* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 21 دي 1391 تعداد بازديد: 2463 
اهداف رسول خدا (ص) در نوشتن حديث «قرطاس» (1)
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

برنامه حبل المتين

استاد: حضرت آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني

21 / 10 / 1391

موضوع: اهداف رسول خدا (ص) در نوشتن حديث «قرطاس»  (1)

 

*************

استاد قزويني:

رحلت و شهادت جانسوز نبي مکرم رسول رحمت و سبط اکبرش امام مجتبي سلام الله عليه را که به دست معاويه، رأس شجره ملعونه در قرآن، به شهادت رسيد، به پيشگاه مقدس حضرت ولي عصر ارواحنا فداه و همه علاقه‌مندان به اهل بيت عصمت و طهارت به ويژه شما بينندگان عزيز تسليت عرض مي‌کنم.

اين که بنده عرض کردم شهادت، همان طوري که بينندگان عزيز در برنامه ساعت 7:30 دقيقه که خواهران عزيزمان خانم دکتر شريفي و خانم دکتر فقيهي داشتند، اين شير زنان بيشه ولايت مفصل صحبت داشتند و از منابع اهل سنت شهادت نبي مکرم را اثبات کردند.

حاکم نيشابوري که از استوانه‌هاي علمي اهل سنت است، در کتاب مستدرک‌شان جلد 3 صفحه 61 به صراحت مي‌گويد: نبي مکرم مسموم از دنيا رفتند.

عبد الرزاق صنعاني که آقايان مي‌گويند:

لو ارتد عبد الرزاق عن الإسلام ما تركنا حديثه.

الكامل في ضعفاء الرجال، ج 5، ص 311 و تاريخ مدينة دمشق، ج 36، ص 192 و سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 573

اگر عبد الرزاق مرتد شود، ما به رواياتش عمل مي‌کنيم.

ايشان در کتاب المصنف جلد 5 صفحه 269 از عبد الله مسعود مفسر عصر رسالت، نقل مي‌کند که مي‌گويد:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عبد الرَّزَّاقِ ثنا سُفْيَانُ عَنِ الأَعْمَشِ عن عبد اللَّهِ بن مُرَّةَ عن أبي الأَحْوَصِ عن عبد اللَّهِ قال لأَنْ أَحْلِفَ تِسْعاً ان رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قُتِلَ قَتْلاً أَحَبُّ الي من أَنْ أَحْلِفَ وَاحِدَةً انه لم يُقْتَلْ وَذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ جَعَلَهُ نَبِيًّا وَاتَّخَذَهُ شَهِيداً.

اگر ۹ بار قسم بخورم که رسول خدا کشته شده اشت برايم محبوب‌تر است از اين که يک بار قسم بخورم که او کشته نشده است؛ زيرا خداوند او را پيامبر و شهيد قرار داده است.

الصنعاني، ابوبكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج5، ص269، ح9571،

همين روايت را آقاي حاکم نيشابوري در مستدرک‌شان 3 صفحه 60 مي‌گويد:‌ شرائط صحيحين را دارد.

از علماي شيعه، مرحوم شيخ مفيد و مرحوم شيخ طوسي و مرحوم علامه حلي صراحت دارند که نبي مکرم مسموم و شهيد از دنيا رفته است.

در رابطه با کيفيت شهادت رسول اکرم، آقايان در صحيح بخاري هم دارند که از قول عائشه نقل مي‌کنند، آن سمي را که رسول اکرم در سال 6 هجرت در خيبر توسط آن زن يهودي خورده بود، باعث شد که نبي گرامي به شهادت برسد.

در صحيح بخاري و مسلم حديث «لددناه في مرضه» را مطرح کردند که خواهران ما مطرح کردند و من به اين نمي‌پردازم که در آخر عمر نبي مکرم همسران پيغمبر داروئي را به پيغمبر دادند.

اين چه داروئي بود ما نمي‌دانيم، با اين که پيغمبر نهي کرد و فرمود:

لَا تُلِدُّونِي

صحيح البخاري، ج 6، ص 2524 و صحيح مسلم، ج 4، ص 1733

به زور به حلقوم من دارو نريزيد.

اين نشانگر اين است که اين‌ها چقدر مطيع و فرمان بردار نبي مکرم بودند، آن هم جلوي چشم حضرت دارو به حلقوم نبي گرامي ريختند و از هوش رفت و وقتي که بهوش آمد دستور دادند تا نسبت به همه قصاص شد.

آقاي بخاري اين روايت را در کتاب الديات باب قصاص مي‌آورد.

حاکم نيشابوري در مستدرک جلد 4 صفحه 202 مي‌گويد: تمام زنان پيغمبر را قصاص کردند و از همين داروئي که به حلقوم نبي مکرم ريخته بودند، ريختند.

حاکم نيشابوري هم مي‌گويد: اين روايت کاملا صحيح است.

نسبت به امام مجتبي سلام الله عليه، منابع اهل سنت به صراحت دارند که معاويه سمي را به جعده همسر امام مجتبي و دختر اشعث و خواهر محمد اشعث قاتل مسلم داد و به او قول داد که اگر امام حسن را بکشي، تو را به عقد يزيد در مي‌آورم و 100 هزار درهم هم مي‌دهم.

اين روايت را آقاي سبط ابن جوزي از ابن عبد البر و از شعبي و از ابن سعد در طبقات نقل مي‌کند.

آقايان به کتاب تذکرة الخواص صفحه 191 مراجعه کنند.

آقايان بارها از ما شنيده‌اند که آقاي ذهبي در تاريخ الاسلام در مورد سبط ابن جوزي مي‌گويد:

وكان إماما، فقيها، علاّمةً في التاريخ والسير .

تاريخ الإسلام، ج 48، ص 184

سبط ابن جوزي هم امام و هم فقيه بوده است و علامه در تايخ و سيره بوده است.

همچنين افراد ديگري اين قضايا را نقل کردند.

امام قرطبي حنفي که متوفاي 550 است در کتاب التعريف في الانساب جلد 1 صفحه 3 نقل مي‌کند.

ابن عبد البر در الاستيعاب جلد 1 صفحه 389 نقل مي‌کند که با توطئه معاوية بن ابو سفيان، امام حسن سلام الله عليه را مسموم کردند.

جناب شهاب الدين نويري که متوفاي 733 است در نهاية‌ العرب جلد 20 صفحه 200 نقل مي‌کند.

جناب جويني عبارتي دارد که در آخرين لحظات حيات نبي گرامي صلي الله عليه وآله، اهل بيت پيامبر در کنار او حلقه زده بودند و در ميان آن‌ها صديقه طاهره تنها يادگار نبي مکرم به رنگ پريده پدرشان و آن دستمالي که بر سر حضرت بسته شده بود نگاه مي‌کند که رنگ حضرت از دستمال سفيدتر است.

مي‌بيند پدرشان يک لحظه از هوش مي‌رود و دوباره به هوش مي‌آيد.

آن برخورد نادرستي که صحابه در جريان حديث قرطاس داشتند را نگاه مي‌کند و قطرات اشک از چشمان نازنين زهراي مرضيه سرازير است.

نمي‌دانم اين اشک چشم فاطمه زهرا با قلب پيغمبر چه کرد که به تعبير جناب جويني که مي‌گويد: پيغمبر اکرم فرمود: وقتي چشمم به اشک چشم دخترم زهرا افتاد:

ذكرتُ ما يُصنع بها بعدي كأنّي بها وقد دخل الذلّ بيتها، وانتُهكت حرمتها، وغصب حقّها، ومُنع إرثها، وكُسر جنبها، وأسقطت جنينها وهي تنادي: يا محمّداه فلا تجاب، وتستغيث فلا تغاث، تكون أول من يلحقني من أهل بيتي فتقدم علي محزونة مكروبة، مغمومة، مقتولة فأقول عند ذلك: اللهم العن من ظلمها، وعاقب من غصبها، فتقول الملائكة عند ذلك: آمين

به ياد آن مصيبتي که بعد از من بر سر دخترم فاطمه خواهد آمد افتادم، مي‌بينم که بعد از من چقدر مورد اذيت و آزار و ظلم واقع مي‌شود و احترام دخترم را هتک مي‌کنند و حق مسلم و شرعي او را غصب مي‌کنند و او را از ارث مسلمش محروم مي‌کنند و آنچنان به او حمله مي‌کنند که پهلوهاي دخترم را مي‌شکنند و عزيز دلبندش را سقط مي‌کنند و شهيدش مي‌کنند و دخترم در آن گيردار هجوم به خانه‌اش فرياد مي‌زند يا رسول الله و از امت من کسي به دخترم پاسخ نمي‌دهد و از مردم کمک مي‌گيرد و استغاثه مي‌کند؛ ولي کسي به سخنان او احترام نمي‌گذارد و اول کسي که از اهل بيت من نزد من مي‌آيد دخترم فاطمه زهرا سلام الله عليها است در حالي که محزون و مکروب است و او را به شهادت رساندند.

در آن هنگام دست برمي‌دارم و نفرين مي‌کنم و مي‌گويم: خدايا هر کس در حق دخترم ظلم کرده لعنت کن و آن کسي که حق او را غصب کرده است مجازات کن و ملائکه به نفرين من آمين مي‌گويند.

اين را جناب جويني در فرائد السمطين جلد 2 صفحه 34 نقل مي‌کند.

آقاي ذهبي هم در تذکرة الحافظ‌شان از استادشان اين گونه ياد مي‌کند:

الإمام المحدث الأوحد الأكمل فخر الإسلام

تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1500

*************

مجري:

لطف کنيد حديث قرطاس را مطرح کنيد و براي ما بيان کنيد که هدف پيامبر از اين وصيت چه بوده است؟

استاد قزويني:

اين حديث از درد آورترين حوادث بود که نبي مکرم صلي الله عليه وآله در آخرين روزهاي عمر شريف‌شان با آن مواجه گرديدند.

در حدود 17 جا اين قضيه در صحيح بخاري و مسلم آمده است که پيغمبر اکرم فرمود: قلم و کاغذي بياوريد تا من چيزي بنويسم که بعد از آن هرگز گمراه نشويد؛ ولي متأسفانه با نبي مکرم برخوردي کردند که با هيچ عقل سليمي، اين برخورد سازگار نيست و يک عقل سالم نمي‌تواند براي آن هيچ توجيهي بتراشد.

چند نکته در مورد هدف نبي مکرم از اين کار وجود دارد.

هدف نبي مکرم از نوشتن نامه:

1-  ايمن از ضلالت و بيمه کردن جامعه اسلامي و امت اسلامي از هرگونه گمراهي و کجروي تا قيام قيامت.

در صحيح بخاري فرموده است: کاغذ و قلمي به من دهيد:

أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا

صحيح البخاري، ج 3، ص 1111

چيزي بنويسم که هرگز تا ابد شما گمراه نشويد.

آيا اين عبارت را عزيزان اهل سنت خوب دقت مي‌کنند؟

آيا با توجيهات ناموجه و با مطالب نادرست و غير عقلائي مي‌توانند خودشان را قانع کنند؟

آيا مي‌توانند مخاطبين خودشان را قانع کنند؟

من که باور نمي‌کنم، مگر اين که کسي عقل و وجدان خودش را کنار بگذارد و فقط بر محوريت هوا و هوس و دفاع نادرست و غير انساني بخواهد از مخالفت‌هاي صحابه با نبي مکرم سخن بگويد.

چيزي بنويسم که شما هرگز گمراه نشويد.

مشخص است که اين قضايا ربطي به نماز و روزه و حج و زکات و امثال اين مسائل ندارد.

وقتي که کتابت نشد، چه ضلالتي باعث گرفتاري امت شد و چه مسائلي پيش آمد که آن حديث حوض تحقق پيدا کرد؟

در روايت صحيح مسلم مي‌گويد:

أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّونَ بَعْدَهُ

صحيح مسلم، ج 3، ص 1259

2-     جلوگيري از اختلاف امت:

ائْتُونِي بِكَتِفٍ أَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لا تَخْتَلِفُوا بَعْدِي أَبَدًا

المعجم الكبير، ج 11، ص 36

مطلب اين قدر مهم است که نبي مکرمي که «ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي»، نبي مکرمي که رئوف‌ترين و مهربان‌ترين انسان‌ها به امت و پدر امت است، مي‌خواهد چيزي بنويسد که اين امت تا ابد گرفتار اختلاف نشود.

ائتوني بِكَتِفٍ أَكْتُبْ لَكُمْ فيه كِتَاباً لاَ يَخْتَلِفُ مِنْكُمْ رَجُلاَنِ بعدي.

مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 293

من مي‌خواهم چيزي بنويسم که حتي دو نفر بعد از من اختلاف نکنند.

آيا مطلبي از اين مهم‌تر و حساس‌تر و سرنوشت سازتر؟

اگر فرض کنيم همچنين عبارتي را يک پادشاه و يک خليفه‌‌اي بگويد، تمام ملت و تمام مسؤلين سرپا گوش مي‌شوند.

تمام هستي خودشان را در اختيار اين آقا قرار مي‌دهند که اين ملک عبد الله مي‌خواهند يک چيزي براي ما بنويسد که در آينده ما اختلاف نداشته باشيم.

نبي مکرمي که 23 سال براي اين ملت زحمت کشيده است و آن عرب را با آن ويژگي‌هايي که داشتند انسان‌شان کرده است و از بت پرستي و از آدم کشي و از قتل و غارت به طرف انسانيت آورده است.

حالا شب شهادت نبي مکرم نمي‌خواهيم خيلي زياد تفصيل دهيم.

در برابر اين درخواست نبي مکرم چه کار کردند؟

توجيهات و يک سري جواب‌هاي نقضي دادن، اين‌ها مسئله را به هيچ وجه حل نمي‌کند و به جاي پاسخ دادن نبايد ما صورت مسئله را پاک کنيم.

3-     تعيين اسامي خلفاء و امامان.

اين را که ما نگفتيم، علامه مجلسي و کليني نگفته است؛ بلكه بدر الدين عيني از سفيان بن عيينه نقل مي‌کند:

أراد أن ينص على أسامي الخلفاء بعده حتى لا يقع منهم الاختلاف.

عمدة القاري، ج 2، ص171 و فتح الباري، ج 1، ص 209

پيغمبر مي‌خواست در اين نامه اسامي خلفاء بعد از خودشان را نام ببرد تا اين که در ميان‌ اين‌ها اختلافي ايجاد نشود.

سفيان بن عيينه يک عالم و فقيه بزرگ اهل سنت است.

آقاي قسطلاني در ارشاد الساري مي‌گويد:

أكتب لكم كتاباً فيه النص على الأئمّة بعدي.

مي‌خواهم امامان بعد از خودم را بنويسم.

أحمد أمين مصري که قطعا متهم به تشيع نيست و مثل ابن ابي الحديد نيست که بگويند: معتزلي شيعي است؛ مثل اين است که به کسي بگويي: مسيحي مسلمان.

ايشان مي‌گويد:

وقد أراد الرسول صلّى الله عليه وآله وسلّم في مرضه الّذي مات فيه أن يعيّن من يلي الأمر من بعده

مي‌خواست معين کند.

اختلافي که بعد از نبي مکرم ايجاد شد، در سقيفه بني ساعده همانجا دو دسته شدند، يک دسته دنبال انصار و يک دسته دنبال مهاجرين و يک دسته دنبال ابوبکر و يک دسته تابع اميرالمؤمنين سلام الله عليه بودند.

شما ببينيد که اين مباحث سر از کجا درآورده است.

همان اختلافات باعث شد که جهان اسلام امروز به دو بخش شيعه و سني تبديل شده است.

اهل سنت به دسته‌هاي مختلف حنفي حنبلي شافعي مالکي و غيره و شيعيان به اسماعيلي زيدي و امامي و غيره تقسيم شده‌اند.

به تعبير ابن عباس «أن الرزية کل الرزية» از همين اختلاف ايجاد شده است.

يک ميليارد و نزديک 700 ميليون مسلمان امروز بر اثر اختلاف و چند دسته‌گي در دست 7 ميليون يهودي اسير هستند آن‌ها همين طور مي‌چرخانند.

متأسفانه در خيلي از حوادث آنچنان سر مسلمان‌ها کلاه مي‌گذارند؛ سر مولوي‌ها و اميرها کلاه مي‌گذارند و همسوي خودشان مي‌کنند.

ما شبکه سياسي نيستيم و حاضر نيستيم که در سياست وارد شويم؛ ولي اين که مي‌بينيد عربستان سعودي و قطر همسوي با آمريکا و يهود در رابطه با سوريه مي‌خواهند احقاق حق کنند و عدالت ايجاد کنند و رفع ظلم کنند.

اين آقايان از کي به فکر عدالت افتادند؟ از کي به فکر دفاع از مظلوم افتادند؟

عربستان سعودي و قطر و بعضي از مولوي‌هايي که در داخل کشور در تريبون نماز جمعه براي تروريست‌ها دعا مي‌کنند، ما اين‌ها را نصيحت مي‌کنيم.

اين‌ها خيانت و توطئه است، اين کار پرونده و کارنامه‌ اين‌ها را سنگين‌تر مي‌کند.

اين پول‌هاي عربسان سعودي که شما براي مدرسه سازي مي‌گيريد، اين قدر ارزش ندارد که همسوي با يهود و آمريکا و تروريست‌ها و القاعده از اين تروريست‌ها و آدم کش‌ها دفاع کنيد.

ما کاري با بشار اسد نداريم، ما معتقد هستيم که همه اين‌ها از يک قماش هستند. سگ زرد برادر شغال است.

اين آقايان مولوي عزيز که ما براي‌شان احترام قائل هستيم، در رابطه با ليبي و قذافي اين‌ها يک دفعه هم دعا نکردند و يک دفعه هم حمايت نکردند.

در قضيه مصر اين آقايان کجا بودند؟

چون عربستان سعودي ساکت بود، اين آقايان همسوي با وهابيت و اربابان‌شان ساکت بودند.

در يمن که اين همه کشت و کشتار شد و در بحرين که اين همه ظلم و جنايت مي‌شود، چرا اين آقايان ساکت بودند. امروز در سوريه بحث بشار اسد نيست؛ وگرنه در عرض يک هفته مي‌توانند تمام کنند.

بحث، بحث تشيع است، مي‌خواهند با فرهنگ شيعه مبارزه کنند و مي‌خواهند به يهود و صهيونيزم در منطقه خدمت کنند و نسل بني اميه و اين شجره کثيف و پليد در قرآن را در سوريه مي‌خواهند به خلافت برسانند.

امروز در خبرها آمده بود که اين‌ها رسما اعلام کردند که القاعده مي‌خواهد يک حکومت طالبان در سوريه ايجاد کند و فتوا دادند که تمام اهل سنت و وهابي بايد براي کشتن شيعه سلاح به دست بگيرند.

اين برنامه 4 روز قبل‌شان بوده است. مشخص است که اين‌ها دنبال چه هدفي مي‌گردند.

ما به اين مولوي‌هاي فريب خورده نصيحت مي‌کنيم. پدران و برادران عزيز ما اين کارهاي شما صحيح نيست. کارنامه شما به اندازه کافي در ارتباط با وهابيت سؤال انگيز است، بيش از اين، علامت سؤال در کارنامه خودتان ايجاد نکنيد.

اين همه اختلافاتي که ما در جهان اسلام داريم که دست مسلمان‌ها دست چندتا از يهوديان اسير و گرفتار شدند، اين‌ها به همان جمله ابن عباس برمي‌گردد که مي‌گويد:

إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ ما حَالَ بين رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لهم ذلك الْكِتَابَ.

صحيح البخاري، ج 4، ص 1612 و صحيح مسلم، ج 3، ص 1259

نامه نوشته نشد و اولين اختلاف در سقيفه بني ساعده ايجاد شد که به سرو کله هم مي‌کوبيدند و انصار عليه مهاجرين و مهاجرين عليه انصار، کار به جايي مي‌رسد که خليفه دوم مي‌گويد:

قتل الله سعداً، اقتلوه فإنه منافق

شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 13

سعد بن عباده (که رئيس انصار است) را خدا بكشد، او را بکشيد؛ زيرا او منافق است.

نسبت نفاق به او مي‌دهد،‌بعد از آن ببينيد که چه اتفاقي افتاد.

به خانه زهراي مرضيه هجوم آوردند و پهلوي اين نازنين و تنها يادگار نبي مکرم را شکستند و اميرالمؤمنين را کشان کشان به مسجد آوردند و 25 سال تمام ايشان را از حق مسلم‌شان محروم کردند.

بعد از آن هم معاويه و يزيد و ديگران روي کار مي‌آيند.

همان سخن نبي مکرم که فرمودند: من مي‌خواهم چيزي بنويسم که بعد از من گمراه نشويد و اختلاف نکنيد، نشد و در نتيجه چنين مسائلي به بار آمد.

*************

مجري:

اين دسته از صحابه با پيغمبر چه برخوردي کردند؟

استاد قزويني:

شب چهارشنبه يکي از عزيزاني که روي خط آمدند، يک توجيهات ناموجهي داشتند که من به برخي از اين‌ها اشاره کردم.

شما ببينيد که با نبي مکرم ، آنها چه برخوردي داشتند:

نسبت هذيان دادند:

فقال عُمَرُ إِنَّ النبي صلى الله عليه وسلم قد غَلَبَ عليه الْوَجَعُ

صحيح البخاري، ج 5، ص 2146 و صحيح مسلم، ج 3، ص 1259

بيماري بر او غلبه پيدا کرده است.

اين سخني که مي‌گويد: کاغذ و قلمي بياوريد تا چيزي بنويسم که هرگز گمراه نشويد، هذيان مي‌گويد:

قالوا: هجر رسول الله، صلى الله عليه وسلم

عمدة القاري، ج 14، ص 298

انکار سنت:

 عمر مي‌گويد:

وَعِنْدَكُمْ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ

صحيح البخاري، ج 4، ص 1612 و صحيح مسلم، ج 3، ص 1259

آقايان اهل سنت! اين چيزي نيست که در کتب شيعه باشد.

قرآن بس است ما نيازي به سخن پيغمبر نداريم.

هرچه نياز داريم در قرآن آمده است.

ايجاد اختلاف و خصومت:

فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ وَاخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ من يقول قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَمِنْهُمْ من يقول ما قال عُمَرُ

صحيح البخاري، ج 5، ص 2146 و صحيح مسلم، ج 3، ص 1259

يک دسته مخالفين تيم عمر بن خطاب مي‌گفتند: کاغذ و قلم بياوريد تا پيغمبر چيزي را که ما هرگز گمراه نمي‌شويم، بنويسد.

دو دسته جلوي نبي لغويات و صداي بلند داشتند.

فلما أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلَافَ عِنْدَ النبي صلى الله عليه وسلم قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قُومُوا.

صحيح البخاري، ج 5، ص 2146 و صحيح مسلم، ج 3، ص 1259

مگر صحابه مخاطب به اين آيه شريفه نبودند؟ که مي‌فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ.

سوره حجرات آيه 2

چه شد که يک دفعه قضيه خلافت و امامت پيش مي‌آيد اين طور مي‌شود؟

ممانعت کردن از نوشتن اين نامه سر منشأ تمام مصيبت‌هاي جهان مي‌شود.

«حسبنا کتاب الله» آيا واقعاً انکار قرآن و سنت است يا خير؟

قرآن مي‌فرمايد:

وَمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.

سوره حشر آيه 7

دستورات پيغمبر لازم الاجراء است.

کتاب خدا مي‌فرمايد: هرچه پيغمبر گفت: گوش دهيد و اجرا کنيد.

آيا خود اين «حسبنا کتاب الله» وسيله انکار کتاب نيست؟

در سوره نحل آيه 44 مي‌فرمايد:

وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ

پيغمبر تو موظف هستي که آيات قرآن را براي مردم بيان کني.

وقتي پيغمبر مي‌فرمايد:

أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تضلون بَعْدَهُ

صحيح البخاري، ج 4، ص 1612 و صحيح مسلم، ج 3، ص 1259

آيا از مصاديق اين آيه نيست که مي‌فرمايد:

لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ

سوره نحل آيه 44

آيا مگر قرآن نمي‌فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ

سوره انفال آيه 20

از خدا و پيغمبر اطاعت کنيد.

آيا مگر همين صحابه اين آيات را نشنيده بودند.

وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا

سوره جن آيه 23

آن کسي که خدا و پيغمبر را عصيان کند و مخالفت کند، آتش جهنم جاودانه براي آن‌ها رقم مي‌خورد.

آيا اين‌ها اين آيات را نشنيده بودند.

من از عزيزان شيعه و سني تقاضا دارم که يک مقداري اين تعصب‌ها را کنار بگذاريم و پرده‌هاي زخيم تعصب را برداريم و با قلم‌هاي عقل و با درايت‌هاي خرد اين پرده‌ها را سوراخ کنيم و حقايق را خوب ببينيم.

ببينيم که قضيه از چه قرار است.

آيا اين‌هايي که اين چنين آيات قرآن را ناديده مي‌گيردند، صلاحيت زعامت و خلافت امت اسلامي را دارند؟  آيا اين‌ها صلاحيت مرجعيت علمي و سياسي امت اسلامي را مي‌توانند به عهده بگيرند؟

بزرگان اهل سنت مثل آقاي احمد بن حنبل مي‌گويد:

أن السنة تفسر الكتاب وتبينه.

جامع بيان العلم وفضله، ج 2، ص 192

اين سنت پيغمبر است که کتاب را تفسير و بيان مي‌کند.

احمد بن حنبل رئيس حنابله است و آقايان وهابي براي ايشان ارزش ويژه قائل هستند.

خود ابو حنيفه مي‌گويد:

لولا السنة ما فهم أحد منا القران.

المستخرج على المستدرك للحاكم، ج 1، ص 15

اگر سنت نباشد، يک نفر از ما قرآن را نمي‌فهمد.

آيا اين‌ها مباحثي است که صحابه از آن بي‌خبر بودند؟

اين آقايان مگر نمي‌گويند: اگر کسي گفت: ما فقط قرآن را مي‌خواهيم و غير از قرآن چيزي به درد ما نمي‌خورد، اين تعابير تندي که من نمي‌خواهم در اين شب شهادت پيغمبر و سبط اکبر بيشتر در اين زمينه توضيح دهم.

*************

مجري:

چه کساني بودند که اين نسبت نادرست را به حضرت رسول دادند؟

استاد قزويني:

من شب چهارشنبه با توجه به اين که دوستان سؤال داشتند عرض کردم.

قطعا آن کساني که در عيادت نبي مکرم حاضر بودند، کبار صحابه بودند،‌افرادي که جايگاه و موقعيتي نداشتند، نبودند. حجره پيغمبر هم گنجايش جمعيت چند هزار نفر را نداشت. اين‌ها کبار صحابه بودند.

در روايت مي‌گويد:

فَقَالُوا هَجَرَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم

صحيح البخاري، ج 3، ص 1111

مشخص است که تيم جناب خليفه دوم بودند، در برابر اين‌ها تيم مخالف هم بودند که مي‌گفتند:‌ قلم و کاغذ بياوريد.

در خود صحيح بخاري هم آمده است که خود خليفه مي‌گويد:

قال عُمَرُ إِنَّ النبي صلى الله عليه وسلم غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ.

صحيح البخاري، ج 1، ص 54

ابو البقاء عکبري فقيه حنبلي است و متوفاي 616 است که به صراحت مي‌گويد:

ومنه قول عمر بن الخطاب رضى الله عنه مرض رسول الله إن الرجل ليهجر.

ديوان المتنبي، ج 1، ص 9

جناب عمر بن خطاب گفت: پيغمبر هذيان مي‌گويد.

ابو البقاء عکبري کسي است که ذهبي در رابطه با ايشان مي‌گويد:

الشيخ الإمام العلامة وكان ثقة متدينا.

سير أعلام النبلاء، ج 22، ص 91 و92

صفدي در رابطه با ايشان مي‌گويد:

الامام العلامة

آقاي ابو البقاء عکبري به صراحت مي‌گويد: آن کسي که نسبت هذيان  داد، جناب خليفه دوم بوده است.

علي بن ابي‌حزم که فقيه شافعي است و متوفاي 678 است مي‌گويد:

قال عمر رضي الله عنه دعوا الرجل فإنه ليهجر.

الشامل في الصناعة الطبية، ج 1، ص 4

حرف پيغمبر را رها کنيد و کاري به کارش نداشته باشيد، اين هذيان مي‌گويد.

اين علامه مجلسي نيست که شما تمام آسمان‌ها را برسرش ويران کنيد و چند فحشي که لايق خودتان است به او بدهيد.

صفدي در رابطه با علي بن ابي حزم قرشي مي‌گويد:

الإمام الفاضل العلامة

الوافي بالوفيات، ج 4، ص 159

ذهبي هم تاريخ الاسلام جلد 51 صفحه 313 مي‌گويد:

العلامة

امام ابو حامد غزالي به صراحت مي‌گويد: پيغمبر اکرم وقتي که قبل از وفات‌شان فرمود: قلم و کاغذي بياوريد:

قال عمر رضي الله عنه دعوا الرجل فإنه ليهجر

پيغمبر را رها کنيد اين هذيان مي‌گويد.

غزالي هم کسي است که جناب يافعي مي‌گويد:

وفضائل الإمام حجة الإسلام أبي حامد الغزالي رضي الله تعالى عنه اكثر من إن تحصر .

مرآة الجنان، ج 3، ص 190

فضائل امام ابو حامد غزالي به شمارش نمي‌آيد.

سيوطي مي‌گويد: در قرن 5 آن کسي که در رأس بوده است، امام ابو حامد غزالي است.

بعضي از علماي اکابر گفتند:

لو كان بعد النبي صلى الله عليه وسلم نبي لكان الغزالي

اگر بعد از پيغمبر بنا بود يک پيغبري بيايد، آن پيغمبر امام ابو حامد غزالي است.

اين‌ها به صراحت گفتند: چه کساني بودند که به نبي گرامي صلي الله عليه وآله نسبت هذيان دادند.

همه اين مطالب را از منابع عزيزان اهل سنت آورديم.

شايد در ميان اين ميليون‌ها بيننده، چند نفر اين عبارات را ببينند و بروند بررسي کنند و ببينند که آيا اين عبارات درست است يا خير؟ نمي‌خواهد که روي خط بيايند.

با خودشان خلوت کنند و ببينند که الحق و الانصاف، اين کساني که اين چنين در برابر نبي مکرم مي‌ايستند و اين چنين به نبي گرامي بي‌احترامي مي‌کنند، آيا اين‌ها مي‌توانند بگويند:

أنا ولي رسول الله

أنا خليفة رسول الله

اگر شما خودتان را قانع کرديد و شب اول قبر براي خودتان پاسخي پيدا کرديد، ما چيزي براي گفتن نداريم. اگر حجت براي شما تمام است، ما حرف‌مان را پس مي‌گيريم.

اگر امروز توانستيد به خاطر بعضي از منافع دنيوي حرف‌هايي بزنيد و يک سري از افراد را به ظاهر قانع کنيد؛ گرچه قانع کننده نيست يا با از اين شاخه به آن شاخه پريدن و جواب‌هاي نقضي شايد توانستيد؛ ولي براي شب اول قبر و براي قيامت پاسخ‌هاي شما کافي است؟

من آنچه شرط بلاغ است باتو مي‌گويم           تو خواه از سخنم پند گير وخواه ملال

قسم به عصمت زهرا، ما قصد‌مان جسارت و اهانت به مقدسات اهل سنت نيست. ما تکليف داريم که يک سري حقايق را بيان کنيم.

همه اين‌ها را هم از منابع اهل سنت و از شخصيت‌هاي مورد تأييد اين‌ها آورديم. اگر اين‌ها براي شما حجت تمام کرد، ببينيد که مقتضاي حجت چيست به آن عمل کنيد. اگر حجت براي شما تمام نشد، باز شما هستيد و وجدان خودتان و محکمه عدل الهي.

*************

مجري:

آيا جريان قرطاس عصمت حضرت رسول را زير سؤال نبرده است؟

استاد قزويني:

شب چهارشنبه يک عزيزي از علماي اهل سنت آمده بود و گفت: پيغمبر مي‌خورد و مي‌خوابد و ازدواج مي‌کند و با همسران‌شان نزديکي مي‌کند.

اين طور سخنان بي‌اساس و متعصبانه، هر شنونده‌ و حتي خود اهل سنت را ناراحت مي‌کند.

قرآن مي‌فرمايد:

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ

سوره کهف آيه 110

ولي ادامه آيه را هم بخوان که مي‌فرمايد:

يُوحَى إِلَيَّ

سوره کهف آيه 110

بشري مثل شما هستم؛ ولي بنا نيست که خداي عالم براي ما ملکي بفرستد تا ما را هدايت کند، يا خداي ناکرده خدا نستجير بالله سوار الاغ شود و يک بلند گو هم به دست بگيرد و بيايد مردم را به طرف خودش دعوت کند.

قطعا پيغمبر اکرم از جنس بشر است.

هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ

سوره جمعة آيه 2

از جنس مردم مي‌خواهد انتخاب کند؛ ولي نه هر بشري،‌اين‌ها بشر عادي نيستند. «يوحي الي» هستند. «ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي» هستند.

خدا در رابطه با آن‌ها مي‌فرمايد:

وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا

سوره جن آيه 23

اين‌ها گرفتار آتش جهنم مي‌شوند. بشري است؛ ولي اين بشر اين ويژگي‌ها را هم دارد.

بحث ما، بحث خورد و خوراک پيغمبر نيست. پيغمبر مي‌خورد و مي‌آشامد و ازدواج مي‌کند. سخن از دستور رسول اکرم است.

ابن حجر عسقلاني مي‌گويد:

لأنه معصوم في صحته ومرضه

فتح الباري، ج 8، ص 133

عجيب هم است که همين عبارت را ابن حجر در ذيل حديث قرطاس آورده است، و بعد مي‌گويد: که بعضي‌ها گفتند: مريض بوده است و در حال مرض چيزي گفته است. ايشان مي‌گويد: پيغمبر چه صحيح باشد و چه مريض، معصوم است:

لقوله تعالى وما ينطق عن الهوى.

فتح الباري، ج 8، ص 133

چه پيغمبر سالم و چه مريض باشد، از روي هوا و هوس سخن نمي‌گويد.

قبل از اين هم پيغمبر مريض شده است، در آن بيماري‌ها هم سخن گفته است. شما بايد بگرديد پيدا کنيد و هر روايتي که پيغمبر در حال بيماري بيان کرده است، اين روايات را استثناء کنيد.

ابن حجر مي‌‌گويد: پيغمبر فرمود:

إني لا أقول في الغضب والرضا إلا حقا.

فتح الباري، ج 8، ص 133

من در حال غضب و خشنودي جز حق سخني به زبان نمي‌آورم.

همين تعبير را جناب بدر الدين عيني در کتاب عمدة القاري جلد 18 صفحه 62 مي‌آورد.

امام قرطبي در تفسيرشان مي‌گويد:

وفيها أيضا دلالة على أن السنة كالوحي المنزل في العمل.

تفسير القرطبي، ج 17، ص 85

عبد الله بن عمرو عاص مي‌گويد: من هر سخني از پيغمبر مي‌شنيدم، اين‌ها را مي‌نوشتم و مي‌خواستم حفظ کنم:

فنهتني قُرَيْشٌ

مسند أحمد بن حنبل، ج 2، ص 162

قريش نهي کردند.

جناب ابوبکر در سقيفه بني ساعده که وقتي خواست انصار را کنار بزند، گفت: پيغمبر فرمود:

الائمة في قريش

امام بعد از من در قريش است.

شما چون قريشي نيستيد حق انتخاب خليفه نداريد.

أنك تَكْتُبُ كُلَّ شيء تَسْمَعُهُ من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بَشَرٌ يَتَكَلَّمُ في الْغَضَبِ وَالرِّضَا فَأَمْسَكْتُ عَنِ الْكِتَابِ فَذَكَرْتُ ذلك لِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال اكْتُبْ فوالذي نفسي بيده ما خَرَجَ مني الا حَقٌّ.

مسند أحمد بن حنبل، ج 2، ص 162

هر حرفي که از پيغمبر مي‌شنوي، اين‌ها را مي‌نويسي و پيامبر بشري مثل ما است و در حال غضب و خشنودي حرف مي‌زند، من سخنان پيغمبر را ننوشتم.

بعد که خدمت پيغمبر که رسيدم، گفتم: يا رسول الله قضيه اين است، پيغمبر فرمود: عبد الله عمرو عاص بنويس آنچه که از من مي‌شنوي، قسم به خدايي که جان من در قبضه قدرت او است، از من جز حق خارج نمي‌شود.

اين حرفي که آقاي مولوي در آن شب مي‌زد (پيغمبر يک بشر عادي بوده است)، اين حرف قريش است. شما سابقه قريش را بهتر از ما داريد.

ابوهريره مي‌گويد: بعضي‌ها به پيغمبر گفتند:

فَإِنَّكَ تُدَاعِبُنَا يا رَسُولَ اللَّهِ فقال إني لاَ أَقُولُ إِلاَّ حَقًّا.

مسند أحمد بن حنبل، ج 2، ص 340

پيغمبر! شما بعضا با ما شوخي مي‌کني و در حال شوخي يک سري صحبت‌هايي انجام مي‌دهيد، آن‌ها را هم بايد نوشت؟ حضرت فرمود: من جز حق سخني را به زبانم نمي‌آورم.

ثابت شد که نسبت هذيان به نبي مکرم يا اين که پيغمبر هم بشر عادي بوده است، عصمت پيغمبر را زير سؤال مي‌برد.

پيغمبر اکرم سخن عادي هم نمي‌خواهد بگويد؛ نمي‌خواهد بفرمايد: نماز بخوانيد و روزه بگيريد و با خانواده خود خوب رفتار کنيد. مي‌خواهد چيزي بنويسد که امت اسلامي را تا قيامت از گمراهي و ضلالت بيمه کند.

مي‌خواهد چنين حرف مهمي بزند که مغز رسالت و ديانت و انسانيت را به صورت عصاره در اينجا بيان کند که متأسفانه اين طور برخورد مي‌کنند.

 

*************

بيننده آقاي دلفي از شوشتر:

شهادت امام هشتم و پيامبر صلي الله عليه وآله و همچنين امام حسن مجتبي عليه السلام را تسليت عرض مي‌کنم.

دکتر عبد الفتاح عبد المقصود نويسنده معاصر است که من 4 جلد کتابش که در رابطه حضرت علي عليه السلام را دارم.

الان که من داشتم مي‌خواندم، يک چيزهايي در رابطه با اميرالمؤمنين نوشته است، احتياجي نيست که سني‌ها بر عليه ما توطئه کنند.

چند شب پيش من داشتم شبکه صفا را نگاه مي‌کردم آقاي ؟؟؟ مي‌گفت: شيعيان عراق را بکشيد.

من به گوش‌هاي خودم داشتم مي‌شنيدم که آقاي ؟؟؟ مي‌گفت: قيام کنيد و شيعيان در عراق را بکشيد؛ چون قبر پرست هستند.

من از آقاي ؟؟؟ خواهش مي‌کنم که کتاب‌هاي همين عبد الفتاح که هم دين شما است را بخواند که در فضائل علي چه مي‌نويسد.

استاد قزويني:

از ديدگاه آقايان، عبد الفتاح مولوي اثنا عشري است و او را لعنت مي‌کنند.

بيننده:

اهل سنت واقعي ما هستيم نه آن‌ها.

 

*************

بيننده امير آقا از کرمانشاه از اهل سنت:

من شهادت پيامبر و امام حسن مجتبي را به شما و تمام مسلمين جهان تسليت مي‌گويم.

ما از اهل سنت کرمانشاه و از مخلصان پيامبر و خاندان محترم‌شان هستيم.

در کتاب قصه‌هاي کربلا نوشته است امام حسين به مروان بن حکم مي‌فرمايد: خلافت بر فرزندان ابو سفيان و نوادگان آن‌ها حرام است، من از شخص پيامبر اين را شنيدم.

سؤال من اين است که چرا امام حسن در صلح حديبيه اين خلافت را به معاويه دادند؟

استاد قزويني:

صلح حديبيه مال پيغمبر بوده است با مشرکين مکه.

صلحي که امام مجتبي عليه السلام با معاويه داشت، مشهور به صلح تحميلي بين امام حسن و معاويه است.

در يکي از روزهاي ماه ربيع الاول، روز صلح امام حسن مجتبي عليه السلام با معاويه است. ان شاء الله جواب حضرت عالي را در آنجا مفصل بيان مي‌کنيم و علت و انگيزه صلح امام حسن با معاويه را بيان مي‌کنيم.

نتائج اين صلح را هم خدمت شما و ديگر بينندگان عزيز به صورت مفصل توضيح خواهيم داد.

همان گونه که پيغمبر در صلح حديبيه در سال 6 هجري مجبور شد که به صورت تحميلي با مشرکين قريش و مشرکين مکه صلح کند.

کار به اينجا هم کشيد که اين‌ها نوشته بودند اين صلحي است به نام محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله رسول الله، گفتند: کلمه رسول الله را بايد پاک کنيد.

اگر ما بدانيم که «رسول الله» است که حاضر نيستيم با تو صلح کنيم. پيغمبر مجبور شد که کلمه «رسول الله» را از مواد صلح نامه حذف کرد.

همان شرائطي که براي رسول اکرم پيش آمده بود، همان شرائط هم براي امام مجتبي سلام الله عليه پيش آمد.

يک جا نداريم که امام مجتبي بفرمايد: من امامت را به معاويه واگذار کردم.

شما يک جا هم نمي‌توانيد پيدا کنيد؛ حتي در کتب اهل سنت که بگويد: امام مجتبي امامت خودشان را واگذار کردند.خلافت و سلطنت يک چيز ديگري است.

امام مجتبي براي حفظ خون مردم و اسلام و شيعه، همچنين صلح تحميلي را قبول کردند و بلا فاصله هم در سخنراني که امام مجتبي در حضور معاويه انجام داد، از معاويه به عنوان فاجر تعبير کرد.

اين چيزي نيست که آقا امام مجتبي بگويد: من صلح کردم و امامت را هم به او واگذار کردم.

امام مجتبي ديد که شرائط مساعد نيست و فرماندهان‌شان به ايشان خيانت کردند و مردم آن روحيه جنگجويي را از دست داده‌اند و اگر بخواهد با معاويه بجنگد، جز اين که هم خودش به شهادت برسد و هم تمام شيعيان از بين بروند و نابود شوند، چيز ديگري به دست نمي‌آيد و براي همين به تن به صلح دادند.

بيننده:

چند روز پيش يک کليپ از شبکه وصال فارسي پخش شد.

متأسفانه اين شبکه‌هاي وهابيت بدون توپ فوتبال بازي مي‌کنند و اگر توپ هم در زمين اين‌ها بيفتند واويلا مي‌شود.

متأسفانه اين شبکه مداحان اهل بيت را نشان مي‌داد که اين مداح حضرت علي را به عنوان خدا داشت معرفي مي‌کرد؛‌اين مداح «حاج محمود کريمي» بود.

من مي‌خواستم که به اين مداح‌ها تذکر دهيد که در حين مداحي اين قدر شور نگيرند که يک حرف‌هايي بزنند که بين شيعه و سني تفرقه بي‌افتد.

سني‌ها مي‌گويند: ايران؛ يعني شيعه و علي را به عنوان خدا قبول دارند.

در مداحي وقتي که من گوش کردم ديدم که چنين حرف کفر آميزي بود.

حاج محمود کريمي مي‌گويد: آن دو ملک در قبر از من سؤال کنند که خداي تو کيست؟ و قبله‌ات کجا است؟ مي‌گويد: در جواب اولين سؤال من بگويم: علي و در جواب بقيه سؤال‌ها حسين بگويم.

يعني چه؟ يعني حضرت علي خدا است؟

اين‌ها يک کارهايي مي‌کنند که توپ را به اين شبکه‌هاي وهابي مي‌دهند و اين‌ها هم استفاده مي‌کنند.

گفتيد: در رابطه با پيامبر اکرم که فرموده بود براي من قلم بياوريد تا چيزي بنويسم و خليفه دوم يعني عمر بن خطاب و جناب ابوبکر و عثمان که فکر کنم در آن مجلس بودند، کار خيلي اشتباهي کردند.

اگر چنين چيزي باشد، ما اهل تسنن کرمانشاه اين را قبول نداريم و اين خلفاء را به رسميت نمي‌شناسيم.

من به جرأت به عنوان يک شخص سني که در کرمانشاه هستم، اين خلفاء را با اين چيزي که شما گفتيد،‌ به رسميت نمي‌شناسم.

درست است که ما کرمانشاهي‌ها اهل تسنن هستيم، خلفاء را به عنوان خليفه قبول داريم و اين‌ها را معصوم نمي‌دانيم.

اگر اتفاقي براي ما بي‌افتد دست به دامن ائمه و پيامبر و امامان معصوم شيعه مي‌شويم و هيچ معجزه‌اي از خلفاء خود نديده‌ايم و تعصبي هم روي اين‌ها نداريم و فقط اين‌ها را به عنوان خليفه قبول داريم.

جناب ابوبکر و جناب عمر و جناب عثمان را به عنوان خليفه قبول داريم؛ اما هر حاجتي داشته باشيم، ما دست به دامن پيامبر و ائمه و معصومين مي‌شويم.

واقعا از اين‌ها معجزه ديده‌ايم. من از شما خواهش مي‌کنم که به مداحان تذکر دهيد.

استاد قزويني:

با اين که مراجع بزرگوار ما مثل حضرت آيت الله مکارم شيرازي چندين بار قبل از اين که شبکه ولايت تأسيس شود، ايشان رسما اعلام کردند که اين مداحاني که اين طور کفريات مي‌گويند: اگر با نيت اين‌ها را بگويند، اين‌ها کافر و مرتد هستند.

اگر کسي بگويد:‌ من «علي اللهي، يا فاطمه اللهي، يا رضا اللهي» هستم، اين‌ها را مراجع ما کفر مي‌دانند، ما اين‌ها را کفر مي‌دانيم.

ما مداحاني که اين طور حرف‌هاي کفر آميز مي‌زنند، مداح اهل بيت نمي‌دانيم؛ بلکه مداح شيطان مي‌دانيم. بعضي از اين‌ها، حرف گوش کن هستند.

من آنچه که اطلاع دارم، آقاي کريمي انساني است که اگر کسي با ايشان با منطق صحبت کند، ايشان مي‌پذيرد و عنادي هم ندارد؛ ولي بعضي از مداح‌ها هستند که اگر خود پيغمبر و امام حسين بيايند بگويد: اين کفر است، مي‌گويد: من حرف شما را قبول ندارم.

يک دسته از مداح‌ها اين طوري هستند، ما اين‌ها را مداح اهل بيت نمي‌دانيم.

اگر اين حرف‌ها را با نيت گفته باشند، اين‌ها را ما نجس مي‌دانيم.

اگر به يک ليوان استکاني دست بزنند، من اين را از شبکه ولايت که زير نظر مرجعيت شيعه است اعلام مي‌کنم که اين مداحي که مي‌گويد: من رضا اللهي و زهرا اللهي هستم يا حرف‌هاي ديگري بزند، اگر همين طوري به زبان مي‌آورند و قصد انشاء و نيت هم ندارند، اين هيچ چيزي نيست و مثل انساني است که در خواب يک سري چرنديات مي‌گويد مي‌ماند؛ ولي اگر با نيت بگويد: من رضا اللهي هستم و معتقد به الوهيت حضرت رضا باشد، ما اين‌ها را کافر و نجس و مرتد و واجب القتل مي‌دانيم و تمام اموال‌شان در حال حيات‌شان بايد بين وراث‌شان تقسيم شود و اگر هم بميرند، نه نماز براي‌‌شان خوانده مي‌شود و نه در قبرستان مسلمان‌ها اين‌ها را دفن مي‌کنند.

اين حکم يک غالي و غلات است.

آقايان براي ديدن اين قضايا مي‌توانند به کتاب جواهر مراجعه کنند.

مرحوم صاحب عروة، سيد يزدي در عروة به طور مفصل اين‌ها را مطرح کرده است که اگر نياز باشد ما سر فرصت اين مباحث را مطرح مي‌کنيم.

*************

بيننده آقا بهنام از تهران:

تسليت مي‌گويم: شهادت امام مجتي و پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله را خدمت تمام شيعيان تسليت عرض مي‌کنم.

زماني که اين جريانات قرطاس پيش آمد، چرا بني هاشم طغيان نکردند؟

نظر عائشه در رابطه با اين اتفاقي که افتاد چه بوده است؟

آيا مالک اشتر نخعي جزء صحابه پيغمبر بود؟

ديروز داشتم شبکه وهابي را نگاه مي‌کردم، يک جريان را گفت که از لحاظ سندي هم مشکلي ندارد، به گفته اين آقا که خدا لعنتش کند، گفت: پيغمبر وقتي فرمود: ان شاء الله خدا معاويه را سير نکند، معاويه را نفرين نکرد.

فکر کنم پيغمبر معاويه را تشويق مي‌کرده است.

خدا ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب را لعنت کند، نظر اين‌ها چه بوده است؟

اين چيزي است که خودم گشتم و پيدا کردم.

اگر معاويه خال المؤمنين شما است و عائشه ام المؤمنين است، حتما صدام حسين هم باباي آن‌ها است.

*************

بيننده آقاي حنفي از تربت حيدريه از اهل سنت:

تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ.

سوره بقره آيه 134

اين که عمر همچنين غلطي کرده است، چه دليلي دارد که شما اين را طول تفصيل دهيد و نشان دهيد؟ چه ثمره‌اي دارد؟

مجري:

ثمره قصه‌هايي که خدا در قرآن نقل کرده است ،چيست؟

بيننده:

يکي از دوستان چند شب پيش گفت: ابوبکر رضي الله عنه به خاطر مصلحت امت اين کار را کردند، اين صحبت چه اشکالي داشت؟

هنگامي که در خانه فاطمه آمد، حضرت فرمود: آيا تو مي‌خواهي علي را به زور ببري يا خانه را به آتش بکشي؟ ابوبکر گفت:

ذلک اثبتني ما جاء به ابوک

خود علي عليه السلام هم فرموده است: من وزير باشم بهتر است از اين که امير باشد. اين حرفي است که در کتب خودتان هم وجود دارد.

مجري:

به نظر شما اين حرف توهين به پيامبر نيست؟

بيننده:

چرا پيامبر در غدير خودش اکراه داشت از اين که ولايت را اعلام کند تا اين که آيه آمد و فرمود:

وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ

سوره مائده آيه 67

از چه هراس داشت؟

مجري:

از همين انکارها.

بيننده:

اگر انکار مي‌کردند پس چرا خدا دستور داد؟

استاد قزويني:

شما به آيه شريفه 134 سوره بقره استدلال کرديد که مي‌فرمايد:

تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ.

سوره بقره آيه 134

آن‌ها مسؤل اعمال خودشان هستند و شما هم مسؤل اعمال خودتان هستيد.

آن‌ها را در قبر شما نمي‌گذارند و شما را هم در قبر آن‌ها نمي‌گذارند.

در سوره سبأ در آيه 25 مي‌فرمايد:

قُلْ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ

نه شما مسؤل اعمال ما هستيد و نه مسؤل اعمال شما هستيم.

ما که اين حرف‌ها را مي‌زنيم، ما را که در قبر شما نمي‌گذارند و شما را هم در قبر ما نمي‌گذارند.

شما به ما اعتراض مي‌کنيد.

ما مسؤل اعمال خودمان هستيم و شما هم مسؤل اعمال خودتان هستيد.

آيا اگر ما همين آيه 25 سوره سبأ را در برابر حضرت عالي بخوانيم، حضرت عالي قبول مي‌کنيد يا مي‌گوييد:‌ اين حرف زور است.

در سوره يونس آيه 41 مي‌فرمايد:

وَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ.

من مسؤل عمل خودم هستم و شما هم مسؤل عمل خودتان هستيد.

اگر بنا است که ما به يک آيه استناد کنيم و آيات ديگر را در نظر نگيريم، اين دور از انصاف است.

نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ

سوره نساء آيه 150

خداي عالم داستان انبياء را مي‌آورد.

اگر اصحاب پيغمبر «تلک امة قد خلت» است، قضاياي هابيل و قابيل «تلک امة قد خلت» است. اگر مال پيغمبر يک خلت است، داستان فرزندان حضرت آدم 500 خلت است.

قرآن تمام داستان‌ها را مي‌آورد و مي‌فرمايد:

لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ.

سوره يوسف آيه 111

اين داستان‌هاي گذشته را مي‌آوريم براي اين که براي صاحبان عقل عبرت باشد. براي کسي که هيچ عقلي ندارد و مي‌گويد: معاويه حق بوده است يا علي، جناب ابوبکر حق بوده است يا اميرالمؤمنين حق بوده است، به شما چه ربطي دارد، آن‌ها تمام شد رفت.

در جاي ديگر مي‌فرمايد:

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَى

سوره نازعات آيه 26

براي کساني که خدا ترس هستند عبرت است.

بيننده:

ما امامان شما را قبول داريم و به زيارت‌شان را هم مي‌رويم. چه مشکلي براي ما هست؟

اگر به همين است که نماز و وضوي ما به طريقه شما نيست، علماي شما هم در اعتقادات پيروي ابن سينا و افلاطون و ملا صدرا و باقي فلاسفه مي‌شوند و با ائمه مخالفت کردند.

استاد قزويني:

اين طور نيست.

بيننده:

ما هم در فقه با شما مخالفت کرده باشيم چه اشکالي دارد؟

استاد قزويني:

ما از ادب و نحوه صحبت شما لذت مي‌بريم. دوستان اهل سنت با اين که مخالف عقيده ما هستند، مؤدب صحبت مي‌کنند، ما به وجود اين‌ها افتخار مي‌کنيم، بر خلاف کساني که لجبازي مي‌کنند.

اين که يک عده از علماي ما دنبال بو علي سينا و ملا صدرا هستند، اين جواب نقضي است.

قرآن مي‌فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ

سوره توبه آيه 119

ما بگوييم: پيغمبر اکرم فرمود:

إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي إن تمسكتم بهما لم تضلوا بعدي.

أصول السرخسي، ج 1، ص 314

من در ميان شما دو چيز مي‌گذارم: کتاب خدا و اهل بيت من، اگر به اين دو تمسک جستيد، هرگز گمراه نمي‌شويد.

الان بنده و جناب عالي، نه من شيعه و نه شما سني.

ما بياييم خودمان را از اين رنگ مذهبي اگرچه به اندازه 2 ساعت، اين رنگ مذهبي را کنار بگذاريم. ما از خود آيات قرآن و سنت صحيح پيغمبر چه مي‌فهميم، از آيه وضو چه مي‌فهمم.

اگر يک روزي من وارد عالم قبر شدم و در آنجا ثابت شد که در وضوي گرفتن من بايد پايم را مسح مي‌کشيدم؛ چون پيغمبر و علي مسح مي‌کشيده است و جناب ابوبکر و عمر مسح مي‌کشيده است و عثمان 6 سال اول خلافت خود مسح مي‌کشيده است.

در صحيح بخاري در چند جا از قول صحابه دارد:

نَمْسَحُ على أَرْجُلِنَا

صحيح البخاري، ج 1، ص 33 و ص 48 و صحيح مسلم، ج 1، ص 214

ما صحابه روي پايمان مسح مي‌کشيديم.

يک دفعه ثابت شود که جناب عالي 120 سال عمر کرديد، وضوي شما باطل بوده است؛ يعني تمام عبادات شما باطل مي‌شود.

الان بايد تحقيق کنيد. من قصد جسارت ندارم.

شما برويد بررسي و تحقيق کنيد و اگر توانايي تحقيق را نداريد، از علماي بزرگوار اهل سنت منطقه و امام جمعه محترم و اساتيد حوزه‌هاي علميه تقاضا کنيد که روي خط بيايند يا اگر قم تشريف مي‌آورند، قدم‌شان روي چشم ، ما تمام هزينه‌هايش را متقبل مي‌شويم که بنشينند و با يکديگر صحبت کنيم؛ حتي در رابطه با وضو، اصلا بحث خلافت را کنار مي‌گذاريم، اگر توانستند براي ما ثابت کنند که خداي عالم فرموده است که پاي‌تان را بشوييد، ما قول مي‌دهيم که اگر براي ما از قرآن و سنت ثابت کردند که بايد پا را بشوييم، ما رسما اعلام مي‌کنيم که اي شيعيان در وضو بايد پا شسته شود و اگر ما ثابت کرديم، نمي‌خواهيم که آن آقا اعلام کند، ما قضاوت را به عهده عزيزان آزاد انديشي مثل شما واگذار مي‌کنيم.

بيننده:

شما مگر قبول نداريد که پيامبر اسلام در دوره جاهليت مبعوث شده است؟

استاد قزويني:

بله.

بيننده:

آن‌ها اکثرا به شيوه حرام به دنيا آمدند و خودتان در کتاب‌هاي شيعه و همچنين در کتاب‌هاي اهل سنت هستند که حرام زاده نمي‌تواند علي را دوست داشته باشد و اکثرا آن‌هايي که شما مدعي هستيد، معروف است که حرام زاده بودند.

چه طور مي‌شود اين‌ها را ملامت کنيم به اين که شما چرا علي را دوست نداشتيد؟

استاد قزويني:

آن‌ها که علي را دشمن مي‌داشتندو بغض علي را در سينه داشتند، حساب اين‌ها جدا است و همان طوري هستند که حضرت عالي مي‌گوييد؛ ولي اين که با علي عليه السلام به خاطر بعضي از مسائل دنيوي و به خاطر مسائل رياست مخالفت مي‌کردند، تعبير امام راحل اين است که ما نه به کفر و نه به ارتداد اين‌ها و نه به نجاست اين‌ها به هيچ وجه فتوا نمي‌دهيم.

مجري:

آقا بهنام پرسيدند که چرا بني هاشم قيام نکردند؟

آيا مالک أشتر جزء صحابه پيامبر بودند؟

استاد قزويني:

بني هاشم تابع اميرالمؤمنين سلام الله عليه بودند. ابتداي امر اميرالمؤمنين نظرشان بر قيام بود.

ان شاء الله ما در جلسات آينده به مناسبت قضيه سقيفه بيان مي‌کنيم که کساني که با ابوبکر بيعت نکردند و مخالفت کردند، ليست کامل از اين‌ها را خدمت بينندگان عزيز خواهيم داد.

بني هاشم هم تابع آقا اميرالمؤمين سلام الله عليه بودند و آنچه را که اميرالمؤمنين نظر داشت، اين‌ها هم نظر اميرالمؤمنين را قبول داشتند.

از يکي از بزرگان اهل سنت سؤال مي‌کنند: آيا علي بن ابي طالب بيعت نکرد؟

گفت: هيچ کدام از بني هاشم در آن شش ماهي که حضرت زهرا در قيد حيات بود بيعت نکردند.

آقايان مي‌توانند به کتاب صحيح بخاري جلد 5 صفحه 82 و صحيح مسلم جلد 5 صفحه 154 مراجعه کنند. تمام اين قضايا در کتب آمده است.

اين که نظر عائشه در قضيه حديث قرطاس چه بود، ما خيلي واضح نداريم؛ ولي از زنان پيامبر گرامي صل الله عليه وآله داريم.

همان طوري که خواهران عزيزمان خانم دکتر شريفي قبل از برنامه ما گفتند:‌ همسران پيغمبر از پشت پرده صدا کردند:

الا تسمعون ما يقول رسول الله صلى الله عليه وسلم.

المعجم الأوسط، ج 5، ص 288

نمي‌شنويد که پيغمبر مي‌فرمايد: قلم و کاغذ براي من بياوريد؟

جناب خليفه دوم گفت:

انكن صواحبات يوسف اذا مرض رسول الله صلى الله عليه وسلم عصرتن اعينكن واذا صح ركبتن عنقه.

المعجم الأوسط، ج 5، ص 288

شما مثل همان دلباخته‌هاي يوسف هستيد، زماني که پيغمبر مريض مي‌شود اشک چشم‌تان مي‌ريزد و وقتي که پيغمبر حالش خوب مي‌شود، برگردنش سوار مي‌شويد.

نبي مکرم هم از برخورد جناب خليفه دوم ناراحت مي‌شود و مي‌فرمايد:

دعوهن فانهن خير منكم .

المعجم الأوسط، ج 5، ص 288

 زن‌ها را رها کنيد، اين‌ها از شما بهتر هستند.

يکي از همين زن‌ها که ظاهرا ام ايمن بود جلو آمد و گفت: چرا قلم و کاغذ به پيغمبر نمي‌دهيد؟

جناب عمر گفت:

اسْكُتِي فإنه لا عَقْلَ لَكِ

المعجم الكبير، ج 11، ص 36

ساکت باش تو بي‌عقل هستي.

پيغمبر اکرم فرمود:

أَنْتُمْ لا أَحْلامَ لَكُمْ

المعجم الكبير، ج 11، ص 36

شما بي‌عقل هستيد.

در رابطه با مالک، مالک اشتر جزء تابعين است و از صحابه نبوده است.

**************

پايان.



حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  علي زاد     -   تاريخ:  03 دي 93 - 22:28:31
ضمن تشکر از مطالب خوبتان يک سئوال داشتم: همانطور که در متن بحث هاي شما آمده است در صلح حديبيه که کلمه ي رسول الله پاک شد گفته نشده است که ابتدا رسول خدا به علي (ع) فرمودند کلمه را پاک کن ولي علي مخالفت کرد تا جايي که خود پيامبر از حضرت مي خواهد که کلمه را به ايشان نشان دهند و خودشان اقدام به پاک کردن مي نماينداما سئوال بنده: در اينجا هم که عمر مخالفت کرد نبايد سرزنش شود چون در آنجا نيز علي (ع) با سخن پيامبر مخالفت نمود و اگر قرار باشد سرزنش شود بايد هردو سرزنش شوند و اگر نه که هيچکدام نيازي به سرزنش شدن ندارند.
با تشکر لطفا جواب را اينميل نيز بفرماييد.
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
قياس محو کردن نام پيامبر (ص) توسط حضرت علي (ع) در صلح حديبيه ، طبق مبناي اهل سنت، با مخالفت عمر در جريان قرطاس، اين قياس مع الفارق است زيرا:
اولا: در ماجراي صلح حديبيه،دستور رسول خدا واجب و حتمي نبوده است تا بگوييم حضرت علي (ع) مخالفت کرده است! حتي علماي بزرگ اهل سنت نيز به اين امر اعتراف کرده اند
در کتاب فتح الباري شرح صحيح بخاري، ابن حجر عسقلاني مي‌گويد:
وكأن عليا فهم أن أمره له بذلك ليس متحتما فلذلك امتنع من امتثاله
حضرت علي فهميد كه اين دستور، دستور حتمي و قطعي نيست؛ براي همين قبول نكرد.
فتح الباري، ج 7، ص 503
لذا اين دستور يا امتحاني بوده است يا ارشادي.
در كتاب ارشاد الساري شرح صحيح بخاري مي‌گويد: حضرت علي فرمود: ما أنا بالذي أمحاه ليس بمخالفة لأمره عليه الصلاة والسلام بل علم بالقرينة أن الأمر ليس للإيجاب
يا رسول الله من جسارت اين كار را ندارم، بعد خودش مي‌گويد: اين مخالفت نيست، حضرت علي با قرينه فهميدند كه اصلا اين امر ايجابي نيست.. إرشاد الساري لشرح صحيح البخاري،  ج 4، ص 422
ثانيا: علماي اهل سنت، کار  حضرت علي (ع) را در مورد عدم اطاعت در محو نام پيامبر ، حمل بر ادب و تعظيم حضرت کرده اند و به اين نکته نيز اشاره کرده اند که پيامبر نيز بر کار حضرت علي اشکال نگرفت
نووي گويد:
فقال النبي صلى الله عليه وسلم لعلي امحه فقال ما أنا بالذي أمحاه ] هكذا هو في جميع النسخ بالذي أمحاه وهي لغة في أمحوه [ وهذا الذي فعله علي رضي الله عنه من باب الأدب المستحب ] لأنه لم يفهم من النبي صلى الله عليه وسلم تحتيم محو علي بنفسه ولهذا لم ينكر
پيغمبر فرمودند كه علي محوش كن، حضرت فرمودند: من اين كار را نمي‌‌كنم، بعد مي‌‌گويد: هم ادب بوده است و هم مستحب؛ چون فهميد كه پيغمبر دستور قطعي به اين كار نداده است كه اين كار را انجام دهد، به همين دليل هم پيغمبر اشكال به حضرت علي نگرفتند.
شرح النووي على صحيح مسلم ، ج 12، ص 135
ثالثا: طبق برخي از روايات اهل سنت، درخواست كننده محو جمله «رسول الله» از صلح نامه، يكى از مشركان به نام سهيل بن عمرو بوده است، نه شخص رسول خدا صلى الله عليه وآله. و اميرمؤمنان عليه السلام در پاسخ به او گفت كه هرگز آن را محو نخواهد كرد:
در روايتي چنين آمده است:
أَخْبَرَنِي مُعَاوِيَةُ بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ هَاشِمٍ الْجَنْبِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ كَعْبٍ الْقُرَظِيِّ، عَنْ عَلْقَمَةَ بْنَ قَيْسٍ، قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيٍّ: " تَجْعَلُ بَيْنَكَ وَبَيْنَ ابْنِ أُكْلَةَ الأَكْبَادَ حَكَمًا؟ قَالَ: إِنِّي كُنْتُ كَاتِبَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) يَوْمَ الْحُدَيْبِيَةِ، فَكَتَبَ: هَذَا مَا صَالَحَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، وَسُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو، فَقَالَ سُهَيْلٌ: لَوْ عَلِمْنَا أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ مَا قَاتَلْنَاهُ، امْحُهَا، فَقُلْتُ: هُوَ وَاللَّهِ رَسُولُ اللَّهِ، وَإِنْ رَغِمَ أَنْفُكَ، لا وَاللَّهِ، لا أَمْحُهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَرِنِي مَكَانَهَا، فَأَرَيْتُهُ فَمَحَاهَا.
از علقمة بن قيس نقل شده است كه به على (عليه السلام) گفتم: آيا بين خود و بين فرزند جگر خوار، حَكَم (داور) قرار مى‌دهي؟ فرمود: من در روز حديبيه كاتب رسول خدا صلى الله عليه وآله بودم پس نوشت (م): اين صلح‌نامه‌اى است بين محمد رسول الله و سهيل بن عمرو. پس سهيل گفت: اگر ما مى‌دانستيم كه او رسول خدا است، با او نمى‌جنگيديم، آن را پاك كن. من گفتم: به خدا سوگند كه او رسول خدا است، اگر چه بر خلاف ميل تو باشد، به خدا سوگند آن را پاك نمى‌كنم. پس رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: جاى آن را به من نشان بده، پس نشان دادم و آن حضرت آن را محو كرد.
النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاى303 هـ)، خصائص اميرمؤمنان علي بن أبي طالب، ج 1، ص201، ح191 ـ 192، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا - الكويت الطبعة: الأولى، 1406 هـ.
النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاى303 هـ)، السنن الكبرى، ج 5، ص167، ح8576، تحقيق: د.عبد الغفار سليمان البنداري، سيد كسروي حسن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411 - 1991.
ابن حجر عسقلانى نيز همين روايت را در فتح البارى نقل كرده است :
وللنسائي من طريق علقمة بن قيس عن علي قال كنت كاتب النبي صلى الله عليه وسلم يوم الحديبية فكتبت هذا ما صالح عليه محمد رسول الله فقال سهيل لو علمنا أنه رسول الله ما قاتلناه امحها فقلت هو والله رسول الله صلى الله عليه وسلم وإن رغم أنفك لا والله لا أمحوها.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 7، ص503، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
البته شبيه همين مضمون در بخاري هم آمده است؛ ولي روايت مجمل است، مي‌گويد: فقال الْمُشْرِكُونَ لَا تَكْتُبْ مُحَمَّدٌ رسول اللَّهِ لو كُنْتَ رَسُولًا لم نُقَاتِلْكَ فقال لِعَلِيٍّ امْحُهُ
صحيح البخاري، ج 2، ص 959
اين قال چه كسي است در بخاري مشخص نيست.
پس طبق اين روايت، اميرمؤمنان عليه السلام با دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله مخالفت نكرده است؛ بلكه با دستور نماينده مشركان؛ يعنى سهيل بن عمرو مخالفت كرده است.
بنابراين:
1-دستور پيامبر (ص) واجب و حتمي نبوده است تا بگوييم کار حضرت علي (ع) مخالفت بوده است اگر مخالفت بود پيامبر اعتراض مي کردند و ناراحت مي شدند در برخي منابع آمده است حتي پيامبر از کار حضرت علي خوشحال نيز شدند
در کتاب شرح نهج البلاغه حضرت فرمودند:لا تشجعني نفسي على محو اسمك من النبوة... ثم تبسم الي وقال يا علي أما إنك ستسام مثلها فتعطي
پيغمبر به من خنديدند و فرمودند: تو هم به همين كار مجبور مي‌شوي و در جاي ديگر كه قضيه صفين است اين قضيه را قبول مي‌كني.شرح نهج البلاغة، ج 2، ص 161
2-نه تنها کار حضرت علي (ع) مخالفت با پيامبر (ص) نبوده است بلکه حضرت در خصوص احترام و ادب را در پاک کردن نام رسول خدا ، رعايت کرد قصدش مخالفت نبود؛ بلکه قصدش تعظيم و بزرگ دانستن اسم پيامبر بود
3- طبق برخي روايات، اميرمؤمنان عليه السلام با دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله مخالفت نكرده است؛ بلكه با دستور نماينده مشركان؛ يعنى سهيل بن عمرو مخالفت كرده است.
اما در ماجراي دوات و قلم :
1-صحابه بويژه عمر کار حرام انجام داده‌ و مخالفت صريح با پيامبر (ص) کردند در ماجراي صلح حديبيه حضرت علي (ع) کار مستحبي کرد و پيغمبر نيز از كار حضرت علي (ع) خوشش آمده و تبسم كرده‌اند و اشكال نگرفتند؛ ولي در ماجراي دوات و قلم پيغمبر عصباني و اندوهگين شدند.
در کتاب مسند احمد بن حنبل مي‌گويد:
فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ فَاخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ من يقول يَكْتُبُ لَكُمْ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أو قال قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَمِنْهُمْ من يقول ما قال عُمَرُ فلما أَكْثَرُوا اللَّغَطَ وَالاِخْتِلاَفَ وَغُمَّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال قُومُوا عني فَكَانَ بن عَبَّاسٍ يقول ان الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ ما حَالَ بين رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لهم ذلك الْكِتَابَ مِنِ اخْتِلاَفِهِمْ وَلَغَطِهِمْ
يك عده همان حرف عمر را زدند، دعوا كه زياد شد، پيغمبر اندوهگين شدند و فرمودند:‌ بلند شويد برويد بيرون و بعد هم ابن عباس مي‌‌گويد: تمام مصيبت اين بود كه مانع شدند بين اين كه پيامبر اين كتاب را بنويسد.
مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 324
پيغمبر اينجا اندوهگين شدند.
2- در  حديث دوات و قلم، خليفه دوم يا صحابه عبارت هذيان به كار برده‌اند.در کتاب صحيح بخاري آمده است: فَتَنَازَعُوا ولا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم
شايسته نيست كه پيش پيغمبر دعوا كنند. گفتند: پيغمبر هذيان مي‌گويد.
صحيح البخاري، ج 3، ص 1111
هجر يعني كه هذيان مي‌‌گويد.
اين را چه كساني گفته بودند؟
صحابه پيامبر در خانه پيغمبر بودند كه پيغمبر ‌آن‌ها را بيرون كرد و فرمودند:
دَعُونِي فَالَّذِي أنا فيه خَيْرٌ مِمَّا تدعونني إليه
من را رها كنيد، حالتي كه من دارم از آن چيزي كه شما مي‌گوييد خيلي بهتر است.
صحيح البخاري، ج 3، ص 1111
3-در صلح حديبيه پيغمبر حضرت علي را به خاطر اين كارش ترد نكردند و در آن ماجرا نفرمودند: بلند شويد و بيرون رويد، نمي‌خواهم شما را ببينم.اما در جريان قلم ودوات فرمودند: قُومُوا عَنِّي. صحيح البخاري، ج 6، ص 2680
ابن حجر مي‌گويد: اصلا از من دور شويد، نزديك من هم نباشيد.
4-صحابه از كار حضرت علي ناراضي نشدند و نگفتند: علي اين چه كاري است كه مي‌كني؛ بلکه همه با نظر حضرت علي موافق بودند؛ اما در ماجراي دوات و قلم همان جا دعوا شد و ابن عباس هم مي‌گويد كه اين مصيب بود، الرزية کل الرزية، اين‌ها با هم يكي شد؟
5-در صلح حديبيه اگر اسم پيامبر باقي مي‌ماند، موجب گمراهي كسي نمي‌شد؛ اما در ماجراي دوات و قلم پيغمبر فرمودند: قلم دوات بياوريد كه گمراه نشويد؛ يعني اگر نياوريد گمراه مي‌شويد. دستور به آوردن قلم و دوات براى نوشتن چنين نامه‌اى نمى‌تواند استحبابى باشد.أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا
صحيح مسلم، ج5، ص75، ح 4124، كتاب الوصية باب ترك الوصية لمن ليس عنده شيء..
6-اوصيت پيامبر مانع هر گونه اختلاف مي شد اما نگذاشتند :أكتب لكم كتابا لا تختلفوا بعدي أبدا.
الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج 11، ص36، ح10961، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.
اين نامه به صورتى بود كه بعد از آن حتى دو نفر نيز با يكديگر اختلاف نمى‌كردند:
أَكْتُبْ لَكُمْ فيه كِتَاباً لاَ يَخْتَلِفُ مِنْكُمْ رَجُلاَنِ بعدي
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص293، ح2676، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
7-  طبق بعضي روايات اهل سنت، اصلا در آنجا پيغمبر دستور نداد؛ بلکه سهيل بن عمرو بوده است؛ ولي در ماجراي دوات و قلم دستور مستقيم خود پيامبر بود.
آيا واقعا اين دو مقام با هم قابل قياس هستند؟
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما