* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 22 تير 1382 تعداد بازديد: 2919 
بررسى تاريخى شبهات ضد شيعه 02
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: بررسى تاريخى شبهات ضد شيعه 02

 

پاسخ به شبهات: 22 / 04 /1382

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

استاد حسيني قزويني

از بحث‌هايي كه ضرورت دارد عزيزان به آن تسلط داشته باشند، بحث خلافت أمير المؤمنين (عليه السلام) است که بايد مستدل باشد و شبهات مربوط به أدله آن، خيلي رسا و گويا باشد و بعد هم بررسي أدله اهل سنت نسبت به صحت خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و اطلاع پيدا کردن به نحوه استدلال آنها. بحث سوم هم که عمده مطلب است، حملاتي است که امروز وهابيت عليه شيعه دارد. چون عمده اين بحث‌ها را در 16 موضوع گلچين کردم و اين گلچين، از بيش از صد و اندي شبههٔ وهابيت و اهل سنت است که دارند. بايد نسبت به اين 16 موضوع، خود شما عزيزان حدود 4 ، 5 صفحه A4 تحقيق کنيد. مثلا اگر مي‌خواهيد جايي منبر برويد، در 16 شب و هر شب يک ساعت، مي‌توانيد صحبت کنيد؛ همان‌طوري که در بحث‌هاي اخلاقي و غير، کتاب‌هاي متعددي را مطالعه مي‌کنيم و بالاي منبر مي‌رويم و با استفاده از مطالعات خودمان، تحليل مي‌کنيم. اين‌كه فلان کتاب را همراه خودم داشته باشم تا هر وقت نياز شد ببينم چه نوشته است، به درد نمي‌خورد و بايد قبلا مطالعه شود. مرحوم فلسفي (ره) مي‌فرمود که من براي يک ساعت سخنراني، گاهي 50 ساعت مطالعه مي‌کنم. ما نمي‌گوييم 50 ساعت، حداقل قبل از رسيدن به مقصد، 20 ، 30 ساعت روي آن کار کرده باشيم.

 

1. تاريخ پيدايش شيعه

بحث اولي که بايد روي آن کار شود، در مورد تاريخ نشأت شيعه است و اينها عمدتا معتقدند که بنيان‌گذار شيعه، عبدالله بن سبأ يهودي بود و در قضيه فتنه قتل عثمان، مردم را به کشتن عثمان تحريک کرد و امامت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را مطرح کرد.

بايد خيلي خوب روي اين بحث کار شود و در اين مورد، رواياتي را ما داريم و خود طبري و سيوطي و كنز العمال هم دارند. حتي خيلي از علماي اهل سنت صراحت دارند که شيعه در زمان رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تکوّن يافت و جمله:

أنت يا علي و شيعتک في الجنة.

أنت يا علي و شيعتک راضين و مرضيين.

براي زمان رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.

اگر شما ذيل اين آيه شريفه:

إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ

سوره بينه/آيه7

را مطالعه کنيد، هيچ کتابي از کتب تفسيري اهل سنت نيست که در ذيل اين آيه نياورده باشند که رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول اين آيه فرمود:

تأتي يوم القيامة أنت و شيعتك راضين مرضيين و يأتي عدوك غضابا مقمحين.

الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص379 ـ فتح القدير للشوكاني، ج5، ص477 ـ تفسير الآلوسي، ج30، ص207 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج2، ص459 ـ نظم درر السمطين للزرندي الحنفي، ص92 ـ مناقب علي بن أبي طالب (ع) لابن مردويه الأصفهاني، ص346 ـ الفصول المهمة في معرفة الأئمة لإبن الصباغ، ج1، ص576

اين روايات را همه آورده‌اند و هيثمي در مجمع الزوائد آورده است که اين روايت از طريق جابر بن يزيد جعفي است که ضعيف است. علماء بزرگ اهل سنت مانند ابن حجر عسقلاني تهذيب التهذيب و ذهبي در سير اعلام النبلاء و رازي در الجرح و التعديل از وکيع و شعبي نقل کرده‌اند:

ما رأيت أصدق من جابر بن يزيد جعفي.

يا تعابيري مانند:

اگر خواستيد حديثي را أخذ کنيد، از جابر اخذ کنيد.

ما رأيت أورع بالحديث من جابر.

و تعابير متعدد ديگر. در بعضي از موارد ديدم که او را تضعيف کرده‌اند و تضعيف او هم برمي‌گردد به 3 مطلب:

1. شيعه بوده است و ابن حجر مي‌گويد:

رافضي، و قد غال في تشيعه و هو ضعيف.

در اينجا، شيعه بودن را موجب تضعيف دانسته است.

2. در جايي ديگر دارد:

إنه يعتقد بالرجعة، فهو کذاب.

چون معتقد به رجعت است، کذاب است.

3. در جاي ديگر گفته‌اند که او گفته است:

من 30 هزار حديث از امام باقر (عليه السلام) أخذ کرده‌ام و آنها را براي کسي مطرح نمي‌کنم.

تضعيف‌ها، روي اين 3 محور دور مي‌زند، و إلا خود جابر از ديدگاه اهل سنت، هيچ مشکلي ندارد.

من خواستم اين را نقل کنم که بعضي وقت‌ها يک هم‌چنين قضايايي پيش مي‌آيد که شما با يکي بحث مي‌کنيد و او هم مسلط به مباحث تاريخي و حديثي است و يک‌دفعه هم‌چنين نخاله‌اي جلوي پاي شما رها مي‌کند. در اين‌گونه موارد، بايد آشنايي با کتب رجالي اهل سنت داشته باشيد. مخصوصا اين کتاب‌هايي که عرض کردم مانند سير اعلام النبلاء ذهبي در 25 جلد که کتاب جامعي است و حدود 25 هزار راوي را بحث کرده است و کتاب تاريخ الإسلام ذهبي در 54 جلد که بيش از 40 هزار راوي را بحث کرده است و کتاب تهذيب التهذيب إبن حجر عسقلاني در 12 جلد که کتاب جامعي است و حدود 13 هزار و اندي از روات را بحث کرده است و عصارهٔ حرف رجاليون نسبت به راوي را آورده است و در حقيقت تلخيصي است از کتاب تهذيب الکمال مزي که در 35 جلد چاپ شده است. همين ابن حجر اين 12 جلد را در 2 جلد به نام تقريب التهذيب تلخيص کرده که براي آدم‌هاي تنبل خوب است. همان‌طوري که در شيعه، مرحوم اردبيلي (ره) عصاره بحث‌هاي رجالي شيعه را در 2 جلد جامع الرواة جمع کرده است. البته اگر کسي بخواهد در شيعه وارد رجال شود، بدون معجم رجال الحديث 24 جلدي حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) نمي‌تواند کار کند و اين را يکي از فضلاي نجف که از شاگردان ايشان است، در يک جلد تلخيص کرده است به نام المفيد.

در مدينه با دانشجويان آنها بحث مي‌کردم و بحث را با اين جمله شروع کردم که چرا شما در اين کتابخانه، از تمام فِرَق اسلامي کتاب داريد، ولي از شيعه کتاب نداريد؟ حال آن‌که در هيچ‌يک از کتابخانه‌هاي شيعه نمي‌توانيد کتاب‌هاي اهل سنت را پيدا نکنيد. در جواب گفت براي اين‌كه شما به کتاب‌هاي ما نياز داريد و ما به کتاب‌هاي شيعه نيازي نداريم. شما به احاديث ما نياز داريد و ما به احاديث شما نيازي نداريم.

اگر هم‌چنين قضيه‌اي باشد، شما چه جوابي خواهيد داد؟ اينها مي‌گويند که چون حرف‌هاي شما، ضالّه و مضلّه است و شيعه هم خارج از اسلام است، خواندن کتب غير اسلامي، گمراه‌کننده است.

من عبارتي را از ميزان الإعتدال ذهبي براي او نقل کردم که در شرح حال أبان بن تغلب، او را توثيق مي‌کند و مي‌گويد:

کسي به من اعتراض کرد که چرا از بعضي از شيعيان، روايت نقل مي‌کنيم و من در جواب گفتم: اگر بخواهيم رواياتي که از شيعيان براي ما نقل روايت شده را از کتب اهل سنت برداريم:

فلو ردّ حديث هؤلاء لذهب جملة من الآثار النبوية و هذه مفسدة بينة.

تمام آثار نبوي از بين مي‌رود و اين فسادي آشكار است.

ميزان الاعتدال للذهبي، ج1، ص5 – سير اعلام النبلاء للذهبي، ج1، ص59

و بعد هم ايشان شيعه را دو دسته مي‌کند: شيعه‌اي که در تشيع خود، غلوّ دارند و فاسد هستند و شيعه‌اي که در تشيع خود، غلوّ ندارند.

غلوّ را دو معنا مي‌کنند: يکي اين‌كه به معني افضليت حضرت علي (عليه السلام) از ساير خلفاء است و ديگر اين‌كه بعضي از شيعيان معتقدند که حضرت علي (عليه السلام) منصوص الخلافة بوده و در خلافت مقدم بود بر ابوبکر و عمر و عثمان است.

ايشان مي‌گويد:

از کساني که منکر خلافت ابوبکر هستند، روايت نقل نمي‌کنيم و اينها آدم‌هاي فاسدي هستند و روايات آنها اعتباري ندارد. ولي از کساني که در تشيّع خود، غلوّ ندارند و معتقد به محبت حضرت علي (عليه السلام) هستند، روايت نقل مي‌کنيم.

وقتي من اين مطلب را به ايشان گفتم، معطّل ماند و گفت: شماها سند نداريد و تمام روايات شما مقطوع و مرسل است. گفتم: اتفاقاً فقهاء شيعه به روايات مرسل و مقطوع عمل نمي‌کنند. شما به ما نشان بدهيد که به يک روايت مقطوع و مرسل عمل کرده‌اند. گفت: همه روايات شما به امام صادق (عليه السلام) و امام باقر (عليه السلام) منتهي مي‌شود و حلقه اتصالي ميان امام صادق (عليه السلام) و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مفقود است. اين شبهه‌اي است که اينها غالبا دارند و من در جواب گفتم: ما روايات متعددي داريم که امام صادق (عليه السلام) و امام باقر (عليه السلام) فرمودند:

حديثي حديث أبي و حديث أبي حديث جدي و حديث جدي حديث الحسين و حديث الحسين حديث الحسن و حديث الحسن حديث أمير المؤمنين عليه السلام و حديث أمير المؤمنين حديث رسول الله صلى الله عليه و آله و حديث رسول الله قول الله عز وجل.

ما هر حديثي را که بيان مي‌کنيم، از پدرمان حديث مي‌کنيم و پدرمان از پدرش و پدرش از پدرش، تا اين‌كه به رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌رسد و او هم از خداوند نقل مي‌کند.

الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص53 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج2، ص179 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج1، ص12

حضرت آيت الله العظمي بروجردي حدود 213 روايت در جلد اول کتاب جامع احاديث الشيعة، باب حجية فتوى الأئمة المعصومين من العترة الطاهرة ( ع )، صفحه179 در اين زمينه آورده است.

28 روايت در بحار الأنوار آمده است:

إنهم عليهم السلام عندهم مواد العلم و أصوله و لا يقولون شيئا برأي و لا قياس.

بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج2، ص172

به او گفتم: شما که به احاديث صحاح سته خود افتخار مي‌کنيد، ابن أثير جزري تمام روايات صحاح سته را با حذف مکررات جمع کرده است در کتاب 11 جلدي جامع الأصول که آخرين شماره مسلسل روايتش، 9483 روايت است. حال آنکه فقط کتاب کافي ما، 16199 روايت دارد. يعني اين کتاب به تنهايي، نزديک به 2 برابر صحاح سته است. ائمه (عليهم السلام) را امام نمي‌دانند، ولي نسبت به وثاقت ائمه (عليهم السلام) شک و شبهه‌اي ندارند و همان‌طوري که احمد بن حنبل را قبول دارند، امام صادق (عليه السلام) و امام باقر (عليه السلام) را به عنوان راوي ثقة قبول دارند و نسبت به سخنان آنها اعتراضي ندارند. کتابي در اين زمينه است به نام الإمام الصادق و المذاهب الأربعة براي آقاي اسد حيدر و سنگ تمام گذاشته است و من هر وقت اين کتاب را مي‌بينم، براي مؤلفش دعا مي‌کنم.

 

2. امامت ائمه إثنا عشر (عليهم السلام)

بحث بعدي که بايد خيلي روي آن کار کرده باشيم و در آستين داشته باشيم، بحث امامت ائمه إثنا عشر (عليهم السلام) و عصمت ائمه (عليهم السلام) است که اينها خيلي اعتراض مي‌کنند که شما – شيعيان – معتقديد خلفاء بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، اميرالمؤمنين (عليه السلام) بعد امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) تا برسد به حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) هستند و شبهات نکره‌اي هم نسبت به وجود مقدس حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) دارند.

در اين زمينه اگر کتاب معالم المدرستين آقاي علامه عسگري را مطالعه کنيد، ايشان خيلي خوب در اين زمينه کار کرده است. البته ديگران هم کار کرده‌اند؛ ولي ايشان خيلي زيبا وارد شده و احاديث مربوط به:

خلفائي اثنا عشر و کلهم من قريش

را از صحيح بخاري و صحيح مسلم و ساير صحاح آنها آورده است. حتي علماي اهل سنت مانند ابن حجر در فتح الباري و نووي در شرح مسلم و سايرين، گيج شده‌اند که منظور از اين اثنا عشر چه کساني هستند و نمي‌توانند جور کنند. وقتي مي‌خواهند بشمارند، ابوبکر و عمر و عثمان و حضرت علي (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) را قبول دارند و بعد مي‌روند سراغ معاويه و وقتي به يزيد و وليد مي‌رسند، مشکل دارند. بعضي‌ها تا عمر بن عبد العزيز مي‌شمارند، 14 يا 15 نفر مي‌شوند. چند نفر را استثناء مي‌کنند، مانند يزيد و وليد که خليفه نبودند و ملک بودند. خيلي‌ها هم آمدند گفتند که اين کلمه اثنا عشر به عنوان يک عدد قطعي نيست و به عنوان يک عدد تقريبي بوده است. در اين زمينه هم حضرت آيت الله العظمي سبحاني خوب کار کرده‌اند و در کتاب الرسائل و المقالات، حدود 50 ، 60 موضوع را کار کرده‌اند و علامه عسگري هم کار کرده است و آقاي نجمي در کتابي به نام سيري در صحيحين کار کرده است و به قدري مطالب اين کتاب، جالب و جذاب است، اگر تا آخرين صفحه نروند، زمين نمي‌گذراند. يعني براي تخريب زيربناي اعتقاداتي اهل سنت، اين کتاب که کتاب عربي آن أضواء علي الصحيحين است، خوب است و نقاط ضعف اهل سنت را خيلي خوب بيان کرده است. اتفاقا من در همان جلسه‌اي که در کتابخانه مسجد نبوي داشتيم، صحبت از صحيح بخاري شد و گفتم که شما اين روايت را چطور مي‌خواهيد توجيه کنيد که در صحيح بخاري شما آمده است:

فلما جاءه صكه فرجع إلى ربه فقال أرسلتني إلى عبد لا يريد الموت فرد الله عز وجل عليه عينه ... .

وقتي حضرت عزرائيل براي قبض روح حضرت موسي (عليه السلام) مي‌آيد، حضرت موسي (عليه السلام) عصباني مي‌شود و يک سيلي به حضرت عزرائيل مي‌زند: يکي از چشمانش مي‌افتد و کور مي‌شود و نزد خدا برمي‌گردد و عرضه مي‌دارد که من نزد حضرت موسي (عليه السلام) رفتم و نمي‌خواهد بميرد و اين‌چنين با من رفتار کرد و خداوند هم فرمود که عيبي ندارد، برويد با هم آشتي کنيد.

صحيح البخاري، ج2، ص92 ـ صحيح مسلم، ج7، ص100

در روايت هم آمده است که حضرت عزرائيل از اين به بعد که براي قبض روح مؤمنين مي‌آمد، پشت درب مي‌ايستاد از ترس اين‌كه مانند حضرت موسي (عليه السلام) سيلي به صورت او نزنند و چشم ديگرش کور شود.

گفتم: برادر عزيز! اگر اين روايت را به يک آدم تحصيل‌کرده بدهيد، آيا نمي‌خندد؟ آيا نمي‌گويد که اگر اسلام اين است، ما اين اسلام را نمي‌خواهيم؟ در اين زمينه، جوابي را نمي‌توانند بدهند. از اين اسرائيليات زياد دارند؛ مانند کشتي گرفتن خداوند با حضرت آدم (عليه السلام) و آمدن خداوند به بهشت و بعضي از قضايايي که عقل ـ جداي از مذهب و آئين ـ زير بار آن نمي‌رود.

 

3. مهدويت

مسئله بعدي، مسئله حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) است که مي‌گويند شما معتقديد که ايشان در داخل سرداب مخفي شده است و شيعيان در هر هفته، اسب و قاطر به آنجا مي‌برند و منتظر آمدن او هستند و با خودشان شمشير حمل مي‌کنند تا او بيايد. ما را هم مسخره مي‌کنند و اين را به عنوان يک حربه عليه ما دارند.

اگر در قضيه سرداب دقت کنيد، آنچه که در روايات داريم، غيبت حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) در سرداب است. اگر ما فضيلتي براي سرداب داريم، همان‌طوري که در کافي و تهذيب و من لايحضر و مفاتيح آمده است، به خاطر انتساب سرداب به خانه امام عسگري (عليه السلام) و امام هادي (عليه السلام) است و از اين باب است؛ وگرنه يک شيعه هم معتقد نيست که امام زمان (عليه السلام) از سرداب خروج خواهد کرد. ما هر چه گشتيم، حتي در روايات ضعيف هم نتوانستيم پيدا کنيم که يکي از علماي طراز پنجم و ششم شيعه معتقد باشد بر اين‌كه امام زمان (عليه السلام) از سرداب خروج مي‌کند. بعضي از علماي اهل سنت، اين مطلب را آورده‌اند و براي خود پيش‌فرض گرفته‌اند.

 

4. عدالت صحابه

مسئله بعدي که بايد خيلي روي آن کار کنيم، بحث عدالت صحابه است که اين را به عنوان حربه قوي دارند و مي‌گويند شما صحابه را سبّ مي‌کنيد. معتقدند که حکم سبّ صحابه، قتل است:

من سبّ أحد من الصحابة، قتل فهو مرتدّ.

حتي بعضي از فقهاء اهل سنت معتقدند که توبه او هم پذيرفته نيست. لذا بايد خيلي در اين زمينه احتياط کرد و اگر در جلسات خصوصي اين مسئله مطرح شود، همين را محور قرار مي‌دهند و خداي ناکرده، حکم قتل و اعدام صادر مي‌کنند و اگر به محکمه کشيده شود و دو نفر هم شهادت بدهند، کار تمام است. لذا، قضيه سبّ صحابه، خط قرمزي است که بايد خيلي دقت شود. خود علماي اهل سنت در اين زمينه مطالبي را آورده‌اند و اتفاقا در آن جلسه، يکي از بحث‌هايي که پيش کشيدند، اين بود که يک کاغذي را از جيب خود در آورد و گفت اين را از دست شيعيان گرفته‌ام و نوشته است که هر کس لعن 3 ضرب را بگويد، هر حاجتي داشته باشد برآورده مي‌شود.

  من در اين زمينه، تعبيري را از ابن حزم آندلسي يادداشت کرده بودم و در هميشه در جيب من بود و خيلي هم از آن استفاده کرده‌ام و براي دفاع، مفيد است. ابن حزم آندلسي در رابطه با سبّ صحابه در الفصل في الملل و الأهواء و النحل مي‌گويد:

کساني که صحابه را سبّ مي‌کنند، 3 دسته هستند:

من سبّ أحدا من الصحابة، فإن كان جاهلا فمعذور و إن قامت عليه الحجة، فتمادى غير معاند، فهو فاسق، كمن زنى أو سرق و إن عاند الله في ذلك و رسوله، فهو كافر.

1. يک دسته، صحابه را سبّ مي‌کنند از روي جهل و بر اينها عِتابي نيست و معذور هستند.

2. يک دسته، صحابه را سبّ مي‌کنند که حجت بر آنان تمام شده است که سبّ صحابه، گناه است، ولي باز هم بدون عناد، صحابه را سبّ مي‌کنند و آنها فاسق هستند.

3. يک دسته، صحابه را سبّ مي‌کنند از روي عناد با خدا و رسولش و آنها کافر هستند.

الفصل في الملل و الأهواء و النحل، ج3، ص227

فقهاي شيعه بأجمعهم فتواي‌شان در مورد سبّ صحابه از ابن حزم آندلسي قوي‌تر است. چون تمام فقهاء شيعه مي‌گويند:

هر گونه سبّ صحابه يا اهانت به شريعت، اگر به عناد خدا يا رسولش برگردد، مرتد است و ارتداد او هم توبه‌پذير نيست و در اولين سبّ کشته مي‌شود.

البته ابن حزم آندلسي در آنجا، هر چه که از دهانش در آمده، نثار شيعه کرده است و خيلي مطالب زشت و زننده‌اي نسبت به شيعه دارد و مرحوم علامه اميني (ره) هم خيلي با عصبانيت، در مقام پاسخ‌گويي به ابن حزم آندلسي درآمده است و خيلي هم او را تحقير کرده است.

اگر محور شما، فتاوا است، فتاواي علماء و فقهاء شيعه، اين است.

بايد روي اين محور، خيلي کار شود و اين، سپر دفاعي شماست در منطقه سني‌نشين خارج از کشور. شما با هر سني برخورد بکنيد، اولين اتهامي که به شما مي‌زنند، اين است:

هذا شيعي يسبّ الصحابة.

اين شيعه است و صحابه را لعن مي‌كند.

اين اولين برچسب به شماست.

کتابي در اين زمينه نوشته شده است توسط مجمع جهاني اهل بيت (عليهم السلام) با نام مفهوم السبّ و اللعن و کتاب خوبي است. هم‌چنين در مورد لعن، ايشان تمام آياتي که در رابطه با لعن است را از موسوعة اطراف الحديث النبوي آمار داده که در ماده لعن، حدود 300 عنوان حديث نبوي داريم که کلمه لعن در آن آمده است. کتاب خوبي است، ولي چون استقبال نشد و مصادف بود با به ميدان آمدن نرم‌افزارها، اين کتاب در چاپ اول، بايکوت شد.

 

5. توسل

بحث بعدي، بحث توسل است.اين هم حربه‌اي است عليه شيعه و از سوغات آقاي ابن‌تيميه است که آمد بحث توسل را به عنوان مِلاک شرک قرار داد. دومين بحثي که ابن‌تيميه در کتاب‌هاي خودش مطرح کرده و محمد بن عبد الوهاب ـ مجدّد افکار ابن‌تيميه ـ ، آن را زنده کرد، اين بود که فتوا داد:

کسي که توسل به غير خدا داشته باشد، مشرک و مهدور الدم است و اموالش مصادره مي‌شود.

مي‌گويند شما که به غير خدا متوسل مي‌شويد، همان‌کاري را مي‌کنيد که بت‌پرستان با بت‌هاي خود انجام مي‌دادند و شما هم نسبت به أنبياء (عليهم السلام) و ائمه (عليهم السلام)، همين برنامه را داريد.

چند کتاب در اين زمينه معرفي مي‌کنم که حتما آنها را تهيه کنيد:

مخالفة الوهابية للقرآن و السنة، نوشته آقاي عمر عبد السلام که خودش سني و وهابي بوده و شيعه شده است و تمام فنون وهابيت را مي‌داند. اين کتاب با حجم کمش، نکات خيلي ظريف و مستندي دارد.

الوهابية في صورتها الحقيقية، که توسط تشکيلات حضرت آيت الله شاهرودي، رئيس قوه قضائيه چاپ شده است. اين کتاب با حجم کمش، عصاره حرف‌هاي وهابيت را آورده است.

هذه هي الوهابية – با ترجمه اين است آئين وهابيت ـ ، نوشته آقاي محمد جواد مغنيه (ره) که حق استادي به گردن ما دارد و در سال 1349 و 1350 که در قم بودند، در بحث اعتقادات، ما در خدمت ايشان بوديم. ايشان هم علمي وارد شده و نقاط ضعف وهابيت را خوب نشانه گرفته است و خيلي عالي و شيرين، وهابيت را با خوارج مقارنه کرده است.

مع الوهابيين في خططهم و عقائدهم و التوسل علي ضوء الکتاب و السنة، نوشته حضرت آيت الله العظمي سبحاني.

بنده بيش از 40 کتاب در ردّ وهابيت در بحث توسل دارم؛ ولي کتاب مخالفة الوهابية للقرآن و السنة، نوشته آقاي عمر عبد السلام خيلي زيباست. چون خودش قبلا سني بوده و نقاط ضعف وهابيت را مي‌داند و شيعه شده است.

 

6. شفاعت

بحث بعدي، بحث شفاعت است و اينها معقتدند که اگر کسي معتقد باشد و بگويد:

يا رسول الله! شَفِّع لي عند الله.

شرک است و در بعضي موارد، فتوا به ارتداد و قتل او داده‌اند. مي‌گويند که فقط مي‌توانيم بگوييم:

أللهم! شَفِّع لي نبيک.

يعني از خدا بخواهيم و سراغ خدا برويم و بگوييم که تو بيا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را براي ما شفيع قرار بده.

من در يکي از اين جلسات گفتم:

يعني کسي که مثلا بخواهد نزد رئيس جمهور برود، اول بايد برود نزد خود رئيس جمهور و بگويد که شما به رئيس دفتر خود بگوييد تا اجازه ملاقات من با شما را بدهد.

اين را عقل نمي‌پذيرد. اگر من واقعا نزد خدا رفته‌ام و اين‌قدر نزديک شده‌ام که با خدا حرف مي‌زنم، ديگر معنا ندارد از او درخواست کنم نبي خود را شفيع من کند. بله، به خاطر بعضي از گناهان و معاصي، يک دوري معنوي ميان ما و خداوند حاصل شده است و نزد رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌رويم از باب:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

سوره مائده/آيه35

و از حضرت مي‌خواهيم عوامل اين فاصله ميان ما و خدا را از ميان بردارد تا به خداوند نزديک شويم. وقتي به خدا رسيديم، نيازي نيست که دور بزنيم و سمت نبي او برويم و اين يک أمر غير عقلائي است.

روايتي داريم که خود پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده‌اند:

نحن الوسيلة إلي الله.

بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج25، ص23

در خود صحيح بخاري از أنس آمده است:

إن عمر بن الخطاب رضي الله عنه كان إذا قحطوا إستسقى بالعباس بن عبد المطلب، فقال: أللهم إنا كنا نتوسل إليك بنبينا صلى الله عليه و سلم فتسقينا و إنا نتوسل إليك بعَمّ نبينا فاسقنا، قال فيسقون.

صحيح البخاري، ابواب الإستسقاء، ج2، ص16

اين روايت از صحيح بخاري است، نه از کافي و بحار الأنوار. همه اهل سنت و وهابيت هم اين روايت را قبول دارند. يک نکته ظريفي که در اينجا هست و بايد دقت کنيد، اين است اينها معتقدند که توسل به مرده، حرام و شرک است و توسل به زنده را جائز مي‌دانند و اين هم به خاطر اين است که اين روايت جلوي آن را گرفته است.

اولين جمعه ماه رمضان بود و وقتي نماز عصر را در مسجد نبوي خوانديم، جواني در سمت راست من نشسته بود و شروع کرد به نصيحت کردن من که:

دست از شرک برداريد، وگرنه پشيمان مي‌شويد. روزي چشم باز مي‌کنيد که در داخل جهنم هستيد و راه فرار نداريد.

ديدم که خيلي مشفقانه مرا نصيحت مي‌کرد و براي من محرز بود که خالصا لوجه الله مرا موعظه مي‌کند. گفتم: شما از کجا فهميديد که من مشرک هستم؟

چون معمولا لباس عربي مي‌پوشيم تا بيشتر با آنها کنار بيائيم، آن روز لباس عربي را بر تن نداشتم و دستم در هنگام نماز، پائين بود و مانند اهل سنت، دست بسته نبودم.

گفت: از اين نمازي که خوانديد. شما متوسل به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مي‌شويد و توسل به أنبياء شرک است.

گفتم: آيا اين آيه قرآن را خوانده‌اي که برادران حضرت يوسف (عليه السلام) نزد پدرشان مي‌آيند و مي‌گويند:

يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ

سوره يوسف/آيه97

و حضرت يعقوب (عليه السلام) هم فرمود:

سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

سوره يوسف/آيه98

آيا برادران حضرت يوسف (عليه السلام) مشرک بودند؟

گفت: اين مربوط به زمان حيات است و مربوط به برزخ نيست.

گفتم: مراد از برزخ چيست؟

گفت: وقتي اينها مردند، ديگر هيچ قدرتي براي وساطت مردم با خدا ندارند.

گفتم: مقام پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بالاتر است يا مقام شهداء؟

گفت: پيامبر (صلي الله عليه و سلم).

گفتم: قرآن مي‌فرمايد:

وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

سوره آل عمران/آيه169

وقتي شهداء زنده هستند، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم بايد زنده باشد.

گفت: هذه حيات برزخيه: اين، حيات برزخي است.

گفتم: حيات برزخي براي شهداء است يا عموم مؤمنين؟

گفت: خاصة للشهداء: مخصوص شهداء است.

گفتم: در مورد اين آيه چه مي‌گويي:

النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آَلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ

سوره غافر/آيه46

صبح‌گاهان و شام‌گاهان عذاب را در برزخ به آل فرعون عرضه مي‌دارند.

آنها که مؤمن نبودند.

وقتي من اين را گفتم، چند نفر هم داشتند تماشا مي‌کردند. به اينجا که رسيد، بلند شد و گفت:

أنت مشرک، أنت مشرک، أنت مشرک.

و از جلسه خارج شد. يک پيرمردي که از دور حرف‌هاي ما را گوش مي‌کرد، جلو آمد و گفت:

شما قرآن را نمي‌خوانيد و تفسير بلد نيستيد.

گفتم: مراد شما چيست؟

گفت: شما در مورد تفسير اين آيه قرآن چه مي‌گوييد:

الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَ الطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ

سوره نور/آيه26

گفتم:

النساء الخبيثات للرجال الخبيثين و الرجال الخبيثون للنساء الخبيثات و النساء الطيبات للرجال الطيبين و الرجال الطيبون للنساء الطيبات.

گفت: شما چرا عايشه را لعن مي‌کنيد؟ مگر عايشه همسر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نبود؟ مگر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) طيّب نبود؟

گفتم: اولا: اين افتراء است و ما کسي از علماء شيعه را نداريم که عايشه را تکفير و لعن کند. ثانيا: مگر حضرت نوح (عليه السلام) و حضرت لوط (عليه السلام) مؤمن نبودند که قرآن مي‌فرمايد:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ و َامْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ

سوره تحريم/آيه10

وقتي اين را گفتم، عصباني شد و چند تا فحش نثار ما کرد و از مجلس خارج شد. يک ترفند عجيبي دارند که وقتي به آخر خط مي‌رسند، حرف و شعارشان اين‌گونه است. من به کرّات اين را ديده‌ام. وقتي اينها رفتند، چند نفر از جوانان که دور ما بودند، با آنها صحبت کردم که اين افترائاتي است که در طول اين  700 ، 800 سال به شيعه مي‌بندند و هيچ‌گونه مدرکي ندارند. اين آقاياني که اين‌همه افتراء مي‌بندند، يک مورد هم کتب شيعه را نخوانده‌اند.

جالب‌تر اين‌كه من در شب نيمه رمضان با شيخ محمد جميل زينو ـ مفتيان طراز اول عربستان سعودي ـ بحث مي‌کردم و در آنجا هم همين بحث پيش آمد و گفتند که شما با توسط خود، شرک خودتان را ثابت مي‌کنيد. گفتم: شيخ! کتابي هم که براي من فرستاده بوديد – در رابطه با توسل بود که خودش نوشته بود – و به اين روايت صحيح بخاري استناد کرده‌ايد:

إنا كنا نتوسل إليك بنبينا صلى الله عليه و سلم فتسقينا و إنا نتوسل إليك بعَمّ نبينا فاسقنا.

صحيح البخاري، ابواب الإستسقاء، ج2، ص16

اطلاق دارد و اطلاق روايت، حيات و ممات را مي‌گيرد و ما قرينه‌اي بر تقييد نداريم. او آدم ملائي بود که اگر بحث علمي مي‌کرديم، مي‌فهميد.

گفت: نه، ما بعد از ممات و فوت رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، هيچ دليلي نداريم که صحابه به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) متوسل شده باشند. چون دليلي نداريم، قرينه است بر اين‌كه اين قضيه نبوده و اگر جائز بود، بعد از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) يکي از صحابه به او متوسل مي‌شدند.

يکي از دانشجويان که روبروي من نشسته بود، گفت:

ما حتي يک روايت هم نداريم که کسي بعد از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) گفته باشد يا رسول الله.

گفتم: شيخنا! اتفاقا ما يک روايتي داريم در کتاب‌هاي روائي اهل سنت که متعدد نقل شده است و آمده است:

أصاب الناس قحط في زمن عمر، فجاء رجل إلى قبر النبي صلى الله عليه و سلم، فقال: يا رسول الله! استسق لأمتك، فإنهم قد هلكوا ... .

فتح الباري لإبن حجر، ج2، ص412 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص 482 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1149 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج8، ص431 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج44، ص345 ـ الإصابة لإبن حجر، ج6، ص216 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص273 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص105

اينها آمدن کنار قبر نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و يا رسول الله گفتن را شرک مي‌دانند.

به آنها گفتم: شما در مورد اين چه مي‌گوييد؟

شيخ گفت: که اين روايت ضعيف است.

يعني بدون هيچ کنکاشي، همان‌طوري روي هوا مي‌گويد که روايت ضعيف است. اين، يکي از حربه‌هاي اينهاست که روايت را بررسي کرده باشد يا نه، مي‌گويد روايت ضعيف است. اگر کسي کار سندي کرده باشد و مسلط به رجال باشد، مي‌تواند به جنگ آنها برود.

گفتم: اتفاقا ابن حجر اين روايت را در فتح الباري آورده است و ابن کثير سني وهابي در البداية و النهاية آورده است و مي‌گويند روايت صحيح است. اهل سنت، هم ابن حجر را قبول دارند که معاصر با ابن‌تيميه بود و رنگ و بوي وهابيت دارد و هم ابن کثير را قبول دارند که قدم تا قلم او وهابي است.

وقتي اين را گفتم، همان‌طوري ماند.

گفت: فتح الباري را براي من بياوريد.

دانشجويان سريع رفتند و فتح الباري و البداية و النهاية را آوردند.

من يک تجربه‌اي داشتم که شما تکرار نکنيد. من هر کجا که مي‌روم، کامپيوترم را با خودم مي‌برم و هميشه حدود 6 هزار جلد کتاب از شيعه و سني – در برنامه نرم‌افزاريـ آماده دارم كه خيلي راحت مي‌شود آدرس‌ها را پيدا کرد. مضافا که اين کتاب‌ها، چاپ مختلفي دارند. من صفحه‌اي از فتح الباري را يادداشت کرده بودم و آنها فتح الباري را به من دادند و آدرس من با آدرس اين کتاب تفاوت داشت. من از چاپ بيروت گرفته بودم و اينها از چاپ مصر داشتند. شما هم اگر آدرس کتاب را مي‌نويسيد، باب آن را هم يادداشت کنيد.

به آنها گفتم که فردا کامپيوتر را مي‌آورم اينجا و آدرس کتاب را با باب آن نشان مي‌دهم. وقتي من به هتل رفتم، سريع فتح الباري را پيدا کردم و باب آن را يادداشت کردم و بردم نشان دادم.

گفت: من قبول دارم.

اگر عوام الناس بود، شروع مي‌کرد به اعتراض کردن و فحش دادن و جسارت کردن. ولي کساني که فرهنگي و فاضل هستند، در اين‌طور موارد، معقول برخورد مي‌کنند.

 

7. زيارت قبور

بحث بعدي، بحث زيارت قبور است که نهي مي‌کنند زيارت قبور و استغاثه و تبرک به قبور و هم‌چنين زيارت قبور توسط زنان را حرام مي‌دانند و اجازه نمي‌دهند يک زن هم وارد قبرستان شود. نماز نزد قبر و بناء بر قبور را حرام مي‌دانند. لذا، وقتي وهابيت بر عربستان سعودي مسلط شدند، اولين کاري که کردند، اين بود که حمله کردند به قبرستان بقيع و با خاک يکسان کردند. قبرستان بقيع، قبلا داراي گنبد و بارگاه بود و در کتاب اين است آئين وهابيت، صفحه 1، گنبد و بارگاه قبرستان بقيع را قبل از تخريب به تصوير کشيده است و در صفحه آخر، قبرستان بقيع را بعد از تخريب به تصوير کشيده است که به يک ويرانه مبدّل شده است. هم‌چنين حمله کردند به کربلاء که در برخي منابع آمده است که تا 30 هزار نفر را قتل عام کردند و حرم امام حسين (عليه السلام) را ويران کردند و هر چه در خزانه بود را غارت کرده و بردند. حتي تصميم داشتند خود حرم و گنبد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را بردارند که با يک اعتراض عمومي مسلمانان از سراسر عالم مواجه شدند و نتوانستند.

آقاي نجم الدين طبسي در اين زمينه کتابي نوشته است به نام رواقد الإيمان في عقائد الإسلام و اين کتاب را چندين دوره در قم و بيروت تدريس کرده است و اين کتاب عصارهٔ تدريس چندين ساله ايشان است.

 

تحريف قرآن

بحث بعدي که خيلي بايد روي آن کار شود، بحث تحريف قرآن است که اينها معتقدند شيعه قائل به تحريف قرآن است و قرآن واقعي نيست و اگر پيش ما قرآن مي‌خوانند يا قرآن را چاپ مي‌کنند، از روي تقيه است.

در اين زمينه هم کتاب‌هاي زيادي نوشته شده و بهترين کتاب در اين زمينه، کتاب صيانة الکتاب عن التحريف نوشته دکتر نجار زادگان است. هم‌چنين کتاب صيانة القرآن عن التحريف نوشته حضرت آيت الله ميلاني و کتاب أکذوبة تحريف القران نوشته رسول جعفريان. خود من هم در روز 18 ربيع الأول در راديو معارف، حدود 20 دقيقه در رابطه با تحريف قرآن صحبت کردم و عصاره آنچه که انسان مي‌تواند در پاسخ به شبهات اهل سنت بگويد را من در آنجا گفته‌ام و نوار آن را هم مي‌توانيد از راديو معارف دريافت کنيد. حدود 95٪ از علماء ما معتقد به عدم تحريف قرآن هستند و اگر مرحوم نوري (ره) در کتاب فصل الخطاب اين موضوع را آورده است، در زمان خود ايشان، تعدادي بودند که کتابي در ردّ اين کتاب نوشتند. شيخ آقابزرگ تهراني هم در الذريعة يک دفاعي از ايشان دارد و مي‌گفت استاد من گفته است:

غرض من از تأليف اين کتاب اين نبود که تحريف قرآن را ثابت کنم. بلکه مي‌خواستم ثابت کنم تحريفي که در کتاب تورات و انجيل است، در قرآن نيست. تحريف به معناي اين است که يک سري مطالبي در رابطه با قرآن بود در زمان رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) و آنها را از قرآن حذف کردند.

يکي از علماء زمان مرحوم نوري (ره)، کتابي در جواب فصل الخطاب نوشت و مرحوم نوري (ره) فرمود:

من راضي نيستم کسي کتاب مرا بدون مطالعه اين کتاب بخواند.

اگر تحريف کردن عيب است، خود اهل سنت هم در مورد تحريف قرآن، کتاب‌هايي را نوشته‌اند. حتي يکي از علماي دانشگاه الأزهر مصر در رابطه با تحريف قرآن کتاب نوشته است. سيوطي از عمر بن خطاب نقل مي‌کند:

زماني که قرآن نازل شد، داراي يک ميليون حرف بود.

الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص422 ـالإتقان في علوم القرآن للسيوطي، ج1، ص190

در زمان حجاج بن يوسف ثقفي، حفّاظ قرآن را جمع کردند تا کلمات قرآن را بشمارند و مجموع حروف قرآن، 327 هزار حرف شد. يعني اگر حرف عمر بن خطاب درست باشد، دو سوم قرآن حذف شده است. اگر بنا باشد که اعتقاد به تحريف، خلاف باشد، بالاترين معتقد به تحريف، آقاي عمر بن خطاب است.

ايشان مي‌گويد:

سوره انعام مانند سوره بقره بود و بيش از 200 آيه داشت.

يعني دو سوم سوره انعام حذف شده است. خود آقاي عمر بن خطاب مي‌گويد:

اگر مرا مذمت نمي‌کردند، آيات رجم را مي‌آوردم؛ ولي مي‌ترسم بگويند که عمر آمد تا به قرآن مسلمانان دست بزند.

اين، رواياتي است که خود آنها دارند. خود آلوسي در مقدمه تفسير روح المعاني، روايات دالّ بر تحريف قرآن را مي‌آورد و مي‌گويد:

روايات دالّ بر تحريف، بي‌شمار است.

در اين زمينه، بهترين جواب‌ها اين است که بگوييم شما اول به رواياتي که در کتاب‌هاي خودتان است جواب بدهيد و هر جوابي را که از آنها داديد، ما هم همان جواب را نسبت به سخن علماء خودمان خواهيم داد.

 

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

 

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



دکتر سيد محمد حسيني قزويني

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما