* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 05 مرداد 1391 | تعداد بازديد: 5263 | |
بررسي معناي لغوي و اصطلاحي «امامت» و «خلافت» | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم برنامه حبل المتين؛ حضرت آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني 05 / 05 / 1391 موضوع: بررسي معناي لغوي و اصطلاحي «امامت» و «خلافت» مجري لطفاً معناي لغوي امام را براي ما بيان کنيد که امام به چه معنا است؟ استاد قزويني ما قبل از آنکه وارد بحث ادله قرآني و روايي امامت و خلافت امير المؤمنين و اهل بيت عصمت و طهارت شويم، چند مبحث به عنوان مقدمه خدمت عزيزان عرض کرديم . يکي بحث روايت «من مات بلا امام مات ميتة جاهلية» بود. يکي بحث روايت «ستفترق امتي علي ثلاث و سبعين فرقه» بود. و ديگر حديث «خلفائي اثنا عشر» بود. بحث ديگر ابن بود که سنت پيغمبر، مبين و مفسر قرآن است. امروز ميخواهيم در رابطه با بعضي از واژهها صحبت کنيم. وقتي ما ميگوئيم: نبي گرامي فرموده است: يا علي أنت خليفتي ميگويند: در خانوادهاش خليفه است. انت وصيي ميگويند: وصي؛ يعني روزه و نمازي به گردنشان واجب بوده است، آنها را قضا کند. ميگوئيم فرموده است: علي امام است. ميگويند: علي عليه السلام امام جماعت است. هر موردي را ما بيان ميکنيم، آقايان ميگويند: مثلا «من کنت مولي فعلي مولاه» چرا پيغمبر نفرمود: من کنت والي فعلي والي؟ براي همين ما ميخواهيم قبل از ورود به اصل بحث، بحثهاي اوليه را داشته باشيم که کلمه «امام» در لغت و در اصطلاح به چه معنا است؟ کلمه «خليفه» در لغت و در اصطلاح به چه معنا است؟ کلمه «حاکم» در لغت و اصطلاح به چه معنا است؟ کلمه «ولي و والي» در لغت و در اصطلاح به چه معنا است؟ اينها يک مقداري روشن شود، گرچه يک مقدار از بحثهاي امشب ما، بحث علمي است و مقداري خشک است؛ ولي ما تلاش ميکنيم يک مقداري در توضيحات مثال و نمونهها و مصاديقي عرض کنيم که بحث از حالت خشکي علمي خارج شود. در رابطه با معناي لغوي «امام»، چند نکته را خدمتان به اختصار عرض کنم که راغب اصفهاني مفردات غريب قرآن را نوشته است و کتابش معتبر است و هم شيعه و هم سني به اين کتاب مراجعه ميکنند. در اين کتاب دارد که: والامام المؤتم به إنسانا كأن يقتدى بقوله أو فعله، أو كتابا أو غير ذلك محقا كان أو مبطلا وجمعه أئمة. المفردات في غريب القرآن، الراغب الأصفهاني، ص24 امام آن انساني است که مردم به او اقتدا ميکنند و از او پيروي ميکنند. مثلاً به قول يا به کارهاي او اقتدا ميکند يا به عنوان کتاب يا غير کتاب، که به اينها امام گفته ميشود و اين امام و پيشوايي که مردم اقتدا ميکنند فرقي نميکند که محق باشد يا مبطل باشد و جمع آن هم ائمه ميشود. قرآن ميفرمايد: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا. سوره انبياء آيه73 و ميفرمايد: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ. سوره قصص آيه 41 جناب جوهري صاحب صحاح اللغة ميگويد: والامام : الذي يقتدى به، وجمعه أيمة. الصحاح، الجوهري، ج5، ص1865 امام کسي است که مردم به او اقتدا ميکنند و پيشواي مردم است و جمع آن هم ائمه است. جناب ابن منظور صاحب لسان العرب ميگويد: والأَمامُ : بمعنى القُدّام ويكون الإِمامُ رئِسياً لسان العرب، ابن منظور، ج12، ص26 همواره به کسي که رياست يک قومي را دارد امام گفته ميشود. بنابراين معناي لغوي امام پيشوا و رهبر و مقتدي در فعل و در قول و رئيس است. مجري مفهوم «امامت» را از نظر علماي اهل سنت و شيعه براي ما بيان کنيد. استاد قزويني بحث لغوي، يک دنياي ديگري دارد. خيلي از موارد است که معناي لغوي ترک شده و به كلي فراموش شده است و معناي اصطلاحي در ميان مردم و در ميان متشرعين غلبه پيدا کرده است. مثل کلمه «صلاة» که در لغت به معناي دعا است؛ ولي الآن از هر مسلماني سؤال کنيد «صلاة» يعني چه؟ ميگويد: نماز. اين آقايان وقتي به آيه تطهير ميرسند، دنبال لغت ميگردند که اهل بيت در لغت زن و بچه را ميگويند و خودشان را به در و ديوار ميزنند تا همسران پيغمبر را وارد آيه تطهير کنند. کسي نيست از اينها سؤال کند که در اصطلاح قرآن و سنت، واژهها تغيير پيدا کرده است مثلاً «زکاة» به معناي نمو است؛ ولي در اصطلاح شرع همان «عشريه» است که يک دهم اموال است. «صوم» به معناي خودداري است؛ ولي در اصطلاح، روزه گرفتني است که از اول طلوع فجر تا اول مغرب باشد. «صلوة» به معناي دعا است؛ ولي در اصطلاح اسلامي به معناي ارکان مخصوصه شده است. براي همين کلمه «اهل بيت» در لغت به هر معنايي باشد وقتي هفتاد روايت وجود دارد که نبي مکرم ميفرمايد: مراد از اين اهل بيت، فقط من و حضرت امير و امام حسن و امام حسين و حضرت زهرا هستيم، اين آقايان نميدانم دنبال چه قضيه هستند و چه عنادي را ميخواهند اثبات کنند و چه عداوتي با اهل بيت دارند. شما يک روايت ضعيف براي ما بياوريد که عائشه ادعا کرده باشد که من جزء اهل بيت آيه تطهير هستم. يک روايت که ام سلمه بگويد: پيغمبر فرمود: من هم مشمول آيه تطهير هستم. خود ام سلمه ميگويد: قسم به خدا وقتي گفتم: يارسول الله من هم جزء اهل بيت هستم يا نه؟ اگر ميفرمود: نعم، از تمام ثروت روي زمين براي من با ارزشتر بوده است. در صحيح مسلم زيد بن ارقم قسم ياد ميکند که: زنان پيغمبر جزء اهل بيت پيغمبر نيستند. من نميدانم اين آقايان دنبال چه قضيه هستند و مسأله چيست که ميخواهند زنان پيغمبر را داخل آيه تطهير کنند و ميگويند: در لغت به فلان معنا است و در رابطه با حضرت موسي اين طوري آمده است و در رابطه با حضرت ابراهيم اين طوري آمده است. اگر واقعاً سياق است بگوييد در آيه 40 سوره توبه که ميفرمايد: فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا اين آيه را مقايسه کنيد با آيه 26 سوره توبه و 26 سوره فتح ببينيد چه از آب در ميآيد و نتيجه چه ميشود؟ اگر واقعاً سياق ملاک باشد، اين آيه بر کفر بعضي از مقدسات شما دلالت ميکند؛ ولي شما در آنجا سياق را کنار ميگذاريد و ميگوييد: ما روايت داريم که آيه 40 سوره توبه که ميفرمايد: إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ در رابطه با جناب ابوبکر است. آيه افک که در سوره نور آيه 11 آمده در رابطه با عائشه است. من نميدانم اين شأن نزول چرا در آيه تطهير لبهاش تيز نيست و کند شده است و بلکه بر عکس نتيجه داده است. «امام» در لغت به هر معنايي که باشد، ما با معناي لغوي کار نداريم و من به خاطر اين آوردم که قضيه را تثبيت کنم که در مصطلحات شرع، واژهها مفهوم شرعي پيدا کرده است. تفتازاني که از استوانههاي کلامي و از فرسان علم کلام اهل سنت است که ميگويد: والإمامة رياسة عامة في أمر الدين والدنيا خلافة عن النبي عليه الصلاة والسلام. شرح المقاصد في علم الكلام، ج2، ص272 امامت يک رياست عمومي است در امور ديني و دنيوي به نيابت از پيغمبر. آقايان لغويين همچين معنايي براي امام نکرده بودند. کلمه «امامت» در اينجا کاملا معناي ديگري پيدا کرد. جناب عضد الدين ايجي متوفاي 756 و جناب سيد جرجاني متوفاي 816 ميگويند: والأولى أن يقال هي خلافة الرسول في إقامة الدين وحفظ حوزة الملة بحيث يجب اتباعه على كافة الأمة. المواقف للإيجي، ج3، ص579 امامت، يعني جانشيني پيغمبر در برپايي دين و حفظ حوزه ملت مسلمين به طوري که بر تمام امت واجب است از امام تبعيت کنند. آن معنايي که در لغت بود، اينجا به کلي برعکس شد، پس امامت يک رياست عامه در دين و دنيا يا خلافت از نبي مکرم است. جناب ابن خلدون اين عالم ماجراجوي اهل سنت که متوفاي 808 است ميگويد: الخلافة نيابة عن صاحب الشرع في حفظ الدين وسياسة الدنيا. مقدمة ابن خلدون، ج1، ص218 امامت، خلافت و جانشيني از صاحب شرع مقدس در حراست از دين و سياست دنيا است. اين هم با معناي لغوي فرق کرد. اينها وقتي امامت را ميخواهند معنا کنند در معناي امامت، خلافت از نبي مکرم را مطرح ميکنند. اما از نظر شيعه مرحوم شيخ مفيد در کتاب النکت الاعتقادية ميگويد: الإمام هو الإنسان الذي له رئاسة عامة في أمور الدين والدنيا نيابة عن النبي عليه السلام. النكت الإعتقادية، الشيخ المفيد، ص39 امام انساني است که رياست فراگير و همه جانبه دارد در امور ديني و در امور دنيا. در آنجا داشت خلافة عن النبي ولي در اينجا دارد نيابة عن النبي. من بعداً توضيح ميدهم که تفاوت نيابت با خلافت در چيست. مرحوم سيد مرتضي شاگرد برومند شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه که شيخ مفيد در حقيقت خوشحال بود و افتخار ميکرد به شاگرداني مثل سيد مرتضي، همه به استاد افتخار ميکردند ولي ايشان به شاگرد افتخار ميکرد. ميگويند: يک شبي شيخ مفيد خواب ديد که دارد در مسجد درس ميدهد حضرت زهرا سلام الله عليها وارد شد امام حسن و امام حسين دستش را گرفتهاند حضرت زهرا به شيخ مفيد فرمود: علمهما الفقه. به امام حسن و امام حسين فقه ياد بده. ميگويد: از خواب بلند شد و خيلي هراسان گفت: چه اتفاقي افتاده است و چه گناهي از من سر زده است که حضرت زهرا به من ميفرمايد: به امام حسن و امام حسين آموزش بده. نکند يک کار زشتي يا يک فتواي نادرستي يا چيزي فراتر از فرمايش ائمه از من صادر شده است. خيلي ناراحت بود و رفت به مسجد براي درس و مشغول درس دادن بود ناگهان ديد مادر سيد مرتضي و سيد رضي وارد مسجد شد و دست اين دو آقا زاده گرفت آورد و گفت: يا شيخ علمهما الفقه. همان تعبيري را که در خواب، حضرت زهرا فرموده بودند، مادر سيد مرتضي و سيد رضي رضوان الله تعالي عليهم به شيخ مفيد گفت. بعد شيخ مفيد احساس کرد که اين دو مورد عنايت ويژه حضرت زهرا سلام الله عليها هستند و براي همين در تربيت اين دو بزرگوار نهايت تلاش را کرد که يکي از آنها شد سيد رضي رضوان الله تعالي عليه و صاحب مهج الدعوات و نهج البلاغه که از اوتاد و اولياء است و ديگري هم سيد مرتضي علم الهدي رضوان الله تعالي عليهما. سيد مرتضي متوفاي 435 و استاد شيخ طوسي (قرن پنجم از قرنهاي درخشان و طلائي شيعه است) ميگويد: الإمامة : رياسة عامة في الدين بالأصالة لا بالنيابة عمن هو في دار التكليف. رسائل الشريف المرتضى، الشريف المرتضى، ج2، ص264 امامت يک رياست عامه است در دين بالاصالة نه بالنيابة. وقتي امام ميآيد رياست عامه را به دست ميگيرد آن طور نيست که نيابت داشته باشد در تمام قضايا از منوب عنه اجازه بگيرد که آيا اين کار انجام دهم يا فلان کار را نکنم، وقتي که شارع مقدس امام را نصب کرد، تمام امور ديني را به او واگذار کرد. وقتي واگذار کرد رياست عمومي بالاصالة ميشود و در احاديث تفويض هم داريم که ميفرمايد: إنّ اللَّه أدّب نبيّه فأحسن تأديبه وفوّض إليه أمر دينه. بصائر الدرجات، محمد بن الحسن بن فروخ ( الصفار )، ص398 و بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 17، ص 7 خداي عالم پيامبرش را تربيت زيبا کرد وقتي به کمال رسيد امور ديني را به عهده نبي مکرم گذاشت. خداي عالم نماز صبح و ظهر و مغرب و عشاء را دو رکعت واجب کرد ولي نبي مکرم دو رکعت بر نماز ظهر و عصر و عشاء و يک رکعت بر نماز مغرب افزود. خداي عالم مکه را حريم قرار داد، پيغمبر مدينه را بر آن اضافه کرد. يک سري واجباتي داريم که به عنوان واجبات الهي است و يک سري هم چيزهايي است که نبي مکرم به اذن الله تبارک و تعالي افزوده است. بعد امام ميفرمايد: آنچه را خداي عالم بر نبياش تفويض کرده است، نبي گرامي به اذن الله تبارک و تعالي به امير المؤمنين و امير المؤمنين به ديگر ائمه تفوض کرده است. اين ولايت تشريعي است که شيعه قائل است و اگر جايش باشد يک جلسه مفصل در رابطه با ولايت تشريعي انشاء الله صحبت ميکنيم. البته ما اين چيزي که نسبت به ائمه داريم شايد بعضي از اين نعثل العلماء اينها را زياد ببينند و بگويند: وفصل الخطاب عندکم. براي خدا ديگر چه چيزي باقي مانده است و تند تند هم ميگويند. فصل الخطاب؛ يعني علم القضاوة و علم القضاوة را هم براي علي و ائمه زياد ميبينند. اين را پيغمبر به اذن الله به ائمه عليهم السلام واگذار کرده است؛ ولي وقتي مفتي اعظم شما رسماً فتوا ميدهد که: المفتي قائم مقام النبي. مفتي قائم مقام پيغمبر است. چرا در آنجا شما هيچ حرفي نميزنيد؟ ولي اگر شيعه گفت: ائمه عليهم السلام ولايت تشريعي دارند دنيا بايد بر سر شيعه خراب شود. علامه حلي هم ميگويد: امامت رياست عامه در امور ديني و دنيوي است براي شخصي از اشخاص به نيابت از نبي مکرم صلي الله عليه وآله. من اين سه شخصيت برجسته شيعي را آوردم که مرحوم شيخ مفيد با علامه حلي به عنوان «بالنيابة عن النبي» و مرحوم سيد مرتضي تعبيرشان «بالاصالة لا بالنيابة» است. اگر بعدها فرصتي شود من فرق «بالاصالة» با «بالنيابة» را بيشتر توضيح خواهم داد. مجري معناي «خلافت» را براي ما بيان کنيد که فرق آن با «امامت» چيست؟ استاد قزويني تعريف «خلافت» از نظر علماي اهل سنت: جناب آقاي ابن اثير که از شخصيتهاي برجسته اهل سنت است، در ماده «خلفة» ميگويد: خلف با تحريک و سکون لام؛ يعني کليه کساني که بعد از يک انساني ميآيند ميگويند آنها خليفه و جانشين و دنبالهروهاي گذشتگان بودند. اگر «خَلْف» با سکون لام بگويند به معناي شر است مثل خلف سوء. اگر بخواهند نسلهاي خوب را بگويند، ميگويند: خَلَفْ با فتحه لام مثل خلف صدوق. اين عبارت جناب آقاي ابن اثير بود. آقاي ابن منظور در لسان العرب و همچنين دوباره باز نهايه ابن اثير ميگويند: از ابن عباس روايت شده است که اعرابي از ابوبکر سؤال کرد: أنت خليفة رسول الله صلى الله عليه وسلم ؟ فقال لا . قال فما أنت ؟ قال : أنا الخالفة بعده. النهاية في غريب الحديث والأثر، مجد الدين ابن الأثير، ج2، ص69 و لسان العرب، ابن منظور، ج9، ص 89 تو خليفه پيغمبر هستي؟ ابوبکر گفت: نه. گفت: پس تو چي هستي؟ گفت: من کسي هستم که صحابه نسبت به من اختلاف کردند.(يکي قبول دارد و يکي قبول ندارد) بعد ابن اثير ميگويد: الخَلِيفةُ مَن يقوم مَقام الذاهب ويَسُدُّ مَسَدَّه والهاء فيه للمبالغة وجمعه الخلفاء على معنى التذكير لا على اللفظ مثل ظَريفٍ وظُرَفاء. لسان العرب، ابن منظور، ج9، ص89 و النهاية في غريب الحديث والأثر، مجد الدين ابن الأثير، ج2، ص69 خليفه آن کسي است که جاي آن گذشته را ميگيرد و «هاء» هم در اينجا براي مبالغه است و جمع آن خلفاء است بر معناي مذکري نه بر معناي مؤنثي؛ چون اگر بنا بود بر مؤنثي بگيرند، بايد جمع آن خلائف ميشد؛ ولي خلفاء جمع بسته شده است، مثل ظريفه و ظرائف. بعد که ميگويد: اما اينکه جناب ابوبکر گفت: الخالف، وقيل: هو الكثير الخِلافِ وهو بَيِّنُ الخَلافةِ، بالفتح لسان العرب، ابن منظور، ج 9، ص 89 و النهاية في غريب الحديث والأثر، مجد الدين ابن الأثير، ج 2 ص 69 يعني کسي که خيلي نسبت به او اختلاف ميشود. بعد ميگويد: وإنما قال ذلك تواضُعاً وهَضماً من نفسه حِين قال له : أَنتَ خليفةُ رسولِ الله لسان العرب، ابن منظور، ج 9 ص 89 و النهاية في غريب الحديث والأثر، مجد الدين ابن الأثير، ج 2 ص 69 ايشان از باب تواضع گفتند که من خليفه نيستم و من کسي هستم که اختلاف نسبت به من زياد است. فرق ميان خلافت و امامت: جناب ماوردي از استوانههاي کلامي اهل سنت است و کتابي دارد به نام احکام السلطانيه که مباحث سياسي اسلامي را ايشان مطرح کرده است و در اين کتاب ميگويد: الإمامة موضوعة لخلافة النبوة. الأحكام السلطانية، ج1، ص 17 امامت وضع شده است براي خلافت نبوت. پس بنابراين کلمه خليفه و کلمه امام هر دو به يک معنا هستند. اين آقاياني که ميگويند: من أنكر خلافة الصديق فهو كافر. الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج1، ص 138 يا اينکه ميگويند: من أنكر إمامة أبي بكر رضي الله عنه فهو كافر. الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج1، ص 139 هيچ تفاوتي ندارد. يا بعضي از کارشناسان نادان و جاهل ميگويند: حضرت ابراهيم اول پيغمبر بود بعد شد امام، حضرت علي کي پيغمبر بود تا اينکه امام شود؟ شما بگوييد: جناب ابو بکري که طبق حرف اين آقايان خليفه پيغمبر بوده است (ايشان ميگويد: خليفه با امام هيچ تفاوتي نميکند) کي و چه زماني ايشان پيغمبر بود و بعد امام شد؟ يا عبارتهاي متعددي که آقايان دارند که ميگويد: من أنكر إمامة أبي بكر رضي الله عنه فهو كافر. الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج1، ص 139 اين را آقايان براي ما معنا کنند. جناب عضد الدين ايجي ميگويد: الإمامة هي خلافة الرسول. المواقف للإيجي، ج3، ص 574 امامت جانشيني پيغمبر است. پس بنابراين از ديدگاه آقايان اهل سنت، امام با خليفه هيچ تفاوتي ندارد. از ابن خلدون هم نقل کرديم که ايشان هم ميگويند: خلافت بعد آنجايي که ميرسد و ميگويد: فهي في الحقيقة خلافة عن صاحب الشرع. مقدمة ابن خلدون، ج1، ص 191 امامت در حقيقت يک نوع خلافتي است از صاحب شرع مقدس. مجري بحث «خليفه» و بحث «امير المؤمنين» و نسبت اين اصطلاحات را از ديدگاه اهل سنت توضيح بفرماييد. استاد قزويني خليفه و اميرالمؤمنين در اصطلاح اهل سنت: جناب آقاي شربيني که از فقهاي مشهور اهل سنت و صاحب کتاب مغني المحتاج است از ابن مليکه که ظاهرا ابن ابي مليکه بايد باشد که قاضي القضات مکه در زمان عبد الله زبير بود، ميگويد: أن رجلا قال لأبي بكر رضي الله تعالى عنه يا خليفة الله فقال أنا خليفة محمد صلى الله عليه وسلم وأنا راض بذلك. مغني المحتاج، ج4، ص 132 (بادمجان دور قاب چين هم زياد است) کسي آمد پيش ابيبکر و به او گفت: اي خليفه خدا. ابوبکر گفت من خليفه پيغمبر هستم و به اين راضي هستم نميخواهم خليفة الله باشم. اين در رابطه با قضيه خلافت که قبلاً ما از بزرگانشان عرض کرديم که خلافت و امامت هر دو به عنوان ادامه دهندگان راه نبي مکرم صلي الله عليه وآله است. ابن عبدالبر يک قضيه قشنگي را ميآورد ميگويد: نسبت به ابوبکر ميگويند: خليفه پيغمبر ولي نسبت به عمر نميگويند خليفه پيغمبر؛ بلکه ميگويند امير المؤمنين (چرا؟) ايشان از زبير نقل ميکند که وقتي که خليفه شد گفت: به ابوبکر ميگفتند خليفه رسول الله به من چه بگويند؟ بگويند خليفه خليفه رسول الله؛ چون من خليفه پيغمبر نيستم و خليفه ابوبکر هستم بعد از من هم خليفه از طرف من ميآيد و خليفه بعد از من ميشود خليفه خليفه خليفه پيغمبر. بعد از آن خليفه بعدي ميشود خليفه خليفه خليفه خليفه پيغمبر و (مقداري که برود يک قطار ميخواهد اينها را بکشاند) ايشان گفت اين خيلي طولاني ميشود. مغيرة بن شعبه (که معلوم الحال است) گفت: أنت أميرنا ونحن المؤمنون فأنت أمير المؤمنين قال فذاك إذن. الاستيعاب، ج3، ص 1150 تو امير ما هستي و ماهم که مؤمن هستيم پس تو هم اميرالمؤمنين هستي عمر گفت: اين خيلي خوب است. پس بنيانگذار اينکه به جناب عمر بگويند امير المؤمنين حضرت آقاي مغيرة بن شعبه (با آن سوابق و پروندهي سنگين و سياهي که اين آقا دارد) بود. بعد از او هم به خلفاي بعدي هم کلمه اميرالمؤمنين اطلاق شده است؛ ولي از نظر شيعه امير المؤمنين فقط حضرت علي عليه السلام است و اين لقب را هم نبي مکرم به او داده است و حتي اطلاق امير المؤمنين به ديگر ائمه هم از ديدگاه شيعه جايز نيست؛ چون اين از ويژگيهاي حضرت امير سلام الله عليه و از القاب خاص حضرت امير سلام الله عليه ميباشد. بيننده آقاي حسين از ايتاليا وظيفه اصلي ما اين است که از زحمات شما تشکر کنيم که اين معلومات غني خود را با خوش اخلاقي و ادب در اختيار ما قرار ميدهيد و از اين روش خيلي خوبتان کمال تشکر را دارم. در مورد اخلاق اسلامي من يکي دوتا از برنامهها را گوش کردم و خيلي لذت بردم و ميخواستم بدانم چه جوري ميشود ساعات اين برنامه را تنظيم کنم تا بتوانم از اين برنامه بيشتر استفاده کنم؟ مجري برنامه اخلاق اسلامي، جزء برنامهها که در شبکه زير نويس ميشود وجود دارد. بيننده آقاي نوري از سنندج (اهل سنت) شيعيان شفاعت را قبول دارند؛ ولي نظر من برخلاف شيعيان است؛ چون خداوند در سوره بقره ميفرمايد: وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ سوره بقره آيه48 وقتي که انسان گناهي کند، خدا با کسي تعارف ندارد و بايد عذاب آن را بکشد و وقتي هم که گناهي نميکند، قطعاً مشخص است که در بهشت باز است و راهي بهشت ميشود. اما وقتي که انساني گناه ميکند و اميد به شفاعت بزرگاني مثل حضرت حسين رضي الله عنه و حضرت حسن و حضرت علي يا کساني ديگر دارد، آيا عدالت خدا زير سؤال نميرود که مثلا امام حسين يا امام حسن يا بزرگان ديگري بيايند شفاعت کنند؟ من منکر بزرگي امامان نيستم. ديروز يک بنده خدايي به شبکه کلمه زنگ زد و گفت: باور براي آنها سخت است گفتم: چرا سخت است؟ گفت: فکر ميکنيد اينها باور ميکنند؟ گفتم: باور اين است که وقتي يک اهانت به اهل شيعه ميشود از طرف شبکه کلمه، سه اهانت به اهل سنت ميشود: وقتي اينها زنگ ميزنند و ميگويند: اين آقايان مشرک هستند؛ چون قبر پرست هستند، اين قبر پرستي در اهل سنت هم وجود دارد. آنها در پشت ماشينهايشان نوشته شده است امام حسن و امام حسين و در پشت ماشينها ما نوشته شده است شيخ عبدالقادر گيلاني و شيخ عباس يا در داخل خانههاي اهل سنت، خاک شيخ عباس به عنوان تبرک وجود دارد؛ ولي آنها به شيعهها که ميگويند: مشرک به ما هم ميگويند: مشرک و هم به ريش ما ميخندند و هم خودشان را پشت سر ما مخفي کردند که ما اهل سنت هستيم. استاد قزويني آيه 255 سوره بقره ميفرمايد: مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ اينجا قرآن شفاعت را به اذن خودش تثبيت کرده است و يا در سوره يونس آيه 3 ميفرمايد: مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ تمام شفاعتها بعد از اذن خدا صورت ميگيرد. در سوره نجم آيه 26 ميفرمايد: وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى. شفاعت ملائکه در آسمان بينياز نميکند کسي را مگر بعد از اينکه خداي عالم اجازه بدهد براي آن دسته که خدا بخواهد. در سوره سبأ آيه 23 ميفرمايد: وَلَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ شفاعت نيست مگر بعد از اذن خداي عالم. القرآن يفسر بعضه بعضا. ما اگر بنا باشد يک آيه را ملاک قرار دهيم و آيات ديگر را صرف نظر کنيم، مثل اين است که بگوييم: لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ. سوره نساء آيه43 نماز نخوانيد و ادامه آيه را که ميفرمايد: وَأَنْتُمْ سُكَارَى. سوره نساء آيه 43 را حذف کنيم يا بگوييم: فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ سوره ماعون آيه 4 واي بر نماز گذاران. و ادامه آيه کنار بگذاريم که ميفرمايد: الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ سوره ماعون آيه5 و هزاران آيات ديگر که خداي عالم يک صفت را در يک جا مخصوص خودش ميکند و در آيات ديگر اينها را به افراد ديگر نسبت ميدهد. در يک جا ميفرمايد: فقط و فقط قبض روح شما به دست خداي عالم است و در آيه ديگري ميفرمايد: يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ سوره سجده آيه11 بحث شفاعت يک بحث قرآني است و بحث مذهبي نيست که من بگويم شيعه شفاعت را قبول دارد و اهل سنت شفاعت را قبول ندارند. مگر وهابيها؛ آقاي ابن تيميه آمده است يک حرف نامعقولي که يک ديوانه هم چنين حرفي نميزند، زده است و ميگويد: خداي عالم شفاعت را براي پيغمبر تثبيت کرده است؛ ولي گفته است که: شفاعت نکن. گفته است که: تو حق شفاعت داري؛ ولي شفاعت نکن؛ يعني در حقيقت حضرت عالي کسي را دعوت کنيد خانهتان و سفره پهن شود و انواع غذا بچينيد؛ ولي کسي حق خوردن نداشته باشد. اينکه شفاعت در قرآن آمده است، يک بحث قرآني است و بحث مذهبي نيست و شفاعت براي هر کس نيست. همين سوره نجم آيه 26 که من خواندم ميفرمايد: لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى. براي کسي که خدا بخواهد و از او راضي باشد. نه از هر کسي. فرض شخصي تا آخرين لحظه عمر خود گناه کرده است و آخرين لحظه ميگويد: من که دارم ميميرم و از دنيا دستم بريده ميشود پس استغفار ميکنم و از خدا طلب بخشش ميکنم. توبه اينها قبول نميشود چون قرآن ميفرمايد: وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآَنَ. سوره نساء آيه 18 توبه آنها پذيرفته نيست. إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ. سوره نساء آيه17 آنهايي که گناه ميکنند و بلا فاصله توبه ميکنند. الان من گناه کردم و نميدانم واقعا اين گناه من مورد بخشش شده است يا نه؟ استتغفار هم ميکنم؛ ولي در خيلي از موارد نياز است که اهل بيت دست ما را بگيرند. شفاعت مثل يک دانش آموزي است که تلاش کرده است و زحمت کشيده است و شبانه روز هم درس خوانده است؛ ولي يک نمره يا نيم نمره کم آورده است و به خاطر يک نمره بايد يک سال معطل شود، مدير مدرسه پيش معلم اين ميگويد: اين شاگرد خوبي است و زحمتکش است و تنبل هم نيست و يک نمره کم آورده است، شما راضي نباشيد به خاطر يک نمره يک سال عقب بيافتد. به اين ميگويند: شفاعت. مجري پس مخالفتي با عدالت خداوند ندارد؟ استاد قزويني بله مخالفت با عدالت خدا هم ندارد و مخالفت با قرآن ندارد. بيننده حضرت نوح چرا شفاعتش درباره فرزندش قبول نشد؟ استاد قزويني براي اينکه او شرائط شفاعت را نداشته است و تا آخرين لحظه هم حضرت نوح فرمود: پسرم ايمان بياور، پسرش گفت: نه. حضرت نوح فرمود: داري غرق ميشوي، گفت: ميروم بالاي کوه، اين آب به هيچ وجه به من نميرسد. وقتي که کسي تا آخرين لحظه لجاجت ميکند، حرف پدر و پيغمبر خدا را گوش نميدهد و ايمان نميآورد چگونه مورد شفاعت قرار گيرد؟ بيننده وقتي که ما لجاجت کرديم و گناه و معصيت کرديم و توبه نکرديم، من اين طور فکر ميکنم که هيچ بزرگي حاضر نميشود به شفاعت. استاد قزويني بله؛ اگر کسي گناه کند و به هيچ وجه توبه نکند تا آخرين لحظه اصرار بر گناه داشته باشد، شفاعت براي او مسخره است. ما روايت داريم و شيعه و سني نقل کرده است که پيغمبر فرمود: ادخرت شفاعتي لاهل الكبائر من امتي. معجم أبي يعلى، ج1، ص 173 من شفاعتم را ذخيره کردهام براي آن دسته از امتم که مرتکب گناهان کبيره شدهاند. اين براي هر کسي که تا آخرين لحظه گناه ميکند تا وقتي که جناب ملک الموت را ميبيند که قرآن ميفرمايد: حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ سوره نساء آيه 18 جناب ملک الموت زنگ خانه را ميزند باز هم گناه ميکند از پلهها بالا ميآيد باز هم گناه ميکند در اتاق خواب آقا باز ميکند همچين که چشمش به ملک الموت افتاد قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآَنَ سوره نساء آيه 18 اين توبه به درد نميخورد و شفاعت شامل همچين فردي نميشود. بيننده آقاي عاشوري فر از ساري تشکر ميکنم از برنامه بسيار خوبتان که حداقل باعث روشني جامعه ميشود. من شيعه چون فرصت تحقيق ندارم و فرصت خواندن اين مطالب با ارزش را ندارم، از طريق اين برنامهها استفاده ميکنم و محکم بودن عقائد شيعه را ميبينم و افتخار ميکنم که يک شيعه هستم. ما هميشه پشتيبان و ياور شما هستيم. من خدا را شاکر هستم و نميدانم حکمت خدا بوده است که دشمنان ما را از نادانان آفريده است. بيننده حسن آقا از عراق (اهل سنت) چند سؤال داشتم و ميخواستم بگويم: ما سني هستيم و عقيده ما با شما تفاوت دارد و قصد اهانت کردن هم نداريم. در مورد جانشين پيغمبر شما زياد صحبت ميکنيد که خليفه چه طور بايد باشد و خليفه انتخابي است يا انتصابي. بهترين سند براي ما امروز همين آقاي خامنهاي است که آقاي خامنهاي انتخاب شده است. درست است يا نه؟ استاد قزويني فرمايشتان را بفرمائيد. نه خير درست نيست. بيننده امروز بهترين سند براي اهل سنت اين است که آقاي خامنهاي مثل آقاي ابوبکر در شوري انتخاب شده است و شيعيان هم بايد اين را تأييد کنند؛ چرا شما راضي نيستيد به اين امر؟ لطف کنيد جواب بدهيد. مجري حاج آقا ايشان بين امامت و قضيه ولي فقيه مقايسه ميکند. بيننده شما ميگوييد: امام زمان چنين و چنان است. همان طوري که آقاي مشکيني يک روز در نماز جمعه قم گفتند: اختلاف ما با برادران اهل سنت در اين است که ما ميگوييم: امام زمان متولد شده است؛ ولي ايشان ميگويند: متولد نشده است. پس بگذاريد هر وقت امام زمان آمد از او بپرسيم آيا شما تازه متولد شدهايد يا قبلاً متولد شده بوديد؟ اگر متولد شده بوديد، چرا فرار کرديد و شيعه و سني را به جان هم انداختيد؟ استاد قزويني ما دهها آيه خوانديم که ميفرمايد: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً. سوره بقره آيه 30 و اين آيه که ميفرمايد: إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ. سوره ص آيه 26 و اين آيه که ميفرمايد: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا. سوره بقره آيه 124 در تمام اين قضايا، خداي عالم جعل را به خودش نسبت داده است و ما دهها روايت نقل کرديم که پيغمبر فرمود: علي خليفة من است و علي وصي من است و علي امام بعد از من است، تمام اين قضايا را ما مطرح کرديم. بالفرض اگر بنا شد انتخابات باشد (شما بحث رهبري آيت الله خامنهاي را مطرح کرديد) در قضيه آقاي خامنهاي يک مجلسي به نام خبرگان رهبري که بين تمام مردم يک انتخابات و همه پرسي شد و اين هفتاد ميليون جمعيت آمدهاند نمايندگان خودشان را انتخاب کردند و اينها مجتهد شناس بودند و اينها آمدند ايشان را به عنوان رهبر انتخاب کردند. شما به ما بگوييد: در رابطه با جناب ابو بکر و جناب عمر و جناب عثمان چه کساني انتخاب کردند. آيا در قضيه ابو بکر انتخابات شد؟ حتي مسلمانهاي مدينة ايشان را انتخاب کردند؟ آن همه اختلافات پيش آمد. خود حضرت امير همان طور که در صحيح بخاري آمده است تا شش ماه با ابوبکر بيعت نکرد و بني هاشم بيعت نکردند. سعد بن عباده تا آخر عمر بيعت نکرد. در قضيه عثمان آيا اين شش نفر را مردم انتخاب کردند يا جناب عمر انتخاب کرد؟ شما اين شش نفر را نگه داريد اگر بعد از سه روز نتوانستند که کسي را انتخاب کنند گردن ششتاي آنها را بزنيد. اين چه انتخاباتي است؟ گفت: اگر چهار نفر به يک نفر رأي دادند دو نفر به ديگري گردن آن دوتا را بزنيد. اگر سه نفر يکي را انتخاب کردند و سه نفر هم يك ديگر را، ببينيد هر کدام که عبدالله پسر من با آنها بود آن رأي منتخب بايد باشد. با اينکه جناب عمر ميگفت: پسر من عرضه و لياقت طلاق زنش را هم ندارد. همين جا را شما مقايسه کنيد ما قبول ميکنيم. شما بگوييد: اين انتخابات و اين آزادي و اين دمکراسي که در انتخابات رهبري است در کدام يک از اين سه خليفه اولي شما بود؟ ما فرمايش جناب عالي را ميبوسيم ميگذاريم بالاي چشممان. اينکه شما ميگوييد: حضرت مهدي به دنيا نيامده است و ما ميگوييم به دنيا آمده است، از ميان علماي اهل سنت 128 نفر از بزرگان اهل سنت اعتراف کردهاند که حضرت مهدي در نيمه شعبان روز جمعه سال 255 هجري به دنيا آمده است. آيا 128 نفر بيشتر ميخواهيد؟ اينها را ما بارها براي شما آورديم، شما نميخواهيد زير بار برويد آن يک بحث ديگري است ما که با شما دعوا نداريم. هر آنچه شرط بلاغ است با تو ميگويم تو خواه از سخنم پند گير خواه ملال من براي احترام به اين حسن آقا يا ابو اسماء که در بعضي شبکهها ابو اسماء است و براي ما اينجا حسن آقا است و صداي ايشان براي ما آشنا است و ما ايشان را دوست داريم سخن ذهبي را كه از استوانههاي علمي شما است ميآوريم. ايشان در رابطه با حضرت مهدي ارواحنا فداه ميگويد: محمد بن الحسن الذي يدعوه الرافضة القائم الخلف الحجة فولد سنة ثمان وخمسين، وقيل : سنة ست وخمسين. تاريخ الإسلام، ج19، ص 113 کسي که شيعيان ميگويند قائم و خلف و حجة است به دنيا آمده است در سال 258 يا 256. در کتاب العبر همين تعبير را دارد و همچنين آقاي ابن خلکان ميگويد: كانت ولادته يوم الجمعة منتصف شعبان سنة خمس وخمسين ومائتين. وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان، ج4، ص 176 ولادت حضرت مهدي روز جمعه نيمه شعبان است. از اين واضحتر بگويد جناب حسن آقا. ابن خلکان که شيعه نيست. البته تا الان که شيعه نبوده است مگر اينکه از امشب که جناب آقاي حسن آقا زنگ زدند، ايشان در آن عالم برزخ تغيير عقيده داده باشد. جناب صفدي ميگويد: ولد نصف شعبان سنة خمس وخمسين. الوافي بالوفيات، ج2، ص 249 نيمه شعبان سال 255 به دنيا آمده است. آقاي ابوالفداء از مورخين نامي اهل سنت است ميگويد: وولد المنتظر المذكور، في سنة خمس وخمسين ومائتين. المختصر في أخبار البشر، ج1، ص 178 جناب فخر رازي يکي از شخصيتهاي برجسته شما است ميگويد: امام حسن عسکري دوتا پسر و دوتا دختر داشت، دو دختر و يک پسر ايشان در زمان خود حضرت از دنيا رفتند و حضرت مهدي بعد از او ماند. آقاي ابن حجر هيثمي در کتاب الصواعق المحرقة ميگويد: عمر حضرت مهدي هنگام وفات پدرش 5 سال بوده است. آقاي زرکلي که وهابي صد در صد است و در آن شکي هم نيست. تکرار برنامه را ببين و شما اينها را ياداشت کن. وقتي که تشريف ميبريد در بعضي از اين شبکهها (مانور ميدهيد که من زنگ زدم به آقاي قزويني و نتوانست جواب من را بدهد) اينها را از ملا زاده سؤال کن که فخرالدين رازي اين گونه گفته است و ابن خلکان اين را گفته است، زرکلي اين را گفته است و صفدي اين را گفته است، ببين آن آقا براي شما چه چيزي ميگويد. خود ناصرالدين الباني که افتخار وهابيت است در کتاب تعاليقات ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ميگويد: مادر امام محمد بن الحسن ملقب بالحجه والقائم والمهدي، ام ولد بوده است اسمشان هم نرجس خاتون بوده است. اين چيزهايي که ما گفتيم شما ياداشت بفرماييد و بگوييد: من اين طوري سؤال کردم و اين طوري جواب دادند. ببينيد چه جوابي آنها ميدهند بزرگواري کنيد جواب آنها را هفته آينده يا هفتههاي بعد براي ما بگوييد. ما مخلص عزيزاني هستيم که دنبال مباحث علمي هستند؛ ولي آنهايي که لجاجت ميکنند و به اين عقلشان قفل زدهاند و کليدش را هم در سرداب خانهشان گذاشتند و اين کليد پوسيده است و فائدهاي ندارد و هيچ کليد سازي هم نميتواند اين قفل عقلشان را باز کند، ما با آنها کاري نداريم. ولي آنهايي که واقعا دنبال حق و حقيقت هستند ما در خدمتشان هستيم و به جاي يک سؤال ده سؤال کنند ما براي اينها توضيح ميدهيم. مجري البته ايشان در اين بخش آخر صحبتهايشان شايد تعبير درستي به کار نبردند که گفتند: اگر ايشان متولد شده است چرا فرار کرده است، اين طور صحبت کردن صحيح نيست. استاد قزويني به همان دليلي که پيغمبر فرار کرد رفت در غار و فرار کرد از مکه آمد مدينه به همين دليل هم ايشان فرار کرد. بيننده آقا مصطفي از شهر ري آيا در زمان لشکر کشي خليفه دوم به ايران امام حسن و امام حسين در آن سپاه بودهاند يا نبودهاند؟ استاد قزويني نه خير نبودهاند. بيننده آيا فائدهاي دارد بخواهيم اسلام را با زور شمشير و کشت و کشتار مردم يک مملکت و آتش زدن کتاب خانههاي آن مملکت و اسير کردن زن و بچه مردم اجرا و مردم را مجبور به پذيرش کنيم؟ چند وقت پيش يکي از برادران اهل سنت تماس گرفتند و به آقاي قزويني گفتند: چرا جماعت اهل سنت در تهران مسجدي براي خودشان ندارند . آقاي قزويني در جواب گفتند: به همان علت که شيعه در عربستان براي خودشان مسجدي ندارند. در حالي که پدر من چند وقت پيش مشرف شده بودند به زيارت خانه خدا ميگفتند: در مدينة النبي شيعيان يک مسجد دارند که براي خود شيعيان است و حتي ما در آنجا نماز هم خواندهايم. ميخواستم ببينم ايشان چه جوابي دارند براي اين قضيه. استاد قزويني کجا شيعيان در مدينة مسجد دارند؟ بيننده در مدينة النبي اسم مسجد هم مسجد شيعيان است. استاد قزويني مسجد شيعيان نداريم در مدينة. بيننده داخل يک باغي است در مدينة. استاد قزويني آن مال جناب آقاي عمري است که خانه و باغ ايشان است که در آنجا يک چيزي شبيه به حسينيه درست کردند. بيننده يعني مسجد نيست؟ استاد قزويني مسجد نيست، اجازه ندادند مسجد بسازند. بيننده پدرم ميگويند: همان آقاي عمري بود ولي ما آنجا نماز ميخوانديم. استاد قزويني خانه و باغ آقاي عمري است که در آن يک ساختماني ساختهاند در درون خانه ايشان هم قرار دارد و ارتباطي به بيرون هم ندارد. بر سر در آن هم نه مسجد نوشته است و نه حسينيه؛ بلکه يک جاي وسيعي است که طبقه بالاي آن براي مردها است و طبقه پايين براي زنها است. اجازه ندادهاند به شيعهها در مدينه و در مکه و رياض و جده که مسجد بسازند. در قسمتهاي منطقه شرقيه مثل احصاء و قطيف يک سري مساجد آن هم نه به اين شکلي که ما نظر داريم ساختهاند. در ايران هم مساجد عزيزان اهل سنت به نسبت جمعيتشان دو سه برابر مساجد شيعيان در کشور است. در رابطه با تهران به ما هيچ مربوط نيست اين قضيه و اين يک بحث سياسي است و دولت جمهوري اسلامي و رهبري معتقد هستند رهبر هر کشور اولي الامر اين کشور است. قرآن هم ميگويد: أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ. سوره نساء آيه 59 وقتي اولي الامر ميگويد: مسجد نبايد داشته باشيد، طبق فتواي آقايان نبايد اعتراضي کنند. اگر آقايان رسيدند به کشورهاي عربي حاشيه خليج فارس و غيره در آنجا ميگويند: کسي اگر خلاف نظر اولي الامر انجام بدهد، مستحق کيفر و شلاق و زندان است؛ ولي در ايران چون حکومت شيعي است اولي الامر مفهوم ندارد. بيننده خانم براهويي از زابل يارب از دلهاي ما نور محبت را مگير اين تجمع اين توسل اين ارادت را مگير هستي ما بستگي دارد به عشق اهل بيت هرچه ميخواهي بگير از ما ولايت را مگير خدا را شاکرم به خاطر اينکه به من سعادت داد تا 3 روز در ماه مبارک رمضان در جوار آقا علي بن موسي الرضا باشم. واقعاً حال و هواي دلنشيني دارد که 3 روز نماز مغرب را در حرم بخواني و در همان حرم افطار کني. اهل سنتي که توسل را قبول نداشته باشد وهابي است. در مورد کليپي که چند شب قبل شبکههاي وهابي نشان داده بودند و ميگفتند: زنان اهل سنت نماز تراويح نميخوانند، ميخواستم بگويم: در کجاي جهان ديديد که زنان نماز تراويح بخوانند. من که تا به حال همچين چيزي نديدم. جواب آقاي نوري که در مورد شفاعت گفتند، به نظر من امامان نزد خداوند آبرو دارند و ما آنها را واسطه قرار ميدهيم که شفيع ما در نزد خداوند باشند. ما اهل سنت، توسل و شفاعت را قبول داريم. آقاي قزويني! من وقتي که در حرم بودم به ياد شما هم بودم و براي شما دعا ميکردم که در اين راهي که داريد ادامه ميدهيد، هميشه موفق باشيد. استاد قزويني دست شما درد نکند از شما ممنون و متشکر هستم. بيننده آقاي کوهستاني از ملارد راجع به اين شبکههايي که احداث شده است مثل شبکه نور، وصال و کلمه اينها به عمد احداث شده است و آگاهانه ميخواهند مردم را گمراه کنند. من نسبت به اين قضيه هيچ شک و ترديدي ندارم؛ چرا که يک بنده خدايي تماس گرفتند و از آقاي هاشمي راجع به آيه تطهير سؤال کردند و آقاي هاشمي بلا فاصله آيه 10 سوره انفال را آوردند و توضيح دادند که اينجا هم پاکيزگي را توضيح داده است. در صورتي که در آيه انفال همان طوري که حضرت عالي اطلاع داريد توضيح داده است که هنگامي که خواب راحت را بر شما فرو پوشاند براي اينکه از جانب او ايمني يابيد از آسمان آبي ميفرستاد که شما را با آن آب پاک گرداند و وسوسه و کيد شيطان را از شما دور سازد. هر عاقلي اگر اين آيه را بخواند ميفهمد که آيه پاكي به توسط باران را ميفرمايد و اين درصورتي است که در آيه تطهير خداوند فرموده است: به وسيله خودم پاک گردانيدم نه به وسيله آب باران. اين حسن آقا که از عراق تماس گرفتند و راجع به امام زمان صحبت کردند، خداوند در سوره نمل آيه 81 به وضوح راجع به امام زمان توضيح داده است و فکر نميکنم از اين روشنتر مسئله باشد که خداوند بخواهد براي ما بندگان توضيح دهد. منتها در اينجا يک مقدار عقل و تدبر ميخواهد که ان شاء الله اين را وسيله قرار دهيم تا به ايمان کامل برسيم. توضيح اين آيه را خود حاج آقا بدهند. پول از اين وهابيت عربستان ميگيرند تا آگاهانه مردم را گمراه کنند. من پيش نهاد ميکنم اگر شبکههاي غير اخلاقي تأسيس کنند و کسب درآمد کنند من فکر ميکنم گناهش کمتر باشد. مجري الفتنة اکبر من قتل اينها با اين فتنههايي که ميکنند، گناهش نابخشودنيتر از قتل است. بيننده آقاي خالقي از قم اين آقايي که از سنندج تماس گرفته بود و گفت: حضرت نوح چرا پسرش را شفاعت نکرد و اين آقايي که از عراق زنگ زد و گفت: آقا امام زمان وجود ندارد و متولد نشده است، من اين جريان را براي اين آقايان ميگويم که نگويند امام زمان متولد نشده است و يا شفاعت درست نيست. يک شبي در افغانستان در مقابل 350 نفر در خط مقدم جبهه جنگ بوديم و هميشه ما نذر و نياز و روضه داشتيم و جنگ ما با طالبان بود. يک شبي طالبان حمله کرد و آنها 350 نفر بودند و ما 40 نفر بوديم و با هم چهار ساعت باهم جنگيديم و ما آنچنان مهماتي نداشتيم و فقط توکل به خدا و دوازده امام و مخصوصاً امام زمان داشتيم. فردا شخصي از اهل سنت که از طرف طالبان آمد و با ما صحبت کرد گفت: تلفاتي که آنها داده بودند خيلي سنگين بوده و اشخاصي که سوار يک سري وسائل بودند ما را ميزدند. ما همه در سنگرهاي خود بوديم و اصلاً بيرون هم نيامديم و هيچ وسيله نداشتيم که سوار آن شويم. الحمد لله اين عنايت خدا و امام زمان بوده است که 350 نفري که عمليات کرده بودند بر عليه ما 40 نفر، شکست خوردند و بيشترين تلفات را دادند. مجري آقاي کوهستاني گفتند: که آيه 81 سوره نمل را توضيح دهيد. استاد قزويني برنامه كه ديشب اين آقايان و کارنشناسان در رابطه با قضيه اهل بيت داشتند (که امشب هم در صحبتهاي بعضي از آقايان آمد که) اينها زنان پيغمبر را دارند در دائره اهل بيت داخل ميکنند. من چند نکته ميگويم دوستان ما ياداشت کنند وقتي تماس ميگيرند با اين شبکهها دست پر وارد شوند. ترمذي از علماي بزرگ اهل سنت و متوفاي 275 است از ام سلمه نقل ميکند و ميگويد: پيغمبر اکرم يک پارچه را بر روي امام حسن و امام حسين امير المؤمنين و حضرت زهرا کشيد و فرمود: اينها اهل بيت من و حمايت کنندهاي من هستند، خدايا از اينها رجس و پليدي را دور کن. امه سلمه گفت: وأنا مَعَهُمْ يا رَسُولَ اللَّهِ قال إِنَّكِ إلى خَيْرٍ. سنن الترمذي، ج5، ص 699 آيا من هم با اينها هستم؟ (پيغمبر نفرمودند: بله) اين کارشناس از خدا بيخبر ميگويد: نه، ام سلمه جزء اهل بيت است و گفت که پيغمبر فرمود: اضافه بر اينکه جزء اهل بيت هستي إِنَّكِ إلى خَيْرٍ تو بر خير هم هستي. و ده بار هم تکرار ميکند که إِنَّك و کاف را مفتوح ميخواند. حداقل شما که با عربها نشست و بر خواست داريد عبارت را درست بخوانيد. مجري شايد در آنجا جديداً جر کاف هم ثقيل شده است همان طوري که در کشي فتحه بر کاف اينها ثقيل شده بود. استاد قزويني البته اينها در آنجا ميگفتند فتحه بر کاف ثقيل است ولي الان برعکس شده و کسره بر کاف ثقيل شده است. آقاي ترمذي ميگويد: هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ وهو أَحْسَنُ شَيْءٍ رُوِيَ في هذا وفي الْبَاب. سنن الترمذي، ج5، ص 699 بهترين چيزي است که در اينجا وارد شده است. الباني ميگويد: اين روايت صحيح است. در روايت ديگر دارد که پيغمبر ميفرمايد: اللهم هَؤُلاَءِ أَهْلُ بيتي وخاصتي. مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص 292 بعد اين آقا ميگويد: نميدانم اين روايت صحيح است يا نه؛ ولي آنچه که براي من ثابت است اين است که اين روايت صحيح نيست. اين رمي به غيب کردن و اين لا طائلات گفتن عجيب است. شما که در آشپزخانهات براي زن و بچهات صحبت نميکني. در يک شبکه جهاني صحبت ميکنيد که به قول خودتان صدها و هزاران بيننده دارد. حداقل بلد نيستي، اظهار لحيه هم نکن و نگو من نميدانم روايت صحيح است يا نه؛ ولي يقين دارم روايت صحيح نيست. نميدانم اگر توحيد و اسلام و ايمان شما هم از اين يقينها است بايد فاتحه اسلام شما را خواند. پيغمبر ميفرمايد: اين آيه در حق پنج نفر نازل شده است و نه بيشتر که اين پنج نفر من و علي و فاطمه و امام حسن و امام حسين هستند. اين صحيح مسلم است که زيد بن ارقم ميگويد: سؤال کردند زنان پيغمبر هم جزء اهل بيت پيغمبر هستند؟ گفت: قسم به خداي عالم نه. زنان پيغمبر جزء اهل بيت نيستند. اين که صحيح مسلم است، حداقل اين را برداريد بخوانيد. البته آن آقا الان ميگويد: زيد بن ارقم که معصوم نبوده است و اينجا اشتباه کرده است؛ يعني زيد بن ارقم اشتباه کرده است و ام سلمه اشتباه کرده است. در تفسير ابن کثير است که ميفرمايد: إنك إلى خير أنت من أزواج النبي صلى الله عليه وسلم. تفسير ابن كثير، ج3، ص 486 تو از همسران پيغمبر هستي (از اهل بيت پيغمبر که مشمول آيه تطهير باشد نيستي) ام سلمه ميگويد: من اين پارچه را برداشتم که با اينها داخل شوم پيغمبر آمد از دست من اين عبا را گرفت و کشيد. پيغمبر عبا را گرفته کشيده است که زنان پيغمبر وارد نشوند. اين وهابيهاي از خدا بيخبر و ضد اهل بيت ميخواهند از دست پيغمبر به زور عبا را بگيرند و زنان پيغبر را به زور داخل اهل بيت کنند. خود عائشه ميگويد: فدنوت منهم فقلت يا رسول الله وأنا من أهل بيتك فقال صلى الله عليه وسلم تنحي فإنك على خير. تفسير ابن كثير، ج3، ص 486 رفتم نزديک شدم گفتم: يا پيغمبر من از اهل بيت شما هستم؟ پيغمبر فرمود: دور شو آقاي زيد بن ارقم که اشتباه کرده است و عائشه اشتباه کرده است و معصوم نبوده است و ام سلمه اشتباه کرده است و معصوم نبوده است و آلوسي هم اشتباه کرده است که گفته است: أن النساء المطهرات غير داخلات في أهل البيت الذين هم أحد الثقلين. روح المعاني، ج22، ص 16 زنان پيغمبر داخل اهل بيت پيغمبر نيستند، آن اهل بيتي که يکي از ثقلين است. امام طحاوي از شخصيتهاي برجسته شما است ميگويد: مراد از اين آيه تطهير پيغمبر و علي و فاطمه و حسن و حسين هستند: دُونَ من سِوَاهُمْ. شرح مشكل الاثار، ج2، ص 245 ابن تيميه که امام و پيغمبر و خداي شما و دين و قيامت شما و بهشت و جهنم شما است همين عبارتي را که زيد بن ارقم آورده است ميگويد: لسن من أهل بيته، وهو قول زيد بن أرقم. الفتاوى الكبرى، ج1، ص 193 اين دلالت ميکند بر اينکه زنان پيغمبر داخل اهل بيت پيغمبر نيستند. اين آقا آمده است تمام اين مباحث را کنار زده است و در روز روشن در برابر هزاران بيننده ميگويد: زنان پيغمبر از اول بودهاند و اگر پيغمبر فرموده است: امام حسن و امام حسين خواسته به اينها منت بگذارد و با تفضل و عنايتي اينها را داخل کرده است. پايان. حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||