* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 30 شهريور 1391 تعداد بازديد: 6874 
چرا نام امام علي عليه السلام در قرآن نيامده است؟
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

برنامه حبل المتين

استاد: آيت الله دکتر حسيني قزويني

تاريخ : 30 / 06 / 1391

موضوع: چرا نام امام علي عليه السلام در قرآن نيامده است؟

               مجري:

يکي از اشکالاتي را که مدتهاست وهابيون مطرح مي‌کنند اين است که چرا نام اميرالمؤمنين در قرآن ذکر نشده است؟ لطف کنيد اين را به عنوان يک بسته آموزشي براي عزيزان و بينندگان ما صحبت بفرماييد.

           استاد قزويني:

بله، يكي از مباحثي که اينها مدتي است در شبکه هاي نفاق دنبال آن هستند و مغلطه مي‌کنند و به تصور خودشان شق القمر مي‌کنند، زير سؤال بردن امامت و ولايت امير المؤمنين است؛ به بهانه اينکه در قرآن نام علي عليه السلام نيامده است و اگر مي‌گوييد امامت از اصول دين است و منکر آن کافر است، يک آيه در قرآن درباره آن بايد آمده باشد.

اولاً: ما در اين زمينه مفصل صحبت کرديم ولي من با اينکه بنا است اين بحث ها به صورت بسته آموزشي در بيايد، مباحث را تلاش مي‌کنم کاملاً دسته بندي شده و فشرده بيان مي‌کنم که انشاء الله عزيزان در هر کجاي اين کره خاکي هستند تلاش مي‌کنيم که يا فايل ورد يا پاور پوينت آن را در سايت قرار مي‌دهيم و به صورت سي دي يا دي وي دي هم منتشر خواهد شد و تلاش مي‌کنيم که اين بحث هايي که انجام مي‌دهيم هم به صورت فارسي هم عربي و هم انگليسي در يک جزوه اي در کنار دي وي دي با عنايت حضرت ولي عصر در اختيار بينندگان عزيز قرار بدهيم.

جواب اول ما اين است که شما که اين همه در رابطه با جناب خليفه سر و صدا راه انداختيد و بحثي را مطرح کرديد که هرکس منکر صحابه بودن ابو بکر باشد، کافر است؛ يعني در ميان اين 120 هزار صحابه فقط آمدند روي ابو بکر زوم کردند.

 جناب قرطبي تعبيرشان اين است:

ومن أنكر أن يكون أبو بكر رضي الله عنه صاحب رسول الله صلى الله عليه وسلم فهو كافر لأنه رد نص القرآن .

هرکس منکر باشد ابو بکر صحابه پيامبر است کافر است؛ چون نص قرآن را رد کرده است.

تفسير القرطبي - ج 8 - ص 146

جناب قرطبي مورد قبول همه مذاهب است، خوب اين آقايان آمدند و مي‌گويند منکر صحبت ابو بکر کافر است ولي اگر بگويند علي صحابه پيامبر نيست، کافر و مرتد نيست و حتي اگر بگويند حضرت زهرا سلام الله عليها صحابه پيامبر نبوده است جايي خراب نمي شود ولي اگر کسي بيايد و بگويد ابو بکر صحابه پيامبر نيست کافر مي‌شود.

فقهاي بزرگشان از مذاهب مختلف آمدند فتوا دادند که هرکس منکر خلافت ابو بكر و عمر باشد کافر است :

از آقايان شافعي ها امام سبکي متوفاي 771 هجري مي‌گويد :

من أنكر خلافة الصديق رضي الله عنه فهو كافر وكذلك من أنكر خلافة عمر بن الخطاب رضي الله عنه

هرکس خلافت جناب ابو بكر و عمر را انکار کند کافر است.

فتاوى السبكي - ج 2 - ص 587

آقاي ابن حجر هيثمي در کتاب الصواعق المحرقة، ج 1، ص 138 همين تعبير را دارد.

از آقايان حنفي ها جناب ابن عابدين که از فقهاي به نام و پرآوازه و مشهور ميان اهل سنت به ويژه عزيزان احناف دارد که متوفاي 252 هجري است که در حاشية رد المختار ج1، ص561 مي‌گويد :

هرکس منکر خلافت ابو بكر و عمر باشد کافر است.

ابن نجيم مصري که از احناف است مي‌گويد:

اگر کسي حکومت ابو بكر و خلافت عمر را منکر باشد بنابر قول اصح کافر است.

جناب آقاي نووي که از علماي بزرگ شافعي است متوفاي 676 مي‌گويد :

من أنكر إمامة أبي بكر رضي الله عنه ردت شهادته.

روضة الطالبين - ج 11 - ص 240

از مذاهب مختلف گفته اند که اگر کسي منکر خلافت و صحبت ابو بكر باشد، کافر است شما که اين چنين حکمي را صادر کرديد در کجاي قرآن آمده است؟ يا در آيه غار کجا اسم ابو بكر آمده است که شما مي‌گوييد هر کس صحبت ابو بكر را منکر باشد، نص قرآن را رد کرده است؟ هر وقت شما براي اين حرف خود دليلي آورديد ما هم دليل مي‌آوريم.

البته من به دوستاني که دارند با اين وهابي ها مناظره مي‌کنند گفته ام که ابتدا جواب نقضي را مطرح کنيد و اين منهج و روش بنده در مناظره است و جواب نقضي در حقيقت تار و پود فکري طرف را به هم مي‌ريزد و زمينه را براي جواب هاي حلي فراهم مي‌کند، بزرگان مي‌گويد جواب نقضي را در آخر کار قرار دهيد و ابتدا جواب حلي را مطرح کنيد ولي نه بنده طي تجربه اي که داشتم اگر جواب نقضي در ابتداي کار قرار بگيرد کل بساط آقايان به هم مي‌ريزد.

             مجري :

اگر بناست ما تسليم سخنان پيامبر باشيم و هرچه پيامبر مي‌فرمايد بايد به آن عمل کنيم، چه فرقي مي‌کند که نام اميرالمؤمنين در قرآن باشد يا سنت؟ مگر سنت سخن خدا نيست؟ اين را لطفا توضيح دهيد.

              استاد قزويني :

اين را ما قبلا هم اشاره کرديم و واقعا آقاياني که قرآن را به دستشان مي‌گيرند که با اين قرآن با ما سخن بگوييد همان روشي است که معاويه داشت و قرآن را بالاي نيزه زد و آقايان هم در ماهواره قرآن را روي دست مي‌گيرند يا مثل خوارج که مي‌گويند با قرآن با ما حرف بزنيد.

اولاً: سنت و قرآن هيچ تفاوتي با هم ندارد سنت همان قرآن و قرآن همان سنت است و با هم توأم هستند در خود آيه 44 سوره نحل است که :

وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ.

سوره نحل - آيه 44

کاملا خداي متعال آمده سخن پيامبر را هم رديف بلکه مبين قرآن دانسته است؛ يعني بدون تبيين پيامبر قرآن مفهوم ندارد و اگر بنا بود قرآن تمام آياتش براي مردم روشن و واضح باشد لتبين للناس معنايي ندارد.

و اضافه آقايان به ما بگويند در:

مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا

سوره حشر - آيه 7

«ما آتاکم» چه چيزهايي است «و ما نهاکم» چه چيزهايي است ؟ ما مي‌خواهيم به اين آيه عمل کنيم بگوييد ما آتاکم کجاست ؟

در آيه 59 سوره نساء است:

أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ

اگر چنانچه در چيزي با هم اختلاف داشتيد

فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ

آيا اين خودش ثابت نمي‌کند که آقايان با قرآن آشنا نيستند و قرآن را زير پا گذاشته اند؟

قرآن مي‌فرمايد در هرچه که اختلاف داشتيد، الان ما در بحث امامت با شما اختلاف داريم بايد چه کار کنيم؟

فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ

الي الله قرآن است و الرسول سنت پيامبر است ، مگر شما نمي گوييد قرآن؟ خود قرآن مي‌گويد در موارد اختلافي در کنار قرآن سراغ سنت هم برويد و اضافه بزرگان شما عمدتا آورده اند که جبرئيل همان طوري که قرآن را بر پيامبر نازل مي‌کرد سنت را هم بر نبي مکرم نازل کرده است.

كان جبريل ينزل على النبي بالسنة كما ينزل عليه بالقرآن.

به سند صحيح است که جبرئيل سنت را به پيامبر نازل مي‌کرد همانطور که قرآن را نازل مي‌کرده است

و بعد مي‌گويد :

ويجمع ذلك كله

جمع کننده و زير پوشش

وما ينطق عن الهوى

فتح الباري - ج 13 - ص 291

ابن حجر نه شيعه است و نه هذيان گفته است و اگر آقايان بخواهند به حسان بن عطيه اشکال بگيرند که او تابعي است بايد بگوييم که جناب ملاعلي قاري که از اعيان اهل سنت است مي‌گويد :

مرسل التابعي حجة عند الجمهور.

اگر يکي از تابعين مطلبي را به صورت مرسل نقل کند، نزد جمهور اهل سنت حجت است.

مرقاة المفاتيح - ج 9 - ص 434

 يا اينکه آقايان مي‌گويند ما تابع احمد بن حنبل هستيم که البته دروغ مي‌گويند و براي احمد بن حنبل هم ارزش قائل نيستند؛ چون احمد بن حنبل محدث بوده و باب اجتهاد را بسته و براي عقل هيچ ارزشي قائل نيست ولي اين آقايان، قائل به عقل و اجتهاد هستند و خيلي با احمد بن حنبل اختلاف دارند.

احمد بن حنبل مي‌گويد :

إن السنة تفسرالكتاب وتبينه.

سنت است که قرآن را تفسير و بيان مي‌کند

تفسير القرطبي - ج 1 - ص 39

ابو حنيفه (که شايد بتوان گفت اکثر اهل سنت کره دنيا در عصر حاضر حنفي مذهب هستند حتي بعضي مي‌گويند 50 درصد حنفي مذهبي هستند و 45 درصد 3 مذهب ديگر را قبول دارند)، مي‌گويد :

لولا السنة ما فهم أحد منا القرآن

اگر سنت نبود هيچ کدام ما قرآن را نمي فهميديم.

قواعد التحديث - ج 1 - ص 52

اگر ابوحنيفه و احمد بن حنبل را قبول نداريد حداقل الباني را که قبول داريد و به سر او قسم مي‌خوريد ايشان مي‌گويد :

فحذار أيها المسلم أن تحاول فهم القرآن مستقلا عن السنة.

اي مسلمان اجتناب کن و بترس و وحشت کن مبادا بخواهي قرآن را بدون سنت بفهمي نمي تواني ولو اينکه سيبويه عصر خود باشي.

صفة الصلاة - ج 1 - ص 171

رواياتي که خود شما نقل کرديد مانند آقاي سيوطي که اميرالمؤمنين به ابن عباس مي‌گويد: برو با خوارج در رابطه با حقانيت اميرالمؤمنين و اثبات ايمان علي مناظره کن، ببينيد چقدر علي مظلوم است که ابن عباس مي‌خواهد با خوارج مناظره کند براي اينکه علي بن ابي طالب کافر و مهدور الدم نيست.

ولا تحاجهم بالقرآن

مبادا با قران با آنها مناظره کني

فإنه ذو وجوه

قرآن ذو وجوه و ذو احتمال است

ولكن خاصمهم بالسنة

با سنت با خوارج مناظره کن

ابن عباس مي‌گويد :

يا أمير المؤمنين فانا أعلم بكتاب الله منهم في بيوتنا نزل

من در قرآن از همه خوارج اطلاعاتم بيشتر است قرآن در خاندان ما نازل شده است

اميرالمؤمنين مي‌فرمايد:

فقال صدقت

راست مي‌گويي

ولكن القرآن جمال ذو وجوه

وجوه مختلفي دارد

يقول ويقولون

تو مي‌گويي مراد اين است آنها مي‌گويند مراد اين است

فإنهم لن يجدوا عنها محيصا

اگر با سنت با آنها مناظره کني راه فرار ندارد

فخرج ابن عباس إليهم فحاجبهم بالسنن فلم يبق بأيديهم حجة.

ابن عباس رفت و با آنها مناظره کرد و آنها را خلع سلاح کرد و آمده است که از آن 10-12 هزار نفر 4-5 هزار نفر توبه کردند و برگشتند.

الدر المنثور في التفسير بالمأثور - جلال الدين السيوطي - ج 1 - ص 15

الإتقان في علوم القرآن - جلال الدين السيوطي - ج 1 - ص 410

شوکاني در فتح الغدير - ج 1 - ص 12

زمخشري در ربيع الابرار - ج 1 - ص 107

جالب اينجاست که يک روايتي را ديدم در سنن دارمي (که مورد تاييد آقايان است و از سنن مشهور است و خود دارمي معاصر بخاري و مسلم هم بوده است) و از خليفه دوم نقل مي‌کند :

قال انه سَيَأْتِي نَاسٌ يُجَادِلُونَكُمْ بِشُبُهَاتِ الْقُرْآنِ

در آينده افرادي مي‌آيند که با شما در شبهات قرآن مناظره مي‌کنند

فَخُذُوهُمْ بِالسُّنَنِ

اينها را محکم بگيريد و از کار بندازيد و مغلوب کنيد به واسطه سنن

فإن أَصْحَابَ السُّنَنِ أَعْلَمُ بِكِتَابِ اللَّهِ

آنهايي که با سنت پيامبر آشنايي دارند اعلم به کتاب خدا هستند نسبت به کساني که با سنت سر و کار ندارند.

سنن الدارمي - ج 1 - ص 62

ايوب سختياني که از بزرگان اهل سنت است مي‌گويد :

اگر کسي بگويد فقط قرآن گمراه و گمراه کننده است

اين را جناب خطيب در الکفاية في علم الرواية که از قديمي ترين کتاب دراية اهل سنت است صفحه ۳۱ نقل مي‌کند. و بعضي از روايات دارد که اگر چنانچه کسي گفت قرآن و نه سنت، بدانيد آن آدم احمقي است و عقل ندارد.

ذهبي يک جمله قشنگي دارد در رابطه با عبارت آقاي ابو بكر که مي‌گويد:

بيننا وبينكم كتاب الله

ايشان مي‌گويد: ابو بكر گفت بيننا و بينکم کتاب الله

ولم يقل حسبنا كتاب الله

ابو بكر نگفت کتاب خدا براي ما بس است

كما تقوله الخوارج

همان طوري که خوازج مي‌گفتند.

يعني اگر کسي بگويد فقط از قرآن يعني همان منطق خوارج است.

تذكرة الحفاظ - ج 1 - ص 3

البته ما در اين زمينه حرف زياد داريم و عبارتي را مرحوم کليني از امام صادق سلام الله عليه با سند صحيح در کتاب کافي نقل مي‌کند که راوي خدمت امام صادق مي‌آيد و مي‌گويد:

إن الناس يقولون : فما له لم يسم عليا وأهل بيته عليهم السلام في كتاب الله عز وجل

چرا نام علي و اهل بيتش در قرآن نيامده است ؟

قولوا لهم : إن رسول الله صلى الله عليه وآله نزلت عليه الصلاة ولم يسم الله لهم ثلاثا ولا أربعا ، حتى كان رسول الله صلى الله عليه وآله هو الذي فسر ذلك لهم.

حضرت مي‌فرمايد از آنها سوال کنيد در قرآن نماز وارد شده است ولي اينکه نماز ۲ رکعت يا ۳ رکعت يا ۴ رکعت است نيامده است و آنها را پيامبر براي مردم بيان کرده است.

الكافي - الشيخ الكليني - ج 1 - ص 286

در رابطه با حج هيچ جاي قران نيامده است که طواف بايد ۷ مرتبه باشد ولي پيامبر آمده اينها را بيان کرده است. در سوره نساء آيه 59 مي‌فرمايد:

أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

سوره نساء - آيه 59

پيامبر فرموده است «اولي الامر» علي ، حسن و حسين سلام الله عليهم هستند و بعد از آن هم فرزندان امام حسين هستند.

من كنت مولاه فعلي مولاه

المستدرك على الصحيحين - ج 3 - ص 119

أوصيكم بكتاب الله وعترتي

لسان العرب - ج 11 - ص 137

تمام اين قضايا را نبي مکرم تبيين کرده است وقتي 33 سوره احزاب آمد پيامبر اکرم علي ، حسن و حسين و فاطمه را خطاب قرار داد و گفت اينها اهل بيت من هستند، ام سلمه آمد و گفت :

ألست من أهلك ؟ فقال : إنك إلى خير ولكن هؤلاء أهلي وثقلي

آيا من از اهل بيت تو نيستم پيامبر فرمود : نه اهل بيت من اينها هستند و تو خانواده من هستي و آدم خوبي هستي.

تمام اين موارد را آقا امام صادق عليه السلام در روايتي که حدود 2 صفحه است بيان فرموده است.

کافي - ج 1 - ص 286

                  مجري :

اگر اينها تابع قرآن هستند مگر ذکر وصف اميرالمؤمنين در قرآن نيامده است مانند :

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ

سوره مائده - آيه 55

و آيات ديگر ، آيات جاي بحث باقي مانده است که آقايان اشکال تراشي کنند؟

                استاد قزويني :

نکته قشنگي است، ببينيد من يک مقدمه کوتاهي عرض کنم در قرآن بعضي از جاها هست که مي‌خواهد يک فردي را معرفي کند با اسمش معرفي مي‌کند مانند سوره صف آيه 6 که مي‌فرمايد:

وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ

خيلي در کتابهاي گذشته مخصوصا در کتاب مقدس مي‌گويد:

وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي

بشارت مي‌دهد حضرت عيسي به پيامبري که مي‌آيد

اسْمُهُ أَحْمَدُ

اين يک نوع معرفي است . يک دفعه معرفي به عدد است مانند سوره مائده آيه 12 که مي‌فرمايد :

وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا

12 نقيب و جانشين و ولي

اينجا با عدد آورده است، حالا اگر کسي بگويد که چرا وقتي گفته است 12 جانشين اسامي آنان را معرفي نکرده است؟ اين منطق قرآني است.

در بعضي از جاهاي قرآن است که نه با اسم است و نه با عدد؛ بلکه با وصف است که در باره نبي مکرم آمده است :

الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ

سوره اعراف - آيه 157

متابعت مي‌کنند آن رسولي که امي و درس نخوانده است؛‌ نه بي سواد.

بعضي از بي‌سوادها امي را بي‌سواد معنا مي‌کنند در حالي که امي به معناي درس نخوانده است.

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت        * به غمزه مساله آموز صد مدرس شد

الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ

در تورات و انجيل اوصاف او نوشته شده است.

يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ

ببينيد تماما اوصاف را ذکرمي کند، اين پيامبري که مي‌آيد امر به معروف مي‌کند نهي از منکر مي‌کند ،طيبات را حلال مي‌کند، خبائث را حرام مي‌کند و آن زنجير اسارت و عبوديت ديگران و غير خدا را از گردن آنها مي‌اندازد.

سوره اعراف - آيه 157

ببينيد قرآن در معرفي، اين 3 روش را دارد : 1ـ با اسم 2ـ با عدد 3ـ با وصف

لغويين بر اين عقيده هستند که :

ذکر الوصف ابلغ تاثيرا و تاکيدا من ذکر الاسم

اگر فردي را با وصف معرفي کنيد به مراتب بهتر از اين است که با اسم معرفي کنيد مانند :

پسر من همان آقايي است که الان پشت خودرو نشسته است و لباس فلان پوشيده است، با تمام مشخصات بيان مي‌کند ولي اگر بگوييم :

پسر من علي است

کدام علي؟ و لذا با توجه به اين در آيه 55 سوره مائده که حضرتعالي اشاره کرديد:

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ  وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ

هم به خدا ايمان دارد هم نماز مي‌خواند و در رکوع صدقه مي‌دهد.

انشاء الله ما در رابطه با اين آيه صحبت خواهيم کرد؛ چون بعضي مي‌گويند که اينجا جمع است و ما حداقل 50 مورد در قرآن داريم که خداي عالم جمع گفته است و فرد اراده کرده است که واضح ترين آن آيه مباهله است :

َنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ

که منظور از نسائنا فقط حضرت زهرا است

وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ

انفس جمع است که اشاره به حضرت امير دارد

و همچنين از اولاد نام مي‌برد که :

أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ

که ابناء جمع است و غير از حسن و حسين کسي را شامل نمي شود و بايد علي القاعده تثنيه آورده مي‌شد و مطالب متعدد ديگري که موجود است ، قرآن آمده اينجا و با وصف مي‌فرمايد :

آقايي که به خدا ايمان دارد نماز مي‌خواند و در حال رکوع هم به سائل صدقه مي‌دهد.

در تاريخ اسلام اين ماجرا يک مصداق بيشتر نداشته است و اگر دارد به ما نشان  دهيد ، خود جناب آلوسي که تفکر سلفي دارد مي‌گويد:

وغالب الأخباريين على أنها نزلت فى على كرم الله تعالى وجهه

غالب اخباريين بر اين عقيده اند که اين آيه در حق علي عليه السلام نازل شده است.

روح المعاني - ج 6 - ص 167

ابن ابي خاتم که از مفسرين به نام اهل سنت است مي‌گويد:

انما وليکم الله والذين آمنوا با سند از سلمة بن کحيل است

تصدق علي بخاتمه وهو راكع

علي در حالي که در رکوع بود انگشتر خود را به سائل داد

فنزلت انما وليكم الله

تفسير ابن أبي حاتم - ج 4 - ص 1162

طبري در تفسيرش ج 6، ص 389 همين قضيه را نقل ميکند از عتبة بن ابي حکيم و مي‌گويد :

آيه انما وليکم الله در حق علي نازل شده است آن وقتي که انگشتر به سائل داد.

حالا اينکه مي‌گويند در نماز نمي‌شود صدقه داد و غيره، فضولي آن به شما نيامده است، خداي عالم آمده علي بن ابي طالب را به اين خاطر مدح کرده است و عنوان هم داده است.

تفسير طبري - ج 6 - ص 389

ابن تيميه هم در منهاج السنة در باره تفسير طبري و تفسير ابن ابي حاتم مي‌گويد:

تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير

اين تفاسير متضمن يک سري احاديثي است که مي‌توان به آنها اعتماد کرد.

منهاج السنة النبوية - ج 7 - ص 179

اگر واقعا شما مريض نيستيد و دنبال بهانه نمي‌گرديد و تعصب جلوي چشمان شما را نگرفته است خوب بفرماييد جواب دهيد.

بعد از اين ما تمام شبهاتي را که در رابطه با اين ايه آمده است، به حول و قوه الهي دانه دانه مطرح مي‌کنيم و جواب قاطع و کوبنده خواهيم داد.

آيه 67 سوره مائده مي‌فرمايد :

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ

همين آقاي ابن ابي حاتم در ج 4 ص 1772 مي‌گويد :

بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ

در حق علي نازل شده است . آقاي آلوسي نقل مي‌کند از عبد الله بن مسعود که ما در زمان پيامبر اين گونه مي‌خوانديم که :

ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته

روح المعاني - ج 6 - ص 193

مناقب ابن مردويه - ص 240

درالمنثور - ج 2 - ص 298

فتح الغدير - ج 2 - ص 60

المنار - ج 6 - ص 463

آيا اين ها نفهميدند قضيه چيست؟

يا در رابطه با آيه 3 سوره مائده که مي‌فرمايد :

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ

آقاي خطيب بغدادي با سند صحيح  مي‌گويد که اين آيه شريفه، روز 18 ذي الحجة در حق علي بن ابي طالب نازل شده است و جناب خليفه هم آمد و گفت :

فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لك يا بن أبي طالب أصبحت مولاي ومولى كل مسلم.

تاريخ بغداد - ج 8 - ص 289

ابن کثير دمشقي در البداية و النهاية مي‌گويد :

فقال عمر بن الخطاب هنيئا لك يا ابن أبي طالب اصبحت اليوم ولي كل مؤمن.

البداية والنهاية  ج 7   ص 350

مولا هم ندارد.

شما اگر شأن نزول را همه جا قبول داريد بفرماييد ، خود جناب ابن تيميه مي‌گويد:

وَمَعْرِفَةُ " سَبَبِ النُّزُولِ " يُعِينُ عَلَى فَهْمِ الْآيَةِ

شان نزول به دانستن انسان کمک مي‌کند تا مراد آيه را بفهمد.

فَإِنَّ الْعِلْمَ بِالسَّبَبِ يُورِثُ الْعِلْمَ بِالْمُسَبِّبِ

علم به سبب موجب علم به مسبب مي‌شود.

مجموعة الفتاوى - ابن تيمية - ج 13 - ص 339

شما همانطوري که از شأن نزول آيه 40 استفاده کرديد كه در رابطه با ابو بكر نازل شده و آيه 11 سوره نور را درباره عايشه استفاده کرديد، خوب آقاي ابن کثير دمشقي که در تفسيرش ج 2 ص 449 مي‌آيد در رابطه با آيه افک مطرح مي‌کند با قاطعيت مي‌گويد :

اين آيه در حق عايشه بنت الصديق زوج النبي آمده است.

آيا در خود آيه 11 اسمي از عايشه آمده است يا با کمک شأن نزول مطرح کرده ايد؟ اگر شأن نزول دخيل است همه جا بايد دليل باشد نه اينکه اگر به نفع شما شد دخيل است و اگر به ضرر شما شد دخيل نيست .

اين آقايان مي‌گويند که شبکه ولايت آنقدر از ما کليپ پخش کرده است که شبکه ما را مشهور کرده اند و به ضرر آنهاست ، نه عزيزم اگر مردم شبکه شما و حرف هاي بي اساس و مضحک شما را ببينند اولاً: شيعه ها در ايمانشان قوي و محکم مي‌شوند و ثانياً: خيلي از بينندگان شما نگاه مي‌کنند به حرف هاي بي اساس شما و در عقايدشان حداقل متزلزل مي‌شوند و اين انگيزه در آنها ايجاد مي‌شود که بروند و تحقيق کنند و نتيجه تحقيق آنها هم مشخص است که چه مي‌شود.

               مجري :

حاج آقا مي‌خواستم نظرتان را بدانم که اگر نام اميرالمؤمنين در قرآن بود با آن چگونه برخورد مي‌کردند ؟

                استاد قزويني :

در اين قضيه حرف خيلي زياد است و شما دست روي درد دل ما مي‌گذاريد ، من در چند قضيه 2-3 تا نمونه مي‌آورم که ببينيد اينها چکار کردند:

در آيه 24 سوره نساء در رابطه با ازدواج موقت مي‌گويد :

فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً

خود امام قرطبي مي‌گويد:

وقال الجمهور المراد نكاح المتعة

جمهور؛ يعني کل علماي اهل سنت بر اين عقيده هستند که مراد ازدواج موقت است نکاح المتعه

تفسير القرطبي - ج 5 - ص 130

شما که مي‌گوييد متعه زنا است يعني در صدر اسلام اين آيه مردم را به زنا نستجير بالله دعوت مي‌کرده است ؟

طبري مي‌گويد از مجاهد

فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ

يعني نکاح المتعه.

تفسير طبري - ج 5 - ص 18

جابر بن عبدالله انصاري مي‌گويد :

كنا نَسْتَمْتِعُ بِالْقَبْضَةِ من التَّمْرِ وَالدَّقِيقِ الْأَيَّامَ على عَهْدِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَأَبِي بَكْرٍ حتى نهى عنه عُمَرُ في شَأْنِ عَمْرِو بن حُرَيْثٍ.

ما در زمان پيامبر با يک مشت خرما و آرد زنان را صيغه مي‌کرديم.   

صحيح مسلم - ج 2 - ص 1023

مي‌گويند که جابر نسخ متعه به گوشش نرسيده بوده ، عجب! جابر بعد از پيامبر در ايام ابو بكر هم بوده است اگر نسخ شده است چرا به گوشش نرسيده است.

و اضافه آقاي مسلم که اين را نقل مي‌کند حاشيه اي کنار آن نزده است که اين متعه نسخ شده است. ما هرکجا مي‌رويم مي‌گويند صحابه نمي دانستند که نسخ شده است اگر صحابه نداند که نسخ شده است به درد مرجعيت علمي نمي‌خورد و بايد او را کنار طاقچه بگذاريد و سلام به او بدهيد ولي گفتار او را نمي‌توانيد حجت براي خود قرار دهيد.

جناب سرخسي که از فقهاي بزرگ احناف است مي‌گويد:

وقد صح أن عمر رضي الله عنه نهى الناس عن المتعة

صحيح است اين روايت که عمربن خطاب از متعه نهي کرده است و گفته است

فقال متعتان كانتا على عهد رسول الله وأنا أنهي الناس.

من نهي مي‌کنم از آن دو كه در زمان رسول خدا جايز بود.

مي گويند که پيامبر نسخ کرده بود و اين را جناب عمر شنيده بود ولي ديگران نشنيده بودند حالا اين چه حکمي است که  از 120 هزار صصحابه فقط و فقط جناب عمر شنيده بوده است و هيچکس ديگر نشنيده بوده است و در طول زمان ابو بكر مي‌دانسته که نسخ شده است و همه صيغه مي‌کنند ولي چيزي نگفته است جابر مي‌گويد ما زمان پيامبر و ابو بكر با يک مشت خرما صيغه ميکرديم مدتي هم در ايام عمربن خطاب صيغه مي‌کردند .

خوب اگر صيغه زنا است چرا جناب عمر چيزي نگفته است؟ يعني راضي شده است که مردم زنا کنند؟ و اضافه مي‌گويد :

وأنا أنهي الناس

من نهي مي‌کنم صيغه را، نمي‌گويد که پيامبر نهي کرده است و من نسخ پيامبر را نقل مي‌کنم.

من نمي دانم آقايان عقل خدادادي را چکار مي‌خواهند کنند و فرداي قيامت چه جوابي دارند؟ اين کتاب فقهي است و کتاب روايي هم نيست که بگوييد سندش چنين و چنان است و خود آقاي سرخسي مي‌گويد :

و قد صح

و اين صحيح است که جناب عمر گفت دو تا متعه بوده است و من نهي مي‌کنم.

المبسوط للسرخسي - ج 4 - ص 27

مغني ابن قدامه - ج 7 - ص 571

اين قضايا خيلي واضح و روشن است و با اين روشني در قرآن آمده است ولي آقايان مخالفت مي‌کنند. خوب اگر نام اميرالمؤمنين آمده بود چه کار مي‌کردند ؟

يا در رابطه با ارث انبياء در سوره نمل آيه 16 که مي‌فرمايد :

وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ

و سوره مريم آيه 5-6 در رابطه با حضرت ذکريا ميفرمايد :

فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آَلِ يَعْقُوبَ

خوب جناب ابو بكر يک روايتي را درست مي‌کند مي‌گويد پيامبر اکرم فرمود :

نحن معاشر الأنبياء لا نورّث

تفسير الثعلبي - ج 4 - ص 359

ما پيامبران ارث نمي بريم

آمدند ديدند که اين فرمايش آقاي ابو بكر با قرآن منافات دارد، بعضي ها گفتند که اين روايت قرآن را نسخ کرده است.

از ابن خراش در مورد اين روايت مي‌پرسند :

قلت لابن خراش حديث : لا نورث ، ما تركناه صدقة !

ابن خراش مي‌گويد :

باطل

روايت جناب ابو بكر روايت باطل است و خلاف قرآن است.

ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 2 - ص 600

لسان الميزان - ابن حجر - ج 3 - ص 444

آقاي ابن خراش شيعه نيست. آقاي ذهبي که از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است وقتي اين حرف را از ابن خراش مي‌شنود به او مي‌گويد :

أيها الحافظ البارع

اي آقاي ابن خراشي که حافظ و بارعي

الذي شربت بولك

ادرارت را خوردي

فأنت زنديق

تو آدم زنديق هستي

معاند للحق

معاند حق هستي

فلا رضى الله عنك

خدا از تو راضي نباشد

مات بن خراش إلى غير رحمة الله.

تذكرة الحفاظ - ج 2 - ص 685

آيا اين نحوه برخورد است ؟ آيا اينها بيانگر چيست ؟ ذهبي که از آدم هاي علقه مضغه نيست که ما بگوييم ايشان اشتباه کرده است.

خوب وقتي انسان بناست آنچه که در ذهنش آن را به عنوان عقيده پذيرفته و هر چه خلاف آن پيدا کرد از بين ببرد يا به ابن خراش بگويد : شربت بولک ، يا نسبت به روايتي که درباره فضيلت اميرالمؤمنين است که :

عدوک عدوالله و حبيبک حبيب الله

مي گويد :

والقلب يشهد بأنه كذاب.

قلب من شهادت مي‌دهد که اين باطل است.

سبل الهدى والرشاد - ج 4 - ص 12

             بيننده : منصوري از تهران

من يک شبهه اي دارم که واقعاً جوابش را نمي‌توانم به اين دوستاني که صحبت مي‌کنيد بدهم و آن هم اين است که الان آيت الله قزويني خيلي از مسائلي را که ما شيعه ها برداشت مي‌کنيم از کتب اهل سنت کاملاً مثل ما برداشت مي‌شود حالا چرا همين علماي اهل سنت تمام اين مسائل را قبول دارند خودشان مثل ما فکر نمي‌کنند؟ يعني وقتي آقاي سيوطي قبول مي‌کند که اين آيه متعلق به مولاي ما علي عليه اسلام است؛ چرا شيعه نمي‌شود و قبول نمي‌کند و چرا با اون عقيده اي که ما برداشت مي‌کنيم برداشت نمي‌کند ؟ من مي‌خواستم حاج آقا لطف کنند و جواب اين سوال را بيان کنند.

ممنونم شب شما بخير

                 بيننده : چراغ زاده از دزفول

مي خواستم بدانم ما هم مانند اهل سنت صحاح داريم؟ يعني کتابي مانند بحارالانوار و کافي همه سندها و حديث هايش صحيح است؟

                استاد قزويني :

خير

               بيننده :

يعني ما بعضي از احاديث مان ممکن است صحيح نباشد.

           استاد قزويني :

بله

             بيننده :

بعد مي‌خواستم خطاب به شبکه وهابي بگويم که اگر عمر با معاويه وارد جنگ ميشد باز هم معاويه را حضرت مي‌ناميدند و او را با حسنين مقايسه مي‌کردند؟ و مي‌خواستم به آنها بگويم که در جريان باشند که شما که هميشه مي‌گوييد بايد کسي را هم دوست داشته باشيد که حضرت محمد او را دوست داشته است حضرت محمد حضرت فاطمه زهرا ، حضرت علي ، امام حسن و امام حسين را دوست داشته است ولي متاسفانه فکر نمي کنم که معاويه را دوست داشته باشد که به او حضرت مي‌گويند.

يک لطفي کنيد اگر اشکالي ندارد دوست دارم بدانم آقاي هاشمي و همکارانشان مانند آقاي انصاري آيا ايراني هستند يا نه ؟

             استاد قزويني :

بله ايراني هستند و از استان فارس مي‌باشند و حتي روستاي آنها را هم مي‌دانيم کجاست چون دوستاني از روستاي آنها با ما بارها تماس گرفتند و صحبت کردند ولي مصلحت نيست که از پرده برون افتد راز.

ايشان هم اگر مانند حيدري خواست پايش را از گليم خود درازتر کند و به نواميس شيعه توهين کند آن وقت ما مي‌دانيم با آنها چکار کنيم.

             بيننده :

مطالب آنها بيشتر به ضد ايراني ها شبيه است.

            استاد قزويني :

بعضي ها وطن فروش هستند، در رابطه با سوال اول شما اگر چنانچه عمر با معاويه مي‌جنگيد قطعاً اين آقايان همان طوري که جنگ کنندگان با ابو بكر را برچسب ارتداد زدند و گفتند اينها اصحاب رده هستند اگر عمر کسي را مي‌فرستاد و معاويه را مي‌کشت و به زن او تجاوز مي‌کرد عمر مي‌گفت ايشان رفته و اجتهاد کرده است و ثواب هم کرده است مانند همان کاري که خالد با مالک بن نويره کرد.

               بيننده :

تشکر مي‌کنم که شبهات را جواب مي‌دهيد.

             بيننده : مرتضوي از مالزي

من امشب از طرف روم نداي شيعه منتظران حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در مسنجر پالتاگ مزاحم شما مي‌شوم آمدم که چند تا نکته را با اجازه شما عرض کنم :

اولاً: استاد همانطوري که بارها خود شما در اين برنامه و برنامه هاي ديگر گفتيد هجمه که امروزه جهان کفر و بدعت عليه شيعه دارد در تاريخ بي نظير بوده است و همچنين با پيشرفت علم و تکنولوژي و وسايل ارتباطات جمعي که دسترسي از يک نقطه به نقطه ديگر را به راحتي امکان پذير کرده است در فضاي سايبري شاهد هجمه بي سابقه عليه فرهنگ تشيع و فرهنگ ناب محمدي صلي الله عليه وآله و سلم هستيم و هتاکي ها و بي ادبي ها و شبهه هايي که عليه فرهنگ اهل بيت امروزه مطرح مي‌شود بي سابقه بوده است ، مسنجري در اينترنت وجود دارد به نام پالتاگ که شايد بتوان گفت بيشتر از مسنجرهاي ديگر در اين مسنجر کساني که ملتزم به عقيده اي هستند مي‌آيند و سعي در تبليغ و دفاع از عقيده خود دارند که از سست ترين عقايد هم در اين مسنجر روم دارند و در حال تبليغ هستند.

من زنگ زدم تا اول تشکر اساسي بکنم از شبکه جهاني ولايت و از شخص شما به عنوان مجري شبکه ولايت به خاطر اينکه ما از وقتي اين روم را در مسنجر پالتاگ راه انداختيم به لطف خدا و توجهات حضرت ولي عصر و حضرت زهرا سلام الله عليهم و بعد هم به لطف اساتيد شبکه ولايت واقعا کمک بي دريغي که به اين روم کردند و تشريف آوردند و سوال بچه شيعه ها را جواب دادند و شبهات را از بين بردند که جواب دندان شکني به تمامي مخالفان اسلام از جمله وهابيت و مسيحيت و جديدا هم فرقه هاي نو ظهوري مانند همين فرقه موهوم احمد الحسن اليماني داده شده است و به تهمت هايي که به علماي شيعه از جمله خود حضرتعالي و آيت الله کوراني و بقيه علما زده مي‌شود الحمدلله به لطف اساتيد شبکه ولايت جواب داده شده است .

من فقط آمدم که يک تشکر اساسي کنم و يک سوال هم بپرسم که :

ما ديشب در روم يکي از اصلي ترين مبلغين همين فرقه يماني براي بحث آمده بود و بحثي صورت گرفت با يکي از اساتيد شبکه ولايت و خدا را شکر به لطف حضرت ولي عصر به قدري ايشان مفتضح شد و به پوشالي بودن عقيده اش پي برد توسط حتي خود طرفداران ايشان و ايشان در آخر کار فرارکردند و فرار را بر قرار ترجيح داد.

من مي‌خواستم بدانم که نظر مراجع شيعه و نظر شخص شما به عنوان يکي از بزرگان شيعه راجع به اين فرقه نو ظهور و موهوم و شخص آقاي احمد الحسن اليماني که اصلا نمي دانيم کي هست و کجا هست در اين 13 ـ 14 سالي که ادعا کرده اند چيست ؟

بيش از اين وقت شما را نمي گيرم و اميدوارم ما را بي بهره نگذاريد و ما را از خدمتي که به جهان تشيع مي‌کنيد شريک بدانيد.

              بيننده : موسوي از زاهدان

از اين برنامه هاي شما واقعا ما استفاده هاي خوبي داريم و موضوعي که الان براي ما پيش آمده است در رابطه با عيد غدير است که مي‌فرمايند 3 روز آقا رسول الله و اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب در غدير ماندند تا همگي با او بيعت کنند لطف کنيد در اين رابطه توضيحي بفرماييد ممنون مي‌شوم.

خسته نباشيد ما را هم در حرم معصومه سلام الله عليها دعا کنيد.

             بيننده : احمد از دماوند (اهل سنت)

مي خواستم چند تا سوال مطرح کنم اگر مشکلي ندارد

                استاد قزويني :

بفرماييد

             بيننده :

آقاي قزويني اگر در اوايل اسلام ارث پيامبر را که فدک بود به حضرت فاطمه مي‌دادند الان چه فايده اي براي ما داشت ؟

سوال دوم هم اينکه چرا رواياتي که از کتب اهل تسنن مي‌خوانيد و در مانيتور نشان مي‌دهيد احاديث ناقص و نصفه نشان داده مي‌شود؟ و کل احاديث را نشان نمي‌دهيد.

             مجري :

مي‌توانيد يک نمونه را بگوييد؟

                  بيننده :

بله؟

                 مجري :

آن حديثي که نصفه گفته شده است را چون بعضي احاديث انقدر طولاني است که لزومي ندارد آورده شود.

             بيننده :

من 2-3 شب پيش هم صحبتي راجع به حديثي که راجع به حضرت ابراهيم بوده و ساره زن او که آقاي ابوالقاسمي نصف آن را نشان داد و بقيه اش را نشان نداد و قيچي کرد.

سوال سوم هم اينکه آقاي قزويني يعني پيامبر اسلام آمد مردم را به يک دين و به يک قبله هدايت کند آيا در زمان پيامبر مشرکين مکه نمي گفتند خدايي هست ؟ مگر مشرکين نمي گفتندکه ما به وسيله اين بت ها مي‌خواهيم به الله برسيم؟ محمد آمد و اينها را از بين برد.

           استاد قزويني :

مي توانيد آيه آن را بيان بفرماييد؟

             بيننده :

اجازه بدهيد صحبت کنم

             استاد قزويني :

شما به صورت متکلم وحده پشت سر هم بيان مي‌کنيد، بعضي از سوالات است که در عرض 30 ثانيه سوال طرح مي‌شود ولي جوابش به مدت زيادي نياز دارد.

اين را که مي‌فرماييد در زمان پيامبر اکرم مشرکان مکه هم خدا را قبول داشتند و مي‌گفتند اين بت ها واسطه ما هستند ، آيا مي‌توانيد آيه آن را بخوانيد ؟

ee.             بيننده :

والله آقاي قزويني من راجع به علم قرآني زياد مسلط نيستم ولي در رابطه با احاديث تا اندازه اي از طريق شبکه شما و شبکه هاي ديگر گوش مي‌دهم و آدمي هم هستم که به خدا اعتقاد دارم و آدمي هستم که از تنها کسي که مي‌ترسم خداست.

دوما هم اگر نهج البلاغه نامه 110 حضرت علي مي‌فرمايد:

توسل به 10 چيز است که از نماز شروع مي‌شود.

در اين نامه‌اي که در نهج البلاغه است درباره توسل چيزي نگفته است که به من يا اولاد من توسل کنيد و تمام توسلاتي که فرموده به عبادت خود انسان باز مي‌گردد.

                استاد قزويني :

در رابطه با بت ها، آيا بت پرستان که مي‌گفتند خدا آسمان و زمين را آفريده است نماز مي‌خواندند؟ در نماز خود

أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد ان محمدا عبده و رسوله

مي گفتند يا نمي گفتند ؟

             بيننده :

آقاي قزويني

           استاد قزويني :

نه جواب ما را بده

               بيننده :

اگر اعتقادي به محمد داشتند در مقابل او نمي ايستادند و صف آرايي نمي کردند.

              استاد قزويني :

خدا امواتت را بيامرزد، آيا مي‌گفتند لااله الا الله يا نمي گفتند ؟

           بيننده :

مي گفتند الله

                استاد قزويني :

خدا امواتت را بيامرزد، خودت قشنگ جواب خودت را دادي

اولا بر اينکه آنها مي‌گفتند الله نمي گفتند لا اله ، الان مسلمانهاي کره زمين و خود شيعه ها هر روز در اذان و اقامه و نمازشان چندين بار مي‌گويند :

لااله الا الله

اين طور مقايسه کردن شيعيان با مشرکان مکه اين نوعي عناد است و خلاف منطق مي‌باشد، من سوالي از شما کردم که آيا آنها مي‌گفتند لا اله الا الله ؟ گفتيد : نه .

دوم آنها مي‌گفتند :

مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى

سوره زمر - آيه 3

ما اين بت ها را عبادت مي‌کنيم، مي‌پرستيم تا ما را در نزد خداي عالم شفاعت کنند.

آيا هيچ شيعه اي را سراغ داريد که پيامبر يا امامي را عبادت کند؟

      بيننده :

بله الان همسايه هاي من هنگام نشستن و بلند شدن و خوابيدن يا علي و يا حسين مي‌گويند.

        استاد قزويني :

بنده هم اينجا بارها گفتم شيعيان براي کوري چشم وهابي ها هر وقت بلند مي‌شوند بگويند يا علي، مي‌نشينيد بگوييد يا علي ، غذا مي‌خوريد بگوييد: يا علي ، خداحافظي مي‌کنيد بگوييد: ياعلي

آيا يا علي گفتن عبادت کردن علي است ؟

oo.            بيننده :

خدا مي‌گويد هرچه که خواستيد از من بخواهيد.

           استاد قزويني :

عزيز من بنا نيست که پرت و پلا حرف بزنيم ، ما به حضرتعالي احترام گذاشتيم و روي خط نگه داشته ايم.

            بيننده :

حضرتعالي الان زنده هستيد من دم درب خانه شما مي‌آيم و مي‌گويم برادر بزرگوار من آقاي قزويني بنده نان براي بچه هايم ندارم 10 تا نان به من بده ، و در حال حاضر هم زنده هستيد و دست مي‌بريد در سفره خود 5 تا نان به بنده مي‌دهيد ، خاک زير پاي ائمه اطهار و اهل بيت پيامبر و خود حضرت علي سرمه چشم ما است ولي فرق اهل تسنن با حضرتعالي يا برادران اهل تشيع اين است که شماها حضرت علي را الان در همين جايي که بنده هستم همه مدد از علي مي‌خواهند ، درست است که احترام حضرت علي براي همه ما واجب است ولي وقتي خود حضرت علي شب تا صبح اکثر وقت به نماز مي‌ايستاد به خاطر ترس از خدا نبود ؟

            استاد قزويني :

حرفتان تمام شد؟

           بيننده :

بله من از شما خداحافظي مي‌کنم

            استاد قزويني :

نه نه خداحافظي نکن اجازه بده برادر من.

شما که مي‌گوييد وقتي ياعلي مي‌گوييد همه کمک را از علي مي‌خواهيد اين غلط است ، اگر کسي بيايد بگويد ياعلي و براي علي بن ابي طالب دکاني در برابر دکان خدا بسازد اين کفر و شرک و ارتداد است ولي اگر کسي بگويد يا علي به اين نيت که ياعلي تو پيش خدا آبرو داري و زنده هستي طبق منطق قرآن چون حداقل علي شهيد که شده است

وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ

سوره بقره - آيه 154

علي زنده است و اين منطق قرآن است و روايت متعدد هم شما داريد بر اينکه انبياء نمي ميرند و در قبرشان زنده هستند و عبادت مي‌کنند ، اگر من به اين نيت که علي بن ابي طالب زنده است ، به اذن خداي عالم صداي من را مي‌شنود ، به اذن خداي عالم به صداي من جواب مي‌دهد و به اذن خداي عالم حاجت من را يا خودش مستقيما يا از خداي عالم طلب مي‌کند که حاجت من را بدهد.

کجاي اين شرک است ؟ کجاي آن از خدا روي گرداندن است ؟

         بيننده :

هيچکس اسم بردن از علي را شرک نمي داند.

            استاد قزويني :

شما الان مي‌گوييد يا علي گفتن شرک است.

        بيننده :

کمک خواستن از علي.

            استاد قزويني :

عزيز من کمک خواستن از علي چه اشکالي دارد ؟ اگر کسي معتقد باشد علي طبق آيه قرآن زنده است و صداي ما را هم مي‌شنود و خدا به او قدرت داده است که حاجت ما را بدهد اگر با اين نيت از علي حاجت بخواهد چه اشکالي دارد ؟

           بيننده :

آقاي قزويني خدا در قرآن مي‌گويد شهدا زنده هستند ، و قبول هم داريم که حضرت علي شهيد محراب هستند ولي شهدا در نزد خداوند زنده هستند و روزي مي‌خورند.

      استاد قزويني :

يعني من و شما پيش شيطان زنده هستيم؟

         بيننده :

کجاي آيه قرآن مي‌گويد شهدا زنده هستند و بر مردم دارند حکومت مي‌کنند؟

      استاد قزويني :

عزيز من چرا پرت و پلا مي‌گويي برادر عزيزم سرور من ، مگر ما گفتيم ائمه حکومت مي‌کنند؟ اينکه عبد الله عمر پايش فلج مي‌شود و مي‌گويد :

يا محمد

و مشکل پايش برطرف مي‌شود آيا اين يا محمد گفتن عبدالله عمر کفر او را ثابت مي‌کند ؟

          بيننده :

نه .

       استاد قزويني :

خدا امواتت را بيامرزد.

         بيننده :

مدد گرفتن از غير خدا.

             استاد قزويني :

عزيز دل من اين عبارتي است که جناب آقاي بخاري در کتاب الأدب المفرد ص 207 حديث 993 نقل مي‌کند که اواخر عمر آقاي عبدالله عمر بود و سکته مي‌کند و پايش فلج شده بود بنده خدايي به او گفت :

اذكر أحب الناس إليك

محبوبترين افراد را صدا کن تا شفايت بدهد.

فقال محمد

اي محمد مرا نجات بده

فانبسطت.

با گفتن يا محمد مشکل پايش برطرف شد.

روايت هم صحيح است .

غريب الحديث للحربي - ج 2 - ص 674

مسند ابن الجعد - ج 1 - ص 369

الطبقات الكبرى - ج 4 - ص 154

آيا شما معتقديد عبد الله عمر که از پيامبر اکرم طلب شفا خواست و پيامبر هم او را کمک کرد و پاي او را شفا داد آيا معتقديد عبدالله عمر کافر شد ؟ از دين خارج شد ؟

        بيننده :

آقاي قزويني.

       استاد قزويني :

عزيز من جواب به من بده اين طرف و آن طرف نرو

            بيننده :

الان تنها چيزي که من مي‌دانم هرجايي از قرآن را که باز مي‌کنيم خداوند مي‌فرمايد :

بنده غفور هستم ، بنده رحمان هستم ، بنده رحيم هستم ، از هر چيزي به شما نزديک تر هستم آيا درست است وقتي شما نزديک و دم دست من هستيد ابتدا بيايم پيش مجري برنامه آقاي محسني و به ايشان بگويم که از شما فلان سوال را بپرسد؟

             استاد قزويني :

اگر اين گونه است که شما مي‌گوييد پس اعتراض شما به خود قرآن است و شما با اين با اين نگاه کافر مي‌شويد.

      بيننده :

شما به من نشان بده که فلان جاي قرآن نوشته است از خلق خدا فلان کار را بخواهيد اگر نشان داديد بنده گواه مي‌دهم فردا تشريف بياورم قم و در شبکه شما بگويم : اشهد ان عليا ولي الله.

           استاد قزويني :

ما مي‌دانيم که شما دروغ مي‌گوييد ولي نشان مي‌دهم

                      بيننده :

خدا گواه است مي‌آيم ولي به اين شرط که اين آيه قرآن را حداقل 10 نفر از علما و مفسرين اسلام تاييد کرده باشند .

    استاد قزويني :

باشه اشکالي ندارد الان تلويزيون را مي‌بينيد ؟

     بيننده :

 ممنونم خداحافظ من شارژم تمام است از تلويزيون صداي شما را مي‌شنوم

      استاد قزويني :

نه همينطور حضور داشته باشيد من با شما کار دارم.

       بيننده :

بيننده تلفن خود را قطع مي‌کند.

        استاد قزويني :

بله قطع کردند، گرچه ما مي‌دانيم که شما دروغ مي‌گوييد؛ چون يوسف هم از بندر عباس گفت يک دليل بياوريد من شيعه مي‌شوم ولي ديگر جرأت نکرد به برنامه ما بيايد؛ چون ما سوالي طرح کرديم براي ايشان ولي رفت و نيامد.

در سوره يوسف آيه ۹۷ مي‌فرمايد که فرزندان حضرت يعقوب خدمت پدر مي‌آيند و مي‌گويند:

قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ

آيا اين فرزندان حضرت يعقوب که نزد پدر آمدند و گفتند که اي پدر! تو واسطه شو تا خدا گناه ما را ببخشد؟ حضرت يعقوب نگفت که خدا به شما نزديک تر است شرک نگوييد و از خدا بخواهيد که گناه شما را ببخشد؟ و نگفتند که اي پدر ما را ببخش ، فرق است بين اينکه بگويند :

يا ابانا اغفر لنا

پدر ما را ببخش

و بين

يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا

اي پدر از خداي عالم براي ما طلب مغفرت کن ما خطاکاريم .

حضرت يعقوب پيامبر مي‌گويد:

سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي

من براي شما از خداي عالم طلب مغفرت مي‌کنم خداي عالم غفور و رحيم است.

اگر

ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ

سوره غافر- آيه 60

درست است

فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ

 سوره بقره - آيه 186

درست است ، اگر :

وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ

سوره ق - آيه 16

 درست است؛ پس چرا حضرت يعقوب نگفت خدا که نزديک است از خدا بخواهيد و از او طلب مغفرت کنيد؟

در آيه ۶۳ سوره نساء در رابطه با نبي مکرم صلي الله عليه و آله وسلم است که مي‌فرمايد:

وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا

اين آيه را برادر عزيزمان دقت کنند تا بعد از حداقل ۵۰ نفر از بزرگان اهل سنت در اين باره صحبت کنم.

وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ

آنهايي که در حق خودشان ظلم کردند.

جَاءُوكَ

پيش تو بيايند اي پيامبر

فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ

استغفار کنند

وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا

پيامبر هم براي آنها استغفار کند خدا آنها را مي‌بخشد

پيامبر واسطه است ، پس چرا اينجا نمي‌گويد : مردم برويد و مستقيم از خدا بخواهيد بلکه مي‌گويد: پيامبر اکرم بايد براي آنها طلب بخشش کند.

حداقل بالاي 50 نفر از علماي اهل سنت اين آيه را از آداب زيارت رسول اکرم آورده اند که اگر کسي آمد به زيارت قبر نبي مکرم بيايد بگويد : اي پيامبر من در حق خودم ظلم کردم مرا ببخش.

امام سبکي مي‌گويد :

دلت الآية على الحث على المجئ إلى الرسول صلى الله عليه وآله وسلم والاستغفار عنده.

اين آيه 64 سوره نساء که مي‌گويد نزد پيامبر بيايند و از پيامبر طلب مغفرت کنند دلالت مي‌کند که هم در زمان حيات پيامبر به او متوسل شويم و هم بعد از رحلت ايشان .

شفاء السقام - السبكي - ص 181

سمهودي شافعي مي‌گويد :

علماي اهل سنت از اين آيه استفاده کرده اند هم در زمان حيات پيامبر و هم بعد از رحلت ايشان.

جناب آقاي شوکاني همين مطلب را بيان کرده است .

آقاي ابن قدامه مقدسي که حنبلي مذهب است در کتاب المغني ج 3 ص 590 مي‌گويد :

کسي که خدمت نبي مکرم مي‌آيد بگويد:

انك قلت وقولك الحق

تو حرف حق زدي

وقد أتيتك

پيامبر! من نزد تو آمدم

مستغفرا من ذنوبي

از گناهانم استغفار مي‌کنم

مستشفعا بك إلى ربي

تو را بين خود و خدا شفيع قرار مي‌دهم.

الشرح الكبير لابن قدامة - ج 3 - ص 495

المغني - ج 3 - ص 298

المجموع نووي - ج 8 - ص 274

الاختيار - ج 1 - ص 189

الدرر الثنيه - ص 9

اگر واقعاً کسي دنبال حقيقت است بفرماييد اين هم حقيقت.

در آيه 35 سوره مائده مي‌فرمايد:

وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ

واسطه نزد خداي عالم ببريد و هرگز نگفته است که واسطه شما زنده باشد يا مرده باشد، پيامبر باشد، عمل صالح باشد.

در خطبه 110 نهج البلاغه علي مي‌فرمايد :

إن أفضل ما توسل به المتوسلون إلى الله سبحانه الإيمان به وبرسوله والجهاد في سبيله.

نهج البلاغة - خطب الإمام علي ( ع ) - ج 1 ص 215

با فضيلت ترين چيزي که مي‌توان به خدا متوسل شد، ايمان به خدا و ايمان به پيامبر و جهاد است.

پس معلوم مي‌شودکه توسل جايز است، شما که مي‌گوييد توسل شرک است و ما نياز به واسطه نداريم و خدا از همه به ما نزديک تر است اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي‌گويند که توسل است.

اولا ما توسل را هم به اعمال صالحه جايز مي‌دانيم که اين منطق قرآن است :

رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آَمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآَمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا

سوره آل عمران - آيه 193

هم توسل به عمل صالح و هم توسل به اسماء الهي :

وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا

سوره اعراف - آيه 180

و هم توسل به انبيا، مانند آيه 97 سوره يوسف و آيه 64 سوره نساء که دلالت مي‌کند که توسل به پيامبران هم هيچ اشکالي ندارد.

من يک سوالي از شما دارم گرچه کارشناسان شبکه هاي وهابي نمي‌توانند پاسخ دهند ولي حداقل احمد آقا مقداري فکر کنيد:

اميرالمؤمنين نگفتند که توسل به پيامبر و ائمه حرام است بلکه مي‌گويد :

با فضيلت ترين توسل ايمان به خداست.

آيا اگر ايمان به خدا با فضيلت ترين توسل باشد، توسل هاي ديگر حرام مي‌شود؟ در کتب اهل سنت آمده است که :

أفضل الصلوات وهي العصر

با فضيلت ترين نماز ها نماز عصر است.

تفسير ابن كثير - ج 1 - ص 191

تفسير القرطبي - ج 20 - ص 179

آيا معني آن اين است که نماز ظهر حرام است ؟ نماز مغرب و عشاء حرام است؟ اگر شخصي آمد و گفت فلان کار افضل است در برابر چه است ؟ يعني ديگران باطل است؟ علي که مي‌گويد:

إن أفضل ما توسل به المتوسلون إلى الله

نهج البلاغة - خطب الإمام علي ( ع ) - ج 1 - ص 216

يعني توسل به پيامبر باطل و شرک است؟ توسل به انبياء شرک است؟

ابونعيم نقل مي‌کند که :

أفضل الصلوات عند الله صلاة الصبح يوم الجمعة.

با فضيلت ترين نماز ها نماز صبح روز جمعه است.

حلية الأولياء - ج 7 - ص 207

شعب الإيمان - ج 3 - ص 115

فضائل الأوقات - ج 1 - ص 512

بيان الوهم والإيهام في كتاب الأحكام - ج 3 - ص 203

آيا وقتي اين گونه گفت يعني ديگر نماز ها همگي باطل است؟

در جاي ديگر آمده است:

أَفْضَلُ الصَّلاَة صَلَاةُ الْمَرْءِ في بَيْتِهِ

بافضيلت ترين نماز ها نمازي است که در خانه مي‌خوانند.

صحيح البخاري - ج 1 - ص 256

مصنف ابن أبي شيبة - ج 2 - ص 52

پس با اين حساب نمازهايي که به صورت جماعت بيرون از خانه خوانده مي‌شود شرک و باطل است؛ چون پيامبر فرموده است که بهترين نماز نمازي است که مرد در خانه بخواند.

شما مقيد هستيدکه در ماه رمضان نماز تراويح مي‌خوانيد، جناب عمربن خطاب مي‌گويد: آنهايي که در خانه خود مي‌خوابند افضل هستند از کساني که نماز تراويح مي‌خوانند.

قال عُمَرُ نِعْمَ الْبِدْعَةُ هذه وَالَّتِي يَنَامُونَ عنها أَفْضَلُ من التي يَقُومُونَ.

آنهايي که شبهاي ماه رمضان در خانه مي‌خوابند افضل هستند از کساني که نماز تراويح مي‌خوانند.

اگر خواب افضل است پس آنهايي که نماز تراويح مي‌خوانند شرک است؟

صحيح البخاري - ج 2 - ص 707

و دهها قضاياي ديگر داريم که کلمه افضل آمده است. آقايان کارشناس عقل درست و حسابي ندارند، مي‌گويند مردم ببينيد علي مي‌گويد :

أفضل ما توسل به المتوسلون إلى الله سبحانه الإيمان به.

علي مي‌گويد توسل به پيامبر توسل به من توسل به ائمه حرام است.

نهج البلاغة - خطب الإمام علي ( ع ) - ج 1 - ص 216

کجاي عبارت اميرالمؤمنين آمده است که حرام است ؟

ما نمي‌خواهيم که احمد آقا بيايد و شيعه شود ولي تقاضا دارم حداقل احساس کند آن چيزي که در ذهن او خوانده اند يک سري خرافات و مطالب ضد دين و قرآن است. و کساني که مي‌گويند توسل به پيامبر شرک است مخالف قرآن، مخالف دين  و دشمن اهل بيت هستند. اگر چنانچه در کتب آنها توسل به عمر و ابابکر جايز بود آنها در تمام دنيا مي‌نوشتندکه دعاي توسل به ابو بكر و عمر ولي توسل به ائمه اطهار بوده است و لذا اينها مي‌خواهند توسل را رد کنند.

البته اهل سنت اين گونه نيست چون اهل سنت همگي توسل را قبول دارند چون خود جناب سبکي مي‌گويد که : تمام علماء، عقلا و عوام اهل سنت و همه آنهايي که دين دارند، معتقد به توسل هستند.

         جواب استاد به سوال آقاي موسوي :

در رابطه با غدير انشاء الله ما داريم بحث ها را دنبال مي‌کنيم تا کل شبهاتي که پيرامون غدير است را مطرح کنيم و پاسخ دهيم .

در رابطه با افرادي که به قولي

هر دم از اين باغ بري مي‌رسد            تازه تر از تازه تري مي‌رسد

اولين فتنه اي که ما با آن مواجه هستيم آقاي احمد الحسن نيست؛ چون قبل از او هم دجال هاي زيادي آمدند که ادعاي مهدويت و بابيت کردند مانند : علي محمد باب بنيانگذار بهائي‌ها که ادعا کردند ما سيد يماني هستيم و ايشان وقتي که آمد در رابطه با مباحث بابيت صحبت کرد و اينکه من اين چنين و چنان هستم و آن کسي که پيامبر به آن وعده داده است من هستم.

احمد الحسن در محرم 1208 حدود 500 نفر از افراد بي خبر و نا آگاه را جمع کرد و روز عاشورا در بصره و ناصريه قيام کردند ، مردم در حال عزاداري بودند که اين احمد الحسن دجال که تعبير بزرگان ما اين است که اين آقا هم ضال است و هم مضل است بعضي از مراجع ما فتوا به ارتداد و وجوب قتل او دادند مانند آيت الله حائري چون او از مصاديق مفسد في الارض است.

آمد و شروع کرد به حمله کردن و گفت :

جاء المهدي

مهدي آمد مهدي آمد 

و با نيروهاي دولتي درگير شدند و فقط در خود بصره 80 نفر انسان بي‌گناه کشته شد و در ناصريه 70 نفر کشته شد سپس از عراق به امارات فرار کرد و زير پرچم وهابي ها زندگي مي‌کند.

اين چگونه سيد يماني است که فرار مي‌کند و پشت چادرهاي زنان مي‌رود و خود را مخفي مي‌کند. جالب است ايشان يک نامه اي نوشته بود با اين مضمون که :

اما بعد الي السيد الخامنه اي: السلام عليکم و رحمة الله ، الي السيد القزويني في ايران : السلام عليکم و رحمة الله ، شيخ عبدالحميد مهاجر السلام عليکم ، شيخ علي کوراني السلام عليکم

شما همين نامه را اگر دوستان ببينند کاملا مي‌فهمند که اين آقا اصلا عقل ندارد و يک ديوانه هزار بار بر اين آقا شرافت دارد و در نوشتن نامه از او بهتر است.

ما ايشان را آدم بي‌دين ، لا مذهب ، گمراه ، گمراه گر ، فاسد و از مصاديق مفسد في الارض مي‌دانيم و اهانت هايي که ايشان به مراجع ما کرده است باالاخص خدمت آيت الله العظمي سيستاني همين کافي است که ارتداد ايشان را صادر کند.

مي گويند چرا براي مناظره نمي آييد؟ بنده رسماً اينجا آماده هستم که براي مناظره بيايند تا ما ثابت کنيم که تو عقل نداري و ديوانه و گمراه و گمراه گر هستي اگر توانستيم ثابت کنيم که هيچ ولي اگر ثابت نکرديم ما هم تابع شما هستيم.

آقا مي‌گويد: مباهله ، بنده آماده هستم ايشان با اسکايپ اينجا بيايد با اينکه چند نفر از علماي بزرگ شيعه اعلام مباهله کردند ولي ايشان فرار کردند و لذا اينها را ما گروه فاسد مي‌دانيم و از عزيزاني که در روم ها هستند توصيه مي‌کنيم که حيف است که اينها روم شما را با حضورشان آلوه کنند چرا که صدا و منطق آنها آلوه کنند است و نظر بزرگان و علماي شيعه نسبت به ايشان و امثال ايشان هم اين بوده است.

ايشان ادعا کرده بود که حضرت آيت الله کوراني از آقاي احمد الحسن معجزه و کرامت ديده است ، بر پدر آدم دروغگو لعنت ، لعنت خدا و ملائکه بر احمد الحسن که او را امام مي‌خوانيد.

ما مي‌خواستيم امروز آيت الله کوراني روي خط بيايند و کتابي هم ايشان نوشتند به نام دجال البصرة که در اين کتاب حداقل 50 جا ايشان را دجال ، ضال ، مضل ، ديوانه خوانده است.

آقاي کوراني در قسمتي از کتاب به صورت مسخره گفته است که :

پس شما کرامت هم داريد

به اين عنوان که بگويد اين شخص عقل ندارد و ديوانه است ولي گرفتند اين عبارت را در روم ها قرار دارند و گفتند که آيت الله کوراني کرامت ايشان را قبول دارد.

خدايا تو را قسمت مي‌دهيم به آبروي محمد و آل محمد، فرج مولاي ما ولي عصر نزديک بگردان و ما را از ياران آن بزرگوار قرار بده.

«والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته»

اللهم عجل لوليک الفرج



حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  03 بهمن 91 - 01:22:43
سلام عليکم! ظاهراً حاج آقا قزويني به سوال آقا يا خانم منصوري جواب ندادند. چون در متن موجود نيست. واقعاً سوال جالبي است که براي خيلي ها ممکن است پيش بيايد. اگر لطف کنند جواب بدهند ممنون مي شوم. اما در مورد نيامدن نام ائمه(ع) در قرآن اين جوابها بيشتر جوابهاي جدلي و نقضي بود. اما واقعاً طبق چه حکمت و مصلحتي خدا نام ائمه(ع) را در قرآن نياورده است؟!
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
دوست گرامي
 سوال اول را شما بايد از ابن اثير و ديگر علماي اهل سنت و وهابيت كرد و از آنان بايد پرسيد که چرا و به چه دليل با وجود اقرار به اين مطلب مانند ولايت حضرت علي عليهباز راه انحراف را در پيش گرفته و حقيقت را کتمان کرده ايد.
واقعيت اين است که بسياري از اين آقايان و نيز علماي کنوني اهل سنت و وهابيت واقعيت را به خوبي مي دانسته و مي دانند ولي به همان دلايلي که اصحاب پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمايشان آن حضرت را نديده گرفته و آن را کتمان کردند اينان نيز همان عمل را انجام مي دهند. با اينکه وجود مقدس پيامبر اکرم بارها و بارها به امامت و خلافت اميرالمومنين علي عليه السلام تاکيد کرده بود ولي آنان با وجود اينکه اين امر را مکررا و با چشمها وگوشهاي خود از پيامبر ديده و شنيده بودند به فرمايشان آن حضرت پشت کردند حال ديگر چه انتظاري مي توان از پيروان آنها يعني امثال ابن اثير و ديگر علماي اهل سنت داشت.
به هر حال براي روشن شدن امر ما ابتدا دلايلي که اصحاب بعد از پيامبر از امير المومنين رويگرداندند را خدمتتان عرض مي کنيم وسپس با توجه به اين مطالب به بررسي علل اين امر از سوي علماي اهل سنت مثل ابن اثير مي پردازيم:
علل رويگرداني اصحاب بعد از رسول خدا از اميرالمومنين چند امر بوده است:
1- حب قدرت و رياست بسيارى از بزرگان مهاجرين و انصار؛ به عنوان نمونه غزالي ، عالم مشهور اهل سنت در باره پيمان شكني عمر بن خطاب مي‌گويد :از خطبه‌هاي رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) خطبه آن حضرت به اتفاق همه مسلمانان در روز عيد غدير خم است كه در آن فرمود : هر كس من مولا و سرپرست او هستم ، علي مولا و سرپرست او است . عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به علي (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت :
«افتخار ، افتخار اي ابوالحسن ، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاي ديگري هستي .»
اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبري علي (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب علي (عليه السلام) به رهبري امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها ، عمر تحت تأثير هواي نفس و علاقه به رياست و رهبري خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلي تغيير داد و با لشكر كشي‌ها ، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمين‌هاي ديگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلي هموار كرد و [مصداق اين آيه قرآن شد :] پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله‏اى كردند.( سر العالمين وكشف ما في الدارين ، ابوحامد غزالي ، ج1 ، ص4 ، باب في ترتيب الخلافة والمملكة )
2- وجود نفاق و اختلاف در ميان بزرگان قوم؛ اوج اين اختلافات را در ميان خود اهالي سقيفه براي تعيين خليفه مي توان مشاهده کرد آنجا که قريشيان به سرکردگي ابوبکر و عمر در مقابل انصار به سرکردگي سعد به مقابله پرداختند و بالاخره غالب هم شدند.
3- وجود اختلاف و كينه‏هايى از گذشته در بين مسلمانان؛ در اين زمينه نقل شده: شخصي از طايفه بني اسد از امام علي عليه السلام سؤال كرد :چگونه شما را كه از همه سزاوارتر بوديد از مقام خلافت كنار زدند ؟ حضرت در پاسخ فرمود : بدان كه آن ظلم و خودكامگى كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد ، در حالى بود كه ما را نسب برتر و پيوند خويشاوندى با رسول خدا (ص) استوارتر بود ؛ جز خودخواهى و انحصارطلبى چيز ديگرى نبود كه : گروهى بخيلانه به كرسى خلافت چسبيدند ، و گروهى سخاوتمندانه از آن دست كشيدند ، داور خداست ، و بازگشت همه ما به روز قيامت است . (نهج البلاغة ، خطبة 162، نهج البلاغه محمد عبده ، ج2 ،‌ ص64 و شرح ابن أبي الحديد ، ج9 ، ص 241 و علل الشرايع ، ج1 ،‌ ص146 )
4- سست ايمانى تازه مسلمانان؛ بسياري از مسلمانان در سالهاي پاياني و بالاخص سال نهم و دهم هجرت که به علت همين سيل مسلمان شدن به عام الوفود نيز معروف شد مسلمان شده بودند و طبيعي بود که با امر رسول خدا به جانشيني اميرالمومنين چندان مانوس نباشند. خود امير المؤمنين در اين رابطه مي فرمايد:
«به خدا سوگند اگر خطر ايجاد اختلاف و شكاف در ميان مسلمانان نبود و بيم آن نمي رفت كه بار ديگر كفر و بت پرستي به سرزمين اسلام باز گردد واسلام محو و نابود شود. من موضع ديگري در برابر آنان مي گرفتم، لكنا علي غير ماكنالهم عليه».(شرح نهج البلاغه ابن ابيالحديد، ج1، ص 307، چاپ اول قاهره، دارالاحياء الكتب العربيه، 1378 هجري قمري)بديهي است كه از چنين مجموعة كه خطر ارتداد بسيار از آنان موجب سكوت حضرت گرديد، توقعي حمايت و دفاع وايثار نخواهد بود). سيرة پيشوايان، مهديپيشوائي، ص 63 - 72. چاپ دوم، مؤسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ، 1374 هجري قمري،قم(
5- وجود كينه‏ها و دشمنى‏هاى برخى با حضرت على(ع) (زيرا بسيارى ازبستگان نزديك آنان در جنگ‏ها به دست حضرت على كشته شده بودند)؛ امير المؤمنين عليه السلام خودش در اين زمينه مي فرمايد: فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ . (نهج البلاغة ، خطبة 162 ). ابن أبي الحديد سني معتزلي هم در اين باره مي‌نويسد :قريش با كينه هاي فروخفته و بيماري حسادت دست در دست يكديگر به جنگ با امير المؤمنين روي آورد همانگونه كه در شروع و آغاز دعوت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نيز به همين روش و سيره عمل كرده بود .( شرح نهج البلاغة ، ج 16 ، ص 151)
6- نگرانى گروهى از اشراف از ادامه راه رسول اللّه به وسيله اميرالمؤمنين(ع) و عدالت وى؛ و همين عامل هم باعث شد تا مسلمان نماهايي چون خوارج ايشان را به شهادت برسانند.
7- حيله‏گرى وخدعه برخى از افراد و ايجاد جوّ متشنّج و آلوده بعد از پيامبر(ص) (به عنوان مثال تبليغ مى‏كردند كه ما على را براى جانشينى پيامبر قبول داريم ولى فعلاً جوان است(حدود 33 سال).
8- ريشه كن نشدن رسوم قبيله‏اى و عصبيت جاهلى (برخى از مورّخان براين نكته تأكيد دارند كه مردم با اين كه حرف‏هاى حضرت رسول(ص) را شنيده بودند، ولى باز منتظر آن بودند كه شخصى طبق سنت قبيله‏اى براى خلافت برگزيده شود). عمدة مسلمانان و كساني را كه در كنار پيامبر حضور داشتند، - با توجه به ظهوراسلام در جزيرة العرب - مجموعة اعراب مسلمان مكه و مدينه (مهاجرين و انصار) تشكيل مي دادند. آنان علي رغم گرويدن به اسلام، علقه هاي قومي و فرهنگ قبيله محوري هنوزدر تصميم گيري هاي آنان دخيل بود.
در اولين لحظات بعد از رحلت پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ گروه مهاجرين مكه و در رأس آنان ابوبكر و همفكرانش در برابرقبايل انصار به صف آرايي پرداختند و با اكثريت گروه انصار به پيشوايي سعد بن عباده رئيس خزرجيان،‌ به مقابله بر خواستند و سرانجام نيز با حيله هاي حساب شده و تهديد خليفه دوم، در اين رقابت پيروز گرديدند و قدرت را تصاحب نمودند. (پژوهشي عميق پيرامون زندگي عليـ عليه السّلام ـ، جعفر سبحاني، ص 201 - 209، چاپ سوم، 1366، انتشارات جهان آراء).
در چنين اوضاع و احوالي كه رگه هاي جاهليت قوم گرائي گل كرده بود و دو طايفة مهاجر و انصار بر سر خلافت پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ به جنگ و ستيز برخواسته بودند، فقط عده اندكي از پيروان راستين پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ و رجال بني هاشم به علي ـ عليه السّلام ـ وفادار ماندند كه اين تعداد نيز بسيار كم و انگشت شمار بودند و در حدي نبودند كه بتوانند حركت جامعه را از وضعيت به وجود آمده تغيير دهند زيرا رنگ نفاق در چهره اكثر مدعيان تقرب پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ مشهود بود همان هايي كه بعداً جريان هايي مثل ناكثين و مارقين و ... در برابر حضرت علي ـ عليه السّلام ـ پديد آورند.
البته براى هر يك از موارد هشتگانه شواهد تاريخى و دلايل كافى ديگري نيز وجود دارد که به جهت اختصار به همين موارد بسنده مي کنيم.
همچنين نظير اين قضايا درقرآن نيز آمده و آن داستان موسى و هارون(ع) و سامرى است. بدين صورت كه پيامبرى موسى(ع)براى بنى اسرائيل ثابت شده بود. عصاى او را ديده و يد بيضاى او را مشاهده كرده بودند. ساحران در مقابل چشمان آنان ايمان آوردند. هم چنين ديدند كه چگونه عصاى موسى نيل را شكافت و خود آنها از آن عبور كردند و فرعون و انصارش غرق شدند و...با اين وجود وقتى موسى(ع)، هارون را به جانشينى خود نصب كرد و به دستور خدا به كوه طور رفت ... مردم دوباره بت پرست شدند و جانشينى هارون را قبول نكردند و به نصايح او گوش فرا ندادند و گاوى را كه سامرى با طلا و زيورآلات خود آنها ساخته بود، پرستيدند. اين در حالى بود كه پيامبرشان نمرده و فقط تأخير كرده بود. (براى آگاهى بيشتر ر.ك: سوره طه، آيات 40 – 99). رسول خدا(ص) هم به حضرت على(ع) فرمودند: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى هستى و اين شباهت درامور متعددى است كه يكى از آنها عدم تبعيت مردم است.
با توجه به مطالبي که عرض شد حال به بررسي علل اين کتمان حقيقت از سوي امثال ابن اثير و ديگر علماي اهل سنت مي پردازيم:
1، گمان: ظن و گمان از لغزشگاههاي خطرناكي است كه انديشه بيشتر مردم جهان را به پرتگاه عقايد باطل و نادرست سوق داده است.
قرآن كريم در اين باره مي فرمايد: از چيزي كه به آن علم نداري پيروي مكن.( اسراء/36)
يعني، از ديدگاه قرآن، مسلمان حق ندارد، دنبال چيزي برود و يا چيزي را مورد عمل خود قرار دهد كه براي او قطعي و ثابت نيست.
اگر عقايد و آراء بيشتر علماء اهل سنّت را ريشه يابي و بررسي كنيم، به سادگي خواهيم ديد كه اغلب عقايد، ريشة علمي ندارد و به ظن و گمان منتهي مي شود. متاسفانه آنان با درگير کردن خود به ظن و گمان در مورد خلافت و امامت اميرالمومنين علي عليه السلام دچار انحرافات اينچنيني شده اند.
2. تمايلات نفساني: در ميان لغزشگاه خطرناك انديشه، و يکي از مهمترين آنها از نظر قرآن تمايلات نفساني است. اگر كسي بخواهد نقاط ضعف و قوت يك نظر را بيابد و دربارة آن درست بينديشد، به ناچار بايد خود را، در ارتباط با آن نظريه، از تمايلات نفساني برهاند. شايد بعضي از علماي اهل سنت در اثر تمايلات نفساني نمي توانند، حق را اظهار كنند. يا بپذيرند. چون با اظهار به حق و پيروي از آن، سيادتي را كه در پيش قوم خود دارد و يا در آمدي را كه از اين راه نصيبش مي شود، از دست خواهد داد.
3. تعصب: يكي ديگر از موانع وصول به آراي صحيح و مطابق با واقع، تعصّب است، تعصّب عبارتست از اوج پيروي از تمايلات در زمينة هواداري از فرد يا افراد و ياچيزي، بدون رعايت حق.
به گفته امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ امام و اسوه و الگوي مردم متعصب، شيطان است.
امام در اين باره مي فرمايد: او پيشواي متعصّبان و پيشرو مستكبران است؛آن كه اساس تعصّب را نهاد.( نهج البلاغه، خطبة قاصعه ، ص380)
تعصّب، شخص متعصّب را وادار مي كند، به جاي اينكه به گفته بنگرد، «گوينده» را ملاك داوري قرار مي دهد. تعصّب به انسان اجازه نمي دهد كه فكر كند كه «گفته» چيست هم آيا حق است يا باطل، درست است يا غلط؟ بلكه به او مي گويد: ببين «گوينده» كيست؛ اگر با تو هم خط است، نظرية او درست است و اگر همخط نيست، نظرية او خطاست.
هرگاه يكي از علماي اهل سنّت در متون ديني به نام يكي از بزرگان شيعه برخورد كند، بدون تأمل و فكر از روي تعصّب نظريه او را كنار مي نهد و مي گويد، اين شخص رافضي است. با چنين برخورد، آيا مي توان به حقيقت رسيد؟ در حاليكه قرآن مجيد مي فرمايد:
مژده بده آن بندگانم را كه سخن را مي شنوند و به نيكوترين آن، عمل مي كنند، اينان هستند كه خداوند راهنمايشان كرده است، و هم اينانند، صاحبان انديشه.( زمر/18
vahabiat.porsemani.ir/content
اما درباره سؤال دوم بايد گفت هر چند در قرآن آياتي وجود دارد كه به گفتة شيعه و اهل سنت‌، جز بر علي‌(ع)و برخي ديگر از امامان‌: بر هيچ كس ديگري قابل انطباق نيست‌; همچون آية ولايت (مائده‌، 55)، آية مباهله (آل‌عمران‌، 61) و... ولي به خاطر مصالحي نام آنان بصراحت در قرآن نيامده است‌.
نيامدن نام حضرت علي و ساير ائمه عليهم السلام ‌در قرآن كريم‌، علل متعددي دارد:
1. قرآن‌، آخرين كتاب آسماني است و بايد براي هميشه از تحريف‌، مصون بماند. تحريف نشدن قرآن مربوط به قرآني است كه در دست مردم است‌: "إِنَّا نَحْن‌ُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَه‌ُ لَحَـَفِظُون‌َ;(حجر،9) نه قرآن‌ِ در لوح محفوظ.
در جامعة انساني‌، افراد مؤمن‌، منافق‌، كافر، مشرك و معاند وجود دارند. كساني كه از اسلام ضربه خورده و منافع مادي‌شان آسيب ديده است و كساني كه در سينه حب رياست دارند و مي‌خواهند بر اريكة قدرت تكيه زنند، حتماً براي جبران گذشته و رسيدن به اهداف‌شان‌، در صدد مقابله با اسلام برمي‌آيند; اگر بتوانند اسلام را از ريشه نابود كنند، اين كار را مي‌كنند ـ گرچه تا كنون نتوانسته و در آينده هم نخواهند توانست ـ و اگر نتوانند دست به تحريف اسلام و قرآن مي‌زنند. خداوند حكيم‌، مصونيت قرآن‌ِ موجود را در چنين جامعه‌اي از خطر تحريف لفظي تضمين كرده است‌; اين مصونيت راه كارهايي مي‌طلبد.
اگر نام حضرت علي(ع) ‌در قرآن ذكر مي‌شد، كساني كه جاه‌طلب و رياست خواه بودند و كساني كه بستگان‌شان در جنگ‌ها به دست حضرت علي‌عليه السلام كشته شده بودند و كينة آن حضرت را در دل داشتند، در صدد تحريف قرآن برمي‌آمدند و آياتي را كه نام آن حضرت در آن ذكر شده‌، از قرآن محو مي‌كردند; همان گونه كه بيست و پنج سال‌، اميرالمؤمنين را خانه‌نشين كردند و در زمان 5 سال حكومتش سه جنگ داخلي را بر ايشان تحميل كردند. پس بيان نشدن نام حضرت علي (ع)‌در قرآن‌، يكي از راهكارهاي حفظ قرآن از تحريف است‌.
پس بي ترديد اگر حتي در يكصد آيه بصراحت نام حضرت علي(ع) ‌مي‌آمد، اين عدّه آن آيات را از قرآن حذف كرده‌، مي‌گفتند: بقية قرآن ما را كافي است و مردم هم چيزي نمي گفتند چنان‌كه به حضرت علي‌و حضرت زهرا عليهما السلام آن همه آزار رساندند و مردم چيزي نگفتند. وانگهي خليفة اوّل و دوم كه صدها روايت از پيامبر(ص) را جمع‌آوري كرده و همه راسوزاندند.(ر.ك‌: اجتهاد در مقابل نص‌، همان‌، ص 156 ـ 162.) 
2. قرآن به بيان كليات مي‌پردازد; بنابراين به ندرت اسامي اشخاص زمان حضرت رسول‌در قرآن به چشم مي‌خورد; مثلاً در آيه 173 و 175 آل عمران‌، از نعيم بن مسعود به "الذين‌" و "الشيطان‌" ياد مي‌كند، بدون آن‌كه نام او را ذكر كند.
خداوند تفصيل كليات قرآن را به رسول خدا (ص) وانهاده است‌: "وَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّن‌َ لِلنَّاس‌ِ مَا نُزِّل‌َ إِلَيْهِم‌" (نحل‌،44) قرآن‌، كليات مربوط به موضوع امامت را بيان كرده و جزئيات آن را رسول تبيين نموده است‌.
ابوبصير مي‌گويد: "از امام صادق‌پرسيدم‌: مردم مي‌گويند: چرا از حضرت علي‌و اهل‌بيت عليه السلام نامي در قرآن كريم نيامده است‌؟ امام‌فرمودند: به كساني كه چنين اعتراضي مي‌كنند، بگوييد: همان گونه كه نماز در قرآن آمده‌، ولي سه يا چهار ركعت بودن آن مشخص نشده و پيامبر آن را براي مردم تفسير كرد، همچنين زكات در قرآن نازل شده‌، ولي مقدار آن مشخص نشده و رسول خدا آن را براي مردم تفسير كرد.... همين‌طور در قرآن نازل شده است كه (أَطِيعُوا اللَّه‌َ وَأَطِيعُوا الرَّسُول‌َ وَأُولِي الاْ ?َمْر;(نسأ،59) از خدا و رسولش و اولي الامر اطاعت كنيد.) اين آيه دربارة امام علي و حضرت حسن و حسين‌ عليهم السلام : نازل شده و پيامبر فرمود: هر كه من مولاي اويم پس علي مولاي اوست‌. ]يعني همان‌گونه كه تفسير جزئيات نماز، زكات و حج و... به پيامبر واگذار شده‌، معرفي اولي‌الامر و ذكر اسماي آنان به پيامبر(ص) واگذار شده است‌.[(ر.ك‌: غاية المرام‌، محدّث بحريني‌;، ص 165، ح 3.)
3. ذكر خصوصيات و اوصاف و نبردن اسم‌، حس كنجكاوي مردم را تحريك مي‌كند تا بررسي كنند و به فردي كه اين ويژگي‌ها را دارد پي ببرند و اين شيوه بيشتر در ذهن‌ها جاي مي‌گيرد; مانند آية ولايت كه مي‌فرمايد: "ولي‌ّ شما خدا، رسولش و كسي است كه ايمان آورد، نماز را برپا مي‌دارد و در حال ركوع زكات مي‌دهد."
4. با توجه به آيات فراواني كه در مورد حضرت علي‌(ع)در قرآن وجود دارد، ديگر به ذكر نام مبارك آن حضرت نيازي احساس نشده تا نام ايشان برده شود
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
 
2   نام و نام خانوادگي:  احمدنوري     -   تاريخ:  06 بهمن 91 - 00:21:18
سلام برشماعزيزان گروه پاسخ به شبهات ودکترقزويني محترم نمي دانم چرامن بابت نيامدن نام ائمه عليهم السلام درقرآن کريم وخصوصاًبابت نام مبارک علي عليه السلام درکتاب خدا، انواع کتاب ها ومقاله هاوازجمله اين مطالب خوب شماراخوانده ام که همگي حدوداًمشابه بوده است.وخلاصه اش اين بوده که معرفي افراددرقرآن به يکي ازاين سه طريق است. 1-نام صريح"ومامحمدالارسول" 2-صفت شخص"انماوليکم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة ويؤتون الزکوة وهم راکعون" 3-عدد اشخاص"وبعثنامنهم اثني عشرنقيباً" وطريق چهارم نيزازلسان مبارک پيامبرخواهدبود. ولي گرچه اعتقادويقين به امامت علي واولادپاک اوعليهم السلام داشته ودارم اماامثال اين پاسخ هابراي "امامتي که زيربناوازارکان مذهب شيعه است"کانّه اشباع نشده ام؟ لطفاً من راراهنمائي نمائيد.والسلام
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي
 حدود سيصد آيه در قرآن در شأن ائمه و اهل‌بيت ـ عليهم السلام ـ نازل شده است اما نام ائمه به‌طور صريح ذكر نشده است. علت نيامدن نام ائمه در قرآن را مي‌توان در چند علت زير خلاصه كرد:
1. آياتي كه در مورد اهل‌بيت و امامت در قرآن وارده شده است از يك وضع خاصي برخوردار هستند كه سعي شده است اين آيات در لابه لاي آيات ديگر كه مربوط به موضوع ديگري مي‌باشند ذكر شوند و به‌طور آشكار به نام ائمه اشاره نشده است. مثل آيات إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً و آيه ... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ( هرچند هر آدم منصف و حقيقت طلبي به غرض اصلي آيه پي مي‌برد. چنان كه اهل تسنن نيز اين آيات را به اهل‌بيت پيامبر و امامان ما تفسير كرده‌اند.مخشري حنفي، ‌الكشاف، بيروت،‌ دارالمعرفه،‌ ج 1، ص 59به
علامه مطهري در اين خصوص مي گويد: اين وضع خاص در ذكر اين آيات به خاطر نگراني بوده كه پيامبر صلي الله عليه وآله  از ابلاغ و ذكر آيات مربوط به امامت و اهل‌بيت ـ عليهم السلام ـ داشتند؛ چون ممكن بود عربي كه عصبيت درعمق جان و دل آن‌ها نفوذ كرده بود بگويند پيامبر صلي الله عليه وآله اين آيات را به خاطر خانواده خود بيان كرده است.مامت و رهبري، ص 60
2. علت ديگر اين است كه به هر حال انسان بي‌غرض و كمال طلب غرض اصلي آيه را مي‌فهمد ولي تصريح به نام ائمه موجب مي‌شد كه عده‌اي افراد متعصب و ضعيف در ايمان و دشمنان ائمه از دستورات قرآن تمرّد كرده و در مقابل قرآن بايستند و اين به‌صورت تمرد از اسلام و قرآن در آيد و ممكن بود كل قرآن و اسلام را انكار كنند گويا خداوند متعال مي‌خواهد تمردشان به شكلي در نيايد كه به معني طرد قرآن در كمال صراحت باشد. لااقل يك پرده‌اي بتوانند برايش درست كنند. همانند آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ دادن زكات در حال ركوع يك كار عمومي نيست بلكه اشاره به يك واقعه معين دارد كه هر آدم بي‌غرضي منظور آيه را مي‌فهمد كه در مورد امام علي ـ عليه السلام ـ مي‌باشد ولي باز طبق همان سر و هدف به نام امام در اين آيه و به نام ائمه در آيات ديگر اشاره نشده است.
3. ترس از تحريف قرآن، به هر حال قرآن بايد از تحريف حفظ مي‌شد چون براي همه زمان‌ها نازل شده است بايد از عواملي كه موجب تحريف در قرآن مي‌شد در قرآن نمي‌آورد كه در صورت آوردن نام ائمه، يا پيامبر را متهم به تحريف مي‌كردند و مي‌گفتند اين آيات را خود پيامبر به خاطر خانواده خودش وارد كرده است و يا خودشان قرآن را تحريف مي‌كردند. چنانكه غاصبان خلافت قرآن جمع‌آوري شده به وسيله حضرت علي ـ عليه السلام ـ را قبول نكردند و قرآن ‌جمع‌آوري شده به وسيله عثمان را قبول كردند. امامت و رهبري، ص 162 در حالي كه همه آن‌ها به جايگاه و فضيلت و تقواي علي ـ عليه السلام ـ آگاه بودند.
4. اگر نام ائمه ذكر مي‌شد به خاطر شناساندن جايگاه آن‌ها به مردم و توجه مردم به آن‌ها بود. و در صورت ذكر نام ائمه باز غاصبان خلافت صلاحيت آن‌ها را منوط به تحصيل اكثريت و يا روش‌هاي ساختگي خودشان مي‌كردند. اگر آن‌ها واقعاً بي‌غرض بودند پيامبر نام دوازده امام را رواياتي كه مورد قبول اهل‌تسنن نيز مي‌باشد ذكر كرده است.
5. خصوصيات بسياري از ضروريات دين و اعتقادات، كه به آن‌ها عمل مي‌كنيم و مكلف به انجام آن‌ها هستيم در قرآن نيامده است. مثل خصوصيات نماز صبح از قبيل تعداد ركعات و يا آهسته و بلند خواندن، ‌و ده‌ها مسائل ديگر كه در قرآن نيامده و آن‌ها را از از روايات ائمه ـ عليهم السلام ـ استفاده مي‌كنيم چون طبق حديث ثقلين كه باز مورد قبول اهل تسنن مي‌باشد،‌ قرآن و سنت در كنار هم و اهل‌بيت ـ عليهم السلام ـ ،‌ علي ـ عليه السلام ـ و اولاد علي ـ عليه السلام ـ هميشه در كنار قرآن و مفسران واقعي قرآن مي‌باشند. نام ائمه ـ عليهم السلام ـ نيز يكي از موضوعاتي است كه براي دانستن آن بايد به سنت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مراجعه كرد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
3   نام و نام خانوادگي:  احمدنوري     -   تاريخ:  07 بهمن 91 - 12:57:53
سلام خدمت شماعزيزان گروه پاسخ به شبهات
ازتوضيحات جامع وموجز شمادرخصوص سوال فوق تشکرمي کنم.خداوندشمارانزدخودمأجورداشته ومارابه معارف قرآن کريم وصراط مسقيم که همان راه انبياء وائمه اطهارعليهم السلام است هدايت فرمايد.والسلام
4   نام و نام خانوادگي:  asd313     -   تاريخ:  17 بهمن 91 - 05:13:13
بسم الله الرحمن الرحيم با سلام و عرض ارادت خدمت کارشناسان و دوستان گرامي و عزيز بعضي از وهابيون که در دلشون مرض هست هميشه اين اشکال رو بر شيعه ميگيرن و ميگن که اگر امامت از اصول دينه پس چرا اسمي از امامت و اين اصل مهم در قران نيامده؟ و به اين بهانه ميخوان که امامت رو زير سوال ببرن و منکر امامت ائمه بشن من در اينجا يه جواب دارم که اميدوارم قانع کننده باشه اين جواب رو خودم با توجه به مطالعاتم دادم از کارشناسان موسسه ولي عصر ميخوام که اگر جايي از اين مقاله اشکال داشت حتما ذکر کنن دوستان و برادران اهل سنت هميشه از ما شيعه ها ميپرسن که شما چرا امامت رو جزيي از اصول دين ميدونيد در حاليکه از اين اصل در قران صحبتي نشده و يا به صورت روشن به اون اشاره نشده !! و يا شبهات و چيزاي ديگه اي راجب امامت و اصول دين شيعه مطرح ميکنن که ما در اينجا قراره اين شبهه رو کامل و در حد امکان بررسي کنيم طرح سوال و شبهه : چگونه ممکن است امامت از اصول دين باشد در حالي که خداوند از امامت و اهميت آن در قران صحبتي نکرده است !! ؟ چرا به صورت روشن به اين اصل پرداخته نشده است؟ مانند توحيد : قل هوالله احد و يا نبوت و معاد و... ؟ جا داره اول از همه اصول دين رو به صورت اجمالي تعريف کنيم و بعد به اين بپردازيم که کلا اصول دين چيه و مقصود از اين اصول چيست؟ اصول دين چيست؟ اصول دين پايه‌هاي اعتقادي دين هستن که اول بايد به اونها ايمان آورد و بعد به فروعي که از اونا بر خواسته‌ پاي‌بند بود.کسي که به اصول دين اعتقاد نداره، از دين بيرون ميشه يا بهتره بگيم که دينش ناقص خواهد بود.اعتقاد به اصول دين بايد از روي تحقيق باشه، نه تقليد ! اصول دين پنج تا هستن :توحيد، نبوت و معاد امامت و عدل البته بعضي از علما هستن که امامت و عدل رو از اصول مذهب شيعه برشمردن به اين شکل که هر کسي به اونا اعتقاد نداشته باشه از مذهب خارج ميشه اما از دين خارج نخواهد شد (اگرچه بعدها ثابت ميکنيم که عقيده ي امامت ميتونه از اصول دين هم باشه) چه کساني اصول دين و مصاديق اون رو تعيين ميکنن؟ و از روي چه چيزي پي ميبرند که فلان عقيده از اصول دينه؟ آيه يا روايتي نداريم که در اون اصول دين يا فروع دين ذکر شده باشه؛ حتي تعبير اصول و فروع دين تعبيريست که علماي دين آن را بنا نهادند . به اين شکل تعبيري در قرآن و سنت نيامده ؛ البته تعابير مختلفي در خصوص موارد معيني که آن ها را به عنوان اصول دين يا فروع دين مي شناسيم و هزاران آيه و روايت در مورد اهميت و جايگاه آن ها داريم. اما اين تقسيم بندي مشخص، نوعي دسته بندي و جمع بندي معرفتيست که توسط بزرگان دين صورت گرفته. دلايل اينکه امامت از اصول دين بر شمرده ميشود چيست ؟ ما پيشتر گفتيم که اصول رو علما با توجه به قران و سنت و اهميت موضوع تشخيص ميدن و اون رو از اصول دين بر ميشمرن در اينجا به صورت خلاصه و فشرده به اثبات اين ميپردازيم که امامت هم اصلي از اصول دين خواهد بود : 1.در قران کريم بار ها و بارها مسئله ي امامت و ولايت مطرح شده پس اينکه ميگيد به طور کلي اسمي از اصلي به نام اصل امامت و ولايت در قران نيامده ادعا و صحبت باطلي بيش نيست ! بعضيا هستن اين رو مطرح ميکنن و ميگن که امامت و ولايت در قران نيامده در جواب اونها ميگيم که : «دست حق ديدي ولي نشناختي!» اگه وهابيون قران رو با دقت و بدون تعصب ميخوندن و خودشون رو از عقايد موروثي آزاد ميکردن به يقين آيات ولايت و امامت برشون مخفي نميموند از جمله اياتي که به امامت و ولايت اشاره کردن: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ﴿المائدة: ٥٥﴾ سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها که ايمان آورده‌اند؛ همانها که نماز را برپا مي‌دارند، و در حال رکوع، زکات مي‌دهند. در اين ايه علاوه بر ولايت خدا و رسول ولايت کساني ديگه مطرحه که ما به اون ميگيم امام وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ﴿البقرة: ١٢٤﴾ وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا ﴿الفرقان: ٧٤﴾ در اين ايه حضرت ابراهيم بعد از پشت سر گذاشتن ازمايشات سخت و جالبه بدونيد بعد از مقام نبوت حضرت ابراهيم به امامت رسيد و خيليا با استناد به اين ايه ثابت ميکنن که امامت مقامش از نبوت هم بالاتره چون هر کسي بعد از پيروزي در امتحانات الهي ترفيع درجه ميگيره نه اينکه . . . وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا ﴿الفرقان: ٧٤﴾ وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ ﴿السجدة: ٢٤﴾ وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ ﴿القصص: ٥﴾ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ﴿الأنبياء: ٧٣﴾ و . . . آيات در خصوص امامت بسيار زيادن و به شکل ها و اسامي مختلف اين مقام و منصب الهي رو خداوند متعال تعريف کرده و در قران کريم اورده براي مثال قران از امام به تعبير اولي الامر ياد کرده : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ . . . ﴿النساء: ٥٩﴾ و اطاعت اولي الامر که همون امام باشه رو واجب کرده 2.خداوند در چند آيه به اهميت موضوع ولايت و امامت تصريح کرده که ما فقط جا داره دو آيه از اون رو بگيم : الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿المائدة: ٣﴾ بله پيشتر متذکر شديم که اصول دين عقايدي هستن که اگه يکي از اونا رو قبول نداشته باشي دينت ناقص خواهد بود حالا بنظر شما شان نزول آيه ي ذکر شده چي ميتونه باشه؟ آيا اين ايه در خصوص توحيد نازل شده؟ يا نبوت؟ ! يا معاد؟؟؟ يا در خصوص فروع دين نازل شده؟؟؟ و يا بايد ببينيم که شان نزول اون چيه؟ الحمدلله همه ماها ميدونيم که شان نزول اين ايه در رابطه با اعلام ولايت حضرت علي هست براي اختصار گويي ما به شان نزول و روايات اون نميپردازيم و فقط به شما لينک ميديم تا اونا رو بخونيد : http://awtad313.orq.ir/17000/ImamAli/1AlAyat/8Balegh/Main49.htm يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ﴿المائدة: ٦٧﴾ در اينجا خداوند صراحتا داره يه چيزيو اعلام ميکنه و ميگه که اون چيزي که بر تو نازل کردم(منظور ولايت حضرت علي که ميتونيد شان نزولشو در لينک بالا هم مشاهده کنيد) رو به مردم ابلاغ کن اگه ابلاغ نکني مثل اين ميمونه که کلا رسالتت رو انجام ندادي ! خب اون چي ميتونه باشه چه امر مهميه که اگه رسول خدا اون رو اعلام و ابلاغ نکنه مثل اين ميمونه که کلا رسالتي انجام نداده؟ شان نزولش چيه؟ برا توحيد نازل شده؟ برا معاد يا نبوت؟ برا هر چي نازل شده باشه مطمئن باشيد اون عقيده از اصول دين خواهد بود چون ابلاغ نکردنش=انجام ندادن رسالت=ناقص بودن و شدن دين و حتي ممکنه باعث نابوديه دين بشه . . . پس امامت طبق شان نزول اين ايه از اصول دينه اگه اين امر ابلاغ نميشد نه فقط دين بلکه رسالت هم ناقص ميموند ! لينک شان نزول آيه (بالا داده شده بود) : http://awtad313.orq.ir/17000/ImamAli/1AlAyat/8Balegh/Main49.htm پس براي همينه که ميگيم امامت همزاد نبوت است ! 3.حالا طبق سنت نبوي و حديث هم ميشه اين رو به اثبات رسوند که امامت از اصول دينه ، احاديث در اين زمينه خيلي زيادن و ما در اينجا فقط به مواردي از آن اشاره ميکنيم : در حديث مستفيضي که از شيعه و سني رسيده پيامبرصلي الله عليه وآله مي‏فرمايد: «من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة الجاهلية»«هر کس بميرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.» سند شيعه : كمال الدين وتمام النعمة - الشيخ الصدوق - ص 409 – 410 و كفاية الأثر - الخزاز القمي - ص 296 و وسائل الشيعة (آل البيت) - الحر العاملي - ج 16 - ص 246 و مستدرك الوسائل - الميرزا النوري - ج 18 - ص 187 و ... . سند اهلسنت : صحيح مسلم ، مسلم النيسابوري ، ج3 ، ص1478و السنن الكبرى ، البيهقي ، ج8 ، ص156 و مجمع الزوائد ، ج5 ،‌ ص218 و مشكاة المصابيح ، ج2 ، ص1088و سلسلة الأحاديث الصحيحة ، ج2 ، ص715 . مسند احمد ، احمد بن حنبل ، ج4 ، ص96 و مجمع الزوائد ،‌ الهيثمي ، ج5 ،‌ ص218 و مسند الطيالسي ، الطيالسي ، ص295 و الإحسان بترتيب صحيح ابن حبان ج7 ، ص49 و حلية الأولياء ، ج 3 ،‌ ص22 .مجمع الزوائد، الهيثمي ، ج5 ، ص224 و كتاب السنة ، ج2 ،‌ ص489 .المستدرك على الصحيحين ، ج1 ، ص150 المعجم الكبير ، الطبراني ، ج 10 ،‌ ص298و المعجم الأوسط ،‌ ج2 ، ص317 و ج4 ، ص232 و مسند أبي يعلى، ج6 ، ص251 و كتاب السنة ، ابن أبي عاصم ، ج2 ،‌ص489 و مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج5 ، ص224-225. از اين حديث استفاده مي‏شه که معرفت امام، حقيقتيه که اگر حاصل بشه دين انسان ثابت شده وگرنه دين او دين جاهليت خواهد بود. حال با اين تعبيرات چطور مي‏توان گفت که امامت از فروع دين يا اصول مذهب هست؟!!! اگر امامت جزو فروع دين بود، آيا پيغمبر اين چنين حديثي رو ميفرمودن؟؟؟؟ بديهي است که عدم معرفت و شناخت موردي از فروع دين، موجب تزلزل دين و مردن به سبک جاهليت نخواهد شد. پس مطابق اين برداشت، امامت بايد جزو اصول دين باشد که عدم شناخت آن باعث مردن به شيوه جاهليت مي گردد. آيا امام و امامتي با اين ويژگي ها که رياست عامه مسلمين را به عهده داشته باشه و اطاعتش بر همه واجب و در هر زماني فقط يک نفر اين مسئوليت را بر عهده داشته باشد، و جميع صفات حميده و اخلاق پسنديده، علم، زهد، تقوي و شجاعت را دارا باشد و علاوه بر اين، هم معصوم و هم به وسيله رسول الله منصوب پرورگار باشد به طوري که عدم شناختش مردن به سبک جاهليت مي باشد، نبايد جزو اصول دين باشد؟!! حاکم نيشابوري به سند خود از حنش کناني نقل مي‏کند که شنيدم از ابوذر در حالي که دست خود را به درب کعبه گرفته بود، فرمود: «اي مردم! هر کس مرا مي‏شناسد من همانم که مرا مي‏شناسيد و هر کس که مرا انکار مي‏کند من ابوذرم، از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيدم که مي‏فرمود: «مثل اهل بيتم مثل کشتي نوح است، هر کس بر آن وار شود نجات يافته و هر کس از آن تخلّف کند غرق شده است» لينک سند احاديث از سايت الاوتاد: http://awtad313.orq.ir/17000/AhlAlBait/7SafinatNooh/Main61.htm اين حديث دلالت دارد بر اين‏که هر کس قائل به امامت اهل بيت‏ عليهم السلام نبوده و آنان را پيشوا ومقتداي خود نداند و در دين به آن‏ها اقتدا نکند اهل ضلالت بوده و هلاک خواهد شد. از برخي روايات صحاح از اهل سنّت استفاده مي‏شود که جماعت بسياري از صحابه بعد از رحلت پيامبرصلي الله عليه وآله به قهقري بازگشته و مرتد شدند، و با تأمّل در تاريخ بعد از وفات پيامبرصلي الله عليه وآله پي مي‏بريم که سببي براي ارتداد آنان جز اعراض از امر خلافت علي‏عليه السلام و شکستن حرمت ولايت آن حضرت نبوده است. بخاري به سند خود از ابوهريره نقل مي‏کند که رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «روز قيامت گروهي از اصحابم را بر من وارد مي‏کنند، آن‏گاه آنان را از نزديک شدن به حوض کوثر باز مي‏دارند. به خدا عرض مي‏کنم: بار پروردگارا! اينان اصحاب منند. خداوند در جواب مي‏فرمايد: نمي‏داني که بعد از تو چه کردند، آنان به قهقري باز گشته و مرتد شدند» و مي‏دونيم که اين تعبيرات تنها با اين سازگاري داره که امامت از اصول دين به حساب بياد. اسناد حديث از سايت الاوتاد : http://awtad313.orq.ir/17000/Seerah/3Hawdh.htm حالا در اينجا جا داره که يه سواليو از همه بپرسم و اونم اينه که : آيا تمام انحرافاتي که در امت واقع شد، حول مسأله امامت نبود؟! 4 .ما پيشتر هم اين رو گفتيم که اصول دين رو علما تشخيص ميدن و دسته بندي ميکنن حالا اينکه کدوم يک از علماي اهل سنت امامت رو جزيي از اصول دين دونستن خودش بحث طولاني هستش که ما فقط به گفتن اسم اونا اکتفا ميکنيم : البته به تعابير گوناگوني حرفشونو زدن : ابن عبد البر قرطبي، شهاب الدين نويرى و على بن محمود خزاعى ، بيضاوي ، محمد ابو النور زهير استاد الازهر ، شيخ الاسلام علي بن عبد الكافي سبكي ، محمد بن الحسن البدخشي ، فخرالدين احمد بن حسن بن يوسف الجابردي ، شمس الدين محمود بن عبد الرحمن اصفهاني و... الي ما شا الله که خييييييلي زيادن البته ما هنوز اسنادشو ارائه نکرديم و هر کسي اسنادشو خواست ميتونه به سايت ولي عصر مراجعه کنه با اين تعابير و صحبتها و بيان روشن شد که امامت بايد از اصول دين باشه. در آخر اين رو متذکر ميشيم که خيلي از علماي متاخرين شيعه براي اتحاد و حفظ انسجام اسلامي امامت و عدل رو از اصول مذهب شيعه بر شمردن و هر کسي به اونا اعتقاد نداشته باشه از مذهب خارج ميشه نه از دين اگرچه طبق اين مقاله و بيان ما ثابت کرديم که امامت بايد از اصول دين باشه . . . در آخر توصيه ميکنم که حتما کتاب امام شناسي در قران و پاسخ به شبهات با قلم علي اصغر رضواني رو بخونيد و اگر وقت بشه و بتونم ان شا الله نرم افزارش رو براتون درست ميکنم والسلام علي من اتبع الهدي و خاف من العواقب الردي
5   نام و نام خانوادگي:  مصطفي     -   تاريخ:  18 بهمن 91 - 23:47:50
آقاي asd313 از مطالبتون استفاده برديم اما يک نکته رو که بايد متذکر شوم در مورد سوره مبارکه بقره آيه 124 که حضرت ابراهيم در آن موقع خليل الله بود بعد خداوند کلماتي را به حضرت ابراهيم آزمود که ايشان امام شدند حالا منظور از کلمات چيست بماند فقط بدانيد آزمايش نيست کلمات يعني چي يعني يک جمله گفت همون جمله اي که وقتي حضرت آدم به خطا رفت همين کلمات به کار رفت بگذار آيه رو بگم سوره بقره آيه 37 : فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ و ترجمه اش : سپس آدم از پروردگارش كلماتى را دريافت نمود و [خدا] بر او ببخشود آرى او[ست كه] توبه‏پذير مهربان است و حالا اون کلمات چي بود پنج تن بودند ( حضرت محمد«ص» و امام علي«ع» و حضرت فاطمه«س» و امام حسن«ع» و امام حسين«ع») و ميتواني براي اثبات اين به لينک پايين مراجعه کنيد که منظور از کلمات چي بود که حضرت آدم اولين کسي بودند که براي امام حسين «ع» گريه مي کنند http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=755 اما يک نکته خيلي ظريف اهل سنت معتقدند که پيامبر جانشين و امام تعيين نکردند و به عهده مردم سپردند ولي همين آيه 124 سوره بقره خلاف اين را ثابت ميکند چه کسي در حالي حضرت ابراهيم، خليل الله بود به مقام امامت نائل کرد مردم بودند يا خداوند حق تعالي اين آيه خلاف عقيده اهل سنت را ثابت ميکند پس امامت مقامي است که از طرف خداوند تعيين ميشود نه از طريق مردم همان جايي که خداوند در اين آيه فرمودند : ((خدا به او فرمود) من تو را امام مردم قرار دادم) به اميد ظهور مولايمان صاحب الزمان (عج)
6   نام و نام خانوادگي:  مصطفي     -   تاريخ:  18 بهمن 91 - 23:52:56
فصيل روايت گريه آدم بر امام حسين ع به اين صورت است: هنگامى كه جبرئيل كلماتى را به حضرت آدم عليه السلام براى توبه تعليم مى‏ داد، و او خدا را به پنج تن مقدّس مى ‏خواند، وقتى كه به نام حسين عليه السلام رسيد قلبش شكست و اشكش جارى شد، به جبرئيل گفت: نمى‏ دانم چرا وقتى كه نام پنجمى (حسين عليه السلام) را مى ‏برم قلبم مى ‏شكند و اشكم جارى مى ‏شود؟ جبرئيل گفت: «بر او مصيبتى خواهد گذشت كه همه مصايب در برابر آن كوچك خواهد بود. او تشنه كام، غريبانه، تنها و بدون يار و ياور به شهادت خواهد رسيد». جبرئيل برخى ديگر از مصايب آن حضرت و خاندانش را براى آدم عليه السلام بيان كرد، تا آنجا كه هر دو تن همچون مادرِ فرزند مرده‏ اى بر حسين عليه السلام گريستند، (فَبَكى آدَمُ وَجَبْرَئِيلُ بُكاءَ الثَّكْلى‏). ((بحارالانوار، ج 44، ص 245.))
7   نام و نام خانوادگي:  فاطمه     -   تاريخ:  23 اسفند 91 - 15:31:26
چرا مي گوييد نام امام علي عليه السلام در قرآن ذکر نشده در حاليکه ذکر شده خداي متعال مي فرمايند " انه في ام الکتاب لدينا لعلي حکيم " و حتي در دعاي ندبه امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف را اينطور مي خوانيم که يابن من هو في ام الکتاب لدي الله علي حکيم
جواب نظر:
باسلام
کاربر گرامي؛ در اينجا منظور از «علي» حضرت امير عليه السلام نمي باشند بلکه علي در اينجا به معناي لغوي خود يعني بلند مرتبه استعمال شده است و معناي آيه به اين صورت مي شود: «قرآن در ام الکتاب(لوح محفوظ = علم خداوند) بلند مرتبه و استوار است.»
و معناي فقره دعاي ندبه هم به اين صورت است: «اي فرزند کسي که در لوح محفوظ الهي، بلند مرتبه و استوار است.» که در اينجا در حقيقت به آيه مورد نظر اشاره دارد. و در شان و منزلت دادن به اهل بيت عليهم السلام از قرآن وام گرفته است.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
8   نام و نام خانوادگي:  حسين     -   تاريخ:  23 اسفند 91 - 21:16:19
سلام-آيا عليا در آيه ي 50 مريم نام مبارک امام علي (ع) نيست؟!!در صورتي که امام صادق (ع) آن را نام حضرت علي دانسته اند!!و همچنين مراد از رحمتنا را رسول رحمت للعالمين بيان فرموده اند!! نظر شما چيست؟ لطفا آن را به ايميلم بفرستيد! با تشکر نام امام علي عليه السلام در قرآن وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ (آيه ي 84 سوره ي شعرا ) در خواست حضرت ابراهيم (ع) از خداوند وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا (آيه ي 50 سوره ي مريم ) جواب خداوند به حضرت ابراهيم (ع) وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا (آيه ي 53 سوره ي مريم ! ) تاييديه اي براي اسم بودن علي در آيه ي بالا! وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي ۖ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ (آيه ي 34 سوره ي القص) درخواست حضرت موسي از خداوند! تاييديه اي براي لسان صدق بودن حضرت امام علي (ع) !!
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي؛‌ در مورد آيه 50 سوره مريم(س) روايتي از امام رضا عليه السلام به اين مضمون نقل شده است:
«يونس بن عبدالرّحمن خدمت امام هشتم، حضرت رضا عليه السلام، مى ‏رسد و عرض مى ‏كند:
بعضى از مردم مى ‏پرسند نام على عليه السلام در كجاى قرآن آمده است؟
من در جواب مى ‏گويم: «وَجَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيّاً» آيا اين پاسخ صحيح است؟
امام فرمود: «صَدَقْتَ هُوَ هكَذا»؛ راست گفتى، مطلب همان‏طور است كه تو مى ‏گويى![البرهان فى تفسير القرآن، جلد 3، صفحه 14]
آيت الله مکارم شيرازي در اين مورد مي فرمايند:
  بدون شك واژه «عليّاً»، كه در اين آيه شريفه آمده، اسم شخص (و به تعبير فنّى عَلَم) نيست، بلكه جنبه وصفى دارد و به عنوان صفتى براى كلمه «لسان» آمده است. و امّا حديث مذكور از نظر سند اعتبارى ندارد؛ زيرا يكى از راويان آن «احمد بن محمّد السّيارى» مى‏ باشد كه فرد بسيار ضعيفى است، او كسى است كه روايات تحريف قرآن را به صورت گسترده، نقل كرده است؛ بدين جهت رواياتى كه او در سلسله سند آن باشد قابل قبول نيست، و فاقد اعتبار مى ‏باشد. مرحوم علّامه اردبيلى در شرح حال او مى ‏نويسد: «او مردى ضعيف و فاسد المذهب بوده‏ و رواياتش تو خالى و غيرقابل اعتماد است. [جامع ‏الروّاة، جلد اوّل، صفحه 67.] بنابراين روايت فوق معتبر نيست. (آيات ولايت در قرآن، آيت الله مکارم شيرازيٰ ص: 303)
همچنين روايتي در کتاب علي بن ابراهيم قمي نقل شده به اين مضمون: وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع- حَدَّثَنِي بِذَلِكَ أَبِي عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيِّ ع‏ (تفسير قمي، ج2، ص52) که والا اين کتاب منتسب به علي بن ابراهيم قمي است و در اين انتساب حرف است و بسياري قبول ندارند و قابل استناد نيست ثانياً اينجا هم منظور از لسان صدق، امير المومنين(عليه السلام) مي باشد و عليا صفت آن مي باشد.
اما آنچه در برخي از روايات و تعابير علما آمده است که منظور از اين آيه، امام علي عليه السلام مي باشد و اين آيه در جواب آيه 84 سوره شعراء مي باشد که حضرت ابراهيم عليه السلام از خداوند درخواست مي کند تا براي او در ذريه او لسان صدقي قرار دهد. در اين روايات و تعابير هم چنين تاويل شده و هرگز منظور اين نيست که لفظ علي در اين آيه، حضرت امير عليه السلام باشند.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
9   نام و نام خانوادگي:  محمد كراقلي     -   تاريخ:  10 فروردين 92 - 21:28:52
بسم الله الرحمن الرحيم لم يكن الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين منفكين حتي تاتيهم البينه بر اين نيستند كافران از اهل كتاب(قال عمر:حسبنا كتاب الله -قال عمر:ان الرجل ليهجر) و مشركان(ما كان لهم الخيره سبحان الله و تعالي عما يشركون:همان هايي كه خود را در امر الهي خلافت مختار دانستند) كه بس كنند مگر اينكه نشانه اي (از عذاب) براي آنها بيايد ................................................ در قرآن كريم خطاب به ساره و ابراهيم خليل آمده: رحمت الله و بركاته عليكم اهل البيت انه حميد مجيد....در صحيح بخاري از حضرت رسول وارد شده كه:...كما صليت علي ابراهيم وآل ابراهيم انك حميد مجيد..... پس مفسر قرآن فرموده كه اين صلوات خداوند بر ساره نبوده بلكه بر خود ابراهيم و ائمه از خاندان ابراهيم بوده است در جاي ديگر قرآن عظيم آمده: و قرن في بيوتكن و لا تبرجن ... انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا.... پس اينجا هم معلوم مي شود كه طهارت و عصمت مربوط به محمد و ائمه از خاندان محمد است نه عايشه كه رسول خدا آرزوي مرگش را مي كند
10   نام و نام خانوادگي:  scrw     -   تاريخ:  04 تير 93 - 03:25:43
سلام عليکم
دليل نيامدن اسم امام علي و ديگر حقايق در قرآن
جواب سوال برادر عزيز با اثبات
دليل ديگه و لبّ مطلب شگرد کاري خداوند با سخنان خودش هم اثبات ميشه اينه که دنيا محل امتحان و جدا شدن خوبان و پابيبندان و قبول کنندگان ميثاق الهي در عالم ذر ازبدان و غير است و هر کسي سهمش را از عالم ذر برداشته و در اين دنيا ازآن بهره ميبره حتي ماهيان دريا و بنا نيست هر کسي بي امتحان و رنج از دنيا بره حتي پيامبر اسلام
و بنا نيست خدا همه چيز رو صاف و پوس کنده بگه و خودش گقته که اگر بخواهيم ميتوانيم همه امت ها را يک امت گردانيده و هدايت کنيم اما اينکار را نميکنيم تا خوبان از بدان شناسانده شود (به خودشان تا حجت شود )
وجايي ديگر ميفرمايد ميگويند چرا خدا براي ما فرشته اي نازل نميکند تا ايمان بياوريم اگر خداوند اينکار بکند ديگر به آنها مهلت داده نميشود و همه هلاک ميشدند
مسئله همان هنگام مرگ است که وقتي انسان همه چيز را که ديد ديگر توبه اش پذيرفته نيست ايننجا هم اين را ميگويد

پس اگر مسئله نهايي ايمان که سومين و آخرين ميثاق عالم ذر است يعني ايمان به امام علي را خدا علني ميکرد يک طرف نزديکش اين بود که ديگر امتحان ارزشي نداشت و اينکه خيلي مطالب بايد بدست صاحبان تفسير و تعبيرو علم کتاب بيان بشه تا ائمه از غاصبان شناسانده شوند که امام علي فرمود علم کتاب قرآن نزد منه که پيامبر به من آموخت و هر کس تفسر به راي کند کافر و هلاک شده است يعني فقط در تفسير بايد به ائمه رجوع کرد نه برداشت خود و غير و قرآن نياز به تفسير دارد
بياييم باور کنيم که دنيا محل امتحان است نه زندگي اين مسائل بدليل غفلت از هدف آفرينش و آمدن ما در اين دنياست بخاطر همين است مردم روحاني ها هم را عقب مانده ميدانند و ميگويند فقط کارشان دولا راست شدنه و هيچ خاصيتي ندارند و املن بابا بروز باش کيف کن گوش لمسي بخر حالشو ببر بريم پارک کاباره و .. و ... چون خيال ميکنند همه چيز اين دنياست و فراموش کردن که محل امتحانست و اگر قبول شويم خدا در بهشت همه چيز به ما ميدهد و اينقدر غصه پول و ماشين و پست و اين و اونو نميخورند
و افتخار در دنيا شده پول و شغل و ملک و زيبايي و ديگر علائق و خيال ميکنند دنيا محل بيخيالي و راحتيست وقلدري و عرض اندام در همه چيز بايد به اينا گفت پس امتحان خدا کوش کجا رفت مگر کافر به آخرت و خدا باشند
وگرنه چطور ميشود خرداد ماه بروي سر جلسه امتحان حکم بازي کني و قليون بکشي و بگي اين مسخره بازي ها و کاغذا چيه پس برا چي اومدي مدرسه يا دانشگاه پس برا پي اومدي سر جلسه امتحان خب ميرفتي پارک آلزايمر داري

پس ميخوام بگم اين دنيا محل امتحانه بجاي اينکه بپرسيم چرا خدا خودشو به ما نشون نميده يا اسم امامارو در قرآن نياورده باور کنيم اين دنيا محل آزمايشه نه خوردن و خوابيدن
اين بدناي ما حکم پلير در بازي رايانه اي رو داره که هيچ ارزش نداره مگر وسيله بازي ما هم اصل روحمونه که سالم ميمونه براي نتيجه امتحان پس غصه پول و ملک و جان مان را نخوريم مثل زمان جنگ که يه عده از جنگ فرار ميکنند ميترسند کشته بشند بجاي اينکه در اين قبولي مجاني و صلواتي ( ازلحاظ بي دغدغه بودن در شناخت و انجام اذکار و اعمال و سير و سلوک و ترس از گناه و گمراهي و .. ) در امتحان اين دنيا دست از پا نشناسن و تو صف بزنند- اين دنيا دنياي مجازيست که وقتي بميريم از پشت کامپيوتر بلندمون ميکنند
پيامبر اکرم هم فرمودند انسان وقتي که بميره تازه ازخواب بلند ميشه - يه طرف مطلب اينه که از مرگ نترسيم خيال کنيم همه چيز اين دنياست بلکه همه چيز اون دنياست مثل چطور ميمونه که وقتي ازخواب بلند ميشي احساست در خواب که خواب ميديدي رو با بيداري کنار هم بذار چيجوريه اينم همينطور
و يه تفاوت ديگه خواب اينه که گاهي آدم خواب ميبينه نميدونه تو خوابه وقتي بيدار ميشه ميفهمه ولي وقتي بيداره همواره از بيدار بودنش و خواب نبودنش يقين داره يعني وقتي آدم بيداره در حقيقته و واقعا ميفهمه و تو باغه و حال کدام دوسداشتني تر و مفهوم تره و احساس هاي ديگه معلومه بيداري و عالم آخرت هم بيداري تر از بيداري اين دنياست مثل در خواب خواب ديدنه ،خوابيدن در دنيا.
پس اساس مطلب اين دنيا و کاراي خدا و سکوت و رمزو راز ها و پيچ در پيچ بودن اين دنيا و تاريخ و خلقت و پيامبرا و تاريخشون و در هر شرايطي و در هر ظلم و عدلي سپري شدن اين دنيا به حال خود و مردم ، امتحان مردم و انسان ها علي الخصوص مومنين است تا تکليف همه و همه چيز اون دنيا مشخص بشه.




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما