* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 13 اسفند 1391 تعداد بازديد: 2622 
منزلت هاي حضرت علي (ع) در حديث منزلت
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

برنامه: حبل المتين

استاد: حضرت آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني

تاريخ : 13 / 12/ 1391

موضوع: منزلت هاي حضرت علي (ع) در حديث منزلت

******************

مجري:

 يکي از منزلت هاي مهم حضرت هارون نسبت به حضرت موسي عليهم السلام منزلت شراکت در امر است که از خداوند طلب مي‌کند.

وَ أَشْرِكْهُ في‏ أَمْري‏

در جلسات قبل حضرت عالي اينها را مطرح فرموديد، لطف بفرماييد اين مشارکت در امر چيست؟

استاد قزويني:

همانطوري که عزيزان ما مستحضر هستند الان 4- 5 ماه هست که ما آيات و روايات دال بر امامت و ولايت اميرالمؤمنين را از منابع اهل سنت بيان مي‌کنيم و انتظار داشتيم که اين شبکه هاي وهابي اين کارشناسان پرادعايي که ادعاي آنها ........ بحث هاي ما را که مي‌شنوند، نقد علمي و اشکال علمي کنند ولي ديديم هيچ گونه عکس العملي نشان ندادند.

گفتيم شايد برنامه ها را نمي بينند؛ يعني ما در جلسه گذشته در رابطه با حضرت ولي عصر ارواحنا فداه قضيه اي را نقل کرديم که ايشان زن و بچه دارد و يکي از اساتيد ما مي‌گفت، آقايان همين را دست گرفتند و از اين معلوم مي‌شود که سواد اين مطالب علمي را ندارند و دنبال يک سوژه هايي مي‌گردند که خيلي ساده و عرفي باشد و شروع کنند بوق و کرنا کردن و البته آبروي خودشان را مي‌برند و در اين هيچ شکي نيست و اگر واقعا راست مي‌گويند ما چندين بار از ذهبي و ابن خلکان و زرکلي و از خود الباني در رابطه با ولادت حضرت مهدي ارواحنا فداه آورديم.

اي کاش اينها را مي‌آمدند و نقدي مي‌کردند. يک دفعه هم اين آقاي مولوي يا ماموستا حيدري بخواهيم احترامانه بگوييم مفتي مفتکي ، ماموستا که ظاهرا هم او را مولوي مي‌گويند ايشان يک مقداري آمد و عبارت ذهبي را يک تکه اش را گرفت و گفت : بله رافضي ها اين گونه مي‌گويند.

خوب رافضي ها اين طور مي‌گويند ولي ذهبي مي‌گويد ولادت حضرت مهدي در سال 250 به دنيا آمده است و اين طوري که شما مي‌گوييد نمي‌دانم يا نيامده و خيالي است و غيره.

اين زمان ديگه اون زمان نيست جناب آقاي حيدري و هاشمي بزرگوار که بخواهيد سر مردم شيره بماليد و يک سري مطالب پيش و پا افتاده بيان کنيد و تصور کنيد که داريد کار انجام مي‌دهيد.

مردم دارند قضاوت مي‌کنند و برنامه ها را مي‌بينند، حتي من يک مقداري چون واقعا بعضي از عزيزان اهل سنت به ما اجازه نمي دهند مطالب آنها را با معرفي خودشان مطرح کنيم چون واقعا از اين وهابي هاي پليد مي‌ترسند وگرنه ما تعداد زيادي از علما و طلبه ها تماس مي‌گيرند و پيامک مي‌دهند يا ايميل مي‌دهند و حتي بعضي نامه مي‌فرستند براي ما که آقا اين حرفايي که شما مي‌زنيد ما خودمان نديديم و از اساتيدمان هم در حوزه علميه 10 20 سال است ما اين مطالب را تا به حال نشنيده بوديم.

الان الحمد لله رب العالمين مردم روشن شدند، قضايا واضح شده است و اين طور نيست که شما يک جانبه به قضاوت برويد و چنين است و چنان است و ما داريم برنامه توحيدي مي‌رويم و غيره.

شما در الفباري توحيدي خدا معطل هستيد، خدايي که موفرفري و امرد و سوار الاغ بشود و سوار ناقه شود و پاي خود را در جهنم بگذارد اين به درد خدايي نمي خورد؛ بلکه به درد سبزي فروشي پشت ديوار سقيفه يک چيزي درست کنيد و يک وانتي قرار بگيرد شما هم يک بلندگو دستش بدهيد بيايد آنجا سبزي فروشي کند براي شما.

همچين خدايي که قرآن بيان مي‌کند که :

لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ

سوره انعام آيه 103

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ

سوره شوري آيه 11

لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ

سوره اخلاص آيه 4

آن وقت مي‌آورند يک خداي الاغ سوار را معرفي کنند و خودشان را مي‌خواهند موحد معرفي کنند.

به هر حال بگذريم از اين قضايا ولي خوب ما روي حرف خود هستيم و باز تکرار مي‌کنيم و اصرار مي‌کنيم همانطوري که مراجع ما هم تاکيد دارند، شما معتقديد که شيعه مشرک است و مذهب شيعه مذهب آن تعابيري که لايق خود اين آقا بوده هست و يک روايت صحيح در کتب شيعه نيست، يک سند در کتب شيعه نيست چنين و چنان و همه راويانش دروغگو و ملعون هستند.

اگر راست مي‌گوييد شما بياييد يک مناظره زنده چهره به چهره بگذاريد و آنجا هر چه در چنته داريد روي ميز بريزيد تا مردم قضاوت کنند.

اينکه ما مطالبي مي‌گوييم به قولي يک ساعت و نيم دو ساعت و شما يک دقيقه از اين را مي‌گيريد و آسمان و ريسمان را به هم مي‌بافيد اين که کار نشد.

ما باز هم مي‌گوييم که ما آماده هستيم براي هر گونه مناظره علمي و گفتگوي دوستانه با تک تک کارشناسان شبکه کلمه بنده رسما اعلام مي‌کنم آماده هستم و هيچ تکبري هم ندارم و خيلي هم آدم هاي خوب و مودبي هستند و من کاري با اينهاش ندارم.

حالا اون فحش هايي که دادند ما ناديده مي‌گيريم و فعلا با اين شبکه آماده هستيم تا با تک تک اين آقايان تشريف بياورند صحبت کنيم همانطوري که آقايان در اين شبکه هاي بي بي سي برنامه اجرا مي‌کنند بيايند و شبکه ما را دايي سي حساب کنند و با همان اسکايپ که آنجا مي‌روند اينجا بيايند ما در خدمتشان هستيم و احترامشان هم مي‌کنيم و قول هم مي‌دهيم که هيچ گونه جسارت و اهانت نکنيم و اگر اهانت هم بکنند به اهانت هاي آنها با سلام عليکم جواب مي‌دهيم و ما اين قول را جلوي همه مردم به اينها مي‌دهيم ولي اين اتفاق بيفتد.

شايد ما اشتباه مي‌کنيم شما بياييد ما را از اشتباه خارج کنيد، ما راه را عوضي مي‌رويم خوب ما تقاضا مي‌کنيم از شما، شما مي‌گوييد ما مردم را هدايت مي‌کنيم و ما از شما تقاضا و خواهش مي‌کنيم که بياييد و ما را هدايت کنيد ولي هدايتي که پشت ديوارها و ويرانه هاي سقيفه نشستن و آسمان و ريسمان بافيدن و نقاشي زينب خانم آوردن روي مانيتور نشان دادن اين کار را جلو نمي برد جناب آقاي حيدري و هاشمي و خدمتي بزرگوار و ديگر عزيزاني که آنجا هستند.

اما از هر چه بگذريم سخن دوست خوش تر است.

در رابطه با قضيه مشارکت در ابلاغ ما در تنزيل منزلت 6 تا قضيه را گفتيم مطرح مي‌کنيم و علت تنزيل منزلت هارون براي علي ، نقش اخوت در رسيدن به مقامات الهي و خانواده نبوت، علت جعل مودت اهل بيت پاداش رسالت ، اثبات اخوت علي با پيامبر گرامي صلي الله عليه و اله وسلم و قضيه منزل وزارت و مساعدت هارون.

مشارکت در ابلاغ رسالت به امت

همانطوري که عزيزمان هم اشاره کردند خداي متعال در سوره طه آيه 32 از قول حضرت موسي عليه السلام دارد که :

وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي

برادرم هارون را وزير من قرار بده و او را شريک امر من قرار بده

حالا ما از اين آقايان سؤال مي‌کنيم که شريک در امر معنايش چيست؟ يعني شريک در نبوت ؟ يعني حضرت موسي وهارون 2 تايي با هم مي‌خواهند نبوت را اجراء کنند؟

مثلا يک شرکت سهامداري است و 50 درصد آن با نام حضرت موسي و 50 درصد هم به نام حضرت هارون است و دوتايي دارند اين شرکت نبوت را مي‌خواهند ببرند؟

يا نه مراد از آيه اين نيست که او شريک در امر نبوت باشد که هر دو به عنوان نبي وارد بشوند نه نبي واقعي و رسول واقعي و پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم يکي بيشتر نيست و او هم حضرت موسي عليه السلام است بلکه مي‌خواهد حضرت موسي بگويد در اين امر رسالت که مسئوليتي دارد در ابلاغ و پيگيري اين قضايا و اينکه بعد از من اين مسئوليت زمين نماند حضرت هارون در اين زمينه شراکت داشته باشد با من.

و همان گونه اي که اطاعت من بر همگان واجب است اطاعت هارون هم واجب باشد و دستوري که من مي‌دهم همه مردم موظف هستند از دستورات من تبعيت کند هارون هم دستوراتش واجب الاطاعة باشد؛ يعني در حقيقت شريک در وجوب اطاعت و شريک در ابلاغ در مسئوليت و شريک در استمرار امر رسالت بعد از من باشد.

و در حقيقت همان ولايتي که من دارم براي مردم برادرم هارون هم همان ولايت را داشته باشد و امامتي که من براي مردم دارم برادرم همان امامت را داشته باشد ولي بخش گرفتن وحي و ارتباط با خدا اون من پيغمبرم و من بايد بگيرم و دستوراتي که خدا به من مي‌دهد او را در اختيار حضرت هارون قرار بدهم و حضرت هارون هم بتواند اين قضايا را به مردم ابلاغ کند.

و لذاست خداي عالم وقتي مي‌گويد:

أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى

سوره طه آيه 36

تمام درخواست هاي تو را يا موسي ما اجابت کرديم و قبول کرديم در آنجا هست که حضرت هارون احساس مي‌کند که يک شراکت در امر حضرت موسي دارد و مصداق اتم آن شراکت واجب الاطاعة بودن هست که وقتي حضرت موسي مي‌رود کوه طور با آن داستاني که قرآن نقل مي‌کند با استناد به آيه :

وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي

حضرت هارون به بني اسرائيل مي‌گويد

فَاتَّبِعُونِي

بر همه شما واجب است از من تبعيت کنيد

وَأَطِيعُوا أَمْرِي

و از اوامر من اطاعت کنيد

سوره طه آيه 90

اين در حقيقت معناي واقعي و اشرکه في امري هست و اين همان يک روي سکه نبوت که همان امامت باشد هست و شکي هم نيست حضرت هارون که توسط حضرت موسي مطرح مي‌شود که خدايا او را شريک در امر من قرار بده حضرت موسي احساس مي‌کند هارون اهليت و استحقاق بر اين امر دارد هم اهليت و شايستگي دارد براي وزارت حضرت موسي و هم براي خلافت حضرت موسي و هم براي اخوت حضرت موسي و هم اينکه بتواند در يک رتبه واجب الاطاعة براي عموم بني اسرائيل قرار بگيرد.

و قطعا غير از حضرت هارون هيچ کدام از ياران حضرت موسي اين چنين شايستگي را نداشتند و اگر داشتند بايد اون مي‌شد به عنوان وزير حضرت موسي و او بايد خليفه حضرت و شريک امرش مي‌شد.

يعني به عبارت ديگر حضرت هارون شخصيت شماره دو بني اسرائيل است و بعد از حضرت موسي اين شايستگي را دارد و اين اهليت و استحقاق را دارد اين منصب وزارت، منصب مساعدت و منصب

اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي

به نام حضرت هارون رقم بخورد.

سوره طه آيه 31 و 32

و لذا بعد از آنکه حضرت هارون اتفاق بدي افتاد در زمان حضرت موسي از دنيا رفت از آن طرف ما مي‌بينيم که يوشع بن نون به عنوان شخصيت شما سه قدم مي‌گذارد جايگاه حضرت هارون، وقتي که حضرت هارون اين شخصيت و اين استحقاق و شايستگي را دارد اين شايستگي فرقي نمي‌کند حضرت موسي به کوه طور برود يا حضرت موسي از دنيا برود.

هر اتفاقي براي حضرت موسي بيفتد حضرت هارون تمام آن مناصبي را که خداي عالم طبق درخواست حضرت موسي عطا کرده و هارون اين شايستگي را پيدا کرده اين مناصب را تصدي بکند براي حضرت هارون ثابت است.

 مجري:

اگر بخواهيم موضوع را ببريم روي جانشيني حضرت امير و مشارکت حضرت امير در امر رسالت را لطف کنيد که حضرت امير در ابلاغ رسالت چه کار کردند؟

استاد قزويني:

بله، ما همانطور که در رابطه با حضرت هارون گفتيم که يکي از مصداق اتم شراکت در امر رسالت واجب الاطاعة بودن است؛ چون شاخص ترين چيزي که براي يک پيامبر و امام است اين استکه دستوراتش در جامعه اطاعت شود.

وقتي که دستوري يک امير بدهد و اطاعت نشود لا امر لمن لا يطاع ، کسي که اطاعت نمي تواند بدهد و اگر هم بدهد بي ارزش است و لذا شاخص ترين چيزي که براي انبياء است نسبت به مردم، اطاعت مردم نسبت به دستورات پيامبر است.

گفتيم «و اشرکه في امري» يکي از مصاديقش شراکت در وجوب اطاعت است همين قضيه را هم در سوره نساء آيه 59 خداي عالم براي اميرالمؤمنين سلام الله عليه تثبيت مي‌کند که :

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

از خدا و پيامبر و اولي الامر او اطاعت کنيد.

فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ

اينکه در جوابش در آيه 83 کاملا واضح است که :

وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ

در آنجا هم باز جايگاه اولي الامر را در آيه 83 سوره نساء کاملا خداي عالم واضح و روشن کرده است.

حالا خيلي زياد روي آيه «اولي الامر» نمي خواهم بحث کنيم و دوستان ما در اين زمينه انشاء الله مفصل صحبت خواهند کرد حالا يا اين بخش را خواهران و شير زن ها مطرح مي‌کنند بخش امامت در اولي الامر يا جناب آقاي يزداني و ابوالقاسمي اين را مفصل مطرح مي‌کنند.

شايد خود بحث اولي الامر 8- 9 تا جلسه باشد و ما مي‌خواهيم که بحث ها را با همين حديث منزلت جمع بندي کنيم بعد برسيم به يک بحث هاي جديد و بگوييم که اين ادله ما بوده است و يک جمع بندي بکنيم در يک جلسه تمام بحث هايي که کرديم و بعد بياييم ببينيم که عزيزان اهل سنت ما براي رد حرف هاي شيعه يا براي اثبات امامت و خلافت جناب خليفه اول و دوم چه ادله اي دارند و آنهارا هم ما بيان مي‌کنيم.

گرچه ما خواستيم از اين شبکه ها که يک دليل از آيه و سنت بياوريد براي خلافت آقاي ابوبکر ولي تا به حال نياوردند حالا ما علماي بزرگي که آوردند نقل مي‌کنيم و مي‌گوييم آقا بزرگان اهل سنت و عزيزان اينها را آورند و کاري هم به وهابيت نداريم ديگر و مي‌گوييم اينها اينهارا آورند و پاسخ ما هم اين است جواب علمي ما هم اين است که حداقل هم خود شيعه بداند که اگر يک دفعه اين مطالب را براي يک بچه شيعه گفتند در وسط گير نکند و جوابي براي پاسخ دادن داشته باشند.

و هم اينکه آقايان اهل سنت ما که قبول نداريم خلافت آقاي ابوبکر و عمر وعثمان را دليلمان اين است و حداقلش ما اجتهاد کرديم و با اجتهاد خودمان مي‌گوييم اقاي ابوبکر و عمر و عثمان خليفه پيامبر نبودند. دليل شما اين است و جواب ما هم اين است و نهايت اين است که ما اجتهاد کرديم و اگر خطا هم کرده باشيم شما مي‌گوييد مجتهد اگر خطا برود يک پاداشي دارد نه اينکه بگوييد چون خلافت ابوبکر را قبول ندارد کافر و لا مذهب است و گردنش بايد زده شود و اموالش هم تصرف شود که اين همه در کتب فقهي خود آورديد که :

أن من أنكر خلافة الصديق رضي الله عنه فهو كافر وكذلك من أنكر خلافة عمر بن الخطاب رضي الله عنه.

فتاوى السبكي ج 2، ص 587

من أنكر إمامة أبي بكر الصديق رضي الله عنه فهو كافر

فتاوى السبكي ج 2، ص 576

اين را اثبات مي‌کنيم که اين «من انکر، من انکر» که آورده اند نه پشتوانه آيه دارد و نه پشتوانه روايت دارد.

مجري:

يکي از شبهات اساسي که آقايان وهابي اين است که شما در حديث منزلت که مي‌گوييد: حضرت علي نسبتش به پيامبر مثل نسبت حضرت هارون به حضرت موسي عليهم السلام است. حضرت هارون که در زمان خود رسالت حضرت موسي از دنيا رفت و اين چه نسبتي است که شما بر قرار مي‌کنيد و اين تشبيه اصلا تشبيه صحيحي نيست.

مي خواهم لطف کنيد اين بحث را توضيح بدهيد.

استاد قزويني:

من صحبت هاي قبلم نا تمام ماند که رفتيد روي بحث ديگر.

من نکته اي را اشاره کنم و خدمتتان اين بحث را هم جواب مي‌دهم.

در رابطه با آيه 59 سوره نساء که اطاعت از خدا و پيامبر و اولي الامر را در يک رديف واجب مي‌کند حاکم حسکاني متوفاي 470 از مجاهد که از مفسران نامي اهل سنت است ايشان مي‌گويد:

وأولي الامر منكم قال : نزلت في أمير المؤمنين حين خلفه رسول الله

اين آيه اولي الامر منکم در حق علي بن ابيطالب نازل شده آن وقتي که او را به عنوان خليفه معرفي کرد.

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 ص 190

باز حاکم حسکاني نقل مي‌کند «اولي الامر منکم» را که مي‌گويد: نزلت في علي بن ابيطالب. بعد راوي مي‌گويد که من به ابوجعفر گفتم:

إن الناس يقولون : فما منعه أن يسمي عليا وأهل بيته في كتابه

معلوم مي‌شود که اين شبهات وهابيت براي امروز نيست و در عصر امام باقر و امام صادق هم بوده است  که چرا نام علي در قرآن نيامده است. حضرت فرمود:

به اينها بگوييد که چرا اسم نماز مغرب نيامده و در کجا داريم که نماز مغرب 3 رکعت است؟، کجا داريم نماز ظهر 4 رکعت است ؟ کجا داريم نماز صبح 2 رکعت است؟

خداي عالم به نبي مکرم وحي کرده که:

وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ

سوره بقره آيه 43

بعد پيامبر اکرم فرمود:

وَصَلُّوا كما رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي

و سنت آمده اينها را توضيح داده است.

صحيح البخاري  ج 1، ص 226

خداي عالم به پيامبر فرموده است:

أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

پيامبر هم آمده است:

فسر ذلك لهم رسول الله وأنزل: (أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الامر منكم)

پيامبر هم تفسير کرده است که مراد از اولي الامر

فنزلت في علي والحسن والحسين

اولي الامر منکم علي بن ابيطالب و امام حسن و امام حسين است.

از آن طرف پيامبر اکرم فرمود:

أوصيكم بكتاب الله وأهل بيتي

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 ص 191

باز مناقب ابن مردويه در همان آيه اولي الامر منکم از نعمان بن بشير مي‌گويد:

علي بن ابيطالب آيه «اولي الامر» را مي‌خواند و مي‌گفت :

انا منهم

من از اولي الامر هستم

مناقب علي بن أبي طالب ( ع ) وما نزل من القرآن في علي ( ع ) - أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 230

يا روايت ديگري از عبدالله بن قاسم نقل مي‌کند که مي‌گويد:

کان و الله علي منهم

علي از مصاديق اولي الامر است.

مناقب علي بن أبي طالب ( ع ) وما نزل من القرآن في علي ( ع ) - أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 230

و در روايت ديگري باز شواهد التنزيل دارد:

فإن خفتم تنازعا في أمر فارجعوه إلى الله والرسول وأولي الامر

که روايت از اميرالمؤمنين سلام الله عليه است که مي‌گويد:

اگر هر کجا اختلافي پيدا کرديد به خدا و رسول و اولي الامر مراجعه کنيد.

قلت : يا نبي الله من هم ؟

مراد از اولي الامر کيست؟

قال : أنت أولهم

تو اولين اين اولي الامر هستي

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 ص 189

حسکاني هم که ديگر کاملا مشخص است که ذهبي در مورد او داد که :

الحاكم ، الحافظ شيخ متقن ، ذو عناية تامّة بالحديث والسَّماع

تاريخ الإسلام  ج 32، ص 306

ابن مردويه هم که بنده خدا ديوار کوتاهي دارد و هميشه هجمه مي‌کنند ذهبي دارد:

الحافظ الثبت العلامه

تذكرة الحفاظ  ج 3، ص 1050

وكان قيما بمعرفة هذا الشان بصيرا بالرجال

در علم الحديث واقعا آدم توانمندي است در علم رجال آگاهي دارد

تذكرة الحفاظ  ج 3، ص 1051

و مي‌گويد:

هو أكبر من أن ندل عليه وعلى فضله

اصلا جايگاه ابن مردويه خيلي بالاتر از اين است که ما بياييم در رابطه با فضيلت و يا وثاقت او بخواهيم حرف بزنيم.

سير أعلام النبلاء  ج 17، ص 309

و لذا اين قضايا کاملا واضح و روشن است پس اين يک بخش از شراکت در امر که وجوب و اطاعت است.

بخش ديگر شراکت در امر که نبي گرامي خيلي واضح و روشن با سند صحيح حاکم نيشابوري در جلد سوم مستدرک صفحه 124 مي‌گويد:

يا علي من فارقني فقد فارق الله

هر کس از من جدا شود از خدا جدا شده است

ومن فارقك يا علي فقد فارقني

هر کس هم از تو جدا شود از من جدا شده است.

صحيح الاسناد ولم يخرجاه

حاکم نيشابوي مي‌گويد صحيح است.

هيثمي هم مي‌گويد: راويانش صحيح است. خوب اگر واقعا اين روايت است آيا مفارقت از علي به منزله مفارقت از پيامبر است و جدا شدن از علي يعني جدا شدن از پيامبر، ديگر به ما نگوييد، چرا شما نسبت به صحابه اعتقادات مثل ما نداريد و ارادت نداريد.

وقتي پيامبر مي‌گويد هر کس از علي جدا شود از من جدا شده است و جدا شدن از پيامبر چه معنايي دارد؟ خوب بفرماييد جنگ جمل و صفين اينها مفارقت با علي بوده يا مواصلت ، کدام مصداق است ؟ اگر اين روايت صحيح است خوب تکليف اينها را روشن کنيد.

آقايان هم که گفتند اجتهاد در برابر نص باطل است؛ چون اگر بنا باشد ما اجتهاد در برابر نص بکنيم مثلا آقاي حاکم نيشابوري در رابطه با همين آيه 59 سوره نساء مي‌گويد:

أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

اين آيه نشان مي‌دهد که اولي الامر بايد معصوم باشد و اگر معصوم نباشد تعارض در کلام خدا ايجاد مي‌شود؛ چون خدا دارد مي‌گويد بي قيد و شرط از اولي الامر اطاعت کن و در رديف اطاعت خود قرار مي‌دهد.

يعني اطاعت بي قيد و شرط از اولي الامر را واجب کرده است و اگر معصوم نباشد و دستور خلاف شرع بدهد دستور بر خلاف دستور خدا بدهد خدا مي‌گويد بي قيد و شرط از او اطاعت کن و از اين طرف هم دستور خلاف دستور خدا داده است؛ يعني در حقيقت خدا مي‌گويد برخلاف دستور من عمل کن يعني شريعت زير سؤال مي‌رود.

مي آيد لالايي مي‌زند و غيره بعد مي‌بيند که با اين مقدمه همه چيز خراب مي‌شود. مي‌گويد ما بايد از دلالت آيه و از ظهور آيه دست برداريم چرا؟ چون آقاي ابوبکر و عمر و خلفا معصوم نبودند.

آيا واقعا اين است جناب آقاي فخر رازي؛ يعني ما يک چيزي در ذهنمان درست بکنيم بگوييم قرآن دارد مي‌گويد از اولي الامر اطاعت کنيد بي قيد و شرط و اولي الامري که ما داريم چه خلفا و چه امرا و چه سلاطين هيچ کدام معصوم نيستند و ما بايد دست برداريم.

آيا اين توهين به خدا نيست؟ خدا آمده گفته از اولي الامري که معصوم است اطاعت کنيد و اين  اولي الامر معصوم در خارج هيچ مصداقي ندارد، آيا اين امر به يک شي که مصداقي در خارج ندارد امر به عبث نيست جناب آقاي فخر رازي؟

حالا نمي دانيم اگر بنابر اين باشد، خيلي از قضايا هم بايد بر همين منوال انجام بشود و حالا من ديگر زياد نمي خواهم توضيح بدهم.

يا در روايتي که حاکم نيشابوري مي‌گويد:

من أطاعني فقد أطاع الله

مردم هرکس از من اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است

ومن عصاني فقد عصى الله

هر کس من را معصيت کند معصيت خدا کرده است

ومن أطاع عليا فقد أطاعني ومن عصى عليا فقد عصاني

هرکس از علي اطاعت کند از من اطاعت کرده و از علي سرپيجي کند سرپيچي از دستور من است.

المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 ص 122

خوب اين را پيامبر فرموده است يا نفرموده؟ اين آقاياني که جنگ جمل و صفين و نهروان را درست کردند آيا اين روايت را شنيدند يا نشنيدند؟ اگر نشنيدند آيا پيامبر نگفته بود اين نقص در امر رسالت است چون شما مي‌گوييد:

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ

سوره مائده آيه 3

همه چيز را پيامبر گفته است، ولي اين آقايان نشنيدند اين نقص در اين هاست، پيامبر گفته و اينها شنيدند و حق هم همين است ولي مخالفت کردند. خوب همان عقيده شيعه درست است که آن کساني که در برابر علي ايستادند در حقيقت در برابر نبي مکرم ايستادند جايي براي اجتهاد نبود ، جايي براي تاويل نبود.

آقا آنها مي‌خواستند بروند آنجا و قاتلين عثمان را بگيرند و مجازات کنند، خوب عثمان در مدينه کشته شده به بصره چه ربطي دارد؟ فرض شما مي‌خواهيد اين کار را کنيد علي بن ابيطالب مي‌گويد صلاح نيست و پيامبر هم مي‌گويد هرکس از علي معصيت کند معصيت من کرده.

آيا اين مصداق اين هست يا نيست؟ ما نه قصد توهين داريم و نه فحش و نه اهانت و طبق روايتي که خود شما آورديد مي‌گوييم اين قضايا به اين شکلي است يا از آن طرف که :

من أحب عليا فقد أحبني ومن أبغض عليا فقد أبغضني

المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 ص 130

من سب عليا فقد سبني ومن سبني فقد سب الله تعالى

المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 ص 121

خود آقاي مناوي مي‌گويد اين روايت :

وفيه إشارة إلى كمال الاتحاد بين المصطفى والمرتضى

کمال وحدت و اتحاد بين مرتضي و مصطفي است.

فيض القدير شرح الجامع الصغير - المناوي - ج 6 ص 190

اين است شراکت علي در ابلاغ امر رسالت

«و اشرکه في امري» را بخواهيم معنا کنيم همين جمله مناوي کفايت مي‌کند که اين رواياتي که ما آورديم به ويژه

من سب عليا فقد سبني ومن سبني فقد سب الله تعالى

نشان مي‌دهد يک اتحاد بين نبي مکرم و اميرالمؤمنين سلام الله عليه بوده است به طوري که محبت هرکدام مستلزم محبت ديگري و بغض هر کدام مستلزم بغض ديگري است.

اما در رابطه با صحبتي که جناب آقاي محسني بزرگوارمان داشتند و چون بخشي از بحث مانده بود من حيفم آمد که بيان نکنم.

اما در رابطه با اينکه اين آقايان اشکال مي‌کنند که پيامبر اکرم علي بن ابيطالب را تشبيه کرد به هارون. هارون که در زمان حضرت موسي از دنيا رفت و اين منزلت درست نيست.

ابن حزم اندلسي آورده و بعد او ابن تيميه آورده و بعد او دکتر علي سالوس آورده ، آقاي قفاري در اصول مذهب شيعه با آب و تاب اين قضيه را آورده است.

بله آقا اصلا اين حديث منزلت اصلا هيچ فضيلتي براي علي نيست حالا من نمي دانم اين چه انصافي است؟ بگوييم تف بر اين انصاف، لعنت بر اين انصاف چه بگوييم واسمش را بگذاريم؟

يعني وقتي خود سعد بن ابي وقاص مي‌گويد:

براي علي بن ابيطالب اين فضيلت بي نظير است و من هرگز او را ناسزا نمي گويم آقاي معاويه!

وقتي سعيد بن مسيب مي‌شنود مي‌گويد خيلي فضيلت بزرگي است و مي‌گويد من رفتم از زبان خود سعد بن ابي وقاص بشنوم که واقعا درست است يا درست نيست.

خود جناب خليفه و ديگران مي‌گويند اي کاش تمام فضيلت هاي دنيا را از ما مي‌گرفتند و همين فضيلت براي ما کافي بود و اين فضيلتي که خدا به علي داده است از تمام ثروت روي زمين بالاتر است.

ولي اين آقا مي‌آيد و مي‌گويد:

لا يوجب فضلا علي من سواه

اصلا فضيلتي نيست استحقاق امامت هم ندارد

چون حضرت هارون بعد از حضرت موسي که نماند؛ پس تشبيه در اينجا صحيح نيست و آنکه بعد از حضرت موسي ماند يوشع بن نون آن جوانمردي است که با حضرت خضر همسفر بوده است.

و از از اين آشفتگي مي‌خواهد يک ماهي بگيرد.

بله همانطوري که همراه پيامبر در قضيه غار آقاي ابوبکر بوده ، ببينيد اين هست انصاف ؟ اين هست به وجدان مراجعه کردن و سخن گفتن؟ همه اينها را گذاشته کنار اين همه سر و صدا و غيره در خانه ام سلمه در جاي ديگر و نزديک 40 مورد اين قضيه حديث منزلت مطرح شده است ولي اينها هيچ ارزشي ندارند.

بله يوشع بن نون با حضرت موسي رفته بودند براي ملاقات با خضر ، پيامبر هم با ابوبکر رفته بوده به غار و اين دليل بر اين است که ابوبکر خليفه است.

آيا جايي پيامبر گفته است که جايگاه ابوبکر به من همانندجايگاه يوشع بن نون نسبت به حضرت موسي است؟ حداقل اين قدر وجدان را زير پا نگذاريد، دنيا چقدر ارزش دارد که به خاطر چند روز دنيا و 4 تا مريد اين چنين در برابر سخن خدا مي‌ايستيد؟

مي گويد اصلا اينکه پيامبر فرموده است: انت مني بمنزلة هارون من موسي

خواسته بگويد همانطوري که حضرت موسي با هارون خويشاوندي داشت و فاميل بود علي هم با من خويشاوندي دارد.

مثلا من بيايم بگويم اونکه از جوي مي‌رود آب است.

خوب اين توهين پيامبر نيست؟ اصلا نيازي به گفتنش نيست. اينکه بگويد همانطوري که هارون فاميل حضرت موسي بود علي هم فاميل من است اين توهين نيست؟ آيا اين نياز به گفتن دارد و کسي منکر اين بود که علي فاميل پيامبر است؟

آقاي ابن حزم! فرداي قيامت بايد براي اين جملاتت جواب بدهي و آتش سوزان جهنم در برابر اين بي انصافي ها در انتظار توست. اينکه: انت مني بمنزلت هارون من موسي و غيره حالا من جوابش را عرض مي‌کنم

لا اذهب الا انت خليفتي في کل مؤمن بعدي

اين ها را مي‌خواهي چکارکني؟

الفصل في الملل جلد 4 ص 78

اما در رابطه با جواب من يک اشاره اي مي‌کنم حالا ببينيم اگر فرصت شد تمام مي‌کنم و اگر فرصت نشد در جلسه بعد توضيح مي‌دهم.

اولا در اينجا بينندگان عزيز خوب دقت کنند در حديث منزلت با عبارتهاي مختلفي که آمده بود که پيامبر فرمود:

انت مني بمنزلت هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي

اين «لا نبي بعدي» را پيغمبر براي چه فرموده است؟ اين را حداقل توضيح دهيد براي ما که نبوتي بعد از من نيست يعني چي ؟ آيا اين نشاني بر اين نيست که بابا اگر حضرت هارون در عصر موسي از دنيا رفت تو بعد از من خواهي ماند؛ همانطوري که حضرت هارون اگر مي‌ماند پيامبر مي‌شد ولي تو مي‌ماني و پيامبري هم نمي کني.

اين واضح و روشن نيست؟ اينها به قدري واضح است که اگر به ديوانه هاي ديوانه خانه بگويي مي‌فهمند ولي حالا آقاي ابن حزم و آقاي ابن تيميه نمي فهمند ديگر گناه ما چيست؟

مي گويد:

ألا ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبوة بعدي

المستدرك على الصحيحين  ج 3، ص 117

خوب اين پيامبر به صراحت مي‌گويد، پيامبر نمي دانست که حضرت هارون در عصر حضرت موسي از دنيا رفته است؟ مي‌توانست بگويد:

انت مني بمنزلت يوشع بن نون من موسي

چرا اين را نگفته ؟ ما ابتدا آورديم در قضاياي تشبيه اميرالمؤمنين به هارون علل متعدده دارد و در قرآن تنها وصيي که ابعاد وصايت او کاملا مطرح و بيان شده وصايت حضرت هارون است.

وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي

سوره طه آيه 29 تا 32

تمام اين قضايايي که يک وصي و جانشين بايد انجام بدهد در قرآن ابعاد شخصيتي معنوي و حقوقي حضرت هارون مطرح شده است و لذا پيامبر مي‌آيد و تشبيه به آن مي‌کند و براي اينکه اين شبهه براي شما ماجراجوها و براي اون افرادي که واقعا نمي دانيم چه بگوييم که همان تعبيري که قبلا ما گفتيم که انکار فضيلت اميرالمؤمنين نشانه نصب است همان طوري که جناب فرحان بن مالکي مفصل اين را آورده.

حسن بن فرحان مالکي که مي‌گويد انکار فضائل اميرالمؤمنين نصب است.

و از آن طرف :

لا ينبغي أن أذهب إلا وأنت خليفتي قال بن عباس وقال له رسول الله أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة

المستدرك على الصحيحين ج 3، ص 143

آقاي ابن حزم به اين روايت چه مي‌خواهي بگويي؟ آيا اين هم قابل انکار است؟ حالا اگر ابن حزم يک شتر چران بيابان هاي رياض بود، خر چران بيابان هاي مدينه بود ما گلايه نمي کرديم.

ابن حزمي که اين همه ادعا داد، آقاي ابن تيميه در چندين جاي منهاج السنه به سخنان ابن حزم اندلسي استناد مي‌کند او بيايد و بگويد که نه آقا اصلا و ابدا دلالت ندارد و فقط خواسته بگويد که قرابتي هست. خوب در الا انه لا نبي بعدي پيامبر ميخواهد فقط بگويد که علي با من فقط خويشاوندي دارد؟

لا ينبغي أن أذهب إلا وأنت خليفتي أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة

اگر واقعا مؤمن هستي پيامبر مي‌گويد علي خليفه است و اگر مؤمن نيستي آقاي ابن حزم ، آقاي ابن تيميه ، آقاي سالوس، آقاي قفاري خوب کاري با شما ندارد پيامبر.

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ

سوره اعراف آيه 179

تکليف شما را هم روشن کرده است.

الباني هم مي‌گويد: سندش صحيح است و قبلا هم ما مفصل در رابطه با اين مطرح کرديم و لذا اين عبارتي که پيامبر مي‌گويد:

الا انت لا نبي بعدي انت خليفتي في کل مؤمن

اينها کاملا قضيه را روشن مي‌کند و يا اينکه نبي گرامي مي‌آيد از ميان تمام ويژگي هايي که براي حضرت هارون است نمي گويد:

الا انه لا وزارة بعدي

لا شراکة بعدي

هيچي از اينها را نمي آورد و تمام اين منازلي که قرآن براي هارون تثبيت کرده پيامبر تمام اين منازل را براي علي تثبيت شده و مفروغ عنه تصور و تلقي مي‌کند.

تنها چيزي که پيامبر استثناء مي‌کند همين قضيه نبوت است؛ پس مشخص است غير از نبوت تمام اون منازل براي اميرالمؤمنين سلام الله عليه کاملا ثابت است و لذا با توجه به اين توضيحي که ما داديم حرف اين آقايان کاملا بي ربط و نشانگر نصب گوينده است و نه نشانگر جهل و عدم آگاهي گوينده.

 ما بحث مي‌کنيم با دوستانمان و هميشه صحبت کردند که اگر يک فردي از ما سؤال کند که به چه دليل شما معتقد به امامت اميرالمؤمنين هستيد و خلافت ديگران را قبول نداريد من به دوستان گفتم اگر در 5 دقيقه حداقل از کتاب سنت نتوانند اثبات کنند؛ يعني بنده نمره به اينها نمي دهم در 5 دقيقه بيايد از کتاب سنت اثبات کند همانطوري که الان الحمدلله در طول اين مدت بينندگان عزيز ما حتي اون روز يک خانم محترمي از آمريکا زنگ زده بود و مي‌گفت من قبلا مي‌خواستم با يک سني و وهابي بحث کنم مي‌گفتم شايد کم بياورم و نتوانم ولي الان با اين برنامه هاي شما کاملا آمادگي دارم که با هر عالم سني و وهابي بنشينم و بحث کنم.

و لذا ما اينها را مفصل آورديم و گفتيم اين آيه 55 سوره مائده

انما وليکم الله

خوب آقاي طبري شما در تفسيرشان جلد 6 صفحه 389 ، آقاي ابن ابي حاتم در تفسيرش جلد 4 صفحه 1162 مي‌گويد در حق علي نازل شده است.

ابن تيميه هم در کتاب منهاج السنه مي‌گويد: تفسير اينها از تفاسيري است که

تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير

منهاج السنة النبوية  ج 7 ، ص 179

و ولايتي که در اينجا مطرح است عين همان ولايتي است که جناب خليفه دوم مي‌گويد:

لما توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم قال أبو بكر أنا ولي رسول الله

مسند أبي يعلى  ج 1، ص 12

آيه:

اليوم اکملت لکم دينکم

گفتيم آقاي خطيب بغدادي در جلد 8 ص 284 مي‌گويد؛ در حق علي نازل شده است.

آيه:

بلغ ما انزل اليک من ربک

از ابن عباس ، از براء بن عازب از ديگران ، اين آقاي سيوطي در در المنثور جلد  صفحه 298 آوردند ، آقاي آلوسي در تفسيرش از عبدالله بن مسعود مي‌گويد:

ما اين را زمان پيامبر اين گونه مي‌خوانديم که:

ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته .

پيامبر! به مردم بگو علي ولي امر مسلمين است و اگر نگويي رسالتت ناقص است.

روح المعاني  ج 6، ص 193

آيا اينها دليل نيست ؟ خوب اين ادله ما از کتاب بود و به همان دليلي که شما مي‌گوييد آيه 11 سوره نور در حق عايشه است ، آيه 40 سوره توبه در حق ابوبکر است ما هم با همين رواياتي که با سند صحيح در ذيل اين 3 آمده است آيه 67 ، آيه 55 ، آيه 30 سوره مائده امامت و ولايت اميرالمؤمنين را تثبيت مي‌کند.

چطور شد اگر چنانچه آقاي خليفه دوم بيايد بگويد:

لما توفي رسول الله قال أبو بكر أنا ولي رسول الله

يعني به معناي خليفه است ولي اگر پيامبر اکرم بگويد «علي ولي کل مؤمن بعدي»  به هيچ وجهي قابل قبول نيست و به معناي دوستي است.که آقاي حاکم نيشابوري در جلد 3 صفحه 110 مستدرک مي‌گويد صحيح است به شرط مسلم، هم حاکم تصحيح مي‌کند و هم ذهبي.

و يا در رابطه با حديث خلافت اين را ديگر ما به صراحت گفتيم که پيامبر اکرم مي‌گويد:

علي خليفتي في کل مؤمن بعدي

از اين واضح تر؟ خوب آقا بفرماييد اين آقاي حاکم نيشابوري خودتان تصحيح کرده است و ذهبي هم تصحيح کرده است در جلد 3 مستدرک صفحه 133.

آقاي الباني شما هم تصحيح کرده است.

حديث امامت حاکم نيشابوري از پيامبر نقل مي‌کند که:

علي امام المتقين

با سند صحيح

المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 ص 138

آقاي خوارزمي در صفحه 61 مناقبش مي‌گويد:

علي امام كل مؤمن ومؤمنة

از اين واضح تر و روشن تر ؟ الان من در عرض 3 دقيقه اين مطلب را عرض کردم.

خوب آقا شما هم بفرماييد در برابر اين ادله اي که ما آورديم 2 تا دليل بياوريد. ما دعوا نداريم، جنگ نداريم، تکفير نمي کنيم، تفسيق نمي کنيم. بفرماييد هذه ادلتنا علي خلافة و امامت اميرالمؤمنين ما هي ادلتکم؟

قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

سوره بقره آيه 111

خوب شما بفرماييد که ما از آيه قرآن از حديث نبوي و از اجماع امت اين دليل را داريم، شما هم بفرماييد ارائه کنيد تا مردم بيايند قضاوت و داوري کنند.

من در خدمت بينندگان عزيز هستيم.

بيننده: مجيد از خراسان

ما انقدرباور کنيد اين شبکه کلمه و وصال را مي‌بينيم اين عبدالقدوس دهقاني الان هم دارد برنامه اجرا مي‌کند و در مورد امامت و اينها مي‌آيد براي ما استدلال مي‌کند که شما امام تان دليل نداريد بعد به ما مي‌گويد: شما بياييد امامت ابوبکر و عمر را قبول کنيد و امامان خود را هم قبول کنيد مشکلي براي شما پيش نمي آيد.

انقدر اعصابم خرد مي‌شود که آقاي حيدري با اين جسارت نسبت به امامان و امام زمان مي‌کنند خوب من نمي دانم اگر انسان يک ذره عقل داشته باشد با اين همه روايات و آيات که آمده است يک ذره نمي خواهد آدم احتياط کند و نصب و عداوت به خرج ندهد.

من يک سؤال هم از آنهاپرسيدم و گفتم اگر پيامبر که فرمود: علي به منزله هارون از موسي است، شيخين و صحابه او را قبول مي‌کردند و مخالفت نمي کردند و مي‌گذاشتند پيامبر نامه بنويسد آيا امروز شما دليلي براي مخالفت با امامت و ولايت علي و اولادش داشتيد يا نه؟

بعد مي‌آيند مي‌گويند اگر بد بوده است چرا داماد علي شده است؟ خوب ما هم مي‌گوييم که حضرت عمري که زهرا را از علي گرفت و به خالد هم دستور داد که علي را بکشد خوب پس چه اشکالي داشته که دخترش را هم به زور غصب کند؟

يعني گرفتن زهرا مهم تر بود يا اينکه دخترش را به زور بگيرد.

استاد قزويني:

ببينيد به هيچ وجهي خويشاوندي دليل بر روابط حسنه نيست خوب از آن طرف شما ببينيد ابوالعاص بن ربيب داماد پيامبر است و جزو اسراي جنگ بدر است؛ يعني کسي است که آمده شمشير روي پيامبر کشيده است.

از اين واضح تر ؟ يا عتبة بن ابي لهب ، عتيبة بن ابي لهب که دو فرزند ابولهب بودند هر دو داماد پيامبر بودند پس پيامبر با آنها روابط حسنه داشته است؟

پيامبر اکرم در سال 6 هجري، ام حبيبة دختر ابوسفيان را گرفته است ابوسفياني که کافر حربي است و 21 سال با پيامبر جنگيده ، يا حداقل تا آن زمان 19 سال با پيامبر مي‌جنگد ولي پيامبر مي‌آيد و دخترش را مي‌گيرد.

خوب اين دليل بر اين است که ابوسفيان بگويد پيامبر با ما رفيق است ؟ اينها را يک مقدار دوستانمان در جواب نقضي آمادگي بيشتر داشته باشند.

حضرت لوط است مي‌آيد به افراد به افراد کافر مي‌گويد:

هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ

سوره هوى آيه 78

پس حضرت لوط با کفار و آن لواط کاران رابطه حسنه داشته است؟

اينها دليل بر رابطه حسنه داشتن نيست. حالا ما اصلا نمي خواهيم بگوييم به زور هم گرفتيد نه ، آمده يک قضاياي ازدواج و امثال اين بوده.

بيننده :

من حقيقت مي‌خواهم يک کم دردهاي دلم را بگويم ، الان من مي‌گويم خوشا به حال حضرت علي که همچين دامادي داشته است که معاويه را حاکم شام کرد اما علي را حاکم شام نکرد، يعني دشمن سرسختي که با پيامبر اون قدر جنگيد و علي هم دايي و جدش را کشته بود برداشت او را حاکم شام کرد و واقعا به علي بايد تبريک بگوييم به خاطر همچين دامادي داشته و اين واقعا شانس اميرالمؤمنين را مي‌رساند.

و يک مطالبي هم هست که اينها وقتي در بحث کم مي‌آورند همش گير مي‌دهند به شرک و مي‌گويند اگر پيامبر بيايد بگويد نه اين درست است مي‌گويند پيامبر هم مشرک است يعني تا اين حد جسور شدند چون قرآن اين جور گفته است اگر پيامبر هم بر خلاف آن بگويد پيامبر هم مشرک است.

بعد الان ديروز آقاي حيدري داشت بحث مي‌کرد درباره آياتي در مورد حضرت موسي و سامري آيه اي مي‌خواند که مي‌گويد:

فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ

سوره بقره آيه 89

که خدا لعنت کرده بني اسرائيل را به خاطر اينکه محمد را قبول نکردند در حالي که بني اسرائيل همشون اولاد هارون و موسي هستند با اين خوبي و پاک بودن نسبي شان خدا اينها را مورد لعن قرار داد چون کفر ورزيدند.

آن وقت اينها مي‌آيند به ما مي‌گويند که بايد همه صحابه را خوب بدانيد خوب چه دليلي؟

قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

سوره بقره آيه 111

خدا مي‌گويد:

ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ

سوره بقره آيه 51

چرا شما رفتيد دنبال گوساله و هارون را رها کرديد؟

يه آقايي زنگ زد و به آنها گفت اين درس است براي ما

لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ

سوره يوسف آيه 111

خود آقاي حيدري شما خودت داري قصه موسي را مي‌گويي ، مي‌گويد نه اينها قصه هاي گذشتگان

قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ

سوره بقره آيه 134

اصلا اينها همش مي‌خواهند سر پوش بگذارند روي حرف ها و کارهاي خودشان.

استاد قزويني:

متشکريم و سپاسگذاري مي‌کنيم.

بيننده: اميني از سقز (اهل سنت)

جناب آقاي محسني من امروز ظهر با جناب حجت الاسلام يزداني صحبت مي‌کردم ايشان فرمايشات را به سمت و سوي ديگري روانه کردند، من بحثم چيز ديگري بود ايشان يک بحث ديگري را فرمودند اگر اجازه بدهيد ايشان اولا فرمودند که اون حديث 3-4 تا صفحه است و اگر بخواهم بخوانم خيلي وقت مي‌برد.

خيلي جالب بود براي من موقعي که اين حديث را خواندند خيلي راحت سانسور کردند و عربي اش را که اول مي‌فرمودند خيلي طول مي‌کشد خيلي جالب بود ظرف يک دقيقه و نيم ايشان سانسور کردند و خواندند و متاسفانه فارسي اش را نخواندند.

من عرض کردم که مردم قضاوت مي‌کنند ايشان نمي دانم که چرا فارسي اش را خواندند حالا من اون موقع منصفانه نتوانستم پيدا کنم تلفن را من خودم قطع کردم چون وقتي گشتم ديدم وقت برنامه کم است گفتم وقت برنامه را نگيرم قطع کردم.

من امشب پيدا کردم مي‌خواهم متن فارسي را بخوانم که مردم قضاوت کنند. اون متن عربي را که آقاي يزداني مي‌فرمودند با آن چيزي که من مي‌گويم مردم قضاوت کنند.

حديث 5358 از اول تا آخر مي‌خوانم رسم ادب اين جوري است که آدم يک حديثي را مي‌خواند

استاد قزويني:

البته آقاي اميني عزيز حالا من نمي دانم چه حديثي و خبر ندارم ولي طوري باشد که تناسبي با وقت برنامه داشته باشد. اگر بخواهيد شما 2-3 صفحه مطلب بخواهيد بخوانيد و بخواهد 20 دقيقه وقت بگيرد شما اگر اون جان کلام را بفرماييد ما از محضر شما استفاده کنيم.

بيننده:

والله من خدمت شما عرض کردم که عربي اش که خيلي طول مي‌کشد و طبعا خيلي طول مي‌کشد ظرف يک دقيقه و نيم ايشان فرمودند من هم فارسي اش را مي‌خوانم.

حديث 5358 در چند جاي صحيح بخاري آمده است درباره آن حديث معروفي که :

آثِمًا غَادِرًا

بحث من درباره کتاب امام مالک رضي الله عنه بود که صفحه 553 افرادي که به صحابه تهمت مي‌زنند قصدشان تهمت و عيب جويي از رسول خداست؛ اما چون قادر به اين کار نيستند به صحابه تهمت مي‌زند تا جايي که آنان را بد مي‌دانند در حالي که نيکو کارند و براي اينکه اصحاب از صلحاء هستند.

من خدمت شان اين را گفتم و ايشان گفتند اميرالمؤمنين حضرت علي به حضرت عمر گفته است کاذبا آثما غادرا.

اولا خيلي جالب بود چون حرف هايشان را به سمت و سوي ديگري سوق دادم و من الان متن فارسي اش را مي‌خوانم تا ببينيم اين کاذبا آثما غادرا چه جوري بوده است که مردم متوجه شوند که 3 تا کلمه را در حديث 4 صفحه اي مي‌خوانند و بقيه اش را نمي خوانند يعني چي.

عربي اش را خواندي چرا فارسي اش را نخواندي ؟ مردم عربي متوجه نمي شوند و شما اگر راست مي‌گوييد فارسي اش را بخوانيد. من مي‌خواهم فارسي اش را بخوانم تا مردم متوجه بشوند که واقعا کي غادر بوده کي کاذب بوده و کي در دين ظلم کرده است. من اومدم فارسي اش را مي‌خوانم و هر چه مي‌خوانم به جز صداقت ، کاذب و غادر و خائن چيزي نمي بينم.

من مي‌خواهم اين را بگويم شما اين را بخوانيد و بگوييد در اين حديث کاذب و غادر و خائن کجا است؟ به من بگوييد من بروم پيدا کنم، افرادي مثل من هستند بروند پيدا کنند.

من هرچه مي‌گردم نيست.

استاد قزويني:

شما صحيح مسلم جلوتون هست ؟

بيننده :

بله مي‌خواهيد بخوانم؟

استاد قزويني:

حديث 4468 صحيح مسلم نظر مبارکتان هست يا نه ؟

بيننده :

حضرت آيت الله قزويني اگر اجازه بدهيد تا 30 ثانيه

ببينيد مثل اين نمونه شما الان من دارم برداشتم از نظر شما نسبت به خودم مثل اين مي‌ماند که بگويم شما اميني را آدم بدي مي‌دانيد در حالي که اين اشتباه است و من دارم برداشت خودم را از ديد شما و اين درست نيست.

حضرت عمر فرموده اگر هم باشد ، اولا که اين دروغ است و اگر هم باشد بر فرض مثال باشد حضرت آيت الله قزويني به اميني به خود من مي‌گويد آدم بدي هستي و شايد اصلا اين جوري نباشد و اصلا آيت الله قزويني من را قبول داشته باشد.

اين اينجوري هست ، سه تا حرف ، خودت مي‌گويي 4 تا صفحه است پس چرا از 4 تا صفحه 3 تا حرفش را مي‌خواني؟

اين براي من جاي سؤال دارد و براي هر آدمي و عقل سليمي جاي سؤال دارد. چرا 3 تا کلمه اش را مي‌گويي.

استاد قزويني:

ببين برادر بزرگوار شما وقتي مي‌آييد بخاري همان حديثي که فرموديد 5358 من از خود حضرت عالي سؤال مي‌کنم من الان همين را مي‌آورم روي آنتن و حضرت عالي اين را براي مردم توضيح بدهيد که آيا اين چه معني مي‌دهد؟

اين را براي مردم توضيح دهيد که ببينيم ، من الان از صحيح بخاري هم خدمت حضرت عالي مي‌آورم بعد از صحيح مسلم هم مي‌آورم و حضرت عالي تطبيق کنيد ببينيد که چه است؟

مي بينيد آقاي اميني عزيز؟

بيننده :

بله من دارم مي‌بينم

استاد قزويني:

وَأَقْبَلَ على عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ

و جناب عمر رو کرد گفت:

تَزْعُمَانِ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ كَذَا وَكَذَا

ابابکر اين طوري و اينطوري است.

صحيح البخاري  ج 5، ص 2049

اين را آيا علي گفته بود اينطوري و اينطوري است ؟ يا چيز ديگري گفته بود و آقاي بخاري اون جمله را به کذا و کذا معنا کرده است؟

مي توانيد به من بفرماييد؟

بيننده :

خدمت شما عرض کنم اينجا همان مثال عاميانه بود که خدمت شما عرض کردم که مثلا آقاي قزويني اميني را آدم بدي مي‌داند ايشان هم داشته نظر حضرت.

ببينيد برداشت حضرت عمر اين بوده از ديد حضرت علي که ما غادر و غاصب و خائن هستيم در حالي که اين جوري نيستيم.

استاد قزويني:

آقاي اميني عزيز آن قسمت دوم را جدا مي‌رسيم من در خدمت حضرت عالي هستم ولو 20 دقيقه هستم که :

وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُ فيها صَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ

صحيح البخاري  ج 5   ص 2049

همه را ميرسيم دانه دانه. من از شما سؤال کردم اين کذا و کذا چه بوده که بخاري کرده کذا و کذا ؟ توهين بوده که کذا و کذا بوده يا نه ؟

بيننده :

خدمت شما عرض کنم که من بارها و بارها عرض کردم که من عالم نيستم به خدا علم ندارم به خدا تو خانواده ما عالم نيست تو محله ما عالم نيست و يک عالم هست اون هم عالم مسجد خداشاهده عربي هم از روي همين شبکه شما ياد گرفتم و به خدا من نهايتش 26 سال سنم است و عالم نيستم و درس عربي بلد نيستم فقط من عربي اش را دارم فارسي اش را هم دارم.

اگر اجازه بدهيد اين 4 تا صفحه من نمي دانم چرا 3 تا کلمه مي‌خوانند اين براي من معماست. اجازه بدهيد من بخوانم

استاد قزويني:

نه، ببين من حرفي ندارم که بخواني جناب آقاي اميني شما آمديد گفتيد که آقاي يزداني سانسور کردند شما به جاي اينکه برويد حديث را از صحيح مسلم بياوريد حديث 4468 رفتيد حديث 5358 صحيح بخاري آورديد.

اموات شما را بيامرزد چرا شما روايت مسلم را نمي خواهيد ترجمه بفرماييد؟

بيننده :

توضيح بدهم؟

استاد قزويني:

بفرماييد

بيننده :

همين کتاب صحيح بخاري را من از تبريز تهيه کردم و در سقز اصلا نيست.

استاد قزويني:

من سال 56 در کرمانشاه منبر مي‌رفتم در قم صحيح بخاري و مسلم که بتوانيم استفاده کنيم با چاپ قشنگ نتوانستم و با دوستانمان رفتيم سنندج اونجا حدود نزديک به 200 جلد کتاب خريدم از جمله صحيح بخاري و صحيح مسلم.

الان صحيح بخاري و مسلم که دارم از سنندج خريدم.

بيننده :

من دست شما را مي‌بوسم آدرس بدهيد سنند ج که سهله مي‌روم کرمانشاه صحيح مسلم را تهيه مي‌کنم و فردا شب اين حديث را صحبت مي‌کنيم.

استاد قزويني:

الان من اين حديث را آوردم بالا اين حديث را ببينيد آقاي اميني جان

من گفتم 20 دقيقه هم باشد هستم چون واقعا آدم محترم و شريف هستيد يعني واقعا مي‌ارزد که 30 دقيقه با شما صحبت کنيم و تا به حال هم ما از حضرت عالي کوچکترين تندي در شبکه ولايت نديديم ما عاشق اين طور عزيزان اهل سنت هستيم که در ضمن اينکه انتقاد از ما و مذهبمان دارند مودب حرف مي‌زنند و اگر همه ما نسبت به همديگر مودب باشيم مشکلي درست نمي شود.

اون حديث 5358 که بنده خدمت شما آوردم و نشان دادم و الان هم اين صحيح مسلم است که حضرت عالي مي‌بينيد.ببينيد اينجا نوشته :

فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا

ابوبکر گفت:

ما تركنا صَدَقَةٌ

ولي شماي علي و شما عباس ابوبکر را هم دروغگو هم گنهکار هم حيله گر و هم خائن مي‌دانستيد.

صحيح مسلم  ج 3، ص 1378

در صحيح بخاري کلمه «کاذبا آثما غادرا خائنا» برداشته گذاشته و کذا و کذا.

ببينيد برادر بزرگوارم پس اينکه آقاي بخاري آمده و کذا و کذا کرده همين قدر من مي‌خواهم که باور کنيد که اين جمله توهين و اهانت بوده است که اين را صحيح مسلم عين جلمه علي بن ابي طالب و عباس را آورده ولي آقاي بخاري آمده اينها را حذف کرده و گذاشته و کذا و کذا.

اگر واقعا بنا بود اين چنين اين چنين باشد چرا:

وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُ فيها صَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ

اين را حذف نکرده

چرا نگفته والله يعلم کذا و کذا ؟ اين يک نکته.

نکته دوم در اينجا اين جمله از اميرالمؤمنين؛ يعني آقاي خليفه دوم مي‌گويد علي نظر تو نسبت به ابوبکر و نسبت به من اين است که ما دروغگو گنهکار حيله گر و خائن هستيم ولي خدا مي‌داند که ما آدم خوبي هستيم.

نظر خود جناب هم نسبت به خودش و هم نسبت به ابوبکر درست شد ولي علي بن ابي طالب وقتي که جناب عمر گفت نظر شما اين است علي انکار نکرد و نگفت آقاي عمر نه اين دروغ است خلاف است و من نظرم درباره ابوبکر اين نيست. در آنجا آقاي عثمان نشسته بود عبدالرحمن بن عوف نشسته بود سعد بن ابي وقاص نشسته بودند و هيچ کدام از اينها هم نگفتند جناب آقاي عمر چرا مي‌گويي علي نظرش در مورد ابوبکر اين است که کاذبا آثما غادرا خائنا؟ نه همچين چيزي نيست و همچين عبارتي هم نگفتند.

پس معلوم مي‌شود که نظر اميرالمؤمنين بنا بر عبارت مسلم اين است.

حالا خود جناب آقاي عمر مي‌گويد نه اين طوري نيست نظر شما درست نيست و قسم هم مي‌خورد که خدا مي‌داند من آدم خوب و متدين و راستگو هستم.

ولي ما اينجا گفتيم که نظر خود آقا علي نسبت به اينها از ديگاه جناب عمر اين بوده است.

حالا من در خدمت حضرت عالي هستم و توضيح شما را مي‌شنوم.

بيننده:

فرمايش شما کاملا متين است و درسته ، منتها حضرت علي نه نفي کردند و نه تاييد کردند.

بعدشم شما برداشتتان از اين حديث اين بوده که يعني حضرت علي واقعا نظرشان اين بوده ؟ يا اين را به او چسباندند؟ از شما خواهش مي‌کنم براي يک بار هم که شده چون آقاي يزداني مي‌گفتند اين شمشير برنده است و نشانه پيروزي شيعه است و اصلا احساس من را جريحه دار کردند و اصلا ايشان هر برنامه اي باشند من روي خط ايشان نمي روم و باهاشون صحبت نمي کنم و انتظار نداشتم چون خيلي بد صحبت کردند و انتظار نداشتم از يک عالم، ايشان الگوي ما است همانطوري که به شما گفتم من سن وسالي ندارم و از ايشان و شما خيلي چيز ها ياد گرفتم و انتظار نداشتم يک عالم ديني طرز صحبت کردنشون اين گونه باشد که من انقدر ناراحت شدم که حديث را پيدا نمي کردم تلفنم را قطع کردم.

من شما را براي چي دوست دارم؟ شما من را مي‌شناسيد ؟ نه به خدا، من شما را از نزديک ديدم؟ نه به خدا، شما من را از نزديک ديديد؟ نه به خدا.

پس چرا من شما را دوست دارم ؟ حضرت آيت الله عباسي و روستايي را چرا دوست دارم ؟ به خدا هيچ سر و سري با هم نداريم و نه من شما را ميشناسم و نه شما من را. ايشان امروز ظهر مي‌گفت اين پرچم پيروزي است و يک چيزهايي مي‌گفتند که انگار شق القمر کرده است.

مردم شما ظهر ديديد که ايشان حتي فارسي اش را نخواند. براي چه نخواند؟ چون واقعيت نداشت.

ايشان گفت 4 تا صفحه است و ظرف يک دقيقه عربي اش را خواند درحالي که ظرف ده دقيقه هم نمي توان خواند. فارسي اش را دو دقيقه هم نمي تواند بخواند.

استاد قزويني:

خوب حالا فارسي اش را مي‌توانيد بخوانيد؟

ما الان 17 دقيقه است که خدمت شما هستيم، حضرت عالي در عرض 2-3 دقيقه فارسي اش را بخوانيد تا مردم بشنوند از زبان شما.

بيننده :

چشم.

ازابن شهاب روايت است که گفت مالک بن اوس مرا خبر داده در حالي که پاره اي از اين حديث او را محمد زبير به من ياد کرده. راهي شدم تا آنکه بر محمد بن اوس در آمد و از او پرسيدم گفت روانه شدم بر عمر بن خطاب در آمدم و با وي بودم ناگاه دربان او آمد و گفت:

آيا براي عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابي وقاص اجازه ورود مي‌دهيد؟ عمر گفت آري به ايشان اجازه داد.

آنها هم در آمدند وسلام کردند و نشستند و سپس دربان عمر اندکي درنگ کرد و آمد و به عمر گفت آيا به علي و عباس اجازه مي‌دهي ؟ گفت: آري و به آنها اجازه داد.

چون در آمدند و نشستند و سلام کردند عباس گفت: اي اميرالمؤمنين ميان من و علي حکم کن.

عثمان و همراهان او گفتند اي اميرالمؤمنين ميان اين دونفر حکم کن و يکي را از ديگري برهان.

عمر گفت صبر کنيد شما را به خدا سوگند مي‌دهم که زمين و آسمان به قدرت او بر پاست آيا نمي دانيد که رسول خدا فرمود:

به ميراث نمي گذاريم و آنچه مي‌گذاريم صدقه است و رسول اکرم با اين گفته شخص خود را مراد مي‌داشت و آن جمعيت گفتند به تحقيق اين چنين بوده است.

عمر به علي و عباس روي کرد و گفت شما دو نفر به خدا سوگند مي‌دهم آيا مي‌دانيد که رسول خدا اين را فرموده است ؟ آنان گفتند همانا اين را فرموده است.

حالا اين موضوع را به شما مي‌گويم همانا خداوند اين غنيمت را به رسول خدا مختص ساخته به چيزي که به هيچکس نداده است خداوند مي‌فرمايد و آنچه را خدا اموال بي نظير عائد پيامبر خود کرده شما براي تصاحب آن اسب و يا شتري بر آن نتاختيد ولي خدا فرستندگانش را براي هر چه بخواهد چيره مي‌سازد و خدا بر هر کاري تواناست.

پس اين مال خاص براي رسول خدا بود و آن را براي غير شما جمع نکرده بود و براي شما خاص نگردانيده بود آن را براي شما داده بود و ميراث شما پراکنده کرده بود تا آنکه همين مقدار از مال باقي مانده است. رسول خدا نفقه يک سال خانواده خود را از همين مال مي‌داد و آنچه از اين مال باقي مي‌ماند آن را مي‌گرفت و مال خدا مي‌گرانيد در جهاد و مصالح مسلمانان به مصرف مي‌رساند.

رسول خدا در زمان حيات خود به اين منوال عمل مي‌کرد و شما را به خدا سوگند مي‌دهم آيا اين را مي‌دانيد؟ گفتند آري مي‌دانيم. سپس به علي و عباس گفت:

شما دو نفر را سوگند مي‌دهم آيا اين را مي‌دانيد؟ گفتند آري

عمر گفت پس خداوند پيامبر خود را به سوي خود فرا خوانده ابوبکر گفت منم ولي رسول خدا و آن مال را به تصرف در آورد و در آن هم همانگونه عمل کرد که رسول خدا عمل مي‌کرد وشما در آن هنگام رو به عباس و علي کرد و مي‌گفتيد که ابوبکر چنين و چنان است و ميراث ما را نمي دهد.

و خدا مي‌داند که ابوبکر در اين معامله راستگويي نيکوکار راهنما و پيرو حق بود و سپس خداوند ابوبکر را بميراند و من گفتم منم جانشين رسول الله و آن مال را به تصرف خود در آوردم و به مدت 2 سال همانگونه عمل کردم که رسول خدا و ابوبکر عمل مي‌کردند.

سپس شما 2 نفر نزد من آمديد سخن شما يکي بود وبا هم متفق بوديد و تو اي عباس نزد من آمدي و سهم خود را از ميراث برادر زاده خود تقاضا کردي و اين مرد علي سهم ميراث همسر خود را مي‌خواهد من گفتم اگر مي‌خواهيد اين مال را به شما مي‌سپارم ولي با اين مال چنان عمل کنيد که رسول خدا و ابوبکر با آن عمل مي‌کرد.

صداي بيننده مفهوم نيست.

استاد قزويني:

صداي شما مفهوم نيست

ببينيد جناب آقاي اميني ما الان به حضرت عالي نزديک به 6 دقيقه اجازه داديم و اين متن فارسي را خوانديد ولي همان چيزي را که بنده عرض کردم خوانديد.

من از دوستان عزيز براي اينکه روشن شود قضيه من اين کتاب صحيح بخاري است.

بيننده:

من از شما يک خواهش دارم اينکه به من بگوييد صحيح مسلم کجا است آقاي قزويني تا من تهيه کنم.

استاد قزويني:

آقا جان من که نه از کتاب فروشي ها سقز خبر دارم و نه سنندج ، ما با دوستان آمديم تمام کتاب فروشي هاي سنندج شما برويد صحيح بخاري ومسلم موجود است.

الان من عين کتاب را نشان مي‌دهم

اين کتاب صحيح بخاري است که چاپ بيت الافکار دوليه عربستان سعودي است.

در اينجا حديثي که حضرت عالي فرموديد حديث 5358 همان حديثي که شما اشاره فرموديد و ترجمه اش را خوانديد. اينجا مي‌گويد:

وَأَقْبَلَ على عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ تَزْعُمَانِ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ كَذَا وَكَذَا

درست شد؟ اينجا مي‌گويد رو کرد به علي و عباس گفت شما گمان مي‌کنيد که ابابکر اين چنين و اين چنين است.

همانطوري که حضرت عالي اشاره فرموديد. اين کتاب صحيح بخاري را من الان کنار مي‌گذارم.

اين هم صحيح مسلم است و اين را هم ما چاپ نکرديم بلکه عربستان و دارالفکر چاپ کرده است ، بيروت چاپ کرده است.

اين هم حديث 4468 که من اشاره کردم ، اين هم همان عبارتي است که آقاي بخاري آورده بود و کذا کذا گذاشته بود:

فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا

شما راي تان اين بود که ابوبکر دروغ مي‌گويد گنهکار و حيله گر و خائن است و خدا مي‌داند که او صادق و بار و راشد و تابع حق است

ثُمَّ تُوُفِّيَ أبو بَكْرٍ وأنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ وَوَلِيُّ أبي بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا

خوب ببينيد اين عبارت در حقيقت آقاي بخاري احساس کرده که اين عبارت توهين است و عقيده علي بن ابيطالب اين است و بعد به هيچ وجهي من الوجوه علي بن ابيطالب انکار نکرده است بلکه در آخر روايت:

قال أَكَذَلِكَ

آيا همين طوري که من مي‌گويم هست ؟

قالا نعم

علي گفت بلکه همين طوري است که تو مي‌گويي

صحيح مسلم  ج 3، ص 1378

معنايش چيست ؟ يعني مي‌گويد اينطور که من نقل کردم در رابطه با ارث و اين قضيه و اينکه من گفتم شما نظرتان نسبت به ابوبکر و من اين است که ما دروغگو و خائن هستيم آيا واقعا درست است آقاي علي ؟ درست است آقاي عباس ؟

قالا نعم

 گفتند بله درست است.

حالا من جمله جناب آقاي يزداني را نمي دانم چيست و اگر واقعا جمله تندي گفته باشد هرکس باشد ما محکوم مي‌کنيم و  از اهل سنت پوزش مي‌طلبيم و حتي اگر بنده خودمم هم باشم يکدفعه اشتباه کنيم ، غفلت کنيم و توجه نداشته باشيم يا عمدا بياييم توهين کنيم اين توهين محکوم است گناه است معصيت است و جزو گناهان نابخشودني هم مي‌دانيم.

بيننده:

نظر شما در رابطه با اين حديث چيست؟

استاد قزويني:

درباره اين حديث من نمي خواهم نظر شخصي بدهم شما ببينيد ما قضاوت را با مردم مي‌گذاريم.

ببين برادر عزيزم صحيح مسلم است صحيح مسلم از اول تا آخر مورد تاييد ما نيست و کلا ما عقيده مان صحيح مسلم و بخاري را کتابي که به آن استناد کنيم نمي دانيم چون شيعه به هيچ وجهي آقايان فقهاي ما نمي آيند به روايات صحيح بخاري و مسلم استناد کند چون اين دو تا کتاب در زمان بني العباس نوشته شده و تحت نظارت و اشراف بني العباس بوده است و بني العباس عداوت با اهل بيت داشتند و اين عقيده ماست که رواياتي توسط کعب الاحبار يهودي ، ابوهريره اي که کاملا مشخص است که در صحيح بخاري وقتي روايت مي‌گويد و مردم اعتراض مي‌کنند و مي‌گويند اين روايت از پيامبر نبود از کيسه ام در آوردم خوب اينطور روايات در صحيحين هست.

عقيده ما اين است که ما اينها را نه کتاب معتبر مي‌دانيم و نه رواياتش را معتبر مي‌دانيم. ما کتاب کافي داريم کتاب تهذيب داريم کتاب من لا يحضر داريم استبصار داريم و ما براي استنباط احکام به اين کتب مراجعه مي‌کنيم ولي اينکه آيا اين روايت چه هست و چه نيست.

شما در همين صحيح بخاري يک آقايي کن من يک شماره آدرس مي‌دهم:

شماره 4240 را هم ببين در صحيح بخاري و ببينيد در آنجا اميرالمؤمنين خطاب به ابوبکر مي‌گويد:

وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ

تو در امر خلافت در حق ما استبداد کردي و مي‌گويد به منزل من بيا تا با هم صحبت کنيم و عمر را نيار

ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ

من دوست ندارم عمر در مجلس من حضور داشته باشد

صحيح البخاري ج 4، ص 3997

اين براي صحيح بخاري است برادر بزرگوارم. حداقل انتظار ما از شما اين است که اين مطالبي که در کتب خود شما آمده است اين ها را يک مقداري با دقت بيشتر نگاه کنيد.

حضرت عالي لازم هم باشد چون آدم بزرگواري هستيد آدرستان را به ما بدهيد بنده اين قول را به شما مي‌دهم که به احترام اين ادب شما صحيح بخاري يک دوره همين فردا در قم تهيه کنم و به آدرس شما بفرستم، از اين بهتر؟

بيننده:

صحيح مسلم چون صحيح بخاري را دارم

استاد قزويني:

چشم صحيح مسلم ، دوستان اتاق فرمان همين الان يادداشت کنيد فردا صبح صحيح مسلم يک دوره مي‌گيرم و در اين صفحه يک کاغذ مي‌گذارم و خدمت حضرت عالي مي‌فرستم ولي به شرط اينکه هفته آينده بياييد بگوييد اين کتاب صحيح مسلم به دست ما رسيد.

و به همه بينندگان بشارت بدهيد که عمل کرد

بيننده:

عربي اش را نمي دانم لطف کنيد اگر مي‌توانيد فارسي اش را براي من بفرستيد.

استاد قزويني:

نه ترجمه اش در قم نيست ، اين را از الان خدمت شما عرض کنم که بنده خودم به تمام شاگردانم گفتم که مطالعه کردن کتاب فارسي براي طلبه حرام است و اين عقيده من است.

ترجمه اين کتاب را ما نداريم. اگر بتوانم با آقاي مولوي مرادزهي صاحب انتشارات فاروق زاهدان اين را هم من قول مي‌دهم البته اين را براي فردا مي‌شود اگر عربي اش را بخواهيد من فردا برايتان مي‌فرستم.

بيننده:

نه فارسي اش را مي‌خواهم.

استاد قزويني:

آخه ببينيد در فارسي اش اون کسي که ترجمه مي‌کنيد ترجمه اش را مقداري بالا و پايين مي‌کنند شما عربي اش را داشته باشيد برويد پيش يکي از علما برايتان ترجمه کنند او رواياتي که مورد نظرتان است. اگر اجازه دهيد من عربي اش را براي شما بفرستم و اين صفحه را هم کاغذ مي‌گذارم و حداقل اون حديث براي جناب آقاي اميني که انقدر مودب است.

حالا ترجمه اش را به ما تخفيف بدهيد.

بيننده :

چشم

مجري :

البته شما بابي را باز نکنيد که از اين به بعد بينندگان زنگ بزنند که ما کتاب مي‌خواهيم .

استاد قزويني:

نه اين آقاي اميني اگر ده تا صحيح مسلم هم بخواهد ما خدمتشان هديه مي‌کنيم چون واقعا آدم مودب و بزرگواري است.

بيننده :

خيلي ممنون متشکرم واقعا شرمنده

مجري :

خداحافظ شما ، 31 دقيقه با شما صحبت کرديم.

بيننده : طاهري از ابهر

من اولين بار است که از خط شيعيان مزاحمم مي‌شوم و آقاي قزويني شايد ما را بشناسند.

انشاء الله آقاي اميني فردا تکرار برنامه را ببينند و خودش منصفانه قضاوت کنند که اين همه سخنراني کردند. 31 دقيقه ما پشت خط بوديم. بالاخره انصاف خوب چيزي است.

مجري :

اگر واقعا دوستمان جناب آقاي اميني مشکل شان حل بشود نيم ساعت که سهل است 2 ساعت هم مي‌شود نگه داريم. ولي حالا شما بزرگواري کنيد امثال آقاي اميني را که واقعا دنبال هستند تا مشکلات را حل بکنند فرصت بدهيم و ناراحت نشويم.

بيننده:

انشاءالله ، آقاي قزويني بزرگوار يکي از دلائلي که من خودم باعث شد راه حق را در پيش بگيرم همين دوگانه گويي هايي بود که از شبکه وصال و کلمه داشتند.

مثلا يکي از چيزهايي که من حساس بودم انکار شهادت حضرت زهرا بود يا فضائل حضرت علي عليه السلام.

درباره شهادت حضرت زهرا به کتاب هاي تاريخي خيلي مراجعه کردم مثلا کسي را سيدة نساء العالمين بدانيم بعد اين همه او را اذيت کنيم.

بلاذري در انساب الاشراف جلد1 ص 568 که مي‌گويد:

أن أبا بكر أرسل إلى عليّ يريد البيعة

که مي‌رود براي بيعت گرفتن از حضرت علي

سير اعلام النبلا ، سليم بن قيس و آلوسي که مفسر روح المعاني است.

من نمي خواهم زياد وقت شما را بگيرم و يا طبري و ابن حجر که همه اينها و حتي بخاري جلد 4 صفحه 1549 حديث 3998 گفته که حضرت زهرا تا آخر عمر با جناب ابوبکر صحبت نکردند.

و رسول خدا هم که فرمود: فاطمه پاره تن من است هر کس فاطمه را اذيت کند من را اذيت کرده است.

از اينجا مي‌خواستم يک چيزي را به آقاي خورزو خان جناب آقاي محمد باقر سجودي اعلام کن، نمي دانم خورزو خان فيلمي بود که مهران مديري در شب هاي برره نشان مي‌داد که خورزو خان گرد نخود مي‌زد و مي‌رفت به توهم.

نمي دانم ما که نگاه مي‌کرديم شما را نمي دانم شايد فرصت نداشتيد.

مجري :

حالا يک مقدار مودبانه تر صحبت کنيم

بيننده :

نه خورزو خان کلمه بدي نيست شما مي‌توانيد فردا از بچه هاي صدا و سيما هم بپرسيد

مجري :

يعني شخصيت منفي نبود ؟

بيننده :

نه خورزو خان يک نفر بود که مي‌رفت گرد نخود مي‌زد و تو توهم مي‌رفت نه نه نه نه

اصلا اهانت نيست.

آقاي سجودي مي‌فرمودند که ايراني ها فرهنگ نداشتند و من مي‌خواهم بگويم که شما فرموديد که ايراني ها فرهنگ نداشتند و عمر فرهنگ را به ايران آورد.

آقاي سجودي مراجعه کنند به کتاب المغني ابن قدامه جلد 11 صفحه 81  که چه کسي به جاي گوشت مرغ و گوسفند چلپاسه مي‌خورد.

و کنزالعمال متقي هندي مجلد ثامن حديث 41766 صفحه 190 و همچنين حديث 41767

عن عمر قال : ما أحب أن لي بالضباب حمر النعم

و معجم کبير طبراني جلد سادس صفحه 245 حديث 13367 و يا ابن ماجه در کتاب الطهارة حديث 308 در صفحه 94 از فرزند جناب عمر :

رآني رسول الله وأنا أبول قائما فقال يا عمر لا تبل قائما

و يا متقي هندي در جزء تاسع صفحه 227 حديث 27233 که :

أيت عمر بن الخطاب يبول قائما

استاد قزويني:

حالا اينها زياد

بيننده :

نه حاج آقا اينها هم واجب است و بايد بگويم اين طوري هم نيست که با ما هم راه بياييد. اون آقا 40 دقيقه حرف زد بگذاريد ما هم 3 دقيقه حرف بزنيم.

من از اينجا مي‌خواهم بگويم که بي فرهنگ آقاي خورزو خان سجودي است که شبهاي برره گرد نخود مي‌زد و توهم مي‌رفت و از او خواهش مي‌کنم که چشمانش را باز کند و حقايق تاريخي را ببيند که چه کسي بي فرهنگ بود و کي فلان کارها را مي‌کرد و کي ديوار همسايه را کثيف مي‌کرد.

زياد مزاحم شما نشوم و با يک شعري تمام مي‌کنم

علي بود آن ولي که مسيحا دم گرفت از او

بود رهبر به نوج و ادم و موسي بن عمراني

در اين ملک عجم تا سايه لطفش بود باقي

چه بيند حمله دشمن به هر ايران و ايراني

بيننده : عليزاده از بوشهر(اهل سنت)

تماس بيننده قطع مي‌شود.

استاد قزويني:

من در پايان از امثال جناب آقاي اميني بزرگوار همان طوري که اين آقاي طاهري اشاره کردند تقاضا مي‌کنم که ببينند تکرار برنامه را که نزديک نيم ساعت اين تريبون را در اختيار اين عزيزمان قرار داديم، خيلي اصرار داشت که اين ترجمه را بخواند با اينکه ترجمه اش خيلي ناميزان بود.

به هر حال ولي ما براي اينکه اين عزيزمان به قدري براي ما محترم بودند 32 دقيقه وقت در اختيارشان قرار داديم.

مجري:

آدرسشان را هم گرفتند

استاد قزويني:

ببينيد برادر بزرگوار حداقل مراجعه کنيد به اين شبکه هاي ديگري که دم از اهل سنت مي‌زنند و نماينده اهل سنت خود را مي‌دانند و ببينيد که آنها برخوردشان با دوستان شيعه ما چه است .

و اضافه بر اينکه حضرت عالي يک مقداري دقت بفرماييد ارتباطتان را با علما بيشتر کنيد حرف هايي که ما مي‌زنيم اينها را چه خوب و چه بد ، چه آنهايي را که مي‌پسنديدو چه نمي پسنديد من تقاضايم اين است که اينها را با ديگر علمايي که در سقز هستند با اينها مطرح کنيد و جواب اينها را بگيريد و بياوريد اينجا و براي ما نقل کنيد.

ما به دوستان اصرار مي‌کنيم که بياييد اينجا بنشينيم و گفتگو کنيم، ما اون 3-4 سال قبل هم که در مهاباد بوديم با اينکه آقايان کرد ها در مهمان نوازي يد طولايي دارند ولي مهمان نوازي شان در آن جلسه مهمان نوازي نادرستي بود و من چند بار هم گلايه کردم.

حالا بگذريم ولي به ما قول دادند که تشريف بياورند قم يا ما را دعوت کنند که يک جلسه اي با اين علماي بزرگوار اهل سنت مهاباد بنشينيم و با هم صحبت کنيم.

تا الان هيچ مطلبي ، 3-4 بار هم من زنگ زدم ، يکي از اين بزرگواران به نام ماموستا ابوبکر گفتم که من منتظرم يا تشريف بياوريد قم يا هر وقت اماده هستيد من تشريف بياورم آنجا.

شما بزرگواري کنيد جناب آقاي اميني اگر بتوانيد از اين علماي بزرگواري که هم عربي مسلط هستند و هم منصف هستند اينها اگر بيايند روي خط همانطور  که به حضرت عالي نيم ساعت وقت داديم براي آنها بيش از نيم ساعت هم وقت مي‌دهيم که بيايند اينجا صحبت کنند و ديگر عزيزان اهل سنت هم حرف علماي خودشان را بشنوند در اين زمينه، شيعه ها هم بشنوند و طبق آيه شريفه:

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

سوره زمر آيه 17 و 18

کنند.

خدايا تو را قسمت مي‌دهيم به آبروي محمد و آل محمد فرج مولاي ما بقية الله الاعظم نزديک بگردان و ما را از ياران ويژه آن بزرگوار قرار بده.

******************

اللهم عجل لوليک الفرج

 

 



حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما