* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 30 تير 1392 | تعداد بازديد: 1615 | |
ذهبي و ... و رد روايت بخاطر شيعه بودن راوي - فضائل شيعه علي ع از زبان رسول الله ص | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم برنامه حبل المتين آيت الله العظمي دکتر حسيني قزويني تاريخ :1392/04/30 مجري: درسلسله مباحث عقلي امامت عرض کرديم که علماي کلامي اهل سنت سه شاخص براي حاکم اسلامي مطرح کردند که علم و شجاعت و عدالت بود. آيا آقاي ذهبي يا ديگر رجاليون اهل سنت هستند که به راحتي روايتي به خاطر شيعه بودن راوي آن رد بکنند؟ استاد قزويني: جناب ذهبي از استوانههاي علمي اهل سنت است و به تعبيري ميگويند اهل سنت در کنار سفرهي چهار نفر نشسته اند: ذهبي، ابن حجر، مزي و عراقي. ايشان ميآيد با روايات مربوط به فضائل اهل بيت کاملا گزينشي برخورد ميکند، يک جا ميآيد شريک بن عبدالله را به خاطر يک حديثي که درشان امير المومنين است تضعيف ميکند و در جاي ديگر که در فضيلت خلفا است به عنوان يک امر مسلم و مفروق الامر در نظر ميگيرد و رد ميشود؛ اما نسبت به بعضي روات شيعه که ميرسد تعابير زشت و وقيحي را به کار ميبرد و از سخنان رافضي و نعوذ بالله فضلهي سگ تعبير ميکند. از علامه سبکي هم نقل کرديم که ايشان نه تنها نسبت به شيعه بلکه نسبت به خيلي از علماي اشاعره ، علماي شافعي و احناف اهانت و جسارت کرده است و فقط نسبت به علماي حنبلي ارادت ويژه اي دارد و از آنها تجليل و تحسين ميکند. اما سوالي که برادر عزيزم کردند که آيا اين آقايان روايتي را به خاطر شيعه بودن راوي رد کردند يا نه؟ اين را عزيزان دقت کنند، من در اين جا چند نکته را عرض ميکنم تا عزيزان بيننده کاملا داخل بحث باشند. ما يک بخش از حرف و بحثمان اين است که اين ها به خاطر شيعه بودن روايت راوي را رد ميکنند و ميگويند اين راوي چون شيعي است روايتش بايد رد شود چون شيعه بودن جرمش نابخشودني است. از طرف ديگر ميگويند اگر روايات شيعه را بخواهيم از کتابهايمان حذف کنيم سنت پيغمبر از بين ميرود و کتابهاي ما خراب و ويران ميشود. از طرفي هم شيعه را با خوارج مقايسه ميکنند که شيعه ها همه دروغ گو هستند؛ اما خوارج آدمهاي صادق هستند. با اين که خودشان نقل کردند که مذهب خوارج اين بود که هر رأي فاسدي را که ملتزم ميشدند طبق آن نظريه حديث را جعل ميکردند و ميساختند. اين تضادهايي است که بزرگاني مثل ذهبي و ديگران در مباحث رجالي مرتکب شده اند. آن ضرب المثل معروف که به شتر گفتهاند گردنت کج است، گفت کجايم راست است؟ حالا ما بخش اول را که اين ها به خاطر شيعه بودن راوي رواياتش را رد ميکند تقديم بينندگان عزيز ميکنيم و تقاضا دارم عزيزان شيعه بويژه طلبههاي عزيز، فضلاي حوزههاي علميه، اساتيد بزرگوار اين بخش را کمي دقت کنند و اگر نکته نظري هم به ذهنشان ميرسد، ميتوانند روي خط بيايند و بيان کنند يا از طريق پيامک و ايميل در اختيار ما قرار بدهند. ذهبي که متوفي 748 است در رابطه با قضيهي ابان بن تغلب ميگويد: بعضي ها گفتهاند که ابان بن تغلب شيعه و بدعت گذار است. شما که ميگوييد ابان بدعت گذار است پس چرا روايات او را پذيرفتهايد و در صحاح خود ذکر کرده ايد. اگر شيعه آنقدر خطرناک و وحشتناک است که آقاي ذهبي از او به عنوان خروء الکلب تعبير ميکند پس چرا آقاي بخاري اين همه از شيعه ها روايت نقل کرده است؟ چرا مسلم کتابش مملو از احاديث شيعه است؟ حتي اساتيد بخاري و مسلم همه شيعه هستند، اساتيد ابوحنيفه از شيعيان بودند، اساتيد احمد بن حنبل از شيعيان هستند. که بخش بخش و بند بند همه اينها را عرض ميکنيم. اين بينندگان عزيز که با شبکههاي ضاله تماس ميگيرند اين مباحث را در خاطر داشته باشند و از آقايان سوال کنند. اين بيسوادها يا کارنشناس ها که به جرم اين که در يک روايت شيعه است بلافاصله روايت را رد ميکنند چه جوابي دارند؟ ذهبي ميگويد:
ان البدعة على ضربين فبدعة صغرى كغلو التشيع أو كالتشيع بلا غلو ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118
شيعه ها صاحب بدعت هستند؛ ولي بدعت به دو قسم است يک بدعت صغري داريم مثل: يعني تشيع بدون غلو و انحراف که از اين طور تشيع در بين بزرگان و تابعين و اتباع تابعين زياد داريم.
ثم بدعة كبرى كالرفض الكامل والغلو فيه والحط على أبي بكر وعمر رضي الله عنهما والدعاء إلى ذلك فهذا النوع لا يحتج بهم ولا كرامة ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118
يک بدعت کبري داريم مثل رفض کامل و غلو در رفض يا کسي که نسبت به ابي بکر و عمر بدگويي کند و مردم را دعوت کند به اين قضيه اين دسته از شيعياني که نسبت به ابا بکر و عمر جسارت ميکنند و غلو در رفض دارند به رواياتشان احتجاج نميکنيم. بعد ميگويد:
فما استحضر الان في هذا الضرب رجلا صادقا ولا مامونا ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118
در اين دسته از افراد که نسبت به ابابکر و عمر جسارت ميکنند آدم راستگو و امانت داري سراغ نداريم. حالا ان شا الله طلب دوستان باشد که من تعدادي از راوياني که به ابوبکر، عمر، عثمان و حتي به زنان پيامبر ناسزا ميگفتند را براي شما بيان ميکنم که آقاي ذهبي روايات آنها را آورده است و آنان را مورد وثوق خود قرار داده است. ايشان ميگويد من گمان نميکنم اين دسته از رافضي ها امانت دار و صادق باشند
بل الكذب شعارهم والتقية والنفاق دثارهم فكيف يقبل نقل من هذا حاله حاشا و کلا ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118
درغگويي شعار آنهاست و تقيه و نفاق هم در حقيقت پرچم و سايه باني براي آنان است. بعد ميگويد: چگونه ميتوانيم روايت کسي را که اين گونه است را بپذيريم؟ ان شاالله از جناب آقاي ذهبي استنطاق خواهيم کرد که اگر واقعا اين چنين است چرا اين همه روايت از شيعيان در صحاح سته اهل سنت است؟ مرحوم علامه شرف الدين آمار يک صد نفر از روات شيعه را در صحيح بخاري، مسلم، ترمذي و ديگر کتب آورده است. يکي از محققين بزرگوار حوزه جناب آقاي طبسي، اخوي نجم الدين طبسي ايشان يک کتابي دارد در اين کتاب اسامي صد و بيست نفر از شيعه که در صحاح اهل سنت روايت دارند آورده است. جناب آقاي ذهبي اگر
الكذب شعارهم والتقية والنفاق دثارهم ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118
پس اين روايات شيعه ها در صحاح شما چي کار ميکند؟ يا آن دسته از افرادي که سب صحابه ميکردند، چطور روايات آن ها آورديد و به آن احتجاج کرده ايد؟ ذهبي به يزيد بن هارون ميگويد:
يكتب عن كل صاحب بدعة اذا لم يكن داعية الا الرافضة فانهم يكذبون ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 146
از هر بدعت گذاري روايت نقل ميکنيم مگر اين که ديگران را به بدعت خودش دعوت کند. مگر شيعه ها که هيچ روايتي را از آنان نميپذيريم چون شيعيان دروغ ميگويند. دست شما درد نکند آقاي ذهبي. ابن حجر ميگويد:
وأما التشيع في عرف المتأخرين فهو الرفض المحض فلا تقبل رواية الرافضي الغالي ولا كرامة تهذيب التهذيب، ج 1، ص 81
در عرف متاخرين، شيعه به معناي رفض محض است، ما روايت روافض غالي را قبول نميکنيم. آقاي ابن حجر جنابعالي در مقدمهي فتح الباري تعداد زيادي از اساتيد و راويان بخاري را آوردهايد که شيعه هستند و روايت دارند که آمده اي با هزار تا چسب دوقلو ميخواهيد بچسبانيد، چون آقاي بخاري از شيعه ها روايت نقل کرده است بايد يک طور زير سبيلي رد کنيم. طلب آقاي ابن حجر باشد ان شاالله خواهيم آورد آن دسته از راوياني که شيعه هستند و مورد وثوق شما هستند. اين هم باز از مظلوميت اهل بيت است. آقاي ابن حجر در مورد عطيه عوفي دارد که ساجي گفته است که سخن عطيهي عوفي حجت نيست، چرا؟
وكان يقدم عليا على الكل تهذيب التهذيب، ج 7، ص 201
علي را برکل صحابه مقدم ميداند. آقاي ابن حجر اگر اين ملاک باشد شما بايد سخنان پيغمبر را هم نپذيريد، چون پيغمبر اکرم در قضيهي مباهله علي را برهمهي صحابه مقدم داشت. همچنين در جنگ خيبر که فرمود: من اين پرچم را به کسي ميدهم که خدا و پيغمبر او را دوست دارد و او هم خدا و پيغمبر را دوست دارد. و پرچم را به علي عليه السلام داد، پس علي را مقدم کرد، آيا سخن پيغمبر هم ديگر براي جنابعالي حجت نيست؟ در آيهي تطهير هم آن همه صحابه بودند، چرا علي بن ابي طالب را زير عبا برد و فرمود:
هؤلاء أهل بيتي مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 370
پس بنابراين بايد سخن پيغمبر را هم حضرت مستطاب عالي قبول نکنيد. ابن حيان هم در اين قضيه خلاصه از غافله عقب نمانده است و در رابطه با ابراهيم بن عبدالعزيز ميگويد:
وأملى فضائل أبي بكر وعمر طبقات المحدثين بأصبهان، ج 2، ص 281
فضائل ابي بکر و عمر را براي شنوندگانش مطرح کرد بعد براي اصحاب حديث گفت:
بمن نبدأ بعثمان أو علي فقالوا أوتشك في هذا هذا والله رافضي فتركوا حديثه طبقات المحدثين بأصبهان، ج 2، ص 281
بعد از ابوبکر و عمر فضائل عثمان را بگوييم يا فضائل علي را؟ به گفتند که آيا تو شک داري؟ بعد ابن حبان ميگويد: اين به خدا سوگند رافضي است حديث او را رد کردند ببينيد عزيزان بييننده اين اوج مظلوميت امير المومنين سلام الله عليه است. آن زماني که اين آقايان بت ميپرستيدند، علي بن ابي طالب در شعب ابي طالب سه سال تمام از نبي مکرم دفاع کرد. پدر بزرگوارش ابوطالب از پيامبر دفاع کرد. آن زمان اين آقايان کجا بودند؟ به قول يکي از علما ميگويد: اين ها کنار زن و بچه هايشان به عيش و نوش مشغول بودند،؛ ولي شب که ميشد ابوطالب ميآمد اول شب رسول اکرم را يک جا ميخواباند، علي را يک طرف، پاسي از شب که ميگذشت علي را جاي پيغمبر ميخواباند و ميگفت پسرم اگر دشمنان از دور اينجا را هدف گرفته باشند متوجه شوند که پيغمبر اين جا خوابيده شايد نيمههاي شب که ما خواب هستيم از تاريکي شب استفاده کنند و به جان نبي مکرم ضرر بزنند، پس تو بيا پيش مرگ محمد باش اگر مشرکين آمدند خواستند ضرر بزنند ضرر به تو بخورد، اين علي است. ولي اگر کسي بيايد و بگويد فضائل عثمان را شروع کنيم يا علي عليه السلام ميگويد:
هذا رافضي .
باز ذهبي در رابطه با ذو البراعتين دارد که ابن ناصر گفته:
رافضي لا تحل الرواية عنه المغني في الضعفاء، ج 2، ص 551
رافضي است و نقل روايتش حرام است. يعني کسي که از رافضي نقل روايت کند مثل اين است که زنا کرده، دزدي کرده، آدم کشته و مرتکب حرام شده است. در خدمت شما هستم. مجري: حاج آقا اين سخنان ناثواب و نادرستي که آقايان گفتهاند و حضرت عالي مطرح کرديد آيا اين ها اعتراض به شخص رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نيست که شيعيان علي عليه السلام را مدح کرده است؟ استاد قزويني: نمي دانم چه بگويم، حدود 42 روايت در منابع اهل سنت است که نبي مکرم شيعه علي را ستوده و مدح کرده است. سند از جابر بن عبدالله انصاري ميگويد در خدمت پيغمبر اکرم بوديم که علي بن ابي طالب وارد شد، پيامبر فرمود: برادرم آمد پس توجه به کعبه کرد و فرمود: قسم به خدايي که جان من در قبضهي قدرت اوست
إن هذا وشيعته لهم الفائزون يوم القيامة تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 371
اين مرد و شيعيان او فرداي قيامت رستگار هستند. بعد آيهي شريفه نازل شد که:
إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ سوره بينه آيه 7
و از آن به بعد هر وقت علي ميآمد اصحاب پيامبر ميگفتند:
جاء خير البرية تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 371
روايت ديگري است از ابن عساکر از ابي سعيد خدري که پيغمبر به علي نگاه کرد و فرمود: اين مرد و شيعيانش فرداي قيامت رستگار هستند. باز در تاريخ دمشق است که فرمود:
إن عليا وشيعته هم الفائزون يوم القيامة تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 333
روايت ديگري جناب دولابي از علماي اهل سنت در الذريه الطاهرة ميگويد:
يا علي
شيعيان ما فرداي قيامت وقتي از قبرشان بيرون ميآيند خداي عالم به آنها کرم ميکند و صورتشان همانند ماه شب چهارده تلألؤ ميکند. علامهي سمهودي در جواهر العقدين ميگويد: يا علي فرداي قيامت سبقت گيرندگان به سايهي عرش الهي شيعيان تو هستند. باز در روايت ديگر پيغمبر اکرم ميفرمايد: يا علي شيعيان تو فرداي قيامت از دامن ما ميگيرند و نجات مييابند. نظم درر السمطين الزرندي صفحهي دويست و چهل. در ينابيع المودة آمده است که:
يا علي بشر شيعتك أنا الشفيع لهم يوم القيامة وقت لا ينفع مال ولا بنون إلا شفاعتي ينابيع المودة لذوي القربى، القندوزي، ج 2، ص 312
به شيعيانت بشارت بده من پيغمبر فرداي قيامت از آن ها شفاعت ميکنم. آن روزي که نه مال، نه فرزند هيچ سودي ندارد آن جا نتيجه بخش است. جناب طبراني از ابو سعيد خدري در معجم الأوسط ميگويد: يا علي شيعيان تو فردا در بهشت هستند. معجم الاوسط جلد شش صفحهي سي صد و پنجاه و چهار. تاريخ بغداد جلد دوازده صفحهي سي صد و پنجاه و سه. همچنين در روايت ديگر که احمد بن حنبل در فضائل الصحابه نقل ميکند که پيغمبر فرمود: علي بشارت باد برتو که اصحاب و شيعيانت در بهشت هستند. جناب آقاي لالکائي متوفي 418 در کتاب اعتقاد اهل السنه چاپ رياض که از کتابهاي صددرصد معتبر اهل سنت است نقل ميکند که:
أبشر يا علي أنت وشيعتك في الجنة اعتقاد أهل السنة، ج 8، ص 1454
بشارت باد برتو يا علي، تو و شيعيانت در بهشت هستيد. ثعلبي در کشف البيان نقل ميکند که:
يا علي أنت في الجنّة وشيعتك في الجنّة تفسير الثعلبي، ج 9، ص 67
طبراني از ام سلمه نقل ميکند که پيغمبر فرمود: يا علي شيعيان تو در بهشت هستند. در روايت ديگر در مناقب ابن مغازلي صفحه 232 از پيامبر که ميفرمايد: از امت من فرداي قيامت هفتاد هزار نفر بدون حساب وارد بهشت ميشوند. و به طرف علي نگاه کرد و فرمود: آنها شيعيان تو هستند و تو هم امام آنهايي. و همچنين روايات متعدد ديگر که جناب حاکم نيشابوري و ديگران نقل ميکنند که پيغمبر اکرم در رابطه با شيعيان اميرالمومنين علي سلام الله عليه بشارت بهشت داده است. وقتي آقاي ذهبي و ابن حجر و ديگران ميآيند اين چنين نسبت به شيعه جسورانه اهانت ميکنند به فرمايش جناب آقاي محسني اين ها در حقيقت به سخنان رسول اکرم اهانت ميکنند. اين همه روايات در فضائل شيعيان علي با اين تعابير صريح در کتب شماست در حالي که دشمنان اهل بيت، دشمنان شيعه، در طول نزديک هشتاد سال دوران بني اميه تلاش کردند آثار شيعه را از بين ببرند و روايات مربوط به شيعه را نابود و شيعيان را قلع قمع کنند و احاديث جعلي و قلابي بسازند. ولي با همهي اين حال شما ميبينيد اين همه روايات و احاديث از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در دست ما مانده است. بيننده: حميد رضا از تهران امروز ما يک وبلاگ به نام مدافعين امير المومنين عليه السلام درست کردهايم و هر چه اين چند وقت از شبکه و اساتيد شما ياد گرفتيم روي سايت قرار داديم. استاد قزويني: دست شما درد نکند بيننده: داريم درسمان را به شما پس ميدهيم استاد قزويني: احسنت خيلي خوب است موفق باشيد ان شاالله. بيننده: حاج آقا در مورد اين اتفاقاتي که اين چند وقت اخير در مصر افتاده ميخواستم بگويم آدم بايد هميشه به يک نور حقيقت اعتقاد داشته باشد. خون شهيد حسن شحاته عالم شيعي، دامن اين حکومت سلفي را گرفت و حکومتشان را سرنگون کرد. اين شبکههاي وهابي هم اصلا اسلام را قبول ندارند و فقط بندههاي پول هستند، آبرويشان رفته است و با اين کارها فقط خودشان را خسر الدنيا و الاخرة کردند. مجري: بله، سپاسگذاري ميکنيم از شما، ان شا الله خداوند شما را توفيق بدهد که معارف علي عليه السلام را نشر ميدهيد. بيننده: محمدي از مهاباد (اهل سنت) مي گويند حضرت علي و حضرت عمر با هم مخالفت داشتهاند درست است؟ استاد قزويني: برويد به كتاب هاي خودتان رجوع کنيد. بيننده: حرفتان قبول،؛ ولي من فقط ميخواهم بدانم استاد قزويني: شما به صحيح مسلم جلد 5 صفحهي 152، حديث 468 مراجعه بفرماييد و بينيد در مورد اختلافات اين دو نفر چه نوشته شده است، صحيح مسلم هم که از ديدگاه شما صحيح ترين کتاب بعد از قرآن است. بيننده: درست؛ ولي اگر با هم مخالفت داشتند چطور ممکن است که عمر داماد حضرت علي بشود؟ استاد قزويني: حالا من يک سوال از شما کنم، پيغمبر تا قبل از فتح مکه با ابوسفيان مخالفت داشت يا نداشت؟ آيا با هم در جنگ بودند يا نبودند؟ پس چرا پيغمبر با ام حبيبه که دختر دشمن پيغمبر است ازدواج کرد؟ مي توانيد جواب من را بدهيد؟ بيننده: عرض شما قبول حاج آقا، من اول هم عرض کردم که اصلا اهل مطالعه نيستم. استاد قزويني: ببينيد عزيز من، پيغمبر اکرم سال ششم هجري در حالي که ابوسفيان دشمن حربي بود و با تمام توان ميخواست پيغمبر را نابود کند با دختر او ازدواج کرد. دو سال قبل آمد در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمانان را شهيد کرد، عموي پيغمبر حمزه را شهيد کرد، زن ابوسفيان آمد جگر حمزه را در آورد و به دندان کشيد، اعضاي حمزه را تکه تکه کرد و با آن گردنبد درست کرد و با همچنين عداوتي پيغمبر آمد با دختر ايشان ازدواج کرد. بيننده: بله حرف شما قبول؛ ولي من ميگويم امکان ندارد وقتي که مخالفت داشتند بيايد داماد حضرت علي شود. استاد قزويني: خوب عزيز من چطور پيغمبر آمد داماد ابوسفيان شد؟ ابوسفياني که تمام تلاش خود را کرد تا اينکه پيغمبر را نابود کند، هفتاد نفر از عزيزان پيغمبر را کشت؛ ولي پيغمبر داماد ابو سفيان شد. اين سوال بنده را جواب بدهيد که چرا پيغمبر داماد ابوسفيان شد؟ بيننده: من اول عرض کردم اصلا اهل مطالعه نيستم. استاد قزويني: چرا اين طرف اهل مطالعه هستي آن طرف اهل مطالعه نيستي؟ بيننده: حاج آقا حرف من با حرف شما فرق ميکند، من راجع به حضرت علي و عمر سوال کردم و فقط ميخواستم جوابش را بگيرم. استاد قزويني: جواب ما اين است که طبق رواياتي که ما از شيعه داريم همان طوري که حضرت لوط به کفار ميگويد:
هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ سوره هود آيه 78
کفار آمدهاند تا به حضرت لوط و مهمانهاي او تجاوز کنند ولي حضرت لوط ميگويد: بياييد با دختران من ازدواج کنيد. در قضاياي اکراه و اجبار، هم علما شيعه و هم علماي اهل سنت فتوا دادند که هيچ اشکالي ندارد مثل اين که کسي ميآيد گلوله را روي شقيقهي شما ميگذارد و ميگويد بايد اين فرش را به من بفروشي و شما هم ميفروشي و لو زير اسلحه بودي حق فسخ کردن نداريد چون معامله شد. حالا اين گونه معامله اکراهي و اجباري را در ازدواج چه شيعه و سني اشکالي برآن وارد نميکنند. از ديدگاه شيعه روايات متعدد با سند صحيح داريم به اميرالمومنين گفت دخترت را به من بده؛ ولي امير المومنين قبول نکرد و گفت دخترم کوچک است. عمر به عباس گفت اگر علي دخترش را به من ندهد 2 شاهد دروغي درست ميکنم که علي دزدي کرده است و دستش را قطع ميکنم. و امير المومنين مجبور شد به خاطر حفظش و به خاطر حفظ اسلام و به خاطر اين که درگيري درست نشود دخترش را به ازدواج او در آورد. اگر عمر نستجيربالله دست علي عليه السلام را قطع ميکرد، بني هاشم هم دست عمر را قطع ميکردند، به همين شکل اختلاف داخلي و برادر کشي مثل همين اتفاقي که در مصر اتفاق افتاده به وجود ميآمد و همه چيز به باد ميرفت. کافي جلد پنج صفحه سي صد و چهل و شش روايت هم از ديدگاه ما صحيح است. بيننده: از پاسخ شما ممنونم. فقط ميتوانم سوال دوم را بپرسم؟ آقاي قزويني : پس اين روشن شد عزيز من؟ بيننده: بله روشن شد. اين که ميگوييد: حضرت علي به خاطر تهديدي که حضرت عمر کرده است، حاضر است ام کلثوم را بدبخت کند و با يك انسان كافر و دروغ گو ازدواج کند. استاد قزويني: بله، همان طور که حضرت نوح مجبور بود در حفظ جان خود و مهمان هايش دختران خودش را به کفار بدهد، اين منطق قرآن است، داستان نيست. بيننده: حاج آقاي قزويني شرمنده، ميتوانم سوال دوم را داشته باشم؟ استاد قزويني: بله، به کتابهاي خودتان همانند کتاب طبقات کبري ابن سعد مراجعه کنيد، ابن سعد قديمي ترين عالم اهل سنت است متوفي 230، يعني حداقل نزديک سي سال قبل از بخاري بوده است. در کتاب طبقات جلد هشت، صفحهي 265 مشابه اين قضيه ميگويد يکي از صحابه از دنيا رفته بود و به زن خود گفته بود راضي نيستم بعد از من با هيچ کس ازدواج کنيد. بعد از آن هر خواستگاري که ميآمد قبول نميکرد، هر چقدر پدرش ميگفت ازدواج کن ازدواج نميکرد. به عمر گفتند اين دختر با اينکه اين همه خواستگار دارد به هيچ کدام جواب مثبت نميدهد، عمر گفت برو از طرف من خواستگاري کن بگو عمر ميخواهد با تو ازدواج کند. پدر دختر آمد گفت دخترم خليفه ميخواهد با تو ازدواج کند، گفت نه من با خليفه هم حاضر نيستم ازدواج کنم، عمر به پدر دختر گفت او را به عقد من در بياور، بقيه اش با من. پدر دخترش را به عقد عمر در آورد و حجله اي درست کردند.
فدخل عليها فعاركها حتى غلبها على نفسها الطبقات الكبرى، ج 8، ص 265
عمر وقتي داخل حجله شد، زن تمکين نميکرد تا اينکه به زد و خرد کشيده شد. معلوم ميشود که اين زن آدم قدرتمندي بوده است، آن گونه که درشان خليفهي دوم گفتهاند او قد بلندي و چهار شانه اي داشت در عين حال اين زن در برابر عمر دست بزن داشته است؛ ولي عاقبت پيروزي از آن عمر بن خطاب شد. خلاصه با او هم بستر شد، حالا چه اتفاقي افتاد نميدانيم؛ ولي آقاي ابن سعد ميگويد: عمر از اتاق بيرون آمد و اف اف، تف تف ميکرد. جناب آقاي محمدي بايد از بزرگان خود سوال کنيد که چه شد و ازدواج به زور چه حکمي دارد. ما در خدمت حضرت عالي هستيم. مجري: مثل اين که تلفن ايشان قطع شده است. استاد قزويني: اگر جناب آقاي محمدي روي خط اتاق فرمان آمدند وصل کنيد. بيننده: خانم غفوري از تهران حاج آقا يه گله اي از شما دارم، آن هم اينکه در برنامههاي شما قبل در مقابل صحبت خانمي که از شرکت ايرانسل خيلي ناراحت بودند گفتيد ما هم عايشه را ام المومنين ميدانيم، که اين حرف خيلي براي من سنگين تمام شد. مجري: اين آيهي قرآن است بيننده: اگر ما عايشه را به عنوان ام المومنين قبول داشته باشيم بايد ابوبکر و عمر و عثمان را هم به عنوان خليفه قبول داشته باشيم، پس چه فرقي کرديم با آنها؟ استاد قزويني: خواهر عزيزم اين منطق قرآن است که در آيهي 6 سورهي احزاب ميگويد:
وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ
البته داستانش هم اين است که همسر پيغمبر بودن فضيلت خيلي بالايي است مثلا اگر ما در خواب پيغمبر را ميبينيم از خوشحالي بال در ميآوريم و همه جا نقل ميکنيم، حالا شما حساب کنيد يک کسي بيايد صحابهي پيغمبر و همسر پيغمبر باشد، او از نظر جايگاه و فضيلت اصلا در عقل نميگنجد. نکتهي دوم اين که آيا همسر پيغمبر بودن دليل براين است که انسان اهل بهشت ميشود و احتياجي به عمل ندارد؟ نه، حتي خود پيغمبر ميگويد:
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ سوره حجرات آيه 13
همچنين ميگويد:
إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ سوره انعام آيه 15
اگر معصيت کنم فرداي قيامت از عذاب خداوند ميترسم. يا اينکه ميفرمايد:
لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ سوره زمر آيه 65
اگر يک لحظه هم شرک بورزي اعمالت نابود ميشود.
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ سوره حاقه آيه 44
اگر پيامبر يک سر سوزن وحي را جابه جا بکند، رگ گردن او را ميزنيم. نکتهي سوم هم اينکه تعدادي از افراد مانند طلحه آمدند و گفتند: همان گونه که پيامبر با زناني که شوهر خود را از دست دادند ازدواج ميکند هر وقت پيغمبر از دنيا برود ما هم با همسران او ازدواج ميکنيم. و گفت: اگر پيغمبر از دنيا برود من با عايشه ازدواج خواهم کرد. اين قضيه باعث شد که پيغمبر ناراحت شود و آن زمان آيه نازل شد که: زنان پيغمبر مادران شما هستند و حق ازدواج با آن ها را نداريد. خواهر عزيزم، ام المومنين بودن يعني حرمت ازدواج، الآن اگر عايشه يا حضرت خديجه يا هر کدام از زنان پيامبر در اينجا باشند غير از سادات نميتوانند لحظه اي به حضرت خديجه، عايشه يا حفصه نگاه کنند چرا که به همه نامحرم هستند. بيننده: پس اين ها فقط از اين لحاظ که نميتوانند با کسي ازدواج کنند ام المومنين هستند. استاد قزويني: فقط و فقط ام المومنين بودن همين است، اگر واقعا مادر مومنين باشد بايد همهي مومنين از او ارث ميبردند، آيا ارث برده اند؟ بيننده: خير. استاد قزويني: اينکه خود عايشه ميگويد: وقتي عمر را در حجره من دفن کردند، بعد از آن هميشه در حجره با چادر ميگشتم، خوب اگر واقعا مادر مومنين است مادر عمر هم است، پس چرا چادر ميپوشيد؟ آيا از روح عمر اجتناب ميکرد؟ بعضي از عزيزان ما تصور ميکنند ام المومنين بودن مثل مادر واقعي بودن است، نه اين نيست خواهر عزيزم. بيننده: دست شما درد نکند من کاملا روشن شدم. استاد قزويني: موفق و مويد باشيد. بيننده: حاج آقا فقط يک لطفي بکنيد در جلسات آينده هم از مختار ثقفي صحبت کنيد، خيلي ممنون ميشوم. استاد قزويني: ان شاالله. بيننده: اميني از سردشت (اهل سنت) يک سوال از خدمت آقاي قزويني داشتم که اميداورم اجازه بدهيد اول حرف من تمام شود و بعدا جواب من را بدهيد. شما ميفرماييد حضرت عمر دختر پيغمبر حضرت زهرا را مورد ضرب و شتم قرار داده است و فرزندش سقط شده است، درست است؟ آيا در عقل يک انسان بالغ و عاقل ميگنجد که دشمنش به ناموسش حمله کرده و حضرت را سقط جنين کرده است؟ در کجاي نهج البلاغه آمده است حضرت علي خلفاي ديگر را لعن و ناسزا گفته باشد؟ استاد قزويني: اگر چنانچه در نهج البلاغه نسبت به خلفا انتقادي کرده باشد آيا شما قبول ميکنيد يا نميکنيد؟ بيننده: باشد، در نهج البلاغه چه آمده؟ استاد قزويني: حضرت علي در نامه 6 نهج البلاغه از باب الزام خصم به معاويه نامه ميدهد. شما خطبهي 16 نهج البلاغه را هم بخوانيد که امير المومنين ميگويد: قسم به خداي آسمان که بشر را آفريده معاويه مسلمان نبوده است بلکه کفر خودش را باطني کرده است. شما نامهي 53 نهج البلاغه را هم بخوان ببينيد در اين نامه امير المومنين ميگويد:
فإن هذا الدين قد كان أسيرا في أيدي الأشرار نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 3، ص 95
اين دين قبل از من در دست اشرار اسير بود. خوب اين معنايش چيست؟ در خطبهي 150 امير المومنين ميگويد دين قبل از من:
على سنة من آل فرعون نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 2، ص 37
در خطبه 210 نهج البلاغه ميگويد:
فتقربوا إلى أئمة الضلالة والدعاة إلى النار نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 2، ص 189
بعد از نبي مکرم منافقين ماندند و به پيشگامان گمراه و دعوت گران به آتش جهنم نزديک شدند. اگر نهج البلاغه برايتان ملاک است اين هم از نهج البلاغه است. فرمايش ديگري اگر داريد درخدمتتان هستيم. بيننده: آقاي قزويني در نامه ششم چه نوشته است؟ چرا حضرت علي نام پسرانش را عمر، ابوبکر و عثمان گذاشته است؟ مجري: اين را که استاد فرمودند بيننده: ابوسفيان عموي پيامبر را به شهادت رساند و به همين دليل دختر خود را به ازدواج پيامبر در آورد تا به نوعي با او آشتي نمايد؛ ولي در جريان ازدواج عمر اين قضيه برعکس بوده است و در اينجا حضرت علي به او دختر داده است، پس اين نشان ميدهد که بين اينها دشمني وجود نداشته است و اينکه بياييد جريان ازدواج پيامبر را با ازدواج عمر مقايسه کنيد درست نيست. مجري: اگر دختر داشت پس چرا جنگ کردند؟ استاد قزويني: اگر اختلاف داشتند چرا دختر داد؟ گفتم اختلاف ملاک نيست، پيغمبر با ابوسفيان اختلاف که هيچ با هم جنگ داشتند ولي رفت و با دختر ابوسفيان ام حبيبه ازدواج کرد. اين ازدواج ارتباطي با اختلاف ندارد. بيننده: چطور کلثوم را بدهد به حضرت عمر؟ استاد قزويني: برادر عزيز، من گفتم اين اختلاف ها اگر مانع بود پس چرا پيغمبر با دختر ابوسفيان ازدواج کرد؟ ابتدا اين را جواب بدهيد تا بينندگان ما هم قانع شوند. بگذاريد يک سوال ديگر بپرسم، آيا پيامبر اکرم 2 تن از دخترانش به نامهاي ام کلثوم و زينب را به فرزندان ابولهب نداد؟ بيننده: شما که ميفرماييد حضرت عمر اين کار را کرده است، مگر شما نميگوييد که حضرت علي علم غيب داشته است و داراي کرامت الهي بوده است پس چرا پيام خود را تمام نکرد و ناقص گذاشت؟ مجري: شما هنوز سوال قبلي را پاسخ نداديد، پريديد شاخهي ديگر و سوال ديگر مطرح کرديد، من خواهش ميکنم که سوالي را که مطرح کرديد جواب بگيريد وقتي قانع شديد اگر فرصت بود سوال ديگر خود را مطرح بفرماييد. ما تقريبا نه دقيقه است که داريم با شما صحبت ميکنيم در صورتي که ما درخواست کرديم عزيزانمان دو يا سه دقيقه بيشتر مباحث را مطرح نکنند. ما قصدمان اين است که شما مسائلتان حل شود، نه اين که بياييد مسائل را مطرح کنيد بدون اين که پاسخ را بگيريد و همين جور کار را تمام کنيد. بيننده: احمد از تفرش جا دارد اول از همه به کوري چشم اين وهابي ها بگويم: اللهم عجل لوليک الفرج. عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت استاد بزرگوار خودم جناب آقاي قزويني که واقعا در هم کوبندهي وهابي ها است. جا دارد اولا به اين آقاي ملازاده خبيث و پست فطرت که ديشب يک حرف خيلي زشتي زد و گفت که: کسي که مشروب ميخورد و مست ميکند گناهش کمتر است از کسي که ميگويد: يا علي، يا حسين. از ايشان ميخواهم خودش را در آينه نگاه کند، ببيند به چه چيزي شباهت دارد، اصلا شباهت به يک انسان دارد؟ دو ضرب المثل دربارهي ايشان صدق ميکند که واقعا جا دارد بگويم: (رنگ رخسار نشان ميدهد از سر درون) (از کوزه همان برون طراوت که در اوست) آقاي ملازاده شما که آنقدر دم از مسلماني و خدا و پيغمبر ميزنيد چرا اينقدر به مقدسات ما توهين ميکنيد؟ چرا اينقدر به امام زمان ما توهين ميکني؟ تو خيلي بيجا ميکني عمامهي سبز به سرت ميبندي، برو ريشهاي خودت را بتراش که از نظر بندهي حقير لابه لاي هر کدام از ريشهاي تو يک شيطان نهفته است. يا همين شبکهي حقه باز و مکار و حيله گر کلمه که ميگفتند نامههايي را که به چاه جمکران مياندازيد به عربي بياندازيد، چون امام زمان فارسي بلد نيست. واقعا ممنونم که دست اين شبکههاي خبيث وهابي را رو کرده ايد. جناب آقاي قزويني والله قسم اين ها همه پيروان عمرو عاص و معاويه هستند، به خدا قسم همهي شيعههاي دنيا بدانند که اين ها قلبا با علي و اولاد علي خصومت دارند. استاد قزويني: متشکريم از شما خدا جزاي خيرتان بدهد. موفق و مويد باشيد. مجري: ممنون هستيم احمد آقا استاد قزويني: اين را ما بارها گفتيم که وهابي ها با دين و اسلام سر وکار ندارند. ديروز يکي از اين رهبران اخوان المسلمين در سخنراني رسما اعلام کرد که من توصيه ميکنم روزه هايتان را بخوريد تا توان مقاومت داشته باشيد. که اين حرف او در تمام سايتهاي اينترنتي هم پخش شد که روزه هايتان را بخوريد هيچ اشکالي شرعي هم ندارد، هيچ منافاتي هم با شريعت ندارد چون اگر روزه بگيريد ضعيف ميشويد و فردا که ما ميخواهيم دستور جنگ و جهاد عليه هيئت حاکمه بدهيم نيروي کافي داشته باشيد. شما ببينيد يکي از همين تروريستهايي که در سوريه دستگير کرده بودند ميگويد: من و فرمانده هان با اين که تعدادي از زن ها به عنوان جهاد نکاح در اختيار ما بودند ولي از آنان استفاده نميکرديم و لواط ميکرديم.( از بينندگان عزيز عذر ميخواهم) اينهاي چيزهاي است که خودشان اعلام ميکنند، حتي کار به جايي رسيده که از بعضي از کشورها مثل مراکش رسما علما و مفتي هايشان فتوا دادند که قضيهي جهاد نکاح حرام و خلاف شرع و خلاف قرآن است. يا آقايي که شب اول عروسي خود گفت من امشب شب عروسي ام است و اسم همسرم هم ليلا است و ميخواهم بعد از زفاف همسرم را به سوريه بفرستم و در اختيار رزمندگان قرار بدهم تا نيازهاي جنسي آنان برطرف شود. بيننده: صادق از هلند سوالي داشتم راجع به ازدواج ام کلثوم که امروزه برادران اهل سنت زياد به اين موضوع ميپردازند. من شبکهي شما را هميشه دنبال ميکنم و همچنين شبکههاي شيعي در خارج از ايران و شنيدم که ميگويند در منابع دو طرف آمده است که به خاطر تفاوت سني خيلي زيادي که عمر و ام کلثوم عليه السلامداشتهاند اين ازدواج صورت نگرفته و تهمت است. شما گفتيد ازدواج صورت گرفته؛ ولي به زور بوده است، اگر ميشود يک مقدار روشن تر صحبت کنيد. مجري: اين مباحث در شبکهي ما خيلي مطرح شده و حضرت استاد از 2،3 سال پيش تا الآن شايد هفت هشت بار موضوع را کامل بيان کردند، نظرات مختلفي در مورد اين قضيه است که امروز فرصت نشد و حضرت استاد بخشي را فرمودند و اگر ان شاالله فرصتي باشد در جلسات آينده از استاد خواهش ميکنيم که تقريبا سه چهار تا نظري که دربارهي ازدواج ام کلثوم است را مطرح کنند. حاج آقا دو دقيقه به پايان وقت مانده است. استاد قزويني: در پاسخ به بيننده عزيزمان آقا صادق بزرگوار خيلي خلاصه بگويم که ما چند تا جواب داديم يکي اين که گفتيم بعضي از بزرگان اهل سنت مثل آقاي صالحي شامي در کتاب سبل الهدي و الرشاد جلد 11 صفحهي 288 ميگويد: حضرت زهرا دختري به نام ام کلثوم نداشته است بلکه کنيهي حضرت زينب ام کلثوم بوده است. آقاي نبوي از علماي بزرگ اهل سنت است در کتاب تهذيب الأسما و اللغات جلد 2 صفحه 630 ميگويد: ام کلثومي که همسر عمر بود دختر علي نبود بلکه دختر ابوبکر بوده؛ ولي در خانهي اميرالمومنين بزرگ شدهاند و دختر خواندهي علي بودهاند و در عرب هم به دختر خوانده دختر ميگويند. همچنين در کتاب کافي جلد 5 صفحه 346 عرض کرديم که از نظر مبناي شيعه اين کار اجباري بوده است. سيد مرتضي از علماي شيعه هم در رسائل خود جلد 3 صفحه 149 ميگويد: امير المومنين سلام الله عليه مجبور بود و براي دفع افسد به فاسد اين کار را انجام دادند. خود آقايان اهل سنت هم در کتاب طبقات جلد 8 صفحه 265 دارند که عمر با عاتکه به زور ازدواج کرد. جواب پنجم هم اينکه اميرالمومنين عليه السلام همانطور که حضرت لوط به کفار ميگويد:
يَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ سوره هود آيه 78
دخترش را به ازدواج عمر در آورده است. همچنان که پيغمبر اکرم هم دو دخترش را به عتبه و عتيبه داد. هر جوابي که شما به اين سوالات داديد ما همان جواب را در رابطه با حضرت امير المومنين و اين ازدواج خواهيم داد. خدايا تو را قسمت ميدهيم به آبروي محمد و آل محمد فرج مولاي ما را بقيه الله الاعظم نزديک بگردان و ما را از ياران ويژهي آن بزرگوار قرار بده. اللهم عجل لوليک الفرجحضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||