بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه چهل و دوم 95/10/18
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله
بحث ما در تقیه پیرامون تقیه از دیدگاه شیعه بود. در ادامه مباحث به روایتی از امام کاظم (علیه السلام) خطاب به «علی بن یقطین» رسیدیم که به مناسبتی مبحث را به بحث وضو تغییر دادیم.
امروز به ادامه مباحث پیرامون روایت «علی بن یقطین» میپردازیم. مرحوم «مفید» متوفای 413 هجری نقل میکند که «علی بن یقطین» به امام کاظم (علیه السلام) نامه نوشت با این مضمون که شیعیان در مورد مسح رجلین اختلاف دارند.
این مطلب نشانگر این است که به قدری روایات تقیه در میان شیعه زیاد شده بود که بعضیها به شک افتاده بودند که مبادا غَسل رجلین صحیح باشد!
البته در مورد روایاتی که در منابع شیعه در رابطه با غَسل رجلین از حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نقل شده است هم خدمت عزیزان توضیح خواهم داد. مشخص است که این روایات همگی از روی تقیه صادر شده است.
«علی بن یقطین» مینویسد:
«فَإِنْ رَأَیتَ أَنْ تَکتُبَ إِلَی بِخَطِّک مَا یکونُ عَمَلِی عَلَیهِ فَعَلْتُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»
اگر صلاح دیدید به خط خودتان آنچه را که باید به آن عمل کنم رای من بنویسید من انجام خواهم داد انشاءالله.
این روایت نشانگر نهایت ادب «علی بن یقطین» است. او عبارت «اکتب الی» را به کار نبرده است، بلکه « فَإِنْ رَأَیتَ أَنْ تَکتُبَ إِلَی» را به کار برده است و به معنای اینکه اگر صلاح دیدید برای من بنویسید!!
«فَکتَبَ إِلَیهِ أَبُو الْحَسَنِ فَهِمْتُ مَا ذَکرْتَ مِنَ الِاخْتِلَافِ فِی الْوُضُوءِ وَ الَّذِی آمُرُک بِهِ فِی ذَلِک أَنْ تَتَمَضْمَضَ ثَلَاثاً وَ تَسْتَنْشِقَ ثَلَاثاً وَ تَغْسِلَ وَجْهَک ثَلَاثاً»
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 48، ص 38، ح 14
میفرماید که سه مرتبه مزمزه کنی و سه مرتبه استنشاق کنی و سه مرتبه صورتت را بشویی؛ با اینکه بیش از دو مرتبه شستن وضو بدعت است. مرتبه اول واجب است و مرتبه دوم مستحب است که حتی بعضی افراد قائل به استحباب آن نیستند.
بسیاری از مراجع تقلید ما در شستن دست چپ طوری میشویند که وقتی مشت آب اول را میریزند، طوری بریزند که تمام دست را نگیرد و با مشت دوم تمام قسمتهای دست استیعاب شود.
آیت الله شبیری زنجانی (حفظه الله) نقل میکردند که پدر من همیشه زمانی که دستشان را میشستند، با شستن اول انگشتشان را کاملاً میبستند، سپس در مرتبه دوم که میخواستند بشویند انگشتشان را باز میکردند تا دو غَسل مستقل صورت نگیرد.
البته اگر ما موقع شستن به آن استحباب عمل کنیم و مشت آب اول را از آرنج بریزیم، این طرف آرنج معمولاً خشک میماند و اگر با مشت دوم به اینطرف بریزیم در حقیقت یک غسل حساب میشود.
آقایان مستحضرند که بعضی افراد معتقدند اگر ده بار آب بریزید، اما یک مرتبه دست بکشید یک غَسل حساب میشود. آقای «خوئی» این نظر را رد کرده و میگویند: اگر آب ریختنهای متعدد باشد، موجب بطلان وضو است و نباید بیش از متعارف باشد!!
پرسش:
منظور از «من اسبغ وضوءا» چیست؟!
پاسخ:
«اسباغ الوضوء» به معنای تمام کردن وضو است. «اسباغ» به معنای کامل است و مراد همان وضوی کامل است. در بعضی از منابع پس از «اسباغ» بلافاصله آوردهاند «کما أمره الله» و با این تعبیر بیان کردند.
در ادامه روایت وارد شده است:
«وَ تُخَلِّلَ شَعْرَ لِحْیتِک»
البته ما این مورد را نداریم و هرچه محاسن بیشتر باشد، تنها ظاهر شستن محاسن لازم است و لازم نیست که با دست خود تخلیل کنیم.
«وَ تَمْسَحَ رَأْسَک کلَّهُ»
ما این مورد را هم نداریم؛ حتی به اندازه طول یک انگشت یا کمتر از طول یک انگشت هم مسح بکشیم اشکالی ندارد.
«وَ تَمْسَحَ ظَاهِرَ أُذُنَیک وَ بَاطِنَهُمَا وَ تَغْسِلَ رِجْلَیک إِلَی الْکعْبَینِ ثَلَاثا»
ما این سه مورد را هم در وضو نداریم؛ سپس حضرت در ادامه میفرماید:
«وَ لَا تُخَالِفَ ذَلِک إِلَی غَیرِه»
همینقدر انجام بده و غیر از این دیگر حق انجام دادن نداری.
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 48، ص 38، ح 14
حضرت مراحل انجام وضو را به ترتیب ذکر میکنند تا کسی ادعا نکند که ارشادی بوده است و شاید مورد دیگری بوده است. همچنین تأکید میکنند که اگر غیر از این وضو بگیری خلاف شرع کردهای.
«فَلَمَّا وَصَلَ الْکتَابُ إِلَی عَلِی بْنِ یقْطِینٍ تَعَجَّبَ بِمَا رُسِمَ فِیهِ مِمَّا أَجْمَعَ الْعِصَابَةُ عَلَی خِلَافِه»
در اینجا «أَجْمَعَ الْعِصَابَةُ» با «أَصْحَابَنَا قَدِ اخْتَلَفُوا» مقداری در تضاد است؛ الا اینکه بگوییم «أَجْمَعَ الْعِصَابَةُ» به معنای «الْعِصَابَةُ» جمع با ائمه طاهرین و بزرگان و علمایی است که فرمایشاتشان قابل دقت است.
«ثُمَّ قَالَ مَوْلَای أَعْلَمُ بِمَا قَال»
این قسمت از روایت مصداق بارز اطاعت و مطیع بودن و تعبد است. همانند «عبدالله بن ابی یعفور» که خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و به حضرت عرض کرد: اگر این انار را دو قسمت کنید و یک قسمت را حلال و قسمت دیگر را حرام تشخیص بدهید، به فرموده شما عمل میکنم!!
«وَ أَنَا مُمْتَثِلٌ أَمْرَهُ وَ کانَ یعْمَلُ فِی وُضُوئِهِ عَلَی هَذَا الْحَدِّ وَ یخَالِفُ مَا عَلَیهِ جَمِیعُ الشِّیعَةِ امْتِثَالًا لِأَمْرِ أَبِی الْحَسَنِ »
در ادامه روایت وارد شده است:
«وَ سُعِی بِعَلِی بْنِ یقْطِینٍ إِلَی الرَّشِیدِ وَ قِیلَ إِنَّهُ رَافِضِی مُخَالِفٌ لَک فَقَالَ الرَّشِیدُ لِبَعْضِ خَاصَّتِهِ قَدْ کثُرَ عِنْدِی الْقَوْلُ فِی عَلِی بْنِ یقْطِین وَ الْقَرَفُ لَهُ بِخِلَافِنَا وَ مَیلِهِ إِلَی الرَّفْضِ وَ لَسْتُ أَرَی فِی خِدْمَتِهِ لِی تَقْصِیراً وَ قَدِ امْتَحَنْتُهُ مِرَاراً فَمَا ظَهَرْتُ مِنْهُ عَلَی مَا یقْرَفُ بِه وَ أُحِبُّ أَنْ أَسْتَبْرِئَ أَمْرَهُ مِنْ حَیثُ لَا یشْعُرُ بِذَلِک فَیتَحَرَّزَ مِنِّی فَقِیلَ لَهُ إِنَّ الرَّافِضَةَ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ تُخَالِفُ الْجَمَاعَةَ فِی الْوُضُوءِ فَتُخَفِّفُهُ وَ لَا تَرَی غَسْلَ الرِّجْلَینِ فَامْتَحِنْهُ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِین مِنْ حَیثُ لَا یعْلَمُ بِالْوُقُوفِ عَلَی وُضُوئِه فَقَالَ أَجَلْ إِنَّ هَذَا الْوَجْهَ یظْهَرُ بِهِ أَمْرُهُ ثُمَّ تَرَکهُ مُدَّةً وَ نَاطَهُ بِشَیءٍ مِنَ الشُّغُلِ فِی الدَّارِ حَتَّی دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ وَ کانَ عَلِی بْنُ یقْطِینٍ یخْلُو فِی حُجْرَةٍ فِی الدَّارِ لِوُضُوئِهِ وَ صَلَاتِه فَلَمَّا دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ وَقَفَ الرَّشِیدُ مِنْ وَرَاءِ حَائِط الْحُجْرَةِ بِحَیثُ یرَی عَلِی بْنَ یقْطِینٍ وَ لَا یرَاهُ هُو فَدَعَا بِالْمَاءِ لِلْوُضُوءِ فَتَمَضْمَضَ ثَلَاثاً وَ اسْتَنْشَقَ ثَلَاثاً وَ غَسَلَ وَجْهَهُ ثَلَاثاً وَ خَلَّلَ شَعْرَ لِحْیتِهِ وَ غَسَلَ یدَیهِ إِلَی الْمِرْفَقَینِ ثَلَاثاً وَ مَسَحَ رَأْسَهُ وَ أُذُنَیهِ وَ غَسَلَ رِجْلَیهِ وَ الرَّشِیدُ ینْظُرُ إِلَیهِ فَلَمَّا رَآهُ وَ قَدْ فَعَلَ ذَلِک لَمْ یمْلِک نَفْسَهُ حَتَّی أَشْرَفَ عَلَیهِ بِحَیثُ یرَاهُ ثُمَّ نَادَاهُ کذَبَ یا عَلِی بْنُ یقْطِینٍ مَنْ زَعَمَ أَنَّک مِنَ الرَّافِضَة وَ صَلَحَتْ حَالُهُ عِنْدَه وَ وَرَدَ عَلَیهِ کتَابُ أَبِی الْحَسَنِ ابْتِدَاءً مِنَ الْآنَ یا عَلِی بْنَ یقْطِین فَتَوَضَّ کمَا أَمَرَ اللَّهُ وَ اغْسِلْ وَجْهَک مَرَّةً فَرِیضَةً وَ أُخْرَی إِسْبَاغاً وَ اغْسِلْ یدَیک مِنَ الْمِرْفَقَینِ کذَلِک وَ امْسَحْ مُقَدَّمَ رَأْسِک وَ ظَاهِرَ قَدَمَیک بِفَضْلِ نَدَاوَةِ وَضُوئِک فَقَدْ زَالَ مَا کانَ یخَافُ عَلَیک وَ السَّلَام »
علیه علی بن یقطین سعایت شد و گفتند او رافضی و مخالف است. هارون گفت: حرفها نسبت به علی بن یقطین و اتهام علیه او در مخالفت با ما و میل او به شیعه زیاد است ولی من در خدمتش به خودم کوتاهی نمیبینم و بارها او را امتحان کردم پس هیچیک از اتهامات علیه او برایم ثابت نشد. من میخواهم بدون اینکه او بفهمد و تحرز و ظاهرسازی کند او را امتحان کنم. به او گفته شد: یکی از شاخصههای رافضه این است که در وضو با ما مخالف هستند و وضو را خیلی سبک میگیرند، او را امتحان کن طوری که خودش متوجه نشود که او را تحت نظر داری. هارون گفت: درست است! در این صورت وضعیت (و عقیده) او برایم آشکار میشود. سپس از نظر کاری او را رها کرد و کاری به او سپرد که در منزل انجام دهد. زمانی که وقت نماز فرارسید، علی بن یقطین در حجره تنها بود و برای وضو و نماز برخاست. هارون الرشید نیز پشت دیواری پنهان شده بود و هارون علی بن یقطین را میدید، اما علی بن یقطین هارون را نمیدید. او بالای بلندی رفت به طوری که علی بن یقطین را میدید ولی علی او را نمیدید. سپس علی بن یقطین برای وضو آب خواست سپس سه بار آب را در دهانش مزمزه کرد و سه بار استنشاق کرد و صورتش را شست و لای محاسنش را دست کشید و دستهایش را تا آرنج سه بار شست ، بعد از آن سر و گوشهایش را شست و پاهایش را شست و هارون الرشید به او نگاه میکرد. در این وقت دیگر نتوانست خودش را کنترل کند سپس گفت: ای علی بن یقطین کسانی که گفتند تو از رافضه هستی، دروغ گفتند. زمانی که وارد منزلش شد، نامهای از امام کاظم (علیه السلام) به دست ایشان رسید. حضرت بدون هیچ مقدمهای فرمودند: ای علی بن یقطین از الآن همانطور که خداوند امر کرده است وضو بگیر.
حضرت در ادامه میفرمایند: ماجرایی که از آن میترسیدم برطرف شد.
الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، نویسنده: مفید، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج 2، ص 227، باب ذکر طرف من دلائل أبی الحسن موسی ع و آیاته و علاماته و معجزاته
پرسش:
کلمه «رفض» و «رافضه» از چه زمانی مرسوم شده است؟
پاسخ:
در رابطه با کلمه «رفض» مشهور بر این است که از زمان «زید بن علی» مشهور شد. عدهای آمدند به زید گفتند: ما حاضریم در رکاب تو بجنگیم، به شرط آنکه از ابوبکر و عمر برائت بجویی! «زید بن علی» آنها را رفض کرد و طرد کرد و سخنان او را رد کرد.
این افراد بعد از اینکه از نزد «زید بن علی» بیرون آمدند، به رافضه مشهور شدند. شهرت کلمه «رفض» بر این است!
در هر صورت...
روایت دیگری در زمینه وضو وجود دارد که در شبکههای وهابی مرتباً مطرح میشود. در این روایت وارد شده است که حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) با «محمد بن حنفیه» نشسته بودند و به ایشان فرمودند:
پسرم! آب بیاور تا برای نماز وضو بگیرم و ایشان آبی آورد. حضرت با دست راستش روی دست چپ آب ریختند، سپس دعای مربوط به این قسمت از وضو را خواندند. در ادامه استنشاق کردند و دعای استنشاق را خواندند. همچنین صورتشان را شستند و دعای وضو را خواندند.
«ثُمَّ مَسَحَ رَأْسَهُ فَقَالَ- اللَّهُمَّ غَشِّنِی بِرَحْمَتِک وَ بَرَکاتِک وَ عَفْوِک»
الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 3، ص 71، ح 6
روایت دیگری وجود دارد که «زید بن علی» از حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نقل میکند که نزد رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) نشسته بودیم:
«فَغَسَلْتُ ذِرَاعَی وَ مَسَحْتُ بِرَأْسِی مَرَّتَینِ فَقَالَ قَدْ یجْزِیک مِنْ ذَلِک الْمَرَّةُ وَ غَسَلْتُ قَدَمَی»
سپس حضرت فرمودند:
فَقَالَ لِی یا عَلِی خَلِّلْ مَا بَینَ الْأَصَابِعِ لَا تُخَلَّلْ بِالنَّارِ»
یا علی! بین انگشتانت را هم بشوی تا گرفتار آتش نشوی.
تهذیب الأحکام، نویسنده: طوسی، محمد بن الحسن، محقق / مصحح: خرسان، حسن الموسوی، ج 1، ص 93، ح 97
اولاً: در سند روایت «حسین بن علوان کلبی» ذکر شده است. این «حسین بن علوان کلبی» شخصی عامی و سنی هست و ضعیف هم است. «عمر بن خالد بتری» که یکی از فرق زیدیه هست و مجهول است. بنابراین روایت از نظر سند کاملاً مخدوش است.
بعلاوه مرحوم «شیخ طوسی» بعد از نقل خبر میگوید:
«فَهَذَا خَبَرٌ مُوَافِقٌ لِلْعَامَّةِ وَ قَدْ وَرَدَ مَوْرِدَ التَّقِیةِ لِأَنَّ الْمَعْلُومَ الَّذِی لَا یتَخَالَجُ فِیهِ الشَّک مِنْ مَذَاهِبِ أَئِمَّتِنَا ع الْقَوْلُ بِالْمَسْحِ عَلَی الرِّجْلَینِ»
آنچه معلوم است و از مذاهب ائمه ما شکی درباره او نمیرود مسح رجلین است.
«وَ ذَلِک أَشْهَرُ مِنْ أَنْ یدْخُلَ فِیهِ شَک أَوِ ارْتِیابٌ»
مشهورتر از این است که شک یا ریبی بر این عارض شده باشد.
«بَینَ ذَلِک أَنَّ رُوَاةَ هَذَا الْخَبَرِ کلَّهُمْ عَامَّةٌ وَ رِجَالُ الزَّیدِیةِ»
«بَینَ ذَلِک» به معنای این است که «أَشْهَرُ مِنْ أَنْ یدْخُلَ فِیهِ شَک» را روشن میکند که روات این خبر همگی از اهل سنت و زیدیه هستند.
وَ مَا یخْتَصُّونَ بِرِوَایتِهِ لَا یعْمَلُ بِهِ عَلَی مَا بُینَ فِی غَیرِ مَوْضِعٍ»
الإستبصار فیما اختلف من الأخبار، نویسنده: طوسی، محمد بن الحسن، محقق / مصحح: خرسان، حسن الموسوی، ج 1، ص 65، شماره 8
همچنین در کتاب «تهذیب الأحکام» هم وارد شده است:
«فَهَذَا الْخَبَرُ مُوَافِقٌ لِلْعَامَّةِ قَدْ وَرَدَ مَوْرِدَ التَّقِیةِ لِأَنَّ الْمَعْلُومَ مِنْ مَذْهَب الْأَئِمَّةِ ع مَسْحُ الرِّجْلَینِ فِی الْوُضُوءِ دُونَ غَسْلِهِمَا»
سپس در ادامه میگوید:
«وَ ذَلِک أَشْهَرُ مِنْ أَنْ یخْتَلِجَ أَحَداً فِیهِ الرَّیب»
اصلاً به ذهن کسی نمیآید که شکی وجود داشته باشد.
«وَ إِذَا کانَ الْأَمْرُ عَلَی مَا قُلْنَاهُ لَمْ یجُزْ أَنْ تُعَارَضَ بِهِ الْأَخْبَارُ الَّتِی قَدَّمْنَاهَا وَ لَا ظَاهِرُ الْقُرْآن»
اصلاً این روایت قابل معارضه با روایات وضوی مسحی نیست و با ظاهر قرآن هم هیچ اشکال و اختلافی ندارد.
تهذیب الأحکام، نویسنده: طوسی، محمد بن الحسن، محقق / مصحح: خرسان، حسن الموسوی، ج 1، ص 93، شماره 97
به علاوه اینکه در ادامه روایتی از حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) از کتاب «من لا یحضره الفقیه» آورده است و روایت هم صحیح است که حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه):
«ثُمَّ مَسَحَ رِجْلَیه»
من لا یحضره الفقیه، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 43، ح 84
این روایت در «بَابُ صِفَةِ وُضُوءِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع» از این کتاب وارد شده است؛ مرحوم «شیخ صدوق» بابی را به عنوان صفت وضوی حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) مطرح کرده است. اگر زمانی چنین شبههای مطرح شد، به این طریق میتوانیم پاسخ بدهیم.
روایت «علی بن یقطین» روایتی کاملاً مشهور است. در حقیقت در بسیاری از احادیثی که در جاهای دیگر هم آمده است، ولی فلسفه صدور روایت معین نشده است و جهت صدور برای ما روشن نیست، به وسیله این روایت میتوانیم روایاتی که موافق عامه هست و تقیتاً هم صادر شده را روشن کنیم.
به وسیله این روایت میتوانیم فلسفه تقیه را روشن کنیم و اینکه ائمه طاهرین (علیهم السلام) در مورد تقیه فرمودند:
«إِنَّ التَّقِیةَ دِینِی وَ دِینُ آبَائِی وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیةَ لَه»
المحاسن، نویسنده: برقی، احمد بن محمد بن خالد، محقق / مصحح: محدث، جلال الدین، ج 1، ص 255، ح 286
به جهت حفظ جان شیعیان و حفظ جان ائمه طاهرین (علیهم السلام) است. روایات در این زمینه در شیعه زیاد داریم و تنها به همین اندازه اکتفا میکنیم و در ادامه نظر دانشمندان و علما و فقهای شیعه در رابطه با تقیه را مطرح میکنیم. بعد از آن به بیان نظر علمای اهل سنت میپردازیم و بیان میکنیم که در رابطه با تقیه چه مطالبی را بیان کردهاند.
در ادامه به بحث تقیه از مسلم میپردازیم، زیرا در حال حاضر یکی از اشکالاتی که وهابیت وارد کردهاند این است که میگویند: تمام آیات و روایاتی که برای تقیه آمده است مخصوص کفر و کفار و مشرکین است، نه نسبت به مسلمانان!!
این در حالی است که بزرگان اهل سنت از جمله «فخر رازی» و «نووی» که از او به «فقیه الأمة» تعبیر میکنند و متوفای 676 هجری است که هم عصر با مرحوم «محقق حلی» هم بوده، نظر دیگری دارند.
ایشان معتقد است خداوند عالم در رابطه با کفر دستور تقیه میدهد، با اینکه کفر از اصول و اساس دین است؛ قطعاً زمانی که در کفر تقیه جایز باشد که اصل دین است، در فروعات دین و مسائل غیر اصول دینی به طریق اولی جایز است!
بزرگان اهل سنت از جمله «زمخشری»، «نووی»، «فخر رازی» و دیگران برعکس آنچه امروز وهابیت برداشت میکنند، معتقدند که ما از طریق تنقیح مناط و اولویت استفاده میکنیم که قضیه تقیه در غیر ایمان و کفر به طریق اولی جایز است!
اولین جملهای که بنده توانستم در زمینه تقیه از بزرگان شیعه پیدا کنم از مرحوم «شیخ صدوق» است. دوستان تحقیق کنند که قبل از «شیخ صدوق» کسی این روایت را وارد کرده است یا وارد نکرده است.
البته قبل از «شیخ صدوق» بزرگانی مانند مرحوم «کلینی (رضوان الله تعالی علیه) و «ابن جنید اسکافی» و «ابن عقیل نعمانی» وجود دارند که از آنها به قدیمین و فقیهین عصر غیبت تعبیر میکنند.
ما از مرحوم «کلینی» کتابی فقهی در دست نداریم و تنها همین کتاب «کافی» موجود است. بنا به نقلی ایشان فتوای خودشان را در همین عنوانها آورده است. به عبارت دیگر عناوینی که «کلینی» آورده است و در ذیل عناوین روایت آورده است، این عناوین فتوای «شیخ کلینی» هست و این روایات هم استدلال و ادله «کلینی» است.
«شیخ صدوق» متوفای 381 هجری و «کلینی» هم متوفای 329 هجری است. شیخ صدوق مینویسد:
«التَّقِیةُ فَرِیضَةٌ وَاجِبَةٌ عَلَینَا فِی دَوْلَةِ الظَّالِمِینَ»
حال «دَوْلَةِ الظَّالِمِینَ» اعم از اینکه دولت مشرک کافر باشد، یا دولت مسلم باشد؛
«فَمَنْ ترکها فَقَدْ خَالَفَ دِینَ الْإِمَامِیةِ وَ فَارَقَه»
اگر کسی تقیه را ترک کند، دینی را که امامیه به آن معتقدند را مخالفت کرده است و از دین جدا شده است.
الهدایة فی الأصول و الفروع- هدایة المتعلمین، نویسنده: قمّی، صدوق، محمّد بن علی بن بابویه، ص 51، باب 5 باب التقیة
در حقیقت ایشان روایت «لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیةَ لَه» را به صورت فتوا آورده است. همچنین در کتاب «الاعتقادات» می گوید:
«اعتقادنا فی التقیة أنّها واجبة، من ترکها کان بمنزلة من ترک الصلاة»
اعتقاد به تقیه فریضه واجبی است، ترک کردن آن به منزله ترک کردن نماز است.
إعتقادات الإمامیة؛ ابن بابویه، محمد بن علی، ص 107، باب [39] باب الاعتقاد فی التقیة
«شیخ صدوق» در این روایت به صراحت بیان کرده است که ترک کردن تقیه همانند ترک کردن نماز است. همچنین ایشان در صفحه 108 میگوید:
«و التقیة واجبة لا یجوز رفعها إلی أن یخرج القائم- علیه السّلام-»
امکان اینکه ما تقیه را برداریم وجود ندارد، تا زمانی که حضرت مهدی (ارواحنا له الفدا) قیام کند.
إعتقادات الإمامیة؛ ابن بابویه، محمد بن علی، ص 108، باب [39] باب الاعتقاد فی التقیة
اینکه بعضی از آقایان معتقدند که در عصر ما تقیه دیگر معنا ندارد، همانطور که شما با مرگ بر شاه گفتن دهها و صدها هزار انسان را به کشتن دادید، با لعن ابوبکر و عمر هم سی هزار نفر اضافه کشته شوند؛ اشکالی ندارد!!
افزون بر اینکه این حرف، حرفی بیاساس و افسانه و توهم است. اصلاً قضیه مرگ بر آمریکا بحث دیگری است که در حقیقت برای عزت نفس است و زیر بار ذلت نرفتن است.
(وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لکنَّ الْمُنافِقِینَ لا یعْلَمُون)
عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ایمان است و لیکن منافقان از این معنی آگاه نیستند.
سوره منافقون (63): آیه 8
اصلاً بحث این فرمایش قرآن کریم جداست، اما مسئله تقیه چه بسا امروزه از اهمیت بیشتری نسبت به عصر ائمه طاهرین (علیهم السلام) برخوردار باشد!!
در عصر ائمه طاهرین (علیهم السلام) اگر چنانچه جان تعداد ده تا بیست تا از شیعیان به خطر میافتاد، اما امروزه اگر تقیه را اعمال نکنیم و شروع به لعن و سب کنیم جان میلیونها شیعه به خطر خواهد افتاد!
به علاوه، مذهب به خطر میافتد و از آن بالاتر میان امت اسلامی ایجاد تفرقه میکند و جان تمام مسلمانان را به خطر میاندازد.
در کتاب «کافی» جلد 2 صفحه 636 روایتی وارد شده است که «معاویة بن وهب» از امام صادق (علیه السلام) سؤال میپرسد که با اهل سنت چطور معامله کنیم؟! حضرت در جواب فرمودند:
«تَنْظُرُونَ إِلَی أَئِمَّتِکمُ الَّذِینَ تَقْتَدُونَ بِهِمْ فَتَصْنَعُونَ مَا یصْنَعُونَ»
حضرت در این روایت به سیره معصومین (علیهم السلام) اشاره میکنند و میفرمایند: مشاهده کنید که ائمه شما با این افراد چکار میکنند. سپس میفرمایند:
«فَوَ اللَّهِ إِنَّهُمْ لَیعُودُونَ مَرْضَاهُمْ وَ یشْهَدُونَ جَنَائِزَهُمْ وَ یقِیمُونَ الشَّهَادَةَ لَهُمْ وَ عَلَیهِمْ وَ یؤَدُّونَ الْأَمَانَةَ إِلَیهِمْ»
به خدا سوگند به عیادت مریضهای آنها میرویم، در تشییع جنازههایشان شرکت میکنیم، اگر امانتی را به ما بسپارند امانتداری میکنیم و اگر در محکمه شهادت بخواهند شهادت میدهیم.
الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 2، ص 636، ح 4
بنابراین سیره ائمه طاهرین (علیهم السلام) این چنین است. امام صادق (علیه السلام) در این روایت نفرمودند به اعمال من توجه کنید، بلکه فرمودند: سیره ائمه طاهرین (علیهم السلام) این است.
به علاوه زمانی که «شیخ صدوق» در کتاب «الاعتقادات» این روایت را میآورد، به این معنی است که از نظر سندی و دلالی تمام مراحل را سپری کرده است.
روایتی را در کتاب اعتقادی میآورند که دیگر قطعی الصدور از معصوم (علیه السلام) باشد. «شیخ صدوق» در ادامه روایت میگوید:
«فمن ترکها قبل خروجه فقد خرج عن دین اللّه و دین الإمامیة و خالف اللّه و رسوله و الأئمّة»
إعتقادات الإمامیة؛ ابن بابویه، محمد بن علی، ص 108، باب [39] باب الاعتقاد فی التقیة
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته