* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 07 دي 1391 تعداد بازديد: 1725 
حديث «منزلت» در صحيحين
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

برنامه حبل المتين

استاد: حضرت آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني

07 / 10 / 1391

موضوع: حديث «منزلت» در صحيحين

مجري:

موضوع اين برنامه ما حديث منزلت است. آيا حديث منزلت در کتب برادران اهل سنت آمده است يانه؟ آيا آن‌ها صحت اين حديث را اعلام کرده‌اند؟

استاد قزويني:

من قبل از آن که به اين مبحث بپردازم، چند نکته را عرض کنم.

يکي از اساسي‌ترين هدف ما از تأسيس شبکه جهاني ولايت، پاسخگويي به شبهات وهابي‌ها و ياوه سرايي اين‌ها نسبت به فرهنگ اهل بيت عليهم السلام و مذهب شيعه بوده است.

ما گفتيم: به هيچ وجه در برابر ظلم‌هايي که نسبت به اهل بيت انجام مي‌گيرد، نمي‌توانيم ساکت باشيم. گذشت آن زمان که اين‌ها تصور کنند که هر کاري انجام دهند و هر اهانتي به اهل بيت کنند و هر جسارتي کنند، شيعه ساکت بماند.

گفتيم:‌ اگر جسارت کنند، جواب جسارت‌شان جسارت در چارچوب شرعي است، همان طوري که قرآن مي‌فرمايد:

وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا

سوره شوري آيه 40

اين آقايان اعلام کردند که ما به مراجع اهانت و جسارت نمي‌کنيم، ما هم به دوستان گفتيم: يک مقداري فتيله را پايين بکشيد؛ ولي ظاهر قضيه اين است که اين‌ها اهانت و جسارت از ذاتيات‌شان است.

خون کثيف و نحس بني اميه در رگ‌هاي اين‌ها همواره در جريان است و در قلب‌ اين‌ها همواره وجود دارد و نمي‌توانند اين کار را کنار بگذارند.

ما قبلا بارها شبهات اين‌ها را جواب داديم؛ ولي احساس مي‌کنيم که جواب دادن ما مثل سوره ياسين خواندن است و فائده‌اي ندارد.

نسبت به خطبه 238 نهج البلاغه که اميرالمؤمنين مي‌فرمايد:

المرأة شر كلها

سال گذشته اين‌ها اين قضيه را مطرح کردند و ما جواب داديم.

عرض کرديم که علامه سيد جعفر مرتضي حفظه الله که از مفاخر جهان تشيع هستند، کتابي دارد به نام «خلفيات کتاب مأساة الزهرا» در جلد 2 صفحه 540، ادله متعددي آورده است که اين حکمت 238 نهج البلاغه که بعد از جنگ جمل حضرت فرمودند، فقط در رابطه عائشه است.

الف و لام المرأة، الف و لام عهد ذهني است. که اذهان مردم همه متوجه اين کار عائشه بودند که بر خلاف قرآن انجام داد که قرآن مي‌فرمايد:

وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ

سوره احزاب آيه 33

عائشه بر خلاف قرآن آمد و اين‌ کارها را انجام داد که نتيجه آن 30 هزار کشته و پشيماني و گريه‌هاي پي در پي خودش بوده است که بارها مي‌گفت: اي کاش من نسيا منسيا بودم و به دنيا نيامده بودم و همچنين کار زشت و ننگي از من سر نمي‌زد.

باز اين‌ها با کمال وقاحت و بي‌حيائي و بي‌شرمي اين قضيه را مطرح کردند.

جز اين که ما بگوييم: اين صحبت‌هاي اين‌ها از نطفه خبيث اين‌ها سرچشمه مي‌گيرد و نسل ناپاکي اين‌ها برمي‌آيد.

اين‌ها مي‌گويند: آيا اين شامل حضرت زهرا مي‌شود؟

مشخص است که قضيه حضرت زهرا استخوان گلوي اين‌ها شده است.

يکي از چيزهايي که حقانيت مذهب شيعه را تثبيت مي‌کند، قضيه حضرت زهرا سلام الله عليها است. هر کاري که مي‌کنند، مي‌خواهند نسبت به حضرت زهرا طعنه بزنند.

ما هم گفتيم: حضرت زهرا همه چيز ما است، دين و دنيا و آخرت و بهشت ما فاطمه زهرا سلام الله عليها است. ما تمام زندگي‌ خود و ناموس و زن و بچه و مال‌مان را فداي غبار راه حضرت زهرا سلام الله عليها مي‌کنيم.

حضرت زهرا سلام الله عليها خط قرمز ما است که اگر وارد شدند، بدانند که خط قرمزي براي ما مطرح نيست.

ما مفصل اين را قبلا جواب داديم.

اگر آقايان دنبال همين قضيه هستند، بارها ما جواب داديم که اين‌ها که به ما افتراء مي‌بندند که شيعيان به ناموس پيغمبر به ويژه عائشه همسر نبي مکرم، اهانت مي‌کنند و اتهام فحشاء مي‌زنند، کتاب‌هاي شما؛ حتي صحيحين شما مملو از اين فحشاء است.

شما همسر پيغمبر را جز يک فرد فاحشه چيز ديگري معرفي نکرديد؛ از قول نبي مکرم اين اتهام را تثبيت کرديد، از قول پدر عائشه اين قضيه را شما تثبيت کرديد. شما اين را جواب دهيد.

اگر واقعا مرد هستيد و واقعا همسر پيغمبر را دوست داريد به اين‌ها جواب دهيد.

ما يقين داريم که شما دوست نداريد و يقين داريم که اين قضايا فقط مي‌خواهد بهانه باشد براي کوباندن شيعه؛ چون براي شما نه همسر پيغمبر مطرح است و نه خود پيغمبر، فقط براي شما دودمان نحس و بني اميه و در رأس آن‌ها معاويه شجره ملعونه در قرآن مطرح است، از آن بتوانيد به يک نوعي دفاع کنيد.

اين مطلبي که طبراني در معجم کبير آورده است را جواب دهيد که خود ابوبکر مي‌گويد:

يا رَسُولَ اللَّهِ ما تَنْتَظِرُ بِهَذِهِ التي خَانَتْكَ وَفَضَحَتْنِي

المعجم الكبير، ج 23، ص 117 و  المعجم الأوسط، ج 6، ص 271 و أخبار المدينة، ج 1، ص 192

چرا صبر کردي و طلاق نمي‌دهيد اين زني را که به تو خيانت کرد و من را بي‌آبرو کرد.

اين عبارتي است که مال علامه مجلسي و علامه حلي و کليني و شيخ طوسي نيست.

آيا در کتب شيعه همچنين عبارتي شما پيدا مي‌کنيد؟

مشهور است که در معجم کبير طبراني اصح روايات آمده است. شما بياييد به اين جواب دهيد. چرا اين چنين حاشيه مي‌رويد؟ چرا نسبت به زهراي مرضيه جسارت مي‌کنيد؟

در صحيح بخاري خود عائشه به پدر و مادرش مي‌گويد:

والله لقد عَلِمْتُ أَنَّكُمْ سَمِعْتُمْ ما يَتَحَدَّثُ بِهِ الناس وَوَقَرَ في أَنْفُسِكُمْ وَصَدَّقْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ قلت لَكُمْ إني بَرِيئَةٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إني لَبَرِيئَةٌ لَا تُصَدِّقُونِي بِذَلِكَ وَلَئِنْ اعْتَرَفْتُ لَكُمْ بِأَمْرٍ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنِّي بَرِيئَةٌ لَتُصَدِّقُنِّي.

صحيح البخاري، ج 2، ص 945

به خدا سوگند من مي‌دانم که اين اتهام فحشاء که مردم به من مي‌زنند با خبر شده‌ايد و شما تحت تأثير شايعه قرار گرفتيد و اين شايعه را تصديق کرديد و قبول کرديد که من کار فحشاء انجام داده‌ام، اگر من بگويم: همچنين فحشائي از من سر نزده است، خدا مي‌داند که سر نزده است؛ ولي پدر و مادر، شما من را تصديق نمي‌کنيد و مي‌گوييد: دروغ مي‌گويي و همچنين کاري از تو سر زده است و اگر بگويم:‌ من همچنين کاري انجام داده‌ام و خدا مي‌داند که سر نزده است؛ ولي شما من را تصديق مي‌کنيد.

يکي از کساني که اين قضيه را به عائشه نسبت داده است و تحت تأثير اين شايعه قرار گرفته است، پدر و مادر عائشه است؛ البته طبق نص صريح صحيح بخاري نه کتاب‌هاي دسته سوم و چهارم.

شما به جاي اين که حرف‌هاي چرند نسبت به حضرت زهرا سلام الله عليها ببنديد، بياييد اين‌ها را جواب دهيد.

ما بارها به اين عبارتي که آقايان از شيخ مفيد نقل مي‌کنند، جواب داديم که مي‌گويد:

اتفقت الإمامية على إن من أنكر إمامة أحد من الأئمة وجحد ما أوجبه الله (تعالى) من فرض الطاعة فهو كافر ضال مستحق للخلود في النار

أوائل المقالات، الشيخ المفيد، ص 349

اگر کسي يکي از ائمه را انکار کند و جحد کند.

شما که سواد نداريد؛ شما هنوز بين زباله مزبله گير کرديد.

شما کشي (به فتح کاف) و کشي (به کسر کاف) را تشخيص نمي‌دهيد.

جحد يعني چه؟

قرآن مي‌فرمايد:

وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ

سوره نمل آيه 14

جحد يعني انکار از روي علم.

اتفقت الإمامية على إن من أنكر إمامة أحد من الأئمة وجحد ما أوجبه الله (تعالى) من فرض الطاعة فهو كافر ضال مستحق للخلود في النار

أوائل المقالات، الشيخ المفيد، ص 349

هر کس يقين داشته باشد از کتاب و سنت که امامت علي حق است و با اين حال انکار کند.

شکي نيست و همه مسلمان‌ها مي‌گويند: کافر است و مخلد در آتش است.

ما هم مي‌گوييم: مخلد در آتش است؛ ولي آن کسي که از کتاب و سنت به قطع برسد امامت ائمه عليهم السلام را و يقين داشته باشد و با علم به اين قضيه انکار کند.

فرقي نمي‌کند که وهابي يا سني يا شيعه باشد يا يزيدي يا اسماعيلي باشد، بعد از آن که علم آمد به امامت ائمه و انکار کند، هيچ شکي در کفرش نيست. مثل اين است که علم داشته باشد که نماز واجب است و منکر نماز باشد.

اين همه سر و صدا کردن و تحريک احساسات و تحريک عواطف و ايجاد اختلاف بين شيعه و سني، شما دنبال چه مطلبي هستيد؟

من آن روز گفتم: اگر با اين هجمه‌هايي که دارند اگر شبکه ولايت نبود، چه بي‌حيائي راه مي‌انداختند؛ با اين که ما مرتب همه را جواب مي‌دهيم و مستند و مستدل آبروي اين‌ها را مي‌بريم، اين‌ها خجالت نمي‌کشند.

در رابطه با زيارت جامعه کبيره که سرکار خانم دکتر فقيهي و خانم دکتر شريفي مفصل جواب دادند، دوباره اين‌ آقا شروع کرده است.

مي‌گويد: اين کفر در کفر است.

اين حرف اين آقا انسان را به ياد فرعون مي‌اندازد که مي‌گفت: مردم من مي‌ترسم که حضرت موسي دين شما را از بين ببرد. واقعا اين ياد آور عبارت فرعون است.

آقا آن وقتي که مي‌آيد احاديث امامت را رد کند، دختر خانمش که من گمانم زينب خانم باشد که خدا ان شاء الله حفظش کند و مايه هدايت پدرش قرار دهد؛ چون ما نمي‌دانيم که مادرش اين طور افکار فاسد دارد يا نه، اين دختر برايش نقاشي کرده بود که علامه مجلسي ضعيف.

چه طور آنجا علامه مجلسي مي‌گويد: ضعيف قبول مي‌کني؛ ولي در جامعه کبيره که مي‌گويد: اصح زيارات سندا و اعلاها مکانا، اينجا مورد قبول نيست و کفر در کفر است؟

اياب الناس اليکم، اين کفر در کفر است.

آن کسي که شما مي‌گوييد: فرداي قيامت خداي الاغ سوار مي‌خواهد حساب و کتاب ما را رسيدگي کند، ما به همچنين خدايي کافر هستيم.

تمام دنيا هم اين را بداند. ما خداي الاغ سوار را قبول نداريم و به او ايمان نداريم.

آن خدايي که از آسمان به کره زمين بيايد و اگر قبل از فجر بر نگردد در کره زمين به زندان مي‌افتد، ما همچنين خدايي را قبول نداريم.

ما خدايي را مي‌پرستيم که قرآن مي‌فرمايد:

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ

سوره شوري آيه 11

وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ

سوره اخلاص آيه 4

ما همچنين خدائي را قبول داريم.

اين خداي الاغ سوار هم مبارک خودتان باشد؛ ان شاء الله سوار الاغ يا ناقه‌اي شود و به حساب و کتاب شما برسد. ما همچنين خدائي را نه قبول داريم و نه اعتقاد داريم. نه خداي پيغمبر است و نه خداي انبياء و نه خداي اهل بيت است. اين خداي شما وهابي‌ها است و مبارک شما باشد.

در مورد اياب الناس الينا خداي عالم مي‌فرمايد:

أبى اللَّه أن يجري الأمور إلَّا بأسبابها

شما نمي‌فهميد ما چه کار کنيم؟

قرآن يک جا مي‌فرمايد:

اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا

سوره زمر آيه 42

خداي عالم مردم را قبض روح مي‌کند.

در جاي ديگري هم مي‌گويد:

قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ

سوره سجده آيه 11

ملائکه‌اي که موکل از طرف خداي عالم هستند، قبض روح مي‌کنند.

اين عين توحيد است؛ ولي شما چشم‌تان نمي‌بيند و عقل‌تان به اين قضايا نمي‌رسد.

اگر فرض کنيم که شيخ مفيد هم گفته است، 4 ماه است که مردم دنيا هم مي‌بينند که ما امامت اميرالمؤمنين و ائمه را از قرآن و روايات اثبات کرديم، اگر راست مي‌گوييد، شما بياييد اين‌ها را نقد کنيد.

بعد از اثبات اين قضايا، اگر کسي بگويد: همچنين قضيه‌اي نيست، کاملا روشن است که انکار يک ضرورت از ضروريات دين است.

اگر ابهام داشته باشد يا ادله کافي نباشد و حجت تمام نشود، اين يک بحث ديگري است.

شما به ما جواب دهيد، اين که مي‌گوييد:

من أنكر خلافة الصديق رضي الله عنه فهو كافر وكذلك من أنكر خلافة عمر بن الخطاب رضي الله عنه.

فتاوى السبكي، ج 2، ص 587 و الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 1، ص 138

در کتب متعدد فقهي شما اين آمده است.

جناب آقاي سيواسي حنفي متوفاي 861 در «شرح فتح القدير »جلد 1 صفحه 350 و مرقيناني حنفي در «مجمع الانهر» جلد 1 صفحه 163 و محمد بن مفلح مقدسي در کتاب «الفروع» جلد 6 صفحه 155 آوردند.

اين را از کجا آوردند؟ از کتاب آوردند يا از سنت آوردند؟

جناب ابن نجيم مصري که متوفاي 970 است مي‌گويد: هر کس منکر امامت ابوبکر و امامت عمر باشد کافر است. اين در کتاب البحر الرائق جلد 5 صفحه 204 آمده است.

همين طور سبکي در کتاب فتاواي خود مي‌گويد:

من أنكر إمامة أبي بكر الصديق رضي الله عنه فهو كافر

فتاوى السبكي، ج 2، ص 576

اين را از کجا آورده‌ايد؟ براي ما دليل بياوريد؟ ما اين همه ادله آورديم.

بارها اعلام کرديم که شما به جاي اين همه اهانت و جسارت، چند ادله از کتاب و سنت بياوريد. بحث ما با عزيزان اهل سنت نيست. ما با آن‌ها صحبت مي‌کنيم و بحث علمي داريم و دعوا هم نداريم و درگيري هم نداريم. بحث ما با اين عزيزان علمي است.

اين آقاياني که يک عبارت از شيخ مفيد را مي‌گيرند و ايجاد اختلاف مي‌کنند و فتنه درست مي‌کنند و شيعه و اهل سنت را به جان هم مي‌اندازند، طرف حساب ما اين فتنه‌گران است.

اگر يک مسئله ثابت شود از کتاب و سنت و بعد از آن انکار کند؛ هر مسئله‌اي باشد؛ چه خلافت ابوبکر باشد و چه خلافت علي باشد، باز هم مي‌گوييم: کافر است.

در رابطه با سؤال آقاي محسني، ما هر چقدر که برسيم امشب مطرح مي‌کنيم و مابقي آن در جلسه بعد مطرح مي‌کنيم.

ما در حديث منزلت، ابتدا آن مواردي که بايد بحث کنيم:

1-     حديث منزلت در صحيحن

2-     حديث منزلت در غير حادثه تبوک

3-     صحت و تواتر حديث منزلت

4-     دلالت حديث بر امامت حضرت علي عليه السلام

5-     شبهات وهابيت و پاسخ‌ها

ما روي اين 5 محور، بحث حديث منزلت را مطرح مي‌کنيم.

نمي‌دانيم چند جلسه طول مي‌کشد؛ ولي تلاش مي‌کنيم که يک مقداري خلاصه بيان کنيم و مطالبي که خيلي مهم است را بيشتر تأکيد مي‌کنيم.

بحث اول: حديث منزلت در صحيحين

بحث اول که حديث منزلت در صحيحين است، بخاري از سعد بن ابي وقاص نقل مي‌کند: مي‌گويد: نبي مکرم به علي فرمودند:

أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى

صحيح البخاري، ج 3، ص 1359

آيا راضي نيستي که جايگاه تو همان جايگاه هارون نسبت به موسي باشد.

ان شاء الله ما در بحث ادله حديث بر امامت حضرت امير، جايگاه و منازل حضرت هارون نسبت به موسي را از قرآن و سنت بيان مي‌کنيم.

در اينجا بحث قضيه تبوک نيست.

در حديث ديگري از مصعب بن سعد از پدرش سعد بن ابي وقاص نقل مي‌کند که وقتي نبي گرامي مي‌خواست به جنگ تبوک بروند، اميرالمؤمنين را به عنوان خليفه در مدينه گذاشتند.

علي عرضه داشت:

أَتُخَلِّفُنِي في الصِّبْيَانِ وَالنِّسَاءِ

صحيح البخاري، ج 4، ص 1602

الان در مدينه غير از زنان و بچه‌‌ها از مسلمانان کسي نيست، (صبيان و نساء‌ مسلمين، وگرنه از منافقين مردهاي زيادي بودند و از يهود و غيره مدينه پر بود) بعد نبي گرامي فرمود:

ألا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى إلا أَنَّهُ ليس نَبِيٌّ بَعْدِي

صحيح البخاري، ج 4، ص 1602

آيا راضي نيستي که جايگاه تو به من همانند جايگاه هارون نسبت به حضرت موسي باشد.

اين جمله که مي‌فرمايد:

إلا أَنَّهُ ليس نَبِيٌّ بَعْدِي

يعني چه؟

مي‌خواهد بفرمايد: تمام جايگاهي که حضرت موسي دارد و حضرت هارون دارد و من دارم، يا علي تو داري، فقط نبوتي در کار نيست.

بعد از من هم همان طوري که در زمان حياة موسي از دنيا رفت، علي تو مي‌ماني و تمام جايگاه و منازل هارون بعد از من مختص تو خواهد شد غير از بحث نبوت.

در صحيح مسلم از سعد بن ابي وقاص از پدرش نقل مي‌کند که نبي مکرم به علي فرمود:

أنت مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى إلا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي.

صحيح مسلم، ج 4، ص 1870

سعيد بن مصيب اين قضيه را نقل مي‌کند و مي‌گويد: اين را من از عامر بن سعد بن ابي وقاص شنيدم:

قال سَعِيدٌ فَأَحْبَبْتُ ان أُشَافِهَ بها سَعْدًا فَلَقِيتُ سَعْدًا فَحَدَّثْتُهُ بِمَا حدثني عَامِرٌ فقال انا سَمِعْتُهُ فقلت آنْتَ سَمِعْتَهُ فَوَضَعَ أصبعيه على أُذُنَيْهِ فقال نعم وَإِلَّا فَاسْتَكَّتَا.

صحيح مسلم، ج 4، ص 1870

من از پسر سعد بن وقاص شنيدم و دوست داشتم از سعد بن ابي وقاص شخصا بشنوم.

حديث مشخص است و روايت يک روايت عادي نيست و قضيه يک قضيه طبيعي نيست.

اين روايت با آنچه که در جامعه مي‌بيند که اميرالمؤمنين را کنار زدند و اميرالمؤمنين 25 سال خانه نشين شده است، براي سعيد بن مصيب عجيب است.

مي‌گويد: شايد عامر پسر سعد اشتباهي در لفظش داشته باشد.

مي‌گويد:‌ دوست داشتم از دو لب سعد بن ابي وقاص بشنوم، رفتم پيش سعد و آنچه را که پسرش براي من گفته بود، گفتم، سعد بن ابي وقاص گفت: من خودم از پيغمبر شنيدم.

باز سعيد بن مصيب مي‌گويد: آيا تو خودت شنيدي؟

تا اين مقدار مسئله مهم است.

براي سعيد بن مصيب غير قابل باور است که نبي مکرم همچنين عبارتي را گفته باشد؛ ولي بعد از رحلت پيغمبر ورق 180 درجه برگردد.

1-     سعيد مي‌گويد:

فَأَحْبَبْتُ ان أُشَافِهَ بها سَعْدًا

2-     بعد مي‌گويد:

فَلَقِيتُ سَعْدًا فَحَدَّثْتُهُ بِمَا حدثني عَامِرٌ فقال انا سَمِعْتُه

من خودم شنيدم.

3-     باز من تعجب کردم و گفتم:

آنْتَ سَمِعْتَهُ

آيا خودت شنيدي؟

فَوَضَعَ أصبعيه على أُذُنَيْهِ فقال نعم وَإِلَّا فَاسْتَكَّتَا

سعد بن ابي وقاص دو انگشت خودش را به گوشش گذاشت و گفت:‌ با اين دو گوش از پيغمبر شنيدم و اگر دروغ بگويم، اين دو گوشم کر شود.

قضيه داد مي‌زند که مسئله چقدر مهم است و ورق برگشته است و چه مسائلي پيش آمده است.

روايت ديگري در صحيح مسلم وجود دارد که مفصل و بو دار است.

اين آقاياني که از معاويه اين همه دفاع مي‌کنند، ان شاء الله خداي عالم با معاويه و پسرش يزيد محشور کند و ما را هم با علي و امام حسن محشور کند.

يکي از اين کارشناسان مي‌گويد: دليل اين که معاويه با امام حسن بيعت نکرد اين بود که معاويه خودش را بالاتر از امام حسن مي‌دانست.

قطعا بالاتر بود. امام حسن مادرش حضرت زهرا است.

چه زماني مي‌رسد به هند جگر خواري که کارش فحشاء‌ بوده است.

همه مي‌دانند که معاويه فرزند علي است؛ ولي وقتي معاويه به دنيا مي‌آيد، طبق عبارت زمخشري، 5 نفر سرش دعوا مي‌کنند و مي‌گفتند: مال من است. قطعا معاويه افضل است.

امام حسن سلام الله عليه فرزند پيغمبر است.

الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ

مسند أحمد بن حنبل، ج 3، ص 3

معاويه اين افتخار را در پرونده‌اش دارد که 21 سال با پيغمبر اکرم جنگيده است.

13 سال در مکه و 8 سال در مدينه.

قطعا همچنين افتخاراتي براي امام مجتبي سلام الله عليه نيست.

بايد هم بگويد:‌ من خودم را از امام حسن بالاتر مي‌دانم. خدا اين‌ها را با معاويه محشور کند. آقايان نگويند:‌ اين نفرين است، اين دعا است که مي‌کنيم. نمي‌دانم بعضي‌ها اين عقل خدادادي‌شان را چه کار کرده‌اند؟

يک ديوانه زنجيري همچنين حرفي نمي‌زند که اين‌ها در يک شبکه ماهواره‌اي مي‌گويند.

آن روز خدمت آيت الله مکارم شيرازي اسم معاويه آمد، گفت:‌ آدم عاقل هم مي‌آيد از معاويه دفاع کند؟ عزيزان اهل سنت، ما معاويه را صحابي پيغمبر نمي‌دانيم؛ شما نگوييد: چرا به صحابه جسارت مي‌کنيد.

اميرالمؤمنين در خطبه 16 نهج البلاغه قسم مي‌خورد:

فوالذي فلق الحبة وبرأ النسمة ما أسلموا ولكن استسلموا وأسروا الكفر، فلما وجدوا أعوانا عليه أظهروه

معاويه و ابو سفيان در فتح مکه مسلمان نشدند؛ بلکه تظاهر به اسلام کردند و کفر خودشان را از ترس مردم مخفي کردند.

عمار هم که طبق شهادت عائشه ام المؤمنين از سر تا پا مملو از ايمان است، در کتاب مجمع الزوائد هيثمي جلد 1 صفحه 113 همين تعبير را دارد و شهادت به کفر معاويه مي‌دهد و معاويه را مسلمان نمي‌داند.

اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين او را مسلمان نمي‌دانند.

خيلي از بزرگان اهل سنت هم همين قضيه مناظره‌اي که جناب حسن بن فرهان مالکي که از علماي اهل سنت عربستان سعودي بود با يکي از اين شيوخ وهابي انجام داد، بحث معاويه آمد، اين‌ها بهم ريختند و ايشان اثبات کرد که معاويه در درک اسفل از آتش است.

هر توهين و اهانت و فحشي که بلد بودند به اين بن فرهان مالکي دادند.

من گمان نمي‌کنم که بي‌حياترين انسان‌ها، کسي را دعوت کند به استديو و بعد آنجا به اين شخص اهانت و جسارت کنند.

من تصور کردم که اين‌ اهانت‌ها فقط مال اين حسن بن فرهان مالکي است، ديشب که من منزل رفتم از اين اسلام اصيل که براي ما آمد، ديديم که نسبت به آن وهابي که با حسن بن فرهان مالکي که مناظره کرده است و شکست خورده است، يک بيانيه 2 صفحه‌اي صادر کردند و گفتند: اين آقا انسان پست و لامذهب و بي‌دين است و آبروي ما اهل سنت را برده است.

لياقت مناظره کردن ندارد. به اين اجازه ندهيد که اين شخص با شيعيان مناظره کند. اين را در مساجد دعوت نکنيد.

آن چنان اهانت به آن وهابي کردند که حداقل نزديک 20 کتاب در کفر شيعه نوشته است.

اين آقا آن وقتي که براي مناظره آمد، عزيز کرده و عزيز دردانه بود؛‌ ولي وقتي که در برابر حسن بن فرهان مالکي کم آورد و آبروي وهابيت را براي چندمين بار برد، ديگر مستحق فحش شد.

اگر شيعيان ميليارد ميليارد دلار خرج مي‌کردند که آبروي وهابي‌ها را ببرند، نمي‌توانستند مثل اين دو قضيه‌اي که اتفاق افتاد آبروي اين‌ها را ببرند.

يکي آقاي عبد الله حيدري که در بحث امامت گفت: يک روايت به ما نشان دهيد، دوستان ما 40 روايت برايش بيان کردند، آقا در يک روايت 4 گاف از گاف‌هاي خيلي مهم داده است. نمي‌دانم اين حضرات چه رويي دارند؟

بعد مي‌گويند:‌ آقاي قزويني گفته است: سهل بن زياد چنين است.

در شبکه ولايت، دوستان واحد پاسخگويي به شبهات‌، برادر عزيزمان جناب آقاي ابوالقاسمي و آقاي يزداني، متصدي اين برنامه‌ها هستند.

من اين‌ها را صاحب نظر در مباحث رجالي مي‌بينم.

بعضي وقت‌ها من نظر مي‌دهم که نظر آن‌ها مخالف نظر من است و من به نظر آن‌ها کاملا احترام مي‌گذارم. همان طوري که اساتيد ما اينگونه بودند.

بارها شده است که نظر ما مخالف نظر آن‌ها بوده است و آن‌ها به نظر ما احترام مي‌گذارند.

من در يک قضيه‌اي با حضرت آيت الله شبيري زنجاني که از اساتيد بزرگوار ما است و من افتخار به اين بزرگوار دارم و به تعبير آيت الله العظمي سبحاني: استاد بلا منازع رجال در تاريخ شيعه است، بارها بوده است که من با اين بزرگوار بعد از نماز صبح، از حرم تا اين که برويم منزل‌شان، روي يک موضوعي ايشان نظر داده بود و من ادله مي‌آوردم که اين اشتباه است و ايشان مي‌گفت: نه.

بعد از گذشت نيم ساعت نه ايشان من را قانع کرد و نه از عرائض من ايشان قانع شدند.

من آمدم منزل، بعد از 20 دقيقه ايشان به من تلفن کرد به منزل ما و گفت:‌ فلاني اين حرفي که زدي، من بعدا فکر کردم و ديدم که حرف درستي است؛ ولي حرف من هم درست است.

گفتم: نه حاج آقا حرف حضرت عالي درست نيست.

هرچه من در علم رجال دارم از اين استاد بزرگوارم حضرت آيت الله العظمي شبيري زنجاني دارم که واقعا ارادتي که من به اين بزرگوار دارم، شايد بعد از حضرت ولي عصر به کمتر کسي من همچنين ارادتي را دارم؛ ولي اين بزرگواران همين طوري که ما را حر و آزاد تربيت کردند، ما هم نسبت به دوستان‌مان، اين‌ها را حر و آزاد گذاشتيم.

نظراتي اين آقايان مي‌دهند که شايد مخالف نظر بنده باشد.

در تأليفاتي که بنده دارم، تا الان نزديک 35 مجلد از تأليفات بنده چاپ شده است و هيچ ادعاي عصمت هم ندارم.

شايد من 10 سال قبل يک نظري داشتم و بعدا يک دليل ديگري به دست من مي‌رسد و از آن نظر قبلي‌ برمي‌گردم.

ما مثل شما اين طوري نيستيم که اگر يک حرفي زديم، خدا هم آمد گفت: اين حرف باطل است، بگوييم: نه باطل نيست.

مي‌گويند:‌ از ملا نصر الدين سؤال کردند که چند سال داري؟

گفت:‌ 40 سال.

بعد از 10 سال گفتند:‌ چند سال داري؟

گفت:‌ 40 سال.

گفتند: 10 سال قبل گفتي 40 سال دارم.

گفت: حرف مرد يکي است.

اين‌ها هم حرف‌شان يکي است. اگر يک مطلبي را بگويند، اگرچه اشتباه باشد، مي‌گويند: حرف مرد يکي است. مي‌گويند:‌ ابو بصير در زباله داني مرده است.

10 دليل آورديم. خود اهل سنت زنگ مي‌زنند و آبروي اين‌ها را مي‌برند.

مي‌گويند: حرف مرد يکي است. هماني که ما گفتيم درست است.

در صحيح مسلم مي‌گويد:

أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بن أبي سُفْيَانَ سَعْدًا

صحيح مسلم، ج 4، ص 1871

معاويه بن سعد بن ابي وقاص دستور داد.

اين که چه دستور داد، آقاي مسلم اين را حذف کرده است، شارحين گفته‌اند که چه دستور داد. ابن تيميه مي‌گويد:

وأما حديث سعد لما أمره معاوية بالسب فأبى

منهاج السنة النبوية، ج 5، ص 42

معاويه دستور داد که به علي ناسزا بگو، سعد بن ابي وقاص ممانعت کرد.

شيخ موسي شاهين کتابي دارد به نام فتح المنعم شرح صحيح مسلم که مي‌گويد:

أمر معاوية بن ابي سفيان سعدا المأمور به محذوف و التقدير أمره بسب علي رضي الله عنه.

مأمور به محذوف است.

در ادامه روايت صحيح مسلم مي‌گويد:

فقال ما مَنَعَكَ ان تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ

صحيح مسلم، ج 4، ص 1871

چه مانع شده است که تو به علي ناسزا نمي‌گويي و فحش نمي‌دهي؟ (گويا يک واجبي از واجبات ديني و ضرورتي از ضروريات ديني را سعد بن ابي وقاص ترک کرده است)

عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد.

سعد بن ابي وقاص مي‌گويد: من 3 چيز را در رابطه با علي از پيغمبر اکرم شنيدم:

فَلَنْ اسبه لان تَكُونَ لي وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ الي من حُمْرِ النَّعَمِ.

صحيح مسلم، ج 4، ص 1871

هرگز به علي ناسزا نخواهم گفت، اگر يکي از آن‌ها براي من بود، از شترهاي سرخ مو ( آن زمان به عنوان يک ضرب المثلي بود، مثلا ما مي‌گوييم: طلا و جواهر به من دهند همچنين کاري نمي‌کنم، آن‌ها مي‌گفتند:‌ شترهاي سرخ مو) براي من بهتر بود.

مي‌گويد: آن سه تا که هر کدامي از اين‌ها براي من از شتران سرخ مو گرامي‌تر و عزيزتر است، اين است:

سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول له خَلَّفَهُ في بَعْضِ مَغَازِيهِ فقال له عَلِيٌّ يا رَسُولَ اللَّهِ خَلَّفْتَنِي مع النِّسَاءِ وَالصِّبْيَانِ.

صحيح مسلم، ج 4، ص 1871

رسول گرامي در بعضي از غزوات علي را در مدينه خليفه کرد و علي عرضه داشت: يا رسول الله من را همراه زن‌ها و بچه‌ها در مدينه گذاشتي، پيغمبر فرمود:

أَمَا تَرْضَى ان تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى الا انه لَا نُبُوَّةَ بَعْدِي

صحيح مسلم، ج 4، ص 1871

جايگاه تو همانند جايگاه هارون است و تمام آنچه را که در قرآن براي هارون ثابت است، براي تو هم ثابت است.

تمام روابط موجود بين هارون و موسي، منزله اخوت و خلافت و شراکت در امر و کمک کردن در امور، تمام آنچه را که از هارون نسبت به حضرت موسي ثابت است، تمام آن‌ها را تو بعد از من، از من خواهي داشت مگر يک چيز و آن اين است که نبوت بعد از من نخواهد بود.

اين کلمه بعدي، را مي‌آورد که يعني علي تو بعد از من مي‌ماني و تمام مقامات حضرت هارون نسبت به موسي را تو از من ارث مي‌بري و فقط نبوت را از من ارث نمي‌بري.

همچنين شنيدم در روز خيبر پيغمبر اکرم فرمود: من فردا پرچم را به مردي مي‌دهم:

يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ

صحيح مسلم، ج 4، ص 1871

خدا و پيغمبر را دوست دارد و خدا و پيغمبر هم او را دوست دارند.

در حق کدام يک از صحابه همچنين تعبيري آمده است؟

اگر بنا است که هيچ روايتي در خلافت علي نباشد و ما بخواهيم افضل صحابه را براي خلافت انتخاب کنيم، هيچ عبارتي بالاتر از اين فکر نمي‌کنم نسبت به هيچ يک از صحابه از نبي مکرم آمده باشد؛ آن هم در صحيح مسلم.

بعد مي‌گويد:

فَتَطَاوَلْنَا لها

صحيح مسلم، ج 4، ص 1871

همه گردن کشيده بوديم که اين افتخار نصيب ما شود.

جناب خليفه دوم مي‌گويد: من رياست را دوست نداشتم جز امروز. همه گردن‌ها بلند بود که ببينيم اين افتخار نصيب چه کسي مي‌شود که خدا و پيغمبر را دوست دارد.

شايد اين‌ها خدا و پيغمبر را خيلي دوست داشته باشند؛‌ اين که مي‌فرمايد:

وَيُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ

صحيح مسلم، ج 4، ص 1871

خدا و پيغمبر هم او را دوست دارند.

اين خيلي مهم است. پيغمبر فرمود: علي را صدا کنيد:

فَأُتِيَ بِهِ ارمد فَبَصَقَ في عَيْنِهِ وَدَفَعَ الرَّايَةَ إليه

صحيح مسلم، ج 4، ص 1871

ديدند علي بن ابي طالب از شدت چشم درد، به خودش مي‌پيچد.

پيغمبر اکرم آب دهان به چشمان اميرالمؤمنين انداخت و پرچم را به دست او داد و فتح نصيب اسلام شد. قبل از علي رفتند و شکست خورده برگشتند و علي بن ابي طالب رفت و پيروزي براي اسلام آورد.

همچنين آيه مباهله، وقتي که اين آيه نازل شد پيغمبر اکرم، علي و فاطمه و حسن و حسين را صدا کرد و فرمود:

اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلِي

صحيح مسلم، ج 4، ص 1871

خدايا اين‌ها اهل بيت من هستند.

اين نشان مي‌دهد که در آن زمان جناب ابوبکر و عمر و عثمان و ديگران هم بودند.

اگر علي فقط همسر يک دختر پيغمبر است، به قول شما عثمان همسر دو دختر پيغمبر و ذو النورين بود؛ ولي در اينجا نبي گرامي او را نمي‌خواند.

با اين که عائشه و حفصه و ديگران بودند، نبي مکرم حضرت زهرا را مي‌برد. افراد ديگري هم بودند؛ ولي حسن و حسين را مي‌برد.

از علي در اين آيه به عنوان نفس پيغمبر تعبير شده است.

وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ

سوره آل عمران آيه 61

آيا اين جايگاه علي بن ابي طالب را اثبات نمي‌کند؟ کسي که براي اثبات نبوت نبي مکرم رفته است. قضيه مباهله قضيه کوچکي نيست. قضيه مباهله يعني اثبات حقانيت پيغمبر و اثبات رسالت و نبوت پيغمبر.

کسي که اين جايگاه را دارد و اين مقام را دارد و براي اثبات نبوت پيغمبر مي‌رود، قطعا اولويت دارد براي خلافت پيغمبر تا نسبت به ديگران.

حرف براي گفتن زياد است؛ ولي به اين مقدار بسنده مي‌کنيم.

بيننده آقا اميرحسين از خرم آباد:

بنده چند سؤال داشتم.

يکي از سؤال‌هاي من در مورد رضاع کبيره است که در کتب اهل سنت اگر اشتباه نکنم در صحيح مسلم در باب رضاعه کبيره آمده است که ام المؤمنين عائشه به دختران امر مي‌کرده است که به پيرمردان شير بدهند.

يکي از سؤال‌هاي من اين است که چرا دين اسلام محرم و نامحرم کرده است؟

چه طور ام المؤمنين عائشه به رضاع کبيره امر مي‌کرده است؟ رضاع کبيره چيزي است که در قرآن نيامده است.

من دوست دارم که اهل سنت يک دليل موجه براي ما شيعيان بياورند که چرا ام المؤمنين عائشه امر به رضاع کبيره مي‌کرده است؟

اهل سنت اين طور فکر مي‌کنند که جناب آقاي عمر که خليفه دوم بودند، وقتي که حضرت زهرا را زدند، حضرت علي کاري نکرده است.

در خود کتب اهل سنت آمده است حضرت علي خليفه دوم را زده است، اما به خاطر تقيه و مصلحتي که مي‌ديدند با خليفه دوم کاري نکردند.

در مورد ازدواج ام کلثوم، وقتي که خليفه دوم در کار باشد و جان حضرت علي و بني هاشم در خطر باشد، حضرت علي تقيه کرده است، اگر هم واقعا ازدواج حضرت ام کلثوم صحت داشته باشد، به خاطر تقيه‌اي بوده است که حضرت علي کرده است وگرنه حضرت علي صد سال هم ام کلثوم دخترش را به کسي که قاتل همسرش باشد، هيچ وقت نمي‌داده است.

بيننده آقا رحيم از زاهدان از اهل سنت:

من 3 تا مطلب را مي‌خواستم عرض کنم.

اين بيننده‌اي که زنگ زدند، مي‌خواستم با يک مثال جواب ايشان را بدهم.

اين مثال هم به اين مطلب که يک بيننده به عنوان يک بچه شيعه همچنين تفکراتي دارد و همچنين سؤالاتي را مطرح مي‌کند و مبهماتي دارد، ربط دارد.

مجري:

کدام سؤال ايشان را مشکل ديديد؟

بيننده:

من مي‌خواستم ببينم که آقاي قزويني نظر خودشان را در مورد ازدواج ام کلثوم با حضرت عمر را با ديدگاه روشن بيان کنند.

مجري:

ما اين را بارها عرض کرديم.

استاد قزويني:

دوستاني که زنگ مي‌زنند؛ چه شيعه باشند و چه از اهل سنت، ما که نمي‌توانيم بگوييم: تو اين حرف را بزن و اين حرف را نزن.

اگر يک جا احساس کنيم که مي‌خواهند به مقدسات اهل سنت اهانت کنند و ناسزا بگويند، ما تلفن‌شان را قطع مي‌کنيم. عزيزان اهل سنت هم که زنگ مي‌زنند و توهين هم که مي‌کنند، ما تلفن اين‌ها را قطع نمي‌کنيم.

اين عزيز گفت: عقيده من اين است، ما که نمي‌توانيم بگوييم‌: اين عقيده را از ذهن خودت پاک کن. اگر ما در جواب حرف ايشان را تأييد کرديم يا آمديم مستدل کرديم، آن وقت شما اعتراض کنيد. ما که مسؤل نظرات بينندگان عزيز نيستيم.

هر کس که روي خط مي‌آيد، خودش مسؤل حرف‌هاي خودش است. در تمام رسانه‌هاي جهاني اين مطرح است.

چه بسا نظرات حضرت عالي مورد تأييد ما نيست؛‌ ولي حرف‌تان را مي‌گوييد، بعضي از موارد اگر ما صلاح ببينيم، جواب مي‌دهيم و بعضي از موارد جواب دادن به صلاح نيست؛ چه شيعه باشد و چه اهل سنت.

بيننده:

شما در مورد حضرت معاويه داشتيد يک مطالبي را عرض مي‌کرديد، به قول شما شايد خوشايند اهل سنت نباشد، اين نظرات و ديدگاه شما است. اهل سنت يک ديدگاه کاملا روشني دارند.

برادران شيعه هم در برنامه‌هاي اهل سنت يا برنامه‌هاي ديگر مي‌بينند اهل سنت دوست دارند که هميشه دو گروه از صحابه را به هم نزديک کنند و دوست معرفي کنند، اين بهتر است يا آن که شما هميشه اختلاف و دشمني‌ها و تفرقه را مطرح مي‌کنيد؟

مطلب دوم که در مورد معاويه صحبت مي‌کنيد، شما عالم بزرگ هستيد که و ادعا مي‌کنيد که همه جا حاضر به مناظره هستيد، شما در برنامه‌هاي مختلف، يک عالم برجسته و قابل قبول منطقه اهل سنت کردستان و بلوچستان و گلستان و هرمزگان را بياوريد و اين مطلبي که الان در مورد حضرت معاويه زديد، اگر عالم اهل سنت گفت: بله اين مطلب آقاي قزويني صحيح است، به نظر ما شما شيخ الاسلام جهان اسلام خواهي بود.

من و کساني که اين حرف من را تأييد مي‌کنند مي‌شويم شيعه 12 امامي و مقلد آقاي قزويني.

شما اين حرف من را در برنامه گذشته مطرح نکرديد.

من اين مطلب را در برنامه‌هاي گذشته خواهش کرده بودم؛ ولي مورد اجرا يا مورد تأييد شما نبوده است.

شما در برنامه گذشته در مورد اهانت به پيامبر در احاديث اهل سنت گفتيد، تفسير شما، تفسيري است که مورد تأييد اهل سنت نيستند. شما براي خودتان تفسير مي‌کنيد.

يک عالم بياوريد که تفسير جناب عالي را در مورد توهين به پيامبر، تأييد کند.

متأسفانه برنامه شما هدف ندارد.

الان اين بيننده که آمد، شايد صدمين بار باشد که يک بيننده همچنين سؤالاتي مطرح مي‌کند. اين از جهل اين بيننده است.

اين نيست که اين بيننده بگويد: اين چيز در ذهن من مطرح شده است، در قلب انسان مريض هميشه قرض و مرض است.

شايد شما هزار بار اين مطالب را در برنامه‌هاي خود مطرح کرده باشيد، آيا اين بيننده اين برنامه را نديده است؟ يعني تازه متوجه شده است که همچنين برنامه‌اي وجود دارد؟ چرا بايد اين را از شما مي‌پرسد؟

به برنامه اهل سنت زنگ بزند و جوابش را خيلي راحت و مرتب مي‌دهند.

در خود ايران هم سايت‌هايي است که مي‌تواند مکاتبه کند و برادران خيلي راحت به او جواب مي‌دهند. اين سؤالات هم مورد مذاق شما است و شما راحت جواب مي‌دهيد؛ ولي به نظر من مغرضانه است.

استاد قزويني:

در رابطه با معاويه من روايتي از صحيح مسلم آوردم که به علي بن ابي طالب ناسزا مي‌گفته است. ابن تيميه هم تأييد کرده است که ناسزا مي‌گويد.

شارح صحيح مسلم هم مي‌گويد: ناسزا مي‌گفته است. اين را شما چه جوابي داريد؟

حضرت عالي به عنوان يک عالم سني به ما بگوييد: اين کار معاويه را ما چه کار کنيم؟

بگوييم: کار خوبي کرده است يا نه؟

پيغمبر هم مي‌فرمايد:

من سَبَّ عَلِياًّ فَقَدْ سبني

مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 323

هر کس به علي ناسزا بگويد، به من ناسزا گفته است.

آقاي حاکم نيشابوري در مستدرک مي‌گويد:

هذا حديث صحيح الإسناد

المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 130

روايت صحيح است.

احمد بن حنبل که فکر نمي‌کنم عالمي بزرگ‌تر از او داشته باشيد، در مسندشان جلد 6 صفحه 323 مي‌گويد: اين روايت صحيح است.

اين عبارتي را که از صحيح مسلم ما آورديم، از آن طرف هم آن روايت که مي‌فرمايد:

من سَبَّ عَلِياًّ فَقَدْ سبني

مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 323

هر کس به علي ناسزا بگويد، به من ناسزا گفته است.

هر کس هم به من ناسزا بگويد: به خدا ناسزا گفته است.

آقاي مناوي که از علماي بزرگ شما است در کتاب فيض القدير خود جلد 6 صفحه 190 اين را نقل مي‌کند و مي‌گويد: اين روايت کاملا صحيح است.

اين کار معاويه را ما چه کار کنيم؟ حضرت عالي توضيح دهيد.

بيننده:

شما خواهشا به حاشيه مطلب نرويد، مطلب من اين بود که شما من را به عنوان عالم قرار ندهيد. من از شما خواستم که همين مطلبي را که بيان مي‌کنيد، يک عالم سني بايد اينجا بنشيند و جواب دهد که آيا مورد تأييد اهل سنت است يا خير؟

به عنوان مثال آيا اهل سنت از يزيد بيزاري مي‌جويند يا خير؟

وقتي که اهل سنت مي‌بينند يزيد با امام حسين جنگ کرد و امام حسين را شهيد کرد، آيا اهل سنت يزيد را دوست دارند يا امام حسين را؟

از شما مي‌خواهم که اهل سنت آيا معاويه را دوست دارند يا حضرت علي را؟

شما به من جواب دهيد که آيا اهل سنت در اينجا دو رنگي مي‌کنند يا پيرو پيغمبر و اهل بيت پيغمبر هستند؟ شما به من جواب دهيد که معاويه را برچه اساسي دوست دارند؟

استاد قزويني:

ما 3 سال است که تقاضا مي‌کنيم که هر کدام از بزرگواران اهل سنت و از علماي اهل سنت تشريف بياورند، قدم‌شان روي چشم ما است.

ديشب آيت الله مکارم شيرازي به عنوان يک مرجعي که مورد تأييد شما است، ايشان هم گفت: هر کدام از علماي اهل سنت که بخواهند اينجا تشريف بياورند، از نظر ما هيچ منعي ندارد.

مشکل ما اين است که فرض کنيد ما از 10 نفر از علماي اهل سنت درخواست مي‌کنيم که بيايند، فقط يک نفر مي‌آيد.

مثلا جناب مولوي لاشاري، حداقل ده‌ها کتاب نوشته و استاد حوزه علميه است.

وقتي که ايشان حرف مي‌زند، ده نفر مثل جناب عالي مي‌گويند:‌ ما آقاي لاشاري را قبول نداريم.

وقتي از سنندج کسي که استاد دانشگاه و امام جمعه سنندج و استاد حوزه علميه است، به اينجا مي‌آيد و صحبت مي‌کند، از سنندج زنگ مي‌زنند که ما اين را قبول نداريم.

ما چه کار کنيم؟ گناه ما چيست؟

آنچه که در توان ما است، اين است که از اين عزيزان تقاضا کنيم که به اينجا بيايند.

حضرت عالي به عنوان نماينده شبکه جهاني ولايت و به عنوان برادر من تشريف ببريد و هر کدام از بزرگواران و از علماي اهل سنت که استاد حوزه علميه باشند، و حداقل حضرت عالي و همفکران‌تان اين شخص را قبول داشته باشيد، دعوت کنيد و رسما هم اعلام کنيد که فلان عالم را صحبت کرديم که بيايد، اگر ما نياورديم، حضرت عالي بگوييد:‌ ما فلان عالم را گفتيم که بيايد و شما نياورديد.

بهتر از اين مي‌شود؟

بيننده:

من از شما به عنوان يک عالم بزرگ خواهشي داشتم.

استاد قزويني:

هندوانه زير بغل ما ندهيد، ما را به عنوان خادم اهل بيت اگر قبول کنند هستيم و آنچه را که ياد گرفتيم بيان مي‌کنيم.

من آنچه شرط بلاغ است با تو مي‌گويم                   تو خواه از سخنم پند ير و خواه ملال

بيننده:

همين حرفي که شما در اين برنامه زديد، به عنوان يک مرد روي حرف خود بايستيد.

اين که گفتيد: معاويه کافر است، مولوي لاشاري و همان ماموستا را زنگ بزنند، و شما روي حرف خود بايستيد و اين‌ها هم تأييد کنند، من اعلام مي‌کنم که شيعه خواهم شد.

استاد قزويني:

ما نمي‌خواهيم که شما اعلام کنيد که شيعه هستيد،‌ما همين شيعه‌هايي که هستند را نگه داريم کلاه‌مان را به آسمان مي‌اندازيم.

ما گفتيم: اميرالمؤمنين در نهج البلاغه در خطبه 16 مي‌فرمايد:‌ معاويه اصلا مسلمان نشده است چه رسد به اين صحابي باشد. خطبه نهج البلاغه براي ما محترم و حجت است.

از علماي اهل سنت هم، از هيثمي آورديم که در جلد 1 صفحه 113 اين را مي‌گويد.

شما امکانات داريد که اين‌ها را مطالعه کنيد.

اگر اين‌ها را قبول نداريد، صحيح بخاري که در اختيار شما است، روايتي از پيغمبر اکرم  است در رابطه با عمار است که مي‌فرمايد: عمار را فئه باغيه مي‌کشد، اين فئه باغيه را عمار به سمت بهشت دعوت مي‌کند:

وَيَدْعُونَهُ إلى النَّارِ

صحيح البخاري، ج 3، ص 1035

ولي اين‌ها عمار را به طرف آتش جهنم دعوت مي‌کنند.

اصلا نهج البلاغه و مجمع الزوائد هيچ، اين صحيح بخاري است.

پيغمبر اکرم مي‌فرمايد: معاويه و لشکريانش جزء دعوت‌گران به آتش جهنم هستند.

شما اين يدعونه الي النار را بگذار کنار اين آيه شريفه 41 و 42 سوره قصص و ببينيد که مي‌فرمايد:

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ

ببينيد در مورد افرادي که به سمت آتش جهنم دعوت مي‌کنند، قرآن چه مي‌فرمايد؟

اين دو را کنار هم بگذار و از هر عالمي از علماي اهل سنت سؤال کن.

شايد آقاي لاشاري محظوراتي داشته باشد و خيلي از قضايا را جرأت نکند که بيان کند؛ ولي شما بزرگواري کنيد و اين کار را انجام دهيد.

حضرت عالي اين نکاتي که بنده عرض کردم را از بزرگان‌تان و از علماء سؤال کنيد و جواب اين آقايان را براي هفته آينده براي ما بياوريد.

اگر جواب قانع کننده داشتيد، ما جواب قانع کننده را مي‌بوسيم و روي چشم‌مان مي‌گذاريم و اگر جواب قانع کننده را قبول نکرديم، شما بگوييد: من حرف منطقي آوردم و شما قبول نکرديد.

بيننده آقاي علوي از ورامين:

تنها شبکه‌اي که واقعيت‌ها را محققانه و عالمانه با اخلاق اهل بيت براي بينندگان محترم در سطح جهان مطرح مي‌کند، شبکه مقدسه ولايت است.

من محضر شما و بينندگان محترم شما تبريک عرض مي‌کنم.

بنده در محضر شما جسارت نمي‌کنم و سراغ حديث و روايت هم نمي‌روم، اگر اجازه دهيد، نتيجه فتواهاي وهابيت را براي بينندگان محترم مطرح کنم.

بينندگان عزيز، وهابيت فتوا داده است که توسل به غير از خدا شرک است.

وهابيت فتوا داده است که توهين به صحابه، در هر مقامي که باشند، شرک است.

با توجه به اين دو فتوا مي‌بينيم که خليفه دوم ادعا مي‌کند که پروردگارا من به پيامبر و عموي پيامبرت متوسل شدم و مي‌شوم.

نتيجه فتواي وهابيت اين است که جناب عمر مشرک است؛ چون آن‌ها مي‌گويند: توسل به غير از خدا شرک است و هر کس به غير خدا متوسل شود مشرک است.

عمر مدعي است که خدايا من به پيامبر و عموي پيامبرت متوسل مي‌شدم.

توسل عمر به پيامبر و عموي پيامبر جاي شک و ترديد نيست و هيچ توجيهي ندارد.

به صراحت خود عمر بيان مي‌کند.

نتيجه فتواي وهابيت اين است که عمر مشرک است و مي‌گويند:‌ توهين به صحابه شرک است.

اين که عمر مشرک مي‌دانند؛ چون عمر به پيامبر متوسل شده است، بدترين توهين به عمر است؛ پس وهابيت و پيروان‌شان، انسان‌هاي مشرکي هستند.

به گفته خودشان، اين‌ها مشرک هستند و کساني که از اين عقيده و اعتقاد پيروي کنند، آن‌ها هم قهرا سر سفره شرک حاضر شده‌اند.

بينندگان محترم، وهابيت مدعي هستند که اگر پيامبر بعد از خود علي را به عنوان وصي و جانشين خود معرفي کرده باشد (که آن‌ها مي‌گويند: نکرده است) اين توهين به انسان‌ها است.

آيا اين سخن و اين ادعا که براي پيامبر تعيين و تکليف مي‌کند، اين توهين به پيغمبر نيست؟

اين احاديثي که استاد بزرگوار؛ مثل حديث منزلت بيان کردند، به صورت محققانه براي بينندگان توضيح و تشريح دادند، آيا اين‌ها بيان‌گر اين نيست که پيامبر گرامي اسلام اميرالمؤمنين را بعد از خود وصي و جانشين خود قرار داده است.

اين‌ها سخن پيامبر را منکر مي‌شوند و به پيامبر توهين مي‌کنند.

سؤال من اينجا است که آيا پيامبران قبل از پيامبر آخر الزمان، مگر براي خود وصي و جانشين قرار نداده‌اند؟

آيا آن‌ها به انسان‌ها و امت خود توهين کردند؟

اگر اين توهين باشد و ديکتاتوري باشد، خليفه اول براي خود وصي و جانشين معرفي کرد و بعد از خود عمر را جانشين کرد، اين را شما چگونه ديکتاتوري نمي‌دانيد و توهين به شرافت و کرامت انسان‌ها نمي‌دانيد؟ چگونه قابل جمع است؟

آقاياني که توهين به صحابه را شرک مي‌دانيد، چرا معاويه را مشرک نمي‌دانيد؟

چرا به معاويه احترام مي‌گذاريد؟

مگر معاويه به اميرالمؤمنين که هم صحابه پيامبر و هم جانشين و هم وصي و خليفه پيامبر است، حداقل شما علي را به عنوان خليفه قبول داريد، معاويه به خليفه پيغمبر توهين کرده و دشنام و ناسزا داده است.

چرا معاويه را با اين فتواي خودتان مشرک نمي‌دانيد و او را احترام مي‌کنيد؟

بيننده آقا اسماعيل از مشهد از اهل سنت:

از زمان پيغمبر تا الان چند سال مي‌گذرد؟، 1500 سال مي‌گذرد يا نه؟

آيا الان موقع آن است که برگرديم به 1500 سال قبل که جانشين پيغمبر علي يا ابوبکر بوده است؟ الان در ايران بسياري از مردم سني هستند.

شما مي‌گوييد: معاويه کافر است و سني‌ها مي‌گويند: معاويه مسلمان است، اين يعني چه؟ برگرديم به قرآن و سنت.

مجري:

به نظر شما نبايد صحبت کنيم؟

بيننده:

نه صحبت کنيد، الان در اين قرن 21 ما نمي‌توانيم برگرديم به 1500 سال قبل که جانشين پيامبر علي بوده است يا ابوبکر، ما بايد اسلام را پيش ببريم.

استاد قزويني:

اسلام هم مال 1400 سال قبل است، قرآن هم کهنه شده است؛ پس بايد يک قرآن جديد درست شود.

مجري:

به نظر شما اين يک سؤال عالمانه است؟ چرا خدا قصص انبياء را مطرح کرده است؟

بيننده آقاي موحد از گنبد کاووس:

حدود 23 دقيقه است که شبکه با بنده تماس گرفته است.

من شرمنده هستم که آيا واقعا صحبت‌هاي من به اندازه هزينه اين 23 دقيقه ارزش دارد يا نه؟

اين را مي‌خواهم همه بدانند که شبکه جهاني ولايت به فکر هزينه‌هاي ما هستند که مواظب هستند که ما متضرر نشويم.ما از شما ممنون هستيم.

ما شماره کارت که بخواهيم مبلغي را کارت به کارت پرداخت کنيم نداريم.

اين شماره حسابي که شما گفتيد، مثلا من کارمند هستم و وقتي که مي‌روم حقوقم را بگيرم، همان جا مي‌گويم: 10 هزار تومان مي‌خواهم کارت به کارت کنم، اين برايم مقدور نيست.

ما کارمندان اکثرا با ملي کارت کار مي‌کنيم، اگر ملي کارت باشد بهتر است.

در ارتباط با شبهات، شبهاتي که ما دنبالش هستيم، تا به امروز دنبال شبهات تاريخ اسلام بوديم.

جديدا بايد دنبال يک سري شبهاتي که در شبکه‌هاي ديگر ايجاد مي‌کنند، آن هم مطالبي است که از طرف حاج آقاي قزويني عنوان مي‌کنند و آن خودش يک شبهه مي‌شود.

هرچند ما مي‌دانيم که آن‌ها دروغ مي‌گويند؛ ولي باز دوست داريم که آن‌ها را بدانيم.

در اين چند روز دو تا کليپ ديدم، مي‌خواستم حاج آقا اين را توضيح دهد؛ هرچند که تکراري است.

يک کليپي بود که ديروز ديدم، يک آقايي از اهل سنت زاهدان تماس گرفتند (نمي‌دانم که چه روزي تماس گرفتند) و در ارتباط با کساني که ولايت اميرالمؤمنين را قبول نداشته باشند يا همچنين چيزي که شما تکفير مي‌کنيد و شما گفتيد: بله.

بعد اين قسمت که گفت:‌ يعني علماي زاهدان را هم تکفير مي‌کنيد، فقط يک جمله کوتاه و يک کلمه گفتيد، که ما نفهميدم که صداي خود شما است يا نه که مي‌گفت: بله تکفير مي‌کنم.

اين را گفت و کليپ تمام شد، اين که قبل و بعد کليپ چي بود را ما متوجه نشديم. اين مي‌تواند يک شبهه ايجاد کند. شايد هم اين صداي حاج آقا نبوده باشد.

در ارتباط با ام کلثوم يک کليپي پخش کردند که حاج آقا در بين دانشجويان بودند و سؤال کردند و ايشان هم از يکي از کتب اهل تشيع و از علماي بزرگ داشتند مي‌گفتند: همچنين چيزي در اين کتاب آمده است.

ادامه‌اش پخش نشد که آيا اين ام کلثوم دختر حضرت علي بوده است يا خير.

اين کليپ را هم به اين شکل پخش کردند. اين يک شبهه براي ما شده است.

مجري:

آقاي امير حسين از خرم آباد رضاع کبيره را سؤال کردند و اين که چرا حضرت امير از حضرت زهرا سلام الله عليها دفاع نکردند و قضيه ام کلثوم را سؤال کردند که اين بخش کليپ هم به همان اشاره داشت.

استاد قزويني:

در رابطه با رضاع کبيره که اين عزيزمان مطرح کردند، ما خيلي زياد دنبال اين قضايا نيستيم؛‌ ولي ايشان اين قضيه را از ام المؤمنين عائشه مطرح کرد.

قضيه رضاع کبير در صحيح مسلم و بخاري آمده است.

در يک قضيه‌اي که نقل مي‌کنند: سهله بنت سهيل خدمت پيغمبر آمد و گفت: شوهر من ابو حذيفه، وقتي غلام من سالم مي‌آيد، يک مقداري ناراحت است؛ چون يک جوان رشيدي شده است. وقتي خانه من مي‌آيد، شوهر من ناراحت مي‌شود.

پيغمبر اکرم فرمود:

ارضعيه

صحيح مسلم، ج 2، ص 1076

برو اين سالم را شير بده.

سهله گفت:‌ يا رسول الله چگونه شير بدهم:

وهو رَجُلٌ كَبِيرٌ فَتَبَسَّمَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم

صحيح مسلم، ج 2، ص 1076

اين مرد بزرگي است، پيغمبر هم تبسم کرد و فرمود: من مي‌دانم که مرد بزرگي است، برو به او شير بده، اين زن شير داد و ديگر شوهرش ناراحتي نداشت.

اين آقا رحيم يک مقداري بزرگواري کنند و اين‌ها را ببينند.

از مسلم حجاج نيشابوري عالمي بزرگ‌تر مي‌خواهيد؟

در حديث ديگري اين خانم مي‌گويد:

إنه ذُو لِحْيَةٍ فقال أَرْضِعِيهِ يَذْهَبْ ما في وَجْهِ أبي حُذَيْفَةَ

صحيح مسلم، ج 2، ص 1077

اين مرد ريش دارد، من مرد ريش دار را شير بدهم؟ حضرت فرمود: او را شير بده ديگر ابو حذيفه ناراحت نمي‌‌شود.

ما مي‌گوييم: يهودي‌ها اين‌ها را توسط کعب الاحبار و تميم داري و ابو هريره وارد احاديث کردند. عقيده ما اين است.

ما از علماي اهل سنت تقاضا کرديم که نسبت به اين صحاح خود تجديد نظر کنند و اين روايات را بردارند. اگر يک عالم شيعه همچنين ايرادهايي گرفت آن وقت گلايه کنند.

باز در حديث ديگري ام سلمه مي‌گويد:

أَبَى سَائِرُ أَزْوَاجِ النبي صلى الله عليه وسلم أَنْ يُدْخِلْنَ عَلَيْهِنَّ أَحَدًا بِتِلْكَ الرَّضَاعَةِ وَقُلْنَ لِعَائِشَةَ والله ما نَرَى هذا إلا رُخْصَةً أَرْخَصَهَا رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لِسَالِمٍ خَاصَّةً فما هو بِدَاخِلٍ عَلَيْنَا أَحَدٌ بِهَذِهِ الرَّضَاعَةِ ولا رَائِينَا.

صحيح مسلم، ج 2، ص 1078

زنان پيغمبر به هيچ وجه اين که بروند به کسي شير بدهند يا خواهر و يا خواهر زاده و برادر زاده‌شان به يک مرد ريش داري شير دهند را قبول نداشتند؛ ولي عائشه اين طور نبود و به عائشه گفتند: اين يک رخصتي بود که نبي مکرم فقط براي سالم داده است.

گرچه ما اين يک مورد را هم قبول نداريم.

اين توهين به اسلام است؛ حتي اگر بگويد: شير را بدوشيد و بدهيد.

من گمان نمي‌کنم که هيچ عالم سني و هيچ مسلماني حاضر باشد که همسرش شيرش را داخل ليوان بريزد و يک مرد نامحرم آن را بخورد، غيرت يک انسان سالم همين را قبول نمي‌کند.

بن باز و الباني مي‌گويند:‌ اين هيچ اشکالي ندارد و حتما بايد با مکيدن سينه باشد؛ حتي از الباني سؤال مي‌کنند که شما براي اين که نامحرمي ايجاد نشود، دستور به کار بدتر مي‌دهيد.

نگاه به نامحرم يک گناهي است؛ ولي شما که مي‌گوييد:‌ برود از سينه شير بخورد، اين گناهش بيشتر است. لمس بدن اجنبيه با اجنبي است.

ايشان جواب مي‌دهد: چون سر سينه زن‌ها سياه است و شهوت انگيز نيست، اين‌ها اشکالي ندارد.

ما کليپ اين را چندين بار هم پخش کرديم. تا اين اندازه علماي وهابي پيش رفتند. من ساحت علماي اهل سنت را مبرا مي‌دانم و کاري ندارم. الباني يک وهابي است؛ ايشان همچنين چيزي مي‌گويد.

ابن حجر عسقلاني مي‌گويد‌: با روايت صحيح آمده است که ام المؤمنين عائشه:

فكانت عائشة تأمر بنات اخوتها وبنات اخواتها أن يرضعن من احبت أن يدخل عليها ويراها وأن كان كبيرا خمس رضعات ثم يدخل عليها وإسناده صحيح.

فتح الباري، ج 9، ص 149

ما اين را ترجمه هم نمي‌کنيم.

بحث ام کلثوم را عزيزان ما در شبکه مطرح کردند و ما هم بارها جواب داديم.

کليپي هم که پخش کردند، اول و آخر آن را حذف مي‌کنند؛ مثل اين کليپي که جديدا در اين شبکه‌هاي فتنه پخش کردند؛ مثلا من نسبت به اين شيخ افغاني لس آنجلس، گفتم: من دست شما را مي‌بوسم، به اهل سنت فحش نده و وارد بحث سياسي نشو.

آمدند اين قسمت اول را که من گفتم: من دست شما را مي‌بوسم را گرفتند و ادامه آن که به اهل سنت فحش نده را حذف کردند.

من گمانم که اين خيانت تنها به بنده نيست؛ بلکه خيانت به اهل سنت است. کار اين‌ها همين است.

همين روايتي هم که اين آقا ديروز خوانده در رابطه با بعضي از مسائلي که مربوط به روايات شيعه است و آورده است و کشي خوانده است که امام صادق فرموده است: اگر تمام مردم شيعه ما باشند، 75 درصد آن‌ها امامت ما را انکار مي‌کنند و 25 درصد آن‌ها احمق هستند.

حداقل اول روايت را بخوان و ببين که موضوع چيست.

اولا روايت ضعيف است.

الحمد لله دختر خانم شما بلد است که عکس و نقاشي بکشد، يک نقاشي هم براي اين مي‌کشيد و به شما نشان مي‌داد، اين زينب خانم تا ببينيد که اين روايتي که امام صادق يا امام باقر دارد بر اين که اگر مردم روي زمين همه شيعه ما باشند، 75 درصد آن‌ها امامت ما را انکار مي‌کنند و 25 درصد آن‌ها احمق هستند، اولا شيعه در آن زمان به چه کسي گفته مي‌شده است؟

ابن حجر مي‌گويد: شيعه در آن عصر کساني بودند که خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و علي را قبول داشتند و مي‌گفتند: علي افضل از عثمان است.

شيعه آن زمان يعني اهل سنت.

پايان.



حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما