بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: «اهم منابع حدیثی اهل سنت- (کتابهای سنن ترمذی و ابن ماجه، موطأ مالک، سنن دارمی و مسند احمد)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
پرسش:
حاج آقا ببخشید! آیه:
(وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ)
و پيشگامان نخستين از مهاجران و انصار و کساني که با نيکوکاري از آنان پيروي کردند خدا از ايشان خشنود و آنان [نيز] از او خشنودند
سوره توبه (9): آیه 100
چطوری میتوانیم ابوبکر و عمر را از این آیه از كتب آنها خارج کنیم، دلیلی است؟
پاسخ:
ببینید!
(وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ)
اولاً اینکه همه را شامل نمیشود، «مِنْ» در آیه «مِنْ» تبعیضیه است و شرائطی که آیه گذاشته و مد نظرش است را ببینید
(وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)
و پيشگامان نخستين از مهاجران و انصار و کساني که با نيکوکاري از آنان پيروي کردند خدا از ايشان خشنود و آنان [نيز] از او خشنودند و براي آنان باغهايي آماده کرده که از زير [درختان] آن نهرها روان است هميشه در آن جاودانهاند اين است همان کاميابي بزرگ
سوره توبه (9): آیه 100
(رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ)
آیا خود اینها معتقد بودند که از خدا راضی هستند یا خدا از اینها راضی است؟
ابتدای امرشان همینطور بودند
«وَإِنَّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي»
المصنف ، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211 ، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1403 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حبيب الرحمن الأعظمي، ج 11، ص 336
این مشخص است کسی که (رَضِي اللَّهُ عَنْه) باشد، چنین کاری نمیکند. (کسی که رضی الله عنه باشد) آخرش آرزو نمیکند که گوسفند یا مدفوع گوسفند باشد! چنانکه عمر میگوید:
« یَا لَیْتَنِی کُنْتُ کَبْشَ أَهْلِی سَمَّنُونِی مَا بَدَا لَهُمْ ، حَتَّى إِذَا کُنْتُ أَسْمَنَ مَا أَکُونُ زَارَهُمْ بَعْضُ مِنْ یُحِبُّونَ فَجَعَلُوا بَعْضِی شِوَاءً وَبَعْضِی قَدِیدَاً ثُمَّ أَکَلُونِی فَأَخْرَجُونِی عَذِرَةً وَلَمْ أَکُنْ بَشَرَاً »
جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر) ، ج 13 ص 317 رقم 1236 ، اسم المؤلف: الحافظ جلال الدین عبد الرحمن السیوطی الوفاة: 911هـ ، دار النشر : دارالفکر – بیروت – 1414 هـ / 1994 م ، جمع و ترتیب : عباس احمد الصقر – احمد عبدالجواد
کاملاً مشخص است، كسانی كه (رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ)؛ هستند یعنی:
(يا أَيتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيةً مَرْضِيةً)
اي نفس مطمئنه خشنود و خداپسند به سوي پروردگارت بازگرد.
سوره فجر (89): آیات 27- 28
این (رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ) است. همان که امیر المؤمنین (سلام الله علیه) میفرماید:
«فزتُ ورب الکعبه»
ابن أثير الجزري، علي بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج1، ص395، ناشر: دار الکتاب العربی، بیروت – اسماعیلیان، تهران.
یا میفرماید:
والله لابن أبي طالب آنس بالموت من الطفل بثدي أمّه
علاقه فرزند ابیطالب به مرگ، بیش از علاقه طفل به پستان مادرش است.
سيد رضي، نهج البلاغة، خطب الامام علي عليه السلام، ج1، ص41، تحقيق: شرح: الشيخ محمد عبده، ناشر : دار الذخائر - قم، چاپ: الأولى1412 هـ - 1370 ش
شما حرف عمر بن خطاب را با فرمایش امیر المومنین علیه السلام مقایسه کنید. کارهایی که اینها انجام دادند با: (رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ) تطبیق میکند؟!
پرسش:
ببخشید! در کتابهایشان که ثابت شده که ابوبکر، آدم پولداری بوده که این همه انفاق کرده؟
پاسخ:
اگر ابوبکر ثروتمند بود پدرش برای دیگران نوکری نمیکرد! جار میکشید و پول میگرفت.
پرسش:
در کتابهایشان هست؟
پاسخ:
بله، آقای «طبسی» از متأخرین به خوبی کار کرده کتابی ایشان در رابطه با «نقد ادله اهلسنت بر خلافت خلفاء» دارد که کتاب قطوری هم هست.
پرسش:
حاج آقا! آیه (السابقون) در بعضی از روایات است كه این آیه در مورد کسانی است که در «شعب ابیطالب» هجرت کردند، چون قبل از هجرتی که پیغمبر داشتند هجرتهای دیگری هم بوده و سختیهایی کشیدند.
پاسخ:
اصلاً روایات متعددی هم داریم که مراد از (سابقون) حضرت امیر (سلام الله علیه) است.
ما در رابطه با نحوه برخورد با معاندان و نواصب باید به همان تعبیر آقا امام صادق (سلام الله علیه) عمل کنیم كه میفرماید:
« و يكشف عن مخازيهم ويبين عوارهم »
الطبرسي، أحمد بن علي _متوفاى 548 ق_، الاحتجاج، ج1، ص12، تحقيق: تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م.
تعبیر، تعبیر خیلی زیبایی است. آنجا بحث مناظره با اینها نیست. دوستان عزیز تعابیری که حضرت دارد «فأفْحَمَهُ»؛ یعنی خفه و بیآبرویش کند یا تعبیری که دارد:
«أَفْتَحَ لَكَ بَاباً مِنَ الْعِلْمِ تَقْهَرُ فُلَاناً النَّاصِبِيَّ- فِي قَرْيَتِك»
طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، 2جلد، نشر مرتضى - مشهد، چاپ: اول، 1403 ق، ج1 ؛ ص18
یا تعبیر دیگر:
«مَنْ كَانَ هَمُّهُ فِي كَسْرِ النَّوَاصِبِ»
باید اینها را بشکنید، اینجا بحث مناظره نیست؛ بلکه بحث از بین بردن حیثیت آنها است.
«وَ يَكْشِفُ عَنْ مَخَازِيهِمْ»
ذلت برای اینها ایجاد کنید
«وَ يُبَيِّنُ عَوْرَاتِهِم»
اینها را رسوا کنید آبرویشان را ببرید
حسن بن على عليه السلام، امام يازدهم، التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، 1جلد، مدرسة الإمام المهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1409 ق، ص349
تعبیر، تعبیری خیلی زیبای است یکی دو تا روایت نیست نزدیک سی تا روایت پیدا کردم که نحوه برخورد با این «نواصب» به این شکل است.
یا مثلاً حضرت عسکری وقتی احساس میکند «اسحاق كندی» شبهاتی را مطرح میكند میگوید:
«أَ مَا فِيكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ»
یک جوانمردی پیش شما نیست که برود شبهات این را جواب بدهد؟
ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، 4جلد، علامه - قم، چاپ: اول، 1379 ق، ج4 ؛ ص424
یا باز هم از امام حسن عسکری است كه راوی میگوید:
«يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ لَنَا جَاراً مِنَ النُّصَّابِ يُؤْذِينَا وَ يَحْتَجُّ عَلَيْنَا- فِي تَفْضِيلِ الْأَوَّلِ وَ الثَّانِي وَ الثَّالِثِ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)، وَ يُورِدُ عَلَيْنَا حُجَجاً لَا نَدْرِي كَيْفَ الْجَوَابُ عَنْهَا- وَ الْخُرُوجُ مِنْهَا»
امام میگوید:
« أَنَا أَبْعَثُ إِلَيْكُمْ مَنْ يُفْحِمُهُ عَنْكُمْ، وَ يُصَغِّرُ شَأْنَهُ لَدَيْكُمْ»
یعنی هیمنه و عظمت و ابهت او را بشکند و خفهاش کند
«فَدَعَا بِرَجُلٍ مِنْ تَلَامِذَتِهِ»
معلوم است ائمه نیروهای آماده به کار داشتهاند. به یکی از تلامذهاش فرمود:
«مُرَّ بِهَؤُلَاءِ إِذَا كَانُوا مُجْتَمِعِينَ يَتَكَلَّمُونَ فَتَسَمَّعْ إِلَيْهِمْ، فَيَسْتَدْعُونَ مِنْكَ الْكَلَامَ فَتَكَلَّمْ، وَ أَفْحِمْ صَاحِبَهُمْ، وَ اكْسِرْ عِزَّتَهُ وَ فُلَ حَدَّهُ وَ لَا تُبْقِ لَهُ بَاقِيَةً»
...چیزی برایش باقی نگذار.
برخورد با اینها به این صورت است. بحث مناظره کردن و بحث علمی کردن و قانع کردن نیست، باید کاملاً مشخص بشود که اینها چه کار میکنند؟ بعد كه شاگرد امام عسکری رفت
« وَ كَلَّمَ الرَّجُلُ فَأَفْحَمَهُ، وَ صَيَّرَهُ لَا يَدْرِي فِي السَّمَاءِ هُوَ، أَوْ فِي الْأَرْض»
بلایی بر سرش آورد که اصلاً نفهمید در آسمان یا زمین است؟
حسن بن على عليه السلام، امام يازدهم، التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، 1جلد، مدرسة الإمام المهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1409 ق، ص352
ما امروز به نیروهای اینطوری نیاز داریم که وقتی با اینها بحث میکنند عرصه را آنچنان تنگ کنند که اصلاً نفهمد چه خبری است؟
یک روایت جالب دیگر هم هست دوستان دقت بکنید «شیخ صدوق» دارد «هشام ابن حکم» با «ابو هذیل علاف» چند تا مناظره داشت. در یکی از آن مناظرههای خیلی شنیدنی میگوید:
«أُنَاظِرُكَ عَلَى أَنَّكَ إِنْ غَلَبْتَنِي رَجَعْتُ إِلَى مَذْهَبِكَ، وَ إِنْ غَلَبْتُكَ رَجَعْتَ إِلَى مَذْهَبِي»
«ابو هذیل» گفت «هشام» بیا با هم مناظره کنیم اگر من پیروز شدم مذهب من را قبول کن تو پیروز شدی من مذهب تو را قبول میکنم.
یعنی من پیروز شدم تو بیا سنی شو، تو پیروز شدی من شیعه میشوم.
«فَقَالَ هِشَامٌ: مَا أَنْصَفْتَنِي!»
«هشام» هم گفت انصاف را رعایت نکردی
«بَلْ أُنَاظِرُكَ عَلَى أَنِّي إِنْ غَلَبْتُكَ رَجَعْتَ إِلَى مَذْهَبِي»
اگر من پیروز شدم تو شیعه میشوی
«وَ إِنْ غَلَبْتَنِي رَجَعْتُ إِلَى إِمَامِي»
اگر نتوانستم جوابت را بدهم، پیش امام میروم یاد میگیرم بعد میآیم و جوابت را میدهم!
ابن بابويه، محمد بن على، إعتقادات الإمامية (للصدوق)، 1جلد، كنگره شيخ مفيد - ايران ؛ قم، چاپ: دوم، 1414ق، ص43
مناظرهی دیگر، مناظره امام صادق علیه السلام با ابن ابی العوجاء است که خیلی جالب است.
«دَخَلَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ أَلَيْسَ تَزْعُمُ أَنَ اللَّهَ خَالِقُ كُلِ شَيْءٍ- فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بَلَى فَقَالَ أَنَا أَخْلُقُ فَقَالَ لَهُ كَيْفَ تَخْلُقُ فَقَالَ أُحْدِثُ فِي الْمَوْضِعِ ثُمَّ أَلْبَثُ عَنْهُ فَيَصِيرُ دَوَابَّ فَأَكُونُ أَنَا الَّذِي خَلَقْتُهَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَلَيْسَ خَالِقُ الشَّيْءِ يَعْرِفُ كَمْ خَلْقُهُ قَالَ بَلَى قَالَ فَتَعْرِفُ الذَّكَرَ مِنْهَا مِنَ الْأُنْثَى وَ تَعْرِفُ كَمْ عُمُرُهَا فَسَكَتَ»
ابن بابويه، محمد بن على، التوحيد (للصدوق)، 1جلد، جامعه مدرسين - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1398ق، ص295
«ابن ابی العوجا» نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت: آیا شما گمان میکنی خداوند خالق همه چیز است؟ امام فرمود: بله. گفت: من هم خالق هستم! امام فرمود: چگونه میآفرینی؟ گفت: در جایی مدفوع میکنم و پس از مدتی که باقی ماند در آن کرمهایی بوجود میآیند؛ پس من آنها را آفریدم! امام صادق فرمود: آیا کسی که خالق چیزی هست تعداد آفریده های خود را نمیداند؟ گفت: بله. (میداند) امام فرمود: پس تو باید بدانی که کدام یک از این کرمها مذکرند و کدام یک مونث؛ و نیز باید بدانی که عمر هریک چقدر است؟! (اینجا بود که) ابن ابی العوجاء پاسخی نداشت و ساکت شد.
در هر صورت ...
بحث ما روی صحاح اهلسنت بود، ما «سنن ابی داود» را مفصل آوردیم، كه اینها این را جزء مهمترین كتابشان میدانند.
كتاب بعدی «سنن ترمذی» یا «صحیح ترمذی» است كه اینها میگویند، این كتاب از جمله كتابهای است كه ما خیلی در بحث پاسخ به شبهات استفاده میكنیم. ما ناگزیر هستیم یك كلیاتی از آن داشته باشیم. در یك جا اگر سند ضعیف هم است بتوانیم یك طوری تحویلش بدهیم.
«مباركفوري» میگوید:
«قال التِّرْمِذِيُّ في آخِرِ كِتَابِهِ في كِتَابِ الْعِلَلِ ما لَفْظُهُ جَمِيعُ ما في هذا الْكِتَابِ مِنَ الحديث هو مَعْمُولٌ بِهِ»
«ترمذی» میگوید من روایاتی در اینجا آوردم كه همه آن معمول به است؛ یعنی روایت غیر معمول به نیاوردم!
«وَبِهِ أَخَذَ بَعْضُ أَهْلِ الْعِلْمِ ما خَلَا حَدِيثَيْنِ»
تمام علمای عصر من، كتاب من را قبول دارند، غیر از دو تا روایت!
تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي ، اسم المؤلف: محمد عبد الرحمن بن عبد الرحيم المباركفوري أبو العلا الوفاة: 1353 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت، ج 1، ص 478
میگوید كتابش بر علمای «حجاز» و «عراق» و «خراسان» عرضه شد، راضی شدند و گفتند:
«ومن كان هذا الكتاب يعني الجامع في بيته فكأنما في بيته نبي يتكلم»!
سير أعلام النبلاء ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج 13، ص 274
این را «ذهبی» نقل میكند و نقدی هم برایش نمیزند!
بعد بعضیها مثل «صاحب كشف الظنون» تعبیرش این است كه «سنن ترمذی» بعد از «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» است. مجموع روایاتش هم سه هزار نهصد پنجاه و شش روایت است.
بعد تعبیری دیگری كه در مورد «سنن ابن ماجه قزوینی» همشهری ما است، البته اختلاف است كه آیا «سنن ابن ماجه» جزء «صحاح سته» است یا «موطأ» مالك؟ بعضی علما «مؤطأ» را جزء «صحاح سته» میدانند، بعضی هم «سنن ابن ماجه» را!
«ابن ماجه» تعبیری دارد كه میگوید:
«أظن إن وقع هذا في أيدي الناس تعطلت هذه الجوامع أو أكثرها»
اگر سنن من در اختیار مردم باشد، تمام جوامع روایی یا بیشترشان تعطیل شده و بهم میریزد!
سير أعلام النبلاء ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج 13، ص 278
ایشان متوفای 273 است، «ابن عربی خبیث ناصبی» که در قرن ششم هجری بوده میگوید:
« الموطأ هو الأصل الأول واللباب وكتاب البخاري هو الأصل الثاني في هذا الباب»
میگوید «موطأ مالك» اصل و مغز احادیث ما است، كتاب «بخاری» اصل دوم است
الموطأ - رواية محمد بن الحسن - (ج 1 / ص 29)
یعنی بعد از «موطأ مالك» است. «شافعی» میگوید:
«ما على ظهر الأرض كتاب في العلم بعد كتاب الله أصح من كتاب مالك»
فتح المغيث شرح ألفية الحديث ، اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن عبد الرحمن السخاوي الوفاة: 902هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان - 1403هـ ، الطبعة : الأولى، ج 1، ص 26
البته «موطأ مالك» مرسلات الی ما شاء الله دارد، و لذا بعضیها مثل «سیوطی» میگوید:
«ما فيه من المراسيل فإنها مع كونها حجة عنده بلا شرط»
مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ، اسم المؤلف: علي بن سلطان محمد القاري الوفاة: 1014هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : جمال عيتاني، ج 1، ص 65
«ابو زرعه» از بنیانگذاران علم رجال اهلسنت است، از همان كسانی است كه بلا بر سر «بخاری» درآوردند، میگوید:
«وقال أبو زرعة لو حلف رجل بالطلاق على أحاديث مالك التي بالموطأ أنها صحاح كلها لم يحنث»
اگر كسی به طلاق قسم بخورد، بگوید اگر تمام احادیث «موطأ مالك» صحیح نباشد زنم مطلقه است! قطعا اگر طلاق ندهد، حنث قسم نكرده؛ یعنی قسمش، قسم واقعی است!
پرسش:
حتما مثل روز برایش روشن است كه همهاش درست است!
پاسخ:
بله.
«ولو حلف على حديث غيره كان حانثاً»
ترتيب المدارك وتقريب المسالك لمعرفة أعلام مذهب مالك ، اسم المؤلف: أبو الفضل عياض بن موسى اليحصبي الأندلسي الوفاة: 544هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الاولى ، تحقيق : محمد سالم هاشم، ج 1، ص 103
حتی نسبت به «بخاری» هم اگر قسم به طلاق بخورد، قطعا باید زنش را طلاق بدهد، اگر طلاق ندهد باید كفاره قسم بدهد!
حدیث مرفوعه؛ در بین اهل سنت، یعنی منسوبه! این را من بارها گفتم مرفوع در شیعه غیر از مرفوع در اهلسنت است، مرفوع در نزد شیعه یعنی روایتی که چند تا راوی حذف شده و سند پریده و رفته است. به طور مثال شما در «کافی» زیاد دارید «علی ابن ابراهیم رفعه عن الصادق علیه السلام»؛ یعنی پرانده است. ولی مرفوع در نزد اهلسنت یعنی «منسوب الی النبی» به عکس ما است.
میگوید:
«صحاح كلها بل هي في الصحة كأحاديث الصحيحين»
مجلة الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة - (ج 7 / ص 416)
بعد دارد:
«لیس فیه حدیث مسند إلا وهو صحیح»
نسبت به مسنداتشان این را دارند.
شما میدانید كه «مالک» اول صد هزار روایت جمع کرده بود، بعد از او ده هزار تا انتخاب کرد، بعد از آن پانصد تا بیشتر نتوانست انتخاب کند، این پانصد تا را در سننش آورد.
بعد «سنن دارمی» هم است، البته جزء «صحاح سته» نیست، بعضیها او را جزء «صحاح سته» آوردند؛ یعنی به جای «سنن ابن ماجه» و «موطأ مالک»، «سنن دارمی» را جزء «صحاح سته» آوردند، بعضی از آقایان مثل «علائی» میگوید:
«ينبغي أن يعد كتاب الدارمي سادسا للكتب الخمسة بدل كتاب ابن ماجه فإنه قليل الرجال الضعفاء نادر الأحاديث المنكرة والشاذة وإن كانت فيه أحاديث مرسلة وموقوفة»
«مرسله» هم كه مشخص است «عن رجل؛ عمن حدثه»، «موقوفه»؛ یعنی متوقف بر صحابه است برخلاف مرفوعه، موقوفه در برابر مرفوعه است، «مرفوعه منسوب الی النبی»، «موقوفه منسوبا الی الصحابه» است؛ یعنی متوقفا الی الصحابه!
«فهو مع ذلك أولى من كتاب ابن ماجه»
النكت على كتاب ابن الصلاح(م) ، اسم المؤلف: ابن حجر(م) الوفاة: 852 ، دار النشر:، ج 1، ص 486
بعضی از حفاظ مثل «ابن صلاح» و «نووی» و «علائی» و «ابن حجر» میگویند اگر «مسند دارمی» را ما ششمین کتاب از «صحاح سته» قرار بدهیم اولی است.
کتاب حدیثی بعدی «مسند احمد» است که جزء «صحاح سته» نیست ولی خود احمد بن حنبل میگوید:
«فما اختلف المسلمون فيه من حديث رسول الله صلى الله عليه وسلم فارجعوا اليه»
در تمام روایات اختلافی از پیغمبر، مردم به مسند من مراجعه کنند.
«فإن وجدتموه فيه والا فليس بحجة»
اگر در مسند من پیدا کردید بدانید این درست است و اگر پیدا نکردید این روایت حجت نیست
سير أعلام النبلاء ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج 11، ص 329
بعضیها هم اشکال کردند، بعضی از آقایان هم گفتهاند:
«والحق أن أحاديثه غالبها جياد والضعاف منها إنما يوردها للمتابعات»
تعجيل المنفعة بزوائد رجال الأئمة الأربعة ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار الكتاب العربي - بيروت ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. إكرام الله إمداد الحق، ج 1، ص6
عزیزان دقت کنند هم در «صحیح بخاری» و هم در «صحیح مسلم» و هم در دیگر صحاح احادیثی که نقل میکنند دو دسته است، یک دسته احادیثی است که برای استناد نقل میکنند به عنوان یک حکم شرعی و تکلیف! و یک دسته احادیثی که تبعاً نقل میکنند. به تبعیر ما به عنوان «مؤید» نقل میکند، آنهایی که «مؤید» نقل میکند میگوید در آنجا شرایط «بخاری» و «مسلم» نیست، خیلی از روایات است كه دوستان ما در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» استناد میکنند وهابیها میگویند «ذكره البخاری متابعة»، یا «مقرونا»؛ آنهایی که متابعتاً و مقروناً است از دیدگاه این آقایان، آن روایات شرایط «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» را ندارد و ضعیف میدانند در آنجا هم خیلی از رواتش ضعیف است چه بسا متن روایتش هم نباشد. مثل «کافی» ما معمولاً «کلینی» در هر بابی پنج شش تا روایت میآورد، نظر «کلینی» این است که اولین روایت، صحیحترین روایت نزد «کلینی» است.
ایشان روایات بعدی را كه میآورد به عنوان «مؤید» میآورد، که اگر اینها را هم نیاورده بود با آن روایت اول مسئله تمام بود. و اینکه بعضاً میگویند مرحوم «بحرانی»در «لوئة البحرین» میگوید 9 هزار روایت ضعیف در «کافی» است این ما را به وحشت نیاندازد شاید هم درست باشد. 9 هزار روایت ضعیف در برابر شش هفت هزار روایت صحیح است، مرحوم «کلینی» اول باب یک روایت دو روایت صحیح میآورد بعداً شش هفت، اصلاً بعضی از جاها در جلد 2، صفحه 18 بحث امامت 15 تا روایت ایشان آورده، از این 15 تا روایت 2 تا روایت صحیح است 13 روایت ضعیف است و این روایتها را «مؤیداً» آورده که اگر این 13 روایت نبود آن 2 تا روایت برای استناد فقیه کفایت میکند.
ولذا این را عزیزان را داشته باشند این یک نکته! نکته دیگر مبنای شیعه این است روایت ضعیف باشد 3 تا روایت ضعیف با همدیگر جمع بشود «مستفیض» میشود روایت «مستفیض» هم حجت است مثل خبر واحد اگر نگوییم از خبر واحد اقوی است. شما ببینید آقای «خویی» که در سند خیلی مته به خشخاش میگذارد خیلی از جاها دیگر بحث سندی نمیکند میگوید:
«روایات الباب مستفیضة تغنینا عن البحث فی السند»؛
روایت این باب، «مستفیض» است احتیاجی به بررسی سندی نداریم!
این هم در حقیقت خلاصه بحث این فصل است، ان شاء الله این بحث در كانال گذاشته میشود تا دوستان استفاده كنند. از جمله بحثهای دیگری که ما داریم «مصنفاتٌ فی الاحادیث الصحیحه» است. ما تقریباً 50- 51 کتاب از کتب اهلسنت داریم غیر از «صحاح سته» میگویند صحیحاً «صحیح ابو ابانه»، «صحیح ابن خذیمه»، «صحیح ابن حبّان» و مصنفات دیگری است که پانزده شانزده تا از اینها را آوردیم.
یک «فایدةٌ» هم دارد دوستان مطالعه بفرمایند در مقام احتجاج در برابر اهلسنت ما یک مقداری دقت بکنیم مبنای اهلسنت با مبنای شیعه به همدیگر نخورد اگر ما در یک جا برای اهلسنت به کتابهای آنها احتجاج میکنیم این در مقام احتجاج است ما خودمان قبول نداریم از باب «قاعده الزام» ما به این استدلال میکنیم.
والسلام علیکم ورحمة الله