* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 12 آذر 1391 تعداد بازديد: 2107 
بررسي روايات «وصايت» امير مؤمنان (ع)
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

برنامه حبل المتين؛

استاد: حضرت آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني

تاريخ: 12 / 09 / 1391

موضوع: بررسي روايات «وصايت» امير مؤمنان (ع)

استاد قزويني:

اين روزها روزهاي سختي است براي زينب کبري سلام الله عليها، از طرفي پرستاري از بيمار کربلا و از طرفي حفاظت از جان ذراره حضرت زهرا سلام الله عليها، و از طرفي مسؤليت رسالت سنگيني که به عهده اين عقيله بني‌هاشم سلام الله عليها شده است که آن زمان وسائل ارتباطي جمعي، روزنامه، جرائد و رسانه جهاني نبوده است.

زينب کبري و اهل بيت به عنوان مبلغ و وسيله ابلاغ رسالت حسيني و رسالت کربلا و خون شهيدان انتخاب شده است و بايد آن رسالتي را که حسين و يارانش در روز عاشورا انجام داده‌اند، اين رسالت را به پايان برساند.

اين روزها براي زينب کبري خيلي سخت و دشوار است.

وقتي براي ما يک مصيبت بسيار کوچکي پيش مي‌آيد، قلب‌مان آتش مي‌گيرد و تمام دنيا جلوي چشم‌مان تيره و تار مي‌شود.

يک بانويي که در يک روز آن همه مصائب جلوي چشمش اتفاق افتاده، آتش زدن خيمه‌ها، کتک زدن ذراري حضرت زهرا سلام الله عليها؛ ولي زينب کبري از روز اول با‌ تحمل اين مصيبت‌ها خو گرفته است.

به قول يکي از شعراي معاصر:

به درياي پر از غم امان از دل زينب                          به عمري همه ماتم امان از دل زينب

کشيده غم دنيا به سوز دل و سينه                        از آن شهر مدينه امان از دل زينب

نظر کرده به مادر ميان در و ديوار                             همان قصه مسمار امان از دل زينب

از آن سيلي صورت که شد قاتل زهرا                       همان غربت کبري امان از دل زينب

زداغ و غم کوفه به قلبش شرر افتاد                        به ياد پدر افتاد امان از دل زينب

چو يار حسنش بود از آن تشت جگر گون                   دلش گشته پر از خون امان از دل زينب

چه شد کرب و بلايي به آن قد خميده                      به ديد رأس بريده امان از دل زينب

نمک پاش دلش بود همان دشمن ايمان                    کتک زد به يتيمان امان از دل زينب

خدا را به آبروي زينب کبري سلام الله عليها اين عقيله بني‌هاشم سوگند مي‌دهيم که ما را هم در زمره عزاداران شهداي دشت نينوا قرار دهد و در دنيا و آخرت ما را يک آني از اهل بيت عصمت و طهارت جدا نکند و پاداش اين عزاداري‌هاي ما را اولا فرج مولاي‌مان بقية الله الاعظم و ثانياً اجابت دعاهاي‌مان قرار بدهد، ان شاء الله.

مجري:

لطف کنيد خلاصه‌اي از بحث گذشته را براي دوستان عزيز ما بيان کنيد و نيز بفرمايد كه اولين باري که حضرت رسول صلي الله عليه وآله حديث وصايت را مطرح کردند کجا بوده است؟

استاد قزويني:

خدا را شاکر هستيم که به ما توفيق داد و عنايتي کرد که زندگي‌مان را با ولاي اميرالمؤمنين سلام الله عليه آغاز کرديم و در زير سايه اهل بيت عليهم السلام زندگي مي‌کنيم و اين توفيق را به ما داد که از مدافعين اين بزرگواران باشيم.

ما در جلسات قبل، مباحثي را در رابطه با حديث وصايت مطرح کرديم.

اولا: ما شبهات وهابيت را کار کرديم که ابن تيميه مي‌گويد: اصلا قضيه وصايت اميرالمؤمنين توسط فردي به نام عبد الله سبأ يهودي آغاز شده است و بنيان گذار ولايت و عصمت و وصايت علي، توسط عبد الله سبأ بوده است.

احسان الهي ظهير هم در کتاب «الشيعة و التشيع» همين حرف را مي‌زند و دکتر قفاري که از ليدرهاي وهابي امروز است در کتاب «اصول مذهب شيعه» همين تعبير را مطرح مي‌کند.

عبارتي از قرطبي خوانديم که بني اميه با وصيت نبي مکرم مخالفت کردند و خون اهل بيت را به ناحق ريختند و زنان و فرزندان‌شان را به اسارت گرفتند، اين عبارت را مناوي نقل كرده تا آنجايي که مي‌گويد:

فيا خجلهم إذا التقوا بين يديه ويا فضيحتهم يوم يعرضون عليه.

فيض القدير، ج 6، ص 355

چه روز خجلت آوري است، آن روزي که بني اميه در برابر محکمه عدل الهي قرار مي‌گيرند و چه فضيحت و آبرو ريزي نصيب آن‌ها شد، آن روزي که در محضر حق و در ملأ تمام جهانيان قرار خواهند گرفت.

اين را ما مطرح کرديم و بعد قضيه حديث دار و يوم الانذار را که اولين موردي که نبي گرامي صلي الله عليه وآله وصايت اميرالمؤمنين را مطرح کرد که در سال سوم بعثت بود و بعد از نزول آيه 214 سوره شعراء که مي‌فرمايد:

وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ.

امر فرمود که توسط اميرالمؤمنين غذايي تهيه شود و قرشيان که در آن زمان نزديک 40 نفر بودند دعوت شدند و در آنجا رسول گرامي سه مسئله اساسي را مطرح فرمودند که يکي مسئله توحيد و دست کشيدن مردم از بت پرستي بود و دوم مسئله نبوت خويش را اعلام کرد و سوم وصايت اميرالمؤمنين و خلافت علي را مطرح کرد که فرمود:

إن هذا أخي ووصي وخليفتي فيكم فاسمعو له وأطيعوا.

تاريخ الطبري، ج 1، ص 543

اين برادر من، وصي من و خليفه من است و از او حرف شنوي داشته باشيد و از او اطاعت کنيد.

بعد از مطرح کردن، ما تصحيح سند تاريخ طبري را بحث کرديم و گفتيم: راوياني که در اين سند وجود دارد، ابن حميد مورد وثوق آقايان است و يحيي بن معين توثيقش مي‌کند و سلمة بن فضل است که ابن معين توثيقش مي‌کند و ابن سعد مي‌گويد:

کان ثقة صدوقا.

ابن اسحاق صاحب سيره است که ذهبي از او به علامه و حافظ تعبير مي‌کند.

عبد الغفار بن قاسم است که آقاي ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان خودشان تأييد مي‌کند و ابن عدي مي‌گويد: احاديث صالحه دارد.

منهال بن عمرو است که ابن معين و نسائي و عجلي توثيقش مي‌کند.

عبد الله بن حارث است که آقاي ابن حجر در تهذيب التهذيب توثيقش مي‌کند و ابن عبد البر مي‌گويد:

أجمع علي أنه ثقة.

بعد اقوال علماء را در تصحيح حديث دار را مطرح کرديم و عرض کرديم که آقاي متقي هندي در کتاب کنز العمال از ابن جرير طبري نقل مي‌کند که اين روايت صحيح است.

حاکم نيشابوري در کتاب مستدرک حديث مفصلي را از ابن عباس مي‌آورد که مقداري از آن حديث، حديث دار است و مي‌گويد:

هذا حديث صحيح.

ذهبي هم تصحيح روايت را قبول دارد.

هيثمي هم مي‌گويد: روايان اين حديث که از طريق احمد آمده است، رجالش همه ثقه هستند.

اين در حقيقت خلاصه‌اي از بحث ما در جلسه گذشته بوده است.

 مجري:

آيا روايت ديگري با سند صحيح در حديث دار و اعلام وصايت حضرت امير عليه السلام در کتب اهل سنت آمده است؟

استاد قزويني:

آنچه که در ذهن من است، در دو روايت ديگر بحث وصايت حضرت امير و حديث دار آمده است.

ابن عساکر نقل مي‌کند از ابو البرکات عمر بن ابراهيم زيدي و ابو الفرج محمد بن احمد، كه سندش با سند قبلي تفاوت دارد تا آنجايي که مي‌گويد: وقتي آيه وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ نازل شد پيغمبر اکرم فرمود: کدام يک از شما ديون من را اداء مي‌کنيد و خليفه و وصي من بعد از من مي‌شويد.

سه مرتبه اين مطلب را تکرار کرد و کسي از قريش جواب نداد جز اميرالمؤمنين.

حضرت فرمود: تو يا علي، تو يا علي خليفه و وصي من هستيد.

از نظر سند هم روايت کاملا صحيح است و يا حداقل حسن است.

عمر بن ابراهيم است که ذهبي او را توثيق مي‌کند و از او به شيخ و علامه تعبير مي‌کند و مي‌گويد:

وخير دين.

مي‌گويد: 30 هزار نفر در تشيع جنازه و نمازش بودند.

سمعاني به او مي‌گويد:

شيخ كبير له معرفة بالفقه والحديث واللغة والتفسير والنحو.

سير أعلام النبلاء، ج 20، ص 146

راوي بعدي ابو الفرج محمد بن احمد بن علان که ذهبي از او تعبير مي‌کند به شيخ و مسند که تمام روايات را با سند نقل مي‌کرده و ثقه است و از نرسي نقل مي‌کند که او مورد وثوق است.

سير أعلام النبلاء، ج 18، ص 451

راوي سوم محمد بن جعفر بن محمد بن حسين است که ذهبي از او به امام و مسند تعبير مي‌کند و از عتيقي نقل مي‌کند که او ثقه است.

سير أعلام النبلاء، ج 17، ص 100 و 101

راوي چهارم ابو عبد الله محمد بن قاسم محاربي است که ذهبي از او به شيخ و محدث و معمر نقل مي‌کند.

سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 73

عباد بن يعقوب رواجني است که ذهبي در رابطه با او مي‌گويد:

الشيخ العالم الصدوق محدث الشيعة.

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 536

ابو حاتم گفته است:

شيخ ثقة.

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 537

ابن عدي گفته است:

فيه غلو في التشيع.

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 537

البته غلو در تشيع از ديدگاه آقايان ضرر به اعتبار روايت نمي‌زند.

وروى عبدان عن ثقة ان عبادا كان يشتم السلف.

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 537

اين آقاي عباد بن يعقوب نسبت به گذشته‌ها فحش مي‌داده است.

ما از همين آقايان کارشناس شبکه وهابي سؤال مي‌کنيم که اگر شيعه کوچک‌ترين جسارتي به سلف مي‌کنند، حکم قتل و ارتداد او را صادر مي‌کنند.

ذهبي مي‌گويد: ايشان نسبت به گذشته‌ها فحش مي‌داده است؛ ولي مي‌گويد:

الشيخ العالم الصدوق.

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 536

من راويان متعددي را سراغ دارم که از رجال بخاري و مسلم هستند که به گذشته‌گان فحش مي‌دادند و به خلفاء ناسزا مي‌گفتند و نسبت به همسران پيامبر جسارت مي‌کردند؛ ولي ذهبي و ابن حجر و ديگران او را توثيق کردند و به روايات‌شان عمل کردند.

ان شاء الله اگر فرصت شود موارد متعددي را که شايد به بيش از 70 نفر از روات اهل سنت برسد بيان مي‌کنم که در اسانيد صحيح بخاري و مسلم قرار گرفته‌اند و يا اين که علماي اهل سنت توثيق کردند، با اين که اين‌ها کارشان ناسزا گفتن به سلف و ابو بکر و عمر و همسران پيغمبر بوده است.

مواردي مثل حريز بن عبد الله سجستاني که هر روز 70 بار اميرالمؤمنين سلام الله عليه را لعن مي‌کرده است؛ ولي آقايان مي‌گويند:‌ ثقة

عمر بن سعد که قاتل امام حسين است، آقايان از اين شخص به ثقة تعبير مي‌کنند.

اگر يک روزي فرصت شود، مشکلات علم رجال که اين آقايان هر روز شعار مي‌دهند که شيعه رجال ندارد و شيخ طوسي و نجاشي براي کفار شناسنامه صادر مي‌کنند و علي بن ابراهيم چون معتقد به تحريف قرآن است توثيقش کرده‌اند، ان شاء الله جواب اين مباحث را از ما خواهند گرفت.

اين آقاي عباد بن يعقوب رواجني با اين که مي‌گويند:

كان يشتم السلف.

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 537

ولي باز هم مي‌گويند:

الشيخ العالم الصدوق.

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 536

ابو حاتم که از بنيان گذاران علم رجال اهل سنت است مي‌گويد:

شيخ ثقة.

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 537

از ابن جرير نقل مي‌کند که مي‌گويد: من از رواجني شنيدم:

من لم يبرأ في صلاته كل يوم من أعداء آل محمد حشر معهم.

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 537

هر کس بعد از نمازش از دشمنان آل محمد برائت نجويد، با دشمنان آل محمد محشور مي‌شود.

ما هم مي‌گوييم آمين و اين صحيح است که اگر کسي از دشمنان آل محمد واقعا تبري نجويد (مصداق هم معين نمي‌کنيم) مي‌گوييم دشمنان آل محمد منکر قرآن هستند؛ چون قرآن مي‌فرمايد:

قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى

سوره شوري آيه 23

ده‌ها روايت در فضائل اهل بيت عليهم السلام آمده است.

راوي ششم عبد الله بن عبد القدوس است که ابن حجر از ايشان به ثقه تعبير مي‌کند.

تهذيب التهذيب، ج 5، ص 265

ابن حجر در جاي ديگر مي‌گويد:

صدوق رمي بالرفض.

تقريب التهذيب، ج 1، ص 312

پس اين آقايان که مي‌گويند: فلاني شيعه است و ما روايتش را قبول نداريم، اين‌ها همه حرف‌هاي بي‌اساس است.

به قول يکي از بزرگان که مي‌گويد: آن آقايان مثل ذهبي که در رابطه با ابان تغلب مي‌گويند: شيعه است و غالي در تشيع است، اگر ما بخواهيم احاديث شيعه را از کتاب‌هاي‌مان برداريم، سنت پيغمبر نابود مي‌شود.

ما ان شاء الله يک حرفي داريم با اين حضرات وهابي که به رجال شيعه و اسانيد شيعه هجمه مي‌کنند.

ما سؤالاتي طرح مي‌کنيم تا ببينيم که اگر واقعاً اين‌ها راست مي‌گويند و جرأت دارند، از اين سؤالاتي که در حوزه رجالي و کتب رجالي و خود رجاليون اهل سنت ما داريم که اين‌ها به جان هم افتاده‌اند و يکديگر را تکذيب مي‌کنند، با توجه به اين چه اعتمادي است به اين رجالي که حضرات براي احاديث خود آورده‌اند؟

البته اين آقايان از ما خواسته‌اند که يک روايت صحيح و صريح در رابطه با امامت دهيد، ما شيعه مي‌شويم و اگر شيعه نشويم چنين و چنان مي‌کنيم.

ما به جاي يک روايت 40 روايت آورديم.

آقايان نزديک 2 ماه است که يک روايت را هنوز نتوانسته‌اند جواب دهند و در زباله دان گير کرده‌اند.

اين آقا معطل تشخيص دادن ابو بصير و علي بن محمد است.

عزيز من، برادر من علم رجال بچه بازي که نيست که هر کسي يک کتاب رجال بخواند و بگويد من در رجال مسلط هستم.

يک مدتي اين آقا براي مراجع عظام کلاس رجال گذاشته بود.

آقا در همان ابتداي امر نتوانست کشي (به فتح کاف) و کشي (به کسر کاف) را جواب دهد.

در قضيه زباله، آقا گير کرده و دست و پا مي‌زند، آن وقت اين آقا مي‌خواهد براي مراجع کلاس رجال بگذارد. البته يک وسيله تفريح خوبي است.

ما نمي‌دانيم که چرا در اين چند روز مايه تفريح ما گرفته شده است،‌چه اتفاقي افتاده ما خبر نداريم.

درگيري‌هايي که بين خودشان داشتند با آقاي ملا زاده؛ اين دانشمند شهير جهان اسلام آقايان وهابي که چه بلايي به سر آقايان آورده است.

در رابطه با عبد الله بن عبد القدوس ابن حجر مي‌گويد:

صدوق

تقريب التهذيب، ج 1، ص 312

آدم صادقي است.

از محمد بن عيسي مي‌گويد:

ثقة

ولي با اين که رافضي است.

رافضي با شيعه زياد تفاوت دارد.

من احساس مي‌کنم که دوستان‌مان در کلمه طيبه و سراب وهابيت، فرق شيعه و رافضي را مفصل مطرح کردند که ابن حجر مي‌گويد: شيعه در همان قرون اوليه به کساني مي‌گفتند که محبت علي را داشتند و خلفاء را هم قبول داشتند و مي‌گفتند: علي در فضيلت از ديگر خلفاء مقدم است.

مي‌گفتند: ابو بکر خليفه اول و عمر خليفه دوم و عثمان خليفه سوم و علي خليفه چهارم است و اين‌ها را قبول داشتند؛ ولي مي‌گفتند: در فضيلت علي بالاتر است.

آن شيعه غير از شيعه امروز است.

بعد مي‌گفتند: اگر معتقد بود که علي خليفه اول است، به اين شيعه نمي‌گفتند؛ بلکه رافضي مي‌گفتند.

اينجا ابن حجر در رابطه با ابن عبد القدوس مي‌گويد: رافضي است؛ يعني خليفه اول و دوم و سوم را قبول ندارد؛ ولي مي‌گويد:

صدوق.

سليمان بن مهران اعمش هم که از روايت صحاح سته است و ابن معين مي‌گويد: ثقه است و نسائي مي‌گويد: ثقه است و مورد اعتماد است.

تهذيب التهذيب، ج 4، ص 196

راوي هشتم منهال بن عمرو است که يحيي بن معين مي‌گويد: ثقة است و عجلي مي‌گويد: ثقه است و دار قطني مي‌گويد: صدوق است.

تهذيب الكمال، ج 28، ص 570 و 571

عباد بن عبد الله اسدي است که عجلي او را در ثقات خود آورده است و مي‌گويد:

كوفى تابعي ثقة

معرفة الثقات، ج 2، ص 17

ابن حبان هم او را در ثقات آورده است و حاکم نيشابوري هم از او دو حديث نقل کرده است و مي‌گويد: اين روايت صحيح است.

اين حديث دوم در رابطه با حديث دار که غير از حديث اول است.

البته بزرگان و علماي ما چه مرحوم علامه اميني رضوان الله تعالي عليه و چه علامه عسکري و ديگر بزرگواران، وقتي حديث دار نقل کرده‌اند، به روايت طبري اکتفا کرده‌اند و اين روايت دومي را که ما آورديم، از نظر مبارک اين بزرگواران مخفي مانده است.

اين امکاناتي که امروز وجود دارد، اي کاش زمان علامه اميني بود؛ الغدير ايشان به جاي 11 جلد 110 جلد مي‌شد.

اين مرد تلاشگر و مخلص اميرالمؤمنين براي اين که چهار کتاب را ببيند، از نجف با آن مشکلات مي‌رفت هند تا کتابي را ببيند يا در داخل کشور از کتابخانه و از اين شهر به آن شهر مي‌رفت.

الان با اين کامپيوتري که وجود دارد و اين نرم افزار مکتبه اهل بيت جديدي که داده‌اند، دوستان ما کاري کردند که بين 240 تا 250 هزار کتاب در يک نرم افزار وجود دارد که انسان وقتي مي‌خواهد يک روايت را ببيند که در کجا وجود دارد، به قدري مصدر پيدا مي‌کند که انسان مبهوت مي‌ماند که کدام را انتخاب کند و کدام را انتخاب نکند.

من هميشه وقتي اين امکانات را مي‌بينم ياد مي‌کنم از علامه اميني اين شير بيشه ولايت و امين خانه امامت. خدا روح‌شان که شاد است شادتر و مقام‌شان که عالي است متعالي بگرداند.

يک حديث ديگري هم وجود دارد که من فقط اين حديث را مي‌خوانم.

با توجه به اين که ما دو روايت با سند صحيح آورديم، من بررسي سند سوم را انجام نمي‌دهم تا حوصله بينندگان ما سر نرود.

در کتاب تاريخ دمشق با يک سندي غير از سندي که در طبري و سند اول بود آورده است.

همان عبارت را با جملات مختلف آورده است که مي‌گويد:

فأخذ برقبتي ثم قال هذا أخي ووصيتي وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا.

تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 49

ما سه روايت در رابطه با حديث دار مطرح کرديم که دو تاي آن را بررسي سندي کرديم و يک روايت را هم واگذار مي‌کنيم به آقايان تا ببينيم که چه کار مي‌کنند.

اين خلاصه حرف در رابطه حديث دار بود.

مجري:

حديثي است که از حضرت رسول نقل شده است كه فرمود:

لکل نبي وصي

آيا وصي براي پيغمبر ما بوده است؟ آيا اين حديث در کتب اهل سنت وجود دارد؟

استاد قزويني:

طبراني که متوفاي 360 است در معجم کبيرشان از محمد بن عبد الله حضرمي او از ابراهيم بن حسن ثعلبي او از يحيي بن يعلي او از ناصح بن عبد الله او از سماک بن حرب از ابي سعيد خدري نقل مي‌کند که سلمان گفت:

يا رَسُولَ اللَّهِ لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ فَمَنْ وَصِيُّكَ.

المعجم الكبير، ج 6، ص 221

يا رسول الله هر پيغمبري وصي داشته است، وصي شما کيست؟

ان شاء الله بينندگان عزيز طلب‌شان، ما در يک جلسه اوصياء انبياء را از حضرت آدم دانه دانه با نام و مشخصاتش در منابع اهل سنت نقل مي‌کنيم تا به وصي حضرت عيسي علي نبينا وآله وعليهم السلام برسد که وصي حضرت آدم و سليمان و داود چه کسي بود.

بعد سلمان مي‌گويد: وقتي من اين را گفتم نبي گرامي ساکت شد و بعد از لحظه‌اي فرمود: يا سلمان، با سرعت رفتم خدمت‌شان و گفتم: لبيک.

فرمود:

تَعْلَمُ من وَصِيُّ مُوسَى قلت نعم يُوشَعُ بن نُونٍ قال لِمَ قلت لأَنَّهُ كان أَعْلَمُهُمْ قال فإن وصيي وَمَوْضِعُ سِرِّي وَخَيْرُ من أَتْرُكُ بَعْدِي وَيُنْجِزُ عِدَتِي وَيَقْضِي دَيْنِي عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ .

المعجم الكبير، ج 6، ص 221

آيا مي‌داني وصي موسي چه کسي بود؟ گفتم: بله يوشع بن نون وصي موسي بوده است.

فرمود: چرا يوشع بن نون وصي حضرت موسي بوده است؟ گفتم: چون عالم‌ترين انسان‌ها در عصر حضرت موسي يوشع بن نون بوده است.

فرمود: بدان وصي من و موضع سر من و بهترين کسي که بعد از من باقي مي‌گذارم و تمام وعده‌هاي مرا عملي مي‌کند و ديون مرا ادا مي‌کند، علي بن ابي طالب سلام الله عليه است.

ما کاري نداريم که ابن جوزي و ديگران به صورت فله‌اي مي‌گويند: اين ضعيف است.

در رابطه با خليفه اول يک روايتي است که اکثرا گفته‌اند جعلي است، ابن جوزي مي‌گويد: چون 5 سند دارد مي‌توان به آن اعتماد کرد؛ ولي حديث أنا مدينة العلم را با 17 سند نقل مي‌کند و مي‌گويد:‌ ضعيف است.

اين چه رمزي است که 4 روايت وقتي در رابطه با آقاي ابي بکر مطرح مي‌کند، مي‌گويد: اين ضعيف نيست؛ ولي در رابطه با اميرالمؤمنين سلام الله عليه که مطرح مي‌کند مي‌گويد: ضعيف است.

ان شاء الله فرداي قيامت اين‌ها جواب خواهند داد.

اولين راوي محمد بن عبد الله حضرمي است که ابن ابي حاتم مي‌گويد:

صدوق

الجرح والتعديل، ج 7، ص 298

ذهبي مي‌گويد: اين از کساني است که سرمايه‌هاي علمي و درياي علم بوده است و چشمه جوشان علم بوده است و مطلقا ثقه است.

دارقطني مي‌گويد:

ثقة.

تذکرة الحفاظ، ج 2، ص 662

بلکه کوه استواري است.

راوي بعدي ابراهيم ثعلبي است که ابن ابي حاتم مي‌گويد: که از پدرم ابو حاتم سؤال کردم:

قال شيخ

واژه شيخ هم از الفاظي است که دال بر وثاقت است.

ابن حبان اين آقا را در ثقات خود نقل کرده است.

راوي سوم يحيي بن يعلي است که ابن حبان او را در صحيح خودش نقل مي‌کند و خودش مي‌گويد: من در اين کتاب صحيح خود تدبر کردم و روايات صحيح را آوردم تا بر دانش پژوهان براي رسيدن به شريعت سهل الوصول باشد.

حاکم نيشابوري هم حديثي را که در آن يحيي بن يعلي است مي‌گويد:

صحيح.

المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 128

راوي بعدي ناصح بن عبد الله است که ذهبي و ابن حبان او را توثيق کرده‌اند و مي‌گويند:

رجل صالح نعم الرجل.

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 7، ص 4

آدم خوبي است.

ابن حبان مي‌گويد:

شيخا صالحا.

راوي بعد سماک بن حرب است که يحيي بن معين مي‌گويد: ثقه است.

اين 5 راوي که در سند اين روايت وجود دارد، همه نشان مي‌دهد که اين روايت معتبر است.

حداقل روايت حسن است و روايت حسن هم از ديدگاه آقايان اهل سنت مورد اعتماد است.

مجري:

آيا از طرف حضرت رسول صلي الله عليه وآله اين حديثي که مي‌فرمايد:

اتخذت عليا وصيا

با سند معتبر در کتب اهل سنت آمده است؟

استاد قزويني:

اين حديث با عبارت‌‌هاي مختلفي آمده است.

يکي از اين تعابير همين است.

طبراني با سند خودش از ابو ايوب انصاري نقل مي‌کند که رسول گرامي به حضرت زهرا فرمودند:

أَن ّرَسُولَ اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم قال لِفَاطِمَةَ رضي اللَّهُ عنها أَمَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّهَ عز وجل اطَّلَعَ إلى أَهْلِ الأَرْضِ فَاخْتَارَ منهم أَبَاكِ فَبَعَثَهُ نَبِيًّا ثُمَّ اطَّلَعَ الثَّانِيَةَ فَاخْتَارَ بَعْلَكِ فَأَوْحَى إلي فَأَنْكَحْتُهُ وَاتَّخَذْتُهُ وَصِيًّا

المعجم الكبير، ج 4، ص 171

زهرا جان آيا نمي‌داني که خداي عالم به مردم زمين نگاه کرد و از ميان آن‌ها پدرت را انتخاب کرد و او را براي نبوت مبعوث کرد، سپس مرتبه دوم نگاهي انداخت و همسرت را اختيار کرد و به من وحي کرد که تو را به ازدواج او دربياورم و من او را وصي خودم قرار دادم.

وقتي اعتراض کردند که چرا وقتي عمر و ابابکر و ديگران به خواستگاري حضرت زهرا سلام الله عليها آمدند ندادي و به علي دادي حضرت فرمود:

ما أنا زوجته ولكن الله زوجه

تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 41

من او را به عقد علي درنياوردم؛ بلکه خدا اين کار را کرد.

من گمانم که از اين روشن‌تر و واضح‌تر نمي‌شود.

راوي اول اين روايت محمد بن عبد الله حضرمي است که ابن ابي حاتم مي‌گويد:

صدوق

ذهبي مي‌گويد:

ثقة مطلقا

دارقطني مي‌گويد:

ثقة

راوي بعدي محمد بن مرزوق است که ابو حاتم مي‌گويد:

صدوق

ابن حبان او را در ثقات خود آورده است.

راوي بعدي حسين اشقر است که ابن معين مي‌گويد: حديثش اشکالي ندارد و آدم صادقي است.

ابن حجر مي‌گويد:

صدوق يهم.

آدم صادقي است که دچار خيال مي‌شود.

ابن حبان او را در ثقات آورده است.

راوي بعدي، قيس بن ربيع اسدي است که ابن حجر از بزرگان نقل مي‌کند که ثقه است.

ثوري و شعبه و ابن حبان او را توثيق مي‌کنند.

ابن حبان مي‌گويد: تمام روايات او را بررسي کردم و او را آدم راستگو يافتم.

تهذيب التهذيب، ج 8، ص 350

راوي بعدي أعمش است که ابن معين مي‌گويد: ثقه است.

نسائي مي‌گويد:

ثقة ثبت.

راوي بعدي عباية بن ربعي اسدي است که ابن حبان او را در ثقات آورده است و حاکم نيشابوري در روايتي که در سند آن روايت اين شخص قرار گرفته است، مي‌گويد:

صحيح علي شرط الشيخين.

ذهبي هم مي‌گويد:

صحيح علي شرط البخاري و مسلم

اين‌ها نشان مي‌دهد که اين حديث با سند معتبر و قابل اعتماد در منابع اهل سنت آمده است.

مجري:

آيا روايت: علي وصيي ووارثي، در کتب اهل سنت آمده است؟

استاد قزويني:

اين حديث در کتاب تاريخ دمشق آمده است که نبي مکرم فرمود:

قال النبي صلى الله عليه وسلم لكل نبي وصي ووارث وإن عليا وصيي ووراثي

تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 392

هر پيغمبر وصي و وارثي داشته است و علي وصي و وارث من است.

اينجا منظور، وارث اموال پيغمبر نيست.

همان طوري که در کتاب فضائل الصحابه احمد بن حنبل و المستدرک علي الصحيحين جلد 3 صفحه 136 آمده است که اميرالمؤمنين فرمودند:

ما أرث منك يا نبي الله قال ما ورث الأنبياء من قبلك قال كتاب الله وسنة نبيهم.

فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2، ص 666

من از تو چه ارثي مي‌برم؟ پيامبر فرمود: آنچه که انبياء قبل از من به ارث گذاشته‌اند.

اينجا منظور از ارث، ارث اموال نيست؛ بلکه ارث علم و خلافت و شريعت و سنت نبي مکرم صلي الله عليه وآله است.

اما از نظر سند، راوي اول ابوالقاسم اسماعيل بن احمد سمرقندي است که ابن عساکر مي‌گويد: از کبار حفاظ بوده است و ثقه است.

ذهبي مي‌گويد: ابو طاهر سلفي گفته است که ثقه است.

سير أعلام النبلاء، ج 20، ص 29 و 30

راوي بعدي ابو الحسين محمد بن احمد بن عبد الله است که خطيب بغدادي مي‌گويد: من از او رواياتي را نوشتم و انسان صدوقي است.

ذهبي هم مي‌گويد: اين شيخ و آدم جليل القدر و صادق است و ابن خيرون گفته که ثقه است.

راوي سوم ابوالقاسم عيسي بن علي جراح است که خطيب گفته است.

کان ثبت السماع صحيح الکتاب.

آدمي است که رواياتي که شنيده است، محکم و متقن نقل کرده است و کتابتش هم صحيح بوده است.

ذهبي هم از او به شيخ و جليل و عالم و مسند تعبير مي‌کند.

راوي بعدي قاسم بغوي است که ذهبي مي‌گويد: حافظ و صدوق و مسند عصرش بوده است و دارقطني و ديگران او را توثيق کرده‌اند.

راوي بعدي محمد بن حميد رازي است که مزي مي‌گويد: از يحيي بن معين سؤال کردم و گفت: او مورد وثوق است.

راوي بعدي علي بن مجاهد کابلي است که ابن حجر از احمد بن حنبل نقل مي‌کند که مي‌گويد: احاديث او را من نوشتم و هيچ اشکالي ندارد.

ابن معين مي‌گويد:

ما أري به بأسا.

همچنين عبد الحميد ضبي مي‌گويد: او در نزد من ثقه است.

ابن حبان هم در ثقات آورده است.

راوي بعدي محمد بن اسحاق صاحب سيره است که ذهبي از او به علامه، حافظ و اخباري نقل مي‌کند و مي‌گويد: علوم اسلامي در ميان 6 نفر بوده است و اين 6 نفر هم علم‌شان به 12 نفر مي‌رسد و يکي از آن 12 نفر محمد بن اسحاق علامه حافظ است.

سير أعلام النبلاء، ج 7، ص 33

راوي بعدي شريک بن عبد الله نخعي است که ابن معين مي‌گويد:

ثقة ثقة.

تهذيب التهذيب، ج 4، ص294 296

راوي بعدي ابو ربيعه أيادي است که ابن ابي حاتم از ابن معين نقل مي‌کند:

کوفي ثقة.

راوي بعدي عبد الله بن بريده است که ابن حجر مي‌گويد:

وثقه ابو حاتم وابن معين وعجلي.

اين سه نفر ايشان را تأييد کردند.

اين در حقيقت کل مباحث خيلي فشرده و تلگرافي نسبت به اين حديث بود.

مجري:

حضرت فرمود: وصي من بهترين اوصياء است؛ آيا اين مطلب در کتب اهل سنت هم وجود دارد؟

استاد قزويني:

ان شاء الله ما يکي دو جلسه در رابطه با وصي صحبت خواهيم کرد.

ما در اين جلسه فقط واژه وصي از زبان نبي مکرم را مطرح کرديم.

ان شاء الله در جلسات بعدي واژه وصي در لسان اهل بيت عليهم السلام و در لسان اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم السلام از منابع اهل سنت و کلمه وصي در شعر شعراي متعدد و مورد تأييد اهل سنت و کلمه وصي در لغت که ابن منظور و ديگران دارند:

والوَصِيُّ، كغَنِيَ: لَقَبُ عليَ، رضِيَ اللهاُ تعالى عنه

تاج العروس، ج 40، ص 210

اگر پيغمبر اکرم علي را به عنوان وصي خودش معرفي نکرده است، اين که مي‌گويد: از القاب علي بن ابي طالب وصي است پس چيست؟

ان شاء‌ الله بعضي از شبهاتي که در اين رابطه است به حول و قوه الهي جواب خواهيم داد.

ما ان شاء الله در اين جلسه فقط کلمه وصي را از زبان نبي مکرم صلي الله عليه وآله را مطرح مي‌کنيم.

اين آقايان يکي از اين روايات را در شأن آقاي ابو بکر نقل کنند.

ما اين همه مورد آورده‌ايم.

ما در يک جلسه تمام اين‌ها را جمع بندي مي‌کنيم و در يک جلسه خلاصه بيان مي‌کنيم.

من گمانم که اگر کسي دنبال دليل مي‌گردد و دنبال حقيقت مي‌گردد، مثل آفتاب قضيه روشن است.

مي‌گويند: پيغمبر اکرم جانشين معين نکرده، پس جواب اين روايات چيست؟

اين روايات با سندهاي صحيح و با سندهاي معتبر در کتب شما آمده است.

يا انسان بايد حق را بپذيرد و يا رد کند؛ رد کردن هم نبايد فله‌اي باشد. نيايد يک سري حرف‌هاي بي‌اساس و خنده‌دار و مضحک بيان کند.

من گمان مي‌کنم که اگر خودشان تکرار برنامه‌شان را ببينند، يقين دارم که به خودشان مي‌خندند؛ به خاطر اين که حرف‌هاي مضحک و بي‌پايه و بي‌اساس مي‌زنند.

در روايتي که طبراني از محمد بن رزيق نقل مي‌کند و مي‌گويد: در آن بيماري که نبي مکرم از دنيا رفت، حضرت زهرا در آنجا بود و گريه کرد و صداي گريه حضرت بلند شد و نبي مکرم چشم مبارک‌شان را به طرف زهراي مرضيه برگردادند و فرمود:

حبيبتي فاطمة ما الذي يبكيك قالت أخشى الضيعة من بعدك قال يا حبيبتي أما علمت أن الله أطلع على الأرض اطلاعه فاختار منها أباك فبعثه برسالته ثم اطلع على ا لأرض اطلاعه فاختار منها بعلك وأوحى إلي أن أنكحك إياه يافاطمة ونحن أهل بيت قد أعطانا الله سبع خصال لم يعط أحدا قبلنا ولا تعطى أحد بعدنا أنا خاتم النبيين وأكرم النبيين على الله وأحب المخلوقين إلى الله وأنا أبوك ووصيي خير الأوصياء وأحبهم إلى الله وهو بعلك.

المعجم الكبير، ج 3، ص 57

اي حبيبه من فاطمه چرا تو گريه مي‌کني؟ فاطمه مي‌فرمايد: من از اتفاقاتي که بعد از تو مي‌افتد مي‌ترسم.

باز حضرت فرمود: اي حبيبه من آيا نمي‌داني خداي عالم نگاهي به زمين کرد و پدرت را اختيار کرد و او را به رسالت برانگيخت و دو باره به زمين نگاه کرد و همسر تو را انتخاب کرد و به من وحي کرد که تو را به عقد او دربياورم.

اي فاطمه ما اهل بيتي هستيم که خداي عالم هفت خصلت و ويژگي به ما داده که به احدي قبل از ما نداده است و بعد از ما نيست.

من خاتم پيامبران اکرم انبياء هستم و محبوب‌ترين مخلوقات در نزد خدا هستم و من پدرت هستم.

و وصي من بهترين اوصياء و محبوب‌ترين اوصياء در نزد خداي عالم است و آن هم همسر تو علي بن ابي طالب سلام الله عليه است.

اين کار نشناساني که کلمه «حبيبتي» را در کتاب‌هاي شيعه ايراد مي‌گرفتند که اين چه تعبير زشتي است که پيغمبر به دخترش بگويد حبيبتي؟ اين که در کتب شما آمده است.

من احساس مي‌کنم که اين‌ها در محيط خانه‌هايشان بين خودشان و فرزندان به ويژه دختران‌شان آن علقه ابوت و بنوت نيست و آن عشقي که يک پدر خالي ذهن و با فطرت پاک نسبت به دختر دارد، اين‌ها ندارند.

اين ثابت است که هر پدري نسبت به دختر يک علاقه بيش از پسر دارد.

خداي عالم ما را از اين نعمت محروم کرده است.

انسان وقتي دخترش را مي‌بيند روحش تازه مي‌شود و صفا مي‌کند و لذت مي‌برد که اين صفا را انسان با فرزندان پسر نمي‌کند.

اين آقايان مي‌گويند: اگر يک دختري 7 ساله شد ديگر نبايد او را بوسيد.

اين مسخره بازي‌ها چيست؟ اين بازي با شريعيت چيست؟

معلوم مي‌شود که شما فطرت‌تان خراب است و قلب‌تان مريض است؛ حتي نسبت به دختران خودتان با فطرت پاک نگاه نمي‌کنيد. مگر مي‌شود که يک پدر دختر 7 ساله را نبوسد. برويد خودتان را يک مقداري معالجه کنيد.

به جاي اين که اين پول‌هاي باد آورده‌اي که آمده براي‌تان را حاتم بخشي کنيد، يک بخشي را بگذاريد در يک بيمارستان رواني و چند صباحي آنجا تشريف ببريد که نگاه‌تان به فرزندان و دختران‌تان يک نگاه اسلامي باشد.

مجري:

در پايان مي‌خواهيم يک جمع بندي نسبت به اين احاديث داشته باشيم، فرمايش تان را در اين باره مي‌شنويم؟

استاد قزويني:

ما چند روايت نقل کردم و بررسي سندي هم کرديم، اگر اين روايات صحيح هم نباشد حداقل حسن است.

5 روايت حسن کنار هم جمع شود، آقايان چه جوابي مي‌دهند؟

روايات ديگري هم وجود دارد که اگر مجموع اين‌ها را جمع کنيم، شايد در مجموع بالاي 20 روايت باشد که در رابطه با وصايت اميرالمؤمنين مطرح شده است. چه از زبان رسول اکرم و چه از زبان صحابه و از زبان اهل بيت عليهم السلام.

اگر اين‌ها همه ضعيف باشند، آيا اين عبارتي را که خود ابن تيميه حراني در مجموعه فتاوا جلد 18 صفحه 23 دارد، آيا اين نشان نمي‌دهد که مجموع اين‌ها دلالت بر صحت روايت و اين حديث مي‌کند؟

ابن تيميه مي‌گويد:

تعدد الطرق وكثرتها يقوى بعضها بعضا حتى قد يحصل العلم بها ولو كان الناقلون فجارا فساقا فكيف إذا كانوا علماء عدولا.

مجموع الفتاوى، ج 18، ص 26

اگر يک روايت با سندهاي متعدد آمد، اين سند‌ها همديگر را تقويت مي‌کند و چه بسا براي انسان علم و قطع به دست مي‌آيد؛ اگرچه ناقلين فاجر و فاسق باشند و ما اين‌ها ديديم که همه علماء مورد تأييد بودند.

20 روايت که به قول آقاي ابن تيميه تمام راويانش فاسق و فاجر هستند، ايشان مي‌گويد: تعدد طرق علم و قطع مي‌آورد.

جناب کحلاني در شرح خود بر کتاب بلوغ مرام ابن حجر در رابطه با روايتي که مي‌گويد:

اقتدوا بالذين من بعدي ابي بکر و عمر.

بعد از من به ابو بکر و عمر اقتدا کنيد.

که در رابطه با فضيلت ابو بکر و عمر است و شبهه‌اي در جعلي بودن آن نيست مي‌گويد:

وله طرق فيها مقال إلا أنه يقوي بعضها بعضا.

سبل السلام، ج 2، ص 11

روايات متعدد است و تک تک روايات هم ضعيف است که همديگر را تقويت مي‌کند که پيغمبر فرمود: بعد از من به ابي بکر و عمر اقتدا کنيد.

اين را سر فرصت ما بحث مي‌کنيم که اگر گفتند: به ابو بکر اقتدا کنيد، خود جناب عمر در دوران خلافت ابو بکر، با ابو بکر چندين بار مخالفت کرده است.

اميرالمؤمنين اگر همچين روايتي شنيده بودند، در صحيح بخاري از قول خليفه دوم دارد که اين‌ها گناه کار و حيله‌گر بودند، هيچ معنايي ندارد.

سيد سابق از علماي معاصر است و کتابي دارد به نام فقه السنة که در بعضي از کشورهاي حاشيه خليج فارس و در بعضي از کشورهاي شمال آفريقا به عنوان کتاب درسي دانشگاه‌ها است.

ايشان در رابطه با اين که لا صلاة بعد الصبح مي‌گويد:

والأحاديث وإن كانت ضعيفة الا أنه يقوي بعضها بعضا

فقه السنة، الشيخ سيد سابق، ج 2، ص 57

احاديث گرچه همه ضعيف است؛ اما برخي روايات، برخي ديگر را تقويت مي‌كند.

ناصر الدين الباني در حاشيه که بر فقه السنة دارد مي‌گويد:

وفي الباب آثار مرسلة ومسندة، يقوي بعضها بعضا كما قال ابن القيم.

تمام المنة، محمد ناصر الألباني، ص 387

اين روايات متعدد به قول ابن تيميه اگر اين روايات همه ضعيف هم باشد و ناقلين آن فساق و فجار باشند، مطلب تمام است و وصايت اميرالمؤمنين را ثابت مي‌کند.

بيننده آقاي دلفي از شوشتر:

شهادت حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السلام را تسليت عرض مي‌کنم.

من يک سؤال کوچک از آقا سيد داشتم که خارج از موضوع وصايت اميرالمؤمنين است.

زينب عليها السلام در زمان حديث کساء، آيا به دنيا آمده است يا خير؟

استاد قزويني:

ظاهرا به دنيا نيامده بوده است.

بيننده:

اگر به دنيا نيامده بود، پس چرا آخوندهاي ما زماني که روي منبر مي‌روند،‌ مي‌گويند: عصمت صغري؟

اگر در شکم مادر بوده است عصمت کبري داشته است و اگر در صلب پدر بوده است باز هم عصمت کبري داشته است؟ چرا مي‌گويند: عصمت صغري؟

آخوندي در مشهد در حرم امام رضا عليه السلام سر منبر رفت و گفت: عصمت صغري.

اگر عصمت صغري است پس ايشان حتما به دنيا آمده است؛ ولي به زير عبا نرفته است.

اگر به دنيا نيامده است، ايشان عصمت کبري دارد.

استاد قزويني:

چه حضرت زينب به دنيا آمده باشد و چه به دنيا نيامده باشد، ما حضرت زينب را جزء اصحاب کساء يا جزء اهل بيت پيغمبر که شامل آيه تطهير و شامل حديث ثقلين باشد نمي‌دانيم.

نه زينب کبري و نه ام کلثوم و نه قمر بني هاشم سلام الله عليهم؛ هيچ کدام اين‌ها مشمول آيه تطهير نيستند؛ اگر چه در آن زمان در دنيا بودند.

اگر بعضي‌ها نسبت به حضرت زينب سلام الله عليها يا نسبت به حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها ادعاي عصمت مي‌کنند، نه به معناي اين که هم رديف چهارده معصوم هستند.

اين‌ها تالي تلو معصوم هستند؛ مثلا در رابطه با مرحوم مقدس اردبيلي، مقدس اردبيلي در حقيقت نماد زهد و تقوا بوده است؛ حتي خود ايشان مي‌گويد: من در عمرم نه تنها گناه نکردم؛ بلكه عمل مکروه هم از من سر نزده است.

وقتي يک فردي در اين حد قرار مي‌گيرد که تالي تلو معصوم مي‌شود، نسبت به زينب کبري سلام الله عليها امام سجاد عليه السلام مي‌فرمايد:

عالمة غير معلمة.

الاحتجاج، الشيخ الطبرسي، ج 2، ص 31

هيچ کار خلافي حتي مکروهي از زينب کبري و قمر بني هاشم و حضرت معصومه سلام الله عليهم و بعضي ديگر از فرزندان ائمه عليهم السلام نديديم؛ ولي اين که ما اين‌ها را در رديف چهارده معصوم قرار دهيم، کاملاً اشتباه است. اين‌ها تالي تلو معصوم هستند.

همان طوري که نسبت به بعضي از مراجع بزرگوار مثل مرحوم مقدس اردبيلي و بعضي از اعاظم و بعضي از اصحاب ائمه عليهم السلام مثل فضيل بن يسار، اين تعابير را استعمال مي‌کنند.

بيننده:

من در کتاب تاريخ حاج شيخ جعفر شوشتري خواندم که حضرت زهرا سلام الله عليها فقط زينب را دارد و ام کلثوم يا دختر ديگري ندارد و ام کلثوم از زهرا نيست.

استاد قزويني:

مرحوم آيت الله العظمي مرعشي نجفي هم در «شرح احقاق الحق» همين نظر را دارد که مي‌گويد: حضرت زهرا سلام الله عليها غير از حضرت زينب، دختر ديگري نداشته است و ام کلثوم کنيه حضرت زينب بوده است. بعضي از بزرگان اهل سنت هم همين نظر را دارند.

بيننده آقاي رضايي از بهبهان از اهل سنت:

مرغان آسمان غم ناله سر دهيد                                      بر نعش بي‌سر فرزند فاطمه

ايام سوگواري حضرت ابا عبد الله حسين را تسليت عرض مي‌نمايم.

سؤالم در رابطه با نامه‌هاي متعددي که به امام فرستاده شد، نامه‌اي که مهر حبيب بن مظاهر و ميثم تمار زير آن بود. حبيب بن مظاهر با کهولت سن به امام ملحق شد.

چرا ميثم تمار با وجود اين که زير نامه را مهر کرده بود، قبل از اين که زنداني شود به امام ملحق نشد؟

بيننده آقاي صفار از تهران:

از حضرت آيت الله مي‌خواهم که امشب ما را دعا کنند و ما را از دعاي خود بي‌نصيب نکنند.

من يک عرضي دارم خدمت عزيزان اهل سنت و حتي وهابي‌هايي که الان اين برنامه را مي‌بينند.

ما سقيفه را قبول داريم اگر بخواهيم در نظر شما باشيم که پيغمبر صلي الله عليه وآله جانشيني براي خودشان مشخص نکردند؛ ولي پيغمبر اگر اين کار را نکردند و صلاح نديدند که جانشيني براي خودشان مشخص کنند، چرا هنوز پيغمبر دفن نشدند، در همان روزي که حضرت به شهادت مي‌رسند، چرا اين مسئله براي اهل سقيفه اين قدر مهم بوده که سريع دور هم جمع شدند تا بتوانند يک نفر را به عنوان جانشين پيغمبر انتخاب کنند.

مگر چه اتفاقي افتاده بود؟ آيا روز قبل که پيغمبر خدا زنده بودند، آيا اسلام تهديد شده بود؟

آيا مشکلي براي اسلام به وجود آمده بود که به محض اين که پيغمبر خدا به شهادت مي‌رسند اين مشکل به وجود آمده است و آن‌ها مي‌خواهند تصميم بگيرند که يک جانشيني مشخص کنند که اسلام حفظ شود؟

اين سؤال را من از دوستان دارم و خواهش مي‌کنم که به اين قضيه خوب فکر کنند.

روز قبل هيچ احساس نيازي به جانشيني پيغمبر وجود ندارد؛ ولي روز بعد احساس نياز اين قدر بزرگ است و اين قدر زياد است که حتي فرصت نمي‌دهند که پيغمبر خدا را دفن کنند و بعد از آن در اين مورد صحبت کنند. با عجله مي‌آيند و جانشين را مشخص مي‌کنند.

من خواهش مي‌کنم که دوستان در رابطه با اين قضيه فکر کنند.

به نظر من اگر بدون تعصب به اين قضيه فکر کنند، ان شاء الله به آن چيزي که بايد برسند حتما خواهند رسيد.

بيننده آقاي نوري از سنندج از اهل سنت:

ايام محرم و سوگواري حضرت ابا عبد الله الحسين را به شما دوستان و مطيعان و محبانش تسليت عرض مي‌کنم.

از خدا مي‌خواهم که اگر قرار شده است چشمي به ما بدهد، اشکش را هم به ما بدهد تا براي امام حسين گريه کنيم؛ اشک و چشم بدون حضرت ابا عبد الله الحسين به هيچ دردي نمي‌خورد.

در رابطه با عبد الله حيدري شما صحبت مي‌کنيد.

وضعيت آقاي عبد الله حيدري براي همه ما روشن است.

اين وقتي آن اهانت بزرگ را کرد، من وقتي شنيدم مطمئن شدم که ايشان يک مشکلي دارد که اين مشکل يا از نظر نطفه است و يا از نظر لقمه است.

يک گله‌اي داشتم که مال قبل بود؛ ولي اين قدر نتوانستيم صحبت کنيم که ماند براي امروز.

يک گله‌اي هم از آقاي مراد زهي دارم که وقتي آمد ما انتظار نداشتيم که اين‌ها را اهل سنت بداند و دست آقاي سجودي هم درد نکنه که همانجا مستقيما خودشان را از اهل سنت جدا کردند که وقتي ايشان گفتند: سلام من را به پيغمبر و حضرت عمر و ابابکر برسانيد، يک جواب قاطعي داد که اگر آقاي عبد الله حيدري خودش را هم بکشد نمي‌تواند. اين ديگه کاملا واضح و روشن است.

وقتي انسان يک حرفي را مي‌زند يا يک روايتي را مي‌خواند، اگر حرفش يک پشتيباني علمي نداشته باشد، در هيچ جا پذيرفته نيست و هيچ کسي اين را قبول نمي‌کند.

نظر ما اهل سنت اين است که حضرت رسول صلي الله عليه وآله بعد از خودش جانشين انتخاب نکرد؛ ولي اگر اشتباه نکنم همان جا جناب آقاي مراد زهي به يک آيه قرآن استناد کرد که اگر ما به همچين چيزي استناد کنيم، در اهل سنت تخته مي‌شود.

با اين رواياتي که در کتب هست.

يک گله‌اي هم از آقاي دکتر قزويني دارم.

اين نظر قلبي من است و بارها گفتم که با هيچ کسي هم سو نمي‌شوم مگر حق.

چون اين شبکه، شبکه غني است هم از نظر علمي و هم از نظر ادبي، جواب اين وهابيت را با آن زباني که خودشان دارند ندهيد. شما يک کار خوبي کرديد که عقل و تشخيص مردم را داور قرار داديد؛ هر کس به اندازه خودش از آن بر‌مي‌دارد.

گله‌ام اين بود که من سؤال کردم چرا امامت صريح نيامده است.

خدايي ناکرده نگفتم که چرا در قرآن نيامده است؛ گفتم چرا صريح نيامده، ايشان در جواب من گفت: خودتان از روايات بريده کنيد. اگر قرآن را از سنت جدا کنيد، براي قرآن هيچي باقي نمي‌ماند که قابل فهم همه مردم باشد. سنتي که قرآن را به مردم مي‌فهماند.

گفت: من از اين شبکه‌ها سؤال کردم.

از اين شبکه‌ها چرا؟ من مگر به اين شبکه‌ها استناد کردم؟

اگر سؤالي هست شما از خود من بپرسيد نه از آن شبکه‌ها؛ چون اين شبکه‌ها را به هيچ عنوان قبول ندارم.

در رابطه با اين ضريحي که براي حضرت ابا عبد الله الحسين ساخته بودند که به کربلا ببرند و مردم اين طور ريخته بودند دورش شما چه مي‌گوييد؟

استاد قزويني:

ما تشکر مي‌کنيم و گلايه اول‌تان را وارد مي‌دانيم.

در همان جلسه‌اي که جناب آقاي مراد زهي بودند، آقاي يزداني يک روايت را مطرح کرد و برداشتي داشت که به مزاق جناب آقاي مولوي مراد زهي وقتي خوش نيامد، ايشان همان جا شروع کردن به تندي کردن. حتي تا اين اندازه اين آقايان زير بار نمي‌روند.

وقتي مي‌بيند که طرف مقابل دارد بر خلاف نظر اين داره از روايت برداشت مي‌کند، عصباني و تند مي‌شوند.

آقاي نوري عزيز وقتي مي‌بينيم که اين‌ها به اهل بيت و شيعه و نواميس شيعه اهانت مي‌کنند؛ حتي نسبت‌هاي ناروا به مراجع مي‌دهند که فلان مرجع دستش نجس است و فلاني کافر است و شيخ طوسي چنين است.

قرآن مي‌فرمايد:

فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ

سوره بقره آيه 194

اين منطق قرآن است.

قرآني که مي‌فرمايد:

وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا.

سوره بقره آيه 83

به عموم مردم با زبان خوب سخن بگوييد؛ ولي در سوره جمعه نسبت به آن دسته از عالماني که به عملشان عمل نمي‌کنند، قرآن مي‌فرمايد:

مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا.

سوره جمعة آيه 5

واژه حمار به کار مي‌برد.

نسبت به بلعم باعورايي که به يک مقامات بالا رسيده و به اسم اعظم رسيده است مي‌فرمايد:

فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ.

سوره اعراف آيه 176

ما هرچقدر بتوانيم با ادبيات اهل بيت در برابر اين حرف‌هاي نادرست اين‌ها صحبت مي‌کنيم.

وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا.

سوره فرقان آيه 63

بنده خودم هم ذاتا روي اين هستم که ما نبايد تحت تأثير قرار بگيريم و اگر يک جايي تحت تأثير قرار مي‌گيريم و عبارت تند مي‌گوييم، اين عبارت تند خارج از چهار چوب اسلامي نيست.

شما ببينيد که آن‌ها چه کار مي‌کنند، ببينيد آن‌ها فحش مي‌دهند و توهين مي‌کنند و افتراء مي‌بندند و عبارت‌هاي ريک به کار مي‌برند.

ما يک روايت را مطرح مي‌کنيم و مي‌گوييم که اگر کسي از شما سؤال‌ کند که آيا شما در خانواده‌تان به اين روايت عمل مي‌کنيد يا نه چه جوابي مي‌دهيد.

ما همان فحش‌هاي آن‌ها را با رواياتي که در کتاب‌هاي اين‌ها وجود دارد جواب مي‌دهيم.

من وقتي اين روايات را مي‌خوانم چندين بار از عزيزان اهل سنت پوزش مي‌طلبم.

من در رابطه با عزاداري ام المؤمنين عائشه براي نبي مکرم قسمت اول روايت را ديديدم و چند بار هم تدريس کردم؛ حتي آن شاگردهاي من که 25 سال در کلاس من بودند ديدند که قسمت اول روايت را آورديم که مي‌گويد:

فَمِنْ سفهي وَحَدَاثَةِ سني

مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 274

ما گفتيم که اين را نگوييد؛ چون احساسات و عواطف اهل سنت را جريحه دار مي‌کند.

شما مي‌خواهيد استناد کنيد به قسمت دوم استناد کنيد که مي‌گويد:

أَلْتَدِمُ مع النِّسَاءِ واضرب وجهي.

مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 274

اين آقا مي‌گويد:‌ فلاني آمد روايت را تقطيع کرد و اول روايت را نياورد.

گفتم: اول روايت را ما مي‌دانيم؛ ولي چون اهانت و توهين و جسارت است نمي‌خوانيم.

شايد همان را بني اميه اضافه کرده باشند يا اگر هم باشد، ما نبايد اين را در يک شبکه جهاني از قول عائشه بگوييم:

فَمِنْ سفهي وَحَدَاثَةِ سني

مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 274

من چون سفيه و بچه بودم آمدم عزاداري کردم.

اين خيلي زشت است و توهين است.

شما از يک طرف مي‌گوييد: که پيغمبر فرمود: نصف دين‌تان را از عائشه بگيريد و از اين طرف هم مي‌گوييد: عائشه سفيه بوده است.

اگر يک بخش روايت را ما مي‌خوانيم، اگر مرتبط به بخش ديگر نباشد نيازي نيست که بخوانيم.

فقهاي ما و فقهاي اهل سنت بعضا به صدر روايت استناد مي‌کنند يا به زيل روايت استناد مي‌کنند؛ چون صدر و زيل مرتبط به همديگر نيستند.

بعضي از موارد هم ما مي‌بينيم که صدر و ذيل به هم مرتبط است ولي در آن توهين است؛ ولي ما اين‌ها را قيچي مي‌کنيم.

در رابطه با روايت «آثما غادرا» که قضيه ابن عباس را قيچي مي‌کنيم، مي‌بينيم که با مقدسات اهل سنت نمي‌سازد؛ ولي من ذاتا با اين حرف حضرت عالي و گلايه اول‌تان را وارد مي‌دانم.

بعضي وقت‌ها انسان نمي‌تواند که جلوي عرق مذهبي و ديني را بگيرد.

در رابطه با صحبت دوم‌تان ما کل مباحث را مطرح کرديم.

اين که امامت از اصول دين است، بزرگان شما و علماي اهل سنت اين را آورده‌اند.

اين که قرآن بدون سنت هيچ معنايي ندارد.

ابو حنيفه مي‌گويد:

لولا السنة ما فهم أحد منا القران.

المستخرج على المستدرك للحاكم، ج 1، ص 15

اگر سنت نباشد ما قرآن را نمي‌فهميم.

در آيه 44 سوره نمل مي‌فرمايد:

وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ

قرآن در کنار سنت براي ما حجت است.

أن جبريل كان ينزل بالسنة كما ينزل بالقرآن

الإتقان في علوم القرآن، ج 1، ص 127 و سبل الهدى والرشاد، ج 2، ص 256 و الفتاوى الحديثية، ج 1، ص 150

ما اين دو را بايد کنار هم قرار دهيم تا شريعت را بفهميم.

آن روز آن عزيزمان آقا عبد الله از آلمان زنگ زد. من چيزي سؤال نکردم فقط گفتم شما اصل وجوب نماز را از قرآن براي من ثابت کن. نتوانست ثابت کند. رکعات نماز پيش کش‌تان.

نماز از اوجب واجبات است.

أَوَّلُ ما يسئل عنه الْعَبْدُ يسئل عن صَلَاتِهِ فَإِنْ تُقُبِّلَتْ منه تُقُبِّلَ منه سَائِرُ عَمَلِهِ وان رُدَّتْ عليه رُدَّ عليه سَائِرُ عَمَلِهِ

مصنف ابن أبي شيبة، ج 2، ص 171

خداي عالم صلاح ديده است که در قرآن به اين شکل بياورد.

ما که نمي‌توانيم براي خدا تعيين تکليف کنيم.

خداوند در رابطه با مورچه يک سوره نازل کرده است و در رابطه با زن‌ها يک سوره نازل کرده است و بحث نماز را که از اهم واجبات است فرموده:

أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ

سوره اسراء آيه 78

اين کل آن چيزي است که آقايان نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء را با آن مي‌خوانند و اين را دليل وجوب نماز‌‌هاي پنچگانه مي‌دانند.

در هيچ کجاي اين آيه نيست که شما نماز صبح و يا نماز ظهر و يا مغرب بخوانيد.

اين که صلاة به معني نماز است، اين را شما از کجا استفاده کرديد؟

إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا

سوره أحزاب آيه 56

يا اين آيه که مي‌فرمايد:

وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ

سوره توبه آيه 103

اين آيات به معني دعا استعمال شده است.

بحث امامت را ما اگر مطرح کرديم، آمديم هم آيات قرآن مثل آيه ولايت و اکمال و ابلاغ بيان کرديم و روايات صحيح را هم در ذيل اين آيات آورده‌ايم.

گفتيم: برادر عزيز اگر آيه 11 سوره نور که شما مي‌گوييد در حق عائشه نازل شده است، اسم عائشه که در آن نيست، به کمک سنت مي‌گوييد: اين آيه در رابطه با عائشه است.

شما مي‌گوييد: آيه 40 سوره در رابطه با ابو بکر است، اسم ابو بکر هم که در آن نيامده است، به کمک سنت مي‌گوييد در رابطه با ابو بکر است.

اگر يک آيه به کمک سنت در رابطه با ابو بکر و عمر نازل شود، بايد دلالت کند؛ ولي اگر يک آيه به کمک روايات در رابطه با اميرالمؤمنين ما ثابت کرديم، ما حق ثابت کردنش را نداريم؟

اين يک بام و دو هوا است.

الفاظي که ما نقل کرديم در رابطه با امامت اميرالمؤمنين با عبارت‌هاي مختلف آمده است.

ما تنها شبکه شيعي هستيم که آمديم اين تريبون را در اختيار عزيزان بزرگوار اهل سنت قرار داديم.

من خدمت جناب مهندس ضرغامي هم عرض کردم که کاري که ما کرديم صدا و سيماي جمهوري اسلامي نکرده است. شايد به خاطر بافت جمعيت کشور بوده يا اين که براي‌شان محذوراتي بوده است. صلاح مملکت خويش خسروان دانند.

ما اولين شبکه‌اي بوديم که مولوي‌هاي عزيز را از شرق و غرب کشور آورده‌ايم و اين تريبون جهاني را در اختيارشان قرار داديم.

اين آقايان از خلفاء و عائشه و صحابه تمجيد کردند که مخالف عقائد ما بود؛ ولي ما گفتيم که اين تريبون باشد تا به بينندگاني که از اهل سنت داريم ثابت کنيم که در اين قضيه ما تعصب نداريم.

ما الان هم از همه علماي بزرگوار و اساتيد حوزه‌هاي علميه و ائمه جمعه و جماعت اهل سنت دعوت مي‌کنيم. در شبکه جهاني ولايت به روي همه باز است.

البته ما دو شرط گذاشتيم:

1-     وارد بحث سياسي نشوند؛ چون ما شبکه سياسي نيستيم.

2-  نسبت به مباني شيعه اهانت و جسارت نکنند؛ همان طوري که اين 12 بزرگوار که آمدند به همين شکل بوده‌اند.

ما اين برنامه را ادامه مي‌دهيم.

در رابطه با ضريح امام حسين هم نظر شخصي بنده اين است، اگر چه اين ضريح بر بالاي قبر امام حسين نصب نشده است؛ ولي همين اندازه که منتسب به امام حسين است قداست دارد.

مثلا شما مي‌رويد و خياطي و خياط به شما مي‌گويد: اين لباس براي فلان پادشاه است که مورد تمجيد و احترام شما است، همان جا با اين که هنوز پادشاه آن لباس را نپوشيده است، بي‌اختيار به عنوان تبرک ودست روي لباس مي‌کشد.

آن لباس يک قداست مخصوصي دارد.

اين که بالاي قبر مطهر امام حسين قرار مي‌گيرد، نه قبر امام حسين با آن ارتباطي دارد و چسبيده است و نه بدن مطهر امام حسين.

آنجا هم که هست، انتسابش به امام حسين است، اينجا هم که هست انتساب به امام حسين دارد و هيچ فرقي نمي‌کند.

قضيه پيرهن يوسف، اين پيراهن را چه بپوشد و چه نپوشد.

همين که انتساب به حضرت يوسف دارد، خداي عالم آن معجزه و آن کرامت را در پيرهن قرار مي‌دهد و حال آن که اين پيرهن نه جزء بدن حضرت يوسف است و نه چيز ديگري.

اين انتساب به يک بزرگ و انتساب به يک شخصيت براي آن چيز قداست مي‌آورد؛ چه ضريح باشد و چه غير ضريح.

بيننده آقاي محمدي از کرمانشاه:

اگر اجازه دهيد در ابتداي صحبت‌هاي خودم خيلي کوتاه مي‌خواستم عملکرد شبکه ولايت و کلمه را مقايسه کنم.

شبکه ولايت معمولا به افراد مخالف وقت زياد مي‌دهد و بينندگان مخالف هميشگي را هم دارد.

همه آن‌ها را مي‌شناسند؛ مثلا آقاي حسين نژاد از پيرانشهر و آقا حسن از عراق و عبد الله از آلمان و يوسف از ترکيه.

چرا شبکه کلمه بيننده نظر مخالف که حداقل 2 يا 3 بار روي خط آمده باشد ندارد؟

آيا اين نشان نمي‌دهد که ليست سياه دارند؟

شبکه ولايت چندين بار با شبکه کلمه تماس گرفته است و به برنامه آن‌ها وصل شده‌اند؛ ولي آن‌ها يک بار هم زنگ نزدند.

برادران شيعه و سني اگر مي‌خواهيد صداقت شبکه کلمه را محک بزنيد،‌ 3 مطلب از شبکه ولايت ياد بگيريد و با دست پر به شبکه کلمه زنگ بزنيد، بعد ببينيد که اين شبکه به اصطلاح توحيدي باز هم اجازه مي‌دهد که بار دوم به برنامه وصل شويد يا نه.

در مورد موضوع برنامه من مي‌خواستم به احاديث صحيح بخاري اشاره کنم.

در حديث 4459 در صحيح بخاري، يکي از صحابه به نام ؟؟؟؟؟ نزد جناب ام المؤمنين عائشه رفته و گفته است: پيامبر صلي الله عليه وآله امر خلافت را به حضرت علي عليه السلام وصيت کرده است و جناب عائشه منکر وصيت پيامبر صلي الله عليه وآله شده است.

در صورتي که ابن عباس در حديث قرطاس حداقل به سه وصيت پيامبر صلي الله عليه وآله اقرار کرده است که دو تا را گفته است و در مورد سومي خاموش مانده است يا گفته فراموش کردم.

باز هم در صحيح بخاري حديث 4460 صحابه از يکديگر سؤال کردند که اگر پيامبر صلي الله عليه وآله وصيت نکرده است، چه طور وصيت بر مردم لازم شده است؟

حديث 3455 هم از صحيح بخاري که پيامبر صلي الله عليه وآله در مورد وفا با بيعت خليفه بعد از خودشان صحبت کردند؛ ولي در مورد چگونگي انتخاب اين خليفه چيزي بيان نکردند.

جاي سؤال است براي ما که اگر قرار است خليفه بعد از پيامبر صلي الله عليه وآله طبق شوري انتخاب شود، چرا هيچ کدام از خلفاء‌، ابو بکر، عمر، عثمان و حضرت علي و امام حسن عليهما السلام، هيچ کدام اين شوري را قبول نداشتند و هر کدام به شيوه مختلف انتخاب شدند به غير از امام حسن و حضرت علي عليهما السلام.

مي‌خواستم به حديث 4240 و 4241 صحيح بخاري اشاره کنم که حضرت علي عليه السلام بعد از 6 ماه ابو بکر را به حضور پذيرفته است و حضور جناب عمر را دوست نداشته است و حضرت علي عليه السلام به ابو بکر فرموده است: اگر مي‌خواهي به ديدن من بيايي عمر را با خود نياور؛ چون از ديدن او خوشش نمي‌آمده است.

براي شيعه و اهل سنت يک سؤالي پيش مي‌آيد که مگر عمر چه کار کرده بود که حضرت علي عليه السلام دوست نداشت او را ببيند.

اگر اجازه دهيد در پايان صحبت‌هايم مي‌خواستم که يک آدرس از يک حديثي را از استاد بپرسم که جناب خليفه دوم به حضرت علي عليه السلام گفته است: پيامبر فرموده است: براي ما خاندان اهل بيت نبوت و خلافت يک جا جمع نمي‌شوند و حضرت علي عليه السلام در شوراي 6 نفره خطاب به خليفه دوم فرموده است: اگر اين حديث به نظر تو درست است، پس چرا من را در اين شورا دعوت کردي؟

مي‌خواستم که حاج آقا آدرس اين حديث را بدهند.

استاد قزويني:

شما مي‌توانيد به کتاب تاريخ طبري جلد 3 صفحه 289 و کامل ابن اثير جلد 3 صفحه 63 مراجعه کنيد.

بيننده آقا اسماعيل از خراسان از اهل سنت:

آيا کسي که از دنيا مي‌رود زنده‌ها او را خاک مي‌کنند يا خودش؟

مجري:

زنده‌ها او را خاک مي‌کنند.

تماس قطع شد.

بيننده آقا مسعود از قم:

ايام محرم و عزاداري سالار شهيدان را مجددا تسليت عرض مي‌کنم.

من يک سؤال دارم از محضر حاج آقا رجالي بزرگ شيعه که مدت‌ها اين سؤال در ذهن من هست.

آيا حضرت عالي مثل مرحوم علامه عسکري راجع به قعقاع بن عمرو، ايشان را يک صحابي ساختگي مي‌دانيد؟

نظر حضرت عالي راجع به ايشان چيست؟

يک درد دل داشتم که مي‌خواستم خدمت حضرت عالي عرض کنم که در ادامه و تکميل صحبت آن برادر عزيزمان که از کردستان و از اهل سنت بودند و صحبت‌هايي داشتند است.

حضرت آيت الله ما مخلص شما هستيم و اگر افتخار داشته باشيم شاگرد شما هستيم و بسيار از محضر حضرت عالي آموخته‌ايم و از مواليان کرام‌مان ائمه اطهار و حضرت رسول و قرآن و سنت، هر کسي به اندازه ظرفيت خودش برداشت مي‌کند.

به قول آن شاعر که مي‌گويد:

باران که باريد هر حفره پر مي‌کند پيمانه خود را

هر کسي به اندازه ظرفيت خودش از فيض وجود معصومين‌مان استفاده برديم.

از استاد بزرگواري مثل حضرت عالي هم همچنين؛ به خصوص در روش، اين که بايد مستدل و مؤدب صحبت کرد. اين اصلي است که مکرر حضرت عالي گفتيد و ما هم به جان شنيده‌ايم و اطاعت کرديم.

گاهي اوقات به خاطر اين که دير به دير ما مزاحم مي‌شويم؛ گرچه زياد هم مزاحم مي‌شويم؛ ولي براي خودمان که علاقه‌مند هستيم و هميشه شاگرد و مستمع بيانات حضرت عالي هستيم، يک مقداري فاصله مي‌افتد از جمله اين مسئله‌اي که نسبت به برادر و استاد گرامي‌ ما جناب آقاي يزداني پيش آمد که به واقع دل ما به عنوان يک شيعه و يک انسان و يک مسلمان به درد آمد که چرا يک آدمي که مي‌آيد مستدل و مؤدب و منطقي بحث مي‌کند و نظر خودش را هم به وضوح مي‌گويد که من اعتقاد به اين ندارم و اين از بافته‌هاي بني اميه است و بي‌احترامي به پيغمبر است.

عده‌اي که خودشان را شيعه و پيرو مولا مي‌دانند و با عنوان کردن اين که ما غيرت داريم، شبي نيست که در اين فضاهاي مجازي و در فيس بوک که اين‌ها با هتاکي و فحاشي، رکيک‌ترين سخنان را به کساني که به پيروي از همين دستور العمل که حضرت عالي مي‌گوييد که ما نه به خاطر اين 4 ناصبي که بخواهيم دل آن‌ها را خوش کنيم، نه به خاطر اين‌ها بلکه بنا به پيروي از دستورات نبي اکرم و ائمه اطهار و اسلام و عقل و سنت و فطرت، ادب و احترام و نرم صحبت کردن و قول لين را بر خودمان فرض و واجب مي‌دانيم.

به خاطر اين روش، از طرف کساني که خودشان را شيعه معرفي مي‌کنند، شب و روزي نيست که مورد آزار و هتاکي قرار نگيريم.

دوستان ما گاهي با يکديگر درد دل مي‌کنند. يکي مي‌رنجد و يک تسلي مي‌دهد.

بزرگان ما مثل امام حسن مجتبي عليه السلام و اميرالمؤمنين اين فحاشي‌ها را تحمل مي‌کردند؛ اما تا کي؟

آيا شيعه به خاطر اين که مي‌خواهد از مولا اميرالمؤمنين پيروي کند بايد تو سري خور باشد؟

مجري:

آقا مسعود شما ديگه چرا؟

ما اگر پيرو ائمه اطهار عليهم السلام هستيم، اين بزرگواران صبر کردند. خود اميرالمؤمنين صبر کرده است و بقيه ائمه اطهار عليهم السلام صبر کردند با اين که اين همه سختي کشيدند؛ ولي به هر صورت مأمور به صبر بودند. ما هم همين طور هستيم؛ ولي ما مباحث علمي‌مان را مطرح مي‌کنيم.

قرآن هم همين طور مي‌فرمايد آنجايي که به پيغمبرش مي‌فرمايد:

وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ

سوره عنکبوت آيه 18

پيغمبر هيچ وظيفه‌اي جز تبليغ نداري.

 ما در اين عصري که عصر ارتباطات است و رسانه در اختيار داريم، تبليغ‌مان را به صورت رسانه جمعي مطرح مي‌کنيم. شما وظيفه‌تان اين است و وظيفه ما هم اين است. هدايت که دست من و شما نيست. دست خداوند است؛ ولي وظيفه من و شما تبليغ دين و آئين ائمه اطهار عليهم السلام است.

در اين راه توهين‌ها و بي‌ادبي‌ها و جسارت‌ها است. از شما چنين انتظاري نمي‌رود.

بيننده آقاي محمدي از شيراز از اهل سنت:

ايام عزاداري حضرت حسين عليه السلام را تسليت عرض مي‌کنم.

اي گشته فلک منور از رأي حسين                          افتاده ملک چو سايه در پاي حسين

شد رنگ‌ قمر عارض‌ زيباي‌ حسين                           ‌طوبي‌ خجل‌ از قامت‌ رعناي‌ حسين‌

اي‌ گشته‌ عيان‌ بنزد اقبال‌ حسين                           دانسته ‌ زقول ‌ نبوي ‌ حال ‌ حسين‌

خواهي‌ كه‌ خداوند تو را دارد دوست                         ‌در دل‌ جا ده ‌ محبت‌ آل‌ حسين‌

اين شعر را يکي از بزرگان اهل سنت در وصف حضرت حسين عليه السلام گفته است.

چند تا سؤال از خدمت آقا سيد داشتم.

حضرت پيغمبر اکرم چند تا دختر داشته است و چند تا پسر؟

چون بيشتر در برنامه‌هاي شما از حضرت فاطمه صحبت مي‌شود تا فرزندان ديگر پيغمبر اکرم.

در حادثه کربلا آن روزي که حضرت حسين عليه السلام را به شهادت رساندند، اصحاب پيغمبر هم حضور داشته‌اند يا نه؟ يعني اصحاب به چه کساني گفته مي‌شود؟

کساني که پيغمبر را نديده‌‌اند؛ اما در زمان پيغمبر در شهرهاي ديگر بودند، آن‌ها هم صحابه هستند؟

گذشته ما چه مي‌شود؟

مدتي است پاي شبکه‌هاي شما مي‌نشينيم که حقيقتا از لحاظ عقل منطق و از لحاظ خرد و شعور، با ادب و نزاکتي که شما داريد و با دليل برهاني که شما صحبت مي‌کنيد، عقيدتا به منطق و عقل نزديک‌تر است تا شبکه‌هاي خودمان که ما پاي شان مي‌نشينيم.

اين گذشته ما چه مي‌شود؟

اگر از راه و روش خودمان برگرديم اين که مثلا خودمان حدود 40 سال و اجدادمان در اين راه سير کرديم، اين گذشته‌مان چه طور مي‌شود؟

بيننده آقا رهنما از شهريار:

من حدود يک ماه پيش حضورا خدمت‌تان رسيدم؛ ولي تشريف نداشتيد و خدمت آقاي کياني و ديگر دوستان رسيدم و خيلي مي‌خواستم خدمت‌تان برسم که آن روز تشريف نداشتيد.

من چندين بار هم زنگ زدم فقط مي‌خواستم عرض ادب کنم. ان شاء الله توفيقي شود که خدمتان برسم.

چند بار من به اين شبکه وهابي تماس گرفتم و از آقاي کياني پرسيدم که دشمنان اميرالمؤمنين حرام زاده هستند، ايشان توجيه کرد و گفت: اگر کسي ازدواج نامشروع کرده باشد ممکن است که بچه حرام زاده‌اي داشته باشد و دنبالش مي‌دانست که چه مي‌خواستم بگم قطع کرد.

از آقاي سجودي هم مسئله آتش نمرود را سؤال کردم که آخرش چه مي‌شود؟

يک جوري در رفت و دنبال آتش نمرود را نگرفت و هر چه که زنگ مي‌زنم ديگه وصل نمي‌کنند.

من اين شبکه را ديگر گوش نمي‌دهم؛ چون ديگر وصل نمي‌کنند و اگر گوش دهم شب از ناراحتي خواب از سرم مي‌پرد به خاطر حرف‌هاي بي‌مدرک و بي‌منطق‌شان.

ما اين اطلاعات را چند سال قبل هم داشتيم؛ ولي شما آن را کامل‌تر کرديد.

از علاقه‌اي که به آقاي قزويني دارم من دلم مي‌خواهد که شبي 2 ساعت پاي برنامه بنشينم و کامل اين‌ها را ياداشت کنم.

بيننده آقاي اميني از سقز:

شخصي از کرمانشاه تماس گرفتند، متأسفانه باب شده است که مقداري از حديث را مي‌خوانند و مابقي آن را نمي‌خوانند.

شما لطف کنيد آن حديث را جستجو کنيد که آن حديثي را که خواندند، در پايانش گفت: آن حضرت در اجراي احکام به کتاب خدا استناد کرده است.

 اگر اين آقا که از کرمانشاه تماس گرفت اين آخرش را هم مي‌خواند خيلي بهتر بود.

مجري:

حديث 4460 را مي‌گوييد؟

بيننده:

بله. آن حديث ديگر هم که مي‌گفت: حضرت علي دوست نداشتند حضرت عمر را ببينند، من آن شب هم تماس گرفتم؛ متأسفانه وقت به من نرسيد که آقاي قزويني جواب دهند.

جواب‌شان هم در آن حديث 4033 وجود دارد، اگر وقت بود مي‌گفتم.

اين حديث جواب آن آقايي است که از کرمانشاه زنگ زده بودند که گفتند: حضرت علي دوست نداشت حضرت عمر را ببيند. اگر آقاي قزويني اين را توضيح دهند خيلي بهتر است.

استاد قزويني:

آنچه که حضرت آيت الله خوئي رضوان الله تعالي عليه گفتند که ما بارها نقل کرديم که مي‌گويند: اگر کسي معتقد به ولايت ائمه و اهل بيت نباشد از اين باب که حجت براي او تمام نشده است، اين اشکالي ندارد چه بسا فرداي قيامت هم اين شخص اهل نجات باشد.

ما روايات متعددي از ائمه عليهم السلام داريم که ائمه به صحابه تذکر مي‌دهند: شما که تصور مي‌کنيد که فقط شيعه‌ها هستند که به بهشت مي‌روند، اين اشتباه است.

چه بسا افرادي هستند که وارد بهشت مي‌شوند و به اين‌ها حقيه مي‌گويند.

راوي مي‌گويد: مراد از حقيه چيست؟

حضرت مي‌فرمايد: افرادي هستند که از اميرالمؤمنين سلام الله عليه فقط جزء اين که به حق علي قسم مي‌خورند، چيز ديگري ندارند.

اين روايت را مرحوم طوسي در غيبت‌شان صفحه 247 نقل کردند.

راوي مي‌گويد: من خدمت امام عسکري سلام الله عليه رسيدم و همين طوري از ذهن من گذشت که:

لا يدخل الجنة إلا من عرف معرفتي وقال بمقالتي

فرداي قيامت جز کساني که معتقد به امامت ائمه هستند، هيچ کس وارد بهشت نمي‌شود.

بعد حضرت بدون اين که من اين را مطرح کنم فرمود: آيا در ذهن تو اين است که هر کس معتقد به امامت ائمه نباشد وارد بهشت نمي‌شود؟

فقلت: إي والله

به خدا سوگند از ذهن من همين گذشت.

امام عسکري فرمود:

إذن والله يقل داخلها، والله إنه ليدخلها قوم يقال لهم الحقية، قلت: يا سيدي ومن هم؟ قال: قوم من حبهم لعلي يحلفون بحقه ولا يدرون ما حقه وفضله.

الغيبة، الشيخ الطوسي، ص 247

پس بهشتيان خيلي کم خواهند بود، تعدادي از افرادي که حقيه هستند داخل بهشت مي‌شوند، گفتم آقا جان اين‌ها چه کساني هستند؟ کساني که چون علي را دوست دارند مي‌گويند: قسم به علي در حالي که حق علي را نمي‌دانند و فضيلت علي را نمي‌شناسند؛ ولي خداي عالم اين‌ها را فرداي قيامت وارد بهشت مي‌کند.

در رابطه با ديگر اهل سنت مي‌گويد: اگر اهل سنت عداوت اهل بيت را نداشته باشند و جزء نواصب نباشند و کاري عليه اهل بيت انجام نداده باشند چه بسا وارد بهشت شوند.

البته آن کساني که حجت براي‌شان تمام نشده باشد.

اگر براي کسي از کتاب و سنت حجت تمام شود که اميرالمؤمنين خليفه اول است و ائمه و يازده فرزندش حجت خدا هستند، چه شيعه باشد و چه سني، منکر امامت اهل بيت باشد وارد آتش جهنم مي‌شود و در آن شکي نيست.

براي همين مرحوم شيخ مفيد مي‌گويد:

من أنكر إمامة أحد الأئمة وجحد ما أوجبه الله تعالى من فرض الطاعة فهو كافر ضال مستحق للخلود في النار.

أوائل المقالات، الشيخ المفيد، ص 44

جحد يعني انکار از روي علم باشد.

اگر کسي حجت برايش تمام شود و زير بار نرود و لجاجت کند و تعصب به خرج دهد:

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آَذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ

سوره اعراف آيه 179

بحث اين افراد جدا است.

کسي که حجت برايش تمام نشده است و برايش به طور يقين اثبات نشده است که اين‌ها حجج الهي هستند، از کتاب و سنت يا از عبارات علماء و خواندن کتاب‌ها حجت برايش تمام نشده است، اين‌ها قطعا فرداي قيامت راه نجات دارند و راه ورود به بهشت براي‌شان باز است.

آقايان مي‌توانند به کتاب کافي جلد 2 صفحه 126 مراجعه کنند که روايتش هم صحيح است.

تفسير عياشي جلد 1 صفحه 268 را مطالعه کنند.

تفسير علي بن ابراهيم قمي جلد 2 صفحه 260 و کتاب بحار الانوار علامه مجلسي جلد 6 صفحه 286 را مطالعه کنند.

در اين زمينه که بعضي حجت براي‌شان تمام نشده است، فرداي قيامت راه نجات براي‌شان باز است، خيلي مفصل روايت آورده‌اند.

مجري:

در حادثه کربلا، آيا اصحاب رسول الله هم بوده‌اند؟

چرا بين همه دختر و پسر‌هاي حضرت رسول فقط حضرت فاطمه زهرا مطرح است؟

استاد قزويني:

در رابطه با سؤال اول، يک بحث مفصلي است که ما در بعضي از موارد مطرح کرديم که تعدادي از صحابه در لشکر امام حسين سلام الله عليه بودند و در آن شک و شبهه نيست.

اين را هم ما مطرح کرديم و هم دوستان‌مان مطرح کردند؛ مثل انس بن حارث و حبيب بن مظاهر و ظريف بن ابان يا طريف بن ابان و عبد الله يقطر و عمار بن ابي سلمه و يزيد بن معقل.

اين‌ها همه‌شان صحابي بودند و در لشکر امام حسين سلام الله عليه بوده‌اند.

افرادي هم از صحابه بودند که در لشکر عمر سعد بودند؛ مثل عبد الرحمن ابزي و عمرو بن حريث و اسماء بن خارجه و حجار بن ابجر و عبد الله بن حصن ازدي و عبد الرحمن بن ابي سبره جعفي و عذره بن قيس احمصي و کثير بن شهاب حارثي و محمد بن اشعث بن قيس و قعقاع بن عمرو تميمي، که اين‌ها هم از صحابي بودند که در لشکر عمر سعد بودند.

در هر دو طرف از صحابه بودند.

الان فرصت اين که بخواهيم به تک تک اين‌ها بپردازيم نيست؛ ولي اين‌ها کاملا مشخص است و هيچ شک و شبهه در آن نيست.

ما قبلا هم گفتيم: رسول اکرم 4 پسر داشتند و 4 دختر.

از دخترانشان زينب و رقيه و ام کلثوم و حضرت زهرا سلام الله عليها بود.

از پسرها هم قاسم و ابراهيم و طاهر و چهارمي را حضور ذهن ندارم که 3 تاي آن‌ها در مکه از دنيا رفتند و در قبرستان ابو طالب دفن شدند و يکي هم که ابراهيم بود که در مدينه از دنيا رفت.

در اين که 4 پسر داشت، بعضي‌ها اختلاف دارند و بعضي‌ها مي‌گويند: طاهر از القاب قاسم بوده است که اولين فرزند پيغمبر است و به اعتبار آن به ابو القاسم مطرح است.

اين که 4 دختر داشته است، باز هم اختلاف است.

بعضي مي‌گويد: آن سه خواهر زاده حضرت خديجه بود که در خانه رسول اکرم بزرگ شده است؛ ولي قول مشهور علماي شيعه اين است که اين‌ها دختر‌هاي رسول اکرم صلي الله عليه وآله بودند.

دو تا از دخترهاي پيغمبر در خانه عثمان بودند که قبل از اين که اين‌ها همسر عثمان باشند، اين‌ها عروس ابو لهب بودند و همسر عتبه بودند.

يکي از دختران حضرت، زينب همسر عمرو بن ابي العاص بوده است که در جنگ بدر جزء اسراي کفار بوده است؛ ولي اين رواياتي که ما در رابطه با حضرت زهرا داريم، در حق هيچ کدام‌شان نيامده است.

شما در تمام کتب اهل سنت يک روايت ضعيف به ما نشان دهيد که پيغمبر اکرم در حق رقيه يا زينب يا ام کلثوم يک روايتي که مثلا بگويد: زينب پاره تن من است يا نسبت به ام کلثوم بگويد: پدرش فدايش شود.

در حق هيچ کدام‌شان نيست.

دليل آن چيست، به ما ارتباطي ندارد.

اين دستگاه خلقت الهي است و صلاح الهي است و نبي مکرم هم که از روي هوا صحبت نمي‌کند.

بعد از حضرت رسول هم فقط حضرت زهرا سلام الله عليها ماند.

شما اگر به صحيح بخاري مراجعه کنيد، به صراحت مي‌گويد:

أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال فَاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي.

صحيح البخاري، ج 3، ص 1374

در صحيح مسلم مي‌گويد:

قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إنما فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤْذِينِي ما آذَاهَا.

صحيح مسلم، ج 4، ص 1903

اين‌ها چيزي است که در حق هيچ کدام از ديگر فرزندان پيامبر نيست.

در اين دو روايتي که عرض کردم، قضيه خواستگاري دختر ابو جهل و اين مسخره بازي‌هايي که مسور بن مخرمه درست کرده، اين راوي اجير بني اميه، همچنين قضيه‌اي هم نيست.

شما مراجعه کنيد به حديث 3714 صحيح بخاري و حديث 6260 صحيح مسلم.

*******

پايان.



حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  علي از هرات افغانستان     -   تاريخ:  03 اسفند 91 - 19:16:31
سلام عليکم از جناب آقاي قزويني تشکر مي کنم خداوند تبارک و تعالي به ايشان جزاي خير عنايت کند استفاده زيادي بردم با سپاس فراوان
2   نام و نام خانوادگي:  احمد     -   تاريخ:  06 اسفند 91 - 23:35:02
سلام عليكم دوستان در سايت وزين وليعصر (عج) اگر بتوانيد مفاله اي تحت عنوان تحريفات ودستكاريهاي علماي سني در احاديث خصوصا احاديث امامت وخلافت تحرير نماييد بسيار به جا وتاثير گذار خواهد بودو ميتواند تاثير بسيار مثبتي در جوانان اهل سنت حقيقت جو بگذارد متاسفانه جوان سني خيلي از حقايق بر وي بواسطه همين مخفي كاريها و دستكاريها بوشيده مانده كه شما خيلي خوب ميتوانيد از بس اين كار براييد و همانند همين حديث وصايت خيلي از خيانتها را برملا نماييد منتظر جوابتان هستم
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي؛ در اين مورد چند مطلب در اين پايگاه قرار داده شده است مي توانيد مراجعه كنيد:
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
3   نام و نام خانوادگي:  احمد     -   تاريخ:  08 اسفند 91 - 20:43:33
گفت:مازمحبان علي وعمر هيچ نگوييم زخيروزشر حشرمحبان علي با علي حشرمحبان عمر باعمر ياعلي




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما