* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 13 ارديبهشت 1386 تعداد بازديد: 3274 
پاسخ به شبهات نشريات دانشگاه امير کبير 01
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: پاسخ به شبهات نشريات دانشگاه امير کبير 01

پاسخ به شبهات : 13 / 02 / 1386

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

استاد حسيني قزويني

همان‌‌گونه که عزيزان مستحضريد، بحث امروزمان را اختصاص داديم به برخي شبهاتي که هفته گذشته در دانشگاه صنعتي امير کبير، توسط 4 نشريه دانشجويي به صورت همزمان مطرح شد. در اين نشريات، هم به ساحت مقدس حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) جسارت شد و هم به ساحت مقدس امير المؤمنين (عليه السلام) و هم رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم).

در مقاله‌اي تحت عنوان فاحشه‌ها در کجا بيشترند؟ قداست قم زير سوال رفت و شهر خون و قيام، مورد اهانت قرار گرفته شد و در مطلب ديگري تحت عنوان کلاغ‌هاي سياه، به دختران چادري اهانت شد و از حجاب برتر به عنوان يک مسئله برخاسته از حسادت نگاه شده است.

اين 4 نشريه دانشجويي عبارت‌اند از سحر با مدير مسئولي احمد قصابان، آتيه با مدير مسئولي مقداد خليل پور، سر خط با مدير مسئولي مجيد شيخ پور و ريوار با مدير مسئولي پويان محموديان.

عبارتي که نسبت به حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) گفتند و واقعا دردآور بود، اين بود:

در انتظار ظهور کسي نشسته‌ايم که مملکت‌مان را با نام او مزيّن کرده‌اند. اينها فقط مشتي اوهام و اسطوره است که در کام‌مان سرازير کرده‌اند.

يعني عقيده به مهدويت را اسطوره و اوهام تلقي کرده است. در بخش پاياني همين مقاله نوشته است:

اگر اينان (حکومت) به تبعيت از الگوي علي معتقدند، مگر نمي‌دانند که علي، منتقدان و مخالفان را برمي‌تابيد. علي، نه نور بود و نه آسماني و نه مقدس و نه معصوم. اگر اين‌گونه بود، مردم را به دعوت از انتقاد از خود نمي‌کرد. علي، يک انسان خطاپذير بود و غير معصوم بود. فراتر از او، محمد نيز چنين بود. حال، تکليف ولي فقيه بسيار روشن است.

من در مراحل اولي که از اين قضايا مطلع شدم، قضيه را با يکي از مراجع عظام تقليد در ميان گذاشتم و ايشان فرمودند که حوزه بايد به اين شبهات، پاسخ محکم و کوبنده بدهد. ما کاري نداريم که دانشجويان مسلمان و متعهد در محيط دانشگاه چه کار مي‌کنند؟ آنها به وظيفه خودشان عمل مي‌کنند و حوزه هم بايد به وظيفه خود عمل کند و پاسخ محکم و کوبنده به اين شبهات بدهد.

وقتي اين 4 نشريه دانشجويي، همزمان يک مطلب را نوشتند و منتشر کردند، وقتي مسئولين محترم دانشگاه و امنيتي وارد عمل شدند، گردانندگان اين نشريات در بدو أمر، انتساب اين مطالب موهن را به خودشان انکار کردند و گفتند ما اين مطالب را منتشر نکرده‌ايم و از لوگوي نشريه ما استفاده کرده‌اند و اين مطالب را منتشر کرده‌اند. در بيانيه‌هاي بعدي هم گفتند که اين يک سناريويي بود که دانشجويان را به جان هم بياندازند و ما را زير سوال ببرند. در دفاعيه‌شان، اهانت‌هاي صريحي به نظام و بسيج و نيروهاي امنيتي دارند.

مسائل سياسي، متصدي دارد و آنها طبق مقررات و قوانين خود با آنها برخورد خواهند کرد و ما در حوزه سياسي اين قضيه دخالتي نداريم و خودمان را هم در مقام آن نمي‌دانيم. ما در مقام تبيين شبهه و پاسخ و تحليل علمي قضيه هستيم. اينها، اين قضيه را منکر شده‌اند. نگاه مختصري به اين 4 نشريه‌اي که منکر هستند، بياندازيم و ببينيم که چهارچوب تفکر گردانندگان اين نشريات چيست؟ آيا واقعا مي‌توانيم انکار اينها را قبول کنيم و يا حمل بر صحت کنيم يا نه؟

من حدود 30،‌40 مورد از نشريات اين دانشگاه را با کمک دوستان، زير و رو کردم و به اين نتيجه رسيدم که اين مطالبي که اين آقايان در مطرح کرده‌اند، چيز تازه‌اي نيست و سابقاً مشابه اين يا تندتر و موهن‌تر از اين در اين نشريات موجود بوده است، ولي متأسفانه در برابر اين تهاجم موهن، برخورد مناسب نشده است.

من چند مورد از مطالب اين نشريات را ـ که اين آقايان مدعي هستند خبر نداريم و اين مطالب، بدون اطلاع ما چاپ شده است، ـ عرض کنم. در اين دانشگاه، نشريات متعددي وجود دارد، مانند خط صفر، جرس، ريوار، داروک، ترديد، شايد فردا، کيان، راديکال، خبرنامه انجمن اسلامي دانشجويان و ... . در همين نشريه سحر با مدير مسئولي احمد قصابان، در تاريخ 01/09/1385، شماره 58، سلطنت داريوشي و کورشي را به رخ کشيده است:

گويي عظمت و شکوه ايران را در دوران داريوش و کورش فراموش کرده‌اند و آغاز ايران را بعد از ورود اسلام به آن مي‌دانند. آنان گويي فراموش کرده‌اند که قبل از اين که سپاه اعراب وارد ايران شود و آن همه خرابي و ويراني به بار آورد، چه تمدن با شکوه و اعجاب انگيزي در ايران وجود داشته است.

در تاريخ 02/09/1385 نوشته است:

نظريه ولايت فقيه به ناگهان پس از 14 قرن از ظهور اسلام، به يک‌باره ايجاد شده است.

در همان نشريه، در تاريخ 09/02/1386 به حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء)، اهانت شده:

آيا خداوند که حضرت مهدي را در پس غيبت قرار داده، نمي‌دانسته که قوانين و احکام ممکن است معطل بماند و اگر راهي بر معطل نماندن آن نبوده، چه لزومي در پرده غيبت قرار گرفتن وجود امام غايب است؟

همين عبارت‌هايي که در روز دوشنبه داشتند، عبارت ديگري از همين مطلب است و اين شماره و اين مطلب را انکار نکرده‌اند.

در نشريه ترديد، آيات قرآني به استهزاء گرفته شده است. خيلي درد آور است! وقتي من اين را خواندم، خدا مي‌داند که قلبم کباب شد که امروز در مرکز مجامع علمي ما، اسلام اين‌چنين مظلوم است و مورد تاخت و تاز قرار مي‌گيرد و کسي هم به آقايان نمي‌گويد که بالاي چشم‌تان ابروست. عبارت‌ها را دقت کنيد:

همانا گاو را آفريديم تا انسان هيچ وقت گمان نکند خيلي نفهم است. الاغ را آفريديم تا خوشحال باشد از انسان خرتر هم هست. خداوند داناست و زندگي زيباست، شما نمي‌دانيد. خداوند تواناست، شما نمي‌دانيد. خداوند تواناست، شما را آفريديم، چون زورمان مي‌رسيد. اي کساني که ايمان آورده‌ايد اين‌قدر زور نزنيد، زورتان نمي‌رسد و اين همين است که هست. بي‌خود نِغ نزنيد و کار خودتان را بکنيد، شايد که رستگار شويد.

اين ادبيات، ادبيات اراذل و اوباش و چاله ميداني است. ساحت مقدس دانشجويي بايد منزّه از اين ادبيات باشد. اين از مصاديق بارز جسارت به آيات قرآن و ساحت قدس إلهي است.

در نشريه داروک، شماره 4، اهانت به مرجعيت شده است:

ما فقط بايد تقليد کنيم. مراجع يه چيزي مي‌دانند ديگه. ما مي‌بينيم اونا چي مي‌گن. بعد ما چي مي‌گيم، چشم. يک حکمتي دارد. ما چاه جمکران داريم. جايي، عريضه براي آقا را 200 تومان مي‌فروشيم و در چاه مقدس مي‌اندازيم. وقتي چاه پُر شد، دوباره عريضه‌ها را خميرش مي‌کنيم تا دوباره عريضه بسازيم.

اهانت به حوزه‌هاي علميه:

ما درصد بالايي از بودجه را در دانشگاه‌ها صرف آموزش فرزندان اين مرز و بوم مي‌کنيم يا مي‌دهيم به حوزه‌هاي علميه براي پرورش حجج اسلام که ضرورت آن بالطبع بيشتر است.

نشريه جرس، شماره 4، در تاريخ 08/02/1386 ، در اهانت به دولت مي‌گويد:

با تکيه بر حمايت همه جانبه دولت نهم و با در دست داشتن خنجر قرائت محجرانه از دين، دوباره دست به کار شده‌اند تا انسانيت و آزادي و انتخاب مردم را لگدکوب کنند. آنان مثل هميشه از چماق دين براي پيش‌برد اهداف شوم‌شان استفاده مي‌کنند.

مشابه اين عبارات را در نشريه سحر در شماره 51، 11/09/1385 ؛ نشريه سر خط در شماره 2؛ آذرماه 1385 و 23/11/1385 ؛ نشريه ريوار در تاريخ 21/09/1385 ؛ نشريه آتيه در شماره 1 ؛ نشريه شايد فردا در شماره 3، خرداد 1385 ؛ نشريه کيان در شماره 3، ارديبهشت 1385 ؛ نشريه آغاز در 06/10/1385 ؛ نشريه راديکال در شماره 1، ارديبهشت 1385 ؛ نشريه خط صفر در 06/03/1385 و در شماره 12، 20/08/1385 ؛ خبرنامه انجمن اسلامي دانشجويان که الان در اختيار دانشجويان متعهد است در 20/02/1385 مي‌توانيد ببينيد. اگر آقايان مي‌خواهند انتساب مطالب موهن را انکار کنند، با توجه به سوابق نشريات منتشره در دانشگاه امير کبير، براي ما حوزويان قابل قبول نيست و نمي‌توانيم بپذيريم.

اينها گفتند:

علي، يک انسان خطاپذير بود و غير معصوم بود. فراتر از او، محمد نيز چنين بود. حال، تکليف ولي فقيه، بسيار روشن است.

بکار بردن نام حضرت علي (عليه السلام) و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بدون درود و صلوات، تحقير به ساحت مقدس نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و امير المؤمنين (عليه السلام) است. اين آقايان اگر خود را شيعه نمي‌دانند، سني يا وهابي هم بدانند، نام رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را بدون پسوند درود، حتي خود وهابي‌ها هم جائز نمي‌دانند.

عبارت اينها، قطعا خيلي به گوش عزيزان رسيده است. مخصوصا در نشريات دوم خردادي، مرتب به اين عبارت امير المؤمنين (عليه السلام) استدلال مي‌کردند. حتي من روي همين تعبير نهج البلاغه، يک بحث مفصلي با آقاي ايازي و عبد الله نوري داشتم که اين تعبيري که شما در روزنامه‌ها و سخنراني‌هاي‌تان براي کوبيدن طرف مقابل استفاده مي‌کنيد، جفا و ظلم در حق امير المؤمنين (عليه السلام) است. مي‌گفت:

وقتي خود امير المؤمنين (عليه السلام) مي‌گويد من فراتر از اين نيستم که خطا مي‌کنم، شما کاسه داغ‌تر از آش هستيد.

گفتم: بله، امير المؤمنين (عليه السلام) مي‌فرمايد:

فإني لست في نفسي بفوق أن أخطئ.

ولي شما دنباله آن را هم بخوانيد که مي‌فرمايد:

 إلا أن يكفي الله من نفسي.

نهج البلاغه، خطبه216 ـ الكافي للكليني، ج8، ص356

مانند اين است که ما اين آيه شريفه 110 سوره کهف را بخوانيم:

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ

و ذيل آيه را کنار بگذاريم که مي‌فرمايد:

يُوحَى إِلَيَّ

آيا اين نظر، نظر ظلم و جفا نگري نيست؟!

در سوره ابراهيم، آيه 11 مي‌فرمايد:

قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ

پسوند آيه هم اين است:

وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ

هم‌چنين تعبيري که حضرت يوسف (عليه السلام) دارد:

وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي

سوره يوسف/آيه53

اگر ما عبارت حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) را مي‌خوانيم، بلافاصله بايد ادامه آن را هم بخوانيم:

فإني لست في نفسي بفوق أن أخطئ إلا أن يكفي الله من نفسي.

نهج البلاغه، خطبه216 ـ الكافي للكليني، ج8، ص356

از اين عبارت امير المؤمنين (عليه السلام) در اين 7 ، 8 سال اخير، سوء استفاده‌هاي زيادي شده است. چند نکته وجود دارد و به پاسخ‌هايي که بزرگان ما در اين زمينه داده‌اند، توجه کنيد.

خطبه 216 نهج البلاغه در جنگ صفين بيان شده است. اين خطبه، در بيان حقوق متقابل حاکم و ملت و والي و مردم است. امير المؤمنين (عليه السلام) حقوق والي و حاکم اسلامي را بيان مي‌کند و حقوق ملت را هم بر حاکم اسلامي بيان مي‌کند و در اين مقام نيست که بگويد اگر حاکم معصوم شود، اين‌چنين است و اگر معصوم نشود، اين‌چنين است. امير المؤمنين (عليه السلام) يک الگويي را براي تمام حاکمان در طول تاريخ بيان مي‌کند و در آخر هم از خودش مثال مي‌زند که من که حاکم شما هستم، آن حقوقي را که حاکم مطلق دارد، دارم و شما هم بايد در برابر من به آنگونه‌اي که در برابر ديگر حاکمان غير معصوم برخورد مي‌کنند، برخورد کنيد. تعبير اين است:

فلا تكلّموني بما تكلّم به الجبابرة و لا تتحفّظوا مني بما يتحفّظ به عند أهل البادرة و لا تخالطوني بالمصانعة و لا تظنوا بي استثقالا في حق قيل لي و لا التماس إعظام لنفسي، ... ، فلا تكفوا عن مقالة بحق أو مشورة بعدل، فإني لست في نفسي بفوق أن أخطئ و لا آمن ذلك من فعلي إلا أن يكفي الله من نفسي.

با من، چنان‌چه با پادشاهان سرکش سخن مي‌گويند، سخن نگوييد. همان‌طور که از آدم‌هاي خشمگين کناره‌گيري مي‌کنند، از من دوري نجوييد. با ظاهرسازي با من رفتار نکنيد. گمان مبريد که اگر حقي را به من پيشنهاد دهيد، بر من گران آيد يا در پي بزرگ نشان‌دادن آن هستم. شما از سخن حق و مشورت عادلانه خودداري نکنيد. من به عنوان يک حاکم اسلامي، فراتر از اين نيستم که خطا نکنم و از خطا ايمن باشم، ولي منِ علي، يک ويژگي دارم که خداوند مرا از اين خطاها دستگيري مي‌کند و معصوم هستم.

امير المؤمنين (عليه السلام) در ضمن اين که مي‌گويد من به عنوان حاکم ـ بما هو هو ـ قابل خطا کردن هستم، ولي منِ علي با ويژگي منصوب از طرف خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، داراي شاخصه عصمت هستم. مرحوم ملا محمد صالح مازندراني - که از محققان و نويسندگان و علماي بلند آوازه اسلامي است و مفصل‌ترين شرح بر کتاب کافي را نوشته ـ در شرح اصول کافي، جلد12، صفحه511 مي‌گويد:

«فإني لست في نفسي بفوق أن أخطأ» هذا تواضع لله باعث لهم على الانبساط معه بقول الحق مثل قول يوسف (عليه السلام) « و ما أبرىء نفسي إن النفس لأمارة بالسوء»، «و لا آمن ذلك من فعلي إلا أن يكفي الله من نفسي ما هو أملك به مني» أي أقوى مني على رفعه و كفايته من شرورها و هو إسناد عصمته إلى الله تعالى.

امير المؤمنين (عليه السلام) با اين حرف خود، مي‌خواهد مردم را متقاعد کند که خيلي دوستانه و خودماني با او برخورد کنند. مانند حضرت يوسف (عليه السلام) که مي‌فرمايد: «وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ»، امير المؤمنين (عليه السلام) با گفتن «و لا آمن ذلك من فعلي إلا أن يكفي الله من نفسي ما هو أملك به مني» عصمت خودش را به خداوند نسبت مي‌دهد.

آقاي سيد مرتضي مهري در کتاب دفع أباطيل الکاتب، صفحه42 مي‌گويد:

اين عبارت امير المؤمنين (عليه السلام)، مشابه آيه 74 سوره إسراء است:

وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا

اي پيامبر! اگر ما تو را حفظ نکنيم، تمايل به افراد باطل، مطالب باطل پيدا مي‌کني.

علامه محقق سيد جعفر مرتضي عاملي (ره) - از محققان بنام معاصر شيعه - در کتاب الصحيح من سيرة النبي، جلد2، صفحه200 مي‌فرمايد:

لولا لطف الله و عصمته و توفيقه.

مراد حضرت اين است: اگر عصمت خدا و توفيق و لطف خدا نباشد، من هم قابل خطا هستم.

آقاي ري‌شهري در کتاب القيادة في الإسلام، صفحه 355 همين عبارت را دارد.

اين، روشن مي‌کند که وقتي امير المؤمنين (عليه السلام) که مي‌فرمايد:

فإني لست في نفسي بفوق أن أخطأ إلا أن يكفي الله من نفسي.

مي‌گويد که حاکمان اسلامي بدون در نظر گرفتن بحث عصمت، همگي خطا پذيرند و بايد مشورت داده شوند و بايد انتقاد سازنده به آنها داده شود و بايد پيشنهادهاي ارزشمنمد در اختيار آنها قرار بگيرد. اگر ما فقط همين تعبير را بياوريم که غالبا هم همين‌طور است:

فإني لست في نفسي بفوق أن أخطأ.

مانند اين است که بگوييم:

فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ

واي بر نماز گزاران

سوره ماعون/آيه4

و ذيل آيه را نخوانيم که مي‌فرمايد:

الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ * وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ

سوره ماعون/آيه7-5

هم‌چنين مانند اين است که بگوييم:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ

سوره نساء/آيه43

و ذيل آن را نگوييم که مي‌فرمايد:

وَ أَنْتُمْ سُكَارَى

قرآن در مورد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد:

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ

سوره احزاب/آيه21

اگر رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که مي‌خواهد أسوه باشد، خطا پذير هم باشد و اشتباه بکند، آيا اين خطا و سهو و اشتباهش، به حساب دين گذاشته مي‌شود يا خير؟ اگر به حساب دين گذاشته شود، رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به جاي اين که هادي بشر باشد، مضلّ خواهد بود. پيامبر و امام بايد در تمام اعمال و رفتار و گفتار الگو باشند و تا معصوم به عصمة الله نباشند، نمي‌توانند الگو باشند. ما مي‌گوييم که سنت عبارت است از قول و فعل و تقرير معصوم است. اگر در يک جا، فعل معصوم، سهوي و خطايي بود، اگر اين به حساب اسلام نوشته شود، آيا انحراف اسلام نيست؟ آيا هدايت، تبديل به ضلالت شدن نيست؟ در آيه شريفه:

مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَ مَا غَوَى * وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى

سوره نجم/آيه4-2

مي‌فرمايد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هيچ نُطقي را از روي هوي و هوس بيان نمي‌کند. اين نطق، مطلق است؛ چه وحي باشد و چه سنت و چه سيره. آنچه که از زبان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خارج مي‌شود، جز وحي، چيز ديگري نيست.

برخي از عزيزان مي‌گفتند که شايد اين، مختص آيات قرآن باشد تا مشرکان، آيات قرآن را حمل نکنند بر گفتار خود نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم). عباراتي را از بزرگان اهل سنت مي‌آوريم:

آقاي شوکاني ـ از استوانه‌هاي علمي اهل سنت ـ مي‌گويد:

اي ما يصدر نطقه عن الهوى لا بالقرآن و لا بغيره.

يعني اين که چه در قرآن و چه در غير قرآن، پيامبر از روي هوا حرف نمي‌زند.

فتح القدير للشوكاني، ج5، ص105

آقاي صابوني ـ از مفسران بزرگ اهل سنت - مي‌گويد:

«و ما ينطق عن الهوى» اي لا يتکلم عن هوي نفس و رأي شخص و «إن هو إلا وحي يوحى» إي لا يتکلم إلا عن وحي من الله.

صفوة التفاسير، ج3، ص235

آقاي قرطبي ـ که اهل سنت از او به امام قرطبي تعبير مي‌کنند ـ در ذيل همين آيه مي‌فرمايد:

و فيها دلالة على أن السنة كالوحي المنزل في العمل.

سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) - شامل گفتار و سيره - مانند وحي منزل است در عمل کردن.

تفسير القرطبي، ج17، ص85

بارها اين روايات را شنيده‌ايد:

عبد الله بن عمرو بن عاص، احاديث پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را مي‌نوشت و قريش به او مي‌گفتند که چرا مي‌نويسي؟ پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم بشري مانند ديگران است که عصباني مي‌شود و در حال عصبانيت، سخن مي‌گويد. سخنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، طوري نيست که بخواهي همه‌اش را بنويسي. آمد خدمت رسول (صلي الله عليه و سلم) عرضه داشت: قريش، مرا نهي کرده‌اند از نوشتن و من هم نوشتن را کنار گذاشتم. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود:

أکتب، فوالذي نفسي بيده! ما خرج من إلا حق.

سخنان مرا بنويس. قسم به خدايي که جان من در قبضه قدرت اوست! چيزي جز حق، از زبان من خارج نمي‌شود.

مسند احمد، ج2، ص162 - المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص106 ـ فتح الباري لإابن حجر، ج1، ص185 ـ سنن الدارمي، ج1، ص125 ـ المصنف لإابن أبي شيبة الكوفي، ج6، ص229 ـ سنن أبي داود، ج2، ص176

جالب‌تر اين که احمد بن حنبل روايتي را در مسند خود از ابوهريره آورده که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

إني لا أقول إلا حقا، قال بعض أصحابه: فإنك تداعبنا يا رسول الله؟ فقال: إني لا أقول إلا حقا.

من، جز حق، چيزي نمي‌گويم. بعضي از اصحاب گفتند: يا رسول الله! شما گاهي با ما شوخي و مزاح مي‌کني. آيا اينها را ما به حساب سنت بگذاريم؟ حضرت فرمود: حتي شوخي‌هاي من هم حق است و من، جز حق، چيزي نمي‌گويم.

مسند احمد، ج2، ص340 ـ سنن الترمذي، ج3، ص241 ـ السنن الكبرى، ج10، ص248 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص17 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص54

آيه 3 و 4 سوره نجم، اثبات مي‌کند که نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، تمام گفتار و رفتارش، حتي شوخي‌هاي ايشان، چيزي جز حق نيست. آن وقت اينها خيلي جسورانه مي‌گويد:

فراتر از او، محمد نيز چنين بود.

آيا اين، انکار قرآن نيست؟! آيا زير سوال بردن عصمت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، زير سوال بردن محکمات قرآني نيست؟!

حتي ابن حجر هم حديث قرطاس را زير سوال مي‌برد در جايي که بخاري مي‌گويد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد:

هلمّوا اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدي.

براي من قلم و کاغذي بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم که شما را براي هميشه از گمراهي ايمن کند.

قال عمر بن الخطاب: قد غلبه الوجع.

عمر گفت: بيماري پيامبر به اوج رسيده و حرف‌هايي که مي‌زند، از روي اراده نيست.

قال بعضهم: أن الرجل ليهجر.

پيامبر ـ نستجير بالله ـ هذيان مي‌گويد.

ابن حجر مي‌گويد:

إنه معصوم في صحته و مرضه، لقوله تعالى «و ما ينطق عن الهوى» و لقوله صلى الله عليه و سلم: إني لا أقول في الغضب و الرضا إلا حقا.

فتح الباري لإبن حجر، ج8، ص101

آيه ديگر، آيه تطهير است:

إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا

سوره احزاب/آيه33

که هم شامل نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و هم شامل امير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) است. روايات متعددي داريم مانند اين که ابن کثير دمشقي در تفسيرش در ذيل همين آيه از آقا امام سجاد (عليه السلام) نقل مي‌کند و مي‌گويد:

مراد از آيه تطهير، ما هستيم.

در صحيح مسلم آمده است:

علي و فاطمه و حسن و حسين وارد خانه عايشه شدند و پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، عبائي را روي اينها کشيد و فرمود:

إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا.

صحيح مسلم، ج7، ص130

در اينجا، الف و لام کلمه الرجس، قطعا عهد ذکري نيست، چون ذکري در آيات سابقه نيست. استغراق است و به مفهوم کل. يعني کل الرجس. اگر جمله‌اي از زبان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خارج شود - خطائي و سهوي و نسياني - و به حساب اسلام گذاشته شود، آيا بر آنها، رجس و ضلال اطلاق مي‌شود يا خير؟

آيه شريفه 124 سوره بقره مي‌فرمايد:

إني جاعلك للناس إماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين.

در اينجا، کلمه ظالم به معناي واقعي، شامل هر گونه گناه و تغيير در مسير زندگي انسان در گذشته و حال و آينده مي‌شود.

حديث شريف ثقلين که مي‌فرمايد:

أني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و أهل بيتي.

صحيح مسلم، ج7، ص123

پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عترت را عِدْل قرآن مي‌داند. همان‌گونه که قرآن، مصون از خطا و سهو اشتباه است، عترت هم مصون هستند. در غير اين صورت، کذب قول پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) لازم مي‌آيد. اگر سهوي در اهل بيت (عليهم السلام) باشد، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که مي‌فرمايد اهل بيت من مانند قرآن هستند:

و لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض، ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي أبدا.

لازم مي‌آيد يک عِدْلي را که معصوم نيست و خطا پذير و سهو پذير است، عِدْل چيزي قرار بدهد که هيچ خطا و سهوي در آن نيست.

حديث سفينه که مي‌فرمايد:

مثل أهل بيتي مثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تخلف عنها غرق.

مَثَل اهل بيت من، مانند مَثَل کشتي نوح است که هر کس سوار آن شد، نجات مي‌يابد و ... .

المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج2، ص343 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج5، ص354 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص46

اگر سهو و خطائي در اهل بيت (عليهم السلام) باشد، مطلق نجات را با رکوب در اين سفيه قرار دادن، خلاف است.

حديث نجوم که مي‌فرمايد:

النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق و أهل بيتي أمان لامتي من الاختلاف، فإذا خالفتها قبيلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب إبليس.

اهل بيت من، موجب امنيت امت من است از هر گونه اختلاف.

المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص149

اگر اهل بيت (عليهم السلام) معصوم نباشند و سهو و خطا در آنها باشند، امان قرار دادن آنها، خلاف است.

غالب علماي اهل سنت، قائل به عصمت نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) هستند. حتي فخر رازي در ذيل آيه شريفه:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

سوره نساء/آيه59

صراحت دارد که اطاعت أولي الأمر، مطلق آمده، بدون هيچ قيد و شرطي و در سايه اطاعت الله و رسول آمده است، اگر معصوم نباشد، خلف لازم مي‌آيد. شبهه‌اي نيست که از اين اطلاق، عصمت لازم مي‌آيد.

ايشان مي‌گويد از آن‌جايي که آقاي ابوبکر و عمر معصوم نبودند، ما نمي‌توانيم اين را قبول کنيم.

اين خيلي درد است. يعني ما بيائيم حقائق اسلامي را با شخصيت‌هاي جامعه تطبيق کنيم!

آقاي قرطبي در تفسيرش مي‌گويد:

قال جمهور من الفقهاء من أصحاب مالك و أبي حنيفة و الشافعي: إنهم معصومون من الصغائر كلها كعصمتهم من الكبائر أجمعها، لأنا أمرنا بإتباعهم في أفعالهم و آثارهم و سيرهم أمرا مطلقا من غير التزام قرينة، فلو جوزنا عليهم الصغائر لم يمكن الإقتداء بهم.

فقهاء مالکي و حنفي و شافعي مي‌گويند: أنبياء در تمام اقوال و کردارشان معصوم هستند. چون به ما دستور داده‌اند که بدون هيچ قيد و شرطي از آنها تبعيت کنيم. اگر کوچک‌ترين خطائي را به انبياء نسبت بدهيم، اقتداء به آنها امکان‌پذير نيست.

تفسير القرطبي، ج1، ص308

آقاي فاضل مقداد ـ از متکلمين بزرگ و بنام شيعه ـ مي‌فرمايد:

و اصحابنا حکموا بعصمتهم مطلقا، قبل النبوة و بعدها، عن الصغائر و الکبائر، عمدا و سهوا و عن السهو مطلقا.

إرشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين، ص304

اما در رابطه با عصمت ائمه (عليهم السلام)، در رابطه با حديث ثقلين، بزرگاني مانند سمهودي و ابن حجر هيثمي صراحت دارند از اين که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، تمسک به اهل بيت (عليهم السلام) را عِدْل تمسک به قرآن قرار داده است و همان‌گونه که قرآن مصون از خطاست، اهل بيت (عليهم السلام) هم مصون از خطا هستند؛ و إلا خُلْف لازم مي‌آيد.

منشأ زير سوال بردن عصمت انبياء (عليهم السلام) و ائمه (عليهم السلام)، عمدتا وهابي‌ها بودند و اين سنگ شومِ زيربناي زير سوال بودن عصمت ائمه (عليهم السلام)، از آقاي ابن‌تيميه ـ بزرگ تئورسين وهابيت ـ آغاز شده است و بعد از او هم آقايان وهابيت، عصمت انبياء (عليهم السلام) را در موارد غير شريعت، زير سوال برده‌اند. خود ابن‌تيميه در منهاج السنة ـ که ردّ بر کتاب علامه حلي (ره) است ـ جلد2،‌ صفحه434 مي‌گويد:

إن النبي يجوز عليه الخطأ و النسيان.

آقاي دکتر قفاري ـ که از ليدرهاي وهابي و از اساتيد دانشگاه‌هاي متعدد رياض است و کتابش، کتاب برگزيده سال و کتاب درسي دانشگاه‌هاي مدينه است ـ در کتاب اصول مذهب الشيعة الإثنا عشرية مي‌گويد:

لا عصمة مطلقا لأحد من البشر حتي الأنبياء.

حتي پيامبران هم عصمت مطلق ندارند.

جالب اين که مي‌گويد:

قد يکون مبدأ العصمة ورثته الشيعة عن المذهب المجوسي.

شيعيان که معتقد به عصمت ائمه هستند، از مجوسيان گرفته‌اند.

أصول مذهب الشيعة الإثنا عشرية، ج2، ص972

اما در رابطه با آقا ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) که گفته‌اند:

در انتظار ظهور کسي نشسته‌ايم که مملکت‌مان را با نام او مزيّن کرده‌اند. اينها فقط مشتي اوهام و اسطوره است که در کام‌مان سرازير کرده‌اند.

قضيه مهدويت، قضيه‌اي است که شيعه و سني و وهابي، همه معتقد به تواتر روايات مهدويت هستند. يعني قضيه مهدويت از ضروريات دين مقدس اسلام است و اختصاصي به شيعه ندارد. من دو سه مورد از فتاواي علماء را بيان مي‌کنم. حتي خود ابن‌تيميه ـ که شمشير به دست گرفته و تلاش دارد احاديث مربوط به اهل بيت (عليهم السلام) را قلع و قمع کند، ـ وقتي به احاديث مهدويت مي‌رسد، روايتي را از عبد الله بن عمر نقل مي‌کند:

يخرج في آخر الزمان رجل من ولدي اسمه كاسمي و كنيته كنيتي، يملأ الأرض عدلا كما ملئت جورا، فذلك هو المهدي.

مردي در آخر الزمان ظهور خواهد کرد که هم‌نام من است و ... ، او همان مهدي است.

ابن‌تيميه‌اي که دشمن سرسخت شيعه و اهل بيت (عليهم السلام) است و در کتابش، اهانت‌هاي صريحي نسبت به امير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دارد، مي‌گويد:

إن الأحاديث التي يحتج بها على خروج المهدي أحاديث صحيحة، رواها أبو داود و الترمذي و أحمد و غيرهم من حديث ابن مسعود و غيره.

رواياتي که دلالت بر خروج مهدي مي‌کند، صحيح است ... .

منهاج السنة لإبن‌تيمية، ج4، ص211

از آقاي بن‌باز ـ مفتي اعظم سابق عربستان سعودي ـ راجع به مهدويت و ظهور مهدي سوال کرده‌اند و اين‌طور گفته است:

إن ظهور المهدي حقيقة لا شک فيها و أن أحاديثه متواترة ... ، فأمر المهدي أمر معلوم و الأحاديث فيه مستفيضة بل متواترة متعاضدة ... .

ظهور مهدي، حقيقتي است که شکي در آن نيست و أحاديث آن متواتر است.

مجلة الجامعة الاسلامية، سال اول، شماره3، ص162

آقايان اهل سنت بر اين عقيده هستند که حديث متواتر به منزله آيه قرآن است و انکار حديث متواتر به منزله انکار آيه قرآن است.

بعضي از بزرگان اهل سنت بر اين باورند:

من أنکر المهدي فقد کفر.

انکار مهدي، موجب کفر است.

و رواياتي را از جابر بن عبد الله انصاري نقل مي‌کنند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

من أنکر خروج المهدي فقد کفر بما أنزل علي محمد.

العرف الوردي في أخبار المهدي للسيوطي، ج1، ص392

آقاي حمويني همين نظريه را در فرائد السمطين، جلد2، صفحه334 آورده است.

آقاي قندوزي در ينابيع المودة لذوي القربى، جلد 3، صفحه 295 به همين مطلب اشاره کرده است.

علامه يحيي بن محمد حنبلي در کتاب البرهان، ص178 به همين مطلب فتوا داده است.

آن وقت با اين وضع بيائيم در دانشگاه اسلامي با داعيه مسلمان بودن، بحث مهدويت را زير سوال ببريم و يک مشت اوهام و اسطوره بناميم.

شايد در اينجا شبهه‌اي در ذهن بيايد که آيا شيعه و اهل سنت در مهدويت يکسان هستند يا خير؟

در اين زمينه تفاوتي وجود دارد:

يک سري روايات در کتب شيعه داريم که در کتب اهل سنت هم وجود دارد. مثلا اين روايت را بارها خوانده‌ايد:

لا تقوم الساعة حتى يلي رجل من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمى.

قيامت برپا نمي‌شود، مگر اين که فردي از اهل بيت من که هم‌نام من است، بيايد و حکومت را به دست بگيرد.

منابع شيعي: بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج51، ص81 ـ الملاحم والفتن للسيد ابن طاووس، ص297 ـ كشف الغمة للإربلي، ج3، ص244 و 271

منابع سني: مسند احمد، ج1، ص376 ـ سنن أبي داود، ج2، ص309 ـ سنن الترمذي، ج3، ص343 ـ المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج4، ص442 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج8، ص678 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج10، ص133 ـ صحيح ابن حبان، ج15، ص237

هم‌چنين اين روايت را هم بارها خوانده‌ايم:

لو لم يبق من الدهر إلا يوم واحد لبعث الله رجلا أهل بيتي يملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا.

اگر از جهان، جز يک روز باقي نمانده باشد، ... ، خداوند مردي را از اهل بيت من برمي‌انگيزد تا ... .

منابع شيعي: تفسير مجمع البيان للشيخ الطبرسي، ج7، ص120 ـ كشف الغمة للإربلي، ج3، ص234 ـ الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف للسيد ابن طاووس، ص176 ـ الغيبة للشيخ الطوسي، ص46 ـ الإرشاد للشيخ المفيد، ج2، ص340

منابع سني: مسند احمد، ج1، ص99 ـ سنن أبي داود، ج2، ص310 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج8، ص679 ـ الجامع الصغير للسيوطي، ج2، ص438 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج14، ص267 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج5، ص422 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص58 ـ تفسير الآلوسي، ج18، ص206

اهل سنت در مهدويت نوعي با شيعه هم عقيده هستند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از وجود مهدي خبر داده است و قطعا خواهد آمد و اين از مسّلمات دين اسلام است. ولي آيا آن مهدي به دنيا آمده است يا خير؟ بعضي از علماي اهل سنت در اين مورد با شيعه اختلاف نظر دارند. آنها مي‌گويند که هنوز به دنيا نيامده است و خداوند او را در آخر الزمان به دنيا خواهد آورد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. ولي بسياري از علماي اهل سنت، عقيده شيعه را دارند و مي‌گويند حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) در سال 255 هجري از مادري به نام نرجس و از پدري به نام امام حسن عسکري (عليه السلام) به دنيا آمده است. من خلاصه‌اي از اينها را عرض کنم:

آقاي ابن أثير در شرح حال امام حسن عسکري (عليه السلام) مي‌گويد:

امام حسن عسکري (عليه السلام) که در سال 260 هجري از دنيا رفت:

هو والد محمد الذي يعتقدونه المنتظر.

او، پدر محمد است که ملقب به منتظر است.

الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج7، ص274

ذهبي ـ از شخصيت‌هاي برجسته اهل سنت و حافظ علي الإطلاق ـ در کتاب العبر في خبر من غبر مي‌گويد:

در سال 255 هجري به دنيا آمده و شيعيان او را الخلف و المهدي و المنتظر و صاحب الزمان و خاتمة الإثنا عشر مي‌نامند.

العبر في خبر من غبر، ج5، ص37

هم‌چنين آقاي ذهبي در کتاب تاريخ الإسلام صراحت دارد:

فولد سنة ثمان و خمسين و قيل: سنة ست و خمسين.

در سال 258 يا 256 هجري به دنيا آمده است.

تاريخ الإسلام للذهبي، ج19، ص113

در سير أعلام النبلاء صراحت به ولايت حضرت مهدي (عليه السلام) دارد.

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج13، ص120

خير الدين زرکلي وهابي در کتاب الأعلام مي‌گويد:

محمد بن الحسن العسكري الخالص بن علي الهادي أبو القاسم، آخر الأئمة الاثني عشر عند الإمامية و هو المعروف عندهم بالمهدي و صاحب الزمان و المنتظر و الحجة و صاحب السرداب، ولد في سامراء و مات أبوه و له من العمر نحو خمس سنين.

الأعلام لخير الدين زرکلي، ج6، ص80

همين تعبير را آقاي ابن خلکان در کتاب وفيات الأعيان دارد.

وفيات الأعيان لإبن خلکان، ج7، ص176

محقق فرزانه آقاي فقيه ايماني در کتاب إصالة المهدوية في الإسلام نام 112 نفر از علماي بزرگ اهل سنت را آورده که اعتراف کرده‌اند به ولادت حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) در سال 255 هجري.

إصالة المهدوية في الإسلام لفقيه ايماني، ص81

پژوهشگر توانمند و صديق عزيزمان جناب آقاي سيد ثامر عميدي در کتاب دفاع عن الکافي ـ که کتاب برگزيده سال شد ـ نام 128 نفر از علماي بزرگ اهل سنت را با ذکر کتاب مي‌آورد که اعتراف به ولادت حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) دارند.

دفاع عن الکافي للسيد ثامر العميدي، ج1، ص568

آقاي محمد بن يوسف گنجي شافعي مي‌گويد:

إن المهدي ولد الحسن العسكري، فهو حي موجود باق منذ غيبته إلى الآن و لا امتناع في بقائه بدليل بقاء عيسى و الخضر و إلياس.

مهدي، فرزند حسن عسکري است و زنده است و وجود دارد و باقي است از زمان غيبتش تا الان و هيچ منعي نيست در مدت عمرش، به دليل بقاء عيسي و خضر و الياس.

كفاية الطالب للکنجي الشافعي، ص521 ـ البيان في أخبار صاحب الزمان للکنجي الشافعي، في آخر الباب العشرين ـ غاية المرام للسيد هاشم البحراني، ج7، ص142 ـ ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج3، ص347 ـ مطالب السئول للکنجي الشافعي، ص89

اين که چند نفر از پيامبران زنده هستند، از قطعيات تاريخ است. علماي اهل سنت ـ کساني که حرف‌شان فصل الخطاب است ـ همگي صراحت دارند بر اين که اين انبياء (عليهم السلام) زنده هستند. جالب اينجاست که در روايت داريم:

الإمام أمان لأهل الأرض.

امام، وسيله امنيت اهل زمين است.

و اگر امام برداشته شود:

لولا الإمام لساخت الأرض باهلها.

زمين، تمام ساکنين‌اش را فرو مي‌کشد.

آقاي ابن حجر عسقلاني ـ از استوانه‌هاي علمي اهل سنت و متوفاي 852 هجري ـ و آقاي سيوطي ـ از ديگر استوانه‌ها و ارکان علمي اهل سنت و متوفاي 911 هجري ـ مي‌گويند:

أربعة من الأنبياء أحياء أمان لأهل الأرض، إثنان في الأرض: الخضر و إلياس و إثنان في السماء: إدريس و عيسى.

4 نفر از انبياء زنده هستند و امنيت اهل زمين به وجود اينها بستگي دارد: ... .

فتح الباري لإبن حجر، ج6، ص310 ـ الدر المنثور للسيوطي، ص239

 

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

 

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



استاد دکتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  مقضود سقاي مغروف     -   تاريخ:  19 آبان 87 - 00:00:00
حاح
قزويني:
تشكر.
2   نام و نام خانوادگي:  رضا     -   تاريخ:  19 آذر 92 - 22:57:31
خطبه جنگ صفين 207 مي باشد نه 216 ، البته ضمن خدا قوت و تشکر




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما