* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 20 فروردين 1388 تعداد بازديد: 26273 
بررسي دلايل اهل سنت مبني بر خلافت ابوبکر
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: بررسي دلايل اهل سنت مبني بر خلافت ابوبکر

پاسخ به شبهات ـ مدرسه فيضيه : 20 / 01 / 1388

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

استاد حسيني قزويني

در گذشته بحث‌هايي داشتيم پيرامون متهم ساختن شيعه بر بدعت که معتقد بر نصب اميرالمؤمنين (عليه السلام) بر خلافت هستند. شبهاتي که امروز، وهابيت مطرح مي‌کند، چيز تازه‌اي نيست. اگر شما کتاب‌هايي که از دير زمان، عليه شيعه نوشته شده، مانند کتاب العثمانية جاحظ ـ متوفاي 255 هجري ـ را ببينيد، همين شبهات در آنجا هست. مرکز اين شبهات در کتاب المغني في الإمامة قاضي عبد الجبار معتزلي ـ متوفاي 415 هجري ـ آمده است و بعد از او هم ابن‌تيميه همان حرف‌هاي قاضي عبد الجبار را برداشته است و رنگ و رو داده و مقداري هم فحش و ناسزا و افترائات افزوده است و به صورت کتاب منهاج السنة در آورده است و به تعبير آقاي سقَاف ـ از علماي بزرگ اهل سنت اردن ـ که مي‌گويد زيبنده است که اين کتاب را منهاج البدعة بناميم.

در رابطه با پاسخ اين شبهه، مفصل سخن گفته‌ايم و إن شاء الله باز هم در آينده، ادله شيعه را به صورت فشرده براي خلافت امير المومنين (عليه السلام) و امامت ائمه (عليهم السلام) خواهيم گفت.

اما آنچه که دوستان از ما تقاضا کردند روي آن بحث شود و در حوزه‌هاي ما، امروز در آن موضوع بحث نمي‌شود، اين است:

 حالا که اهل سنت ما را متهم مي‌کنند شما که معتقد به خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) هستيد و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت علي (عليه السلام) به عنوان خليفه نصب کرده است، بدعت است و دليل بر بطلان مذهب شماست، خود اينها چه دليلي دارند بر خلافت آقاي‌ ابو بکر و عمر و عثمان؟ آيا آنها هم به کتاب و سنت و روايت يا اجماع استناد مي‌کنند يا خير؟

ادله آنها در ترازوي علمي گذاشته شود و ارزش علمي آن، کاملا مورد بررسي قرار بگيرد. لذا، به حول و قوه إلهي، شايد اين بحث، دو سه هفته طول بکشد و از عزيزان هم تقاضا دارم که دقت بيشتري بنمايند.

يکي از ادله‌اي که آقايان اهل سنت براي خلافت آقاي ابوبکر اقامه مي‌کنند، استدلال به کتاب قرآن است. شايد براي برخي‌ها تازگي داشته باشد که بشنوند آقايان اهل سنت براي اثبات خلافت ابوبکر به آيه‌اي از آيات قرآن استناد مي‌کنند. اگر کتاب‌هاي کلامي اهل سنت را ببينيد، در رابطه با سوره الليل، بويژه آيات:

وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى * الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى

سوره الليل/آيه18-17

مي‌گويند که اين آيه درباره ابوبکر نازل شده است و دليل بر أفضليت و شايستگي ابوبکر براي خلافت است.

من عين عبارتي که آقاي إيجي ـ از بنيان‌گذاران کلام اهل سنت ـ در کتاب المواقف و آقاي سيد جرجاني در شرح مواقف آورده‌اند را قرائت مي‌کنم تا ببينيم که از نظر ارزش علمي، چه جايگاهي دارد؟ ايشان مي‌گويد:

قال أكثر المفسرين و قد اعتمد عليه العلماء إنها نزلت في أبي بكر فهو أتقى و من هو أتقى فهو أكرم عند الله لقوله تعالى * "إن أكرمكم عند الله أتقاكم" و هو أي الأكرم عند الله هو الأفضل فأبو بكر أفضل ممن عداه من الأمة.

آيات ... درباره ابوبکر نازل شده است و او متقي‌ترين مسلمانان است و گرامي‌ترين مسلمانان نزد خداوند است. طبق اين آيه، أفضل أمت در نزد خداوند، ابوبکر است.

در ذيل آيه آمده است:

"و ما لأحد عنده من نعمة تجزى" يصرفه عن الحمل على علي إذ عنده نعمة التربية فإن النبي ربى عليا و هي نعمة تجزى و إذا لم يحمل عليه تعين أبو بكر.

اين آيه، درباره حضرت علي (عليه السلام) نمي‌تواند باشد، زيرا بر گردن علي، نعمت تربيت نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اين نعمتي است که نيازي به پاداش دارد. وقتي اين آيه درباره علي تطبيق نکند، منحصرا در رابطه با ابوبکر است

المواقف للإيجي، ج3، ص630

ايشان در اينجا تصريح دارد بر اينکه علي بن أبي طالب (عليه السلام)، تربيت شده پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. اگر بنا باشد ما دنبال فضيلت بگرديم، فضيلتي بالاتر از اين که يک فردي از اول کودکي تا آخرين لحظات عمرش، ملازم پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است و تربيت يافته پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، نمي‌توانيم داشته باشيم. اينها به ما اعتراض مي‌کنند که شما نسبت به صحابه، جسارت مي‌کنيد و مي‌گوييد که غير از 4، 5 نفر، همه مرتدّ شدند و در حقيقت، اين جسارت به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که در طول اين 23 سال، ـ نستجير بالله ـ عرضه تربيت کردن نداشت، جز اين تعداد. ما اين را بارها جواب داده‌ايم که نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) افراد را ملزم به ايمان نمي‌کرد:

فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ

سوره آل عمران/آيه20

إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ

سوره قصص/آيه56

اين قابليت در شخص است که مي‌تواند هدايت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را بپذيرد يا نپذيرد. خود صحيح مسلم و صحيح بخاري آورده‌اند بر اين‌که:

لتتبعن سنن من قبلكم شبرا بشبر.

ما ملت مسلمان، قدم به قدم راه ملت‌هاي گذشته را طيّ خواهيد کرد.

صحيح البخاري، ج4، ص144 - صحيح مسلم، ج8، ص57

اگر اين طور است، حضرت نوح (عليه السلام) 950 سال دعوت کرد:

وَ مَا آَمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ

سوره هود/آيه40

آيا اين نقص بر حضرت نوح (عليه السلام) است؟ نه والله!

حضرت موسي (عليه السلام) با آن تلاش و زحمت و با آن معجزات پي در پي که براي بني‌إسرائيل آورد، وقتي اينها از روي رود نيل رد شدند و سپاه فرعون، جلوي چشمشان غرق شد، همين که رفتند به خاکي، ديدند که بت‌پرست‌ها درختي را پرستش مي‌کنند و از حضرت موسي (عليه السلام) خواستند:

اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آَلِهَةٌ

سوره اعراف/آيه138

اگر اين‌طوري است، ديگر جسارتي در کار نيست. مضافا اينکه خود شما مي‌گوييد حضرت علي (عليه السلام) تربيت شده پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، تربيت شده پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، شايستگي براي نصب خلافت ندارد، ولي کسي که يک پاسي از عمرش را به بت‌پرستي گذرانده و بعد مسلمان شده، ايشان به خاطر اينکه شما معتقد هستيد يک اموالي را در اختيار پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار داده است ـ گرچه ما معتقديم که دروغ است و هيچ ريشه تاريخي ندارد و علامه اميني (ره) پنبه اين ادعا را در الغدير زده است و إن شاء الله اگر نياز شد، در اين مورد بحث خواهيم کرد ـ ، أتقي و أکرم و أفضل مي‌شود، ولي فردي که تربيت شده نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، او أتقي و أکرم و أفضل نيست؟

آقاي طبري هم در تفسيرش، جلد 30، صفحه 287 چند روايت را نقل مي‌کند که اين آيه در شأن ابوبکر نازل شده است.

در پاسخ به اين شبهه، چند نکته است که عزيزان بايد مقداري دقت کنند:

 

جواب اول:

اگر شما دنبال افضل مي‌گرديد، چطور اكل از قفا مي‌کنيد و يک آيه‌اي را مي‌خواهيد با چند کيلو چسب بچسبانيد و أفضليت آقاي ابوبکر را اثبات بکنيد؟ با اين‌که شما روايات متعددي را در معتبرترين کتاب‌هاي‌تان نقل ‌کرده‌ايد که أفضل أمت، علي بن أبي طالب (عليه السلام) است. اگر به دنبال أفضل هستيد، فرضا اگر اين آيه هم دلالت بر أفضليت ابوبکر بکند، معارض است با روايات متعددي که شما با سندهاي صحيح نقل کرده‌ايد بر افضليت علي بن أبي طالب (عليه السلام) بر همه أمت.

 

حديث اول:

احمد بن حنبل ـ امام حنابله که به عنوان يک محدّث توانمند، مورد تأئيد همه اهل سنت است ـ مي‌گويد:

ما لأحد من الصحابة من الفضائل بالأسانيد الصحاح مثل ما لعلي رضي الله عنه.

آن فضائلي که با سندهاي صحيح براي علي است، براي هيچ‌يک از صحابه همچنين فضائلي نيست.

مناقب احمد، ص162

اگر شما دنبال افضليت مي‌گرديد، چطور اين گفته احمد بن حنبل را به عنوان أفضليت نمي‌گيريد؟ اما مي‌خواهيد با آن آيات، چند روايت جعلي و ضعيف را بياوريد و افضليت ابوبکر را ثابت کنيد. البته تکليف آن روايات را هم روشن مي‌کنيم که همه‌شان ضعيف است و ارزش استناد هم ندارد. فرضا اگر ارزش استناد داشته باشد، معارض با اينهاست. آقاي ابن عبد البر ـ از استوانه‌هاي علمي اهل سنت ـ مي‌گويد:

لم يرو في فضائل أحد من الصحابة بالأسانيد الحسان ما روى في فضائل علي بن أبي طالب.

رواياتي که با بهترين سند، در فضيلت علي بن أبي طالب آمده است، در فضيلت أحدي از صحابه نيامده است.

الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1115 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر عسقلاني، ج7، ص298 ـ الإصابة لإبن حجر العسقلاني، ج4، ص464

 

حديث دوم:

عزيزان، اين روايات را يادگاري از ما داشته باشند. آقايان اهل سنت ما را متهم به غلوّ درباره حضرت علي (عليه السلام) مي‌کنند. روايت را ببينيد و بعد برويد هزار روايتي که ما در فضائل حضرت علي (عليه السلام) مي‌آوريم، به پاي اين روايت مي‌رسد يا خير؟ شما، يک هفته درباره فضيلت حضرت علي (عليه السلام)، روايت نقل کنيد و بعد يک نفر هم اين روايت را نقل کند.

نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت علي (عليه السلام) فرمود:

و الذي نفسي بيده! لولا أن يقول فيك طوائف من أمتي ما قالت النصارى في عيسى بن مريم، لقلت فيك اليوم مقالا لا تمرّ بأحد من المسلمين إلا أخذ التراب من أثر قدميك يطلبون به البركة.

قسم به خدايي که جان من در قبضه قدرت اوست! اگر اين دلهره را نداشتم که مردم درباره تو غلوّ کنند، همان‌گونه که درباره عيسي غلوّ کردند، درباره تو سخني را مي‌گفتم که از کنار هيچ مسلماني عبور نمي‌کردي، مگر اينکه خاک زير پاي تو را برمي‌داشتند و با آن، تبرک مي‌جستند.

المعجم الکبير للطبراني، ج1، ص320، حديث951 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص131 ـ علل الحديث لإبن أبي حاتِم، ج1، ص313 - المناقب للخوارزمي، ص311

چقدر روايت زيبايي؟ شما اگر 500 روايت درباره فضائل و علم و زهد و مقام حضرت علي (عليه السلام) را در يک کفه ترازو بگذاريد و اين روايت را در کفه ديگر آن، اين روايت سنگيني مي‌کند. در خانه اگر کس است، يک حرف بس است. اگر شما دنبال فضيلت مي‌گرديد، چرا سوراخ دعا را گم کرده‌ايد؟ شما، هزاران روايتي که در فضيلت آقايان ابوبکر و عمر و عثمان و ديگر صحابه آورده‌ايد را در يک کفه ترازو بگذاريد و اين روايت را در کفه ديگر. آيا بالاتر از اين أفضليت؟

 

حديث سوم:

در کتاب صحيح مسلم نقل مي‌کنند در رابطه با قضيه جنگ خيبر که داستان مفصلي دارد:

پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پرچم را به دست ابوبکر داد و رفت و شکست خورده برگشت. به دست عمر داد و رفت و شکست خورده برگشت. بطوري‌که بين سپاه و ابوبکر و عمر، اختلاف بود که لشکر، ابوبکر و عمر را مي‌ترساند يا ابوبکر و عمر، لشکر را که نتوانستند حمله کنند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

لأعطين الراية رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله.

فردا، پرچم را به دست کسي مي‌دهم که او خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را دوست دارد و خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم او را دوست دارند.

صحيح مسلم، ج5، ص195 و ج7، ص120

اگر به دنبال أفضليت مي‌گرديد، کدام أفضليت بالاتر از اين‌که خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را دوست دارند؟ آيا به دنبال فضلي بهتر از اين هستيد؟ حتي در روايات متعدد آورده‌اند که خود خليفه دوم مي‌گفت:

اي کاش! يکي از فضائلي را که خداوند به علي داده، به من هم مي‌داد و اين، بهتر بود از تمام ثروت روي زمين.

از جمله اينها، قضيه پرچم است که مي‌گويد در آن روز، همه صحابه، گردن‌ها را دراز کرده بودند که شايد اين فضيلت، نصيب آنها شود و فرداي آن روز هم پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پرچم را به دست امير المومنين (عليه السلام) داد و رفت و فتح و پيروزي را نصيب مسلمانان کرد.

پس جواب اول از اين استدلال اين است که اين فضيلتي که شما براي آقاي ابوبکر براي تصدّي خلافت مي‌سازيد و از آيه بالا استفاده مي‌کنيد و از أتقي بودن، أفضل بودن و أکرم بودن او را ثابت مي‌کنيد، معارض است با رواياتي که خودتان نقل کرده‌ايد در فضائل امير المومنين (عليه السلام).

در قرآن به آيه بيعت رضوان اشاره دارد، ولي در اين آيه مي‌گويد:

إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ

سوره فتح/آيه10

رضايت ما مشروط بر اين است که بعدا بيعت شکني نکنند.

ولي در آنجا قاطعانه مي‌گويد: يحبه الله و رسوله.

محبت، غير از رضايت است. شايد يک نفر از بچه‌هايش رضايت داشته باشد، ولي محبتش به يکي از فرزندانش بيشتر است. محبت، خيلي بالاتر از رضايت است. شايد رضايت، پله اول از ده پله محبت باشد.

 

جواب دوم:

يکي از چيزهايي که آقايان در برابر ما استدلال مي‌کنند، اين است که در صحيح بخاري و صحيح مسلم و مسند احمد، 50، 60 روايت در فضائل آقاي ابوبکر و عمر آورده‌اند، تا جايي که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفته است:

لو كنت متخذا خليلا من أمتي لاتخذت أبا بكر خليلا.

اگر بنا بود که براي خودم دوست انتخاب کنم، ابوبکر را انتخاب مي‌کردم.

صحيح البخاري، ج1، ص120 - صحيح مسلم، ج2، ص68

لو لم أبعث لبعث عمر بن الخطاب.

اگر بنا بود من به پيامبري مبعوث نشوم، عمر بن خطاب به پيامبري مبعوث مي‌شد.

کنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص581 - الكامل لإبن عدي، ج3، ص155 ـ ميزان الاعتدال للذهبي، ج2، ص50

لو کان في أمتي محدّثا لکان عمر بن الخطاب.

اگر يک نفر در أمت من، شايسته بود با ملائکه سخن بگويد، آن فرد، عمر بن خطاب است.

درباره عمر و ابوبکر و عثمان ده‌ها و صدها روايت جعلي نقل کرده‌‌اند.

ما يک سوالي از اين آقايان داريم:

در سقيفه بني‌ساعده، بين مهاجرين و انصار در رابطه با خلافت، درگيري شديدي بود. حتي سعد بن عباده را زير دست و پا له کردند و بيني حباب بن منذر را شکستند و منکم أمير و منا وزير مي‌گفتند. انصار مي‌گفتند که ما أفضليم؛ چون گسترش اسلام، به برکت حمايت ما بوده و مهاجرين مي‌گفتند که ما اولين مسلمان هستيم. تا اينکه آقاي ابوبکر يک روايتي از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خواند که دهان همه بسته شد و گفت: پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

الأئمة من قريش.

ائمه از قريش هستند.

بعد از اين روايت، صحابه و انصار هيچ حرفي نزدند.

اگر شما مي‌فرماييد که اين‌همه روايت در فضيلت جناب ابوبکر و عمر است و اينها را پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده بود، قطعا اينها به گوش ابوبکر و عمر و ابو عبيده جراح و غيره رسيده بود و بهترين و ضروري‌ترين وقتي که به اين روايات نياز داشتند، سقيفه بني‌ساعده بود. اگر اين روايات را نقل مي‌کردند، دهان همه بسته مي‌‌شد. ولي يکي دانه از اين روايات را نقل نکردند. اضافه بر اين، در طول اين 3 سال خلافت ابوبکر، يک دانه از اين روايات را ابوبکر نقل نکرد. در طول اين 12 سال خلافت عمر، يک دانه از اين روايات را نقل نکرد. تمام اينها براي دوران بني‌اميه است. اگر همچنين رواياتي بود، يکي از اينها را در سقيفه بني‌ساعده مطرح مي‌کردند. تنها چيزي که در آنجا گفتند، اين بود: الأئمة من قريش.

امير المومنين (عليه السلام) هم آمد اعتراض کرد و فرمود:

اينها به درخت استناد کردند و ميوه درخت را ضايع کردند.

اگر بنا باشد ائمه از قريش باشد، بني‌هاشم، أفضلِ قريش است. اگر يکي از اين روايات صحيح مي‌بود و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده بود، اينها بايد در سقيفه بني‌ساعده، مطرح مي‌کردند. در دوران خلافت آقاي ابوبکر و عمر مطرح مي‌کردند. در آن وقت که قبائل متعددي در برابر ابوبکر قيام کرده بودند در «جنگ ردّه»، يکي از اين روايات را براي آن مسلمانان مطرح مي‌کردند و آنها دست از اين جنگ مي‌کشيدند. حال آنکه ما نمي‌بينيم يک مورد از اين روايات را ابوبکر و عمر يا ديگران در زمان خلافت اينها استناد کرده باشند.

اگر شما بفرمائيد آيا حضرت علي (عليه السلام) استناد کرده است؟ بله. به دنبال تصدّي خلافت ابوبکر، فرداي آن روز، حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) آمد به مسجد و در جمع مهاجرين و انصار فرياد بر آورد:

أنسيتم قول رسول الله في غدير خم قال: من کنت مولاه فعلي مولاه.

هل ترك أبي يوم غدير خم لاحد عذرا.

اباذر در روز دوم يا سوم آمد احاديث متعددي در خلافت حضرت علي (عليه السلام) گفت و او را زدند و دست و پايش را شکستند و از مسجد بيرون انداختند. سلمان آمد و استناد کرد، او را هم زدند و بيرون انداختند. أم أيمن زنش آمد در مسجد استدلال کرد که خليفه درست و حسابي، علي بن أبي طالب (عليه السلام) است و عمر شروع کرد و گفت:

ما للنساء و لها في الأمور؟

به زنان چه مربوط است که در اين قضايا دخالت کنند؟

امير المومنين (عليه السلام) در طول اين 25 سال، مرتب، مسائل مربوط به خلافتش را مطرح کرد. بهترين جائي که علي بن أبي طالب (عليه السلام) تمام فضائلش را از ريز و درشت مطرح کرد، روز شورا است. روزي که امير المومنين (عليه السلام) مي‌فرمايد:

فيا لله و الشورى.

به خدا پناه مي‌برم از شوراي عمر.

مي‌گفت:

به قدري من مورد تحقير قرار گرفتم که مرا آوردند در کنار عثمان، طلحه، زبير، عبد الرحمان بن عوف و سعد بن وقاص با هم کانديد کردند.

وقتي نشستند براي رأي گيري که کدام‌يک از اين شش نفر صلاحيت خلافت را دارد، در آنجا امير المومنين (عليه السلام) بيش از 60، 70 مورد از فضائل خودش را براي آنها بيان کرد. يا حتي شما ببينيد در رابطه با «حديث غدير خم»، اهل سنت بيش از 50 روايت نقل کرده‌اند مقاسمه امير المومنين (عليه السلام) با صحابه را. امير المومنين (عليه السلام) صحابه را سوگند داد و گفت:

شما را به خداي وحده لا شريک له قسم مي‌دهم: هر کسي که شنيده پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حق من گفت: من کنت مولاه فعلي مولاه، بلند شود و شهادت بدهد. حدود 35 نفر از کساني که در جنگ بدر بودند، بلند شدند شهادت دادند بر اينکه ما اين مطلب را از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيديم. چند نفر هم بلند نشدند و حضرت علي (عليه السلام) فرمود: اي أنس! چرا تو بلند نشدي؟ گفت: من پير شده‌ام و حافظه‌ام ياري نمي‌کند. امير المومنين (عليه السلام) فرمود: تو دروغ مي‌گويي، خداوند چشمانت را کور کند. همه نوشته‌اند که نفرين امير المومنين (عليه السلام) باعث شد أنس بن مالک چشمانش را از دست بدهد. حدود 10، 12 نفر از کساني که ممانعت کردند و کتمان کردند حديث غدير را، امير المومنين (عليه السلام) که مظهر رحمت بود، نفرين کرد و اينها هم گرفتار شدند.

اگر ما مي‌گوييم براي خلافت حضرت علي (عليه السلام) نصّ داريم، مدعي هستيم که امير المومنين (عليه السلام) هم در طول 25 سال و هم در طول 5 سال خلافت خود، به کرّات و مرّات، استدلال کرده است بر حقانيت خودش به سخن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر خلافتش. ولي شما يک مورد هم نداريد.

 

جواب سوم:

شما مي‌گوييد که اين آيه در حق ابوبکر نازل شده است، حال آنکه مفسرين مورد اعتماد خودتان مي‌گويند که اين آيه، ارتباطي با ابوبکر ندارد. آقاي ابن أبي الدحداح که يکي از صحابه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، داستانش را همه مي‌دانند و من فقط خلاصه‌اش را عرض مي‌کنم و مصادرش را مي‌گويم:

شاخه‌هاي درخت خرماي يکي از صحابه، به خانه يکي ديگر از صحابه افتاد. وقتي که اين خرما مي‌رسيد، بچه‌هاي اين صحابه، گاهي از اين خرما مي‌خوردند. صاحب اين خرما مي‌آمد و از دست اين بچه‌ها، خرما را مي‌گرفت. حتي گاهي از دهان او بيرون مي‌کشيد. اين آقا آمد خدمت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و گلايه کرد که اين درخت آمده به خانه من و ... و برخورد ايشان اين‌گونه است. حضرت، اين صحابه را خواست و فرمود: اگر اين درخت را به من بدهي، من ضامن مي‌شوم که در بهشت، يک درخت خوبي براي تو بدهند. گفت: اين درخت، بهترين درخت خرماي من است و من حاضر نيستم اين درخت را به هيچ قيمتي از دست بدهم. يکي ديگر از صحابه به نام إبن أبي الدحداح آمد خدمت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و گفت: اگر من بروم اين درخت را بخرم و به شما بدهم، شما ضمانت مي‌کنيد اين درخت بهشتي را براي من؟ حضرت فرمود: بله. اين صحابه رفت به دنبال خريدن آن درخت و گفت هر چقدر که بگويي مي‌دهم و صاحب آن درخت گفت: من اين درخت را نمي‌فروشم. اگر 40 درخت خرما به من بدهي، من اين درخت را به تو مي‌دهم. گفت: باشد، آن 40 درخت را مي‌دهم. رفت سند 40 درخت خرما به نام صاحب درخت نوشت و اين درخت را از او گرفت و خندان و خوشحال آمد نزد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که اين درخت را من خريدم و مال شما باشد. حضرت آن صحابه فقير را طلب کرد و گفت: از اين به بعد، اين درخت، متعلق به توست وآن شخص، هيچ حقي ندارد.

بعد از اين ماجرا بود که اين سوره نازل شد. شما ببينيد اين عبارت آقاي قرطبي را ـ که از مفسرين توانمند اهل سنت است و مشهور است که تفسير قرطبي، عصاره و چکيده تفاسير اهل سنت است ـ که صراحت دارد:

و روى عن ابن عباس: إن السورة نزلت في أبي الدحداح في النخلة التي اشتراها بحائط له. كان لرجل من الأنصار نخلة، يسقط من بلحها في دار جار له، فيتناول صبيانه، فشكا ذلك إلى النبي صلى الله عليه و سلم ... فنزلت "و الليل إذا يغشى" إلى آخر السورة في بستان أبي الدحداح و صاحب النخلة. "فأما من أعطى و اتقى" يعني أبا الدحداح، "و صدق بالحسنى" أي بالثواب، "فسنيسره لليسرى" يعني الجنة، "و أما من بخل و استغنى" يعني الأنصاري،"و كذب بالحسنى" أي بالثواب، "فسنيسره للعسرى" يعني جهنم، "و ما يغني عنه ماله إذا تردى" أي مات.

تفسير القرطبي، ج20، ص90

اين عبارتي است که آقايان نقل کرده‌اند و ارتباطي به آقاي ابوبکر ندارد. آقاي ابن أبي حاتم، از مفسران بنام اهل سنت است و حتي آقاي ابن‌تيميه، تئورسين وهابيت، مي‌گويد يکي از تفاسير مورد اعتماد، تفسير إبن أبي حاتم است. تفسير إبن أبي حاتم، مملوّ است از روايات فضائل امير المومنين (عليه السلام). احاديثي که در خلافت امير المومنين (عليه السلام) يا در فضيلتش عليه ديگران آورده‌اند، در ذيل آيات قرآن، تفسير إبن إبي حاتم آورده است. ابن‌تيميه مي‌گويد:

کتفسير ابن جريج و اين أبي حاتم و غيرهم من العلماء الأکابر الذين لهم في الإسلام لسان صدق و تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها بالتفسير.

اين مفسران، لسان صدقي در اسلام دارند و تفاسير اينها، متضمّن رواياتي است که انسان مي‌تواند در تفسير قرآن به آنها اعتماد کند.

منهاج السنة، ج7، ص178

آقاي ابن أبي حاتم در تفسيرش، جلد 10، از صفحه 34 تا 39 اين روايت را نقل کرده است.

حاکم نيشابوري در کتاب مستدرک اين روايات را آورده است و مي‌گويد اين روايت:

صحيح علي شرط مسلم.

مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج2، ص20

پس اينکه آقايان اهل سنت استناد مي‌کنند به اين آيه بر افضليت ابوبکر و افضليت هم دليل شايستگي او براي خلافت است، اصلا اين آيه ارتباطي به ابوبکر ندارد.

 

جواب چهارم:

اين روايت ضعيف است و ارزش استناد ندارد و بزرگان خود شما گفته‌اند که ضعيف است.

آقاي هيثمي در مجمع الزوائد اين روايت را آورده است که اين آيه نازل شده است درباره ابوبکر و مي‌گويد:

في سنده مصعب بن ثابت و فيه ضعف.

در سند اين روايت، مصعف بن ثابت است و اين روايتْ ضعيف است.

مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص50

آقاي عقيلي ـ از شخصيت‌هاي برجسته اهل سنت ـ در کتاب الضعفاء ـ که مفصل‌ترين کتابي است که راويان ضعيف در آن آمده است ـ، صراحت دارد بر اينکه آقاي مصعب بن ثابت که اين روايت را نقل کرده است، احمد بن حنبل گفته است:

ضعيف الحديث.

الضعفاء للعقيلي، ج4، ص196

آقاي ابن حبان ـ از استوانه‌هاي رجالي اهل سنت ـ مي‌گويد:

منکر الحديث، ممن ينفرد بالمناکير عن المشاهير.

آقاي مصعب، کسي است که احاديث منکر را از شخصيت‌هاي برجسته و مجهول نقل مي‌کرد.

المجروحين لإبن حبان، ج3، ص29

آقاي ابن حجر هم نقل مي‌کند از ـ بنيان‌گذار علم رجال اهل سنت ـ آقاي ابن مَعين که مي‌گويد:

أنه ضعيف. عن النَسائي أنه ليس بالقوي في الحديث.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج10، ص144 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج28، ص20

 

جواب پنجم:

شما که مي‌گوييد اين آيات درباره ابوبکر نازل شده است، در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است از قول عايشه أم المؤمنين که مي‌گويد:

در حق ما دودمان ابوبکر، هيچ آيه‌اي نازل نشده است، غير از قضيه اتهام من به زنا در قضيه إفک.

شما مي‌خواهيد اين آيه را به زور بچسبانيد به ابوبکر؟ شما راست مي‌گوييد يا عايشه؟

يک روزي آقاي مروان در مدينه بر بالاي منبر بود. در رابطه با فضائل آقاي معاويه و يزيد سخن گفت و مي‌خواستند براي يزيد بيعت بگيرند. عبد الرحمن ـ پسر ابوبکر ـ بلند شد اعتراض کرد و گفت: يزيد، شايستگي براي خلافت را ندارد و شما اسلام را به صورت وراثتي در مي‌آوريد. مروان عصباني شد و گفت: آقاي عبد الرحمن! در حق تو اين آيه نازل شد:

وَ الَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا

سوره احقاف/آيه17

و بايد ساکت باشي.

فقالت عائشة من وراء الحجاب: ما أنزل الله فينا شيئا من القرآن إلا أن الله أنزل عذري.

عايشه از پشت پرده گفت: خداوند در حق ما دودمان ابوبکر، آيه‌اي را نازل نکرده است، مگر در قضيه إفک که عده‌اي از صحابه مرا متهم به رابطه نامشروع کردند و آن آيه نازل شد.

صحيح بخاري، ج6، ص42، حديث4828

اگر آيات سوره الليل در حق ابوبکر بود، بايد عايشه مي‌گفت که اين آيه درباره ما نازل شده است. البته اگر کسي بخواهد در اينجا زيرآبي برود و چيزي بگويد، خود آيه غار هم زير سوال مي‌رود. گرچه برخي از محققين نقل کرده‌اند که آيه غار مربوط به خليفه اول، ابوبکر نيست و فرد ديگري به نام ابوبکر بوده است. ما معتقد هستيم که آيه غار، مدح براي خليفه اول نيست، بلکه مذمّت براي ايشان است. فضيلت براي امير المومنين (عليه السلام) است:

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ

سوره توبه/آيه111

در قضيه خوابيدن امير المومنين (عليه السلام) در رختخواب پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است که اين آيه نازل شد. اين فضيلت است نه آيه غار که مي‌فرمايد:

إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا

سوره توبه/آيه40

در سه جاي قرآن، فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ آمده است: سوره توبه، آيه 26 و سوره فتح، آيه 26 و اينجا. هر جا که سکينه نازل شده است، هم بر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده است و هم بر مؤمنين. تنها جايي که سکينه آمده براي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بدون مؤمنين، همين آيه غار است. از اول آيه، همه ضمائر، تثنيه است. يا بايد ضمير کلمه عليه به ابوبکر برگردد که بايد بگوييد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيازي به سکينه ندارد، حال آنکه در دو سوره ديگر آمده است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به اين سکينه نياز دارد و اگر بگوييد که مراد از عليه، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و در حقيقت، ايماني نديده است تا خداوند بگويد: فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِما و مضافا اينکه در وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ، لا شک و لا ريب که مراد از آن، نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. البته اين تعبيري است که شيخ مفيد (ره)، شيخ مرتضي (ره)، علامه حلي (ره) و بزرگان ديگر دارند درباره آيه غار.

پس ما 5 دليل آورديم که استدلال و استناد آقايان اهل سنت بر آيات سوره الليل براي اثبات خلافت ابوبکر، طبق نظر خود اهل سنت، باطل است.

اين آقايان اهل سنت چندين روايت آورده‌اند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ابوبکر را براي خلافت نصب کرده است؛ چه نصّ جليّ و چه نصّ خفيّ؛ چه روايت صريح و چه روايت کنائي.

به حول و قوه إلهي اين روايات را مفصل خواهم خواند. مثلا يکي از آنها اين است:

إقتدوا بالذين من بعدي أبا بکر و عمر.

بعد از من از ابوبکر و عمر پيروي کنيد.

سنن الترمذي، ج5، ص271 - مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج3، ص75 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص53

حالا ما کاري نداريم که خود آقايان گفته‌اند اين روايت جعلي و ساختگي است.

يک روايت از قول شخص خليفه اول در صحيح بخاري و صحيح مسلم است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) کسي را براي خلافت نصب نکرده است؛ نه ابوبکر را و نه حضرت علي (عليه السلام) را. در اين‌طور قضايا، در قاعده الزام، ما أخذ مي‌کنيم به ما يلزمون به أنفسهم. يعني اگر بنده با يک آقايي به محکمه برويم و من بگويم که عباي ايشان براي من است و از من دزديده است و ايشان هم بگويد اين عباي من است و فلاني دزديده است. قاضي چه مي‌کند؟ از من سوال مي‌کند اين عبائي که پوشيدي، براي کيست؟ من مي‌گويم: براي ايشان است. مي‌گويد: پس عبايت را در بياور و بده به ايشان. مي‌گويم: اين عبائي که روي دوش ايشان است، مال من است. مي‌گويد: إقرار العقلاء علي أنفسهم جائز. شما اعتراف کرديد که اين عبا براي ايشان است و از شما مي‌گيريم به ايشان مي‌دهيم. اما اينکه مي‌گويي: عبائي که ايشان پوشيده است، براي شماست، بايد دليل و بيّنه بياوري. مادامي که بيّنه نياوري، شما به اين عبا دسترسي نداري.

لذا جناب عمر مي‌گويد:                              

پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، نه ابوبکر را و نه علي را براي خلافت منصوب نکرد.

اين‌که مي‌گويد ابوبکر را منصوب نکرد، إقرار العقلاء علي أنفسهم جائز و ما آن را أخذ مي‌کنيم، اما اين‌که مي‌گويد حضرت علي (عليه السلام) را نصب نکرده است، ما نطلب بالدليل و دليل شما چيست؟ ما بر ادعاي‌مان دليل داريم که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حضرت علي (عليه السلام) را براي خلافت نصب کرده است.

اين‌که خليفه دوم مي‌گويد:

پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ابوبکر را براي خلافت نصب نکرد.

ريشه تمام رواياتي که اينها استدلال مي‌کنند بر حقانيت ابوبکر و ... را مي‌زند و معلوم مي‌شود که تمام اينها، ساختگي است. بخاري نقل مي‌کند:

وقتي که خليفه دوم توسط ابو لؤلؤ مجروج شده بود، در بستر بيماري بود و آمدند به او گفتند:

ألا تستخلف؟ قال: إن إستخلف، فقد إستخلف من هو خير مني أبو بكر و إن أترك فقد ترك من هو خير مني رسول الله صلى الله عليه و سلم.

خليفه و جانشين بعد از خودت را معرفي نمي‌کني؟ گفت: اگر خليفه و جانشين معين کنم، پيروي کرده‌ام از ابوبکري که خليفه معين کرده است و اگر کسي را براي خلافت معين نکنم، پيروي کرده‌ام از کسي که از من بهتر بود و او هم رسول الله است.

صحيح بخاري، ج4، ص2256 و ج8، ص126  ـ صحيح مسلم، ج3، ص1454 و ج6، ص4

البته باز هم ما در اينجا زير آبي مي‌رويم و داخل پرانتز مي‌گوييم آنکه قرآن او را أسوه قرار داده است، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است:

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ

سوره أحزاب/آيه21

و نگفته است:

و لقد کان لکم في أبي بکر أسوة حسنة.

خود همين روايت جناب خليفه دوم، بيشتر به ضررش است تا به نفعش. پس خود خليفه دوم صراحت دارد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابوبکر را به عنوان خليفه معين نکرده است؛ يعني خلافت ابوبکر، مستند به سخن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نبود.

ما از حدود 12 نفر از علماي توانمند اهل سنت و استوانه‌هاي علمي و کلامي و تفسيري و فقهي اهل سنت داريم که همه صراحتا گفته‌اند:

پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابوبکر را به عنوان خليفه معين نکرد.

إن شاء الله اينها را در جلسات بعدي، مفصل عرض خواهيم کرد. مضافا اين‌که آقايان اهل سنت گفته‌اند اين حديث:

إقتدوا بالذين من بعدي أبا بکر و عمر.

سنن الترمذي، ج5، ص271 - مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج3، ص75 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص53

حديث جعلي و ساختگي است و هم اين حديث:

عليکم بسنتي و سنة الخلفاء الراشدين.

مسند احمد، ج4، ص126 - مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج1، ص96

جعلي است و حتي خود ابن‌تيميه مي‌گويد که اين حديث، ساختگي است. چون اصطلاح خلفاء راشدين در زمان خلافت امير المومنين (عليه السلام) مطرح شد و در زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، واژه خلفاء راشدين مطرح نبوده است.

 

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

 

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



دکتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
41   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  07 خرداد 88 - 00:00:00
با سلام
برادر عزيز جناب اقاي مهدي ذ , با اين جوابتان دلم را دوباره شاد كردي , خداوند دل شما را براي هميشه شاد كند. اما خواهش ميكنم شما هم سوالاتي مطرح كنيد تا برادر محترممان جناب اقاي موسي نيز جوابي بدهند بمصداق ايه شريفه << قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين >>
ميشود از هر دوي شما خواهش كنم در صورت امكان در هر دوره بيشتر از دو مسئله مطرح نشود كه ما بتوانيم حد اكثر استفاده را از انها بكنيم .
دلايل خود را با ذكر اسانيد و ترجمه ان بسيار مفيد ميباشد .
يا علي
42   نام و نام خانوادگي:  موسي     -   تاريخ:  09 خرداد 88 - 00:00:00
سلام عليكم . دوست گرامي جناب مهدي . ذ ابتدا بايد عرض كنم بنده از بحث با شما لذت برده و از شما تشكر مي كنم ولي بنده يك روستايي كشاورز هستم و چندان وقتي ندارم تا پاي ميز كامپيوتر نشسته و مسائل بلند بالاي شما را پاسخ گو باشم بنابراين اگر اجازه دهيد در چند جلسه پاسخگوي شما باشم . 1- شما مرا متهم به بي اطلاعي از مناظره كرده ايد . بايد عرض كنم كه هدف بنده مناظره نيست و بحث علمي و عقلاني است .چرا كه هدف در مناظره مغلوب كردن طرف مقابل است حال چه به درستي و يا با مغلطه و سفسطه و پيچاندن كلام و امثالهم ولي هدف من از بحث علمي اين است كه آراي علمي ما نيز در اين قسمت سايت باشد تا خوانندگان محترم خودشان قضاوت كنند نه اينكه بخواهم شما را هدايت كنم چراكه من ايمان دارم (من يهد الله فهو المهتد ) . 2- ما به ولايت و خلافت حضرت حيدر كرار (رض) ايمان داريم و لزومي به اثبات آن از سوي شما نيست . و در مورد ادعاي خود مبني بر اينكه اهل رفض احاديث نبوي را رد مي كنند در ادامه پاسخگويي به شما ثابت خواهم كرد . 3- اگر شما روايات را ناقص نقل نمي كنيد پس لطفا همان جمله اي كه در ابتداي سخنانتان (فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا) عنوان ميكنيد را به صورت كامل و با ذكر سند روايي آن بياوريد . 4-در مورد ايرادات شما بر ذات مبارك ام المومنين عايشه صديقه (رض) و ديگران بعدا ان شاء الله بحث مفصلي انجام خواهيم داد ولي الان به علت اينكه بحث ما پيرامون ولايت و خلافت حضرت صديق اكبر (رض) مي باشد بنا بر اين از بحث خارج نشويم بهتر است . 5- شما تاويلي كه از آيه 6 سوره اعراف ارائه كرديد و با استناد به تاويل خود ادله مرا رد كرديد ، آيا فكر نمي كنيد كه اين تاويل شما با عصمتي كه به اهل بيت (رض) قائليد را نيز زير سوال ميبرد ؟ دوست گرامي سوال از انبيا (ع) ، سوال از گناهان و لغزشهاي ايشان نيست . بلكه سوال از ابلاغ ايشان است چرا كه ذات انبياي الهي (علي نبينا و عليهم الصلاة والسلام) از هر گونه لغزش و خطايي به دور است . و به همان صورت اولياي الهي هم كه جانشينان انبيا هستند نيز از هر گونه لغزش و خطايي به دورند دليل بر اين ادعا همان آيه 100 سوره مباركه توبه است با اين تعريف كه وقتي خداوند خلفاي راشدين و سابقون صحابه را با فضيلت (رضي الله عنهم و رضوا عنه) ياد ميكند بايد دانست كه اين فضيلت در حقيقت چه چيزي را بيان ميكند . ايات الهي را بايد با آيات الهي تفسير و تبيين كرد . خداوند در سوره مباركه فجر آيات 27و 28 خطاب به رسولش (ص) ميفرمايد :(ياايتها النفس المطمئنه ارجعي علي ربك راضية مرضية)اگر شما به زبان عربي تا حدي مسلط باشيد ميدانيد كه راضية مرضية همان تعريف رضي الله عنهم و رضوا عنه است ، يعني همان درجه نهايت كمال بشري كه خداوند رسولش را با آن خطاب قرار مي دهد و همچنين خلفاي راشدين و سابقون صحابه (رض) را . حال اين يعني چه؟ بايد بدانيد كه تمام لغزشها و عصيان و نسيان بشر صادره از نفس اماره اوست كه ( اعدي عدوك نفسك التي بين جنبيك ) صدق رسول الله (ص). ولي وقتي خداوند به بشر توفيق داد تا نفس اماره او تبديل به مطمئنه شد ديگر از چنين شخصي هيچ گناه و لغزشي صادر نخواهد شد .انبيا و اولياي الهي اين چنين هستند پس با استناد به نص صريح كلام قديم الهي هر گونه ادعايي مبني بر خطاي خلفاي راشدين و سابقون صحابه مردود است . و اينكه شما ثعلبة ابن حاطب را مثال زديد اگر كتب سيره را مطالعه كنيد ميبينيد كه او به وسيله حضرت رسول (ص) و خلفاي راشدين (رض) از درجه صحبت مترود بوده بلكه از درجه اسلام نيز مترود شده و جزو منافقان اعلام شده است . و در اين آيه بحث ما حضرت صديق (رض) ميباشد كه تمام صحابه بلكه همه امت محمدي (ص) طفيلي ايشانند ( قال رسول الله (ص) وزنت انا و ابوبكر فرجحت و وزن ابوبكر بالامة فرجحه)اخرج الترمذي و احمد و ابي داود بعدةالروايات . و قال رسول الله (ص) ما فضلكم ابوبكر بكثرة صوم و لا صلاة و لكن فضلكم بسر وقر في صدره ) اخرجه الامام غزالي في الاحياء و والحكيم الترمذي و ابي يعلي و احمد . البته بنده آيه سابقون را حدود يك ماه پيش با شرح آن ارسال كرده ام ولي متاسفانه دست اندر كاران سايت به هر دليلي از انعكاس آن خودداري كرده اند. با تشكر از شما ، بنده در ارسالات بعدي ادامه پاسخهاي شما را خواهم داد چون چندان وقت خالي ندارم و در تايپ هم خيلي ضعيف هستم پس لطفا منتظر باشيد .
جواب نظر:
با سلام
جناب آقاي موسي
1- بهتر است به جاي انداختن توپ در زمين حريف (اصطلاح رايج فعلي) به تمامي اشكالاتي كه بر شما وارد شده بود پاسخ دهيد .
2- روايت «فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا» اول و آخرش هر چه باشد ، (كه اگر مي توانست استدلال ما را زير سوال ببرد شما قطعا اول يا آخرش را ذكر مي كرديد ولي تنها با درخواست از ما كه روايت را به صورت كامل بياوريم ، خواسته ايد كه بحث را منحرف كنيد) اين مقدار دلالت دارد كه امير مومنان ابوبكر و عمر را دروغگو ، بدكار ، حيله گر و خيانتكار مي دانسته اند !!!.
3- شما كه پيامبر را در مورد خطاب «راضية مرضية» با كساني كه در مورد آنها آمده است «رضي الله عنهم ورضوا عنه » يكي مي دانيد ، بهتر بود ثابت مي كرديد كه در مورد همه صحابه است ! نه در مورد سابقين به ايمان (همانطور كه علماي اهل سنت گفته اند) :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=121
البته شما هر وقت مي خواهيد استدلال كنيد ، مسلم مي گيريد كه دليل ، مربوط به مدعاي شما است ، اما قاعده بحث علمي است كه اتحاد موضوع را ثابت كنيد و سپس دليل ارائه نماييد .
4- نظر شما در مورد ثعلبة بن حاطب معلوم شد !!! يعني پيامبر بين يك صحابي و غير صحابي منافق عقد اخوت بسته است !
پس اخوت و خليليت مهم نيست (حتي اگر با پيامبر باشد ،‌چون به نظر شما صحابه رضي الله عنهم و رضوا عنه هستند و پيامبر نيز راضية مرضية پس از اين جهت فرقي با هم ندارند) بنا بر اين استدلال شما به روايت خليل پيامبر بودن ابوبكر و ... معني ندارد !
5- روايتي را كه از ترمذي و احمد و... نقل كرده ايد ، در سنن ترمذي و سنن ابي داود ، چنين آمده است كه شخصي (كه معلوم نيست از صحابه است يا از منافقين ، البته طبق تفسير شما از صحابي و نه تفسير عموم اهل سنت) به نزد رسول خدا آمده و گفت من چنين خوابي ديده ام كه ترازويي آمد و شما را وزن كرد ، شما سنگين تر بوديد و ... و اصلا ربطي به خود پيامبر (ص) ندارد ، جالب اين است كه بعد از نقل اين خواب مي گويد ديديم پيامبر (ص) ناراحت شدند !!! حال به خاطر دروغگويي شخص بوده است يا ... خدا مي داند!!!
عن أبي بَكْرَةَ أَنَّ النبي صلى الله عليه وسلم قال ذَاتَ يَوْمٍ من رَأَى مِنْكُمْ رُؤْيَا فقال رَجُلٌ أنا رأيت كَأَنَّ مِيزَانًا نَزَلَ من السَّمَاءِ فَوُزِنْتَ أنت وأبو بَكْرٍ فَرَجَحْتَ أنت بِأَبِي بَكْرٍ وَوُزِنَ عُمَرُ وأبو بَكْرٍ فَرَجَحَ أبو بَكْرٍ وَوُزِنَ عُمَرُ وَعُثْمَانُ فَرَجَحَ عُمَرُ ثُمَّ رُفِعَ الْمِيزَانُ فَرَأَيْنَا الْكَرَاهِيَةَ في وَجْهِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم
سنن أبي داود  ج 4   ص 208، اسم المؤلف:  سليمان بن الأشعث أبو داود السجستاني الأزدي الوفاة: 275 ، دار النشر : دار الفكر -  - ، تحقيق : محمد محيي الدين عبد الحميد
حال ما روايات را تحريف مي كنيم ؟ يا شما كه حتي روايتي را كه از كتب خودتان براي اثبات خلافت و افضليت مطرح مي كنيد با تحريف ذكر مي نماييد ؟
6- روايت «بسر وقر في صدره» اين سر از كجا آمده بود ؟ از جانب رسول خدا ؟ عائشه كه وقتي به او گفتند آيا پيامبر (ص) با علي راز مي گفت ؟ پاسخ داد پيامبر با هيچ يك از صحابه راز نگفت !
يا از وحي به او رسيده بود ؟ اگر اين سخن را بگوييد اهل سنت شما را كافر مي دانند
يا از جانب اجنه و شياطين ؟!! كه اگر چنين است چطور به خاطر چنين سري بر همه مردم برتري پيدا مي كند ؟
جالب اينجاست كه الباني (بخاري معاصر اهل سنت) در مورد اين روايت در السلسلة الضعيفة ش 962 مي گويد «لا اصل له» چطور به روايتي كه طبق نظر شما هيچ اصلي ندارد استدلال مي كنيد ؟ و توقع داريد شيعه كلام شما را قبول كند ؟
گروه پاسخ به شبهات
43   نام و نام خانوادگي:  مهب     -   تاريخ:  09 خرداد 88 - 00:00:00
سلام . اقاي موسي خوشحال شدم از اينکه شما جوياي حقيقت هستيد و از اقاي مهدي ذ تشکر ميکنم که سعي بر پرده بر داري از اين حقيقت براي شما داشته اما طفلک خبر نداره که شما يا زبان او را نمي فهميد (جسارت نشه يعني شما به زبان ما تسلط کافي نداري(فارسي)) يا دو دستي به اين پرده چسبيدين که کنار نره . انشا الله خداوند به شما عقل به مهدي ذ صبر و به ما پول براي پرداخت قبض تلفن عنايت فرمايد.
44   نام و نام خانوادگي:  موسي     -   تاريخ:  09 خرداد 88 - 00:00:00
سلام عليكم . دوست گرامي جناب مهدي . ذ با تشكر از توجه شما بنده پاسخگويي به مسائل مطرح شده شما را ادامه مي دهم . از بند 6 مانده بود . شما عنوان مي كنيد حديث منقوله بنده با نص قرآن مخالف است . من از شما ميپرسم اين حديث شريف كه صحصح السند مي باشد با كدام آيه قرآن در تضاد است ؟ وهمچنين شما كه مي فرماييد با وجود حضرت علي (رض) اين فضائل چرا به حضرت صديق اختصاص داده شده است ؟ اولا كجاي ادله شما علمي است ؟ ثانيا ما معتقديم اولياي الهي (قدس الله تعلي اسرارهم) جانشينان انبيا (عليهم الصلاة و السلام ) هستند و همان گونه كه خداوند مي فرمايند:(لا نفرق بين احد من رسله )ما نيز بر مبناي همان امر در مورد اولياي الهي نيز فرق نميگذاريم و همه را يك وجود واحد ميبينيم يعني وقتي فضيلتي در شان حضرت صديق اكبر (رض) وارد ميشود آن را در شان همه اولياي الهي كه همه طفيلي ذات صديقي هستند ميدانيم . من از شما ميپرسم وقتي خداوند در قرآن عظيم سوره مباركه انعام آيه 84فضيلت حضرت اسحاق (علي نبينا و عليه الصلاة و السلام ) را عنوان ميفرمايد ، نعوذ بالله ميتوان ادعا كرد كه با وجود حضرت اسماعيل (علي نبينا و عليه الصلاة والسلام ) بايد اين فضائل مختص به ايشان باشد و نه حضرت اسحاق(ع) ؟ نه برادر هر فضيلتي كه به يكي از انبيا ذكر ميشود براي همه انبياي الهي شامل است و همين گونه هم يك فضيلتي كه به يكي از اولياي الهي ذكر مي شود براي همه اوليا الله شامل است . و يا اينكه شما مي توانيد ادعا كنيد فضائلي كه در شان حضرات حسنين (رضي الله عنهما ) از ذات نبوي (ص) نقل شده با وجود حضرت علي (رض) كه ولي كامل است ، بايد به ايشان اختصاص مي يافت نه حضرات حسنين (رض)يعني ميتوانيد بگوييد كه سيد شباب اهل جنة بودن ،بايد در شان حضرت علي (رض) وارد ميشد نه حضرات حسنين(رض) ؟ نه برادر نه ، هر كدام از ايشان جايگاهي دارند و فضايلي ، كه ما اهل سنت به همه اوليا الله (قدس) به ديد يك وجود واحد نگاه ميكنيم و همان گونه كه به همه انبياي الهي ايمان داريم به همه اولياي الهي نيز ايمان داريم و لا نفرق بين احد من رسله . دوست گرامي شما كه مرا متهم به بي اطلاعي از بحث علمي مي كنيد ، چرا خودتان با استناد به يك استدلال نا قص عقلي خود ،حديث صحيح نبوي را رد مي كنيد و همچنين بنده قبلا عرض كردم كه ادعاي خود را مبني بر اينكه اهل رفض احاديث نبوي را رد ميكنند ثابت خواهم كرد ، اين مطلب فوق، خود بهترين دليل بر ادعاي بنده است كه شما چطور به خود اجازه داديد با يك استدلال غير منطقي و غير علمي حديث صحيح نبوي را رد كنيد . با تشكر از شما لطفا منتظر ادامه پاسخگويي بنده باشيد .
جواب نظر:
با سلام
با تشكر از جناب آقاي مهدي كه پاسخ هاي جناب آقاي موسي را دادند .
جناب آقاي موسي :
1- بهتر است كمي در سخنان خود تامل كنيد :
ا. « وقتي فضيلتي در شان حضرت صديق اكبر (رض) وارد ميشود آن را در شان همه اولياي الهي كه همه طفيلي ذات صديقي هستند ميدانيم !»
ب. «همان گونه كه خداوند مي فرمايند:(لا نفرق بين احد من رسله )ما نيز بر مبناي همان امر در مورد اولياي الهي نيز فرق نميگذاريم و همه را يك وجود واحد ميبينيم »
اگر لا نفرق بين احد من رسله ، پس مي توان ابوبكر را نيز طفيلي ذات بقيه دانست ، چون تمام فضيلت ها براي تمامي اولياي الهي ثابت است و نبايد بين آنها فرقي گذاشت ، همچنين اكبر بودن ابوبكر نيز زير سوال مي رود
2- وقتي شيعه ادعا مي كند كه تمام مردم به خاطر بركت وجود اهل بيت خلق شده اند (با اين كه اين مطلب در كتب اهل سنت روايات متعدد نيز دارد) مي شود كافر ! اما اگر ادعا شود كه تمامي اولياي الهي طفيلي ذات صديقي !!! هستند ، اين عين سنت است !!!
3- سخن شما در مورد لا نفرق ، زماني صحيح است كه معني درست اين آيه را فهميده باشيد كه اصلا چنين نبوده است !
4- ظاهرا كلام احمد بن حنبل و ... را نديده ايد كه «ما روي في حق احد من الصحابة بالاسانيد الجياد مثل ما ورد في علي»
يا اين روايت را در فضائل الصحابة‌احمد نديده ايد كه «ولقد عاتب الله اصحاب محمد في القرآن وما ذكر عليا الا بخير»!!!
ظاهرا خود خداوند قائل به فرق بين اصحاب است !!!
5- هنوز هم منتظر هستيم كه به بحث علمي خويش در مورد آيه مرتدين بازگشته و آن را كامل كنيد ؛ البته اگر دوباره نگوييد :
«پاي استدلاليان چوبين بود * پاي چوبين سخت بي تمكين بود»!!!
گروه پاسخ به شبهات
45   نام و نام خانوادگي:  مهب     -   تاريخ:  10 خرداد 88 - 00:00:00
سلام. اينجا (مهران) مطالبي را بيان کرده که واقعه يا بايد به چشم يا به عقل او مشکوک شد البته از انجا که هيچکس در مورد آن نعمتي که خداوند به او داده استحقاقي ندارد نمي توانيم پيش خداوند شکوه داشته باشيم. لازم است بدانيد بنده هر مطلبي را در ليست نظر خواهي سني نيوز درج کردم که فقط اگر از ديدگاه يک شيعه بود هيچ اثري از آن نشد. مهران جان دقت کن که از کلمات رکيک استفاده نکني که سايت آقاي دکتر مجبور به سانسور بشن. يا دقت کن ببيني تو کدوم سايت نظر ميدي بعد توقع نداشته باشي اون مطلب و تو اين سايت درج کنند. درباره ي فقرت گفتي مي خواستم بگم اولا فقر باعث حقارت نيست ولي اگه خيلي ناراحتي برو پيش آقايان ريگي و مرادزهي و ملازاده تا به جاي صرف پول در راه کشتن شيعيان (که نشان از منطق منازره آنان دارد) به شما کمک کرده که حداقل به جاي آه و ناله در اين قسمت به نوشتن نظرات بپردازيد. در ضمن اگر شما نمي توانيد قران را باور کنيد اين قدر دوستان ما را عذاب ندهيد چون اين بحث مربوط به پايه ي اول اسلام است.پس شما صلاحيت ورود به اين بحث را نداريد(((انماوليكم الله والرسول والذين امنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزكاه وهم راكعون) مائده 55.من داستان شور انگيز شما را نمي توانم باور كنم واصلا نمي دانم از چه كتابي آنرا آورده ايد چون اگر هنگام ظهر اين آيه نازل شده باشد بايد پيامبر هم در مسجد بوده باشد چون در هنگام ظهر موقع نماز ظهر است نه در خانه نشستن.)) چون به عقيده ي شما پيغمبر موقع اذان يا در مسجد بوده يا دنبال کار هاي شخصيش و اصلا شمال قبول نمي کنيد که پيغمبر براي رفع گرفتاري مومني که مضطر شده است به مسجد نيايد. حتمان او را هم به حکم همان خلفا که او را ديوانه خواندند مشرک مي خوانيد. خدايا شکرت که ديگر هرچه قلطک موس را به پايين مي چر خوانم از نظرات زيبا ي مهران خبري نيست انشا الله که ايشان متوجه شوند بيش از که نبايد اهل سنت را بد نام تر کنند.
46   نام و نام خانوادگي:  موسي     -   تاريخ:  10 خرداد 88 - 00:00:00
سلام عليكم . اعضاي محترم هيئت پاسخگويي از الطفات دوباره شما به بنده متشكرم و همچنين بايد عرض كنم كه براي بنده مشخص كنيد كه من با شما بحث را ادامه دهم يا با جناب مهدي .ذ ، چند نفر به يك نفر ؟ ولي من قبول ميكنم با همه شما اين بحث را ادامه ميدهم ولي بايد اجازه دهيد كه آهسته پيش برويم چون بنده چندان وقت اضافي ندارم كه پاي ميز كامپيوتر نشسته و به مسائل شما پاسخ بدهم و همچنين در تايپ نيز متاسفانه ضعيف هستم و زمان زيادي را صرف تايپ مي كنم . و اما بعد . جناب مهدي .ذ ، در مقوله شما از بند 7 مانده بوديم . در مورد بند 7 و 8 و 9 و 10 و 11بنده ترجيح مي دهم به فرمايشات حضرت امير (رض)ايمان داشته باشم تا به استدلالهاي شما ، مني كه ادعاي حب ايشان را در قلب خود دارم چگونه مي توانم سخنان منقوله از ايشان را كه با سند صحيح موجودند را با استناد به استدلالهاي ناقص خود رد كنم . آيا شيعيت شما اين است ؟ بايد به شما گفت : اي پسر تو بي نشاني از علي ........ عين و يا و لام داني از علي . و اما در مورد بند 12 و 13 شما با چند دليل احاديث نبوي (ص) را رد كرده ايد . اول اينكه گفته ايد چرا نامي از دو خليفه بعد نيامده ؟ جواب شما اينكه : نام احمد نام جمله انبياست ........ چون كه صد آمد نود هم پيش ماست . وقتي به حضرات شيخين (رض) اشاره شده بالطبع حضرات صهرين (رض) كه بعد از ايشانند نيز مرادند و در ثاني اقتدا به ولايت حضرت صديق (رض) و تبعيت از بيعت حضرت فاروق (رض) كه اولين شخصي است كه با ايشان بيعت كرده مراد است . اگر ميشد با اين گونه دلايل احاديث صحيح نبوي (ص) را رد كرد كه امروزه ديگر حديث قابل استنادي در دست نبود . لطفا دلايل علمي ارائه كنيد . دليل دوم شما اينكه سند آن احاديث غير قابل اعتماد است . لطفا با مدرك سخن بگوييد . سند اين احاديث هيچ اشكالي ندارد . دليل سوم شما اين است كه حضرات علي و فاطمه رضي الله عنهما به اين احاديث عمل نكرده اند و اين احاديث مردودند . جواب شما اينكه مسئله اي كه بين ايشان با حضرت صديق اكبر (رض) رخ داده و روافض آن را علم كرده و روي آن مانور ميدهند چيز جداي از پذيرش ولايت صديقي (رض) بوده . بلكه حضرت امير در دومين روز با حضرت صديق بيعت كردند .دليل بر اين مدعا را دو مطلب از علماي شيعه را بيان ميكنم . ابن ابي الحديد معتزلي الشيعي در شرح نهج البلاغه جلد اول صفحه 154 ميگويد : ( قال علي و الزبير رضي الله عنهما ما غضبنا الا في المشورة انا نري ابابكر احق الناس بها انه صاحب الغار و انا لنعرف له سنه و امر رسول الله (ص) بالصلاة و هو حي ) كه در البداية و النهاية جلد 5 صفحه 249 نيز آمده است . و همچنين پروفسور سيد امير علي مورخ و نويسنده معروف شيعي در كتاب روح الاسلام مينويسد كه حضرت امير بيدرنگ با حضرت صديق بيعت كرد . روح الاسلام صفحه 270 . و همچنين ابن كثير از دارقطني و او از سعيد ابن مسيب و او از ابن عمر رضي الله عنهما روايت ميكند كه : وقتي حضرت صديق (رض) آماده حركت به سوي ذي القصه شد و بر مركب خود سوار گشت حضرت امير (رض) زمام مركب او را گرفت و گفت : اي خليفه رسول خدا كجا ميروي ؟ براي تو همان چيزي را ميگويم كه رسول الله (ص) در روز احد فرمود : شمشيرت را در نيام كن و ما را به غم فراقت مبتلا نكن زيرا به خدا سوگند اگر به تو صدمه اي برسد نظام اسلام از هم مي پاشد لذا به مدينه برگرد و ايشان هم برگشتند . برادر مسئله اي كه بين حضرت زهرا رضي الله عنها با حضرت صديق (رض) رخ داد مسئله طلب ميراث بود نه رد ولايت صديقي (رض) و بعد از اقامه ادله منوط بر اينكه انبيا وارث ندارند ، از سوي حضرت صديق (رض) مسئله فيصله يافت و اينكه مسئله غضب حضرت زهرا (رض) را علم ميكنيد ، اين است كه حضرت صديق (رض) قصد مغضوب كردن و ناراحت كردن ايشان را نداشتند و فقط با استناد به احاديث نبوي (ص) حكم صادر كردند و ناراحتي حضرت زهرا (رض) به علت طبيعت بشري ايشان بوده نه چيز ديگر درست مانند غضب حضرت موسي بر حضرت هارون علي نبينا و عليهما الصلاة والسلام ، حضرت هارون (ع) قصد مغضوب كردن پيامبر اولوالعزم را نداشتند ولي حضرت موسي (ع) به علت طبيعت بشري غضبناك شد و حتي ريش حضرت هارون را گرفته و لوحه ها را بر سر ايشان كوفت ،آيا ميتوان ادعا كرد كه حضرت هارون (ع) به علت غضبناك كردن حضرت موسي(ع) كه پيامبر اولوالعزم است ،از دايره نبوة و ولايت بايد ترد شود ؟نخير معاذ الله . و روايات صحيح السند در دست است كه بعد از آن حضرت صديق(رض) به دلجويي حضرت زهرا (رض) به خانه ايشان تشريف بردند . در مدارج النبوة و كتاب الوفا و بيهقي با اسناد صحيح روايت شده است كه بعد از فيصله مسئله فدك حضرت صديق (رض) بر در خانه حضرت امير حاضر شده و حضرت امير (رض) را شافع قرار داد تا اينكه حضرت زهرا (رض) از ايشان خوشنود شد . ودر شرح مشكوة شيخ عبد الحق رحمه الله با اسناد صحيح بيان ميدارند كه حضرت صديق (رض) به خانه حضرت زهرا (رض) رفت و در گرماي طاقت فرسا بر آستانه در ايشان ماند تا ايشان از او خوشنود و راضي شدند و اين روايت در رياض النضره و فصل الخطاب به روايت بيهقي و شعبي آمده است و ابن سمان در كتاب الموافقه از اوزاعي روايت دارد كه حضرت صديق در گرماي روز بر در خانه حضرت زهرا (رض) حاضر شده و فرمود از اينجا نميروم تا از من راضي گردد پس حضرت امير (رض) بر حضرت زهرا (رض) وارد شده و او را سوگند داد تا راضي شد . و از همه مهمتر صاحب محجاج السالكين كه از علماي بزرگ شيعه ميباشد در كتاب خود روايت ميكند كه : ان ابا بكر رضي الله عنه لما راي ان فاطمة انقبضت عنه و هجرته و لم تتكلم بعد ذلك في امر فدك كبر ذلك عنده فاراد استرضاءها فاتاها فقال لها صدقت يا بنت رسول الله (ص) فيما ادعيت و لكني رايت رسول الله (ص) يقسمها فيعطي الفقراء و المساكين و ابن السبيل بعد ان يؤتي منها قوتكم و الصنعين بها فقالت افعل فيها كما كان ابي رسول الله (ص) يفعل فيها فقال ذلك الله علي ان افعل فيها كان يفعل ابوك فقالت و الله لتفعلن فقال و الله لافعلن ذلك فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالك و اخذت العهد اليه و كان ابو بكر رضي الله عنه يعطيهم منها قوتهم و يقسم الباقي فيعطي الفقراء و المساكين و ابن السبيل. برادر ميبينيد كه ادعاي شما منوط بر نپذيرفتن ولايت صديقي(رض) از سوي حضرات علي و زهراي مرضيه رضي الله عنهما مردود است . اگر خود را شيعه ايشان ميدانيد تبعيت به عملكرد ايشان كنيد كه ايشان خلافت و ولايت صديقي(رض) را با توجه به نص صريح كلام الهي و حديث صحيح نبوي (ص) پذيرفته اند و در غير اين صورت ادعا نكنيد كه شيعه ايشانيد كه شما شيعه خود (نفس اماره خود ) هستيد و حب ايشان را بهانه اي براي رسيدن به اهداف خود ساخته ايد . در آينده منتظر ادامه پاسخگويي بنده باشيد با تشكر فراوان از شما دوست گرامي جناب مهدي .ذ . و اما شما هيئت محترم پاسخگويي من در ابتدا فكر ميكردم با علماي طراز اول مواجه هستم ولي وقتي پاسخهاي شما را در مقابل خود ميبينم نظر ديگري نسبت به شما براي من پيش مي آيد ، بايد بگويم كه جناب مهدي.ذ بهتر از شما عمل ميكند . شما بهتر است كنار بكشيد و اجازه دهيد جناب مهدي.ذ ادامه دهند و يا از استاد خود جناب قزويني كه بنده بي صبرانه منتظر تشريف فرمايي ايشانم دعوت كنيد تا ادامه بحث را با بنده انجام دهند .
جواب نظر:
با سلام
جناب آقاي موسي
1- مسئولين گروه پاسخ به شبهات تا كنون با صدها نفر از اهل سنت ، به صورت مشترك بحث كرده اند و خم به ابروي خويش نياورده اند .
شما كه براي بحث با شيعه به اين سايت آمده بوديد و به خاطر اينكه در ايام شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها به سوالات پاسخ داده نمي شد ، دوست گرامي ما جناب آقاي مهدي به شما پاسخ دادند ؛ كه البته جاي تشكر از ايشان نيز دارد كه به حق به خوبي جواب دادند و حقيقت امر را بر همگان روشن كردند كه پاسخ گفتن به اهل سنت ، تنها كار يك شخص يا گروه نيست و همگان بايد در اين امر سهيم باشند .
2- عبارت «ولي من قبول ميكنم با همه شما اين بحث را ادامه ميدهم»
بعد از عبارتي كه در ابتدا آورده بوديد ، در مناظرات به اين معني است كه من در ابتدا يك راه فرار براي خود درست مي كنم و سپس به بحث مي پردازم ! در صورتي كه خواستيد مناظره داشته باشيد ، از گفتن اين سخن پرهيز كنيد .
3- «وقتي به حضرات شيخين (رض) اشاره شده بالطبع حضرات صهرين (رض) كه بعد از ايشانند نيز مرادند»
جالب است كه وقتي شيعه مي گويد پيامبر اعظم كه معصوم هستند ، و يكي از پنج تني كه آيه عصمت در مورد آنها نازل شده است ، در مورد معصوميت ساير ائمه سخن گفته است و اين دليل معصوميت همه آنها است ، قبول نمي كنند ! اما وقتي مي گوييم نام علي و عثمان كجاست ، مي گويند «چون كه صد آمد نود هم پيش ما است»!!!
چون كه صد آمد نود هم پيش ما است ، يعني صد ، هر چه در نود بوده دارد ،‌ و مي توان به صد اكتفا كرد . به همين دليل در اينجا طبق نظر اهل سنت استدلال بر عكس است ؛ اهل سنت عثمان و امير مومنان را از ابوبكر و عمر پايين تر مي دانند !!! (العياذ بالله در مورد امير مومنان) و در چنين موقعيتي دستور به تبعيت از ابوبكر و عمر نمي تواند دستور به تبعيت و يا مدح پايين تر از انها باشد ؛ مگر آنكه قبول داشته باشيد كه امير مومنان علي عليه السلام را از ابوبكر و عمر برتر بدانيد .
4- «اگر ميشد  با اين گونه دلايل احاديث صحيح نبوي (ص) را رد كرد كه امروزه ديگر حديث قابل استنادي در دست نبود»
اتفاقا نظر اهل سنت در مورد فضائل امير مومنان علي عليه السلام همين است كه اينگونه بايد رد شود ؛ همچنين در مورد خطاهاي صحابه نظر آنها اين است كه رواياتي كه چنين مطالبي را مطرح مي كرده است بايد نابود شده و يا رد شود !!! حال چرا وقتي به فضائل خلفا مي رسيم ، تا زماني كه يك در يك ميليارد احتمال نيشغولي باقي مانده باشد اين روايت را تصحيح مي كنند ؟
5- پيامبر (ص) طبق نظر اهل سنت ، علم غيب نداشته اند ؛ از كجا مي دانستند كه ابوبكر و عمر بعد از ايشان زنده مي مانند ؟
6- «ابن ابي الحديد معتزلي الشيعي در شرح نهج البلاغه جلد اول صفحه 154 ميگويد : ( قال علي و الزبير رضي الله عنهما ما غضبنا الا في المشورة انا نري ابابكر احق الناس بها انه صاحب الغار و انا لنعرف له سنه و امر رسول الله (ص) بالصلاة و هو حي»
اين روايت را نه شيعه و نه سني قبول ندارد ، زيرا اهل سنت مي گويند امير مومنان تا بعد از شهادت حضرت زهرا و شيعه مي گويد تا زمان شهادت خودشان با ابوبكر و عمر بيعت نكردند !
اگر امير مومنان احقيت ابوبكر را ديده بودند و مي دانستند كه دستور پيامبر (ص) براي نماز به معني خلافت است و... چرا تا آن موقع بيعت را ترك كردند ، كه در صورت مردن در اين زمان به مرگ جاهليت مرده بودند !!!
7- «كه در البداية و النهاية جلد 5 صفحه 249 نيز آمده است . و همچنين پروفسور سيد امير علي مورخ و نويسنده معروف شيعي در كتاب روح الاسلام مينويسد كه حضرت امير بيدرنگ با حضرت صديق بيعت كرد »!!!
پروفسور سيد امير علي شيعه است !!!! بهتر است نگاهي به سايت اسلام اون لاين داشته باشيد تا بدانيد او يكي از متفكرين اهل سنت در هند بوده كه اولين كتاب تاريخ اسلام مدون را به زبان انگليسي تاليف كرد  ؛ او از مدافعين دولت عثماني بود !!!!و موسسه وقف اسلامي را در مورد اوقاف اهل سنت تاسيس كرد كه بعد از چند سال به دست انگليسي ها گرفته شد .
البته جالب است كه شما به خاطر نداشتن مدرك معتبر از شيعه به كتاب چنين نويسنده اي (كه تنها آشنايي اجمالي با اسلام داشته و تخصص او چيز ديگري بوده است) آنهم از اهل سنت استدلال مي كنيد !!!
8- «و همچنين ابن كثير از دارقطني و او از سعيد ابن مسيب و او از ابن عمر رضي الله عنهما روايت ميكند كه : وقتي حضرت صديق (رض) آماده حركت به سوي ذي القصه  شد و بر مركب خود سوار گشت حضرت امير (رض) زمام مركب او را گرفت و گفت : اي خليفه رسول خدا كجا ميروي ؟ براي تو همان چيزي را ميگويم كه رسول الله (ص) در روز احد فرمود : شمشيرت را در نيام كن و ما را به غم فراقت مبتلا نكن زيرا به خدا سوگند اگر به تو صدمه اي برسد نظام اسلام از هم مي پاشد لذا به مدينه برگرد و ايشان هم برگشتند »!!!
چه استدلال محكمي براي شيعه آورده اند !!!
در ابتدا مساله درگيري بين امير مومنان با ابوبكر و عمر را كه در صحاح آمده است حل كنيد و سپس به سراغ روايات ضعيف دارقطني و ابن كثير برويد .(تازه نه در مقابل شيعه كه در هنگام استدلال در مقابل شما جز به كتب اهل سنت آنهم روايات صحيح استدلال نمي كند)
9- «مسئله اي كه بين حضرت زهرا رضي الله عنها با حضرت صديق (رض) رخ داد مسئله طلب ميراث بود نه رد ولايت صديقي (رض) و بعد از اقامه ادله منوط بر اينكه انبيا وارث ندارند ، از سوي حضرت صديق (رض) مسئله فيصله يافت و اينكه مسئله غضب حضرت زهرا (رض) را علم ميكنيد ، اين است كه حضرت صديق (رض) قصد مغضوب كردن و ناراحت كردن ايشان را نداشتند و فقط با استناد به احاديث نبوي (ص) حكم صادر كردند و ناراحتي حضرت زهرا (رض) به علت طبيعت بشري ايشان بوده نه چيز ديگر»
ا. شما براي بالا بردن مقام ابوبكر مقام فاطمه زهرا را پايين مي اوريد !!! فاطمه زهرا بخاطر يك مطلب دنيوي ، با ابوبكر قهر كرده تا آخر عمر با او قهر بوده و با او سخن نمي گويند و وصيت مي كنند كه شبانه دفن شوند تا ابوبكر و عمر در نماز و تشييع جنازه آن حضرت شركت نكنند !!!
از اينكه چنين كلامي را در مورد فاطمه زهرا سلام الله عليها به كار مي بريم از خداوند پوزش مي طلبيم اما شما براي ترميم چهره ابوبكر كينه ... آنهم در مورد امري دنيوي براي فاطمه زهرا اثبات مي كنيد !!!
ب. نظر شما در مورد غضب خدا چيست ؟ آيا خداوند به خاطر امور دنيوي غضب مي كند ؟
نظر شما در مورد غضب رسول خدا چيست ؟ آيا رسول خدا به خاطر امور دنيوي غضب مي كند ؟ طبق روايات صحيحه اهل سنت ، هر چه سبب غضب رسول خدا شود ، سبب غضب خداوند است .
و طبق روايات صحيحه اهل سنت ، هرچه سبب غضب فاطمه زهرا شود ، سبب غضب رسول خدا(ص) است .
در واقع شما به خاطر ترميم چهره ابوبكر ، روايات رسول خدا و كلام آن حضرت را نيز زير سوال مي بريد ، يعني پيامبر به دروغ فرموده اند هرچه سبب غضب فاطمه شود ، مرا غضبناك مي كند !
3556 حدثنا أبو الْوَلِيدِ حدثنا بن عُيَيْنَةَ عن عَمْرِو بن دِينَارٍ عن بن أبي مُلَيْكَةَ عن الْمِسْوَرِ بن مَخْرَمَةَ رضي الله عنهما أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال فَاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي
صحيح البخاري  ج 3   ص 1374 ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا
10- «آيا ميتوان ادعا كرد كه حضرت هارون (ع) به علت غضبناك كردن حضرت موسي(ع) كه پيامبر اولوالعزم است ،از دايره نبوة و ولايت بايد ترد شود ؟ نخير معاذ الله »!!!
آيا معاذ الله مي توان ادعا كرد كه هارون سبب غضب حضرت موسي شده است ؟!!!!
11- «روايات صحيح السند در دست است كه بعد از آن حضرت صديق(رض) به دلجويي حضرت زهرا (رض) به خانه ايشان تشريف بردند»
جناب آقاي موسي ، مشكل اهل سنت همين تعارضات است ، كه از يك سو در بخاري آمده است كه فاطمه زهرا از دنيا رفت و از ابوبكر راضي نشد !!! از سوي ديگر در ديگر كتب شما (با سند صحيح طبق ادعاي شما) امده است كه فاطمه از ابوبكر و عمر راضي شد !!!
كدام ادعاي اهل سنت را قبول كنيم ؟ آيا مي تواند هر دو سند صحيح باشد ؟ يا قطعا يكي از دو راوي دروغگو است ؟
و اگر يكي از آن دو دروغگو است چرا اهل سنت او را راستگو مي پندارند و روايت او را صحيح ؟
در مورد عدم رضايت فاطمه زهرا سلام الله عليها از ابوبكر و عمر تا زمان شهادت ، در آدرس ذيل به صورت مفصل بحث شده است :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=6047
12 - « و از همه مهمتر صاحب محجاج السالكين كه از علماي بزرگ شيعه ميباشد در كتاب خود روايت ميكند كه : ان ابا بكر رضي الله عنه لما راي ان فاطمة انقبضت عنه و هجرته و لم تتكلم بعد ذلك في امر فدك كبر ذلك عنده فاراد استرضاءها فاتاها فقال لها صدقت يا بنت رسول الله (ص) فيما ادعيت و لكني رايت رسول الله (ص) يقسمها فيعطي الفقراء و المساكين و ابن السبيل بعد ان يؤتي منها قوتكم و الصنعين بها فقالت افعل فيها كما كان ابي رسول الله (ص) يفعل فيها فقال ذلك الله علي ان افعل فيها كان يفعل ابوك فقالت و الله لتفعلن فقال و الله لافعلن ذلك فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالك و اخذت العهد اليه و كان ابو بكر رضي الله عنه يعطيهم منها قوتهم و يقسم الباقي فيعطي الفقراء و المساكين و ابن السبيل»
اين صاحب محجاج السالكين كيست ؟ لطفا او را به شيعه معرفي كنيد تا او را و كتاب او را بشناسند !
جالب اينجاست كه در هيچ كتاب فهرست شيعه اي نام او يافت نشد !!! و تنها نام او در سايت هاي اهل سنت آمده است !!!
البته نام كتاب نيز خنده آور است !!!‌محجاج السالكين ؛ محجاج در لغت به چند معني است :1- تيغ (نه شمشير) 2- كسي كه بسيار به حج مي رود ! 3- كسي كه بسيار مجادله مي كند !(كه از جهت ادبي معني خوبي ندارد)
حال محجاج السالكين به چه معني است خدا مي داند !
13- «و اما شما هيئت محترم پاسخگويي من در ابتدا فكر ميكردم با علماي طراز اول مواجه هستم»
خير ، گروه پاسخ به شبهات ، تعدادي طلبه جوان هستند كه به راحتي به شبهات شما پاسخ مي دهند و شما تا كنون نتوانسته ايد به يك سوال آنها پاسخ دهيد !
14- «ولي وقتي پاسخهاي شما را در مقابل خود ميبينم نظر ديگري نسبت به شما براي من پيش مي آيد ، بايد بگويم كه جناب مهدي.ذ بهتر از شما عمل ميكند »
بسيار خوشحاليم كه مي بينيم كساني هستند كه به گفته اهل سنت ،‌ بسيار بهتر از ما پاسخ مي دهند ، خداوند امثال ايشان را زياد نمايد .
15- «و يا از استاد خود جناب قزويني كه بنده بي صبرانه منتظر تشريف فرمايي ايشانم دعوت كنيد تا ادامه بحث را با بنده انجام دهند»
همانطور كه قبلا نيز گفته ايم ، تا زماني كه كسي باشد بتواند پاسخ شما را بدهد (گروه پاسخ به شبهات و يا جناب آقاي مهدي) نيازي به آمدن جناب دكتر قزويني نيست !!!
البته براي ما جالب است كه شما با اين همه رديه هايي كه دريافت كرده ايد و حقيقت شما بر همگان روشن شد ، چطور دوباره ادعاي مناظره با جناب دكتر قزويني را داريد !
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
47   نام و نام خانوادگي:  مهدي ذ     -   تاريخ:  11 خرداد 88 - 00:00:00
سلام بر محمد (ص) پيامبر خاتم و سلام بر اهل بيت (ع) پاک از گناه او و لعنت و مرگ بر کساني که در حق آنها دروغ گفته ‚ ظلم نموده و استبداد کردند ( فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ) . وبا سلام به دوستان عزيز در سايت تحقيقاتي حضرت وليعصر (ع) . و اما بعد .... دوست عزيز بنده ‚ جناب موسي : 1. فرموديد ((بايد عرض كنم كه هدف بنده مناظره نيست و بحث علمي و عقلاني است .چرا كه هدف در مناظره مغلوب كردن طرف مقابل است حال چه به درستي و يا با مغلطه و سفسطه و پيچاندن كلام و امثالهم)) . دوست عزيز : از نظر ما تعريف مناظره چنين كه شما فرموديد نيست ‚ چراكه شيعيان تا وقتي كه چنين منطق قوي و استدلال با احاديث صحيح و قرآن را دارند سراغ كارهاي پوچ و بي معنائي مثل مغلطه و سفسطه نمي روند ‚ به همين دليل مناظرات شيعه تماما" (بحث علمي و عقلاني) است . به هر حال اين جمله شما كه فرموديد (اگر آن رواياتي كه مطرح مي كنيد از ايشان را قبول داريد پس بايد روايات منقول از ايشان را در شان خلفاي راشدين (رض) را نيز قبول كنيد و اگر در اين مورد آنها را معاذ الله دروغگو ميدانيد بايد روايات منقوله خود را نيز كنار گزاريد) نيز با بحث علمي و عقلاني! در تناقض است . پس متوجه شديد كه بنده شما را به (بي اطلاعي از مناظره) متهم نمي كنم بلكه خودتان واقعا" از اين بي اطلاعي رنج مي بريد . در ضمن بنده هم خودم را براي آزمون phd آماده مي کنم ولي با توجه به اينکه احقاق حق مهمتر بود ‚ سعي کردم در عين اختصار به خط به خط مطالب شما پاسخ بگويم . بنا براين خيال نکنيد هر کسي که به جواب دادن به شما ميپردازد انساني بيکار و قلعه نشين است . 2. فرموديد ((ما به ولايت و خلافت حضرت حيدر كرار (رض) ايمان داريم و لزومي به اثبات آن از سوي شما نيست .)) . دوست عزيز : مثل اينکه اصولا مطالب بنده را مطالعه نمي فرمائيد . بنده مطالبي را که در شان علي (ع) آورده ام فقط در جواب شبهات شما بوده است و فقط گفته ام که در فضايلي که شما براي خلفا تراشيده ايد ‚ بنا به مدارک اهل سنت ‚ علي (ع) سزاوارتر به آن فضايل بوده و شما نمي توانيد به زور آيه شريفه را به ابوبکر بچسبانيد . 3. فرموديد ((اگر شما روايات را ناقص نقل نمي كنيد پس لطفا همان جمله اي كه در ابتداي سخنانتان (فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا) عنوان ميكنيد را به صورت كامل و با ذكر سند روايي آن بياوريد )) . دوست عزيز : شما ادعا مي کنيد که بنده اين روايت را به نفع خودمان ناقص آورده ام . پس اين مطلب را براي تمام خلقي که اين مطالب را مي خوانند ثابت کنيد تا مشمول آيه (إِنَّمَا يَفْتَرِي الْکَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ : تنها کسانى دروغ مى بندند که به آيات خدا ايمان ندارند، ( آرى ، ) دروغگويان واقعى آنها هستند.-- نحل ) نشويد . شما حتي خبر نداريد اين حديث از کدام منبع است وگرنه چگونه است که نوشته ايد (سند روايي آن بياوريد) ‚ دوست عزيز اين حديث از (صحيح) مسلم شما اهل سنت است . اگر واقعا" شما صحيح مسلم را خوانده بوديد و اين ناقص ذکر کردن حديث ( البته بنا به ادعاي شما ) را کشف نموده ايد ! چرا از ما سلسله اسناد مي خواهيد ؟ اگر هم نخوانده ايد ‚ چرا براي اينکه دروغ و تهمت قبليتان را بپوشانيد دروغي ديگر مي گوئيد ؟ بقول دوستان عزيزم : اگر مي توانستيد استدلال ما را زير سوال ببريد شما قطعا اول يا آخرش را ذكر مي كرديد ولي تنها با درخواست از ما كه روايت را به صورت كامل بياوريم ، خواسته ايد كه بحث را منحرف كنيد . 4. فرموديد ((در مورد ايرادات شما بر ذات مبارك ام المومنين عايشه صديقه (رض) و ديگران بعدا ان شاء الله بحث مفصلي انجام خواهيم داد ولي الان به علت اينكه بحث ما پيرامون ولايت و خلافت حضرت صديق اكبر (رض) مي باشد بنا بر اين از بحث خارج نشويم بهتر است .)) . دوست عزيز : شما ادعائي نموديد و بنده پاسخ شما را دادم . براي اينکه خداي نکرده مطالب شما بي پاسخ نماند ‚ جوابي عرض شد وگرنه به قول شما از بحث خارج نشويم بهتر است . 5. فرموديد ((شما تاويلي كه از آيه 6 سوره اعراف ارائه كرديد و با استناد به تاويل خود ادله مرا رد كرديد)) . دوست عزيز : من و تمام شيعيان قبول داريم که پيامبران از هر گناهي بدورند ‚ ولي بنده عرض کردم خداوندي که از پيامبرانش سوال و بازخواست مي کند چگونه تمامي کساني که جزو سابقون هستند را بدون محاسبه به بهشت مي برد . شما ميفرمائيد (به همان صورت اولياي الهي هم كه جانشينان انبيا هستند نيز از هر گونه لغزش و خطايي به دورند دليل بر اين ادعا همان آيه 100 سوره مباركه توبه است با اين تعريف كه وقتي خداوند خلفاي راشدين و سابقون صحابه را با فضيلت (رضي الله عنهم و رضوا عنه) ياد ميكند) . اين آيه دو صورت مي تواند داشته باشد : 1. تمام سابقون اول به بهشت مي روند : اين نظريه با وجود شخصي مثل ثعلبة ابن حاطب مردود است . 2. برخي از افرادي که جزو سابقون اولند به بهشت رفته و خداوند از انها راضي است : در اين مورد شما بايد ثابت کنيد که ابوبکر و عمر جزو اين دسته اند نه اينکه با پيش فرض خودتان ادعا کنيد (خداوند خلفاي راشدين و سابقون صحابه را با فضيلت (رضي الله عنهم و رضوا عنه) ياد ميكند ). بلکه بر عکس اين موارد ‚ صحيح بخاري در حديث غضب حضرت زهرا (س) ثابت مي کند که خداوند بر آنها غضب کرده است ( اين مطلب بارها و بارها از طرف بنده با ذکر منابع ذکر شده و هنوز به آن پاسخ داده نشده است ) . 6. فرموديد (( تمام صحابه بلكه همه امت محمدي (ص) طفيلي ايشانند ( قال رسول الله (ص) وزنت انا و ابوبكر فرجحت و وزن ابوبكر بالامة فرجحه)اخرج الترمذي و احمد و ابي داود بعدةالروايات )) . دوست عزيز : اولا" که هرچه زودتر نسبت به جوابي که دوستان پاسخگوئي به شبهات عنوان نموده اند اقدام کنيد تا اهل سنت نگويند : ( در بحث علمي اي که هيچ مغلطه و سفسطه و تحريف و حقه بازي جا ندارد ‚ احاديث خود ما را نيز تحريف نموده است ). ثانيا" : اين حديث نصفه و نيمه شما با خيل انبوهي از احاديث درجه 1 اهل سنت در منافات است . رسول خدا فرمودند :( درباره علي (ع) سه مطلب به من (وحي) گرديد: 1. بزرگ مسلمانان 2. رهبر پرهيزگاران 3.زمام دار نورانيان / باوردي و ابن قانع و ابونعيم و بزاز نقل کرده اند و حديث 2628 کنزالعمال است . حاکم نيشابوري که از فحول اهل سنت است در ص138ج3 مستدرک الصحيحين اين حديث را صحيح بر شمرده است ) . البته شما بهتر از من ميدانيد که اهل سنت پيامبر را تنها در وحي و ابلاغ آن معصوم مي دانند و اين حديث هم به پيامبر وحي شده است . اگر ابوبکر مسلمان است ‚ بزرگ و آقاي او علي(ع) است ‚ اگر ابوبکر پرهيزگار است ‚ رهبر و مقتداي او علي(ع) است ‚ اگر ابوبکر جزو نورانيان است ‚ زمام دار و صاحب اختيار او علي(ع) است . البته اين ادعاي شما ثابت مي کند که (نفس) پيامبر ( رجوع شود به آيه مباهله) طفيلي ابوبکر است ‚ ... خدا همه ما را ببخشد . 7. فرموديد ((و قال رسول الله (ص) ما فضلكم ابوبكر بكثرة صوم و لا صلاة و لكن فضلكم بسر وقر في صدره ) اخرجه الامام غزالي في الاحياء و والحكيم الترمذي و ابي يعلي و احمد )) . دوست عزيز : بنده براي جلوگيري از اطناب سخن فقط به شما توصيه مي کنم جواب داده شده از طرف سايت را مطالعه نمائيد و به سوالاتي که از شما پرسيده شده است جواب بدهيد . --کَذلِکَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآيَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ-- 8. فرموديد ((شما عنوان مي كنيد حديث منقوله بنده با نص قرآن مخالف است . من از شما ميپرسم اين حديث شريف كه صحصح السند مي باشد با كدام آيه قرآن در تضاد است ؟)) . دوست عزيز : لطفا" قبل از نظر دادن ‚ مطالب را بخوانيد . يکبار ديگر عرايضم را مي نويسم : (اين حديث با نص صريح قرآن مخالفت دارد . مگر نه آنست که در قرآن ‚ حضرت علي(ع) به عنوان (نفس) رسول خدا آمده اند ؟ . حال نفس پيامبر لياقت دوستي خاص را دارد و سخي ترين و صاحب حق ترين مردم است يا کسي که فرمان حمله به خانه علي(ع) را صادر مي کند ؟(مصنف ابن ابى شيبه: 8/572،كتاب المغازى)) . 9. فرموديد ((ما معتقديم اولياي الهي (قدس الله تعلي اسرارهم) جانشينان انبيا (عليهم الصلاة و السلام ) هستند و همان گونه كه خداوند مي فرمايند:(لا نفرق بين احد من رسله )ما نيز بر مبناي همان امر در مورد اولياي الهي نيز فرق نميگذاريم و همه را يك وجود واحد ميبينيم يعني وقتي فضيلتي در شان حضرت صديق اكبر (رض) وارد ميشود آن را در شان همه اولياي الهي كه همه طفيلي ذات صديقي هستند ميدانيم )) .دوست عزيز : پس اگر اين فضايلي که شما در شان ابوبکر مي آوريد ‚ در بقيه هم وجود دارد چرا در وجود علي (ع) نباشد و شما ايشان را خليفه اول نمي دانيد و اصرار داريد که چون شرايط آيه 54 مائده با شرايط ابوبکر سازگار است ( البته تا بحال چنين دليلي از شما ديده نشده است) پس ابوبکر خليفه رسول خداست . اگر اين شرايط و فضايل را براي علي (ع) هم قائل بوده و آنها را (يك وجود واحد) مي دانيد ‚ پس به همين دليل هم علي(ع) خليفه رسول خداست . 10. فرموديد ((شما كه مرا متهم به بي اطلاعي از بحث علمي مي كنيد)) . دوست عزيز آيا اين جمله که فرموديد (اگر آن رواياتي كه مطرح مي كنيد از ايشان را قبول داريد پس بايد روايات منقول از ايشان را در شان خلفاي راشدين (رض) را نيز قبول كنيد و اگر در اين مورد آنها را معاذ الله دروغگو ميدانيد بايد روايات منقوله خود را نيز كنار گزاريد ) نشانه آگاهي شما از اصول اوليه يک بحث عقلاني است ؟ 11. فرموديد ((چرا خودتان با استناد به يك استدلال نا قص عقلي خود ،حديث صحيح نبوي را رد مي كنيد )) . دوست عزيز : خوب است در پاسخي که به شما داده شده است ‚ تامل کنيد و غير عقلاني بودن آنرا به همه ثابت نمائيد . 12. فرموديد ((اين مطلب فوق، خود بهترين دليل بر ادعاي بنده است كه شما چطور به خود اجازه داديد با يك استدلال غير منطقي و غير علمي حديث صحيح نبوي را رد كنيد .)) . دوست عزيز : بنده جواب شما را با احاديث صحيح خودتان و قرآن و تفاسير شما از قرآن داده ام پس لطفا" وجه غير عقلاني بودن آنرا ذکر کنيد تا همه بدانند . به نظر شما اينکه شيعه از احاديث صحيح شما برايتان دليل مياورد غير عقلاني تر است يا اينکه شما براي احتجاج با ما احاديث يکطرفه اي که حتي خود اهل سنت به آن اعتقاد ندارند را ذکر مي کنيد ؟ (کامنت 41) 13. بنده نيز منتظر جوابهاي منطقي و علمي شما مبني بر اطلاق آيه شريفه بر ابوبکر هستم . البته شما فرموديد (دوست گرامي جناب مهدي . ذ ابتدا بايد عرض كنم بنده از بحث با شما لذت برده و از شما تشكر مي كنم) ولي بنده از اينکه به خط به خط عرايض شما پاسخ بگويم ولي شما به هيچکدام از آنها پاسخ نگوئيد ‚ اصلا" لذت نميبرم . :وَلاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ : وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ : الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْکِتَابَ يَعْرِفُونَهُ کَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ : إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي‏ مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ : اِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِکَ مَا يَأْکُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلاَ يُکَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَکِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ >>> قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين <<<
48   نام و نام خانوادگي:  مهدي ذ     -   تاريخ:  11 خرداد 88 - 00:00:00
سلام بر محمد (ص) پيامبر خاتم و سلام بر اهل بيت (ع) پاک از گناه او و لعنت و مرگ بر کساني که در حق آنها دروغ گفته ‚ ظلم نموده و استبداد کردند ( فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ) . وبا سلام به دوستان عزيز در سايت تحقيقاتي حضرت وليعصر (ع) . و اما بعد ....
دوست عزيز بنده ‚ جناب موسي : (در جواب كامنت 45)
1. فرموديد ((جناب مهدي .ذ ، در مقوله شما از بند 7 مانده بوديم )) . دوست عزيز : در جواب بند 1و2و3و4و5و6 هنوز جوابي كه بر پايه احاديث صحيح كه مخالف قرآن و تاريخ و احاديث صحيح ديگر اهل سنت نباشد دريافت ننموده ايم و به همان جوابيه شما نيز پاسخي بر اساس معيارهاي اهل سنت داده شده است . لطفا" سعي نكنيد قضيه را تمام شده متصور شويد . ما هنوز منتظر جوابهاي شما هستيم .
2. فرموديد (( در مورد بند 7 و 8 و 9 و 10 و 11بنده ترجيح مي دهم به فرمايشات حضرت امير (رض)ايمان داشته باشم تا به استدلالهاي شما )) .دوست عزيز : اولا" : إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِيناً . ثانيا" : شما به فرمايشات حضرت امير(ع) اعتقاد داريد ؟ ايشان نظرشان نسبت به خلفا اينست : فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا . ژس بايد بگويم :(اي پسر تو بي نشاني از علي ........ عين و يا و لام داني از علي)
3. فرموديد ((وقتي به حضرات شيخين (رض) اشاره شده بالطبع حضرات صهرين (رض) كه بعد از ايشانند نيز مرادند و در ثاني اقتدا به ولايت حضرت صديق (رض) و تبعيت از بيعت حضرت فاروق (رض) كه اولين شخصي است كه با ايشان بيعت كرده مراد است)) . دوست عزيز : اگر اينچنين است ‚ نام ابوبكر به تنهائي هم مي تواند مراد از خلفاي بعدي باشد . اگر (تبعيت از بيعت حضرت فاروق (رض) كه اولين شخصي است كه با ايشان بيعت كرده مراد است) بود چرا زهراي مرضيه (س) به اين حديث عمل نكردند و از عمر تبعيت ننمودند ؟
4. فرموديد ((اگر ميشد با اين گونه دلايل احاديث صحيح نبوي (ص) را رد كرد كه امروزه ديگر حديث قابل استنادي در دست نبود . لطفا دلايل علمي ارائه كنيد )) . دوست عزيز : اينكار غير علمي تر است يا اينكه وقتي ذهبي كه يكي از بزرگترين دانشمندان اهل سنت است و گمان نمي كنم زير اين آسمان كسي از اهل سنت باشد كه حرف او را قبول نداشته باشد ‚ به حديثي در مورد فضائل علي(ع) ميرسد و در سند آن هيچ اشكالي نمي تواند پيدا بكند ‚ مي گويد دل من گواه مي دهد كه اين حديث جعلي است . دوست عزيز ‚ كسي كه خانه اش از سنگ است نبايد سنگ پراني كند .
5. فرموديد ((دليل دوم شما اينكه سند آن احاديث غير قابل اعتماد است . لطفا با مدرك سخن بگوييد )) . دوست عزيز : اين حديث معروف به حديث
/اقتدا/ است و اين روايت با سند هاي مختلف نقل شده که ما با بحث سندي ، ضعف آنها را روشن مي سازيم : (الف) تمام رواياتي که از طريق حذيفه بن يمان نقل شده ، در سلسله سند خود «عبدالملک بن عمير» واقع شده است که در کتب رجال اهل سنت با اين تعبيرات از او ياد شده : احاديث صحيح را با ضعيف به هم مي آميخته است و احمد بن حنبل نيز او را تضعيف نموده است.( سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 5 ص 440 ) . (ب) در روايت ديگري که از طريق حذيفه بن يمان وارد شده است سالم بن علاء مرادي آمده که ذهبي در باره وي مينويسد: ابن معين و نسائي او را تضعيف کرده اند. ( ميزان الاعتدال - الذهبي – ج2 ص112 ) . (ج) و اما روايتي که از طريق « ابن مسعود » نقل شده ‚ ترمذي تصرح نموده و گفته : اين حديث غريبي است كه فقط از طريق يحيي بن سلمه نقل شده است و او در نقل حديث ضعيف است. (صحيح ترمذي – ج5 ص672 ) . (د) بررسي حديث از طريق انس بن مالك : اما حديث از طريق «انس»در همه سندهاي آن افرادي چون : عمرو بن هرم، عمر بن نافع ، حماد بن دليل وجود دارند . در باره « عمر بن نافع» آمده است : «حديث او قابل اعتنا نيست»، « به حديث او احتجاج نمي شود» ( الکامل - ج5- ص 1703- تهذيب التهذيب – ج1 – ص 499) . (ذ) بررسي حديث از طريق عبدالله بن عمر : ابن حجر ميگويد : اين حديث عبدالله بن عمر از همه طرقش باطل است.(لسان الميزان –ج 5 – ص 237 ) . (و) و اما حديث از طريق جده عبدالله بن ابي هذيل : در اين حديث فقط اکتفاء مي کنيم به کلام حافظ ابن حزم : اين حديث غير صحيح است چون از غلام ربعي نقل شده که مجهول است . (الاحکام – ج 6 – ص809 ) .
6. فرموديد ((مسئله اي كه بين ايشان با حضرت صديق اكبر (رض) رخ داده و روافض آن را علم كرده و روي آن مانور ميدهند چيز جداي از پذيرش ولايت صديقي (رض) بوده . )) . دوست عزيز : بنابر نص صريح صحيح بخاري و مسلم حضرت زهرا (س) بدون بيعت با ابوبكر و با غضب آندو از دنيا رفتند . نکرد و حال آ ن که آن حضرت به خوبي مي دانست که :مَنْ مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية . (صحيح مسلم ، مسلم النيسابوري ، ج3 ، ص1478و السنن الكبرى ، البيهقي ، ج8 ، ص156 و مجمع الزوائد ، ج5 ،‌ ص218 و مشكاة المصابيح ، ج2 ، ص1088و سلسلة الأحاديث الصحيحة ، ج2 ، ص715 ).
مَنْ مات بغير إمام مات ميتة جاهلية. (مسند احمد ، احمد بن حنبل ، ج4 ، ص96 و مجمع الزوائد ،‌ الهيثمي ، ج5 ،‌ ص218 و مسند الطيالسي ، الطيالسي ، ص295 و الإحسان بترتيب صحيح ابن حبان ج7 ، ص49 و حلية الأولياء ، ج 3 ،‌ ص22.) . حال شما ميگوئيد اين امر جداي از مساله خلافت ابوبكر است ؟ . حضرت زهرا مطمئنا" بدون اينكه بيعتي به گردنش باشد از دنيا نرفته است . پس اگر ايشان با ابوبكر بيعت نكرده است با چه كسي به عنوان املم زمانش بيعت نموده ؟
7. فرموديد (( بلكه حضرت امير در دومين روز با حضرت صديق بيعت كردند .دليل بر اين مدعا را دو مطلب از علماي شيعه را بيان ميكنم . ابن ابي الحديد معتزلي الشيعي در شرح نهج البلاغه جلد اول صفحه 154 ميگويد : ( قال علي و الزبير رضي الله عنهما ما غضبنا الا في المشورة انا نري ابابكر احق الناس بها انه صاحب الغار و انا لنعرف له سنه و امر رسول الله (ص) بالصلاة و هو حي ) كه در البداية و النهاية جلد 5 صفحه 249 نيز آمده است . و همچنين پروفسور سيد امير علي مورخ و نويسنده معروف شيعي در كتاب روح الاسلام مينويسد كه حضرت امير بيدرنگ با حضرت صديق بيعت كرد . روح الاسلام صفحه 270 . و همچنين ابن كثير از دارقطني و او از سعيد ابن مسيب و او از ابن عمر رضي الله عنهما روايت ميكند كه : وقتي حضرت صديق (رض) آماده حركت به سوي ذي القصه شد و بر مركب خود سوار گشت حضرت امير (رض) زمام مركب او را گرفت و گفت : اي خليفه رسول خدا كجا ميروي ؟ براي تو همان چيزي را ميگويم كه رسول الله (ص) در روز احد فرمود : شمشيرت را در نيام كن و ما را به غم فراقت مبتلا نكن زيرا به خدا سوگند اگر به تو صدمه اي برسد نظام اسلام از هم مي پاشد لذا به مدينه برگرد و ايشان هم برگشتند .)) . دوست عزيز : آيا در صحيح بخاري امده است كه علي (ع) بعد از 6 ماه بيعت كرد يا نه ؟ اگر درست است به آن ايمان داشته باشيد و كتب صحيحين خود را پايمال ننمائيد . حدالقل به كتابهاي خودتان احترام بگذاريد ! . ابن ابي الحديد مي گويد من سني هستم بعد شما به زور مي خواهيد او را شيعه كنيد ؟ نويسنده فوات الوفيات اينگونه مي گويد :
عز الدين ابن أبي الحديد :عبد الحميد بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد، عز الدين المدائني المعتزلي الفقيه الشاعر....ومن تصانيفه ..... وشرح نهج البلاغة في عشرين مجلد . در حاشيه رقم 1 مي گويد : وقال فيه ابن الشعار: ((خدم في عدة أعمال سواداص وحضرة آخرها كتابة ديوان الزمام، تأدب على الشيخ أبي البقاء العكبري ثم على أبي الخير مصدق ابن شبيب الواسطي، واشتغل بفقه الإمام الشافعي وقرأ الأصول ، وكان أبوه يتقلد قضاء المدائن)) فوات الوفيات ج2، ص 259، ذيل ترجمه عز الدين ابن أبي الحديد .ابن خلکان مي گويد: عز الدين ابن أبي الحديد : وقال ( ابن الشعار ) : عبد الحميد بن أبي الحديد كاتب فاضل أديب ذو فضل غزير وأدب وافر وذكاء باهر، خدم في عدة أعمال سواداً وحضرة، آخرها كتابة ديوان الزمام. تأدب على الشيخ أبي البقاءالعكبري ثم على أبي الخيرمصدق ابن شبيب الواسطي، واشتغل بفقه الإمام الشافعي وقرأعلم الأصول، وكان أبوه يتقلد قضاء المدائن، وله كتاب العبقري الحسان في علم الكلام والمنطق والطبيعي والأصول والتاريخ والشعر؛ وراجع صفحات متفرقة من الحوادث الجامعة.
وفيات الأعيان ج 7 ، ص 342 ، رقم 283 .. او در مورد هجوم به خانه وحي از خلفا دفاع كرده و آشكارا مذهب خود را عنوان مي كند : و اما امور زشت ومستهجني‌ که شيعيان در مورد اينکه قنفذ را به درب خانه فاطمه فرستادند ..هيچ کدام از اين مطالب نزد اصحاب ما اصل و اساسي ندارد ، و هيچ يک از آنها اين مطالب را تثبيت نکرده است ، و اهل حديث هم اينها را نقل نکرده اند ، و چنين مطالبي نزد آنها شناخته شده نيست ، و قطعا اينها از اموري است که فقط شيعيان نقل کرده اند و لاغير / وإنما هو شئ تنفرد الشيعة بنقله / . شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 2 - ص 60 . او معتقد است پدران انبياي عظام الهي وهمچنين پدر بزرگوار پيامبر اسلام مشرک بوده اند . در حالي که هيچ شيعه اي ( شيعه اثنا عشري ) چنين نظري‌ ندارد و همه شيعيان ( شيعه اثنا عشري ) قائلند که تمامي پدران انبياي عظام الهي اهل ايمان بوده اند و لحظه اي شرک نورزيده اند. براي آشنايي بيشتروبهتربا نظراو به شرح نهج البلاغة ج 14 ، ص 67و68 مراجعه کنيد . همچنين نامي از پروفسور سيد امير علي شيعه برده ايد كه جوابتان داده شده است . در مورد روايت ابن كثير هم بايد بگويم كه اين حديث متضاد با حديث ذكر شده از صحيح مسلم و بخاري است و در نزد اهل سنت چنين حديثي از اعتبار خارج است .
8. فرموديد ((اين است كه حضرت صديق (رض) قصد مغضوب كردن و ناراحت كردن ايشان را نداشتند و فقط با استناد به احاديث نبوي (ص) حكم صادر كردند و ناراحتي حضرت زهرا (رض) به علت طبيعت بشري ايشان بوده نه چيز ديگر درست مانند غضب حضرت موسي بر حضرت هارون علي نبينا و عليهما الصلاة والسلام)) . دوست عزيز : ما فقط از شما مدرك مي خواهيم نه دلايلي كه نظر شماست و نه احاديثي كه جلوي احاديث صحيحين بايستد ‚ چون اينگونه احاديث را خود اهل سنت هم قبول ندارند چه برسد به ما . در صحيح بخاري ، ج4 ، ص42 ، ح3093 صراحت دارد : فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ‏ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ . حال كه غضب ايشان بر ابوبكر تا لحظه مرگ ثابت شد بايد حديث پيامبر را برايتان بخوانم : فاطمه پاره تن من است ‚ هر كس او را بيازارد مرا آزرده و هر كس مرا بيازارد خدا را آزرده است . يا : فاطمه پاره تن من است هركس او را به غضب آورد مرا به غضب آورده است . لطفا" اينچنين احاديث صحيح خودتان را تار و مار نكنيد ! . اگر سخن شما را مبني بر اينكه غضب ايشان بشري بوده است را بپذيريم ‚ بنابه نص صريح صحيحين اين غضب باعث غضب خداوند است .
9. فرموديد (( و روايات صحيح السند در دست است كه بعد از آن حضرت صديق(رض) به دلجويي حضرت زهرا (رض) به خانه ايشان تشريف بردند . در مدارج النبوة و كتاب الوفا و بيهقي با اسناد صحيح روايت شده است كه بعد از فيصله مسئله فدك حضرت صديق (رض) بر در خانه حضرت امير حاضر شده و حضرت امير (رض) را شافع قرار داد تا اينكه حضرت زهرا (رض) از ايشان خوشنود شد .)) . دوست عزيز كداميك از احاديث بر اهل سنت حجت هستند ؟ حديثي كه نقل نموده ايد يا حديث صحيح بخاري ؟ فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ‏ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ
10. فرموديد ((از همه مهمتر صاحب محجاج السالكين كه از علماي بزرگ شيعه ميباشد در كتاب خود روايت ميكند كه : ان ابا بكر رضي الله عنه لما راي ان فاطمة انقبضت عنه و هجرته و لم تتكلم بعد ذلك في امر فدك كبر ذلك عنده فاراد استرضاءها فاتاها فقال لها صدقت يا بنت رسول الله (ص) فيما ادعيت و لكني رايت رسول الله (ص) يقسمها فيعطي الفقراء و المساكين و ابن السبيل بعد ان يؤتي منها قوتكم و الصنعين بها فقالت افعل فيها كما كان ابي رسول الله (ص) يفعل فيها فقال ذلك الله علي ان افعل فيها كان يفعل ابوك فقالت و الله لتفعلن فقال و الله لافعلن ذلك فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالك و اخذت العهد اليه و كان ابو بكر رضي الله عنه يعطيهم منها قوتهم و يقسم الباقي فيعطي الفقراء و المساكين و ابن السبيل.)) . دوست عزيز : پاسخ شما داده شده و شما هنوز نتوانسته ايد شيعه بودن وي را به ما ثابت كنيد . ما دليل از صحيح بخاري مياوريم و شما دليل از كتابهائي مياوريد كه اساسا" مجهول هستند . إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي‏ مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ
11. فرموديد ((برادر ميبينيد كه ادعاي شما منوط بر نپذيرفتن ولايت صديقي(رض) از سوي حضرات علي و زهراي مرضيه رضي الله عنهما مردود است . اگر خود را شيعه ايشان ميدانيد تبعيت به عملكرد ايشان كنيد كه ايشان خلافت و ولايت صديقي(رض) را با توجه به نص صريح كلام الهي و حديث صحيح نبوي (ص) پذيرفته اند و در غير اين صورت ادعا نكنيد كه شيعه ايشانيد كه شما شيعه خود (نفس اماره خود ) هستيد و حب ايشان را بهانه اي براي رسيدن به اهداف خود ساخته ايد .)) . دوست عزيز : هر كس يكجانبه شمشير بزند پيروز است . جوابهاي ما را ببينيد و اگر توانستيد احاديث صحيحين را رد كنيد ‚ بعد ادعا كنيد كه دلايل ما مردود است . آيا صحيح مسلم و بخاري حديث صحيح نبوي را ننوشته اند ؟ . از اين كه فرموديد پيرو علي(ع) و حضرت زهرا(س) باشيم متشكرم و عرض ميكنم چشم . ما به تبعيت از ايشان ‚ در حق ابوبكر و عمر قائليم كه : كاذبا آثما غادرا خائنا . آيا شما از علي(ع) و زهراي مرضيه (س) پيروي مي كنيد ؟ . اما در جواب (ادعا نكنيد كه شيعه ايشانيد كه شما شيعه خود (نفس اماره خود ) هستي) بايد بگويم ‚ وقتي كسي حق را ميگويد و با برهان و دلايل كافي احتجاج ميكند بايد در انتظار تهمت ها و توهين هاي ضاله باشد . من هم كاملا" در انتظار اينچنين صحبت كردن شما بودم و در واكنش به شما فقط به حرف قران گوش خواهم داد : هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً : سلاما .
12. فرموديد ((و اما شما هيئت محترم پاسخگويي من در ابتدا فكر ميكردم با علماي طراز اول مواجه هستم ولي وقتي پاسخهاي شما را در مقابل خود ميبينم نظر ديگري نسبت به شما براي من پيش مي آيد ، بايد بگويم كه جناب مهدي.ذ بهتر از شما عمل ميكند . شما بهتر است كنار بكشيد و اجازه دهيد جناب مهدي.ذ ادامه دهند و يا از استاد خود جناب قزويني كه بنده بي صبرانه منتظر تشريف فرمايي ايشانم دعوت كنيد تا ادامه بحث را با بنده انجام دهند )) . دوست عزيز : شما واقعا" فكر ميكنيد براي جوابگوئي به شما علماي طراز اول لازم است ؟ شما كه اصول اوليه بحث علمي و عقلاني و مناظره را نمي دانستيد و در همين جا آنرا ياد گرفتيد ( البته ميگويم ياد گرفتيد ‚ چون كم كم سعي داريد با احاديث شيعه احتجاج كنيد ولي متاسفانه يادتان رفته كه امثال پروفسور سيد امير علي را كه حتي خودش ‚ خودش را به عنوان شيعه قبول ندارد ‚ نمي توان به عنوان حجت آورد . از علمائي سخن بگوئيد كه حدالقل در يكي از كتب ما به عنوان ( شيعه امامي ) ياد شده باشند ) . اما اينكه من بهتر از گروه پاسخگوئي عمل مي كنم موردي بي دليل و لغو است ‚ چرا كه بنده معلومات زيادي را از همين عزيزان و از كتابهائي كه از سايت سني مشكات دانلود كرده ام ‚ كسب نموده ام و هرگاه در موردي به اشكال بربخورم از ايشان كمك ميگيرم كه البته اين موارد كم هم نيستند . شما ابتدا مي گوئيد (با همه شما اين بحث را ادامه ميدهم ) و در انتها مي گوئيد ( شما بهتر است كنار بكشيد ) . دوست عزيز ‚ وحدت كلام نعمت خوبي است . يا ادعا نكنيد يا اينكه حق را آشكار كنيد . من بارها و بارها براي مناظره به سايت اهل سنت رفته ام و در برابر تمام آنها ايستاده ام و لي متاسفانه هر جا كه به بن بست مي رسيدند ‚ نظرات بنده را حذف كرده و 10 نفري بالاي سكوي پيروزي در مناظره مي رفتند اين در حاليست كه تمام خوانندگان تا به حال با شيوه پاسخ گوئي به سوالات بنده آشنا شده اند اما وقتي من سراغ نظرات خودم در سايت آنها مي رفتم ‚ از بس كه روي نظرات بنده تحريف صورت گرفته بود ‚ بايد 10 دقيقه اي را صرف اين مي كردم كه كدام نظر شبيه نظرات بنده است . اين دليل نمي شود كه شما برهان قاطع و دليل محكمي داشته باشيد اما نتوانيد آنرا براي بيش از يك نفر توضيح دهيد . شما تا بحال به كدام يك از جواب هاي بنده پاسخ داده ايد كه مبتني بر احاديث صحيح شما بوده و تاريخ و تفسير و صحيحين شما را زير سوال نبرده باشد ؟ لطفا" جو سازي ننموده و با احساسات ملت بازي نكنيد . ملت ‚ عروسك خيمه شب بازي شما نيستند كه با (من كشاورزم) و ( من تنهايم) و ( من وقت ندارم) و ... با شعور آنها بازي مي كنيد .
13. منتظر جوابهاي شما در اثبات اطلاق آيه شريفه در حق ابوبكر هستم .

: وَلاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
: الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْکِتَابَ يَعْرِفُونَهُ کَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ
: إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي‏ مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ
: اِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِکَ مَا يَأْکُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلاَ يُکَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَکِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
>>> قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين <<<
49   نام و نام خانوادگي:  موسي     -   تاريخ:  12 خرداد 88 - 00:00:00
سلام عليكم . دوست گرامي جناب مهدي .ذ شما در مردود كردن احاديثي كه بنده در فضيلت حضرت صديق (رض) عنوان ميكنم به اين دليل تمسك ميجوييد : ( فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ‏ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ. ) و ميفرماييد كه با توجه به اين حديث احاديث شما مردود است . اولا بايد به شما بگويم، دوست گرامي آنچه كه شما آنرا يك حديث مي ناميد يك روايت است ، حديث به كلام حضرت رسول الله (ص) گفته ميشود . در صحيح امام بخاري (رح) علاوه بر احاديث نبوي (ص) روايات هم ذكر شده اند ، روايات سخنان افرادي غير از حضرت رسول الله (ص) مي باشند . براي ما احاديث صحيح نبوي (ص) همسنگ كلام الهي هستند و عمل به آنها همانند عمل به كلام الهي است . چگونه شما با تمسك به روايتي كه بايد آنرا با توجه به روايات ديگر تجزيه و تحليل كرد ، احاديث نبوي را از درجه اعتبار ساقط ميكنيد . وقتي شما آيات الهي را با راي خود تاويل ميكنيد و احاديث نبوي را رد ميكنيد و حتي كلام اهل بيت (رضي الله عنهم ) را كه در فضيلت حضرات شيخين (رضي الله عنهما ) با اسناد صحيح وارد شده اند را فقط با تمسك به يك روايت رد ميكنيد چگونه مرا به ادامه بحث علمي فرا ميخوانيد ؟ دوست گرامي براي ادامه بحث البته اگر مايليد ! من چند سوال از شما ميپرسم ، چون ميدانم به كتب حديث و سيره و تاريخ ما هم دسترسي داريد . لطفا به دور از تعصب جواب دهيد . 1- آيا حضرت صديق اكبر (رض) جزو اولين انسانهايي كه به دين اسلام ايمان آوردند بود يانه ؟ . 2- آيا ايشان به همراه حضرت رسول الله (ص) به مدينه هجرت كرد يا نه ؟‌ . 3 - آيا ايشان در تمام غزوات حاضر بوده اند يا نه ؟ . 4- و آيا شما كه خود را شيعه ميناميد آيا به كلام اهل بيت (رض) ايمان داريد و آن كلام را همسنگ حديث نبوي (ص) ميدانيد يا نه ؟‌ . لطفا به سوالات مختصر و مفيد پاسخ بدهيد و از پيچاندن كلام و اطناب پرهيز كنيد تا در جلسه بعد ادامه بحث را مفصلتر ادامه دهيم . و السلام عليكم و رحمةالله و بركاته .
جواب نظر:
با سلام
جناب آقاي موسي
1- فرموده ايد « وقتي شما آيات الهي را با راي خود تاويل ميكنيد» آيا شما نيستيد كه روايت «فاطمه بضعة مني فمن اغضبها فقد اغضبني » را تاويل مي كنيد ؟
2- اگر اين روايت را تاويل نمي كنيد و مي گوييد صحيح است ، روايتي را كه خودتان نيز آن را در متن آورده ايد «فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ‏ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ» چگونه توجيه مي كنيد ؟
3- اين روايت را كه خودتان نيز نقل كرديد آيا با آنچه در نظر قبلي در مورد بخشيده شدن ابوبكر و عمر و رضايت فاطمه سلام الله عليهما از آن دو ، مطابقت دارد ؟
4- اگر ما روايات فضيلت خلفا را زير سوال مي بريم ، مراحل فوق را گذرانده ايم ، شما نيز اگر اين مراحل را بگذرانيد ، به همين نتيجه ما خواهيد رسيد .
5- ابوبكر طبق روايات اهل سنت (در تاريخ طبري و ...) بعد از 50 نفر اسلام آورد !
البته در امت هاي گذشته بوده اند كساني كه جزو 10 نفر اول بودند ، اما باز كافر شدند !
6- در مورد هجرت او با پيامبر (ص) به مدينه ، اختلافات بسيار وجود دارد ؛ طبق بسياري روايات وقتي پيامبر (ص) به مدينه امدند ، او در مدينه بود و پشت سر سالم مولي ابي حذيفه نماز مي خواند !!!
در مورد اينكه چطور با رسول خدا (ص) همراه شد هم اهل سنت روايت دارند كه او خود به دنبال پيامبر (ص) رفت ، و حتي عده اي گفته اند پيامبر (ص)‌به خاطر ترس از اينكه ابوبكر مكان حضرت را لو بدهد ، مجبور شدند او را با خود ببرند !!!
7- ابوبكر در بسياري از جنگ ها بود ، اما در آنها فرار كرد ! و به اقرار برخي علماي اهل سنت ، نه يك تير انداخت و نه يك بار شمشير كشيد !
8- ما كلام اهل بيت را نقل كلام رسول خدا (ص) مي دانيم
9- شما بنا بود به سوالات ما در بحث خلافت ابوبكر و مداركي كه مطرح كرده ايد ، ادامه دهيد ، كه متاسفانه چنين نكرديد ، و اكنون به جاي ادامه بحث ، مي خواهيد با مطرح كردن چند سوال ، بحث را به انحراف بكشانيد ؛ البته ما به سوالات شما پاسخ داديم ، منتظريم ببينيم آيا شما نيز به سوالات ما پاسخ مي دهيد يا خير؟!!!
جالب اينجاست كه به ما مي گوييد خلاصه پاسخ دهيد و از پيچاندن بحث بپرهيزيم !
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
50   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  13 خرداد 88 - 00:00:00
با سلام جناب آقاي موسي در جواب سوالاتت بصورت صحيح و سريع : 1 ) نه 2 ) نه 3 ) نه 4 ) نه البته جوابي كاملتر در مورد چهار جواب خودم دارم كه با ذكر اسانيد كامل و موثق از علماي اهل سنت ميتوانم انرا بنويسم اگر دوست داشتيد بخواهيد حتما برايتان مينويسم حالا بگو روايت است نه حديث سوالاتم را بار ديگر بحضور محترمتان ميرسانم و قصدم اينه كه همين صحابه ( البته از نظر شما ) با هم اختلافاتي بمانند اختلافات شيعه ( رافضي ) و وهابيت با هم دارند : در كتاب صحاح بخاري و مسلم اين دو سه روايت مرا سخت بخود مشغول كرده . 1 ) « فوجدت فاطمة على ابى بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتّى‏ توفيّت وعاشت بعد النّبيّ ( صلى الله عليه و سلم ) ستّة اشهر... ولم يكن يبايع تلك الاشهر. » صحيح بخارى ، ج 3 ، ص 253 ، كتاب المغازى ، باب 155 غزوة خيبر ، حديث 704 2 ) « فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه ( ص ) فهجرت ابابكر فلم تزل مهاجرته حتى توفّيت » . صحيح بخارى ، ج 2 ، ص 504 ، كتاب الخمس ، باب 837 ، ح‏1265 . « فوجدت فاطمة على ابى بكر فى ذلك فهجرته فلم تكلّمه حتّى‏ توفّيت . » ، ج 3 ، ص 252 ، كتاب المغازى ، ب 155 غزوه خيبر ، حديث 704 . و صحيح مسلم ، ج 4 ، ص 30 ، كتاب الجهاد و السير ، باب 15 ، ح 52 . ‏ 3 ) قال عمر لعلى وعباس : « فرأيتماه ( ابابكر ) كاذباً آثماً غادراً خائناً . . . فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً . . . » صحيح مسلم ، ج 4 ، ص 28 ، كتاب الجهاد و السير ، باب 15 حكم الفئ ، حديث 49 . ‏ با استدلهاي شما نعوذ بالله حضرت علي ( ع ) و فاطمه زهزا ( س ) و عباس ( ره ) رافضي بودند و جناب ابوبكر ( رض ) و جناب عمر ( رض ) وهابي بودند . لطفا من را راهنماي كنيد. يك سوال ديگر اين روايت يعني چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عايشه دختر ابوبكر به صراحت مي‌گويد كه هيچ آيه‌اي در قرآن در حق ما نازل نشده است : ما انزل الله فينا شيئا من القرآن . صحيح البخاري ، البخاري ، ج 6 ، ص 42 . يا علي
51   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي ( محب اهل بيت )     -   تاريخ:  13 خرداد 88 - 00:00:00
با سلام
البته جواب ( 4 ) را كه ( نه ) دادم براي قسمت اول سوالتونه كه نوشتي" آيا شما كه خود را شيعه ميناميد ؟ " چونكه من محب اهل بيتم تا شيعه بودن كلي فاصله دارم .
حالا يك حديث ناب شيعي :
از ابو جعفر، امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود: رسول الله (صلّي الله عليه و آله وسلم) فرمودند:

"در روز قيامت قومي مي آيند كه بر آنها لباسي از نور است،‌ بر صورتهايشان نور است، ‌و با اثر سجود شناخته مي شوند،‌ صف به صف مي آيند تا در مقابل پروردگار عالميان مي ايستند و پيامبران و ملائكه و شهداء و صلحا به آنان غبطه مي خورند.

سپس رسول الله (صلّي الله عليه و آله وسلم) سكوت كردند و سه بار همين كلام را تكرار نمودند.

عمر بن خطّاب گفت: آيا آنها شهدا هستند؟

رسول الله (صلّي الله عليه و آله وسلم) ‌فرمودند:‌ شهدا هستند، ولي نه آن شهدايي كه تو فكر مي كني.

عمر گفت: آنها اوصياء هستند؟

رسول الله (صلّي الله عليه و آله وسلم) فرمودند: اوصياء هستند،‌ ولي نه آن اوصيايي كه تو فكر مي كني.

عمر گفت: از اهل آسمانها هستند يا از اهل زمين؟

رسول الله (صلّي الله عليه و آله وسلم) فرمودند: از اهل زمينند.

عمر گفت: به من خبر دهيد كه آنها كيستند؟

آنگاه رسول الله (صلّي الله عليه و آله وسلم) با دستش به علي(عليه السلام) اشاره كرده و فرمودند: او و شيعيانش هستند، دشمن نمي دارد او را از قريش؛ مگر شخص جلاّد ستمگر، و نه از اهل كتاب؛ مگر يهود، و نه از عرب؛ مگر زناكار، و نه از ساير مردمان؛ مگر شقي.

سپس رسول الله (صلّي الله عليه و آله وسلم) فرمودند: "اي عمر! آنان شيعيان ما هستند و علي(عليه السلام) امامشان است، دروغ مي گويد آنكه ادّعا كند مرا دوست دارد، در حالي كه بغض و دشمني علي(عليه السلام) را در دل دارد".

قشنگه نه .

يا صــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــديــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق اكبر
يا فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاروغ امه
ياعـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي
52   نام و نام خانوادگي:  منادي     -   تاريخ:  14 خرداد 88 - 00:00:00
سلام عليكم روايات زير اساسا باطل و فاقد اعتبارند : 1) فوجدت فاطمة على ابى بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتّى‏ توفيّت وعاشت بعد النّبيّ ( صلى الله عليه و سلم ) ستّة اشهر... ولم يكن يبايع تلك الاشهر. » 2 ) « فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه ( ص ) فهجرت ابابكر فلم تزل مهاجرته حتى توفّيت » . صحيح بخارى ، ج 2 ، ص 504 ، كتاب الخمس ، باب 837 ، ح‏1265 . « فوجدت فاطمة على ابى بكر فى ذلك فهجرته فلم تكلّمه حتّى‏ توفّيت . » 3 ) قال عمر لعلى وعباس : « فرأيتماه ( ابابكر ) كاذباً آثماً غادراً خائناً . . . فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً . . . » چون: تماما ذهنيات راوي است يعني نميتوان با آن عملي يا گفتاري از فاطمه را ثابت كرد كه دال بر غضب گرفتن يا قهر كردن او با ابوبكر صديق يا فرد ديگري باشد . وفات زودهنگام فاطمه زهرا ؛ تاخير در بيعت هيچكدام ارتباطي با استفتا فاطمه زهرا در مورد فدك و فتواي صحيح ابوبكر ندارد ؛ روايت كننده تعمدا يا سهوا ميخواسته از پايان مراجعه فاطمه به نزد ابوبكر نتيجه گيري مورد پسند عامه داشته باشد. روايت آخري نقل قولي غريب از عمر فاروق با نوع گفتار و ارتباط بسيار نزديكش با ابوبكر صديق از ريشه در تضاد است .
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
مقصود شما از ذهنيات راوي چيست ؟
روايت «فرايتماه كاذبا آثما غادرا خائنا» نقل دقيق كلام عمر بن خطاب توسط بزرگان علماي اهل سنت در كتاب صحيح مسلم است !
شايد مقصود شما از ذهنيات راوي ، ذهنيات خود عمر است ! و ذهنيات عمر در مورد نظر امير مومنان و عباس عموي رسول خدا در مورد او ابوبكر حجت نيست !؟
البته اينكه اين روايت براي شما عجيب است ! آري ، زيرا عموما به دنبال نقل حقائق نبوده و ديدن حقايق برايتان عجيب است ! آنهم در معتبرترين كتب اهل سنت !
جالب است كه شما براي خود يك پيش فرض ذهني ساخته ايد و آن خوب بودن ارتباط ابوبكر و عمر با اهل بيت است ، و با اين پيش فرض ذهني خود ، هر روايتي را كه مخالف نظر خويش ببينيد تضعيف مي‌كنيد !
البته اين عبارت شما كه «روايت آخري نقل قولي غريب از عمر فاروق با نوع گفتار و ارتباط بسيار نزديكش با ابوبكر صديق از ريشه در تضاد است» چه معني مي‌دهد ؟ به عكس عمر در اين روايت ، در مقام توجيه كارهاي ابوبكر بر آمده است و حق دوستي خود را با ابوبكر ادا كرده است !
اما در مورد روايت غضب فاطمه زهرا سلام الله عليها !
راوي اين ماجرا يكي از صحابه است ، و او مي‌گويد فاطمه زهرا بر ابوبكر غضب كرد ! و اين مطلبي است كه به ذهنيت مربوط نمي‌شود ، او آنچه را در خارج محقق شده مطرح مي‌كند !
البته اگر بخواهيد با اين شبهات بيهوده روايات را زير سوال ببريد ، درمورد تمامي روايات فضايل ابوبكر و عمر مي‌توان اين مطلب را مطرح كرده كه شايد ذهنيت راوي بوده و به خاطر خوش آمدن عامه مردم چنين روايتي را نقل كرده است .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
53   نام و نام خانوادگي:  منادي     -   تاريخ:  14 خرداد 88 - 00:00:00
يا الله سلام عليكم بنده باذن الله قصد دارم به جناب آقاي قزويني جواب بدهم : حديث اول كه به آن استناد كرده اند :‌ نوشته اند : احمد بن حنبل ـ امام حنابله که به عنوان يک محدّث توانمند، مورد تأئيد همه اهل سنت است ـ مي‌گويد: ما لأحد من الصحابة من الفضائل بالأسانيد الصحاح مثل ما لعلي رضي الله عنه. آن فضائلي که با سندهاي صحيح براي علي است، براي هيچ‌يک از صحابه همچنين فضائلي نيست. مناقب احمد، ص162 بعد جناب قزويني ميگويد :‌اگر شما دنبال افضليت مي‌گرديد، چطور اين گفته احمد بن حنبل را به عنوان أفضليت نمي‌گيريد؟ اما مي‌خواهيد با آن آيات، چند روايت جعلي و ضعيف را بياوريد و افضليت ابوبکر را ثابت کنيد. جواب: امام احمد حنبل كه محدث است نظر خودش را گفته ؛ حالا معيارش چي بوده آيا آمار گرفته يا تعداد احاديثي كه ميشود با قرآن تائيدش كرد بيشتر بوده يا تعداد راويان از لحاظ زماني نزديك زمان صدر اسلام بوده يا استنادات متقن تري داشته ... بر همه پوشيده است ؛ اصلا معلوم نيست امام احمد كدام كتابها را حتما مطالعه كرده يا كداميك را پذيرفته يا نپذيرفته و بسياري سوالات و ابهامات ديگر در مورد اين حرفش هست و بنابراين حرف امام احمد هيچ دليل محكم و قابل قبولي براي پذيرش افضليت علي بر ساير صحابه نيست . بعد جناب قزويني اشاره به استناد اهل سنت به آيات ميكند : اولا با آيات قرآن نميتوان هيچگونه فضيلتي يا افضليتي براي چه علي باشد يا ابوبكر يا ساير اصحاب به اسم ثابت كرد چون هيچ اسمي از كسي نيامده ثانيا : شيعيان كه از آيات براي نسبت دادنش به علي و آل علي سرو دست ميشكنند چطور است كه اينجا به اهل سنت اشكال ميگيرد و اينكه بطور كلي چرا يك جوري صحبت كرده انگاري اهل سنت حرف امامان اربعه را برتر از آيات قرآن ميدانند ؟ اين ديگر چه نوع شگردي است ؟ حديث دوم:‌ گفته اند:‌ عزيزان، اين روايات را يادگاري از ما داشته باشند. آقايان اهل سنت ما را متهم به غلوّ درباره حضرت علي (عليه السلام) مي‌کنند. روايت را ببينيد و بعد برويد هزار روايتي که ما در فضائل حضرت علي (عليه السلام) مي‌آوريم، به پاي اين روايت مي‌رسد يا خير؟ نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت علي (عليه السلام) فرمود: و الذي نفسي بيده! لولا أن يقول فيك طوائف من أمتي ما قالت النصارى في عيسى بن مريم، لقلت فيك اليوم مقالا لا تمرّ بأحد من المسلمين إلا أخذ التراب من أثر قدميك يطلبون به البركة. قسم به خدايي که جان من در قبضه قدرت اوست! اگر اين دلهره را نداشتم که مردم درباره تو غلوّ کنند، همان‌گونه که درباره عيسي غلوّ کردند، درباره تو سخني را مي‌گفتم که از کنار هيچ مسلماني عبور نمي‌کردي، مگر اينکه خاک زير پاي تو را برمي‌داشتند و با آن، تبرک مي‌جستند. بعد گفته اند:‌چقدر روايت زيبايي؟ شما اگر 500 روايت درباره فضائل و علم و زهد و مقام حضرت علي (عليه السلام) را در يک کفه ترازو بگذاريد و اين روايت را در کفه ديگر آن، اين روايت سنگيني مي‌کند. جواب: اين حديث از پيامبر نه تنها هيچ سنگيني ندارد بلكه عين كفر است و من رسول الله صلي الله عليه و سلم را مبرا از اين حديث ميدانم: دليل: پيامبر ترسيده است كه چيزي در مورد علي بگويد كه مردم بعد از وفات او به غلو بيفتند و مثل نصارا در باره علي غلو كنند ؛ (يادآوري ميشود غلو در مورد حضرت عيسي و به تبع او همه انبيا و اوليا تا روز قيامت در قرآن نهي شده است -) در صورتي كه خود حديث ميرساند علي شايسته اين است در موردش غلو شود يعني خود حديث غلو در مورد علي است چيزي كه قرآن از آن نهي فرمود ه و مساوي با كفر است ؛ در اين حديث پيامبر علي را برتر از خودش هم كه يك پيامبر است معرفي كرده يعني خود شخص رسول الله با وجود برتري به لحاظ انتخاب بوسيله رب العالمين و پيامبر بودن در مورد علي غلو كرده است بنابراين وقتي پيامبر خود مخالف نص صريح قرآن در مورد يك فردي غلو ميكند آنوقت دلهره اش از چه بوده و چطور است دلهره ايشان چاره ساز نبوده و حديثش هم لو رفته است !. جالب اينجاست كه حديث ميگويد خاك زير پاي علي وسيله تبرك و به قول مسيحي ها بركت گرفتن است ؛ اينجا به ياد سامري ميافتم كه مشتي از جاي قدم شيطان را برداشت و با آن بت گوساله را ساخت . جناب قزويني دست شما درد نكند با اين يادگاري.... ! مابقي روايات و آيات مورد استناد آقاي قزويني را انشاء الله بعدا جواب ميدهم .
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
1- فرموده ايد « جواب: امام احمد حنبل كه محدث است نظر خودش را گفته ؛ حالا معيارش چي بوده آيا آمار گرفته يا تعداد احاديثي كه ميشود با قرآن تائيدش كرد بيشتر بوده يا تعداد راويان از لحاظ زماني نزديك زمان صدر اسلام بوده يا استنادات متقن تري داشته ... بر همه پوشيده است ؛ اصلا معلوم نيست امام احمد كدام كتابها را حتما مطالعه كرده يا كداميك را پذيرفته يا نپذيرفته و بسياري سوالات و ابهامات ديگر در مورد اين حرفش هست و بنابراين حرف امام احمد هيچ دليل محكم و قابل قبولي براي پذيرش افضليت علي بر ساير صحابه نيست»
جالب است كه وقتي به آياتي كه در مورد امير مومنان نازل شده است ، استدلال مي‌كنيم ، مي گوييد نظر علماي ما را در تفسير اين آيات بياوريد ؛ وقتي به روايات صحيحه اي كه در كتب شما در مورد فضيلت امير مومنان و خلافت حضرت آمده است استدلال مي‌كنيم مي گوييد نظر علماي ما را در توجيه اين روايات بايد ديد ؛ حال شما براي توجيه نظر خودتان ، حاضر هستيد نظر بزرگترين عالم اهل سنت و رهبر فرقه حنابله در مورد روايات روايات اهل سنت در فضائل امير مومنان را زير سوال ببريد !
بهتر است در ابتدا نظر اهل سنت را در مورد احمد بن حنبل بدانيد :
قال لنا الشافعي أحمد إمام في ثمان خصال إمام في الحديث إمام في الفقة إمام في اللغة إمام في القرآن إمام في الفقر إمام في الزهد إمام في الورع إمام في السنة
طبقات الحنابلة  ج 1   ص 5
شافعي گفته است كه احمد بن حنبل در هشت خصلت ، امام است : در حديث ، در فقه ، در لغت ، در قرآن ، در فقر ، در زهد ، در ورع ، در سنت
شما كسي را كه امام اهل سنت شافعي ، او را در حديث و سنت و قرآن امام مي‌داند ، متهم مي‌كنيد كه از روي اشتباه در مورد روايات فضائل اميرمومنان سخن گفته است !
جالب اينجاست كه شما در هيچ يك از رشته هاي ذكر شده امام اهل سنت نيستيد و در مورد امام اهل سنت اينگونه اظهار نظر مي‌كنيد !
2- در مورد روايت نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت علي (عليه السلام) « والذي نفسي بيده! لولا أن يقول فيك طوائف من أمتي ما قالت النصارى في عيسى بن مريم، لقلت فيك اليوم مقالا لا تمرّ بأحد من المسلمين إلا أخذ التراب من أثر قدميك يطلبون به البركة»
فرموده ايد « اين حديث از پيامبر نه تنها هيچ سنگيني ندارد بلكه عين كفر است و من رسول الله صلي الله عليه و سلم را مبرا از اين حديث ميدانم:
دليل:  پيامبر ترسيده است كه چيزي در مورد علي بگويد كه مردم بعد از وفات او به غلو بيفتند و مثل نصارا در باره علي غلو كنند ؛ (يادآوري ميشود غلو در مورد حضرت عيسي و به تبع او همه انبيا و اوليا تا روز قيامت در قرآن نهي شده است -) در صورتي كه خود حديث ميرساند علي شايسته اين است در موردش غلو شود يعني خود حديث غلو در مورد علي است چيزي كه قرآن از آن نهي فرمود ه و مساوي با كفر است ؛ در اين حديث پيامبر علي را برتر از خودش هم كه يك پيامبر است معرفي كرده يعني خود شخص رسول الله با وجود برتري به لحاظ انتخاب بوسيله رب العالمين و پيامبر بودن در مورد علي غلو كرده است بنابراين وقتي پيامبر خود مخالف نص صريح قرآن در مورد يك فردي غلو ميكند آنوقت دلهره اش از چه بوده و چطور است دلهره ايشان چاره ساز نبوده و حديثش هم لو رفته است !.»
نظر شما را به چند نكته در اين زمينه جلب مي‌كنيم :
أ‌.    پيامبر (ص) نفرموده اند كه اگر مقام خودم را نيز بگويم ، مردم اينچنين نمي‌كنند ، جالب اينجاست كه در صحيحين آمده است مردم براي تبرك آب وضوي پيامبر را و نيز موهاي حضرت را مي‌بردند !
ب‌.    براي شما يك مثال ساده مي‌زنيم : مگر در صحيحين نداريد كه پيامبر فرمود «لَوْلَا أَنْ أَشُقَّ على أُمَّتِي أو على الناس لَأَمَرْتُهُمْ بِالسِّوَاكِ مع كل صَلَاةٍ» (صحيح البخاري  ج 1   ص 303)
به نظر شما ، آيا مسواك كردن ، ارزش اين امر را داشته است يا خير ؟ اگر داشته است چرا رسول خدا (ص) امر نكرد ؟ و اگر نداشت آيا رسول خدا (ص) به نظر شما دروغ گفته اند ؟ يا به نظر شما بخاري اين روايت را به رسول خدا نسبت اشتباه داده است ؟!
قطعا هم مسواك زدن اهميت دارد ، و هم مردم قدرت انجام آن را ندارند ؛ حال در مورد روايت مذكور ، هم امير مومنان صلاحيت ذكر اين صفات (و نه مبالغه و غلو ، چون پيامبر غلو نمي‌كنند) را داشته اند ؛ و هم مردم قدرت تحمل اين صفات را نداشته اند .
3- فرموده ايد «جالب اينجاست كه حديث ميگويد خاك زير پاي علي وسيله تبرك و به قول مسيحي ها بركت گرفتن است ؛ اينجا به ياد سامري ميافتم كه مشتي از جاي قدم شيطان را برداشت و با آن بت گوساله را ساخت »
ظاهرا شما آيه قرآن را نخوانده ايد كه سامري ، مقداري از خاك قدم جبريل برداشت و نه شيطان «فقبضت قبضة من أثر الرسول» ! لابد شما مقصود از رسول (نمايندگان الهي) را كه در اين آيه آمده است ، را شيطان مي‌دانيد ! البته مناسب است كه در اين زمينه نظرات علماي اهل سنت را نيز مطرح كنيم :
تراب «أثر» حافر فرس «الرسول» جبريل
تفسير الجلالين ج1 ص415
وقوله فقبضت قبضة من أثر الرسول يقول قبضت قبضة من أثر حافر فرس جبرائيل
تفسير الطبري ج16 ص205
4- در اواخر نيز فرموده ايد «جناب قزويني دست شما درد نكند با اين يادگاري.... !»
به شما مي گوييم جناب منادي ، دست شما درد نكند با اين اهانت به جبريل و بزرگان اهل سنت ! و زير سوال بردن آنچه علماي اهل سنت صحيح مي‌دانند !!!
5- در آخر نيز فرموده ايد «مابقي روايات و آيات  مورد استناد آقاي قزويني را انشاء الله بعدا جواب ميدهم »
هر زمان كه به ساير مطالب پاسخ گفتيد ، ما نيز جواب شما را خواهيم داد !
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
54   نام و نام خانوادگي:  مهران     -   تاريخ:  14 خرداد 88 - 00:00:00
سلام عليكم جناب مجيد م علي راست گفتيد شما پيرو اهل بيت نيستيد و سخنان آنها را باور نداريد پس لطفا سعي نكنيد اين گاف خود را بپوشانيد شما پيرو يك عده عالم رافضي هستيد كه شما را به شرك و شستشوي مغزي راهنمايي كرده اند . جناب موسي هر حديث را كه در فضيلت خلفاي راشدين و همسران پيامبر آورده اند شما مي خواهيد آنها را با يك روايت در صحيح بخاري كه نقيض آن نيز در خود كتاب وجود دارد رد كنيد كه اين كار را جز يك متعصب كور دل نمي تواند انجام دهد . مثل شما مانند اين است كه ما مي گوييم كه علماي روافض قايل به تحريف قرآن هستند و از آنها قمي و كليني و مجلسي و اميني و.... صراحتا اظهار نظر كرده اند وگفته اند كه بيش از 11000 آيه از قرآن كم شده است كه مربوط به ايمه است و آنها را خلفاي راشدين كم كرده اند . وآنوقت شما مي گوييد كه نه اينها يك سري افراد ضعيف النفس هستند و روايت آنها ضعيف است . پس اگر اين طور است چرا شما به آنها در كل اعتماد مي كنيد و مهر تاييد مهدي موهوم خود را هم به آنها مي زنيد . ولي ما برعكس شما سطر به سطر صحيحين خود را بي غرض مي خوانيم وقبول داريم و از صدها حديث صحيح در مورد خلفاي راشدين و در نعت آنها حمايت مي كنيم ولي شما از ترس حتي نمي توانيد يكي از كتابهاي خود را در سايت بگزاريد تا مورد نقد قرار گيرد پس من دعوت مي كنم اگر نمي ترسيد بياييد يكي از منابع روايي شيعه را مورد بررسي قرار دهيم تا من در عرض يك دقيقه حكم كفر و ارتداد نويسنده آن را اثبات كنم و دل و دين شما را آشكار سازم و به همه نشان دهم كليني ومجلسي و قمي و ... چه ها كه نگفته اند ؟؟؟ و به چه شركهايي كه مرتكب نشده اند ؟؟؟؟ ولي مي دانم اگر يكي از اين كتابها نقد شود چه سني وهابي وچه پيروان مذاهب اربعه يك صدا با شما مخالفت خواهند كرد !! وشما هر چه از ابن ابي الحديد و سليمان بلخي و ابن صباغ و هر چه رافضي و معتزلي است روايت هم بياوريد باز از اتهام شرك تبريه نخواهيد شد ولي در مورد حديثي كه از بحار الانوار آورده ايد اين حديث آنقدر خنده دار است كه اگر صحت مي داشت باور كنيد عمر اولين شيعه علي مي شد چون حضرت فاروق (رض) به شدت نسبت به سنت وفرمايشات پيامبر اسلام(ص) پايبند بودند ولي بدون اين حديث هم كسي نمي تواند منكر ارتباط نزديك و روحاني عمر با علي شود چون اين دو به مثابه دو لبه ذوالفقار بودند كه در دوره خلافت عمر (رض) اميد كفار ودشمنان اسلام را نا اميد كردند پس اي روافض از خانه هاي خود بيرون بياييد و از دست آخوندهاي دكاندار خود خاكستر نشين و پشمينه پوش توبه نصوح كنيد و از گناهان و افتراهاي خود به اوليا الله به خدا پناه ببريد .................من عادني وليا فقد آذنته للحرب................هر كس دوستي از دوستان مرا بيازارد با من به جنگ برخواسته است ...................حديث قدسي
جواب نظر:
با سلام
جناب مهران
1- فرموده‌ايد «گفتيد شما پيرو اهل بيت نيستيد و سخنان آنها را باور نداريد...شما پيرو يك عده عالم رافضي هستيد كه شما را به شرك و شستشوي مغزي راهنمايي كرده اند»
2- فرموده‌ايد «جناب موسي هر حديث را كه در فضيلت خلفاي راشدين و همسران پيامبر آورده اند شما مي خواهيد آنها را با يك روايت در صحيح بخاري كه نقيض آن نيز  در خود كتاب وجود دارد رد كنيد كه اين كار را جز يك متعصب كور دل نمي تواند انجام دهد»
در واقع خود شما اقرار كرده‌ايد كه مذهب شما مذهب تناقض است و در يك كتاب ، در مورد يك نفر به صورت متناقض سخن گفته شده است ! در واقع پاسخ شما شبيه اين است كه وقتي به مسيحيان ، مي‌گوييم در كتاب شما چنين امده است كه عيسي بندگي خدا مي‌كرد ! مي‌گويند خوب در همين كتاب هم آمده است كه عيسي پسر خدا است ! چرا به اين قسمت كتاب ما نگاه نمي‌كنيد !
اين تناقض اشكال اساسي كتب شما است !
3- در مورد تحريف قران ! بهتر است به صحيح بخاري و مسلم مراجعه كرده و در ابتدا رواياتي را كه در انها شبهه تحريف قران است از اين كتب پاك كنيد !
در مورد رواياتي كه در كتب شيعه امده است ، علماي شيعه خود پاسخ گفته‌اند :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=99
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=96
البته شما متاسفانه ، نقل روايت را در يك مجمع روايي ، به معني قبول روايت گرفته‌ايد ! كه اين خود اشتباه بزرگي است !
4- ادعا كرده‌ايد كه «ولي ما برعكس شما سطر به سطر صحيحين خود را بي غرض مي خوانيم وقبول داريم و از صدها حديث صحيح در مورد خلفاي راشدين و در نعت آنها حمايت مي كنيم»
لابد روايات مربوط به دشمني امير مومنان با ابوبكر و عمر و «كاذب آثم غادر و خائن» دانستن آن دو و نيز دشنام‌هاي عائشه به زينب همسر ديگر رسول خدا (ص) و احاديث حوض و ... را نيز كه مي‌گويد بسياري از صحابه به جهنم مي‌روند را با دقت خوانده‌ايد و اينگونه ابراز نظر مي‌كنيد !
5- فرموده‌ايد « ولي شما از ترس حتي نمي توانيد يكي از كتابهاي خود را در سايت بگزاريد تا مورد نقد قرار گيرد»
اگر مقصود شما در سايت ما است ! اين سايت ، مربوط به پاسخگويي است ! همانطور كه سايت‌هاي اهل سنت مربوط به (به اصطلاح) پاسخگويي مانند سايت‌هاي عثمان الخميس و... هيچكدام منابع روايي اهل سنت را بر روي سايت نمي‌گذارند ! چرا كه اصلا به بحث مربوط نمي‌شود !
اما اگر مقصود شما در اينترنت است تمامي كتب معروف شيعه ، بر روي اينترنت و در سايت‌هاي مربوطه موجود است !
البته اگر شما در مورد رواياتي اشكال داريد ، مي‌توانيد آن روايت را مطرح كرده و پاسخ خود را بگيريد ! اما بحث هيچ ربطي به گذاشتن تمام كتب بر روي سايت ندارد !
البته جالب است كه بدانيد اهل سنت ايران با اينهمه ادعا صحيح بخاري و مسلم را به صورت كامل به فارسي ترجمه نكرده‌اند ! اگر واقعا بناي بر آگاه سازي بود ، چرا اين كار را انجام نمي‌دهند تا همه مسلمانان سني فارس ‌زبان ، بتوانند از اين موهبت الهي (صحيح بخاري و مسلم) استفاده كنند ؟!!!
6- فرموده‌ايد «وشما هر چه از ابن ابي الحديد و سليمان بلخي و ابن صباغ و هر چه رافضي و معتزلي است روايت هم بياوريد باز از اتهام شرك تبريه نخواهيد شد»
جالب است كه بارها براي شما از كتب اهل سنت ، سني بودن اين علما را ثابت كرده‌ايم ! اما چون قبول اين مطلب براي شما سنگين و مشكل است ! باز ادعاي سابق خود را تكرار مي‌كنيد !
البته اين سخن شما در اين سايت ، براي خوانندگان خنده دار خواهد بود ! زيرا بيشتر تكيه اين سايت ، بر آوردن روايت از بخاري و مسلم و ساير كتب معتبر اهل سنت است !
امري كه سبب شده است بسياري از اهل سنت اين سايت را مهمترين دشمن خود معرفي كنند !
7- فرموده‌ايد « ولي بدون اين حديث هم كسي نمي تواند منكر ارتباط نزديك و روحاني عمر با علي شود چون اين دو به مثابه دو لبه ذوالفقار بودند كه در دوره خلافت عمر (رض) اميد كفار ودشمنان اسلام را نا اميد كردند»
أري ؛ همانطور كه دو لبه شمشير هميشه يكي رو به صاحب آن و كشنده براي خود او و ديگري كشنده دشمنان است و هيچگاه اين دو لبه با هم در هدف يكي نيستند و تنها در كنار هم جمع مي‌شوند ! امير مومنان و عمر نيز چنين بودند ! امير مومنان در راه حفظ اسلام و نابودي دشمنان و عمر در جهت مقابل !
البته تشبيه شما يك اشكال دارد و آن اين است كه امير مومنان خود از همراهي با عمر ناراحت بودند و در صحيح بخاري امده است كه :
وكان لِعَلِيٍّ من الناس وَجْهٌ حَيَاةَ فَاطِمَةَ ... فَأَرْسَلَ إلى أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ
صحيح البخاري  ج 4   ص 1549
8- فرموده‌ايد «از گناهان و افتراهاي خود به اوليا الله به خدا پناه ببريد .................من عادني وليا فقد آذنته للحرب................هر كس دوستي از دوستان مرا بيازارد با من به جنگ برخواسته است ...................حديث قدسي»
آيا مقصود شما از افترا بستن ، نقل همين روايات صحيحين است ؟! يعني شما نقل اين روايات را افترا مي‌دانيد ؟
در ضمن اگر مقصود شما از اولياي الهي ابوبكر و عمر است ! بهتر است همانطور كه خود گفته‌ايد سطر سطر بخاري و مسلم را با دقت بخوانيد تا بدانيد كه اين دو چگونه افرادي بوده‌اند !
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
55   نام و نام خانوادگي:  مهب     -   تاريخ:  14 خرداد 88 - 00:00:00
سلام. جناب آقاي موسي شما قرار بود بحث علمي کنيد پس لطفا از حد تعيين کردن براي دوست عزيزمان مهدي ذ خودداري کند چون اين ايجاز کلام چيزي به جز ايجاد شک بيشتر براي شما در بر ندارد . پس دوست عزيز اگر به دنبال حقيقت هستيد بايد هزينه بپردازيد و من فکر مي کنم کمترين هزينه وقتي است که براي مطالعه ي نظر دوستان مي گذاريد. حداقل من يک جا هم سراغ ندارم که در مباحثه علمي طرف روبرو را در معذوريت کلامي قرار دهند.چون شما که حوصله يا وقت مطالعه ي نظر روبرو را نداريد پس چگونه از ما توقع داريد که قبول کنيم شما براي مطالعه و آماده شدن براي گفت و گو اين وقت و حوصله را صرف مي کنيد؟ دوست گرامي از ويژگي هاي يک کشاورز حوصله است .پس با حوصله مطالعه کنيد تا بتوانيد پاسخ هايي متناسب با موضوع بدهيد. يا علي
56   نام و نام خانوادگي:  مهدي ذ     -   تاريخ:  16 خرداد 88 - 00:00:00
سلام بر محمد (ص) پيامبر خاتم و سلام بر اهل بيت (ع) پاک از گناه او و لعنت و مرگ بر کساني که در حق آنها دروغ گفته ‚ ظلم نموده و استبداد کردند ( فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ) . وبا سلام به دوستان عزيز در سايت تحقيقاتي حضرت وليعصر (ع) . و اما بعد .... دوست عزيز بنده ‚ جناب موسي : دوست عزيز اگر دو روايت با مضمون مخالف و سند صحيح باشند و يكي از آنها در صحيحين باشد ‚ آن حديث در نزد اهل سنت معتبرتر است . لطفا" از علماي خودتان ( از طريق اينترنت يا كتبا" يا ... ) سوال كنيد آيا احاديث و روايات صحيحين بر ما حجت هستند يا خير ؟ اگر كسي اين احاديث را زير سوال ببرد در نزد اهل سنت چه حكمي دارد ؟ . لطفا" جواب را با منابع آن برايمان ذكر كنيد و حقانيت مذهب خود را به ما نشان دهيد . در نظر بعدي شما حتما" منتظر جواب آن هستم ‚ يادتان نرود ! . در ضمن ‚ سوالاتي خارج از بحث نموده ايد كه بسيار كار زيركانه ايست زيرا اگر جواب شما داده شود ‚ از اين مخمصه راحت شده و بحث اطلاق آيه شريفه به ابوبكر منتفي مي شود واين همان چيزي ايست كه شما مي خواهيد . اگر هم پاسخ داده نشوند مي گوئيد به سوالات من جواب داده نشده است . دوست عزيز ‚ بنده به تمامي سوالات شما پاسخ خواهم داد . اما ابتدا بحث خود را تمام كنيم بعد به سراغ بحث هاي ديگر برويم . مگر شما نبوديد كه مي گفتيد ( شما با پيچاندن سخن قصد داريد از بحث اصلي خارج شده و حاشيه پردازي مي كنيد -كامنت 31 ) ؟ . طارق : إِنَّهُمْ يَکِيدُونَ کَيْداً ﴿ 15 ﴾ . بنده جوابهاي شما را با سند صحيح از كتب اهل سنت داده ام ‚ اگر احاديث و روايات صحيح شما به نفع شما نسيت نبايد آنها را پايمال كنيد و تاويلات شخصي بنده قلمداد نمائيد . اگر نظر شما اينست كه اين روايات و احاديث ‚ تاويلات هستند پس بايد گفت كه ابن ماجه و بخاري و مسلم و ابن ابي شيبه و حاكم نيشابوري و هيثمي و ... آنها را تحريف نموده و تاويلات خود را در آنها وارد كرده اند . در نزد اهل سنت هيچ حديث و روايتي توان روبروئي با احاديث و روايات صحيحين را ندارند ‚ البته اين همان چيزي است كه از تاريخ (10 ارديبهشت 1388 در كامنت 2 ) توسط شما نقض شده و قانوني كه اهل سنت قرن ها به آن تمسك جسته اند زير پا قرار گرفته است . دوست عزيز اگر قواعد اهل سنت را قبول نداريد زودتر بيان كنيد تا ما هم بدانيم با چه مذهبي در حال مناظره هستيم . شما بنا بود به سوالات ما در بحث خلافت ابوبكر و مداركي كه مطرح كرده ايد ، ادامه دهيد ، كه متاسفانه چنين نكرديد ، و اكنون به جاي ادامه بحث ، مي خواهيد با مطرح كردن چند سوال ، بحث را به انحراف بكشانيد ؛ منتظريم ببينيم آيا شما نيز به سوالات ما پاسخ مي دهيد يا خير؟ . البته شما سوپاپ اطمينان خود را در جمله (دوست گرامي براي ادامه بحث البته اگر مايليد ! من چند سوال از شما ميپرسم ) جستجو مي كنيد و اگر ما به سوالات خارج از بحث شما جواب ندهيم شما هم مي گوئيد (مايل به مناظره نبودند) و ... . به هر حال ما منتظر اقامه دليلي براي رد پاسخ هائي كه به شما از صحيحين و كتب طراز اول شما داده شده هستيم . لطفا" به جاي تحريك احساسات به ادامه بحث بپردازيد و كتابهاي خودتان را به قهقرا نبريد كه اهل سنت اصلا" از اين كار خوششان نمي آيد > آل عمران : وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاکِرِينَ (54) < منتظريم ببينيم آيا شما نيز به سوالات ما پاسخ مي دهيد يا خير؟ : وَلاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ : وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ : الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْکِتَابَ يَعْرِفُونَهُ کَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ : إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي‏ مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ : اِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِکَ مَا يَأْکُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلاَ يُکَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَکِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ >>> قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين <<<
57   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:  31 خرداد 88 - 00:00:00
علي أميري و نعم الأمير * خسير عدوي و بئس الخسير
أباهي بشاهي و يا رؤيتاه * و قد خانه بعد بخ الغدير
58   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:  01 تير 88 - 00:00:00
شيطان كه رانده گشت جز از يك خطا نكرد * خود را براي سجده به آدم رضا نكرد شيطان هزار مرتبه بهتر از آن كسي * كو عهد كرد با علي أما وفا نكرد
59   نام و نام خانوادگي:  سول     -   تاريخ:  22 دي 88 - 00:00:00
نمي شود گفت تمام احاديث آنها جعلي و احدايث شيعه واقعي باشد به نظر من اسلام درس خدا پرستي ميدهد نه بنده پرستي . شيعه وسني مهم نيست: خداوند د قران مي فرمايد كساني كه دين را فرقه فرقه ميكنند وهر كس به عبادت خود مشغول است از ما نيستند.
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
ما شيعيان به عكس نظر اهل سنت در مورد صحيح بخاري و مسلم اعتقاد نداريم كه تمام روايات ما يا تمام روايات فلان كتاب صحيح است ! بلكه ما مي‌گوييم در مورد تمامي روايات بايد بررسي سندي و دلالي صورت گيرد .
بحث خداپرستي نيز صحيح است ، اما اين منافاتي با احترام گذاشتن به اولياي الهي و طلب توسل و شفاعت از آنان ندارد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
60   نام و نام خانوادگي:  اهواز     -   تاريخ:  27 بهمن 88 - 00:00:00
بسم الله الرحمن الرحيم

.....عند الله لدين السلام.....

.....نزد خدا دين کامل اسلام است.....

نه شيعه و نه سني و نه مسيحي(اما حضرت عيسي از نظرها غايب است شايد حکمتي باشه)
61   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  28 بهمن 88 - 00:00:00
با سلام
جناب اهواز گفتي " حضرت عيسي ( ع ) (اما حضرت عيسي از نظرها غايب است شايد حکمتي باشه) .
ميپرسم در غيبت حضرت مهدي ( ع ) " همان بقيه الله "" حكمتي نيست ؟

يا علي
62   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  29 بهمن 88 - 00:00:00
جناب اهواز
لطفا ابتدا قرآن را درست بياموزيد :
«إِنَّ الدّينَ عند اللّهِ الاسلام»

بعد براي ما تعيين تکليف بفرماييد.
يا علي
63   نام و نام خانوادگي:  هدايت     -   تاريخ:  13 فروردين 89 - 00:00:00
در پاسخ به موسي در مورد قتال با مرتدين جواب هاي خيلي بي ربط داده ايد
در آييه آمده"اي گروهي که ايمان آورده ايد هرکس از شما از دينش مرتد شود خدا به زودي (اگر قواعد نحوي بدانيد "فسوف" يعني همان موقع وبه زودي)گروهي را مي آورد که داراي ويزگي هاي در آيه است
وطبق وعده خداگروهي مرتد شدند و گروهي از مومنين به مبارزه آنان بر ميخيزند و پيروز هم ميشوند البته طبق نظر شما برادران شيعه گروهي مرتد شدند
اگر آن گروه ابوبکر وعمر بودند : گروهي که باآنها به مبارزه برخاستند را معرفي کنيد
پس طبق نظر شما وعده الهي کذب در مي آيد
اگر حق با شماست لطفا پاسخ مرا بدهيد
لطفا در همين صفحه باشد
64   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:  14 فروردين 89 - 00:00:00
سلام

جناب سول

روايت در شيعه و يا سني يک مسئله است و عملکرد مربوط به ان مذهب هم مطلب ديگر
در واقع صحت اعتقاد بر روايات با عملکرد پيروان آن مذهب مشخص ميشود.
صرف نظر از اينکه روايات بخاري يا مسلم يا ديگر صحح از اهل سنت درست يا غلط است بهتر است اعمال و رفتار آنان را مبني بر عقيده ي خودشان
با توجه به رواياتن و قرآن کريم سنجيد تا به حقيقت رسيد.
به نظر شما عقيده اي که کشتن 7 شيعه را برابر با رفتن به بهشت ميداند
و يا شير دادن مردان بزرگ را توسط زنان براي محرم شدن فتوا ميکند
و يا لواط را با پسري جوان در هنگام سفر بر حسب نياز مباح ميداند
و . . . . .
هزاران فتواي مسخره ي ديگر

ايا آن مذهب الهي است؟؟؟؟!!!!!!
بيشتر دقت کنيد و سعي در کشف حقايق نمائيد ، قطعا به حقيقت خواهيد رسيد.
يا علي
65   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  15 فروردين 89 - 00:00:00
جناب هدايت
اين کدام نحو است که در آن «فسوف» معني «همان موقع» «بزودي» را مي‌دهد؟
نحو عمر؟ کافيست کلمه «فسوف» را در قرآن کريم جستجو کنيد تا متوجه شويد در اکثر موارد براي پيش گويي وقايع بعد از مرگ و قيامت به کار برده شده است.

يا علي
66   نام و نام خانوادگي:  بهنام     -   تاريخ:  07 خرداد 89 - 19:10:39
جناب مومن عبدالله
شما بايد وضو بگيريد بعد اسم حضرت عمر(ر ض) را بياوريد
يا 4يار نبي
67   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  08 خرداد 89 - 12:48:56
حناب بهنام
اولاً از محالات است كه شجاع الدين سايتمان برادر عزيز جناب مومن عبد الله بدون وضو وارد اين سايت بشوند نه بخاطر فلاني همانطور كه وقتي كه قران بدست ميگيريم تا انرا بخوانيم بايد وضو داشته باشيم و وقتيكه ميگوئيم "" اعوذ بالله من الشيطان الرجيم"" كسي نميتواند ادعا كند كه بخاطر شيطان وضو گرفته ايم .
اما ايا خودتان اين كار را انجام ميدهيد يعني هيچوقت وضو گرفته ايد يا اينكه اب بازي كرده ايد و انرا بحساب وضو اورده ايد ؟؟؟؟

يا علي
68   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  08 خرداد 89 - 18:44:03
استاد عزيز جناب مجيد علي
بنده خادم و نوکر خاندان رسالت و شما شيعيان هستم. شجاع الدين شايسته اساتيد گرانبهايي چون شما است نه بنده عاصي و گناه کار خدايي چون بنده.
*********
جناب بهنام خان
سلام عليکم
جناب بهنام خان. اگر بنده از طرف آقاي مصطفي چمران از ملت کرد معذرت خواهي کنم، آيا شما او را مي‌بخشيد؟
جناب بهنام خان
***** عنصر اول فرح: **********
لطفا به اين صفحه نگاهي بياندازيد:
http://books.google.com.my/books?
id=SJZ_xgqCOMQC&pg=PA103&dq=farah+communist+shah&hl=en
&ei=FhQBTMOuMMjCrAfX_pE8&sa=X&oi=book_result&ct=result
&resnum=1&ved=0CCcQ6AEwAA#v=onepage&q=farah%20communist%20shah&f=false
صفحه 103 از خاطرات حسين فردوست. به خط 12 از آخر توجه کنيد:
«در مدت تحصيلات خود در فرانسه، فرح و دوست و همکلاسي نزديکش ليلا ارجمند داراي تمايلات کمونيستي شدند...يکي از دانشجويان زماني به من گفت که آنها هر دانشجويي را که افکار چپي نداشت را بايکوت مي‌کردند. مشکلات مالي او نيز زمينه مناسبي براي چنين تمايلاتي بود.
فرح افکار خود را حتي پس از ازدواج با شاه حفظ کرد و دفتر خود را به مرکزي براي اشاعه کمونيسم تبديل کرد. با کمکهاي او عدي زيادي از عمال طرفداران کمونيسم در دفتر او مشغول به کار شدند»
لطفا بخوانيد که چگونه فرح از طريق خودفروشي خود به خانه فساد ارتشبد زاهدي به دربار شاه راه پيدا کرد و سپس:
بخوانيد از مشغول به کار شدن امير ارجمند (برادر دوست فرح) در روزنامه اطلاعات و رفقاي چپي او.
تا جايي که ساواک نسبت به نفوذ کمونيست ها در روزنامه اطلاعات هشدار مي‌دهد.
********* عنصر دوم شاپور بختيار: *******
بختيار: فارغ التحصيل مارکسيست کده لعين و ملعوني به نام دانشگاه سوربن فرانسه.
بختيار: ملعوني که کمونيست ها را در آستانه انقلاب از زندان آزاد کرد تا هر چه بيشتر به ايران ضربه بزنند.
بختيار: رفيق چپي ها جهان.
******** عنصر سوم تيمور بختيار: ********
بختياري ملعون دوم که موسس و رئيس ساواک بين سالهاي 1958 تا 1961 بود. ملعوني که رسما توده‌اي شد و به علت ارتباط با کندي مارکسيست و لعين از کار برکنار شد.
******* عنصر چهارم: جان اف کندي *******
مارکسيست چهارم کندي بود که يک انقلاب مارکسيستي به تمام معنا در سال 1961 تحت عنوان انقلاب سفيد در ايران به راه انداخت. اصلاحاتي که جز بدبختي نتيجه‌اي نداشت.
***** عنصر پنجم: عبدالرحمان قاسملو *****
مارکسيست پنجم ما قاسملو است. فارغ التحصيل از چک کمونيست. رهبر حزب مارکسيست دمکرات کردستان ايران. حزبي که رسما با حزب توده همکاري داشته است.
ملعوني که حتي با صدام نيز همکاري داشت.
***** يک نقشه *********
http://www.rojhelat.se/files/data/upimages/kurdistan-map.jpg
دومين عکس احتمالا در ايران فيلتر است:
http://www.kurdishnationalcongress.org/images/kurdistan-map-large.jpg
***********************************
جناب بهنام خان
در زماني که کمونيست ها به تمام ارکان نفوذ پيدا کردند، در زماني که کمونيست‌ها، مقتدي چمران، موسي صدر(رحمة الله عليه) را در ليبي ربودند، در زماني که صدام با ياري آلمان شرقي و روسيه به ايران حمله ور شده بود، در زماني که مارکسيستها تئوري هاي گند و متعفن خود را تحت نام انقلاب به مردم تحميل مي‌کردند و بعد از آنکه جنايات وحشتناک و تکان دهنده مارکسيستها در دنيا روي چنگيزها و عمر ها و آتيلاها را سفيد کرده بود،
شما انتظار داشتيد که آقاي مصطفي چمران با مارکسيستهاي کرد وارد نبرد نشود؟؟؟؟؟
*********************
جناب بهنام خان
اين سوال بنده را پاسخ دهيد لطفا:
در سال 62 هجري چه کسي خليفة الله و خليفه رسول الله (صلي الله عليه و آله) بود؟

يا علي
69   نام و نام خانوادگي:  مکتب حيدري     -   تاريخ:  27 تير 89 - 16:18:26
با سلام خدمت تمام شيعيان اميرالمومنين علي (ع).اميدوارم سلام منرا به استاد حسيني برسانيد.انشاالله آقا امام زمان (عج) از شما محبين اهل بيت راضي باشد.بر ماشيعيان كه سر سفره امامان معصوم بزرگ شديم واجب است تا نفس در سينه داريم از مظلوميت علي بگوئيم و از حقي كه 1400 سال پايمال شده است دفاع كنيم. من در حيرتم اين اهل سنت چهطور حيا نميكنند همنام علي به زبان مي آورند هم نام قاتل همسر علي!!
ما شيعان روايت داريم اول كاري كه امام زمان پس از ظهورس انجام ميدهد اين است كه انتقام مادر پهلوشكسته اش را فرق شكافته ي پدرش را جگر سوخته امام حسن را و فاجعه عظيم كربلا را وپدرانش كه يكي يكي به شهادت رسيدن را خواهد گرفت كه اول مصوبين كشته شدن تك تك فرزندان رسول خدا ابابكر عمر وعثمان لعنت الله اليه هستند.اميدوارم استاد در راه دفاع از مظلوميت علي(ع) و خانم فاطمه زهرا(س) ثابت قدم باشد كه كاري بزرگ تر از اين در جهان نيست.
در آخر يك گلايه از استاد دارم اينكه به عايشه دشمن اميرالمومنين نگويد ام المومنين اين خلاف مرام ومكتب حيدري است و اسلام ناب محمدي است كما آنكه بزرگان علماي تشيع هم هرگز او را اينچنين خطاب نميكردند.
70   نام و نام خانوادگي:  مصطفي     -   تاريخ:  12 شهريور 89 - 11:51:08
إن شاء الله باني اين سايت در قيامت با امير المومنين علي عليه السلام محشور شوند. ممنون از سايت‌تون. اجرتون با مهدي.
71   نام و نام خانوادگي:  ادريس محمد     -   تاريخ:  14 دي 89 - 07:30:16
سلام به برادران اهل تشعيو يا به صورت ساده و کوتاه اهل دوزخ يا اين که يهودي در نقاب مسلمان. خداوند شما گمراه هانرا هدايت کند اگر هدايت نميشويند نابود کند شما قوم غبيث فقط بزله گوي و بد و دشنام به صحابه هاي کرام بدهيد. يک بار به قران شريف مراجع کنيد و ببينيد که خداوند آنها را که در زندگي شان بشارت به بهشت داده آيا شما از آن منکريت (هشره مبشره) آيا شما قوم قاسد از اين منکريت که خداوند قلب ها اين چهار يار را تضمين کرده که هيچ گاهي از فرمان خداوند سر پيچي نميکنند شما چطور ثابت ميکنيند غدير خم که اين خودش يک دروغ محض بيش نيست اي قوم مرتد به بيايد سر پيچي از اوامر الله نکنيد .
72   نام و نام خانوادگي:  شيرين     -   تاريخ:  15 دي 89 - 23:43:14
واقعاَ از ته دلم براي شما شيعه هاي خرافه پرست و بي منطق متاسفم. شما اصلاَ نتونستيد جواب آقاي موسي را با دليل بدهيد بلكه دلايلي ابلهانه و بي منطق مي آوريد. همين كارها را كرديد كه روزه به روز به تعداد شيعه هايي كه سني مي شوند اضافه مي شود.
جواب نظر:

با سلام

خواهر گرامي

بهتر بود به جاي كلي گويي اشكالي بر پاسخ‌هاي ما مي‌گرفتيد ، تا خداي ناكرده گمان نكنند كه شما از سر استيصال اينگونه سخن گفته‌ايد !

گروه پاسخ به شبهات

73   نام و نام خانوادگي:  دوستدار خلفاي راشدين     -   تاريخ:  20 دي 89 - 11:33:02
سلام
بنده نميتوانم نظري درباره افضليت خلفا بدهم ولي ميتوانم وميخواهم پيرو راستين پيامبر وآن ياران باوفاباشم
دليل بنده درموردقبول خلافت امرائ الموئمنين حضرت ابوبكر حضرت عمرحضرت عثمان همان دليل حضرت علي ميباشد پس بنده نميتوانم اين اجازه را به خودم بدهم وبگويم نعوذ بالله حضرت علي اشتباه كرده است كه خلافت آن بزرگواران راقبولكند
74   نام و نام خانوادگي:  جاسم     -   تاريخ:  22 دي 90 - 10:44:41
با عرض سلام به شما شما اينقدر حديث اورديد كه ما مونديم ولي اين جا افتاد كه من مي گم يامبر اسلام مي فرمايند :كسي كه دو وقت نمماز رو در يه موقع بخونه به دري از درهاي جهنم نزديك شده است در ضمن يادت نره كه رسول گرامي اسلام لقب صديق رو به حضرت ابوبكر دادند شما كه اينقدر حديث مطالعه مي كنيد اينو احيانا نشنيديد شما كه به اين حديث هاي موثق رو قبول ندارين لطفا به ما بگوييد چه كسي اين حديث رو از امام حسين(ع) در شب عاشورا ذكر كرد در حالي كه تمام ياران امام در اون شب شهيد شدند اگه منظورت همون كسانيه كه در اون شب فرار كردند ايا مي شه به اينا اطمينان كرد در حالي شما اين حديثارو ياران راستين رسول خدا(ص)ذكر كردند قبول نداريد
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

بهتر است از كسي كه براي شما اين روايت جعلي را خوانده است بپرسيد آيا در خود بخاري و مسلم نيامده است كه پيامبر (ص) دو نماز را در يك وقت خواند ؟!

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=697

در مورد لقب صديق براي خليفه اول نيز بهتر است ادرس ذيل را ببينيد تا بدانيد اولين كساني كه اين لقب را براي او به كار بردند اهل كتاب بودند :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=633

در مورد اين روايت نيز افراد زيادي بوده اند كه بتوانند آن را از حضرت سيد الشهدا عليه السلام بشنوند ؛ از جمله عقيله بني هاشم زينب كبري يا امام سجاد عليه السلام

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

75   نام و نام خانوادگي:  محمد صديق عمر عثمان علي     -   تاريخ:  15 بهمن 90 - 18:36:09
سلام و درود اگه خلافت علي را منصوب از طرف خدا و رسول به عنوان امام اول بپذيريم بايد قبول کنيم علي خطا کار و از فرمان خدا و رسول سرپيچي کرده و گناه کار است (پناه بر خدا ) و چرا خداوند باز به صراحت نگفته که علي سکوت کن ولي همين علي با معاويه جنگيد در آخربايد بگم اصل و اساس خداي حي لا يموت است و پيامبرش حالا يه عده بعداز پيامبر خليفه شدند و يه عده نه ولي براي دل خوشي شيعيان علي امام اول
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

خلافت هارون براي موسي از جانب خدا بود يا نبود ؟ اگر از جانب خدا بود پس چرا هارون حکومت بر بني اسرائيل را رها کرده و سامري آن را به دست گرفت ؟ آيا حضرت هارون به خاطر اين کار مرتکب گناه شده است ؟! ظاهرا شما هنوز فرق بين مناصب الهي و دنيوي و ... را نمي دانيد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

76   نام و نام خانوادگي:  بهروز محمديان     -   تاريخ:  22 اسفند 90 - 23:17:48
سلام به همه ي شما .......................
به نظر من بهتره براي اثبات حقانيت شيعه يا سني به جاي رجوع به روايات دو طرف با استفاده از اين روش هاي پيش نهادي من به حق برسيد.......
1-عقل 2-وحي (قران) 3-روايات درستي که هر دو طرف قبول دارند 4-اشکال يابي در احکام 5-فطرت
77   نام و نام خانوادگي:  احمد     -   تاريخ:  16 ارديبهشت 91 - 23:57:28
با سلام
با تشکر از آقاي قزويني
78   نام و نام خانوادگي:  فاطمه     -   تاريخ:  24 ارديبهشت 91 - 22:25:26
باعرض سلام خدمت تمامي دوستان چه شيعه و چه سني برادر عزيز آقاي محمد صديق عمر عثمان علي اين که شما در مورد مذهب شيعه وخلافت حضرت علي {عليه اسلام} غرض ورزانه قضاوت ميکنيد اصلا درست نيست همه مسلمانان باهم متحد هستند و اين کار شما باعث تفرقه بين مسلملنان ميشود درضمن در پاسخ به شما بايد بگويم که 1. اگرعلي {ع}جانشين پيامبر نيست پس غدير خم يعني چه؟ فلسفه غدير خم چيست؟پيامبر {ص} چرا در غدير دست علي{ع } را بالا برد و فرمود : هرکس که من مولا وراهنماي اويم از اين پس علي مولا وراهنماي اوست؟ شيعيان براي دلخوشي علي راخليفه اول نمي دانند بلکه باتوجه به حديث غدير و فرمايش خداوند و پيامبرش است که شيعيان علي را خليفه اول ميدانند حضرت زهرا {س} دختر بزرگوار پيامبر پاک ترين بانوي جهان بر سر بحث و مجادله با کساني که علي را خليفه قبول نداشتند به شهادت رسيدند شما چطور جرات ميکنيد که خلافت علي را دل خوشي شيعيان بناميد؟ راست گو تر از آن بانوي پاک شما سراق داريد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگر خلافت ابوبکر به حق بود چرا بازور بيعت گرفتند؟ اگر فرمايش خدا و پيامبر بود چرا دختر گرامي پيامبر از حرف پدر پيروي نکرد؟ اگر ابوبکر به حق بود چرا ميراث حضرت فاطمه زهرا{س} مصادره شد؟ حديث جعلي که عمر گفت پيامبران از خود ارث بجا نمي گذارند و عايشه که تاييد کرد،چرا فقط فاطمه از ارث محروم شد؟چرا عايشه دختر ابوبکر از ارث محروم نشد؟وديگر همسران پيامبر؟ عايشه حتي منازل پيامبر را از خلافاي بعدي گرفت! آيا شما خطبه فدکيه را شنيديد؟ پيامبر {ص }در هنگام وفات به عمر فرمود که قلم و کاغذ بياورند او گفت پيامبر بيمار است درحال خودنيست نمي شود به اسنادي که بر جاي ميگذارند اعتماد کرد و اين در حالي است که در هنگام فوت ابوبکر وقتي قلم ودوات خواسته شد عمر اجابت کرد و ابوبکر عمر را جانشين خود اعلام کرد!!!!!!! اما بازهم پيامبر{ص} به طور شفاهي علي را جانشين خود اعلام کرد شما که ميگويي خداوند وپيامبر اصل و اساس حي لايموت هستند پس چرا گفته هيچ کدام را قبول نداريد؟ اسناد جانشيني علي بسيار است به شما پيشنهاد ميکنم کمي بيشتر مطالعه کنيد موفق باشيد وسربلند در پناه خداوند
79   نام و نام خانوادگي:  حجت حسين زاده بهرمند     -   تاريخ:  23 تير 91 - 01:25:54
سلام عليکم خدمت برادران و خواهران شيعه و سني
وحدت
وحدت
وحدت
وحدت
به خداي آفريننده علي و ابوبکر امروز اگر وحدت نکنيم بي چاره مي شيم
وحدت
وحدت
وحدت
وحدت
تو رو خدا بيان وحدت کنيم
وحدت
وحدت
وحدت
وحدت
وحدت
وحدت
وحدت
من مخالف نه شيعه نه سني هستم ولي هر کسي براي پيروزي اسلام در برابر کفر بايد عقيده اش را در دلش نگه دارد
وحدت
وحدت
وحدت
وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت
وحدت
وحدت
وحدت
وحدت
وحدت تو رو خدا وحدت
وحدت
وحدت
وحدت
وحدت
وحدت
وحدت
وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت
80   نام و نام خانوادگي:  عطا     -   تاريخ:  29 تير 91 - 15:11:47
عمر گفت :بيعت كردن و خليفه قرار دادن ابوبكر كار بيهوده و نسنجيده اي بود .وهر كس بخواهد به اين به اين شكل خليفه قرار گيرد او را بكشيد منابع:1-صحيح بخاري.ج8ص44 2-مسند احمد حنبل .ج1ص55 ابوكر گفته:بيعت با من كار شتاب زده و اشتباهي بود و خداوند شرش را حفظ كند.ابوبكر بيعته با خودش را قبول ندارد و عمرنيز مي گويد كار نسنجيده اي بود 1-شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد.ج6ص47 يا علي...




  صفحه بعد [1] [2] [3]   صفحه قبل

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما