* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 17 مرداد 1391 تعداد بازديد: 2380 
برتري امير مؤمنان (ع) بر صحابه از ديدگاه روايات
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

ويژه برنامه هماي رحمت؛ حضرت آيت الله دکتر حسيني قزويني

17 / 05 / 1391

موضوع: برتري امير مؤمنان (ع) بر صحابه از ديدگاه روايات

مجري

نظر علماي اهل سنت در مباحث حضرت امير عليه السلام نسبت به ديگر صحابه چگونه است؟ آيا حضرت را از ديگر صحابه برتر مي‌دانند يانه؟

استاد قزويني

من قبل از آغاز سخن، ايام شهادت مولاي متقيان امير المؤمنين سلام الله عليه را به پيشگاه مقدس بقية الله الاعظم، عصاره عالم وجود؛ آن نازنين وجودي که:

بيمنه رزق الورى، وبوجوده ثبتت الأرض والسماء

وسائل الشيعة ( الإسلامية ) - الحر العاملي - ج 19 ص 310

تسليت عرض مي‌کنم و به همه مسلمانان به ويژه شيعيان و مخصوصا عزيزان بيننده تسليت و تعزيت عرض مي‌کنم و خدا را به آبروي امير المؤمنين سلام الله عليه سوگند مي‌دهم که پاداش ما را در اين مصيبت جانکاه، فرج مولايمان بقية الله الاعظم قرار بدهد، ان شاء الله.

ما اين سه شب را پشت سر هم در خدمت بينندگان عزيز هستيم و امشب در رابطه با فضائل منحصر به فرد و بي‌پايان و ويژه امير المؤمنين و فضائل برتري امير المؤمنين بر تمام صحابه، آن هم از منابع اهل سنت با سندهاي صحيح و محکم و مستفيض يا متواتر خدمت عزيزان تقديم مي‌کنيم.

اگر فرض بگيريم که امير المؤمنين سلام الله عليه خليفه منصوب نبي مکرم نبوده است، آيات و روايات صريح در خلافت و امامت و جانشيني آن بزرگوار از نبي مکرم صادر نشده بود، بر فرض اين‌که نبي مکرم انتخاب خليفه را به عهده مردم گذاشته بود، آيا مردم و بزرگان قوم و رئساي قبائل بايد خليفه را به هرگونه‌اي که دل‌شان مي‌خواست و بر مبناي هوا و هوس انتخاب کنند يا نه  چون خليفه‌اي پيغمبر است و بايد تناسبي با نبي مکرم داشته باشد؟

حداقل مي‌خواهند براي جامعه يک حاکم و رئيس و پادشاه و رئيس جمهوري معين کنند يا براي يک مجلسي مي‌خواهند رئيس مجلس معين کنند، آيا همين طوري و فله‌اي هرکسي را که دل‌شان خواست انتخاب مي‌کنند يا براي اين حاکم، رئيس، خليفه، جانشين، رئيس جمهور و پادشاه يک ويژگي‌هايي را مي‌گذارند و هرکسي آن ويژگي‌ها و برتري‌‌ها را داشت او را به عنوان خليفه و حاکم معين مي‌کند؟

ما مي‌خواهيم ببينيم در ميان اين 120 هزار صحابه، کدام يک از صحابه ويژگي‌هاي امير المؤمنين را در فضيلت و برتري داشته است و آنچه را که در صدر اول اسلام اتفاق افتاد با سنت نبوي هم خواني دارد يا نه؟

اولين عبارتي که ما مي‌توانيم مطرح کنيم و از بزرگان اهل سنت هم براي او استناد کنيم اين است که امير المؤمنين در فضيلت، منحصر به فرد بوده است و همتا و هم رديف و هم سنگي در ميان صحابه نداشته است.

ابن جوزي از احمد بن حنبل رئيس حنابله و متوفاي241 است نقل مي‌کند:

ما لأحد من الصحابة من الفضائل بالأسانيد الصحاح مثل ما لعلي رضي الله عنه .

مناقب احمد بن حنبل صفحه 163 و المستدرک جلد 3 صفحه 107

مي‌گويد: هيچ کدام از صحابه همتاي علي در فضيلت نيست و اين فضيلت علي هم با سندهاي صحيح ثابت شده است.

عبد الله ابن احمد که پسر احمد بن حنبل است مي‌گويد: با پدرم حديث سفينه را مطرح کردم (درباره حديث سفينه، قبلا مفصل صحبت کرديم) گفتم: نظر شما در تفضيل بين علي و ابو بكر و عمر چيست؟ آيا به همان شکلي که هست مثلاً در فضيلت ابو بکر بالاتر است و بعد از آن عمر و بعد از آن عثمان و بعد از او علي است؟

پدرم شمرد و گفت: در فضيلت ابو بکر بالاتر است و بعد از آن عمر و بعد از آن عثمان است.

گفتم: در باره علي نظرت چيست؟

قال علي من أهل بيت لا يقاس بهم أحد.

مناقب الامام أحمد لابن الجوزي ص 163.

علي عليه السلام از اهل بيت است که هيچ کس را نمي‌توان با او مقايسه کرد.

خود عبد الله بن عمر پسر خليفه دوم مي‌گويد: وقتي ما مي‌شمرديم در فضيلت، مي‌گفتيم: ابو بكر و عمر و عثمان، مردي گفت: آقاي عبد الله بن عمر علي چه؟ ابن عمر گفت:

ويحك علي من أهل البيت لا يقاس بهم.

 شواهد التنزيل للحسكاني، ج 2، ص 270  ، ح 903 - 904

واي بر تو علي از اهل بيت است، شما مي‌خواهيد ابابکر و عمر و عثمان را با او مقايسه کنيد.

ايشان ملتزم است که در اين کتاب احاديث صحيح را مطرح کند.

امير المؤمنين هم در نهج البلاغه خطبه دوم هم همين تعبير را دارد و مي‌فرمايد:

لا يقاس بآل محمد صلى الله عليه وآله من هذه الأمة أحد... ولهم خصائص حق الولاية وفيهم الوصية والوراثة

نهج البلاغة - خطب الإمام علي ( ع ) - ج 1 ص 30

کسي را در اين امت نمي‌شود با آل محمد صلي اله عليه وآله مقايسه کرد و اين‌ها ويژگي‌هاي حق ولايت بر مردم دارند و وصيت و وراثت نبوت در آل محمد صلي اله عليه وآله است.

مجري

آيا حديث:

علي عليه السلام خير البشر فمن أبي فقد كفر.

در کتب اهل سنت آمده است يا نه؟

استاد قزويني

من تلاش مي‌کنم جواب سؤال‌هايتان را به اختصار بدهم تا به يک جايي برسيم.

در رابطه با اين روايت که مي‌فرمايد: علي بهترين انسان‌ها است و هر کس اباء کند کافر است، ابن مردويه که از علماي بزرگ اهل سنت است از عطا نقل مي‌کند و مي‌گويد:

سئلت عائشة عن عليّ (عليه السلام)؟ فقالت : ذاك من خير البريّة ! ولا يشك فيه إلاّ كافر.

مناقب علي بن أبي طالب ( ع ) وما نزل من القرآن في علي ( ع ) - أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 110

از عائشه همسر پيغمبر درباره علي سؤال شد، گفت: علي بهترين بشر است (نه بهترين صحابه) و در اين کسي جز کافر شک نمي‌کند.

اين‌هايي که مي‌گويند:

من خير البريّة

مراد نبي مکرم نيست؛ چون علي عليه السلام هر چه دارد از پيغمبر اکرم دارد.

خود امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

أنا عبد من عبيد محمد صلى الله عليه وآله

الكافي - الشيخ الكليني - ج 1 ص 90

حديثي از حذيفه است که مي‌گويد: پيغمبر فرمود:

عليّ خير البشر فمن أبى فقد كفر.

مناقب علي بن أبي طالب ( ع ) وما نزل من القرآن في علي ( ع ) - أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 109

علي بهترين انسان‌ها است و هر کس انکار کند و از اين اباء کند کافر است.

ابن مردويه نقل مي‌کند که از حذيفه درباره علي سؤال کردند گفت:

خير هذهِ الأُمّة بعد نبيها ، ولا يشك فيه إلاّ منافق .

مناقب علي بن أبي طالب ( ع ) وما نزل من القرآن في علي ( ع ) - أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 111

بهترين اين امت بعد از پيغمبر علي بن ابي طالب است و در اين جز منافق شک نمي‌کند.

ابن عساکر از جابر نقل مي‌کند و مي‌گويد:

علي خير البشر لا يشك فيه إلا منافق

تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص 373

اگر در خانه کس است، يک حرف بس است.

اين آقايان در ماهواره‌هايشان شعار مي‌دهند که شيعيان درباره علي غلو کردند و اين احاديثي را که مي‌گويند نويسندگان‌شان چيزي مصرف کرده بودند و اين کارشناس مواد مخدرشان بلف مي‌زد که اين‌ها هنگام نوشتن اين روايات مواد مخدر مصرف مي‌کردند.

اگر واقعاً خداي عالم چشم بينا به شما داده است و اگر واقعا چشم‌تان همانند قلب‌تان نابينا نيست و خدا پرده نکشيده است، اين روايات در کتاب‌هاي شما است.

البته من اين چهار روايت را به عنوان نمونه آورده‌ام و بيش از 40 روايت در منابع اهل سنت با سندهاي متعدد آمده است.

در اينجا از عطاء از عائشه نقل کرديم و از حذيفه نقل کرديم و از جابر بن عبد الله نقل کرديم و از خود امير المؤمنين سلام الله عليه نقل کرديم.

اين‌ها مشخص مي‌کند که يک و دو روايت نيست و به قول آقاي ابن تيميه، کثرت طرق دلالت بر صحت و قطعيت روايت مي‌کند؛ گرچه راويانش همه فساق و فجار باشند.

اين چيزي نيست که ما از خودمان در بياوريم.

مجري

رواياتي که مي‌گويد:

لا يحبّک إلاّ مؤمن، ولايبغضک إلاّ منافق

آيا اين احاديثي که محبت و بغض علي عليه السلام را نشانه ايمان و نفاق دانسته‌اند، در کتب اهل سنت آمده است؟

استاد قزويني

اين روايت در صحيح مسلم آمده است که امير المؤمنين عليه السلام مي‌فرمايد:

وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إنه لَعَهْدُ النبي الْأُمِّيِّ صلى الله عليه وسلم إلي أَنْ لَا يُحِبَّنِي إلا مُؤْمِنٌ ولا يُبْغِضَنِي إلا مُنَافِقٌ.

صحيح مسلم  ج1، ص 86

قسم به خدايي که حبه را شکافت و بشر را آفريد، پيغمبر اکرم به من وصيت کرد که يكي از آن وصيت‌ها اين بود که جز منافق کسي من را دشمن نمي‌دارد و جز مؤمن مرا دوست نمي‌دارد.

اين آقاياني که در اين ماهواره‌ها نسبت به امير المؤمنين جسارت مي‌کنند و فضائل ايشان را انکار مي‌کنند و طعنه مي‌زنند و از عبارت‌هايي استفاده مي‌کنند که انسان از شنيدن اين عبارات قلبش به درد مي‌آيد.

شايد شب 21 بعضي از اين لاطائلات که دال بر نفاق اين‌ها مي‌کند را براي شما بگويم تا با تمام وجود از اين‌ها ابراز نفرت کنند و اين‌ها را نفرين کنند که به غضب خداي عالم گرفتار شوند.

در اين روايت پيغمبر به صراحت مي‌فرمايد:

ولا يُبْغِضَنِي إلا مُنَافِقٌ

به احمد حنبل گفتند که بعضي‌ها غلو مي‌کنند و مي‌گويند: علي قسيم الجنة والنار است و تقسيم کننده بهشت و جهنم علي است، گفت: مگر دروغ است و مگر اين روايت را نداريم که مي‌فرمايد:

لَا يُحِبَّنِي إلا مُؤْمِنٌ ولا يُبْغِضَنِي إلا مُنَافِقٌ

جز مؤمن مرا دوست نمي‌دارد و جز منافق مرا دشمن نمي‌دارد؟

گفتند: بله، گفت: دوستان علي همه بهشتي و دشمنان علي همه جهنمي هستند؛ پس علي قسيم الجنة والنار است.

امام قرطبي مي‌گويد:

ما كنا نعرف المنافقين على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم إلا ببغضهم لعلي عليه السلام.

تفسير القرطبي، ج1، ص 267

از جماعتي از صحابه نقل شده است که ما در زمان رسول الله منافقين را شناسايي نمي‌کرديم مگر با بغض و عداوت علي.

اگر مي‌خواستيم بفهميم که کسي منافق است يا نه، با او هم صحبت مي‌شديم و اگر احساس مي‌کرديم که بغض و عداوت علي در دل دارد، مي‌دانستيم که اين آقا منافق است و اگر دوست علي بود مي‌فهميديم که منافق نيست.

حاکم نيشابوري مي‌‌گويد:

روى الحاكم  عن أبي ذر الغفاري، ثم قال هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه.

المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 4641

شرط آقاي مسلم در اين روايت وجود دارد.

مجري

آيا انکار فضائل امير المؤمنين عليه السلام يا تضعيف احاديث صحيحي که درباره فضائل حضرت آمده است، «نصب» به شمار مي‌آيد؟

لطفا واژه نصب و ناصبي را هم توضيح دهيد.

استاد قزويني

ما قبلاً به صورت مفصل در رابطه با نصب و ناصبي حرف زده‌ايم.

نصب يعني: عداوت اهل بيت عليهم السلام و دشمني اهل بيت به عنوان دين.

آقايان به کتاب تاج العروس زبيدي و لسان العرب ابن منظور يا کتاب‌هاي ديگر را در ماده «نصب» نگاه کنند، يا خود ابن حجر عسقلاني در فتح الباري که ما مفصل صحبت کرديم مي‌گويند: نصب يعني: عداوت و دشمني با اهل بيت.

من مي‌خوام يک جمله را از يکي از فرهيختگان عربستان سعودي که مالکي مذهب است نقل کنم به نام حسن بن فرحان مالکي که مي‌گويد:

النصب فهو كل انحراف عن على واهل البيت سواء بلعنه أو تفسيقه ، كما كان يفعل بعض بنى أمية أو بالتقليل من فضائله كما يفعل محبّوهم أو تضعيف الأحاديث الصحيحة في فضله أو عدم تصويبه في حروبه أو التشكيك فى شرعيّة خلافته وبيعته أو المبالغة فى مدح خصومه ، فهذا وأمثاله هو النصب .

نحو إنقاذ التاريخ الإسلامي، ص 298، ناشر مؤسسة اليمامة الصحفيّة ، الاردن.

هر انحراف از علي و اهل بيت را نصب مي‌گويند و کسي که منحرف باشد از امير المؤمنين و اهل بيت، ناصبي است.

فرقي نمي‌کند که امير المؤمنين و اهل بيت را لعنت کند يا نسبت فسق به اين‌ها دهد، (همان طوري که بعضي از بني امية انجام مي‌دادند که در رأس آن‌ها معاوية بن ابي سفيان است.) فضائل را کوچک بشمارند (مقايسه کنند فضائل علي را با فضائل ديگر و بگويند: علي که فضائلي ندارند همان طوري که محبين بني اميه مثل کارشناسان منحرف شبکه‌هاي نفاق که وقتي به فضائل امير المؤمنين مي‌رسند يا تضعيف مي‌کنند و يا رد مي‌کنند و يا مي‌گويند: چند برابر اين درباره افراد ديگر آمده است) يا روايت صحيح در فضيلت علي را تضعيف کنند (همان طوري که ابن تيميه تمام کتابش مملو از اين‌ها است و هر روايت صحيحي را که در فضيلت علي برمي‌خورد يک نوعي تضعيف مي‌کند) يا بگويند علي در جنگ‌ها به حق نبوده است يا تشکيک در شرعيت خلافت او داشته باشد، امثال اين‌ها همه ناصبي‌ هستند.

آن کسي که احاديث در فضيلت اهل بيت يا امير المؤمنين را کوچک مي‌شمرد يا بدون هيچ دليلي تضعيف مي‌‌کند که به بعضي از آن‌ها خواهيم رسيد مثلا ابن جوزي در رابطه با حديث طير که 17 روايت است مي‌گويد: همه اين‌ها ضعيف هستند؛ ولي درباره قضيه ابو بكر که چهار روايت بيشتر نيست مي‌گويد: اين روايت متواتر است، يا اگر سه روايت ضعيف داشته باشند مي‌گويند:

يؤيد بعضها بعضا.

با اين‌که ما عرض کرديم که ابن تيميه به صراحت در مجموع فتاواي خود مي‌گويد: کثرت طرق دليل بر صحت روايت است و چه بسا قطع آور است و ناقل‌هاي آن فاسق و فاجر باشند؛ ولي يک روايتي که از چهار طريق آمده براي ما قطع مي‌آورد.

مجري

در بعضي از روايات شيعي است که حضرت فرمود: اگر من بيني محب خود را ببرم دست از محبت من برنمي‌دارد و اگر همه عالم را قطره کنم و در دهان مبغض من بچکانم، به محبت من روي نمي‌آورد و توجه نمي‌کند.

آيا صحيح است که محبت علي عليه السلام نشانه حلال زاده‌گي است و بغض ايشان نشانه زنا زادگي است و در کتب اهل سنت آمده است؟.

استاد قزويني

اين را آقايان اهل سنت مثل آقاي گنجي شافعي و ابن اثير و ديگران، همه آورده‌اند و در کتاب‌هاي لغت اين قضيه وارد شده است.

جناب گنجي شافعي از ابو سعيد خدري نقل مي‌کند و مي‌گويد:

كنّا معاشر الأنصار نبور أولادنا بحبّهم عليّا عليه السلام ، فأذا ولد فينا مولود فلم يحبه عرفنا أنه ليس منّا.

كفاية الطالب ، ص 70؛ أسنى المطالب : للحافظ الجزري الشافعي، ص58؛ تاج العروس، ج10، ص257؛ لسان العرب، ج 4، ص87 و النهاية في غريب الأثر  ج 1، ص 161

ما گروه انصار بچه‌هايمان را با حب علي امتحان مي‌کرديم (که حلال زاده هستند يا حرام زاده) اگر بچه‌اي به دنيا مي‌آمد و علي را دوست نداشت، يقين مي‌کرديم که حرام زاده است و از نسل ما نيست.

جناب گنجي شافعي را به جرم دفاع از امير المؤمنين عليه السلام شهيدش کردند.

ابن مردويه از احمد بن حنبل نقل مي‌کند که مي‌گويد: از انس بن مالک شنيدم که:

ما كنا نعرف الرجل لغير أبيه إلا ببغض علي ابن أبي طالب.

مناقب علي بن أبي طالب ( ع ) وما نزل من القرآن في علي ( ع ) - أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 76

اگر ما مي‌خواستيم بدانيم که يک بچه‌اي حرام زاده است يا نه، اين را با بغض علي ابن ابي طالب امتحان مي‌کرديم (اگر مي‌ديديم کسي در قلبش بغض علي بن ابي طالب است مي‌گفتيم اين حرام زاده است)

بينندگان اهل سنت و شيعه به اين کارشناسان شبکه نفاق نگاه کنند و يک هفته بحث‌هايشان را پيگيري کنند، ببينند که سراسر وجود اين‌ها لبريز از عدوات و بغض امير المؤمنين است اگر چه ما مي‌گوييم:

قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ.

سوره آل عمران آيه 119

از اين بغض و کينه‌اي که نسبت به علي داريد بميريد و مرگ براي شما خيلي کم است.

واقعاً اين رسوايي‌هايي که براي شما به بار آمده است من احساس مي‌کنم يک چيز خيلي اندکي است درباره اين بغضي که اين‌ها نسبت به امير المؤمنين سلام الله عليه دارند.

مجري:

آيا در کتب اهل سنت وارد شده است که ولايت علي عليه السلام شرط قبولي اعمال و دخول به بهشت است يا نه؟

استاد قزويني:

پيغمبر اکرم فرمود:

ألزموا مودّتنا أهل البيت فإنّه من لقى اللّه عزّ وجلّ وهو يَوَدُّنا دخل الجنّة بشفاعتنا والذي نفسي بيده، لا ينفع عبدا عمله إلاّ بمعرفة حقّنا.

المعجم الأوسط، ج 2، ص360 ومجمع الزوائد، ج 9، ص 172

محبت ما اهل بيت را داشته باشيد، هرکس ما را دوست داشته باشد، به برکت شفاعت ما وارد بهشت مي‌شود و قسم به خدايي که جان من پيغمبر در قبضه قدرت او است، هيچ بنده‌اي عملش مقبول نيست و فائده‌اي به حال او ندارد جز با شناخت حق ما.

اين‌که معرفت حقنا چيست، مثنوي هفتاد من کاغذ شود.

خوارزمي از پيغمبر اکرم نقل مي‌کند که فرمود: علي جان اگر يک بنده‌اي خدا را به اندازه عمر نوح عبادت کند (نوح فقط 950 سال دوران نبوتش بوده است) و مثل کوه احد طلا در راه خدا انفاق کند و خدا به قدري عمر دهد که هزار مرتبه پياده به زيارت خانه خدا برود و مظلومانه بين صفا و مروه کشته شود؛ ولي ولايت تو را اي علي نداشته باشد، نه بوي بهشت به مشامش مي‌رسد و نه وارد بهشت مي‌شود.

اين را در کتاب المناقب آقاي خوارزمي صفحه 67 و 68 آورده است و در رابطه با خوارزمي ذهبي در کتاب خودش با طول و تفصيل در فضيلت و مناقب آقاي خوارزمي آورده است و ايشان را به عنوان امام و علامه و خطيب توانا معرفي مي‌کند.

آقاي جويني که استاد ذهبي است و درباره ايشان مي‌گويد:

الامام الاوحد.

پيشواي يگانه عصرش بوده است.

از پيغمبر نقل مي‌کند:

إذا جمع اللّه الأوّلين والآخرين يوم القيامة ونصب الصراط على جسر جهنّم ، لم يجز بها أحد إلاّ من كانت معه براءة بولاية علي بن أبي طالب عليه السلام.

فرائد السمطين، ج 1، ص 289 ح228 و الرياض النضرة للطبري الشافعي، ج 3، ص116

خداي عالم تمام جمعيت اولين و آخرين را در روز قيامت جمع مي‌کند و بر روي جهنم يک پلي را مي‌گذارد (همان پلي که مي‌گويند: باريک‌تر از مو و برنده‌تر از شمشير است) و از اين پل که بر روي جهنم کشيده شده است عبور نمي‌کند مگر کسي که برگ برائت به برکت ولايت علي ابن ابي طالب داشته باشد.

هر کس برگ ولايت علي دارد از اين پل عبور مي‌کند و به بهشت مي‌رود و هرکس در دستش گواهي ولايت علي را ندارد از اين پل سر مي‌خورد و با کله وارد آتش جهنم مي‌شود.

مجري:

آيا حديث الصديق و الفاروق در حق علي عليه السلام وارد شده است يا در حق شيخين؟

استاد قزويني:

بني اميه، اين شجره ملعونه در قرآن وقتي روي كار آمدند، تلاش کردند هرچه فضيلت براي امير المؤمنين است، يک شبيه سازي کنند براي خليفه اول و دوم و سوم و حتي براي معاويه و ديگر خلفاء مثلا پيغمبر فرمود:

أنا مدينة العلم وعلي بابها.

المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 138

من شهر علم هستم و علي هم در آن است.

آمده‌اند درست کردند که پيغمبر مي‌فرمايد:

أنا مدينة العلم وأبو بكر أساسها وعمر حيطانها وعثمان سقفها وعلي بابها.

تاريخ مدينة دمشق، ج 9، ص20

من شهر علم هستم و علي در آن است و ابابکر ديوار و عمر سقف آن شهر است و معاويه قفل آن است.

 ما گفتيم حتما فرموده است که يزيد بن معاويه هم دستشويي آن است.

وقتي که يک شهري در و ديوار و سقف و حياط داشته باشد سرويس بهداشتي هم نياز دارد.

در رابطه با روايتي که پيغمبر مي‌فرمايد:

الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ.

مسند أحمد بن حنبل، ج 3، ص3

آمدند يک روايتي درست کردند که پيغمبر مي‌فرمايد:

أبو بكر وعمر سيدا كهول أهل الجنة.

مصنف ابن أبي شيبة، ج6، ص350

ما يک شب مخصوص به اين احاديث جعلي و شبيه سازي و احاديث بدل صحبت مي‌کنيم که از احاديث صحيح درست کرده‌اند.

يکي از آن‌ها همين قضيه صديق و قضيه فاروق است.

بحث ما بحث صد در صد علمي است و ما به هيچ وجه قصد تعرض به مقدسات اهل سنت نداريم.

ما مدارکي از اهل سنت ارائه مي‌دهيم و قضاوت را به عهده عزيزان اهل سنت مي‌گذاريم.

ابن ماجه قزويني از عباد بن عبد الله نقل مي‌کند که علي بن ابي طالب فرمود:

انا عبد الله وأخو رسوله وأنا الصديق الأكبر لا يقولها بعدي إلا كذاب مفتر ولقد صليت قبل الناس بسبع سنين.

مصنف ابن أبي شيبة، ج6، ص368 و سنن ابن ماجة - محمد بن يزيد القزويني، ج1،‌ ص44

من بنده خدا، برادر پيغمبر و صديق اکبر هستم و هر کس بعد از من ادعاي صديقي کند، کذاب است و قبل از آن‌که مردم مسلمان شوند 7 سال با پيغمبر نماز مي‌خواندم.

بعد در کتاب ابن ماجه آمده است که:

هذا إسناد صحيح . رجاله ثقات.

سنن ابن ماجة - محمد بن يزيد القزويني، ج 1، ص 44

طبراني از ابوذر و سلمان نقل مي‌کند که پيغمبر اکرم دست علي را گرفت فرمود:

إِنَّ هذا أَوَّلُ من آمَنَ بِي وهو أَوَّلُ من يُصافِحُنِي يوم الْقِيَامَةِ وَهَذَا الصِّدِّيقُ الأَكْبَرُ وَهَذَا فارُوقُ هذه الأُمَّةِ يُفَرَّقُ بين الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ

المعجم الكبير، ج 6، ص 269 و تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص41

اين اولين کسي است که به من ايمان آورد و اولين کسي است که در قيامت با من مصافحه مي‌کند و اين علي صديق اکبر است و اين فاروق اين امت است و بين حق و باطل فرق مي‌گذارد.

مشهور است که طبراني در معجم کبير خود عنايت داشته است که روايات صحيح را نقل کند.

ابن عبد البر که از استوانه‌هاي علمي اهل سنت است همچنين ابن حجر در «الاصابة» ابن اثير در«اسد الغابة» از ابي ليلا غفاري نقل مي‌کنند که پيغمبر اکرم فرمود: بعد از من فتنه‌ها برمي‌خيزد و وقتي شما در درون فتنه قرار گرفتيد:

فالزموا عَلِيَّ بن أبي طالب، فإنه أوّل من يراني، وأوَّل من يصافحني يوم القيامة ، وهو الصديق الأكبر ، وهو فاروقُ هذه الأمة ، يفرق بين الحق والباطل.

اسد الغابة، ج 6، ص 284 ؛ الاستيعاب، ج 4، ص 1744 و الإصابة في تمييز الصحابة ، ج 7، ص354

از علي جدا نشويد؛ چون علي اول کسي است که در قيامت من را مي‌بيند و با من مصافحه مي‌کند و او صديق اکبر است و او فاروق اين امت است و فرق مي‌گذارد بين حق و باطل و حق را از باطل جدا مي‌کند.

کتاب الاستيعاب در شرح حال صحابه است.

در ميان آقايان اهل سنت مشهور شده است که ابو بكر صديق است.

من دو عبارت را در اين‌جا مطرح مي‌کنم و هيچ قضاوتي هم نمي‌کنم.

آقاي ابن جوزي که از بزرگان اهل سنت است در کتاب الموضوعات خود مي‌گويد که از ابي درداء از پيغمبر نقل شده است که پيغمبر اکرم فرمودند: من در عرش ديدم يک پرده‌ سبزي است که در آنجا نوشته شده است که:

لا إله إلا الله محمد رسول الله أبو بكر الصديق عمر الفاروق هذا - حديح - [ حديث ] لا يصح ، والمتهم به عمر بن إسماعيل قال يحيى : ليس بشيء كذاب دجال سوء خبيث.

الموضوعات، ج1، ص 244

اين حديثي است که صحيح نيست و کسي که اين را حديث را ساخته است عمر بن اسماعيل است و يحيي بن معين گفته است که: اين آقا کذاب و دجال است و آدم بد و خبيثي است.

ابن معين مي‌گويد: سازنده اين روايت کذاب و دجال و پست و خبيث است.

ذهبي مي‌گويد:

هذا باطل .

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج2، ص 295

اين روايت از باطل است.

ابن سعد که صاحب طبقات و متوفاي 230 است مي‌گويد: ابن شهاب مي‌گويد که به ما رسيده است که:

أهل الكتاب كانوا أول من قال لعمر الفاروق وكان المسلمون يأثرون ذلك من قولهم ولم يبلغنا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم ذكر من ذلك شيئا.

الطبقات الكبرى، ج3، ص270

اين‌که اهل کتاب و يهودي‌ها اولين کساني بودند که به خليفه دوم گفتند فاروق و مسلمان‌ها از اين‌ها تأثير پذيرفتند و به ما نرسيده است که پيغمبر در اين زمينه روايتي گفته باشد که آقاي عمر فاروق اين امت است.

ابن اثير جزري مي‌گويد: ابن شهاب گفته است:

بلغنا أَنا أَهل الكتاب كانوا أَوّل من قال لعمر : الفاروق.

اسد الغابة، ج 4، ص 162

اولين کساني که به عمر فاروق گفتند اهل کتاب بودند.

ابن کثير دمشقي مي‌گويد:

قيل لقبه بذلك اهل الكتاب.

البداية والنهاية، ج 7، ص 133

جناب خليفه دوم را اهل کتاب فاروق ناميدند.

ما يک سؤالي هميشه داشتيم در مناظرات‌مان هم گفتيم؛ ولي به ما جواب نداده‌اند، اين رواياتي که در صحيحين و سنن مسانيد آورده‌ايد، در رابطه با فضائل جناب خليفه اول و دوم و حتي پيغمبر فرمود:

لو لم أبعث فيكم لبعث عمر بن الخطاب.

فضائل الصحابة لابن حنبل، ج1، ص 428

اگر من مبعوث نمي‌شدم، کانديداي نبي آخر زمان عمر بن خطاب بوده است.

اگر بنا باشد در امت من يک نفر شايستگي سخن گفتن با ملائکه را داشته باشد، آن عمر بن خطاب است.

همين آقاي نعثل خودمان هم سه شب قبل آمده است در رابطه با موافقات عمر يک سري افاضاتي کرده است که 20 مورد (البته خود ايشان خبر ندارد)  خود سيوطي يک کتابي دارد به نام موافقات عمر بن الخطاب که در آن21 مورد را ذکر مي‌کند.

اخيرا کتابي که در عربستان چاپ شده است نزديک 35 مورد موافقات براي عمر بن الخطاب درست کردند که اختلاف بين پيغمبر و عمر مي‌افتاد و جبرئيل مي‌آمد مخالف رسول الله و موافق عمر بن الخطاب آيه نازل مي‌کرد.

يک دفعه بگوييد: پيغمبر واقعي جناب عمر بوده است و رسول اکرم پيغمبر ظاهري بوده است و بدون دستور خليفه دوم کاري نمي‌کرده است.

روي‌تان نمي‌شود که يک دفعه اين را بگوييد؟

به جاي اين‌که بگوييد:

لو لم أبعث فيكم لبعث عمر بن الخطاب.

فضائل الصحابة لابن حنبل، ج1، ص428

بگوييد: مبعوث واقعي عمر بوده است و جبرئيل اشتباه و خطاء کرده است و بعد از نمازتان مثل کلابيه لعنهم الله سه مرتبه بگوييد: خان امين، خان امين، خان امين؛ چون به جاي اين‌که وحي را به جناب عمر برساند به نبي مکرم رساند.

اگر روي‌تان نمي‌شود، يک پارچه و پرده و توري به صورت‌تان بکشيد و اين را اظهار کنيد و لازم نيست در غالب کنايه و لفافه حرف بزنيد.

در همين فيلمي هم که آقايان درست کردند، واقعا آدم شرمش مي‌آيد، اين‌ها چه کار مي‌خواهند بکنند؟

اين وهابي‌ها، نزديک 100 ميليون دلار که نزديک به 200 ميليارد تومان مي‌شود هزينه کردند براي يک سريال و از اول تا آخر که ما نگاه مي‌کنيم در يک ساعت که از اين فيلم نشان مي‌دهد چهار تا نکته  درست ندارند و همه‌اش دروغ و تحريف و خيانت است.

در رابطه با قضاياي اصحاب رده يک روايت به ما نشان دهيد که حضرت امير در جنگ رده با خلفاء همکاري کرده است و يک روايت به ما بگوييد که در اين 25 سال امير المؤمنين در فتوحات اين‌ها يک شمشير زده باشد يا يک شمشير تيز کرده باشد و يک جا با اين‌ها همکاري عملي کرده است.

بله؛ در قضيه ايران امير المؤمنين مشورت مي‌دهد؛ چون بحث اسلام و مسلمانان مطرح است که وقتي به جناب خليفه دوم خبر مي‌دهند که 150 هزار رزمنده ايراني آماده شده‌اند تا کل کشور اسلامي را با خاک يکسان کنند، مي‌آيد بالاي منبر و از ترس دندان‌هايش به هم مي‌خورد و مي‌گويد: چه کار کنيم؟

هرکس مشورت مي‌دهد، مي‌بيند که مشورت‌ها درست نيست تا اين‌که امير المؤمنين مي‌بيند بحث، بحث اسلام است و اگر امير المؤمنين در صحنه نيايد، اين‌ها با اين علقه و مضغه‌هايي که مي‌آيند رأي مي‌دهند، مسلمان‌ها نابود مي‌کنند و اسلام از بين مي‌رود که در اين‌جا اين قضيه حضرت امير سلام الله عليه بحث، بحث همکاري نيست، بلکه بحث دفاع از کيان اسلامي است.

مجري:

لطف کنيد به روايات: «علي مع الحق و الحق مع علي» يا حديث «علي مع القرآن و القرآن معه» اشاره کنيد که آيا در کتب اهل سنت آمده است؟

استاد قزويني:

اين را ما قبلاً در رابطه با فرقه ناجيه مطرح کرديم.

مجري:

فرض کنيد بعضي از بينندگان عزيز تازه پاي گيرنده آمده‌اند يک جوري مطرح کنيد که آن‌ها هم استفاده کنند.

استاد قزويني:

اگر خدا توفيق دهد و امير المؤمنين عنايت کند و حضرت زهرا توجه‌ي کند، ما مي‌خواهيم امشب به صورت خلاصه و جامع و کامل فضائل بي‌پايان امير المؤمنين از منابع اهل سنت در اختيار شما قرار دهيم.

ابن عساکر از ابوذر و او از ام سلمه نقل مي‌کند که پيغمبر اکرم فرمودند:

يقول علي مع الحق والحق مع علي ولن يتفرقا حتى يردا علي الحوض يوم القيامة.

تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص 449 و تاريخ بغداد، ج 14، ص 320

علي با حق است و حق هم هميشه با علي است و از هم جدا نمي‌شوند تا کنار حوض کوثر.

هيثمي هم نقل مي‌کند و مي‌گويد:

ومر علي بن أبي طالب فقال الحق مع ذا الحق مع ذا رواه أبو يعلى ورجاله ثقات.

مجمع الزوائد، ج 7 ، ص 235

امير المؤمنين رد مي‌شد و پيغمبر اشاره به ايشان کرد و فرمود حق با اين است و حق با اين است و ابو يعلي در مسندش اين را نقل کرده است و راويانش هم ثقه هستند.

ابن کثير هم از ابو سعيد خدري و ام سلمه نقل مي‌کند:

ان الحق مع علي رضى الله عنه .

البداية والنهاية، ج 7 ، ص 361

حاکم نيشابوري از پيغمبر نقل مي‌کند که پيغمبر فرمود:

اللهم أدر الحق معه حيث دار هذا حديث صحيح على شرط مسلم.

المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 134

خدايا حق را همواره با علي قرار بده و علي هر کجا مي‌رود حق هم دنبال او باشد و اين حديث صحيح است و شرايط صحيح مسلم را دارد.

امام فخر رازي مي‌گويد:

ومن اقتدى في دينه بعلى بن أبي طالب فقد اهتدى والدليل عليه قوله عليه السلام : اللهم أدر الحق مع علي حيث دار.

التفسير الكبير، ج1، ص168

هر کس به علي در دينش اقتدا کند هدايت يافته است؛ چون پيغمبر فرمود: خدايا حق را با علي قرار بده و علي را دائر مدار حق قرار بده.

ام سلمه مي‌گويد:

كان عَلِيٌّ على الْحَقِّ مَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الْحَقَّ وَمَنْ تَرَكَهُ تَرَكَ الْحَقَّ عَهْدًا مَعْهُودًا قبل يَوْمِهِ هذا

المعجم الكبير، ج23، ص329

هميشه علي با حق بوده است و هر کس از علي تبعيت کند از حق تبعيت کرده است و هرکس از علي جدا شود از حق جدا شده است و اين قضيه، قضيه‌اي است قطعي و از اذل با علي بن ابي طالب بوده است.

ام سلمه نقل مي‌کند که پيغمبر فرمود:

علي مع القرآن والقرآن معه لا يفترقان حتى يردا على الحوض هذا حديث صحيح الإسناد

المعجم الأوسط، ج5، ص135 و المستدرك على الصحيحين، ج3، ص 134

علي هميشه با قرآن است و قرآن هم با علي است و از هم تا قيامت جدا نمي‌شوند و اين حديث صحيح الاسناد است.

ابن حجر هيثمي نقل مي‌کند که پيغمبر در بيماريي که از دنيا رفت فرمود:

أيها الناس يوشك أن أقبض قبضا سريعا قينطلق بي وقد قدمت إليكم القول معذرة إليكم ألا إني مخلف فيكم كتاب ربي عز وجل وعترتي أهل بيتي ثم أخذ بيد علي فرفعها فقال هذا علي مع القرآن والقرآن مع علي لا يفترقان حتى يردا علي الحوض فأسألهما ما خلفت فيهما

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2، ص 368

مردم من در همين روزها از دنيا مي‌روم و مي‌خواهم چيزي بگويم که عذر شما بعد از آن پذيرفته نخواهد بود، من در ميان شما کتاب خدا و عترت و اهل بيتم را مي‌گذارم، بعد از دست علي گرفت و بلند کرد و فرمود: اين علي هميشه با قرآن است و قرآن هم با علي است و تا قيامت از هم جدا نمي‌شوند و من در رابطه با اين دو نفر فرداي قيامت از شما سؤال خواهم کرد.

مجري:

آيا حديث «راية» درباره حضرت امير عليه السلام آمده است؟

استاد قزويني:

حديث «راية» از احاديث مشهوري است که در جنگ خيبر پيغمبر اکرم پرچم را داد به دست خليفه اول رفت و شکست خورد و برگشت و بعد به دست خليفه دوم داد و او هم رفت شکست خورد و برگشت، پيغمبر ناراحت شد و فرمود:

لَيَأْخُذَنَّ غَدًا رجلا يُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ أو قال يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يَفْتَحُ الله عليه فإذا نَحْنُ بِعَلِيٍّ وما نَرْجُوهُ فَقَالُوا هذا عَلِيٌّ فَأَعْطَاهُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَفَتَحَ الله عليه.

صحيح البخاري، ج 3، ص1086

فردا را پرچم را به دست فردي مي‌دهم که خدا و پيغمبر را دوست دارد و خدا و پيغمبر هم او را دوست دارد و به دست او هم فتح خيبر صورت مي‌گيرد.

اين قضيه‌اي بود که پيغمبر فرمود و اين قرعه به نام امير المؤمنين افتاد و امير المؤمنين آمد و پيغمبر پرچم را به دست علي داد و خداي عالم خيبر را به دست علي فتح کرد.

در روايت سعد ابي وقاص آمده است که:

فَبَاتَ الناس لَيْلَتَهُمْ أَيُّهُمْ يعطي فَغَدَوْا كلهم يرجونه.

صحيح البخاري، ج3، ص 1096

وقتي پيغمبر فرمود: فردا پرچم را به دست کسي مي‌دهم که هم او خدا و پيغمبر را دوست دارد و هم خدا و پيغمبر او را دوست دارند؛ يعني: يگانه مردي است که دوست و دوستدار خداست.

صحابه تا صبح خوابشان نمي‌برد که ببينند فردا اين قرعه و اين افتخار نصيب چه کسي مي‌شود.

ابو هريره از عمر بن خطاب نقل مي‌کند که مي‌گويد:

ما أَحْبَبْتُ الْإِمَارَةَ إلا يَوْمَئِذٍ قال فَتَسَاوَرْتُ لها رَجَاءَ أَنْ أُدْعَى لها.

صحيح مسلم ، ج 4، ص 1871

من هيچ وقت رياست و فرماندهي را دوست نداشتم مگر امروز که پيغمبر فرمود: فردا پرچم را به دست کسي مي‌دهم که کرار غير فرار است و ثابت قدم است و مثل اولي و دومي فرار نمي‌کند و خداي عالم او را دوست و پيغمبر هم او را دوست دارد و او هم خدا و پيغمبر را دوست دارد.

اين در حق کدام يک از صحابه وارد شده است؟

خود جناب خليفه دوم مي‌گويد: من با توجه به روايت پيغمبر، آن روز عاشق و تشنه فرماندهي بودم که اين پرچم به دست من برسد و فردا همه صحابه گردن‌ها را بلند کرده بودند که ببينند افتخار نصيب چه کسي مي‌شود.

آن‌هايي که واقعاً بي انصافي و بي‌وجداني مي‌کنند و واقعا نمک خورده نمکدان مي‌شکنند و حق امير المؤمنين را ضايع مي‌کنند و بعد از گذشت 15 قرن هنوز وجدان‌هايشان بيدار نشده است توجه کنند، اين عبارت جناب احمد بن حنبل است که ابو بكر مي‌گويد: رفتم در خانه پيغمبر و دخترم (پيغمبر چندتا حجره داشتند) اجازه گرفتم که وارد شوم ديدم که عائشه دخترم با صداي بلند مي‌گويد:

والله لقد عَرَفْتُ ان عَلِيًّا أَحَبُّ إِلَيْكَ من أبي وَمِنِّى مَرَّتَيْنِ أو ثَلاَثاً فَاسْتَأْذَنَ أبو بَكْرٍ فَدَخَلَ فَأَهْوَى إِلَيْهَا فقال يا بِنْتَ فُلاَنَةَ الا أَسْمَعُكِ تَرْفَعِينَ صَوتَكِ على رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم.

مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص 275

دو بار يا سه بار با صداي بلند به پيغمبر گفت: به خدا سوگند من فهميدم علي، از من و پدرم ابو بكر در نزد تو محبوب‌تر است . بعد ابو بكر آمد و گفت‌: من نشنوم که تو صدايت را بر پيغمبر بلند کرده‌اي.

ابن حجر هم نقل مي‌کند که:

واخرج أحمد وأبو داود والنسائي بسند صحيح

فتح الباري، ج 7، ص 27

احمد و ابو داود و نسائي اين روايت را با سند صحيح نقل کرده‌اند.

الباني هم السلسلة الصيحيحة جلد 6 صفحه 400 اين روايت را تصحيح کرده است.

اين واقعاً يکي از بزرگترين افتخارات امير المؤمنين سلام الله عليه است که خدا و پيغمبر او را دوست دارد.

آيا فضيلتي بالاتر از اين وجود دارد؟

شايد خيلي‌ها بگويند که ما خدا و پيغمبر را دوست داريم؛ ولي اين‌که با يک سند صحيحي بيايد که خدا و پيغمبر او را دوست دارد، اين از افتخارات ويژه و مخصوص امير المؤمنين سلام الله عليه است.

مجري:

حديث «سد الابواب» و «حديث طير»، دليل بر افضليت علي عليه السلام است يا خير؟

استاد قزويني:

اين مطالبي که مي‌گوييم از منابع اهل سنت است و همه مقيد هستيم که با سند صحيح باشد که بزرگان تصريح به صحت سند داشته باشند.

نگويند آقايان مي‌گردند و در ميان روايات ما آن آشغال‌ها را مي‌خوانند. اگر هم آشغال باشد آن را شما بايد جواب دهيد.

در رابطه با سد ابواب اگر بخواهيم بحث کنيم بايد يک جلسه 2 ساعته بحث کنيم.

يک عبارتي دارد ابن حجر عسقلاني که من عاشق اين عبارت هستم؛ چون با همه کم انصافي‌ها و بي‌انصافي‌ها اينجا خوب وارد شده است.

از سعد بن ابي وقاص نقل مي‌کند که پيغمبر اکرم دستور داد که تمام درهاي ما که به مسجد باز مي‌شد ببنديم. وقتي که پيغمبر در مدينه مسجد را ساخت صحابه در اطراف مسجد خانه داشتند و از هر خانه‌اي يک دري به مسجد باز مي‌شد؛ يعني از در خانه خودشان به مسجد مي‌آمدند.

پيغمبر فرمود:‌اين درها را ببنديد:

أمرنا رسول الله صلى الله عليه وسلم بسد الأبواب الشارعة في المسجد وترك باب علي أخرجه أحمد والنسائي وإسناده قوي وفي رواية للطبراني في الأوسط رجالها ثقات.

فتح الباري، ج 7، ص 14

همه بايد درها را ببنديد غير از در علي بن ابي طالب.

اين را احمد بن حنبل و نسائي آورده‌اند و سند آن هم قوي است و طبراني اين روايت را در اوسط خود آورده است و رجالش همه ثقه هستند و آنجا آمده است که:

فقالوا يا رسول الله سددت ابوابنا فقال ما انا سددتها ولكن الله سدها.

فتح الباري، ج 7، ص 14

صحابه اعتراض کردند که اي رسول الله درهاي ما را به مسجد بستي، پيغمبر فرمود: من که در شما را به مسجد نبستم خدا اين‌ها را بست.

و در روايت ديگري است که پيغمبر دستور داد تمام درها بسته شود غير از در علي بن ابي طالب و علي ابن ابي طالب داخل مسجد مي‌شد در حالي که جنب بود؛ يعني به دليل آيه تطهير امير المؤمنين و ائمه عليهم السلام، جنابت براي آن‌ها مثل ديگران خباثت آور نيست که نتوانند به مسجد وارد شوند، همان طور که پيغمبر در حال جنابت وارد مسجد مي‌شد علي بن ابي طالب مانند پيغمبر وارد مي‌شد و غير از دري که از مسجد باز مي‌شد در ديگري نداشت.

اين را هم مي‌گويد:

اخرجهما أحمد والنسائي ورجالهما ثقات.

فتح الباري، ج 7، ص 15

احمد و نسائي آورده‌اند و رجالش همه ثقه هستند.

نسائي از طريق علاء ابن عرار آورده است و مي‌گويد: به عبد الله عمر گفته‌ام به من خبر بده از فضيلت علي و عثمان. روايتي را گفت و در آن روايت آورد و گفت:

واما علي فلا تسأل عنه أحدا وانظر إلى منزلته من رسول الله صلى الله عليه وسلم قد سد ابوابنا في المسجد واقر بابه.

فتح الباري، ج 7 ، ص 15

در رابطه با علي از کسي حق نداري سؤال کني، جايگاه علي را نسبت به پيغمبر نگاه کن، پيغمبر تمام درهاي صحابه را به مسجد بست و در علي ابن ابي طالب را باز گذاشت.

بعد ابن حجر مي‌گويد:

ورجاله رجال الصحيح الا العلاء وقد وثقه يحيى بن معين وغيره.

فتح الباري، ج 7، ص 15

رجالش رجال صحيح است غير از آقاي علاء بن عرار که يحيي بن معين و ديگران او را توثيق کرده‌اند

 بعد مي‌گويد:

وقد اورد بن الجوزي هذا الحديث في الموضوعات... وأخطا في ذلك خطا شنيعا فإنه سلك في ذلك رد الأحاديث الصحيحة بتوهمه.

فتح الباري، ج 7 ، ص 15

ابن جوزي اين حديث را در الموضوعات آورده است، ابن جوزي با اين کارش يک خطاي شنيعي مرتکب شده است؛ چون آمده است احاديث صحيح را با توهماتش رد کرده است و تصور کرده است که اين روايت ساخته روافض است و حال آن‌که ما اين همه مدرک داريم.

اما در رابطه با حديث طير:

طبراني در معجم کبير خود از انس بن مالک نقل مي‌کند: به پيغمبر اکرم يک مرغ برياني را هديه آوردند و جلوي پيغمبر فرمود:

اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي فَجَاءَ عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ رضي اللَّهُ عنه فَدَقَّ الْبَابَ فقلت ذَا فقال أنا عَلِيٌّ فقلت النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم على حَاجَةٍ فَرَجَعَ ثَلاثَ مِرَارٍ كُلُّ ذلك يَجِيءُ قال فَضَرَبَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَدَخَلَ فقال النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم ما حَبَسَكَ قال قد جِئْتُ ثَلاثَ مَرَّاتٍ كُلُّ ذلك يقول النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم على حَاجَةٍ فقال النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم ما حَمَلَكَ على ذلك قلت كنت أَرَدْتُ أَنْ يَكُونَ رَجُلٌ من قَوْمِي.

المعجم الكبير، ج1، ص253

خدايا محبوب‌ترين خلقت بيايد با من اين مرغ بريان را بخورد، علي ابن ابي طالب آمد و در زد، انس مي‌گويد: گفتم: کيست؟ گفت: علي هستم، گفتم پيغمبر فعلاً مشغول کار است، سه مرتبه علي رفت و آمد خواست بيايد داخل گفتم: پيغمبر مشغول کار است و فعلاً اجازه ندادم و در را باز نکردم تا اين‌که علي محکم با پاي مبارک‌شان در را زدند و آمد پيغمبر فرمود: چيه چرا مانع آمدنت شدند؟ گفت: من سه مرتبه آمده‌ام.

 آقاي انس مي‌گويد: پيغمبر هنوز کار دارد، پيغمبر فرمود: انس چرا سه مرتبه علي آمد در را باز نکردي؟‌گفت: يا رسول الله اين دعايي که تو کردي که خدايا محبوب‌ترين خلائق را برسان که اين مرغ را با من بخورد، مي‌خواستم يکي از فاميل‌هاي خودم بيايد و اين افتخار نصيب او شود.

حاکم نيشابوري هم مي‌گويد:

هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه وقد رواه عن أنس جماعة من أصحابه زيادة على ثلاثين نفسا ثم صحت الرواية عن علي وأبي سعيد الخدري وسفينة.

المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 141

اين روايت صحيح است و شرائط شيخين را دارد و از انس جماعتي از صحابه بيش از 30 نفر اين روايت را نقل کرده‌اند.

ذهبي هم مي‌گويد:

واما حديث فله طرق كثيرة جدا قد افردتها في مصنف ومجموعها هو يوجب ان يكون الحديث له أصل.

تذكرة الحفاظ، ج 3، ص 1042

حديث طير سندهاي متعددي دارد و من يک تأليف مستقلي در اين زمينه دارم و مجموع اين روايات دلالت مي‌کند که اين روايت ريشه و اصل دارد.

مجري:

اگر هيچ نص و روايتي نداشتيم بر خلافت حضرت امير عليه السلام و بگوييم که اين خلافت را پيغمبر به عهده مردم گذاشته است و خود مردم بايد انتخاب کنند، آيا گزينه‌اي منحصرتر از حضرت امير عليه السلام وجود داشت و غير از امير المؤمنين کسي مي‌توانست براي اين خلافت نامزد شود؟

اهل سنت چه شرايطي را براي خلافت معتبر مي‌دانند که آن شرايط در مولاي متقيان امير المؤمنين وجود نداشته باشد؟

استاد قزويني:

برادران و بزرگواران عزيز يک مقداري دقت کنيد و بياييد امشب به خاطر امير المؤمنين و قيامت‌ و دين‌‌مان، وجدان‌مان را قاضي قرار دهيم.

پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله درباره امير المؤمنين عليه السلام حديث دار و حديث «علي خليفتي، و علي امام البرره، و علي وصيي، و علي ولي کل مؤمن» را فرموده است و ما هستيم و اين انبوهي از رواياتي که در فضائل علي آمده است.

اگر ما مي‌خواهيم خليفه معين کنيم يا کسي که مي‌خواهد رئيس جمهور شود در برگه تبليغ خود از ويژگي‌هاي خوب خود صحبت مي‌کند تا مردم بيايند انتخاب اصلح کنند.

فرض کنيد حديثي در مورد خلافت حضرت امير عليه السلام نيست و آيه اکمال و ابلاغ و ولايت و اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم هم در شأن ايشان نازل نشده است.

ما هستيم و اين واقعيت تاريخي، آيا انتخاب اصلح ضرورت دارد يا نه؟

الان در تمام دنيا مرسوم است که مردم براي انتخاب رئيس جمهور يا نماينده مجلس يا ديگر کارها، اصلح را انتخاب مي‌کنند و اين انتخاب اصلح سيره عقلائي است و تمام عقلاي عالم در تمام تاريخ بشريت اگر بنا بود يک رئيس يا مسئولي انتخاب کنند، کسي را انتخاب مي‌کنند که از ديگران اصلح باشد.

در قرآن در سوره يونس آيه 35 مي‌فرمايد:

أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى

آن کسي که به حق و کمالات رسيده است، بايد انتخاب شود براي هدايت و پيروي يا کسي که هنوز دنبال هدايت است.

پيغمبر اکرم فرمود:

من تقدم على قوم من المسلمين وهو يرى أن فيهم من هو أفضل منه فقد خان الله ورسوله والمسلمين.

تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل، ج 1، ص 486

اگر کسي مقدم شود برديگري در حالي که مي‌داند در جامعه بهتر از او وجود دارد، هم به خدا و هم به پيغمبر و هم به مسلمان‌ها خيانت کرده است.

بعد‌ها خواهيم خواند که جناب ابو بكر مي‌گويد:

وليتكم ولست بخيركم.

أنساب الأشراف، ج 1، ص 254

يا خودش در آخرين لحظات عمرش اظهار ندامت مي‌کند و مي‌گويد: که اي کاش در سقيفه اين مسؤليت خلافت را به گردن خليفه دوم عمر يا ابو عبيده جراح مي‌گذاشتم و از کار خودش پشيمان است.

بزرگان عمدتاً بعضي 8 يا 9 يا 12 شرط براي خليفه معين کردند که هر کدام از افراد جامعه اين 12 شرط را داشته باشد اصلح مي‌شود و شايسته براي خلافت است؛ ولي آن‌که اتفاقي است 3 تا است:

1-     خليفه بايد اعلم از همه باشد؛

2-     خليفه بايد از همه شجاع‌تر باشد که اگر به کشور اسلامي حمله شد، بتواند دفاع کند؛

3-     خليفه بايد عادل باشد و عدالت را بر قرار کند و از ظلم ظالمين جلوگيري کند و از مظلوم دفاع کند.

اين 3 شرط از شرائط قطعيه است که علماي اهل سنت در خليفه لازم مي‌دانند.

مجري:

درباره علم حضرت امير و علم شيخين براي ما توضيح دهيد.

استاد قزويني:

اين بحث کاملاً علمي است و ارتباطي به بحث جدلي و اهانت ندارد و هرچه که نقل کرديم و نقل خواهيم کرد از کتب اهل سنت است.

در رابطه با امير المؤمنين اول چيزي که داريم پيغمبر مي‌فرمايد:

أنا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِهِ من بَابِهِ.

المعجم الكبير، ج 11، ص 65 و اسد الغابة، ج 4، ص 109

من شهر علم هستم و علي هم در آن شهر است و هر کس از در بيايد، وارد علم شده است و هر کس از ديوار بيايد دزد است.

ابن حجر عسقلاني مي‌گويد:

وهذا الحديث له طرق كثيرة في مستدرك الحاكم أقل أحوالها أن يكون للحديث أصل فلا ينبغي أن يطلق القول عليه بالوضع.

لسان الميزان، ج 2، ص 122

اين روايت طرق زيادي دارد و اقل احوالش اين است که اين روايت اصل دارد و نمي‌شود به آن جعلي گفت.

آقاي ابن تيميه در کتاب مجموع الفتاوي مي‌گويد: اگر يک روايت طرق متعدد داشت، روايت قطعي است و علم آور است اگر چه ناقلين آن فجار و فساق باشند.

حاکم نيشابوري مي‌گويد:

ولهذا الحديث شاهد من حديث سفيان الثوري بإسناد صحيح.

المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 137

اين روايت صحيح است.

ابن عباس مي‌گويد:

لقد أُعطي عليّ تسعة أَعشار العلم ، وأَيم الله لقد شاركهم في العشر العاشر.

اسد الغابة، ج 4، ص 109 و الاستيعاب، ج 3 ، ص 1104

90 درصد علم منحصرا به علي داده شده است و قسم به خدا در آن 10 درصد هم با شما صحابه شريک است.

اسد الغابة و الاستيعاب از کتب رجالي است که آقايان مي‌گويند: در کتاب رجالي هر مطلبي که بيايد به عنوان يک امر قطعي قبول مي‌شود.

عبد الملک بن سليمان مي‌گويد:

قلت لعطاء : أَكان في أَصحاب محمد أَعلم من علي ؟ قال : لا ، والله لا أَعلمه.

اسد الغابة، ج 4، ص 109

به عطي گفتم: آيا در اصحاب پيغمبر کسي اعلم از علي بود گفت: به خدا سوگند اعلم از علي کسي نيافتيم.

بخاري از عطا نقل مي‌کند که عائشه گفت:

علي أعلم الناس بالسنة.

التاريخ الكبير، ج 2، ص 255

علي عالم‌ترين افراد است به سنت.

در رابطه با خلفاء خودشان نقل کرده‌اند که از جناب ابو بكر و عمر در باره آيه:

وَفَاكِهَةً وَأَبًّا

سوره عبس آيه 31

سؤال کردند، جناب ابو بكر گفت:

أي سماء تظلني وأي أرض تقلني إذا قلت في كتاب الله ما لا أعلم.

مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 136

من اگر بخواهم چيزي را که نمي‌دانم بگويم، در زير کدام آسمان پناه ببرم و بر روي کدام زمين آرامش بگيرم (يعني من اين را نمي‌دانم).

در همان صفحه از جناب عمر همين را نقل مي‌کند.

در رابطه با ارث جده:

يک مادر بزرگي پيش ابو بكر آمد و گفت: نوه من از دنيا رفته است، چقدر ارث مي‌برم؟

گفت:

ما لَكِ في كِتَابِ اللَّهِ شَيْءٌ وما لَكِ في سُنَّةِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم شَيْءٌ فَارْجِعِي حتى أَسْأَلَ الناس.

سنن الترمذي، ج 4، ص 420

در کتاب خدا و سنت پيغمبر درباره ارث تو چيزي نيامده است، فعلاً برگرد تا من از مردم سؤال کنم.

حاکم نيشابوري مي‌گويد:

هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.

المستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 376

شرائط صحيح مسلم و بخاري را دارد.

جناب خليفه دوم:

اين آيه قرآن است و مسلم اين را نقل کرده است.

قرآن مي‌فرمايد: اگر مريض بوديد يا در مسافرت بوديد يا دستشويي رفتيد يا با همسران‌تان نزديکي کرديد و آبي پيدا نکرديد، تيمم کنيد.

خدا در مورد چگونگي تيمم مي‌فرمايد:

فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ.

سوره نساء آيه 43

دست به خاک بزنيد و به صورت و دست‌تان بکشيد.

اين آيه قرآن است و روايت و سنت نيست و از آن مطالبي نيست که جناب عائشه بگويد: در يک برگه‌اي نوشته بودم و زير رختخواب بود، بز آن را خورد.

صحيح مسلم نقل مي‌کند که مردي آمد خدمت خليفه دوم گفت: من جنب شده‌ام و آبي پيدا نکرده‌ام که غسل کنم، عمر گفت:

لَا تُصَلِّ فقال عَمَّارٌ أَمَا تَذْكُرُ يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ أنا وَأَنْتَ في سَرِيَّةٍ فَأَجْنَبْنَا فلم نَجِدْ مَاءً فَأَمَّا أنت فلم تُصَلِّ وَأَمَّا أنا فَتَمَعَّكْتُ في التُّرَابِ وَصَلَّيْتُ فقال النبي صلى الله عليه وسلم إنما كان يَكْفِيكَ أَنْ تَضْرِبَ بِيَدَيْكَ الْأَرْضَ ثُمَّ تَنْفُخَ ثُمَّ تَمْسَحَ بِهِمَا وَجْهَكَ وَكَفَّيْكَ فقال عُمَرُ اتَّقِ اللَّهَ يا عَمَّارُ قال إن شِئْتَ لم أُحَدِّثْ بِهِ.

صحيح مسلم، ج 1، ص 280

تو نبايد نماز بخواني، عمار گفت: آقاي امير المؤمنين يادت نيست که ما در يک جنگي بوديم و دوتايي محتلم شديم و آبي هم پيدا نکرديم، اما تو نماز نخواندي و من خودم را در خاک غلطاندم و نمازم را خواندم، وقتي که خدمت پيغمبر رسيديم، ايشان فرمود: اگر جنب شديد و آب پيدا نکرديد تيمم کنيد (عمر ديد خيلي خراب شد که از آن طرف به آن شخص گفت: نماز نخوان و از اين طرف يادش آمد که پيغمبر فرمود: وقتي جنب شديد و آب نبود تيمم کنيد) عمر گفت: عمار از خدا بترس، (يعني آبرو ريزي نکن) عمار گفت: اگر خوشت نمي‌آيد و ناراحت مي‌شوي، من اين قضيه را نمي‌گويم.

نمي‌شود که انسان جنب شود و نمازش را کنار بگذارد، اگر کسي در دريا افتاده است و دارد غرق مي‌شود و وقت نماز هم رسيده است، همان‌ جا نيت مي‌کند و نماز ظهر را با يک اشاره مي‌خواند، و نماز عصر هم همين طور است.

کسي داخل توالت افتاده است و تا حلقومش در نجاست است و در همان حال هم نماز نبايد از دست برود و نبايد نماز را کنار بگذارد و اگر تمام وجودش هم نجس باشد نماز نبايد ترک شود.

اين دستور خود جناب خليفه است که مسلم نقل کرده است و روايت دسته دوم و سوم نيست.

شما اين را با آنچه که درباره امير المؤمنين سلام الله عليه از منابع اهل سنت آورديم مقايسه کنيد که ابن عباس مي‌گويد: 90 درصد علم مخصوص علي است و در آن 10 درصد با شما شريک است.

جناب عائشه مي‌گويد: علي عالم‌ترين انسان‌ها بر سنت است.

غير از علي بن ابي طالب کسي از اصحاب پيغمبر نگفت:

سلوني قبل أن تفقدوني.

المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 383

مجري:

در مورد مسئله شجاعت هم مقداري توضيح بفرماييد که آيا امير المؤمنين شجاع‌تر بوده‌اند يا خلفاء؟

استاد قزويني:

در رابطه با شجاعت امير المؤمنين سلام الله عليه خود جناب عمر مي‌گويد:

والله لولا سيفه لما قام عمود الإسلام.

شرح نهج البلاغة، ج 12،  ص 51

قسم به خدا اگر شمشير علي نبود پرچم اسلام برافراشته نمي‌شد.

اين را ابن ابي الحديد معتزلي سني نقل کرده است.

پيغمبر فرمود:

قتل علي لعمرو بن عبد ود أفضل من عبادة الثقلين

منهاج السنة النبوية، ج 8 ، ص 107 و المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 34

ضربت علي در خندق افضل از عبادت جن و انس از اول تا آخر است.

جناب جوهري در کتاب صحاح اللغة مي‌گويد:

كانت ضربات علي ، عليه السلام ، أبكارا إذا اعتلى قد ، وإذا اعترض قط أي قطع طولا وقطع عرضا.

لسان العرب، ج 3، ص 344 و الصحاح - الجوهري - ج 2، ص 597

در حديث آمده است که ضربه‌هاي علي همه بکر بوده است؛ يعني علي در عمرش به يک نفر دو ضربه شمشير نزده است، اگر علي عليه السلام شمشير از فرق کسي مي‌زد از سر تا به پايين دو نيم مي‌شد و اگر از کمر مي‌زد، از کمر به بالا به يک طرف مي‌افتاد و از کمر به پايين يک طرف مي‌افتاد.

اين عبارتي است که در کتاب جوهري آمده است.

ابن اثير جزري (بعضي در جنگ بدر آورده‌اند و بعضي در جنگ احد آورده‌اند) مي‌گويد: پيغمبر اکرم جماعتي از مشرکين را ديد که حمله مي‌کنند و آن تعدادي از صحابه گردنه احد را رها کردند و پيغمبر به علي گفت: بر اين مشرکين حمله کن و اين‌ها را جدا کن و بکش، دوباره ديد که دسته ديگري از مشرکين حمله کردند، حضرت علي در کنار پيغمبر بود، پيغمبر فرمود: علي جان به اين‌ها حمله کن و اين‌ها را متفرق کن.

جبرئيل آمد و فرمود:

يا رسول الله هذه المواساة فقال رسول الله (إنه مني وأنا منه) فقال جبريل وأنا منكما قال فسمعوا صوتا لا سيف إلا ذو الفقار ولا فتى إلا علي.

الكامل في التاريخ، ج 2، ص 49

تو دستور مي‌دهي علي هم حمله مي‌کند، چه همکاري زيبايي، پيغمبر فرمود: علي از من است و من از علي هستم، جبرئيل گفت: من هم از شما هستم، بعد شنيدند که صوتي بين آسمان و زمين بلند شد.

ابن کثير مي‌گويد: صاحبان سنن و علماي سنن نويس، نوشته‌اند:

وقد ذكر أهل السنن أنه سمع قائل يقول لا سيف إلا ذو الفقار ولا فتى إلا علي.

البداية والنهاية، ج 6، ص 5

شنيدند که گوينده‌اي بين آسمان و زمين مي‌گويد: شمشيري جز ذوالفقار و جواني جز علي نيست.

آقاي عبد الکريم خطيب از اساتيد الازهر است که مي‌گويد: ما در جنگ‌ها يک جايگاه خواستي براي جناب ابو بكر نديديم؛ يعني يک جايي در جنگ که مشرکي يا کافري يا منافقي را کشته باشد در تاريخ نديديم.

عمر بن الخطاب ص 186 ط مصر عام 1961

جناب آقاي اسکافي نقل مي‌کند:

لم يرم قط بسهم ، ولا سل سيفاً ، ولا أراق دماً ، وهو أحد الأتباع ، غير مشهور ولا معروف ، ولا طالب ولا مطلوب.

شرح نهج البلاغة، ج 13، ص 170

جناب ابو بكر هرگز نه يک تيري به طرف دشمن پرتاب کرد و نه به آن‌ها شمشيري زد و نه خوني از دشمن به زمين ريخت.

خود آقاي ابن تيميه حراني که شجاعت علي را مي‌بيند و مي‌بيند شجاعتي از جناب ابو بكر و عمر نيست، خودش مي‌ماند که چه کار کند، مي‌گويد:

وإذا كانت الشجاعة المطلوبة من الأئمة بشجاعة القلب فلا ريب أن أبا بكر كان أشجع من عمر وعمر أشجع من عثمان وعلي وطلحة والزبير... وكان يوم بدر مع النبي في العريش.

منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 79

اگر بنا است که شجاعت مطلوب از پيشوايان شجاعت قلبي باشد، ابابکر از عمر شجاع‌تر بود و عمر از عثمان و علي و طلحه و زبير شجاع‌تر بوده است و بعد مي‌گويد: در روز بدر ابو بكر در خيمه فرماندهي نشسته بود بعد مي‌گويد: بعضي وقت‌ها دعا کردن يکي از شجاعت‌ها است و اگر دعا کردن جزئي از شجاعت باشد جناب ابو بكر از همه شجاع‌تر است؛ چون از خدا مي‌خواست که خدا مسلمان‌ها را پيروز کند و دشمنان را ذليل کند.

آقاي حاکم نيشابوري و ذهبي با روايت صحيح نقل کرده‌اند که در قضيه خيبر جناب ابو بكر و عمر رفتند و شکست خورده و با فرار برگشتند.

خود جناب خليفه دوم در خطبه نماز جمعه وقتي که به آيه:

إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ

سوره آل عمران آيه 155

که درباره جنگ احد نازل شده است مي رسد، مي‌گويد:

لماكان يوم أحد هزمناهم ففررت حتى صعدت الجبل فلقد رأيتني أنزو كأنني أروى.

تفسير الطبري، ج 4، ص 144

ما فرار کرديم در روز احد پس من فرار کردم و رفتم بالاي کوه و آن چنان جفتک مي‌زدم و به سرعت مي‌رفتم مثل بز کوهي.

کلمه أروي به معني بز نر است که بعضي‌ها بز ماده مي‌گويند که اشتباه است.

فخر رازي هم مي‌نويسد که از شکست خورده‌ها عمر بود، جزء اولين فرار کننده‌ها نبوده است بعدا اين آقايان فرار کرده‌اند.

مجري:

لطف کنيد پيرامون عدالت هم يک صحبتي بفرماييد.

استاد قزويني:

بعضي از اين ناکس‌ها و بي‌وجدان‌ها همواره اين واژه را به کار مي‌برند و از خليفه دوم يگانه عدالت گستر تاريخ ياد مي‌کنند.

اين حرف‌ها براي کنار سفره براي زن و بچه‌شان خيلي خوب است؛ ولي اين‌ها بيايند يک دليل و شاهدي از تاريخ بياورند.

ما در ماه رمضان يک شب در رابطه با عدالت علي و اين‌که علي به عنوان الگوي عدالت براي بشريت است مفصل صحبت خواهيم کرد و همه اين‌ها را از کلام علي عليه السلام در نهج البلاغه و کتب اهل سنت بيان خواهيم کرد.

ببينيم واقعاً يگانه عدالت گستر امير المؤمنين عليه السلام بوده است يا ديگران.

ابو بكر نقل مي‌کند که پيغمبر در شب هجرت فرمود:

كفى وكف على في العدل سواء.

تاريخ بغداد، ج 5، ص 36 و تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 369

دست من و دست علي در عدالت يکسان است.

خود امير المؤمنين مي‌فرمايد:

والله لأن أبيت على حسك السعدان مسهدا ، وأجر في الأغلال مصفدا ، أحب إلي من أن ألقى الله ورسوله يوم القيامة ظالما لبعض العباد ، وغاصبا لشئ من الحطام.

نهج البلاغة - خطب الإمام علي ( ع ) - ج 2، ص 217

قسم به خداي عالم اگر من بر روي خارها بخوابم يا مرا به زنجير بسته و همين طوري کشان کشان مرا بکشانند، اين براي من محبوب‌تر است از اين‌که فرداي قيامت پيش خداي عالم بيايم و نسبت به بعضي از بندگان ظلمي مرتکب شده باشم.

در همان خطبه مي‌فرمايد:

والله لو أعطيت الأقاليم السبعة بما تحت أفلاكها على أن أعصي الله في نملة أسلبها جلب شعيرة ما فعلت.

نهج البلاغة - خطب الإمام علي ( ع ) - ج 2 ص 218

قسم به خداي عالم اگر اقليم هفتگانه را به من بدهند (يعني تمام ثروت روي زمين را به من بدهند) با تمام آنچه که تحت افلاک است که من در حق يک مورچه ظلم کنم و يک پر جويي که در دهانش است از اين مورچه بگيرم، به خدا قسم همچنين کاري نمي‌کنم.

برادر علي عليه السلام عقيل خدمت امير المؤمنين مي‌آيد و مي‌گويد: يا علي فقر پدر من را در آورده است، مي‌گويد: من ديدم خود عقيل از شدت گرسنگي رنگش زرد شده بود و بچه‌هايش موهايشان پريشان است، گويا صورتشان را سياهي گرفته است.

آمد به من گفت: يا علي يک مقداري از اين بيت المال گندم يا جو يا آردي به من بده تا اين بچه‌هام را از گرسنگي نجات بدهم و چند بار اين را تکرار کرد.

گفتم: شب بيا من کارت دارم، تصور کرد که من مي‌خواهم به او از بيت المال چيزي بدهم.

وقتي عقيل آمد (آن زمان عقيل نابينا بود) علي مي‌گويد: يک آهني گذاشتم بالاي شمع يا چراغ داغ شد و اين آهن داغ را نزديک بدنش آوردم ولي به بدنش نچسباندم:

فضج ضجيج ذي دنف من ألمها ثكلتك الثواكل يا عقيل أتئن من حديدة أحماها إنسانها للعبه وتجرني إلى نار سجرها جبارها لغضبه.

نهج البلاغة - خطب الإمام علي ( ع ) - ج 2، ص 217

ديدم از شدت حرارت اين آهن داغ شده فرياد زد و ناله کرد، گفتم: عزاداران بر عزايت بنشينند، به خاطر يک آهني که براي شوخي گرم کرده بودم اين همه ناله مي‌کني، مي‌خواهي که من به بيت المال خيانت کنم و از بيت المال مسلمان‌ها به تو يک مقداري غذا بدهم و فرداي قيامت گرفتار عذاب آتش جهنم شوم.

طلحه و زبير مي‌آيند خدمت علي بن ابي طالب، امير المؤمنين مشغول کاري بود، ديدند که علي يک چراغي را خاموش کرد و چراغ ديگري را روشن کرد، طلحه و زبير جا خوردند و گفتند: يا علي چرا آن را خاموش کردي؟

علي فرمود: من قبلا مشغول کار بيت المال مسلمين بودم و آن چراغ مال بيت المال بود و روغنش هم مال بيت المال بود، الان کار شخصي دارم، اين چراغ خودش و روغنش مال خودم است.

اين را آقاي کشفي حنفي که از علماي هند است در کتاب مناقب مرتضويه که کتابي است فارسي در صفحه 365 نقل کرده است و از شيعيان ابن شهر آشوب در مناقب خود جلد 2 صفحه 110 و علامه مجلسي در بحار جلد 41 صفحه 116 نقل کرده‌اند.

به اين عدالت مي‌گويند.

علي وقتي در گردن يکي از دخترهايش گردن بندي مي‌بيند، جا مي‌خورد و مي‌فرمايد: دخترم اين گردن بند را از کجا آورده‌اي، مي‌گويد: رفتم از ابو رافع خزانه دار امانت گرفتم چون فردا روز عيد فطر يا عيد قربان است مي‌خواهم جلوي ديگران شرمنده نشوم.

امير المؤمنين ابو رافع را مي‌خواهد و مي‌فرمايد: ابو رافع خيانت کردي، مي‌گويد: آقا چه کاري کردم؟ حضرت فرمود: به چه مجوزي اين گردن بند را دادي به دختر من؟ گفت: آقا اين دختر شما است، حضرت فرمود: دختر من باشد، گفت: روز عيد مي‌خواهد جلوي ديگران آبرو داشته باشد، حضرت فرمود: تمام مسلمان‌ها روز عيد گردن بند در گردنشان است؟ گفت: اين عاريه مضمونه است و من از مال خودم ضمانت کردم که اگر برنگرداند يا خراب شود از مال خودم خسارتش را به بيت المال بپردازم.

حضرت فرمود: اگر چنانچه اين عاريه مضمونه نبود، مي‌دانستي نسبت به تو چه مي‌کردم و اگر معلوم مي‌شد اين عاريه مضمونه نبود دخترم اولين کسي بود از بني هاشم که دستش را به خاطر سرقت قطع مي‌کردم.

اين عدالت است.

اين را مرحوم شيخ طوسي در تهذيب جلد 10 صفحه 151 و وسائل شيعه شيخ حر عاملي جلد 18 صفحه 521 نقل کرده‌اند.

ما در رابطه با عدالت علي به قدري حرف براي گفتن داريم که امروز اگر دنيا بخواهد به طرف عدالت حرکت کند و واقعا دنبال الگو مي‌گردد براي عدالت، به خدا جز علي ابن ابي طالب کسي را نمي‌تواند الگو قرار دهد.

بيننده آقاي صلاح از اهواز:

من قبل از اين‌که شبکه شما را نگاه کنم وابسته به شبکه اهل بيت بودم و بعد از اين‌که شبکه شما را ديدم و پاي صحبت‌‌هاي آقاي دکتر قزويني نشستم از اين رو به آن رو شدم و ديدم آقاي قزويني خيلي مصمم‌تر و خيلي استادانه ‌تر صحبت مي‌کنند.

من سوهان روح آقاي افکار در شبکه نور بودم؛ يعني مناظرات شديد با ايشان مي‌کردم و هميشه من را قطع مي‌کردند و اگر همين الان صداي من را بشنود خوب من را مي‌شناسد.

من دو تا کتاب دارم يکي به اسم شب‌هاي پيشاور که اين کتاب را اگر يک برادر سني بخواند، فکر نکنم که جزء اهل سنت بماند.

بسيار کتاب زيبا و جا افتاده‌اي است.

من يک حديث مي‌خواهم بخوانم براي آقاي افکار و خيلي از دوستان خوبش که خيلي مانور مي‌دادند.

مي‌گويد: بعد پيغمبر صلي الله عليه وآله تمام درهاي خانه كه به مسجد باز مي شد را بست مگر در آقاي ابو بكر.

من 21 حديث از کتب خودشان آوردم.

از امام حنبل در صفحه 175 جلد اول و صفحه 26 و امام ابو عبد الرحمن نسائي در سنن صفحه 13 و 14 .

من نمي‌خواهم تمام صفحه را بخوانم.

به او گفتم: رسول الله فرمود:

سدوا الباب کلها الا باب علي بن ابي طالب ...

يعني تمام درها را ببنديد مگر در خانه علي را باز بگذاريد و به دست مبارکش اشاره نمود به در خانه امير المؤمنين علي عليه السلام.

من به زبان عربي شبکه‌هاي وهابيت را تحدي مي‌کنم.

 اگر مردانگي داريد و از سنت پيغمبر مي‌خواهيد دفاع کنيد، اين شبکه وجود دارد، بياييد مردانه مناظره کنيد و نمي‌خواهد اين همه راه را بياييد، تلفني صحبت کنيد.

بعضي‌ها شايعه مي‌کنند که اعراب خوزستان از شيعه دست برمي‌دارند، چنين چيزي صحت ندارد.

من يک آدم عام و کاسب هستم.

يک شيعه نديدم که سني يا وهابي شوند.

شهادت مولاي متقيان امير المؤمنين را به شيعيان جهان تسليت عرض مي‌کنم و همچنين به برادران عزيز اهل سنت که خيلي‌هايشان مريد امير المؤمنين عليه السلام هستند.

بيننده آقاي طاهري از ابهر از اهل سنت:

من چندين بار است که با شبکه شما تماس گرفتم و الحمد لله ابهاماتي را که داشتم کاملا از طريق دليل و منطق از طرف شما عزيزان برايم بر طرف شده است.

به قول معروف اگر خدا اجازه بدهد مي‌خواهيم از طلسم شکن‌ها شويم.

هفته پيش هم با جناب آقاي کياني بحث کرديم و وقتي فرداي آن روز برنامه را مرور کردم ديدم واقعا ًدليل منطقي بر گفتارم نيست.

در شب ضربت حضرت علي رضي الله عنه مي‌خواهم اگر خدا بخواهد به حقانيت و مظلوميت اهل بيت عصمت و طهارت رضي الله تعالي عنهم اقرار کنم.

نزديک به 5 سال است که اکثر کتب‌هاي مذهبي را مطالعه مي‌کنم و با کارشناس‌هاي محترم آشنايي دارم به خصوص با جناب آقاي کياني که زياد تماس مي‌گيرم.

چه صحاح سته و چه کتب اربعه همه آن‌ها براي مظلوميت اهل بيت پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله به خصوص حضرت علي و حضرت زهرا رضي الله تعالي عنهما صحه مي‌گذارم.

راهنمايي‌هاي شما و آيت الله قزويني و کارشناسان محترم شبکه ولايت بي ارتباط با هدايت من نيست و با همه سختي‌هاي که گريبان‌گير من خواهد شد، با جان و دل و با عقل و منطق خودم را به مذهب اهل بيت عليه السلام مشرف مي‌شوم.

استاد قزويني:

ما هم اين تشرفتان را به مذهب اهل بيت تبريک مي‌گوييم.

خدا انشاء الله در اين شب ضربت خوردن امير المؤمنين از حضرت عالي و ديگر کساني که بعد از تحقيق و اتمام حجت و روشن شدن قضيه، مکتب اهل بيت را مي‌پذيريد قبول کند.

خدا را شاکر هستيم و شما خدا را شکر گذار باشيد.

اگر تمام عمرمان به يک سجده شکر بگذرانيم باز هم کم شکر کرديم که خداي عالم ما را با عشق علي و با محبت علي و فرزندان علي از اول طفوليت عجين کرده است؛ حتي آن وقتي که در رحم مادرمان بوديم وقتي مادرمان به مشکلي بر مي‌خورد يا علي مي‌گفت.

وقتي که در قنداق بوديم و در دامن مادر بوديم و کوچک‌ترين مشکلي پيش مي‌آمد مادرمان يا علي مي‌گفت.

خودمان وقتي که بچه بوديم و بازي مي‌کرديم و به زمين مي‌خورديم با علي گفتن مشکلاتمان را بر طرف مي‌کرديم.

براي کوري چشم اين وهابي‌ها دوستان در برخوردها و بعد از خدا حافظي، کلمه يا علي را که شعار شيعه شده است ترک نکنند و ما هم به شما آقاي طاهري يا علي مي‌گوييم و يک عمر يا علي گفته‌ايم و انشاء الله تا آخر عمر يا علي خواهيم گفت.

خدا را قسم مي‌دهيم به فرق شکافته امير المؤمنين سلام الله عليه ما را با علي زنده بدارد و با علي بميراند و با علي محشورمان کند و با علي در بهشت همسايه‌مان کند.

خدا را قسم مي‌دهيم به آبروي علي، به آبروي علي، به آبروي علي، لحظه‌اي وجود ما را از عشق مالامال علي خالي نگرداند.

بيننده:

انشاء الله که شما ما را دعا کنيد، من به آقاي کياني هم گفتم که سمت زنجان زندگي مي‌کنم و از سني‌هاي شافعي بوديم، به سمت خلخال شما تشريف آورديد حتما....

انشاء الله که با دعاي شما هدايت اهل بيت براي همه آسان شود و از شما انتظار داريم که براي ما دعا کنيد.

بيننده آقاي علي شاکر از تهران:

از راه دور دست شما را مي‌بوسم.

با اين‌که اين همه زحمت مي‌کشيد و حق و حقانيت را ثابت کرديد و به اين وهابي‌هايي که در اين شبکه‌شان دارند داد و فرياد مي‌زنند، مي‌خواهم يک چيزي خدمتان عرض کنم.

امروز شبکه 3 خودمان يک پسر بچه‌اي آورده بودند به اسم آقاي علي اميني، آقاي شهاب ابراهيمي و آقاي هاشمي و سجودي و حسيني و ترشابي، بيايند راجع به حقانيت حضرت علي که در قرآن است با اين مناظره کنند.

استاد قزويني:

بچه چه مي‌گفت؟

مجري:

يک بچه کوچک 10 ساله بودند و آنقدر مسلط بودند به آياتي که نسبت به امير المؤمنين عليه السلام بود، انسان احساس مي‌کرد که يک عالمي صحبت مي‌کند و حافظ کل قرآن بودند.

خدا انشاء الله از چشم زخم حفظ‌شان کند.

بيننده:

اگر نمي‌خواهند با ايشان مناظره کنند، بيايند در تلويزيون با آن‌ها صحبت کند و به آن‌ها ثابت کند که من با اين سن و سالم حقانيت علي را از قرآن به شما مي‌گويم.

انشاء الله طاعات و عبادات‌تان قبول باشد.

بيننده آقاي فاروق از زاهدان از اهل سنت:

من چون خيلي وقت است که پشت خط هستم خيلي مختصر صحبت مي‌کنم.

حاج آقا بحث افضليت حضرت علي را گفت و اين حديث که پيامبر مي‌فرمايد: فردا پرچم را به کسي خواهم داد، حضرت استاد گفتند: فردا همه اصحاب آماده بودند که پيامبر اسم ما را خواهد خواند.

اصلاً همچين چيزي نيست.

افضليت علي عليه السلام بر همه واضح بوده است و کسي نبوده است که مثلا حضرت استاد اگر بخواهد يک نفر را از اين مجموعه شما انتخاب کند براي اين‌که مناظره کند با کسي مسلم است که آقاي ابوالقاسمي را انتخاب خواهد کرد و شما خيلي خوب هستيد و خيلي هم نزديک هستيد به حضرت استاد منتهي خود شما هم مي‌گويد: فردا آقاي ابوالقاسمي مناظره مي‌کند.

در زمان پيامبر هم کسي منتظر نبوده است که اسم او را بگويند و اين مشخص و معين بوده است.

مجري:

دو روز قبل اتفاق افتاده است و خليفه اول و دوم با سپاه رفته و برگشته است و در قلعه خيبر باز نشده است و اين قلعه فتح نشده است و حضرت يک مطلبي مي‌فرمايد که عنوان عجيبي در آن است و مي‌فرمايد: من فردا اين پرچم را به دست کسي مي‌دهم که خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد.

يک صفاتي را براي اين شخص انتخاب مي‌کند که مي فرمايد: کرار غير فرار است و به عقب باز نمي‌گردد که ديگران آرزو مي‌کردند که اين صفات را داشتند.

بيننده:

من يک شعري خدمت شما بخوانم که حافظ مي‌گويد:

جلوه اي کرد رخش ديد ملک عشق نداشت      عين آتش شد از اين غيرت و بر آدم زد

خداوند آمد يک جلوه‌اي نشان داد هم به آدم و هم به فرشتگان و ابليس هم آنجا بود، ديد عجب زيبا است اين معشوقش و يک نگاهي هم به آدم کرد و گفت: ممکن است اين معشوقه من را تصاحب کند و نزديک‌تر است نسبت به من.

از حسودي خودش گفت: من بيام زير پاي اين را خالي کنم تا نرسد به معشوقه من.

به نظر من در بحث خلافت هم دقيقا همين بوده است؛ يعني هم حضرت علي ؟؟؟؟

اين‌که ما بخواهيم بحث کنيم که چه کسي اعلم بوده است، اين را همه مي‌فهمند و در همه جا است.

مجري:

حضرت علي سن‌شان کم بود، مگر سن جزء شرائط خلافت و امامت است؟

اگر اين طور باشد حضرت عيسي و حضرت يحيي که کوچک بودند نبايد پيغمبر مي‌شدند.

بيننده:

من مي‌گويم که ؟؟؟؟

همه اعراب از اين عشق حضرت محمد صلي اله عليه وآله به حضرت علي عليه السلام ناراحت بودند و اين باعث حسودي همه شده بود.

اعلميت حضرت علي چيزي نبوده است که کسي در آن مناقشه کند.

بحثي که استاد گفتند: اين بود که نعثل ما هم گفته است در مورد موافقات عمر و در زاهدان هم درباره آن صحبت شده است، اين از بدترين چيزهايي است که يک عالم سني راجع به آن صحبت کند.

آقاي ملا عبد الله احمديان کتابي نوشته است راجع به خليفه دوم به اسم سيماي خليفه دوم عمر بن خطاب، در مقدمه اين کتاب گفته است که: من نمي‌خواهم چيزي که بقيه به شما گفتند به شما بگويم مثلا بقيه گفتند: لباس ايشان 18 تکه داشت و توضيح مي‌دهد که 18 تکه داشتن درست است که زاهد بودن را مي‌رساند؛ ولي از آن طرف خشن بودن را اثبات مي‌کند.

در مقدمه کتابش مي‌نويسد: من در اين کتاب سيماي واقعي خليفه دوم را به شما نشان خواهم داد، منتهي همين آقا 17 مورد از موافقات عمر را مي‌آورد مثل بحث تحريم شراب و بحث حجاب و... همه موارد را ايشان پيشنهاد داد، با اين‌که در مقدمه‌اش گفته است که چيزهايي که بقيه مي‌گويند را نمي‌گويم؛ ولي بدتر از همه مي‌گويد.

من از همه اين عالمان مي‌خواهم که يک هفته بروند و يک جايي بنشينند و فاصله بگيرند و به نظر من در داخل گود هستند و حواس‌شان نيست که چه مي‌گويند.

اين خيلي بد است.

به نظر من اين‌که امام علي اين چراغ را خاموش و آن را روشن کرده است، نه اين‌که شما فکر کنيد يک حکومت را با همچين حرکاتي مي‌شود چرخاند.

مي خواسته بگويد: عدالت اينقدر ريز است و اگر کسي واقعا به معناي واقعي بخواهد عدالت را جمع کند؟؟؟؟

من تسليت مي‌گويم.

استاد قزويني:

شما که گفتيد: کسي در اعلميت حضرت امير حرفي ندارد، شما اين کتاب ابن تيميه را نگاه کنيد يا حضراتي که در اين ماهواره‌ها هستند، خود ابن تيميه به صراحت مي‌گويد: علي ابن ابي طالب شاگرد ابو بكر بوده است و از ابو بكر علم را ياد گرفته است و معلوم نيست علي همه قرآن را حفظ بوده است يا نه؟

عثمان قرآن را حفظ بود و يک شب تا صبح مي‌خواند، علي همه قرآن را حفظ نبوده است.

اين منطقي که اين آقايان به نام اهل سنت اين خرافات را مطرح مي‌کنند.

انشاء الله يک شب من يا دوستان‌مان، وهابيت و پرچمداري از نفاق را بيان مي‌کنيم و علماي بزرگ اهل سنت را که نفاق ابن تيميه را اثبات کردند و مي‌گويند: منافق بودن ابن تيميه هيچ شبهه ندارد و عداوت ابن تيميه با امير المؤمنين و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين و اهل بيت عليهم السلام، اين‌ها را انشاء الله يک روزي از منابع اهل سنت و کتاب منهاج البدعة ابن تيميه مي‌آوريم.

ما تنها خواهشي که از عزيزان اهل سنت داريم اين است که زندگي‌شان را با نفاق ابن تيميه گره نزنند و دين‌شان را با ضد ديني وهابي‌ها و سلفي‌ها گره نزنند؛ چون امروز اين سلفي‌ها به تعبير دکتر احمد طيب شيخ الازهر، خوارج عصر ما هستند.

ما عملا ثابت کرديم که با آقايان اهل سنت مشکلي نداشتيم و نداريم و نخواهيم داشت، بحث علمي و اختلاف عقيده داريم؛ ولي اختلافي که در چهار چوب بحث‌هاي علمي بايد حل شود، نه با فحش و اهانت و جسارت و تکفير و تفسيق.

ما همين عزيزاني که آمدند از علماي اهل سنت و از شرق و غرب کشور، تريبون آزاد و زنده در اختيارشان قرار داديم. توليدي هم نبوده که آقايان بگويند: شايد بعضي از صحبت‌هاي اين آقايان مولي‌ها را شما حذف يا جا به جا کرديد.

يک بحث زنده‌اي را آقايان مطرح کردند و از عقائد خودشان گفتند: حتي نسبت به خلفاء و معتقدات خودشان بحث کردند و از خودشان دفاع کردند.

ما هم نه تنها گلايه نکرديم؛ بلکه تشويق‌شان کرديم.

من امشب که شب ضربت خوردن امير المؤمنين سلام الله عليه است، از همه عزيزان اهل سنت و از علماي بزرگوارشان و از اساتيد حوزه‌هاي علميه و اساتيد دانشگاه‌ها رسماً دعوت مي‌کنم که به اينجا تشريف بياورند و اين تريبون در اختيارشان است.

ما فقط دو شرط داشتيم، نه تنها با شما؛ بلکه با کارشناسان خودمان هم اين شرط را داريم و حتي بعضي وقت‌ها خود حضرت آيت الله العظمي مکارم شيرازي برنامه دارند، ما مي‌گوييم: حاج آقا بحث سياسي نکنيد. اگر بحث سياسي کنيد ما پخش نمي‌کنيم.

ما نسبت به مراجع‌مان هم شرط مي‌گذاريم؛ چون شبکه ما شبکه سياسي نيست.

ما به کارشناسان خودمان هم مي‌گوييم که وارد بحث‌هاي سياسي نشوند يا خداي نکرده عبارتي که تند داشته باشد چه نسبت به شيعه و چه نسبت به اهل سنت مطرح نشود.

شب ضربت خوردن امير المؤمنين سلام الله عليه است، شبي که امير المؤمنين سلام الله عليه تقريباً از سال 11 هجري تا سال 40، 29 سال در مصيبت زهراي مرضيه و در فراق حضرت زهرا و فراق نبي مکرم بودند.

ما نمي‌دانيم که اين قلب علي از چه بوده است، من بعضي وقت‌ها فکر مي‌کنم و مي‌گويم‌: خدايا اگر قلب علي کوه بود، در برابر اين همه مصيبت اين کوه از هم پاشيده مي‌شد و اگر قلب علي از آهن بود در برابر اين مصائب خم مي‌شد و اگر قلب علي از فولاد بود به خدا سوگند در برابر اين مصيبت‌ها آب مي‌شد.

خود حضرت مي‌فرمايد:

صبرت وفي العين قذى وفي الحلق شجى أرى تراثي نهبا.

الغدير - الشيخ الأميني - ج 10، ص 124

واقعاً انسان هرچه بيشتر از تاريخ آگاهي پيدا مي‌کند، به مظلوميت امير المؤمنين بيشتر پي مي‌برد.

علامه اميني، آن علي شناس عصر مي‌گفت: اي کاش خدا به اندازه اولين و آخرين به من عمر بدهد و بنشينم براي مظلوميت امير المؤمنين گريه کنم.

به قول آن شاعر که مي‌گويد:

همه گريند ز مظلومي زهرا اما                     اين علي بود که مظلوم ‌تر از زهرا بود

مصيبت‌ها زيادي علي کشيد که از جمله‌ آن‌ها مصائب حضرت زهرا سلام الله عليها بود که مي‌گويد:

دل آشفته‌ام را رفتي و آشفته‌تر کردي  سرا پاي وجودم را ز داغت شعله ور کردي

من و تو هردو تنها و غريب شهر غم بوديم        تو راحت گشتي اما غربتم را بيشتر کردي

سوي مسجدم با دست بسته چونکه مي‌بردند خودت را در حمايت از من تنها سپر کردي

فقط فهميد دستم پهلويت زخمي شده اما       نمي‌دانم چه سان شب‌هاي محنت را سحر کردي

امير عشق شد با رفتنت خانه نشين زهرا        چرا اي لاله پرپر مرا خونين جگر کردي

در همچنين شبي وقتي که ضربت بر فرق امير المؤمنين آمد، معمولا کسي که ضربت يا زخمي بر مي‌دارد فرياد مي‌کند و ناله مي‌زند؛ ولي امير المؤمنين فرمود:

فزت ورب الکعبة.

بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 41 ص 2

قسم به خداي کعبه رستگار شدم.

دل را ز شرار عشق سوزاند علي                 يک عمر غريب شهر خود ماند علي

وقتي که شکافت فرق او در محراب                گفتند مگر نماز مي‌خواند علي

شد کشته به محراب عبادت حيدر                 هر ديده به حال مرتضي مي‌گريد

با گفتن قد قتل ز جبريل امين                       در خلد برين خير النساء مي‌گريد

پايان.



حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  فاطمه علوي     -   تاريخ:  02 خرداد 92 - 18:19:56
باسلام وعرض خدا قوت
خدا به شما خير دنيا وآخرت بدهد وبا امير مومنان محشور فرمايد.55




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما