* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 29 مرداد 1391 تعداد بازديد: 2273 
دلائل عدم حضور علماي وهابي در مناظره
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

برنامه حبل المتين

استاد: حضرت آيت الله دکتر حسيني قزويني

29 / 05 / 1391

موضوع: دلائل عدم حضور علماي وهابي در مناظره

مجري:

چرا علماي وهابي حاضر نمي‌شوند اين چيزهايي را که مي‌گويند، بيايند سر يک ميز با علماي شيعه بنشينند و صحبت کنند و مناظره کنند و چرا اين جرأت را به خودشان نمي‌دهند؟

استاد قزويني:

آنچه که ما به دست آورديم در بعضي از سايت‌ها يا در پالتاك و روم‌هاي اختصاصي‌شان، اين‌که به اين‌ها از آن بالا دستور داده‌اند. نمي‌دانيم ملک عبد الله اولي الامر شان دستور داده است يا مفتي اعظم عربستان سعودي يا هيئت عالي افتاء يا هيئت کبار علماء دستور داده‌اند که شما با علماي شيعه براي مناظره حاضر نشويد.

بينندگان عزيز بارها از رسانه‌هاي شيعي يا رسانه‌هاي داخل جمهوري اسلامي ايران شنيده‌اند كه مراجع عظام تقليد ما مثل حضرت آيت الله العظمي مکارم شيرازي و حضرت آيت الله العظمي سبحاني و حضرت آيت الله العظمي نوري همداني و ديگران بارها گفته‌اند ما براي مناظره آماده هستيم، اگر واقعا شما مدعي هستيد که شيعه مشرک و کافر و بدعت گزار است، بياييد در يک مواجهه رو در رو، براي ما ثابت کنيد؛ ولي متأسفانه در اين 8 سال اخير هيچ کدام‌شان به مراجع عظام تقليد جواب نداده‌اند.

ما هم بارها از اين آقايان خواستيم؛ ولي متأسفانه جواب نداده‌اند.

من احساس مي‌کنم چند دليل دارد که اين‌ها دستور داده‌اند از مناظرات با شيعه خودداري کنند:

1. بعد از مناظراتي که در شبکه المستقلة شد، با اين‌که بينندگان آن شبکه ديدند که اين مناظرات به هيچ وجه، بي‌طرفانه نبود و به وهابي‌ها چندين برابر شيعه وقت مي‌دادند و هر حرفي که مي‌خواستند مي‌زدند، وقتي نوبت به عالم شيعي مي‌رسيد يا حتي حرفش را قطع مي‌کردند و سؤال پيچ مي‌‌کردند و به يک جاي حساسي که بحث مي‌رسيد، طوري اين مناظره را آقاي دکتر هاشمي اداره مي‌کرد که به ضرر شيعه يا به نفع وهابيت تمام شود؛ ولي با تمامي اين‌ها، قضايايي در شبکه المستقلة اتفاق افتاد که مشت اين‌ها باز شد.

اين‌ها در رابطه با تحريف قرآن 800 سال است که مي‌گويند: شيعه کافر و مشرک و مهدور الدم است؛ چون معتقد به تحريف قرآن است.

در همان شبکه المستقلة، عثمان الخميس و ديگران از علماي شيعه ثابت کرده بودند که شيعه معتقد به تحريف قرآن نيست و اگر چنانچه يکي دو نفر هم گفته باشند، در برابر چندين نفر از علماي اهل سنت قائل به تحريف هستند.

ما تمام نوارهايش را داريم؛ حتي اين‌ها به مبارکي اين امر خير آمدند يک بره درسته را کباب و بريان کرده بودند و به عنوان نعجة الشيخين گذاشتند و شروع کردند در انظار عمومي گوشت اين بره برياني را خوردن و مي‌گفتند: اين به مبارکي اين است که ثابت شد براي ما شيعه قائل به تحريف قرآن نيست.

همين آقاي عثمان الخميس چند روز بعد در شبکه‌هاي ديگر همان حرف‌هاي گذشته را تکرار مي‌کردند که شيعه قائل به تحريف است.

حداقل اجازه مي‌دادي که گوشت نعجة الشيخين هضم شود بعد شما انکار کنيد.

2. اين‌ها همواره عادت کرده‌اند از کانال هجمه و افتراء به شيعه، نسبت سخنان دروغ به شيعه، نان بخورند و درآمد شان از همين راه افتراء بستن به شيعه و فتواي مفتي‌ها يا مفتکي‌هايشان است که شيعه مهدور الدم است.

وقتي مناظره شود و ثابت شود که اين‌ها همه دروغ است و حرف‌هايي که اين‌ها عليه شيعه مي‌زنند هيچ اساسي ندارد، اين‌ها از نان خوردن مي‌افتند و کاري ندارند و حرفي براي زدن ندارند و دکان‌شان بسته مي‌شود؛ براي همين حاضر نيستند بيايند مناظره کنند؛ چون از نان خوردن مي‌افتند.

اين آقاياني هم که نمي‌آيند، اگر دو جلسه مناظره‌اي با شبکه ولايت داشته باشند، براي همه ثابت مي‌شود که هيچ چيزي ندارند.

آن وقت نه عربستان سعودي حاضر است به اين‌ها بودجه‌هاي کلان بدهد و نه بيننده‌هايشان حاضر هستند برنامه‌هايشان را ببينند.

3. اين‌ها احساس مي‌کنند اگر آمدند مناظره، مشت‌شان باز شد و رسوا شدند و ثابت شد که اين‌ها نه تنها تابع قرآن و سنت نيستند؛ بلکه دشمن قرآن و سنت و خدا هستند، همان‌طور که اين آقاي کارشناس مواد مخدر رسما اعلام کرد که خدا هم قابل نقد است.

اين چيز جديدي است.

ابن تيميه با آن هتاکي‌هايش احترام خدا را داشت و من تا به حال نديده‌ام.

نمي‌دانم بينندگان عزيز ديدند که کسي بگويد: خدا هم نستجير بالله قابل نقد است و قرآن هم قابل نقد است.

اين‌ها به ما اشکال مي‌کردند که شما قائل به تحريف قرآن هستيد، اين‌ها مي‌گويند: همين قرآن قابل نقد است.

وقتي که اين‌ها رسوا و خلع سلاح شوند، همان طوري که امروز دارند مي‌بينند با نشر فرهنگ شيعه در سطح بين الملل، تمام دسيسه‌ها و توطئه‌هايي که داشتند و افتراءهايي که به شيعه مي‌بستند و سر تعدادي را شيره مي‌ماليدن، اين‌ها در حقيقت کاربردش را از دست داده است و اين شبهات غير قابل مصرف شده است و زمان مصرفش گذشته است.

با توجه به اين، دو خسارت مي‌بينند:

الف- بيننده‌ها و مريدهايشان را از دست مي‌دهند و به آن‌ها توجه نمي‌کنند.

يک روز من با جناب آقاي صالح بن صالح فوزان که عضو هيئت عالي افتاء عربستان سعودي از زمان بن باز تا الان است و عضو هيئت کبار علماء است.

من در اول قصة الحوار الهادي داستانش را آورده‌ام.

يک روزي من با ايشان کنار بيت الله الحرام بعد از نماز عصر صحبت مي‌کرديم، گفتم: من مي‌خواهم يک نشستي داشته باشيم تا چند سؤالي از شما داشته باشم.

گفت: شما شيعه هستيد يا سني؟

گفتم: من مسلمان هستم، شيعه يا سني فرقي نمي‌کند مي‌خواهم از شما سؤال کنم.

گفت: مگر پيغمبر شيعه بود؟

گفتم: مگر پيغمبر سني بوده است؟

گفت: شما اگر از شيعه بودن توبه کردي بيا با هم صحبت کنيم.

گفتم: مسئله نيست، براي ما ثابت کنيد که شيعه باطل است و اگر دليل يا حجتي ديديم توبه مي‌کنيم.

15 تا از اين دانشجوها اطراف ما بودند و شاهد قضايا بودند، عصباني شد گفت:

ما عندي دليل.

عبايش را برداشت و با سرعت از جمعيت جدا شد و رفت.

بعد از او، همين دانشجوهايي که آنجا بودند که اکثرا از دانشگاه ام القري مکه بودند، گفتند: برخورد اين شيخ امروز، برخورد قرآني و اسلامي نبود.

بر فرض شيعه مشرک باشد بالاتر از اين که نيست؛ ولي قرآن مي‌فرمايد:

وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ.

سوره توبه آيه 6

اگر يکي از مشرکين آمد از شما پناه خواست پناه بدهيد تا اين‌که کلام خدا را بشنود.

اگر واقعاً ايشان شما را مشرک مي‌داند که درخواست صحبت مي‌کنيد، تا به سؤالات شما جواب دهد، اين طبق منطق قرآن بايد مي‌نشست با شما صحبت مي‌کرد و دليل خودش را اقامه مي‌کرد.

اين چه نحوه برخورد است؟

وقتي اين برخوردها را مردم مي‌بينند، حتي مريدهايشان در برابر اين‌ها موضع مي‌گيرند.

مهمترين چيزي که اين‌ها از آن احساس خطر مي‌کنند و حاضر به مناظره نمي‌شوند اين است كه چون مي‌بينند مناظره کردن همان، دسته دسته جوان‌هاي وهابي به طرف مذهب اهل بيت کشيده شدن همان.

مثلاً ما حدود 5 سال قبل يک مناظره‌اي با آقاي ملا زاده داشتيم، در بايگاني شبکه سلام هم است که در همان شب 200 نفر از اهل سنت و وهابي در آمريکا رسماً تشيع خود را اعلام کردند.

مجري:

يکي از عواملش هم طرز برخورد ايشان بود.

استاد قزويني:

بينندگان عزيز! اين‌ها دريافته‌اند که مناظرات؛ يعني باز شدن مشت اين‌ها و اثبات اين‌که اين‌ها نه تنها تابع قرآن و سنت نيستند؛ بلکه مخالف قرآن و سنت هستند و نتيجه اين باعث مي‌شود انبوهي از وهابي‌ها به طرف مذهب شيعه کشيده شوند.

اين آقاي دکتر عبد الله غنيمان که استاد دانشگاه مدينه منوره است و کتاب‌هاي زيادي هم دارد، در همين کتاب المنهج الجديد والصحيح في الحوار مع الوهابيين (شايد اين عبارت را بينندگان زياد از من شنيده باشند) مي‌گويد:

إنّ الوهابيين على يقين بأنّ المذهب (الاثني عشر) هو الذي سوف يجذبُ إليه كل أهل السنَّة وكل الوهابيين في المستقبل القريب.

المنهج الجديد والصحيح في الحوار مع الوهابين (محاولة للتقريب بين الإثني عشرية والوهابية) - الدكتور عصام علي يحيي العماد - ص 178

ما وهابي‌ها به يقين دريافته‌ايم، تنها مذهبي که در آينده اهل سنت و وهابيت را به طرف خودش جذب کند، مذهب شيعه امامي است.

جناب آقاي شيخ ربيع بن محمد که از نويسندگان بزرگ عربستان سعودي است در مقدمه کتاب «الشيعة الامامية في ميزان الاسلام» صفحه 5 مي‌گويد: من خيلي از فرزندان بزرگان علماي اهل سنت را مي‌شناسم که اين‌ها جذب مذهب تشيع شده است و اين براي من جاي شگفتي است

ومما زاد عجبي من هذا الأمر أنّ إخواناً لنا ومنهم طلاب علم طالما جلسوا معنا في حلقات العلم سلكوا هذا الدرب.

المنهج الجديد والصحيح في الحوار مع الوهابين (محاولة للتقريب بين الإثني عشرية والوهابية) - الدكتور عصام علي يحيي العماد - ص 177

خيلي از اين دانشجوياني که سر کلاس ما بودند و در جلسات ما بودند و صحبت‌هاي ما را شنيده بودند، دست از وهابيت کشيده‌اند و به طرف مذهب شيعه رفتند.

در آخر صحبتش مي‌گويد:

بهرتهم اضواء الثورة الايرانية.

الشيعة الامامية في الميزان ص 5

اين‌ها تحت تأثير درخشش نور انقلاب اسلامي ايران قرار گرفته‌اند.

همين دکتر ناصر الدين قفاري که از ليدرهاي وهابي است و مي‌شود گفت کتابش عصاره همه شبهات است در همين مقدمه کتاب اصول مذهب الشيعه جلد 1 صفحه 10 مي‌گويد:

وقد تشيع بسبب الجحود التي يبذلها شيوخ الاثني عشيرية الکثير من شباب المسلمين ومن يطالع کتاب عنوان المجد في تاريخ البصرة ونجد يهوله الامر حيث يجد قبائل بأکملها قد تشيعت.

تعداد زيادي از جوان‌هاي ما شيعه شده‌اند به خاطر گسترش فرهنگ شيعه و حرفي که علماي شيعه مي‌زنند و کسي که اين کتاب عنوان المجد في تاريخ بصره و نجد را بخواند، وحشت زده مي‌شود؛ چون مي‌بيند بعضي از قبائل دست جمعي شيعه شده‌اند.

اين براي وهابي‌ها خطري است.

برادر عزيزمان جناب آقاي ابو القاسمي چندتا کليپ پخش کرده‌اند از علماء و بزرگان وهابي که مي‌گفتند: ايها الناس، سني‌ها و وهابي‌هاي مصر شيعه شده‌اند، اي علماي اهل سنت، به داد اهل سنت برسيد.

مي‌دانند يکي از بهترين راه‌هايي که شيعه حقانيتش را ثابت مي‌کند در عرصه بين الملل و پوچ بودن مکتب وهابيت را واضيح و روشن به اثبات مي‌رساند، همين مناظرات است و براي همين اين‌ها با توجه به نکاتي که عرض کردم از هرگونه حضور در مناظرات خودداري مي‌کنند.

اين‌که مي‌گويند: از عکسش هم مي‌ترسيم، اين‌ها يک طرف سکه است و آن طرف سکه اين‌ها احساس خطر مي‌کنند که دکان‌شان بسته شود و نان‌شان آجر شود و مريدهايشان را از دست دهند و دسته دسته جوان‌هاي وهابي به طرف مذهب شيعه کشيده شوند.

مجري:

وقتي که اين‌ها مي‌دانند چيزي در چنته ندارند و انسان مي‌داند در اين دکاني که زده چيزي براي فروش ندارد، چرا تابلو مي‌زنند و ادعاي مناظره مي‌کنند؟

ما در همين شبکه خدمت شما بوديم که آقاي عبد الله حيدري يکي دو بار ادعاي مناظره کرد، هنوز که ايشان شروع به مناظره نکرده است ما تماس گرفته‌ايم و گفتيم ما آماده هستيم.

گفتند: از آقاي قزويني مي‌ترسيم، گفتيم: شاگردان آقا و اگر هم مي‌خواهي خودت تعيين کن.

ما گفتيم: اگر از کارشناسان آقا مي‌ترسيد، ما از کارشناسان خانم دعوت مي‌کنيم.

ما مي‌گوييم: به قدري شيعه استدلال قوي دارد که کارشناسان خانم هم در حد آقايان استدلال مي‌کنند.

من يک بار ديدم آقاي هاشم زهي و ديگران که آنجا بودند مي‌گفتند: اين توهين به خانم‌ها است؛ چون اين‌ها منظورشان اين است که خانم‌ها از آقايان پايين‌تر هستند.

گفتيم: اين بالا بردن خانم‌ها است؛ چون ما مي‌گوييم خانم‌ها! شما جواب اين‌ها را دهيد، شايد اين‌ها نترسند.

من پيشنهاد مي‌کنم عزيزاني که پاي گيرنده‌هايشان هستند، بزرگواري کنند و آقايان در بخش اول با شبکه تماس نگيرند به جاي آن در بخش دوم تماس بگيرند.

از خواهران شيعه که پاي گيرنده‌ ما هستند و معلومات حوزوي و اطلاعات خوبي دارند و در اين زمينه‌ها کار کرده‌اند امشب تماس بگيرند تا ما سؤالاتي که اين آقاي دمشقيه در رابطه با آيه ولايت و شبهاتي که ايجاد کرد مثل اين‌‌که آيه درباره حضرت علي نيست و کلمه «ولي» به معني دوست است و حضرت علي پولي نداشتند که انگشتر بخرند و اين‌‌که چرا حواس حضرت در نماز پرت بوده است و ... آن خواهران پاسخ ايشان را بدهند.

ما مي‌خواهيم نشان دهيم بينندگان عزيز ما براي اين‌ها کافي است.

يکي از اشکالاتي که اين‌ها فکر مي‌کنند که مطلب خيلي بزرگي است و در زير نويس‌هايشان و کلام‌هايشان وجود دارد (ما حاضر هستيم در همين رابطه با اين‌ها مناظره کنيم) اين است که اين‌ها ادعا مي‌کنند که ائمه اطهار و اميرالمؤمنين و بقيه فرزندان اين امام همام، نام فرزندان خودشان را به نام خلفاء مي‌گذاشتند.

آيا اين نشانه رابطه حسنه است يا اين فلسفه ديگري دارد؟

آيا اصلا اين قضيه حقيقت دارد يا نه؟

استاد قزويني:

خود آقاي دمشقيه هم خيلي روي اين شديداً مانور داده‌ است.

مي‌گويند: اگر اميرالمؤمنين با اين‌ها عداوت داشت، همين طوري که شما ادعا مي‌کنيد، چرا اسم فرزندانشان را به اسم خلفاء گذاشتند؟

من از عزيزان بيننده تقاضا دارم که بحث‌ها را ياداشت کنند که وقتي با اين شبکه‌ها تماس مي‌گيرند، مستدل و مستند صحبت کنند.

شما همواره براي اثبات روابط حسنه ميان حضرت امير و خلفاء و طعن بر شيعه به نام گذاري فرزندان علي عليه السلام به نام ابوبکر و عمر و عثمان استدلال مي‌کنيد و مي‌گوييد: مگر انسان فرزند خود را به نام دشمن خود نام گذاري مي‌کند؟

در پاسخ چند سؤال از شما مي‌پرسيم که اميدواريم به آن‌ها پاسخ دهيد.

1. اگر به کتاب‌هاي رجالي مراجعه کنيد، مي‌بينيد که اين اسامي در آن عصر از نام‌هاي رائج بوده است، مثلا ابن حجر عسقلاني و همچنين ابن عبد البر، تعدادي از صحابه را که ابو بکر نام داشتند، نام مي‌برد:

شداد بن شعوب هو أبو بكر.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج7، ص 44

قيس بن ثور وكنيته أبو بكر.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 5، ص 531

عبد الله بن حنظلة ويقال كنيته أبو بكر.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4، ص 65

عبد الله بن الزبير يكنى أبا بكر.

الاستيعاب، ج 3، ص 905

يک شبي آقاي هاشمي گفت: ما يک صحابه غير از جناب ابوبکر نداريم که اسمش ابوبکر باشد.

اين چند موردي بود که در دسترس بود آورديم، شايد بعضي از دوستان نگاه کنند، افراد بيشتري بياورند.

همچنين حدود 21 نفر از صحابه را که عمر نام داشت ذکر کرده‌اند.

عمر بن الحكم السلمي أخو معاوية بن الحكم .

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4 ، ص587

عمر بن الحكم البهزي.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4 ، ص588

عمر بن خطاب که خليفه دوم است.

عمر بن سعيد بن مالك .

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4 ، ص591

عمر بن سفيان.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4، ص 591

عمر بن أبي سلمة.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4، ص 592

الي ما شاء الله ما مي‌بينيم که افرادي به نام عمر هستند.

38 نفر از صحابه را نام مي‌برند که نام‌شان عثمان بوده است.

عثمان بن أبي جهم الأسلمي.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4، ص 447

عثمان بن حكيم بن أبي الأوقص السلمي.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4، ص 448

عثمان بن حميد.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4، ص 449

عثمان بن حنيف.

الإصابة في تمييز الصحابة،ج 4، ص 449

عثمان بن ربيعة.

الإصابة في تمييز الصحابة،ج 4، ص 449

عثمان بن سعيد.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4، ص 450

اين افراد که حدود 38 نفر هستند فقط ابن حجر نام مي‌برد که اين‌ها به نام ابوبکر و عمر و عثمان بوده‌اند.

شما از کجا تشخيص داده‌ايد که حضرت علي سلام الله عليه از ميان اين افراد نام فرزند خودش را به خاطر ابوبکر بن ابي قحافه و عمر بن خطاب و عثمان بن عفان به اين نام‌ها گذاشته بوده است؟

2. شما از کجا کشف کرديد که حضرت امير به جهت محبت به خلفاء فرزندان خود را به اسم آنان نامگذاري کرده است؟

آيا خود حضرت امير بيان فرموده است که من به خاطر علاقه به خلفاء فرزند خود را به نام آن‌ها نام گذاري کرده‌ام يا خود ابوبکر و عمر و عثمان اظهار نموده‌اند که علي به خاطر علاقه و محبت به ما فرزندان خود را هم نام ما قرار داده است؟

اگر اين چنين است لطفا دليل و مدرک خود را ارائه دهيد.

اين از سؤال‌هاي کمر شکن است، مخصوصاً همين آقاي کارشناس مواد مخدر که مي‌گويد: علماي شيعه چرا از مناظره فرار مي‌کنيد؟ يا به سؤال ما جواب دهيد يا سؤال طرح کنيد ما جواب دهيم.

دليلي ندارند که حضرت امير فرموده باشد: من به خاطر علاقه‌ام به ابابکر و عمر و عثمان اسم بچه‌هايم را به اين نام گذاشتم و روايتي هم از ابوبکر و عمر و عثمان ندارند که گفته باشند: علي چون ما را دوست داشت، اسم بچه‌هايش را هم نام ما گذاشته است.

شايد بعد از 1400 سال به وسيله جفر و اسطرلاب به اين قضيه پي‌برده‌ايد يا با تلسکوپ‌هاي زمان پيماي يا سارية الجبل (آقايان داستانش را مي‌دانند) آن را مشاهده کرديد که جناب خليفه با همين تلسکوپ از مدينة کوه‌هاي نهاوند را مي‌ديد و دستور حمله به ارتش مي‌داد.

3. اگر ما مي‌گوئيم به خاطر خلفاء اسم فرزندان‌شان را عمر و ابوبکر نام ننهادند به دليل سخن صريح امام علي عليه السلام است که مي‌فرمايد:

إنما سميته باسم أخي عثمان بن مظعون.

مقاتل الطالبيين، ج1، ص 23 و بحار الأنوار - العلامة المجلسي، ج45، ص38

اسم بچه‌ام را که عثمان گذاشتم به خاطر عثمان بن مظعون است.

ولي اين کارشناس وهابي مي‌گويد: نه؛ يعني علي اشتباه مي‌کند.

علي به خاطر اين اسم بچه‌اش را عثمان گذاشته است؛ چون علاقه به عثمان بن مظعون داشته است.

در رابطه با عمر بن علي، ذهبي تصريح مي‌کند که:

ومولده في أيام عمر فعمر سماه باسمه.

سير أعلام النبلاء، ج4، ص134

عمر بن علي در زمان عمر به دنيا آمد و خود عمر اسم اين بچه را به نام خودش نام گذاري کرد.

من نمي‌خواهم خيلي زياد در اينجا حاشيه روم.

العاقل يکفيه الاشارة.

ابو بکر هم که کنيه است.

واسمه عبيد الله وأمه ليلى بنت مسعود.

بحار الأنوار - العلامة المجلسي، ج 45، ص 36

اين دليل سخن ما است.

پاسخ شما از اين دليل چيست و آيا شما هم بر ادعاي خويش دليل داريد؟

4. اگر مي‌گوييد: عقل حکم مي‌کند که هر نامگذاري به خاطر محبت و علاقه بوده است، چرا خلفاء فرزندان خود را به نام علي و حسن و حسين نام گذاري نکرده‌اند؟

مگر آنان با حضرت امير عداوت و دشمني داشتند؟

نام فرزندان خلفاء:

نام فرزندان آقاي ابوبکر عبارتند از: عبد الله، عبد الرحمن، محمد، اسماء، عائشة و ام کلثوم.

وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان، ج 3، ص69

نه حسن دارد، نه حسين و نه علي.

نام اولاد عمر بن خطاب عبارتند از: عبيد الله (همين آقا زاده کسي بود که در جنگ صفين در رکاب جناب معاويه با شمشير علي بن ابي طالب به قتل رسيد، چه بچه‌هاي خوبي تربيت کرده بود) عبد الله، عبد الرحمن اکبر، عاصم و زيد.

شما که مي‌گوييد: زيد و رقيه از دختر علي بوده است.

اگر داماد فاطمه زهرا و علي بوده است، حداقل اسم بچه‌هاي ام کلثوم را که شما مدعي هستيد به نام برادر خانمش و پدر خانمش يا جده‌اش حضرت زهرا سلام الله عليها مي‌گذاشت.

فرزندان عثمان عبارتند از: عبد الله،‌ عمرو، خالد، ابان، عمر،‌عبد الله اصغر، وليد، سعيد، عبد الملک و عتبة.

الکامل في التاريخ جلد 3 صفحه 180

چرا نام هيچ کدام از اين‌ها علي، حسن و حسين نيست؟

 

چه خوش بي مهربوني هر دوسر بي             که يک سر مهربوني درد سر بي

5. شما ادعا مي‌کنيد که اين نام گذاري‌ها به خاطر محبت و علاقه به خلفاء بوده است، اگر کسي بگويد (کسي از شما سؤال کند) ائمه و شيعيان نام فرزندان‌شان را به اين خاطر به نام خلفاء نام گذاري کرده‌اند که در مقابل لعن و سب معاويه نسبت به اميرالمؤمنين اين‌ها هم به خلفاء سب و لعن کنند و اگر چنانچه از طرف حکومت مورد اعتراض قرار گرفتند، پاسخ دهند که ما فرزندان خودمان را سب و لعن مي‌کرديم.

شما براي ادعاي خويش دليل و قرينه‌اي نداريد؛ ولي اين‌ها براي خود قرينه‌اي است از حديثي که مي‌گويد:

فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.

صحيح مسلم، ج3، ص 1378

به قول عمر بن الخطاب رأي علي اين بود که شيخين دروغگو و خائن و حيله‌گر بودند.

همچنين علي عليه السلام در نامه 53 نهج البلاغه مي‌فرمايد:

فإن هذا الدين قد كان أسيرا في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوى، وتطلب به الدنيا.

نهج البلاغة - خطب الإمام علي (ع)، ج 3، ص 95

من از ترجمه‌اش خودداري مي‌کنم.

در خطبه 150 مي‌فرمايد:

وذهلوا في السكرة على سنة من آل فرعون.

نهج البلاغة - خطب الإمام علي ( ع )، ج2، ص 37

اين‌ها براي ادعاي خويش قرينه و دليل دارند؛ ولي شما چه دليلي براي ادعاي خويش داريد؟

6. نام 11 نفر از اصحاب ائمه عليهم السلام يزيد بوده است.

المعين علي معجم الرجال الحديث، صفحه 537

خلاصه 24 جلد معجم الرجال آقاي خوئي است.

نام بعضي شمر بن يزيد بوده است، آيا نام گذاري اين‌ها به يزيد و شمر، به خاطر علاقه به اين دو عنصر ناپاک بوده است يا در آن عصر اين‌ نام‌ها از اسامي رائج بوده است؟

7. شما که مي‌گوييد: اين نام گذاري‌ها به خاطر علاقه و محبت بود، در رابطه با خليفه اول که اسم فرزندش را عبد العزي گذاشته بود، آيا به خاطر علاقه‌اش به بت عزي بوده است؟

حاکم و ديگران نقل کرده‌اند:

كان اسم عبد الرحمن بن أبي بكر الصديق في الجاهلية عبد العزى فسماه رسول الله صلى الله عليه وسلم عبد الرحمن.

المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 538

نام عبد الرحمن فرزند ابوبکر عبد العزي (بنده بت عزي) بوده است و پيامبر او را عبد الرحمن ناميد.

شما که مي‌گوييد: آقاي ابوبکر بت پرستي نکرده است.

ادعا مي‌کنيد، همان طوري که حضرت امير بت پرستي نکرده است، ابو بکر هم بت پرستي نکرده است. اين‌که اسم آقا زاده را عبد العزي گذاشته است به خاطر علاقه‌شان بوده است؟

8. طبق مدارک معتبر، در آن عصر نام فرزندان توسط مادران معين مي‌شد، همان‌گونه که حضرت امير مي‌فرمايد:

أنا الذي سَمَّتْنِي أُمِّي حَيْدَرَهْ.

صحيح مسلم، ج 3، ص1440

امام حسين سيد الشهداء سلام الله عليه در مقابله با حر بن يزيد بن رياحي در نزديکي کربلاء فرمود:

أنت الحر كما سمتك أمك.

تاريخ الطبري، ج3، ص 320

تو حر و آزاد مردي؛ همانگونه که مادرت تو را حر ناميد.

بنابراين، اسامي توسط همسران حضرت امير معين شده است و خود حضرت امير نقشي نداشته است.

اين آقايان لطف کنند به اين سؤالات جواب دهند، ‌مخصوصاً کارشناس مواد مخدر.

البته ايشان 4 کارشناسي ديگر هم دارد.

ما نمي‌خواهيم زياد به ايشان جسارت کنيم.

هميشه مي‌خندد و مي‌گويد: آقايان من را کارشناس مواد مخدر معين کردند.

آقاي سجودي! اين کساني که مي‌گويند: نامگذاري فرزندان علي به نام ابوبکر و عمر و عثمان به خاطر روابط حسنه بوده است، ببينيد اين‌ها چه چيزي مصرف کرده بودند که اين حرف را مي‌زنند و اين حرف‌شان از روي چه انگيزه‌اي بوده است؟

مواد مخدر مصرف کرده بودند يا از کوزه جناب خليفه آب قاطي نکرده مصرف کرده بودند و مست شده بودند و اين حرف‌ها را زده بودند؟

ما ان شاء الله انتظار داريم که اين آقايان مخصوصاً جناب آقاي دمشقيه جواب دهند.

حالا که تشريف نياوردند، مسئله‌اي نيست، ما گلايه‌اي نداريم، صلاح مملکت خويش را خسروان دانند.

چون ايشان حقوق بگير وهابيت است و ما راضي نيستيم که ايشان بيايد مناظره‌اي با شبکه ولايت کند و حقوقش را قطع کنند و زن و بچه‌اش در فشار قرار بگيرند و دکانش بسته شود و شبکه‌هاي ديگر ايشان را دعوت نکنند. ما به ايشان حق مي‌دهيم.

بيننده: خانم فقيهي از اصفهان

از اين فرصتي که به طور خاص در اختيار خواهران قرار داديد تشکر مي‌کنم.

مجري:

خانم فقيهي خودتان را معرفي کنيد و اين‌که تحصيلات حوزوي و دانشگاهي‌تان به چه صورتي است.

بيننده:

تحصيلات حوزوي يک مقداري دارم و کارشناسي ارشد رشته مذاهب اسلامي هستم.

مجري:

در حوزه و دانشگاه تدريس داريد؟

بيننده:

بله.

مجري:

حتما شما قبل از اين‌که تماس بگيريد صحبت‌هاي بنده را شنيده‌ايد که عرض کردم: کارشناس وهابي جناب آقاي دمشقيه که متأسفانه جديداً در جمع کارشناسان شبکه وهابي کلمه آمده‌اند، البته ايشان از کارشناسان شبکه‌هاي ديگري هستند، شبهاتي را در رابطه با آيه ولايت مطرح کردند.

آيه‌اي که از آن استنباط مي‌شود و خيلي راحت افراد مي‌توانند بفهمند که اين آيه در رابطه با اميرالمؤمنين حضرت علي عليه السلام است و بين اهل سنت هم متواتر است.

ايشان شبهاتي را ايجاد کردند و از جمله آن‌ها اين است که: يک روايت صحيح در رابطه با اين آيه نداريم که اين‌ آيه در حق حضرت امير نازل شده باشد و از طرفي هم گفتند: اگر چنين باشد، کلمه «ولي» به معناي سرپرست نيست؛ بلکه به معني دوست و ناصر است.

من خواهش مي‌کنم که حضرت عالي در رابطه با همين دو بحث براي ما صحبت بفرماييد.

بيننده:

من قبل از اين‌‌‌که پاسخي داشته باشم براي اين اشکال ايشان، اين انتظار است که اين آقايان کارشناسان وهابي قبل از بيان مطالب علمي، يک مراجعه کمي به منابع خودشان داشته باشند که بحث‌هايي که مطرح مي‌شود به گونه‌اي نباشد که شنوندگان و بينندگان برنامه‌ها، همان ابتداي امر بطلانش براي‌شان روشن باشد.

حداقل يک جاي تأملي را براي بينندگان بگذارند.

روايتي که در منابع اهل سنت زياد نقل شده است اين است که:

نزلت هذه الآية على النبي صلى الله عليه وسلم في بيته (إنما وليكم الله ورسوله) الآية قال فخرج فدخل المسجد والناس يصلون بين راكع وقائم إذا سائل فقال يا سائل أعطاك أحد شيئا قال لا إلا الراكع لعلي عليه السلام أعطاني خاتمه.

تاريخ مدينة دمشق، ج 45، ص 303

آيه ولايت در خانه پيامبر نازل شد، حضرت از سائل سؤال مي‌کند که آيا کسي به تو چيزي داد؟ سائل مي‌گويد: نه مگر کسي که در حال رکوع است که انگشتر خودش را در حال رکوع به من داد.

اين روايت را ما در منابع اهل سنت نگاه مي‌کنيم که به نقل از صحابه و تابعين به کرات آمده است.

ابن عباس نقل کرده است:

نزلت هذه الآية في علي.

در کتاب المعجم الاوسط طبراني از عمار نقل کرده است.

المعجم الأوسط ،ج 6، ص 218

در تفسير ابن کثير از سلمة بن کهيل نقل مي‌کند.

تفسير القرآن العظيم (تفسير ابن كثير) - ابن كثير، ج 2، ص 73

در البداية والنهاية نيز اين را نقل کرده است.

البداية والنهاية - ابن كثير، ج 7، ص394

همين طور از عتبة بن ابي حکيم در جامع البيان طبري نقل شده است.

جامع البيان عن تأويل آي القرآن - محمد بن جرير الطبري، ج 6 ، ص 390

ابن ابي حاتم در تفسير خودش هم نقل مي‌کند.

تفسير القرآن العظيم ( تفسير ابن أبي حاتم ) - ابن أبي حاتم الرازي، ج 4، ص 1162

اينجا جاي توجه دارد که آقاي طبري و ابن ابي حاتم که اين مطلب را نقل مي‌کنند از کساني هستند که ابن تيميه درباره صحت منقولات‌شان مي‌گويد:

تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير.

منهاج السنة النبوية، ج 7، ص 179

قرطبي در جامع الاحکام خودش نقل کرده است و وقتي بررسي مي‌کند، مي‌بيند که اين روايت از طريق‌هاي مختلف بيان شده است که به اعتراف ابن تيميه که مورد پذيرش اهل سنت است يک شاهد قوي است بر اين‌که علم حاصل شود به صحت روايت که مي‌گويد:

فإن تعدد الطرق وكثرتها يقوى بعضها بعضا حتى قد يحصل العلم بها ولو كان الناقلون فجارا فساقا.

علوم الحديث (من مجموع الفتاوى)، ج 18، ص 26

حتي اگر ناقلان آن فجار و فساق باشند، تعدد طرق يک قرينه‌ قوي است که تا مرحله علم آوري هم پيش مي‌رود.

مي‌بينيم که علماي اهل سنت اين مطلب را بيان کرده‌اند.

افزون بر نقل، عده‌اي از بزرگان اهل سنت ادعاي اجماع کرده‌اند که اين آيه در مورد حضرت علي عليه السلام نازل شده است.

جناب ايجي اين مطلب را در کتاب المواقف صفحه 405 خود نقل مي‌کند.

تفتازاني هم بيان مي‌کند:

نزلت باتفاق المفسرين في علي بن أبي طالب رضي الله عنه حين أعطى السائل خاتمه وهو راكع في صلاته.

شرح المقاصد في علم الكلام، ج 2، ص 288

من آدرس‌ها را تعمد داشتم که يادداشت کنم تا آقايان خواستند مراجعه داشته باشند مشکلي نداشته باشند و اطلاعات‌شان علمي و مستند باشد.

آلوسي در تفسير خودش روح المعاني مي‌گويد:

والآية عند معظم المحدثين نزلت فى على كرم الله تعالى وجهه.

روح المعاني، ج 6، ص 186

به هر حال جايگاه آلوسي براي بزرگان اهل سنت و وهابي‌ها روشن است.

اين گونه اظهار نظرها بدون مراجعه به منابع جاي تأمل دارد.

استاد قزويني:

اميدواريم که اين آقايان اين آدرس‌ها را يادداشت کنند.

مجري:

استاد فقيهي! ما در خواست داريم که اين کارشناسان وهابي قلم و کاغذ کنار خودشان بگذارند تا وقتي چنين اساتيدي از بينندگان عزيز شبکه ولايت روي خط تماس ما مي‌آيند، حداقل آدرس‌هايي که اين‌ها مي‌دهند را يادداشت کنند و نگاه کنند تا ادعا نکنند که يک روايت حديث صحيح در اين زمينه نداريم.

بيننده:

ما اين سؤال را از اين آقايان داريم که اگر بخواهيم در اين آيه کلمه ولايت را به معني نصرت بگيريم، ببينيم چه اشکالاتي پيش مي‌آيد:

اولا: اگر به معني دوستي باشد، يعني خداوند ناصر شما است و پيامبر و حضرت علي عليه السلام، اگر به اين معنا بخواهيم بگيريم، آيا ولايت خداوند عام است يا نه؟

طبيعتاً ولايت خداوند يک ولايت عام است و شامل تمام مصاديق ولايت مي‌شود و اصلا نمي‌شود گفت: ولايت خداوند منحصر به دوست داشتن است.

اگر اين را بپذيريم (بايد هم بپذيريم؛ چون معنايي غير از اين براي ولايت خداوند متصور نيست) اينجا همان ولايتي که براي خدا است براي پيامبرش هم بيان مي‌شود و همان ولايتي که براي پيامبر هست براي حضرت علي عليه السلام در آيه بيان شده است.

ما تکرار لفظ «ولي» را در آيه نداريم.

اگر اينجا «ولي» به معني دوست باشد، اين ولي چه ويژگي دارد؟

آيه براي ما بيان مي‌کند و به ما کد مي‌دهد:

ايمان داشته باشند.

اقامه نماز داشته باشد.

در حال رکوع زکات دهد.

کسي قرار است دوست باشد که اين ويژگي‌ها را داشته باشد؛ يعني اگر کسي در حال نماز زکات ندهد، دوست دار مؤمنين نيست.

استاد قزويني:

يعني کساني که در حال رکوع زکات نمي‌دهند دوست شما نيستند.

بيننده:

غير از حضرت علي عليه السلام همه دشمن شما هستند.

وقتي بحث «ولي» مطرح مي‌شود، مولي عليه هم مي‌خواهد؛ يعني کسي که تحت ولايت قرار بگيرد، اگر خدا و رسول و حضرت امير ولي باشند، به معناي کسي که داراي حق تدبير و تصرف است، امور مؤمنين هم مولي عليه مي‌شود.

اما اگر ولايت را به معني نصرت بگيريم شامل همه مؤمنين مي‌شود؛ چنانچه آيه ديگر مي‌فرمايد:

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ.

سوره توبه آيه 71

اگر همه مؤمنان شامل اين محدوده ولايت به معناي نصرت قرار بگيرند، اين آقايان جواب دهند که مولي عليه آن که خواهد بود؟

مولي عليه براي آن پيدا نمي‌شود.

در اين صورت بايد گفت: اين بيان پروردگار العياذ بالله حکمت و منطقي پشت آن نيست.

استاد قزويني:

يعني شما مؤمنين ولي شما مؤمنين هستيد.

مجري:

يعني شما مؤمنين همه‌تان ولي هستيد.

بيننده:

خيلي پاسخ‌هاي ديگري هم مي‌شود داد.

استاد قزويني:

من واقعاً از اين خواهر عزيزمان تشکر مي‌کنم، خيلي زيبا و با آن لهجه نيمه اصفهاني مطرح کردند، مخصوصا اين دو موضوعي که آخر مطرح کردند.

اين آقايان عقل و وجدان‌شان را مي‌توانند به کار بيندازند يا مصداق اين آيه است که مي‌فرمايد:

عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا.

سوره محمد آيه 24

شما مي‌گوييد در اين آيه به معني دوست است، اين آقا آن روز مي‌گفت: انما وليکم الله به معناي امام باشد؛ يعني: امام شما خدا است.

اگر اين را مي‌گيريد، در حديث 4468 صحيح مسلم که جناب عمر مي‌گويد:

فلما تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم.

صحيح مسلم، ج 3، ص 1378

من امام پيغمبر هستم.

در آنجا هم همين معنا را مي‌کنيد؟

شما مي‌گويد: آنجا به معناي دوست است؛ پس در اينجا ابوبکر گفته است: من دوست پيغمبر هستم؛ يعني هيچ کدام از اين صحابه دوست پيغمبر نيستيد و همه دشمن پيغمبر هستيد و فقط من دوست پيغمبر هستم.

ثُمَّ تُوُفِّيَ أبو بَكْرٍ وأنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَوَلِيُّ أبي بَكْرٍ .

صحيح مسلم، ج 3، ص 1378

عمر مي‌گويد: وقتي که ابو بکر از دنيا رفت من گفتم: من ولي پيغمبر و ولي عمر هستم؛ يعني من دوست پيغمبر و دوست عمر هستم و هيچ کدام از شما دوست پيغمبر و دوست ابو بکر نيستيد.

آيا معناي آن اين است؟

يا اين‌که ابوبکر گفته است:

وليتكم ولست بخيركم

البداية والنهاية - ابن كثير، ج 5، ص 269

ابوبکر من ولي شما شدم و بهتر از شما نيستم؛ يعني دوست و ناصر شما شدم؟

شما در اين روايات هر معنايي براي «ولي» گرفتيد در اينجا هم همان را در نظر بگيريد، چرا اين طور بي‌راهه مي‌رويد؟

اين‌که شما بگوييد:

انما وليکم الله

ولي شما خدا است؛ يعني دوست شما خدا است.

ورسوله

و دوست شما پيامبر است (اين خطاب به مؤمنين است).

اي آقايان مسلمان‌ها دوست شما خدا و رسولش است و کساني که ايمان آورده‌اند.

شما مؤمنين دوست خودتان هستيد.

همان طوري که خواهر اشاره کرد، اتحاد ولي و مولي عليه لازم مي‌آيد.

خداي عالم يک ويژگي را براي الذين آمنوا آورده است که مي‌فرمايد: تمام مؤمنين دوست شما نيستند، آن‌هايي که در رکوع زکات مي‌دهند دوست شما هستند؛ يعني هر کس در رکوع زکات ندهد دوست شما نيست.

شما ببينيد که اين در دنيا مصداقي دارد يا نه؟

مجري:

استاد ابو القاسمي مي‌گفتند: خيلي از اين‌ها بعداً مي‌رفتند در رکوع نماز و کسي مي‌آمد، مي‌خواستند زکاتي بدهند که اين آيه دوباره نازل شود.

استاد قزويني:

خود جناب خليفه دوم هم چندين بار به سائل گفت: من به نماز مي‌روم و بيا انگشتر را از انگشت من بردار، شايد يک آيه در رابطه با من نازل شود.

بيننده خانم گل پور از تهران

من کارشناسي ارشد فقه و مباني حقوق اسلامي و فارق التحصيل دانشگاه الزهرا هستم و فعال در حوزه زنان و خانواده هستم.

مجري:

يکي ديگر از اشکالاتي که به آيه 55 سوره مبارکه مائده شده، که کارشناسان وهابي از جمله اين کارشناس جديد‌شان که در شبکه آورده‌اند اين است که: حضرت علي خيلي در نماز و کارهايي که داشتند، حضور قلب داشتند و عبادتي که مي‌کردند خاص بوده است.

اين‌ها استفاده مي‌کنند از اين که تير از پاي حضرت کشيده مي‌شود و حضرت متوجه نمي‌شوند.

چه طور يک سائل وارد مسجد مي‌شود و حضرت علي از آن حال و هواي خودشان بيرون مي‌‌آيد و متوجه اين سائل مي‌شوند و به اين سائل کمک مي‌کنند، آيا اين با آن حضور قلب و خشوع منافات ندارد؟

بيننده:

طرح کننده اين اشکال که دادن انگشتر در حال نماز منافات با خضوع دارد، در واقع به حضرت حق تعالي اشکال وارد کرده است.

يعني خداوند متعال واقف به چنين موضوعي نبوده‌اند که چنين آيه‌اي نازل کرده‌اند؛ در حالي که اگر دادن زکات در رکوع منافاتي با خضوع داشته باشد و مستلزم غفلت و بي‌خبري از ياد خدا بود، خداوند نمي‌بايست کساني را که زکات مي‌دهند در حالي که نمازگزار هستند را تکريم مي‌کردند.

مجري:

يعني: خداوند اين را ستوده؛ ولي اين آقايان مي‌گويند: عجب کار بدي اميرالمؤمنين کرده است.

بيننده:

يعني: تشخيص اين برادران بالاتر از خداوند است.

اين‌که مي‌گويند: دادن انگشتر در نماز با حضور قلب منافات دارد، صدقه دادن به سائل عين توجه به خدا است؛ يعني شنيدن صداي سائل و به کمک او پرداختن، توجه به خود و خويشتن نيست؛ بلکه عين توجه به خدا است.

امام علي عليه السلام در حال نماز از خود بيگانه بودند نه از خدا.

پرداختن زکات در حال نماز، انجام عبادت در ضمن عبادت است.

آنچه که با روح عبادت سازگار نيست، توجه به مسائل مربوط به زندگي مادي و شخصي است و توجه به آنچه که در مسير رضاي خدا است، کاملا با روح عبادت سازگار است و دريافت کننده صدقه خود خدا است همان طوري که در آيه 104 سوره توبه مي‌فرمايد:

أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ

من خودم صدقه کسي که صدقه مي‌دهد را از دستش مي‌گيرم.

در مجمع الزوائد از عبد الله بن مسعود که از علماي اهل تسنن هستند زيل همين آيه نقل شده است:

إن الصدقة تقع في يد الله قبل أن تقع في يد السائل.

مجمع الزوائد، ج3،‌ص111

با توجه به اين مسئله امام علي در نماز با خدا معامله مي‌کردند و صدقه را که در دست سائل داده‌اند، قبل از اين‌که به دست سائل برسد به خدا رسيده است.

در روايات متعددي از منابع اهل سنت نقل شده است که: چنانکه کاري مخل شرايط نماز نباشد، اشکال هم ندارد.

مسلم در صيحيح خودش جلد 2 صفحه 73 و بخاري در صحيح خودش جلد 1 صفحه 131 نقل کرده‌اند که: ابي قتاده گفته: رسول خدا را ديدم که مردم را امامت مي‌کرد، امامة دختر ابي عاص که فرزند زينب دختر رسول خدا صلي اله عليه وآله بود بر شانه رسول خدا بود، وقتي رکوع مي‌کرد به زمين مي‌گذاشت و وقتي بلند مي‌شد دوباره بلند مي‌کرد.

احمد بن حنبل در مسند خودش جلد 2 صفحه 513 حديثي را آورده است که حاکم نيشابوري در مستدرک جلد 3 صفحه 167 آن را صحيح دانسته است، طبق اين حديث به نقل از عبد الله به نقل از ابي سماعة اسود بن عامر نقل مي‌کند: وقتي با رسول اکرم نماز عشاء مي‌خوانيدم، هنگامي که رسول اکرم صلي اله عليه وآله به سجده مي‌رفتند، امام حسن و امام حسين عليهما السلام مي‌آمدند و پشت رسول اکرم صلي اله عليه وآله سوار مي‌شدند و وقتي پيامبر دوباره از سجده بلند مي‌شد، آن دو بزرگوار را آرام مي‌گرفت و روي زمين مي‌گذاشت و وقتي پيامبر صلي اله عليه وآله دوباره به سجده مي‌رفتند، آن دو پشت پيامبر سوار مي‌شدند تا اين‌که نماز تمام مي‌شد و آن دو را روي زانويشان مي‌گذاشتند و سپس دستور مي‌دادند تا آن دو را به مادرشان تحويل دهند.

طبق اين روايات که در کتاب‌هاي اهل سنت است، دادن زکات نمي‌تواند مخل شرايط نماز باشد.

مجري:

ان شاء الله آقايان وهابي اين آدرس‌ها را يادداشت کردند.

استاد قزويني:

ما گلايه داشتيم از اين خواهران حوزوي و دانشگاهي که چرا روي خط نمي‌آيند.

مجري:

شايد کسري از خود ما است.

ما يک شب که اعلام کرديم، اين بزرگواران با بزرگواري پشت خط آمدند و لطف فرمودند.

استاد قزويني:

ما تقاضا داريم که اين طور خواهراني که مطالعه دارند و برنامه‌ها را دنبال مي‌کنند، اين‌ها مطالبي است که در کتاب‌ها بوده است و ما بارها اين‌ها را گفتيم و خيلي از دوستان از برنامه‌هاي ما و يا از سايت ولي عصر گرفته‌اند.

اين مطالب قطعي است و بچه‌هاي ما، بايد اين فرهنگ ولايت و مستند سازي و منطق داشتن شيعه را به نمايش بگذارند.

ما بايد يک برنامه‌اي بگذاريم و در آن از دختر خانم‌ها و آقا پسرهاي زير 10 سال دعوت کنيم بيايند و در رابطه با مباحث اثبات خلافت و ولايت اميرالمؤمنين براي آقايان وهابي کلاس بگذارند.

بيننده خانم لاجوردي از قم

من دانشجوي سال سوم رشته حقوق در دانشگاه قم هستم و تحصيلات حوزوي ندارم؛ اما در اين زمينه مطالعه دارم.

مجري:

يکي ديگر از شبهه‌هايي که در اين زمينه اين کارشناس وهابي مطرح مي‌کند، اين است که اميرالمؤمنين زندگي بسيار فقيرانه‌اي داشتند و دادن انگشتري آن هم به زکات حتما بايد زکاتي بر امير المؤمنين واجب مي‌شده و به حد نصاب مي‌رسيده است.

چطور آمدند زکات داده‌اند و چطور اين قدر نقره داشتند که زکات بر ايشان واجب شده بوده است که انگشتر خود را بدهند؟

بيننده:

زکات اختصاص به زکات واجب ندارد و شامل صدقه و انفاق هم مي‌شود.

ما در کتاب‌هاي لغت، وقتي به معناي لغت زکات مراجعه مي‌کنيم، مي‌بينيم که به معناي طهارت و برکت است.

چنانچه ابن اثير در کتاب النهايه جلد 2 صفحه 307 به اين مسئله اشاره کرده است.

استعمال لفظ زکات در همين معنايي که هست و رايج است که به آن معناي مصطلح گفته مي‌شود، در عرف متشرعه ما مطرح شده است؛ اما وقتي به آيات قرآن نگاه مي‌کنيم، مثل آيه 31 سوره مبارکه مريم که مي‌فرمايد:

وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا.

و آيه 73 سوره انبياء که مي‌فرمايد:

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ.

واضيح و روشن است که زکات در شريعت پيامبران، به معناي زکات مصطلح نيست و مطابق صدقه و احسان است.

قرطبي ذيل آيه 39 سوره مبارکه روم که مي‌فرمايد:

وَمَا آَتَيْتُمْ مِنْ زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ.

از اين آيه چنين استفاده مي‌شود که براي صدقه مستحب، مي‌شود از کلمه زکات استفاده شود؛ چنانچه حضرت علي هم در رکوع انگشتر خود را صدقه دادند.

امکان اين‌که حضرت علي خودشان غني شده باشند، براي‌شان ممکن بوده است؛ چون هم به ايشان غنائم جنگي مي‌رسيده است و هم ما در تاريخ داريم که اصطلاح کد يمين براي ايشان به کار رفته است؛ چون کار مي‌کردند و از دست رنج خودشان استفاده مي‌کردند.

در کتاب مسند احمد بن حنبل جلد 1 صفحه 335 نقل شده است از اميرالمؤمنين که در يک روز 40 هزار دينار صدقه دادند.

بعد از اشاره به فشارهاي اقتصادي که در زمان حضرت رسول داشتند مي‌گويند:

وَإِنَّ صدقتي الْيَوْمَ لأَرْبَعُونَ أَلْفاً.

مجري:

عجيب است، با اين‌‌که اميرالمؤمنين در اين همه جنگ همراه پيامبر اعظم بوده‌اند و غنيمت‌هاي زيادي به ايشان هم مي‌رسيده است، اين کارشناسان وهابي اين طور شبهه کنند.

از وقتي که اين عزيزمان يا خواهران قبلي که روي خط آمدند؛ چون دوستان لطف مي‌کردند و سؤالات را من به اتاق فرمان قبلش دادم و اين خواهرمان فرصت خيلي کوتاهي داشتند که در رابطه اين شبهه خودشان را آماده کنند؛ چون روي خط آمدند به ايشان گفته شد؛ ولي شما ببينيد خيلي زيبا بيان کردند.

استاد قزويني:

من از خواهرمان تشکر مي‌کنم.

اين اعلام شما امشب، اعلام مبارکي بود.

يکي از اين خانم‌ها از حوزه و ديگري از دانشگاه و از اساتيد و يکي هم دانشجو بودند.

الحمد لله همه نوع، روي خط آمدند. من گمانم اگر فرصت داشته باشيم تا اذان صبح بيننده پشت خط داريم.

مدرک اخيري که اين خواهرمان از مسند احمد مطرح کردند، اين آقايان خيلي روي آن مانور مي‌دهند که علي فقير بوده است و فقط ابو بکر و عمر و عثمان ثروت داشتند. علي در زندگي پولي نداشته است.

اين را مسند احمد نقل کرده است و شما بايد به ما جواب دهيد که حضرت مي‌فرمايد: همان روزهايي که ما از گرسنگي در رکاب پيغمبر بوديم و سنگ به شکم‌مان مي‌بستيم تا گرسنگي بر ما فشار نياورد:

وَإِنَّ صدقتي الْيَوْمَ لأَرْبَعُونَ أَلْفاً .

مسند أحمد بن حنبل، ج 1،‌ ص 159

همان روزي که ما با آن فشار زندگي مي‌کرديم، در يک روز من 40 هزار دينار صدقه دادم و احسان کردم.

غير از آقاي احمد بن حنبل آقاي ابن اثير در اسد الغابة جلد 4 صفحه 97 نقل کرده است و آقاي ابن عساکر در تاريخ دمشق جلد 42 صفحه 375 نقل کرده است و ابو نعيم اصفهاني در حلية الاولياء جلد1 صفحه 85 نقل کرده است.

نصاب طلا يا نقره چيست؟

اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: من در يک روز 40 هزار دينار در راه خدا صدقه دادم.

نصاب دينار 20 دينار است.

اگر کسي 20 دينار طلا داشته باشد با آن شرائطي که هست، يک چهلمش را که 9 نخود است بايد در راه خدا زکات دهد.

اگر کسي 105 مثقال نقره داشته باشد واجب زکات است و يک چهلم آن را که 2 مثقال و 15 نخود مي‌شود بايد صدقه دهد.

اين‌ها نصاب اوليه است؛ چون طلا و نقره هرچه بيشتر باشد، نصاب آن فرق مي‌کند.

اين آقاياني که اين قدر شعار مي‌دهند، دنبال چي هستند؟

دنبال اين هستند که تنقيص مقام اميرالمؤمنين را داشته باشند؟

مي‌خواهند آن عداوت‌شان را با اميرالمؤمنين به اثبات برسانند؟

مرحوم کليني در کافي جلد5 صفحه 74 مي‌گويد:

أن أمير المؤمنين ( عليه السلام ) أعتق ألف مملوك من كد يده.

الكافي - الشيخ الكليني، ج 5، ص 74

اميرالمؤمنين سلام الله عليه هزار بنده را در راه خدا آزاد کرد که تمام اين هزار بنده را با تلاش دست رنج خودش خريداري کرده بوده است.

ما از اين سه خواهر عزيزي که روي خط آمدند تشکر مي‌کنيم.

من از خواهران طلبه‌ حوزه‌هاي علميه و از جامعة الزهرا و از قم و همچنين از خواهران طلبه غير ايراني در مدرسه بنت الهدي و از زينبيه مشهد مقدس تقاضا مي‌کنم هم خواهران عزيز طلبه‌مان و اساتيد حوزه‌هاي علميه و خواهران دانشجويي که عرق مذهبي دارند، بيايند روي خط و از کيان اميرالمؤمنين سلام الله عليه دفاع کنند که اين منحصر به بنده و دوستان ما نباشد.

بدانند که زهراي مرضيه سلام الله عليها براي دفاع از اميرالمؤمنين سلام الله عليه شبانه دست حسن و حسين عليهما السلام مي‌گرفت و خانه به خانه انصار را مي‌زد و براي دفاع از اميرالمؤمنين تلاش مي‌کرد.

من سال 82 ايام تابستان مکه مکرمه مشرف بودم، (همان سال هم خدا اموات همه بينندگان عزيز را بيامرزد، ابوي ما از دنيا رفته بود) ما براي چهلم ايشان اينجا نمانديم.

حضرت آيت الله سبحاني گفتند: شما به مکه برويد، من خودم شخصا در مجلس چهلم ابوي به جاي شما دم در مي‌نشينم.

اين بزرگوار هم به حرف‌شان عمل کردند و در مسجد اميرالمؤمنين که مجلس گرفته بودند، اخوي ما مي‌گفت: حضرت آيت الله سبحاني از همه جلوتر آمد دم در نشست تا آخر جلسه هم بودند.

در آن سال که خيلي سال سختي بود براي ما؛ چون هوا به قدري گرم بود که خود مردم مکه مي‌گفتند: در اين 50 سال اخير همچين گرمايي سابقه نداشت؛ حتي بعضي از روزها 54 درجه مي‌شد.

من بعضي وقت‌ها با برادرمان جناب آقاي نواب يک شب رفته بوديم براي نماز عشاء کنار بيت الله الحرام، تا ما سلام نماز را مي‌داديم، مي‌ديديم که به قدري عرق از ما بيرون رفته که جاري شده بود؛ يعني اين قدر هوا گرم بود.

من يک شبي مشغول طواف بودم، ديدم يکي از اين وهابي‌ها آمد از پشت دست گذاشت روي شانه من و شروع کرد همان‌جا کنار بيت الله الحرام هتاکي کردن.

من هم همين طور گوش مي‌کردم.

گفتم: اگر اجازه بدهيد ما برويم يک گوشه‌اي و با هم بنشينيم صحبت کنيم.

آمديم رو به روي رکن يماني يک گوشه‌اي نشستيم.

گفتم: شما فرمايش‌تان چيست؟

گفت: فلان....

جوابش را دادم.

سؤال دوم را مطرح کرد، باز هم جوابش را دادم.

گفتم: دو تا سؤال مطرح کردي، اجازه بده يک سؤال من کنم.

سؤال کردم و ايشان از جواب دادن عاجز ماند.

گفتم: اجازه مي‌دهي سؤال دومي را مطرح کنم؟

گفت: بفرماييد.

در جواب سؤال دوم هم عاجز ماند.

ديدم عصباني شد و گفت: من نمي‌توانم جواب شما را دهم؛ ولي فردا شب بيا که من يکي از اين اساتيد را بياورم تا با شما مناظره کند.

گفتم: ما مناظره نمي‌کنيم؛ ولي گفتگوي دوستانه مي‌کنيم.

فردا شب اين بنده خدا آمد و من مشغول طواف بودم و گفت: ما رو به روي حجر اسماعيل آن گوشه کنار ديوار نشسته‌ايم.

من طوافم تمام شد و رفتم آنجا و شروع کردم با اين‌ها صحبت کردن.

در اثناي صحبت ديدم يک آقايي با يک خانمي در کنار ما نشسته‌اند و 2 پسر حدود 15 سال دارند.

اول من يک مقداري ناراحت شدم و گفتم: اين‌ها مي‌آيند و بعضي از اين وهابي‌ها تحمل اين بحث‌ها را ندارند و جلسه ما را بهم مي‌زنند.

سؤال کردم از ايشان که شما از کجا آمديد؟

گفت: از سوريه هستيم.

گفتم: شغل‌تان چيست؟

گفت: من دندان پزشک هستم و اين هم خانم من است و اين‌ها هم بچه‌هاي من هستند.

دختر خانمي حدود 8 سال هم کنارشان بود.

من که صحبت مي‌کردم، ديدم اين خانم گفت: حاج آقا اجازه مي‌دهيد که من با اين‌ها صحبت کنم؟

ديدم زشت است که من بگويم: نه، و اگر بگويم: آره ممکن است خراب کند و نتواند جواب دهد.

گفتم: بفرماييد خواهرم تا ما هم استفاده کنيم.

شروع کرد صحبت کردن، خدا شاهد است ديدم اين خانم به قدري در فن مناظره از نظر مباحث علمي (آن‌ها شبهات متعددي مطرح کردند، شايد 9 شبهه از موضوعات مختلف بيان کردند) ديدم اين خانم در همه اين‌ها حضور ذهن دارد؛ حتي بعضا باب و کتاب آن را مي‌گفت.

بعد ديدم که يکي از اين پسرها که حدود 14 سال داشت، گفت: مادر اجازه دهيد من از آن‌ها دو تا سؤال کنم.

ايشان شروع کرد به سؤال کردن، اين‌ها ماندن و نتوانستند جواب دهند.

بعد بحث در رابطه با قضيه قتل عثمان بود، اين‌ها شروع کردند که سر سلسله شيعيان، عبد الله سبأ تحريک کرده است و عثمان را کشتند، ديدم اين دختر خانم که حدود 7 سال داشت، خيلي مؤدب مقنعه هم داشت و جلو رفت و دو زانو نشست و شروع کرد با اين‌ها به زبان عربي صحبت کردن.

گفت: اگر چنانچه عبد الله سبأ آمد عثمان را تحريک کرد و کشت، پس صحابه در مدينه کجا بودند؟

چرا صحابه از عثمان دفاع نکردند؟

چرا سه شبانه روز جنازه عثمان روي زمين ماند؟

چرا اجازه ندادند که جنازه عثمان در قبرستان مسلمان‌ها دفن شود؛ بلکه در قبرستان يهود دفن شد؟

ديدم اين‌ها گويا دفاع از ولايت را از شير مادر آموخته‌اند و نوشيده‌اند.

اين‌ها ديدند که اين دختر خانم تند تند صحبت مي‌کند، بلند شدند و پا به فرار گذاشتند. ما آن شب که اين قضيه انجام شد، تمام خستگي‌هاي آن سال‌مان در آمد.

ما انتظار داريم که خواهران عزيز ما در اين صحنه حضور فعال داشته باشند و زينب گونه و زهرا گونه بيايند از کيان ولايت دفاع کنند.

پايان



حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  مهدي محمدزاده     -   تاريخ:  04 آبان 91 - 20:18:20
با عرض سلام خدمت همه زحمت کشان سايت و مخصوصا حضرت ايت الله قزويني باور کنيد اين سايت و شبکه ولايت براي ما حکم يک کلاس درس را داره ولي با اين همه هجمه اي که وهابيون بر عليه شيعه به راه انداخته اند کافي نيست . من از ايت الله قزويني خواهش ميکنم که شاگردان بيشتري را اموزش بدهند مثل خودشان با حضور ذهن بالا که بتوانند در شبکه ها و سايت هاي مختلف پاسخگوي شبهات وهابيون باشند انشاالله هرکس که براي دين خدا و رسول الله(ص) زحمت ميکشه در روز محشر هم شفاعت حضرت و اهل بيت گرامي ايشان شامل حالشان شود ممنونم و خسته نباشيد




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما