بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه نوزدهم 98/08/20
موضوع: مقایسه مقام علمی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) با «خلفاء» (7)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
دیروز در جواب یکی از دوستان درباره نهم ربیع، فرمودید قتل «عمر بن خطاب» نیست. و قتل «عمر بن سعد» است.
پاسخ:
مرحوم «مجلسی» در «بحار الانوار» جلد 33 صفحه 33؛ حدود 30- 40 صفحه در این زمینه تحقیق دارد.
پرسش:
برخی محققین تحقیق كردند و با محاسبه مدت حکومت ابوبکر و عمر، اثبات كردند كه مرگ این آقا در نهم ربیع بوده است.
پاسخ:
اینها ملاك نیست، اینها حدسیات است. همه مورخینشان اتفاق نظر دارند و میگویند در این تاریخ مرده است. اینها تصریح و نص است. این آقا دارد اجتهاد میكند.
وقتی كه میآید میگوید كل مورخینشان، ریز و درشتشان، قدیم و جدیدشان به این نص دارند. تعدادی از بزرگان ما هم نص دارند، شما میفرمایید بله با حساب سال وفاتشان و حكومتشان و... ما میخواهیم تاریخ مرگ او را جلوتر بیاوریم. ما نص داریم این را چه كار كنیم؟
پرسش:
خود مرحوم علامه «مجلسی» میگوید:
«والمشهور بين الشيعة في الأمصار و الأقطار في زماننا هذا هو أنّه اليوم التاسع من ربيع الأول»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج1، ص119
پاسخ:
بله، مشهور این است؛ و لكن «رب مشهور لا اصل له»!
پرسش:
ما میآییم طبق محاسبه به این تاریخ می رسیم، اینها شاید خودشان تاریخ 26 را خواستند مطرح کنند و این مسئله را تغییر بدهند.
پاسخ:
نه، اصلا آن زمان قضیه نهم ربیع نبوده، نهم ربیع تقریبا اواخر تشكیل شده است. شما تاریخ بحث نهم ربیع را ببینید. جشن نهم ربیع و عید الزهرا از كی شروع شده است!؟ آن زمان كه مورخینشان این را مطرح كردند، «طبری» متوفای 310؛ قبل از آن «طبقات ابن سعد» و... همه بر این نص دارند. در برابر نص اجتهاد صحیح نیست. شاید اشتباه كرده باشند.
اگر از آنها دو، سه نفر از مورخین قَدَرشان بیایند بگویند مثلا نهم ربیع بوده است، ما آن را قبول میكنیم و آن هم تعارض میشود، نص را با نص میشود تعارض كرد؛ ولی اجتهاد با نص نمیشود تعارض كرد. یك مقدار هم اگر باشد الان موقعیت جهان اسلام این نیست كه ما بیاییم بر این مسئله پافشاری بكنیم.
الان دنیا دنبال این است كه هم شیعه و هم سنی را بكشد، اصلا برای او مسلمان بما هو مسلمان مشكل است، همین نخست وزیر اسرائیل، دو سه سال قبل در ماه رمضان گفت: "از هر طرف كشته شود به نفع ما است. شیعه، سنی و داعش كشته شود به نفع ما است." این را صراحتا اعلام كرد.
شما ببینید در «افغانستان» با همان سلاحی كه در «كابل» سنی را میكشند، با آن سلاح هم، در شهرهای شیعه نشین مثل «مزار شریف» شیعه را میكشند. در «عراق» كه آمدند مگر گفتند این شیعه است این را بكشید و این سنی است این را نكشید!؟
رئیس جمهور دوره قبل «عراق» گفت: "از صد نفری كه كشته شده است، شصت نفر سنی است و چهل نفر شیعه است" برای اینها به هیچ وجه فرق نمیكند. اینها دنبال این هستند كه اسلام از بین برود.
نخست وزیر سابق بریتانیا گفت: "مادامی كه قرآن دست مسلمانها است ما نفس راحت نمیتوانیم بكشیم" نخست وزیر اول اسرائیل گفت: "ما میترسیم در عصر حاضر، محمد جدیدی به وجود بیاید، ما باید تلاش كنیم این زمینه را از بین ببریم."
اینها تمام تلاششان بر این است كه شیعه و سنی از بین برود. ما باید دقت كنیم، ما وحدتی را كه بعضی از این آقایان میگویند، بعضی جاهایشان را قبول نداریم؛ ما همان وحدتی را كه شهید مطهری، امام و مراجع قائل هستند آن را قبول داریم.
ما نباید بیاییم فحش و ناسزا بگوییم، آنها هم به ما فحش و ناسزا نگویند، عصاره وحدت در این است كه جلوی سب و شتم گرفته بشود؛ به تعبیر مرحوم «مطهری» شیعه نباید چیزی بگوید كه احساسات اهلسنت جریحه دار بشود، و سنی هم نباید یك چیزی بگوید كه احساسات شیعه جریحه دار بشود.
شما ببینید الان سنیها بین خودشان چه اختلافاتی دارند!؟ من یك سال در همایش وحدت تهران شركت كرده بودم. در موقع نماز، آنها یك ربع تا بیست دقیقه از ما جلوتر نماز مغرب را میخوانند، دیدیم سنیهای «كردستان» در یك طرف نماز خواندند. سنیهای «زاهدان» در یك طرف نماز خواندند و سنیهای «مازندران» در طرف دیگر نماز خواندند. یعنی سه تا نماز جماعت سنی بود!
ما هم در یك گوشهای در زیر زمین كه جای خلوتی بود رفته بودیم منتظر بودیم كه اذان بگویند تا نماز بخوانیم، دیدیم یك دویست – سیصد نفر ازدوستان پشت سر ما ایستادند و در آنجا ما هم نماز جماعت شیعه خواندیم. آقای «ربانی» مسؤل مركز خدمات حوزه آمد دید گفت بهبه چه هفته وحدتی! چهار تا نماز جماعت مختلف در هفته وحدت، دیگر بهتر از این نمیشود وحدت بر قرار كرد!!
اینها مسخره است. ما چه كار كردیم؟ آیا توانستیم با این وحدتمان یك سب و شتم «ابوطالب» را از كتابهای اینها و یا از خطبههای نماز جمعه اینها، در این چهل سال حذف كنیم؟ حاضر شدهاند این كار را بكنند!؟
ما عقب نشینی كردیم. شما ببینید امام جمعه «بیرجند» در سال گذشته بیانیه داد و گفت: " اگر جمهوری اسلامی دنبال وحدت است باید از فاطمیه دست بر دارد" اینها سنگر به سنگر دارند جلو میآیند. امروز از فاطمیه، فردا از عاشورا و پس فردا میگویند اصلا از امامت دست بردارید!!
خدا ان شاء الله از سر تقصیرات همه ما بگذرد؛ آقای «واعظ زاده خراسانی» در آخر عمرش یك مقالهای نوشت و مجله «نهج البلاغه» شماره چهار- پنج آن را چاپ كرد. ایشان صراحتا گفت: " اگر ما بخواهیم وحدت بر قرار كنیم دو كار را باید انجام دهیم. 1- دست از منصوص الخلافه بودن علی برداریم. چون با تكیه بر منصوص الخلافه، اهلسنت به ما میگویند شما صحابه را غاصب حقوق اهلبیت میدانید. 2 – باید دنبال مشروعیت خلافت شیخین باشیم، من از طلبهها و دانشگاهیان میخواهم دنبال دلیل بگردند!"
آیا وحدت این است؟ در این صورت تبدیل شیعه به سنی، بعد وحدت سنی با سنی میشود. من قبلا هم گفتم: حاج آقای «سبحانی» به من زنگ زد و گفت: فلانی شما یك جوابی بنویس. گفتم شما جواب نوشتید چه شد؟ قبلا در مجله «هفت آسمان» ایشان از این حرفها زده بود. حاج آقای «سبحانی» جواب داد. آقای «سند» جواب داد. از اساتید اصفهان جواب دادند. ولی ایشان بدتر كرد و در اینجا آمد بر ملا كرد.
خدا آقای «دین پرور» را حفظ كند مسؤول مجله نهج البلاغه بود، به من زنگ زد و گفت: فلانی همه میگویند كه این كار از دست شما ساخته است. گفتم من معذورم.
حاج آقای «خزعلی» به منزل ما آمد گفت: فلانی همه میگویند شما یك جواب بنویسید. گفتم حاج آقا من نمینویسم. گفت چرا؟ گفتم: من یك بچه طلبهای بیشتر نیستم. آقای «واعظ زاده» شوهر خاله و یا شوهر عمه مقام معظم رهبری است قدرت دارد و منصوب شخص امام است. ما را له میكنند؛ تقوا و از این چیزها هم كه در كار نیست!
ایشان بعد از نهار خوابید وقتی از خواب بلند شد دیدم خیلی میخندد، گفتم حاج آقا چه شده؟ گفت الان من خواب دیدم. من، شما و آقا امام رضا (سلام الله علیه) در یك جایی هستیم، شما یك تیری كه در جنگهای سابق استفاده می شد، در دستت گرفتی میخواهی هدف قرار بدهی، دو دل هستی. امام رضا گفت فلانی بزن. به من هم گفت «خزعلی» بگو بزند، شما زدی به هدف خورد!!
بعد ایشان گفت: امام رضا خراسانی است، «واعظ زاده» هم خراسانی است، ظاهرا نظرشان این است كه شما یك جواب بنویسید. ما دیدیم بیننده خواب جناب آقای «خزعلی» است که ما از سال 50 – 51 با ایشان مرتبط هستیم.
من واقعا در مسائل زندگی زاهدانه ایشان متعجبم. من در طول این 30 – 40 سال كه با ایشان ارتباط داشتم، شاید یك عمل مكروه از این شیخ ندیدم، خیلی مقید بود. یك ریال هم در عمرش از وجوهات شرعی مصرف نكرد! یعنی با همان پول منبری كه داشت با آن پول منبر زندگی میكرد.
خلاصه ما هم مجبور شدیم یك جوابی را تقریبا در یك هفته یا ده روزه نوشتیم و هفتاد صفحه شد. البته خود اهلبیت و حضرت رضا كمك كرد، قضیه مال ده – پانزده سال قبل است. در آن زمان كامپیوتر به این شكلی كه الان است اینقدر پیشرفته نبود، مطالب را ما از لابلای كتابها در آوردیم، الان اگر بخواهم من همچنین مقالهای بنویسم شاید كمتر از یك ماه از من وقت نگیرد!
خیلی عجیب بود من یك عنایاتی از امام رضا (سلام الله علیه) دیدم، مثلا دنبال روایتی میگشتم، در كتابخانهام قدم میزدم یك كتابی را همینطوری اتفاقی برداشتم و به صورت استخاره باز كردم، دیدم روایتیكه دنبالش میگشتم در همان صفحه است. از این طور قضایا ما زیاد داشتیم.
الحمدلله جواب هم نوشته شد و خیلی خدا را شاكرم من به خاطر آن جواب عنایات ویژهای از حضرت امام رضا دیدم. من به زیارت امام رضا مشرف شدم این مقاله را هم در یك صفحه كوچك و ریز چاپ كرده بودم، به ضریح امام انداختم و گفتم آقا جان! من احساس میكنم این مقاله كمتر از شعر «دعبل» نباشد. آنها شعر گفتند دنبال صله بودند، ما هم گدای در خانه شما هستیم. آقا امام رضا هم عنایت ویژهای به ما داشتند.
دوستان میتوانند شماره 6 این مجله را ببینند. فكر میكنم آن را در سایت ولیعصر هم تحت عنوان: «سخنی با واعظ زاده خراسانی» گذاشته باشیم.
خدا آیت الله فاضل لنكرانی را بیامرزد، ایشان هر وقت من را میدید میگفت:" فلانی من جواب شما را به «واعظ زاده» خواندم؛ چند بار هم خواندم، هر بار كه خواندم دعایتان كردم، بهتر از این نمیشد جواب نوشت" تقریبا ده بار این مطلب را به من گفت؛ یعنی هر وقت من را میدید میگفت و خیلی هم از دست «واعظ زاده» عصبانی بود.
امشب هم ما بعد از نماز مغرب و عشا در مدرسه فیضیه سخنرانی داریم، بحث وحدت را ما میخواهیم ارائه بدهیم. الان هم یك سری افرادی در گوشه كنار هستند كه همان حرفهای آقای «واعظ زاده خراسانی» را با عبارتهای خیلی وقیحتر و زشتتر میزنند. یكی از اینها در یك جلسهای گفته بود: "خطر مستبصرین از خطر داعش برای اسلام بیشتر است" این كه قضیه چیست من نمیدانم!
پرسش:
فرمودید كه حدیث مشهور را بعضیها قبول دارند؛ ولی بعضیها هم گفتهاند كه جمهور اصلا حدیث مشهور را قبول ندارد.
پاسخ:
غالب آقایان و فقهایشان قبول دارند. اینها اتفاقی كه ندارند، شما اگر صحابه را كنار بگذارید یك راوی پیدا كنید كه درباره او مدح و ذمی نباشد؛ یعنی اگر شما دنبال مطلبی میگردید كه اهلسنت بیاید بگوید این مسئله اتفاقی میان همه است، این را پیدا نمیكنید.
یكی از دوستان ما آقای «ابوالقاسمی» رساله دكترای خودش را در رابطه با "توهین و تكفیرهای فرق اسلامی به یكدیگر" نوشته است. رسالهای كه بینظیر است، بنا شد چاپ كنند؛ تكفیری كه «حنفیها» نسبت به «شافعیها» دارند، «شافعیها» نسبت به فرق دیگر دارد.
تكفیر و از آن تكفیرهای خیلی گردن كلفت! «مالكیها» نسبت به «حنبلیها» و... یك غوغایی در بین اینها است. بحث بین شیعه و سنی نیست. اینها نسبت به شیعه تكفیری كه دارند، به آن شدتی نیست كه اینها بین خودشان تكفیر دارند. كشت و كشتاری كه بین اهلسنت در تاریخ اتفاق افتاده شدید است.
شما ببینید در «نیشابور» اینها ریختند خانههای همدیگر را ویران كردند، در «اصفهان» بازار یكدیگر را آتش زدند. در «بغداد» به همین شكل و چه كشت و كشتاری كردند كه میگفت اصلا از كشتهها كوهی ساخته بودند!!
این نشان میدهد بر اینكه دشمنان اسلام دنبال این هستند كه مسلمان كشته بشود، حالا شیعه كشته شود یا سنی كشته شود فرقی نمیكند! در همین «گیلان» شافعیها نزد حاكم رفتند و گفتند: «مسجد جامع» را برای ما نصف كن! گفت چرا؟ گفتند «حنفیها» ما را جزء اهل ذمه و اهل كتاب میدانند! یعنی ازدواج با یكدیگر را خیلیهایشان حرام میدانند.
آغاز بحث...
در جلسه گذشته بحث جهل «عمر» به حکم تیمم و حدیث استیذان را آوردیم، بعد در رابطه با قضیه عزاداری که امروز برای بعضی از وهابیها، علیه شیعه دستمایه شده است؛ و می گویند این عزاداریهایی که شما میکنید باعث میشود مرده شما را در قبر عذاب بکنند!!
وقتی که «ابولؤلؤ» به عمر حمله كرد، «صهیب» غلام عمر گریه میکرد و وا اخا، وا صاحبا میگفت؛ عمر گفت:
« يَا صُهَيْبُ، أَتَبْكِي عَلَيَّ، وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «إِنَّ المَيِّتَ يُعَذَّبُ بِبَعْضِ بُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ»
ای صهیب بر من داری گریه می کنی؟ پیغمبر فرمود: وقتی مردم گریه میکنند گریه باعث میشود خدای عالم، میت را در قبر عذاب کند.
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص 432، ح1226
در زمان عمر کسی جرأت نمیکرد از او سؤال بکند. «ابن عباس» میگوید یک مسئلهای در مورد آیه شریفهای كه در رابطه با «عایشه» و «حفصه» است.
(إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا)
گر شما (همسران پيامبر) از کار خود توبه کنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهايتان از حق منحرف گشته!
سوره تحریم (66): آیه 4
دنبال این بودم که از عمر سوال کنم ولی میترسیدم. دوستان می دانند که غلظت عمر و سختگیریها و تندیهایی که نسبت به صحابه داشت مشهور است که:
«درة عمر أهيب من سيف الحجاج»
شلاق عمر، خطرناکتر و وحشتناکتر از شمشیر «حجاج ابن یوسف ثقفی» بود!
شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج 1، ص 114
یک بحثهای خودشان دارند مخصوصا برای ایام فاطمیه خیلی خوب است، من بارها در شبکه هم گفتم این آقایان میگویند دور از انصاف است و قابل قبول نیست که عمر به خانه حضرت زهرا هجوم ببرد و او را کتک بزند و...
من گفتم: بدتر از این را شما نقل کردید. عمر جلوی رسول اکرم به زن و بچه پیغمبر شلاق میزد که چرا برای «رقیه» دختر پیغمبر گریه میکنید؟ وقتی جلوی پیغمبر زن و بچهاش را شلاق میزند، بعد از پیغمبر استبعداد دارد؟!
اخیراً آقای «داودی» از اساتید حوزه، کتابی به نام «خشونتهای عمر» نوشته، البته همه مطالب را نیاورد؛ قبلاً کتابش را داده بود ما مطالعه کردیم؛ وقتی کتابش از چاپ بیرون آمد یک چیز دیگر بیرون آمد. معمولاً برای همه کتابهایش، حاج آقای «مکارم» مقدمه نوشته بود، مقدمه ای که برای این کتاب نوشته بود چاپ نکردند یا ایشان اجازه نداد مقدمه ایشان در این کتاب بیاید!!
«ابن عباس» میگوید وقتی عُمَر مرد این را برای «عایشه» گفتم؛ عایشه گفت:
«رَحِمَ الله عُمَرَ والله ما حَدَّثَ رسول اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَيُعَذِّبُ الْمُؤْمِنَ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عليه»
عایشه گفت: به خدا قسم پیغمبر همچنین چیزی نگفت!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص 432، ح1226
ما چه کار کنیم؟ ما میخواهیم از اینها شریعتمان را اخذ کنیم، اینها را میخواهیم مصدر تشریع قرار بدهیم.
«أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم»
«آداب الصحبة؛ اسم المؤلف: أبي عبد الرحمن السلمي، دار النشر: دار الصحابة للتراث - طنطا - مصر 1410 - 1990، الطبعة: الأولى، تحقيق: مجدي فتحي السيد، ج 1، ص 117
را ما میخواهیم عمل بکنیم. این آقا یک چیزی میگوید، عایشه هم میآید قسم میخورد میگوید پیغمبر همچنین چیزی نگفت!! بعد می گوید:
«وَلَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قال إِنَّ اللَّهَ لَيَزِيدُ الْكَافِرَ عَذَابًا بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عليه»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص 432، ح1226
به حرف «عایشه» دقت کنید. اینجا «عایشه» میگوید پیغمبر فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَيَزِيدُ الْكَافِرَ عَذَابًا بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عليه!»
عزیزان خوب دقت کنید؛ اینها بحثهای کلیدی است و خیلی وقتها در بحثها که اینها از این شاخه به آن شاخه میپرند، اینها پوست خربزه ای است زیر پای وهابیها یا بعضی از سنیهای تندرو.
پیغمبر فرمود خدای عالم عذاب کافر را به خاطر گریه خانوادهاش بر او زیاد میکند. عذابش را اضافه میکند چه ربطی به این دارد؟ هر کسی در گرو اعمال خودش است خانواده کافر گریه میکند. بعد عایشه گفت:
«وحَسْبُكُمْ الْقُرْآنُ (ولا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى)»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص 432، ح1226
خانم «عایشه»! کافر را به اندازه گناهش عذاب میکنند، گریه اهلش، وزر خودش است چه ربطی دارد که وزر او باشد؟
در روایت دیگر «عایشه» میگوید:
ذُكِرَ عِنْدَ عَائِشَةَ قَوْلُ بن عُمَرَ الْمَيِّتُ يُعَذَّبُ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عليه»
«ابن عمر»، «عبدالله ابن عمر» است. گفتند: آن آقا اینطور گفته، یعنی آقازاده هم دنبال فرمایش پدرشان است!!
«فقالت رَحِمَ الله أَبَا عبد الرحمن سمع شيئا فلم يَحْفَظْهُ»
یک چیزی شنیده؛ ولی زیاد در ذهنش نمانده حافظه خوبی نداشت!
«إنما مَرَّتْ على رسول اللَّهِ جَنَازَةُ يَهُودِيٍّ وَ هُمْ يَبْكُونَ عليه»
این خیلی معقول است؛ با منطق و قرآن هم میسازد، پیغمبر یک جایی بود جنازه یهودی را داشتند میبردند، خانوادهاش گریه میکردند؛ پیغمبر فرمود:
« أَنْتُمْ تَبْكُونَ وَإِنَّهُ لَيُعَذَّبُ»
شما دارید گریه میکنید ولی او را عذابش میکنند!
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج2، ص642، ح931
این منطقی و عقلی و اسلامی هم است؛ اینها دارند گریه میکنند، دلشان به حال او میسوزد، او هم به خاطر کارهای زشتش دارد عذاب میشود، این عمل مال خود این، آن هم مال او؛ این روایت در «صحیح مسلم» آمده، روایت قبل در «صحیح بخاری» بود.
عزیزان دقت بکنند یکی از چیزهای که مخصوصاً اهلسنت علیه شیعه اقامه میکنند، بحث عزاداری برای مردگان یا برای امام حسین (سلام الله علیه) است. اینها میگویند بر اینکه عزاداری بیش از 3 روز نیست. این 3 روز را آقایان از کجا در آوردند؟ ما کاری به آن نداریم و احادیث 3 روز مخدوش است.
ولی در آنجا اگر شما دقت بکنید در رابطه با قضیه «حمزه سید الشهدا» بعد از «جنگ احد» همه برای شهداءشان گریه میکردند، پیغمبر دید کسی در خانه «حمزه» نیست که گریه کند فرمود:
«لكن حمزة لا بواكي له»
المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403 ، الطبعة : الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج 3، ص 561
«زنان انصار» نه «زنان مهاجر»؛ عزیزان دقت کنند این خیلی رمزی است! «صدیقه طاهره» شبها برای استنصار علی، در «خانه انصار» میرفت. نه «خانه مهاجر»؛ در خیلی از قضایا بحث «انصار» و «زنان انصار» است؛ چه قضیه ای بین رابطه «انصار» با پیغمبر و رابطه پیغمبر است این خودش یک رمزی است.
زنها نشستند برای «حمزه» گریه کردند، مورخینشان از «ابن سعد» متوفای 220؛ بعد از او «احمد ابن حنبل» متوفای 241 میگوید: تا زمان ما؛ یعنی دو قرن و نیم گذشته، هر کس بخواهد برای میتش گریه کند، اول برای «حمزه» گریه میکنند بعد برای میتشان گریه میکنند.
«احمد ابن حنبل»، «حتی زماننا هذا» میگوید «طبقات» هم «زماننا هذا» دارد. «سیره ابن هشام» هم «زماننا هذا» میگوید. این سه تا، «تا عصر ما» دارند؛ اگر اینطوری بود شما که «سنة الصحابه كاسنة النبی» میگویید، اینها چرا بعد از گذشت 2 قرن هنوز برای «حمزه» گریه میکردند؟! مگر شما نمیگویید گریه برای میت بیش از 3 روز حرام است؟ اینها را باید جواب بدهید!
بحث دیگری که در رابطه با خلیفه دوم است در رابطه با «ارث کلاله» است. قبلاً هم گفتیم عمر میگوید: ای کاش من سه تا مسئله از پیغمبر سوال میکردم. یکی از آنها؛
«من الخليفة بعده»
سوال میکردم یا رسول الله خلیفه بعد از شما چه کسی است؟
المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 2، ص 332، ح3186
ابوبکر دو سال و اندی خلافت کرد و از دنیا رفت؛ خودش هم 12 سال خلافت کرد موقعی که میخواهد از دنیا برود میگوید ای کاش از پیغمبر سوال میکردم خلیفه بعد از شما چه کسی است؟
مگر پیغمبر نگفته بود خلیفه چه کسی است؟ مگر 70 روز قبل از «سقیفه» پیغمبر در «غدیر» با عبارتهای مختلف این را نگفت؟ در مناسبتهای مختلف مگر نگفت؟
مگر خود شما نگفتید! اگر این علی خلافت را به دست بگیرد مردم را به صراط مستقیم هدایت میکند. پیغمبر نگفته بود، خودت که گفتی! چرا بعد از خودت برای علی وصیت نکردی؟
چرا شورای شش نفره تشکیل دادی آن هم ترتیب شورا طوری بود که وقتی اسامی در آمد «ابن عباس» گفت: "یا علی خلافت از ما رفت" گفت: "چطور؟" گفت مشخص است چینش شورای 6 نفره طوری است که از آن غیر از عثمان کس دیگری در نمیآید.
روزی یک آقایی ظاهراً از طرف حاج آقای «سبحانی» منزل ما آمد، ایشان سوالاتی داشت. یکی از سوالاتش این بود که قضیه شورای 6 نفره عمر، مثل بحث خبرگان رهبری شما است، هیچ فرقی ندارد. شما دارید از سیره عمر استفاده میکنید. عمر گفت 6 نفر بیاید خلیفه معین کنید. الآن هم جمعیت 100- 200 نفره میآیند رهبر انتخاب می کنند. چه فرقی میکند؟ ما این کار «جمهوری اسلامی» را مظهر دموکراسی میدانیم، برگرفته از دموکراسی عمر ابن الخطاب!
من «طبقات ابن سعد» را برایش آوردم باز کردم گفتم: بخوان. گفتم ایشان به آقای «صهیب» میگوید: وقتی من مُردم این 6 نفر را در یک جا محاصره کن (حبس خانگی) 3 شبانه روز نگذار بیرون بیایند؛ اگر چنانچه 4 نفر به یکی رأی دادند دو نفر مخالفت کردند دو نفر را گردن بزن. 5 نفر رأی دادند، یکی مخالفت کرد، گردن او را بزن.
گفتم این چه دموکراسی است که اگر کسی رأی مخالف بدهد باید گردنش زده بشود؟ یک مقداری فکر کرد گفت: اگر 3 نفر به 3 نفر بودند چه؟ گفتم میگوید سه نفر یک طرف، سه نفر هم یک طرف؛ عمر گفت پسر من «عبدالله عمر» هر طرف را تأیید کرد قبول است.
پرسش:
ظاهراً «عبد الرحمن» را گفت؟
پاسخ:
نه، «عبدالله عمر» را گفت. گفت: «عبدالله» پسر من، هر کدام را تأیید کرد آن قابل قبول است. گفتم: قبل از این وصیت به عمر گفتند چرا خلیفه معین نمیکنی؟ گفت چه کسی را؟ گفتند: «عبدالله عمر» را. گفت: پسر من لیاقت طلاق زنش را ندارد. گفتم عجب آدمی که از دیدگاه آقای عمر، لیاقت طلاق زنش را ندارد، ایشان او را معین کرده که در یک مسئله حکومتی، در تعیین خلیفه برای کل مسلمانها نظر بدهد بر اینکه آیا این سه نفر حق است یا سه نفر بعدی حق است!!
ببینید روایت این است:
«فإن رضي ثلاثة رجلا منهم وثلاثة رجلا منهم فحكموا عبدالله بن عمر فأي الفريقين حكم له فليختاروا رجلا منهم فإن لم يرضوا بحكم عبدالله بن عمر فكونوا مع الذين فيهم عبدالرحمن بن عوف واقتلوا الباقين»
تاريخ المدينة المنورة؛ اسم المؤلف: أبو زيد عمر بن شبة النميري البصري الوفاة: 262هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م ، تحقيق : علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ج 2، ص 82؛
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص581
«عبدالرحمن بن عوف» در آخر قضیه است؛ اگر چنانچه به «عبدالله ابن عمر» راضی نشدند بروید ببینید از این سه نفر «عبدالرحمن» کدام طرفش است؟ در «تاریخ طبری»، «کامل»، «تاریخ مدینه منوره» همهشان این را دارند.
پرسش:
«ابن ابی الحدید» بر خلافش را میگوید
پاسخ:
خیلیها «ابن ابی الحدید» را قبول ندارند، «ابن ابی الحدید» مال قرن 7- 8 است. «طبری» مال قرن 3- 4 است. «ابن شبه نمیری» مال قرن 2- 3 است. اینها در کتابهای منبعشان است. «طبری» و «ابن اثیر» میگوید اگر این سه نفر با هم اختلاف پیدا کردند، داور «عبدالله عمر» است.
«فحكموا عبدالله بن عمر فأي الفريقين حكم له فليختاروا رجلا منهم فإن لم يرضوا»
«ابن ابی الحدید» این را تحریف کرده، هر کس آورده تحریف کرده. مورخین طراز اولشان این را دارند. ما به قدری این را گفتیم مثل حمد و سوره این را حفظ هستیم.
«ابن سعد» در «طبقات» دارد كه به عمر گفتند چه کسی را خلیفه کنیم؟
«فأين أنت من عبد الله بن عمر»
چرا «عبدالله عمر» را شما خلیفه معین نمیکنی؟
عمر گفت:
«قاتلك الله والله ما أردت الله بهذا»
این حرفت قربة الی الله نبود!
«أستخلف رجلا ليس يحسن يطلق امرأته»
می خواهی من کسی را خلیفه کنم که بلد نیست همسرش را طلاق بدهد.
الطبقات الكبرى؛ اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري، دار النشر: دار صادر – بيروت؛ ج3، ص 343
این عبارات وقتی کنار هم قرار میگیرد خروجی زیبای پیدا میکند. ما هم اگر بخواهیم مطالب را بگیریم تلاش کنیم از منابع درست بگیریم. «ابن ابی الحدید»، «معتزلی» است، تلاشش این است که بر عقائد «اعتزال» مطالبش را بچیند. اینها با «اشاعره»، «ماتریدیه» و اهل حدیث و دیگران مشکل دارند.
ایشان هم آورده باشد؛ ولی تحریف است. خیلیها هستند این قضایا را مطرح نمیکنند. ما در بحث خودمان داریم که متأسفانه بحثی را آقایان نقل میکنند به عنوان نمونه در مورد قضاوت، «طحاوی» متوفای 321 میگوید:
««وَقَعَ رَجُلاَنِ على جَارِيَةٍ في طُهْرٍ وَاحِدٍ فَعَلِقَتْ الْجَارِيَةُ فلم يُدْرَ من أَيِّهِمَا هو »
داستانش این است که فردی کنیزی را که با او همبستر شده بود را فروخت، آن بابا هم منتظر طُهر نشد او هم همبستر شد، کنیز بچه ای به دنیا آورد، نمیدانند این بچه مالک قبل است یا مال مالک بعد است؟ مراد این نیست که دو نفر زنا با یک زن کردند؛ چون در کتابهای دیگرشان توضیح داده است. پیش عمر آوردند،
« فَأَتَيَا عُمَرَ يَخْتَصِمَانِ في الْوَلَدِ فقال عُمَرُ ما أَدْرِي كَيْفَ اقضي في هذا »
عمر گفت: اصلاً نمیدانم و خبر ندارم
« فَأَتَيَا عَلِيًّا فقال هو بَيْنَكُمَا»
این بچه مال هر دو تای شما است.
« يَرِثُكُمَا وَتَرِثَانِهِ »
این بچه هم از مالک قبلی و هم از مالک بعدی ارث میبرد.
« وهو لِلْبَاقِي مِنْكُمَا»
این بچه متعلق به فرزندان شما است!
شرح معاني الآثار؛ اسم المؤلف: أحمد بن محمد بن سلامة بن عبدالملك بن سلمة أبو جعفر الطحاوي الوفاة: 321 ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1399، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد زهري النجار، ج4، ص164
می فرماید: بعد از اینكه شما از دنیا بروید مالك این بچه فرزندان شما است، این بچه به صورت ارث منتقل میشود.
«سیواسی» از فقهای بنام اهل سنت است در «شرح فتح القدیر» میآورد اولش را حذف میکند که عمر گفت من بلد نیستم.
«وقع رجلان على جارية فى طهر واحد فعلقت الجارية فلم يدر من أيهما هو فأتيا عليا فقال هو بينكما يرثكما وترثانه وهو للباقى منكما»
شرح فتح القدير، اسم المؤلف: كمال الدين محمد بن عبد الواحد السيواسي، دار النشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الثانية؛ ج5، ص 52
بعد «زیلعی» از فقهای بنام «احناف» است که به هیچ وجه نیاورده که عمر اشتباه کرده و گفته من خبر ندارم. «ملا علی قاری» از «احناف» بنام «پاکستان» است ایشان هم به همان شکل. همه روایت را آوردهاند ولی در قسمت اول که پیش عمر رفتند و عمر گفت من بلد نیستم، برای حفظ شئونات آقای عمر این قسمتش را نمیآورند.
این روایتی که شما میفرمایید «ابن ابی الحدید» آورده، من ندیدم اگر هم باشد «حفظاً لشئون آقای عمر» قسمت «عبدالله عمر» را نیاورده است. برای آنها طبیعی است بحثی که شئونات خلفاء یا صحابه را زیر سوال میبرد نگویند؛ چون باعث میشود که مردم نسبت به صحابه رویگردان شوند.
دوستان توجه داشته باشند که آقایان بالاتفاق حتی وهابیها «تاریخ مدینه» را از «تاریخ طبری» مقدم میدارند و میگویند دقتش بیش از «طبری» بود.
این بحثها از بحثهای است که ما باید 200- 250 تا فایل داشته باشیم، همیشه در آستینمان باشد، اسم فایلها را هم ما حفظ کنیم؛ وقتی بحث پیش میآید، نگوییم بله یک جای ما دیدیم. الآن داشت اجماعی حاصل میشد که «عبدالله عمر» نبود «عبد الرحمن عوف» بوده، در ذهن خودمان تشکیک میکردیم که شاید ما اشتباه کردیم؛ ولی به قدری این قضیه را گفتیم تقریباً برای من ملکه شده.
چند بار در مناظرات ما این را گفتیم، حتی من با «شیخ محمد جمیل زینو» که در «مکه» مناظره ای داشتم، این را به او گفتم؛ جوابی نداشت. او از «مفتیان مکه» است در کنار «بیت الله الحرام» درس خارج دارد. رئیس «دار الحدیث مکه» است. با «پرفسور غامدی» هم بحث کردیم و گفتیم هیچ جوابی نداشت.
«والسلام علیکم ورحمة الله»