* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 23 خرداد 1392 تعداد بازديد: 1346 
نقل و بررسي سند روايت (انا دارالحکمه و علي بابها) از رسول خدا (ص)
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 
 بسم الله الرحمن الرحيم
 

برنامه حبل المتين؛ حضرت آيت الله دکتر حسيني قزويني

تاريخ: 1392/03/23

مجري:

ميلاد با سعاد  امام سجاد عليه السلام و حماسه سازان کربلا امام حسين عليه السلام و حضرت ابوالفضل را به پيشگاه مقدس امام زمان و شما بينندگان عزيز و محبين اهل بيت، تبريک و شاد باش دارم.

‌استاد قزويني:

هر دم از اين باغ بري مي‌رسد            تازه‌تر از تازه‌تري مي‌رسد

آقايان مفتيان وهابي يا مفتکي‌هاي وهابي، نه کاري به قرآن و نه کاري با سنت دارند و هيچ وجه به فکر مسلمان‌ها نيستند.

هر صبح که از خواب بلند مي‌شوند، يک فتواي جديدي صادر مي‌کنند.

ما از فتاواي جديدي که مفتي مراکشي آقاي عبد الباري زمزمي صادر کرده است، ذوق زده شديم.

‌‌مي‌گويد: آن دختر خانم‌هايي که زشت هستند و موفق به ازدواج نشدند، واجب است لباس‌هاي نيمه عريان بپوشند تا جوان‌ها را به خودشان جذب و جلب کنند.

ما چيزي نمي‌گوييم، بينندگان عزيز و آقايان اهل سنت، شما قضاوت و داوري کنيد.

يکي ديگر از اين مفتيان که شايد آقايان با اسم و تصويرش هم آشنا باشند، آقاي ناصر العمر مفتي مزدور وهابي است که مي‌گوييد: خطر شيعيان براي اسلام بيشتر از يهود و نصاري است، آنان را مانند گوسفند سر ببريد تا اجسادشان در خون شناور شوند و زنان آن‌ها را به اسارت گرفته و ميان رزمندگان تقسيم کنيد و ضريح‌هاي شرک آلود آن‌ها را ويران کنيد و روز عاشورا را جشن بگيريد و شيعيان را مجبور کنيد که در آن شرکت کنند و مجبور کنيد کودکان خود را با نام‌هايي مثل معاويه، يزيد، عايشه و حفصه نام گذاري کنند.

آيت الله مکارم شيرازي در مورد اين مفتيان مي‌گويد: وحشيان آدم نما، که بايد وحشي‌ها گلايه کنند که به آن‌ها جسارت شده است؛ حتي آن‌ها هم چنين کاري با مخالفين‌شان نمي‌کنند.

اين وحشي‌ها به اين اندازه بي‌وجدان نيستند و اين مقدار شرف را زير پا نمي‌گذارند.

وقتي اين طور فتاوا صادر مي‌شود، آن تروريست از خدا بي‌خبر که از انسانيت بو نبرده است، در انظار مردم سراسر دنيا سينه آن مسلمان را مي‌شکافد و قلبش را در مي‌آورد طوري که اسرائيل شرمنده شد و از اين قضيه خجالت کشيد.

ما آن‌ها را خيلي مقصر نمي‌دانيم.

مقصر اين مفتيان مزدور و بي‌حيايي است که اين چنين فتاوايي ضد بشري و ضد انساني را صادر مي‌کند.

کار به جايي رسيده است که در خبر‌ها آمد که در خود شوروي مفتيان و مبلغان وهابي که آنجا با يک روش خشونت آميز و با يک فرهنگ ضد بشري تبليغ مي‌کنند، اين‌ها را جمع کردند و همه را به زندان انداختند و بساط‌شان را جمع کردند.

کار به جايي رسيده که لائيک‌ها و کمونيست‌ها هم از اين‌ها اظهار تنفر دارند و مي‌گويند: اين‌ها به نام مذهب خشونت، آدم کشي، ترور و کار‌هاي ضد بشري را در کشور ما رواج مي‌دهند.

جناب آقاي براک که از مفتيان شماره دو عربستان حساب مي‌شود، رسما اعلام کرد که شرکت در انتخابات رياست جمهوري يا نماينده مجلس حرام است و اين در حقيقت روش کفار و روش آمريکا و يهود است.

ما نبايد از اين روش‌ها پيروي کنيم.

يکي از مراجع مي‌گفت: اين‌ها در پانصد سال قبل زندگي مي‌کنند، خدمت‌شان عرض کردم، نه اين‌ها در ما قبل تاريخ زندگي مي‌کنند.

البته حق هم دارند؛ انتخابات بايد حرام باشد؛ چون در عربستان سعودي انتخاباتي نيست.

يک مزدوري به نام عبد العزيز با کشتن مردم کشور را گرفته است و حجاز را به نام خودش زده است و حکومت و دولت حجاز را به دولت آل سعود تبديل کرده است و آن‌ها هم فعلا حکومت را به صورت ارث و موروثي بين خودشان تقسيم مي‌کنند.

يکي از اين مفتيان همين ديروز و پريروز گفت: علت اين که ما در سوريه نيرو مي‌فرستيم و فتوا مي‌دهيم، اين است که آنجا حکومت موروثي شده است.

الان 40 سال است که در سوريه انتخاباتي نيست و آنجا دموکراسي نيست.

در کجاي حاشيه خليج فارس، دمکراسي است؟

در قطر، کويت، بحرين، عربستان سعودي، اردن، سودان کجا اين قضايا بوده است؟

مگر اين چنين نيست که در تمام اين رؤساي اعرابي که فعلا در زير پرچم آمريکا و اسرائيل سينه مي‌زنند و به تعبير امام راحل رضوان الله تعالي عليه نوکري خودشان را به آمريکا اثبات مي‌کنند و به اين نوکري هم افتخار مي‌کنند، آيا کدام يک از اين‌ها با دموکراسي بوده است؟

شبکه ما شبکه سياسي نيست و در مسائل سياسي هم ورود پيدا نمي‌کنيم و کار ما نيست؛ ولي من از همه شيعيان و حتي از عزيزان اهل سنت تقاضا مي‌کنم که در انتخاباتي که در پيش است؛ چه در داخل و چه در خارج، براي اين که پوزه وهابيت را به خاک بمالند و به عبد الرحمن براک ثابت کنند که تو يک مفتي مزدور بيشتر نيستي، در انتخابات پرشور شرکت کنند.

به قول آن ضرب المثل، اگر براي حب علي نشد، براي بغض با معاويه اين کار را انجام دهند.

فردا با حضورمان در پاي صندوق‌هاي رأي اثبات کنيم که ما مخالف وهابيت تکفيري و آدم کش و ضد بشري و ضد ديني هستيم.

اگر کسي به اين نيت هم پاي صندوق رأي برود؛ مي‌تواند حداقل اين عداوت و بغض و کينه‌اش را نسبت به وهابيت اثبات کند و قطعا پيش خداي عالم مأجور است و پاداش دارد.

فردا ميلاد آقا امام سجاد سلام الله عليه است.

ما با حضورمان در پاي صندوق‌هاي رأي مخالفت‌مان را با وهابيت اثبات مي‌کنيم و مي‌توانيم فردا به امير المؤمنين بگوييم: با دشمنان تو با حضور در پاي صندوق رأي مخالفت کرديم.

همين هم عبادت است.

همين ديشب بود با آيت الله مکارم شيرازي صحبت تلفني داشتيم، ايشان هم نظرشان بر اين بود که ما به هيچ وجه نسبت به فرد خاصي اظهار نظري نکنيم.

خدا آيت الله مشکيني را بيامرزد، تقريبا در آخر دوره 4 ساله رياست جمهوري اصلاح طلبان بود، جناب آقاي خاتمي سخنراني داشت و 4 سال دوم هنوز شروع نشده بود.

ايشان گفتند: در اين 4 سال دوران رياست جمهوري اين آقايان، اهانتي که به مقدسات مذهبي و شيعه شد، در 50 سال دوران رضا شاه و پسرش نشد.

اي کاش مي‌شد اين کليپ فرمايش آيت الله مشکيني را داشتيم و پخش مي‌کرديم.

آن زمان تمام روزنامه‌ها رسانه‌ها همه آوردند.

ما به هيچ وجهي نه بدهکار کسي هستيم و نه ملاحظه داريم.

دين‌مان را از همه بيشتر دوست داريم.

در اين 4 سال اخير کم مهري و بي‌احترامي که به مرجعيت شيعه شد، در تاريخ شيعه سابقه نداشت.

دوستان، ما به دست خودمان کسي را سر کار نياوريم که که فردا وبال گردن دين‌مان شوند.

به کسي رأي دهيم که حداقل بين خود و خدا به عهدش پايبند است.

دوستان فقط دقت کنند و کاري نکنند که به دست خودشان وبال گردن خودشان باشند و فردا کسي روي کار بيايد که براي پيشرفت کارش، شروع کند با مرجعيت به جنگيدن و مخالفت کردن با مذهب و هر روز يک بابي را باز کند؛ مثلا حضرت نوح مديريت نداشته است و مراجع اشتباه مي‌کنند و بي‌خود مي‌گويند و از اين قبيل حرف‌هايي که به نام دين و به نام امام زمان، تيشه بر ريشه دين و امام زمان بزنند.

مجري:

استاد خلاصه‌اي از بحث گذشته بيان کنيد و در مورد صحت اين روايت يک مقداري صحبت کنيد.

‌استاد قزويني:

ما در رابطه با اعلميت امير المؤمنين نه تنها نسبت به خليفه اول و دوم؛ بلکه نسبت به تمام صحابه ادعا داريم که ان شاء الله ثابت هم خواهيم کرد.

ابن عباس مي‌گويد: علم همه صحابه در برابر علم علي همانند قطره‌اي در برابر هفت دريا است.

ما در مقام ثبات اين، از روايات و اقوال بزرگان هستيم که شرط اول خليفه و امام علميت است.

ما اين را از بزرگان اهل سنت مفصل آورده‌ايم.

از ابو نعيم اصفهاني آورده‌ايم که حضرت فرمود:

أنا مدينة العلم وعلي بابها

معرفة الصحابة، ج 1، ص 88

من شهر علم هستم و علي هم در آن شهر است.

اين روايت را بررسي سندي هم کرديم.

ابو بکر بن خلاد، فاروق عبد الکريم، ابراهيم عبد الله مهاجر، گفتيم: مورد تأييد هستند.

محمد بن عمر بن الرومي، گفتيم: ثقه است.

شريک بن عبد الله ثقه است.

ما سلمه بن کهيل و ابو عبد الله صنابحي را دانه دانه بررسي کرديم.

از ابن عساکر آورديم:

أنا مدينة العلم وعلي بابها فمن أراد العلم فليأت باب المدينة

تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 378

من شهر علم هستم و علي هم در آن شهر است، هر کس دنبال علم من و علم ديانت و اسلام است، بايد از در آن بيايد که دانه دانه راويانش را بررسي کرديم.

عبد المنعم، زاهر، محمد عبد الرحمن، محمد بن بشر، محمد بن إدريس، سويد بن سعيد، شريک، سلمه، أبو عبد الله صنابحي که در آن روايت هم بود و گفتيم: اين‌ها کاملا مورد وثوق هستند و اين روايت صحيح است يا حداقل حسن است.

خود ابن تيميه و ديگران مي‌گويند: روايت حسن در عمل همانند صحيح است.

بعد گفتيم: اين روايت را طبراني هم نقل کرده است.

دو روايت قبلي را بررسي سندي کرديم و در اينجا گفتيم: اگر يک روايت هم صحيح باشد، براي اثباتش کافي است.

طبراني هم اين را در معجم کبيرش آورده است.

جناب ابن اثير اين روايت را در کتاب اسد الغابه يشان مفصل آورده است.

خطيب بغدادي در تاريخ بغداد آورده است.

خازن مشهور به ابن مقري در معجم‌شان اين روايت را آورده است.

ان شاء الله بعدها ما قطعا اقوال آن دسته از علمايي که در مقام تضعيف بودند؛ مثل ذهبي و الباني را مطرح مي‌کنيم و بعد نقدمان را هم ارائه مي‌دهيم.

در کنار اين روايات صحيحي که ما عرض کرديم، داوري را هم به عهده بينندگان عزيز و فهيم شبکه جهاني ولايت واگذار مي‌کنيم.

‌مجري:

در برخي از روايات آمده است:

انا دار الحکمه وعلي بابها

آيا اين روايت با سند صحيح در کتب اهل سنت است آمده است؟

‌استاد قزويني:

بله، در بعضي از منابع آمده است:

أنا دار الحكمة وعلى بابها

تهذيب الاثار مسند علي، ج 3، ص 104

من خانه حکمت هستم و علي در اين خانه است.

قرآن هم مي‌فرمايد:

وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا

سوره بقره آيه 269

طبري از إسماعيل بن موسي سدي از محمد بن عمر رومي باز از شريک از سلمه بن کهيل، سويد بن غفله که قبل ما نداشتيم سويد بن غفله را از صنابحي از امير المؤمنين اين روايت را نقل مي‌کند.

طبري وقتي که نقل مي‌کند، با اين که طبري معمولا در مقام تصحيح و تضعيف روايات نيست و فقط مي‌خواهد نقل روايت کند؛ مثل ابو داود، نسائي و احمد بن حنبل؛ ولي اينجا که مي‌رسد مي‌گويد:

و هذا خبر صحيح سنده

تهذيب الاثار مسند علي، ج 3، ص 104

اين روايت سند‌اش صحيح است.

آن برادري که مي‌گفت: الباني چنين گفته است، ما ان شاء الله در رابطه با الباني هم يک آش خوبي خواهيم پخت.

اهانت‌هايي که الباني به بزرگان اهل سنت کرده است را مطرح مي‌کنيم.

بزرگان اهل سنت که در نقد الباني حرف آورده‌اند و در انحراف الباني تناقضات الباني کتاب نوشته‌اند، اين‌ها را مطرح مي‌کنيم.

آقاي بن باز از الباني به عنوان امام الحديث و  مجدد قرن 14 تعبير مي‌کند.

آقاي طبري متوفاي 310 است، هم با دوران صدور روايات نزديک است و هم با راويان از نزديک آشنا است.

آقاي الباني متوفاي 1420 است؛ يعني 14 سال قبل از دنيا رفته است؛ ولي آقاي طبري متوفاي 310 است که 1120 سال قبل بوده است.

ايشان مي‌گويد:

و هذا خبر صحيح سنده

تهذيب الاثار مسند علي، ج 3، ص 104

بعد مي‌گويد: بر مذهب ديگران شايد سقيم باشد که علتش را هم مي‌آورد.

بعد مي‌گويد: سلمه بن کهيل مي‌گويند:

لا يثبت بنقله حجة وقد وافق عليا في رواية هذا الخبر عن النبي صلى الله عليه وسلم غيره

تهذيب الاثار مسند علي، ج 3، ص 105

بعد ايشان رواياتي که در اين زمينه است و مؤيد اين مسئله است مطرح مي‌کند.

اولين راوي اسماعيل بن موسي سدي است که استاد ابو داود، ترمذي بوده و ابن ماجه بوده است.

ابن خزيمه که در مورد او مي‌گويند: روايت ابن خزيمه از شخصي، مايه وثاقت شخص مي‌شود، مي‌گويد:

صدوق شيعي

الكاشف، ج 1، ص 250

آدم صادقي است؛ ولي شيعه بوده است.

ان شاء الله در رابطه با اين که شيعه بوده يا نبوده است، مفصل بحث خواهيم کرد.

شيعه در اصطلاح آقايان کسي است که علي ابن ابي طالب را دوست داشته باشد، فوري متهم مي‌کنند که شيعه بوده است.

حاکم نيشابوري و طبري هم متهم به شيعه بودن هستند؛ چون فضائل امير المؤمنين را نقل کرده‌اند.

صحيح بخاري و صحيح مسلم مملو از روايات شيعه است.

يکي از بزرگان اهل سنت مي‌گويد: کتاب استاد من مملو از روايت شيعه است.

راوي بعدي محمد بن عمر رومي است که قبلا هم مطرح کرديم که ابن حبان او را در ثقات آورده است و ترمذي شهادت به حسن سندي داده است که محمد بن عمر رومي در آن سند است.

شريک بن عبد الله را ابن معين توثيق کرده است.

راوي بعدي سلمه بن کهيل است که ذهبي مي‌گويد: از علماي کوفه و مورد وثوق است.

راوي بعدي سويد بن غفله است که ذهبي مي‌گويد:

ثقة إمام زاهد قوام

الكاشف، ج 1، ص 473

راوي بعدي أبو عبد الله صنابحي است که ابن حجر مي‌گويد:

ثقة من كبار التابعين

تقريب التهذيب، ج 1، ص 346

اين روايت صحيح است.

روايت دوم را احمد بن حنبل در فضائل صحابه از علي ابن ابي طالب نقل مي‌کند که پيغمبر فرمود:

أنا دار الحكمة وعلي بابها

فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2، ص 634

راوي اول ابراهيم بن عبد الله بن مسلم بن مهاجر است که ذهبي مي‌گويد:

الشيخ الإمام الحافظ... وثقة الدارقطني وغيره... عالما بالحديث وطرقه عالي الإسناد

سير أعلام النبلاء، ج 13، ص 423 و 424

دار قطني و ديگران اين آقا را توثيق کردند، عالم به حديث و عالم به طرق حديث بوده است.

نسبت به محمد بن عبد الله رومي، شريک بن عبد الله، سلمه ابن کهيل، أبو عبد الله صنابحي، ما قبلا در مورد اين‌ها توضيح داديم.

بنابراين اين روايت آقاي احمد ابن حنبل صحيح است.

روايت سوم از خيثمه بن سليمان طرابلسي است که متوفاي 343 است.

ايشان از ابن عباس نقل مي‌کند که پيغمبر فرمود:

أنا مدينة الحكمة وعلي بابها

من حديث خيثمة، ج 1، ص 200

راويان اين روايت هم ثقه هستند.

راوي اول محمد بن عوف بن سفيان است.

ابن حجر مي‌گويد:

ثقة حافظ

تقريب التهذيب، ج 1، ص 500

راوي بعدي محفوظ بن بحر است که آقاي ابن حبان توثيقش مي‌کند و مي‌گويد:

مستقيم الحديث

الثقات، ج 9، ص 204

راوي بعدي موسي بن محمد أنصاري است که ابن أبي حاتم مي‌گويد:

الثقة والله

الجرح والتعديل، ج 8، ص 160

به خدا سوگند مورد وثوق است.

يحيي بن معين مي‌گويد: اين آقا مورد وثوق است.

راوي بعدي ابو معاويه محمد بن خازم است که ابن حجر مي‌گويد: ثقه است.

ثقة أحفظ الناس لحديث الأعمش

تقريب التهذيب، ج 1، ص 475

راوي بعدي سليمان بن مهران است که ابن حجر مي‌گويد:

ثقة حافظ عارف بالقراءات ورع لكنه يدلس

تقريب التهذيب، ج 1، ص 254

بعضي از اوقات تدليس مي‌کرده است.

راوي بعدي مجاهد ابن جبير است که آقاي ابن حجر مي‌گويد:

ثقة إمام في التفسير وفي العلم

تقريب التهذيب، ج 1، ص 520

عبد الله بن عباس هم که صحابي است و مي‌گويند: صحابي بودن فوق وثاقت است.

صحابي بودن از عصمت بالا‌‌تر است.

ما نسبت به ائمه معتقد هستيم که معصوم هستند و اين‌ها گناه نمي‌کنند؛ ولي اين‌ها مي‌گويند: صحابه گناه مي‌کنند؛ ولي خدا به گناه آن‌ها چون اجتهاد مي‌کنند، اجر هم مي‌دهد.

ذهبي در مورد خيثمه بن سليمان که اين روايت را نقل کرده است، مي‌گويد:

الإمام الثقة المعمر محدث الشام

سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 412

خطيب مي‌گويد:

ثقة ثقة

سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 413

‌مجري:

اين که گفتيد: آقاي ابن حجر درباره آقاي سليمان ابن مهران گفت: ثقه است و خيلي تعريف و تمجيد کرد و بعد گفت:

لكنه يدلس

تقريب التهذيب، ج 1، ص 254

آيا اين که اين آقا تدليس مي‌کرده است، روايت را از بين نمي‌برد؟

‌استاد قزويني:

بعضي وقت‌ها در اين شبکه‌هاي نفاق از اين واژه استفاده مي‌کنند.

وقتي مي‌خواهند يک راويي را که فضائل امير المؤمنين و اهل بيت را نقل کرده است، رد کنند، مي‌گويند: در شأن اين شخص آمده است که تدليس مي‌کند.

در مورد سليمان بن مهران از يک طرف آقاي ابن حجر مي‌گويد:

ثقة حافظ عارف بالقراءات ورع لكنه يدلس

تقريب التهذيب، ج 1، ص 254

هم مورد وثوق و هم حافظ و هم آدم با ورع است.

اين نشان مي‌دهد که تدليس ضرر نمي‌زند و اين آقا مورد وثوق است.

ما در روايت وثاقت را مي‌خواهيم.

تدليس در بين اين روات اهل سنت شايع است.

من از عزيزان بيننده اي که با اين شبکه‌ها تماس مي‌گيرند> تقاضا مي‌کنم که به اين بخش عرائض من، خوب دقت کنند.

اين از بحث‌هاي کليدي ما است.

ذهبي از شعبه که از فقهاي به نام اهل سنت است، نقل مي‌کند:

ما رأيت أحدا من أصحاب الحديث إلا وهو يدلس إلا ابن عون وعمرو بن مرة

سير أعلام النبلاء، ج 6، ص 367 و تهذيب التهذيب، ج 8، ص 89

تمام کساني که اهل سنت از او روايت نقل مي‌کنند، همه تدليس مي‌کنند، غير از دو نفر، عمرو بن مره و ابن عون که اين‌ها استثناء شده‌اند.

اگر بنا باشد روايات مدلسين را برداريم، صحيح بخاري و ديگر صحاح و مسانيد را بايد در دريا بريزيم.

ذهبي خود جناب آقاي بخاري را جزء مدلسين آورده است.

ايشان در ترجمه ذهلي محمد بن يحيي مي‌گويد:

روى عنه خلائق منهم الأئمة سعيد بن أبي مريم وأبو جعفر... ومحمد بن إسماعيل البخاري ويدلسه كثيرا لا يقول محمد بن يحيى بل يقول محمد فقط أو محمد بن خالد أو محمد بن عبدالله ينسبه إلى الجد ويعمي اسمه لمكان الواقع بينهما

سير أعلام النبلاء، ج 12، ص 274 و 275

از آقاي ذهلي افراد زيادي روايت  نقل کرده‌اند که يکي از آن‌ها محمد بن اسماعيل بخاري است.

بخاري در حق محمد بن يحيي ذهلي خيلي تدليس مي‌کند.

نمي‌گويد: محمد بن يحيي، فقط بعضي اوقات مي‌گويد: محمد و بعضي اوقات مي‌گويد: محمد بن خالد يا محمد بن عبد الله و اسم او را مخفي نگه مي‌دارد تا مخاطب نفهمد؛ به خاطر عداوتي که بين بخاري و محمد بن يحيي بوده است.

دوستان عزيز شما خودتان قضاوت کنيد.

ذهبي در رابطه با عبد الله بن صالح جهني مي‌گويد:

وقد روى عنه البخاري في الصحيح على الصحيح ولكنه يدلسه فيقول حدثنا عبد الله ولا ينسبه

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 4، ص 122

بخاري اين را در صحيح خودش نقل مي‌کند؛ ولي اين را تدليس مي‌کند و نمي‌گويد: عبد الله بن صالح بن محمد و اين يک نوع تدليس است.

ابن حجر در رابطه با محمد اسماعيل بن مغيره آقاي همين صاحب صحيح مي‌گويد:

الامام... فقال فيه اخرج البخاري قال فلان وقال لنا فلان وهو تدليس

طبقات المدلسين، ج 1، ص 24

آقاي محمد بن اسماعيل بخاري در صحيح خودش با اين که توصيف به امام مي‌کند، ايشان تدليس مي‌کند.

آقاي سبط بن عجمي هم در أسماء مدليسن مي‌گويد: يکي از مدلسين جناب شيخ الاسلام آقاي بخاري بوده است که اين مطلب در کتاب تبيين المدلسين صفحه 77 آمده است.

البته افراد ديگري هم هستند که آقاي بخاري را جزء مدلسين آورده‌اند.

اگر بنا باشد ما روايتي که در آن سليمان بن مهران است که جناب آقاي ابن حجر نسبت به او مي‌گويد:

لكنه يدلس

تقريب التهذيب، ج 1، ص 254

بخواهيم اعتبار اين روايت را زير سؤال ببريم، بايد همه روايات بخاري را زير سؤال ببريم.

‌مجري:

آيا علماي اهل سنت براي صحت اين روايت صراحتي دارند يا نه؟

‌استاد قزويني:

ما 2 مورد از روايت انا مدينه العلم و علي بابها را بررسي سندي کرديم و 3 مورد روايت انا دار الحکمه و علي بابها را بررسي سندي کرديم.

در خانه اگر کس است، يک حرف بس است.

اقوال بزرگان اهل سنت نسبت به راويان مشخص است و اگر بعضي‌ها مي‌گويند: مدلس است، اگر ملاک تدليس باشد، همه چيز به باد مي‌رود.

اين که فلان آقا تضعيف کرده است، يک راوي غير از صحابه را به ما نشان دهيد که هيچ تضعيفي در رابطه با او نداشته باشند.

آقايان قاعده‌اي دارند که مي‌گويند: اگر يک راوي هم تضعيف دارد و هم توثيق و تضعيف آن مبين است، روايتش حسن مي‌شود.

براي تضعيف غير مبين ارزشي قائل نيستند.

اما بزرگان اهل سنت که صراحت دارند اين روايت صحيح است، حاکم نيشابوري که متوفاي 405 است، روايت را نقل مي‌کند و مي‌گويد:

هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه

المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 137

سند اين روايت صحيح است.

گفتيم که ذهبي نسبت به حاکم نيشابوري مي‌گويد: امام حديث است و سيوطي مي‌گويد:

إمام عصره في الحديث

طبقات الحفاظ، ج 1، ص 411

حاکم نيشابوري در روايت دوم مي‌گويد:

ولهذا الحديث شاهد من حديث سفيان الثوري بإسناد صحيح

المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 137

ابن حجر عسقلاني وقتي روايت را نقل مي‌کند، مي‌گويد: اين حديث طرق متعدد دارد و در مستدرک حاکم سند‌هاي زيادي دارد که نشان مي‌دهد اين روايت اصل دارد و اين که بعضي گفته‌اند: اين روايت ساختگي است، اشتباه کرده‌اند.

اين مطلب در کتاب لسان الميزان جلد 2 صفحه 122 آمده است.

جناب آقاي مزي که متوفاي 742 است روايت را نقل مي‌کنند.

قال رسول الله صلى الله عليه وسلم أنا مدينة العلم وعلي بابها فمن أراد العلم فليأت بابه قال القاسم سألت يحيى بن معين عن هذا الحديث فقال هو صحيح

تهذيب الكمال، المزي، ج 18، ص 77

از قاسم نقل مي‌کند: از يحيي بن معين از اين حديث سؤال کردم، گفت: اين روايت صحيح است.

يحيي بن معين حرف اول را در رجال مي‌زند و ذهبي و ديگران مي‌گويند: با وجود توثيق آقاي يحيي بن معين، تضعيف ديگران هيچ ارزشي ندارد.

خطيب بغدادي مي‌گويد:

سألت يحيى بن معين عن هذا الحديث فقال هو صحيح

تاريخ بغداد، ج 11، ص 49

يحيي بن معين وقتي تصحيح مي‌کند، آقاي الباني عددي نيست که بخواهد تضعيف کند.

متقي هندي از علماي بزرگ اهل سنت است، ايشان بعد از اين که تصحيح ابن حجر و تضعيف ابن جوزي را مي‌آورد، مي‌گويد:

وقد كنت أجيب بهذا الجواب دهرا إلى أن وقفت على تصحيح ابن جرير لحديث علي في تهذيب الآثار

كنز العمال، ج 13، ص 65

بار‌ها مي‌گفتم: به ابن حجر تصحيح کرده است و آقاي ابن جوزي هم تضعيف کرده است تا اين که دسترسي پيدا کردم بر تصحيح ابن جرير طبري که اين حديث را در کتاب تهذيب الآثار با تصحيح حاکم نيشابوري در مستدرک ديدم و از خدا طلب خير کردند و قطع پيدا کردم که اين روايت از مرتبه حسن به مرتبه صحت ارتقا پيدا کرده است.

ببينيد چقدر منطقي زيبا و قشنگ حرف مي‌زند.

‌‌مي‌گويد: من مدتي اين طوري بودم، وقتي ديدم ابن جرير و حاکم نيشابوري تصحيح کردند، يقين کردم اين روايت حسن نيست؛ بلکه روايت صحيح است.

نفر پنجم ابن حجر هيثمي است که مي‌گويد:

رواه جماعة وصححه الحاكم وحسنه الحافظان العلائي وابن حجر

الفتاوى الحديثية، ج 1، ص 123

آقاي هيثمي بر مبناي اين قبول مي‌کند.

جناب آقاي سيوطي از حافظ صلاح دين علائي نقل مي‌کند:

وأي استحالة في أن يقول النبي مثل هذا في حق علي رضي الله عنه ولم يأت كل من تكلم في هذا الحديث وجزم وضعه بجواب عن هذه الروايات الصحيحة عن ابن معين

اللآلىء المصنوعة، ج 1، ص 305

چه محالي مرتکب شده است که اگر کسي بگويد: پيغمبر چنين حرفي را در حق علي زده است؟

آن‌هايي که اين روايت را زير سؤال مي‌برند و قاطعانه مي‌گويند: جعلي است، از اين روايات صحيح که از ابن معين و ديگران آورده‌اند، هيچ جوابي ندارند.

جناب علامه مناوي که از بزرگان اهل سنت است، وقتي از بخاري و ديگران مي‌آورد که اين را تضعيف کرده‌اند، مي‌گويد:

من حكم بوضعه فقد أخطأ والصواب أنه حسن باعتبار طرقه

فيض القدير، ج 3، ص 47

هرکس گفت اين روايت جعلي است، قطعا خطا کرده است، با توجه به اعتبار طروقي که دارد، اين روايت به نظر من حسن است.

جناب مناوي در فيض القدير وقتي به اين حديث که مي‌رسد، مي‌گويد:

فإن المصطفى المدينة الجامعة لمعاني الديانات كلها أو لا بد للمدينة من باب فأخبر أن بابها هو علي كرم الله وجهه فمن أخذ طريقه دخل المدينة ومن أخطأه أخطأ طريق الهدى وقد شهد له بالأعلمية الموافق والمخالف والمعادي والمحالف

فيض القدير، ج 3، ص 46

پيغمبر اکرم در حقيقت آن شهري است که تمام ديانات ديني را دارد و اين شهر هم نياز به در دارد و پيغمبر خبر داده است که درش علي بن ابي طالب است، هرکس راه شهر را بگيرد، بايد از در وارد شود تا وارد شهر مي‌شود و هر کس بخواهد از در نرود؛ يعني از طريق امير المؤمنين وارد علم ديانات پيغمبر نشود، قطعا گمراه شده است و به اعلميت علي، دوست و دشمن، موافق و مخالف شهادت داده‌اند.

در رابطه با مناوي هم که جناب محمد امين محبي مي‌گويد:

الإمام الكبير الحجة وأجل أهل عصره من غير ارتياب وكان إماماً فاضلاً زاهداً عابداً قانتاً لله خاشعاً له

خلاصة الأثر، ج 2، ص 412

ابن سمعون بغدادي که متوفاي 387 است، مي‌گويد: مناقب علي ابن ابي طالب زياد است، در فضيلت و مناقب علي اين حديث کافي است: انا مدينه العلم و علي بابها.

ذهبي وقتي مي‌خواهد آقاي ابن سمعون را ترجمه کند، مي‌گويد:

الشيخ الامام الواعظ الكبير المحدث

سير أعلام النبلاء، ج 16، ص 505

امام، واعظ و کبير بوده است

خطيب گفته است:

كان اوحد دهره وفرد عصره في الكلام على علم

سير أعلام النبلاء، ج 16، ص 506

يگانه دهرش بوده است و يگانه عصرش در کلام بر علم بود.

نقل مي‌کنند که افراد نيت مي‌کردند و آقاي ابن سمعون نيت‌ها را مي‌خوانده است و چيز‌هايي که به ذهن افراد مي‌گذشته است را هم مي‌خوانده است؛ يعني مي‌گويند: ايشان از اولياء الله بوده است.

جناب انصاري شافعي که از فقهاي به نام شافعي است و متوفاي 926 است، از ابو سعيد علائي نقل مي‌کند: اين روايت به اعتبار طرقش حسن است و استاد ما حافظ عصرش از عسقلاني هم به اين فتوا داده است.

در رابطه با ترجمه آقاي انصاري هم ابن حجر هيثمي مي‌گويد:

أجل من وقع عليه بصري من العلماء العاملين والأئمة الوارثين... فهو عمده العلماء الأعلام وحجة الله على ألأنام... لا نظير له في أحد من عصره

شذرات الذهب، ج 8، ص 135

از ميان علما بالاترين و جليل‌‌ترين افرادي است که چشم من به او خورده است.

در حقيقت تکيه گاه و پرچم علماي اعلام است و حجت خدا بر خلائق است.

آقاي انصاري در عصر خودش هيچ نظيري نداشته است.

جناب سخاوي مي‌گويد: نيکو‌‌ترين و حسن‌‌ترين اين روايات، حديث ابن عباس از پيغمبر اکرم است.

در رابطه با سخاوي هم آقاي ابن عماد حنبلي تعريف توصيف دارد.

الحافظ شمس الدين... السخاوي... وبرع في الفقه والعربية والقراءات... وأذن له غير واحد بالافتاء والتدريس... وانتهى إليه علم الجرح والتعديل

شذرات الذهب، ج 8، ص 15 و 16

تعداد زيادي از بزرگان اجازه فتوا به او داده‌اند.

آقاي سخاوي کسي است که علم رجال علم جرح تعديل به او منتهي شده است؛ حتي گفته شده است: بعد از ذهبي کسي مثل سخاوي در علم رجال تسلط نداشته است.

همين آقا روايت را تصحيح کرده است.

آقاي صالحي شامي هم در کتاب سبل الهدي و الرشاد جلد اول صفحه 509 اين روايت را تحسين و تصحيح مي‌کند.

آقاي عبد الکبير کتاني يکي از علماي بزرگ اهل سنت است که از صالحي شامي تعبير مي‌کنند.

الإمام الحافظ محدث الديار المصرية

فهرس الفهارس والأثبات ومعجم المعاجم والمسلسلات، ج 2، ص 1062

به هر کسي امام نمي‌گويند.

حاجي خليفه که کتاب کشف الظنونش از کتاب‌هاي مشهور اهل سنت است، مي‌گويد: کتاب سبل الهدي و الرشاد بهترين کتابي است که متأخرين در سيره نبوي نوشته‌اند.

آقاي زرکشي حنبلي کتاب‌هاي متعددي دارد که مشهور‌‌ترين کتاب زرکشي البرهان است که در علوم قرآن است.

ايشان هم در کتاب اللالي المنثوره في الأحاديث المشهوره جلد اول صفحه 165 اين روايت را تصحيح مي‌کند.

ترجمه امام زرکشي را هم اگر بخواهم بياورم، بايد دو صفحه در رابطه با زرکشي مطلب بياوريم؛ ولي من يک آدرس مي‌دهم، دوستان به مجله دانشگاه اسلاميه مدينه جلد 33 صفحه 481 مراجعه کنند، مقاله‌اي  در رابطه با شرح حال امام زرکشي نوشته‌اند به قلم دکتر مرزوق که در دکترا استاد مساعد است.

استاد يار دانشگاه در مقطع دکترا است.

منصور علي ناصف مي‌گويد:

فهذه منقبة لعلي لم يشاركه فيها غيره

اين حديث أنا مدينه العلم و علي بابها، يک منقبتي براي علي است که کسي در اين منقبت صحيح نيست.

احمد بن صديق غماري که يکي از علماي بزرگ اردن است، مي‌گويد:

بل الحديث صحيح لا شك في صحته بل هو أصح من كثير من الأحاديث التي حكموا بصحتها

شکي در صحت آن نيست.

از بسيار از احاديثي است که علماي اهل سنت فتوا به صحتش داده‌اند، صحيح‌‌تر است.

بعد ايشان مي‌گويد: من در اين زمينه کتاب مستقلي نوشته‌ام تحت عنوان فتح الملک العلي بصحه حديث باب مدينه العلم علي که فرزند برومند مرحوم علامه اميني هم اين کتاب را تصحيح کرده‌اند.

بعضي از عزيزان اهل سنت که آن هفته زنگ زده بودند که ظاهرا آقا محسن از زاهدان بودند و گفتند: فلان آقا تضعيف کرده است، برادر بزرگوار شما در کدام يک از روايات‌تان داريد که 14 نفر از علماء شهادت به صحت او داده باشند؟

در رابطه با فضائل حضرت امير، امثال ذهبي، الباني، ابن کثير دمشقي و ديگران که نصب‌شان محرز است؛ حتي بزرگان اهل سنت در نصب‌شان گفته‌اند: انتظار نداشته باشيد اين‌ها بگويند: اين روايت صحيح است.

بيننده آقاي احمديان:

من بعد از مدت‌ها اولين بار است که موفق شدم با شما تماس بگيرم.

از برنامه‌هاي خوبي که داريد خيلي تشکر مي‌کنم.

حاج آقا قزويني دست شما را مي‌بوسم.

بنده سني بودم و مذهب شافعي داشتم و قبل از اين که برنامه‌هاي شما را ببينم، مقداري تحقيق کرده بودم و شيعه شده بودم؛ ولي خيلي شبهه داشتم و با نگاه کردن به برنامه‌هاي شما، خيلي از شبهه‌هاي من حل شد.

من نمي‌دانم از برنامه‌هاي خوب‌تان چطوري تشکر کنم، همه کار شناسان‌تان خيلي خوب هستند و مسائل را خوب روشن مي‌کنند.

راجع به برنامه ديشب آقاي سلمان حدادي يک خواهش کوچک داشتم، اگر مي‌شود اسم ما را هم بنويسيد، دوست دارم يک سري در برنامه‌تان بيايم؛ چون وقتي من سني شدم، آن سختي‌هايي که اين آقاي حدادي کشيدند، من هيچ کدام از اين سختي‌ها را نکشيده‌ام؛ چون مذهب شافعي داشتم و شافعي‌ها مثل وهابي‌ها نيستند که بخواهند تهديد به کشتن و اين چيز‌ها کنند؛ ولي يک حرف‌هايي داشتم شايد به درد بخورد.

‌مجري:

دوستان ما شماره تلفن شما را دارند، ان شاء الله با شما هماهنگ خواهند کرد.

بيننده:

يک نظر راجع به آقاي حدادي داشتم؛ چون ايشان سختي‌هاي خيلي زيادي کشيدند، برنامه‌شان خيلي تأثير گذار بود واقعا.

ديشب چند نفر از بينندگان زنگ زدند و گفتند: ما مي‌خواهيم يک مبلغي به اين آقا هديه دهيم، بعد مجري محترم خودشان گفتند: ما براي پول اين کار را نکرديم و قبول نمي‌کنيم؛ ولي من از حاج آقا قزويني خواهش مي‌کنم که شماره حسابي را بگذارند، ما به حساب حاج آقا قزويني پول را مي‌ريزيم.

ايشان در مجلس امام حسين نظر شده است و سختي‌هاي زيادي کشيده‌اند و از آن زندگي آمده‌اند و در يک شرايطي که گفتند: در يک اتاق که جاي محقري است، مستأجر هستند و شرايط جسمي‌شان خوب نبود که اين طور دارو مصرف مي‌کنند.

من خودم وضعيتم ضعيف است؛ ولي در حد توان مي‌خواهم کمک کنم و بيننده‌هاي ديگر هم دوست دارند که کمک کنند.

اگر مي‌شود شماره حسابي بگذاريد تا ما مبلغي را بفرستيم.

دوست داريم که ايشان که اين شرايط را گذرانده‌اند، حداقل يک خانه داشته باشند و مستأجر نباشند و ماشين ماکسيما هم که دوست داشتند که دوست داريم که داشته باشند.

ما شيعه‌ها دوست نداريم ايشان با همان شرايط سخت اين طور ادامه دهند.

‌استاد قزويني:

جناب آقاي احمديان دست شما درد نکند.

البته ديشب ديدم دوستان عزيز زيادي اعلام کردند که براي کمک به همه مستبصرين آماده هستند.

عزيزان يکي از اين بزرگواران را ديده‌اند.

ما افراد زيادي داشتيم که بعد از استبصار مشکلات زيادي داشته‌اند؛ حتي يکي از اين عزيزان که ان شاء الله در آينده بيايد که دوباره برنامه‌هاي مختلفي داشته باشيم، ايشان امام جمعه يکي از مناطق شرق کشور بود که بعد از شيعه شدن، به زور زنش را وادار کردند که طلاق بگيرد و فتوا دادند که مشرک است و از آن استان فرار کرد و به يک استان ديگر رفت و در آنجا هم آن معدوم هالک ريگي براي سر او يک مبلغ زيادي فکر کنم حدود 100 ميليون جايزه گذاشته بود.

آن بنده خدا قم آمد و ما به چه مشکلاتي يک سال يا دو سال اينجا يک خانه‌اي را اجاره کرديم و زندگي خيلي سختي داشت.

افراد ديگري را هم ما داريم؛ حتي از علماي اهل سنت که اين‌ها شيعه شدند؛ ولي زندگي واقعا سختي را داشتند و تا به حال هم من نديدم يک مورد از اين‌ها از ما مساعدت بخواهد؛ حتي بعضي هم که پيش ما مي‌آيند، مي‌گويند: ما براي اين شيعه نشديم که احساس کنيد که مثلا شيعه شدن ما دريچه‌اي براي گرفتن مساعدت است، نه ما تحقيق و بررسي کرديم و به اين نتيجه رسيديم که مذهب اهل بيت حق است و در اين راه هم از همه زندگي‌مان حتي از جان‌مان گذشته‌ايم و نيازي هم به مساعدت نداريم.

شايد بعضي از افراد هم پيدا شوند و اين را به عنوان يک دکان تصور کنند؛ ولي ما همچين برنامه‌اي براي هر فردي نداشتيم.

براي بعضي‌ها هم ما کمک‌هايي از بعضي از مراجع بزرگوار از بعضي از خيرين گرفتيم.

با توجه به اين که اين عزيزمان به هيچ وجه به اين قصد نيامده است؛ ولي ما يک شماره‌اي را مي‌گذاريم.

اگر دوستان اتاق فرمان شماره 4259151918 جام بانک ملت را بگذارند.

البته قبلا هم براي يک قضايايي ديگري هم اعلام شده بود.

دوستاني که مي‌خواهند در اين زمينه کمک کنند، مي‌توانند مبالغ خودشان را به اين شماره حساب واريز کنند، البته اين اختيار تام را به ما بدهند تا به کل مستبصرين عزيزي که بعد از تحقيق و بررسي به مذهب اهل بيت پيوسته‌اند و مشکلات طاقت فرسايي دارند، کمک کنيم.

البته جناب آقاي سلمان حدادي يک عزت نفس خيلي بالايي دارد و ما چند سال است که ايشان را مي‌شناسيم.

خدا را شاهد مي‌گيرم که ايشان تا به حال حتي يک مداد يا خودکار يا کاغذ از ما براي مساعدت نخواسته است.

من وقتي جريان زندگي ايشان را شنيدم، اشک من را هم در آورد و تنها اشک بينندگان در نيامده است.

من چندين بار اين قضايا را از ايشان شنيده‌ام و گريه کردم؛ حتي شب ميلاد هم گريه کردم.

اين کار‌هايي که ايشان انجام داده و اين مقاومتي که ايشان داشته است، اگر براي خود من همچين موقعيتي پيش بيايد، نمي‌دانم چقدر مي‌توانم مقاومت کنم.

ديروز ما جايي بوديم که يکي از بزرگان مي‌گفت: ما  حرم امام رضا مي‌رويم و حاجت مي‌خواهيم و بيرون مي‌آييم و فقط منتظر هستيم که حاجت‌مان برآورده مي‌شود يا نه؟

اگر يکي دو هفته تأخير شود، يک مقداري حضرت رضا گلايه داريم؛ ولي اين بنده خدا که اين همه زحمت کشيدند و با اين همه مشکلات و گرفتاري باز مقاومت کردند، من به حال ايشان غبطه مي‌خورم.

بيننده:

آقاي حدادي بايد توجه داشته باشند که اين کمکي که مي‌شود، صدقه نيست.

ما نمي‌خواهيم صدقه  دهيم.

برادر ديني ما هستند.

الان برادر خودم وقتي نياز داشته باشد، من به ايشان کمک مي‌کنم.

در اين شرايط کمک کردن وظيفه ماست که به اين وظيفه خود عمل مي‌کنيم.

در صدر اسلام وقتي مؤمنين از مکه به مدينه هجرت کردند، هر کدام از اصحاب هر چيز که داشت، تقسيم کرد.

بيننده آقاي ابن مالک از بوشهر:

درود فراوان خداوند و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به اين شبکه مقدسه و اين کارشناسان محترم که با معلومات‌شان و با تلاش و کوش‌شان به اهل بيت عصمت و طهارت خدمت مي‌کنيد.

بنده شب‌هاي جمعه که مي‌شود، براي بزرگواراني؛ مثل سلطان الواعظين شيرازي، علامه اميني، شيخ مفيد، شيخ صدوق، علامه مجلسي و علامه حلي طلب مغفرت مي‌کنم.

چندين مرتبه هم با اين شبکه کلمه و با شبکه وصال باطل مناظره داشتم.

با اين ملازاده ملعون خبيث ناصبي مناظره داشتم؛ اما اين‌ها با بنده که روحاني و متخصص نيستم؛ اما مطالعه‌ام الحمد الله زياد است، نتوانستند با بنده حقير کم سواد هم مناظره کنند؛ حتي مکالمه عادي داشته باشند.

هفته قبل با سجودي وهابي راجع به آيه 61 سوره آل عمران مناظراتي داشتيم.

اشکالاتي تراشيد که امروز مي‌خواستم جواب دهم.

تلفن من را هم وصل کردند؛ اما چون صدايم را شنيدند و شناختند، قطع کردند.

حدود 22 جواب براي مسئله انفسنا به دست آوردم.

عزيزان شيعه و حتي برادران عامه، کتاب حقيقة الشيعه صفحه 56 الي صفحه 59 را مطالعه کنند که مرحوم مقدس اردبيلي نوشته است.

علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه صفحه 1261 و 1262 اشاره دارد.

سجودي در آن برنامه مي‌گفت: منظور انفسنا نمي‌تواند امير مؤمنان علي عليه السلام باشد؛ چون پيغمبر در غزوات هم زنانش و هم اصحابش را مي‌برده است، اگر منظور انفسنا امير مؤمنان علي عليه السلام مي‌بود، در آيات ديگر قرآن هم انفسکم آمده است.

همه جواب‌هايش را آماده دارم، مي‌خواستم در اين شبکه جوابش را بگويم تا آن‌ها هم بشنوند.

اما احاديث، جواب اولي که من بنده حقير به دست آوردم.

جواب اول، آيه و حديث صحيح نداريم که پيغمبر اسلام در همه جنگ‌ها و غزوات همسران خود را برده باشد و لزومي هم نداشته که آن‌ها را ببرد.

ثانيا اگر بعضي از زنان خودش را در غزوات و جنگ‌ها مي‌برده است، جهت پرستاري و دل تنگي آن‌ها براي تهيه غذا بوده است.

ثالثا در سوره احزاب به همسران پيغمبر هشدار مي‌دهد و اگر نازک سخن بگويند و عمل فاحش آشکار انجام دهند، تهديد به عقوبت الهي مي‌کند.

اگر خطي کنند و واجبات‌شان را ترک کنند، خداوند آن‌ها را تهديد به عذاب کرده است.

‌استاد قزويني:

من فقط چند نکته‌اي را خدمت برادر عزيزم جناب آقاي ابن مالک و آن‌هايي که با اين شبکه‌هاي وهابي تماس مي‌گيرند، بيان کنم.

خود ابن کثير دمشقي که در مورد تفسيرش آقايان مي‌گويند: حتي يک واوش و يک ويرگولش براي ما حجت است، ايشان به صورت قاطعانه حديث را مي‌آورد و تصحيح مي‌کند.

‌‌مي‌گويد: مراد از انفسنا و انفسکم رسول الله و علي ابن ابي طالب است و مراد از ابنائنا الحسن و الحسين و مراد از نسائنا فاطمه است.

بعد ايشان مي‌گويد: حاکم نيشابوري اين طور آورده است و گفته است: شرائط صحيح مسلم را دارد.

اين مطلب در تفسير ابن کثير جلد اول صفحه 379 آمده است.

اين عزيزمان رفته‌اند از حدائق الشيعه مطلب آورده‌اند، اين‌ها اين کتب را قبول ندارد.

سيوطي در در المنثور جلد 2 صفحه 39 روايت را نقل مي‌کند و مي‌گويد: روايت صحيح است.

شوکاني همين روايت را در فتح القدير جلد اول صفحه 348 نقل مي‌کند و مي‌گويد: صحيح است.

زمخشري از علماي به نام اهل سنت است، ايشان در کتاب الکشاف‌شان که يکي از بهترين کتاب‌هاي تفسيري است، مي‌گويد:

وفيه دليل لا شيء أقوى منه على فضل أصحاب الكساء عليهم السلام

الكشاف، ج 1، ص 397

اين که پيغمبر اکرم اين پنج نفر را برداشته به آن جا برده است، فضيلتي براي اصحاب کسا است که از اين قوي‌‌تر فضيلتي در روي زمين نيست.

زمخشري بهتر مي‌فهمد يا اين آقايي که کارش اين است که بگويد: فلاني اين مواد مخدر را خورده است و ديگري آن مواد مخدر را نخورده است.

اگر کسي يک برنامه اين آقا را نگاه کند، در سر و ته حرف‌هايش حرف درست و حسابي ندارد.

من نمي‌دانم با اين همه سوتي و برنامه‌هاي نادرست، اين آقا چطور خجالت نمي‌کشد.

در آنجا شروع به حرف زدن مي‌کند که حتي براي امثال آقاي باکري و آقاي ابن مالک و ديگر دوستان جوابي ندارد، آن وقت مي‌گويد: هر کس با من مناظره کند، چنين و چنان مي‌کنم.

به خاطر پول به جنگ آقا امام حسين سلام الله عليه آمد.

عمر سعد‌هاي عصر ما الحمد الله خيلي زياد هستند.

بيننده آقاي نقش بندي از تهران از اهل سنت:

من يک گلگي و يک سؤال از شما داشتم.

يک بيننده‌اي با شبکه تماس مي‌گيريد که چندين اسم دارد و جديدا هم با نام خدا پرست مي‌آيد، چرا شما اهل سنت مي‌نويسيد؟

يک بيننده‌اي چند شب پيش تماس گرفته بود و مي‌گفت: من قبول ندارم قرآن از طرف خدا آمده است، از شما خواهش مي‌کنم که کلمه اهل سنت را براي ايشان نگذاريد.

‌استاد قزويني:

جناب آقاي نقش بندي عزيز، الان شما به عنوان اهل سنت آمديد، ما شما را نمي‌شناسيم و از زندگي و مذهب شما خبر نداريم.

ما بر مبناي اعتمادي که به شما داريم، وقتي  روي خط مي‌آييد ما شما را به عنوان اهل سنت مي‌شناسيم.

اگر شيعه يا سني بيايند و بخواهند به مقدسات يک ديگر اهانت کنند، ما قطعا بلا فاصله قطع مي‌کنيم.

آن برادر عزيزمان از تايبات به نام آقاي فاروقي آمده بود.

ايشان يک حرف‌هايي زد که آقاي محسني گفت: به نظر من به شوخي بيشتر شبيه است.

ايشان گفت: فلان قضاياي نادرستي که به حضرت عمر نسبت مي‌دهند؛ حتي بعضي از مسائل خيلي نادرستي که واقعا انسان از نقلش هم خجالت مي‌کشد، از تواضع حضرت عمر بوده است.

من هم گفتم: جناب آقاي فاروقي شما تشريف ببريد با علماي بزرگوار تايبات صحبت کنيد.

گفت: علماي ما به ما اين طوري گفته‌اند، يا مثلا گفته‌اند: خداي عالم هر آيه اي مي‌خواست نازل کند، بدون اين که از عمر اجازه بگيرد نازل نمي‌کرد.

آقاي نقش بندي عزيز، کسي که مي‌گويد: من سني هستم، ما که شناسنامه‌اش را نداريم.

بنده گفتم: اين حرف‌هايي که تو مي‌زني و مي‌گويي: علماي ما گفته‌اند، برو پيش علماي بزرگوار تايبات و اين مطالب را بگو، قطعا آن‌ها تکذيب مي‌کنند.

اين حرف‌هاي درستي نيست که شما مي‌زنيد، اين‌ها توهين به معتقدات اهل سنت است.

بيننده:

من مي‌گويم: در برنامه زنده که ميليون‌ها بيننده دارد، وقتي مي‌گويد: من قبول ندارم که قرآن از طرف خدا آمده است، آيا اين شخص را مي‌شود مسلمان ناميد؟

شما در مورد حديث انا مدينه العلم صحبت کرديد که از کتاب‌هاي اهل سنت بيان کرديد.

کسي که بخواهد فضيلت صحابه پيامبر آن هم صحابه درجه يک؛ مثل حضرت علي را منکر شود، آن فرد انسان درستي نيست که بخواهد فضيلت صحابه  را بگويد.

در رابطه با امامت حضرت علي و فرزندانش، بين ما و شما اهل تشيع اختلاف است.

در مورد اين اگر بحث شود، خيلي بهتر است تا در مورد فضيلت و منابع آن.

‌مجري:

شما برنامه ما را پيگيري نمي‌کنيد.

شما مي‌دانيد که ما چه بحثي داريم؟

بيننده:

بله، من هميشه نگاه مي‌کنم.

در مورد امامت صحبت مي‌کنيد.

‌مجري:

ما اين حديث را به خاطر مباحث عقلي امامت مطرح کرديم و گفتيم: علماي اهل سنت سه شاخص مهم را بيان کردند که علم، شجاعت و عدالت را از شاخص‌‌ترين نشانه‌هاي امام جامع المسلمين مطرح کردند.

ما گفتيم: اگر بحث علم است، به واسطه اين روايت اعلم صحابه حضرت امير است.

اين شد که بحث اين روايت را مطرح کرديم.

بيننده:

ما حضرت علي را امام و خليفه خودمان مي‌دانيم؛ ولي امام و خليفه چهارم ما روي زمين است.

شما مي‌گوييد: امامت از طرف خدا دستور داده شده است، من سؤالم اينجا است که چرا در قرآن نيامده است؟

من خيلي مطالعه کردم و کتاب‌هاي متعددي خوانده‌ام.

من قبول دارم بعد پيغمبر بايد حضرت علي عليه السلام خليفه مي‌شدند؛ ولي اين که امامت حضرت علي و فرزندانش از طرف خدا بوده است، اين را نمي‌توانم قبول کنم.

بعد اين چيز‌هايي که آقاي قزويني بعضي وقت‌ها توضيح مي‌دهند، در مورد آيه 167 سوره مائده که در تفاسير آمده است:

أن عليا مولي المؤمنين

من اين را مراجعه کردم و ديدم، اين اصلا سند نداده است.

از جناب ابن مردويه و ابن مسعود روايت شده است.

فاصله اين‌ها چقدر بوده است؟

سلسله راويان ندارد.

آقاي قزويني يک توضيحي در مورد اين دهد، خيلي ممنون مي‌شوم.

‌استاد قزويني:

آقاي آلوسي معمولا مطالبي که مي‌آورد، هر آن چه که صحيح نيست بلا فاصله رد مي‌کند.

آقاي سيوطي در در المنثورش شايد نزديک هزار مرتبه مي‌گويد:

بسنده ضعيف.

مبناي سيوطي اين است که اگر يک روايت با معتقداتش مخالف باشد، مي‌گويد:

بسنده ضعيف.

آقاي سيوطي وقتي به اين قضيه مي‌رسد، که از عبد الله بن مسعود نقل مي‌کند:

عن ابن مسعود قال كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك ان عليا مولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس

الدر المنثور، ج 3، ص 117

پيغمبر به مردم برسان که علي مولاي مؤمنين است و اگر انجام ندهي، رسالتت ناتمام است.

در اينجا هيچ اشاره‌اي به تضعيف سند ندارد.

هم چنين آقاي شوکاني وقتي مي‌خواهد يک عبارتي را نقل کند، اگر اشکال سندي يا دلالي داشته باشد، بلا فاصله اشکال مي‌کند.

در فتح القديرش جلد 2 صفحه 60 حديث را مي‌آورد و اشکال نمي‌کند.

جناب آقاي آلوسي که از علماي بزرگ اهل سنت است و سلفي العقيده است، در کتاب روح المعاني اين حديث را از ابن مردويه از عبد الله بن مسعود مي‌آورد که مي‌گويد: در زمان پيغمبر مي‌خوانديم:

ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته

روح المعاني، ج 6، ص 193

ايشان در آنجا هيچ اشکالي نمي‌گيرد.

در کتاب در المنثور سيوطي هر جا که ضعيف باشد مي‌گويد: ضعيف است.

وأخرج الطبراني في الأوسط بسند ضعيف

الدر المنثور، ج 1، ص 14

وابن عساكر بسند ضعيف

الدر المنثور، ج 1، ص 14

وأخرج البزار في مسنده بسند ضعيف

الدر المنثور، ج 1، ص 15

در همين کتاب فقط در جلد اول 59 مورد روايت مي‌آورد و تضعيف مي‌کند.

در جلد دوم 17 مورد، در جلد سوم 13 مورد، در جلد چهارم 9 مورد، در جلد پنجم 18 مورد، در جلد ششم 39 مورد روايت مي‌آورد و تضعيف مي‌کند.

وقتي به اين عبارت مي‌رسد:

عن ابن مسعود قال كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك ان عليا مولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس

الدر المنثور، ج 3، ص 117

در اينجا هيچ اشکالي نمي‌گيرد.

نه قبل و نه بعد از روايت اشاره‌اي به تضعيف روايت ندارد.

اگر ضعيف بود همان طوري که نشان دادم، مي‌گفت: ضعيف است.

مبناي سيوطي و شوکاني و آلوسي اين است که اگر روايت صحيح نباشد، اشاره کند و وقتي اشاره نمي‌کند، اين نشان مي‌دهد که قبول دارند.

بيننده آقاي اسدي از سيرجان:

من شيعه هستم و مدتي اين شبکه وهابي را گوش مي‌دادم، اين سؤال برايم پيش آمده که چرا اسم امام علي در قرآن نيامده است.

من تحقيق کردم به زبان ساده مي‌گويم، اول اين که قرآن براي همه دوران است؛ مثلا عمر از جنگ فرار کرده است، اگر مي‌گفت: عمر از جنگ فرار کرده است، اين فقط براي 1400 سال پيش مي‌بود؛ ولي وقتي مي‌فرمايد: از جنگ فرار نکنيد، اين براي همه دوران مي‌ماند.

قرآن براي همه دوران است و بايد به گونه‌اي بيايد که براي همه دوران به درد بخورد.

اگر قرار بود اسم امام علي بيايد، فقط  براي 1400 سال پيش مي‌ماند.

اين يک دليل ساده مي‌تواند باشد که من هم اين را قبول کردم.

چند روزي اين خدمتي وهابي مي‌گويد: کساني که عايشه را به عنوان ام المؤمنين قبول ندارند، اين‌ها کافر هستند.

طبق گفته‌هاي خود آقاي قزويني، ايشان که تنها داشت نگاه بد مي‌کرد به عايشه که آن آيه قرآن آمد که شما نمي‌توانيد با زنان پيامبر ازدواج کنيد؛ پس خدمت‌تان عرض کنم که ام المؤمنين بودن عايشه، فقط به خاطر اين است.

اسلام ديني است که بين زن و مرد هيچ فرقي نمي‌خواهد بگذارد؛ پس يعني زن و مرد حقوقش با هم برابر است.

اگر ام المؤمنين مادر تمام مؤمنان بود، پس بايد ام المؤمنات هم مي‌بود.

اين يکي ديگر از دليل‌هايي که گفت: من عائشه را به عنوان مادر خودم قبول ندارم.

از نظر من (نظر شما را نمي‌دانم) سوره تحريم همين طور که آقاي اللهياري چند شب پيش اين را ثابت کرد، سوره تحريم در مورد عايشه نازل شده است.

خدمتي چند شبي هم مي‌گويد: شما علي را  جاي خدا مي‌بريد و علي را بالا‌‌تر از حضرت رسول مي‌دانيد، من چند مثال ساده را به شما بگويم.

آن‌ها عمر را بالا‌‌تر از رسول خدا مي‌برند.

همين طور که چند شب پيش آقاي قزويني در مورد اين گفتند که تمام علم جهانيان در يک کفه ترازو قرار دهيد و علم عمر را در کفه ديگر قرار دهيد، علم عمر به همه مي‌چربد؛ پس رسول خدا علمش از عمر کمتر بود.

مي‌گفتند: در يک جنگي پيامبر رفت براي کافران نماز بخواند، عمر آمد جلوي پيامبر را گرفت که مي‌خواهي بروي براي کافران نماز بخواني؟

بعد آيه آمد پيامبر تو نياز نيست بر کافران نماز بخواني؛ پس يعني عمر مي‌داند؛ اما پيامبر نمي‌داند.

آقاي اللهياري البته ثابت کرد و گفت: در يک مجلسي پيامبر وارد شد، يک زن يهودي داشت دست مي‌زد، امام علي وارد شد، دست مي‌زد، ابو بکر وارد شد، دست مي‌زد، عثمان وارد شد، دست مي‌زد، عمر که وارد شد، زن دست از دست زدن برداشت؛ چون شيطان از عمر مي‌ترسد.

اين برتري عمر از پيامبر نيست؟

يک سؤالي هم داشتم از آقاي قزويني در مورد آيت الله سيد ابو الفضل برقعي که اين‌ها چند هفته است که در مورد ايشان مانور مي‌دهند، مي‌خواستم ببينم ايشان واقعا شيعه بوده و اين که آيت الله العظمي بوده است؟

بيننده آقاي موسوي از سنندج از اهل سنت:

اجازه دهيد يک انتقاد کنم.

از دوستان اهل سنت خواهش مي‌کنم که عينک تعصب را از چشمان‌شان بردارند.

يک هفته پيش دوستي زنگ زد از اهل سنت که در اين کتاب‌ها جستجو کرده است و 2 حديث پيدا کرده است؛ مثلا از خوبي‌هاي ام المؤمنين عايشه بود که براي اين 2 حديث، 30 دقيقه ما را پشت خط نگه داشت، اگر واقعا اين دوست عزيز متعصب نيست، در همين کتابي که خوانده است، اگر نويسنده‌اش آدم متعصبي نباشد، اگر 2 حديث در مورد خوبي‌هاي ام المؤمنين عايشه است، 2 حديث هم در مورد در مذمت ايشان است.

پس از دوستان خواهش مي‌کنم بدون تعصب برخورد کنند.

سؤالم اين است که پيامبر مي‌فرمايد: امت من به 73 فرقه تقسيم مي‌شوند.

اگر اين حديث صحيح باشد، اگر آن فرقه ناجيه اهل سنت نباشد، به تحقيق اهل تشيع نيست؛ به دليل اين که اهل تشيع عقائدي دارد که اين عقائد بيش‌‌تر از آن که به نفع‌شان باشد، اسلام را زير سؤال مي‌برد و به ضرر اسلام است؛ مثل اين که هر شيعه‌اي مي‌گويد: پيامبر و امامان علم غيب دارند.

‌مجري:

اين قرآن منافات با دارد؟

بيننده:

در ده جاي قرآن در مورد پيامبر مي‌فرمايد: من هم بشري مثل شما هستم و از غيب خبر ندارم و بعد در سنت هم بسياري از داستان‌هاي متفاوت وجود دارد که با علم با اين که پيامبر و امامان علم غيب دارند، سازگار نيست.

امام جعفر صادق بود که پسرش را به امامت منصوب کرد و زود‌‌تر از خودشان فوت کرد؟

‌استاد قزويني:

اين‌ها دروغ است.

شخصي گفت: خسن و خسين دو تا دختران معاويه بودند، به او گفتند: خسن و خسين نيست، حسن و حسين است، دختر نيستند، پسر هستند، براي معاويه هم نبودند، براي امير المؤمنين بودند.

اين قضيه‌اي که مي‌خواهيد نقل کنيد، از بيخ دروغ است.

شما قطعا اهل قرآن هستيد، مراجعه کنيد به قرآن سوره يوسف آيه 102 مي‌فرمايد:

ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ

پيغمبر اين‌ها همه از اخبار غيبي است که ما به تو وحي مي‌کنيم.

در سوره جن آيه 26 و 27 خداي عالم مي‌فرمايد:

عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ

خدا غيب را مي‌داند و کسي را بر غيبش آگاه نمي‌کند؛ مگر پيامبران.

شما بزرگواري کنيد و تفاسير اهل سنت را ذيل همين آيه 26 سوره جن ببينيد.

تفسير آقاي آلوسي جلد 20 صفحه 11 را ببينيد.

تفسير قرطبي را ببينيد.

تفسير بيضاوي جلد 5 صفحه 254 را ببينيد، اين آقايان به استناد همين آيه 26 سوره جن مي‌گويند: انبياء و اولياي الهي هم علم غيب داشتند.

آقاي ابن حجر، آقاي قرطبي و آقاي آلوسي هم به اندازه شما اين آيات را خوانده‌اند که خداي عالم که مي‌فرمايد: علم غيب مال من است و پيغمبر مي‌فرمايد: اگر من غيب مي‌دانستم:

لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ

سوره اعراف آيه 188

تمام اين‌ها را مي‌دانستم.

قطعا مقام حضرت عيسي از مقام پيغمبر پايين‌‌تر است و آن در شکي نيست.

خداوند در سوره آل عمران آيه 49 مي‌فرمايد:

وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ

من به شما از آن چه که مي‌خوريد و در خانه‌هايتان ذخيره مي‌کنيد، خبر مي‌دهم.

اگر حضرت عيسي غيب نمي‌داند، اين آيه در قرآن چکار مي‌کند؟

در سوره تحريم آيه 3 پيغمبر اکرم  يک سري را به بعضي از ازواجش که ظاهرا حفصه بوده است بيان مي‌کند و او هم به عايشه مي‌گويد و بعد اين سر را فاش مي‌کنند.

پيغمبر از اين قضيه با خبر مي‌شود.

قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا

حفصه بود يا عايشه به پيغمبر گفت:

از کجا فهميديد که ما سر تو را فاش کرديم؟

قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ

سوره تحريم آيه 3

خدا اين را به من خبر داد.

اين در حقيقت براي پيغمبر اکرم علم غيب است که بحث معجزه هم نيست که شما مي‌گوييد: عايشه و حفصه سر پيغمبر را فاش کرده بودند، پيغمبر خواست معجزه نشان دهد تا اين‌ها به پيغمبر ايمان بياورند، نه بحث معجزه نيست.

پيغمبر اکرم از علم غيب خبر داشت و متوجه شد که اين‌ها سر را فاش کردند.

گفتند: چه کسي خبر داد و از کجا متوجه شديد، علم غيب داريد؟

پيغمبر فرمود: خداي عالم به من خبر داد.

در اين 4 آيه بحث علم غيب را براي پيامبران کاملا تثبيت مي‌کند.

آيا شما ابن تيميه را قبول داريد؟

آقايان اهل سنت ابن تيمييه را منافق مي‌دانند و قبول ندارند؛ ولي آن‌هايي که يک مقدار سلفي دارند، قبول دارند.

ايشان در کتاب منهاج السنه به صراحت مي‌گويد:

وفي أتباع أبي بكر وعمر وعثمان من يخبر بأضعاف ذلك

منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 135

نه تنها ابا بکر و عمر و عثمان علم غيب مي‌دانستند، پيروان ابو بکر و عمر و عثمان چندين برابر علم غيب مي‌دانستند.

يا اين علم غيبي که آقايان اهل سنت براي جناب خليفه دوم نقل مي‌کنند که در مدينه بالاي منبر بود، از قضاياي جنگ خبر داد و اين را از کرامات و بالاترين فضيلت براي عمر آورده‌اند.

هم چنين نسبت به ابو بکر که از فرزندي که در رحم همسرش بود خبر داد.

خبر داد که من از دنيا خواهم رفت و اين فرزند دختر است.

بعضي از بزرگان اهل سنت؛ مثل آقاي ابن عبد البر مي‌گويد: اين يکي از بالاترين فضيلت براي ابوبکر است که با علم غيب خبر داد که اين کودکي که در رحم همسرش هست، دختر است و خبر داد که من با اين مرض از دنيا خواهم رفت.

در رابطه با قضايايي که آن برادر عزيزمان در رابطه با اسامي ائمه مطرح کردند، شما حداقل به کتاب‌هاي اهل سنت مراجعه کنيد، در بعضي از کتب آمده است که پيغمبر فرمود: بعد از من 12 خليفه خواهد آمد.

شما بگوييد: اين 12 خليفه چه کساني هستند؟

مگر اين که بگوييد: پيغمبر اکرم نستجير بالله اشتباه گفته است که با اين آيه نمي‌سازد:

وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى

سوره نجم آيه 3 و 4

در کتاب صحيح مسلم جلد 3 صفحه 1453 از عبد الله ابن مسعود سؤال مي‌کنند که آيا شما از پيغمبر پرسيديد که خلفاي بعد از او چند نفر هستند؟

مي‌گويد: بله، سؤال کرديم، فرمود: 12 نفر هستند؛ مثل نقباي بني اسرائيل.

ابن حجر مي‌گويد:

هذا اسناده حسن

المطالب العالية، ج 9، ص 577

در بعضي از منابع آمده است که 12 قيم براي امت من است.

در بعضي از منابع آمده است: 12 امير، 12 مرد براي امت من است.

شما اگر به کتاب‌هاي خود عزيزان اهل سنت؛ مثل کتاب فرائد السمطين مراجعه کنيد، در آنجا اسامي ائمه آمده است.

اين مطلب در کتاب فرائد السمطين جويني جلد 2 صفحه 313 مفصل آمده است که اوصياي من 12 نفر هستند و اولين آن‌ها علي بن ابي طالب و آخرين‌شان حضرت مهدي ارواحنا فداه است.

جناب آقاي خوارزمي که از علماي بزرگ اهل سنت است و ذهبي در رابطه با او مي‌گويد: علامه در سيره و تاريخ است، ايشان در کتاب مقتل الحسين صفحه 95 حديث 203 نام تمام ائمه را برده است.

خوارزمي هم که شيعه نيست.

قسم به همه مقدسات آقاي موفق بن احمد خوارزمي شيعه نبوده و شيعه نيست و کسي هم نگفته است که اين آقا شيعه است.

اين که دوستان مي‌گويند: شيعه جزء فرقه ناجيه نيست، اين را قبلا مفصل بحث کرديم و دوباره مفصل بحث خواهيم کرد.

در آيه 55 و 67 و 3 سوره مائده با سند صحيح از بزرگان اهل سنت آورديم.

آقاي حاکم نيشابوري مي‌گويد: پيغمبر فرمود:

أنت ولي كل مؤمن بعدي

المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 143

حاکم مي‌گويد: صحيح است.

آقاي ذهبي مي‌گويد: صحيح است.

أنه إمام المتقين

معرفة الصحابة، ج 3، ص 1587

ما از همه عزيزان تشکر مي‌کنيم. از عزيزان اهل سنتي که  روي خط مؤدبانه، متين و منطقي حرف مي‌زنند، از اين‌ها تشکر مي‌کنيم و پيشاني اين‌ها را مي‌بوسيم و به اين چنين عزيزان افتخار مي‌کنيم و افتخار شبکه ولايت است که اين عزيزان اهل سنت حرف دل‌شان را محترمانه، مؤدبانه و منطقي بدون اين که هيچ گونه ترسي داشته باشند، مطرح مي‌کنند.

ما دنبال اين نيستيم که عزيزان شيعه را سني کنيم يا سني را شيعه کنيم.

اگر تمام کره زمين همه سني باشند، ذره‌اي در اعتقادات ما نقصاني ايجاد نمي‌شود و اگر تمام مردم روي زمين هم شيعه باشند، ذره‌اي در بالا رفتن ايمان ما به حقانيت شيعه اثري ندارد.

براي ما شيعه حق است.

اين عزيزاني که نسبت به آقاي برقعي مي‌گويند: آيت الله العظمي، البته جناب آقاي حيدري افاضه‌اي کردند و چند شب قبل بحث آيت الله را مطرح کردند، ايشان بلا فاصله گفت: آيت الله يعني کسي که کشتن خون انسان‌ها ريختن خون انسان‌ها را ثواب مي‌داند.

آيت الله؛ يعني کسي که غير از خودش کسي را مسلمان نمي‌داند.

آيت الله؛ يعني کسي که مدعي رفتن به بهشت است و ديگران را اهل دروزخ مي‌داند.

آيت الله؛ يعني کسي که کار فحشا و زنا مي‌کند.

حتما ايشان نظرشان در مورد آيت الله بودن آقاي برقعي همين بوده است که از ايشان آيت الله العظمي تعبير مي‌کند.

ما آيت الله برقعي را نه آيت الله مي‌دانيم و نه حجت الاسلام مي‌دانيم.

بزرگان و مراجع ما به خاطر اهانت و جسارت به مقدسات شيعه فتوا به ارتداد ايشان داده‌اند و خود ايشان هم آخر عمر پشيمان شد و توبه کرد.

ما نمي‌دانيم که خدا توبه‌اش را پذيرفته است يا نپذيرفته است.

در وصيت نامه‌اش نوشت من معتقد به ائمه دوازده گانه هستم و وصيت کرد که من را امام زاده‌اي که در روستاي کن است، امام زاده شعيب دفن کنيد و قبرش هم الان آنجا است.

پايان.



حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  رضا     -   تاريخ:  21 شهريور 93 - 18:46:25
سلام كتاب تهذيب الاثار را كه اقاي قزويني اشاره كردند نويسنده اش كيست ؟؟
و من حديث خيثمة، ج 1، ص 200 ايا اين كتاب خيثمه طرابلسي هست ؟؟
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي
1. نويسنده تهذيب الاثار: أبي جعفر محمد بن جرير بن يزيد الطبري متوفاي 310هـ
2. خيثمه همچنانکه در متن تصريح شده خيثمه بن سليمان اطرابلسي متوفاي 343 است. که نام کتابش «و من حديث خيثمه» است.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما