2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
مقایسه مقام علمی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) با «خلفا»!
کد مطلب: ١٢٩٢٣ تاریخ انتشار: ١٠ مهر ١٣٩٨ - ١٨:٣٠ تعداد بازدید: 2564
خارج کلام مقارن » عمومی
مقایسه مقام علمی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) با «خلفا»!

جلسه دهم 98/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه دهم 98/07/08

موضوع: روش پاسخگویی به شبهات (7) – مقایسه مقام علمی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) با «خلفا»!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.

پرسش:

ملاك متقدم و متأخر بودن علما در فقه و رجال به چه صورت است؟

پاسخ:

معمولا بزرگان ما، «شیخ طوسی» را مرز قرار داده اند و متأخر در «رجال»، شیخ طوسی «و من تأخر عن الشیخ الطوسی» را متأخرین می‌گویند. «شیخ طوسی و من تقدم» متقدمین می‌شوند. در «فقه» «علامه حلی و استادش مرز متقدمین و متأخرین هستند.

پرسش:

خودشان متقدم هستند و یا متأخر؟

پاسخ:

بعضی‌ها متقدم می‌شمارند و بعضی‌ها متأخر می‌شمارند. استاد علامه متوفای 676 است. ولی خود «علامه» متوفای 726 یعنی دو سال قبل از «ابن تیمیه» است. از اهل‌سنت «نووی» هم متوفای 676 هجری است.

معمولاً بعضی از آقایان، این استاد و شاگرد را تارة جزء مقدمین می‌شمارند و بعضی‌ها جزء متأخرین می‌شمارند؛ ولی آن‌چه كه در ذهن من است خود «علامه» با متأخرین است و استادش با متقدمین است. معمولا این‌ها در مرز هستند، مرزها را در دو طرف حساب می‌كنند.

پرسش:

روایت وصیت حضرت امام حسین (علیه السلام) به حضرت زینب (سلام الله علیها) كه می‌فرماید برای من گریه و زاری و بی تابی نكن، با روایات عزاداری چگونه قابل جمع است؟

پاسخ:

اولا در آن موضوع سندی صحیحی برای من ثابت نشد، اضافه بر آن بحثی كه در رابطه با حضرت زینب (سلام الله علیها) است معنای آن این نیست كه ناراحتی و گریه و بی تابی نكن، منظور بحث‌های است كه در زمان جاهلیت مطرح بوده كه به خودشان لطمه می‌زدند و صورت‌شان را خراش می‌انداختند و خون جاری می‌كردند، مراد این است. نه عزاداری‌های رسمی كه معمولا زن‌ها به سر و صورت و سینه‌‌شان می‌زنند.

خود عایشه می‌گوید ما در رحلت پیامبر:

«أَلْتَدِمُ مع النِّسَاءِ واضرب وجهي»

ما به سینه‌هایمان می‌كوبیدیم

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 6، ص 274

در آن زمان سینه زنی كه نبود؛ یعنی همین‌طوری به سینه‌هایمان می‌كوبیدیم، اگر به این شكل باشد اشكالی ندارد؛ ولی اگر آن‌چه كه در زمان جاهلیت بود كه این‌ها خراش می‌انداختند و خون جاری می‌كردند و خودشان با مشكلاتی مواجه می‌شدند، این شاید اشكال داشته باشد. همان‌طور كه عرض كردم این روایت سندی صحیحی كه ما بتوانیم به آن استناد كنیم ندارد.

اگر دوستان هم بررسی كنند خوب است. البته ما خیلی روی این روایت كار كردیم و جواب هم دادیم. اگر شما به سایت ولی‌ عصر به شبهات عزادری مراجعه كنید، یكی از روایات همین است؛ چون وهابی‌ها علیه عزاداری به همین روایت استناد می‌كنند. ما هم جواب می‌دهیم اگر ملاك این باشد عایشه هم این‌طور عزاداری كرده است.

می‌گویند عایشه بچه بوده، آقایان می‌گویند عایشه در سال سوم هجری نه ساله بوده و در زمان رحلت پیامبر هفده سالش بوده؛ آیا یك دختر و یا زن هفده ساله بچه است؟ و حال آن‌كه حق این است كه عایشه در زمان رحلت پیامبر بیست و هفت سالش بوده نه هفده سال!

این‌ها سن عایشه را كمتر می‌گویند تا یك فضیلتی برای عایشه درست كنند، كه می‌گوید من بچه بودم و با عروسك‌هایم بازی می‌كردم، وقتی خانه پیامبر رفتم عروسك‌هایم را با خودم بردم!!

پرسش:

شاید توصیه حضرت امام حسین به حضرت زینب مسئله سیاسی بوده، شاید فرموده باشد كه جلوی دشمن این كار را نكن!

پاسخ:

این‌كه بحث سیاسی باشد خیلی بعید است، اولا كه ما برای این روایت باید سندی پیدا كنیم، چه آن باشد و چه زدن سر حضرت زینب به محمل باشد، همه به صورت مرسل نقل شده است.

پرسش:

اصلاً برای افرادی عادی هم كراهت دارد كه این كارها را در عزاداری بكنند.

پاسخ:

لطمه زدنی كه ضرری بر جسم وارد كند بله. یعنی لطمه‌های كه منهی عنه است، این‌كه ما روایت داریم و خود رسول اكرم هم می‌گوید در عزاداری‌ها تكلم نكنید به آن‌چه كه در زمان جاهلیت تكلم می‌كردند؛ در آن زمان در مرگ یكی از عزیزان‌شان كفریاتی می‌گفتند، می‌گوید آن‌طوری عزاداری نكنید؛ ولی خود لطمه زدن را فقهای معاصر ما مثل «حاج آقای وحید» و... می‌گویند در عزاداری امام حسین انسان اگر بزند و خون هم جاری بشود هیچ اشكالی ندارد.

پرسش:

اصلا محرم در چه فصلی از سال بوده است؟

پاسخ:

محرم در فصل پاییز بوده، آخر تابستان و اول پاییز!

پرسش:

پس آن گرمای را كه ذكر می‌كنند چطوری است؟

پاسخ:

«عراق» است! وقتی شما زمستان هم به «عراق» می‌روید در آن‌جا هوا گرم است، زمستان آن‌جا تقریبا شبیه تابستان «قم» است. شما اگر به «خوزستان» هم بروید به همین شكل است.

پرسش:

دارد كه حضرت با سر نیزه در پشت خیمه‌ها چاهی حفر كرده بودند و آب داشتند.

پاسخ:

من تصور می‌كردم «حاج آقای پیشوایی» در كتاب سه جلدی «مقتل جامع» كه نوشته‌ بررسی سندی هم كرده‌ و روایات صحیح را انتخاب كرده است. من در ماه محرم امسال، این كتاب را یك مروری كردم متوجه شدم ایشان هم به صورت گزینشی مطالب را آورده است؛ یعنی این‌كه یك جا بررسی سندی بكند و تعارض و امثال این‌ها را دقت بكند متأسفانه نكرده است.

آن را كه خودشان تشخیص دادند باید بیاورند را در این کتاب آوردند، نه آن‌كه صحیح است! اگر روی مقتل یك كسی واقعا بیاید متمحض بشود، كسی كه متخصص در «رجال» هم است بیایید قضایای مقتل را آن را كه با عقل سازگاری دارد حداقلش این است، این‌ها را بیاورد و بزرگانی مثل «شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه» و «سید مرتضی» و «سید ابن طاووس» و «ابن شهر آشوب» و دیگرانی كه آورده‌اند این‌ها را ملاك قرار بدهند، كاری خوبی می‌شود.

از منابع اهل‌سنت هم آن‌چه كه مطابق با مبانی شیعه است آن‌ها را هم بیاورد، این‌ها یك مقداری از بحث‌های پیچیده است، به ذهنم می‌رسد همان كتاب «نفس المهموم- مرحوم محدث قمی» خیلی بهتر از این كتابی است كه جناب اقای «پیشوایی» نوشته است. این نظر من است البته ایشان زحمت زیاد كشیده است والحق و الانصاف خیلی مطالب بكر، زیبا و عالی را آورده‌ است.

«حاج آقای پیشوایی» جمع آوری خوبی كرده است و آن هم با هفت – هشت نفر از اساتید برجسته این كار را انجام داده است؛ ولی باز من به ذهنم می‌رسد وقتی كه خودم بخواهم مقتل را مطالعه كنم، «نفس المهموم- محدث قمی» را ترجیح می‌دهم. ایشان تلاش كرده مطالبی بیاورد كه اگر كسی در ماه رمضان هم روضه خواند روزه‌اش باطل نشود!

ایشان تمام مصادر را هم ذكر كرده است به اضافه این‌كه عربی بودن «نفس المهموم» هم یك حسن و امتیاز است، این‌ها مطالب عربی را خیلی كم آوردند، خود عبارت‌های عربی اولا تأثیر گذاری بیشتری در روحیه‌ای مخاطب دارد، دیگر این‌كه انسان متن عربی را می‌بیند چه بسا من برداشتی داشته باشم كه آن آقای مترجم این برداشت را نداشته است.

انسان وقتی در مورد بعضی از الفاظ به لغت مراجعه می‌كند و بررسی می‌كند چه بسا معنی دیگری داشته باشد، و شاید مترجم فرصت این كار را نداشته است. و هرچه به ذهنش آمده همان را ترجمه كرده و آورده است.

آغاز بحث...

ما در بحث قواعد رجالی و ضوابط حدیثی عرض كردیم که ما باید تلاش كنیم از قراین و شواهد و طرقی كه خود اهل‌سنت و یا بزرگان شیعه دارند، برای تصحیح و معتبر ساختن روایت استفاده كنیم. این‌كه ما بیاییم با نظریات ابتدایی روایت را كنار بگذاریم، این دون شأن یك عالم و محقق است.

یكی از این‌ها بحث تقویت سندها نسبت به یكدیگر است كه اگر یك روایت از سه طریق و یا پنج طریق آمد، این‌ها برای انسان اطمینان عقلایی می‌آورد كه همچنین عبارتی از معصوم صادر شده است، مثل قضیه «رؤیت هلال» كه یك نفر در «تبریز» می‌بیند، یك نفر در «خوزستان» می‌بیند و یك نفر در «مشهد» می‌بیند، دیدن همین سه نفر برای آدم اطمینان عقلایی می‌آورد.

مگر این‌كه انسان احتمال تبانی بدهد كه آن بحث دیگر و جدایی است، مادامی كه انسان احتمال تبانی ندهد همین كه از سه كانال نقل شود، کافی است و حال‌ آن‌كه تك تك این‌ها قطعا عادل هم نیستند، ما این‌ها را عادل نمی‌دانیم و شاهد عادل هم نیستند.

در مباحث روایی هم كلا به همین شكل است اگر ما دیدییم از سه طریق روایت از معصوم آمد، این خودش نشان می‌دهد كه همچنین عبارتی از معصوم صادر شده است.

نکته بعدی برخوردی گزینشی است که اهل‌سنت با این قاعده دارند؛ وقتی كه یك روایت مربوط به فضائل خلفاء است با سه طریق و یا چهار طریق آن‌جا می‌گوید: «یقوی بعضها بعضا» بلكه می‌گوید با سه طریق آمده روایت متواتر است. حالا این‌كه به سه طریق و یا پنج طریق چطور تواتر را اثبات می‌كند الله اعلم!

ولی در رابطه با امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) طور دیگر رفتار می‌كنند مثلا حدیث «أنا مدینة العلم وعلی بابها» هفده طریق دارد، این هفده طریق را هم یكی پس از دیگری تضعیف می‌كنند، می‌گویند جعلی و كذب است و آن عبارت‌های كه «ابن تیمیه» در این مورد دارد.

در این‌جا ما یك بحثی را باز كردیم كه در رابطه با ورود به كل مباحث فقهی، كلامی، تفسیری و... به دردمان می‌خورد، آن‌چه كه مهم است و ما باید روی آن كار كنیم و هرچه هم در این زمینه وقت بگذاریم ارزش دارد این است كه راه به دست آوردن شریعت از طریق اهل‌سنت چیست و از طریق شیعه چیست؟

اگر ما روی این‌ موضوعات صدها ساعت و هزار ساعت هم وقت بگذاریم ارزش دارد، ما می‌توانیم یك پایه‌ای اساسی برای كل ابواب فقهی‌، اصولی، كلامی و تفسیری‌مان در همه جا به كار ببریم و در بحث‌ها و مناظرات و پاسخ به شبهات و... هم می‌توانیم از این مبنا استفاده كنیم.

یكی از این‌ موضوعات بحث مرجعیت علمی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) كه در صدر ائمه (علیهم السلام) است و مرجعیت علمی صحابه است! اگر ما روی این دو بحث خوب كار كنیم و زحمت بكشیم و ببینیم در رابطه با مرجعیت علمی اهل‌بیت بویژه امیرالمؤمنین آن‌چه كه خود اهل‌سنت از صحابه، یا از خلفاء آورده‌اند ما این‌ها را در یك طرف میز قرار بدهیم و از آن طرف هم سراغ صحابه می‌رویم.

ما کاری با «ابو هریره» و «انس» و امثال این‌ها هم نمی‌خواهیم داشته باشیم، توصیه من این است به مسئله خلفاء بپردازیم؛ جایگاه علمی خلیفه اول، و خلیفه دوم؛ خلیفه سوم خیلی زیاد قابل بحث نیست، ملاک این دو نفر هستند.

ما بیاییم جایگاه علمی این دو نفر را با جایگاه علمی امیر المؤمنین مقایسه کنیم و ببینیم اهل‌سنت چه آوردند؟ ما نه به عنوان یک شیعه و نه به عنوان یک سنی، بلکه به عنوان یك انسان بی‌طرف این دو تا منابع و مصادر را ببینیم و قضاوت کنیم.

در رابطه با امیر المؤمنین (سلام الله علیه) و همچنین در مورد جایگاه علمی خلفاء اگر آقایان به «سایت ولیعصر» مراجعه بکنند می‌بینند كه ما خیلی مفصل کار کردیم. یکی از این بحث‌ها روایت: «انا مدینة العلم وعلیٌ بابها» بود آوردیم.

بحث‌های دیگری که با سندهای صحیح وجود دارد، «احمد ابن حنبل» روایتی را در «مسند» می آورد با تحقیق «حمزه احمد زین» که آدم منصفی است برخلاف «شعیب الارنؤوط» که تقریباً آدم «ناصبی»‌ و خیلی مغرض و معاند است، خیلی از روایاتی که «حمزه احمد زین» تصحیح کرده، «ارنؤوط» این‌ها را تضعیف می‌کند، در جلد 5 از نبی مکرم به صدیقه طاهره نقل می کند که حضرت فرمود:

«أني زَوَّجْتُكِ أَقْدَمَ أمتي سِلْمَا وَأَكْثَرَهُمْ عِلْماً وَأَعْظَمَهُمْ حِلْماً»

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 5، ص 26

یعنی در میان امت «اکثرُ علماً» امیرالمؤمنین است، «محقق» هم می‌گوید:

«إسنادُهُ حسن»

و آقایان هم قاعده دارند:

« الحسن كالصحيح في الاحتجاح»

حسن و صحیح هیچ تفاوتی در «احتجاج» ندارند.

قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث؛ اسم المؤلف: محمد جمال الدين القاسمي الوفاة: 1332 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، الطبعة الأولى، ج 1، ص 106

آقای «هیثمی»‌ متوفای 807 در «مجمع الزوائد» جلد 9 روایت «اکثرهُم علماً» را می‌آورد می‌گوید:

«رواه أحمد والطبراني وفيه خالد بن طهمان وثقه أبو حاتم وغيره وبقية رجاله ثقات»

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، اسم المؤلف: علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807، دار النشر: دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407، ج 9، ص 101

در بحث ها و مناظرات، نقل روایت ده درصد است، نود درصد تصحیح روایت است. مثل 17 تا روایت ما برای «انا مدینةُ العلم» می‌آورم این‌ها بلافاصله می‌گویند سند ضعیف است.

از آن طرف «زین الدین عراقی» كه باز از استوانه‌های علمی اهل‌سنت است؛ که می‌گویند اهل سنت عیال سفره این سه نفر هستند «ابن حجر عسقلانی»، «ذهبی»، «زین الدین عراقی» یعنی هر چه دارند از این سه نفر دارند.

ایشان هم در کتاب «المغنی عن حمل الأسفار» همین تعبیر را می‌آورد و می‌گوید «وإسنادُهُ صحیحٌ»! این یک نکته.‌ این قسمت را ما ادامه می‌دهیم كه حضرت امیر می‌گوید در سینه‌ من علم جمع آمده.

از آن طرف در «الاستیعاب فی معرفة الاصحاب» جلد 3، صفحه 1102که البته چهار جلد است و شماره صفحاتش مسلسل است، یعنی جلد اول در صفحه 700 تمام می‌شود جلد دوم از 701 شروع می‌شود «سعید ابن مسیب» می گوید:

«كان عمر يتعوذ بالله من معضلة ليس لها أبو الحسن»

الاستيعاب في معرفة الأصحاب، اسم المؤلف: يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412، الطبعة: الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي، ج 3، ص 1102و 1103

این روایتی است تقریباً متواتر؛ که عمر می‌گفت من به خدا پناه می‌برم یک مشکلی پیدا بشود که امیر المؤمنین در آن‌جا نباشد، باز ایشان می‌گوید: زن دیوانه‌ی که 6 ماهه وضع حمل کرده بود، عمر می‌خواست او را سنگسار کند، امیر المؤمنین این آیه قرآن را برای او خواند:

(وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا)

دوران حمل و از شير بازگرفتنش سي ماه است

سوره احقاف (46): آیه 15

در 6 ماهگی جنین کامل می‌شود، نوزاد در 6 ماهگی و هم در 9 ماهگی می‌تواند به دنیا بیاید. حضرت سید الشهداء (سلام الله علیه) 6 ماهه به دنیا آمده؛ این روایت در میان آقایان قطعی است. که آن شاعر هم می‌گوید:

زبس شوق شهادت در سرش بود/ ره 9 ماهه را 6 ماهه پیمود!

روایت كاملش به این صورت است:

«وفى التى وضعت لستة أشهر فأراد عمر رجمها فقال له على إن الله تعالى يقول وحملة وفصاله ثلاثون شهرا...»

در این‌جا عمر گفت:

«فكان عمر یقول»

كلمه «كان» یعنی همواره و استمرار را می‌رساند:

«لولا على لهلك عمر»

الاستيعاب في معرفة الأصحاب، اسم المؤلف: يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463 ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1412، الطبعة: الأولى تحقيق علي محمد البجاوي، ج 3، ص 1102و 1103

باز از « أذنية بن سلمة» دارد:

«أتيت عمر بن الخطاب فسألته من أين أعتمر»

از عمر پرسیدم از کجا من باید برای حج عمره احرام ببندم؟

«فقال إيت عليا فاسأله»

گفت: برو از علی سوال کن!

الاستيعاب في معرفة الأصحاب؛ اسم المؤلف: يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي، ج 3، ص 1106

باز در «طبقات الفقهاء» دارد که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) با صحابه مشورت می‌کرد، عمر به علی گفت:

«أنت أعلمهم وأفضلهم»

طبقات الفقهاء؛ اسم المؤلف: إبراهيم بن علي بن يوسف الشيرازي أبو إسحاق الوفاة: 476 ، دار النشر: دار القلم - بيروت، تحقيق: خليل الميس، ج 1، ص 23

در «طبقات کبری» عمر به امیر المؤمنین گفت:

«أنت خيرهم فتوى»

الطبقات الكبرى؛ اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230، دار النشر: دار صادر – بيروت، ج2، ص339.

سندش هم صد در صد صحیح است. در روایت دیگر مردی از مسئله ا‌ی از «معاویه» سوال کرد «معاویه گفت:

«سل عنها علي بن أبي طالب - رضي الله عنه - هو اعلم»

برو از علی سوال كن او اعلم است!

برگشت گفت: یا «معاویه»! من دوست دارم از تو سوال کنم، نمی‌خواهم از علی سوال کنم «معاویه» عصبانی شد گفت: پیغمبر در رابطه با علی گفت:

«أنت مني بمنزلة هارون من موسى ' ولقد كان عمر بن الخطاب – رضي الله عنه – يسأله فيأخذ عنه»

معاویه گفت: عمر همواره از امیر المؤمنین مسائل و احکام سوال می‌کرد و از او می‌گرفت «معاویه» از این مردی که دوست نداشت برود از علی سوال کند گفت:

«لا أقام الله رجليك»

پاهایت بشکند و نابود بشوی

«ومحا اسمه من الديوان»

بحر الفوائد المشهور بمعاني الأخبار؛ اسم المؤلف: أبو بكر محمد بن أبي إسحاق الكلاباذي البخاري الوفاة: 384 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1420هـ - 1999م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد حسن محمد حسن إسماعيل، ج 1، ص 312

این بابا چون یک مقداری نسبت به امیر المؤمنین تکبر داشت، «معاویه» دستور داد اسم او را از یارانه‌ها حذف کردند؛ دیگر یارانه‌هایش قطع شد، بررسی هم نکردند كه مستحق حذف بود و یا نبود!

پرسش:

«معاویه» می‌گوید برو از علی بپرس؟

پاسخ:

بله، این‌طوری دارد:

«جاء رجل إلى معاوية فسأله عن مسألة سل عنها علي بن أبي طالب - رضي الله عنه - هو اعلم»

درباره «عایشه» هم در «استیعاب» جلد 3، صفحه 1104 دارد:

«قالت عائشة من أفتاكم بصوم عاشوراء قالوا على! قالت أما أنه لأعلم الناس بالسنة»

عایشه پرسید چه کسی احکام روزه عاشورا را می داند. گفتند علی! گفت: علی عالم‌ترین انسان‌ها به سنت است.

الاستيعاب في معرفة الأصحاب؛ اسم المؤلف: يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 ، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي، ج 3، ص 1104

سندش هم بررسی شده و اشکالی ندارد. باز در جلد 3، صفحه 1103 «شریح ابن هانی» از عایشه در رابطه با حکم مسح بر روی کفش سوال کرد، گفت:

«إيت عليا فَسَله»

برو از علی سوال کن!

الاستيعاب في معرفة الأصحاب؛ اسم المؤلف: يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412، الطبعة : الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي، ج 3، ص 1103

این روایت سندش صحیح است. این‌ها نشان می‌دهد بر این‌که از عمر و عایشه و از دیگر صحابه هم الی ماشاء الله ما داریم مردم وقتی از این‌ها از مسائل فقهی یا مسائل تفسیری سوال می‌کردند، این‌ها مردم را به امیر المؤمنین (سلام الله علیه) ارجاع می‌دادند.

ما از این طرف در مورد اعلم بودن امیر المؤمنین نسبت به بقیه صحابه و خلفاء از رسول اکرم، از عمر و از عایشه روایت داریم، که اجازه بدهید من یکی دو تای دیگر را عرض کنم بعد سراغ یکی از خلفاء می‌رویم و مقایسه کوتاهی انجام می‌دهیم.

«سعد ابن ابی‌ وقاص» می‌گوید:

«ألم يكن أعلم الناس»

آیا علی، عالم‌ترین انسان‌ها نیست؟

داستان مفصل و شیرینی دارد که «سعد ابن ابی وقاص» داشت می‌رفت دید یک بنده خدای به امیر المؤمنین ناسزا می‌گوید، مردم هم اطرافش جمع شدند و تماشا می‌کنند؛ «سعد» گفت:

«يا هذا على ما تشتم علي بن أبي طالب»

ای فلانی چرا علی را ناسزا می‌گویی؟

«ألم يكن أول من أسلم ألم يكن أول من صلى مع رسول الله ألم يكن أزهد الناس ألم يكن أعلم الناس»

بعد از آن گفت: «اللهم»! این نفرین «سعد ابن ابی وقاص» است خدایا:

«إن هذا يشتم وليا من أوليائك فلا تفرق هذا الجمع حتى تريهم قدرتك»

خدایا این جمعیت پراکنده نشود قدرت نمایی کن، به این مردی که دارد به علی ناسزا می‌گوید.

«قیس» می‌گوید به خدا قسم:

«ما تفرقنا حتى ساخت به دابته فرمته على هامته في تلك الأحجار فانفلق دماغه ومات»

در همان جمعی که ما بودیم اسب این مرد رم كرد او را روی سنگ‌ها به زمین زد، مغزش بیرون ریخت و همان‌جا به درک واصل شد.

این را هم «حاکم»‌ می‌گوید:

«هذا حديث صحيح على شرط الشيخين»

المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 571

شما ببینید در «صحیح مسلم» و «صحیح بخاری» روایت است که «معاویه» وقتی به سب علی دستور می‌دهد که چرا علی را ناسزا نمی‌گویی؟ «سعد ابن ابی وقاص» است كه می‌گوید من از پیغمبر سه چیز شنیدم که بعد از آن به علی ناسزا نخواهم گفت؛ این‌که فرمود:

« أنت مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى إلا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»

صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج 4، ص 1870

قضیه آیه مباهله را مطرح می‌کند و کاملاً واضح است.

پرسش:

«سعد ابن ابی وقاص» مستجاب الدعوه بوده که نفرینش مستجاب شد؟

پاسخ:

بحث مستجاب الدعوه نیست، بحث سر این است که بعضی وقت‌ها یک حالت اضطراری برای انسان پیش می‌آید، دل آدم می‌شکند در همان دل شکستگی‌ها: «إن الله عند المنكسرة القلوب»! یک حالتی برای آدم پیش می‌آید، عبارت «الم یکن» مشخص است عصبانی شده و داغ کرده و ناراحت شده در همان لحظه نفرین کرد نفرینش هم گرفت! شاید ده مورد دیگر نفرین کرده نفرینش نگرفته، آدم مستجاب الدعوه هم نیست!

پرسش:

این روایت صحیح است؟

پاسخ:

روایت از نظر آقایان صحیح است، ما کاری نداریم از نظر ما صحیح است یا نه؟ ما از باب قاعده الزام داریم این‌ها را مطرح می‌کنیم. برای ما آن‌چه که از امام صادق فرموده باشد روی چشم‌مان می‌گذاریم، غیر از امام صادق، دیگران را از باب قاعده الزام مطرح می‌كنیم.

«ألزموهم‏ بما ألزموا به أنفسهم»

الكافي (ط - دارالحديث)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، ناشرو مصحح: دار الحديث، ج‏9 ؛ ص713

از آن باب نقل می‌کنیم و کاری نداریم که صحیح است یا صحیح نیست.

«عبدالله عمر» می‌گوید: ما هر وقت صحبت می‌کردیم همواره می‌گفتیم افضل اهل مدینه علی ابن ابیطالب است. از خود حضرت امیر، الی ماشاء الله روایت داریم؛ «عطا» از فقهای بنام اهل‌سنت است می‌گوید:

«قلت لعطاء كان في أصحاب رسول الله أحد أعلم من علي؟ قال لا والله ما أعلمه»

سوال کردند آیا در میان اصحاب رسول الله اعلم از علی هست؟ گفت به خدا قسم کسی اعلم از علی خبر ندارم!

الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة: الأولى، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ج 6، ص 371

«شعبی» همین‌طور:

«ما أحد أعلم بما بين اللوحين من كتاب الله تعالى - بعد نبي الله - من علي بن أبي طالب»

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل؛ تأليف: الحافظ الكبير عبيد الله بن أحمد المعروف بالحاكم الحسكاني؛ تحقيق وتعليق: الشيخ محمد باقر المحمودي؛ مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامي مجمع أحياء الثقافة، ج1، ص 49

و عبارت‌های دیگر از «تفتازانی»، «عزالدین ایجی»؛ یا «سعید ابن مسیب» که می‌گوید:

«لم يكن أحد من أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم يقول سلوني الا علي بن أبي طالب»

فضائل الصحابة، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. وصي الله محمد عباس، ج 2، ص 646

هیچ کدام از صحابه نگفتند «سلونی ان تفقدونی» هر چه می‌خواهید از من سوال کنید.

«نووی» می‌گوید:

«وسؤال كبار الصحابة له ورجوعهم إلى فتاويه وأقواله في المواطن الكثيرة والمسائل المعضلات مشهور»

تهذيب الأسماء واللغات، اسم المؤلف: محي الدين بن شرف النووي الوفاة: 676هـ ، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1996، الطبعة: الأولى، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ج 1، ص 317

پرسش:

«تفتازانی» هم مطلبی دارد؟

پاسخ:

«تفتازانی» خیلی مفصل مطرح کرده است. هم «تفتازانی» و هم «عزالدین ایجی» بر این‌که امیر المؤمنین اعلم الناس بوده در آن هیچ شکی ندارند، البته در این‌ مورد ما بیشتر می‌خواهیم با دوستان صحبت بکنیم من فقط یک مورد را می‌خواهم بیاورم

«شعبی» نقل می‌کند عمر ابن الخطاب منبر رفت و گفت: آی مردم در مهریه زنان‌تان غلو نکنید، اگر به من کسی خبر بدهد بیش از آن‌که رسول الله مهریه برای همسرانش قرار داده، کسی مهریه قرار داده، این‌ها را چنین و چنان می‌کنم؛ زنی از «قریش» بلند شد گفت:

يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ لَكِتَابُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ يُتبَعَ أَمْ قَوْلُكَ ؟»

حرف خدا را قبول کنیم یا حرف تو را؟

گفت:

«كِتَابُ اللَّهِ! فَمَا ذَاكَ ؟»

قضیه چیست؟

«قَالَتْ : نَهَيْتَ النَّاسَ آنِفَاً أَنْ يَتَغَالَوْا في صِدَاقِ النسَاءِ، وَاللَّهُ تَعَالاى يَقُولُ فِي كِتَابِهِ : ( وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارَاً فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً)»

«قنطار» به مبلغی می‌گویند که قابل شمارش نیست، 10 هزار 10 میلیون یا 100 میلیون نه! «قنطار» یعنی هر چقدر بخواهید برای همسران‌تان مهریه قرار بدهید اشکالی ندارد؛ وقتی این آیه را این زن برای عمر خواند گفت:

«كُلُّ أَحَدٍ أَفْقَهُ مِن عُمَرَ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاَثَاً»

جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)؛ اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: 19/جمادى الاولى / 911هـ ، دار النشر: ج 14، ص272

«تفسیر ابن کثیر» همین را دارد، عمر گفت خدایا عمر را ببخش:

« كل الناس أفقه من عمر»

تفسير القرآن العظيم؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1401، ج 1، ص 468

« «سخاوی» همین را نقل می کند بعد می گوید:

«سنده جیدٌ قوي»

«ماوردی» که هم از فقهاء و هم از متلکمین اهل‌سنت است، می گوید عمر گفت:

«كل الناس أفقه من عمر حتى امرأة»

زن‌ها هم از عمر فقیه‌تر هستند!

الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني؛ اسم المؤلف: علي بن محمد بن حبيب الماوردي البصري الشافعي الوفاة: 45، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان - 1419 هـ -1999 م ، الطبعة : الأولى، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ج9، ص 331

«سرخسی» به همین شکل دارد. در کتاب «اللباب في علوم الكتاب » مال «ابو حفص حنبلی» است می‌گوید عمر گفت:

«كلّ الناس أفْقَهُ مِنْكَ يا عكرُ»

اللباب في علوم الكتاب؛ اسم المؤلف: أبو حفص عمر بن علي ابن عادل الدمشقي الحنبلي الوفاة: بعد 880 هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1419 هـ -1998م ، الطبعة: الأولى، تحقيق : الشيخ عادل أحمد عبد الموجود والشيخ علي محمد معوض، ج 6، ص 265

«عكر» هم یک عبارت خیلی زشتی است که خودش به خودش فحش داده ما ضامنش نیستیم.

«ابن قیّم» همین‌طور دارد كه عمر گفت:

«كُلُّ أَحَدٍ أَفْقَهُ من عُمَرَ حتى النِّسَاءُ»

إعلام الموقعين عن رب العالمين؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد بن أبي بكر بن أيوب بن سعد الزرعي الدمشقي الوفاة: 751 هـ ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1973 ، تحقيق: طه عبد الرؤوف سعد، ج 2، ص 271

«تفتازانی» دارد:

«كل الناس أفقه من عمر حتى المخدرات»

شرح المقاصد في علم الكلام؛ اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني الوفاة: 791هـ ، دار النشر: دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى، ج 2، ص 294

شاید بیش از 100 کتاب از کتاب‌های معتبر اهل‌سنت آورده‌اند که در برابر یک مسئله ا‌ی که عمر بیان كرد، و یک زن آمد اعتراض کرد و خیلفه دوم اعتراف کرد: «كل الناس أفقه من عمر حتی النساء؛ حتى المخدرات حتی كذا و حتی كذا...»

آیا انصاف است ما بیاییم مصدر تشریع‌مان را، علی را کنار بگذاریم و از این آقا بگیریم؟ اصلاً ما شیعه و سنی هم نه! یک آدم بی‌طرف می‌خواهد یک چیزی را به عنوان مصدر تشریع انتخاب بکند. عجیب است من تمام مفسرین و متکلمینی که این اشکال را جواب دادند را بررسی کردم؛ این را مرحوم «سید مرتضی» آن‌چه که در ذهنم است در «الشافی» آورده، «شیخ طوسی» در «تلخیص» آورده و «علامه حلی» در کتاب‌های مختلف آورده.

بعد از او همه بزرگان ما آورده‌اند و علم امیر المؤمنین را با علم این‌ها مقایسه کرده‌اند و به همین اعتراف خود خلیفه دوم استناد کردند. «كل الناس أفقه من عمر حتی النساء؛ حتى المخدرات...»

«آلوسی» آمده جواب داده. نیامده روی اعتراف عمر اشکال وارد کند، من خیلی به حال «آلوسی» تأسف می‌خورم، آدم كه آدم ملا و قوی است. می‌گوید:

«وأجيب بأن الآية ليست نصا في جواز إيتاء القنطار »

این دلیل بر این نیست که شما می‌توانید به اندازه یک قنطار یعنی مال کثیر به زبان امروزی بگوییم می‌خواهم ده میلیون سکه مهریه همسرم بکنم. می‌گوید این‌طوری نیست که این دلیل بر جواز باشد مثل این است که:

«فإنها على حد قولك: إن جاءك زيد وقد قتل أخاك فأعف عنه »

اگر «زید» برادرت را هم کشت او را عفو کن و بگذر!

«وهو لا يدل على جواز قتل الأخ»

روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، اسم المؤلف: العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج 4، ص 244

حماقت را ببینید! می‌گوید اگر کسی برادرت را کشت عفو کن، این دلیل بر این نیست که می‌تواند برادرش را بکشد. نه آقا این می‌خواهد بگوید شما به قدری دایره عفو را گسترده کن ولو برادرت را هم کشته بود عفو کن! بحث «من قتل اخاک» نیست «فعفوا عنه» مورد استناد است؛

«إن جاءك زيد وقد قتل أخاك »

آیا این دلیل بر این است که جواز قتل صادر می‌کند، این یک نوع واقعاً ابلهی است! بعد از آن می‌گوید:

«إعطاء الحلي وغيره لا بطريق المهر»

اعطاء زیور آلات و غیره و امثال این‌ها به طریق مهر نیست.

«بل بطريق الهبة»

اگر هم جایز باشد همچنین فرضاً ده میلیون سکه نه به عنوان مهر قرار بدهد، بلکه به عنوان هبه قرار بدهد، به عنوان هبه و هر چه كه بوده خود خلیفه دوم می‌گوید من اشتباه کردم «اللهم غفراً»!

«كلّ الناس أفْقَهُ مِنْكَ يا عكرُ»

اللباب في علوم الكتاب؛ اسم المؤلف: أبو حفص عمر بن علي ابن عادل الدمشقي الحنبلي الوفاة: بعد 880 هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1419 هـ -1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : الشيخ عادل أحمد عبد الموجود والشيخ علي محمد معوض، ج 6، ص 265

فحش آن‌چنانی که به خودش دارد می‌دهد، حالا «آلوسی» بعد از 1250- 1260 سال ایشان متوفای 1270 است، می‌خواهد این را توجیه کند؛ ای کاش توجیهش هم یک توجیه معقولی بود

یعنی در حقیقت «آلوسی» می‌گوید من فهمیدم ولی عمر نفهمیده؛ ولی این در حقیقت خود زنی است، شما ببینید من نظر تمام مفسرین را درباره معنی «قنطار» آوردم؛ «بغوی» می گوید:

«( وآتيتم إحداهن قنطارا ) وهو المال الكثير صداقا»

تفسير البغوي، اسم المؤلف: البغوي الوفاة: 516، دار النشر: دار المعرفة - بيروت ، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ج 1، ص 409

نه به عنوان هبه!

«لا تقدير لأكثر الصداق»

برای مهریه هیچ حد و مرزی نیست!

تفسير البغوي، اسم المؤلف: البغوي الوفاة: 516 ، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ج 1، ص 414

دلیل تان چیست؟ دلیل آیه شریفه است:

( وَآتَيتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيئًا )

و مال فراواني (بعنوان مهر) به او پرداخته‌ايد، چيزي از آن را پس نگيريد!

سوره نساء (4) : آیه20

«ابو حیان اندلسی» به همین شکل دارد، دلیل است که غلو یعنی هرگونه توسعه و گستردگی در مهریه می‌شود انجام داد. «ابن عربی ناصبی» قرن 6-7 نه «ابن عربی عارف» که مال قرن 4- 5 است ایشان هم، همین تعبیر را مطرح می‌کند؛ «ابن قیم جوزیه» شاگرد «ابن تیمیه» می‌گوید:

«جَوَازَ الْمُغَالَاةِ في الصَّدَاقِ فَذَكَرَتْهُ لِعُمَرَ فَاعْتَرَفَ بِهِ»

إعلام الموقعين عن رب العالمين؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد بن أبي بكر بن أيوب بن سعد الزرعي الدمشقي الوفاة: 751 هـ ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1973 ، تحقيق : طه عبد الرؤوف سعد، ج 1، ص 352

«ابن کثیر دمشقی» شاگرد «ابن تیمیه»؛ یعنی شما به تمام کتاب‌های تفسیری مراجعه کنید آمدند گفتند عمر از این آیه اطلاعی نداشته و جاهل بوده که خدای عالم مغالات و گستردگی در مَهر را اجازه داده، البته مشابه این را زیاد داریم که خود این‌ها اعتراف می‌کنند ما این حکم الهی را نمی‌دانستیم.

«ابن قیم جوزیه» در حدود 50- 60 مورد اعتراف ابوبکر و اعتراف عمر بر جهل به احکام و جهل به آیات و قرآن را ردیف کرده است.

حالا ما چه کار کنیم؟ برویم از این آقا احکام‌مان را بگیریم یا از امیر المؤمنین بگیریم؟

«والسلام علیکم ورحمة الله»



مطالب مرتبط:
افشای دروغ «ابن تیمیه» در حدیث «أنا مدینه العلم»روش پاسخگویی به شبهات (5) – توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت (3)روش پاسخگویی به شبهات (4) – توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت (2)روش پاسخگویی به شبهات (3) – توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت
Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب