روايت افراد ضعيف و مجهول بودند، ما نميتوانيم آن را به معصوم (عليه السلام) نسبت بدهيم. من به دوستان توصيه ميكنم متن عربي كتابها را مطالعه كنند، چون معمولاً در ترجمه كتابها، تصرفاتي صورت ميگيرد. اين روايتي كه شما فرموديد، در متن عربي، جلد 1، صفحه 109 ايشان ميفرمايد: فصل: و لما إنهزم الأحزاب و ولوا عن المسلمين الدبر، عمل رسول الله صلي الله عليه و آله علي قصد بني قريظة. شيخ مفيد (ره) در اينجا سند و مدركي نقل نميكند و به صورت مرسل اين قضيه را نقل ميكند و روايت مرسل، طبق نظر فقهاء شيعه از خود شيخ مفيد (ره) تا فقهاء معاصر، حجت نيست و ما نميتوانيم مضمون روايت مرسل را به معصوم (عليه السلام) نسبت بدهيم. لذا ما اينطور موارد را كه بر خلاف قرآن است، طبق فرموده امام صادق (عليه السلام): فاضربوه علي الجدار. آن را به ديوار بكوبيد. قرآن نسبت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: وَ إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ سوره قلم / آيه 4 لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ سوره أحزاب / آيه 21 همچنين در روايت آمده است كه فرمود: إنما بعثت لأتمم مكارم الأخلاق. مكارم الأخلاق للشيخ الطبرسي، ص 8 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 68، ص 373 با وجود اينها، آن وقت حضرت بيايد به اينها بفرمايد: يا إخوة القردة و الخنازير! اين با اخلاق پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و آنچه كه در قرآن آمده، همخواني ندارد. * * * * * * * سؤال 9 : ما نذري براي امام جواد (عليه السلام) و حضرت أبو الفضل (عليه السلام) داريم. آيا اين نذورات به اين بزرگواران را ميتوانيم در غالب نقدي، هديه كنيم براي كمك به شبكه شما؟ جواب 9 : در نذر، أولاً شرط است كه نذر شرعي باشد و خواندن صيغه نذر، شرط است. همانطور كه در عقد، خواندن صيغه شرط است، مادامي كه عاقد نگويد: «أنكحت مولكتي لموكلي ...»، عقدي صورت نميگيرد، در نذر هم بايد يا به فارسي و يا به عربي صيغه نذر خوانده شود: لله علي إن كان كذا لأفعل كذا. براي خدا بر من است كه اگر اينگونه شود، من به اين شكل انجام بدهم. در نذر شرط است كه صيغه نذر و كلمه الله ذكر شود. ثانياً اگر متعلَّق نذر معين باشد، نميتوان تغيير داد. مثلاً اگر نذر كرديد كه به 4 نفر فقير بدهيد يا براي حرم امام رضا (عليه السلام) 4 عدد كتاب بخريد، به هيچوجه نميتوانيد تغيير بدهيد. اگر هم مطلق باشد، ميتوان تغيير داد. مثلاً نذر ميكنيد براي امام جواد (عليه السلام) يا حضرت أبو الفضل (عليه السلام) كه 10 هزار تومان يا 10 ميليون تومان بدهيد. در اينجا شما مخير هستيد در هر كجا كه تشخيص بدهيد و صلاح بدانيد، مصرف كنيد و پاداش اين هديه را به روح پاك امام جواد (عليه السلام) و حضرت أبو الفضل (عليه السلام) إهداء نماييد. عقيده ما هم اين است كه امروز، پاسخگويي به شبهات در اين عصر حاضر، از أوجب واجبات است و بهترين مصداقِ واجب عيني و تعييني و تعيني و فوري هست. شما ميتوانيد به اين شبكه يا هر شبكه ديگري كه واقعاً در راستاي أهل بيت (عليهم السلام) و مراجع عظام تقليد حركت ميكنند، هديه نماييد. من معتقدم كمك كردن به همچنين شبكهاي، شايد از ساختن مسجد و حسينيه، ميليونها برابر بالاتر باشد. حتي تعدادي از شيعيان هند، چند ماه قبل خدمت حضرت آيت الله العظمي سيستاني در نجف رفته بودند و آنها خيلي نسبت به ساختن مساجد و حسينيه در كشورهاي اروپايي يد طولائي دارند. دوستان نقل ميكردند كه حضرت آيت الله العظمي سيستاني با آنها تند برخورد كردند كه «مسجدسازي را متوقف كنيد و ساختن حسينيه بس است، الآن كار فرهنگي نياز داريم و به كارهاي فرهنگي كمك كنيد». * * * * * * * سؤال 10 : 1. در مورد بحث رجعت، مبناي عقلي رجعت چيست و چه نيازي به رجعت است؟ شخصاً نظر من اين است كه رجعت، مبناي عقلي ندارد و أحاديثي كه در مورد رجعت هست، از محتوايش مشخص است كه ساختگي است؛ مثل همان أحاديثي كه در مورد تحريف قرآن هست در اثبات وجود نام امامان در قرآن. 2. در مورد حديثي كه گفتهاند: «حضرت علي (عليه السلام) تقسيم كننده بهشت و جهنم است»، اگر در برداشت از سخنان استاد اشتباه نكنم، ايشان فرمودند كه «حضرت علي (عليه السلام) در قيامت روي ميز و صندلي مينشينند و ميگويند كه فلاني به جهنم برود و فلاني به بهشت برود». به نظر من اينها بايد تأويل شود به موضوع ولايت ائمه (عليهم السلام) كه هر كس ولايت آنها را قبول داشته باشد، بهشتي است و هر كس قبول نداشته باشد، أهل جهنم است. 3. اينكه فرموديد: «حضرت علي (عليه السلام) در قيامت، بهشت و جهنم را تقسيم ميكند»، با استناد به اين دو مطلب كه گفتيد «خداوند براي انجام كارهايش از اسباب استفاده ميكنند» و ديگري هم اينكه استناد كرديد «حضرت عزرائيل قبض روح ميكند و اين را تسرّي دادند كه حضرت علي (عليه السلام) هم ميتواند بدون اينكه استقلال داشته باشند، جهان را اداره كنند»، من خواستم عرض كنم كه سنخ فرشته با سنخ حضرت علي (عليه السلام) كه بشر است، فرق ميكند و اگر هم به اسباب استناد كنيم، هر كاري اسباب خودش را ميخواهد و نميتوانيم بگوييم چون حضرت عزرائيل قبض روح ميكند، پس حضرت علي (عليه السلام) هم چون امام هستند، ميتوانند جهان را اداره كنند. اگر به اين اسباب استناد كنيد و حضرت علي (عليه السلام) بخواهد در روز قيامت ميز و صندلي بگذارد و حدأقل 5 ميليارد انسان بايستند و هر كدامشان يك پروندهاي 50 ساله دارند و بخواهند ريز به ريز بررسي كنند، بقيه معصومين (عليهم السلام) هم كمك كنند و سلمان و عمار و ديگران هم كمك كنند، چه موضوعي ميشود! اين كتابي را كه بررسي ميكنند، اين كتاب را چه كسي نوشته است؟ اگر اين كتاب، مادي است كه الآن آن 2 فرشته كه بالاي سر ما هستند و مينويسند، ما آن فرشتهها را چون مجرد مطلق هستند، نميبينيم، ولي اگر آن كتابي كه نوشته ميشود، مادي است و آن قلم هم مادي است، ما بايد آن كتاب را كه حضرت علي (عليه السلام) ميخواهند بررسي كنند، ببينيم. جواب 10 : 1. اينكه ميگوييد رجعت، مبناي عقلي ندارد، خداوند در آيه 83 سوره نمل ميفرمايد: وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآَيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ به خاطر بياور روزي را كه ما از هر أمتي، گروهي را از كساني كه آيات ما را تكذيب ميكردند محشور ميكنيم و آنها را نگه ميداريم تا به يكدگر ملحق شوند. اين آيه قرآن است و وقتي آيه قرآن بيايد، مبناي عقلي از كار ميافتد. اين آيه با روز قيامت منافات دارد؛ چون در روز قيامت، فقط گروه خاصي را محشور نميكنند، بلكه همه را محشور ميكنند: وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا و همه آنها (انسانها) را محشور ميكنيم و أحدي را فروگذار نخواهيم كرد. سوره كهف / آيه 47 مضافاً كه ميتواند مبناي عقلي هم داشته باشد. همان مبناي عقلي كه ما در قيامت داريم و افرادي كه ظلم كردند، بايد به كيفر ظلم خود برسند و افرادي كه مظلوم بودند، بايد دادخواهي كنند. در حقيقت، رجعت هم بخشي از قيامت و نموداري از قيامت در دنيا است. همان مبناي عقلي كه ما در معاد داريم، در مسئله رجعت هم همان مبنا است. 2. اين هم يك نوع توجيه است. در حقيقت همان تعبيري است كه احمد بن حنبل داشت و نتيجهاش هم به همين برميگردد و فرمايش حضرتعالي با حرف ما يكي است و نتيجهاش اين است كه هر كسي كه ولايت حضرت علي (عليه السلام) را داشته باشد، أهل بهشت است و اگر ولايت حضرت علي (عليه السلام) را نداشته باشد، أهل جهنم است؛ مگر كساني كه جاهل قاصر هستند. اين مطلب در كتب أهل سنت هم آمده است. 3. در آيه 47 سوره حج ميفرمايد: وَ إِنَّ يَوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ همچنين در آيه 5 سوره سجده ميفرمايد: يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ يعني هر روزي از قيامت، به اندازه يك هزار سال دنيايي است. ما در روايت داريم كه هر امامي، مردم عصر خودش را به حساب ميكشد و هر پيامبري، مردم عصر خودش را به حساب ميكشد. يعني حساب و كتاب مردم عصر حضرت عيسي (عليه السلام) با حضرت عيسي (عليه السلام) و حواريون است و حساب و كتاب مردم عصر أمير المؤمنين (عليه السلام) با أمير المؤمنين (عليه السلام) است و ديگر ائمه (عليهم السلام) هم به اين شكل. اما در مورد اسباب: أبي الله أن يجري الأمور إلا بأسبابها. گاهي ملك الموت يك فردي را ميميراند و گاهي هم خداوند فردي را ميميراند و زنده ميكند و گاهي هم حضرت عيسي (عليه السلام) فردي را زنده ميكند. اينها مشخص نميكند كه اسباب، حتماً بايد ملائكه باشند. ائمه (عليهم السلام) و أنبياء (عليهم السلام) قطعاً بالاتر از ملائكه هستند و قدرت بالاتري دارند. عاصف بن برخيا كه در يك چشم بر هم زدن، تمام تخت و تاج بلقيس را از هزاران كيلومتر انتقال ميدهد و نزد حضرت سليمان (عليه السلام) ميآورد، همان كار فرشتگان را انجام ميدهد كه جزء اين آيه است: فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا و سپس به فرشتگاني سوگند كه امور را تدبير مىكنند. سوره نازعات / آيه 5 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||