* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 17 دي 1391 تعداد بازديد: 2012 
حديث منزلت در قضيه «سد الابواب»
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

برنامه حبل المتين

استاد: حضرت آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني

17 / 10 / 1391

موضوع: حديث منزلت در قضيه «سد الابواب»

*************

استاد قزويني:

من لازم مي‌دانم به تمام عزيزاني که در ايام اربعين حسيني گل کاشتند و افتخار آفريدند؛ به ويژه آن دسته از عزيزاني که در کربلاي معلا با يک جمعيت 19 ميليون نفره که در تاريخ بي‌نظير بوده است و بيش از تمام مسيحياني که در سراسر جهان در جشن سال نو شرکت کرده بودند، در عزاي حسيني حضور پيدا کردند، تشکر کنم.

بعضي از مراجع بزرگوار؛ مثل حضرت آيت الله سيد سعيد حکيم در اين پياده روي از نجف اشرف به طرف حرم حسيني حضور داشتند.

جناب «آنتوان بارا» از شعرا و دانشمندان مسيحي همراه با تعدادي از نمايندگان مجلس کويت در اين پياده روي به طرف حرم حسيني سلام الله عليه شرکت کردند.

چشم وهابي‌ها کور و کورتر و قلب‌شان نا پاک و ناپاک‌تر باشد.

اين‌ها هرچه عليه اهل بيت و عزاداري امام حسين عليه السلام تلاش مي‌کنند، الحمد لله عشق شيعيان نسبت به امام حسين بيشتر و شورشان گسترده‌تر و مراسم‌شان با شکوه‌تر انجام مي‌گيرد.

در بعضي از اين شبکه‌هاي وهابي، مباحثي را طرح مي‌کنند که عزيزان ما در برنامه کلمه طيبه و خواهران ما در کلام زينبي، نقد اين برنامه‌ها را دارند؛ ولي آن دسته از آقاياني که کام‌شان را از روز اول با چيزي برداشتند که غير از فحش و اهانت چيزي بلد نيستند، ماهيت خودشان را به نمايش مي‌گذارند.

ما خوشحال هستيم از اين‌که براي اهل سنت هم اين اهانت‌هاي اين‌ها، غير قابل تحمل شده است.

اگر حرفي براي زدن داشته باشند، فحش و اهانت نمي‌کنند.

اين آقا خيلي اصرار دارد که فيلم حضرت مهدي با آن تعابير وقيحي که اين نانجيب و پست فطرت تعبير مي‌کند، ساخته شود.

به هر شرکتي که مي‌خواهند بدهند که اين فيلم را بسازند، بگويند: دو تا فيلم ديگر هم بايد ساخته شود:

1-     فيلم عائشه ساخته شود؛

2-     فيلم کالکراب که زادگاه اين آقا است.

اين سه فيلم با هم روي آنتن برود.

تعبيري ديگري که اين آقايان داشتند که نجاست ائمه بوي مشک و عنبر مي‌دهد، ما کاري با اين‌ها نداريم؛‌ ولي ظاهراً اين‌ها سوراخ دعا را گم کرده‌اند.

يکي رفته بود توالت و مي‌گفت:

اللهم لک صمت وعلي رزقک افطرت وعليک توکلت

يه آقايي گفت: سوراخ دعا گم کردي، اين دعا براي سفره افطاري است نه توالت.

اين آقا ظاهرا خيلي اشتباه گرفته است؛‌ پشگل شتري که جناب عائشه ام المؤمنين سوارش شده بود، با تعابيري که هم طبري در تاريخ‌شان و هم ابن اثير در جلد 3 صفحه 247 دارند که مي‌گويند:

وإذا رجال من الأزد يأخذون بعر الجمل فيفتونه ويشمونه ويقولون بعر جمل أمنا ريحه ريح المسك.

تاريخ الطبري، ج 3، ص 48 و 49

آن افرادي که در جنگ جمل اطراف شتر عائشه بودند، پشگل اين شتر را برمي‌داشتند و بو مي‌کردند و مي‌گفتند: پشگل شتر مادر ما، بوي مشک و انبر مي‌دهد.

وقتي مي‌گويند: ما فارسي را پاس بداريم، دقت کنند که اشتباه نگيرند و سوراخ دعا را گم نکنند.

*************

مجري:

«حديث منزلت» را که در قضيه سد ابواب مطرح شده است، براي ما و بينندگان عزيز توضيح دهيد.

استاد قزويني:

يکي از شبهاتي که اين‌ها دارند، مي‌گويند: که حديث منزلت فقط در تبوک بوده است و يک قضية في واقعة است و اين‌ها دليل بر فضيلت نيست.

ان شاء الله ما عبارت ابن تيميه را که يک سري لاطائلات در حديث منزلت دارد، مي‌خوانيم تا مردم قضاوت کنند که عداوت حضرت امير و بغض اميرالمؤمنين در تمام وجود اين مرد پست جريان داشته است.

ما حديث منزلت را در قضيه مؤاخوات و خيبر مطرح کرديم.

امروز مي‌خواهيم حديث منزلت را در قضيه سد ابواب مطرح کنيم.

ابن عساکر از جابر بن عبد الله انصاري نقل مي‌کند که نبي گرامي صلي الله عليه وآله آمد و ما همگي در مسجد استراحت کرده بوديم:

فضربنا بعسيب في يده.

تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 140

با شاخه‌ خرمايي که در دستش بود ما را ضد و فرمود: آيا شما در مسجد استراحت مي‌کنيد و در مسجد مي‌خوابيد؟

فرمود: مسجد جاي خوابيدن نيست.

اين قضيه براي ما خيلي گران آمد و پيغمبر فرمود: علي جان جلو بيا:

إنه يحل لك في المسجد ما يحل لي ألا ترضى أن تكون مني منزلة هارون من موسى إلا النبوة.

تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 140

در مسجد براي شما حلال است، آنچه که براي من حلال است.

ان شاء الله اگر فرصتي داشتيم بحث سد ابواب را مطرح مي‌کنيم که نبي گرامي فرمودند: در مسجد خوابيدن و در حال جنابت رفتن و جنب شدن، براي همه حرام است؛ غير از من و علي عليه السلام.

اين نشان مي‌دهد که بعضي مثل ابن حجر و ديگران که مي‌گويند:‌ اين سد ابواب به خاطر حضرت زهرا بوده است، اين‌ها هم خواب‌هاي نادرست بوده است.

بعد فرمود:

ألا ترضى أن تكون مني منزلة هارون من موسى إلا النبوة.

تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 140

آيا راضي نيستي که جايگاه تو به من همان جايگاه هارون نسبت به موسي باشد؛ مگر نبوت که بعد از من نبوتي در کار نيست.

قسم به خدايي که جان من در قبضه قدرت او است، تو بعضي از افراد ناباب و ناکس را از حوض من دفع مي‌کني همان طوري که شترهاي گمراه را از آب دفع مي‌کنند با يک عصايي که در دست تو است و من جايگاه تو را در کنار حوضم مي‌بينم.

روايت ديگري را ابن مغازلي از حذيفه بن اسيد غفاري دارد که مي‌گويد:

فقام خطيباً فقال: إنَّ رجالا يَجِدُون في أنفسهم في أنّي أسكنتُ عليّاً في المسجد والله ما أخرجتُهم ولا أسكنتُه; إنَّ الله عزَّ وجلَّ أوحى إلى موسى وأخيه أن تَبَوَّأ لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُم قِبْلَةً وأقِيمُوا الصَّلوةَ وأمر موسى أن لا يَسْكُنَ مسجده ولا يَنْكِحَ فيه ولا يدخله إلاّ هارون وذرّيته، وإنَّ علياً منّي بمَنْزِلَة هارون من موسى، وهو أخي دون أهلي ولا يَحِلُّ مسجدي لأحد يَنْكِحُ فيه النساء إلاَّ عليّ وذرِّيّتُه

مناقب علي بن أبي طالب (ع)، ابن المغازلي، ص 207

بعضي از صحابه براي‌شان گران آمده است، (براي اين که نبي مکرم تمام درها را بست و در علي را باز گذاشت) که من علي را در مسجد سکونت دادم، به خدا سوگند من صحابه را از مسجد بيرون نکردم و علي را در مسجد سکونت ندادم، خداي عالم به حضرت موسي و برادرش وحي کرد، شما در مصر براي قوم‌تان خانه‌هايي قرار دهيد و خانه‌هايتان قبله مؤمنين باشد و نماز به طرف آن‌ها بگذاريد و خدا به حضرت موسي امر کرد که در مسجد سکونت پيدا نکند و در آنجا ازدواج نکند و با همسرش نزديکي نکند؛ مگر حضرت موسي و هارون و ذريه‌ آن‌ها و جايگاه علي به من همانند جايگاه هارون به موسي است و او برادر من است در کنار اهل بيت من و جايز نيست که در مسجد من کسي با همسرش نزديکي کند؛ مگر علي و ذريه او.

بعد فرمود:

فمن ساءه فهاهنا وأوْمَأَ بيده نحو الشأم

مناقب علي بن أبي طالب (ع)، ابن المغازلي، ص 207

هرکس از اين حرف من بدش مي‌آيد از مدينه بيرون شود و به شام برود.

در آن زمان شام فتح نشده بود و شام کفرستان بود.

اين در حقيقت عصاره آن چيزي است که در اين زمينه وجود دارد.

البته روايات ديگري هم وجود دارد؛ ولي ما به همين مقدار اکتفاء مي‌کنيم.

*************

مجري:

صحت اين حديث از نظر علماي اهل سنت چگونه است؟ آيا آنها اين احاديث را صحيح مي‌دانند؟

استاد قزويني:

ما اين را روي سايت گذاشتيمف دوستان مي‌توانند به سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج) مراجعه كنند و ببينند.

ما تمام رواياتي که اهل سنت آورده‌اند و با شهادت بزرگان‌شان به صورت متعدد، آورديم.

هر روايتي که آورديم نظر حاکم نيشابوري و هيثمي و ذهبي و ابن حجر و ديگران را آورديم که شهادت دادند اين روايت صحيح است.

من فقط حرفي از ابن حجر عسقلاني نقل کنم که در برابر حرفي که ابن جوزي زده است و اعتراض کرده و گفته‌ است: حديث سد ابواب جعلي و نادرست است، ابن حجر خيلي جانانه در اينجا وارد شده است.

شايد بيش از 50 روايت ما در سد ابواب داريم.

بعضي از بزرگان ادعاي تواتر حديث سد ابواب را دارند.

ابن حجر مي‌گويد: حديث سعد بن ابي وقاص است که مي‌گويد: نبي گرامي به ما دستور داد تا تمام درهايي که به مسجد باز مي‌شود ببنديم؛‌ ولي در علي بن ابي طالب را به مسجد نبست.

اين را احمد بن حنبل و نسائي آورده است و سند‌شان هم قوي است.

در روايت طبري، طبراني در معجم الاوسط خود که رجالش ثقات است مي‌گويد:

يا رسول الله سددت الابواب كلها الا باب علي قال ما أنا سددت ابوابكم ولكن الله سدها.

المعجم الأوسط، ج 4، ص 186

من که درهاي شما را نبستم، خدا در شما را بست.

زيد بن ارقم روايت دارد که تعدادي از صحابه درهايي داشتند که به مسجد باز مي‌شد، پيغمبر فرمود:

سُدُّوا هَذِه الأَبْوَابَ الا بَابَ عَلِىٍّ قال فَتَكَلَّمَ في ذلك الناس.

مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 369

تمام اين درها را ببنديد، غير از در علي بن ابي طالب، تعدادي به کار پيغمبر اعتراض کردند.

پيغمبر اکرم فرمود:

وإني والله ما سَدَدْتُ شَيْئاً وَلاَ فَتَحْتُهُ ولكني أُمِرْتُ بشيء فَاتَّبَعْتُهُ.

مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 369

به خدا سوگند من چيزي را از طرف خودم نبستم و چيزي را باز نکردم، بلكه خداي عالم به من دستور داد و من هم از خدا اطاعت کردم.

اشاره به همان آيه که مي‌فرمايد:

وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى

سوره نجم آيه 3 و 4

اين آيه، تمام کارهاي نبي مکرم را مي‌گيرد.

أن أتبع الا ما يوحي الي

أحمد بن حنبل و نسائي و حاکم نيشابوري اين روايت را آورده است و رجالش هم ثقه است.

از ابن عباس نقل مي‌کنند:

أمر رسول الله صلى الله عليه وسلم بأبواب المسجد فسدت إلا باب علي.

سنن النسائي الكبرى، ج 5، ص 119 و فتح الباري، ج 7، ص 15

پيغمبر دستور داد که تمام درهاي صحابه را بستند، غير از در علي بن ابي طالب.

در روايت ديگري از ابن عباس مي‌گويد:

وامر بسد الأبواب غير باب علي فكان يدخل المسجد وهو جنب ليس له طريق غيره.

فتح الباري، ج 7، ص 15

تمام درها را بست غير از در علي، اميرالمؤمنين وارد مسجد مي‌شد در حالي که جنب بوده است و غير از اين در راهي نداشت.

تنها خانه‌اي بود که فقط در آن به مسجد باز مي‌شد.

بعضي از صحابه هم در خانه‌شان به مسجد باز مي‌شد و هم در ديگري به کوچه داشتند؛ ولي دري که خانه علي بن ابي طالب داشت فقط به مسجد باز مي‌شد.

از جابر بن سمره نقل شده است که مي‌گويد:

أمرنا رسول الله صلى الله عليه وسلم بسد الأبواب كلها غير باب علي فربما مر فيه وهو جنب أخرجه الطبراني.

فتح الباري، ج 7، ص 15 و فيض القدير، ج 1، ص 91

پيغمبر به ما دستور داد که تمام درها بسته شود غير از در علي، اميرالمؤمنين در حال جنابت از مسجد عبور مي‌کرد، اين روايت را آقاي طبراني هم آورده است.

از عبد الله بن عمر نقل شده است که مي‌گويد:

كنا نقول في زمن رسول الله صلى الله عليه وسلم رسول الله صلى الله عليه وسلم خير الناس ثم أبو بكر ثم عمر ولقد أعطى علي بن أبي طالب ثلاث خصال لان يكون لي واحدة منهن احب الي من حمر النعم زوجه رسول الله صلى الله عليه وسلم ابنته وولدت له وسد الأبواب الا بابه في المسجد وأعطاه الراية يوم خيبر.

فتح الباري، ج 7، ص 15 و تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 122 و اسد الغابة، ج 3، ص 328 و مجمع الزوائد، ج 9، ص 120

در زمان پيغمبر مي‌گفتيم: رسول الله بهترين مردم است و بعد از او ابوبکر است و بعد از او هم عمر است، خداي عالم به علي بن ابي طالب 3 ويژگي داد که اگر يکي از آن‌ها در اختيار من بود، از شتران سرخ مو (آن زمان گران قيمت‌ترين شتر در ميان عرب بود و ضرب المثل هم مي‌زدند، اگر کسي ثروت کلاني داشت مي‌گفتند: فلاني شتران سرخ مو دارد) براي من بهتر بود:

پيغمبر اکرم دخترش را به ازدواج علي درآورد و خدا هم از اين طريق به او فرزند داد.

پيغمبر تمام درهاي صحابه را بست غير از در آقا علي بن ابي طالب.

در روز خيبر پس از شکست اولي و دومي پرچم را به دست علي داد.

اين روايت را احمد بن حنبل آورده و سند آن هم حسن است.

در حديث ديگري که نسائي از طريق علاء آورده است:

فقلت لابن عمر أخبرني عن علي وعثمان فذكر الحديث وفيه واما علي فلا تسأل عنه أحدا وانظر إلى منزلته من رسول الله صلى الله عليه وسلم قد سد ابوابنا في المسجد واقر بابه .

فتح الباري، ج 7، ص 15 و المعجم الأوسط، ج 2، ص 38

به عبد الله عمر گفتم: در رابطه با علي و عثمان و مقايسه اين‌ها را به من بگو، عبد الله عمر گفت: از کسي در باره علي سؤال نکن، نيازي نيست که در رابطه با علي از کسي سؤال کني، ببين علي چه جايگاهي نزد پيغمبر دارد، پيغمبر اکرم درهاي همه را به مسجد بست؛ ولي در علي بن ابي طالب را به همان حال خودش واگذاشت.

رجالش رجال صحيح است، غير از علاء، او را هم يحيي بن معين و ديگران توثيق کردند.

هفت روايت را آقاي ابن حجر عسقلاني آورده است و بعد مي‌گويد:

وهذه الأحاديث يقوي بعضها بعضا وكل طريق منها صالح للاحتجاج فضلا عن مجموعها.

فتح الباري، ج 7، ص 15

اگر اين روايت ضعيف هم بود، يکديگر را تقويت مي‌کردند و دانه دانه اين روايات صلاحيت دارد براي استناد و احتجاج کردن تا چه رسد به مجموع اين روايات.

تک تک اين روايات صحيح است و قابل استناد است.

ابن حجر يک نکته ديگري دارد که بد نيست بعضي از عزيزان اهل سنت داشته باشند.

همين که يک آقايي مثل ابن جوزي و ديگران يک روايت را تضعيف مي‌کنند، تصور نکنند که فتح الفتوح شد و آسمان به زمين آمده است، ببينيد که ابن حجر چه مي‌گويد.

ابن حجر مي‌گويد: ابن جوزي گفته است که اين حديث جعلي است و بعضي از طرق حديث سعد بن ابي وقاص و زيد بن عمر و عبد الله عمر را آورده است و گفته است: بعضي از اين‌ها هم اشکال دارد:

وليس ذلك بقادح لما ذكرت من كثرة الطرق.

فتح الباري، ج 7، ص 15

اين کار ابن جوزي هيچ ضرري به اين روايت نمي‌زند، با اين که طرق و اسانيد متعدد آورديم.

بعد آقاي ابن حجر مي‌گويد:

واعله أيضا بأنه مخالف للاحاديث الصحيحة الثابتة في باب أبي بكر وزعم انه من وضع الرافضة قابلوا به الحديث الصحيح في باب أبي بكر.

فتح الباري، ج 7، ص 15

اين حديث «سد الابواب الا باب علي»، مخالف آن حديثي است که پنجره آقاي ابوبکر را پيغمبر اجازه داد باز بماند و اين را رافضي‌ها ساختند و اين را جعل کردند براي اين که با حديث خوخه ابوبکر مقابله کنند.

قضيه به عکس است؛ حديث خوخه آمده است که در برابر حديث سد ابواب قرار بگيرد.

همان طوري که در رابطه با حديث «أنا مدينة العلم وعلي بابها» که با سند صحيح ما بارها نقل کرديم، آن حديث «ابوبکر ديوار و عمر سقف آن» است را درست کردند.

اين آقاي کارشناس و مجري بي‌سواد يا به قول آن آقا عقيل بي‌عقل، مي‌گويد: اين حديث ضعيف است، هيچ سوادي هم که ندارد و آن آقا هم شهادت داد و گفت:‌ عقيل بي‌عقل؛ اقرار العقلاء علي انفسهم است.

ايشان هم گفت: آن دانشمند يگانه عصر جهان اسلام است.

تو که در اين حد نيستي.

آن بزرگ شما آمد يک روايتي را که در رابطه با امامت ائمه که با سند صحيح و صريح بوده است، خواست رد کند، در يک روايت 4 گاف داد.

قبلا هم در «کشي» گاف داده بود و آبرو حيثيت اين بي‌چاره رفت.

مي‌گويند: فلاني خيلي رو دارد مثل سنگ پاي قزوين.

من گمان مي‌کنم که سنگ پاي قزوين هم پيش پر رويي آقايان بايد لنگ بيندازد.

با اين که 4 کار نادرست و خلاف مثل «قضيه زباله» انجام داده است باز هم از رو نمي‌رود. هرکس به جاي ايشان بود، ظاهر نمي‌شد؛ ولي پر رويي اين‌ها خيلي فراتر از اين است.

آن آقا به اين شکلي داشت براي مراجع عظام تقليد درس رجال مي‌گذاشت.

اين آقا استاد شده است و در يک روايت از 40 روايت که 2 ماه طول کشيده است، 4 اشتباه فاحش و غلط فاحشه انجام داده است.

الحمد لله اين تفضل اهل بيت عليهم السلام است.

الحمد لله الذي جعل اعدائنا من الحمقا والجهلا

خود مخاطبين و بينندگان قضاوت مي‌کنند و خوب هم قضاوت مي‌کنند.

ابن حجر مي‌گويد:‌ آقاي ابن جوزي گفته است: اين را شيعيان جعل کرده‌اند؛ در حالي که در همان روايت «أنا مدينة العلم و علي بابها» جعل کرده‌اند که «علي در شهر علم پيغمبر، ابوبکر ديوار آن، و عمر سقف آن و معاويه هم حلقه در آن است».

بارها گفتيم:‌ فقط مانده است که بگويند:‌ يزيد بن معاويه دستشويي آن شهر است.

البته آن هم از  اين آقايان وهابي بعيد نيست که يک چيزي در همان کتابي که در فضائل اميرالمؤمنين يزيد بن معاويه نوشتند اضافه کنند.

ان شاء‌ الله شما خدا را با يزيد و اطرافيان يزيد و پدر يزيد محشور کند و ما را با حضرت زهرا و اميرالمؤمنين و حتي با غلام‌هاي اين‌ها محشور کند، ما خدا را شاکر هستيم.

بعد آقاي ابن حجر مي‌گويد:

وأخطا في ذلك خطا شنيعا فإنه سلك في ذلك رد الأحاديث الصحيحة بتوهمه المعارضة مع ان الجمع بين القصتين ممكن .

فتح الباري، ج 7، ص 15

ابن جوزي که آمده حديث سد ابواب را تضعيف کرده و گفته جعلي است، يک خطاي شنيع و وقيحي مرتکب شده است و دچار توهم شده است (مثل همين آقاياني که در اين شبکه‌هاي شيطاني دارند حرف مي‌زنند) و با توهم خودش احاديث صحيح را رد کرده است.

اين حرف ابن حجر است نسبت به ابن جوزي.

در کتاب النکت علي ابن صلاح جلد 1 صفحه 464 تا 470 به طور مفصل به قضيه پرداخته است و مي‌گويد:

وأما ادعاء ابن الجوزي أنهما من وضع الرافضة فكلامه في ذلك دعوى عرية عن البرهان.

النكت على ابن الصلاح، ج 1، ص 466

اين که ابن جوزي مي‌گويد: حديث سد ابواب را شيعيان ساخته‌اند، اين يک ادعاي خالي و بدون دليل است.

بعد ابن حجر مي‌گويد:

ولو فتح الناس هذا الباب لرد الأحاديث لادعي في كثير من أحاديث الصحيحين البطلان.

النكت على ابن الصلاح، ج 1، ص 470

اگر مردم اين در را باز کنند، و هر حديث صحيحي را با توهمات خودشان رد کنند، ما بايد اکثر احاديث صحيح بخاري و صحيح مسلم را مهر بطلان بزنيم.

اگر بنا باشد حديث سد ابواب رد شود، اکثر احاديث صحيح بخاري و مسلم در هوا است. من گمان مي‌کنم که خيلي عبارت زيبايي است.

*************

مجري:

جريان دريچه خوخه ابوبکر چه بوده است؟ اگر مي‌شود اين را مطرح کنيد.

استاد قزويني:

اين را ما بارها گفتيم: در زمان بني اميه در برابر فضائلي که در حق اميرالمؤمنين سلام الله عليه بوده و در حق حضرت زهرا سلام الله عليها و امام حسن و امام حسين بوده است، يک حديث بدلي در مقابل درست کردند يا مشابه آن را براي خلفاء جعل کردند.

به قول ابن نفتويه از علماي اهل سنت، اکثر اين احاديث که در فضيلت خلفاء  جناب ابوبکر و عمر و ديگران است، ساخته و پرداخته بني اميه است و اين يک امر عقلائي است که نيازي به دليل هم ندارد.

اين‌ها در سقيفه بني ساعده که آن همه سر و صدا و اختلافات و مشکلاتي که داشتند و عمر به سعد بن عباده گفت:

اقتلوه فإنه منافق.

شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 13

اگر آنجا يکي از اين احاديث در حق جناب ابوبکر بود و دلالت بر امامت آقاي ابوبکر داشت، مطرح مي‌شد، همه مجبور بودند که تسليم شوند؛ ولي هيچ کدام از اين روايات را در آنجا مطرح نکردند و در دوران جناب ابوبکر و جناب عمر، يک مورد ديده نشده است که اين‌ها به منبر بروند و بگويند: پيغمبر در حق ما اين چنين گفته است.

آن انبوه جمعيتي که در برابر ابوبکر قيام کرده بودند که اصحاب رده نام دارند، به جاي شمشير زدن و قتل عام يکي از اين روايات را مطرح مي‌کردند.

وقتي ابوبکر مي‌خواهد عمر را انتخاب کند، مهاجرين و انصار و اميرالمؤمنين و طلحه اعتراض مي‌کنند و مي‌گويند: تو يک آدم خشن و بد اخلاق را خليفه مي‌کني:

فما تقول لربك إذا لقيته.

مصنف ابن أبي شيبة، ج 7، ص 444

جواب خدا را فرداي قيامت چه مي‌دهي؟

ابوبکر يکي از اين احاديثي که در حق جناب عمر بوده است را مطرح مي‌کرد تا همه ساکت شوند؛‌ ولي ابوبکر يکي از اين روايات را مطرح نکرد.

خود خليفه دوم در طول 12 سال به يکي از اين روايات استناد نکرد؛ به خلاف اميرالمؤمنين که در هر کجايي که بود و در هر مناسبتي، فضائل خودشان را مطرح فرمودند.

صحابه اين قضايا را مطرح کردند.

الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة.

مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 378

حسن و حسين سيد و سرور جوان‌هاي بهشت هستند.

حديث درست کردند که مي‌گويد:

أبو بكر وعمر سيدا كهول أهل الجنة.

فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 1، ص 189

ابوبکر و عمر سرور پيرمردهاي بهشت هستند.

بهشت را خانه سالمندان درست کردند.

در قضيه سد ابواب هم حديثي که جعل شده است، قضيه خوخه ابوبکر است که مي‌گويند‌: پيغمبر اکرم تمام پنجره‌هايي که به مسجد باز مي‌شد، اين‌ها را بست غير از پنجره آقاي ابوبکر و گفت:‌ اين بايد باشد.

بعضي‌ها مي‌گويند: اين کنايه از خلافت و امامت ابوبکر است.

ما در اين 4 ماه اين همه روايت در خلافت اميرالمؤمنين خوانديم، همه را آقايان کنار گذاشته‌اند.

علي ولي کل مؤمن

علي خليفتي

علي وصيي

علي امام المتقين

تمام اين‌ها را کنار گذاشتند؛ ولي پيغمبر فرموده است که تمام پنجره‌هاي به مسجد را ببنديد، غير از پنجره ابوبکر؛ چون مي‌دانست بعد از آن مي‌خواهد خليفه شود و مردم را مي‌خواهد از آنجا ببيند.

چه ارتباطي دارد، بايد جناب ابن حجر فرداي قيامت جواب دهد.

شايد ما در قضيه سد ابواب به مناسبتي که پيش آمد، يکي دو جلسه اين قضيه را توضيح مي‌دهيم و حق مطلب را ادا خواهيم کرد.

با اين که روايات متعدد هم دارند که بعد از قضيه سد ابواب، تعدادي از صحابه از پيغمبر خواهش کردند که اي پيامبر درهاي ما را بستي، اجازه دهيد که ما يک پنجره و خوخه و روزنه‌اي به مسجد باز کنيم، پيغمبر فرمود: کسي حق اين که يک پنجره به مسجد باز کند، ندارد.

بخاري از عکرمه نقل مي‌کند؛ عکرمه مشهور به ناصبي بودن است و در دروغگويي ضرب المثل بوده است. ان شاء الله اگر لازم شد، ما پرونده آقاي عکرمه را که از روات آقاي بخاري است، باز خواهيم کرد.

مي‌گويد:

خَرَجَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم في مَرَضِهِ الذي مَاتَ فيه عاصبا رَأْسَهُ بِخِرْقَةٍ فَقَعَدَ على الْمِنْبَرِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عليه ثُمَّ قال إنه ليس من الناس أَحَدٌ أَمَنَّ عَلَيَّ في نَفْسِهِ وَمَالِهِ من أبي بكْرِ بن أبي قُحَافَةَ وَلَوْ كنت مُتَّخِذًا من الناس خَلِيلًا لَاتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ خَلِيلًا وَلَكِنْ خُلَّةُ الْإِسْلَامِ أَفْضَلُ.

صحيح البخاري، ج 1، ص 178

پيغمبر در همان بيماري که از دنيا رفت، يک دستمالي به سرشان پيچيده بود، بالاي منبر نشست و فرمود: کسي به اندازه آقاي ابوبکر از نظر جان و مال به من خدمت نکرده است، اگر بنا بود من يک نفر را به عنوان دوست انتخاب کنم، ابوبکر را دوست خودم انتخاب مي‌کردم.

شما اين حديث را بگذاريد کنار روايت اخوت که پيغمبر اکرم به صراحت مي‌فرمايد:

قال لعلي أنت أخي في الدنيا والأخرة.

ذخيرة الحفاظ، ج 2، ص 780 و تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 51 و البداية والنهاية، ج 7، ص 336

بعد فرمود:

سُدُّوا عَنِّي كُلَّ خَوْخَةٍ في هذا الْمَسْجِدِ غير خَوْخَةِ أبي بَكْرٍ.

صحيح البخاري، ج 1، ص 178

تمام پنجره‌ها را ببنديد غير از پنجره ابوبکر.

آقايان به کتاب لسان الميزان و تاج العروس نگاه کنند که مي‌گويند: خوخه يک پنجره مانندي است که از پنجره بزرگ‌تر است و از در کوچک‌تر است و به عنوان منفذي است که نور از آن مي‌تابد.

در صحيح بخاري در 5 جا قضيه خوخه ابوبکر آمده است.

آنچه که مهم است، اين است که آقاي ابوبکر تا 7 ماه بعد از رحلت پيغمبر در مدينه خانه نداشته است و ساکن خارج مدينه بوده است.

اين هم روايت صحيح بخاري است که عائشه مي‌گويد: پيغمبر که از دنيا رفت ابوبکر در منطقه سنح که حدود 8 کيلومتري مدينه بود زندگي مي‌کرد.

جناب عمر گفت:

والله ما مَاتَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم.

صحيح البخاري، ج 3، ص 1341

بعد از رحلت پيغمبر، جناب عمر گفت: پيغمبر نمرده است و پيغمبر پيش خدا رفته است و هر کس بگويد پيغمبر مرده است، منافق است و گردنش را مي‌زنم.

شايد ما به مناسبت رحلت پيغمبر همين قضيه را مطرح کنيم.

عائشه مي‌گويد: پيغمبر که از دنيا رفت ابوبکر در مدينه نبود؛ بلکه در منطقه سنح بوده است.

در روايت ديگر مي‌گويد:

أَقْبَلَ أبو بَكْرٍ رضي الله عنه على فَرَسِهِ من مَسْكَنِهِ بِالسُّنْحِ حتى نَزَلَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ ...

صحيح البخاري، ج 1، ص 418

آقاي ابوبکر سوار اسب شد و از محل سکونتش در که سنح بوده است به سمت مسجد آمد.

اگر واقعا جناب ابوبکر در مدينه خانه داشت، مي‌گفتند:

من داره التي کان بالسنح

ولي مي‌گويند: محل سکونت اين آقا در سنح بوده است، وارد مسجد شد و با کسي حرف نزد و پيش عائشه رفت و پيغمبر را ديد و پيغمبر را بوسيد و گفت: يا رسول الله پيش خدا از ما هم شفاعت کن.

در روايت ديگري که ابن اثير و ابن جوزي در منتظم و ديگران دارند، اين خيلي جالب است. من تقاضا دارم که دوستان عزيز دقت کنند.

مي‌گويد:

بويع أبو بكر الصديق يوم قبض رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم الاثنين لاثنتي عشرة خلت من شهر ربيع الأول سنة إحدى عشرة من مهاجر رسول الله صلى الله عليه وسلم وكان منزله بالسنح عند زوجته حبيبة بنت خارجة بن زيد... وكان قد حجر عليه حجرة من شعر فما زاد على ذلك حتى تحول إلى منزله بالمدينة فأقام هناك بالسنح بعدما بويع له ستة أشهر يغدو على رجليه إلى المدينة وربما ركب على فرس... فيوافي المدينة فيصلي الصلوات بالناس فإذا صلى العشاء رجع إلى أهله بالسنح.

الطبقات الكبرى، ج 3، ص 186 و اسد الغابة، ج 3، ص 334

با ابوبکر صديق روزي که پيغمبر از دنيا رفت، که روز دوشنبه بود و 12 روز از ربيع الاول گذشته بود، بيعت شد و خانه آقاي ابوبکر در منطقه سنح بود، در نزد همسرشان حبيبه دختر خارجة بن زيد.

براي او يک اتاقي درست کرده بود، بر اين خانه کوچک همين طوري ماند تا اين که به مدينه منتقل شد، تا 7 ماه خانه آقاي ابوبکر بعد از اين که خليفه شد در سنح بوده است و پياده به مدينه مي‌آمده است.

چه بسا سوار بر اسب مي‌شد و به مدينه مي‌آمد و نمازها را با مردم مي‌خواند و وقتي نماز عشاء مي‌خواند به نزد خانواده خود که در سنح بود مي‌رفت.

ما نديديم در جايي که بگويد:‌ ايشان 3 تا خانه داشت.

2 خانه در مدينه و يک خانه هم در سنح داشته است.

اگر اين طور بود، جناب ابوبکر بايد 2 شب مدينه مي‌ماندند و يک شب هم به سنح مي‌رفتند.

اين‌ها نشان مي‌دهد که جناب ابوبکر در مدينه خانه‌اي نداشت تا اين که از خانه او يک سوراخ و پنجره‌اي به مسجد باز شود.

اين قضايايي است که اين حضرات درست کردند و فرداي قيامت هم جواب خواهند داد.

با توجه به سؤال آقاي محسني، ما يک اشاره‌اي کرديم.

اين طلب آقايان باشد، ان شاء الله در رابطه با حديث منزلت يکي دو جلسه مفصل صحبت کنيم.

اين خوخه‌اي را که آقاي ابن حجر و ديگران دليل بر خلافت دانسته‌اند، سد ابواب الا باب علي، را چه مي‌دانند؟

وقتي خوخه را دليل بر خلافت مي‌دانند، وقتي کل در باز باشد اين را دليل بر چه چيزي مي‌دانند؟

آقاي عکرمه خارجي ناصبي مي‌گويد: در آن بيماري که پيغمبر از دنيا رفت، فرمود:

سُدُّوا عَنِّي كُلَّ خَوْخَةٍ في هذا الْمَسْجِدِ غير خَوْخَةِ أبي بَكْرٍ

صحيح البخاري، ج 1، ص 178

چه طور شد که وقتي پيغمبر مي‌فرمايد: قلم و کاغذ به دهيد، پيغمبر نستجير بالله هذيان مي‌گويد.

جناب عمر مي‌گويد:

قال عُمَرُ إِنَّ النبي صلى الله عليه وسلم غَلَبَهُ الْوَجَعُ.

صحيح البخاري، ج 1، ص 54

بيماري بر پيغمبر غلبه کرده است و نمي‌داند که چه مي‌گويد؛ ولي وقتي که فرمود: همه پنجره‌ها را ببنديد غير از پنجره آقاي ابوبکر، اين دليل بر خلافت مي‌شود.

الحمد لله علي سلامة العقل

*************

بيننده آقاي محمد امير از يزد:

من سؤالي در رابطه با علم غيب پيامبر داشتم.

حاج آقا گفتند: علم پيغمبران مثل اين است که اطلاع دارند؛ ولي استفاده اختصاصي نمي‌توانند انجام دهند.

من مي‌خواستم عرض کنم، اين آياتي که در قرآن کريم من خوندم، تمام آيات دليل بر اين است که پيامبران ما آن چيزي را که به آن‌ها وحي مي‌شود مي‌دانند و بيشتر از اين را نمي‌دانند.

مثل سوره جن آيه 26 و 27 که خداوند مي‌فرمايد: علم غيب نزد او است و هيچ کس را بر عالم غيب آگاه نمي‌سازد مگر رسولاني که او آن‌ها را برگذيده است.

در سوره آل عمران آيه 179 و سوره انعام آيه 50 و يکي از سوره‌هايي که خيلي واضح بيان مي‌کند، سوره اعراف آيه 188 است که مي‌فرمايد: بگو من مالک نفع و ضرر خود نيستم؛ مگر آنچه که خدا بر من خواسته است و اگر من از غيب جز آنچه به وسيله وحي مي‌دانم، آگاه بودم بر خير و نفع خود مي‌افزودم و هيچگاه زيان و رنج نمي‌ديدم، من نيستم مگر رسولي ترساننده و بشارت دهنده گروهي که اهل ايمان هستند.

در اينجا به طور صريح بيان مي‌کند که من علم غيب نمي‌دانم؛ چون اگر من مي‌دانستم، هرچه خير را براي خودم برمي‌داشتم و هيچ گاه ضرر نمي‌کردم؛ فقط آنچه که به من وحي مي‌شود را مي‌دانم.

در صحبت‌هايي که در قرآن کريم در رابطه با حضرت موسي عليه السلام وجود دارد که وقتي از کوه طور برگشتند و ديدند که مردم به طرف بت پرستي برگشتند، ايشان حضرت هارون را گرفت و به شدت سر ايشان عصباني شد که چرا جلوي اين‌ها را نگرفتي؟

حضرت هارون فرمود: من مي‌خواستم؛ ولي نتوانستم، اين‌ها مي‌خواستند مرا بکشند. بعد حضرت موسي هارون را رها کرد.

اينجا مشخص است که اين قضيه را نمي‌دانسته است؛ چون اگر مي‌دانست، اين طوري با برادرش برخورد نمي‌کرد.

حضرت يعقوب عليه السلام در رابطه با حضرت يوسف اطلاع نداشت و چند سال گريه مي‌کرد تا اين که چشم‌هايش نابينا شد.

اگر ايشان مي‌دانست که حضرت يوسف زنده هستند، اين طوري گريه نمي‌کردند.

استاد قزويني:

ما هم همين را گفتيم.

استفاده اختصاصي ممنوع است.

وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ

سوره اعراف آيه 188

اگر من علم غيب در همه چيز داشتم و قابل استفاده بود براي من، تمام خيرات را به سمت خودم جذب مي‌کردم؛ يعني استفاده اختصاصي ندارم.

شما در کنار اين آيات، آيه 49 سوره آل عمران را هم ببينيد.

وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآَيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.

من به شما خبر مي‌دهم به آنچه در خانه‌هايتان مي‌خوريد و آنچه در خانه‌هايتان ذخيره مي‌کنيد.

اين چه ارتباطي به وحي دارد؟ شما گفتيد: فقط علم غيب‌شان مال وحي است. پيغمبر از حضرت عيسي بالاتر است يا نه؟

بيننده:

همان جايي که حضرت عيسي مي‌فرمايند، همان جا چند چيز ديگر هم وجود دارد، يکي از آن‌ها اين است که مرده‌هاي شما را زنده مي‌کنم، اين‌ها به شکل معجزه ظاهر مي‌شود. مثلا يک روز مشخصي را من به شما مي‌گويم.

استاد قزويني:

ما هم همين را مي‌گوييم.

ائمه يا پيامبران از علم غيب‌شان براي هدايت مردم استفاده ‌مي‌کردند؛‌ همان طوري که حضرت عيسي استفاده مي‌کرده است.

حضرت عيسي دکان صادرات معجزه نداشته است، حضرت عيسي در مواردي که مردم احتياج به هدايت داشتند، از معجزه استفاده مي‌کردند.

در همين جا هم که مي‌فرمايد:

وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ.

سوره آل عمران آيه 49

بعد هم مي‌فرمايد:

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآَيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.

سوره آل عمران آيه 49

اين در حقيقت براي تقويت ايمان شما است. نشانه است که شما ايمان بياوريد.

ما يک روايتي در کافي داريم در رابطه با ائمه عليهم السلام، مي‌گويد: پيچ علم غيب دست خداي عالم است، هرجا خدا اراده کند، درهاي علم غيب به روي ما باز مي‌شود و اگر ارده نکند، درهاي علم غيب به ما بسته مي‌شود.

علم غيبي که ائمه و انبياء دارند، علم غيب استقلالي نيست و علم غيب استقلالي کفر است.

اگر معتقد باشيم که پيغمبري از پيش خودش علم غيب دارد، اين کفر است.

علم غيب پيغمبر و علم غيب ائمه عليهم السلام از جانب خداي عالم است.

ما معتقد هستيم که پيغمبر اکرم و ائمه عليهم السلام به اذن الله تبارک و تعالي در آن محدوده‌اي که خداي عالم اجازه مي‌دهد:

وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ

سوره انسان آيه 30

استفاده اختصاصي در کارهاي خودشان نمي‌کنند.

مواردي که نياز باشد براي هدايت مردم از علم غيب‌شان استفاده مي‌کنند و اگر نيازي نباشد استفاده نمي‌کنند. اين عقيده شيعه است.

شما کتاب «شهيد آگاه» حضرت آيت الله صافي گلپايگاني را مطالعه کنيد، خيلي از اين قضايا را اين بزرگوار که از مراجع عظام تقليد هستند و در حوزه پاسخگويي به شبهات تأليفات زيادي دارند، در آنجا مفصل از تمام اين آيات و روايات تحليل کردند و پاسخ دادند.

بيننده:

اين‌ها از اين چيزها استفاده‌هاي ناجوري مي‌کنند و تبليغ مي‌کنند که امام‌هاي ما مي‌دانند که مثلا درخت خانه‌شان چند تا برگ دارد و برگ‌هايي که مي‌ريزد را متوجه مي‌شوند.

استاد قزويني:

اگر خدا بخواهد ائمه عليهم السلام تمام ذرات عالم و ساکنان بهشت و جهنم، همه را مي‌دانند.

بيننده:

خدا اگر هرچه بخواهد دست خودش است.

استاد قزويني:

يک روايت قشنگي وجود دارد که من خيلي از اين روايت خوشم مي‌آيد.

يک شخصي خدمت امام جواد رسيد و گفت: يابن رسول الله شنيده‌ايم که شما گفتيد: من علم دارم به تمام آسمان‌ها و به تمام زمين و به تمام اتفاقاتي که مي‌افتد و نام اهل بهشت و جهنم را مي‌دانم. آيا اين درست است؟

مي‌تواند يک انسان همچنين علمي داشته باشد؟

امام جواد نفرمود: من مي‌دانم و نفرمود:‌ من نمي‌دانم.

فرمود: آيا خداي عالم قدرت دارد که اين علم را به يک پشه بدهد يا نه؟

اين بنده خدا معطل ماند. بله خداي عالم قدرت دارد.

امام جواد فرمود:‌ من پيش خدا از پشه گرامي‌تر هستم.

بيننده:

يک جا صحبت شد که پيامبر گرامي ما بعد از 55 سال رفتند سر قبر مادر عزيزشان و در آنجا هم گريه کردند و هم گرياندند.

ايشان گفتند: بله آنجا درخواست کردند که از مادرشان شفاعت کنند و خدا نپذيرفتند و به خاطر اين گريه کردند. در اين رابطه شما توضيح دهيد.

استاد قزويني:

ما اين را مفصل توضيح داديم. در اين که گريه کردند، آن گريه بحث ديگري دارد.

اين روايتي که اين آقايان جعل کردند براي اين که پدر آقاي عمر و ابوبکر و ديگران کافر از دنيا رفتند، اين‌ها را نتوانستند جاي پيغمبر بياورند، پيغمبر را پايين آوردند.

مي‌گويند:‌ پدر و مادر پيغمبر کافر از دنيا رفتند.

پيغمبر فرمود:‌ من از خدا خواستم که براي آن‌ها طلب مغفرت کنم به من اجازه نداد. اجازه خواستم به زيارت‌شان بروم، به من اجازه دادند.

گريه کردن پيغمبر ارتباطي به اين قضيه ندارد.

*************

بيننده آقا رسول از مشهد (اهل سنت):

در مورد حديث منزلت که امشب صحبت کرديد، ما اهل سنت هم از خيلي از علماء و اساتيد سؤال کرديم، آن‌ها هم حديث منزلت و حديث من کنت مولاه يا در رابطه با آيه انما وليکم الله يا سوره هل اتي که در رابطه با اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا و حسنين نازل شده است که با آن همه تجليلي که خدا از اين‌ها کرده است، در رابطه با هيچ کدام از پيغمبران اينگونه تجليل نکرده است، ما اين‌ها را در شأن اميرالمؤمنين قبول داريم.

همان صحبتي که حضرت عمر رضي الله عنه به ابن عباس گفته بودند که ابن عباس مي‌گويد: من وقتي سؤال کردم که اين احترامي که شما به علي کرم الله وجهه مي‌گذاريد به خاطر چيست؟

گفت: هو مولاي

وقتي که عمر در رابطه با اين پرسيده بود که آيا علي هنوز هم خودش را محق در مورد خلافت مي‌داند؟ ابن عباس گفته بود بله.

جناب عمر رضي الله عنه در جواب گفته بودند به والله که قريش بر علي ثابت نمي‌ماندند و با او کنار نمي‌آمدند.

جناب ابي‌بکر و عمر به خاطر مصلحت انديشي و به خاطر اين که اسلام حفظ شود، اين کار را کردند.

چند شب پيش در رابطه با حديث قرطاس که در شبکه کلمه از آقاي خدمتي که سؤال کردم، ايشان هم گفتند: در خيلي از مسائل ديگري هم بوده است که پيغمبر اکرم چيزي مي‌فرمودند، اصحاب قبول نمي‌کردند و تنها اين حديث قرطاس نبوده است که عمر مخالفت کرده باشد.

در روايات خود گفته است که من دانستم که او مي‌خواهد باز علي را به عنوان خليفه تعيين کند، علت اين که ما از جيش اسامه برگشتيم، ما به جهت مصلحت انديشي براي اسلام اين کار را کرديم.

مجري:

اين چيزي که شما گفتيد، مفهوم آن اين است که خليفه اول و دوم از پيغمبر بيشتر مي‌دانستند و آن‌ها مصالح را بهتر از پيغمبر فهميدند.

آيا اين حرف صحيحي است؟

بيننده:

پيامبر اکرم در جرياني که خدا به ملائک فرمود: سجده کنيد، مي‌دانيد که شيطان اطاعت نخواهد کرد؛ ولي او را هم داخل در ملائکه کرد و به او هم امر کرد.

اينجا هم خدا و رسولش مي‌دانستند که امت علي را قبول نخواهند کرد.

استاد قزويني:

شما هم پنبه همه چيز را زديد، چيزي باقي نگذاشتيد. شما معتقد هستيد که اصحاب همه عادل هستند و همه اهل بهشت هستند.

اصحابي که حرف پيغمبر را قبول نکردند و با پيغمبر مخالفت کردند، يعني خلافت ابي‌بکر با گناه و معصيت آغاز شده است. خلافت ابوبکر خلافت شرعي نمي‌تواند باشد.

بيننده:

مگر ما دروغ را در جهت اصلاح بين الناس جايز نمي‌دانيم؟

به جهت بقاء اسلام، اين‌ها معصيت کرده باشند، چه اشکالي دارد؟

استاد قزويني:

بنابراين خلافت ابوبکر خلافت شرعي و اسلامي نبوده است.

بيننده:

بله. خلافت از نظر دستور خدا و رسول آن مال اميرالمؤمنين بوده است؛ ولي اين‌ها صلاح دانسته‌اند که خودشان خليفه شوند.

همان طوري که ابو عبيده جراح گفت: علي جان سن تو کم است. بگذار اين‌ها که شيوخ اصحاب هستند خليفه شوند تا اين که نوبت تو شد آن وقت تو خليفه باش.

استاد قزويني:

همين حرف را عمر به ابن عباس گفت و ابن عباس در جواب گفت: آقاي عمر آن وقتي که ابوبکر سوره برائت را مي‌برد که براي مردم مکه بخواند، پيغمبر دستور داد که برگردد و علي برود بخواند.

آن زمان علي بچه نبود؟

در جنگ بدر علي چند سال داشت؟

در جنگ احد همه فرار کردند و علي ماند.

آن زمان علي بچه نبود؟ در جنگ خيبر علي بچه نبود؟

در جنگ احزاب علي بچه نبود؛ ولي بعد از گذشتن اين همه سال، علي بچه شد؟

آقا اميرالمؤمنين سلام الله عليه 13 ساله بوده است که اسلام آورده است و از آن طرف 23 سال دوران نبوت پيامبر بوده است که روي هم مي‌شود 36 سال.

آيا يک جوان 36 ساله بچه است؟

بيننده:

نسبت به باقي صحابه بچه هستند.

وقتي علي کرم الله وجهه به خلافت رسيد، دختر ابي‌بکر عائشه و بزرگ اصحاب، طلحه و زبير که جزء شورا بودند، با او به خاطر خلافت درافتادند.

بعد هم معاويه که از بزرگان قريش و پسر ابوسفيان بود، با او درافتاد، آن هم به بهانه خون عثمان.

بعد از آن هم خوارجي که حامل قرآن بودند و شب تا صبح قرآن مي‌خواندند، آن‌ها هم علي را کافر دانستند و با او درافتادند.

پيش بيني ابوبکر و عمر درست بوده است.

مگر همين خوارجي که قرآن را حمايل مي‌کردند، حرف‌شان چه بود؟

مي‌گفتند: لا حکم الا لله

مثل همين وهابيتي که مي‌گويند:‌ لا توسل الا لله و لا حکم الا لله

همه چيز را مي‌گويند:‌ الله و غير از الله هر کس هرچه بگويد، شرک است.

من وهابيت را قبول ندارم.

اين معجزاتي که از حرم ائمه شما مثل امام رضا صادر مي‌شود و معروف هم است، اگر اين‌ها شرک باشد، پس خدا کساني را که به ائمه متوسل مي‌شوند، شفا مي‌دهد، اين‌ها را در شرک ياري مي‌کنند. اهل سنت هم حاجت گرفتند از اين ائمه.

استاد قزويني:

شما اگر خطبه دوم نهج البلاغه را ملاحظه کنيد، در آنجا اميرالمؤمنين مي‌فرمايد:

ولهم خصائص حق الولاية وفيهم الوصية والوراثة الآن إذ رجع الحق إلى أهله ونقل إلى منتقله.

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 30

ولايت مخصوص اهل بيت محمد صلي الله عليه وآله است و پيغمبر هم وصيت کرد که خلافت بايد مال اين‌ها باشد، الان حق به حق‌دار رسيد و خلافت به جاي اوليه‌اش برگشت.

اين تعابير از اميرالمؤمنين سلام الله عليه کاملا همه چيز را مشخص مي‌کند.

موارد ديگري که از اميرالمؤمنين سلام الله عليه در نهج البلاغه آمده است و ديگر قضايا، اين‌ها نشان مي‌دهد که خلافت اين‌ها خلافت مشروعي نبوده است.

اميرالمؤمنين سلام الله عليه در صحيح مسلم نظر خودشان را نسبت به خلفاء اينگونه بيان مي‌فرمايند:

فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا

صحيح مسلم، ج 3، ص 1378

در نامه 53 نهج البلاغه اميرالمؤمنين اين تعبير را دارد:

فإن هذا الدين قد كان أسيرا في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوى، وتطلب به الدنيا

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 3، ص 95

اين دين قبل از من دست اشرار گرفتار بوده است و در اين دين همه به هوا و هوس عمل مي‌کردند و دين را وسيله دنيا طلبي و دنيا خواهي خودشان قرار داده بودند.

شما به شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد معتزلي سني جلد 17 صفحه 59 مراجعه کنيد.

*************

بيننده آقا سيد علي از زابل:

بنده بعد از 9 ماه توانستم که با شما صحبت کنم. من به آرزوي خود رسيدم.

از شما خواستارم که در دعاهايي که امشب مي‌کنيد اسم ما را هم ببريد؛ چون اعتقاد دارم که نتيجه مي‌دهد.

ما شبکه شما را شبکه پدرمان آقا اميرالمؤمنين مي‌دانيم و واقعا ارادت داريم.

اين آقا رسول که الان زنگ زده بودند، ايشان نسبت به بقيه آقايان انسان منصفي بودند.

يک کلمه را مي‌‌خواهم به اين عزيزان بگويم و آن اين که يک مقداري پيش خودشان انصاف دهند.

مگر برادران اهل سنت نمي‌گويند: هر کاري که از طرف پيامبر صادر شده باشد؛ چه حرف باشد و چه عمل پيامبر، اين جزء سنت است و پيروي نکردن و پا گذاشتن روي آن گناه است و بعضي‌ها مي‌گويند: کافر مي‌شود.

ما هم همين را مي‌گوييم.

در جريان جيش اسامه که به حرف پيامبر گوش نداند يا همين جرياني که شما مي‌گوييد: پيامبر فرمودند: کسي از حضرت علي بالاتر نبود؛ ولي اين‌ها به خاطر امت اجتهاد کردند.

به نظر شما اين‌ها پا گذاشتن روي سنت نيست؟

فقط يک مقداري عاقلانه فکر کنيد، به همه چيز مي‌رسيد و احتياجي نيست که ما به شما بگوييم.

شبکه کلمه يک شبکه سياسي است.

اين‌ها يا اخبار مي‌گويند و يا به حکومت ايران ايراد مي‌گيرند.

من مي‌خواهم به اين‌ها بگويم: به برادران اهل سنت القاء کردند که هر مشکلي که در حکومت و سياست ايران پيش مي‌آيد، اين از مذهب شيعه سرچشمه گرفته است. نه، اين هيچ ربطي به مذهب شيعه ندارد.

حکومت يا آن چيزي که در دولت است، اگر يک نفر سوء استفاده کند و يا اين که کاري کند، نمي‌شود اين را بگذاريم به پاي مذهب شيعه.

مذهب شيعه خيلي پاک‌تر از اين حرف‌ها است. آن عصاره ناب اسلام در مذهب شيعه است. شما نمي‌توانيد ما را با حکومت قاطي کنيد. بحث مذهب جدا است.

من يک مطلبي را در کتاب صحيح بخاري خواندم و مي‌خواهم بگويم: کسي بالاتر از حضرت علي پيدا نمي‌شده است.

وقتي که 30 نفر از بزرگان آن صحابه که اسم بردن جايز نيست، وقتي اين 30 نفر در کتب خودشان مي‌گويند: ما به خودمان شک داشتيم که منافق هستيم يا واقعا مؤمن هستيم.

من اين را در کتاب صحيح بخاري در کتاب الايمان باب ترس مؤمن از نابود شدن اعمالش خواندم.

من قولم را بر عملم عرضه نداشتم؛ جز اين که ترسيدم دروغگو باشد، ابن ابي مليکه مي‌گويد: 30 نفر از صحابه را دريافتم که همه آن‌ها از نفاق در خويشتن مي‌هراسيدند و هيچ يک از آن‌ها نبود که ادعا کند بر ايمان جبرئيل و ميکائيل است.

اين مطلب در صحيح بخاري جلد 1 صفحه 19 آمده است.

وقتي 30 نفر از سران مي‌گويند: ما اطمينان نداريم که مؤمن واقعي باشيم يا به شخص کناري خود اطمينان نداريم که منافق است يا مؤمن، چه طور اهل سنت درجات اين‌ها در تا درجه انبياء بالا مي‌بردند.

يک مقداري فکر کنيد. اين‌ها در کتب خودتان آمده است.

در همين صحيح بخاري آمده است که شخصي نامه نوشت به مشرکين مکه و آن‌ها را از اسرار پيامبر خبردار مي‌کرد و همه جا خليفه دوم غيرتي مي‌شدند و مي‌گفتند: پيامبر گردن اين مرد را بزنم؟

پيامبر صلي الله عليه وآله مي‌فرمودند: نه، اين آقا در جنگ بدر بوده است و تو چه مي‌داني که در جنگ بدر خدا فرموده است که همه را بخشيدم و شما هر کاري بخواهيد انجام دهيد، آزاد هستيد.

اين مطلب در صحيح بخاري جلد 4 صفحه 19 آمده است.

جوان‌هاي اين‌ها از روي همچين مطالبي اجتهاد مي‌کنند و مي‌گويند: آن‌هايي که در بدر بودند، خدا آن‌ها را بخشيد؛ پس ما هم اگر کاري کنيم و جهادي انجام دهيم يا شيعه‌اي را بکشيم، به بهشت مي‌رويم.

همين طوري است که در عراق در مسجد در سامرا، چند نفر جوان سر نماز حاضر مي‌شوند؛ ولي نماز نمي‌خوانند و بعد که شخصي از اين‌ها مي‌پرسد که چرا اين‌ها نماز نمي‌خوانند، مي‌گويند:‌ اين‌ها اجتهاد کردند.

اين‌ها چون چند شيعه که در گروه آقاي صدر بودند را کشتند، الان آزاد هستند.

هر کاري بکنند، اين‌ها بهشتي هستند.

واقعا جوان‌هاي اهل سنت يک مقداري فکر کنند.

کسي با همچين کاري به بهشت مي‌رود؟

اگر الان آقاي خامنه‌اي که واقعا براي ما مهم است، به من بگويند: به يک اهل سنت يک لگد بزن (که ايشان اين حرف را هيچ وقت نمي‌زنند) من بهشت را براي تو تضمين مي‌کنم، من مي‌توانم قبول کنم؟

از يک بنده خدايي پرسيدند که مرجع تقليد شما کيست؟

گفت:‌ عقل خودم.

استاد قزويني من واقعا دعاي شما را لازم دارم.

*************

بيننده آقاي گمشاد زهي از زاهدان (اهل سنت):

من يک دانشجو هستم، در مورد وحدت بين شيعه و سني و در مورد امامت سؤال داشتم. مي‌خواستم به صورت علمي به آن‌ها پاسخ دهيد.

آيا واقعا شبکه ولايت در راستاي وحدت بين شيعه و سني گام بر‌مي‌دارد يا خير؟

آيا واقعا اين که شما بياييد در شبکه ولايت به حضرت عمر توهين کنيد که براي اين که داماد حضرت علي شود، به حضرت علي گفت: يا دختر خودت را به من بده و يا اين که مي‌گويم: شما دزدي کرده‌ايد، آيا اين صحت دارد؟

زماني که صحبت از وحدت مي‌کنيد، مي‌آييد صحابه رسول الله را مورد توهين قرار مي‌دهيد.

آيا واقعا اين که ما بياييم  به صحابه توهين کنيم، وحدت بين شيعه و سني ايجاد مي‌شود؟

مجري:

آيا در شبکه ما جسارت به برادران اهل سنت ديده‌ايد؟

ما وحدت را هم قبول داريم و بحث علمي را هم قبول داريم و اين‌ها منافاتي با هم ندارد.

استاد قزويني:

ما بارها گفتيم که اگر ما در يک جمله به مقدسات اهل سنت توهين کرديم، آقايان تذکر بدهند، ما هم پوزش مي‌طلبيم و هم کاري مي‌کنيم که تکرار نشود.

حضرت عالي هم اگر يک مورد از بنده يا ديگر کارشناسان‌مان شنيده‌ايد، بنده به عنوان مسؤل اين شبکه پاسخگو هستم.

از آقايان اهل سنت عذر خواهي مي‌کنم و به آن کارشناس هم تذکر مي‌دهم و اگر ديدم که به تذکراتم عمل نکرد، برنامه‌شان را در شبکه حذف مي‌کنم.

در شبکه مسؤليت کلي به عهده بنده است.

حضرت آيت الله مکارم اشراف دارند؛ ولي مسؤليت با بنده است.

اگر حضرت عالي بزرگواري کنيد، (ما تمام بحث‌هايمان را روي سايت گذاشتيم) بگوييد: فلان مسئله توهين به مقدسات اهل سنت بوده است، بنده همان جا رسما پوزش مي‌طلبم و قول مي‌دهم که آن عبارت در اين شبکه تکرار نشود.

اگر بنا است که ما از کتب شما يک مطلبي نقل کنيم، اگر شما اين را به حساب ما بگذاريد و بگوييد: شما توهين مي‌کنيد، اگر اين توهين است، در کتب اهل سنت آمده است.

وقتي که صحيح مسلم که از ديدگاه شما عزيزان بعد از قرآن صحيح‌‌ترين کتاب‌ها است، مي‌آيد قضاياي مربوط به اصحاب نقل مي‌کند، شما مي‌گوييد: آقاي مسلم به اهل سنت خيانت کرده است؟

بيننده:

من اول صحبت‌هايم گفتم: اگر قرار است که شما پاسخ دهيد، پاسخ‌تان علمي باشد.

من مي‌گويم:‌ آيا واقعا ملاک وحدت بين شيعه و سني را شما صحابه قرار مي‌دهيد؟

آيا اين درست است که شما روايتي را بياوريد که در آن به حضرت عمر جسارت شود؟

استاد قزويني:

روايتي که ما آورديم، اين روايت را که ما درست نکرديم.

اين روايت از آقا امام صادق سلام الله عليه است.

1300 سال قبل اين روايت آمده است، در کتاب کافي و ديگر کتب هم آمده است.

اگر اين عبارت در کافي باشد توهين است؛ ولي اگر در صحيح مسلم عمر به اميرالمؤمنين بگويد: علي تو ابوبکر و من را دروغگو، گناه‌کار، حيله‌گر و خائن مي‌داني.

اگر اين توهين است، چرا در صحيح مسلم آمده است؟

بيننده:

اين چيزهايي‌که مطرح مي‌کنيد، باعث مي‌شود که وحدت بين شيعه و سني از بين برود.

استاد قزويني:

شما يک راهکار ارائه دهيد، اين روايات مطرح نشود؟

بيننده:

روايت اگر واقعا درست است مطرح شود.

پيشنهادي که بنده دارم اين است که شما که پخش مستقيم مي‌گذاريد و در آن 2 ساعت برنامه داريد و 1 ساعت آن را خودتان صحبت مي‌کنيد، اين شبکه درست است که مال آقاي مکارم شيرازي است؛ ولي با پول مردم است.

استاد قزويني:

پول ملت نيست. ما تا به حال از ملت براي شبکه پولي نگرفتيم.

بنا است که از اين به بعد اين کار را انجام دهيم.

بيننده:

ما مي‌دانيم که پول ملت است.

آقاي مکارم شيرازي اين مقدار پول نداشته است که بيايد يک شبکه ايجاد کند.

من به عنوان يک دانشجوي سني خيلي برايم جالب است که نظر شما در رابطه با سؤالي که در شبکه کلمه مطرح شده است چيست؟

سؤال اين است که آيا آيه صريحي در مورد امامت وجود دارد؟

اگر وجود دارد شما اين را بگوييد.

استاد قزويني:

ما صد بار اين را گفتيم.

بيننده:

آدرس آيه را مي‌توانيد بدهيد؟

استاد قزويني:

آيه 55 سوره مائده.

قرآن مي‌فرمايد:

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ.

ولي شما خدا و پيغمبر است و آن آقايي است که در حال رکوع صدقه داده است.

من دو تا نکته خدمت شما دانشجو عرض مي‌کنم.

آقاي آلوسي از علماي بزرگ اهل سنت و ضد شيعه و سلفي و متوفاي 1260 است.

ايشان در کتاب روح المعاني جلد 6 صفحه 177 و 188 مي‌گويد: معظم محدثين و غالب اخباريين عقيده‌شان اين است که اين آيه در حق علي بن ابي طالب نازل شده است.

در خود کتاب صحيح مسلم، جناب عمر مي‌گويد:

قال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم

صحيح مسلم، ج 3، ص 1378

بعد از اين که پيغمبر از دنيا رفت، ابوبکر گفت: من ولي و جانشين پيغمبر هستم.

کلمه «ولي» در اينجا به معني خلافت و امامت و جانشيني استعمال شده است.

ايشان مي‌گويد: وقتي که آقاي ابوبکر از دنيا رفت، من گفتم:

ثُمَّ تُوُفِّيَ أبو بَكْرٍ وأنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَوَلِيُّ أبي بَكْرٍ

صحيح مسلم، ج 3، ص 1378

کلمه «ولي» اينجا به عنوان خليفه و امام استعمال شده است.

به همين دليل هم ما مي‌گوييم:‌ در آيه 55 سوره مائده، اين آيه در رابطه با ولايت و امامت و جانشيني حضرت امير آمده است.

در آيه 67 سوره مائده مي‌فرمايد:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ.

باز جناب آقاي آلوسي در کتاب روح المعاني مي‌گويد: عبد الله بن مسعود مي‌گويد: ما در زمان پيغمبر اين آيه را اين طور مي‌خوانديم:

ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته.

روح المعاني، ج 6، ص 193

اين را آقاي سيوطي در کتاب در المنثور جلد 2 صفحه 298 و آقاي شوکاني در فتح القدير جلد 2 صفحه 60 را آورده اند، در آنجا کلمه «مولي المؤمنين» است؛ ولي در جلد 6 روح المعاني صفحه 193 «ولي المؤمنين» آورده است.

در سوره نور آيه 11 در قضيه افک اسم عائشه نيامده است؛ ولي شما مي‌گوييد: قطعا در حق عائشه نازل شده است، البته به کمک روايات.

در آيه 40 سوره توبه اسم آقاي ابوبکر نيامده است؛ ولي مي‌گوييد:‌ به کمک روايات اين آيه در حق ابوبکر است.

به همان دليل ما مي‌گوييم:‌ آيه 2 و 55 و 67 سوره مائده، همه در رابطه با ولايت اميرالمؤمنين سلام الله عليه است.

من گمان نمي‌کنم که از اين واضح‌تر بتوان بيان کرد.

اگر ملاک شبکه کلمه است، ما 40 روايت آورديم.

آقايان در روايت اول در مزبله و زباله داني افتادند و گير کردند.

اگر شبکه کلمه معيار است، من به صراحت مي‌گويم: اگر پيغمبر اکرم از قبر زنده شود و بگويد:‌ حق با علي است، شبکه کلمه و کارشناسان‌شان والله قبول نمي‌کنند.

اگر خداي عالم يک ملک بفرستد که براي آن‌ها بيان کند، اين‌ها زير بار نمي‌روند.

آن‌ها بنا ندارند که زير بار بروند؛ ولي اگر براي کساني که دنبال حق هستند، قضايا واضح و روشن است.

آقايان يک روايت خواستند، ما 40 روايت ارائه داديم.

*************

پايان.



حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما