* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 20 تير 1392 تعداد بازديد: 1595 
انحراف ذهبي از اميرمومنان عليه السلام
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 
 

بسم الله الرحمن الرحيم

برنامه حبل المتين

آيت الله العظمي دکتر حسيني قزويني

تاريخ :1392/04/20

مجري:

مبحث علم را پيگيري کرديم که حتما حاکم اسلامي بايد از علم برخوردار باشد و علمش هم بايد از ديگران برجسته تر باشد. ما حديث:

أنا مدينة العلم و علي بابها.

را خدمت شما عزيزان تقديم کرديم و استاد عزيز پيرامون آن مفصل بحث کردند و بحث به اين جا رسيد که آقاي ذهبي در سلسله سند روات اين حديث اشکالي وارد کردند و آقاي ابو صلت را تضعيف کردند که حضرت استاد مفصل اين بحث را براي ما فرمودند و شما نظاره گر اين مباحث بوديد.

حاج آقا مي‌خواستم سوال بکنم که مرکز علماي اهل سنت اعتراف مي‌کنند که آقاي ذهبي از امير المومنين عليه السلام منحرف بوده و نگاه او نسبت به رواتي که فضائل اميرالمومنين را نقل مي‌کردند با کساني که فضائل خلفا را نقل ميکردند فرق مي‌کرد.

اگر لطف بفرماييد پيرامون اين توضيح بفرماييد ممنون مي‌شويم.

استاد قزويني:

همان طوري که عزيزم اشاره فرمودند ما بحثمان در حديث:

أنا مدينة العلم و علي بابها

بود، با اين که از 14 نفر از علماي بزرگ اهل سنت نقل کرديم  که اين ها حديث منزلت را صحيح مي‌دانند و 8 تن از بزرگان اهل سنت خود واژه:

مدينة العلم.

را از القاب امير المومنين مي‌شمارند.

با اين وجود، آقاي ذهبي شروع مي‌کند نسبت به حديث تعبير حديث جعلي را استفاده مي‌کند و مي‌گويد حاکم چه جرأتي داشته اين روايت را تصحيح کرده است.

در مورد ابوصلت هروي هم مي‌گويد که نه مورد وثوق، نه مورد اعتماد است و نه امانت دار است، خلاصه اين مسائل را مطرح کرده است.

ما در جلسهگذشته مطالبي را تقديم بينندگان عزيز کرديم بر اين که آقاي ذهبي طبق گفتهبزرگان آدم متعصبي بوده است و حتي نسبت به اهل سنت نبود.

ايشان تابع مکتب احمد بن حنبل، مکتبه تکذيب، اگر چنان چه از حنفي ها يا از شافعي ها يا از مالکي ها روايتي مي‌رسد در ترجمه آن شروع مي‌کند به اهانت، جسارت و توهين کردن ولي وقتي اهل تجسيم مي‌رسد از آن ها مدح مي‌کند.

اما در بحث امشب مي‌خواهيم بگوييم ذهبي نسبت به اهل سنت هم اعتدال را رعايت نکرده است همانطور که نسبت به امير المومنين سلام الله عليه منحرف بوده است.

بعد خواهيم خواند که بنا به نقل آقاي سخاوي که مي‌گويد:

 در ذهبي ريشه‌هاي نصب و دشمني با امير المومنين بوده.

جناب آقاي احمد بن صديق مغربي که از علماي بزرگ اهل سنت است کتابي دارد به نام فتح الملک العلي که در مورد حديث:

أنا مدينة العلم و علي بابها.

هست . ايشان در اين جا مي‌آيد مي‌گويد:

وأما الذهبي فلا ينبغي أن يقبل قوله في الأحاديث الواردة بفضل علي عليه السلام فإنه سامحه الله كان إذا وقع نظره عليها اعترته حدة أتلفت شعوره وغضب أذهب وجدانه حتى لا يدري ما يقول وربما سب ولعن من روى فضائل علي عليه السلام

فتح الملك العلي، أحمد بن محمد الحسني المغربي، ص 160

ما نمي‌توانيم سخن ذهبي را در فضائل امير المومنين قبول کنيم.

چرا؟

خدا با او با تسامح بر خورد کند

وقتي به احاديث فضيلت امير المومنين مي‌رسد آن چنان غضبش اوج مي‌گيرد که شعورش نابود مي‌شود.

وقتي روايات فضائل را مي‌بيند آن چنان غضبناک و خشمگين مي‌شود که  وجدان او را نابود مي‌کند.

نمي فهمد چه مي‌گويد.

ببينيد که اين يک عالم سني دارد و در رابطه با ذهبي حرف مي‌زند، خيلي عجيب است، مي‌گويد:

اصلا نمي‌فهمد چه مي‌گويد

خيلي عجيب است.

چه بسا فحش مي‌دهد و لعنت مي‌کند به کساني که فضائل علي را نقل کرده است.

و در موارد متعدد در ميزان الاعتدال، طبقات الحفاظ، مي‌گويد اين حديث و امثال آن جعلي است.

جالب اين جا است:

ولكنه لا يفعل ذلك فيمن يروي الأحاديث الموضوعة في مناقب أعدائه

فتح الملك العلي، أحمد بن محمد الحسني المغربي، ص 160

ولي اگر ذهبي به مناقب دشمنان علي برسد حتي اگر احاديث جعلي هم باشد هيچ عکس العمل نشان نمي‌دهد.

در خانه کس است يک حرف بس است.

حالا اين ذهبي است، بعد آقاي احمد بن صديق مغربي که از آن به امام تعبير مي‌کنند مي‌گويد:

اگر من در اين جا بخواهم رشتهسخن را به تفصيل بيان کنم خيلي از مسائل شگفت آور از ذهبي مي‌توانم نقل کنم.

آقايان مراجعه کنند کتاب فتح الملک العلي صفحه160 که فرزند علامهاميني اين را تحقيق کرده است، در آنجا روايتي است از شريک بن عبد الله در فضيلت علي و روايت ديگر دارد در فضائل خلفا، ببينيد تفاوت برخورد آقاي ذهبي نسبت به يک نفر را، در يک جا آن چنان تند و در جاي ديگر اصلا گويا که سخن آقاي شريک بن عبد الله وحي منزل است.

مثلا در روايتي که ابن عساکر نقل مي‌کند از شريک بن عبد الله از ابن بريده از بريدهاسلمي که پيغمبر اکرم فرمود:

هر نبي وصي و وارثي داشت و علي وصي من و وارث من است که تاريخ مدينه دمشق جد 42 صفحه392 آمده است.

من فقط يک اشاره اي مي‌کنم به بخش سندي اين روايت مي‌کنم که ابو القاسم سمر قندي اسماعيل بن احمد که از کبار، حفاظ و ثقه است، أبو طاهر سلفي گفته است ثقه است، ابو حسين بن نقور، احمد عبد الله که خطيب مي‌گويد صدوق است، ذهبي مي‌گويد صدوق است و همچنين ابو القاسم عيسي بن علي بن جراح که خطيب مي‌گويد صحيح الکتاب است و ذهبي مي‌گويد سماعاتش صحيح است، قاسم بغوي هست که از بزرگان اهل سنت هست حافظ است، صدوق است، ثقه است. همچنين محمد بن حميد رازي، علي بن مجاهد بن مسلم بن کابلي، و محمد بن اسحاق صاحب سيره، شريک بن عبد الله، که ابن معين مي‌گويد:

ثقة ثقة.

ابو ربيعه ايادي است، عبد الله بن بريده است. که اين 10 راوي همگي مورد وثوق اهل سنت هستند.

عزيزان ببينند روايتي که ابن عساکر و آقاي طبراني آورده‌اند و سند اش هم صحيح است ولي ببينيم آقاي ذهبي چه مي‌فرمايد، ذهبي در مورد اين روايت مي‌گويد:

هذا كذب ولا يحتمله شريك

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 3، ص 375

روايت دروغ است

اصلا امکان ندارد شريک بن عبد الله همچين مطلبي را تحمل کند

بايد در اينجا به آقاي ذهبي گفت:

إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ

سوره فجر آيه 14

در اولين محکمه اي که براي امير المومنين در قيامت تشکيل مي‌شود بايد جواب بدهيد.

هذا كذب ولا يحتمله شريك

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 3، ص 375

دروغ است.

اصلا شريک بن عبد الله زير بار همچين روايتي نمي‌رود، يعني آمده است کاسه داغ تر از آش شده است، در ترجمه ناصح بن عبد الله مي‌گويد:

هذا خبر المنکر.

ولي همين آقا در رابطه با روايتي از شريک بن عبدالله که مي‌گويد:

لا يفضل عليا على أبي بكر إلا من كان مفتضحا

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 3، ص 374

هر کس بيايد بگويد علي افضل از ابي بکر است مفتضح و رسوا مي‌شود.

در حقيقت آقاي ذهبي با اين جمله اش به جنگ نبي اکرم آمده است چرا که اولين کسي که علي بن ابي طالب را بر همه برتري داده است چه در آيه تطهير، چه در آيه مباهله، چه در آيه ولايت، چه در حديث طير و  غيره آقا رسول اکرم بوده است.

 تمام در‌هاي مسجد را مي‌بندند ولي در علي باز مي‌ماند، وقتي خواستگار براي دخترش مي‌آيد به همه دست رد مي‌زند و دخترش را به عقد علي در مي‌آورد و مي‌گويد من تزويج نکردم

ما أنا زوجة بالله زوجة.

پس در حقيقت ذهبي با نبي مکرم مبارزه مي‌کند.

در  ميزان الاعتدال وقتي مي‌آيد:

لا يفضل عليا على أبي بكر إلا من كان مفتضحا

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 3، ص 374

وقتي به اين جا مي‌رسد مي‌گويد هر کس علي را بر ابي بکر برتري بدهد مفتضح است.

همچنين در روايت ديگر از شريک بن عبد الله که مي‌گويد:

علي خير البشر فمن أبى فقد كفر قلت بعض الكذابين يرويه مرفوعا

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 3، ص 374

علي بهترين بشر است هر کس ابا کند کافر است.

بعضي از کذابين اين را نقل کرده اند.

جناب آقاي ذهبي اين بعض الکذابين اسم دارد، پدر دارد، مادر دارد، سال ولادت دارد، سال وفات دارد، بعد مي‌آيد از طرف آقاي شريک بن عبد الله وکيل مدافع مي‌شود و مي‌گويد:

فإن شريكا لا يعتقد قطعا أن عليا خير من الأنبياء ما بقي

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 3، ص 374

قطعا آقاي شريک بن عبد الله معتقد نيست که علي از همهانبيا برتر بوده است.

ببينيد آقا جان اگر شريک بن عبد الله همچين عقيده اي نداشت خودش زبان داشت، عقل داشت، شعور داشت، مي‌توانست در ذيل آن تبصره اي بزند.

بعد عجيب است مي‌گويد:

إلا أنه أراد خير البشر في وقت وبلا شك هو خير البشر في أيام خلافته

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 3، ص 374

علي خير البشر بود ولي در يک برهه اي از زمان و بدون شک او خير البشر بوده است در زمان خلافتش

 ما از آقاي ذهبي سوال مي‌کنيم جناب آقاي ذهبي شما که آمديد اين روايات را رد مي‌کنيد و مي‌گوييد:

هو خير البشر في أيام خلافته

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 3، ص 374

در ايام خلافتش خير البشر بوده است، به ما بگوييد کساني که با علي بن ابي طالب در جمل و صفين جنگيدند با اين عقيدهشما تکليفشان چيست؟

کسي که با خير البشر بجنگد تکليفش چيست؟ اين را روشن کنيد.  

اضافه در آيهمباهله مگر امير المومنين سلام الله عليه نفس پيغمبر نيست؟ همان گونه اي که پيغمبر اکرم افضل از ملائکه و افضل از انبيا است کسي که نفس پيغمبر هم باشد همين است.

بنده در خدمت شما هستم.

آقاي محسني:

آيا در رابطه با همين مطلبي که از آقاي ابو صلت هروي حضرتعالي فرموديد سخنان آقاي ذهبي تناقض ندارد؟ آيا از تعصب او نيست؟

استاد قزويني:

نکتهقشنگي است، ببينيد در رابطه با خود ابو صلت هروي که ايشان يک جا مي‌آيد توثيق مي‌کند و جاي ديگر که به نفعش است تضعيف مي‌کند.

حاکم نيشابوري در حديث:

أنا مدينة العلم وعلي بابها فمن أراد المدينة فليأت الباب هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه

المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 137

ذهبي بلافاصله مي‌گويد:

هذا موضوع

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 2، ص 145

بلکه اين روايت جعلي است.

حاکم نيشابوري مي‌گويد:

وأبو الصلت ثقة مأمون

المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 137

ذهبي بلافاصله مي‌گويد:

لا و الله، لا ثقة و لا مأمون

سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة، ج 6، ص 519

به خدا سوگند نه مورد وثوق و نه امانت دار است.

حالا من نمي‌دانم اين آقاي ذهبي علم غيب داشته يا از جاي ديگر به دست آورده است يا اينکه توانسته است روح خودش را 600 يا 700 سال جلو ببرد و زندگي آقاي ابوصلت هروي را ببيند که اين طور قسم مي‌خورد، همه بزرگان از جمله يحيي بن معين و ديگران توثيق مي‌کنند ولي آقاي ذهبي مي‌گويند به خدا سوگند نه مورد وثوق است و نه امانت دار است.

در تلخيص مستدرک جلد 3 صفحه126، در ميزان الاعتدال جلد 2 صفحه616، مي‌گويد:

عبد السلام بن صالح أبو الصلت الهروي الرجل الصالح

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 4، ص 348

مرد صالح است.

آقاي ذهبي انقدر که شما دروغ گو نبوديد چرا اين همه حافظه ات را از دست داده ايد؟ يک جا مي‌گويد:

الرجل الصالح

يک جا مي‌گويد:

لا و الله لا ثقة و لا مأمون

اگر يک نفر نه امين است و نه مورد اعتماد است اين چطور مي‌شود مرد صالح؟

مثل قضيه کوسه ريش پهن. مي‌گويند آقا فلاني کوسه است ولي از کوسه‌هاي ريش پهن است.

بعد آقاي ذهبي مي‌آيد مي‌گويد:

العجب من الحاكم وجرأته في تصحيح هذا وأمثاله من البواطيل

سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة، ج 6، ص 527

تعجب دارم از حاکم نيشابوري که چه جرأتي دارد که حديث أنا مدينة العلم را تصحيح مي‌کند؟ تنها آقاي حاکم نيشابوري نيست 13 نفر ديگر هم اين حديث را تصحيح کرده‌اند از جمله يحيي بن معين که حضرتعالي انگشت کوچک او در بحث رجالي نمي‌شويد.

خيلي عجيب است اين جا مي‌آيد کار آقاي حاکم نيشابوري را زير سوال مي‌برد و مي‌گويد تعجب مي‌کنم چه جرأتي دارد، ولي همين ذهبي مي‌خواهد حاکم را ترجمه کند مي‌گويد:

الحاكم الحافظ الكبير امام المحدثين

تذكرة الحفاظ، ج 3، ص 1039

حاکم نيشابوري امام محدثين بوده است

اگر بنا باشد امام محدثين باشد و جرأت کند احاديث باطل را تصحيح بداند پس تکليف غير امام محدثين شما چه خواهد شد؟

وهو ثقة واسع العلم بلغت تصانيفه قريبا من خمس مائة جزء

تذكرة الحفاظ، ج 3، ص 1040

150 مجلد تأليفات داشته است

اين جا شما مي‌آييد مي‌گوييد.

ثقة واسع العلم، امام المحدثين، الحافظ الکبير.

از آن طرف مي‌گويد.

العجب من الحاكم وجرأته في تصحيح هذا وأمثاله من البواطيل

سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة، ج 6، ص 527

چطور جرات کرده است؟

يا خود آقاي سيوطي وقتي مي‌آيد توثيقش کند مي‌گويد:

وكان إمام عصره في الحديث العارف به حق معرفته

طبقات الحفاظ، ج 1، ص 411

حاکم نيشابوري امام عصر خود در حديث بوده است.

آن گونه اي که زيبنده  است نسبت به علوم، و با علم حديث آشنايي داشته است.

وقتي يک فردي که امام عصر خود در حديث بوده و به اندازه کافي نسبت به حديث آگاهي دارد تصحيح مي‌کند جناب آقاي ذهبي تو ديگر چرا مي‌گوييد:

العجب من الحاكم وجرأته في تصحيح هذا وأمثاله من البواطيل

سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة، ج 6، ص 527

و امثال اين.

آقاي محسني:

حاج آقا چه فرقي ميان آقاي ابو صلت هروي و ابان بن تغلب که از اصحاب امام صادق عليه السلام است که ذهبي ابان را توثيق مي‌کند ولي ابا صلت را تضعيف مي‌کند؟

استاد قزويني:

حالا در رابطه با قضيه ابان بن تغلب بعدا  مفصل بيان مي‌کنم. چون يکي از اتهاماتي که ذهبي زده است به ابو صلت هروي واژه شيعي بودن است و نقل مي‌کنند از بعضي ها که:

وقال الدارقطني رافضي خبيث

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 4، ص 348

ولي در همين جا من فقط يک توضيحي بدهم.

آقاي محسني:

فرصتمان کوتاه است اگر طول مي‌کشد براي دفعه بعد باشد.

استاد قزويني:

خيلي سريع عرض مي‌کنم به طور خلاصه عرض مي‌کنم و مفصل آن را بعدا بيان مي‌کنم.

ابان بن تغلب در اسانيد صحاح سته آمده است ولي ذهبي در مورد او مي‌گويد:

شيعي جلد لكنه صدوق فلنا صدقه وعليه بدعته

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118

شيعي متعصب

آدم راست گو است

ما از صداقت ابان استفاده مي‌کنيم و گناه بدعتش هم به گردن خودش

و آخرش هم مي‌گويد:

كان غاليا في التشيع

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118

در تشيع هم غلو داشته است.

اينجا مي‌آيد ابان بن تغلب را با اين که مي‌گويد:

شيعي جلد، غاليا في التشيع.

مي گويد:

لنا صدقه و عليه بدعته.

آقاي ذهبي ما از شما سوال کنيم چه تفاوتي است ميان ابو صلت هروي با ابان بن تغلب؟

در رابطه با آقاي ابوصلت هروي، يحيي بن معين مي‌گويد:

ليس ممن يكذب

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 447

دروغ نمي‌گويد.

خود شما هم گفته‌ايد رجل صالحي بوده است، چطور در ابان بن تغلب توثيق مي‌کنيد ولي در ابوصلت هروي مي‌آييد به اين شکل شروع به حرف زدن مي‌کنيد؟ شما خودت در رابطه با ابوصلت مي‌گويي:

الشيخ العالم العابد... له فضل وجلالة

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 446

و جالب اينجا است که مي‌گويد ابوصلت کسي بوده که:

يقدم أبا بكر ولا يذكر الصحابة إلا بالجميل

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 447

ابابکر را بر علي مقدم داشته است.

قطعا ابان بن تغلب اين طور نيست، ابان بن تغلب معتقد به خلافت بلافصل امير المومنين سلام الله عليه است. ابو صلت هروي:

صحابه را با نيکي ياد مي‌کند.

قطعا ابان بن تغلب نبوده ولي شما در رابطه با ابان بن تغلب ببينيد که مي‌گويد:

فلنا صدقه وعليه بدعته

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118

ولي وقتي به ابوصلت هروي مي‌رسيد مي‌گوييد چنين است و چنان و امثال اين.

جمله اي دارد جناب آقاي ابن عقيل شافعي مي‌گويد:

من الغريب أن حبه وتقديمه لأبي بكر وعمر لم يشفع له عند الطاعنين فيه لتشيعه

العتب الجميل على أهل الجرح والتعديل، السيد محمد بن عقيل، ص 68

ابو صلت هروي با اين که مي‌گويد ابو بکر مقدم است بر صحابه و از صحابه به نيکي ياد مي‌کند اين کافي نيست تا مورد وثوق قرار گيرد بلکه بايد علي بن ابي طالب و اهل بيت را لعن و مذمت کرده باشد تا ذهبي او را توثيق بکند.

آقاي محمد بن عقيل شافعي مي‌گويد ابو صلت با اينکه

يقدم أبا بكر ولا يذكر الصحابة إلا بالجميل

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 447

ابوبکر را مقدم دانسته است و صحابه را به نيکي نام برده است، برايش کافي نيست و حتما بايد جايي نسبت به علي جسارتي کرده باشد و دشمنان اهل بيت را به عرش اعلا ببرد و در قسمت بالاي بهشت جا بدهد تا ذهبي مستمسکي براي توثيق او باشد.

بيننده: محمد از يزد

خوش بختانه در کليپي که از شهيد حسن شحاته پخش مي‌کنند يک چيز‌هايي گفته مي‌شود که اين ها خودشان هم نمي‌دانند که چقدر به ضررشان است چون اين مجاهد بزرگوار يک بحثي را آنجا مي‌کند و مي‌گويد که چرا حضرت امام حسن سبط پيامبر در بقيع باشد؟ ولي آن خليفه‌هاي اول و دوم بايد کنار پيغمبر خوابيده باشند؟ و اين يعني اينکه عايشه اين کار را انجام داده است.

مي گويد که خلفاي اول و دوم در ملک شخصي رسول الله دفن شده اند، و اين ملک بايد به صورت ارث به خانم عايشه رسيده باشد ولي طبق همان حديثي که خود خليفهاول از خودش در آورده بود که ما پيامبران ارثي به جا نمي‌گذاريم، پس اين حتما صدقه است. که در صدقه هم نمي‌تواند و به هر صورت در هر دو حالت دفن آنها محکوم است.

اين چيزي است که به هر حال در تاريخ است و مشخص هم شده است، مااين مطلب را به کارشناس هايشان هم که گفتيم که اگر به فرض اين ملکي هم که از حضرت رسول الله مانده باشد صدقه باشد، صدقه مال عموم است، مال بيت المال است، مال مساکين است و مال فقرا است.

امام حسن عليه السلام فرزند رسول الله را، که انقدر به او علاقه داشتند در بقيع دفن شود و خليفه اول و دوم در کنار رسول الله باشند.

اين جواب، جوابي است که نمي‌توانند بدهند يعني در هر حالت اين ها در آن مي‌مانند و اين مسئله خيلي خوبي است که خود مجاهد شهيد اين را مطرح مي‌کند که چرا اين ها اين جا بخوابند و امام حسن در قبرستان بقيع؟

خيلي عذر مي‌خواهيم از شما، از خود حاج آقاي قزويني هم من معذرت خواهي مي‌کنم، ببخشيد دست شما درد نکند.

آقاي محسني:

سپاس گذاري مي‌کنيم، جناب آقا محمد.

استاد قزويني:

البته من اينجا همان عبارت آقاي ابن عبد البر که مورد تأييد همه علماي اهل سنت است که مي‌گويد:

لما مات الحسن أرادوا أن يدفنوه في بيت رسول الله صلى الله عليه وسلم فأبت ذلك عائشة وركبت بغلة وجمعت الناس فقال لها ابن عباس كأنك أردت أن يقال يوم البغلة كما قيل يوم الجمل

بهجة المجالس وأنس المجالس، ج 1، ص 16

وقتي که خواستند امام حسن سبط پيغمبر را در خانه پيغمبر دفن کنند عايشه جلو گيري کرد

يک قاطري را سوار شد و مردم هم جمع کرد

ابن عباس برگشت گفت که مي‌خواهيد

فتنهجديدي درست کنيد به نام فتنهبقله و قاطر؟ همان طوري که فتنهجمل را درست کردي؟

بيننده: غفوري از سنندج

من پاي منبر حاج آقا قزويني و کليهکار شناس‌هاي محترم شبکهولايت و هم چنين شبکه‌هاي ديگر از جمله کلمه و نور و وصال و بالاخره شبکه‌هاي وهابيون نشسته ام.

طرفين همين صحبت‌هايي را که امشب حاج آقا قزويني فرموده‌اند و بالاخره در مورد راويان تناقض گويي خيلي زيادي داشتند، به نظرم اين راويان اگر الان زنده بودند سعي مي‌کردند که اين تناقض گويي‌شان را اصلاح کنند.

ولي فعلا دستشان از دنيا کوتاه است و نوشتند و رفته‌اند و ديگر الان نمي‌دانند اين وسط ما چه کار بايد بکنيم.

فقط يک سوال از آقاي قزويني داشتم

استاد قزويني:

بفرماييد.

بيننده:

به دنيا آمدن انسان دست خود انسان نيست، من يک سوال دارم سوالم اين است که چرا مثلا بنده به جرم اين که سني هستم نمي‌توانم کانديداي رياست جمهوري بشوم ؟

گناه من چيست؟

استاد قزويني:

فرمايشتان تمام شد؟

بيننده:

بعدش هم در مورد عوارض‌هاي منفي که دارد مي‌خواهم صحبت بکنم

استاد قزويني:

همان طوري که الان  سياست عربستان سعودي اين است که حتي يک شيعه از اين که رئيس آموزش و پرورش باشد محروم است، چرا؟ اگر اين را جواب داديد ما هم اين را خدمت شما جواب مي‌دهيم.

بيننده:

من اين را در مورد عربستان هم مي‌گويد

استاد قزويني:

بله، الان شما ببينيد در سراسر رياض، مدينه، مکه، اين ها يک دانه مسجد براي شيعه ها اجازه مي‌دهند؟

آقاي غفوري عزيز، سياست يک حکومت اين است که بيايند بگويند شيعه نمي‌تواند رئيس آموزش و پرورش شود و اين با سياست ما منافات دارد و معتقد هستند اکثريت آن جا اهل سنت است و به قولي وهابي است.

يا همين اخوان المسلمين، شما ببينيد ماده5 و 19  قانون اساسي را مراجعه بفرماييد که رسما تصريح کرده‌اند کساني مي‌توانند رئيس جمهور باشند که سني باشند و بوي  سلفي داشته باشند.

اين ديگر جديد است و براي 100 سال، 200 سال قبل نيست.

وقتي در کشوري که فرض بفرماييد 90 درصد شيعه هست و 10 درصد سني، اکثريت اين حق را دارند که بيايند بگويند رئيس جمهوري که امور به دست او است بايد از اکثريت باشد، اين کار طبيعي است.

نه اين که بخواهيم بگوييم مثلا نستجير بالله بخواهند به اهل سنت اهانت بکنند، اگر قصد جسارت داشتند اين همه فرماندار، استان دار، شهر دار از اهل سنت نبود.

اين سياست حکومت ها است، حالا به قول آن چه را که خودشان تشخيص مي‌دهند و در مجلس تصويب مي‌شود و در قانون اساسي که عموم مردم يا اکثريت به او رأي دادند ما بايد براي اکثريت مردم احترام بگذاريم.

اين مصيبت‌هايي که بر سر مردم مصر آورده اند، جنايتي که اخوان المسلمين بر مصر آورد فراعنه نياورده بودند.

اين تنگ نظري‌هاي اخواني ها و بعضي از کوتاه فکري‌هاي آن ها، بي‌تجربگي‌هاي آن ها، تعصبات باطل آن ها، اين اختلافي که در مصر ايجاد شده است قلب هر انساني را به درد مي‌آورد.

بنده خودم هر وقت اخبار مصر را مي‌بينم واقعا قلبم به درد مي‌آيد که چرا الان مسلمان ها به جان هم افتاده اند؟ همان طوري که در سوريه مسلمان ها را به جان هم انداختند. نه يک سر باز آمريکايي در سوريه کشته مي‌شود و نه سر باز فرانسوي و نه سرباز اسرائيلي بلکه فقط مسلمان کشته مي‌شود.

حالا چه از وهابي ها و القاعده باشد، چه از شيعه ها، چه از سلفي ها فرقي نمي‌کند، در مصر اگر اين اختلاف پيش بيايد از هر دو طرف مسلمان کشته مي‌شود، مسلمان شيعه، سني يا سلفي باشد خونش محترم است.

ما دوست داريم در کشور‌هاي اسلامي سخن اول و آخر را مردم بزنند، نه اين که يک دولتي آن طرف دنيا بيايد يک مطلبي را ديکته کند و اين مطلب بر مردم تحميل بشود.

آقاي محسني:

آقاي غفوري اگر سوالي داريد خدمتتان هستيم.

استاد قزويني:

روشن شد آقاي غفوري عزيز؟

بيننده:

بله، منظور من اين است که قبول کنيد که اين تبعيض ها باعث مي‌شود که اکثر اين جنايت ها اتفاق بيفتد و بنده به عنوان يک انسان که در ايران هستم پيش خودم فکر مي‌کنم آخر من چه جرمي کرده ام که انسان درجه 2 حساب مي‌شوم؟ همچنين شيعه ها را در عربستان.

به نظر من حکومت ها باعث مي‌شوند که اين تفرقه ها بيش تر بشود.

استاد قزويني:

آقاي غفوري من براي شما توضيح دادم.

آقاي محسني:

آقاي غفوري شما مي‌توانيد براي خودتان نمايندهمجلس بفرستيد، ولي در عربستان همچين چيزي نيست، ما چند نفر از بزرگان اهل سنت را در مجلس شوراي اسلامي داريم؟

بيننده:

ايران در استانداري

آقاي محسني:

در مجلس از اقليت‌هايي مثل کليمي ها هم داريم که خيلي کم هستند.

بيننده:

در ايران اهل سنت حق ندارند براي استان دار، رئيس آموزش و پرورش، علوم سياسي، رئيس جمهوري کانديد بشوند، بنده مي‌گويم شايد من لياقتم از يکي ديگر که اسمش هم شيعه باشد بيش تر باشد ولي به جرم سني بودنم حق ندارم کانديد بشوم.

آقاي محسني:

به هر صورت قانون اساسي اين مملکت تصويب شده است که توسط خود مردم رفراندوم شده است و اکثريت هم اگر شما قائل باشيد همين طور است.

استاد قزويني:

بحث درجه1 و درجه2 نيست، کم لطفي نکنيد، اگر چنان چه الان در خود سنندج بيايند يک انتخاباتي براي خبرگان رهبري انجام دهند و کانديد شما رأي نياورد شما مي‌گوييد چون ما درجه2 بوديم کانديد ما رأي نياورده است؟ نه عزيز من.

بيننده:

نه اقليت بوده، اين هم قبول

استاد قزويني:

خدا پدر شما را بيامرزد. وقتي که اکثريت است عقل در هر جامعه اي اين را اقتضا مي‌کند.

بيننده:

اين که در رياست جمهوري سني بتواند کانديد بشود را اجازه نمي‌دهند.

استاد قزويني:

اين در قانون اساسي آمده است يا نيامده است؟

بيننده:

آمده است درست است.

استاد قزويني:

اين قانون اساسي رفراندوم شده است يا نشده است؟

بيننده:

تبعيض آميز هست هر چه هست

استاد قزويني:

عزيز من مگر علماي اهل سنت در تدوين قانون اساسي حضور نداشتند؟

بيننده:

پس اگر اين طور است من بايد از خدا گله کنم که چرا من را در سنندج به دنيا آورد و در قزوين به دنيا نياورد؟

آقاي محسني:

پس اين مسيحي هم که در ايران هست بايد همين حرف را بزند ديگر؟

بيننده:

من درجه 2 هستم، مسيحي درجه 3 است، من درجه 2 هستم، شيعه درجه 1 هست. خيلي جاي تأسف است.

آقاي محسني:

مباحث شما سياسي شد آقاي غفوري شما مثل اين که سوال علمي نداريد.

بيننده:

ما به عنوان يک انسان در اين جامعه داريم زندگي مي‌کنيم، همه بايد برابر باشيم غير از اين است؟ در همهزمينه ها داريم صحبت مي‌کنيم اين هم مربوط به جامعهما مي‌شود.

استاد قزويني:

عزيز من آقاي غفوري اگر يک مسيحي بيايد بگويد چرا مسيحي نمي‌آيد رئيس جمهور بشود شما چه جوابي مي‌دهيد؟

بيننده:

کانديد بشود

استاد قزويني:

بله؟

بيننده:

موقعي که مي‌رود اسمش را مي‌نويسد نگويند چون مسيحي هستي برو کنار نمي‌تواني کانديد بشوي

استاد قزويني:

اگر يک مسيحي رئيس جمهور ايران بشود حضرت عالي قبول مي‌کنيد؟

بيننده:

اگر بيايد کانديد بشود و راي بياورد بله ولي اگر رأي نياورد خداحافظ.

استاد قزويني:

اين ديگر نهايت کم لطفي است، قضاوت با بينندگان عزيز.

بيننده:

بله قضاوت با بينندگان عزيز، دست شما درد نکند.

بيننده: شريفي از مشهد

سلام عرض مي‌کنم خدمت شما آقاي محسني همچنين سلام عرض مي‌کنم خدمت حضرت آيت الله استاد قزويني عزيز و تمام دوستان بنده در تالار نداي شيعه که الان دارند برنامه را به طور زنده گوش مي‌کنند.

آقاي محسني:

سلامت باشيد.

بيننده:

جناب آقاي محسني عزيز اگر لطف کنيد يک مقدار وقت بيش تر به بنده بدهيد من يک سوال خدمت حاج آقا داشتم و يک مطلبي هم خدمت اين برادر عزيز آقاي غفوري که تماس گرفته اند.

ايشان خوب شد اين اشکال را مطرح کردند و گفتند اين عدالت نيست، اگر اين اشکال واقعا اشکال وارد شده اي باشد و عدالت نباشد، اصوليات خود شما را زير سوال مي‌برد.

شما در باب مشورت خلافت خلفايتان تنها ادله اي که مي‌آوريد اين است که از باب شورا بوده و به هر حال اکثريت خلفا را انتخاب کرده‌اند و چون اکثريت انتخاب کرده‌اند آن اقليت ديگر نظرشان بر باطل است.

همچنين علماي شما فتوا صادر کردند

و هم خلافة ابو بکر و عمر و هو کافر.

و آن اقليت را حتي کافر خطاب کردند.

الان در حکومت جمهوري اسلامي ايران اکثريت با شيعه است و اين اکثريت قانون تصويب کرده‌اند که رئيس جمهور بايد شيعه باشد، اگر اين بي‌عدالتي است اساس مذهب شما را باطل مي‌کند.

برادر من شما اول روي اين اشکال فکر کن بعد بيا اين طور اشکال بگير، اين مسئلهاول.

يک سوالي داشتم خدمت حضرت آيت الله دکتر حسيني قزويني که اين شبکهکلمه به هر حال اين دو سه هفته در مورد بحث مهدويت  مانور خيلي زيادي دادند، هر چند که مانورهايشان پوچ و فقط ادعا بود.

بنده خودم بار ها بعد از آن قضيهفرار آقاي سجودي از مناظره تماس گرفتم ولي متأسفانه وصل نشد، يک بار هم وصل شد که آقاي هاشمي قطع کردند.

اين آقا ادعا مي‌کرد که يک روايت صحيح السند در باب تولد حضرت مهدي بياوريد ولي وقت به عزيزان نمي‌داد. من مي‌خواستم يک روايت براي اين آقا بخوانم تا اين جناب استاد علم رجالشان که فرق کناسه با زبالهمحلي در کوفه را نمي‌داند و به هر حال ايشان معروف شدند به مولوي چهار گاف، بيايند و رجال اين سند ها را بررسي کنند تا دو باره به هر حال گاف‌هاي اين آقا بيش تر بشود.

اين آقاي حيدري ادعا کرده بود که جناب جعفر کذاب براي مردم قم (که آن موقع مرکز شيعه بود) نامه نوشته بود و آن ها را دعوت کرده بود به عمارت خودش و مردم قم امامت ايشان را پذيرفته بودند و خمس‌شان را تحويل به ايشان مي‌دادند. که در بين اين مردم عثمان بن سعيد العمروي که يکي از نواب امام زمان بود وجود داشت که امامت ايشان را پذيرفته است.

اگر در اين زمينه لطف کنيد يک توضيحاتي براي بنده و دوستان بدهيد از خدمتتان متشکر مي‌شوم و از محضرتان خدا حافظي مي‌کنم.

استاد قزويني:

خواهش مي‌کنم. در رابطه با حضرت مهدي ارواحنا فداه که اين آقاي مولوي چهار گاف که آمد و گفت: آقاي جعفر کذاب زمان شيعه ها بوده و مردم قم براي او خمس مي‌فرستادند حتي نايب دوم، ما يک کَشي و کِشي را نتوانستيم به اين آقا حالي کنيم هر چه ما گفتيم نفهميد.

از علماي بزرگ اهل سنت ذهبي گفته است، ابن حجر گفته است که کَشي است، دار قطني گفته است کَشي است، حالا اين آقا آمده و نائب حضرت را عمري گفته است که اين هم گاف ديگري از ايشان است، شايد چون به جناب عمر ارادت داشته است از اين باب گفته است ولي آن چه که يک بچه شيعه از طفوليت خود مي‌داند اين است که نائب حضرت العمري است نه عمري، عثمان بن سعيد العمري است و در روايت هم دارد که.

العمري وابنه ثقتان فما أديا إليك عني فعني يؤديان

الكافي، الشيخ الكليني، ج 1، ص 330

مي گويد عثمان بن سعيد آمد به عنوان امام عصر با جعفر کذاب بيعت کرد، نوبختي و شيخ مفيد و غيره همه نقل مي‌کنند که عموم شيعيان او را به عنوان امام قبول کردند.

واقعا هذيان گفتن هم حدي دارد ولي هذيان گفتن ايشان از حد گذشته است، من آن دفعه يک جمله اي گفتم اين ها کليپ کرده بودند باز هم کليپ کنند و اين آقايان کار شناس مواد مخدر بيايند براي شما توضيح بدهد.

کارشناسي کن و بگو که اين آقايان چه ميل فرمودند که اين طور حرف‌هاي دروغ آن هم در يک شبکهسراسري به دهان مي‌آورند.

من مي‌دانم اگر خدا هم از آن بالا يک کاغذي بفرستد و نبي مکرم از قبر زنده بشود بگويد شيعه حق است اين ها مي‌گويند:

 رجل ليهجر.

بيننده: مجيد

استاد عزيز يک سوال داشتم، بنده با آقاي ابو القاسمي هم روز سه شنبه صحبت کردم.

مي خواهم بگويم اين شبکه‌هايي را که مي‌گوييد وهابي، وهابي، نمي‌خواهم از آن ها دفاع کنم ولي اين ها عقائدشان چه فرقي با اهل سنت جنوب ايران دارد؟ روي چه شاخصه اي شما مي‌گوييد وهابي هستند؟ من وهابيت را قبول دارم و مي‌دانم که فرقه اي بودند که بيست سال پيش راه افتادند، ولي الان نمي‌دانم، حاج آقا توضيح بدهد من بيش تر روشن بشوم.

استاد قزويني:

چشم، اين را بار ها توضيح داده‌ايم آقا مجيد بزرگوار.

اولا وهابي ها همهمسلمان ها را کافر مي‌دانند.

بيننده:

اهل سنت را هم کافر مي‌دانند؟

استاد قزويني:

وهابي ها مي‌گويند هر گونه توسل به نبي اکرم و توسل به اوليا شرک است و فرقي در زنده و مرده بودن هم ندارد. محمد بن عبد الوهاب مي‌گويد هر کس بين خودش و بين خدا واسطه قرار بدهد کافر و مرتد

حلال المال والدم

الرسائل الشخصية، ج 1، ص 147

و مال و خونش حلال است. آيا واقعا اهل سنت هم اين چنين هستند؟ و تعبير آقاي محمد بن عبدالوهاب را قبول داند که مي‌گويد:

من جعل بينه وبين الله وسائط يدعوهم أنه كافر مرتد حلال المال والدم

الرسائل الشخصية، ج 1، ص 147

آيا سني داريم که همچين عقيده اي داشته باشد؟

بيننده:

بله حاج آقا

استاد قزويني:

شما يکي از علماي اهل سنت را بگو که ايشان مي‌گويد هر کس بين خود و خدا واسطه قرار بدهد، نمي‌گويد در حال حيات و ممات، مي‌گويد:

من جعل بينه وبين الله وسائط يدعوهم أنه كافر مرتد حلال المال والدم

الرسائل الشخصية، ج 1، ص 147

کافر و مرتد و مال و خون او حلال است

بيننده:

حاج آقاي عزيز من به آقاي ابو القاسمي هم گفتم، شما الان مولانا عبد الحميد را سني مي‌گوييد درست است؟

استاد قزويني:

ببينيد عزيز من افراد را نام نبر آن جا هم آقاي ابو القاسمي مفصل جواب شما را داد و از کتاب عبدالرحمن سربازي آراي علماي اهل سنت در رد وهابيت را آورد.

بيننده:

يک لحظه اجازه بدهيد حاج آقا آن شب سوالم را من درست مطرح نکردم، من يک کليپي از ايشان در اينترنت ديدم در مورد آيه35 سورهمائده که شما از آن به جواز توسل نام مي‌بريد درست است؟

استاد قزويني:

بله

بيننده:

بعد خود آقاي عبد الحميد مي‌گفت اصلا اين آيه معني ندارد که آدم بين خودش و خداي خودش انسان ديگري قرار بدهد

استاد قزويني:

مگر گفتار آقاي عبد الحميد وحي منزل است؟

بيننده:

نه

استاد قزويني:

نه وحي منزل است؟

بيننده:

نه، شما مي‌آييد اهل سنت با وهابيت فرق دارند، اين فرقي که مي‌گوييد در کجاست؟ من اين جا برايم سوال شده است

استاد قزويني:

روي افراد نام نبريد، اولا کتاب‌هايي را که در دار العلوم مکي زاهدان تدريس مي‌شود ان شاء الله يک روزي اين ها را نقل مي‌کنيم، جناب آقاي مولوي مراد زهي هم اين جا بودند من براي ايشان قطعي ثابت کردم.

حتي کتابي که آقاي عبد المجيد مراد زهي ترجمه کرده است که کتاب درسي است و تفکر وهابيت در آن وجود دارد و ما اصلا تفکرات آن ها را تفکر اهل سنت شافعي، مالکيو حنفي نمي‌دانيم. خيلي رک به شما عرض کنم که اگر آن ها را مثال مي‌زنيد؟ نه.

در خود استان سيستان و بلوچستان نزديک 256 تا نماز جمعه است که همهاينها از بزرگان اهل سنت هستند، حتي شما ببينيد در خود زاهدان علماي زيادي وجود دارند که مخالف تفکر اين آقا هستند، ما نمي‌خواهيم روي اين قضايا حرف بزنيم، اختلاف داشتن طبيعي کار است ولي مي‌خواهيم بگويم نه اين ها مي‌گويند عبد الحميد نستجير بالله کافر است نه عبد الحميد مي‌گويد مخالفين من کافر هستند.

بحث اين نيست، بحث اين است که امروز وهابيت تمام مسلمان ها را غير از خودشان کافر مي‌دانند، شما برو کتاب مفتي مکهمکرمه زيني دحلان الدرر السنيه صفحه46 را بخوان برادر عزيزم و ببين که به صراحت عقائد وهابيت و محمد بن عبد الوهاب را روشن کرده است.

در مورد آيه35 سورهمائده، برادر عزيزم شما برو ببين ابن کثير، آقاي قرطبي، آقاي آلوسي چه حرفي زده اند؟ قطعا آن ها از نظر علمي به مراتب از اين آقاي بزرگواري که شما نام مي‌بريد بالاتر هستند.

شما برو در ذيل همين آيه 57 سوره مائده ببين آقاي آلوسي در ذيل آيه 57 سورهاسراء مي‌گويد:

تمام انبيا و تمام ملائکه واسطه‌شان با خداي عالم نبي مکرم بوده است.

تفسير آقاي آلوسي به نام روح المعاني جلد 15 صفحه126

اين عبارتي است که آقاي آلوسي دارد و از نظر علمي از افرادي که حضرت عالي نام مي‌بريد به مراتب بالاتر هستند.

شما ببينيد در رابطه با علماي بزرگ اهل سنت شما در کتاب الموسوعه الفقه الکويته مي‌گويد:

ذهب جمهور الفقهاء المالكية والشافعية ومتأخرو الحنفية وهو المذهب عند الحنابلة إلى جواز هذا النوع من التوسل سواء في حياة النبي صلى الله عليه وسلم أو بعد وفاته

الموسوعة الفقهية الكويتية، ج 14، ص 156

تمام فقهاي اهل سنت مالکي ها، شافعي ها، حنبلي ها، و متأخرين از احناف معتقد هستند که انسان مي‌تواند به پيغمبر چه در زمان حياتش و چه بعد از وفاتش متوسل شود.

اگر واقعا دنبال اين هستيد که عقائد اهل سنت را بدانيد اين مدرک است. ولي اگر مي‌خواهيد بحث کنيد و وقت برنامه را بگيريد اين بحث جدايي است.

بيننده:

نه حاج آقا من منظورم اين است که ما سني حنفي هستيم و وقتي شما عزيزان مي‌گوييد وهابي، خدا شاهد است که در ما دوگانگي به وجود مي‌آيد.

استاد قزويني:

اولين شاخصه وهابي اين است که توسل به پيغمبر حرام و شرک است و کسي هم که متوسل شود کافر و مهدور الدم است.

هر کس همچين عقيده اي داشته باشد ما او را وهابي مي‌دانيم و فرقي بين شيعه و سني نيست، همين آقاي شيعه اي که من دو ماه قبل سه ساعت و نيم با او در تهران مناظره داشتم که بنا نيست ما پخش کنيم، بچه شيعه است و خودش اجازهاجتهاد از جدش دارد به نام ميرزا مهدي آشتياني که يک آدم وهابي است و به قول آيت الله العظمي ناصر مکارم شيرازي، آيت الله العظمي شيخ جعفر سبحاني مي‌گويند:

ما بر ناصبي بودن ايشان شک نداريم.

ولي بچه شيعه است و در خانهشيعه بزرگ شده است. ببينيد برادر عزيزم ما به هيچ وجهي روابط پسر عمويي و پسر خاله اي با کسي که نداريم و ملاکمان قرآن است.

آقا مجيد عزيز ما از دور پيشاني شما را مي‌بوسيم و از ادب و متانت شما هم تشکر مي‌کنيم.

بيننده:

خيلي ممنون حاج آقا.

آقاي محسني:

سپاس گذاريم خدا نگه دارتان باشد.

استاد قزويني:

اما در رابطه با اين سوالي که برادرمان آقاي شريفي کردند، نمي‌دانم اگر آن کليپ ها آمده است باشد، گر چه من بنا ندارم به اين اراجيف حضرات جواب بدهم ولي چون آقاي شريفي خواستند کوتاه جواب خواهم داد.

آقاي محسني:

هنوز آماده نشده است حاج آقا.

استاد قزويني:

هنوز آماده نيست. به من که گفته‌اند دارد آماده مي‌شود.

آقاي محسني:

و الله حاج آقا به من اين طور اشاره کردند.

استاد قزويني:

آماده است آن کليپ يا نه؟

آقاي محسني:

حاج آقا اعلام مي‌کنند هنوز نه. مي‌خواهيد حضرت عالي ادامه بدهيد اگر آماده شد لا به لاي بحث حاج آقا پخش مي‌کنيم.

استاد قزويني:

ايشان در اين جا مي‌آيد مي‌گويد بر اين که حضرت امام عسکري اصلا فرزندي نداشت و جعفر کذاب امام همه بوده و عموم مردم قم هم با ايشان به عنوان امام بيعت کردند.

اين مباحث را مطرح مي‌کند و از قول شيخ مفيد و ديگران هم نقل مي‌کند، بعد جالب اين است که ايشان مي‌آيد از کتاب کمال الدين آقاي شيخ صدوق نقل مي‌کندکه:

امام عسکري اصلا فرزندي نداشته و بعد علت اين که شيعه ها به اين جعفر، جعفر کذاب مي‌گويند به خاطر اين بوده که بعد ها کذاب شده است وگرنه در عصر خودش امام وقت و برادر امام عسکري بوده.

آقاي محسني:

اگر دوستان ما آماده کرده اند.

استاد قزويني:

چون من هر چه بخواهم توضيح بدهم بدون اين کليپ نمي‌شود

آقاي محسني:

حاج آقا مي‌گويند آماده نيست.

استاد قزويني:

در رابطه با اين قضيه من ناگزير هستم يک چند نکته اي را براي بزرگواران عرض کنم که اين آقايان مي‌آيند از کتاب شيخ صدوق روايت مي‌آورند که نقل کرده است:

امام حسن عسکري فرزندي نداشته است.

ببينيد اين عبارتي است که اين آقا آمده است از ابو الاديان بصري نقل مي‌کند که در کمال الدين است که ايشان معتقد بوده که امام عسکري فرزندي نداشته است.

اين روايت ابو الاديان از عقيد الخادم که ايشان نقل مي‌کند و همه از عقيد خادم نقل کردند که:

ولد ولي الله الحجة ابن الحسن ابن علي... ولقبه المهدي وهو حجة الله عز وجل في أرضه على جميع خلقه

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 474

اين که ايشان مي‌گويد در کتاب‌هاي شيعه آمده است که او پسري نداشته است مخصوصا در کمال الدين صدوق آمده است اين جز دروغ چيز ديگري نيست.

اين آقا مي‌گويد عموم مردم قم و عموم شيعيان به امامت جعفر کذاب عقيده داشتند. اين ديگر متن کتاب کمال الدين است که آقاي ابو الاديان مي‌گويد:

من خادم امام عسکري بودم هنگامي که حضرت بيماري داشتند به خدمت ايشان مشرف شدم، حضرت کتابي نوشت و گفت اين را به مدائن ببر بعد از 15 روز که بر مي‌گردي و وارد سامرا شوي در خانهمن صداي شيون مي‌شنوي و مرا مي‌بيني که براي غسل دادن در بالاي مغتسل گذاشته اند.

بعد ابو الاديان مي‌گويد اگر چنانچه اتفاقي براي شما بيفتد بعد از شما امام کيست؟ حضرت فرمود:

من طالبك بجوابات كتبي فهو القائم من بعدي

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 475

هر کس از تو پاسخ نامه‌هاي من را سوال کرد آن قائم بعد از من است.

عرض کردم آقا اضافه بر اين توضيح بدهيد، حضرت فرمود:

هر کس بر من نماز بخواند او قائم بعد از من است.

گفتم باز يک توضيح بيش تري بگوييد، حضرت فرمود:

هر کس بگويد در داخل هميان چيست آن قائم بعد از من است، 

ابوالاديان مي‌گويد خواستم دوباره بگويم داخل هميان چه است؟ ولي هيبت امام مانع شد.

بعد مي‌گويد به مدائن رفتم و تمام جواب‌هاي نامه حضرت را گرفتم و هنگامي که بعد از 15 روز وارد سامرا شدم ديدم در خانهامام عسکري شيون بلند است، وارد شدم ديدم حضرت را روي مغتسل غسل مي‌دهند و ديدم جعفر بن علي که همان جعفر کذاب است دم در ايستاده است و شيعه ها به او تسليت و تهنيت مي‌گويند، تسليت به خاطر شهادت حضرت و تهنيت به عنوان امامت بعد

فقلت في نفسي

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 475

جناب آقاي حيدري اين ديگر شعبده بازي نيست اين متن کمال الدين است، يک مقداري گوش هايت را باز کن. در آن عبارت‌هاي بدون نقاشي که گفته بودي عموم شيعيان امامت آقاي جعفر کذاب را قبول کردند، همين ابو الاديان مي‌گويد من گفتم:

إن يكن هذا الامام فقد بطلت الإمامة

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 475

اگر اين جعفر امام شيعيان باشد امامت باطل است.

چرا؟ چون من مي‌ديدم او شراب مي‌خورد، مي‌گويد من هم رفتم جلو تسليت و تهنيت گفتم و از من چيزي سوال نکرد.

امام حسن عسگري گفته بود هر کس از تو در مورد جواب نامه ها سوال کرد بدان او امام بعد از من است پس يقين کردم که اين آقا امام نيست چون از من چيزي سوال نکرد، بعد ديدم که عقيد خادم آمد بيرون به جعفر کذاب گفت: برادر تو کفن شده آمادهنماز است، جعفر وارد شد و شيعه ها هم در اطراف او بودند، وقتي وارد خانه شديم ديدم که امام حسن عسکري را بر روي تابوتي گذاشته‌اند و جعفر کذاب رفت جلو تا نماز بخواند

فلما هم بالتكبير خرج صبي بوجهه سمرة بشعره قطط بأسنانه تفليج فجبذ برداء جعفر بن علي وقال تأخر يا عم فأنا أحق بالصلاة على أبي

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 475

وقتي که آقاي جعفر کذاب شروع کرد و خواست تکبير بگويد

ديديم يک آقا زاده اي آمد، گندم گون، موهاي سرشان فرفري و دندان‌هاي مبارکشان با هم ديگر فاصله دارد که آمد ردا و عباي جعفر را کشيد و گفت:

عمو کنار برو من شايسته هستم که بر پدرم نماز بخوانم.

در روايت هم دارد:

إن الامام لا يغسله إلا الإمام

الكافي، الشيخ الكليني، ج 1، ص 384

در روايت ديگري مي‌گويد:

المعصوم لا يصلي عليه إلا معصوم

جواهر الكلام، الشيخ الجواهري، ج 12، ص 22

فتأخر جعفر... فتقدم الصبي وصلى عليه ودفن إلى جانب قبر أبيه عليهما السلام

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 475 و 476

جعفر کنار رفت

خلاصه صورتش بر افروخته و خيلي ناراحت شد.

و اين آقا زاده رفت جلو رفت و نماز خواند.

اگر کليپ آماده است کليپ را پخش کنند.

کليپ: آقاي حيدري:

ايشان مدعي امامت بوده و بسياري از اهل قم از ايشان تبعيت مي‌کردند و ايشان را امام مي‌دانستند.

هيئت فرستادند، نامه فرستادند، برايش زکات يا به اصطلاح خمس مي‌فرستادند.

پس بنا بر اين آقاي جعفر بن علي برادر همين حسن عسکري چون فرزندي نداشت، اگر فرزندي داشت که اين اختلافات به وجود نمي‌آمد چون معمولا امامت بنا به توصيهامام قبلي به امام بعدي صورت مي‌گيرد.

برادر حضرت امام حسن عسکري از عدم وجود چنين وصيتي استفاده کرد و خودش را جانشين امام عسکري منصوب ساخته است، خصوصا حضرت عسکري فرزندي از خود باقي نگذاشته بود و جعفر بن علي به شيعيان گفت برادر امام حسن عسکري به رحمت پروردگار رفته و فرزندي اعم از پدر يا دختر از خود باقي نگذاشته است و من وصي او مي‌باشم.

حضرت جعفر چنين ادعايي کرد و به شيعيان قم مرکز تشيع آن زمان نامه اي نوشت و آن ها را به امامت و پيروي خود دعوت کرده و ادعاي علم حلال و حرام و ما يحتاج مردم از همه علوم را کرد.

صدوق در کتاب کمال الدين از ابو الاديان بصري نقل کرده است که بعد از مرگ حضرت عسکري، عموم شيعيان پيرامون جعفر بن علي جمع شدند و به او تبريک و تسليت گفتند.

استاد قزويني:

بله عزيزان ديدند که اين آقا از قول ابو الاديان بصري نقل مي‌کند و اين که عموم شيعيان قم او را به امامت قبول کرده اند.

دوستان همين عبارتي که من الان رسيده ام قشنگ دقت کنند که وقتي جعفر کذاب مي‌خواهد نماز بخواند آقا امام زمان سلام الله عليه که آن زمان 5 سال بيشتر نداشت مي‌آيد عمويش را کنار مي‌زند و نماز مي‌خواند، بعد آقاي ابو الاديان مي‌گويد ديدم امام زمان حضرت مهدي که نماز خواند به من گفت:

هات جوابات الكتب التي معك ، فدفعتها إليه فقلت في نفسي هذه بينتان بقي الهميان

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 476

جواب نامه‌هاي پدرم را بياور.

اين اولين نشانه اي است که امام حسن عسکري گفته بود هر کس از تو جواب نامه را خواست آن امام بعد از من است.

اين دومين بينه بود که هم نماز خواند و هم سوال کرد.

ولي هميان باقي ماند.

به طرف جعفر کذاب رفتم و ديدم بدنش از شدت ناراحتي مي‌لرزد، تا اين جايي که مي‌گويد ما نشسته بوديم

إذ قدم نفر من قم

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 476

آقايان بيننده‌هاي عزيز دقت کنند که اين آقا اضافه بر اين که ناصبي است، عدوات امير المومنين و امام زمان در قلبش هست و دروغ گو است، اصلا بساط وهابيت بر دروغ استوار است.

اين آقا گفت مردم قم خمس و زکات خود را براي او مي‌فرستادند و به امامت او عقيده داشتند که از قول کمال الدين صدوق نقل شده است. اين هم کمال الدين صدوق که مي‌گويد:

فسألوا عن الحسن بن علي عليهما السلام فعرفوا موته

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 47

سراغ امام عسکري رفتند متوجه شدند که حضرت از دنيا رفته است

گفتند به چه کسي تسليت بگوييم؟ گفتند: جعفر کذاب

فسلموا عليه وعزوه وهنوه وقالوا إن معنا كتبا ومالا فتقول ممن الكتب وكم المال فقام ينفض أثوابه ويقول تريدون منا أن نعلم الغيب

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 476

آمدند پيش جعفر سلام گفتند، تسليت و تهنيت گفتند.

بعد گفتند:

گفتند آقاي جعفر همراه ما نامه ها و اموالي است که از قم آورديم مي‌توانيد بگوييد اين نامه ها و اموال را به چه کسي دهيم؟

شروع کرد به تکان دادن عبايش.

گفت شما تصور کرده‌ايد که من علم غيب دارم؟

فخرج الخادم فقال معكم كتب فلان وفلان (وفلان) وهميان فيه ألف دينار وعشرة دنانير منها مطلية فدفعوا إليه الكتب والمال وقالوا : الذي وجه بك لاخذ ذلك هو الامام

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 476

خادم امام حسن عسکري آمد و گفت همراه شما نامه‌هاي فلان اشخاص است و همياني که در آن هزار و ده دينار است که بعضي از اين ها هم کاملا خطاطي شده است.

مردم قم وقتي اين نشانه ها را از خادم شنيدند

تمام نامه ها و اموال را تقديم او کردند و گفتند:

آن آقايي که تو را فرستاده و اين نشانه ها را به تو گفته است او امام ماست.

در روايت بعدي که خيلي مفصل تر آورده است، مي‌گويد ما نشسته بوديم:

نحن من أهل قم ومعنا جماعة من الشيعة وغيرها وكنا نحمل إلى سيدنا أبي محمد الحسن بن علي الأموال فقال وأين هي قالوا معنا

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 477

جمعي نزد جعفر کذاب آمدند و گفتند ما جماعتي از شيعيان قم هستيم.

و از قم اموال و وجوهاتي را براي امام حسن عسگري آورديم

جعفر کذاب گفت اين اموال مال کجا است؟

گفتند:

گفت بياوريد به من تحويل بدهيد، گفتند:

إن لهذه الأموال خبرا طريفا

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 477

در اين اموال يک نشانه اي است.

گفت چه است؟ گفتند: اين اموال از عموم شيعه‌هاي مدينه است که بعضي ها يک دينار و بعضي دو دينار و بعضي ها در کيسه گذاشته‌اند و بعضي ها هم مهر زده‌اند که ما وقتي وارد خدمت امام عسکري مي‌شديم امام عسکري دانه دانه مي‌گفت اين يک دينار مال فلان آقا است، اين دو دينار مال فلان آقا است و تمام اسماء مردم را مي‌گفت و مي‌گفت در داخل همياني که مهر خورده است چه است؟

فقال جعفر كذبتم تقولون على أخي ما لا يفعله

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 477

شما دروغ مي‌گوييد برادر من امام عسکري اين طور نبود.

وقتي که جمعيت اين حرف شنيدند به هم ديگر نگاه کردند و گفتند ما از طرف مردم امانت دار هستيم، مردم اين اموال را به ما داده‌اند به اين شرط که به امام عسکري بدهيم و ايشان تمام نشانه ها را به ما بدهد.

جعفر کذاب هرکاري کرد که اين اموال را بگيرد به او تحويل ندادند نزد حاکم بغداد رفت و گفت اين ها يک سري اموالي آورده‌اند و به من نمي‌دهند. شيعيان را در دارالحکومه احضار کردند، حاکم گفت چرا اين اموال را به جعفر نمي‌دهيد؟

قضيه را براي حاکم شرح دادند و گفتند که ما وقتي خدمت امام حسن عسکري مي‌آمديم نشانه‌هايي را به ما مي‌گفت و ما از طرف مردم مأمور هستيم که اين اموال را به دست امام برسانيم. اگر جعفر نشانه ها را بگويد اموال را به او مي‌دهيم ولي اگر نگويد نمي‌دهيم. بعد خود خليفه برگشت گفت:

فقال الخليفة القوم رسل وما على الرسول إلا البلاغ المبين قال فبهت جعفر ولم يرد جوابا

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 478

جعفر اين جمعيت نماينده هستند.

نماينده وظيفه اش اين است که طبق دستور آن فردي که اين ها را انتخاب کرده‌اند انجام بدهند

اگر راست مي‌گويي اموال کيست و چقدر است؟ بعد مي‌گويد:

جعفر کذاب مبهوت ماند و ديگر هيچ جوابي نداشت.

در ادامه جعفر کذاب نزد خليفه آمد و گفت من هر سال 20 هزار دينار به تو پول مي‌دهم به شرط اين که من را به عنوان امام شيعه ها معرفي کنيد، خيلي جالب است بينندگان عزيز قشنگ دقت کنند.

وقد كان جعفر الكذاب حمل إلى الخليفة عشرين ألف دينار لما توفي الحسن بن علي عليهما السلام وقال يا أمير المؤمنين تجعل لي مرتبة أخي الحسن ومنزلته

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 479

اين 20 هزار دينار را آوردم تا شما همان جايگاهي که برادرم امام عسکري ميان شيعه ها داشت در ميان شيعيان براي من قرار دهي و بگو تمام آن جايگاه ها را جعفر کذاب هم دارد.

در جاي ديگر دارد که خليفه بر گشت گفت:

وقال له يا أحمق إن السلطان أعزه الله جرد سيفه وسوطه في الذين زعموا أن أباك وأخاك أئمة

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 44

سلطان به جعفر کذاب گفت اي احمق.

سلطان شمشيرش را برهنه کرده است براي آن شيعه‌هايي که معتقدند برادر و پدر تو امام بودند آن وقت تو آمدي به ما مي‌گويي ما جايگاه برادر تو را به تو بدهيم و تو را به عنوان امام شيعه ها معرفي بکنيم؟

راوي مي‌گويد حاکم دستور داد جعفر کذاب را ديگر به هيچ وجه به دارالحکومه راه ندهند.

اين حقيقتي است که در کتاب‌هاي شيعه است، تمام حرف‌هاي اين آقايان از قماش است.

 الحمد الله من تشکر مي‌کنم از عزيزانمان در کلمهطيبه که هر هفته چند برگي از جنايات، دروغ ها و تهمت‌هاي اين ها آقايان را بر ملا مي‌کنند.

اين هم از نعمت‌هاي الهي است بر ما که خداي عالم دشمنان ما را از جاهل ترين، دروغ ترين هتاک ترين و بي‌حياترين افراد کرهزمين قرار داده است.

آقاي محسني:

ممنون و سپاس گذاريم حاج آقا.

استاد قزويني:

بله من عذر مي‌خواهم از اين که يک مقدار از وقت هم گذشت.

آقاي محسني:

برنامه با امام زمان گره خورد. ممنون هستيم.

استاد قزويني:

خدايا تو را قسمت مي‌دهيم به آبروي محمد و آل محمد فرج مولاي ما بقيه الله الاعظم نزديک بگردان.

 

اللهم عجل لوليک الفرج



حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما