* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 16 خرداد 1392 تعداد بازديد: 996 
فلسفه بعثت انبياء در کلام اميرالمومنين عليه السلام
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 
 
 بسم الله الرحمن الرحيم
 

برنامه حبل المتين؛ آيت الله دکتر حسيني قزويني

 

تاريخ: 1392/03/16

مجري:

شب مبعث پيغمبر گرامي اسلام حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله را به همه بينندگان تبريک عرض مي‌کنم.

استاد قزويني:

مبعث نبي مکرم صلي الله عليه و آله که در حقيقت عيد حيات بشريت است را به همه بينندگان عزيز تبريک عرض مي‌کنم.

ستاره‌اي بدرخشيد و ماه مجلس شد                       دل رميده ما را انيس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت               به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

به بوي او دل بيمار عاشقان چو صبا                        فداي عارض نسرين و چشم نرگس شد

ز راه ميکده ياران عنان بگردانيد                            چرا که حافظ از اين راه رفت و مفلس شد

توصيه مي‌کنيم که ان شاء الله آن‌هايي که براي‌شان امکان پذير است، از روزه فردا که روز بزرگي است که در بعضي از جاها آمده است که معادل 60 سال روزه است، غفلت نکنند.

کساني که قضاي روزه واجب دارند، نمي‌توانند روزه مستحبي بگيرند و اين اجماع فقهاي شيعه قديم و معاصر است.

ما در بعضي از روايات داريم که اگر کسي در روز مبعث يا نيمه شعبان، همان قضاي روزه خود را بگيرد، خدا هم به فضل و کرمش، هم قضاي روزه او حساب مي‌کند و هم فضيلت روزه گرفتن روز مبعث را به او کرم مي‌کند.

دوستان عزيز از دعاي شب مبعث غفلت نکنند که مرحوم محدث قمي در مفاتيح الجنان در اعمال شب بيست و هفتم رجب آورده است که اول اين دعا اين است:

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالتَّجَلِّي [ بِالنَّجْلِ ] الأَعْظَمِ فِي هَذِه اللَّيْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ

مفاتيح الجنان، الشيخ عباس القمي، ص 150

اين دعا يک تکه‌اي دارد که من هميشه اين تکه را در لابلاي دعاهايم و در قنوت نمازم مقيدم که بخوانم.

جمله خيلي زيبايي است.

در اين دعا آمده است:

واجْعَلْ أَوْسَعَ أَرْزَاقِنَا عِنْدَ كِبَرِ سِنِّنَا

مفاتيح الجنان، الشيخ عباس القمي، ص 150

خدايا گسترده‌ترين روزي ما را در دوران پيري ما قرار بده؛ چون در دوران پيري، مشکلات پيري و از آن طرف هم مشکلات مالي و فقر در پيري چند برابر مي‌شود و گرفتاري انسان را افزون‌تر مي‌شود.

اگر چنانچه در دوران پيري مشکلات مالي نباشد و وسعت روزي باشد، همه در خدمت انسان هستند.

نکته دوم خيلي زيبا است:

وأَحْسَنَ أَعْمَالِنَا عِنْدَ اقْتِرَابِ آجَالِنَا

مفاتيح الجنان، الشيخ عباس القمي، ص 150

خدايا بهترين و زيبا‌ترين عمل ما را در نزديکي مرگ‌مان قرار بده.

وقتي انسان پير مي‌شود، سر درد، کمر درد، زانو درد مي‌گيرد و خسته و کوفته است و حوصله عبادت و دعا را ندارد و آن آخر عمر انسان با کسالت بخواهد به محضر خدا برود خيلي دردآور است.

براي همين در اين دعا آمده است: خدايا آن وقتي که آخر عمر ما و نزديک مرگ ما است، خدايا نشاط عبادت بده و بهترين عمل و خالص‌ترين عمل و زيبا‌ترين عمل با خضوع‌ترين عمل ما را در نزديکي مرگ ما قرار بده.

حرم حضرت امير سلم الله عليه در طول سال در همچين شبي يک شب ويژه است.

از اعلماي بزرگ اهل سنت ابن بتوته در سفر نامه‌اش مي‌نويسد: شب بيست و هفتم رجب مردم از کشورهاي مختلف از روم و ايران و عراق جمع مي‌شوند و آن‌‌‌هايي که بيمار دارند، شل، چلاق و بيماري سرطان و صعب العلاج دارند و دکتر جوابش کرده است، در کنار حرم حضرت امير مي‌آيند و تا اذان صبح آنجا هستند و مي‌گويد: من متأسفانه آن شب را درک نکردم؛ ولي از افراد مورد وثوق شنيده‌ام: آن‌‌‌هايي که کنار حرم حضرت امير و به شب مبعث متوسل مي‌شوند، صبح اين‌‌‌ها با حال بهبودي از آنجا مي‌روند.

مي‌گويد: من در يکي از سفرهايم وارد حرم حضرت امير شدم و ديدم 3 نفر که بعضي‌‌‌ها شل و چلاق که در مهمان خانه حضرت بودند، سؤال کردم که چرا شما شب مبعث شفا نگرفتيد، گفتند: ما راه‌مان دور بود و دير رسيديم و وقتي به نجف رسيديم که شب مبعث تمام شده بود.

اينجا مي‌مانيم تا سال آينده مبعث بيايد و متوسل به حضرت امير سلام الله عليه شويم و نجات پيدا کنيم و بعد از اينجا مي‌رويم.

مجري:

امشب شب مبعث است و بهترين و زيبا‌ترين بحثي که ما مي‌توانيم داشته باشيم، بحث بعثت است.

امشب مي‌خواهيم بدانيم، چه ضرورتي دارد که اين همه پيغمبران مبعوث شوند؟

هدف و ضرورت آن چيست؟

استاد قزويني:

قبل از اينکه به‌‌‌ سؤال برادر عزيزم پاسخ دهم دو سه نکته را اشاره کنم.

مقدمه اول، ما همه مي‌دانيم که فلسفه خلقت بشر براي رسيدن به آن کمالات لايق خويش است؛ يعني بالاترين کمالي که بشر مي‌تواند به آن برسد و متخلق به اخلاق الهي شود و يک بشر خدا گونه شود و يا تعبيري را که مولانا دارد:

از جمادي مردم و نامي شدم                                          وز نما مردم به حيوان برزدم

مردم از حيواني و آدم شدم                                           پس چه ترسم کي ز مردن کم شدم

حمله ديگر بميرم از بشر                                               تا بر آرم از ملايک پر و سر

بار ديگر از ملک قربان شوم                                           آنچه اندر وهم نايد آن شوم

يا سعدي مي‌گويد:

رسد آدمي به جايي که به جز خدا نبيند                            بنگر که تا چه حد است مکان آدميت

طيران مرغ ديدي تو ز پاي‌بند شهوت                               به در آي تا ببيني طيران آدميت

پس بشر براي اين خلق شده است که به آن کمالات لايق خويش برسد و با تخلق به اخلاق الهي و عمل به اوامر و اجتناب از نواهي الهي به آن کمالات برسد.

مقدمه دوم، در صورتي انسان مي‌تواند اين مراحل کمال را بپيمايد که تمام راه‌‌هاي رسيدن به کمال و خود کمال را درک کرده باشد.

کسي نمي‌داند که کمال يعني چه و نمي‌داند راه رسيدن به کمال يعني چه؟

أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ

به قول يکي از اين آقايان که مي‌گويد: کسي داشت  دست شويي مي‌رفت، به او گفتند: يک چيزي به سرت بگذار، کلاهي، دستمالي، گفت: چرا؟

گفتند: چون آن بوي بد عقل آدم را مي‌برد، گفت: عقل چيست؟

گفتند: آقا جان برو من کاري با تو ندارم.

مقدمه سوم، خداوند تبارک و تعالي که بشر را آفريده است؛ براي اين آفريده که به کمال برسد و رسيدن به کمال بدون شناخت کمال و راه آن، امکان پذير نيست.

مقتضاي حکمت الهي اين است که با ارسال پيامبران و انبياء و با اتصال به منبع وحي، هم کمال را براي مردم تبيين کند که کمال يعني چه و هم راه رسيدن به کمال را براي بشر تبيين کند.

با اين مقدمات تا حدودي فلسفه بعثت انبياء روشن شد.

بشر براي رسيدن به کمال به اين دنيا آمده است و رسيدن به کمال هم مستلزم اين است که افرادي از طرف خداي عالم بيايند که هم کمال را براي مردم بيان کنند و هم راه‌‌هاي رسيدن به کمال و قطاع طريق‌‌‌ها و موانع را براي بشر بيان کنند.

با توجه به اين برويم سراغ سخن امير ‌‌‌المؤمنين پاي کلام اين يگانه مرد جهان بشريت و بزرگ تربيت شده دست نبي مکرم و رسول اعظم صلي الله عليه و آله بنشينم.

در همان خطبه اول نهج البلاغه که خطبه جامعي است، در آنجا حضرت مي‌فرمايد:

فبعث فيهم رسله وواتر إليهم أنبياءه ليستأدوهم ميثاق فطرته ويذكروهم منسي نعمته ويحتجوا عليهم بالتبليغ ويثيروا لهم دفائن العقول

نهج البلاغة، خطب الإمام علي، ج 1، ص 23

مي‌فرمايد: خداي عالم پيامبران را مبعوث کرد و اين‌‌‌ها پشت سر هم از حضرت آدم تا خاتم آمدند تا اين که وفاداري انسان را به پيمان فطرت براي اين‌‌‌ها بازگو کند.

همان جمله‌اي که در سوره روم آيه 30 وجود دارد که مي‌فرمايد:

فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا

انسان از نظر روان و فطرت خداجو است و خداي عالم بشر را فطرتا خداجو آفريده است، مگر اين که موانعي براي رسيدن به خدا وجود داشته باشد و امير ‌‌‌المؤمنين سلام الله عليه هم مي‌فرمايد: يکي از کارهاي انبياء اين است که بشر را به همان ميثاق فطرت الست بربکم قالوا بلا توجه دهد.

كل إنسان يولد على الفطرة فأبواه يهودانه أو ينصرانه أو يمجسانه من حكمة الوجود

هر بشري با فطرت خداجو آفريده شده است؛ مگر اين که پدر و مادر يا جامعه، او را از مسير خداشناسي و خداجويي دور کند.

پيامبران نعمت‌‌‌هايي که بشر فراموش کرده است را به مردم تذکر مي‌دهند و به بشر بگويند: بشر، هر آنچه که تو داري از خداوند تبارک و تعالي است.

حرکات و سکنات تو همه عين حضور رب و عين ربط محض خداي عالم است.

لا حول و لا قوته الا بالله علي العظيم

هر آنچه که از تو سر مي‌زند و هر آنچه که انجام مي‌دهيد، همه ما مال اوست.

جهان و هر آنچه که به آن بنگريد، همه نعمت‌‌هاي اوست.

فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ

سوره بقره آيه 115

بصحرا بنگرم صحرا تو بينم                                                     به دريا بنگرم دريا تو بينم

به هر جا بنگرم کوه ودر و دشت                                              نشان روي زيباي تو بينم

در شعري ديگري مي‌گويد:

مردان خدا پرده پندار دريدند                                         يعني همه جا غير خدا يار نديدند

يکي از وظائف و فلسفه بعثت انبياء اين است:

ويذكروهم منسي نعمته ويحتجوا إليهم بالتبليغ

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 23

يکي از وظيفه پيامبران و فلسفه بعثت انبياء اين است که حجت الهي را به مردم برسانند و اتمام حجت کنند که فرداي قيامت اگر اين‌‌‌ها محاکمه شدند و محکوم به جهنم شدند و اعتراض کردند که خدايا چرا ما را به جهنم مي‌بريد، آن وقت به آن‌ها مي‌گويند: ما حجت را براي‌تان تمام کرديم.

آن دسته از مردم که به بهشت رفتند به خاطر اين بود که اين‌ها بعد از اتمام حجت عمل کردند و شما عمل نکرديد.

ويثيروا لهم دفائن العقول

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 23

آن توانمندي‌‌هاي پنهان شده در عقل را براي مردم بازگو کند.

آن پرده‌‌هاي زخيمي که در اثر تبليغات مسموم دشمنان يا در اثر گناه‌‌هاي بزرگ بر روي عقل کشيده شده است، انبياء اين پرده‌‌‌ها را کنار مي‌زنند و موانع شناخت عقل را پاره مي‌کنند و از بين مي‌برند تا عقل به مقتضاي آنچه که تشخيص مي‌دهد، بتواند راه را از چاه تشخيص دهد.

خطبه مفصل است تا آن جايي که مي‌گويد:

رسل لا تقصر بهم قلة عددهم ولا كثرة المكذبين لهم من سابق سمي له من بعده أو غابر عرفه من قبله

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 24

پيامبراني که با اندک بودن ياران و افزوني تکذيب کنندگان، هرگز در انجام وظيفه خود کوتاهي نکرده‌اند.

در خطبه ديگري هم از حضرت امير مي‌فرمايد:

لا تستوحشوا في طريق الهدى لقلة أهله

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 2، ص 181

مردم، به خاطر کم بودن اهل حق شما را به وحشت نيندازد و کثرت جمعيت شما را فريب ندهد.

کثرت جمعيت باطل و قلت اهل حق و اهل هدايت، دليل بر نقصان هدايت و اهميت آن اهل باطل نيست.

پيامبران گذشته به اين‌‌‌ها به آمدن ظهور پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بشارت داده‌اند.

على ذلك نسلت القرون ومضت الدهور وسلفت الآباء وخلفت الأبناء

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 24

اين بحثي که در مورد انبياي گذشته گفتيم، در تمام قرن‌‌‌ها و روزگار گذشته به همين منوال سيره پيامبران و انبياء سپري شده است.

بعد امير ‌‌‌المؤمنين سلام الله عليه اين بخش بعثت انبياء را مطرح مي‌کند و بلافاصله وارد مبعث نبي مکرم مي‌شود.

در اينجا امير ‌‌‌المؤمنين کولاک مي‌کند.

إلى أن بعث الله سبحانه محمدا رسول الله صلى الله عليه وآله لإنجاز عدته وتمام نبوته مأخوذا على النبيين ميثاقه مشهورة سماته كريما ميلاده وأهل الأرض يومئذ ملل متفرقة وأهواء منتشرة وطوائف متشتتة بين مشبه لله بخلقه أو ملحد في اسمه أو مشير إلى غيره فهداهم به من الضلالة وأنقذهم بمكانه من الجهالة

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 24 و 25

تا اين که خداي سبحان به آن وعده‌اي که به بشر و بشارتي که انبياي گذشته داده بودند، با آمدن محمد صلي الله عليه و آله به اين وعده خود عمل کرد و پيامبر را از ميان پيامبراني که پذيرش نبوت او را گرفته بود، با نشانه‌‌‌هايي که شهرت داشت و تولد ميمون و مبارک او، به ظهور رساند.

روزي که پيغمبر مبعوث شد، مردم روي زمين داراي مذاهب گوناگون بودند و داراي خواسته‌‌هاي گوناگون بودند و روش‌‌هاي متفاوتي داشتند.

بعضي از افرادي که خدا را به بشر تشبيه مي‌کردند و گروهي اسماء الهي را الحاد مي‌کردند و با بت پرستي خود را بي‌چاره مي‌کردند، خداي عالم به واسطه نبي مکرم صلي الله عليه و آله، آن‌ها را از ضلالت و گمراهي نجات داد و مردم را از جهالت و ناداني رهايي بخشيد.

بعد در بخش سوم حضرت اشاره مي‌کند که بعد از آن که نبي مکرم از دنيا رفت، اين چنين نبود که وصي معين نکند:

وخلف فيكم ما خلفت الأنبياء في أممها إذ لم يتركوهم هملا

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 25

اين آقاياني که مي‌گويند: علي ابن ابي طالب بحث خلافت و وصايت را مطرح نکرده است، اين اولين خطبه نهج البلاغه است.

رسول گرامي که از دنيا رفت، در ميان مردم جانشيني معين کرد، آن جانشيني که تمام پيامبران گذشته با رفتن‌شان جانشين معين کردند.

ليس من نبي الا وله وصي

سيرة ابن إسحاق، ج 2، ص 105

اين خلاصه‌اي از خطبه اول امير ‌‌‌المؤمنين سلام الله عليه در فلسفه بعثت انبياء و بعثت نبي مکرم و ضرورت تعيين وصي براي پيغمبر و تمام انبياء است.

مجري:

از نگاه قرآن، فوائد بعثت را براي ما و دوستان بيننده بيان کنيد.

استاد قزويني:

وقتي قرآن مي‌خوانيم، بايد دقت کنيم.

در بعضي از کلمات ائمه و بزرگان آمده است: وقتي قرآن مي‌خوانيد، آن چنان بخوانيد که انگار الان جبرئيل امين نازل شده است و اين را قرائت مي‌کند و از شما مطالبه مي‌کند.

در برابر عوامل الهي بگوييد: چشم و در برابر نواهي الهي بگوييد: سمعا و طاعتا و اگر چنانچه نعمت‌‌هاي بهشتي در قرآن قرائت مي‌کنيد، از خدا طلب کنيد و اگر عذاب‌‌هاي جهنم را در قرآن مي‌خوانيد، از خدا بخواهيد که شما را از اين عذاب‌‌‌ها دور کند.

اگر حالات انبياء و صالحين را در قرآن مي‌خوانيد، از خدا بخواهيد که شما را از اين‌‌‌ها قرار دهد و اگر حالات بد کاران را در قرآن مي‌خوانيد، از خدا بخواهيد که شما را از اين‌‌‌ها قرار ندهد و اگر قرآن را بدون توجه به معاني مي‌خوانيد، آن فضيلتي که براي قرائت قرآن است، قطعا مترتب نمي‌شود.

در اين رابطه که آيا فلسفه و فوائد بعثت انبياء چيست، در سوره انبياء که سوره 21 قرآن است، در آيه 25 يکي از فوائد بعثت انبياء را توجه دادن مردم به توحيد و معاد ذکر مي‌کند.

وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ

هيچ پيغمبري را مبعوث نکرديم، مگر اين که به او وحي کرديم که غير از من کسي را عبادت نکنيد.

اين که وهابي‌‌‌ها از اين آيات چه سوء استفاده‌‌‌هايي مي‌کنند، اين خودش يک فلسفه و بحث مفصلي دارد.

پيامبران آمده‌اند تا به امت‌‌‌ها و ملت‌‌‌ها اتمام حجت کنند.

وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ

سوره فاطر آيه 24

هيچ امتي نيست در گذشته مگر اين که از طرف خداي عالم حجت و نذيري براي آن فرستاده شده است.

رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ

سوره نساء آيه 165

ما افرادي را براي بشارت و انذار فرستاديم؛ براي اين که مردم در برابر خدا حجت نداشته باشند.

بعضي از اين وهابي‌‌هاي بي‌عقل مي‌گويند: اين نشان مي‌دهد که بعد از پيغمبر ديگر حجت و امامي نيست.

اين آيه مي‌فرمايد: فرداي قيامت اگر يک فردي را خواستند جهنم ببرند، نگويد: خدايا براي من که پيغمبر نفرستاده بودي، براي من حجت تمام نشده بود.

چرا مي‌خواهيد من را به جهنم ببريد، قرآن مي‌فرمايد:

لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا

سوره نساء آيه 165

بعد از پيغمبراني که اتمام حجت کردند، تمام راه‌‌‌ها براي مردم بسته شد و ديگر حجتي بر خدا ندارند؛ ولي خدا بر اين‌‌‌ها حجت دارد؛ چون خداي عالم براي اين‌‌‌ها اتمام حجت کرده است.

در آيه ديگر مي‌فرمايد:

وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا

سوره اسراء آيه 15

خداي عالم پيامبران را براي اتمام حجت فرستاده است.

همان طوري که من در مقدمه اشاره کردم، پيامبران آمده‌اند تا مردم را آموزش دهند و به آن‌ها راه را از چاه نشان دهند و راه رسيدن به کمال را به مردم آموزش دهند و موانع رسيدن به کمال را براي مردم روشن کنند.

كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آَيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ

سوره بقره آيه 151

ما پيامبران را فرستاديم که آيات را بر شما قرائت کنند و شما را تزکيه کنند و کتاب الهي را بر شما آموزش دهند و به شما آنچه را که نمي‌دانيد، تعليم دهند.

در آيه ديگر مي‌فرمايد:

فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَمَا عَلَّمَكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ

سوره بقره آيه 239

بحث ديگري که در فوائد بعثت انبياء است، جلوگيري از تحريف‌‌‌ها و اصلاح تحريف‌ها است.

يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ

سوره مائده آيه 15

اي اهل کتاب پيامبر ما آمد تا آنچه را که تحريف کرده‌ايد و آنچه را که از مردم مخفي کرديد براي شما روشن کند.

البته فوائد و فلسفه ديگري براي انبياء وجود دارد که من به همين چند مورد اکتفا مي‌کنم.

 

مجري:

آيا در کتاب‌‌هاي شيعه و سني اشاره به فطري بودن موضوع ولايت هم شده است يا خير؟

استاد قزويني:

همان طوري که در ابتدا گفتيم، شب مبعث است؛ ولي معجزات و کرامات از حرم حضرت امير خلاصه تلألؤ مي‌کند.

شب مبعث است؛ ولي زيارت امير ‌‌‌المؤمنين و زيارت امين الله مطرح است.

نبوت از ولايت جدا نيست.

همان طوري که بار‌‌‌ها عبارت آقاي آلوسي را از روح المعاني خوانده‌ايم که از عبد الله بن مسعود نقل مي‌کند که در زمان پيغمبر اين آيه 67 سوره مائده اين طور مي‌خوانديم:

ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته

روح المعاني، ج 6، ص 193

پيغمبر به مردم برسان که علي ولي امر مسلمين است، در غير اين صورت رسالت ناقص است.

کسي بخواهد رسالت را منهاي ولايت کند و معنا کند، ما معتقد هستيم که قرآن و اسلام را نتوانسته خوب درک کند.

ما در روايات کتب شيعه مثل کتاب شريف کافي جلد 2 صفحه 12 داريم که از حضرت‌‌‌ نسبت به همان آيه 30 سوره روم که مي‌فرمايد:

فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا

سؤال مي‌کنند که مي‌گويد: يا ابن رسول الله اين فطرت چيست؟

بعد حضرت اشاره مي‌کند که اين فطرت همان فطرت اسلام و توحيد است که قرآن در آيه 172 سوره اعراف مي‌فرمايد:

أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى

مرحوم شيخ صدوق در کتاب توحيدشان صفحه 329 حديث شماره 7 از امام صادق سلام الله عليه نسبت به همين آيه 30  سوره روم نقل مي‌کند: اين فطرت الهي 3 چيز است:

توحيد و وحدانيت خدا و محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و علي امير ‌‌‌المؤمنين.

اين فطرتي است که خداي عالم بشر را بر اين فطرت آفريده است.

فطرت، توحيد و نبوت و ولايت است.

اگر اشتباه نکنم، در آيه 45 سوره زخرف است که مي‌فرمايد:

وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا

پيغمبر، از پيامبران گذشته‌‌‌ سؤال کن.

در ذهن سؤال پيش مي‌آيد که چه سؤالي کند.

بزرگان اهل سنت روايات متعددي شايد بيش 20 روايت با سند‌‌هاي مختلف آورده‌اند که مراد از اين آيه که مي‌فرمايد: از پيامبران گذشته‌‌‌ سؤال کن چه چيزي‌‌‌ است.

آقاي ابن عساکر از اعلماي بزرگ اهل سنت کتابي دارد به نام تاريخ دمشق که تمام رواياتش را مستند آورده است؛ يعني تمام سند‌‌‌ها را ذکر کرده است.

از عبد الله بن مسعود نقل مي‌کند کهه پيغمبر اکرم فرمود:

عن عبد الله قال قال النبي صلى الله عليه وسلم يا عبد الله أتاني ملك فقال يا محمد واسأل من أرسلنا من قبلك من رسلنا على ما بعثوا قال قلت على ما بعثوا قال على ولايتك وولاية علي بن أبي طالب

تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 241

در معراج يک ملکي آمد و گفت: از اين پيامبران‌‌‌ سؤال کن بر چه مبعوث شده‌اند و فلسفه بعثت‌شان چه بوده است، حضرت مي‌فرمايد: بر چه مبعوث شده‌اند؟

ملک گفت: بر ولايت تو و بر ولايت علي بن ابي طالب مبعوث شده‌اند.

اين کتاب کافي و بحار و من لا يحضر نيست.

تمام انبياء بر ولايت نبي مکرم و ولايت امير ‌‌‌المؤمنين مبعوث شده‌اند.

همچنين جناب آقاي ثعلبي که از مفسران بزرگ اهل سنت است، در تفسيرشان جلد 3 صفحه 337 در ذيل همين آيه شريفه نقل مي‌کند که پيغمبر اکرم از ملک‌‌‌ سؤال کرد که بر چه مبعوث شدند، گفتند:

على ولايتك وولاية علي بن أبي طالب

تفسير الثعلبي، ج 8، ص 338

همين تعبير را حاکم حسکاني در شواهد التنزيل جلد 2 صفحه 223 آورده است.

آقاي ذهبي از نبي مکرم نقل مي‌کند که در شب معراج‌‌‌ سؤال کرد که انبياء بر چه مبعوث شدند، اين‌‌‌ها گفتند:

بعثنا على شهادة أن لا إله إلا الله وعلى الإقرار بنبوتك والولاية

المنتقى من منهاج الاعتدال، ج 1، ص 445

پيامبران فرمودند: ما بر 3 چيز مبعوث شديم، يکي بر شهادت لا الله الا الله، بعد بر نبوت تو و ولايت علي ابن ابي طالب.

اگر اين در کتاب شيعه آمده باشد، آقايان 7 آسمان را بر سر شيعه خراب مي‌کردند؛ ولي اين عبارتي است که آقايان در کتاب‌‌هاي خودشان آورده‌اند.

آقاي ابن حجر هيثمي در کتاب در کتاب الصواعق المحرقه علي اهل رفض و الضلالة والزندقة که کتابي است که بر عليه شيعه نوشته است، در ذيل آيه 24 سوره صافات که مي‌فرمايد:

وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ

مردم را نگه داريد تا‌‌‌ از آن‌ها سؤال شود.

ايشان مي‌گويد:

وقفوهم إنهم مسؤولون أي عن ولاية علي وأهل البيت لأن الله أمر نبيه صلى الله عليه وسلم أن يعرف الخلق أنه لا يسألهم على تبليغ الرسالة أجرا إلا المودة في القربى والمعنى أنهم يسألون هل والوهم حق الموالاة كما أوصاهم النبي صلى الله عليه وسلم أم أضاعوها وأهملوها فتكون عليهم المطالبة والتبعة

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2، ص 437

از مردم از ولايت علي و از ولايت اهل بيت‌‌‌ سؤال مي‌کنند و مي‌گويند: آيا حق موالات بر آنچه که پيغمبر وصيت کرده بود، عمل کردند؟

آقاي آلوسي سلفي در تفسيرشان در همان آيه وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ مي‌گويد:

وأولى هذه الأقوال أن السؤال عن العقائد والأعمال ورأس ذلك لا إله إلا الله ومن أجله ولاية علي كرم الله تعالى وجهه

روح المعاني، ج 23، ص 80

 اقوال متعددي در معناي وقفوهم انهم مسؤولون مي‌آورد، بهترين قول اين است که از مردم از اقوال و اعمال‌شان‌‌‌ سؤال مي‌کنند و در رأس اين اعمالي که از مردم مي‌پرسند، بحث توحيد و ولايت علي بن ابي طالب است.

اين را هم که يک سلفي نقل مي‌کند، ما که نقل نمي‌کنيم.

من تقاضا دارم که دوستان تلنگري به ذهن مبارک‌شان بزنند و از اين خواب غفلت بيدار شوند.

مجري:

در يک بخش از خطبه آقا امير المؤمنين علي عليه السلام آمده است:

وخلف فيكم ما خلفت الأنبياء في أممها إذ لم يتركوهم هملا

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 25

اينجا موضوع تعيين وصي در تمام پيامبران گذشته جاري بوده است.

آيا در کتاب اهل سنت به اين موضوع اشاره شده است يا خير؟

استاد قزويني:

ما 2 ماه قبل در برنامه حبل المتين بحث وصايت که مطرح کرديم و به اين روايت رسيديم که مي‌فرمايد:

لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ

المعجم الكبير، ج 6، ص 221

هر پيغمبري وصي داشته است.

طبراني که متوفاي 360 است، از ابو سعيد خدري از سلمان فارسي نقل مي‌کند که من به پيغمبر گفتم:

لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ فَمَنْ وَصِيُّكَ

المعجم الكبير، ج 6، ص 221

هر پيغمبري وصي داشته است، وصي تو چه کسي است؟

بعد از مدتي پيغمبر فرمود: وصي من و محل اسرار من و بهترين کسي که بعد از من است، علي بن ابي طالب است.

ما همان زمان تمام بررسي سندي کرديم.

در مورد محمد بن عبد الله حضرمي، ابن ابي حاتم مي‌گويد: صدوق است و ذهبي مي‌گويد: ثقه است.

در مورد ابراهيم بن حسن ثعلبي، ابن ابي حاتم و ابن حبان ايشان را توثيق مي‌کنند.

در مورد يحيي بن يعلي الاسلمي در صحيح ابن حبان آمده است و حاکم نيشابوري در روايتي که اين آقا در سندش آمده است، روايت را تصحيح کرده است.

در مورد ناصر بن عبد الله، ذهبي در ميزان الاعتدال و ابن حبان در مجروحين ايشان را توثيق کرده است.

در مورد سماک بن حرب، يحيي معين توثيقش کرده است.

از ديدگاه آقايان اهل سنت اين‌‌‌ها کاملا مورد وثوق يا حداقل حسن هستند که روايت حسن هم در عمل مثل صحيح است.

بعضي از آقايان مي‌گويند: روايت صحيح همان روايت حسن است.

ما روايت‌‌هاي متعددي ديگري هم داريم؛ مثل حديث دار و يوم الانذار که پيغمبر اکرم فرمودند: علي ابن ابي طالب وصي من، برادر من، خليفه من است و اقوال علما را آن زمان مطرح کرديم.

در حديث ديگري آمده است:

إن لكل نبي وصيا ووارثا وإن عليا وصيي ووارثي

تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 392

ما اين‌ها را با بررسي سندي در برنامه حبل المتين مطرح کرديم.

بيننده آقاي بي‌درنگ از تهران:

اين روز عزيز را خدمت شما تبريک عرض مي‌کنم.

من از اين که به برنامه شما وصل شده‌ام خيلي خوشحال هستم و باور نمي‌کردم که به برنامه وصل شوم.

اين عزيزان اهل سنت مثل ما مفاتيح الجنان دارند که اگر خواستند اعمال امشب را انجام دهند، کتب دعا دارند؟

بيننده آقاي اميني از سقز از اهل سنت:

اگر اجازه دهيد من يک حديث مي‌خوانم و اين حديث را توضيح هم مي‌دهم و اگر اشتباه کردم، حضرت آيت الله قزويني اصلاح کنند.

يک حديثي است در صحيح بخاري که ابن عمر مي‌گويد: من در روزگاران حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله جنگيدم و در آن زمان مسلمانان اندک بودند.

مردم در دين خود به فتنه مي‌افتادند و مشرکان آن‌ها را مي‌کشتند و يا در بند نگه مي‌داشتند تا آن که شمار مسلمانان زياد شد و فتنه‌اي نماند.

چون آن مرد ديد که ابن عمر به آنچه که مي‌خواهد موافقت نمي‌کند، به ابن عمر گفت: سخن تو در مورد علي و عثمان چيست؟

ابن عمر گفت: عثمان خود را عفو کرد ولي شما را خوش نمي‌آيد که وي را عفو نکنيد؛ اما علي پسر عموي رسول الله صلي الله عليه و آله و داماد وي است بعد اشاره کرد و گفت: اين خانه دختر اوست که تو مي‌بيني.

ابن عمر در هيچ يک از جنگ‌‌هاي که در ميان مسلمانان واقع شد، منظورم جنگ جمل و جنگ صفين و حتي محاصرابن زبير حاضر نشده است.

مراد از قول پرسنده در مورد علي و عثمان رضي الله عنهما اين بود که بر عثمان رضي الله عنهما ايراد مي‌گرفت که در بيعت رضوان حضور نداشت و در جنگ احد فرار کرده بود؛ در حالي که در وقت جنگ بدر، همسر وي چون دختر پيامبر صلي الله عليه و آله بود و بيمار بود، آن حضرت به وي اجازه داد که در مدينه نزد همسر خود بماند و اين که در بيعت الرضوان حضور نداشتند، دليلش هم اين بود که آن حضرت او را براي مذاکره با مشرکين به مکه فرستاده بود و اين که در جنگ احد فرار کرده بود، اوضاع جنگ به حالت غير مترقبه در آمده بود و خداوند گناهان آن‌‌‌ها را بخشيد چنانچه آيه نازل شد و فرمود:

وَلَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ

سوره آل عمران آيه 155

ايراد وي در مورد حضرت علي هم اين بود که چرا با مسلمانان جنگيده است که اين ايراد بي‌معني است.

اگر اشتباه مي‌کنم، حضرت آيت الله قزويني توضيحاتي بدهند ممنون مي‌شوم.

استاد قزويني:

با خواندن اين چه منظوري داريد؟

بيننده:

من اين طور برداشت کردم و مطمئن نيستم.

گويا شما عقيده داريد که ابن عمر در لشکر معاويه بوده و با حضرت علي جنگيده است.

استاد قزويني:

نه، بنده نگفته‌ام.

بنده اين را گفته‌ام که ايشان با امير ‌‌‌المؤمنين علي ابن ابي طالب بيعت نکرد بود و از بيعت با علي سرپيچي کرد.

اين هم حرف من نيست، اين حرف ابن حجر عسقلاني است در کتاب فتح الباري است که مي‌گويد:

وكان عبد الله بن عمر في تلك المدة امتنع ان يبايع لابن الزبير أو لعبد الملك كما كان امتنع ان يبايع لعلي

فتح الباري، ج 13، ص 195

با علي بن ابي طالب بيعت نکرد.

ايشان مي‌گويد:

وبايع لابنه يزيد بعد موت معاوية

فتح الباري، ج 13، ص 195

با يزيد بن معاويه بعد از معاويه بيعت کرد؛ يعني با علي بيعت نکرد؛ ولي با يزيد بيعت کرد.

آقاي ابو جعفر اسکافي که از اعلماي بزرگ اهل سنت است در کتاب المعيار و الموازنه صفحه 24 مي‌گويد: جناب عبد الله عمر با حجاج ابن يوسف سقفي بيعت کرد به عنوان اين که ايشان نماينده و والي از طرف عبد الملک مروان است.

البته ابن ابي الحديد معتزلي هم در شرح نهج البلاغه نقل مي‌کند که يک شب عبد الله عمر شبانه رفت نزد حجاج ابن يوسف سقفي که فاسق‌ترين شرور‌ترين انسان‌‌هاي روي زمين بود که عمر ابن عبد العزيز مي‌گويد: اگر تمام اقوام دنيا شرور خود را بياورند و در يک کفه بگذارند و ما هم حجاج را در يک کفه بگذاريم، کفه ما سنگين‌تر است.

آقاي عبد الله عمر در خانه حجاج ابن يوسف سقفي را زد، حجاج گفت: بيا داخل، وقتي که داخل آمد حجاج گفت: در اين وقت شب براي چه آمده‌اي؟

عبد الله عمر گفت: من يک دفعه يادم افتاد که پيغمبر اکرم فرمود:

من مات ولا إمام له مات ميتة جاهلية

شرح نهج البلاغة، ج 13، ص 145

هرکس بميرد و امامي نداشته باشد، مرگش مرگ جاهلي است.

عبد الله عمر گفت: دسترسي به عبد الملک ندارم، آمده‌ام با تو بيعت کنم.

حجاج هم يک مقداري براي اين که تحقيرش کند و اين را ذليلش کند، گفت: فعلا دست من مشغول است، پايش را دراز کرد و گفت: فعلا با پاي من بيعت کن.

اين مطالبي است که از جناب عبد الله عمر نقل شده است.

اين که آيا ايشان در سپاه معاويه بوده است يا نه، من چيزي در اين زمينه نگفته‌ام و اگر دوستان ديگر هم گفته باشند، من خبر ندارم.

آقاي اميني واقعا از دوستان اهل سنت خيلي مؤدب و با منطق ما است، وقتي هم که جواب مي‌دهيم، مثل بعضي‌‌‌ها از وهابي‌‌‌ها که  روي خط مي‌آيند و انعاد دارند و دنبال اين هستند که مجادله کنند، آقاي اميني اهل جدل نيست و ما به وجود ايشان افتخار مي‌کنيم و دوست داريم که روش آقاي اميني هم براي ديگر عزيزان اهل سنت الگو و سرمشق باشد.

بيننده آقاي شريفي از مشهد:

مبعث حضرت رسول را به همه عزيزان و بزرگواران و دوستان خودم در روم نداي شيعه در پالتاگ تبريک عرض مي‌کنم.

چند هفته پيش بنده با شبکه کلمه و با آقاي سجودي تماس گرفتم و با اين بزرگوار بحث ادامه مناظره مطرح شد که ايشان يک شرط جديدي گذاشتند.

شرط‌شان اين بود که بنده را شبکه ولايت و حضرت آيت الله قزويني تأييد کنند.

بنده هم اين جسارت و شهامت را به خودم دادم که به ايشان بگويم: مشکلي نيست، من حاضر هستم.

خدمت شما تماس گرفتم که اگر شما صلاح بدانيد، اين مطلب را تأييد کنيد که با دعاي خير شما اين مناظره صورت بگيرد.

يک مسئله خدمت بيننده قبلي که تماس گرفتند، آقاي اميني مي‌خواستم بگويم: آقاي فخر رازي در تفسير خودش ذيل آيه 150 سوره آل عمران مي‌گويد: يکي از فرار کنندگان عمر بود و به بالايي رفته بود تا زماني که پيامبر به کوه نرفته بود، در آنجا مانده بود و يکي ديگر از فرار کنندگان عثمان بود.

عثمان به همراه دو نفر ديگر آن قدر دور فرار کرده بود که 3 روز بعد از جنگ به مدينه رسيد.

آقاي اميني شما گفتيد: خليفه سوم به خاطر مسائلي که در جنگ اتفاق افتاده بود، فرار کرده بود؛ ولي عزيز من شما رواياتي در کتب صحيح خودتان داريد که اين مطلب خيلي مسئله سنگيني مي‌آيد.

در کتاب صحيح بخاري جلد 3 صفحه 395 حديث 2766 روايت از ابو هريره آورده است که از رسول خدا نقل مي‌کند که فرمود: از هفت چيز که سبب ورود و بقا در آتش مي‌شود، بپرهيزيد.

سؤال شد اين هفت چيز کدام است؟

فرمود: شرک به خداوند، کشتن انساني که خداوند ريختن خونش را حرام کرده است؛ مگر در صورت جرم و موجب قتل، خوردن ربا و مال يتيم و فرار از جبهه جنگ.

آقاي اميني عزيز، شما خودتان اعتراف کرديد که خلفايتان از جنگ فرار مي‌کردند، با اين روايت چه خواهيد کرد؟

آقاي شوکاني در کتاب نيل الاوطار در ذيل اين حديث مطلب قشنگي را مي‌آورد.

مي‌گويد: هفت مورد ذکر شده در اين حديث که از گناهان بزرگ هستند که مقصود ما از نقل اين حديث، مورد ششم آن فرار از جنگ است که در اين حديث از گناهان کبيره شمرده شده است و بعضي از دانشمندان آن را موجب شرک دانسته‌اند.

من هيچ قضاوتي نمي‌کنم، خود بينندگان قضاوت کنند.

الان جناب آقاي اميني از سقز اعتراف کردند که اين که خليفه سوم‌شان از جنگ‌‌‌ها فرار کرده است.

با همين روايت صحيح بخاري و نظر جناب آقاي شوکاني، خودشان قضاوت کنند که اين خليفه دوم‌شان، حداقل خليفه سوم در چه جايگاهي قرار مي‌گيرند.

استاد قزويني:

نسبت به صحبت آقاي شريفي، بار‌‌‌ها گفته‌ايم و مراجع ما حضرت آيت الله مکارم شيرازي، آيت الله سبحاني، آيت الله العظمي نوري، آيت الله العظمي صافي هميشه گفته‌اند: ما آماده‌ايم براي مناظره با اين وهابي‌‌‌هايي که مي‌گويند: مذهب شيعه، مذهب شرک است و شيعيان مشرک هستند.

بيايند با هم مناظره کنيم.

الان هم که زمان سابق که نيست که ما 10 نفر را دور خودمان جمع کنيم و اين‌‌‌ها را تخدير کنيم و نگذاريم  حقايق را بفهمند.

الان عصر اطلاعات و رسانه است.

جناب مفتي اعظم جناب آل شيخ از رسانه‌‌هاي بين المللي عربستان سعودي بيايند، مراجع ما هم  از رسانه‌‌هاي بين المللي شيعه مي‌آيند، به صورت استديو به استديو مناظره کنند.

اگر اين‌‌‌ها راست مي‌گويند و شيعه را مشرک مي‌دانند، بيايند در يک رسانه‌‌ بين المللي مطلب را بگويند و ثابت کنند که شيعه مشرک است؛ ولي تا الان هيچ کدام از بزرگان وهابي جواب نداده‌اند.

ما هم که الان 3 سال است در شبکه ولايت مي‌گوييم: ما براي مناظره با اين آقاياني که در شبکه کلمه هستند، آماده‌ايم.

بعضي از شبکه‌‌‌ها که کارشان فحاشي و اهانت است، ما ارزش انساني براي آن‌‌‌ها قائل نيستيم.

ما گفته‌ايم چون بحث شبکه کلمه‌شان به اين شکل است، ما آماده هستيم تا اين که با جناب آقاي عباسي بحث کردند که مناظره نبود.

جناب آقاي عباسي از اينجا تماس گرفتند و آقايان حتي جرأت نکردند تصوير آقاي عباسي را نشان دهند، فقط زيرنويس کردند؛ حتي جرأت نکردند بگويند: شبکه ولايت؛ ولي ما نصف مانيتورمان را تصوير آقاي سجودي قرار داديم و نصف آن را هم تصوير آقاي عباسي قرار داديم.

اين‌‌‌ها مي‌گويند: آقايان فرار کردند، ما مناظره کرديم.

نه آقا، نه مناظره‌اي بود و نه فراري بود.

اين آقايان گفتند: ما حاضر هستيم با آقاي شريفي مناظره کنيم، آقاي شريفي کاملا مورد تأييد ما است، با اين که آقاي شريفي نه دانشگاه رفته است و نه حوزه ديده است؛ ولي به بحث‌‌‌هايي که ما داشته‌ايم، کاملا مسلط است و مورد تأييد ما است.

اگر آقاي سجودي آماده است، با ايشان مناظره کند.

بعضي از مستبصرين شيعي هم مثل جناب آقاي شريف زاهدي و آقاي سلمان حدادي هم آماده هستند؛ حتي از علماي اهل سنت ايران گفته‌اند: ما آماده‌ايم با اين‌‌‌ها روي مبناي وهابيت مناظره کنيم؛ چون مبناي وهابيت، مبناي ضد ديني و ضد قرآني است.

نسبت به بخش دوم صحبت‌هاي جناب آقاي شريفي، اين فرار از جنگ را آقايان از گناهان کبيره آورده‌اند و اين مسئله‌اي است که کاملا واضح و روشن است.

يک روز ديدم که يک شيعه زنگ زد و گفت: در جنگ احد جناب ابوبکر و عمر فرار کردند و بالاي کوه رفتند و امير ‌‌‌المؤمنين بود که از پيغمبر دفاع کرد.

اين کارشناس شبکه کلمه گفت: عمر بالاي کوه رفت تا آنجا دعا کند و اگر دعاي عمر نبود، علي بن ابي طالب پيروز نمي‌شد.

اگر علي ابن ابي طالب در جنگ احد پيروز شد و نگذاشت که به پيغمبر ضرري بزند، به خاطر دعايي بود که جناب عمر بالاي کوه رفت و آنجا دعا کرد.

من قصد جسارت ندارم.

گفتم: اگر اين طور باشد، آن پيرزن‌‌‌هايي که در مدينه هم بودند، دعا مي‌کردند، دعاي خالصانه آن‌‌‌ها قطعا اولويت دارند.

طوري حرف نزنيد که توهين به مقدسات خودتان باشد.

فرض کنيد همان طوري که خودشان در صحيح بخاري و ديگر صحاح داشتند، اين‌‌‌ها فرار کردند، حکم فرار از جنگ هم چيست؟

قلب پيغمبر اکرم را شکستند که اين‌ها کاملا واضح و روشن است؛ ولي توجيحات نادرست چيزي است که فردا جوان‌‌هاي خودتان اين را نمي‌پذيرند.

بيننده آقا ابوالفضل از بوکان:

با ديدن برنامه‌‌هاي شما و برنامه‌هاي شبکه‌هاي ديگر يک سؤالي که هميشه در ذهن من ايجاد مي‌شود که ما دين‌مان را از صحابه گرفته‌ايم و برادران اهل تشيع دين‌شان را از مکتب اهل بيت گرفته‌اند.

من هرچه نگاه مي‌کنم، کتابي از اهل بيت در دسترس نيست.

همين اصول کافي و کتاب‌‌هاي ديگر اهل تشيع را وقتي مطالعه مي‌کنيم، مي‌بينيم که همه آن روايت است.

همين غسلي که حضرت علي کرد در اصول کافي و در وسائل الشيعه هم است، من دقيقا صفحه و جلد آن را نمي‌دانم.

شما مي‌گوييد: يا راوي تغيير کرده است، يا اين ضعيف است.

ضيعف و صحيحش که معلوم نيست.

چطور مي‌شود من که نماز نمي‌خوانم، به بقيه بگويم: شما نماز بخوانيد.

منظورم توهين نيست، منظورم اين است که وقتي شيعه مي‌گويد: دينم بر حق است، بايد چيزي ارائه دهد که برتر باشد.

هرچه نگاه مي‌کنم مي‌بينم در حرف‌‌هاي اهل تجربه خيلي تناقض وجود دراد.

واقعا ائمه سر قبور رفته‌اند و به مردگانشان يا مثلا امام حسين توسل کرده‌اند؟

استاد قزويني:

يواش يواش جلو برويم.

شما مي‌گوييد: اين ائمه کتاب‌شان کجاست، شما به ما بگوييد: کتاب جناب آقاي ابوبکر و آقاي عمر کجاست؟

صحابه کتاب‌شان کجاست؟

شما از آن‌ها نشان دهيد تا ما هم از ائمه نشان دهيم.

مي توانيد چند کتابي را که آقاي ابوبکر يا آقاي عمر نوشته است، به ما معرفي کنيد.

بيننده:

برگشتيم سر خانه اول‌مان که من مي‌گويم: اهل سنت و شما مي‌گوييد: اين خصوصيت را دارد.

قبول، شما که مي‌گوييد: ما بر حق هستيم، اين کتب به حق شما کجاست؟

استاد قزويني:

همين سؤال شما را جواب دادم.

شما مي‌گوييد: کتاب ائمه کجاست، اين را کسي مي‌تواند بگويد که خودش از صحابه کتاب داشته باشد.

شما کتاب آقاي ابوبکر، عمر و عثمان را نشان دهيد.

بيننده:

فرق ما با شما چيست؟

استاد قزويني:

کتاب جناب ابابکر و عمر کجاست؟

هر کجا آدرس داديد ما کتاب ائمه را هم آدرس مي‌دهيم.

بيننده:

برمي‌گرديم سر خانه اول.

من مي‌گويم:‌‌‌ سؤال من هم همين است، شما که به ما خرده مي‌گيريد و مي‌گوييد: شما دينت را از صحابه مي‌گيريد و ما از مکتب اهل بيت مي‌گيريم، شما مي‌گوييد: کتاب نداريم، هر وقت شما سند آورديد من هم سند مي‌آورم.

استاد قزويني:

عزيز من آيا شما از صحابه کتاب داريد؟

بيننده:

آقاي من نگفتم که صحابه کتاب دارند.

من گفتم: اين‌‌‌ها راوي حديث هستند.

مجري:

پس صحابه کتاب ندارند.

استاد قزويني:

پيغمبر اکرم غير از قرآن چه کتابي نوشته است؟

بيننده:

ايشان هم کتاب ننوشته است؛ ولي احاديثش وجود دارد.

استاد قزويني:

خدا اموات شما را بيامرزد.

همان گونه که پيغمبر اکرم کتابي ندارد و صحابه راوي سخنان پيغمبر هستند، ائمه عليه السلام هم رووات سخنان پيغمبر هستند.

برادر بزرگوارم، در اين قسمت تفاوتي بين شيعه و سني نيست.

صحابه ائمه روايات ائمه را نقل کرده‌اند و صحابه پيغمبر روايات پيغمبر را نقل کرده‌اند.

شما در اين قضيه امتيازي بر شيعه نداريد، قبول است؟

بيننده:

من نمي‌گويم که امتياز مي‌گيريم، شما هر دفعه اين را از ما خرده مي‌گيريد.

استاد قزويني:

در خانه اول شما چيزي بر ما برتري نداريد.

بيننده:

من نگفتم که برتري داريم، شما مي‌گوييد: ما برتري داريم.

استاد قزويني:

برادر عزيزم در اين قسمت اول ما يکي هستيم، اين را قبول دارد يا نه؟

بيننده:

من مي‌گويم: هر دو را راوي نقل کرده است؛ کتب اهل سنت را راوي‌‌‌ها گفته‌اند که اين حديث مال پيغمبر است؛ پس اهل سنت دين‌شان را از صحابه نمي‌گيرند، طبق روايات، سنت پيامبر را اجرا مي‌کنند.

استاد قزويني:

اين که از صحابه مي‌گيرند يا نمي‌گيرند، بحث جدايي است.

شما اگر خواستيد، من 10 تا مطلب مي‌آورم که آقايان آورده‌اند که سنت صحابه عين سنت پيغمبر است.

بزرگاني مثل ابن حزم و اندلسي و ديگران همه آورده‌اند که سنت صحابه به منزله سنت پيغمبر است.

برادر بزرگوار نمي‌خواهم وارد آن بحث بشوم بگذار براي يک فرصت ديگر.

شما در فرمايش‌تان دو ادعا کرديد، يکي اين که کتاب ائمه کجاست؟

بنده هم از شما پرسيدم که کتاب صحابه کجاست؟

بعد گفتيد: شما روايات صحيح هم داريد، روايات ضعيف هم داريد.

نزد شما غير از صحيحين که دو کتاب صحيح بخاري و مسلم است که مي‌گوييد: تمام روايات آن صحيح است، باقي کتب شما هم روايات صحيح دارد و هم روايات ضعيف.

شما تمام دين‌تان را که از صحيح بخاري و مسلم نگرفته‌ايد؛ چون در مورد احکام چيزي ندارند.

در مورد بحث‌‌هاي توحيدي هم در کنار صحيح بخاري و مسلم، سنن ترمزي، سنن نسايي، سنن ابن داوود، سنن ابن ماجه و مسند احمد را داريد.

آيا شما معتقد هستيد که مسند احمد، سنن نسائي و ساير کتب شما هم روايات صحيح و هم روايات ضعيف دارد؟

بيننده:

بله

استاد قزويني:

خدا اموات شما را بيامرزد.

آيا وقتي شما مي‌گوييد: سنن نسائي که از صحاح سته شما است هم روايات ضعيف و هم روايات صحيح دارد، آيا اين نقص بر مذهب اهل سنت است؟

پس در اين قسمت هم اگر ما مي‌گوييم: در کتاب کافي و تهذيب هم روايات صحيح و هم روايات ضعيف وجود دارد، اين دليل بر ضعف مذهب نيست.

بيننده:

در کتب شما ننوشته است که کدام آن ضعيف است و کدام صحيح است.

استاد قزويني:

همان طوري که شما مي‌گوييد: در سنن نسائي، سنن ابن داوود، سنن ترمزي هم روايات صحيح و هم است روايات ضعيف وجود دارد؛ همانگونه که بزرگان و فقهاي شما گفته‌اند که اين روايت صحيح و اين روايت ضعيف وجود دارد، بزرگان ما هم گفته‌اند: در کافي اين روايت صحيح و اين روايت ضعيف است.

شما مراجعه کنيد کتاب مرآة العقول علامه مجلسي از صفحه اول کافي تا آخرين صفحه از جلد هشت هر روايتي که آورده است گفته است که اين روايت صحيح و اين ضعيف است.

در کتاب روضه المتقين روايات صحيح و ضعيف را مشخص کرده است، همچنين در کتاب ملاذ الاخبار آنجا هم مرحوم مجلسي  تمام روايات را تحقيق و بررسي کرده است.

آيا بزرگان شما در رابطه با روايات سنن ترمزي، سنن نسائي، سنن ابي داوود يا مسند احمد، معين کرده اند که اين دسته از روايات مسند احمد صحيح و اين روايات ضعيف است؟

بيننده:

البته من خوب نخوانده‌ام که به بتوانم به شما جواب دهم.

من در شبکه شما شنيده‌ام که وقتي يک حديث مي‌آوريد، مي‌گوييد: اين روايت ضعيف است.

استاد قزويني:

برادر عزيز آقا ابو الفضل بزرگوار، پس اين که شما گفتيد: کسي در کتب شيعه نيامده روايات صحيح از ضعيف را مشخص کند؛ پس اين ادعاي شما ادعاي نادرستي بوده است، قبول داريد يا نه؟

بيننده:

آقاي قزويني من که کتب شما نديدم.

بايد بروم ببينم که سند صحيح کتب شما با ضعيف آن معلوم است يا نيست.

استاد قزويني:

پس شما بزرگواري کنيد تشريف ببريد اين‌‌‌ها را ببينيد.

عزيز جان من گفتم: کتاب مرآة العقول و کتاب ملاذ الاخبار، روايات صحيح از ضعيف را مشخص نموده است.

بيننده:

باشه مراجعه مي‌کنم.

استاد قزويني:

شما تشريف ببريد و ببينيد بعد تشريف بياوريد با هم صحبت مي‌کنيم.

بيننده مجيد از اصفهان:

در کتاب محلي ابن حزم اندلسي روايتي ديدم که مي‌گويند: 14 نفر از اصحاب پيغمبر قصد جان پيغمبر را کردند، مي‌خواستم از حاج آقا بپرسم ببينم همچين روايتي صحت دارد يا نه؟

استاد قزويني:

بله در همين کتاب جلد 9 صفحه 224 مطرح مي‌کند و صلاح هم نيست که بيشتر از اين توضيح دهيم.

بيننده:

در آيه 28 سوره احزاب خداوند به پيغمبر خود فرموده است: زنان خودتان را به خوبي و خرسندي طلاق دهيد، اگر لطف کنيد توضيح دهيد ممنون مي‌شوم.

بيننده حصاري از بوشهر:

اين وهابي‌‌‌هايي که در عربستان حاکم هستند، در مورد موجوديت اسرائيل دروغ مي‌گويند، اگر راست مي‌گويند، فقط بلندگو‌‌هاي مسجد رسول الله را در اختيار يکي از احزاب صادق شيعه يا سني قرار دهند، بعد همه دنياي اسلام اعم از شيعه و سني موجوديت اسرائيل را مي‌بينند.

اين‌‌‌ها جلوي ملت‌‌‌ها را گرفته‌اند و نمي‌گذارند خدشه‌اي به اسرائيل وارد شود.

استاد قزويني:

در رابطه با اين که کتابي مثل مفاتيح دارند، بله اخيرا آقايان يک سري کتاب‌‌‌هايي نوشته‌اند و ادعيه‌هايي را که نبي مکرم فرموده بودند را از زبان صحابه نقل و جمع آوري نموده‌اند.

در رابطه با آيه 28 سوره احزاب که مي‌فرمايد:

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا

پيغمبر به زنانت بگو اگر دنيا مي‌خواهيد، خوب بپوشيد و خوب بخوريد.

در آيه بعد هم مي‌فرمايد:

وَإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآَخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا

سوره أحزاب آيه 29

و اگر خدا و پيغمبر و آخرت را مي‌خواهيد، با پيغمبر باشيد خدا در آخرت براي شما اجر جزيلي معين کرده است و در کنارش هم مي‌فرمايد:

يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا

سوره احزاب آيه 30

اي زنان پيغمبر شما مثل زن‌‌هاي عادي نيستيد و شما هر گناهي انجام دهيد، دو برابر گناه ديگران براي شما نوشته مي‌شود.

اگر شما از کسي غيبت کنيد، دو برابر غيبت ديگران براي شما گناه نوشته مي‌شود و اين طور نيست که زن پيغمبر بودن براي آنان عصمت بياورد و در حاشيه امن باشند.

اگر کار خوب هم کنند دو برابر خدا پاداش مي‌دهد.

در سوره تحريم که پيغمبر اکرم يک مطلب سري به يکي از زنانش گفت

وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ

سوره احزاب آيه 3

اين آقاياني که مي‌گويند: پيغمبر علم غيب ندارد، نمي‌دانم که با اين آيه چه کار مي‌کنند.

زن پيغمبر رفت و سر او را فاش کرد و پيغمبر متوجه شد و فرمود:

از کجا متوجه شديد که من اين سر را فاش کردم؟

پيغمبر مي‌فرمايد: خدا به من خبر داد.

اگر اين علم غيب نيست پس چيست؟

در سوره جن مي‌فرمايد:

عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا

سوره جن آيه 26 و 27

طبق رواياتي که آورده اند مراد عايشه يا حفصه است.

و مي‌گويد:

إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا

سوره تحريم آيه 4

توبه کنيد قلب‌تان از حق منحرف شده است.

عَسَى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِنْكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا

سوره تحريم آيه 5

اگر پيغمبر شما را طلاق دهد، بهتر از شما را براي پيغمبر در نظر مي‌گيريم.

اين آقاياني که مي‌گويند: در ميان همسران پيغمبر عايشه افضل زنان عصر خويش بوده است، ببينند اين آيه چه مي‌فرمايد.

زناني که بهتر از شما هستند، مسلمان و مؤمن و در برابر پيغمبر خدا خاشع و توبه کار هستند.

اين هم نکته ظريفي است که اين برادرمان آقا مجيد عزيز اشاره کردند.

چه زنان پيغمبر، چه صحابه، ما اين‌‌‌ها را مثل افراد عادي مي‌دانيم.

کساني که متقي هستند و اوامر الهي را انجام داده‌اند و از نواهي الهي دوري جستند، براي آن‌ها فضيلت قائل هستيم و حتي به تعبير شيخ طوسي ما از بسياري از صحابه پيغمبر اميد شفاعت داريم و نه تنها آنان را کافر و اهل جهنم نمي‌دانيم؛ بلکه انتظار شفاعت داريم؛ ولي آن‌‌‌هايي که اوامر الهي را ترک کنند و نواهي الهي را مرتکب شوند و با پيغمبر مخالفت کنند، آنان را طبق دستور الهي مستحق توبيخ و عذاب الهي مي‌دانيم.

پايان.


 


حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما